جمع بندی غصب فدك و ارتباط آن با سنن جاهلی
تبهای اولیه
سلام حديثي در كتاب كافي آمده : عن صفوان بن يحيى، وأحمد بن محمد بن أبي نصر قالا: ذكرنا له الكوفة وما وضع عليها من الخراج وما سار فيها أهل بيته، فقال: من أسلم طوعا تركت أرضه في يده واخذ منه العشر مما سقت السماء والانهار ونصف العشر مما كان بالرشا فيما عمروه منها وما لم يعمروه منها أخذه الامام فقبله ممن يعمره وكان للمسلمين، وعلى المتقبلين في حصصهم العشر ونصف العشر وليس في أقل من خمسة أو ساق شئ من الزكاة وما اخذ بالسيف فذلك إلى الامام يقبله بالذي يرى كما صنع رسول الله (صلى الله عليه وآله) بخيبر قبل سوادها وبياضها يعني أرضها ونخلها والناس يقولون: لا يصلح قبالة الارض و النخل وقد قبل رسول الله (صلى الله عليه وآله) خيبر وعلى المتقبلين سوى قبالة الارض العشر ونصف العشر في حصصهم وقال: إن أهل الطائف أسلموا وجعلوا عليهم العشر ونصف العشر وإن أهل مكة دخلها رسول الله (صلى الله عليه وآله) عنوة فكانوا اسراء في يده فأعتقهم وقال: اذهبوا فأنتم الطلقاء. اين مردمي كه با عمل رسول خدا ص در مورد غنائم خيبر مخالفت كردند بعد از رسول الله ص با غصب فدك آنرا به يهود برگرداندند چون آنرا غصبي ميدانستند ؟! آيا درست است ؟
سلام علیکم
ضمن عرض تشکر فراوان از حضور شما در سایت و مطالب غنی و علمیتان
همانطور که در پیام خصوصی خدمتتان عرض کردم و این خواسته بعضی از کاربران دیگر نیز هست و با توجه به اینکه بیشتر کاربران سایت ترجمه متون عربی برایشان مشکل است
لطف بفرمائید
1. این مطلب و مطالب دیگرتان را با ترجمه فارسی بیان نمائید
2. مطلبی که می گذارید با سند باشد یعنی قابل مراجعه باشد نه اینکه مثالا در اصول کافی آمده، بلکه اصول کافی ، چاپ فلان، انتشارات فلان و صفحه فلان
با تشکر فراروان
سلام علیکم
ضمن عرض تشکر فراوان از حضور شما در سایت و مطالب غنی و علمیتان
همانطور که در پیام خصوصی خدمتتان عرض کردم و این خواسته بعضی از کاربران دیگر نیز هست و با توجه به اینکه بیشتر کاربران سایت ترجمه متون عربی برایشان مشکل است
لطف بفرمائید
1. این مطلب و مطالب دیگرتان را با ترجمه فارسی بیان نمائید
2. مطلبی که می گذارید با سند باشد یعنی قابل مراجعه باشد نه اینکه مثالا در اصول کافی آمده، بلکه اصول کافی ، چاپ فلان، انتشارات فلان و صفحه فلان
با تشکر فراروان
با سلام وعرض ادب وتشكر خدمت استاد عزيز
مرحوم كليني ره در كافي 513/3، كتاب الزكاة، باب اقل مايجب فيه من الحرث، حديث 2; و وسائل 119/11، باب 72 از ابواب جهاد العدو، حديث 1) از عده اي از اصحاب ما، از احمد بن عيسي، از علي بن احمد بن اشيم، از صفوان بن يحيي و احمد بن محمد بن ابي نصر همگي روايت نموده كه : "داستان كوفه و آنچه كه از ماليات بر آن قرار داده شده بود و روش مردم كوفه را به ياد او (امام علي بن موسي الرضا(ع" آورديم، حضرت فرمود: هر كس از روي رغبت اسلام آورد زمين او در دستش باقي ميماند و از آنچه كه با آب آسمان و رودخانه آبياري ميشود يك دهم [به عنوان زكات ] گرفته ميشود، و از آنچه كه با دلو آبياري ميشود يك بيستم گرفته ميشود، اين در زمينهايي است كه آباد كرده اند. و زمينهايي كه آباد نكرده اند امام آنها را گرفته و به كساني كه آن را آباد كنند واگذار ميكند و اصل اين زمينها ملك مسلمانان است . و كساني كه آن را قبول ميكنند از سهم خود بايد يك دهم يا يك بيستم را بپردازند و در كمتر از پنج اوساق زكات نمي باشد. و زميني كه با شمشير گرفته ميشود در اختيار امام بوده به هر كس كه صلاح ببيند واگذار ميكند، چنانكه رسول خدا(ص) با زمين خيبر چنين كرد، سياه و سفيد آن را واگذار كرد - يعني زمينهاي كشت و زرع و نخلستانهاي آن را - فقهاء سنت گويند: واگذاري زمين كشت و نخلستان صلاح نمي باشد، در حالي كه رسول خدا(ص) زمين خيبر را واگذار نمود. و كساني كه قبول ميكنند غير از پرداخت حق واگذاري زمين يك دهم يا يك بيستم در سهم خودشان زكات است . و حضرت فرمود: اهل طائف اسلام آوردند و بر آنان يك دهم و يك بيستم قرار دادند، و پيامبر(ص) با جنگ داخل مكه شد و اهل آن در دست حضرت اسير بودند، پس آنان را آزاد نمود و فرمود: برويد، شما آزاديد.
وتوضيحاتي در اطراف اين خبر :
ابوحنيفه مساقات را، و مالك و ابوحنيفه و شافعي مزارعه را ممنوع ميدانستند چرا ؟
ابوداود در سنن به سند خويش از بشير بن يسار نقل كرده : "همانا رسول خدا(ص) هنگامي كه خداوند خيبر را به او برگرداند تمام آن را به سي و شش سهم تقسيم كرد، نصف آن را كه هجده سهم بود براي مسلمانان جدا كرد كه هر سهم را بين صد نفر قرار داد، پيامبر(ص) هم با آنان بوده و سهم حضرت مثل سهم يكي از آنان بود.
موثقه محمد بن مسلم گويد: از امام جعفرصادق (ع) از خريدن زمين يهود و نصاري پرسش كردم، حضرت فرمود: "اشكالي ندارد، رسول خدا(ص) وقتي بر اهل خيبر چيره شد با آنان قرارداد نمود كه زمين در دستشان باقي بماند و در آن كار كنند و آن را آباد نمايند، و من اشكالي نمي بينم اگر بخواهي چيزي از آن را بخري . و هر گروهي كه قسمتي از زمين را احياء نموده و روي آن كار كنند سزاوارترين افراد بوده و زمين مال آنان است
زمين "مفتوحة عنوة" بين جنگجويان تقسيم نمي شود، بلكه ملك همه مسلمانان است و واجب است براي پشتوانه آنان باقي بماند و در اختيار امام ميباشد....
"ابن اسحاق گويد: اموال خيبر بر "شق" و "نطاة" و "كتيبة" (نام قلعه هاي خيبر) تقسيم شد "شق" و "نطاة"، نصيب مسلمانان شد، و "كتيبة" خمس خدا و سهم پيامبر(ص) و سهم ذوي القربي و يتيمان و مسكينان و همچنين نصيب زنان پيامبر(ص) و مرداني كه جهت صلح بين پيامبر(ص) و اهل فدك رفت و آمد ميكردند گرديد... ابن شهاب به من خبر داد كه رسول خدا(ص) خيبر را بعد از قتال با زور فتح نمود و خيبر از غنايمي بود كه خداوند آن را به پيامبر(ص) برگرداند و رسول خدا(ص) آن را پنج قسمت نمود و يك سهم را به عنوان خمس و ما بقي را بين مسلمين تقسيم كرد.
در صحيح بخاري به سند خويش از عبدالله آمده است : "رسول خدا(ص) با اهل خيبر معامله كرد به اينكه نصف آنچه كه از ميوه يا زراعت به دست ميآيد ملك آنان باشد.
در سنن ابي داود به سند خويش از سهل بن ابي حثمه نقل شده كه گويد: "رسول خدا(ص) خيبر را دو نصف نمود: نصفي را براي رفع مشكلات و احتياجات خودش، و نصف ديگر را بين مسلمانان بر هجده سهم تقسيم نمود
http://msalavati.ir/mabani/html/2522.htm
اما با توجه به روابط و علاقه بين خلفاي جور و يهود چنين بنظر ميرسد كه ريشه غصب فدك در همين جاست .
سلام
حديثي در كتاب كافي آمده :عن صفوان بن يحيى، وأحمد بن محمد بن أبي نصر قالا: ذكرنا له الكوفة وما وضع عليها من الخراج وما سار فيها أهل بيته، فقال: من أسلم طوعا تركت أرضه في يده واخذ منه العشر مما سقت السماء والانهار ونصف العشر مما كان بالرشا فيما عمروه منها وما لم يعمروه منها أخذه الامام فقبله ممن يعمره وكان للمسلمين، وعلى المتقبلين في حصصهم العشر ونصف العشر وليس في أقل من خمسة أو ساق شئ من الزكاة وما اخذ بالسيف فذلك إلى الامام يقبله بالذي يرى كما صنع رسول الله (صلى الله عليه وآله) بخيبر قبل سوادها وبياضها يعني أرضها ونخلها والناس يقولون: لا يصلح قبالة الارض و النخل وقد قبل رسول الله (صلى الله عليه وآله) خيبر وعلى المتقبلين سوى قبالة الارض العشر ونصف العشر في حصصهم وقال: إن أهل الطائف أسلموا وجعلوا عليهم العشر ونصف العشر وإن أهل مكة دخلها رسول الله (صلى الله عليه وآله) عنوة فكانوا اسراء في يده فأعتقهم وقال: اذهبوا فأنتم الطلقاء.
اين مردمي كه با عمل رسول خدا ص در مورد غنائم خيبر مخالفت كردند بعد از رسول الله ص با غصب فدك آنرا به يهود برگرداندند چون آنرا غصبي ميدانستند ؟!
آيا درست است ؟
سلام
اگر شما كتاب هاي فقهي و تاريخي و تفسيري را نگاه كنيد، مي بينيد كه :
فكانت خيبر فيئا للمسلمين و كانت فدك خالصة لرسول الله، لأنهم لم يجلبوا عليها بخيل و لا ركاب.
أراضي خيبر براي مسلمانان بود كه با لشكركشي به دست آوردند و فدك براي رسول الله بود كه طبق مصالحه ميان يهوديان خيبر و رسول الله به رسول الله منتقل شد؛ زيرا مسلمانان براي به دست آوردن فدك، هيچ لشكركشي انجام ندادند.
تفسير الثعلبي، ج9، ص52 ـ تفسير البغوي، ج4، ص197 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص303 ـ التنبيه و الإشراف للمسعودي، ص224 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص221 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج2، ص422 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج1، ص325 ـ السيرة النبوية لإبن هشام الحميري، ج3، ص800
ثانيا: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فدك را به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بخشيد
اهل سنت و شيعه معتقدند اگر كسي به رَحِم خود چيزي را بذل كند، عقدِ لازم است و ديگر نمي تواند پس بگيرد. ولي در بذل به سايرين، اگر باذل بخواهد پس بگيرد، مي تواند؛ چون عقد لازم نيست.
سيوطي مي گويد:
و أخرج البزار و أبو يعلي و إبن أبي حاتم و إبن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية: «وَ آَتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ (سوره اسراء/آيه26)»، دعا رسول الله صلي الله عليه و سلم فاطمة فأعطاها فدك.
وقتي اين آيه نازل شد، رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فاطمه را خواند و فدك را به او بخشيد.
در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است:
عن جابر بن عبد الله رضي الله عنهم قال: قال النبي صلي الله عليه و سلم: لو قد جاء مال البحرين، قد أعطيتك هكذا و هكذا، فلم يجئ مال البحرين، حتي قبض النبي صلي الله عليه و سلم. فلما جاء مال البحرين أمر أبو بكر فنادي من كان له عند النبي صلي الله عليه و سلم عدة أو دين، فليأتنا فأتيته، فقلت: أن النبي صلي الله عليه و سلم قال لي: كذا و كذا فحثا لي حثية، فعددتها فإذا هي خمسمائة و قال: خذ مثليها.
جابر بن عبد الله انصاري، وقتي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از دنيا مي رود، مسلمانان، بحرين را تصرف مي كنند و غنائم جنگي زيادي مي آورند. جابر نزد ابوبكر مي آيد و مي گويد: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به من گفته بود: اگر بحرين را فتح كنيم، از غنام بحرين، فلان مبلغ را به تو هديه خواهم داد. ابوبكر بدون معطلي و بدون درخواست شاهد و بيّنه، يك مشت بزرگ از طلا و نقره در دامن جابر ريخت. جابر مي گويد: آنها را شمردم و 500 درهم شد و به من گفت: 2 برابر آن را هم خودت بردار.
اين، دل آدم را مي سوزاند و مغز آدم را كباب مي كند! جابر ادعايي مي كند و ابوبكر هم بدون بينه، حرف او را قبول مي كند. آنچه كه بدتر از اين، آدم را مي سوزاند، اين است كه ابن حجر عسقلاني در شرح اين روايت مي گويد:
و فيه قبول خبر الواحد العدل من الصحابة و لو جر ذلك نفعا لنفسه، لأن أبا بكر لم يلتمس من جابر شاهدا علي صحة دعواه.
اين كار ابوبكر، دليل بر اين است كه خبر واحد از صحابه، قابل قبول است، حتي اگر شهادت صحابه به نفع خودشان باشد. زيرا ابوبكر براي صحت ادعاي جابر، از او شاهد نخواست.
آقاي عيني ـ شارح صحيح بخاري ـ مي گويد:
قلت: إنما لم يلتمس شاهدا منه، لأنه عدل بالكتاب و السنة. أما الكتاب فقوله تعالي: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (سوره آل عمران/آيه110)»، «وَ كَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا (سور بقره/آيه143)». فمثل جابر إن لم يكن من خير أمة، فمن يكون. و أما السنة: فقوله صلي الله عليه و سلم: «من كذب علي متعمدا . . » الحديث و لا يظن ذلك لمسلم، فضلا عن صحابي.
ابوبكر از او درخواست شاهد نكرد، زيرا جابر به دليل شهادت قرآن و سنت، عادل است. شهادت قرآن بر عدالت جابر: «آيه اول ... و آيه دوم ... ». پس اگر مانند جابر، بهترين امت نباشد، چه كسي بهترين امت است؟! شهادت سنت بر عدالت جابر: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «... » ما انتظار نداريم يك مسلمان دروغ بگويد، چه رسد به يك صحابه مانند جابر.
ما هم مي گوييم آيا جابر كه به دليل اين آيات قرآن و سنت، بهترين أمت است و عادل، چرا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بهترين أمت نيست و ابوبكر بايد از او شاهد بخواهد؟! درباره او سوره كوثر سوره انسان و آيه تطهير و مباهله آمده است! آيا حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صحابه نبود؟! آيا دختر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود؟! آيا مسلمان نبود؟!
اين، دل آدم را مي سوزاند و مغز آدم را كباب مي كند! جابر ادعايي مي كند و ابوبكر هم بدون بينه، حرف او را قبول مي كند. آنچه كه بدتر از اين، آدم را مي سوزاند، اين است كه ابن حجر عسقلاني در شرح اين روايت مي گويد:
و فيه قبول خبر الواحد العدل من الصحابة و لو جر ذلك نفعا لنفسه، لأن أبا بكر لم يلتمس من جابر شاهدا علي صحة دعواه.
اين كار ابوبكر، دليل بر اين است كه خبر واحد از صحابه، قابل قبول است، حتي اگر شهادت صحابه به نفع خودشان باشد. زيرا ابوبكر براي صحت ادعاي جابر، از او شاهد نخواست.
سلام
دقيقا همين مقصود ماست كه علت غصب فدك روابط دوستانه خلفا با يهود است وگرنه معني نداشت كه امر خدا ورسول ص را ناديده بگيرند و فدك را از اهل بيت پس بگيرند .
چون فدك اموال يهود بود چه ملك شخصي مخيرق چه بخشش بني نضير و چه خمس غنائم خيبر كه بامر خداوند بسند صحيح به حضرت فاطمه س داده شد ....
در اینکه بین خلفا و یهودیان ارتباطاتی بوده می توان مدارکی ارائه کرد
اما آنچه شما در مورد ریشه غصب فدک فرموده اید می تواند مویدی باشد بر دیدگاه مورد نظر شما
اما برای اثبات یک نظریه تکیه به یک موید کافی نیست، یا باید گزارشی نظریه شما را تصریح کرده باشد یا اینکه مویدات آنقدر باشد که خود بخود نظریه را تایید کند
لذا برای اثبات نظریه شما به مویدات بیشتری نیاز است
جمع بندی
پرسش:
آیا مردمي كه با عمل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مورد غنائم خيبر مخالفت كردند بعد از فوت ایشان فدك را به يهود برگرداندند چون آنرا غصبي ميدانستند ؟!
پاسخ:
در غزوه خیبر غنائمی به دست مسلمانان افتاد که پیامبر فروه بن عمرو بیاضی را مأمور نگهداری غنایم جنگی خیبر(قلعههای شق و نطاة و کتیبه) کرد و فرمود حتی اگر کسی نخ و سوزنی برداشته است، برگرداند. این غنایم را پنج قسمت کردند، یک سهم را که همان سهم الله (خمس)بود، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مقداری از آن را به حضرت علی (علیه السلام)و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برخی دیگر بخشیدند و یتیمان و چهار سهم دیگر را نیز فروختند.(1)
بخشهای دیگر خیبر (همچون وطیح و سلالم) که به صلح گشوده شد، به عنوان فَیء، خالصه پیامبر اکرم بود.(2) برخی از افراداز جمله عثمان بن عفان و جبیر بن مطعم (3) و سعد بن ابی الوقاص(4)به این روش تقسیم اعتراض کردند وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از این اعتراض ها با خبر شدند، از شدت ناراحتی صورتشان سرخ شد اما با یاد آوری مصائب حضرت موسی (علیه السلام) صبر کرده و چیزی نگفتند.(5)
اما در اینکه غاصبان فدک به تلافی این تقسیم، اقدام به غصب فدک کرده و آن را به یهودیان برگردانده باشند مویدی در منابع یافت نشد. لذا برای اثبات این فرضیه به موید یا مویدات بیشتری نیاز است
اما می توان آن را به عنوان یک احتمال مطرح کرد. اما عمده دلیل غصب فدک آن است که نویسنده "اعلام النساء" از علی بن مهنأ علوی نقل کرده و گفته :وجه اینکه ابوبکر و عمر، فدک را از فاطمه (سلام الله علیها) گرفتند این بود که علی (علیه السلام) از درآمد آن تقویت نشود که بتواند در خلافت نزاع کند.(6)
پی نوشت ها:
- محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶، چاپ افست قاهره، بیتا، ج ۲، ص ۶۸۰-۶۸۲، ۶۹۰، ۶۹۳-۶۹۶؛
- واقدی، پیشین، ج ۲، ص ۶۷۰-۶۷۱؛
- كتاب المغازى، محمد بن عمر الواقدي (م 207)، تحقيق مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409،ج2،ص:696
- الطبقات الكبرى، محمد بن سعد بن منيع الهاشمي البصري (م 230)، تحقيق محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410،ج4،ص:186
- صحیح بخاری 4/97
- کحّاله، اعلام النساء، ج۴، ص۱۲۴.