فلسفه امامت در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه امامت در اندیشه ملاصدرا و امام خمینی

مقدمه

یکی از اصول اساسی اندیشه سیاسی متفکران و فیلسوفان مسلمان شیعه، اعتقاد به امامت، به معنای شیعی آن است، یعنی اعتقاد به تداوم رسالت و نبوت حضرت رسول اکرم(ص) بعد از او توسط امامان، که به آن امامت گفته می‌شود. اهمیت اعتقاد به این امر در اسلام به قدری است که نحوه اعتقاد و تفسیر ارائه شده از آن، باعث ایجاد فرقه‌های گوناگونی شده است.

در این میان، اعتقاد شیعه امامیه دارای ویژگی و جایگاه خاص خود است. زیرا بر اساس آن، امامت و خلیفه‌ای الهی، مقامی است که از جانب خدا و بواسطه پیامبر، برای امت بعد از او و نیز برخی پیامبران دیگر جعل شده است و امام کسی است که سرنوشت امور دینی و دنیایی مردم در دست اوست.

در طول تاریخ اندیشه اسلامی، متفکران، فیلسوفان و متکلمان همواره با مسئله امامت سر و کار داشته و به ارائه تفسیر خود از آن پرداخته‌اند که ملاصدرا و امام خمینی نیز از این امر برکنار نیستند.

هر دو اینها در دامن تفکر اسلامی شیعی رشد و اندیشه کرده‌اند و لذا در قالب اندیشه شیعی، امامت را تبیین کرده‌اند. در عین‌حال مسئله امامت، که در شیعه جنبه کلامی و سیاسی دارد به مرور با ابعاد عرفانی و سپس فقهی هم درآمیخته شده است، خصوصاً جنبه عرفانی آن که رنگ و معنای خاصی به امامت داده است.

زیرا، در این اندیشه، امام ضمن دارا بودن ویژگی زعامت دنیایی، مصداق واقعی انسان کامل و خلیفة الهی خدا بر روی زمین و دارنده ولایت مطلقه الهی شناخته می‌شود. از اینرو با نظر به ابعاد عرفانی، فلسفی و کلامی مشترک اندیشه ملاصدرا و امام خمینی و با در نظر داشتن فاصله زمانی این دو، این مفهوم مورد بررسی تطبیقی در اندیشه آنها قرار می‌گیرد،

با این فرضیه که ملاصدرا و امام خمینی در چهارچوب تفکر کلامی، سیاسی و عرفانی شیعه می‌اندیشیدند، لذا تفسیر آنها از امامت، در یک راستا به شمار می‌آید. با این تفاوت که نگاه ملاصدرا به امامت جنبه فلسفی بیشتری دارد ولی نگرش امام خمینی به امامت جنبه کلامی و عرفانی بیشتری.

سیاست در اندیشه ملاصدرا

ملاصدرا دارای زندگی سیاسی، به معنای داشتن مقامات و مشاغل سیاسی نبود، بلکه در طول زندگی‌اش همواره با نظام حاکم سیاسی در تعارض بود و به عنوان یک معترض، در زمان خود شناخته می‌شد.

از اینرو عمده زندگی او صرف فعالیت عملی گردید. نیز ساختار تفکر ملاصدرا را چهار مشرب عمده عرفان، کلام، فلسفه مشاء و اشراق و تعالیم دینی اسلام تشکیل می‌داد و از آنجا که حکمت متعالیه او یک حکمت فلسفی شیعی بود که دارای بن‌مایه‌های عمیق عرفانی و دینی است، به طور طبیعی، امر سیاست در آن جایگاه خاصی داشت که این امر در کتب گوناگون او چون شرح هدایه اثیری، اکسیرالعارفین، مظاهرالالهیه، شواهد الربوبیه و مبدأ و معاد آشکار است.

در این کتابها، هرچند او متأثر از مکاتب فکری و فلسفی قبل از خود است، اما جنبه قالب بر تفکر سیاسی او، تفکر دینی شیعه است.

بنابراین می‌توان گفت اندیشه سیاسی ملاصدرا، اندیشه‌ای خدامحور است که در آن خدا، حضوری جدی در متن زندگی انسان دارد و انسان را در روی زمین خلیفه خود قرار داده است. به تعبیر ملاصدرا آدمی بالقوه خلیفه خدا است و حمل‌کننده بار امانت او می‌باشد.1

در این اندیشه، انسان مسافری است که از سوی خدا آمده و به سوی او در حرکت است و لازمه نیل او به منزل مقصود، دستگیری و راهنمایی وی از سوی انبیاء، اوصیاء،
نگاه ملاصدرا به امامت جنبه فلسفی بیشتری دارد

و نگرش امام خمینی به امامت جنبه کلامی و عرفانی بیشتری ملاصدرا سیاست را تدبیر و تلاش انتخابی و عقلایی و مبتنی بر کششهای فطری و طبیعی انسانها می‌داند که برای اصلاح زندگی جمعی و به منظور نیل به سعادت و غایات الهی می‌باشد امامان و علما طریق هدایت است.

به عبارت دیگر در اندیشه سیاسی ملاصدرا، انسان به تنهایی در این دنیا قادر به زندگی و رسیدن به اهداف عالیه خود نیست.

او هم برای معاش دنیایی خود و هم برای سیر خود به هدف غایی، نیاز به راهنمایی و هدایت دارد. چرا که دین و دنیا، دین و سیاست، دنیا و آخرت و ماده و معنا مکمل، لازم و ملزوم هم هستند.

لذا او بر آن است که «انسان ناچار شارعی می‌خواهد که معین نماید از برای مردم منهجی را که به سلوک آن منهج، معیشت ایشان در دنیا منظم گردد.» 2

بنابراین می‌توان گفت اندیشه سیاسی ملاصدرا، اندیشه‌ای غایتمند و هدف‌دار است که در آن، همه عناصر و لوازم نظری و عملی سیر به سوی خدا و وصول الی‌الله و کسب سعادت نهایی منظور است.
از اینرو وی تصریح می‌کند که مقصود اصلی از وضع قوانین الهی، سوق دادن آفریدگان به جوار الله تعالی و رساندن آنان به معرفت ذات او، و رهاسازی ایشان از صفات نکوهیده و خوی‌های ناپسند است که موجب وابستگی ذات آنان به امور پست و دستیابی‌شان در مراتب دوری و حرمان و خذلان می‌گردد. 3

با توجه به این نگاه ملاصدرا به سیاست و تأکید فراوان او به اهمیت سیاست برای سیر دینی انسان به سوی هدف واقعی خود، سیاست مفهوم و معنای خاصی می‌یابد.

او سیاست را تدبیر و تلاش انتخابی و عقلایی و مبتنی بر کششهای فطری و طبیعی انسانها می‌داند که برای اصلاح زندگی جمعی، به منظور نیل به سعادت و غایات الهی می‌باشد.

لذا در شواهد الربوبیه می‌گوید: «السیاسته حرکته مبدئها من النفس الجزئیه تابعه لحسن اختیار الاشخاص البشریه لیجعهم علی نظام مصلح لجماعتهم»4 ا

و سپس سیاست را به دو قسم انسانی و الهی تقسیم می‌کند و سیاست الهی را به مجموعه تدابیری که از طرف شارع مقدس برای اصلاح حیات اجتماعی انسان در نظر گرفته شده است اطلاق می‌کند، و انبیاء و امامان را متولیان حقیقی این سیاست می‌داند.

به عبارت دیگر از آنجا که در نظر صدرالمتألهین، سیاست امری الهی برای هدایت انسانها به منظور وصول به اهداف عالیه معنوی است، این سیاست تنها از طریق انسان‌های کامل و برگزیده که خلیفه واقعی خدا بر روی زمین باشند قابل اجرا می‌باشد، که این بیان‌کننده ماهیت و لزوم رهبری سیاسی جامعه توسط انبیا و امامان است.

علاوه بر این ملاصدرا سیاست بدون دین و شریعت را مثل جسد بدون روح می‌داند و بر آن است که هدف نهایی از سیاست اطاعت از شریعت است5 سیاست همانند عبد و شریعت مانند مولا و آقاست که می‌تواند از او اطاعت کند یا عصیان نماید.

ولایت و خلیفه الهی انسان کامل

ملاصدرا در اندیشه سیاسی خود بر جایگاه ویژه انسان در میان دیگر موجودات تأکید خاص دارد. زیرا او انسان را نسخه پیچیده همه عالم و مثال خداوند می‌داند، که خدا بواسطه ویژگی‌های خاص انسان، از جمله عقل و آزادی، او را شایسته خلافت و جانشینی خود قرار داده است.

به نوشته ملاصدرا: «آنکه اراده دانش قرآن را دارد لازم است که نخست علم معرفت انسان بیاموزد و در علم به او باید آغاز از مبادی و اصول و احوال و رازها و اسرار و سببهایی که موجب وجود او و مقامات و منازل سفر و درجات اوست نماید. زیرا انسان کامل نوشته مختصر و خلاصه‌ای است از تمامی عوالم مادی و عقلی و آنچه بین آن دو است.

هرکس که او را شناخت همه چیز را شناخت و هر که او نشناخت هیچ چیز را نشناخته است. در نظام طبیعت مادون قمر، انسان در رأس سیر صعودی قرار می‌گیرد، زیرا هر پدیده‌ای موضوع و ماده نوع برتر است.» 6

پس می‌توان نتیجه گرفت که هدف از خلقت همه هستی و موجودات طبیعی، نباتی و حیوانی، همانا انسان است که شایستگی جانشینی خدا و اصلاح جهان را دارد و از اینرو به او عالم صغیر گفته می‌شود، ملاصدرا با نظر به این ویژگی، مواردی را که انسان خلیفه خدا می‌شود بر می‌شمارد:

1ـ ابداع و آن ایجاد از عدم است.

2ـ تکوین که ایجاد افعالی است.

3ـ تدبیر که عبارت است از به کمال رساندن امور ناقص.

4ـ تسخیر اعمالی که موجودات را برای آن خلق کرده است.

5 ـ صناعت که عبارت از افعالی است که مختص انسان است. 7

و سپس بیان می‌کند که مشیت الهی بر این قرار گرفت که بار امانت الهی را بر دوش خلیفه و نایبی قرار دهد که در موارد فوق بتواند در صحنه عالم تصرف نماید.

در هر انسانی چنین توانایی به بروز رسد او است که ولایت از آن او می‌باشد، و تنها اوست انسان کامل که شایسته رهبری و هدایت انسانهای دیگر به سعادت واقعی است. که از آن می‌توان به نبی، امام، حکیم الهی و عارف ربانی، رئیس مطلق و اول، نیز نام برد.

ادامه دارد...........
موضوع قفل شده است