خدا بین بنده هاش فرق میذاره به کسی که اصلا قبولش نداره همه چی میده به کسی هم که قبولش داره بعضی وقتها هیچی نمیده بغضیا رو میچزونه بدون این که گناهی کرده باشند
هر كه در اين حلقه مقربتر است / جام بلا بيشترش ميدهند
كدوم يكي از ائمه ما روز خوش ديدن؟ كدوم يكيشون شهيد نشدن؟ عاشق تر از اينها چه كساني بودن؟
بزرگوار نظر شما به عنوان يك انسان قابل احترامه ولي .......
اين بخشي از وصيت نامه شهيد رضا پناهي كوچكترين شهيد كرج هستش : «من طلبني وجدني ، من وجدني عرفني ، من عرفني احبني ، من احبني عشقتني ، من عشقتني عشقته ، من عشقته قتلته»
«كسي كه عاشق من بشه من عاشقش ميشم و كسي كه من عاشقش بشم براي خودم ميكشمش»
يه بچه 12 ساله اين رو فهميد
با سلام
اگر بخواهیم عشق را معنا کنیم از کلمه عشقه به معنای جذب می توان استفاده کرد از نظر لغوی
اگر بخواهیم دنیویبرخورد کنیم یعنی هوس که امروزه با یک نگاه عشق و عاشقی پدیدار می شود
به نظز من عشق یعنی خدا و معشوق یعنی حسین که تمام وجودش را در راه عشقش فدا کرد
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش این هم یک تفسیر عرفانی از عشق :Gol:توسط خودم
اگر در واژه نامه ی قرآن دقت شود خبری ازکلمه ی عشق نیست . در عوض خداوند تا توانسته از حبّ ومحبت وعلقه و وابستگی به امری سخن گفته !!!
همان مواد اولیه ی معجونی به نام عشق !!! حال باید علت را جویا شد ! وجز این نمی تواند باشد که خداوند ماده ی اولیه را در اختیار انسان نهاده تا خود براین معجون چاشنی بیافزاید وبا اختیار خود مرز میان عشق وعشغ را بیابد . در این میان عرفا محبت را به گرمای قلب تعریف میکنند و وابستگی را به سردی اندیشه ! دلی که با محبت انباشته شده گرم است وروشن و سری که به وابستگی منجمد شده به جمود عقلی رسیده و معشوق هدایت اورا برعهده گرفته !واین هدایت توسط معشوق اصل است در هر دومورد !!! اما یک تفاوت اساسی در این میان برقرار است !!! انجا که محبت قلبی است بعد از علم عشق حاکم میشود وغقل عنان دل را بر دست معشوق میسپارد . اما آنجا که اندیشه وابسته ی عشق شده عنان عقل از همان ابتدا بی تصور نیک یابد ؛ مطلق در تصرف معشوق قرار میگیرذ ودل را هم مجبور به اطاعت کور کورانه مینماید !!! واین اختیار انسان است که با تعادل میان این دو عشق حقیقی را بیافریند اگر این مخلوق جدید نور و گرما به دنبال داشت وآرامش بر صاحب خود ارزانی نمود عشق حبی است . که تعالی بر صاحب خود ارزانی میکند . واگر این مخلوق جدید شدت و بیقراری برصاحب خودارزانی داشت که هشدار هشدار شیطان در حال نفوذ بر ارکان آن است وصاحب انرا وظیفه است که قدری در نوع عشق خود تامل باید . حق یارتان :Sham:
نکته ی قابل توجه در جریان عشق این است که همواره به ارتباط عشق با تفکر،(آن هم تفکر صحیح) باید دقت نمود چرا که تفكر، سرآغاز سلوك افرادی است كه با اعتقادى درست و رفتارى شايسته در مسیر سلوك قدم می گذارند و تكاليف دينى خود را به گونه اى شايسته انجام می دهند. بنابراین نبايد اين توهّم را به خود راه دهیم كه بى تقوا و عمل شايسته و تنها با ذكر و غير آنها مى توان به محبت خدا دست يافت و قدمى به او نزديك شد.ودر واقع عاشق گشت.
تفكر درست محبت خدا را در دل نمى آفريند، بلكه محبتى را كه خداى متعال در ازل در نهاد انسانها نهاده، شكوفا مى سازد. انسانها در چهره اصلى خويش پيش از آنكه در حجابها فرو روند، عاشق و شيداى كمال بى
منتهاى خدا بودند.
لا حول و لا قوه الا بالله
***************
هر كه در اين حلقه مقربتر است / جام بلا بيشترش ميدهند
كدوم يكي از ائمه ما روز خوش ديدن؟ كدوم يكيشون شهيد نشدن؟ عاشق تر از اينها چه كساني بودن؟
بزرگوار نظر شما به عنوان يك انسان قابل احترامه ولي .......
اين بخشي از وصيت نامه شهيد رضا پناهي كوچكترين شهيد كرج هستش : «من طلبني وجدني ، من وجدني عرفني ، من عرفني احبني ، من احبني عشقتني ، من عشقتني عشقته ، من عشقته قتلته»
«كسي كه عاشق من بشه من عاشقش ميشم و كسي كه من عاشقش بشم براي خودم ميكشمش»
يه بچه 12 ساله اين رو فهميد
با سلام
اگر بخواهیم عشق را معنا کنیم از کلمه عشقه به معنای جذب می توان استفاده کرد از نظر لغوی
اگر بخواهیم دنیویبرخورد کنیم یعنی هوس که امروزه با یک نگاه عشق و عاشقی پدیدار می شود
به نظز من عشق یعنی خدا و معشوق یعنی حسین که تمام وجودش را در راه عشقش فدا کرد
فقط خواستم کمکی کرده باشم.یک روانشناس می گفت:
مهمترین چیزی که در زندگی یاد گرفتم این بود که بگم:
من حقیقتی را یافتم نه اینکه :من حقیقت را یافتم!
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
این هم یک تفسیر عرفانی از عشق :Gol:توسط خودم
اگر در واژه نامه ی قرآن دقت شود خبری ازکلمه ی عشق نیست .
در عوض خداوند تا توانسته از حبّ ومحبت وعلقه و وابستگی به امری سخن گفته !!!
همان مواد اولیه ی معجونی به نام عشق !!!
حال باید علت را جویا شد !
وجز این نمی تواند باشد که خداوند ماده ی اولیه را در اختیار انسان نهاده تا خود براین معجون چاشنی بیافزاید وبا اختیار خود مرز میان عشق وعشغ را بیابد .
در این میان عرفا محبت را به گرمای قلب تعریف میکنند و وابستگی را به سردی اندیشه !
دلی که با محبت انباشته شده گرم است وروشن و سری که به وابستگی منجمد شده به جمود عقلی رسیده و معشوق هدایت اورا برعهده گرفته !واین هدایت توسط معشوق اصل است در هر دومورد !!!
اما یک تفاوت اساسی در این میان برقرار است !!! انجا که محبت قلبی است بعد از علم عشق حاکم میشود وغقل عنان دل را بر دست معشوق میسپارد .
اما آنجا که اندیشه وابسته ی عشق شده عنان عقل از همان ابتدا بی تصور نیک یابد ؛ مطلق در تصرف معشوق قرار میگیرذ ودل را هم مجبور به اطاعت کور کورانه مینماید !!!
واین اختیار انسان است که با تعادل میان این دو عشق حقیقی را بیافریند
اگر این مخلوق جدید نور و گرما به دنبال داشت وآرامش بر صاحب خود ارزانی نمود عشق حبی است . که تعالی بر صاحب خود ارزانی میکند .
واگر این مخلوق جدید شدت و بیقراری برصاحب خودارزانی داشت که هشدار هشدار شیطان در حال نفوذ بر ارکان آن است وصاحب انرا وظیفه است که قدری در نوع عشق خود تامل باید .
حق یارتان :Sham:
نکته ی قابل توجه در جریان عشق این است که همواره به ارتباط عشق با تفکر،(آن هم تفکر صحیح) باید دقت نمود چرا که تفكر، سرآغاز سلوك افرادی است كه با اعتقادى درست و رفتارى شايسته در مسیر سلوك قدم می گذارند و تكاليف دينى خود را به گونه اى شايسته انجام می دهند. بنابراین نبايد اين توهّم را به خود راه دهیم كه بى تقوا و عمل شايسته و تنها با ذكر و غير آنها مى توان به محبت خدا دست يافت و قدمى به او نزديك شد.ودر واقع عاشق گشت.
تفكر درست محبت خدا را در دل نمى آفريند، بلكه محبتى را كه خداى متعال در ازل در نهاد انسانها نهاده، شكوفا مى سازد. انسانها در چهره اصلى خويش پيش از آنكه در حجابها فرو روند، عاشق و شيداى كمال بى
منتهاى خدا بودند.