فضائل امام على (ع) در كلام خلفا---ابوبکر(2)
تبهای اولیه
سخنان و مرویات ابوبكر بن ابى قحافه (2)
شعبى گفت:وقتى ابو بكر در جایى نشسته بود،على بن ابى طالب (ع)از دور نمایان شد، چون ابو بكر او را دید گفت:
هر كس خودش دارد كه بنگرد به كسى كه بزرگترین مردم است در مقام و منزلت،و نزدیكترین مردم است به پیامبر،و برترین مردم است در نام و نشان،
و بزرگترین مردم است در بىنیازى از مردم،كه از جهت رسول الله به دست آورده،بنگرد به این كسى كه از دور نمایان شد (1) ،...
از معقل بن یسار مزنى روایت شد كه گفت:از ابوبكر شنیدم كه مىگفت:على بن ابى طالب از اهل بیت و خاندان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است.(2)
(در كتاب ریاض النضره ج 2،ص 163) گوید:ابو بكر و على (ع) براى زیارت قبر مطهر رسول اكرم(ص) شش روز پس از رحلت حضرت مشرف شدند،على (ع)به ابو بكر فرمود:
پیش برو (و جلو حركت كن) ابو بكر گفت:
من هرگز بر مردى تقدم نمىجویم كه خود شنیدم رسول خدا (ص)(در باره او)
مىفرمود:على نزد من منزلتى را دارد كه من آن منزلت را در پیشگاه پروردگارم دارم.(3)
از معقل ابن یسار مزنى روایت شد كه مىگفت:
شنیدم كه ابو بكر به على بن ابى طالب (ع) مىگفت:«عقده رسول الله» (یعنى كسى كه عقد بیعتش را با مسلمین پیامبر اكرم (ص) منعقد كرد(4)
از قیس بن حازم روایت شد كه:ابو بكر با على بن ابى طالب ملاقات كرد،پس ابو بكر به چهره على (ع)نگاه كرده و تبسم مىنمود،
على (ع) به او فرمود:چرا تبسم مىكنى؟
گفت :شنیدم پیامبر اكرم(ص) مىفرمود:هیچ كس بر صراط نمىگذرد،مگر كسى كه على برایش گذرنامه صادر كرده باشد. (5)
ابو بكر در موارد متعدد،بالاى منبر و در حضور تعداد زیادى از مسلمانان گفت:
«مرا رها كنید،مرا رها كنید،كه من بهترین شما نیستم در حالى كه على در میان شماست».(6)
پی نوشت:
1- كنز العمال،ج 12،ص 489
2- كنز العمال،ج 13،ص 115
3- آثار الصادقین،ج 14،ص 277،به نقل از فضائل الخمسه،ج 1،ص 2979
4- ابن عساكر در شرح حال امام على (ع)از تاریخ دمشق،ج 3،حدیث 1092،ص 54
5- نقل از سید جواد مهرى در مقدمه كتاب«آنگاه هدایت شدم»تألیف دكتر سید محمد تیجانى سماوى ص 2
6- چرا شیعه شدم»تألیف جناب محمد رازى،ص 332
قابل ذكر است كه صحت این گفتار ابو بكر در كلمات على علیه السلام در نهج البلاغه كاملا روشن است،آنجا كه فرمود: فیا عجبا بینا هو یستقیلها فى حیاته اذ عقدها لاخر بعد مماته»یعنى«پس چقدر جاى تعجب و شگفت است كه ابو بكر استقاله مىكرد (و امتناع مىنمود) از خلافت در حال حیات خود در حالى كه گره مىزد خلافت را براى دیگرى (یعنى عمر) بعد از مرگش.