جمع بندی قیاسی که اهل تسنن در فقه قائل به آن هستند چیست؟
تبهای اولیه
قیاسی که اهل تسنن در فقهشان قائل به آن هستند چیست؟ آیا در فقه شیعه هم راه دارد؟
اهل تسنن در مسئله بیان و اخذ دین می گویند همانطور که با رفتن پیغمبر وحی منقطع شد، بیان واقعی دین یعنی آن بیانی که معصوم از خطا و اشتباه باشد هم تمام شد. هر چه از قرآن کریم و احادیثی که از پیغمبر رسیده استنباط کردیم، همان است و دیگر چیزی نیست. نتیجه این حرفی که اهل تسنن گفته اند این شد که عملا نارسائیهایی در احکام اسلام مشاهده کردند. مسئله ای پیش می آمد، می دیدند در قرآن حکم این مسئله بیان نشده است. به سنت (آن مقدار نقلهایی که دارند) مراجعه می کردند، می دیدند هیچ حکمی درباره این مسئله وجود ندارد. بی حکم هم که نمی تواند باشد، چه کار باید کرد؟ گفتند " قیاس ".
قیاس یعنی ما بر اساس مشابهت میان مواردی که درباره آنها حکمی در قرآن یا سنت موجود است، و مسئله مورد نظر حکم کنیم بگوئیم در فلان جا اینطور گفته، اینجا هم که بی شباهت به آنجا نیست، همان حکم را دارد. شاید در آنجا که پیغمبر (ص) فلان دستور را داده به این مناط و علت و فلسفه بوده، این فلسفه در اینجا هم وجود دارد، پس اینجا هم آنطور می گوئیم. بر اساس " شاید " است. به علاوه آنجا که سنت نارسا بود، یکی و دو تا نبود. دنیای اسلام مخصوصا در زمان عباسیان توسعه پیدا کرد و کشورهای مختلف فتح شد و احتیاجات، مرتب مسئله می آفرید. نگاه می کردند به کتاب و سنت، می دیدند حکم این مسائل وجود ندارد. مرتب قیاس می کردند. دو فرقه شدند، یک فرقه منکر قیاس شدند نظیر احمدبن حنبل و مالک بن انس (که می گویند در تمام عمرش فقط در دو مسئله قیاس کرد)، فرقه دیگر جلوی قیاس را باز گذاشتند رفت تا آسمان هفتم مثل ابوحنیفه.
ابوحنیفه می گفت این سنتهایی که از پیغمبر رسیده اصلا قابل اعتماد نیست که واقعا پیغمبر گفته باشد. می گویند گفته است فقط پانزده حدیث بر من ثابت است که پیغمبر فرموده، بقیه ثابت نیست. در بقیه قیاس می کرد. شافعی موضعی بینابین داشت، در بعضی موارد به احادیث اعتماد می کرد و در بعضی دیگر قیاس می نمود. یک فقه شلم شوربای عجیبی بوجود آمد. می گویند ابوحنیفه چون اصلا ایرانی بود و ذهن ایرانیها بیشتر به مسائل عقلی توجه دارد و نیز در عراق سکونت داشت و از اهل حدیث که مرکزشان مدینه بود دور بود، خیلی قیاس می کرد، می نشست و با خیال خودش قیاس درست می کرد.
حتی اهل تسنن هم نوشته اند که روزی رفت به سلمانی. ریشش جوگندمی بود و هنوز موی سفیدش زیاد نبود. به سلمانی گفت این موهای سفید را بکن. می خواست از ریشه در بیاورد که اصلا در نیاید. سلمانی گفت اتفاقا خاصیت موی سفید اینست که اگر بکنی بیشتر درمی آید. گفت پس موهای سیاه را بکن.
این، قیاس است. قیاس گرفت: اگر این درست باشد که چنانچه موی سفید را بکنی بیشتر درمی آید، پس موهای سیاه را بکن که بیشتر در بیایند. در صورتی که اگر چنین قاعده ای باشد، فقط در موی سفید است و دیگر در موی سیاه جاری نیست. در فقه هم همینطور عمل می کرد.
قیاس از نظر شیعه
وقتی ما به روایات شیعه مراجعه می کنیم می بینیم ریشه این مطلب را از اینجا می زنند که اصلا ریشه این فکر، خطا و اشتباه است که کتاب و سنت وافی نیست. مسئله رجوع به قیاس از اینجا ناشی می شود که اهل سنت می گویند کتاب و سنت برای بیان احکام وافی نیست. چون وافی نیست، برویم دنبال قیاس. نه، آنقدر از پیغمبر به طور مستقیم یا غیرمستقیم به وسیله اوصیای ایشان سنت رسیده است که با مراجعه به کلیات این سنت، نیازی به قیاس نیست.
اینست روح امامت از نظر دینی. اسلام فقط یک مسلک نیست که بعد از آنکه مبتکر آن مسلک، ایدئولوژیس را پدید آورد، بگوید حالا این مکتب برای اجرا حکومت می خواهد، حکومت را چکار کند. اسلام یک دین است. وضع یک دین آنهم دینی مانند اسلام را باید در نظر گرفت
سلام. درباره قیاس تاپیک های خوبی رو دوستان عزیز ارجاع دهنده دردسترس قرار دادند و خوندم اما بدون مثال.
قیاس در دین رو فقط با مثال خواستم درموردش راهنمایی کنید که اشخاص ناخواسته وارد این کار خطرناک در دین و احکام نشوند. خواهشا چندین مثال قیاس شبه قیاس و عدم قیاس(که عرفا مثل قیاس هست اما قیاس محسوب نمیشود) بیان فرمائید.
سلام. درباره قیاس تاپیک های خوبی رو دوستان عزیز ارجاع دهنده دردسترس قرار دادند و خوندم اما بدون مثال.قیاس در دین رو فقط با مثال خواستم درموردش راهنمایی کنید که اشخاص ناخواسته وارد این کار خطرناک در دین و احکام نشوند. خواهشا چندین مثال قیاس شبه قیاس و عدم قیاس(که عرفا مثل قیاس هست اما قیاس محسوب نمیشود) بیان فرمائید.
پاسخ: :Hedye:
باسلام وارزوی توفیق روز افزون برای شما .:Gol::Gol:
در ابتدا باید گفت : قیاس در لغت به معنای اندازه گرفتن یا دو چیز را با هم سنجیدن است . در اصطلاح علم منطق، گفتاری است مرکب از دو یا چند قضیه که از پذیرش و قبول آنها قول یا قضیه دیگر که به آن نتیجه میگویند، به وجود میآید.
قیاس در اصطلاح فقه،تشبیه کردن یک جزء به جزئی دیگر و اجرای حکم یکی در دیگری است . در قیاس یکی اصلی و دیگری فرعی است .قیاس اجرای اصل است در فرع، از آن جهت که جامعی بین آن دو است . جامع ، علت ثبوت حکم در اصل است . مانند اینکه بگوییم: چون شراب مست کننده است ،حرام است ، پس آبجو نیز مانند آن ، حرام است. این قیاس بر دو نوع است:
1- مستنبط العلة ، که علت حکم در حکم بیان نشده ، مجتهد آن را از جانب خود استنباط می کند.
2- منصوص العلة که علت حکم نیز در حکمی که از طرف معصوم بیان می شود ، ذکر شده است.
در مورد قیاس مستنبط العلة مجتهدین شیعه و برخی از فقهای اهل سنت عمل به آن را حرام میدانند، ولی اکثر علمای اهل سنت بدان عمل میکنند.
در مورد قیاس منصوص العلة اکثر فقهای شیعه آن را حجت میدانند و می گویند: هرگاه علت حکم به نحوی مذکور باشد ،میتواند از آن مورد به موارد دیگر عبور کرد. مثلاً اگر در روایتی آمد که "الخمر حرام لانه مسکر" چون علت حرمت خمر (شراب) مسکریت (مست کنندگی) است، میتوانیم بگوییم هر چیز دیگری هم که مسکر باشد ،حرام است.
آن چه که بیش تر باید به آن توجه شود، بحث در قیاس مستنبط العلة است که در متن دلیل، علت حکم بیان نشده است . انسان حدس میزند و استنباط میکند مثلاً انسان فکر میکند وجوب زکات یا خمس برای جلوگیری از تمرکز ثروت است. بنابراین جلو هر عملی که به تمرکز ثروت بیانجامد ، باید گرفته شود ، در حالی که اگر این حکم را به موارد دیگر سرایت بدهد، یعنی قیاس کند ،موارد فرعی را بر اصل( به ملاکی که خودش حدس میزند) این قیاس را مستنبط العلة گویند.
البته تمام علمای شیعه آن را قبول ندارند و میفرمایند نمیتوان احکام شرعی را با قیاس مستنبط العلة به دست آورد .پیامبر(ص) فرمود:
« در دین قیاس نکنید ،زیرا دین را نتوان با قیاس به دست آورد . نخستین کسی که قیاس کرد ،ابلیس بود.... هر کس به رأی خویش در دین، قیاس کند ،به من افترا و دروغ بسته است..... در آینده امت من به هفتاد و سه فرقه پراکنده می شوند؛ گمراه کنندهترین و فریبندهترین آنان فرقهای است که دین را به رأی خویش قیاس کند، حرام را حلال و حلال را حرام مینماید».(1)
در نتیجه آن چه به نام (قیاس در دین) جایز نیست و حرام است، قیاس مستنبط العلة است، در حقیقت دین تراشی و احکام دینی را حدس زدن است.
ابوحنیفه نعمان بن ثابت، یکی از امامهای چهارگانه اهل سنت، میگوید:
در منا، نزد سلمانی رفتم که سرم را بتراشد (حَلْق و سرتراشی یکی از اعمال حجّاج در منا است)، چون نشستم، به من گفت: سمت راستت را پیش آر و رویت را به قبله کن و بسم الله بگو. در آن جا سه ادب از آداب سر تراشیدن را از او آموختم که تا آن زمان، نمیدانستم. به وی گفتم: برده ای یا آزاد؟ گفت: برده ام. گفتم: برده چه کسی؟گفت: برده جعفر بن محمد علوی، گفتم: او اکنون در منا است؟ گفت: آری. به قصد ملاقات به خیمه جعفر(ع) رفتم. اذن ورود خواستم، مرا اذن ندادند، منتظر ماندم تا جمعی از اهالی کوفه آمدند و آنان اجازه یافتند . من نیز همراه آنان وارد خانه شدم و کنار حضرت نشستم، گفتم: خوب بود کسی به کوفه میفرستادی و به مردم کوفه سفارش مینمودی که از سب و لعن یاران پیغمبر دست بردارند، زیرا خبر دارم که بیش از ده هزار تن از مردم آن جا اصحاب را ناسزا میگویند.
فرمود: آنان از من شنوایی ندارند. گفتم: کیست که سخن تو را نپذیرد با وجود این که فرزند پیغمبری؟ فرمود: همین تو از جمله کسانی هستی که تسلیم امر من نیستی، زیرا اکنون بی اجازه من به خیمه ام وارد شدی و بی رخصت من در این جا نشستهای و بر خلاف رأی من سخن میگویی ! شنیدهام به قیاس عمل میکنی؟ گفتم: آری، این نظر من است. فرمود: وای بر تو ای نعمان! اولین کسی که قیاس کرد، ابلیس بود.
آن گاه امام چند سؤال از ابوحنیفه پرسید: فرمود: ای نعمان کشتن مهم تر است یا زنا؟ گفتم: قتل. فرمود: پس چرا در مورد قتل به دو شاهد و گواه اکتفا میشود، ولی در زنا چهار شاهد لازم دارد؟ آیا این با قیاس و سنجش عقل بشر تطابق دارد؟ گفتم: خیر.
فرمود: آیا بول نجستر است یا منی؟ گفتم: بول. فرمود: پس چرا خداوند به کسی که بول میکند ،دستور وضو میدهد، اما در منی، غسل واجب نموده؟ آیا این با قیاس سازگار است؟ گفتم: خیر.
فرمود: نماز مهم تر است یا روزه؟ گفتم: نماز. فرمود: پس چرا بر زن حائض قضای روزه واجب است، ولی قضای نماز واجب نیست؟ این را میتوان به قیاس سنجید؟ گفتم: خیر.
فرمود: کدام یک ضعیف ترند: مرد یا زن؟ گفتم: زن. فرمود: پس چرا خداوند ارث زن را نصف ارث مرد قرار داده؟ این را میتوان قیاس کرد؟ گفتم: خیر.
فرمود: چگونه است که خداوند در مورد کسی که دو درهم بدزدد، فرموده دستش را ببرند و چون دست کسی بریده شود ،دیه آن را پنج هزار درهم مقرر فرموده، آیا این را میتوان به قیاس آورد؟ گفتم: نه!(2)
برای اطلاع بیش تر رجوع کنید به:
مجموعه آثار شهید مطهری، ج 20، ص 34 و 33.
آثار الصادقین، ج 18، ص 292.
وسائلالشیعه، ج 17، ص 25.
سوره اسراء (17) آیه 85.
پی نوشتها:
1. کنز العمال، ج 1، ص 109.
2. بحارالانوار، ج 10، ص 220.
قیاسی که اهل تسنن در فقهشان قائل به آن هستند چیست؟ آیا در فقه شیعه هم راه دارد؟
قياس در فقه بدعت عمر هست
هر آنچه به خاطرت خطور می کند و خبری از آن در کتاب و سنت نیست پیرامون آن فهمت را به کار انداز. آنگاه شبیه ها و همانندهای آن را شناسائی کن و آنها را به یکدیگر قیاس نما. یعنی حکم آنچه را که مورد نص کتاب و سنت است بر آنچه در کتاب و سنت مطرح نشده جاری کن
البیان و التبیین-جاحظ۲/۲۴
صحیح مسلم ۱/۲۴-۲۵
سنن بیهقی ۱۰/۱۵۰
شرح نهج البلاغه- ابن ابی الحدید ۱۲/۹۰-۹۱
عقدالفرید-ابن عبد ربه ۱/۸۶-۸۸
تاریخ دمشق-ابن عساکر به نقل از کنز العمال
ستفترق أمتي علي بضع و سبعين فرقة، أعظمها فرقة قوم يقيسون الأمور برأيهم، فيحرمون الحلال و يحللون الحرام.
أمت من به هفتاد و اندي فرقه تبديل ميشوند و اكثريت آنها با رأي خودشان در أمورشان به قياس عمل ميكنند و بر اساس آن، حلال را حرام ميكنند و حرام را حلال ميكنند.
المعجم الكبير للطبراني، ج 18، ص 51 ـ جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج 2، ص 76 ـ الإحكام لإبن حزم، ج 8، ص 1068 ـ تاريخ البغداد للخطيب البغدادي، ج 13، ص 309 و 310 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 62، ص 151 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 94
جالب اين است كه جناب هيثمي، استاد ذهبي كه از او به الإمام تعبير ميكند، ميگويد:
و رجاله رجال الصحيح.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 1، ص 179