مرا به وجود خدا قانع کنید

تب‌های اولیه

336 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بیخدا;393780 نوشت:
ا این شعر ما را به 4000 سال پیش بردید!! شخصی در آسمان رنگین کمان می دید بعد که نمی دانست چرا چنین رنگ زیبایی به وجود آمده و علتش را نمی دانست آن را به خدا نسبت می داد و می گفت این نشانه .... خداست که رنگ های به این زیبایی را برای مدتی در آسمان آورد تا زیبایی او را مشاهده کنند!

اتفاقا بر عکس زیرا عرب به رنگین کمان در ابتدا قوس قزح می گفتند یعنی قوس شیطان و حضرت علی تعلیم دادند که بگوییم قوس الله .
قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْسِ قُزَحَ قَالَ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ لَا تَقُلْ قَوْسُ قُزَحَ فَإِنَّ قُزَحاً اسْمُ الشَّيْطَانِ وَ لَكِنْ قُلْ قَوْسُ اللَّه ( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏1، ص: 261)

بیخدا;393780 نوشت:
ما هم همین را می گوییم که لکم دینکم و لی دین اما شما ها هستید که می گویید باید شما را به جرم ارتداد کشت و دستانتان را قطع کرد و .....
با این حرف هایی که در اسلام است از این ادعا ها دیگر نکنید که بیشتر می خندیم!

قرآن دارای ناسخ و منسوخ است. اگر چه بطور کلی رفتار مسلمانها ربطی به خود سخن خداوند ندارد.

Kinzie Kensington;394188 نوشت:
اسخی که به این قضیه داده میشه اینه که خدا اجازه میده شر انجام بشه ولی در قیامت جبران می کنه. فقط من نمی فهمم که این چه کاری است؟!

من مسئله شر رو یکی از دلایل قوی برای نبود خدای ادیان ابراهیمی می دونم. مسئله شر هم اتفاقی نیست که تقسیر انسان باشه، اساس و پایه جهان طبیعت بر شر است و این در حیوانات هم دیده میشه (70 درصد حیوانات اگه یک حیوان دیگه رو هر روز نکشند نمی توانند زنده بمانند) و این کشتارها هم دردآور و به دور از اخلاق است تا جایی که یک حیوان از بدن زنده حیوان دیگر تغذیه می کنه. چرا خدا جهان رو طوری نیافرید که حداقل در روال طبیعی خودش اینقدر شر و زجر دادن موجودات وجود نداشته باشه؟


مساله شر و خیر نسبی است و همینطور طبق قوانین فرگشت این مساله برای ما شر دیده می شود حتی مغز ما امکان داشت ساختار دیگری داشته باشد و همین شر را خیر ببیند . وقتی به سخنان پروفسور دنت رجوع کنید متوجه می شوید که نظم و بی نظمی و شر و خیر در خارج از دایره وجود انسانها اصلا معنی ندارند . در خارج درک ساختار بدن شما نه زشتی وجود دارد و نه زیبایی و نه خوبی و نه بدی . اینها همه در وجود انسان تعریف شده اند.

afzali.polaris;394201 نوشت:
مساله شر و خیر نسبی است و همینطور طبق قوانین فرگشت این مساله برای ما شر دیده می شود حتی مغز ما امکان داشت ساختار دیگری داشته باشد و همین شر را خیر ببیند . وقتی به سخنان پروفسور دنت رجوع کنید متوجه می شوید که نظم و بی نظمی و شر و خیر در خارج از دایره وجود انسانها اصلا معنی ندارند . در خارج درک ساختار بدن شما نه زشتی وجود دارد و نه زیبایی و نه خوبی و نه بدی . اینها همه در وجود انسان تعریف شده اند.

من با شما موافقم ولی این دیدگاه پروفسور دنت و استناد به فرگشت یک دیدگاه خداناباوری در زمینه خیر و شر است و خدای مهربان و بخشنده و ... در چنین نظام تفکر و دیدگاهی نمی گنجه و برای همین نمیشه خدا رو با این نوع دیدگاه نقد کرد. در دیدگاه اسلامی خیر و شر مفاهیم صرفا انسانی نیستند و ما هم چنین خدایی رو نقد می کنیم که نظام طبیعت بر خلاف صفاتی است که به او نسبت می دهند.

این هم متن روایت

[=arial] ثُمَّ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ عَلَى الدَّهْرِيَّةِ فَقَالَ وَ أَنْتُمْ فَمَا الَّذِي دَعَاكُمْ إِلَى الْقَوْلِ بِأَنَّ الْأَشْيَاءَ لَا بَدْوَ لَهَا وَ هِيَ دَائِمَةٌ لَمْ تَزَلْ وَ لَا تَزَالُ فَقَالُوا لِأَنَّا لَا نَحْكُمُ إِلَّا بِمَا نُشَاهِدُ وَ لَمْ نَجِدْ لِلْأَشْيَاءِ حَدَثاً فَحَكَمْنَا بِأَنَّهَا لَمْ تَزَلْ وَ لَمْ نَجِدْ لَهَا انْقِضَاءً وَ فَنَاءً فَحَكَمْنَا بِأَنَّهَا لَا تَزَالُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ فَوَجَدْتُمْ لَهَا قِدَماً أَمْ وَجَدْتُمْ لَهَا بَقَاءً أَبَدَ الْآبِدِ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّكُمْ وَجَدْتُمْ ذَلِكَ أَنْهَضْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ أَنَّكُمْ لَمْ تَزَالُوا عَلَى هَيْئَتِكُمْ وَ عُقُولِكُمْ بِلَا نِهَايَةٍ وَ لَا تَزَالُونَ كَذَلِكَ وَ لَئِنْ قُلْتُمْ هَذَا دَفَعْتُمُ الْعِيَانَ وَ كَذَّبَكُمُ الْعَالِمُونَ وَ الَّذِينَ يُشَاهِدُونَكُمْ قَالُوا بَلْ لَمْ نُشَاهِدْ لَهَا قِدَماً وَ لَا بَقَاءً أَبَدَ الْآبِدِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلِمَ صِرْتُمْ بِأَنْ تَحْكُمُوا بِالْقِدَمِ وَ الْبَقَاءِ دَائِماً لِأَنَّكُمْ لَمْ تُشَاهِدُوا حُدُوثَهَا وَ انْقِضَاءَهَا أَوْلَى مِنْ تَارِكِ التَّمَيُّزِ لَهَا مِثْلَكُمْ فَيَحْكُمُ لَهَا بِالْحُدُوثِ وَ الِانْقِضَاءِ وَ الِانْقِطَاعِ لِأَنَّهُ لَمْ يُشَاهِدْ لَهَا قِدَماً وَ لَا بَقَاءً أَبَدَ الْآبِدِ أَ وَ لَسْتُمْ تُشَاهِدُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ أَحَدُهُمَا بَعْدَ الْآخَرِ؟ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ أَ تَرَوْنَهُمَا لَمْ يَزَالا وَ لَا يَزَالانِ؟ فَقَالُوا نَعَمْ فَقَالَ أَ فَيَجُوزُ عِنْدَكُمْ اجْتِمَاعُ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ؟ فَقَالُوا لَا فَقَالَ ص فَإِذاً مُنْقَطِعٌ أَحَدُهُمَا عَنِ الْآخَرِ فَيَسْبِقُ أَحَدُهُمَا وَ يَكُونُ الثَّانِي جَارِياً بَعْدَهُ؟ قَالُوا كَذَلِكَ هُوَ- فَقَالَ قَدْ حَكَمْتُمْ بِحُدُوثِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ لَيْلٍ وَ نَهَارٍ لَمْ تُشَاهِدُوهُمَا فَلَا تُنْكِرُوا لِلَّهِ قُدْرَتَهُ ثُمَّ قَالَ ص أَ تَقُولُونَ مَا قِبَلَكُمْ مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مُتَنَاهٍ أَمْ غَيْرُ مُتَنَاهٍ؟ فَإِنْ قُلْتُمْ إِنَّهُ غَيْرُ مُتَنَاهٍ فَقَدْ وَصَلَ إِلَيْكُمْ آخِرٌ بِلَا نِهَايَةٍ لِأَوَّلِهِ وَ إِنْ قُلْتُمْ مُتَنَاهٍ فَقَدْ كَانَ وَ لَا شَيْ‏ءَ مِنْهُمَا قَالُوا نَعَمْ قَالَ لَهُمْ أَ قُلْتُمْ إِنَّ الْعَالَمَ قَدِيمٌ غَيْرُ مُحْدَثٍ وَ أَنْتُمْ عَارِفُونَ بِمَعْنَى مَا أَقْرَرْتُمْ بِهِ وَ بِمَعْنَى مَا جَحَدْتُمُوهُ؟ قَالُوا نَعَمْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَهَذَا الَّذِي تُشَاهِدُونَهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ يَفْتَقِرُ لِأَنَّهُ لَا قِوَامَ لِلْبَعْضِ إِلَّا بِمَا يَتَّصِلُ بِهِ كَمَا نَرَى الْبِنَاءَ مُحْتَاجاً بَعْضُ أَجْزَائِهِ إِلَى بَعْضٍ وَ إِلَّا لَمْ يَتَّسِقْ وَ لَمْ يَسْتَحْكِمْ وَ كَذَلِكَ سَائِرُ مَا نَرَى وَ قَالَ أَيْضاً فَإِذَا كَانَ هَذَا الْمُحْتَاجُ بَعْضُهُ إِلَى بَعْضٍ لِقُوَّتِهِ وَ تَمَامِهِ هُوَ الْقَدِيمَ فَأَخْبِرُونِي أَنْ لَوْ كَانَ مُحْدَثاً كَيْفَ كَانَ يَكُونُ وَ مَا ذَا كَانَتْ تَكُونُ صِفَتُهُ

[=arial][=arial]
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=arial]قَالَ فَبُهِتُوا وَ عَلِمُوا أَنَّهُمْ لَا يَجِدُونَ لِلْمُحْدَثِ صِفَةً يَصِفُونَهُ بِهَا إِلَّا وَ هِيَ مَوْجُودَةٌ فِي هَذَا الَّذِي زَعَمُوا أَنَّهُ قَدِيمٌ فَوَجَمُوا وَ قَالُوا سَنَنْظُرُ فِي أَمْرِنَا[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]

بیخدا;393131 نوشت:
اگر حتی یک اشکال علمی به قرآن وارد شود به کلی قرآن رد می شود و یکی از فروان اشکالاتی که در قرآن وجود دارد همین قضیه زوج آفریده شده اشیاء است که امروزه به ور واضح رد می شود:

[=arial]آیه ای را که هر کس طوری معنی کرده را متشابه می گویند پس تفسیر آیه را باید از خود راسخین در علم یعنی آل محمد بگیریم حال سخن خود آل محمد را نگاه کنید .

عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏1، ص: 152/ الإحتجاج على أهل اللجاج، ج‏2، ص: 401/ الكافي، ج‏1، ص: 140 / التوحيد للصدوق، ص: 309
وَ بِتَجْهِيرِهِ الْجَوَاهِرَ عُرِفَ أَنْ لَا جَوْهَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَا ضِدَّ لَهُ وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَا قَرِينَ لَهُ ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْجَلَايَةَ بِالْبُهَمِ وَ الْحَسْوَ بِالْبَلَلِ وَ الصَّرْدَ بِالْحَرُورِ مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِهَا دَالَّةً بِتَفْرِيقِهَا عَلَى مُفَرِّقِهَا وَ بِتَأْلِيفِهَا عَلَى مُؤَلِّفِهَا ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ

[=arial]بنابراین زوجیت به معنی آنچیزهایی که دیگران گفته اند نیست بلکه به این معنی است که خداوند وقتی همه چیز با هم یکی بوده از هم جدایشان کرده و از آنها دو ضد بوجود می آید که زوج همدیگرند و با جمعشان این ضد را از بین برده و اما این آیه هم [=arial]وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[=arial] طبق حدیث اینطور تفسیر می شود که خدا ذات هرچیز را از دو ضد آفریده که ایندو زوج همدیگر هستند. و جناب هاوکینگ هم مقر هستند که مجموع انرژی اولیه جهان صفر بوده است پس باید همیشه این برقرار باشد . بنابراین ایشان اجرام در درون جهان را انرژی مثبت نامیدند و سیاهچاله ها را انرژی منفی دانستند . در ضمن ایشان در کتاب طرح عظیم هیچ توجیحی ندارند که چطور این جدایی بین انرژی بوجود می آید.

Kinzie Kensington;394204 نوشت:
من با شما موافقم ولی این دیدگاه پروفسور دنت و استناد به فرگشت یک دیدگاه خداناباوری در زمینه خیر و شر است و خدای مهربان و بخشنده و ... در چنین نظام تفکر و دیدگاهی نمی گنجه و برای همین نمیشه خدا رو با این نوع دیدگاه نقد کرد. در دیدگاه اسلامی خیر و شر مفاهیم صرفا انسانی نیستند و ما هم چنین خدایی رو نقد می کنیم که نظام طبیعت بر خلاف صفاتی است که به او نسبت می دهند.

طبق احادیث اصلا خدا صفت و موصوفی ندارد و همه صفات و اسماء اعتباری است که به خدا نسبت می دهیم بخاطر اینکه وجود انسان آنها را کمال می پندارد. شما رفتید دیدگاه افراد غیر معصوم را بررسی کردید . حتی حضرت باقر و صادق علم و قدرت را برای خدا بی معنی می دانند . و می فرمایند این در وجود ماست که چنین برای خدا تعاریفی قرار دادیم و فکر می کنیم اینها کمال است چنانچه یک مورچه فکر می کند شاخک برای خدا کمال است و عدمش را برای خدا نقض می پندارد همینطوریم ما که می ترسیم صفات کمالی را از خدا نفی کنیم. این توحید امام صادق و باقر است. و صریح جملات آنهاست که بزرگترین نظریه توحیدی است . و مطابق با گفته های دانشمندان است.
و در احادیث متواتر آمده که خدا صفت و موصوف ندارد و کمال توحید در نفی صفات از اوست

عبد آل محمد;394205 نوشت:
فَهَذَا الَّذِي تُشَاهِدُونَهُ مِنَ الْأَشْيَاءِ بَعْضُهَا إِلَى بَعْضٍ يَفْتَقِرُ لِأَنَّهُ لَا قِوَامَ لِلْبَعْضِ إِلَّا بِمَا يَتَّصِلُ بِهِ كَمَا نَرَى الْبِنَاءَ مُحْتَاجاً بَعْضُ أَجْزَائِهِ إِلَى بَعْضٍ وَ إِلَّا لَمْ يَتَّسِقْ وَ لَمْ يَسْتَحْكِمْ وَ كَذَلِكَ سَائِرُ مَا نَرَى وَ

انصافا ترجمه را با این قسمت حدیث مقایسه کنید !!! اصلا شباهتی دارند ؟؟؟
بلی این است دلیل اثبات خدا از حضرت پیغمبر
نبی حکیم ما معتقدند که همه این جهانی که می بینیم دارای اجزائی است که به همدیگر نیازمند هستند و همین دلیلی است که باید کسی اینها جمع کرده باشد زیرا اجزاء خود قادر به ایجاد دیگری نیستند . حال سوال من این است که همه ما نیروهای بنیادی را می شناسیم و می دانیم این نیروها بوسیله یکدیگر این جهان را ساخته اند و طبق اعتقاد دانشمندان از ابتدای ایجاد جهان این نیروها بودند . اما یک تناقض در کار است . E=qvb . وقتی v=0 باشد یعنی نیروی الکتریکی و مغناطیسی با هم برابرند ( طبق علم می گویند ماهیت این دو یکی است فقط اثرات متفاوتی در در شرایط متفاوت دارند)(زیرا برای اینکه نیروی مغناطیسی موجود شود باید ذره ای حرکت کند و در توجیح این گفتند که نوسانات کوانتومی خلاء داریم ولی باز سوال پیش می آید این نوسانات نمی تواند از اول باشد زیرا مشخص است سرعت در اول صفر است و اگر هم به این گیر ندهیم می گوییم توسط چه قانونی این نوسانات عدم و وجود ذره و موج بوجود می آید ؟؟ هیچ کس جوابی نداده و پروفسور هاوکینگ هم در کتاب آخرشان یعنی طرح عظیم سخنی در این موضوع نمی گویند زیرا از آنها کسی چیزی در این مورد نمی داند )باز هم سوال اول چطور این انرژی اولیه از هم جدا شده ؟ چطور مغناطیسی و اکتریکی از هم جدا شدند ؟ توسط نیرویی که کشف نشده است . !!!! این است اثبات خدا از محمد و آل محمد

این روایت از کتاب الفصول المهمه ( که خود تکمیل وسائل الشیعه هست ) توجه کنید :
[=arial]عَنِ الدَّقَّاقِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ، رَفَعَهُ قَالَ: سَأَلَ ابْنُ أَبِي الْعَوْجَاءِ،أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: مَا الدَّلِيلُ عَلَى حَدَثِ الْأَجْسَامِ؟ فَقَالَ: إِنِّي مَا وَجَدْتُ شَيْئاً صَغِيراً وَ لَا كَبِيراً، إِلَّا وَ إِذَا ضُمَّ إِلَيْهِ غَيْرُهُ صَارَ أَكْبَرَ وَ فِي ذَلِكَ زَوَالٌ وَ انْتِقَالٌ عَنِ الْحَالَةِ الْأُولَى وَ لَوْ كَانَ قَدِيماً مَا زَالَ وَ لَا حَالَ لِأَنَّ الَّذِي يَزُولُ وَ يَحُولُ يَجُوزُ أَنْ يُوجَدَ، وَ يَبْطُلَ فَيَكُونَ بِوُجُودِهِ بَعْدَ عَدَمِهِ، دُخُولٌ فِي الْحَدَثِ وَ فِي كَوْنِهِ فِي الْأَزَلِ، دُخُولٌ فِي الْقِدَمِ وَ لَنْ يَجْتَمِعَ صِفَةُ الْأَزَلِ وَ الْحَدَثِ فِي شَيْ‏ءٍ وَاحِدٍ.
[=arial]ابن ابی العوجاء لعنه الله از سران ملحدین و دهری ها بود از امام صادق صلوات الله علیه پرسید : دلیل حدوث عالم چیست و چرا نگوییم خود به خود وجود آمده ؟ امام فرمودند : من چیز کوچک و برزگی را ندیدم مگر آنکه اگر به آن شی چیزی اضافه شود بزرگتر می شود و در این حالت زوال و انتقال از حالی به حال دیگر پیدا کرد و اگر قدیمی و ازلی بود نباید زوال کند و از حالی به حالی انتقال یابد ، زیرا چیزی که زوال و انتقال پیدا می کند ممکن است بعد از وجودش نابود شود و ایجاد می شوید وقتی که نبوده و برای همین به اشیای حادث داخل می شود و
[=arial] بودنش در ازل عین نیستی اوست ( زیرا فرض متحول شده و صورت جدیده در ازل نبوده است ) و حدوث و قدم در یک شی جمع نمی شوند ( الفصول المهمه ، ج 1، باب ان کل ما سوی الله سبحانه فهو مخلوق ...)

بیخدا;393457 نوشت:
اولا برای توجیه جهان به وجود خدا نیازی نیست این سخن من نیست سخن هاوکینگ است

اشتباه کردند زیرا اگر می توانستند توجیح می کردند که چطور انرژی اولیه از هم جدا می شود و به انرژی منفی و مثبت تبدیل می شود و دلیلی برای این موضوع نیاورند پس این قولشان هم پذیرفته نیست.

بیخدا;393131 نوشت:
اگر حتی یک اشکال علمی به قرآن وارد شود به کلی قرآن رد می شود و یکی از فروان اشکالاتی که در قرآن وجود دارد همین قضیه زوج آفریده شده اشیاء است که امروزه به ور واضح رد می شود

[=arial]فرض بگیرید قرآن اشتباه است یا تحریف شده است . آیا عقیده یک جماعت مبنی بر این است که خدا وجود ندارد ؟ حالتتان مثل جناب داوکینز شده است چون ایشان می بیند نظریه فرگشت مخالف قول مسیحیان است می گوید خدا نیست . شما باید در مورد عدم یا وجود خداوند سخن بگویید نه اینکه ادیان چی می گویند .
اما دوست محترم و بزرگوار بنده بنظر حقیر هر کسی نمی تواند خدا را بشناسد و بسیاری از روی ظنیات و توهمات خدا پرست شده است و بنظر حقیر هر کسی که خدا را نپذیرفته به این معنی نیست که جهنمی است لا یکلف نفسها الا ما آتاها . در احادیث امده است شناخت خداوند دست خود مردم نیست و خدا اگر به کسی خودش را شناساند آن وقت تکلیف قبول کردن بر گردنش است و خدا به آنچه به بندگانش داده آنها را مکلف می کند . ولی الان باید چه کار کرد؟ مشخص است تا زمانی که خدا را نشناختید بر حکم عقل خود زندگی کنید و عقل می گوید در این دنیا باید به دیگران احترام گذاشت تا به ما احترام بگذارند . عقل می گوید هر چه برای خود می خواهی برای دیگری هم همینطور توقعی داشته باش .عقل می گوید در این دنیا همین ثمره وجودت را که قوانین الهی یا طبیعی آنرا تنظیم کردند ظاهر کنی . چرا باید به حرف عقل گوش کرد ؟زیرا این عقل طبق قانون فرگشت الهی یا طبیعی وسیله ای برای تشخیص جهت حرکت است برخلاف گیاهان که قادر به انتخاب جهت حرکت نیستند یا حداقل قدرت کمی برای انتخاب دارند و بر خلاف حیوانات که این حالت برایشان ضعیف است ولی انسان عقلی قوی دارد و قادر است جهت گزینشی داشته باشد و این بسود خودش و بسود چیزی دیگری که نباید بگویم است .

[=arial]در پست بعدی دلایل خود را برای قبول خدامی نویسم امیدوارم که چراغ قبولتان را بر افروزد.

afzali.polaris;394208 نوشت:
طبق احادیث اصلا خدا صفت و موصوفی ندارد و همه صفات و اسماء اعتباری است که به خدا نسبت می دهیم بخاطر اینکه وجود انسان آنها را کمال می پندارد. شما رفتید دیدگاه افراد غیر معصوم را بررسی کردید . حتی حضرت باقر و صادق علم و قدرت را برای خدا بی معنی می دانند . و می فرمایند این در وجود ماست که چنین برای خدا تعاریفی قرار دادیم و فکر می کنیم اینها کمال است چنانچه یک مورچه فکر می کند شاخک برای خدا کمال است و عدمش را برای خدا نقض می پندارد همینطوریم ما که می ترسیم صفات کمالی را از خدا نفی کنیم. این توحید امام صادق و باقر است. و صریح جملات آنهاست که بزرگترین نظریه توحیدی است . و مطابق با گفته های دانشمندان است.
و در احادیث متواتر آمده که خدا صفت و موصوف ندارد و کمال توحید در نفی صفات از اوست

بحث صفات به کنار که موضوع ما نیست و شاید من بد بیان کردم ولی اگه شما برای تبرعه خدا از وجود شر در دنیا و کاری نکردن دست در تعریف خیر و شر با استناد به فرگشت می برید پس دیدگاه دینی نسبت به خیر و شر بر چه اساسی است؟ نمی تونه بر پایه فرگشت ما انسان ها باشه! به علاوه اسلام و علمای اسلامی اصلا فرگشت رو قبول ندارند و تصور واقعی بودن داستان آدم و حوا و تبعیدشان از بهشت تصوری در تضاد با فرگشت است. این طرز فکر کل قضیه نقش روح در اعمال انسان و اختیار و تکلیف الهی بر انسان ها و ... رو زیر سوال می بره و نمیشه در بحث درون دینی ازش استفاده بشه با اینکه به نظر من طرز فکر صحیح و منطقی است.

به رسامی مسمی به اسامی حسنی
به بی نشانی اش درود او را چه می توان سرود؟
یادم می آید گذشته های گذشته با خودم فکر می کردم که چرا خدا باید وجود داشته باشد ؟ اگر هر چیز علتی دارد چرا حق ندارم بپرسم که علت او چیست ؟ در این مورد خیلی فکر کردم و به حالت ندانم گرایی رسیده بودم ،با خودم فکر کردم که من از کجا آمدم جوابش اینه پدر و مادر و پرسیدم آنها و پدران و مادرشان چی ؟ جواب از نسل گوریل هستند!! خب اونا چی ؟ از نسل جانورای دیگه !! خب او نا چی ؟ آخرش به یک چیزی می رسیم دیگه هر چی !!خب اون چی از کجا اومد ؟؟ خب اتم و مولکول داره !! اونا چی ؟ توسط ذره بوزون هیگز ماده بوجود آمد !!اون چطوری ماده را بوجود می آورد ؟؟ مشخصه اون واسطه ذره و موج هست زیرا اون موج را ذره می کنه !! خب موج از کجا ایجاد می شه ؟ موج از اثرات ذره ایجاد می شه ؟ !!!!!! جان ؟؟؟؟!!!اصلا موج چیه ؟؟ موج نوسان شدت و ضعف موج هست ( تعریفی که دقیقا اینطوری بیانش نمی کنند و مثل اینکه جزو اسرار فیزیک است ولی واقعیت داره باورتون نمیشه بروید از هر فیزیکدانی تعریف موج را بپرسید هر طور هم بخواد بپیچونتتون باز متوجه می شید همین تعریف داره بیان می کنه) !! این تعریف یکم مزخرف نیست ؟؟آخه دور هست !!خب باشه کسی واقعا ماهیت موج را نمی دونه تازه هر کی بتونه تعریفی از موج بگه که دور نداشته باشه (یعنی ماهیتشو معلوم کنه) جایزه نوبل بهش می دن !!!
آخه با این فیزیک خدا قابل رد هست ؟؟؟ ( نمی گم خدا را اثبات کردم )نه انصافا قابل رد هست ؟؟ آخه خودشون می گن ما همه چیز را نمی دونیم و علم ما قطعی نیست ما چرا دایه عزیز از مادر شدیم که می گیم فلان چنین و چنان گفت و فلان چنان و چنین گفت . پس استناد به حرفهای آنها بی فایده است.
در بسیاری از نظریات فیزیکی مشکلاتی است که هنوز و هنوز نتوانستند این اشکالات را برطرف کنند پس چرا ما بدون قطع و یقین استدلال به علم فیزیک آنهم در جایهایی که هنوز نظریه ای اثبات نشده است می کنیم ؟؟؟ این کار خیلی غیر عقلانی است.

برای اطلاع بیشتر دوستان عرض می کنم در علم فیزیک معتقدند چهار نیرو بنیادی همیشه وجود داشته اند و این نیروها قوانین طبیعت هستند .
1-نیروی الکترومغناطیسی(الکتریکی + مغناطیسی) و انیشتین این دو را دارای یک ماهیت دانست و اثبات این موضوع کرد و ثابت کرد با اینکه ماهیت این دو ماده یکی است ولی در شرایط مختلف به این صورت الکتریکی و مغناطیسی جلوه می کند . مثلا وقتی ناظری با سرعت نور حرکت می کند یک نیروی الکتریکی خاص را به صورت نیروی مغناطیسی می بیند و برعکس. خب مشخص است نیروی الکتریکی با وجود ذره یا منبعش هست ولی مغناطیسی با حرکت ذره بوقوع می پیوندد واگر ناظر با سرعت نور حرکت کند در معادله f=qvb سرعت صفر می شود و تنها نیروی الکتریکی است یعنی این دو نیرو یک ماهیت دارند.
2-گرانش: که طبق نظریه ای توسط گراویتون ها منتقل می شود .طبق یک نظریه فیزیکدانان که تقریبا بیشتر آنها آنرا قبول دارند هر نیرویی از طریق ذرات منتقل می شود برای همین همیشه سعی داشتند این ذرات را کشف کنند.( هنوز این ذره کشف نشده است و نظریه نسبیت یعنی خمیدگی فضا و زمان این نظریه را دچار مشکلاتی می کند و تا حالا کسی نتوانسته بین کوانتوم و نسبیت ارتباطی برقرار کند که مشکل یا تناقضی نداشته باشند)
3-هسته ای قوی : که باعث می شود ذرات درون هسته ای کنار هم نگه داشته شوند، مثلا پروتون ها که نیروی دافعه بینشان است تنها به خاطر این نیرو در کنار هم قرار می گیرند ( کسی نمیداند از کجا می آید فقط میدانند این نیرو به جرم بستگی دارد و نه به بار ، پس باید ذره ای در کار باشد که غیر پروتون است و همچنین این نیرو بسیار قوی است)
4- هسته ای ضعیف که در واکنش های هسته ای آلفا و بتا ظاهر می شود

طبق اعتقاد دانشمندان این نیروها همیشه بودند و همیشه دانشمندان سعی دارند این نیروها را با هم یکی کنند که تا حال نا موفق بودند. شما مثلا نگاه کنید به همین نیروی هسته ای قوی ، این نظریه تنها به خاطر این ارائه شد زیرا خواستند با آن تناقضی بزرگ که هر بچه ای متوجه آن می شود را رفع کنند یعنی در کنار هم قرار گرفتن پروتون ها. خب اصلا هیچ کس نمی داند این نیرو ها کجاست و چرا هست و چطوری آمد ؟ فقط برای رفع تناقض چنین فرضی کردند وگرنه کاملا من در آوردی این نظریه وارد فیزیک شده است. خب این علم که کاملا مشخص است یقینی نیست پس چرا ما حرفهای فیزیکدانان را مثل آدم های معصوم گوش می کنیم ؟ خب چیزی گفتند که خودشان یقین ندارند چرا ما باید یقین به حرفهایشان کنیم ؟؟ انگار هر چی آنها گفتند و عالم دینی مخالف آن سخن گفته بود این یعنی آن عالم دینی مشکل دارد . آخه اونا که نگفتند در این زمینه یقین دارند که ما بخواهیم بقین بگوییم آن عالم دینی که حرفهایش را از روی دین می زنه اشتباه کرده است .

می رویم سراغ نیروی الکترومغناطیسی ، مثلا از فوتون و نور سخن می گویم کسی هرگز تا الان از این دانشمندان نمی داند که واقعا نور چیست ! از ابتدای تاریخ توجیح هایی است که ماهیت نور را با توجه به ادراک انسان توجیح کنند. ابتدا نیوتون تصور می کرد که نور از یک سری ذرات تشکیل شده است .چون درک انسان در آن زمان تا همینجا بود و خواص ذره ای تنها برای آنها قابل درک بود . اما در دوره یانگ خواصی از نور کشف شد که با ماهیت ذره ای نور منافات داشت مثلا آزمایش معروف دو شکاف یانگ یعنی همان نوار روشن و تارک که توسط تداخل های سازنده و ويرانگر موجود شده بود و این نشان از ماهیت موجی نور بود.و همینطور آزمایش فوتوالکتریک انیشتین هم جنبه ای ذره ای بودن نور را توجیح می کرد یعنی اینکه بعضی جای ها لازم است ما نور را ذره و در بعضی جای ها موج تصور کنیم ، در حالی که واضح است ماهیت نور یک چیز بیش تر نیست ولی چون ما نمی توانیم آنرا توجیح کنیم به مدل سازی روی می آوریم چون ما موج و ذره را می شناسیم ویژگی های نور را بعضی وقتها با ذره و بعضی وقتها با موج توجیح می کنیم .آن ذره را فوتون و آن موج را الکترومغناطیس می گویند . دوبروی در همین راستا برای اینکه بین موج و فوتون ارتباط برقرار کند پیشنهاداتی کرد ولی این پیشنهادات هنوز اثبات نشده است و این دلیل واضحی بر ناتوانی درک انسان و علم جدید بر شناخت بسیاری از چیز ها است چون ما چیزی را که نمی شناسیم در آن واحد با دو چیز متفاوت توجیح می کنیم . ایا این علم گمانی دلیلی بر رد کسی هست ؟ خود این نظریات مشکلات اساسی دارند پس به آنها نمی شود یقین کرد حال چطور به اینها استدلال می کنیم ؟
اما در آخرین کتاب هاوکینگ یعنی طرح عظیم هم چنانچه گفتیم در مورد علت اصلی جداسازی انرژی منفی و مثبت سخنی گفته نشده اما همیشه صحبت از احتمال وقوع این اتفاقات است . و در کتب قبلی هاوکینگ می بینیم ایشان موافق با نظریه ای ( که نه عینی است و نه عقلی )است که آن نظریه به این صورت است که نوسانات کوانتومی خلاء با یک احتمال خیلی کم منجر به ایجاد یک سری واکنش های می شود که طی آن انرژی مثبت و منفی از هم جدا می گردند و این مقدمه تولید ماده است . اما این نوسانات کوانتومی مربوط به نوسان عدم و وجود موج و ذره ( ایندو همیشه در ارتباط هستند وجود یکی از آنها یعنی وجود دیگری پس عدم یکی از آنها یعنی نیستی مطلق)است که جناب هاوکیگن هم دلیلی ارائه نمی دهد که چطوری اینطوری شد !! و جناب هاوکینگ هم خبر از نیروی دیگر نمیدهد که چنین نوساناتی توجیح شود ! این تناقضی است که نه عقل می پذیرد و نه در عین چنین چیزی ممکن است . پس واقعا عاقلانه نیست بدون دلیل حرف آنها را بپذیریم که بزور می خواهند همه چیز را در چارچوب قوانینی که هنوز نتوانسته اند همه آنها را کشف کنند قرار بدهند. اما حرف عاقلانه ایست که بگوییم( طبق نظر بعضی فیزیکدانان) که زوج ماده یعنی پاد ماده باعث چنین نوساناتی در انرژی می شود ولی بحث در این است این از کجا امد و باز تناقضات جدید و اشکالات جدیدتری بوقوع می پیوندد که لازم نیست آنها را توضیح داد
پس وقتی فیزیک دارای نتایج یقینی شد آن وقت می شود که از آن استدلال کرد ولی تا حال نتیجه های قطعی ندارد بلکه نتیجه هایش بسیار عجیب غریب است و چون نه با عینیات و نه با عقلیات قابل پذیرش نیست بنابراین باید آن را در حد یک نظریه اثبات نشده حساب کرد و نه بیشتر.
اینها دلایل بنده بر این نکته بود که با علم فیزیک امروزی نمی توان به نتایج یقینی دست یافت ( البته در این مواردی که عرض کردم) پس استدلال به آنها برای رد وجود خداوند اشتباه است و قابل پذیرش نیست . در پست آینده اگر خدا خواست بیشتر در مورد این موضوع اثبات یا رد خداوند سخن خواهم گفت

خیلی ممنون از آقای چالشگر به خاطر ذکر این نمونه .واقعا جالبه من که چیزی درباره اش نمی دونستم.

چالشگر;394102 نوشت:
1- این موضوع ارتباطی به مسلمان بودن یا شیعه بودن ندارد.

از کجا معلوم که این بانو ، مسلمان نشده باشند؟ چون معمولا کلیسای کاتولیک روی خیلی چیز ها سرپوش گذاشته است تا دین مسیحیت کنونی و تحریف شده را حق جلوه دهد؟(مثلا این چند وقته پاپ می گفت من به صورت مستقیم از خدا دستور می گیرم!)
با توجه به اینکه این بانو در همه عکس هایشان با حجاب هستند.حتی در عکس زیر که همه بی حجابند غیر از ایشان. البته می دانم که با حجاب بودن فقط نشانه اسلام نیست و نشانه راهبه بودن هم می تواند باشد ولی حداقل می تواند یکی از نشانه های اسلام هم باشد.

همچنین این بانو می گفته که من بانویی کوچک را در شکاف سنگی می بینم و ایشان با من سخنانی گفتند (که مسیحی ها میگن اون بانو حضرت مریم بوده) خوب من بعید می دونم حضرت مریم به چشم ایشان بیاید و با این بانو حرف بزند ولی نگوید که "دینی که از تو پذیرفته است اسلام است و مسلمان شو".
خوب مسیحیا میگن که این بانو از حضرت مریم سخنانی را برای ما آورد .(که در زمان حیات بعضی از کشیش ها ایشان را مرتد اعلام می کنند ولی بعد از مرگ ایشان و دیدن معجزه سالم بودن بدن این بانو ایشان را قدیسه می نامند.!!!) بعد ها کشیش ها این سخنان را پخش کردند. خوب شاید بگویید چرا در آن سخنان که این بانو از حضرت مریم نقل کرده حرفی از اسلام زده نشده و جواب این است که اگر حرفی از اسلام در آن سخنان بود ، کشیش های مسیحی آنها را حذف کرده اند(مثل کتاب انجیل که به راحتی تحریف کردند!)
خوب پس احتمال اینکه ایشان مسلمان بوده باشند کم نیست.

چالشگر;394102 نوشت:
2- این گونه اتفاقات برای افرادی میافتد که یا موفق شده بودند ارتباط معنوی خاصی با ماوراء ایجاد کنند و یا به دلیلی انتخاب شده بودند و با آنها این ارتباط برقرار شده بود.
3- شواهد نشان میدهد این افراد همگی جزء پاک دل ترین افراد جامعه میباشند.
4- با توجه به اینکه اسلام، مسیحیت را تحریف شده میداند و مورد فوق (حداقل بعنوان تنها شاهد) در مسیحیت اتفاق افتاده، این سوال باقی است که چگونه فردی از یک دین تحریف شده میتواند به جنین درجه ای برسد؟

جواب این سوال ها در جواب سوال یک آمده است.

Kinzie Kensington;394224 نوشت:
بحث صفات به کنار که موضوع ما نیست و شاید من بد بیان کردم ولی اگه شما برای تبرعه خدا از وجود شر در دنیا و کاری نکردن دست در تعریف خیر و شر با استناد به فرگشت می برید پس دیدگاه دینی نسبت به خیر و شر بر چه اساسی است؟ نمی تونه بر پایه فرگشت ما انسان ها باشه! به علاوه اسلام و علمای اسلامی اصلا فرگشت رو قبول ندارند و تصور واقعی بودن داستان آدم و حوا و تبعیدشان از بهشت تصوری در تضاد با فرگشت است. این طرز فکر کل قضیه نقش روح در اعمال انسان و اختیار و تکلیف الهی بر انسان ها و ... رو زیر سوال می بره و نمیشه در بحث درون دینی ازش استفاده بشه با اینکه به نظر من طرز فکر صحیح و منطقی است.

[=arial]دیدگاه علمای غیر معصوم اسلامی مهم نیست دیدگاه خود آل محمد مهم است که چنین فرمودند که همه صفاتی که ما درک می کنیم این بخاطر ساختار وجود خودمان است و نه خوبی و نه بدی برای خداوند معنی و تعریف ندارد . خداوند خالق خیر و شر است و بنوعی آنها آفریده که جبری و تفویضی در کار نباشد . که توضیح این مورد طولانی است.حداقل بدانید نظر دین بطور کلی این است.

اما در مورد فرگشت هم بسیاری از علمای شیعه این نظریه را قبول دارند و حتی قبل از پیدایش این نظریه یعنی قبل از گفته های داروین خودشان چنین چیزی فرموده بودند که بنده قسمتی از متن آن عالم ربانی و حکیم صمدانی را در این پست و پستهای دیگر آوردم http://www.askdin.com/thread30680-10.html#post393293 .
[=arial]طبق نظریه محمد کریم خان و ائمه علیه السلام انسان جسم و جسد دارد . و اسم جسد که یک نوع حیوان است را نسناس می گویند که از فرگشت گوریل و انسانهای اولیه بوجود می آید و غیر از این انسان جسمی حقیقی دارد که مربوط به عالم هورقلیا است . و همین جسم بوده که آدم و حوا از خاک آن ساخته شده اند. و با همین جسم بوده که هبوط کردند و منظور از هبوط یعنی تعلق جسم هورقلیایی به این جسد حیوانی که مثل سوار شدن آن حقیقت بر این حیوان است ولی واسطه این تعلق طبق چیزی که بنده فهمیدم چیزی است که در خون موجود است و به سر انسان می رود شاید این همان ماده ای باشد که دانشمندان هارپ می گویند زیرا انها می گویند این انسان مانند خازن است که انرژی را درک می کند و واسطه درک انرژی ماده ای است که در خون موجود است و آن قابلیت درک مغناطیس و انرژی موجود اطراف جهان را دارد. من یقین ندارم که دقیقا همین ماده منظور دین باشد و الان موضوع بحث هم این نیست ولی خب مهم این است که بگوییم قبل از نظریه داروین هم کسی بوده بنام محمد کریم خان که به نظریه فرگشت معتقد بوده که جسد انسانی را از نسل حیوانات میداند.
اما نظریه جدید دانشمندان هارپ در مورد این ماده در بدن انسان هم برای بنده کمی قابل پذیرش است زیرا بنده از قبل از طریق دینی بر خودم اثبات شده که اجنه مربوط به امواج فروسرخ هستند که در دین به اسم آتش پنهانی نام برده شده و همینطور در دین از این آتش پنهانی سخن گفته شده که گاز اثرات آنرا ظاهر می کند که این یعنی آتش پنهانی همان فروسرخ است طبق نظر دین . پس برای جسم هورقلیایی انسان که لطافتش در حد لطافت جسم اجنه است طبق کلام محمد کریم خان می شود فهمید این هم مربوط به امواج است.
اهمینطور عرض می کنم نظریه فرگشت مخالفتی با دین ندارد و توضیح این مورد طولانی است ، لطفا به این لینک تایپیکی که در بالا قرار دادم مراجعه کنید تا کمی منظورم را بفهمید

مخالفتی با دین ندارد اما موافقت و دلیل مستندی هم ندارد که ما با جسم هورقلیا وارد محشر می شویم. روایت درباره ی ای کلام بیار رو چشمم شما که اینقدر دم از آل محمد می زنی و در ضمن در لینک بالا روایتی از امیرالمومنین صلوات الله علیه نقل کرده بودید که سند نداشت لطفا سندش را بگویید

کریم;394139 نوشت:
این جمله که هر جا ماده باشد گرانش هم هست با توجه به اینکه ماده همیشه در حال تغییر وحرکت است نمی تواند جوابگوی این مساله باشد که وجود وقوایش را از خودش دارد چون چیزی که دائما در حال تغییر است باید محرک ومغیری داشته باشد.

درود

گرامی این سخن من نیست این سخن همه ی جهان شناسان و گیتیک دانان ( فیزیکدانان ) است اگر شما هنوز نمی توانید بپذیرید کوتاهی از دانش نیست کوتاهی از خود شماست

استاد کریم من از شما خواهش می کنم در کنار فراگیری این همه سخن ها ی کهنه ( احادیث و نوشته های 1400 ساله ی اسلامی) کمی هم دانش روز بیاموزید آنگاه در می یابید که آنگونه ها که پیشتر سخنان ما را خرد ناپذیر می یافتید هم نیست

باور بفرمایید گاهی دلم برای دینداران بی دانشی که هتا اندکی از دانش روز سر در نمی آورند می سوزد

کمی هم آگاهی های دانشیک خود را بالا ببرید بد نیست آسوده باشید که هیچ زیانی نمی کنید و خدایتان شما را به گناه کنجکاوی و فرا گرفتن دانش روز شکنجه نخواهد کرد

گرامی بدان گرانش در نهاد , سرشت و هستی ماده آمیخته است گرانش از هستی ماده است و هیچگاه از خودش وجودی ندارد گرانش از نشانه های هستی ماده است

شما اگر توانستید ماده ای راستین به من نشان دهید که نیروی گرانش نداشت من دست بوس خواهم بود

اندوه اینجاست دینداران تنهادنبال پرو بال دادن به پندار های دینی خود هستند نه در پی دانش راستین و دانستن فرهود(حقیقت)
و برای همین است که از آسان ترین شناسه های دانشیک نا آگاهند و گفتگو با اینان جز کوبش آب در هاون نیست

غلام ملی نوری;394268 نوشت:
درود

گرامی این سخن من نیست این سخن همه ی جهان شناسان و گیتیک دانان ( فیزیکدانان ) است اگر شما هنوز نمی توانید بپذیرید کوتاهی از دانش نیست کوتاهی از خود شماست

استاد کریم من از شما خواهش می کنم در کنار فراگیری این همه سخن ها ی کهنه ( احادیث و نوشته های 1400 ساله ی اسلامی) کمی هم دانش روز بیاموزید آنگاه در می یابید که آنگونه ها که پیشتر سخنان ما را خرد ناپذیر می یافتید هم نیست

باور بفرمایید گاهی دلم برای دینداران بی دانشی که هتا اندکی از دانش روز سر در نمی آورند می سوزد

کمی هم آگاهی های دانشیک خود را بالا ببرید بد نیست آسوده باشید که هیچ زیانی نمی کنید و خدایتان شما را به گناه کنجکاوی و فرا گرفتن دانش روز شکنجه نخواهد کرد

گرامی بدان گرانش در نهاد , سرشت و هستی ماده آمیخته است گرانش از هستی ماده است و هیچگاه از خودش وجودی ندارد گرانش از نشانه های هستی ماده است

شما اگر توانستید ماده ای راستین به من نشان دهید که نیروی گرانش نداشت من دست بوس خواهم بود

اندوه اینجاست دینداران تنهادنبال پرو بال دادن به پندار های دینی خود هستند نه در پی دانش راستین و دانستن فرهود(حقیقت)
و برای همین است که از آسان ترین شناسه های دانشیک نا آگاهند و گفتگو با اینان جز کوبش آب در هاون نیست

با سلام
جناب غلام علی نوری رسیدن بخیر !
هر دم از این باغ بری میرسد
:Kaf:
شما لطف کرده و پوستهای بی جوابتان را جواب دهید که هم خداوند و هم بنده های خدا از شما را ضی باشد
تا به دلسوزی شما هم برسیم

afzali.polaris;394201 نوشت:
نظم و بی نظمی و شر و خیر در خارج از دایره وجود انسانها اصلا معنی ندارند . در خارج درک ساختار بدن شما نه زشتی وجود دارد و نه زیبایی و نه خوبی و نه بدی . اینها همه در وجود انسان تعریف شده اند.

با عرض سلام
آیا شیطان نیز بعنوان عامل القا کننده شر و محرک آن وجود خارجی ندارد؟
afzali.polaris;394200 نوشت:
حضرت علی تعلیم دادند که بگوییم قوس الله .

آیا واقعا رنگین کمان قوس الله است؟ چه استدلالی در این تغییر نام یک پدیده فیزیکی وجود دارد؟
با تشکر

[=arial]جواب پیامبر صل الله علیه و آله به پرسشی که آیا مدبر جهان خیر و شر نیستند ؟

ثُمَّ أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى الثَّنَوِيَّةِ الَّذِينَ قَالُوا النُّورُ وَ الظُّلْمَةُ هُمَا الْمُدَبِّرَانِ فَقَالَ وَ أَنْتُمْ فَمَا الَّذِي دَعَاكُمْ إِلَى مَا قُلْتُمُوهُ مِنْ هَذَا؟

فَقَالُوا لِأَنَّا وَجَدْنَا الْعَالَمَ صِنْفَيْنِ خَيْراً وَ شَرّاً وَ وَجَدْنَا الْخَيْرَ ضِدّاً لِلشَّرِّ فَأَنْكَرْنَا أَنْ يَكُونَ فَاعِلٌ وَاحِدٌ يَفْعَلُ الشَّيْ‏ءَ وَ ضِدَّهُ بَلْ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فَاعِلٌ أَ لَا تَرَى أَنَّ الثَّلْجَ مُحَالٌ أَنْ يُسَخِّنَ كَمَا أَنَّ النَّارَ مُحَالٌ أَنْ تُبَرِّدَ فَأَثْبَتْنَا لِذَلِكَ صَانِعَيْنِ قَدِيمَيْنِ ظُلْمَةً وَ نُوراً؟

فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَ فَلَسْتُمْ قَدْ وَجَدْتُمْ سَوَاداً وَ بَيَاضاً وَ حُمْرَةً وَ صُفْرَةً وَ خُضْرَةً وَ زُرْقَةً وَ كُلُّ وَاحِدَةٍ ضِدٌّ لِسَائِرِهَا لِاسْتِحَالَةِ اجْتِمَاعِ مِثْلَيْنِ مِنْهُمَا فِي مَحَلٍّ وَاحِدٍ كَمَا كَانَ الْحَرُّ وَ الْبَرْدُ ضِدَّيْنِ لِاسْتِحَالَةِ اجْتِمَاعِهِمَا فِي مَحَلٍّ وَاحِدٍ؟ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَهَلَّا أَثْبَتُّمْ بِعَدَدِ كُلِّ لَوْنٍ صَانِعاً قَدِيماً لِيَكُونَ فَاعِلُ كُلِّ ضِدٍّ مِنْ هَذِهِ الْأَلْوَانِ غَيْرَ فَاعِلِ الضِّدِّ الْآخَرِ؟ قَالَ فَسَكَتُوا ثُمَّ قَالَ فَكَيْفَ اخْتَلَطَ النُّورُ وَ الظُّلْمَةُ وَ هَذَا مِنْ طَبْعِهِ الصُّعُودُ وَ هَذِهِ مِنْ طَبْعِهَا النُّزُولُ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَنَّ رَجُلًا أَخَذَ شَرْقاً يَمْشِي إِلَيْهِ وَ الْآخَرَ غَرْباً أَ كَانَ يَجُوزُ عِنْدَكُمْ أَنْ يَلْتَقِيَا مَا دَامَا سَائِرَيْنِ عَلَى وَجْهِهِمَا قَالُوا لَا قَالَ فَوَجَبَ أَنْ لَا يَخْتَلِطَ النُّورُ وَ الظُّلْمَةُ لِذَهَابِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا فِي غَيْرِ جِهَةِ الْآخَرِ فَكَيْفَ وَجَدْتُمْ حَدَثَ هَذَا الْعَالَمِ مِنِ امْتِزَاجِ مَا هُوَ مُحَالٌ أَنْ يَمْتَزِجَ بَلْ هُمَا مُدَبَّرَانِ جَمِيعاً مَخْلُوقَانِ فَقَالُوا سَنَنْظُرُ فِي أُمُورِنَا.

سپس رسول گرامى اسلام رو به جماعت ثنويّه- معتقدان به تدبير نور و ظلمت- كرده و فرمود: از چه نظر به اين معنى معتقد شديد؟

گفتند: ما معتقديم كه جهان روى دو قسمت تشكيل شده: يا خير و نيكو، يا شرّ و بدى، و دريافتيم كه اين دو ضدّ و مخالف يك ديگرند. پس از اينجا حكم مى‏كنيم كه خالق «خير» غير از خالق «شرّ» است، زيرا يك خالق، دو عمل ضدّ هم را انجام نمى‏دهد.

بلكه هر كدام را خالقى است. چنان كه برف نمى‏تواند ايجاد حرارت كند، همان طور كه آتش محال است مبدء اثر سردى هم باشد. بنا بر اين معتقد شديم كه نور و ظلمت دو خالق قديم جهان و جهانيان هستند.

رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: آيا اين همه رنگهاى متنوّع- از سياه و سفيد و سرخ گرفته تا زرد و سبز و كبود- را نمى‏بينيد؟ مگر قبول نداريد هر كدام از آنها ضدّ و مخالف ديگرى است، پس دو نوع از آنها در يك مورد جمع نمى‏شوند، چنان كه گرما و سرما ضدّ همديگرند؟ گفتند: آرى.

فرمود: پس براى چه به تعداد هر رنگى به خالق قديمى معتقد نشديد؟ و بنظر شما آيا هر ضدّى محتاج خالق مستقلّى نيست؟ دهريّه ساكت شدند.
سپس فرمود: بنا به اعتقاد شما چگونه ممكن است نور و ظلمت در اداره تشكيلات جهان دست به دست هم داده باشند، در حالى كه نور بنا به طبعش ميل به صعود دارد و ظلمت تمايل به نزول و هبوط؟ آيا دو نفر كه در خلاف هم پيوسته در حال حركتند مى‏توانند در يك جا بهم رسند و ملاقات كنند؟ گفتند: نه امكان ندارد.

فرمود: پس لازم است كه نور و ظلمت نتوانند باهم اجتماع كنند، چرا كه آن دو مخالف هم بوده و پيوسته در جهت خلاف هم در حركتند. بنا بر اين استدلال آيا ممكن است جهان از اجتماع دو ضدّ و مخالف حادث و متشكّل شده باشد؟

جماعت دهريّه گفتند: به ما مهلتى ده تا كاملا در كارمان انديشه كنيم.( احتجاج عربی ج 1 ص 26)

نوه فاطمه;394250 نوشت:
جواب این سوال ها در جواب سوال یک آمده است.

با عرض سلام و تشکر از توجه شما.
شما جواب ندادید، یک احتمال را طرح فرمودید. میتواند این احتمال درست باشد یا نباشد. روی آن نمیشود بحث کرد.
با تشکر

afzali.polaris;394252 نوشت:
خداوند خالق خیر و شر است

با عرض سلام
من در جایی دیگر بحثی طولانی با دوستان داشتم. عنوان بخث این بود: (بدی چیست؟)
نتیجه گیری کلی در این مورد این بود که بدی یا شر عدمی است و وجود ندارد. البته این از نظر بنده قابل قبول نیست چون ما اثرات بدی و شر را می بینیم و درک میکنیم. در هر صورت در جهتی کاملا مخالف با آن دوستان شما میفرمایید خداوند خالق شر است. این هم سوالات بیشتری ایجاد میکند. لطفا در این مورد توضیح بیشتری بدهید.
با تشکر

رضا;394297 نوشت:
با سلام
جناب غلام علی نوری رسیدن بخیر !
هر دم از این باغ بری میرسد
شما لطف کرده و پوستهای بی جوابتان را جواب دهید که هم خداوند و هم بنده های خدا از شما را ضی باشد
تا به دلسوزی شما هم برسیم

درود
حناب رزا( رضا) چونی ؟

دلم براتون تنگ شده ودیر زمانی بود از نوشته های پر خواننده ی شمابی بهره ( محروم) مانده بودم ساندویچیه رو هنوز داری ؟

وانگهی چندماه پیش فرنگ آمدم ای کاش نشانی ازتون داشتم و سری بهتون می زدم

ای روزگار زندگی چقد زود میگذره انگار همین دیروز بود که با هم گلاویز می شدیم

عبد آل محمد;394340 نوشت:
چنان كه برف نمى‏تواند ايجاد حرارت كند

با عرض سلام
یک سوال از دیرباز در ذهن من بود که چرا نه در قرآن و نه در احادیث و روایات از برف سخنی به میان نیامده؟ برای مثال حضرت علی(ع) هیجگاه در توضیح فرآیند حیات در روی زمین از برف سخنی نمیگویند. آما مشاهده کردم شما در ترجمه خودتان از برف نام برده اید. لطها مشخص بفرمایید چه کلمه ای ترجمه عربی برف است و اگر در جاهای دیگری هم ار آن نام برده شده مثالی بیاورید.
با تشکر

چالشگر;394334 نوشت:
آیا واقعا رنگین کمان قوس الله است؟ چه استدلالی در این تغییر نام یک پدیده فیزیکی وجود دارد؟
با تشکر

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند !!:sun:

نگران نباش دوست ما

ایران باستان هم کمان رستم( قوس رستم ) می گفتند :Gol:

خوب شما کدام را می پسندی قوس الله یا کمان رستم ؟

چالشگر;394358 نوشت:
یک سوال از دیرباز در ذهن من بود که چرا نه در قرآن و نه در احادیث و روایات از برف سخنی به میان نیامده؟ برای مثال حضرت علی(ع) هیجگاه در توضیح فرآیند حیات در روی زمین از برف سخنی نمیگویند. آما مشاهده کردم شما در ترجمه خودتان از برف نام برده اید. لطها مشخص بفرمایید چه کلمه ای ترجمه عربی برف است و اگر در جاهای دیگری هم ار آن نام برده شده مثالی بیاورید.

درود
[=Traditional Arabic]الثلج= برف

در اربستان( مکه+ شهر پیامبر) بارش برف نبوده و چون برف را ندیده بودند پس برفی وجود ندارد در جهان !!!

در نُبی در باره آنچه که پیامبر می دانسته و می دیده آیه می آمده نه در باره ی آنچه که ایشان نمی دانسته و بیرون از اربستان بوده است

عبد آل محمد;394211 نوشت:
ابن ابی العوجاء لعنه الله از سران ملحدین

یکی از مغالته های مسلمانان این است : هر کسی که با پندار های ما هم باور نیست باید وی را بد نام کردو واژه ی لعنه الله را به نام بد او افزود تا نزد الله پاداش یابیم !!!

این ابن ابی العوجاء لعنه الله, بنده خدا بسیارخوش پوش ( خوش تیپ) و خوش چهره هم بوده و نامش هم عبدالکریم ( بنده ی الله کریم! ) بوده ولی شیه ها گویی از دست سخنان پر ارج ایشان بسیار بی تابی کرده و در آتش خشم او را پسر کژ و کوله ی خدا لعنت کرده( ابن ابی العوجاء لعنه الله) نامیده اند تا بلکه اندکی از خشم نهان خویش را آرام کرده باشند

غلام ملی نوری;394268 نوشت:
استاد کریم من از شما خواهش می کنم در کنار فراگیری این همه سخن ها ی کهنه ( احادیث و نوشته های 1400 ساله ی اسلامی) کمی هم دانش روز بیاموزید آنگاه در می یابید که آنگونه ها که پیشتر سخنان ما را خرد ناپذیر می یافتید هم نیست
باور بفرمایید گاهی دلم برای دینداران بی دانشی که هتا اندکی از دانش روز سر در نمی آورند می سوزد
کمی هم آگاهی های دانشیک خود را بالا ببرید بد نیست آسوده باشید که هیچ زیانی نمی کنید و خدایتان شما را به گناه کنجکاوی و فرا گرفتن دانش روز شکنجه نخواهد کرد
گرامی بدان گرانش در نهاد , سرشت و هستی ماده آمیخته است گرانش از هستی ماده است و هیچگاه از خودش وجودی ندارد گرانش از نشانه های هستی ماده است
شما اگر توانستید ماده ای راستین به من نشان دهید که نیروی گرانش نداشت من دست بوس خواهم بود
اندوه اینجاست دینداران تنهادنبال پرو بال دادن به پندار های دینی خود هستند نه در پی دانش راستین و دانستن فرهود(حقیقت)
و برای همین است که از آسان ترین شناسه های دانشیک نا آگاهند و گفتگو با اینان جز کوبش آب در هاون نیست

دوست عزيزبا سواد شما لطف کنید به ما جواب دهید که با این نیروی گرانش این عالم هستی چطور قابل پذیرش است شما اصلا خبر دارید که نیروی گرانشی که اولین صاحب نظر آن نیوتن بود در همین قرن 20توسط یک دانشمند دیگر نفی شد. بنده سوالم این بود که نظریه ای که چه بسا در حال تغییر وتحول است روزی یکی اثبات می کند وبعد از مدت دیگری دانشمند دیگری با رشد علم آنرا رد ونظریه جدیدی به جای آن بیان می کند.
به هر حال شما بفرمایید این جهان هستی را وموجودات با شعوری را چطور می خواهید با این نیروی گرانش توجیح کنید با توجه به اینکه نیروی گرانش در مقایسه با سه نیروی دیگر ضعیف تر از همه هست.

[="Indigo"]

چالشگر;394358 نوشت:
با عرض سلام
یک سوال از دیرباز در ذهن من بود که چرا نه در قرآن و نه در احادیث و روایات از برف سخنی به میان نیامده؟ برای مثال حضرت علی(ع) هیجگاه در توضیح فرآیند حیات در روی زمین از برف سخنی نمیگویند. آما مشاهده کردم شما در ترجمه خودتان از برف نام برده اید. لطها مشخص بفرمایید چه کلمه ای ترجمه عربی برف است و اگر در جاهای دیگری هم ار آن نام برده شده مثالی بیاورید.
با تشکر

البته سخن به میان آمده اما شما اطلاع ندارید
مثلا در حدیثی در کتاب کافی آمده:
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 67
بَابُ الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ فَلَا يَجِدُ إِلَّا الثَّلْجَ أَوِ الْمَاءَ الْجَامِدَ
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فِي السَّفَرِ وَ لَمْ يَجِدْ إِلَّا الثَّلْجَ أَوْ مَاءً جَامِداً فَقَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الضَّرُورَةِ يَتَيَمَّمُ وَ لَا أَرَى أَنْ يَعُودَ إِلَى هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ دِينَهُ.

به ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفتم: اگر كسى در حال سفر جنب شود و هر چه بجويد جز برف و يخ چيزى پيدا نكند، تكليف او چيست؟ ابو عبد اللَّه گفت: برف و يخ نيز مانند بى‏آبى است. بايد تیمم کند. ....

کلمه ثلج به عربی به معنای برف است

غلام ملی نوری;394360 نوشت:
درود
در اربستان( مکه+ شهر پیامبر) بارش برف نبوده و چون برف را ندیده بودند پس برفی نیست

در نُبی در باره آنچه که پیامبر می دانسته و می دیده آیه می آمده نه در باره ی آنچه که ایشان نمی دانسته و بیرون از اربستان بوده است


!!![/]

ملاصدرا;394365 نوشت:
البته سخن به میان آمده اما شما اطلاع ندارید
مثلا در حدیثی در کتاب کافی آمده:
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 67
بَابُ الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ فَلَا يَجِدُ إِلَّا الثَّلْجَ أَوِ الْمَاءَ الْجَامِدَ
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فِي السَّفَرِ وَ لَمْ يَجِدْ إِلَّا الثَّلْجَ أَوْ مَاءً جَامِداً فَقَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الضَّرُورَةِ يَتَيَمَّمُ وَ لَا أَرَى أَنْ يَعُودَ إِلَى هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ دِينَهُ.

به ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفتم: اگر كسى در حال سفر جنب شود و هر چه بجويد جز برف و يخ چيزى پيدا نكند، تكليف او چيست؟ ابو عبد اللَّه گفت: برف و يخ نيز مانند بى‏آبى است. بايد تیمم کند. ....

کلمه ثلج به عربی به معنای برف است

درود

این گفته ی پیشوای ششم زمانی است که دیگر برف برای اربها شناخته شده بوده است چون ایران هم جزو کشور اسلامی شده بود و اربهایی که به ایران می رفتند( مانند متن حدیث سفر می کردند) می دیدند که آنجا برف می بارد و چون برایشان تازگی داشت که از نگر دینی ( شرعی ) فرمانش چیست می آمدند و از ایشان فرمان دینی( حکم شرعی ) برای روبرو شدن با برف می گرفتند

هر آینه اگر پاسخ امام را بنگرید گویی ایشان هم آنچنان با برف و یخ آشنایی نداشتند و نمی دانستند برف آب میشه
و همون آبه !

غلام ملی نوری;394360 نوشت:
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند !!:sun:

نگران نباش دوست ما

ایران باستان هم کمان رستم( قوس رستم ) می گفتند :Gol:

درود
[=Traditional Arabic]الثلج= برف

در اربستان( مکه+ شهر پیامبر) بارش برف نبوده و چون برف را ندیده بودند پس برفی وجود ندارد در جهان !!!

در نُبی در باره آنچه که پیامبر می دانسته و می دیده آیه می آمده نه در باره ی آنچه که ایشان نمی دانسته و بیرون از اربستان بوده است

یکی از مغالته های مسلمانان این است : هر کسی که با پندار های ما هم باور نیست باید وی را بد نام کردو واژه ی لعنه الله را به نام بد او افزود تا نزد الله پاداش یابیم !!!

این ابن ابی العوجاء لعنه الله, بنده خدا بسیار خوش چهره هم بوده و نامش هم عبدالکریم ( بنده ی الله کریم! ) بوده ولی شیه ها گویی از دست سخنان پر ارج ایشان بسیار بی تابی کرده و در آتش خشم او را پسر کژ و کوله ی خدا لعنت کرده نامیده اند تا بلکه اندکی از خشم نهان خویش را آرام کرده باشند

آقای عزیز نام مغالطه بردن هم مغالطه است !

دوما شما واقعا اینقدر نمی دانید یا ابن ابی العوجاء را نمی شناسید ؟

این روایت را ببنید ( این مرد کثیف از سران دهریه بوده است و به خاطر او توحید مفضل نوشته شد مراجعه کنید )

قَالَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع مَا جَاءَ بِكَ إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ فَقَالَ عَادَةُ الْجَسَدِ وَ سُنَّةُ الْبَلَدِ وَ لِنَنْظُرَ مَا النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْجُنُونِ وَ الْحَلْقِ وَ رَمْيِ الْحِجَارَةِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ ع أَنْتَ بَعْدُ عَلَى‏

عُتُوِّكَ وَ ضَلَالِكَ يَا عَبْدَ الْكَرِيمِ فَذَهَبَ يَتَكَلَّمُ فَقَالَ لَهُ ع‏ لا جِدالَ فِي الْحَجِ‏ وَ نَفَضَ رِدَاءَهُ مِنْ يَدِهِ وَ قَالَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا تَقُولُ وَ لَيْسَ كَمَا تَقُولُ نَجَوْنَا وَ نَجَوْتَ وَ إِنْ يَكُنِ الْأَمْرُ كَمَا نَقُولُ وَ هُوَ كَمَا نَقُولُ نَجَوْنَا وَ هَلَكْتَ .
فمات لا رحمه الله ( کتاب کافی ج 1 ص 78 ) معیار کلام معصوم هست . نه چیز دیگر

[=Traditional Arabic]

ملاصدرا;394365 نوشت:
البته سخن به میان آمده اما شما اطلاع ندارید
مثلا در حدیثی در کتاب کافی آمده:
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 67
بَابُ الرَّجُلِ يُصِيبُهُ الْجَنَابَةُ فَلَا يَجِدُ إِلَّا الثَّلْجَ أَوِ الْمَاءَ الْجَامِدَ
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أَجْنَبَ فِي السَّفَرِ وَ لَمْ يَجِدْ إِلَّا الثَّلْجَ أَوْ مَاءً جَامِداً فَقَالَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ الضَّرُورَةِ يَتَيَمَّمُ وَ لَا أَرَى أَنْ يَعُودَ إِلَى هَذِهِ الْأَرْضِ الَّتِي تُوبِقُ دِينَهُ.

با عرض سلام و تشکر از پاسختان
آیا در قرآن کریم و نهج البلاغه چطور؟ آیا در این دو کتاب سخنی از برف و یخ دیده شده؟
با تشکر

آخه عقلا آیا می تونید با برف و یا یخ وضو بگیرید ؟

[="Indigo"]

چالشگر;394416 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از پاسختان
آیا در قرآن کریم و نهج البلاغه چطور؟ آیا در این دو کتاب سخنی از برف و یخ دیده شده؟
با تشکر

سلام
در قرآن و نهج البلاغه خیر
اما در سخنان حضرت علی وجود دارد:
[SPOILER] لَمَّا دَخَلَ بِنَا عَلِيُ‏ بْنُ‏ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَى بِلَادِ صِفِّينَ نَزَلَ بِقَرْيَةٍ يُقَالُ لَهَا صَنْدَوْدَا ثُمَّ أَمَرَنَا فَعَبَرْنَا عَنْهَا ثُمَّ عَرَسَ بِنَا فِي أَرْضٍ بَلْقَعٍ فَقَامَ إِلَيْهِ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تُنْزِلُ النَّاسَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ فَقَالَ يَا مَالِكُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ سَيَسْقِينَا فِي هَذَا الْمَكَانِ مَاءً أَعْذَبَ مِنَ الشَّهْدِ وَ أَلْيَنَ مِنَ الزُّبْدِ الزُّلَالِ وَ أَبْرَدَ مِنَ الثَّلْجِ‏ وَ أَصْفَى مِنَ الْيَاقُوتِ فَتَعَجَّبْنَا
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 184
[/SPOILER][/]

عبد آل محمد;394257 نوشت:
مخالفتی با دین ندارد اما موافقت و دلیل مستندی هم ندارد که ما با جسم هورقلیا وارد محشر می شویم. روایت درباره ی ای کلام بیار رو چشمم شما که اینقدر دم از آل محمد می زنی

ببینید دوست عزیز و بزرگوارم اینجا بنده قصد ندارم نظریه جسم لطیف هورقلیایی و جسم حیوانی را اثبات کنم . فقط خواستم اشاره ای کنم که قبل کسانی چنین اعتقاداتی قبل از داروین داشتند که خدایی نکرده کسی فکر نکند بزور می خواهیم علم روز را با نظریات دینی تطبیق دهیم
بنده تنها در جواب خانم محترم Kinzie Kensington چنین چیزی گفتم که ایشان فرمودند
Kinzie Kensington;394224 نوشت:
به علاوه اسلام و علمای اسلامی اصلا فرگشت رو قبول ندارند و تصور واقعی بودن داستان آدم و حوا و تبعیدشان از بهشت تصوری در تضاد با فرگشت است

بنده هم به ایشان می خواستم این متن از محمد کریم خان نشان بدهم که مطابقت با نظریه فرگشت دارد
(ارشاد العوام ج 3)
مراتب حيوان مختلف است از مرتبه حشرات گرفته تا حيوانات چهارپا و برزخ كه مسوخات باشند و حيوان دوپا و اعدل حيوانات بحسب مزاج و صورت آن حيوان است كه صورتش شبيه بانسان ( قبل از این فرموده بودند که غالب مردم انسان نیستند و انسان را از عالم بالاتری می دانند که ادامه مطلب هم شاهد این گفته ام هست ) باشد آيا نمي‌بيني كه حشرات چقدر از شباهت انساني بعيدند پس چهارپايان چگونه اندك شباهت دارند پس مسوخات چقدر شباهتشان بيشتر شده است پس حيوانهاي دوپاي بي موي و بي دم شباهت تام دارند و انسان نميباشند و چنانكه صورت اين حيوانات شباهت بانسان پيدا ميكند شعورشان هم شباهت بهم ميرساند و هر چه صورت شبيه‌تر شد شعور شبيه‌تر ميشود پس اين آدمهاي دوپا ( دقت کنید چه می فرمایند ) شعورشان نهايت شباهت بشعور انسان دارد و از اين جهت اين كليات و صنايع و تدابير را ميفهمند و اگر در شعور ساير حيوانات تدبر كني و در صنايعشان خواهي دانست كه آنها هم شعور كليات و تدابير و صنايع دارند و مخصوص باين حيوان دوپا نيست پس اين حيوانها كه ظاهرشان نبات است و در آنها روح حيواني جلوه‌گر شده است انسان نخواهند شد مگر بتعديل شرعي(عمل به شریعت دینی) چرا كه روح انساني بالاي طبيعت است و اعتدال طبيعت بآنجا نميرود مگر اعتدال شرعي كه اعتدال اخلاق و احوال است و اين اعتدال شرعي روح حيواني را معتدل ميكند و چون روح حيواني معتدل شد روح انساني در آن جلوه ميكند چنانكه اعتدال طبيعت بروح حيواني نرساند ولي چون نبات معتدل شد روح حيواني در آن جلوه‌گر شد همچنين بايستي روح حيواني هم معتدل شود و اعتدال او بآداب شرعي است پس اگر اين حيوان بآداب شرعي معتدل شد قابل آن ميشود كه روح انساني آنرا برگزيند و آن خر را براي خود بخرد و بر آن سوار شود پس حقيقةً


[/HR]صفحه ٣٢٦
[/HR] مثل مراتب انسان مثل انساني است بر خري سوار شده و در چراگاهي كه از زمين روئيده سير ميكند انسان آن روح انساني است و خر روح حيواني و چراگاه روح نباتي و زمين مقام جمادي اين بدن بفهم اين حكمت نغز را كه انسان را زنده ميكند اگر بفهمد

عبد آل محمد;394257 نوشت:
در ضمن در لینک بالا روایتی از امیرالمومنین صلوات الله علیه نقل کرده بودید که سند نداشت لطفا سندش را بگویید

در پست های قبلی دو روایت را آورده بودم و اینجا هم برای اینکه این سوالتون هم بی پاسخ نباشد یکی از حدیث ها را کپی می کنم(کلمات مکنونه فیض کاشانی ص 76)
و روي ان اعرابيا سأل اميرالمؤمنين عليه السلام عن النفس فقال عن اي نفس تسأل فقال يا مولاي هل النفس انفس عديدة فقال عليه السلام نعم نفس نامية نباتية و نفس حسية حيوانية و نفس ناطقة قدسية و نفس الهية ملكوتية قال يا مولاي ما النباتية قال قوة اصلها الطبايع الاربع بدء ايجادها عند مسقط النطفة مقرها الكبد مادتها من لطايف الاغذية فعلها النمو و الزيادة و سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود ممازجة لا عود مجاورة فقال يا مولاي و ما النفس الحيوانية قال قوة فلكية و حرارة غريزية اصلها الافلاك بدء ايجادها عند الولادة الجسمانية فعلها الحيوة و الحركة و الظلم و الغشم و الغلبة و اكتساب الاموال و الشهوات الدنيوية مقرها القلب سبب فراقها اختلاف المتولدات فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود ممازجة لا عود مجاورة فتنعدم صورتها و يبطل فعلها و وجودها و يضمحل تركيبها فقال يا مولاي و ما النفس الناطقة القدسية قال قوة لاهوتية بدأ ايجادها عند الولادة الدنيوية مقرها العلوم الحقيقية الدينية موادها التأييدات العقلية فعلها المعارف الربانية سبب فراقها تحلل الالات الجسمانية فاذا فارقت عادت الي ما منه بدئت عود مجاورة لا عود ممازجة فقال يا مولاي و ما النفس اللاهوتية الملكوتية فقال قوة لاهوتية جوهرة بسيطة حية بالذات اصلها العقل منه بدئت و عنه وعت و اليه دلت فاشارت عودتها اليه اذا كملت و شابهت و منها بدئت الموجودات و اليها تعود بالكمالفهي ذات الله تعالي العليا و شجرة طوبي و سدرة المنتهي و جنة المأوي من عرفها لم‌يشق و من جهلها ضل و غوي فقال السايل يا مولاي و ما العقل قال العقل جوهر درّاك محيط بالاشياء من جميع جهاتها عارف بالشي‌ء قبل كونه فهو علة الموجودات و نهاية المطالب

چالشگر;394102 نوشت:
در ۲۲ سپتامبر ۱۹۰۹ - ۱۲۸۸ ه.ش -، بدن او پس از ۳۰ سال از قبر مرطوبش درآورده شد. هرچند صلیبی که در دست او بود و تسبیحش زنگ زده بودند، اما بدنش سالم مانده بود . بدنش را شستند، لباس مجدد بر تنش کردند و دوباره به خاک سپرده شد. بار دوم، در ۳ آوریل ۱۹۱۹، بدن او مجدداً از قبر درآورده شد . باز هم بدنش سالم مانده بود . در ۱۹۲۵، بدن او برای بار سوم از قبر درآورده شد . نقابی مومی ( بر اساس عکسهای موجود و ظاهر صورتش) برای وی آماده شد، زیرا کلیسا نگران بود که هر چند بدن او سالم مانده، اما چشمان و بینی تورفته و رنگ تیره شدهٔ پوستش، تأثیر نامناسبی بر مردم داشته باشد . بدن او اکنون در کلیسای سنت برنادت در [Nevers] محل زیارت مؤمنان کاتولیک است. بدن او، با عمر نزدیک به ۱۳۴ سال، هنوز سالم است.
اتفاقاتی کم و بیش مشابه، گاهی اوقات برای افرادی که دارای خصوصیات معنوی خاصی هستند میافتد. در این رابطه (شاید) بتوان چند موضوع را نتیجه گرفت یا حد اقل احتمال داد:
1- این موضوع ارتباطی به مسلمان بودن یا شیعه بودن ندارد.
2- این گونه اتفاقات برای افرادی میافتد که یا موفق شده بودند ارتباط معنوی خاصی با ماوراء ایجاد کنند و یا به دلیلی انتخاب شده بودند و با آنها این ارتباط برقرار شده بود.
3- شواهد نشان میدهد این افراد همگی جزء پاک دل ترین افراد جامعه میباشند.
4- با توجه به اینکه اسلام، مسیحیت را تحریف شده میداند و مورد فوق (حداقل بعنوان تنها شاهد) در مسیحیت اتفاق افتاده، این سوال باقی است که چگونه فردی از یک دین تحریف شده میتواند به جنین درجه ای برسد؟

البته از این داستان به دست نمی آید فرد مورد نظر چه آیینی داشته ودر زندگی خود از چه دینی پیروی کرده است وما هم حقانیت سایر ادیان را در زمان خودشان قبول داریم طبق توضیحی که قبلا داده شد واین نکته را نیز قبلا عرض کردیم که اگر کسی عناد نداشته واز طرف دیگر به خاطر شرایطی که در آن قرار داشته دین حق به او عرضه نشده است معذور می باشد واگر طبق وظیفه ای که احساس می کرده وبرایش دلیل داشته عمل کرده است مسلما مورد عنایت الهی خواهد بود ولبته ما در ادیان مثل مسیحیت ویهودیت اشخاصی داریم که با توجه به دلایل عقلی وحجیتی که عقل دارد از قبول بعضی باورها مثل تثلیث اباء داشتند ویگانه پرست بودند افرادی مانند نیوتن وانیشتن وخیلی دانشمندانی که امروز وجود دارند مانند پلانتینجا بنابراین با توجه به این داستان حقانیت دین مسیح ویا برتری آن بر اسلام اثبات نمی شود وما طبق ادله ای که وجود دارد چه عقلی وچه نقلی معتدیم با ظهور اسلام دیگر دوره مسیحیت پایان پذیرفته است چرا که ادیان در تقابل نیستند بلکه همه از جانب خداوند هستند که با به وجود آمدن نیازهای جدید دین جدیدی برانگیخته می شود وپیامبران الهی نیز به امت خود توصیه می کردند که وقتی پیامبر اولی العزم بعدی مبعوث شد به آیین او بگروند.

چالشگر;394176 نوشت:
... در آفریقا متولد میشود. در روستایی بدور از هرگونه امکانات رفاهی. در خانواده ای مسلمان و فقیر بزرگ میشود و به صورت طبیعی بعلت مسلمان بودن والدین، مسلمان میگردد. قحطی و خشکسالی هدیه طبیعت به او، خانواده اش و کشورش است. او هم میخواهد (زندگی کند). برای فرار از این شرایط وحشتناک به خود فروشی روی میآورد تا شاید اندوخته ای کسب و بتواند خود و والدینش را از فقر و گرسنگی نجات دهد. الوده به ایدز میشود و این بیماری را به ده ها نفر دیگر منتقل میکند و در این بیماری میمیرد....داستان اینجا تمام نمیشود. او نه تنها خود فروشی و زنا کرده، که عامل غیر مستقیم بیماری و مرگ دهها انسان دیگر و فروپاشی خانواده های آنان گردیده و حالا باید پاسخگو باشد. او به جهنم میرود و برای ابد (لطفا در معنای ابد دقت بفرمایید. ابد بیشتر از هزار میلیارد تریلیارد سال است) باید به خاطر جرمی که انجام داده دائم بسوزد.

جهنم وبهشت در دست من وشما نیست که بگوییم چه کسی به بهشت می رود وچه کسی به جهنم، والبته آنچنان بیان می کنید مثل اینکه کسانی که با این دختر بیچاره عمل منافی عفت انجام داده اند بی گناه بوده اند. کسی که از راه نامشروع علی رغم مضرات جسمی وفرهنگی آن دنبال ارضاء خودش می باشد هر آن هم احتمال دارد که دچار چنین مصیبت هایی بشود.
ما قبلا توضیح دادیم خداوند انسانها را در گزینش مخیر قرار داده است راه خوب وبد را نشان داده ولی گزینش یکی از این دو راه را به خود انسان واگذار کرده است. حال که افرادی وحشی با اسم تمدن اموال اینها را به یغما برده وآنها را به خاک سیاه می نشانند ویا انسانها به داد هم نمی رسند وهر کس به فکر منافع خود است مگر عده ای قلیل بنده نمی دانم این وسط گناه خدا چیست که باید او را متهم کنیم که چرا این همه روزی داده ای وعده ای با استفاده از سادگی انسانها وقدرتی که دارند بقیه را به بردگی کشیده اند وآنها از گشنگی دارند می میرند در حالی که در کشورهای غربی وخیلی جاها دیگر مردم پس مانده غذای سگها وگربه هایشان را دور می ریزند چرا می گذاری این فقراء از گشنگی بمیرند.
از عوامل مهمی که در کشورهای آفریقایی این مشکلات را به وجود آورده است جنگهای داخلی خود آنهاست که به همدیگر رحم نمی کنند. اگر قرار باشد خداوند همه جا با قدرت غیبی خود مستکبران را نابود و مستضعفان را حفظ کند دیگر اختیار انسانی چه معنایی دارد. اگر قرار بود انسان با جبر زندگی کند فرشتگان که بودند دیگر چه نیازی به انسانها بود.
از این گذشته خداوند این همه پیامبر وامام برا ی هدایت انسانها فرستاد شما لطف کنید تاریخ انبیاء وائمه را بخوانید وببینید که با این انسانهای پاک وانسان دوست چه کارها که نکردند. خوب وقتی مردم قدر این رسولان الهی را نمی دانند وآنها را یکی بعد از دیگری به قتل می رسانند گناه خدا چیست؟!
مردم یا در کشتن این افراد نقش داشته اند ویا مانند اکثر انسانها سکوت کردند واز آنها دفاع نکردند وزمانی که قدر علی (ع)دانسته نشود که چطور با اینکه خلیفه بود خود شبها طعام به خانه فقراء می برد دانسته نشود معاویه بر امور مردوم مسلط خواهد شد وحجاج بن یوسفی که اندازه مگس هم برا یآنها ارزش قائل نیست. لذا خداوند هم برای حفظ جان آخرین ذخیره خود او را از دیده ها غایب می کند تا زمانی که مردم به خود آمدند واو را تنها نگذاشتند ظهور کند وبه همه این ناسامانی ها وتبعیضها خاتمه دهد.

ا

B-neshan;394182 نوشت:
با برهان شر که اشنایی دارید. اگر شرور عالم رو به جند نوع تقسیم بندی کنیم، تنها میشه شروری که انسانها در حق هم انجام میدن رو به این روش توجیه کرد.
راجع به زلزله سیل و خشکسالی که باعث شر هستند چه توجیهی است؟
از این بگذریم که این توجیه اول شما هم مورد قبول بنده نیست اما راجع بهش صحبتی نمیکنم.
خلاصه اینکه شروری در عالم هست که تنها و تنها خدا در آنها دخیل است و همین برای درست بودن برهان شر کافیس.

بحث شرور دراین انجمن به طور مفصل بحث شده است که می توانید رجوع کنید از جمله در این بحث http://آیا زلزله عذاب الهی است؟

چالشگر;394334 نوشت:
با عرض سلام
آیا شیطان نیز بعنوان عامل القا کننده شر و محرک آن وجود خارجی ندارد؟

خدا خالق شیطان است و شیطان در دایره وجود ما بد هست . و در خارج اصلا بدی و خوبی معنی ندارد .
چالشگر;394334 نوشت:
آیا واقعا رنگین کمان قوس الله است؟ چه استدلالی در این تغییر نام یک پدیده فیزیکی وجود دارد؟

ببنید کسی در زمان علی به رنگین کمان گفت قوس قزح یعنی قوس شیطان . حضرت علی فرمودند که نگو قوس قزح بگو قوس الله .این حرفم را در رد آقای بیخدا آوردم که ایشان فرمودند :
بیخدا;394334 نوشت:
شخصی در آسمان رنگین کمان می دید بعد که نمی دانست چرا چنین رنگ زیبایی به وجود آمده و علتش را نمی دانست آن را به خدا نسبت می داد و می گفت این نشانه .... خداست که رنگ های به این زیبایی را برای مدتی در آسمان آورد تا زیبایی او را مشاهده کنند!

می خواستم به ایشان بفهمانم که اینطوری نیست حتی بعضی ها برعکس نتیجه آقای بخدا گفتند . یعنی بجای اینکه این پدیده را بخدا ربط بدهند به شیطان ربط داده بودند.
دلیل اینکه حضرت علی ع چرا این نام را تغییر دادند شاید این باشد که می خواستند یک نشانه زیبا که در وجود مردم حس می شود را به شیطان نسبت ندهند . البته این فقط یک شاید است . خود ایشان بهتر می دانند چرا نامش را عوض کردند و بنده هم روایتی در این مورد یادم نیست.
تشکر از شما

چالشگر;394350 نوشت:
با عرض سلام
من در جایی دیگر بحثی طولانی با دوستان داشتم. عنوان بخث این بود: (بدی چیست؟)
نتیجه گیری کلی در این مورد این بود که بدی یا شر عدمی است و وجود ندارد. البته این از نظر بنده قابل قبول نیست چون ما اثرات بدی و شر را می بینیم و درک میکنیم. در هر صورت در جهتی کاملا مخالف با آن دوستان شما میفرمایید خداوند خالق شر است. این هم سوالات بیشتری ایجاد میکند. لطفا در این مورد توضیح بیشتری بدهید.
با تشکر

[=arial]سلام علیکم دوست عزیز
خب ما در وجودمان بدی را حس می کنیم و همینطور در وجودمان خوبی را هم حس می کنیم ولی ایا خوبی و بدی در بیرون حقیقت دارند ؟ باید گفت نه . در خارج از وجود شما تنها ذات است و حرفی از صفت نیست . و ذات یا ساختار سازنده بدن شیطان نه خوب است و نه بد . اما اینکه بخواهیم از وجود خودمان در مورد ذات اشیاء سخن بگوییم(دقت کنید از وجود خودمان اینطوری استدلال می اورم) طبق ایات قرآن همه چیز در ذاتش تسبیح خدا را می کند و همه چیز در ذات یا ساختار بدنشان خوب است . ولی از لحاظ صفت است که چیزی را بد و چیزی را خوب می گوییم . (دقت کنید این در وجود ما اینطوری درک می شود)
پس سه چیز شد
1- ذاتی را که از وجود خودمان به ان نظر می کنیم از لحاظ دینی خوب است
2-ذاتی را که خارج از وجود انسان است نه بد است و نه خوب
3- صفت تنها در وجود ماست که درک می شود و آن هم نسبی است

مثلا مدفوع را در نظر بگیرید . در غالب اشخاص مدفوع چیز بدی حس می شود . ولی مدفوع ساختار اتمی اش با همان سیبی که قبلا انرا خوردی فرق نمی کند و اتمش به اتمی دیگر تبدیل نشده ولی فقط صفتش فرق کرده است. و این صفت هم نسبت به ما بد است و امکان دارد مغز یک شخصی دچار اختلالی بشود و از مدفوع خوشش بیاید . پس ذات مدفوع از لحاظ خارج از وجود ما نه بد است و نه خوب ولی از لحاظ اینکه در وجودمان به این ذات بگوییم خوب است یا بد طبق ایه احادیث و ایه قرآن چون این ذات تسبیح خدا را می کند ( یعنی نوعی شعور دارد) آنرا خوب بدانیم . یعنی حتی باید طبق کلام خدا اتم های یک مدفوع را خوب بدانیم .
البته دقت کنید این موارد فقط مربوط به این عالم است و در عالم های دیگر بحث فرق می کند.
ممنون از شما

afzali.polaris;394523 نوشت:
ببنید کسی در زمان علی به رنگین کمان گفت قوس قزح یعنی قوس شیطان . حضرت علی فرمودند که نگو قوس قزح بگو قوس الله .این حرفم را در رد آقای بیخدا آوردم که ایشان فرمودند :

درود
گفتگوی میان پیشوای نخست و آن کس گفتگویی در زمینه ی هم پادی ( تضاد) میان باور ها( بحث عقیدتی) بوده است نه گفتگویی دانشپذیر وبر پایه دانش گیتیک( فیزیک )

گفتم که ایرانیان هم به رنگین کمان کمان رستم می گفتند ولی آیا گفتن این نامها ( کمان رستم قوس الله و قوس شیطان ) از چبود ( ماهیت ) دانشیک رنگین کمان پرده بر می دارد ؟

پرسمان ( مسئله) این است

غلام ملی نوری;394559 نوشت:
درود
گفتگوی میان پیشوای نخست و آن کس گفتگویی در زمینه ی هم پادی ( تضاد) میان باور ها( بحث عقیدتی) بوده است نه گفتگویی دانشپذیر وبر پایه دانش گیتیک( فیزیک )

گفتم که ایرانیان هم به رنگین کمان کمان رستم می گفتند ولی آیا گفتن این نامها ( کمان رستم قوس الله و قوس شیطان ) از چبود ( ماهیت ) دانشیک رنگین کمان پرده بر می دارد ؟

پرسمان ( مسئله) این است


درود بر شما
پارس خوب است پارسا باشد /
سخن در این است که چرا آن بهتر از مردمان گفت که چنین گو و چنان چون که خلایق در دایره خود چرخان بودند و هر واژه باید شود مطابق وجدان پس کمان خوبان را ندهند به دست بدان و رسته شود از حیران و بسته شود به خانان
آری برعکس نهند نام زنگی کافور / آیا خوب است که ابریق را آفتابه گوییم که این آفتابه هیچ ربطی به آفتاب نداشته باشد ؟ ایا این مرام ما در ادب و ادبیات است? همینطور است آن کمان خدایمان

با عرض سلام خدمت دوست عزیز افضل پلاریس
نکته ای که شما در مورد حس انسانی بدی و خوبی میفرمایید قابل تامل است ولی سه نکته وحود دارد:
1-امر خداوند به شیطان برای سجده انسان و سرپیچی او و سپس درخواستش برای انجراف نسل انسان (عملی از نوع بدی و شر) چیزی نبوده که در وجود ما اتفاق بیفتد. جتی در زمان ما اتفاق نیفتاده. بنابر این میتوان نتیجه گرفت که شر و بدی ریشه ای خارج از تصورات و قراردادهای انسانی دارند.
2- به هر حال واقعیت این است که (من) دارم زندگی میکنم، (من) دنیا را از چشم خودم می بینم و بدی و خوبی را حس میکنم و برای (من) خارج از وجودم معنایی ندارد. منظورم از (من) شناسه وجودی هر انسان به صورت منفرد است. این من با خوبی و بدی یک عمر زندگی میکند.
3- بدی و شر قبل از اینکه به احسام و اسیاء تعلق بگیرند بعنوان صفت و آنهم صفت انسانی مورد توجه هستند. آیا در مورد صفات هم (تسبیح خداوند ) صادق است؟
با تشکر

کریم;394520 نوشت:
با توجه به این داستان حقانیت دین مسیح ویا برتری آن بر اسلام اثبات نمی شود

کاملا صحیح است. البته هذف بنده هم هیچکدام اینها نبود. من فقط این رخداد را بعنوان موردی مشابه از رخدادی که به گفته دوستمان در بهشت زهرا و در مزار یک شهید رخ داده عرض کردم. منظورم هم این بود که چنین مسائلی فقط در اسلام اتفاق نمیافتد.
کریم;394520 نوشت:
با به وجود آمدن نیازهای جدید دین جدیدی برانگیخته می شود

این سوال وجود دارد که با توجه به اینکه بیشتر نیاز های جدید بشر به صورت مقایسه ای در حال حاضر ایجاد شده و اصولا زندگی بشر همزمان با رشد تکنولوزی تفییر ماهیت داده، چرا در این زمان (به استناد به مطلبی که فرمودید) پیامبر جدیدی نمیآید؟

کریم;394520 نوشت:
جهنم وبهشت در دست من وشما نیست که بگوییم چه کسی به بهشت می رود وچه کسی به جهنم

زنا از گناهان کبیره است. ودر كتاب اصول کافی یك باب تحت عنوان" باب الكبائر" به این موضوع اختصاص یافته كه داراى ۲۴ حدیث است .
در روایت اوّل و دوّم این باب ، تصریح شده كه گناهان كبیره ، گناهانى را گویند كه خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .(به نقل از ویکی فقه)

کریم;394520 نوشت:
والبته آنچنان بیان می کنید مثل اینکه کسانی که با این دختر بیچاره عمل منافی عفت انجام داده اند بی گناه بوده اند

من مطلقا نه در مورد آنها صحبتی کردم و نه منظورم آنها بودند.

کریم;394520 نوشت:
ما قبلا توضیح دادیم خداوند انسانها را در گزینش مخیر قرار داده است راه خوب وبد را نشان داده ولی گزینش یکی از این دو راه را به خود انسان واگذار کرده است

مسئله همین است که این گزینه ها برای همه یکسان نیستند. احتمالا قویترین گزینه های این دختر برای ادامه حیات داشته میتوانسته همین کار باشد. آیا عدالتی در داشتن گزینه های مختلف برای تمام انسان ها وجود دارد؟

کریم;394520 نوشت:
حال که افرادی وحشی با اسم تمدن اموال اینها را به یغما برده وآنها را به خاک سیاه می نشانند ویا انسانها به داد هم نمی رسند وهر کس به فکر منافع خود است مگر عده ای قلیل بنده نمی دانم این وسط گناه خدا چیست که باید او را متهم کنیم که چرا این همه روزی داده ای وعده ای با استفاده از سادگی انسانها وقدرتی که دارند بقیه را به بردگی کشیده اند وآنها از گشنگی دارند می میرند در حالی که در کشورهای غربی وخیلی جاها دیگر مردم پس مانده غذای سگها وگربه هایشان را دور می ریزند چرا می گذاری این فقراء از گشنگی بمیرند.

خشکسالی و قحطی ارتباطی به انسان ها ندارد.
با تشکر

afzali.polaris;394587 نوشت:
آیا خوب است که ابریق را آفتابه گوییم که این آفتابه هیچ ربطی به آفتاب نداشته باشد ؟

درود بر شما پارسی گرای فرهمند

وانگهی ( اتفاقا ) بهم پیوند( ربط) دارند آبریز ( ابریق) و آفتاب هر دو از پاک کننده هاهستند ( مطهرات )

غلام ملی نوری;394615 نوشت:
درود بر شما پارسی گرای فرهمند

وانگهی ( اتفاقا ) بهم پیوند( ربط) دارند آبریز ( ابریق) و آفتابه هر دو از پاک کننده هاهستند ( مطهرات )


درود بر شما پارسی گوی فرهیخته / آیا آبریز آفتاب در خود گنجانده یا آب ؟ آیا آفتاب می پاشد یا آب ؟ آیا چون هر دو پاک کننده نابند باید همدیگر را به نام دیگری نامند ؟ پس چرا آف تاب را آبدان نگویی؟(نکته :همانطوری که خود بهتر می دانید واژه آف تاب در گذشته به معنی خورشید بوده ) یا آبریز را خاکریز؟

چالشگر;394589 نوشت:
با عرض سلام خدمت دوست عزیز افضل پلاریس

سلام علیکم و رحمه الله دوست بزرگوارم آقای چالشگر
چالشگر;394589 نوشت:
نکته ای که شما در مورد حس انسانی بدی و خوبی میفرمایید قابل تامل است ولی سه نکته وحود دارد:
1-امر خداوند به شیطان برای سجده انسان و سرپیچی او و سپس درخواستش برای انجراف نسل انسان (عملی از نوع بدی و شر) چیزی نبوده که در وجود ما اتفاق بیفتد. جتی در زمان ما اتفاق نیفتاده. بنابر این میتوان نتیجه گرفت که شر و بدی ریشه ای خارج از تصورات و قراردادهای انسانی دارند.

همه اینها واقعیت دارند ولی همه صفت می فهمند و چون ساختارها تقریبا یکی است همه یک داستان تعریف می کنیم . اما آدم یعنی چیزی که از ادیم زمین گرفته شده که آن عالم هورقلیا است و آدم هم از درخت نفس خورد برای همین نفس نامیه نباتی و نفس حسیه حیوانی در او زنده شدند و باید هبوط می کرد در چیزی که این نفس را ظاهر کند و آن جسد حیوانی نسناسی است. و مراد از برگهای بهشتی این است زیرا عناصر برگ درخت های هورقلیایی هستند یعنی از هورقلیا عناصر بوجود می آیند و منظور از هورقلیا احتمالا همان موج است چنانچه که در تعریف هورقلیا گفتند که مانند باد است و همینطور گفتندهور یعنی بخار مانند یا لطیف و قلیا یعنی متشعش همراه نوسان پس معلوم می شود علم امروز دو حرف از حقیقت را پیدا کرده یعنی این ماده و آن موج را ولی کجاست روزی که ببینند حروف بیست و هفت گانه شد و بعد از آن سی سه گانه. و همینطور آن عالمی که اجنه در آن دیده می شود عالم فروسرخ یا آتش پنهانی است و همینطور فرشتگان هم به همین لطافت هستند . بهمین دلیل آن بهشت آدم و حوا در این ظاهر زمین نبوده بلکه در باطن زمین بوده اگرچه بر روی زمین بوده .
اما جواب شما بطور کمال این است که همه چیز حقیقت دارد و حتما اتفاقات و انفعالاتی بوده ولی این که ما چطور آنرا درک کنیم بحث دیگری است اینکه شیطان سجده بر آدم نکرد حتما اتفاق افتاده ولی این بدی شیطان مربوط به ذات یا ساختار موجی شیطان بوده است یا مربوط به چیزی که ما بد درک می کنیم ( البته این نکته را بگویم که خدا خواسته ما اینطوری تعریف بشویم و همینطور اینها همه مربوط به این عالم هستند و در آخرت به شکل دیگری است ) مسلما وقتی کسی به شما ظلم می کند این تقصیر اتم های سازنده وجودش نبوده بلکه مربوط به صفتی است که از درک می کنیم . این مثال را در نظر بگیرد شخصی می خواهد وارد خانه اش شود و کلید ندارد بنابراین مجبور است از دیوار بالا رود همینطور است فعل یک دزد و هر دو دقیقا کارشان مشابه یکدیگر است اما در وجود ما دزد کار بدی کرده و این هم بخاطر این تعیین شده که طی سالیان سال برای انسان ها خوب و بد را تعریف می کردند امثال پیغمبران که باعث می شدند انسان درک خوبی و بدی را داشته باشد وگرنه اگر پیغمبری نبود زمان مثل زمانی بود که نسناس ها بر سر و کله هم می ریختند و خون ها می ریختند و تجاوزها می کردند و اصلا خوب و بد برایشان تعریف نداشت . و بعضی از تعریف ها هم منشائش همان ساختار بدن انسان است که مثلا چیزی برایش شیرین است بخاطر این است که بدن نیاز شدید به گلوکز دارد بهمین دلیل شیرینی در ذهن ما شیرین تعریف شده وگرنه در ذات مثلا شکلات چیزی به نام شیرینی یا تلخی نیست .

چالشگر;394589 نوشت:
2- به هر حال واقعیت این است که (من) دارم زندگی میکنم، (من) دنیا را از چشم خودم می بینم و بدی و خوبی را حس میکنم و برای (من) خارج از وجودم معنایی ندارد. منظورم از (من) شناسه وجودی هر انسان به صورت منفرد است. این من با خوبی و بدی یک عمر زندگی میکند.

بلی درست است و حقیر هم نگفتم که این صفاتی که درک می کنید واقعیت ندارد بلکه شما بهمین صفاتی که درک می کنید مکلف هستید و در قیامت هم از شما از همین صفات می پرسند و جزائتان هم همین صفات است.ُ سَيَجْزيهِمْ وَصْفَهُمْ ( البته در قیامت قوانین به شکل دیگری است که فعلا جای توضیح آن نیست) شما چه باشد و چه نباشید حقیقت های عالم هستند ولی وقتی شما هستید حقیقت های عالم را بر اساس ساختار بدنتان درک می کنید. مثل اینکه موج همه جا هست ولی وقتی رادیو می سازی و روشنش می کنی آن رادیو از موج درکی دارد که مربوط به ساختارش است و البته سازنده اش اینطوری درکی از او خواسته . برای همین می بینیم رادیو صدا می دهد و عکس العملش نسبت به موج مربوط به ساختارش است . همینطور هستیم ما که عکس العملمان در مورد واقعیت های خارجی مربوط به ساختار بدنمان است
چالشگر;394589 نوشت:
3- بدی و شر قبل از اینکه به احسام و اسیاء تعلق بگیرند بعنوان صفت و آنهم صفت انسانی مورد توجه هستند. آیا در مورد صفات هم (تسبیح خداوند ) صادق است؟

بدی و شر و خوبی و خیر تعلقی به چیزی نمی گیرند زیرا در خارج این جهان مادی ذاتی ندارند( اگرچه در قیامت ذات دارند و بحث در آنجا نیست زیرا آنجا قوانین فرق می کند) اما همیشه انسان در این دنیای مادی است که برای چیزها در وجود خودش تعریف خوبی و بدی قرار داده است . اما خود صفت هم توسط ساختار بدن درک می شود و ساختار بدن در ذات خودش البته تسبیح خدا را می کند.
خیلی ممنونم از شما

بیخدا;393134 نوشت:
آیات و روایات بسیاری وجود دارد که به مختصری از اینها اشاره می کنم:
سوره یس آیه 38: «و الشمس تجری لمستقر لها ذالک تقدیر العزیز العلیم»
ترجمه اکثر مترجمین: » و خورشید به سمت قرارگاه خود روان است و اینست تقدیر خداوند عزیز و دانا»
ترجمه الهی قمشه‌ای: «و نیز خورشید تابان که بر مدار معین خود دایم بی هیچ اختلاف بگردش است برهان دیگر بر قدرت خدای دانای مقتدر است»

آقای عزیز الان کودکان خردسال هم از دوران ابتدایی در دروسشان میخانند که زمین که جزئی از منظومه شمسیست به دور خورشید،و خود خورشید نیز با همه ملحقات (منظومه شمسی) به دور کهکشان راه شیری میگردد... این حرف شما از اساس درست است..اصلا آیه: والشمس تجری . . . خودش دلیلی روشن بر اثبان حق گویی و درست بودن ادعا های علمی قرآن است...
تامل کنید و سپس نگارش...لـــــــــــــطفا

amir al;394756 نوشت:
«و الشمس تجری لمستقر لها

و خورشید به سوی محل قرار گرفتن ( ساکن شدن ) روان است !!:ok:

خوب در پژواک ( بر گردان ) آیه بنگرید

آیه می گوید خور می رود تا در قرار گاه خود مستقر( ساکن ) شود

این مقر چی می تونه باشه به جز آشیانه ی خورشید

روشنگری ( تفسیر) قرآن به قرآن میگه قرار گاه خورشید همان چشمه است که ذوقرنین دید خورشید در آن فرو می ره و سلام

اینقدر هم خیالبافی برای آیه در نیاریدو به کهکشان راه شیری چسبش نزنید

به نام آنکه هستی جان از او یافت . فلک جنبش،زمین آرام از او یافت

سلام علیکم

بزرگترین برهان این است که وقتی هیچی وجود ندارد و هیچ قدرتی وجود ندارد نمیشود با یک انفجار (نظریه بیگ بنگ) جهان خلق شود.
آخر چه طبیعتی چه قدرتی چه زمانی و چه چیزی میتواند این همه نظم را در دنیا خلق کند. مگر میشود این همه چیز خود به خود و طبیعی به وجود آمده باشد.
انسان،جن،عقل،قدرت تفکر،پیشرفت روز افزون،علم،آسمان،زمین،دریا،کائنات بی کران،خواب دیدن،آینده دیدن در خواب،معجزات مستند و... هزاران برهان دیگر.
آیا نمی اندیشید؟!

به قول آیت الله العظمی طالقانی همین شک دلیل وجود خداست. زیرا این شیطان لعین است که این شکیات را به وجود می آورد. من خودمم همش این ذهنیان به سراغم میاد و البته همه اینجورین ولی به خدا و نماز و قرآن پناه میبرم و دلم آرام میگیرد.

بابا یذره فکر کنید. تحقیق کنید 2 روز دیگه که عجل آدم برسه آیا ارزش داره که جاودانه و تا ابد ابدیت در عذاب و آتش باشه بخواطر 2 روز این دنیا؟
خداوند از بندگانش (خطاکاران) در روز قیامت میپرسد چند روز در دنیا بودید؟ و میگویند یک روز یا کمتر از آن (منظور زود گذریش است در مقابل زندگانی جاودانه ی سرای آخرت).

و من الله توفیق

بسم رب الشهداء
نقل قول:
مرا به وجود خدا قانع کنید!

برای روشن شدن پاسخ لازم است به چند نکته توجه داشته باشیم:
1 ـ مفهوم واژه خداوند، از مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند. چون همه می دانند خداوند یعنی موجودی که خالق همه موجودات، توانای بر هر کار، آگاه بر همه چیز، بینا، شنوا، حی و زنده، و... می باشد، گر چه وجود چنین خدائی را نپذیرند.
2 ـ هر چند مفهوم واژه خداوند از عمومی ترین مفاهیم است،ولی شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست،چون ذات خداوند نامحدود و بی نهایت است و علم یعنی احاطه بر معلوم، و انسان چون ذات و خصوصیات او محدود است نمی تواند به حقیقت ذات خداوند پی ببرد.«لا یحیطون به علما[1]، بر خداوند احاطه علمی پیدا نمی کنند»
و شاید به همین دلیل است که قرآن مجید در معرفی خداوند از طریق بیان صفات جمال و جلال نظیر غنی، علیم، حکیم، سمیع، بصیر، علی، کبیر، رحمن، رحیم، کبیر، خالق، فاطر و... به معرفی پروردگار متعال پرداخته است.[2]
علاوه اینکه انسان از طریق حواس با اشیاء خارجی ارتباط برقرار می کند و معرفتی بدست می آورد و ذات خداوند تبارک و تعالی شبیه و مانند هیچ چیز نیست «لیس کمثله شی».[3]
3 ـ هر چند حقیقت ذات خداوند قابل شناخت کامل نیست ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود که در یک دسته بندی کلی به راههای:الف ـ راه عقل مثل برهان امکان و وجوبب ـ راه حسی و تجربی یا برهان نظم[4]
ج ـ راه دل یا برهان فطرت ، تقسیم می شوند. [5]
4 ـ آسان ترین و بهترین راه شناخت وجود خداوند ، راه دل یا برهان فطرت است. یعنی در درون اعماق روح انسانی، شناخت، گرایش و عشق به خداوند نهفته است. همیشه یک نقطه نورانی و یک جاذبه نیرومند در درون قلب انسان وجود دارد که خط ارتباطی او با جهان ماوراء طبیعت و نزدیکترین راه به سوی خداست.[6]
5 ـ هر چند شناخت خداوند و گرایش به سوی او و نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است ولی آداب و رسوم خرافی، تربیتهای غلط، تلقینهای سوء، غفلت و غرور، مخصوصاً به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده هایی بر آن می افکند،
ولی هنگامی که طوفان حوادث از هر سوی وزیدن گرفته و گرداب مشکلات در برابر انسان نمایان گردد، انسان دست خود را از همه اسباب ظاهری کوتاه می بیند و از همه جا نا امید می شود، در این هنگام است که پرده ها کنار می روند و آن نقطه نورانی دل آشکار می شود و هر گونه فکر شرک آلود را از دل زدوده و در کوره این حوادث از هر ناخالصی خالص می گردد[7]
و انسان بی اختیار به سوی عالم ماورا طبیعت می رود.
به همین دلیل آیات متعددی از قرآن کریم از این طریق، نعمت فطرت خدا جویی را یادآوری می نمایند.[8]

[1]
ـ طه، 110.
[2] ـ تفسر نمونه ج 14، ص 161.
[3] ـ شوری، 11.
[4] تجربی نامیدن این راه به معنای استقلال آن از هر گونه استلال عقلی نیست، بلکه ناظر به این واقعیت است که یکی از مقدمات اساسی آن بر مشاهده تجربی پدیده های طبیعی استوارمی گردد.
[5] معارف اسلامی ،ج، 1،ص،41.
[6] ـ تفسیر نمونه، ج 16، ص 341 و 342.
[7] ـ همان، ص 418 – 422 و 423.
[8] ـ مانند آیه 65 عنکبوت و 30 روم، و 12 و 22 و 23 یونس، 67 اسراء ، 8 و 49 زمر.

پیشوایان بزرگ اسلام نیز کسانی را که در مساله خداشناسی سخت در تردید فرو می رفتند از همین طریق ارشاد می نمودند برای نمونه به این قطعه تاریخی توجه نمائید:
مرد سرگردانی که در امر خداشناسی گرفتار شک و تردید شده بود، خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد:« ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست!
زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند...
امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟
عرض کرد آری!
فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟
عرض کرد: آری!
فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟
عرض کرد آری!
امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.

نتیجه این که هر انسانی از راه دل و فطرت خود به وجود خداوند قادر، عالم، خالق حی و مهربان و... معرفت و شناخت و گرایش دارد و اگر هم در اثر عواملی از وجود خداوند غافل باشد، نمی تواند انکار کند در دوران زندگی اش حادثه ای رخ نداده است که دست او را از همه جا کوتاه ننموده، و او را متوجه وجود خداوند نکرده باشد. [9]

6. گاه آدمی با مشاهده دقیق و اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او، مانند علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است، راه تجربه نامیده می شود.

با توجه به امتیازات ویژه این راه، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند، فراخوانده است.

عده ای از محققان اسلامی، با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت یعنی نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی، استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به دلیل یا برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست.

[8] ـ مانند آیه 65 عنکبوت و 30 روم، و 12 و 22 و 23 یونس، 67 اسراء ، 8 و 49 زمر.
[9] ـ بحار الانوار، ج 3، ص 41.

و در ادامه...

«شناخت آیه ای» در قرآن و روایات

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبر و تأمل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که نمونه روشنی از راه تجربی خدایابی است، گاه به «شناخت آیه ای و آفاقی» نامیده می شود.[10]

گروهی از آیات، آدمی را به اندیشه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی را دلیل و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدأ متعالی جهان راهبری می نماید:

"مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی (قانع کننده) هست".[11]
و "روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی (متقاعد کننده) است، در خود شما؛ پس مگر نمی بینید؟"[12]

گروه پرشماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاصی انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است. این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.[13]
پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر «شناخت آیه»ای خداوند تأکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق (ع) خطاب به یکی از یارانش آمده است؛
ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق – جل و علا – هیأت بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در آن است. از این رو اگر با اندیشه و خرد درکار عالم، نیک و عمیق تأمل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است
آسمان همانند سقف،بلند گردانیده شده؛
زمین بسان فرش گسترانیده شده؛
ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است.
آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند.
همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است. آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.[14]
راه عقلدر این راه، هستی خداوند به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود.[15]

براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش های عقلی در راه اثبات خدا است.

این راه،در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:1. بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.[16]

2. یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف و سستی دلایل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقلی گردن نمی نهند، پاسخ گفت.
3. راه عقلی خدایابی می تواند در تقویت ایمان دینی مؤثر باشد؛ زیرا هرگاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد، قلب و دل او نیز بدان گرایش قوی تری می یابد. از سوی دیگر، زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از آسیب دیدن ایمان دارد.[17]

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جوگر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان پژوهش های ژرفی را در زمینه ی خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن به تأسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است.

یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا، برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چندگونه تقریر شده است که در این جا به ذکر نمونه ای بسنده می کنیم.
می توان چکیده برهان وجوب و امکان را (در تقریر حاضر) چنین بیان کرد: یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.


[10]
گفتنی است که در تفسیر «شناخت آیه ای» که برگرفته از قرآن کریم است، چندین دیدگاه وجود دارد:
گروهی از محققان آن را مقدمه ای برای تشکیل یک استدلال عقلی – شبیه به آنچه در تبیین برهان نظم گفته شد – بر وجود خداوند و علم و حکمت او می دانند؛
اما بر اساس تفسیر دیگر، آیات قرآن که آدمی را به تأمل در پدیده های طبیعی فرا می خواند، صرفاً موجب یادآوری معرفت فطری او به خدای خویش می شوند جز تذکر و غفلت زدایی ندارند. رأی سوم بر آن است که آیات مورد بحث در مقام جدال احسن با مشرکان اند؛ آنان که به غلط بت ها و معبودهای دروغین خویش را در کار تدبیر برخی امور دنیا دخیل می دانستند و درک درستی از توحید ربوبی خداوند نداشتند.
(بنگرید به: المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ص 154؛ آموزش عقاید، مصباح یزدی، ج 2 – 1، ص 68 و تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، ص 43).

[11]
ان فی خلق السماوات والارض و اختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب. (آل عمران، 190).
[12] و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم، افلا تبصرون. (ذاریات، 20 و 21 و نیز بنگرید به: بقره، 164؛ جاثیه، 3-6؛ یونس، 100 و 101؛ ابراهیم، 10).
[13] آیاتی که بر نشانه بودن پدیده های خاصی تأکید می کنند، در چند گروه کلی جای می گیرند. آیات مربوط به حوزه حیات انسانی عبارتند از:
1. نظام عمومی خلقت انسان: جاثیه، 4 و روم، 20. 2. نظام شکل گیری نطفه در رحم: آل عمران، 6؛ انفطار، 6-7؛ تغابن، 3؛ غافر، 64؛ حشر، 24؛ نوح، 13-14.3.
نظام معرفتی: نحل، 78. 4.
نظام اختلاف زبان ها و رنگ ها: روم، 22؛ فاطر، 27 و 28. 5.
نظام ارتزاق: غافر، 64؛ اسراء، 70؛ جاثیه، 5 و 20؛ فاطر، 3؛ روم، 4؛ سبا، 24؛ یونس، 31؛ نمل، 64؛ ملک، 21؛ انفال، 26؛ بقره، 22 و 172؛ ابراهیم، 22 و ذاریات، 58. 6.
نظام خواب: روم، 23؛ نمل، 86؛ فرقان، 47؛ نبأ، 9 و زمر، 42. 7.
نظام پوشاک: اعراف، 26 و نحل، 14 و 81. 8.
نظام سکونتی: نحل، 80. 9.
نظام ازدواج: روم، 21؛ شوری، 11؛ فاطر، 11؛ نجم، 45؛ قیامت، 39؛ نحل، 72؛ لیل، 3؛ نبأ، 8 و اعراف، 189.
[14] و نیز بنگرید به: نهج البلاغه، خطبه 186؛ التوحید، شیخ صدوق، باب دوم، ح 2 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 3، صص 61، 82، 130، 152.
[15] عقلی نامیدن این راه بدین معنا نیست که تنها در این راه از عقل استفاده می شود، بلکه از آن رواست که به مقدمات و روش های عقلی اکتفا کرده است.
[16] این معنا با «عمومی» دانستن راه عقلی ناسازگار نیست؛ زیرا مقصود از عمومیت در این جا، عمومیت نسبی است که در مقابل «شخصی بودن» قرار می گیرد. بدین معنا که راه عقلی اختصاص به شخص و احدی ندارد، بلکه افراد متعددی می توانند از آن بهره گیرند.
[17] راه عقلی به ویژه برای آنان که از شهود باطنی حق تعالی و مشاهده او با چشم دل محروم اند، سودمند است. به گفته مولانا:
چشم اگر داری تو کورانه میا ورنداری چشم، دست آور عصا
آن عصای حزم و استدلال را چون نداری دید، می کن پیشوا

چالشگر;394606 نوشت:
این سوال وجود دارد که با توجه به اینکه بیشتر نیاز های جدید بشر به صورت مقایسه ای در حال حاضر ایجاد شده و اصولا زندگی بشر همزمان با رشد تکنولوزی تفییر ماهیت داده، چرا در این زمان (به استناد به مطلبی که فرمودید) پیامبر جدیدی نمیآید؟

چون با توجه به آیه 3سوره مائده دین اسلام دین جامعی است وتوان پاسخگویی به تمام نیازهای بشر را دارد البته مفسران اصلی قرآن اهل بیت هستند که متاسفانه علی رغم توصیه های مکرر نبی مکرم اسلام مسلمانان قدر آنها را ندانستند ولذا خداوند برا ی حفظ جان آخرین حجت الهی او را از دیده ها غایب کرد. ودر عصر غیبت نیز علماء ربانی تکلیف بیان احکام ومسیر رشد وتعالی جامعه را به عهده دارند لذا نیازی به ارسال پیامبر جدید نیست.

چالشگر;394606 نوشت:
زنا از گناهان کبیره است. ودر كتاب اصول کافی یك باب تحت عنوان" باب الكبائر" به این موضوع اختصاص یافته كه داراى ۲۴ حدیث است .
در روایت اوّل و دوّم این باب ، تصریح شده كه گناهان كبیره ، گناهانى را گویند كه خداوند، دوزخ و آتش جهنم را بر آنها مقرر نموده است .(به نقل از ویکی فقه)

فرمایش صحیح است ولی راه توبه برای هر گناهکاری حتی یک زناکار باز است واینکه یک شخص در چه شرایطی تن به این گناهان می دهد نیز مهم است لذا ما نمی توانیم به صرف انجام گناهی از جانب کسی حکم کنیم که او وارد جهنم خواهد شد.

چالشگر;394606 نوشت:
مسئله همین است که این گزینه ها برای همه یکسان نیستند. احتمالا قویترین گزینه های این دختر برای ادامه حیات داشته میتوانسته همین کار باشد. آیا عدالتی در داشتن گزینه های مختلف برای تمام انسان ها وجود دارد؟

خداوند در دادن روزی ونعمت به بندگانش کوتاهی نکرده است واز قضا همانطور که می دانید بهترین ثروتهای دنیا که طلا باشد در کشورهای آفریقایی بیشتر از هر جایی است حال که انسانهای درنده ای به خاطر منافع خود دیگران را به به این روز انداخته اند خدا چه تقصیری دارد؟! شما باید از کسانی انتقاد کنید که این بلاها را سر این مردم با اسم تمدن وانسان دوستی آورده اند نه خدایی که بهترین ثروت طبیعی را در همین آفریقا قرار داده است سوای اینکه جنگ داخلی که در کشورهای آفریقایی عرض کردم را از یاد نبرید.

چالشگر;394606 نوشت:
خشکسالی و قحطی ارتباطی به انسان ها ندارد.

پس به چه کسی ارتباط دارد؟! خدا را شکر که امروزه از لحاظ علمی نیز ثابت شده که اعمال خوب وبد انسان هاروی طبیعت اثرات مثبت ومنفی دارد تا ما متهم نشویم که با اسم دین حرفهای غیر منطقی می زنیم. خشکی وقحطسالی ارتباط مستقیم با اعمال وگناهان انسانها دارد که برا یمطالعه بیشتر می توانید به کتاب توحید مفضل مراجعه کنید.

Ghamari;394869 نوشت:
فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟
عرض کرد: آری!
فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟
عرض کرد آری!
امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.

قبول دارم خواهر.
خدا خیرتون بده.
من همین دیروز مریض شدم و دلم درد گرفت . با چنان شدت اضطرار و التماسی خدا خدا می کردم که نگو و نپرس.وقتی دلم داشت درد می کرد به خدا گفتم :خدایا ، به همه آدم های خوبی که آفریدی تو را قسم میدم منو ببخش و من را از عذاب قبر و قیامت نگه دار.(چون اون عذاب ها تن سوز نیست بلکه تن سوز و جان سوز است:Ghamgin: ، واقعا تصور تحمل آتشی که از دل ها شعله می کشد و روح را می سوزاند ترسناک است:Ghamgin:)
خدا را شکر که هر چند وقتی خدا از این تنبیه ها در نظر می گیره که به خودمون بیایم.(البته من فهمیدم که یه کاری کرده بودم که خدا این تنبیه را برام در نظر گرفت و خدا به این واسطه و با رحمت خودش گناهانم را انشاءالله بخشیده است) البته خدا کنه گناه نکنیم و خدا هم کمتر تنبیه مون کنه. البته برای آدم های بیگناه هم گاهی تنبیه لازمه.:ok:

کریم;395151 نوشت:
خشکی وقحطسالی ارتباط مستقیم با اعمال وگناهان انسانها دارد

جناب کریم.
متاسفانه این دوستان فقط در چارچوب علم و آگاهی اندک کنونی بشر بحث و استدلال می کنند و حرف های ما را قبول می کنند. به نظر می رسد دوستان وقتی وجود خدا را با جان و دل قبول می کنند که کنه خدا را درک کنند(سبحان الله) در صورتی که این غیر ممکن است و ما فقط صفات خدا را می توانیم دریابیم .اصلا خدا در وجود و ظرف وجود فسقلی ما نمی گنجد.
---------------------------
یک چیزی هم به دوستان بگویم بد نیست البته شاید تا حالا چندین نفر این حرف را به شما گفته باشند.
من می گویم مساله خدا دو حالت بیشتر ندارد :یا خدا هست یا نیست(نعوذ بالله)
1-اگر خدا هست کسانی که به او اعتقاد دارند و دستوراتش را اطاعت می کنند در آخرت(با رحمت واسعه خدا) رستگار می شوند و کسانی که خدا را قبول ندارند (کافران) ، به سزای اعمال خود می رسند و بدبخت می شوند(البته اگر رحمت خدا شامل حالشان نشود (یا بشود و خودشان نخواهند!))
در در این صورت مومنان و معتقدان به خدا سود می کنند.
2-اگر خدا نیست که اطاعت کنندگان از دستورات خدا مثل همه می میرند و فانی و نابود می شوند و برای انسان فانی و نابود شونده بعد از مرگ مهم نیست که در دنیا چه کرده است و کافران و خاطیان امر خدا(که در این فرض اصلا خدایی نیست و فقط به طور مثال دین را الکی الکی کسی ساخته است(نعوذبالله)) هم به مقدار بسیار کمی بیشتر از آنان که خود را مومن می نامیدند سود می کنند و آن سود برابر است با لذت اندک و گذرایی که در دنیا تجربه کرده اند.
در این صورت هم مومنان و معتقدان ضرر نمی کنند چون آنها هم در دنیا به مقدار شاید کمی لذت را چشیده اند و در ایجا با فنای کامل ضرری نمی کنند و تنها سود کافران هم همان لذت های اندکی است که مومنان به آن حرام می گفتند.
حال به نظر شما اگر ندانیم بالاخره خدایی هست یا نه ، مومن بودن بهتر و به صرفه تر است یا کافر بودن؟
موضوع قفل شده است