جمع بندی نقش عقل در دین
تبهای اولیه
نقش عقل در دین
عقل چه نقشی در دین داره؟
فقط عامل اثبات خدا و پیامبره و بعدش کار رو به نقل واگذار میکنه یا باز هم نقش در دین داره؟
برچسب:
با سلام و عرض ادب و آرزوی سلامتی و تندرستی برای شما دوست گرامی
درباره کارکرد عقل در زمینه معرفت دینی، دو رویکرد افراطی و تفریطی وجود دارد که هر کدام آثار نامطلوبی به دنبال دارند.
با عنایت به این دو رویکرد نامطلوب، باید رویکرد اعتدالی و میانه را پیش کشید که برای عقل کارکردهای متنوعی در معرفت دینی در نظر می گیرد اما با این حال، حریم دین را نیز حفظ کرده و محدودیت عقل را نادیده نمی گیرد و از دستاوردهای دینی نیز در کنار آموزه های عقلی بهره می برد.
رویکرد افراطی
برخی عقل را میزان دین و شریعت می پندارند و با نگاهی افراطی به جایگاه عقل در قلمرو دین، هر چه را که مطابق عقل باشد و بتوان بر آن استدلال عقلی اقامه کرد، می پذیرند و جزء دین به شمار می آورند.
آنها همه گزاره های دینی و حتی احکام فقهی را با ترازوی عقل می سنجند و نه تنها به گزاره های خردستیز بلکه به گزاره های خردگریز نیز روی خوش نشان نمی دهند.
یکی از ثمرات تلخ این عقلگرایی افراطی، در مساله خاتمیت رخ می نماید؛ آن گاه که عقل بشر رشد کرد، دیگر نیازی به وحی نیست؛ چون عقلی که معیار سنجش صحت و سقم محتوای دین است، خود می تواند مستقیما هادی و راهبر انسان باشد.
رویکرد تفریطی
در برابر این رویکرد افراطی، برخی از منظری تفریطی، عقل را صرفا کلید ورود به دین به شمار آورده و همچنان که پس از گشودن درِ گنجینه، با کنار نهادنِ کلید مستقیما و بی استعانت از کلید با گنجینه روبرو می شویم، عقل نیز تنها کلید ورود مومنان به عرصه دین است و وجود خدا، ضرورت وحی و نبوت را اثبات می کنند و حجیت کتاب و سنت را مدلّل می سازد و بعد از رسیدن به دین، خود را کنار می کشد.
یکی از آثار شوم این رویکرد تفریطی، تفسیر متحجرانه از دین است.
رویکرد اعتدالی
با توجه به یکسونگریِ هر یک از دیدگاه های مذکور، می توان دیدگاه میانه ای درباره نقش عقل و روش برهانی در فهم عمیق، تبیین و دفاع از دین مطرح کرد. این دیدگاه میانه، به صورت خلاصه چنین صورتبندی می شود:
1. نقش عقل قبل از اثبات وحی:
یکی از وظایف عقل در این مرحله، اثبات حقانیت دین و مبادی آن است. عقل ضمن پذیرش ضرورت بعثت پیامبران، انبیای راستین را از مدعیان دروغین تشخیص می دهد. اثبات ضرورت، حقانیت و عصمت دین، همگی اموری عقلی هستند و دین نمی تواند و نباید در مبانی خود سخنی خلاف عقل بگوید؛ زیرا اصل پذیرش دین، در گرو اصول عقلی است و دین نمی تواند با امور مقوّم وجودی خود، مخالفت ورزد.
2. تبیین بخشی از معارف دین به عنوان مکمّل نقل:
پس از اثبات وحی، کارکرد عقل در اثبات اصول اعتقادی دین ظاهر می شود. اثبات و تبیین اصولی همچون اصل وجود مبدا، وحدت مبدا، اسمای حسنای مبدا، عینیت اسماء و صفات با هم و با ذات مبدا، ضرورت وجود معاد و غیره، همگی بر عهده عقل است.
3. دفاع از دین:
بی تردید برای تشخیص شبهات و پاسخ به آنها، به توانایی عقلانی و منطقی و ورزیدگی کافی نیاز است. امروزه درعرصه پاسخگویی به شبهات کسانی که با ممارست در امور عقلی و فلسفی، این مهارت و توان را در خود پرورانده اند، بیشتر در دفاع از دین و تبیین عقلانی از آن موفق بوده اند تا کسانی که بدون این مهارتها وارد صحنه کارزار شدند.
همچنین نقش عقل در دور نگه داشتن دین از تحریف را نیز نباید از یاد برد. نقش عقل در سنجش وحی از تحریفات و تصرفات بشری، بسیار پررنگ است؛ برای مثال، دین اسلام که به اعتراف همه، کمتر از دیگر ادیان از دستبرد تحریف مصون مانده، از همان ابتدا با احادیث ساختگی دست به گریبان بوده و با این حال، راهبردهای معتبری برای جلوگیری از این خطرات پیش بینی کرده است؛ از جمله عرضه روایات به کتاب و سنت قطعی و متواتر نبوی و نیز حکم عقل سلیم. بی تردید، عقل در این عرصه سهم بسزائی دارد.
در معارف مربوط به اصول اعتقادات، عقل محوریت دارد و هیچ سخن خردستیز و حتی خردگریزی را بر نمی تابد. اما در حوزه فروع دین، اگرچه بیشتر احکام دین، خردگریزند و فوق درک عقل هستند، اما هیچ حکم خردستیزی پذیرفته نمی شود.
4. فهم و تفسیر عمیق معارف دینی:
ممارست با روش عقلی، ذهن را برای ژرف نگری و تفسیر و تحلیل معارف دینی و کشف اسرار آن (مثلا اسرار نماز) قوی تر می سازد. به راستی، فهم آیات شریفه «لیس کمثله شیء»(شوری: 11)، «لله المثل الاعلی»(نحل: 60)، «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»(حدید: 3) و ... بدون بهره گیری از تلاش های عقلانی چگونه خواهد بود؟!
طبق روایاتی، برخی از آیات قرآن کریم برای ژرف اندیشانی در آخرالزمان نازل شده اند که به فهم عمیق و تفسیرهای نوینی از این آیات دست خواهند زد.(کلینی، الکافی، ج1، ص91، باب النسبه، حدیث3) بی تردید، برداشت ملاصدرا از آیه شریفه «مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی»(کرامتی، محمدتقی، تاثیر مبانی فلسفی در تفسیر صدرالمتالهین) با توجه به دیدگاه فلسفی وی به مساله ربط علّی (نیازمندی همگی به خدا) از دیگران متفاوت خواهد بود.
5. کشف حکم فقهی در عرصه مستقلات عقلیه:
عقل نسبت به برخی از معارف و تعالیم درونی دین، به منزله چراغ فهم و استنباط است و شیعه، عقل را یکی از منابع استنباط احکام می داند. حتی آنان که عقل را از منابع معروف دینی، بر نمی شمارند، بر این نکته اتفاق نظر دارند که بهره گیری از کتاب و سنت، تنها در پرتو راهنمایی های عقل امکان پذیر است.
6. معیار در فهم و تفسیر متون دینی:
کنار نهادن عقل قطعی (نه حدس و گمان) در فهم و تفسیر متن دینی، آغاز انحرافی است که مجسّمه و دیگران در فهم گزاره هایی همچون «الرحمن علی العرش استوی»(طه: 5)، «ید الله فوق ایدیهم»(فتح: 10) و غیره، گرفتار آن شدند.
در عرصه احکام نیز خردورزی کلید فهم بسیار از جزئیات احکام است. برای مثال، فلسفه تعدد رکعات نماز یا اوقات خاص عبادت و غیره را عقل انسان عادی درک نمی کند؛ اما عقل درک می کند نباید با اینها مخالفت کند؛ زیرا با اصول کلی عقلانی مخالفت ندارند؛ به بیان دیگر، عقل بعد از اثبات عقلانی مبانی دینی، این احکام را معقول و عین خردورزی می داند و آنان را خردستیز تلقی نمی کند.(برای مطالعه بیشتر، رک: اعرافی، علیرضا، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، موسسه فرهنگی اشراق و عرفان،1391ش، صص163-167)
باسمه المحیط
عرض سلام و تبریک ایّام مبارک رجب المرجب
قول سدید said in 4. فهم و تفسیر عمیق معارف
4. فهم و تفسیر عمیق معارف دینی: ممارست با روش عقلی، ذهن را برای ژرف نگری و تفسیر و تحلیل معارف دینی و کشف اسرار آن (مثلا اسرار نماز) قوی تر می سازد.عقل چگونه می تواند در حیطه ی معرفت،اعم از دینی یا غیر آن از زنگار پیش فرضهای ذهنی و اعتقادیش برهد؟
حبیبه said in باسمه المحیط
باسمه المحیط عرض سلام و تبریک ایّام مبارک رجب المرجب عقل چگونه می تواند در حیطه ی معرفت،اعم از دینی یا غیر آن از زنگار پیش فرضهای ذهنی و اعتقادیش برهد؟با سلام و عرض ادب و تبریک ایام و آرزوی سلامتی برای شما پرسش بسیار مهمی است و با مباحث هرمنوتیک مرتبط می شود. اما پاسخگویی به آن خارج از موضوع این تاپیک است. ممنون می شویم در صورت تمایل، آن را در تاپیک مستقل پیگیری بفرمایید.
پس اگر عقل اینقدر در فهم و دفاع از دین مهمه، چرا اینقدر با فلسفه مخالفت میشه؟! آیا اینها ظاهربین هستند یا مشکل از فلسفه است؟!
پس اگر عقل اینقدر در فهم و دفاع از دین مهمه، چرا اینقدر با فلسفه مخالفت میشه؟! آیا اینها ظاهربین هستند یا مشکل از فلسفه است؟!دوست عزیز، مخالفت با فلسفه، علل مختلفی دارد؛ از جمله: علت اول گاهی به این علت با فلسفه مخالفت می شود که گفته شده فلسفه عمدتا توسط خلفای بنی عباس طرح و ترویج می شد تا از این طریق، درب خانه اهل بیت(علیه السلام) بسته شود و قطب فرهنگی از اهل بیت به اهل فلسفه منتقل شود. نقد و بررسی به نظر می رسد این علت دور از واقعیت نیست و چه بسا همین انگیزه بوده که فلسفه در جهان اسلام رواج یافته است. اما مساله اینجاست که حالا که فلسفه به جهان اسلام وارد شده، چه موضعی باید گرفت؟ وقتی مخالفان با استفاده از فلسفه، دین را به چالش می کشند و یا با طرح مباحث فلسفی و فاصله گرفتن از آموزه های دینی، دین را منزوی می کنند، باید از آنها فاصله گرفت و فقط به نظاره نشست؛ یا این که باید موضع فعالانه و منتقدانه اتخاذ کرد؟ راهکار صحیح این است که حالا که فلسفه به جهان اسلام ورود یافت، از آن دوری نکرد و فعالانه و منتقدانه فلسفه را آموخت و با استفاده از خطوط کلی برگرفته از اهل بیت(علیه السلام) تلاش عقلانی را در جهت صحیح به کار گرفت و به نقد آموزه های ضددینی فلسفه پرداخت و با استفاده از عقل و استدلال و برهان، آموزه های الهی را جایگزینش کرد، خصوصا این که دین اسلام، از تعقل و برهان دفاع می کند و مسلمانان را به علم آموزی و تعقل تشویق می کند.
علت دوم
گاهی از این جهت با فلسفه مخالفت می شود که برخی از آموزه های فلسفی را خلاف آموزه های دینی می یابند و تلاش فلسفی متفکران مسلمان را نیز در همین چارچوب ارزیابی می کنند و به همین جهت معترض می شوند که چرا فیلسوفان مسلمان این آموزه های ضددینی را پذیرفته و با آن مخالفت نمی کنند.
نقد و بررسی
به نظر می رسد بخش قابل توجهی از اعتراضاتی که به فیلسوفان مسلمان وارد کرده اند، ناشی از بدفهمی دیدگاه آنها است. مثلا فیلسوفان را مخالف معاد جسمانی تلقی می کنند در حالی که واقعیت چنین نیست. یا فیلسوفان را طرفدار قدیم بودن جهان تلقی می کنند در حالی که غافلند از این که قدیم معانی مختلفی دارد و فیلسوفان جهان را در عرض خدا نمی دانند.
البته ممکن است برخی از اشکالات و اعتراضات منتقدان نیز وارد باشد؛ چنانکه به باور برخی از محققان، روایات زیادی داریم که روح قبل از تعلق به بدن دنیایی وجود دارد؛ اما فلاسفه به شیوه های مختلف چنین چیزی را محال می دانند.
اما فرضا این روایات صحیح باشد و فلاسفه اشتباه کرده باشند، چگونه باید این اعتقاد فلسفی را تصحیح کرد؟! آیا غیر از این است که تصحیح این اعتقاد در حیطه فلسفه، تابع روشهای فلسفی است؟! بنابراین، با فرض اشتباه فلاسفه، تنها راهی که به تصحیح این عقیده فلسفی می انجامد، مطالعه فلسفه و استفاده صحیح از آن برای تصحیح این اعتقاد خطا است.
نتیجه
بنابراین، گروهی از متفکران، به دلایل مختلف با فلسفه مخالفت می کنند از جمله این که فلسفه را حاوی آموزه های ضددینی و دارای منشا ضددینی می دانند. با توضیحاتی که گذشت، روشن می شود که این علل، ما را به ضدیت با فلسفه رهنمون نمی سازد بلکه به ما می آموزاند که در مطالعات فلسفی دقت نظر بیشتری داشته باشیم تا از چارچوب وحی خارج نشویم و ضمن پاسداشت روش عقلی، از آموزه های دینی نیز الهام بگیریم و از این منبع هدایت غافل نشویم، تا هم فلسفه که زبان مشترک انسانی است را حفظ کرده باشیم و از آن برای گفتگو با غیرمسلمانان بهره ببریم، و هم دین را پاس بداریم ...
برای مطالعه بیشتر، رک: فیاضی، عوامل و زمینه های مخالفت با فلسفه در جهان اسلام، مجله معرفت فلسفی، شماره5، صص17-18.
جمع بندی
پرسش
عقل چه نقشی در دین دارد؟ فقط عامل اثبات خدا و پیامبر است و بعد از آن، کار را به نقل واگذار می کند، یا باز هم نقش در دین دارد؟
پاسخ
درباره کارکرد عقل در زمینه معرفت دینی، دو رویکرد افراطی و تفریطی وجود دارد که هر کدام آثار نامطلوبی به دنبال دارند.
با عنایت به این دو رویکرد نامطلوب، باید رویکرد اعتدالی و میانه را پیش کشید که برای عقل کارکردهای متنوعی در معرفت دینی در نظر می گیرد اما با این حال، حریم دین را نیز حفظ کرده و محدودیت عقل را نادیده نمی گیرد و از دستاوردهای دینی نیز در کنار آموزه های عقلی بهره می برد.
رویکرد افراطی
برخی عقل را میزان دین و شریعت می پندارند و با نگاهی افراطی به جایگاه عقل در قلمرو دین، هر چه را که مطابق عقل باشد و بتوان بر آن استدلال عقلی اقامه کرد، می پذیرند و جزء دین به شمار می آورند.
آنها همه گزاره های دینی و حتی احکام فقهی را با ترازوی عقل می سنجند و نه تنها به گزاره های خردستیز بلکه به گزاره های خردگریز نیز روی خوش نشان نمی دهند.
یکی از ثمرات تلخ این عقلگرایی افراطی، در مساله خاتمیت رخ می نماید؛ آن گاه که عقل بشر رشد کرد، دیگر نیازی به وحی نیست؛ چون عقلی که معیار سنجش صحت و سقم محتوای دین است، خود می تواند مستقیما هادی و راهبر انسان باشد.
رویکرد تفریطی
در برابر این رویکرد افراطی، برخی از منظری تفریطی، عقل را صرفا کلید ورود به دین به شمار آورده و همچنان که پس از گشودن درِ گنجینه، با کنار نهادنِ کلید مستقیما و بی استعانت از کلید با گنجینه روبرو می شویم، عقل نیز تنها کلید ورود مومنان به عرصه دین است و وجود خدا، ضرورت وحی و نبوت را اثبات می کنند و حجیت کتاب و سنت را مدلّل می سازد و بعد از رسیدن به دین، خود را کنار می کشد.
یکی از آثار شوم این رویکرد تفریطی، تفسیر متحجرانه از دین است.
رویکرد اعتدالی
با توجه به یکسونگریِ هر یک از دیدگاه های مذکور، می توان دیدگاه میانه ای درباره نقش عقل و روش برهانی در فهم عمیق، تبیین و دفاع از دین مطرح کرد. این دیدگاه میانه، به صورت خلاصه چنین صورتبندی می شود:
1. نقش عقل قبل از اثبات وحی:
یکی از وظایف عقل در این مرحله، اثبات حقانیت دین و مبادی آن است. عقل ضمن پذیرش ضرورت بعثت پیامبران، انبیای راستین را از مدعیان دروغین تشخیص می دهد. اثبات ضرورت، حقانیت و عصمت دین، همگی اموری عقلی هستند و دین نمی تواند و نباید در مبانی خود سخنی خلاف عقل بگوید؛ زیرا اصل پذیرش دین، در گرو اصول عقلی است و دین نمی تواند با امور مقوّم وجودی خود، مخالفت ورزد.
2. تبیین بخشی از معارف دین به عنوان مکمّل نقل:
پس از اثبات وحی، کارکرد عقل در اثبات اصول اعتقادی دین ظاهر می شود. اثبات و تبیین اصولی همچون اصل وجود مبدا، وحدت مبدا، اسمای حسنای مبدا، عینیت اسماء و صفات با هم و با ذات مبدا، ضرورت وجود معاد و غیره، همگی بر عهده عقل است.
3. دفاع از دین:
بی تردید برای تشخیص شبهات و پاسخ به آنها، به توانایی عقلانی و منطقی و ورزیدگی کافی نیاز است. امروزه درعرصه پاسخگویی به شبهات کسانی که با ممارست در امور عقلی و فلسفی، این مهارت و توان را در خود پرورانده اند، بیشتر در دفاع از دین و تبیین عقلانی از آن موفق بوده اند تا کسانی که بدون این مهارتها وارد صحنه کارزار شدند.
همچنین نقش عقل در دور نگه داشتن دین از تحریف را نیز نباید از یاد برد. نقش عقل در سنجش وحی از تحریفات و تصرفات بشری، بسیار پررنگ است؛ برای مثال، دین اسلام که به اعتراف همه، کمتر از دیگر ادیان از دستبرد تحریف مصون مانده، از همان ابتدا با احادیث ساختگی دست به گریبان بوده و با این حال، راهبردهای معتبری برای جلوگیری از این خطرات پیش بینی کرده است؛ از جمله عرضه روایات به کتاب و سنت قطعی و متواتر نبوی و نیز حکم عقل سلیم. بی تردید، عقل در این عرصه سهم بسزائی دارد.
در معارف مربوط به اصول اعتقادات، عقل محوریت دارد و هیچ سخن خردستیز و حتی خردگریزی را بر نمی تابد. اما در حوزه فروع دین، اگرچه بیشتر احکام دین، خردگریزند و فوق درک عقل هستند، اما هیچ حکم خردستیزی پذیرفته نمی شود.
4. فهم و تفسیر عمیق معارف دینی:
ممارست با روش عقلی، ذهن را برای ژرف نگری و تفسیر و تحلیل معارف دینی و کشف اسرار آن (مثلا اسرار نماز) قوی تر می سازد. به راستی، فهم آیات شریفه «لیس کمثله شیء»(1)، «لله المثل الاعلی»(2)، «هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن»(3) و ... بدون بهره گیری از تلاش های عقلانی چگونه خواهد بود؟!
طبق روایاتی، برخی از آیات قرآن کریم برای ژرف اندیشانی در آخرالزمان نازل شده اند که به فهم عمیق و تفسیرهای نوینی از این آیات دست خواهند زد.(4) بی تردید، برداشت ملاصدرا از آیه شریفه «مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی»(5) با توجه به دیدگاه فلسفی وی به مساله ربط علّی (نیازمندی همگی به خدا) از دیگران متفاوت خواهد بود.(6)
5. کشف حکم فقهی در عرصه مستقلات عقلیه:
عقل نسبت به برخی از معارف و تعالیم درونی دین، به منزله چراغ فهم و استنباط است و شیعه، عقل را یکی از منابع استنباط احکام می داند. حتی آنان که عقل را از منابع معروف دینی، بر نمی شمارند، بر این نکته اتفاق نظر دارند که بهره گیری از کتاب و سنت، تنها در پرتو راهنمایی های عقل امکان پذیر است.
6. معیار در فهم و تفسیر متون دینی:
کنار نهادن عقل قطعی (نه حدس و گمان) در فهم و تفسیر متن دینی، آغاز انحرافی است که مجسّمه و دیگران در فهم گزاره هایی همچون «الرحمن علی العرش استوی»(7)، «ید الله فوق ایدیهم»(8) و غیره، گرفتار آن شدند.
در عرصه احکام نیز خردورزی کلید فهم بسیار از جزئیات احکام است. برای مثال، فلسفه تعدد رکعات نماز یا اوقات خاص عبادت و غیره را عقل انسان عادی درک نمی کند؛ اما عقل درک می کند نباید با اینها مخالفت کند؛ زیرا با اصول کلی عقلانی مخالفت ندارند؛ به بیان دیگر، عقل بعد از اثبات عقلانی مبانی دینی، این احکام را معقول و عین خردورزی می داند و آنان را خردستیز تلقی نمی کند.(9)
اشکال
اگر عقل در فهم و دفاع از دین مهم است، چرا اینقدر با فلسفه مخالفت می شود؟! آیا اینها ظاهربین هستند یا مشکل از فلسفه است؟!
پاسخ
دوست عزیز، مخالفت با فلسفه، علل مختلفی دارد؛ از جمله:
علت اول
گاهی به این علت با فلسفه مخالفت می شود که گفته شده فلسفه عمدتا توسط خلفای بنی عباس طرح و ترویج می شد تا از این طریق، درب خانه اهل بیت(علیه السلام) بسته شود و قطب فرهنگی از اهل بیت به اهل فلسفه منتقل شود.
نقد و بررسی
به نظر می رسد این علت دور از واقعیت نیست و چه بسا همین انگیزه بوده که فلسفه در جهان اسلام رواج یافته است. اما مساله اینجاست که حالا که فلسفه به جهان اسلام وارد شده، چه موضعی باید گرفت؟ وقتی مخالفان با استفاده از فلسفه، دین را به چالش می کشند و یا با طرح مباحث فلسفی و فاصله گرفتن از آموزه های دینی، دین را منزوی می کنند، باید از آنها فاصله گرفت و فقط به نظاره نشست؛ یا این که باید موضع فعالانه و منتقدانه اتخاذ کرد؟
راهکار صحیح این است که حالا که فلسفه به جهان اسلام ورود یافت، از آن دوری نکرد و فعالانه و منتقدانه فلسفه را آموخت و با استفاده از خطوط کلی برگرفته از اهل بیت(علیه السلام) تلاش عقلانی را در جهت صحیح به کار گرفت و به نقد آموزه های ضددینی فلسفه پرداخت و با استفاده از عقل و استدلال و برهان، آموزه های الهی را جایگزینش کرد، خصوصا این که دین اسلام، از تعقل و برهان دفاع می کند و مسلمانان را به علم آموزی و تعقل تشویق می کند.
علت دوم
گاهی از این جهت با فلسفه مخالفت می شود که برخی از آموزه های فلسفی را خلاف آموزه های دینی می یابند و تلاش فلسفی متفکران مسلمان را نیز در همین چارچوب ارزیابی می کنند و به همین جهت معترض می شوند که چرا فیلسوفان مسلمان این آموزه های ضددینی را پذیرفته و با آن مخالفت نمی کنند.
نقد و بررسی
به نظر می رسد بخش قابل توجهی از اعتراضاتی که به فیلسوفان مسلمان وارد کرده اند، ناشی از بدفهمی دیدگاه آنها است. مثلا فیلسوفان را مخالف معاد جسمانی تلقی می کنند در حالی که واقعیت چنین نیست. یا فیلسوفان را طرفدار قدیم بودن جهان تلقی می کنند در حالی که غافلند از این که قدیم معانی مختلفی دارد و فیلسوفان جهان را در عرض خدا نمی دانند.
البته ممکن است برخی از اشکالات و اعتراضات منتقدان نیز وارد باشد؛ چنانکه به باور برخی از محققان، روایات زیادی داریم که روح قبل از تعلق به بدن دنیایی وجود دارد؛ اما فلاسفه به شیوه های مختلف چنین چیزی را محال می دانند.
اما فرضا این روایات صحیح باشد و فلاسفه اشتباه کرده باشند، چگونه باید این اعتقاد فلسفی را تصحیح کرد؟! آیا غیر از این است که تصحیح این اعتقاد در حیطه فلسفه، تابع روشهای فلسفی است؟! بنابراین، با فرض اشتباه فلاسفه، تنها راهی که به تصحیح این عقیده فلسفی می انجامد، مطالعه فلسفه و استفاده صحیح از آن برای تصحیح این اعتقاد خطا است.
نتیجه
بنابراین، گروهی از متفکران، به دلایل مختلف با فلسفه مخالفت می کنند از جمله این که فلسفه را حاوی آموزه های ضددینی و دارای منشا ضددینی می دانند. با توضیحاتی که گذشت، روشن می شود که این علل، ما را به ضدیت با فلسفه رهنمون نمی سازد بلکه به ما می آموزاند که در مطالعات فلسفی دقت نظر بیشتری داشته باشیم تا از چارچوب وحی خارج نشویم و ضمن پاسداشت روش عقلی، از آموزه های دینی نیز الهام بگیریم و از این منبع هدایت غافل نشویم، تا هم فلسفه که زبان مشترک انسانی است را حفظ کرده باشیم و از آن برای گفتگو با غیرمسلمانان بهره ببریم، و هم دین را پاس بداریم(10).
پی نوشت ها:
1. شوری: 11
2. نحل: 60
3. حدید: 3
4. کلینی، الکافی، دار الکتب الاسلامیۀ، 1365ش، ج1، ص91، باب النسبه، حدیث3
5. انفال: 17
6. کرامتی، محمدتقی، تاثیر مبانی فلسفی در تفسیر صدرالمتالهین، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1374ش.
7. طه: 5
8. فتح: 10
9. برای مطالعه بیشتر، رک: اعرافی، علیرضا، بررسی فقهی فلسفهورزی و فلسفهآموزی، موسسه فرهنگی اشراق و عرفان،1391ش، صص163-167
10. برای مطالعه بیشتر، رک: فیاضی، عوامل و زمینه های مخالفت با فلسفه در جهان اسلام، مجله معرفت فلسفی، شماره5، صص17-18.