جمع بندی فهم بشر و ختم نبوت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فهم بشر و ختم نبوت

با سلام

از نظر علمای اسلام دلیل اصلی تجدید نبودت عدم رشد و بلوغ فکری بشر بوده است. به عبارت دیگر انسان تا قبل از پیامبر اسلام از رشد و بلوغ کافی برخوردار نبوده و به اصطلاح دوران کودکی خود را میگذرانده اما بعد از پیامبر انسان به رشد فکری میرسد و دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.

بنظر من این استدلال صحیح نیست، چون:

هیچ مدرکی در دست نیست که انسان بعد از پیامبر از انسان قبل از پیامبر عاقل تر است، بلکه برعکس شواهدی وجود دارد که در آن دوران انسانهایی می زیسته اند که که نسبت به بسیاری از انسانهای بعد باهوش تر بوده اند، مانند سوفسطاییان، سقراط، افلاطون و ارسطو و ... که حتی قبل از حضرت مسیح زندگی میکرده اند. بله اگر بگوییم انسان بعدی از نظر علم تجربی جلوتر است، حرف درستی است، اما اینکه انسان بعد از پیامبر از انسان هزار سال قبل از آن باهوشتر و عاقل تر بوده بنظر من اصلا صحیح نیست. بنابراین اگر دلیل تجدید نبود و سپس ختم آن این دلیل باشد، بنده آنرا دلیل محکمی نمیدانم.


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

L.E.O;740314 نوشت:
با سلام

از نظر علمای اسلام دلیل اصلی تجدید نبودت عدم رشد و بلوغ فکری بشر بوده است. به عبارت دیگر انسان تا قبل از پیامبر اسلام از رشد و بلوغ کافی برخوردار نبوده و به اصطلاح دوران کودکی خود را میگذرانده اما بعد از پیامبر انسان به رشد فکری میرسد و دیگر نیازی به تجدید نبوت نیست.

بنظر من این استدلال صحیح نیست، چون:

هیچ مدرکی در دست نیست که انسان بعد از پیامبر از انسان قبل از پیامبر عاقل تر است، بلکه برعکس شواهدی وجود دارد که در آن دوران انسانهایی می زیسته اند که که نسبت به بسیاری از انسانهای بعد باهوش تر بوده اند، مانند سوفسطاییان، سقراط، افلاطون و ارسطو و ... که حتی قبل از حضرت مسیح زندگی میکرده اند. بله اگر بگوییم انسان بعدی از نظر علم تجربی جلوتر است، حرف درستی است، اما اینکه انسان بعد از پیامبر از انسان هزار سال قبل از آن باهوشتر و عاقل تر بوده بنظر من اصلا صحیح نیست. بنابراین اگر دلیل تجدید نبود و سپس ختم آن این دلیل باشد، بنده آنرا دلیل محکمی نمیدانم.

باسلام وتشکر .
نظر یاد شده از سوی اقبال لاهوری مطرح شده وتنها یکی از دلایل خاتمیت است . باید توجه داشت که برای خاتمیت دلایل بسیاری وجود دارد که ذیلا برخی آنها اشاره می شود :

الف: از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالى به آخرین درجات کمال بار یافته است، چنان که از آیات به دست می‌آید، بنابراین کسی که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمی‌آید. او شایسته خاتمیت یعنی این کمال نهایی است.
ب: از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند.
ج: از راه علل غایی :با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده ، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال کتاب‌های آسمانی نیست.(1)
امام خمینی در تحلیل خاتمیت بیان زیبایی دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبیا، شریعت و نبوتی فرض شود، از سه صورت بیرون نیست:
1ـ اگر در حد کم‌تر و پایین‌تر از شریعت ختمی باشد، نه تنها موجب هدایت نمی‌شود، بلکه پیامد آن نقص و گمراهی بشر است، زیرا بعد از شریعت ختمی فراخواندن بشر به سوی شریعت ناقص و پایین‌تر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. این کار خلاف حکمت الهی و مخالف سرشت تکامل و کمال‌خواهی انسان است . آمدن چنین شریعتی بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شریعت و نبوت مفروض در سطح شریعت ختمی و مساوی آن باشد، این موجب تکرار در تجلی و برخلاف حکمت الهی است، چه این که بر اساس قاعده «صرف الشیء لا یتکرر = شیء خالص، تکرارپذیر نیست» فرض چنین پدیده ناممکن است.
اگر شریعت جدید کاملاً مساوی و عین شریعت ختمی باشد، پس همان است و شریعت جدید محسوب نمی‌شود. اگر تفاوتی به لحاظ نقص و یا کمال دارد، پس مساوی و هم سطح نبوده است و این خلاف فرض به حساب می‌آید.
3ـ اگر شریعت مفروض، کامل‌تر از شریعت ختمی باشد، این غیر ممکن است زیرا نبوت ختمی، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوة نبوت اسم اعظم است . همه نبوت‌ها تجلی نبوت آن حضرت است که در بستر زمان‌ها و زمین‌های خاصی ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آنها سپری گردیده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلی کرده است.
بنابراین فرض نبوت برتر و کشف و بسط شریعت کامل‌تر از نبوت و شریعت ختمی قابل تصور نیست، گذشته از این، زیاده بر کمال، نقص محسوب می‌شود. از این رو گفته شده: اقتضا و هدف نهفته در فطرت آدمیان، رسیدن به مقام قرب الهی است . این خواست فطری بدون هدایت و راهنمایی انبیا تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، نبوت جزئی نظام هستی به حساب می‌آید، البته مراد کامل‌ترین و آخرین مرحله نبوت است و نه مراحل آغازین آن، زیرا نبوت طبق سنت الهی تدریجاً کامل می‌شود ،همچنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می‌شود، اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شده و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود .سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است. به همین جهت حضرت محمد ختم انبیا شد و نبوت پایان پذیرفت، چون زیاده بر کمال نقص است و درست مثل انگشت اضاله (انگشت ششم) در دست موجب نقص است و نه کمال. به همین دلیل آن حضرت خاتم انبیا است چون نبوت با وجود او به کمال نهایی خود رسیده است.(2)
برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان کرده و گفته اند که پس از آمدن پیامبر اسلام دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.
چون حکمت آمدن پیامبران در گذشته ، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است.
تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:
1 - از حکمت‌های بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت کرده است ( نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(3)
2 - ادیان گذشته کامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت کامل تری را عرضه کند اما قرآن کریم این عامل را نیز در اسلام منتفی می‌داند، چون دین کامل است و تمام آن چه را که آیندگان بدان نیازمندند، آورده است.
3 - یکی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است . این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین می‌گردد.(4) البته خاتمیت به معنای عدم نیاز به دین و آیین جدید است که برخی متأسفانه خاتمیت را به ختم شریعت و دین معنا کرده اند. هدایت و رهبری مسئله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، از این رو از نظر شیعه، امامت ادامه نبوت است و پیشوایان دین، وظیفه هدایت و راهنمایی مردم را برعهده دارند.
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحی نمی‌شود، اما با عالم غیب مرتبط اند و حقایق الهی به آن‌ها الهام می‌گردد. سلسله امامت تا روز قیامت تداوم خواهد یافت تا آن جا که اگر تنها دو نفر روی زمین زنده بمانند، یکی از آنان حجت خداوند خواهد بود.
خداوند پیامبران را برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و خوش بختی مردم و خیر و صلاح آنان مبعوث کرده است. پیامبران آمده‏اند تا راه سعادت را به انسان‏ها نشان دهند. بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش‏آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.
خداوند برنامه سعادت را توسط پیامبران به بشر ابلاغ کرده است و از آن جایی که جامعه انسانی از اوّل شایستگی دریافت برنامه کامل و جامع را نداشت، پیامبران یکی پس از دیگری آمدند تا کم کم برنامه جامع را ارائه نمایند، تا رسیدن به زمان بعثت حضرت محمد(ص). در این زمان بشر به اندازه‏ای از رشد رسید که بتواند برنامه سعادت را به طور جامع و به صورت کامل دریافت کند و آن را حفظ نمایند چون به این مرحله رسید، دین به صورت کامل به گونه‏ای که بتواند تا قیامت نیازهای بشر را تأمین کند، عرضه شد و همه گفتنی‏ها گفته شد و دیگر برنامه و مطلبی باقی نماند تا نیاز به آمدن پیامبری باشد. در این موقعیت پیامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم پیامبران و پایان دهنده نبوت مبعوث گردیده و قرآن به صراحت اعلام فرمود که او آخرین پیامبر است و تا قیامت پیامبری نخواهد آمد.
قرآن می‏فرماید: "محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است".(5) پس نیاز به پیامبر برای این است که نقشه تکامل بشر به وسیله او ارسال شود. وقتی بشر نقشه کامل را دریافت نمود، دیگر نیازی به بعثت پیامبر ندارد.
به دیگر سخن: انبیای پیشین برای این که انسان بتواند در راه پرنشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود، هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه به وسیله آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) از سوی خداوند بزرگ در اختیار او قرار گیرد. بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود.
رسول خدا(ص) فرمود: "من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم".(6)
چون انسان‏ها آخرین نقشه را دریافت نموده‏اند، با کمال عقلی که به آن دست یافته‏اند، به وسیله آن می‏توانند زندگی و خوشبختی را ترسیم کنند. به این دلیل نقشه کامل به انسان داده شده که چون به مرحله‏ای از بلوغ فکری دست یافت که می‏تواند سعادت و رستگاری را بفهمد و در زندگی خود اجرا کند، نیز وجود امامان معصوم(ع) بعد از پیامبر، انسان‏ها را از دریافت‏های اشتباه و فهم غلط آیات الهی یا این نقشه زندگی و از تفسیرهای متفاوت که می‏تواند انسان‏ها را به بیراهه بکشاند، تضمین می‏کند، بنابراین با وجود نقشه کامل زندگی و مفسران معصوم که ما را از خطا و اشتباه باز می‏دارند، نیازی به پیغمبر جدید نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. وحی و نبوت در قرآن، ص 409، نشر مرکز اسراء، قم 1385ش.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 280، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
3. حجر (15) آیه 9.
4.محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 188 - 184، با تلخیص.
5. احزاب (33) آیه 40.
6. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 412.

با سلام و تشکر از پاسختون

بنده اون نظر رو از شهید مطهری نقل قول کردم. شهید مطهری در اون مبحث سه دلیل برای ختم نبوت مطرح میکنن و ریشه اصلی هر سه دلیل رو هم همون علت عدم رشد و عدم بلوغ فکری میدونن.

دلایلی که شما برای ختم نبوت مطرح کردید به طور خلاصه اینها هستن (اگر اشتباه میکنم تصحیح کنید):

1. از نظر فاعلی و قابلیت: پیامبر اسلام حد نهایی رشد و کمال یک انسان هست بنابراین امکان نداره بعد از ایشون پیامبر دیگری بیاد

2. از نظر غایی: پیامبر کامل ترین دین رو آورده، بنابراین لزومی نداره بعد از ایشون دین دیگری بیاد

3. دین های قبل تحریف میشدن، اما اسلام بنا بر اراده خدا تحریف نشده

4. دین های قبلی کامل نبودن

5. امامت نیاز به تجدید نبوت را رفع میکند (از نظر استمرار رابطه بین انسان و خدا)

6. انسان از ابتدا نمیتوانست برنامه کامل را دریافت کند چون از نظر عقلی ناقص بود، اما در زمان پیامبر بشر به بلوغ فکری لازم می رسد

بنظر من تمام این دلایل برمیگردن به همان یک دلیل، یعنی عدم رشد و بلوغ فکری، اما چرا:

در اسلام خدا فیاض هست، هیچ چیز جز محدودیت خود قابل فیض خدا رو محدود نمیکنه، بنابراین دلیل اینکه تمام موارد گفته قبل از پیامبر اتفاق نیافتادن باید این باشه که زمینه اش فراهم نبوده و محدودتی مانع از رسیدن این فیض به انسان میشده، و این محدودیت چیزی نمیتونه باشه جز عدم رشد و بلوغ فکری

به همین دلیل بنظر من دلیل اصلی همین عدم رشد و بلوغ فکری هست، منتها مساله اینه که ما هیچ مدرکی نداریم که انسان قبل از اسلام از نظر عقل و هوش ناقص بوده، بلکه بر عکس تمام شواهد حاکی از این هستن که انسان قبل از اسلام (و حتی ادیان دیگه) از نظر عقلی هیچ فرقی با انسان بعد از اسلام ندارن، و لذا دلایل گفته شده نمیتونن دلایل قابل قبولی برای ختم نبوت باشن

http://www.askdin.com/thread51990.html
سوال :
فهم بشر و ختم نبوت ؟

پاسخ :
نظر یاد شده از سوی اقبال لاهوری مطرح شده وتنها یکی از دلایل خاتمیت است . باید توجه داشت که برای خاتمیت دلایل بسیاری وجود دارد که ذیلا برخی آنها اشاره می شود :
الف: از راه علل فاعلی، یعنی پیامبر تحت تربیت و ربوبیت حق تعالى به آخرین درجات کمال بار یافته است، چنان که از آیات به دست می‌آید، بنابراین کسی که بالاتر و برتر از او باشد ،به دنیا نیامده و نمی‌آید. او شایسته خاتمیت یعنی این کمال نهایی است.
ب: از راه علل قابلی؛ بهترین میوة جهان طبیعت به نام پیامبر خاتم عرضه شده است . ابر و باد و مه و خورشید و فلک افتخار دارند که بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پرورده و جهان را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند.
ج: از راه علل غایی :با آمدن پیامبر اسلام نیاز بشر تأمین شده ، زیرا ارادة حق از طریق وحی و قرآن و سنت و عقل کشف شده است و نیاز به شریعت جدید و اعزام رسولان و انزال کتاب‌های آسمانی نیست.(1)
امام خمینی در تحلیل خاتمیت بیان زیبایی دارد و گفته است:
اگر بعد از خاتم الانبیا، شریعت و نبوتی فرض شود، از سه صورت بیرون نیست:
1ـ اگر در حد کم‌تر و پایین‌تر از شریعت ختمی باشد، نه تنها موجب هدایت نمی‌شود، بلکه پیامد آن نقص و گمراهی بشر است، زیرا بعد از شریعت ختمی فراخواندن بشر به سوی شریعت ناقص و پایین‌تر، دعوت از کمال به نقص و از کامل به ناقص است. این کار خلاف حکمت الهی و مخالف سرشت تکامل و کمال‌خواهی انسان است . آمدن چنین شریعتی بر خلاف مصلحت عالم و آدم است.
2ـ اگر شریعت و نبوت مفروض در سطح شریعت ختمی و مساوی آن باشد، این موجب تکرار در تجلی و برخلاف حکمت الهی است، چه این که بر اساس قاعده «صرف الشیء لا یتکرر = شیء خالص، تکرارپذیر نیست» فرض چنین پدیده ناممکن است.
اگر شریعت جدید کاملاً مساوی و عین شریعت ختمی باشد، پس همان است و شریعت جدید محسوب نمی‌شود. اگر تفاوتی به لحاظ نقص و یا کمال دارد، پس مساوی و هم سطح نبوده است و این خلاف فرض به حساب می‌آید.
3ـ اگر شریعت مفروض، کامل‌تر از شریعت ختمی باشد، این غیر ممکن است زیرا نبوت ختمی، ظهور نبوت روح اعظم بلکه جلوة نبوت اسم اعظم است . همه نبوت‌ها تجلی نبوت آن حضرت است که در بستر زمان‌ها و زمین‌های خاصی ظهور کرده و با گذشت زمان، مدت اعتبار آنها سپری گردیده تا بالاخره نبوت به صورت کامل خود در جهان تجلی کرده است.
بنابراین فرض نبوت برتر و کشف و بسط شریعت کامل‌تر از نبوت و شریعت ختمی قابل تصور نیست، گذشته از این، زیاده بر کمال، نقص محسوب می‌شود. از این رو گفته شده: اقتضا و هدف نهفته در فطرت آدمیان، رسیدن به مقام قرب الهی است . این خواست فطری بدون هدایت و راهنمایی انبیا تأمین نمی‌شود. به همین دلیل، نبوت جزئی نظام هستی به حساب می‌آید، البته مراد کامل‌ترین و آخرین مرحله نبوت است و نه مراحل آغازین آن، زیرا نبوت طبق سنت الهی تدریجاً کامل می‌شود ،همچنان که یک عمارت تدریجاً ساخته می‌شود، اصل نبوت با آدم ابوالبشر آغاز شده و پیوسته رشد کرد تا با نبوت حضرت محمد به صورت کامل خود ظاهر گردید که مقصود و هدف اصلی نبوت بود .سایر نبوت‌ها همه مقدمه و راه رسیدن به این مرحله بوده است. به همین جهت حضرت محمد ختم انبیا شد و نبوت پایان پذیرفت، چون زیاده بر کمال نقص است و درست مثل انگشت اضاله (انگشت ششم) در دست موجب نقص است و نه کمال. به همین دلیل آن حضرت خاتم انبیا است چون نبوت با وجود او به کمال نهایی خود رسیده است.(2)
برخی نیز راه دیگری برای اثبات عقلی این مسئله بیان کرده و گفته اند که پس از آمدن پیامبر اسلام دلیلی برای آمدن پیامبر جدید نیست.
چون حکمت آمدن پیامبران در گذشته ، بعد از آمدن پیامبر اسلام منتفی شده است.
تجدید نبوت ها به چند دلیل بود:
1 - از حکمت‌های بعثت پیامبر جدید، حفظ و صیانت محتوای دعوت پیامبر قبلی، از تحریف و نابودی است اما خداوند، خود نگاهبانی قرآن را از تحریف ضمانت کرده است ( نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون؛ ما قرآن را نازل کرده ایم و نگهبان آن خواهیم بود و...)(3)
2 - ادیان گذشته کامل نبودند و مردم به پیامبر جدید نیاز داشته اند تا همخوان با شرایط آنان، شریعت کامل تری را عرضه کند اما قرآن کریم این عامل را نیز در اسلام منتفی می‌داند، چون دین کامل است و تمام آن چه را که آیندگان بدان نیازمندند، آورده است.
3 - یکی از موجبات ظهور پیامبر جدید، لزوم تبیین و تفصیل شریعت و استمرار ارتباط بین حجت خدا و مردم است . این مسئله در اسلام، از سوی پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) تأمین می‌گردد.(4) البته خاتمیت به معنای عدم نیاز به دین و آیین جدید است که برخی متأسفانه خاتمیت را به ختم شریعت و دین معنا کرده اند. هدایت و رهبری مسئله دیگری است که انسان هیچ وقت از آن بی نیاز نخواهد بود، از این رو از نظر شیعه، امامت ادامه نبوت است و پیشوایان دین، وظیفه هدایت و راهنمایی مردم را برعهده دارند.
امامان هر چند مقام نبوت ندارند و به آنان وحی نمی‌شود، اما با عالم غیب مرتبط اند و حقایق الهی به آن‌ها الهام می‌گردد. سلسله امامت تا روز قیامت تداوم خواهد یافت تا آن جا که اگر تنها دو نفر روی زمین زنده بمانند، یکی از آنان حجت خداوند خواهد بود.
خداوند پیامبران را برای هدایت مردم به راه راست و برای سعادت و خوش بختی مردم و خیر و صلاح آنان مبعوث کرده است. پیامبران آمده‏اند تا راه سعادت را به انسان‏ها نشان دهند. بشر در تعلیمات انبیا مانند یک دانش‏آموز بوده که او را از کلاس اوّل تا آخرین کلاس بالا برده‏اند.
خداوند برنامه سعادت را توسط پیامبران به بشر ابلاغ کرده است و از آن جایی که جامعه انسانی از اوّل شایستگی دریافت برنامه کامل و جامع را نداشت، پیامبران یکی پس از دیگری آمدند تا کم کم برنامه جامع را ارائه نمایند، تا رسیدن به زمان بعثت حضرت محمد(ص). در این زمان بشر به اندازه‏ای از رشد رسید که بتواند برنامه سعادت را به طور جامع و به صورت کامل دریافت کند و آن را حفظ نمایند چون به این مرحله رسید، دین به صورت کامل به گونه‏ای که بتواند تا قیامت نیازهای بشر را تأمین کند، عرضه شد و همه گفتنی‏ها گفته شد و دیگر برنامه و مطلبی باقی نماند تا نیاز به آمدن پیامبری باشد. در این موقعیت پیامبر اسلام(ص) به عنوان خاتم پیامبران و پایان دهنده نبوت مبعوث گردیده و قرآن به صراحت اعلام فرمود که او آخرین پیامبر است و تا قیامت پیامبری نخواهد آمد.
قرآن می‏فرماید: "محمد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است و خداوند به هر چیز آگاه است".(5) پس نیاز به پیامبر برای این است که نقشه تکامل بشر به وسیله او ارسال شود. وقتی بشر نقشه کامل را دریافت نمود، دیگر نیازی به بعثت پیامبر ندارد.
به دیگر سخن: انبیای پیشین برای این که انسان بتواند در راه پرنشیب و فرازی که به سوی تکامل دارد پیش برود، هر کدام قسمتی از نقشه این مسیر را در اختیار او گذاردند تا این شایستگی را پیدا کرد که نقشه کلی و جامع تمام راه به وسیله آخرین پیامبر حضرت محمد(ص) از سوی خداوند بزرگ در اختیار او قرار گیرد. بدیهی است با دریافت نقشه کلی و جامع نیازی به نقشه دیگر نخواهد بود.
رسول خدا(ص) فرمود: "من آن خشت آخرینم و من خاتم پیامبرانم".(6)
چون انسان‏ها آخرین نقشه را دریافت نموده‏اند، با کمال عقلی که به آن دست یافته‏اند، به وسیله آن می‏توانند زندگی و خوشبختی را ترسیم کنند. به این دلیل نقشه کامل به انسان داده شده که چون به مرحله‏ای از بلوغ فکری دست یافت که می‏تواند سعادت و رستگاری را بفهمد و در زندگی خود اجرا کند، نیز وجود امامان معصوم(ع) بعد از پیامبر، انسان‏ها را از دریافت‏های اشتباه و فهم غلط آیات الهی یا این نقشه زندگی و از تفسیرهای متفاوت که می‏تواند انسان‏ها را به بیراهه بکشاند، تضمین می‏کند، بنابراین با وجود نقشه کامل زندگی و مفسران معصوم که ما را از خطا و اشتباه باز می‏دارند، نیازی به پیغمبر جدید نخواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:
1. وحی و نبوت در قرآن، ص 409، نشر مرکز اسراء، قم 1385ش.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 280، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386ش.
3. حجر (15) آیه 9.
4.محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی، ص 188 - 184، با تلخیص.
5. احزاب (33) آیه 40.
6. ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 8، ص 412.

موضوع قفل شده است