بدون شك عوامل و زمينه هايى، مثل خانواده، جامعه و محيط، نوع حكومت ها و فراهم بودن زمينه هاى اطاعت يا گناه، همه در سعادت يا شقاوت انسان نقش دارند؛ امّا هيچ يك از عوامل مذكور انسان را مجبور به انتخاب راهى برخلاف اراده اش نمى كند.
از مثال هاى سه گانه اى كه در اين سوره آمده است ـ مخصوصاً مثال مربوط به حضرت آسيه و مريم(عليها السلام) ـ مى فهميم كه اراده عامل اصلى افعال و كردار و اعتقادات است.
آسيه ثابت كرد كه اگر انسان در سخت ترين شرايط و نامساعد ترين زمينه ها قرار گيرد؛ ولى اراده اش بر تقوا و ايمان به خداوند محكم باشد، موفّق خواهد شد؛ همان گونه كه از سرگذشت همسر حضرت لوط و نوح(عليهما السلام) نيز فهميديم كه اگر انسان اراده اى محكم و استوار نداشته باشد، با بهترين و مناسب ترين زمينه ها نيز عاقبت به خير نمى شود.
بنابراين، آيات فوق جواب محكمى است به كسانى كه معتقد به جبر هستند و به روشنى دلالت دارد بر اين كه علّت اصلى و نهايى تمامى سعادت ها و شقاوت ها، اراده خود انسان است.
[=arial narrow]آيا كسى كه به رو افتاده (و به صورت سينه خيز همچون خزندگان) حركت مى كند، به هدايت نزديك تر است يا كسى كه راست قامت، در صراط مستقيم گام بر مى دارد؟!
[=arial narrow]اين آيه شريفه ـ به قرينه آيات قبل و بعد از آن ـ تصويرى از حال مؤمنان و كافران ارائه مى دهد(1) و مثالى زيبا براى اين قافله كه از نقطه عدم حركت كرده و سپس جامه وجود پوشيده و از آنجا به سوى نقطه بى پايان هستى؛ يعنى، ذات پروردگار در حركت است، بيان مى كند. قافله اى كه برخى از آنها در ابتدا يا وسط راه منحرف مى شوند و به جايى نمى رسند و برخى در راه راست حركت مى كنند.
[=arial narrow] تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
[=arial narrow]نگاهى به آيات قبل از آيه مثل
[=arial narrow]آيات اوليّه اين سوره پيرامون «مبدأ» و صفات خداوند متعال سخن مى گويد و انسان را به تفكّر و انديشه پيرامون صفات و آيات الهى تشويق مى كند؛ سپس به بيان حال كفّار و مؤمنان مى پردازد و در مرحله سوم برخى از آيات الهى را گوشزد مى كند. آياتى همانند نظام شگفت انگيز خلقت، مخصوصاً آفرينش آسمان ها و ستارگان، آفرينش زمين و مواهب آن و آفرينش پرندگان.
[=arial narrow]آيا نگاه نمى كردند به پرندگانى كه بالاى سر آنها در حركت است.»
[=arial narrow]خلقت پرندگان و پرواز آنها بر فراز آسمان و انواع پرواز اين بال زنندگان از آيات و نشانه هاى خداوند منّان محسوب مى شود. انسان بادقّت در آفرينش حيرت آور پرندگان و پرواز اعجاب آور آنان، به خالق توانا و قدرتمندى پى مى برد كه تمام قدرت هاى جهان هستى، در برابر آن هيچ است و مى توان به عنوان بهترين تكيه گاه بر آن تكيه كرد و با تأمّل در ظرائف خلقت پرندگان، انسان مى تواند قدرت پرواز پيدا كند و ابزار و وسايلى اختراع كند كه آسمان ها را فتح نموده؛ بلكه به نقاطى از آسمان پرواز كند كه حتّى پرندگان نيز نمى توانند.
[=arial narrow]دانشمندان هر مقدار بيشتر روى پرندگان مطالعه كردند، بهتر توانستند كاستى ها و نقص هاى هواپيماها را بر طرف كنند؛ به عنوان نمونه، در ابتداى اختراع هواپيماها، چرخ هاى آن باز بود و اين، مشكلاتى را در پرواز ايجاد مى كرد؛ امّا با دقّت در پرواز پرندگان مشاهده كردند كه آنها به هنگام پرواز، پاهاى خود جمع مى كنند و به اين جهت، بهتر پرواز مى كنند؛ دانشمندان نيز هواپيماهاى بعدى را به گونه اى ساختند كه پس از برخاستن از زمين چرخهاى آن جمع شود. حقيقتاً بايد در برابر چنين خالقى سر بر خاك ساييد!
[=arial narrow]«صافّات وَ يَقْبِضْنَ» ـ خداوند متعال با اين دو جمله كوتاه، به شرح دو نوع از پرواز پرندگان مى پردازد. ابتدا نوع مرموزى از پرواز آن ها را شرح مى دهد؛ به اين شكل كه آنها بر فراز آسمانها غالباً بدون بال زدن و با بال هاى صاف، پرواز مى كنند.
[=arial narrow]نوع ديگر، پرواز آنها غالباً با حركت بال هاست، پروازى كه بيشتر با آن آشنا هستيم.
[=arial narrow]قسم سوم پرواز را مخلوطى از دو نوع بالا مى بينيم؛ يعنى، مقدارى بال مى زنند و پرواز مى كنند و مقدارى هم با بال هاى صاف و بدون حركت بالها به پرواز خود ادامه مى دهند.
[=arial narrow]گروه چهارمى از پرندگان، مدّتى بال مى زنند و سپس بال هاى خود را جمع مى كنند و به صورت شيرجه در هوا حركت مى كنند (مانند گنجشك ها).
[=arial narrow]خلاصه اين كه همه پرندگان در اصل پرواز مشتركند؛ ولى هر گروهى به تناسب اندام و جسمشان و به مقتضاى فضايى كه در آن پرواز مى كنند، به نوع خاصّى در آسمان حركت مى كنند كه توجّه در انواع پروازها، ايمان انسان را به خداوند قادر متعال بيشتر مى كند.
[=arial narrow]«ما يُمْسِكُهُنَّ اِلاَّ الرَّحْمنُ اِنَّهُ بِكُلِّ شَىْء بَصير» ـ باتوجّه به نيروى قوى جاذبه زمين كه حتّى گرد و غبار بسيار سبك را به سوى خود جذب مى كند، چه كسى اين پرندگان را از چنگال جاذبه زمين خارج مى كند و مانع سقوط آنها به زمين مى شود؟
[=arial narrow]راستى، چه قدرت عظيمى به اين پرندگان زيبا كمك مى كند كه در سراسر روز پرواز كنند و بر نيروى جاذبه غلبه كنند؟! پرندگان مهاجرى را مى شناسيم كه در سال 18000 كيلومتر پرواز مى كنند! چه كسى در اين پرواز طولانى و اعجاب آور، آنها را از اسارت در جاذبه زمين حفظ مى كند؟ چگونه در اين سفر بزرگ، غذاى خود را تهيّه مى كنند؟ چگونه مسير خود را مى يابند؟(2) آيا هيچ قدرتى جز قدرت بى نظير پروردگار عالم كه به همه چيز آگاه است ،قادر بر اين كار مى باشد؟
[=arial narrow]اينك با توجّه و نگاهى كه به آيات قبل از آيه مثل ـ مخصوصاً مطالعه در آفرينش پرندگان ـ داشتيم، به آيه مثل باز مى گرديم و به شرح و تفسير آن مى پردازيم.
[=arial narrow]«اَفَمَنْ يَمْشى مُكِبّاً عَلى وَجْهِه اَهْدى» ـ موجوداتى كه بر روى زمين حركت مى كنند به سه شكل راه مى روند؛ برخى همانند انسان به صورت راست قامت، روى دو پا حركت مى كنند؛ برخى ديگر همانند چهار پايان با چهار دست و پا حركت مى كنند و گروه سوم، يعنى خزندگان، روى سينه، به صورت سينه خيز حركت مى نمايند. در اين آيه شريفه، خداوند كفّار و افراد بى ايمان را به خزندگان تشبيه كرده است كه روى سينه حركت مى كنند.
[=arial narrow]«اَمَّنْ يَمْشى سَوِيّاً عَلى صِراط مُسْتَقيم» ـ افراد با ايمان و مؤمن را به انسان هاى راست قامت كه با سرى بالا و قدّى افراشته و روى دو پا حركت مى كنند، تشبيه مى كند و سپس به مقايسه اين دو مى پردازد.
[=arial narrow]آياكسانى كه همانند خزندگان، روى سينه حركت مى كنند، هدايت يافته ترند يا كسانى كه روى دو پا و با قدّى افراشته و در راه راست حركت مى كنند؟
[=arial narrow]براى يافتن پاسخ اين سؤال ـ كه خداوند قضاوت آن را به مخاطبان قرآن واگذار كرده ـ بايد تفاوت هاى اين دو نوع حركت، روشن شود.
[=arial narrow]راه رفتن به صورت سينه خيز و به شكل خزندگان، مشكلات متعدّدى دارد:
[=arial narrow]1 ـ چنين شخصى قدرت ديد كافى ندارد و خطر از اين جهت هر لحظه در كمين او است. چنين شخصى كاملا ممكن است از راه منحرف شود و يا در درّه و گودال ها سقوط كند؛ زيرا بموقع نمى تواند لغزشگاه ها را تشخيص دهد.
[=arial narrow]2 ـ سرعت چنين حركتى بسيار كند است. اگر مقايسه اى بين حركت سينه خيز با حركت معمولى يك انسان نماييم، شايد از نظر پيمودن مسافت در يك زمان مشخّص ده برابر تفاوت داشته باشد.
[=arial narrow]3 ـ شخصى كه به اين صورت حركت مى كند، زود خسته مى شود و از ادامه حركت باز مى ماند و متوقّف مى گردد؛ يعنى بر فرض كه در مسير حركت خود با مانعى بر خورد نكند و از راه منحرف نشود و در پرتگاهى سقوط نكند؛ نوع حركت به گونه اى است كه بزودى وامانده مى شود و قدرت ادامه حركت را از دست مى دهد.
[=arial narrow]بنابراين، خطاى در تشخيص؛ عدم ديد كافى؛ كندى سرعت؛ خستگى زودرس و بالاخره بازماندن از ادامه مسير، از معايب و مشكلات اين نوع حركت و راه رفتن است؛ امّا كسى كه روى دو پا حركت مى كند و همانند ديده بانى، همه اطراف را مى بيند ـ مخصوصاً كه قسمت اعظم حواسّ انسان در قسمت سر اوست ـ خطر را به موقع تشخيص مى دهد و تصميم لازم را براى گذر از كنار خطرات مى گيرد؛ نه از مسير اصلى منحرف مى شود و نه در پرتگاه ها سقوط مى كند؛ بلكه راه مستقيم را در پيش مى گيرد و به حركت خود ادامه مى دهد؛ علاوه بر اين كه سرعت مناسبى دارد و زود خسته نمى گردد و هرگز متوقّف نمى شود.
[=arial narrow]آيا اين دو مساويند؟ هرگز! قطعاً اشخاصى كه به گونه انسان ها حركت مى كنند، هدايت يافته تر از كسانى هستند كه همانند خزندگان روى سينه حركت مى نمايند.
[=arial narrow]بنابراين، مؤمنى كه در اين آيه شريفه به انسان راست قامت تشبيه شده است و در مسير مستقيم حركت مى كند و نور ايمان او همانند چراغى پر نور، فراسوى او را روشن مى كند، هدايت يافته تر از شخص كافرى است كه بسان خزندگان روى سينه حركت مى كند كه نه نورى دارد و نه حركت سريعى و نه لغزشگاه ها را تشخيص مى دهد و نه توان حركت طولانى دارد.
[=arial narrow]علاوه بر همه اين ها، شخصى كه روى سينه حركت مى كند، قدرت ديدن آيات و نشانه هاى پروردگار ـ كه در آيات قبل به آن اشاره شد، مخصوصاً آيات الهى كه در خلقت آسمان و مخلوقات فراوان، به ويژه خلقت عجيب پرندگان، كه شرح آن گذشت ـ را ندارد؛ امّا كسى كه بسان انسان راست قامت حركت مى كند، تمام اين آيات الهى را بخوبى مى بيند و در آنها تفكّر و تأمّل و تدبّر و انديشه مى كند و به عظمت هرچه بيشتر خالق قادر و توانمند آن پى مى برد و در طى كردن مسير هدايت و صراط مستقيم گام هايش را محكمتر و استوارتر بر مى دارد.
[=arial narrow]همان گونه كه گذشت، آيه شريفه در توصيف مؤمنان و كفّار نازل شده است. در مثال هاى گذشته نيز آياتى در توصيف اين دو گروه وجود داشت، آيات و روايات ديگرى نيز در اين زمينه به چشم مى خورد.
[=arial narrow]چرا اين قدر از «ايمان» و نقطه مقابل آن «كفر» سخن گفته و بر آن تأكيد مى شود؟
[=arial narrow]حقيقت اين است كه ايمان و تقوا سر چشمه همه خيرات و بركات است و بدون اغراق و مبالغه بايد گفت كه همه چيز در سايه «ايمان» و «تقوا» است.
[=arial narrow]حال كه ايمان قلّه اى چنين رفيع است و فتح آن، منشأ تمام خوبى هاست؛ بايد ديد كه چه كسانى شايسته پوشيدن اين لباس با ارزش و صعود به اين قلّه پر افتخارند؟
[=arial narrow]در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، «مؤمن» را در سه جمله كوتاه ـ امّا بسيار پر معنى ـ چنين توصيف مى كند: «اَلْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ(3)» ـ مؤمن باهوش و زيرك است و با استفاده از همين هوش و زكاوت، از موانع و خطرات آگاه مى شود و خويش را از خطرات بر حذر مى دارد؛ امّا انسان بى ايمان، همچون كسى كه بسان خزندگان حركت مى كند، از هوش و زكاوت بى بهره است و به راحتى در دام حوادث و بلاها گرفتار مى شود؛ چنين انسانى خيال مى كند باهوش است؛ ولى با پيمودن راه كفر و بى ايمانى، تيشه بر ريشه خويش مى زند و سرمايه بزرگ عمر خويش را از دست مى دهد و در نهايت هم به جايى نمى رسد و هلاك مى شود.
[=arial narrow]شخصى خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللّه! مى ترسم، در صفّ مؤمنان نباشم! امام فرمودند: چرا؟ آن شخص گفت: زيرا هنگامى كه بر سر دوراهى انتخاب برادر مؤمن و پول و ثروت قرار مى گيرم، منافع شخصى خود را ترجيح مى دهم. امام فرمود: شما مؤمن هستيد؛ ولى ايمان شما كامل نيست!... به خدا قسم در اطراف و اكناف زمين مؤمنينى وجود دارند كه تمام دنيا در نظر آنها به اندازه بال مگس ارزش ندارد!(4)
[=arial narrow]آرى! مؤمنانى كه مراحل تكامل ايمان را پيموده اند، و به قلّه ايمان رسيده اند، به گونه اى كه امام صادق(عليه السلام) در روايتى آرزوى ديدار آنها را مى كند و به كسانى كه توفيق درك آنها را پيدا مى كنند سفارش مى كند كه از نور آنها استفاده نمايند، تمام دنياى حرام براى چنين مؤمنانى به اندازه بال مگس نمى ارزد. هر چند از حلال دنيا استفاده مى كنند و اين مطلب نبايد اشتباه شود!
[=arial narrow]خداوندا! ما را در پيمودن مدارج ايمان و رسيدن به اوج قلّه اين كوه با عظمت موفّق بدار!
[=arial narrow]پروردگارا! هوش و زكاوت و زيركى مؤمنان واقعى را به ما عنايت فرما تا بتوانيم موانع ترقّى و صعود به بالاترين پلّه هاى ايمان را به راحتى از سر راه برداريم.
1 . همان گونه كه شاگرد توانمند حضرت على(عليه السلام) يعنى ابن عبّاس نيز همين برداشت را از اين آيه داشته و ضمن اينكه آيه فوق را از مثال هاى قرآن شمرده، آن را در توصيف مؤمنان و كفّار دانسته است. توضيح بيشتر را در «التّبيان، جلد 10، صفحه 68» مطالعه فرماييد.
2 . شگفتى هاى جهان پرندگان و عجائب مسأله پرواز آنها را در جلد يازدهم تفسير نمونه، صفحات 338 تا 341، ذيل آيه 79 سوره نحل مطالعه فرماييد.
[=arial narrow]ما آنها را آزموديم، همان گونه كه «صاحبان باغ» را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند. و هيچ از آن استثنا نكنند؛ امّا عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه درخواب بودند، و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد! صبحگاهان يكديگر را صدا زدند، كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد! آنها حركت كردند در حالى كه آهسته باهم مى گفتند: «مواظب باشيد امروز حتّى يك فقير وارد بر شما نشود!» (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: «حقّاً ما گمراهيم!» (آرى، همه چيز از دست ما رفته) «بلكه ما محروميم!» يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟!» گفتند:
[=arial narrow]«منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بوديم!» سپس رو به يكديگر كرده به ملامت هم پرداختند * (و فرياد شان بلند شد) گفتند: «واى بر ما كه طغيانگر بوديم!» * «اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او علاقه منديم!» اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند!
[=arial narrow]مثال هايى كه در قرآن مجيد، براى مجسّم ساختن حقايق تربيتى بسيار مهم بيان شده گاه فقط يك تشبيه است و گاه بيان يك داستان و حقيقتى است كه در خارج رخ داده كه قرآن مجيد آن داستان را به منظور تربيت و تعليم در قالب يك مثال بيان مى كند؛ آيات هفدهگانه فوق از قبيل قسم دوم است.
[=arial narrow]در آيات قبل سخن از «مَنّاعٌ لِلْخَيْر(1)» به ميان آمده است. و به دنبال آن، داستان «اَصْحابُ الْجَنّة؛ صاحبان باغ» در قالب يك مثال زيباى قرآنى مطرح مى شود.
[=arial narrow]از تعبيرات اين آيات شايد بتوان استفاده كرد كه اين داستان، بطور اجمالى، قبل از نزول قرآن در ميان عرب مشهور بوده است ـ البتّه نه با اين شرح و تفصيل ـ و قرآن مجيد بابيان برخى از ظرايف و نكته هاى ريز اين قصّه، سرنوشت و عاقبت افراد بخيل و «مَنّاعٌ لِلْخَيْر» را بيان مى كند.
[=arial narrow]داستان «صاحبان باغ» در قرآن به اين شكل آمده است:
[=arial narrow]«اِنّا بَلَوْنا هُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنّةِ» ـ اى پيامبر ما! ماافراد امّت تو را آزمايش مى كنيم، همان گونه كه اصحاب الجنّة(2) و صاحبان باغ را در بوته آزمايش قرار داديم.
[=arial narrow]در امّت هاى گذشته پدرى خير خواه و نيكوكار بود كه باغ بسيار وسيع و گسترده و خرّم و سر سبزى داشت. اين انسان سخاوتمند به هنگام چيدن ميوه هاى باغش فقراء و مستمندان را خبر مى كرد تا به باغ او بيايند و از آن استفاده كنند و سهم خود را ببرند. به واسطه همين نيكوكارى، باغ مذكور سال به سال آبادتر و پر ثمرتر مى شد.
[=arial narrow]پدر سخاوتمند از دار دنيا رفت فرزندان به جاى مانده از پدر ـ برخلاف او ـ انسان هاى بخيل و كوته نظرى بودند؛ آنها معتقد بودند كه تمام باغ و ميوه هاى آن حقّ خود آنهاست و هيچ كس در آن سهمى ندارد. زبان حال اين جوان هاى ناپخته دنياطلب اين بود كه راه و روش پدر ما اشتباه بوده است! چرا نيازمندان كه هيچ زحمتى براى به ثمر نشستن اين محصولات نكشيده اند و هيچ سرمايه اى براى اين باغ هزينه نكرده اند، از ميوه هاى باغ ما استفاده كنند؟!
[=arial narrow]آيا آنها از ما طلبى دارند؟! آيا ارث پدرشان را از ما مى طلبند!؟ ما بايد راهى را در پيش بگيريم كه حق را به صاحب حق ـ كه همانا خودمان هستيم ـ برسانيم! اصلا به ما چه ربطى دارد كه عدّه اى نيازمند و گرسنه اند! چرا انسان هاى نيازمند زنده اند؛ بروند وبميرند!
[=arial narrow]«اِذْ اَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ وَ لا يَسْتَثْنَوْنَ» ـ نقشه شيطانى آنها اين بود كه با يكديگر هم قسم شدند كه صبح هنگام، زمانى كه همه مردم در خوابند؛ يعنى قبل از طلوع آفتاب و اوّل طلوع فجر، به همراه كارگران و غلامان خود به باغ بروند و بدون استثناء تمام ميوه هاى باغ را(3) بچينند و بسته بندى كنند تا وقتى كه فقراء و مستمندان خبردار مى شوند و براى گرفتن كمك به باغ مى آيند، كار تمام شده باشد و آنها بى نصيب شوند! اين نقشه را كشيدند و به اميد اجراى آن در صبحدم فردا به خواب فرور فتند.
[=arial narrow]«فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ» ـ «طائف» به معناى طواف كننده است، طواف كنندگان خانه خدا را به همين جهت «طائف» مى گويند. در ادبّيات عرب اين لفظ بر «بلاى شبانه» نيز اطلاق مى شود. يكى از بلاهاى شبانه، سرقت ها و دزدى هاست كه معمولا در شب رخ مى دهد و به اين جهت به آن طائف گفته مى شود كه دزد به هنگام شب در اطراف خانه مورد نظر مى چرخد و طواف مى كند تا نقطه آسيب پذير را بيابد و از آنجا وارد شود. به هر حال، «طائف» در اينجا به معناى بلاى شبانه است.
[=arial narrow]صاحبان باغ به خواب فرو رفتند. آه مظلومان دامن آنها را گرفت و شبانگاه بلاى الهى بر باغ محبوب آنها نازل شد و تمام هستى آنها را نابود كرد.
[=arial narrow]«فَاَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ» ـ صبح هنگام از آن همه ميوه و طراوت و زيبايى و گل و بوته، هيچ خبرى نبود و بر اثر بلاى شبانه الهى، تمام آن باغ، همانند قطعه اى ذغال شده بود.
[=arial narrow]راستى چه بلايى نازل شده بود؟ شايد صاعقه بود. صاعقه اى از آسمان مأموريّت پيدا مى كند كه در يك لحظه آن باغ سرسبز را باتمام ميوه هايش تبديل به خاك و خاكستر كند و اين كار را انجام داد.
[=arial narrow]هرگاه علاقه به مال و ثروت دنيا در مسير اعتدال و به عنوان يك وسيله و پلى براى رسيدن به مقصود مطرح باشد، چيز مذمومى نخواهد بود؛ امّا اگر به عنوان يك هدف باشد، بدون شك مورد مذمّت است، همان گونه كه علاقه افراطى به مال دنيا ـ كه ميوه هاى شوم و زشتى چون انحصارطلبى توليد مى كند ـ بسيار زشت و ناپسند است.
[=arial narrow]به اين جهت، اسلام، نه تنها حقوق واجب مالى را وضع مى كند و مسلمانان را مكلّف به پرداخت آن مى نمايد، بلكه به انفاق هاى مستحب نيز سفارش مى كند تا بدين وسيله از تولّد يا رشد درخت زشت «انحصارطلبى» جلوگيرى كند.
[=arial narrow]خطر «انحصارطلبى» آن گاه روشن ترمى شود كه دريابيم كه دود آن فقط به چشم «انحصار طلبان» نمى رود؛ بلكه مانند برخى ديگر از گناهان، كلّ جامعه را در بر مى گيرد؛ زيرا گاه آهِ مظلومان و نيازمندان و مساكين تبديل به طوفانى مى شود و سراسر جامعه را فرا مى گيرد.
[=arial narrow]بنابراين بايد خود را از اين صفت زشت پاك كنيم و قسمتى از اموالمان را ـ در حدّ وُسع و امكانات ـ در اختيار نيازمندان و محرومان جامعه قرار دهيم و در اين امور به پيشوايان بزرگوارمان، امامان معصوم(عليهم السلام) اقتدا كنيم.
[=arial narrow]در حالات امام صادق(عليه السلام)آمده است كه آن حضرت باغى داشتند، كه هنگام رسيدن ميوه ها، دستور مى داد كه از چهار طرف باغ، ديوارها را سوراخ كنند تا فقرا و نيازمندان براحتى از ميوه هاى آن باغ استفاده كنند. ظاهراً علّت اين عمل امام آن بود كه گرچه باغ در داشته، ولى كسانى كه از قسمتى از باغ عبور مى كردند كه در باغ آنجا نبود، لازم نباشد دور بزنند و از در باغ وارد شوند؛ بلكه از همان قسمت، جايى كه ديوار خراب شده بود، وارد شوند و از ميوه ها استفاده كنند.(4)
[=arial narrow]بلاها، عذاب ها، گرفتارى ها، بيمارى ها، مشكلات اجتماعى و فردى، گرانى ها، تورّم و مانند آن، هميشه به منظور مجازات نيست؛ بلكه گاهى همانند شوكى كه طبيب براى به هوش آوردن مريض خود بر او وارد مى كند، براى بيدارى و تربيت انسان هاى غافل است.
[=arial narrow]عذابى كه بر «اصحاب الجنّه» وارد شد ـ طبق نظريّه كسانى كه معتقدند سرانجام آنها توبه كردند ـ به همين منظور بود و بدين جهت آنها از كرده خود پشيمان شدند و به درگاه الهى باز گشتند و توبه كردند و خداوند هم توبه آنها را پذيرفت و باغى بهتر از آنچه داشتند به آنها عنايت كرد تا همانند پدرشان به كمك نيازمندان و فقرا بشتابند.
[=arial narrow]«گناه»، «عصيان»، «نافرمانى» و «تخلّف از دستورات الهى» نه تنها در جهان آخرت گريبانگير انسان مى شود و او را بيچاره مى كند، بلكه آثار آن در دنيا نيز مشهود است. اين بحث شيرين ـ كه نشانگر دو بعدى بودن دين مى باشد؛ نه تك بعدى بودن آن ـ در آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) انعكاس گسترده اى دارد.(5)
[=arial narrow]آيات فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد كه «بُخل» و بدتر از آن «جلوگيرى از انفاق ديگران»، نه تنها باعث زيادتر شدن ثروت و اموال انسان نمى شود؛ بلكه همانند آتشى است كه خرمن دارايى انسان را تهديد مى كند و چه بسا آن را به آتش بكشد و انسان را در همين دنيا بيچاره كند!
[=arial narrow]در روايتى از امام باقر(عليه السلام) ـ كه نمونه اى از روايات فراوانى است كه در اين زمينه وارد شده ـ آمده است: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيَذْنِبُ الذَّنْبُ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ وَتَلا هذِهِ الآيَةَ: اِذْاَقْسَمُوا لَيُصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ...» ـ گاه انسان گناهى مى كند كه سبب قطع روزى او مى شود. امام سپس به آيات مورد بحث استدلال كردند.(6)
[=arial narrow]از ابن عبّاس نقل شده كه: رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشن تر است؛ همان گونه كه خداوند آن را در سوره «ن والقلم» بيان فرموده است.(7)
[=arial narrow]نتيجه اين كه «گناه» رابطه روشنى با«قطع روزى» دارد و اگر كسى طالب دنياهم باشد، بايد گناه را ترك كند.
[=arial narrow]معمولا وقتى انسان ها نتيجه اعمال زشت خود را دراين دنيا مشاهده مى كنند، دوراه در پيش دارند؛ «لجاجت» يا «باز گشت». برخى كه اين حوادث همانند زنگ خطر، آنها را از خواب غفلت بيدار مى كند، اين بلاها را لطفى از ناحيه پروردگار تلقّى مى كنند و از خطاها و اشتباهات گذشته شرمنده و خجل مى شوند و به درگاه خداوند باز مى گردند و توبه مى كنند و خداوند هم بدون شك الطافش را شامل چنين انسان هايى خواهد كرد.
[=arial narrow]عدّه اى ديگر كه خواب آنها بسيار عميق است و هيچ چيز جز مرگ آنها را از اين خواب غفلت بيدار نمى كند؛ نه تنها اين حوادث آنها را بيدار نمى كند و در ادامه راه خطا و اشتباه خود متوقفّ نمى شوند، بلكه بر سرعت خود در راه معصيت الهى مى افزايند و راه لجاجت را مى پيمايند، اينها در حقيقت با سعادت خود لجاجت نموده و هر چه به پيش مى روند، اميد به نجات آنها كمتر مى شود و از رحمت حق دورتر مى شوند.
[=arial narrow]لجاجت، ناشى از رذائل اخلاقى است كه سرچشمه اصلى آن جهل و نادانى انسان است و ثمرات شوم و ناميمونى را در طول تاريخ براى افراد و جوامع به بار آورده است.(8)
[=arial narrow]طبق برخى از روايات، «اصحاب الجنّه» راه اوّل را انتخاب كردند و دست به دامان لطف الهى زده و از گذشته خود توبه كردند و خداوند هم به آنها الطاف فراوانى كرد.
[=arial narrow]افرادى مانند ابولهب ها، ابوسفيان ها و معاويه ها، راه لجاجت را در پيش گرفتند و ملعون تمام خوبان تا روز قيامت گشتند.
[=arial narrow]در آيات فوق، هنگامى كه «اصحاب الجنّه» متوجّه اشتباه و گناه خود مى شوند و به درگاه الهى باز مى گردند، توبه خود را با تسبيح خداوند آغاز مى كنند: «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا اِنّا كُنّا ظالِمينَ»
[=arial narrow]در داستان حضرت يونس(عليه السلام) ـ در آيه 87 سوره انبياء ـ نيز همين معنى به چشم مى خورد. آن حضرت پس از اين كه متوجّه ترك اولى از جانب خودش شد، در مقام توبه به خداوند عرض كرد: «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالمِينَ» ـ در اين آيه شريفه نيز ابتدا تسبيح خداوند سبحان مطرح شده است و سپس توبه.
[=arial narrow]در داستان حضرت موسى(عليه السلام)، در آيه 143 سوره اعراف نيز همين مطلب آمده است.
[=arial narrow]سؤال : راستى رابطه بين «تسبيح» پروردگار و «توبه و ندامت» چيست؟
[=arial narrow]پاسخ : شخصى كه مرتكب گناه و اشتباه مى شود، در حقيقت برخى از صفات خداوند را كه به اين عمل او ارتباط دارد، به خوبى نشناخته و يا در عمل انكار كرده است؛ مثلا شخصى كه دست به دزدى مى زند، صفت رازقيّت خداوند را نشناخته و يا در عمل انكار كرده است، و هنگامى كه به اشتباه خود پى مى برد، اوّل اعتقاد خويش را اصلاح و پروردگار را تسبيح و تنزيه نموده و او را از هر عيب و نقصى مبّرى مى كند و سپس به اصلاح كردار اشتباه خود مى پردازد و با توبه و اعمال شايسته، گذشته خويش را جبران مى نمايد.
[=arial narrow]نتيجه اين كه گناه از دو عامل نشأت مى گيرد؛ نخست عامل اعتقادى و ديگر عامل رفتارى و كردارى. بنابراين توبه هم بايد هم اعتقادى باشد و هم رفتارى.
[=arial narrow]اكنون(9) مابه بلاهاى مختلفى گرفتار شده ايم كه نتيجه اعمال و كردار و اعتقادات خود ماست؛ از يك سو خشكسالى بيداد مى كند و در همه جا ملموس و محسوس است؛ حتّى در برخى شهرستان ها، مانند اصفهان كه در كنار زاينده رود قرار دارد، آب جيره بندى شده است و در آبادان كه در محاصره دو رودخانه خروشان كارون و اروند رود قرار دارد، تهيّه آب آشاميدنى مشكل ساز مى شود؛ ساير مناطق نيز وضعيّت مناسبى ندارند؛ از سوى ديگر «جنگ مطبوعات» و تهمت ها و افتراها و شايعات آنها پايانى ندارد و برخى از آنها با جسارت تمام مقدسّات را نشانه گرفته اند كه قلم از ذكر نمونه هاى آن شرم مى كند.(10)
[=arial narrow]از سويى، توطئه هاى دشمن روز به روز گسترده تر، پيچيده تر و خطرناك تر مى شود و بدتر از همه، اختلافات و درگيرى هاى لفظى گروه ها و احزاب سياسى، مشكلات مردم را به فراموش سپرده است و...
[=arial narrow]آيا اين بلاها نبايد مارا وادار به بازگشت به سوى خداوند كند؟ آيا اين مشكلات و گرفتارى ها نبايد مارا به سمت تسبيح و تنزيه پروردگار و سپس توبه و انابه به درگاه پرفيض و رحمت بى انتهايش سوق دهد؟
[=arial narrow]پروردگارا! بلاها و عذاب هايى كه خود موجب آن هستيم را مايه بيدارى ما قرار ده.
[=arial narrow]بار الها! راه توبه و انابه و بازگشت به سوى خودت را به مانشان ده و توفيق توبه را به ما ارزانى فرما.
1 . اين ها (مَنّاعٌ لِلْخَيْرِ) كسانى هستند كه نه تنها بخيل هستند و از اموال خود به نياز مندان كمك نمى كنند؛ بلكه مانع انفاق و كمك هاى ديگران نيزمى شوند!
2 . در مورد اين كه اين باغ كجابوده، در ميان مفسّران اختلاف است؛ برخى محلّ آن را «يمن» مى دانند؛ عدّه اى شهر بزرگ «صنعا» را احتمال داده اند؛ گروه سوم، محلّ آن را «حبشه» معرّفى كرده اند و گروه چهارم «شام» را انتخاب كرده اند و پنجمين نظريّه «طائف» را برگزيده است؛ ولى مشهور همان احتمال اوّل است. (تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 393)
3 . اين تصميم آنها نشانگر آن است كه كار آنها ناشى از نياز نبود؛ بلكه ناشى از بخل و ضعف ايمان بود؛ زيرا انسان هر مقدار نياز داشته باشد، مى تواند مقدار كمى از محصول يك باغ پر در آمد را به نياز مندان اختصاص دهد. البتّه برخى از مفسّرين جمله «ولايستثنون» را به گونه اى ديگر تفسير كرده اند و آن اينكه «اصحاب الجنّة» به هنگام اين تصميم «الاّ ان يشاء اللّه» و به تعبير فارسى امروز «ان شاء اللّه» نگفتند، يعنى آنقدر مغرور بودند كه خود را از گفتن اين جمله بى نياز ديدند؛ ولى تفسيّر اوّل صحيح تر است؛ زيرا با اصل ماجرا تناسب بهترى دارد. (تفسيرنمونه، جلد 24، صفحه 394)
4 . وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب زكات الغلات، باب 18، حديث 2.
5 . اين بحث را بصورت مشروح در كتاب «تحقيقى پيرامون نماز باران» آورده ايم.
6 . تفسير نور الثقلين، جلد 5، صفحه 395. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
7 . تفسير الميزان، جلد 20، صفحه 37. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
8 . شرح مباحث مربوط به «لجاجت» را در كتاب «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 211 به بعد مطالعه فرمائيد.
9 . منظور تابستان سال 1379 مى باشد.
10 . قسمتى از اين هجمه ها در نامه اعتراضيّه اى كه جمعى از فضلا و مدرّسين حوزه علميّه قم به وزارت ارشاد نوشته اند در شماره 3561 روزنامه وزين قدس، به تاريخ 17/2/1379 درج شده است. وقسمتى ديگر از آن، در مقاله اى تحت عنوان «كاملا پهلو به پهلو» در كيهان روز 18/4/79 به چاپ رسيده است. كتاب «آزادى يا توطئه!» نيز بطور جامع و مفصّل كارنامه مطبوعات شبهه افكن را به نقد كشيده است. پروردگارا! ما از اين گونه سخنان و تفكّرات بيزارى مى جوئيم، جامعه مارا از اثرات آن حفظ فرما!
[=arial narrow]خداوند در اين آيات سه گانه ـ كه در بحث ما آخرين مثال از مثال هاى شيرين و زيباى قرآن مجيد را تشكيل مى دهد ـ جمعيّت متعصّب و لجوج بت پرستان را، كه از تذكّرات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و آيات قرآن فرار مى كنند، به گورخرانى رميده تشبيه كرده است كه از صداى شير فرار مى كنند.
[=arial narrow]«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضينَ» ـ قرآن مجيد پس از نقل گفت وگوى بهشتيان و جهنّميان، اين سؤال را مطرح مى نمايد كه چرا جهنّميان (در دنيا) از تذكّر و ياد آورى رويگردانند؟
[=arial narrow]كلمه «تذكره»، كه در اين آيه شريفه آمده است، نُه بار در قرآن مجيد تكرار شده است و اتّفاقاً در تمام اين موارد نُه گانه، منظور از آن «قرآن مجيد» است. كلمه «ذكر» كه هم خانواده اين كلمه است، پنجاه مورد در قرآن آمده است و در بسيارى از موارد، مراد از آن «قرآن مجيد» است؛ مثلا در آيه 6 سوره حجر آمده است: «ياَاَيُّهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ اِنَّكَ لَمجْنُونٌ» كه منظور از نزول ذكر بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)همان نزول قرآن است.
[=arial narrow]به اين جهت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه آورنده «تذكره»، «ذكر» و «قرآن مجيد» است، «مُذكّر» اطلاق شده است. در آيات 21 و 22 سوره غاشيه آمده است: «فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر؛ پس (اى پيامبرما! شما) تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهنده اى. تو سلطه گر (و مسلّط) بر آنها نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى!»
[=arial narrow]بنابراين، قرآن مجيد «ذكر» است و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) «مذكّر» و يادآورى كننده. ولى افسوس كه برخى از انسان هاى لجوج حاضر نيستند حتّى به تذكّرها و ياد آورى ها گوش بدهند، بلكه از آن فرار مى كنند.
[=arial narrow]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة» ـ «حُمُر» جمع «حمار» است و چون مطلق است و قيدى ندارد شامل همه اقسام درازگوش مى شود؛ ولى منظور از «حمار» در اينجا «دراز گوش اهلى» تربيت يافته انسان نمى باشد؛ بلكه مراد «حمار وحشى» يا «گور خر» است(1)، زيرا اوّلا گورخر نسبت به «درازگوش اهلى» فرارى تر است؛ بنابراين از قيدِ «مستنفرة» (رميده) كه براى «حُمُر» آورده شده، معلوم مى شود گورخر مراد است.
[=arial narrow]ثانياً: در آيه شريفه سخن از «حمار» و «شير» است(2) و روشن است كه «گورخر» با «شير درنده» مناسب تر از «حمار اهلى» است؛ مخصوصاً كه شير علاقه خاصّى به شكار گورخر دارد و گورخرها در مقابل شير خيلى وحشت مى كنند، به گونه اى كه هرگاه از دور صداى شير را بشنوند گيج مى شوند و عنان و اختيار از كف مى دهند و حتّى اگر به صورت يك گلّه هم باشند، پراكنده شده و فرار مى كنند.
[=arial narrow]حقيقتاً قرآن همه چيز را در سطح عالى بيان مى كند؛ مثال هاى قرآن هم در سطح بسيار بالايى است؛ يعنى كامل ترين نوع فرار در اين مثال زيبا ترسيم شده است واين از شاخه هاى فصاحت قرآن مجيد است.
[=arial narrow]راستى چرا بت پرستان از تذكّرات انبياء فرار مى كنند؟ چرا از درهاى باز شده بهشت، كه به سوى آن خوانده شده اند، به سوى جهنّم فرار مى كنند؟ چرا از نور به طرف ظلمت مى روند؟ چرا از مكان امن و امان به سمت پرتگاه ها و لغزشگاه ها مى روند؟
[=arial narrow]وقتى انسان به اين آيات و امثال آن فكر مى كند و برخى رواياتى را كه در اين زمينه آمده است مورد مطالعه قرار مى دهد، اعجابش افزون تر مى شود.
[=arial narrow]بت پرستان لجوج به شكل هاى مختلف و بهانه هاى گوناگون از نداى حق فرار مى كردند؛ برخى از آنها براى جلوگيرى از نداى حق پنبه در گوش خود فرو مى كردند.
[=arial narrow]در يكى از روزهايى كه «اسعد بن زرارة» ـ يكى از كفّار مدينه ـ براى تهيّه ساز و برگ جنگى و ساير مايحتاج خود، به مكّه آمده بود، عزم زيارت كعبه نمود، هنگام ورود در كنار در مسجدالحرام يكى از كفّار مكّه را مشاهده نمود كه با كيسه اى پر از پنبه آنجا نشسته و به هركس وارد مسجد مى شود سفارش مى كند كه از اين پنبه ها در گوش خود فروكند!
[=arial narrow]«اسعد» علّت اين كار را جويا مى شود، به او مى گويند: در كنار خانه خدا «ساحر» و جادو گرى به نام «محمّد» نشسته كه با سخنانش مردم را جادو مى كند. براى جلوگيرى از تأثير سخنان او بايد پنبه در گوش خود بنهيد تا سخنانش را نشنويد و...(3)
[=arial narrow]عدّه اى ديگر به هنگام شنيدن سخنان مناديان حق انگشتان خويش را در گوش فرو مى كردند تامبادا سخنان جذّاب پيامبران خداوند را بشنوند؛ بلكه گاهى به اين هم اكتفاء نمى كردند و لباس هايشان را نيز بر سر مى كشيدند تا به هيچ وجه سخن حق را نشنوند. حضرت نوح پيامبر(عليه السلام) در اين مورد خطاب به خداوند چنين مى گويد:
[=arial narrow]و من هر زمان آنها (مشركان و بت پرستان) را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را برخود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند.
[=arial narrow]عدّه اى ديگر به هنگام تلاوت قرآن به ايادى خود دستور مى دادند كه جنجال آفرينى كنند و با سوت و كف و داد و فرياد مانع شنيدن نواى زيباى قرآن شوند. خداوند كريم در آيه 26 سوره فصّلت در اين باره مى فرمايد:
[=arial narrow]كافران گفتند: به اين قرآن گوش ندهيد؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد، شايد پيروز شويد!
[=arial narrow]خلاصه اين كه بت پرستان و مشركان به روش هاى گوناگون مردم را از شنيدن صداى حق فرارى مى دادند و مانع رسيدن نداى مناديان حق به گوش آنها مى شدند.
[=arial narrow]1 -قرآن «ذكر» و پيامبر «تذكّر دهنده» است
[=arial narrow]سؤال : چرا از قرآن به «ذكر» و «تذكرة» و از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)به «مذكّر» تعبير شده است؟ چه رازى در اين تعابير است؟
[=arial narrow]پاسخ : دو نكته بسيار مهم، كه سر چشمه معارف بلندى است، در اين تعبيرات به چشم مى خورد:
[=arial narrow]1 ـ از آيه مورد بحث و برخى ديگر از آيات و روايات مى توان استفاده كرد كه وظيفه پيامبران «يادآورى» است؛ يعنى در ذات و فطرت پاك بشر، روح ايمان و حقيقت تعليمات انبياء به مقتضاى «فِطْرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَالنّاسَ عَلَيْها(5)» وجود دارد؛ نه تنها اصول دين، بلكه فروع دين نيز در اعماق فطرت بشر ريشه دارد.
[=arial narrow]بنابراين، كار انبياء و اولياء يادآورى مسائل فطرى است، تا فطرت فراموش شده هر انسان را بيدار نموده و توحيد و يكتا پرستى و معاد و جهان پس از مرگ را كه در اعماق جان انسان شناخته شده است دو باره براى بشر بشناساند. روح عدالت خواهى و تقوا را كه در درون جان انسان است به خاطر او بياورند.
[=arial narrow]حضرت على(عليه السلام) در خطبه اوّل نهج البلاغه اين و ظيفه انبياء را بسيار زيبا توضيح داده است. آن حضرت در پاسخ اين سؤال كه چرا خداوند پيامبران را برانگيخت؟ مى فرمايد:
[=arial narrow]«لِيَسْتأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِه، وَ يُذَكِّروُهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغِ، وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ...» ـ بعثت پيامبران اهداف مختلفى دارد. از جمله:
1[=arial narrow] ـ پيمان فطرت را از مردم بخواهند تا ادا كنند. از اين جمله معلوم مى شود كه خداوند در درون جان انسان پيمانى را با بندگانش بسته است كه انسان موظّف است آن را ادا كند. و شايد پيمان «الست» كه در آيه 172 سوره اعراف به آن اشاره شده است، همين پيمان فطرت باشد.
[=arial narrow]2 ـ نعمت هاى فراموش شده را به ياد انسان آورند. اين هم نوعى تذكّر و ياد آورى است كه انسان اگر اعماق وجودش را بكاود، اين نعمت ها را در درون جان خود مى يابد، ولى آنها را فراموش نموده است؛ زيرا غرق در مادّيات شده و خاصيّت عالم مادّه غفلت است. آرى! دنيا غافل كننده است.
[=arial narrow]3 ـ از طريق استدلالات عقلى (علاوه برمسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت كنند و تعليمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به بشر برسانند.
[=arial narrow]4 ـ چهارمين هدف از بعثت پيامبران اين است كه زمينه ها و گوهرهاى درون فطرت و عقل انسان ها را كشف و استخراج كنند.
[=arial narrow]پيامبران همانند باغبانانى هستند كه دانه ها را خلق نمى كنند، بلكه آنها را در زمين آماده قلب و جان انسان پرورش مى دهند تا بخوبى برويند و رشد كنند. انبياء «مذكّر» هستند، يعنى معلومات درون جان انسان را به او ياد آورى مى كنند. اين مطلب را شاعر چه زيبا به شعر در آورده است:
[=arial narrow]گوهر خود را هويدا كن، كمال اين است وبس! *** خويش را در خويش پيدا كن، كمال اين است وبس!
[=arial narrow]و در آيات و روايات نيز شواهدى دارد؛ از جمله در روايتى از وجود مقدّس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است: «اَلنّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ(6)» يعنى مردم با تمام تفاوتهايى كه دارند، همه داراى وجود با ارزشى هستند يعنى وجود آنها همچون معادل گرانبهاست كه بايد زيرنظر معدن شناس استخراج شود.
[=arial narrow]بنابراين، اوّلين نكته اين تعبيرات اين است كه اصول دين و اصول فروع دين در فطرت ما ريشه دارد و كار انبياء يادآورى همان فطرت انسان است.
[=arial narrow]نكته دوم، مطلبى است كه در آيه 26 سوره غاشيه آمده است. مبنى براين كه وظيفه پيامبر فقط تذكّر و يادآورى است و هيچ گونه تسلّط و سلطه اى بر آنها ندارد؛ يعنى دين اجبارى نيست بلكه پيامبر فقط معارف را به مردم يادآورى مى كند، ولى نمى تواند آنها را مجبور به قبول آن كند، بلكه مردم بايد خود حركت كنند و دين را بپذيرند و به آن عمل كنند.
[=arial narrow]رسول خدا نيز بت پرستان را مجبور به پذيرش دين نمى كرد، بلكه از آنها مى خواست كه به دعوت او گوش فرادهند و سپس هر گونه خواستند تصميم بگيرند كه متأسّفانه برخى از آنان حتّى راضى نبودند گوش كنند!
[=arial narrow]دومين پيام آيه اين است كه انسان بايد نداى حق را از هركس كه باشد بشنود؛ حتّى بچّه اى كه كوچكتر از اوست اگر حرف حقّى زد بپذيرد، دشمن اگر سخن حق گفت قبول كند. خلاصه، سخن حق را از هركس كه با شد بايد بپذيريد.
[=arial narrow]3 اسباب تذكّر
[=arial narrow]عوامل تذكّر تنها سخنان پيامبران و آيات قرآن نيست، بلكه تمام حوادثى كه در اطراف انسان رخ مى دهد عامل تذكّر است؛ خشكسالى ها، بيمارى ها، جنگ ها، سيلاب ها، زلزله ها، حوادث وحشتناك و ...
[=arial narrow]هر حادثه اى معلول علّتى است كه بايد آن را يافت و عبرت گرفت. تجربه نشان داده است كه براى هركس وقتى حادثه اى هرچند كوچك، مثل زخم شدن دست، رخ دهد، بايد سراغ علّت آن رود. شايد حرف تندى زده، يا بد خلقى كرده است.
[=arial narrow]خلاصه، تا چيزى نباشد چيزى نمى شود، البتّه خود اين حوادث هم از الطاف خداست. چون اگر شلاق نزند، بيدار نمى شويم، جريمه نكند هوشيار نمى گرديم.
[=arial narrow]خدايا! به عظمت قرآن مجيد، اين تذكره بزرگ تو، و به حرمت مذكّر آن، ما را در مقابل اسباب مختلف تذكّر هوشيار و بيدار فرما!
1 . «گورخر» مركّب از «گور» به معنى «صحرا» و«خر» است ولذا به آن، خر وحشى» و «خر صحرائى» نيز مى گويند.(تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 263)
2 . «قسوره» از مادّه «قسر» (به معنى قهر و غلبه) گرفته شده و يكى از نامهاى «شير» است و بعضى آن را به معنى «تير انداز» و يا «صيّاد» نيز تفسير كرده اند؛ ولى معنى اوّل در اينجا مناسبتر است . (تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 263)
3 . مشروح داستان «اسعدبن زرارة» را در جلد اوّل اين كتاب، صفحه 23، مطالعه فرمائيد.
2[=arial narrow] اراده، عامل اصلى افعال و كردار!
بدون شك عوامل و زمينه هايى، مثل خانواده، جامعه و محيط، نوع حكومت ها و فراهم بودن زمينه هاى اطاعت يا گناه، همه در سعادت يا شقاوت انسان نقش دارند؛ امّا هيچ يك از عوامل مذكور انسان را مجبور به انتخاب راهى برخلاف اراده اش نمى كند.
از مثال هاى سه گانه اى كه در اين سوره آمده است ـ مخصوصاً مثال مربوط به حضرت آسيه و مريم(عليها السلام) ـ مى فهميم كه اراده عامل اصلى افعال و كردار و اعتقادات است.
آسيه ثابت كرد كه اگر انسان در سخت ترين شرايط و نامساعد ترين زمينه ها قرار گيرد؛ ولى اراده اش بر تقوا و ايمان به خداوند محكم باشد، موفّق خواهد شد؛ همان گونه كه از سرگذشت همسر حضرت لوط و نوح(عليهما السلام) نيز فهميديم كه اگر انسان اراده اى محكم و استوار نداشته باشد، با بهترين و مناسب ترين زمينه ها نيز عاقبت به خير نمى شود.
بنابراين، آيات فوق جواب محكمى است به كسانى كه معتقد به جبر هستند و به روشنى دلالت دارد بر اين كه علّت اصلى و نهايى تمامى سعادت ها و شقاوت ها، اراده خود انسان است.
پي نوشتها
1 . سوره مريم، آيه 18.
2 . سوره مريم، آيه 19 .
3 . سوره مريم، آيه 20.
4 . تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 305.
5 . سوره نازعات، آيه 24
6 . مجمع البيان، جلد 10، صفحه 320 (به نقل از ميزان الحكمة، جلد 8 باب 3535، حديث 17674).
7 . شرح اين مطلب را در كتاب اخلاق در قرآن، جلد دوم، صفحه 307 به بعد مطالعه فرمائيد.
[=arial narrow]مثال پنجاه و هشتم : تصويرى از مؤمنان و كافران
[=arial narrow]ناصر مکارم شيرازى
[=arial narrow]خداوند متعال در آيه شريفه 22 سوره مُلك مى فرمايد:
[=arial narrow]اَفَمَنْ يَمْشى مُكِبّاً عَلى وَجْهِهِ اَهْدى اَمَّنْ يَمْشى سَوِيّاً عَلى صِراط مُسْتَقيم
[=arial narrow]آيا كسى كه به رو افتاده (و به صورت سينه خيز همچون خزندگان) حركت مى كند، به هدايت نزديك تر است يا كسى كه راست قامت، در صراط مستقيم گام بر مى دارد؟!
[=arial narrow]دور نماى بحث
[=arial narrow]اين آيه شريفه ـ به قرينه آيات قبل و بعد از آن ـ تصويرى از حال مؤمنان و كافران ارائه مى دهد(1) و مثالى زيبا براى اين قافله كه از نقطه عدم حركت كرده و سپس جامه وجود پوشيده و از آنجا به سوى نقطه بى پايان هستى؛ يعنى، ذات پروردگار در حركت است، بيان مى كند. قافله اى كه برخى از آنها در ابتدا يا وسط راه منحرف مى شوند و به جايى نمى رسند و برخى در راه راست حركت مى كنند.
[=arial narrow]رهر و منزل حقيّم زسر حدّ عدم
[=arial narrow] تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
[=arial narrow]نگاهى به آيات قبل از آيه مثل
[=arial narrow]آيات اوليّه اين سوره پيرامون «مبدأ» و صفات خداوند متعال سخن مى گويد و انسان را به تفكّر و انديشه پيرامون صفات و آيات الهى تشويق مى كند؛ سپس به بيان حال كفّار و مؤمنان مى پردازد و در مرحله سوم برخى از آيات الهى را گوشزد مى كند. آياتى همانند نظام شگفت انگيز خلقت، مخصوصاً آفرينش آسمان ها و ستارگان، آفرينش زمين و مواهب آن و آفرينش پرندگان.
[=arial narrow]در اينجا يكى از اين آيات الهى كه مربوط به آيه مثل مى شود، مورد بررسى قرار مى دهيم:
[=arial narrow]«اَوَلَمْ يَرَوْا اِلَى الطَّيْرِ فَوْقَهُمْ؛
[=arial narrow]آيا نگاه نمى كردند به پرندگانى كه بالاى سر آنها در حركت است.»
[=arial narrow]خلقت پرندگان و پرواز آنها بر فراز آسمان و انواع پرواز اين بال زنندگان از آيات و نشانه هاى خداوند منّان محسوب مى شود. انسان بادقّت در آفرينش حيرت آور پرندگان و پرواز اعجاب آور آنان، به خالق توانا و قدرتمندى پى مى برد كه تمام قدرت هاى جهان هستى، در برابر آن هيچ است و مى توان به عنوان بهترين تكيه گاه بر آن تكيه كرد و با تأمّل در ظرائف خلقت پرندگان، انسان مى تواند قدرت پرواز پيدا كند و ابزار و وسايلى اختراع كند كه آسمان ها را فتح نموده؛ بلكه به نقاطى از آسمان پرواز كند كه حتّى پرندگان نيز نمى توانند.
[=arial narrow]دانشمندان هر مقدار بيشتر روى پرندگان مطالعه كردند، بهتر توانستند كاستى ها و نقص هاى هواپيماها را بر طرف كنند؛ به عنوان نمونه، در ابتداى اختراع هواپيماها، چرخ هاى آن باز بود و اين، مشكلاتى را در پرواز ايجاد مى كرد؛ امّا با دقّت در پرواز پرندگان مشاهده كردند كه آنها به هنگام پرواز، پاهاى خود جمع مى كنند و به اين جهت، بهتر پرواز مى كنند؛ دانشمندان نيز هواپيماهاى بعدى را به گونه اى ساختند كه پس از برخاستن از زمين چرخهاى آن جمع شود. حقيقتاً بايد در برابر چنين خالقى سر بر خاك ساييد!
[=arial narrow]«صافّات وَ يَقْبِضْنَ» ـ خداوند متعال با اين دو جمله كوتاه، به شرح دو نوع از پرواز پرندگان مى پردازد. ابتدا نوع مرموزى از پرواز آن ها را شرح مى دهد؛ به اين شكل كه آنها بر فراز آسمانها غالباً بدون بال زدن و با بال هاى صاف، پرواز مى كنند.
[=arial narrow]نوع ديگر، پرواز آنها غالباً با حركت بال هاست، پروازى كه بيشتر با آن آشنا هستيم.
[=arial narrow]قسم سوم پرواز را مخلوطى از دو نوع بالا مى بينيم؛ يعنى، مقدارى بال مى زنند و پرواز مى كنند و مقدارى هم با بال هاى صاف و بدون حركت بالها به پرواز خود ادامه مى دهند.
[=arial narrow]گروه چهارمى از پرندگان، مدّتى بال مى زنند و سپس بال هاى خود را جمع مى كنند و به صورت شيرجه در هوا حركت مى كنند (مانند گنجشك ها).
[=arial narrow]خلاصه اين كه همه پرندگان در اصل پرواز مشتركند؛ ولى هر گروهى به تناسب اندام و جسمشان و به مقتضاى فضايى كه در آن پرواز مى كنند، به نوع خاصّى در آسمان حركت مى كنند كه توجّه در انواع پروازها، ايمان انسان را به خداوند قادر متعال بيشتر مى كند.
[=arial narrow]«ما يُمْسِكُهُنَّ اِلاَّ الرَّحْمنُ اِنَّهُ بِكُلِّ شَىْء بَصير» ـ باتوجّه به نيروى قوى جاذبه زمين كه حتّى گرد و غبار بسيار سبك را به سوى خود جذب مى كند، چه كسى اين پرندگان را از چنگال جاذبه زمين خارج مى كند و مانع سقوط آنها به زمين مى شود؟
[=arial narrow]راستى، چه قدرت عظيمى به اين پرندگان زيبا كمك مى كند كه در سراسر روز پرواز كنند و بر نيروى جاذبه غلبه كنند؟! پرندگان مهاجرى را مى شناسيم كه در سال 18000 كيلومتر پرواز مى كنند! چه كسى در اين پرواز طولانى و اعجاب آور، آنها را از اسارت در جاذبه زمين حفظ مى كند؟ چگونه در اين سفر بزرگ، غذاى خود را تهيّه مى كنند؟ چگونه مسير خود را مى يابند؟(2) آيا هيچ قدرتى جز قدرت بى نظير پروردگار عالم كه به همه چيز آگاه است ،قادر بر اين كار مى باشد؟
[=arial narrow]اينك با توجّه و نگاهى كه به آيات قبل از آيه مثل ـ مخصوصاً مطالعه در آفرينش پرندگان ـ داشتيم، به آيه مثل باز مى گرديم و به شرح و تفسير آن مى پردازيم.
[=arial narrow]شرح و تفسير
[=arial narrow]«اَفَمَنْ يَمْشى مُكِبّاً عَلى وَجْهِه اَهْدى» ـ موجوداتى كه بر روى زمين حركت مى كنند به سه شكل راه مى روند؛ برخى همانند انسان به صورت راست قامت، روى دو پا حركت مى كنند؛ برخى ديگر همانند چهار پايان با چهار دست و پا حركت مى كنند و گروه سوم، يعنى خزندگان، روى سينه، به صورت سينه خيز حركت مى نمايند. در اين آيه شريفه، خداوند كفّار و افراد بى ايمان را به خزندگان تشبيه كرده است كه روى سينه حركت مى كنند.
[=arial narrow]«اَمَّنْ يَمْشى سَوِيّاً عَلى صِراط مُسْتَقيم» ـ افراد با ايمان و مؤمن را به انسان هاى راست قامت كه با سرى بالا و قدّى افراشته و روى دو پا حركت مى كنند، تشبيه مى كند و سپس به مقايسه اين دو مى پردازد.
[=arial narrow]آياكسانى كه همانند خزندگان، روى سينه حركت مى كنند، هدايت يافته ترند يا كسانى كه روى دو پا و با قدّى افراشته و در راه راست حركت مى كنند؟
[=arial narrow]براى يافتن پاسخ اين سؤال ـ كه خداوند قضاوت آن را به مخاطبان قرآن واگذار كرده ـ بايد تفاوت هاى اين دو نوع حركت، روشن شود.
[=arial narrow]مشكلات و معايب حركت خزندگان
[=arial narrow]راه رفتن به صورت سينه خيز و به شكل خزندگان، مشكلات متعدّدى دارد:
[=arial narrow]1 ـ چنين شخصى قدرت ديد كافى ندارد و خطر از اين جهت هر لحظه در كمين او است. چنين شخصى كاملا ممكن است از راه منحرف شود و يا در درّه و گودال ها سقوط كند؛ زيرا بموقع نمى تواند لغزشگاه ها را تشخيص دهد.
[=arial narrow]2 ـ سرعت چنين حركتى بسيار كند است. اگر مقايسه اى بين حركت سينه خيز با حركت معمولى يك انسان نماييم، شايد از نظر پيمودن مسافت در يك زمان مشخّص ده برابر تفاوت داشته باشد.
[=arial narrow]
[=arial narrow]3 ـ شخصى كه به اين صورت حركت مى كند، زود خسته مى شود و از ادامه حركت باز مى ماند و متوقّف مى گردد؛ يعنى بر فرض كه در مسير حركت خود با مانعى بر خورد نكند و از راه منحرف نشود و در پرتگاهى سقوط نكند؛ نوع حركت به گونه اى است كه بزودى وامانده مى شود و قدرت ادامه حركت را از دست مى دهد.
[=arial narrow]بنابراين، خطاى در تشخيص؛ عدم ديد كافى؛ كندى سرعت؛ خستگى زودرس و بالاخره بازماندن از ادامه مسير، از معايب و مشكلات اين نوع حركت و راه رفتن است؛ امّا كسى كه روى دو پا حركت مى كند و همانند ديده بانى، همه اطراف را مى بيند ـ مخصوصاً كه قسمت اعظم حواسّ انسان در قسمت سر اوست ـ خطر را به موقع تشخيص مى دهد و تصميم لازم را براى گذر از كنار خطرات مى گيرد؛ نه از مسير اصلى منحرف مى شود و نه در پرتگاه ها سقوط مى كند؛ بلكه راه مستقيم را در پيش مى گيرد و به حركت خود ادامه مى دهد؛ علاوه بر اين كه سرعت مناسبى دارد و زود خسته نمى گردد و هرگز متوقّف نمى شود.
[=arial narrow]آيا اين دو مساويند؟ هرگز! قطعاً اشخاصى كه به گونه انسان ها حركت مى كنند، هدايت يافته تر از كسانى هستند كه همانند خزندگان روى سينه حركت مى نمايند.
[=arial narrow]بنابراين، مؤمنى كه در اين آيه شريفه به انسان راست قامت تشبيه شده است و در مسير مستقيم حركت مى كند و نور ايمان او همانند چراغى پر نور، فراسوى او را روشن مى كند، هدايت يافته تر از شخص كافرى است كه بسان خزندگان روى سينه حركت مى كند كه نه نورى دارد و نه حركت سريعى و نه لغزشگاه ها را تشخيص مى دهد و نه توان حركت طولانى دارد.
[=arial narrow]علاوه بر همه اين ها، شخصى كه روى سينه حركت مى كند، قدرت ديدن آيات و نشانه هاى پروردگار ـ كه در آيات قبل به آن اشاره شد، مخصوصاً آيات الهى كه در خلقت آسمان و مخلوقات فراوان، به ويژه خلقت عجيب پرندگان، كه شرح آن گذشت ـ را ندارد؛ امّا كسى كه بسان انسان راست قامت حركت مى كند، تمام اين آيات الهى را بخوبى مى بيند و در آنها تفكّر و تأمّل و تدبّر و انديشه مى كند و به عظمت هرچه بيشتر خالق قادر و توانمند آن پى مى برد و در طى كردن مسير هدايت و صراط مستقيم گام هايش را محكمتر و استوارتر بر مى دارد.
[=arial narrow]پيام آيه
[=arial narrow]ايمان سرچشمه همه خوبى ها
[=arial narrow]همان گونه كه گذشت، آيه شريفه در توصيف مؤمنان و كفّار نازل شده است. در مثال هاى گذشته نيز آياتى در توصيف اين دو گروه وجود داشت، آيات و روايات ديگرى نيز در اين زمينه به چشم مى خورد.
[=arial narrow]چرا اين قدر از «ايمان» و نقطه مقابل آن «كفر» سخن گفته و بر آن تأكيد مى شود؟
[=arial narrow]حقيقت اين است كه ايمان و تقوا سر چشمه همه خيرات و بركات است و بدون اغراق و مبالغه بايد گفت كه همه چيز در سايه «ايمان» و «تقوا» است.
[=arial narrow]مؤمن كيست؟
[=arial narrow]حال كه ايمان قلّه اى چنين رفيع است و فتح آن، منشأ تمام خوبى هاست؛ بايد ديد كه چه كسانى شايسته پوشيدن اين لباس با ارزش و صعود به اين قلّه پر افتخارند؟
[=arial narrow]در روايتى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، «مؤمن» را در سه جمله كوتاه ـ امّا بسيار پر معنى ـ چنين توصيف مى كند: «اَلْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ(3)» ـ مؤمن باهوش و زيرك است و با استفاده از همين هوش و زكاوت، از موانع و خطرات آگاه مى شود و خويش را از خطرات بر حذر مى دارد؛ امّا انسان بى ايمان، همچون كسى كه بسان خزندگان حركت مى كند، از هوش و زكاوت بى بهره است و به راحتى در دام حوادث و بلاها گرفتار مى شود؛ چنين انسانى خيال مى كند باهوش است؛ ولى با پيمودن راه كفر و بى ايمانى، تيشه بر ريشه خويش مى زند و سرمايه بزرگ عمر خويش را از دست مى دهد و در نهايت هم به جايى نمى رسد و هلاك مى شود.
[=arial narrow]مراتب ايمان!
[=arial narrow]شخصى خدمت امام صادق(عليه السلام) رسيد و عرض كرد: يابن رسول اللّه! مى ترسم، در صفّ مؤمنان نباشم! امام فرمودند: چرا؟ آن شخص گفت: زيرا هنگامى كه بر سر دوراهى انتخاب برادر مؤمن و پول و ثروت قرار مى گيرم، منافع شخصى خود را ترجيح مى دهم. امام فرمود: شما مؤمن هستيد؛ ولى ايمان شما كامل نيست!... به خدا قسم در اطراف و اكناف زمين مؤمنينى وجود دارند كه تمام دنيا در نظر آنها به اندازه بال مگس ارزش ندارد!(4)
[=arial narrow]آرى! مؤمنانى كه مراحل تكامل ايمان را پيموده اند، و به قلّه ايمان رسيده اند، به گونه اى كه امام صادق(عليه السلام) در روايتى آرزوى ديدار آنها را مى كند و به كسانى كه توفيق درك آنها را پيدا مى كنند سفارش مى كند كه از نور آنها استفاده نمايند، تمام دنياى حرام براى چنين مؤمنانى به اندازه بال مگس نمى ارزد. هر چند از حلال دنيا استفاده مى كنند و اين مطلب نبايد اشتباه شود!
[=arial narrow]خداوندا! ما را در پيمودن مدارج ايمان و رسيدن به اوج قلّه اين كوه با عظمت موفّق بدار!
[=arial narrow]پروردگارا! هوش و زكاوت و زيركى مؤمنان واقعى را به ما عنايت فرما تا بتوانيم موانع ترقّى و صعود به بالاترين پلّه هاى ايمان را به راحتى از سر راه برداريم.
پي نوشتها
1 . همان گونه كه شاگرد توانمند حضرت على(عليه السلام) يعنى ابن عبّاس نيز همين برداشت را از اين آيه داشته و ضمن اينكه آيه فوق را از مثال هاى قرآن شمرده، آن را در توصيف مؤمنان و كفّار دانسته است. توضيح بيشتر را در «التّبيان، جلد 10، صفحه 68» مطالعه فرماييد.
2 . شگفتى هاى جهان پرندگان و عجائب مسأله پرواز آنها را در جلد يازدهم تفسير نمونه، صفحات 338 تا 341، ذيل آيه 79 سوره نحل مطالعه فرماييد.
3 . ميزان الحكمة، جلد اوّل، صفحه 336 (باب 291، حديث 1450).
4 . سفينة البحار، جلد اوّل، صفحه 147.
[=arial narrow]مثال پنجاه و نهم : افراد بخيل
[=arial narrow]ناصر مکارم شيرازى
[=arial narrow]خداوند متعال در آيات 17 تا 33 سوره قلم مى فرمايد:
[=arial narrow]اِنّا بَلَوْنا هُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اِذْ اَقْسَمُوا لَيَصْرِ مُنَّهَا مُصْبِحِينَ * وَلاَ يَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَّبِّكَ وَ هُمْ نَآئِمُون * فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيِم * فَتَنَادَوْا مُصْبِحِينَ * اَنِ اغْدُوا عَلَى حَرْثِكُمْ إنْ كُنْتُمْ صَارِمِينَ * فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخفَتُونَ * أَنْ لاَ يَدْخُلَنَّها اليَومَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ * وَ غَدَوْا عَلَى حَرْد قدِرِينَ * فَلَمَّا رَأوهَا قالُوا إِنَّا لَضالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ * قَالَ اَوْسَطُهُمْ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ لَوْلاَ تُسَبِّحُونَ * قَالُوا سُبْحنَ رَبِّنا إِنّا كُنَّا ظَـالِمِينَ * فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض يَتَلَـوَمُونَ * قَالُوا يا وَيْلَنا إنّا كُنّا طاغينَ * عَسَى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرَاً مِّنْها اِنَّا إلِى رَبِّنا راغِبُونَ * كَذلِكَ العَذابُ وَ لَعَذابُ الاْخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُواَ يَعْمَلُونَ.
[=arial narrow]ما آنها را آزموديم، همان گونه كه «صاحبان باغ» را آزمايش كرديم، هنگامى كه سوگند ياد كردند كه ميوه هاى باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچينند. و هيچ از آن استثنا نكنند؛ امّا عذابى فراگير (شب هنگام) بر (تمام) باغ آنها فرود آمد در حالى كه همه درخواب بودند، و آن باغ سرسبز همچون شب سياه و ظلمانى شد! صبحگاهان يكديگر را صدا زدند، كه به سوى كشتزار و باغ خود حركت كنيد اگر قصد چيدن ميوه ها را داريد! آنها حركت كردند در حالى كه آهسته باهم مى گفتند: «مواظب باشيد امروز حتّى يك فقير وارد بر شما نشود!» (آرى) آنها صبحگاهان تصميم داشتند كه با قدرت از مستمندان جلوگيرى كنند. هنگامى كه (وارد باغ شدند و) آن را ديدند گفتند: «حقّاً ما گمراهيم!» (آرى، همه چيز از دست ما رفته) «بلكه ما محروميم!» يكى از آنها كه از همه عاقلتر بود گفت: «آيا به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد؟!» گفتند:
[=arial narrow]«منزّه است پروردگار ما، مسلّماً ما ظالم بوديم!» سپس رو به يكديگر كرده به ملامت هم پرداختند * (و فرياد شان بلند شد) گفتند: «واى بر ما كه طغيانگر بوديم!» * «اميدواريم پروردگارمان (ما را ببخشد و) بهتر از آن به جاى آن به ما بدهد، چرا كه ما به او علاقه منديم!» اين گونه است عذاب (خداوند در دنيا)، و عذاب آخرت از آن هم بزرگتر است اگر مى دانستند!
[=arial narrow]دور نماى بحث
[=arial narrow]مثال هايى كه در قرآن مجيد، براى مجسّم ساختن حقايق تربيتى بسيار مهم بيان شده گاه فقط يك تشبيه است و گاه بيان يك داستان و حقيقتى است كه در خارج رخ داده كه قرآن مجيد آن داستان را به منظور تربيت و تعليم در قالب يك مثال بيان مى كند؛ آيات هفدهگانه فوق از قبيل قسم دوم است.
[=arial narrow]شرح و تفسير
[=arial narrow]در آيات قبل سخن از «مَنّاعٌ لِلْخَيْر(1)» به ميان آمده است. و به دنبال آن، داستان «اَصْحابُ الْجَنّة؛ صاحبان باغ» در قالب يك مثال زيباى قرآنى مطرح مى شود.
[=arial narrow]از تعبيرات اين آيات شايد بتوان استفاده كرد كه اين داستان، بطور اجمالى، قبل از نزول قرآن در ميان عرب مشهور بوده است ـ البتّه نه با اين شرح و تفصيل ـ و قرآن مجيد بابيان برخى از ظرايف و نكته هاى ريز اين قصّه، سرنوشت و عاقبت افراد بخيل و «مَنّاعٌ لِلْخَيْر» را بيان مى كند.
[=arial narrow]داستان «صاحبان باغ» در قرآن به اين شكل آمده است:
[=arial narrow]«اِنّا بَلَوْنا هُمْ كَما بَلَوْنا اَصْحابَ الْجَنّةِ» ـ اى پيامبر ما! ماافراد امّت تو را آزمايش مى كنيم، همان گونه كه اصحاب الجنّة(2) و صاحبان باغ را در بوته آزمايش قرار داديم.
[=arial narrow]در امّت هاى گذشته پدرى خير خواه و نيكوكار بود كه باغ بسيار وسيع و گسترده و خرّم و سر سبزى داشت. اين انسان سخاوتمند به هنگام چيدن ميوه هاى باغش فقراء و مستمندان را خبر مى كرد تا به باغ او بيايند و از آن استفاده كنند و سهم خود را ببرند. به واسطه همين نيكوكارى، باغ مذكور سال به سال آبادتر و پر ثمرتر مى شد.
[=arial narrow]پدر سخاوتمند از دار دنيا رفت فرزندان به جاى مانده از پدر ـ برخلاف او ـ انسان هاى بخيل و كوته نظرى بودند؛ آنها معتقد بودند كه تمام باغ و ميوه هاى آن حقّ خود آنهاست و هيچ كس در آن سهمى ندارد. زبان حال اين جوان هاى ناپخته دنياطلب اين بود كه راه و روش پدر ما اشتباه بوده است! چرا نيازمندان كه هيچ زحمتى براى به ثمر نشستن اين محصولات نكشيده اند و هيچ سرمايه اى براى اين باغ هزينه نكرده اند، از ميوه هاى باغ ما استفاده كنند؟!
[=arial narrow]آيا آنها از ما طلبى دارند؟! آيا ارث پدرشان را از ما مى طلبند!؟ ما بايد راهى را در پيش بگيريم كه حق را به صاحب حق ـ كه همانا خودمان هستيم ـ برسانيم! اصلا به ما چه ربطى دارد كه عدّه اى نيازمند و گرسنه اند! چرا انسان هاى نيازمند زنده اند؛ بروند وبميرند!
[=arial narrow]آنها براى تحقّق بخشيدن به اين افكار شيطانى، نقشه اى كشيدند:
[=arial narrow]«اِذْ اَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ وَ لا يَسْتَثْنَوْنَ» ـ نقشه شيطانى آنها اين بود كه با يكديگر هم قسم شدند كه صبح هنگام، زمانى كه همه مردم در خوابند؛ يعنى قبل از طلوع آفتاب و اوّل طلوع فجر، به همراه كارگران و غلامان خود به باغ بروند و بدون استثناء تمام ميوه هاى باغ را(3) بچينند و بسته بندى كنند تا وقتى كه فقراء و مستمندان خبردار مى شوند و براى گرفتن كمك به باغ مى آيند، كار تمام شده باشد و آنها بى نصيب شوند! اين نقشه را كشيدند و به اميد اجراى آن در صبحدم فردا به خواب فرور فتند.
[=arial narrow]«فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ» ـ «طائف» به معناى طواف كننده است، طواف كنندگان خانه خدا را به همين جهت «طائف» مى گويند. در ادبّيات عرب اين لفظ بر «بلاى شبانه» نيز اطلاق مى شود. يكى از بلاهاى شبانه، سرقت ها و دزدى هاست كه معمولا در شب رخ مى دهد و به اين جهت به آن طائف گفته مى شود كه دزد به هنگام شب در اطراف خانه مورد نظر مى چرخد و طواف مى كند تا نقطه آسيب پذير را بيابد و از آنجا وارد شود. به هر حال، «طائف» در اينجا به معناى بلاى شبانه است.
[=arial narrow]صاحبان باغ به خواب فرو رفتند. آه مظلومان دامن آنها را گرفت و شبانگاه بلاى الهى بر باغ محبوب آنها نازل شد و تمام هستى آنها را نابود كرد.
[=arial narrow]«فَاَصْبَحَتْ كَالصَّريمِ» ـ صبح هنگام از آن همه ميوه و طراوت و زيبايى و گل و بوته، هيچ خبرى نبود و بر اثر بلاى شبانه الهى، تمام آن باغ، همانند قطعه اى ذغال شده بود.
[=arial narrow]راستى چه بلايى نازل شده بود؟ شايد صاعقه بود. صاعقه اى از آسمان مأموريّت پيدا مى كند كه در يك لحظه آن باغ سرسبز را باتمام ميوه هايش تبديل به خاك و خاكستر كند و اين كار را انجام داد.
1[=arial narrow]- انحصار طلبى بلايى خطرناك!
[=arial narrow]هرگاه علاقه به مال و ثروت دنيا در مسير اعتدال و به عنوان يك وسيله و پلى براى رسيدن به مقصود مطرح باشد، چيز مذمومى نخواهد بود؛ امّا اگر به عنوان يك هدف باشد، بدون شك مورد مذمّت است، همان گونه كه علاقه افراطى به مال دنيا ـ كه ميوه هاى شوم و زشتى چون انحصارطلبى توليد مى كند ـ بسيار زشت و ناپسند است.
[=arial narrow]به اين جهت، اسلام، نه تنها حقوق واجب مالى را وضع مى كند و مسلمانان را مكلّف به پرداخت آن مى نمايد، بلكه به انفاق هاى مستحب نيز سفارش مى كند تا بدين وسيله از تولّد يا رشد درخت زشت «انحصارطلبى» جلوگيرى كند.
[=arial narrow]خطر «انحصارطلبى» آن گاه روشن ترمى شود كه دريابيم كه دود آن فقط به چشم «انحصار طلبان» نمى رود؛ بلكه مانند برخى ديگر از گناهان، كلّ جامعه را در بر مى گيرد؛ زيرا گاه آهِ مظلومان و نيازمندان و مساكين تبديل به طوفانى مى شود و سراسر جامعه را فرا مى گيرد.
[=arial narrow]بنابراين بايد خود را از اين صفت زشت پاك كنيم و قسمتى از اموالمان را ـ در حدّ وُسع و امكانات ـ در اختيار نيازمندان و محرومان جامعه قرار دهيم و در اين امور به پيشوايان بزرگوارمان، امامان معصوم(عليهم السلام) اقتدا كنيم.
[=arial narrow]در حالات امام صادق(عليه السلام)آمده است كه آن حضرت باغى داشتند، كه هنگام رسيدن ميوه ها، دستور مى داد كه از چهار طرف باغ، ديوارها را سوراخ كنند تا فقرا و نيازمندان براحتى از ميوه هاى آن باغ استفاده كنند. ظاهراً علّت اين عمل امام آن بود كه گرچه باغ در داشته، ولى كسانى كه از قسمتى از باغ عبور مى كردند كه در باغ آنجا نبود، لازم نباشد دور بزنند و از در باغ وارد شوند؛ بلكه از همان قسمت، جايى كه ديوار خراب شده بود، وارد شوند و از ميوه ها استفاده كنند.(4)
2[=arial narrow]- هدف از بلاها و عذابها
[=arial narrow]بلاها، عذاب ها، گرفتارى ها، بيمارى ها، مشكلات اجتماعى و فردى، گرانى ها، تورّم و مانند آن، هميشه به منظور مجازات نيست؛ بلكه گاهى همانند شوكى كه طبيب براى به هوش آوردن مريض خود بر او وارد مى كند، براى بيدارى و تربيت انسان هاى غافل است.
[=arial narrow]عذابى كه بر «اصحاب الجنّه» وارد شد ـ طبق نظريّه كسانى كه معتقدند سرانجام آنها توبه كردند ـ به همين منظور بود و بدين جهت آنها از كرده خود پشيمان شدند و به درگاه الهى باز گشتند و توبه كردند و خداوند هم توبه آنها را پذيرفت و باغى بهتر از آنچه داشتند به آنها عنايت كرد تا همانند پدرشان به كمك نيازمندان و فقرا بشتابند.
3[=arial narrow]- رابطه «گناه» و «قطع روزى»
[=arial narrow]«گناه»، «عصيان»، «نافرمانى» و «تخلّف از دستورات الهى» نه تنها در جهان آخرت گريبانگير انسان مى شود و او را بيچاره مى كند، بلكه آثار آن در دنيا نيز مشهود است. اين بحث شيرين ـ كه نشانگر دو بعدى بودن دين مى باشد؛ نه تك بعدى بودن آن ـ در آيات قرآن و روايات معصومان(عليهم السلام) انعكاس گسترده اى دارد.(5)
[=arial narrow]آيات فوق نيز اشاره به همين مطلب دارد كه «بُخل» و بدتر از آن «جلوگيرى از انفاق ديگران»، نه تنها باعث زيادتر شدن ثروت و اموال انسان نمى شود؛ بلكه همانند آتشى است كه خرمن دارايى انسان را تهديد مى كند و چه بسا آن را به آتش بكشد و انسان را در همين دنيا بيچاره كند!
[=arial narrow]در روايتى از امام باقر(عليه السلام) ـ كه نمونه اى از روايات فراوانى است كه در اين زمينه وارد شده ـ آمده است: «اِنَّ الرَّجُلَ لَيَذْنِبُ الذَّنْبُ فَيُدْرَأُ عَنْهُ الرِّزْقُ وَتَلا هذِهِ الآيَةَ: اِذْاَقْسَمُوا لَيُصْرِمُنَّها مُصْبِحينَ...» ـ گاه انسان گناهى مى كند كه سبب قطع روزى او مى شود. امام سپس به آيات مورد بحث استدلال كردند.(6)
[=arial narrow]از ابن عبّاس نقل شده كه: رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشن تر است؛ همان گونه كه خداوند آن را در سوره «ن والقلم» بيان فرموده است.(7)
[=arial narrow]نتيجه اين كه «گناه» رابطه روشنى با«قطع روزى» دارد و اگر كسى طالب دنياهم باشد، بايد گناه را ترك كند.
4[=arial narrow]- لجاجت يا باز گشت؟
[=arial narrow]معمولا وقتى انسان ها نتيجه اعمال زشت خود را دراين دنيا مشاهده مى كنند، دوراه در پيش دارند؛ «لجاجت» يا «باز گشت». برخى كه اين حوادث همانند زنگ خطر، آنها را از خواب غفلت بيدار مى كند، اين بلاها را لطفى از ناحيه پروردگار تلقّى مى كنند و از خطاها و اشتباهات گذشته شرمنده و خجل مى شوند و به درگاه خداوند باز مى گردند و توبه مى كنند و خداوند هم بدون شك الطافش را شامل چنين انسان هايى خواهد كرد.
[=arial narrow]عدّه اى ديگر كه خواب آنها بسيار عميق است و هيچ چيز جز مرگ آنها را از اين خواب غفلت بيدار نمى كند؛ نه تنها اين حوادث آنها را بيدار نمى كند و در ادامه راه خطا و اشتباه خود متوقفّ نمى شوند، بلكه بر سرعت خود در راه معصيت الهى مى افزايند و راه لجاجت را مى پيمايند، اينها در حقيقت با سعادت خود لجاجت نموده و هر چه به پيش مى روند، اميد به نجات آنها كمتر مى شود و از رحمت حق دورتر مى شوند.
[=arial narrow]لجاجت، ناشى از رذائل اخلاقى است كه سرچشمه اصلى آن جهل و نادانى انسان است و ثمرات شوم و ناميمونى را در طول تاريخ براى افراد و جوامع به بار آورده است.(8)
[=arial narrow]طبق برخى از روايات، «اصحاب الجنّه» راه اوّل را انتخاب كردند و دست به دامان لطف الهى زده و از گذشته خود توبه كردند و خداوند هم به آنها الطاف فراوانى كرد.
[=arial narrow]افرادى مانند ابولهب ها، ابوسفيان ها و معاويه ها، راه لجاجت را در پيش گرفتند و ملعون تمام خوبان تا روز قيامت گشتند.
5[=arial narrow]- رابطه «تسبيح» و «توبه»
[=arial narrow]در آيات فوق، هنگامى كه «اصحاب الجنّه» متوجّه اشتباه و گناه خود مى شوند و به درگاه الهى باز مى گردند، توبه خود را با تسبيح خداوند آغاز مى كنند: «قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا اِنّا كُنّا ظالِمينَ»
[=arial narrow]در داستان حضرت يونس(عليه السلام) ـ در آيه 87 سوره انبياء ـ نيز همين معنى به چشم مى خورد. آن حضرت پس از اين كه متوجّه ترك اولى از جانب خودش شد، در مقام توبه به خداوند عرض كرد: «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالمِينَ» ـ در اين آيه شريفه نيز ابتدا تسبيح خداوند سبحان مطرح شده است و سپس توبه.
[=arial narrow]در داستان حضرت موسى(عليه السلام)، در آيه 143 سوره اعراف نيز همين مطلب آمده است.
[=arial narrow]سؤال : راستى رابطه بين «تسبيح» پروردگار و «توبه و ندامت» چيست؟
[=arial narrow]پاسخ : شخصى كه مرتكب گناه و اشتباه مى شود، در حقيقت برخى از صفات خداوند را كه به اين عمل او ارتباط دارد، به خوبى نشناخته و يا در عمل انكار كرده است؛ مثلا شخصى كه دست به دزدى مى زند، صفت رازقيّت خداوند را نشناخته و يا در عمل انكار كرده است، و هنگامى كه به اشتباه خود پى مى برد، اوّل اعتقاد خويش را اصلاح و پروردگار را تسبيح و تنزيه نموده و او را از هر عيب و نقصى مبّرى مى كند و سپس به اصلاح كردار اشتباه خود مى پردازد و با توبه و اعمال شايسته، گذشته خويش را جبران مى نمايد.
[=arial narrow]نتيجه اين كه گناه از دو عامل نشأت مى گيرد؛ نخست عامل اعتقادى و ديگر عامل رفتارى و كردارى. بنابراين توبه هم بايد هم اعتقادى باشد و هم رفتارى.
[=arial narrow]اكنون(9) مابه بلاهاى مختلفى گرفتار شده ايم كه نتيجه اعمال و كردار و اعتقادات خود ماست؛ از يك سو خشكسالى بيداد مى كند و در همه جا ملموس و محسوس است؛ حتّى در برخى شهرستان ها، مانند اصفهان كه در كنار زاينده رود قرار دارد، آب جيره بندى شده است و در آبادان كه در محاصره دو رودخانه خروشان كارون و اروند رود قرار دارد، تهيّه آب آشاميدنى مشكل ساز مى شود؛ ساير مناطق نيز وضعيّت مناسبى ندارند؛ از سوى ديگر «جنگ مطبوعات» و تهمت ها و افتراها و شايعات آنها پايانى ندارد و برخى از آنها با جسارت تمام مقدسّات را نشانه گرفته اند كه قلم از ذكر نمونه هاى آن شرم مى كند.(10)
[=arial narrow]از سويى، توطئه هاى دشمن روز به روز گسترده تر، پيچيده تر و خطرناك تر مى شود و بدتر از همه، اختلافات و درگيرى هاى لفظى گروه ها و احزاب سياسى، مشكلات مردم را به فراموش سپرده است و...
[=arial narrow]آيا اين بلاها نبايد مارا وادار به بازگشت به سوى خداوند كند؟ آيا اين مشكلات و گرفتارى ها نبايد مارا به سمت تسبيح و تنزيه پروردگار و سپس توبه و انابه به درگاه پرفيض و رحمت بى انتهايش سوق دهد؟
[=arial narrow]پروردگارا! بلاها و عذاب هايى كه خود موجب آن هستيم را مايه بيدارى ما قرار ده.
[=arial narrow]بار الها! راه توبه و انابه و بازگشت به سوى خودت را به مانشان ده و توفيق توبه را به ما ارزانى فرما.
پي نوشتها
1 . اين ها (مَنّاعٌ لِلْخَيْرِ) كسانى هستند كه نه تنها بخيل هستند و از اموال خود به نياز مندان كمك نمى كنند؛ بلكه مانع انفاق و كمك هاى ديگران نيزمى شوند!
2 . در مورد اين كه اين باغ كجابوده، در ميان مفسّران اختلاف است؛ برخى محلّ آن را «يمن» مى دانند؛ عدّه اى شهر بزرگ «صنعا» را احتمال داده اند؛ گروه سوم، محلّ آن را «حبشه» معرّفى كرده اند و گروه چهارم «شام» را انتخاب كرده اند و پنجمين نظريّه «طائف» را برگزيده است؛ ولى مشهور همان احتمال اوّل است. (تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 393)
3 . اين تصميم آنها نشانگر آن است كه كار آنها ناشى از نياز نبود؛ بلكه ناشى از بخل و ضعف ايمان بود؛ زيرا انسان هر مقدار نياز داشته باشد، مى تواند مقدار كمى از محصول يك باغ پر در آمد را به نياز مندان اختصاص دهد. البتّه برخى از مفسّرين جمله «ولايستثنون» را به گونه اى ديگر تفسير كرده اند و آن اينكه «اصحاب الجنّة» به هنگام اين تصميم «الاّ ان يشاء اللّه» و به تعبير فارسى امروز «ان شاء اللّه» نگفتند، يعنى آنقدر مغرور بودند كه خود را از گفتن اين جمله بى نياز ديدند؛ ولى تفسيّر اوّل صحيح تر است؛ زيرا با اصل ماجرا تناسب بهترى دارد. (تفسيرنمونه، جلد 24، صفحه 394)
4 . وسائل الشّيعه، جلد 6، ابواب زكات الغلات، باب 18، حديث 2.
5 . اين بحث را بصورت مشروح در كتاب «تحقيقى پيرامون نماز باران» آورده ايم.
6 . تفسير نور الثقلين، جلد 5، صفحه 395. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
7 . تفسير الميزان، جلد 20، صفحه 37. (به نقل از تفسير نمونه، جلد 24، صفحه 406)
8 . شرح مباحث مربوط به «لجاجت» را در كتاب «اخلاق در قرآن»، جلد دوم، صفحه 211 به بعد مطالعه فرمائيد.
9 . منظور تابستان سال 1379 مى باشد.
10 . قسمتى از اين هجمه ها در نامه اعتراضيّه اى كه جمعى از فضلا و مدرّسين حوزه علميّه قم به وزارت ارشاد نوشته اند در شماره 3561 روزنامه وزين قدس، به تاريخ 17/2/1379 درج شده است. وقسمتى ديگر از آن، در مقاله اى تحت عنوان «كاملا پهلو به پهلو» در كيهان روز 18/4/79 به چاپ رسيده است. كتاب «آزادى يا توطئه!» نيز بطور جامع و مفصّل كارنامه مطبوعات شبهه افكن را به نقد كشيده است. پروردگارا! ما از اين گونه سخنان و تفكّرات بيزارى مى جوئيم، جامعه مارا از اثرات آن حفظ فرما!
[=arial narrow]
[=arial narrow]مثال شصتم : موضع گيرى در مقابل سخن حق
[=arial narrow]خداوند در آيات 49، 50 و 51 سوره مدّثّر مى فرمايد:
[=arial narrow]فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضينَ * كَاَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ * فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة؛
[=arial narrow]چرا آنها از تذكّر رويگردانند؟! همانند گورخرانى كه از (مقابل) شيرى رميده و فرار كرده اند!
[=arial narrow]دورنماى بحث
[=arial narrow]خداوند در اين آيات سه گانه ـ كه در بحث ما آخرين مثال از مثال هاى شيرين و زيباى قرآن مجيد را تشكيل مى دهد ـ جمعيّت متعصّب و لجوج بت پرستان را، كه از تذكّرات پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و آيات قرآن فرار مى كنند، به گورخرانى رميده تشبيه كرده است كه از صداى شير فرار مى كنند.
[=arial narrow]شرح و تفسير
[=arial narrow]«فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضينَ» ـ قرآن مجيد پس از نقل گفت وگوى بهشتيان و جهنّميان، اين سؤال را مطرح مى نمايد كه چرا جهنّميان (در دنيا) از تذكّر و ياد آورى رويگردانند؟
[=arial narrow]كلمه «تذكره»، كه در اين آيه شريفه آمده است، نُه بار در قرآن مجيد تكرار شده است و اتّفاقاً در تمام اين موارد نُه گانه، منظور از آن «قرآن مجيد» است. كلمه «ذكر» كه هم خانواده اين كلمه است، پنجاه مورد در قرآن آمده است و در بسيارى از موارد، مراد از آن «قرآن مجيد» است؛ مثلا در آيه 6 سوره حجر آمده است: «ياَاَيُّهَا الَّذى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ اِنَّكَ لَمجْنُونٌ» كه منظور از نزول ذكر بر پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)همان نزول قرآن است.
[=arial narrow]به اين جهت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) كه آورنده «تذكره»، «ذكر» و «قرآن مجيد» است، «مُذكّر» اطلاق شده است. در آيات 21 و 22 سوره غاشيه آمده است: «فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر؛ پس (اى پيامبرما! شما) تذكّر ده كه تو فقط تذكّر دهنده اى. تو سلطه گر (و مسلّط) بر آنها نيستى كه (بر ايمان) مجبورشان كنى!»
[=arial narrow]بنابراين، قرآن مجيد «ذكر» است و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) «مذكّر» و يادآورى كننده. ولى افسوس كه برخى از انسان هاى لجوج حاضر نيستند حتّى به تذكّرها و ياد آورى ها گوش بدهند، بلكه از آن فرار مى كنند.
[=arial narrow]«كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَة» ـ «حُمُر» جمع «حمار» است و چون مطلق است و قيدى ندارد شامل همه اقسام درازگوش مى شود؛ ولى منظور از «حمار» در اينجا «دراز گوش اهلى» تربيت يافته انسان نمى باشد؛ بلكه مراد «حمار وحشى» يا «گور خر» است(1)، زيرا اوّلا گورخر نسبت به «درازگوش اهلى» فرارى تر است؛ بنابراين از قيدِ «مستنفرة» (رميده) كه براى «حُمُر» آورده شده، معلوم مى شود گورخر مراد است.
[=arial narrow]ثانياً: در آيه شريفه سخن از «حمار» و «شير» است(2) و روشن است كه «گورخر» با «شير درنده» مناسب تر از «حمار اهلى» است؛ مخصوصاً كه شير علاقه خاصّى به شكار گورخر دارد و گورخرها در مقابل شير خيلى وحشت مى كنند، به گونه اى كه هرگاه از دور صداى شير را بشنوند گيج مى شوند و عنان و اختيار از كف مى دهند و حتّى اگر به صورت يك گلّه هم باشند، پراكنده شده و فرار مى كنند.
[=arial narrow]حقيقتاً قرآن همه چيز را در سطح عالى بيان مى كند؛ مثال هاى قرآن هم در سطح بسيار بالايى است؛ يعنى كامل ترين نوع فرار در اين مثال زيبا ترسيم شده است واين از شاخه هاى فصاحت قرآن مجيد است.
[=arial narrow]راستى چرا بت پرستان از تذكّرات انبياء فرار مى كنند؟ چرا از درهاى باز شده بهشت، كه به سوى آن خوانده شده اند، به سوى جهنّم فرار مى كنند؟ چرا از نور به طرف ظلمت مى روند؟ چرا از مكان امن و امان به سمت پرتگاه ها و لغزشگاه ها مى روند؟
[=arial narrow]وقتى انسان به اين آيات و امثال آن فكر مى كند و برخى رواياتى را كه در اين زمينه آمده است مورد مطالعه قرار مى دهد، اعجابش افزون تر مى شود.
[=arial narrow]بت پرستان لجوج به شكل هاى مختلف و بهانه هاى گوناگون از نداى حق فرار مى كردند؛ برخى از آنها براى جلوگيرى از نداى حق پنبه در گوش خود فرو مى كردند.
[=arial narrow]در يكى از روزهايى كه «اسعد بن زرارة» ـ يكى از كفّار مدينه ـ براى تهيّه ساز و برگ جنگى و ساير مايحتاج خود، به مكّه آمده بود، عزم زيارت كعبه نمود، هنگام ورود در كنار در مسجدالحرام يكى از كفّار مكّه را مشاهده نمود كه با كيسه اى پر از پنبه آنجا نشسته و به هركس وارد مسجد مى شود سفارش مى كند كه از اين پنبه ها در گوش خود فروكند!
[=arial narrow]«اسعد» علّت اين كار را جويا مى شود، به او مى گويند: در كنار خانه خدا «ساحر» و جادو گرى به نام «محمّد» نشسته كه با سخنانش مردم را جادو مى كند. براى جلوگيرى از تأثير سخنان او بايد پنبه در گوش خود بنهيد تا سخنانش را نشنويد و...(3)
[=arial narrow]عدّه اى ديگر به هنگام شنيدن سخنان مناديان حق انگشتان خويش را در گوش فرو مى كردند تامبادا سخنان جذّاب پيامبران خداوند را بشنوند؛ بلكه گاهى به اين هم اكتفاء نمى كردند و لباس هايشان را نيز بر سر مى كشيدند تا به هيچ وجه سخن حق را نشنوند. حضرت نوح پيامبر(عليه السلام) در اين مورد خطاب به خداوند چنين مى گويد:
[=arial narrow]وَ اِنّى كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا اَصابِعَهُمْ فى آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَاَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اِسْتِكْباراً(4)
[=arial narrow]و من هر زمان آنها (مشركان و بت پرستان) را دعوت كردم كه (ايمان بياورند و) تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوش هايشان قرار داده و لباس هايشان را برخود پيچيدند، و در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استكبار كردند.
[=arial narrow]عدّه اى ديگر به هنگام تلاوت قرآن به ايادى خود دستور مى دادند كه جنجال آفرينى كنند و با سوت و كف و داد و فرياد مانع شنيدن نواى زيباى قرآن شوند. خداوند كريم در آيه 26 سوره فصّلت در اين باره مى فرمايد:
[=arial narrow]وَ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهذَالْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ
[=arial narrow]كافران گفتند: به اين قرآن گوش ندهيد؛ و به هنگام تلاوت آن جنجال كنيد، شايد پيروز شويد!
[=arial narrow]خلاصه اين كه بت پرستان و مشركان به روش هاى گوناگون مردم را از شنيدن صداى حق فرارى مى دادند و مانع رسيدن نداى مناديان حق به گوش آنها مى شدند.
[=arial narrow]دوباره مى پرسيم:
[=arial narrow]چرا اينها از تذكّرات پيام آوران الهى فرار مى كردند؟
[=arial narrow]چرا دشمن نجات و هدايت و سعادت خويش بودند؟
[=arial narrow]جواب همه اين سؤالات چهار جمله است: «لجاجت»، «حماقت»، «تعصّب بيجا» و «جهالت».
[=arial narrow]آرى! اين امور است كه مانع شنيدن سخن حق و باعث فرار انسان از حق مى شود.
[=arial narrow]خداوندا! به ماتوفيق ترك اين رذائل چهار گانه را عنايت فرما تا بتوانيم نداى حق را با دل و جان پذيرا باشيم!
[=arial narrow]پيام هاى آيات فوق
[=arial narrow]پيامهاى آيه
[=arial narrow]1 -قرآن «ذكر» و پيامبر «تذكّر دهنده» است
[=arial narrow]سؤال : چرا از قرآن به «ذكر» و «تذكرة» و از پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)به «مذكّر» تعبير شده است؟ چه رازى در اين تعابير است؟
[=arial narrow]پاسخ : دو نكته بسيار مهم، كه سر چشمه معارف بلندى است، در اين تعبيرات به چشم مى خورد:
[=arial narrow]1 ـ از آيه مورد بحث و برخى ديگر از آيات و روايات مى توان استفاده كرد كه وظيفه پيامبران «يادآورى» است؛ يعنى در ذات و فطرت پاك بشر، روح ايمان و حقيقت تعليمات انبياء به مقتضاى «فِطْرَةَ اللّهِ الَّتى فَطَرَالنّاسَ عَلَيْها(5)» وجود دارد؛ نه تنها اصول دين، بلكه فروع دين نيز در اعماق فطرت بشر ريشه دارد.
[=arial narrow]بنابراين، كار انبياء و اولياء يادآورى مسائل فطرى است، تا فطرت فراموش شده هر انسان را بيدار نموده و توحيد و يكتا پرستى و معاد و جهان پس از مرگ را كه در اعماق جان انسان شناخته شده است دو باره براى بشر بشناساند. روح عدالت خواهى و تقوا را كه در درون جان انسان است به خاطر او بياورند.
[=arial narrow]حضرت على(عليه السلام) در خطبه اوّل نهج البلاغه اين و ظيفه انبياء را بسيار زيبا توضيح داده است. آن حضرت در پاسخ اين سؤال كه چرا خداوند پيامبران را برانگيخت؟ مى فرمايد:
[=arial narrow]«لِيَسْتأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِه، وَ يُذَكِّروُهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْليغِ، وَ يُثيرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ...» ـ بعثت پيامبران اهداف مختلفى دارد. از جمله:
1[=arial narrow] ـ پيمان فطرت را از مردم بخواهند تا ادا كنند. از اين جمله معلوم مى شود كه خداوند در درون جان انسان پيمانى را با بندگانش بسته است كه انسان موظّف است آن را ادا كند. و شايد پيمان «الست» كه در آيه 172 سوره اعراف به آن اشاره شده است، همين پيمان فطرت باشد.
[=arial narrow]2 ـ نعمت هاى فراموش شده را به ياد انسان آورند. اين هم نوعى تذكّر و ياد آورى است كه انسان اگر اعماق وجودش را بكاود، اين نعمت ها را در درون جان خود مى يابد، ولى آنها را فراموش نموده است؛ زيرا غرق در مادّيات شده و خاصيّت عالم مادّه غفلت است. آرى! دنيا غافل كننده است.
[=arial narrow]3 ـ از طريق استدلالات عقلى (علاوه برمسائل فطرى) بر آنها اتمام حجّت كنند و تعليمات آسمانى و فرمان هاى الهى را به بشر برسانند.
[=arial narrow]4 ـ چهارمين هدف از بعثت پيامبران اين است كه زمينه ها و گوهرهاى درون فطرت و عقل انسان ها را كشف و استخراج كنند.
[=arial narrow]پيامبران همانند باغبانانى هستند كه دانه ها را خلق نمى كنند، بلكه آنها را در زمين آماده قلب و جان انسان پرورش مى دهند تا بخوبى برويند و رشد كنند. انبياء «مذكّر» هستند، يعنى معلومات درون جان انسان را به او ياد آورى مى كنند. اين مطلب را شاعر چه زيبا به شعر در آورده است:
[=arial narrow]گوهر خود را هويدا كن، كمال اين است وبس! *** خويش را در خويش پيدا كن، كمال اين است وبس!
[=arial narrow]و در آيات و روايات نيز شواهدى دارد؛ از جمله در روايتى از وجود مقدّس پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) آمده است: «اَلنّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ(6)» يعنى مردم با تمام تفاوتهايى كه دارند، همه داراى وجود با ارزشى هستند يعنى وجود آنها همچون معادل گرانبهاست كه بايد زيرنظر معدن شناس استخراج شود.
[=arial narrow]بنابراين، اوّلين نكته اين تعبيرات اين است كه اصول دين و اصول فروع دين در فطرت ما ريشه دارد و كار انبياء يادآورى همان فطرت انسان است.
[=arial narrow]نكته دوم، مطلبى است كه در آيه 26 سوره غاشيه آمده است. مبنى براين كه وظيفه پيامبر فقط تذكّر و يادآورى است و هيچ گونه تسلّط و سلطه اى بر آنها ندارد؛ يعنى دين اجبارى نيست بلكه پيامبر فقط معارف را به مردم يادآورى مى كند، ولى نمى تواند آنها را مجبور به قبول آن كند، بلكه مردم بايد خود حركت كنند و دين را بپذيرند و به آن عمل كنند.
[=arial narrow]رسول خدا نيز بت پرستان را مجبور به پذيرش دين نمى كرد، بلكه از آنها مى خواست كه به دعوت او گوش فرادهند و سپس هر گونه خواستند تصميم بگيرند كه متأسّفانه برخى از آنان حتّى راضى نبودند گوش كنند!
2[=arial narrow] نداى حق را بايد گوش داد!
[=arial narrow]دومين پيام آيه اين است كه انسان بايد نداى حق را از هركس كه باشد بشنود؛ حتّى بچّه اى كه كوچكتر از اوست اگر حرف حقّى زد بپذيرد، دشمن اگر سخن حق گفت قبول كند. خلاصه، سخن حق را از هركس كه با شد بايد بپذيريد.
[=arial narrow]3 اسباب تذكّر
[=arial narrow]عوامل تذكّر تنها سخنان پيامبران و آيات قرآن نيست، بلكه تمام حوادثى كه در اطراف انسان رخ مى دهد عامل تذكّر است؛ خشكسالى ها، بيمارى ها، جنگ ها، سيلاب ها، زلزله ها، حوادث وحشتناك و ...
[=arial narrow]هر حادثه اى معلول علّتى است كه بايد آن را يافت و عبرت گرفت. تجربه نشان داده است كه براى هركس وقتى حادثه اى هرچند كوچك، مثل زخم شدن دست، رخ دهد، بايد سراغ علّت آن رود. شايد حرف تندى زده، يا بد خلقى كرده است.
[=arial narrow]خلاصه، تا چيزى نباشد چيزى نمى شود، البتّه خود اين حوادث هم از الطاف خداست. چون اگر شلاق نزند، بيدار نمى شويم، جريمه نكند هوشيار نمى گرديم.
[=arial narrow]خدايا! به عظمت قرآن مجيد، اين تذكره بزرگ تو، و به حرمت مذكّر آن، ما را در مقابل اسباب مختلف تذكّر هوشيار و بيدار فرما!
[=arial narrow]«وَ آخِرُ دَعْوانا اَنِ الْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ»
پي نوشتها
1 . «گورخر» مركّب از «گور» به معنى «صحرا» و«خر» است ولذا به آن، خر وحشى» و «خر صحرائى» نيز مى گويند.(تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 263)
2 . «قسوره» از مادّه «قسر» (به معنى قهر و غلبه) گرفته شده و يكى از نامهاى «شير» است و بعضى آن را به معنى «تير انداز» و يا «صيّاد» نيز تفسير كرده اند؛ ولى معنى اوّل در اينجا مناسبتر است . (تفسير نمونه، جلد 25، صفحه 263)
3 . مشروح داستان «اسعدبن زرارة» را در جلد اوّل اين كتاب، صفحه 23، مطالعه فرمائيد.
4 . سوره نوح، آيه 7.
5 . سوره روم، آيه 30.
6 . بحارالانور، جلد 58، صفحه 65، حديث 51.