شما جای من بودین چیکار میکردین؟ ( رفت و آمد پسر یکی از اقوام به خانه ما)

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شما جای من بودین چیکار میکردین؟ ( رفت و آمد پسر یکی از اقوام به خانه ما)

سلام
خواهر شوهری دارم که یک پسر هفت هشت ساله داره و در همسایگی ما زندگی میکنه... این پسرش تقریبا هر روز وقت و بیوقت ما و در واقع وقتی حوصله ش سر میره میاد خونه ما و دیگه کم کم داره به اومدن خونه ما عادت میکنه و من از این موضوع رنج می برم چون بالاخره دیگه پسرش ممیزه و باید بگی نگی حجابمو پیشش رعایت کنم ... این موضوع خیلی کلافه م کرده ... و باعث بحثهایی بین من و همسرم شده ... واقعا نمیدونم چیکار کنم نذارم بیاد خونمون یا زندایی مهربونی باشم و راهش بدم ...از طرفی دلم براش میسوزه از طرفی خودم دوست دارم راحت باشم
شما جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد حامی

قابل توجه:

موضوع جهت بحث و تبادل نظر میان کاربران باز گذاشته می شود.

خواهشمندم فقط در موضوع اصلی تاپیک و به دور از هرگونه حاشیه و بحثهای دونفره مطلب ارسال نمایید.

با تشکر

:Gol:

سلام
مهمون حبیب خداست!
سعی کنید به بهترین نحو ازش پذیرایی کنید.
اون اگه هر روز هم به خونه تون بیاد این از نظر منطقی هیچ چیز بدی نیست و خیلی هم عالیه و باعث میشه رفت و آمد بین شما و خانواده خواهرشوهرتون تداوم داشته باشه.
اما مشکل اونجایی پیش میاد که روند از حالت عادی خارج بشه.
مثلاً دفعات متعددی در روز بیاد، وقت و بی وقت، موقع خواب یا بیداری، مدت زمان زیاد و...
شما باید جوری این رفتارش رو مدیریت کنید که هم فکر نکنه بهش بی محبتی شده و هم بفهمه که نباید الان مزاحم شما بشه.
مثلاً وقتی می بینید که زمان حضورش در خونه از حد گذشت، دیگه توجه تون رو ازش بردارید و به کارهای خودتون برسید.
اگه بی وقت اومد توی خونه، فقط ازش استقبال کنید و بعدش به کارهاتون برسید.
کلاً باید کاری کنید که بچه احساس غربت و معذب بودن توی خونه شما بهش دست بده.
جوری بشه که خونه خودشون رو به خونه شما ترجیح بده.
اگه با خواهرشوهرتون روابط نزدیکی دارید، می تونید این موضوع رو با ایشون هم مطرح کنید.
اگه توضیح بیشتری لازمه بگید.

اولا ادم پیش یه بچه 7 8 نباید حجاب داشته باشه
بعدشم باهتت موافقم ادم باید راحت باشه تو خونه
راهش نده بعد بگو خواب بودم حموم بودم...
اگه هم راه دادی تحویلش نگیر مهمون یه روز دو روزه نه همیشگی که
تازه خیلی بده داره عادت میکنه

نه پریسا چه جوری دلت میاد
گناه داره طفلی لابد خیلی دوسشون داره که میره
من به جای شما بودم همون حجاب معمولی رو رعایت میکردم
ولی اینکه همیشه میاد یه معضله
راه های زیادی هست بنظرم باهاش برخورد بدی نکنید دنبال یه راهه دیگه باشید مثلا یه طوری به مامانش بفهمونین
چون بااینکه بچست بازم ادم باید حجابشو داشته باشه

چرا دلش نیاد؟ادم حوصله بچه خودشو نداره بعد بچه خواهر شوهرشو بزرگ کنه؟
حالا اگه بچه خواهرش بود یه چیزی
تازهه ادم میخواد تو خونه راحت باشه راحت بگرده.....

سلام

یه کم بیشتر توضیح می دادین بهتر بود.
مثلا اینکه این بچه 8 ساله می اید خونه شما با شما بازی می کنه؟ یا شما هم بچه دارین با بچه هاتون بازی میکنه؟ یا اینکه توی خونه شما یه چیز جذاب هست که می آید با اون بازی می کنه؟
آیا شوهرتون ادم مذهبیه و این مسئله حجاب هم برای ایشون مهمه؟
آیا بین شما و شوهرتون اونقدر هماهنگی هست که از ایشون بخواید کاری بکنه و یا نقشه ای بریزید و با هم پیدا کنید؟ مسلما اگر بینتون هماهنگی هست حتما اگر اقدامی صورت میگیره توسط شوهرتون باشه چون کمتر از دستش می رنجن

حجاب خیلی خاصی هم که لازم نیست داشته باشید بخصوص الان که هوا سرده مطمئنا لباسای باز نمیپوشید....خیلی بخواین حجاب کنید یه شال بندازید روی سرتون......منظورم اینه که نباید با یه نامحرم بالغ مساوی باشه و چادر بذارید پیشش!

ღ✿ღ Parisa ღ✿ღ;434238 نوشت:
چرا دلش نیاد؟ادم حوصله بچه خودشو نداره بعد بچه خواهر شوهرشو بزرگ کنه؟
حالا اگه بچه خواهرش بود یه چیزی
تازهه ادم میخواد تو خونه راحت باشه راحت بگرده.....

درسته ولی راه های زیادی وجود داره
ادم دلش نمیاد به بچه های گوگولی بگه نمیخوامت
وای من عاشق بچه کوچولواممممم

[="Blue"]سلام. به نظر منم مثل قبل بهش محبت نکنید. اون هم باید متوجه بشه که داره بزرگ میشه و یه حریم هایی رو باید حفظ کنه. هر روز و هر وقت نیاد. کم کردن محبتتون رو هم کم کم شروع کنید تا اونم ناراحت نشه یا تعجب نکنه.[/]

ولی من میگم مامانش باید بهش بگه
کم محلی کار خوبی نیس اخه اون بچست بخدا گناه داره اگه واقعا فهمش بالا بود که زیاد نمیومد پس کوچیکه و نفهم
کی با ادم نفهم بد برخورد میکنه؟
نزارید دلش بشکنه
به نظرم خودتون یا شوهرتو غیر مستقیم به مامانش بگید
من شخصا اصلا با بچه های کوچیک برخورد بدی ندارم ندارم چون چیزی نمیفهمن
بنظرم اینارو باید مامان بچه بفهمه و به بچش بگه
:Gol:

نرگس الزهرا;434383 نوشت:
بنظرم اینارو باید مامان بچه بفهمه و به بچش بگه

راست میگید. مامان محترمه بیش از همه تو این مسئله تقصیر دارند!

مرسی ازراهنماییهاتون
همه اینارو که شما فرومودین رو تقریبا قبول دارم
شوهرمم میدونه من معذبم اونم یه جورایی با من موافقه اما چون خیلی عاطفی و خجالتیه نه میتونه به بچه خواهرش چیزی بگه نه به خواهرش...
واقعیتش اینه که خونواده خواهرش اینا مشکل خونوادگی دارن و به همین علت بچه شون دوست داره بیاد خونه ما... البته ماهم یه بچه کوچیک داریم ولی بیشتر میاد خونه ما بازی کامپیوتری انجام میده ... خلاصه میاد خونه ما که اوقاتش سپری شه...
من خودم زیاد بهش اعتنایی نمیکنم ... ولی وقتی میبینه از من بیشتر از خونواده ش محبت میبینه مشکلاتشو میاد به منم میگه ... ولی باز هم با همه این احوال دوست ندارم بیاد خونه ما

...نسیم...;434426 نوشت:
مرسی ازراهنماییهاتون
همه اینارو که شما فرومودین رو تقریبا قبول دارم
شوهرمم میدونه من معذبم اونم یه جورایی با من موافقه اما چون خیلی عاطفی و خجالتیه نه میتونه به بچه خواهرش چیزی بگه نه به خواهرش...
واقعیتش اینه که خونواده خواهرش اینا مشکل خونوادگی دارن و به همین علت بچه شون دوست داره بیاد خونه ما... البته ماهم یه بچه کوچیک داریم ولی بیشتر میاد خونه ما بازی کامپیوتری انجام میده ... خلاصه میاد خونه ما که اوقاتش سپری شه...
من خودم زیاد بهش اعتنایی نمیکنم ... ولی وقتی میبینه از من بیشتر از خونواده ش محبت میبینه مشکلاتشو میاد به منم میگه ... ولی باز هم با همه این احوال دوست ندارم بیاد خونه ما

خب پس کلاً قضیه فرق کرد.
کم رویی و خجالت رو بذارید کنار و همراه شوهرتون مشکل خواهرش رو رفع کنید!
کی واجب تر از فامیل نزدیک؟ اون هم در همسایگی؟!
مشکلشون رو رفع کنید بچه هم خود به خود میره پی کارش...

[="Blue"]

...نسیم...;434426 نوشت:
واقعیتش اینه که خونواده خواهرش اینا مشکل خونوادگی دارن و به همین علت بچه شون دوست داره بیاد خونه ما

با اجازه کارشناس محترم بحث!
به نظر بنده راهش اینه که مشکل خانوادگیشون حل بشه تا بچه هم رغبت کنه تو خونشون بمونه. اگه قابل حل شدنه که کمک کنید حل بشه اگرم حلش مشکله بازم سعی کنید کمک کنید بهشون. یا اینکه اگر براتون مقدوره خودتون با خواهرشوهرتون صحبت کنید. مثلا بگید اگر برای بچش خدای نکرده اتفاقی بیفته شما مسئولش نیستید و خودتون یه بچه کوچیک دارید و نمی تونید حواستون به همه جا باشه....[/]

رفتار عادتی ; رفتاری نیست که در مدت کوتاهی از بین بره.

متاسفانه کاری کردید که این بچه عادت کرده .

باید صبر داشته باشید و با برنامه پیش برید که کم کم این عادت از بین بره.

مثلا بگید:

پسر خوب پسری هست که توی خونه خودشون باشه و به مامانش کمک کنه.

و حرف های از این قبیل ...

البته اگه دوس دارین رنجشی پیش نیاد.

چون اگر رک گویی کنید به احتمال زیاد رنجش بوجود میاد. باید اینارو مد نظر داشته باشید.

نرگس الزهرا;434383 نوشت:
ولی من میگم مامانش باید بهش بگه
کم محلی کار خوبی نیس اخه اون بچست بخدا گناه داره اگه واقعا فهمش بالا بود که زیاد نمیومد پس کوچیکه و نفهم
کی با ادم نفهم بد برخورد میکنه؟
نزارید دلش بشکنه
به نظرم خودتون یا شوهرتو غیر مستقیم به مامانش بگید
من شخصا اصلا با بچه های کوچیک برخورد بدی ندارم ندارم چون چیزی نمیفهمن
بنظرم اینارو باید مامان بچه بفهمه و به بچش بگه
:Gol:


درسته بچست نمیفهمه اما یه بالاخره که باید بفهمه
اگه مامانش فقط بهش بگه فک میکنه عین همیشه از رو تعارف و.....

...نسیم...;434426 نوشت:
مرسی ازراهنماییهاتون
همه اینارو که شما فرومودین رو تقریبا قبول دارم
شوهرمم میدونه من معذبم اونم یه جورایی با من موافقه اما چون خیلی عاطفی و خجالتیه نه میتونه به بچه خواهرش چیزی بگه نه به خواهرش...
واقعیتش اینه که خونواده خواهرش اینا مشکل خونوادگی دارن و به همین علت بچه شون دوست داره بیاد خونه ما... البته ماهم یه بچه کوچیک داریم ولی بیشتر میاد خونه ما بازی کامپیوتری انجام میده ... خلاصه میاد خونه ما که اوقاتش سپری شه...
من خودم زیاد بهش اعتنایی نمیکنم ... ولی وقتی میبینه از من بیشتر از خونواده ش محبت میبینه مشکلاتشو میاد به منم میگه ... ولی باز هم با همه این احوال دوست ندارم بیاد خونه ما

حالا یک کم قضیه روشن تر شد. یک پسر بچه فراری از خونه که به دنبال جایی غیر از خونه خودشون می گرده، جایی که کسی بهش محبت کنه و حرف هاش رو گوش بده. خدا انشا الله خودش این بچه رو حفظ کنه. در سال های اینده این بچه علاقه چندانی به خونه شما اومدن نداره و جذب دوستاش میشه و اهل رفت و امد به خونه های اونها و خدا انشا الله خودش نگهدارش باشه از این آسیب های این دوره و زمونه. خانواده هایی که به بچه هاشون توجه دارن کلی گلایه از این دارن که بچه هاشون داره از دست میره وای بحال این بچه که از این سن فراری شده از خونه.
من شرایط زندگی شما و روابط خانوادگیتون رو نمی دونم اگر براتون مقدوره این بچه رو که به شما پناه اورده نرونیدش اگر احیا بشه و از اسیب های اجتماعی دور بمونه مثل اینه که شما تمام مردم دنیا رو احیا کردید ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعا. تا می تونید و توان دارید در حل مشکلات خانواده اش بکوشید. از مشاورین خوب کمک بگیرید و مشکل اون خانواده رو تا حدودی کم کنید. خدا می دونه چقدر خدا رو از خودتون راضی می کنید با این کار.

صبح قریب;434463 نوشت:
حالا یک کم قضیه روشن تر شد. یک پسر بچه فراری از خونه که به دنبال جایی غیر از خونه خودشون می گرده، جایی که کسی بهش محبت کنه و حرف هاش رو گوش بده. خدا انشا الله خودش این بچه رو حفظ کنه. در سال های اینده این بچه علاقه چندانی به خونه شما اومدن نداره و جذب دوستاش میشه و اهل رفت و امد به خونه های اونها و خدا انشا الله خودش نگهدارش باشه از این آسیب های این دوره و زمونه. خانواده هایی که به بچه هاشون توجه دارن کلی گلایه از این دارن که بچه هاشون داره از دست میره وای بحال این بچه که از این سن فراری شده از خونه.
من شرایط زندگی شما و روابط خانوادگیتون رو نمی دونم اگر براتون مقدوره این بچه رو که به شما پناه اورده نرونیدش اگر احیا بشه و از اسیب های اجتماعی دور بمونه مثل اینه که شما تمام مردم دنیا رو احیا کردید ومن أحياها فكأنما أحيا الناس جميعا. تا می تونید و توان دارید در حل مشکلات خانواده اش بکوشید. از مشاورین خوب کمک بگیرید و مشکل اون خانواده رو تا حدودی کم کنید. خدا می دونه چقدر خدا رو از خودتون راضی می کنید با این کار.

من در حد خودم تلاشمو کردم که مشکل خونوادگیشون حل بشه ... دیگه حوصله شونو ندارم ... شوهرمم اینو میدونه ... خودشم منو درک میکنه ... اونا اصلا نمیخوان مشکلشون حل بشه و برای همین من دوست ندارم باهاشون زیاد رفت و اومد کنم ... فقط پسرش که نیس خود خواهرشوهرمم حوصله ش که سر میره میاد خونه ما...
پسرش دو شب پیش اومد خونمون من رفتم توی اتاق و بیرون نیومدم شوهرم خونه بودبهش گفت فقط عصرا بیا خونه ما حالا از روزی که رفته دیگه نیومده ...

دوستان چقدر قضیه رو فلسفی میکنید، قضیه زنده کردن یا کشتن روح و روان یکی نیست
مشکل اینجاست که چون خونه این خانم کنار خونه خواهرشوهرشونه، مادر بچه و خود بچه فکر میکنن میتونن هروقت خواستن بیان و برن
خب این غلطه
پس ارامش خود اعضای اون خونه چی میشه!!!
برای بچه یک تایمی رو مشخص کنید و بگید فقط این ساعتها میتونی بیای خونه ما بازی
مادرش رو هم به طریق غیر مستقیم و زبون نرم بهش بگید که هروقت بیکار بود نمیتونه بیاد وقت شما رو بگیره

[="Tahoma"][="Navy"]به نام خدا نسيم عزيز سلام ممنون از سوالتون احتراما از جناب حامي و جناب اميدوار درخواست مي كنيم پاسخ هاي خوبشون را برامون بنويسند تا ما هم استفاده كنيم .[/]

...نسیم...;434081 نوشت:
سلام
خواهر شوهری دارم که یک پسر هفت هشت ساله داره و در همسایگی ما زندگی میکنه... این پسرش تقریبا هر روز وقت و بیوقت ما و در واقع وقتی حوصله ش سر میره میاد خونه ما و دیگه کم کم داره به اومدن خونه ما عادت میکنه و من از این موضوع رنج می برم چون بالاخره دیگه پسرش ممیزه و باید بگی نگی حجابمو پیشش رعایت کنم ... این موضوع خیلی کلافه م کرده ... و باعث بحثهایی بین من و همسرم شده ... واقعا نمیدونم چیکار کنم نذارم بیاد خونمون یا زندایی مهربونی باشم و راهش بدم ...از طرفی دلم براش میسوزه از طرفی خودم دوست دارم راحت باشم
شما جای من بودین چیکار میکردین؟؟؟

به نام نامی الله
دوست عزیز اول درباره اومدن این پسر به خونتون اگه میدونیدپسر آرومی هست و شر و شیطون نیس وقابل تحمله ایراد نگیرید چون به هر حال شما را هم دوست داره.دوم حجابتون پسر هفت هشت ساله هنوز به سن تکلیف نرسیده که بخواهید حجاب داشته
باشید.فقط سعی کنید لباسهای مناسب بپوشید.

مرسی دوستان
راه دادن اون به خونمون باعث وابستگیش میشه همونطور که الان تقریبا این اتفاق داره میوفته...
من از همون اول هم بعد از چند بار که میومد تو ساعتایی که خودم میخاستم در رو به روش باز میکردم...
خودش یه بار بهم میگفت شما کی از اینجا میرین من دلم براتون تنگ میشه... و میدونم اگه ما از این خونمون نقل مکان کردیم ضربه روحی شدیدی بهش وارد میشه...(در مورد رعایت حجابم مرجع تقلیدم میگه احتیاط مستحب اینه که پیش بچه ممیزحجاب رعایت بشه)
سوال من اینه دوستان:
من دوست ندارم این بچه بیاد خونمون با این حال آیا من وظیفه ای در قبالش دارم؟؟؟
چه جوری میشه از این امتحان الهی سربلند بیرون اومد؟

...نسیم...;435840 نوشت:
من دوست ندارم این بچه بیاد خونمون با این حال آیا من وظیفه ای در قبالش دارم؟؟؟
چه جوری میشه از این امتحان الهی سربلند بیرون اومد؟

علت اینکه دوست ندارید چیه؟ همینجور خوشتون نمیاد یا دلیلی داره؟
اگه واقعاً دلیلی داره که دوست ندارید این پسر به خونه شما رفت و آمد داشته باشه، با اون روشهایی که گفتم سعی کنید تا کم کم وابستگیش رو از خونه خودتون بگیرید.
حتماً هم با مادرش در این رابطه صحبت کنید. از روابط حسنه خواهر شوهر و عروس هم نترسید. چون بحث اینجا بیشتر مربوط به تربیت اون پسر هست و مطمئناً خواهرشوهرتون هم متوجه خواهند شد.

علی ;435844 نوشت:
علت اینکه دوست ندارید چیه؟ همینجور خوشتون نمیاد یا دلیلی داره؟
اگه واقعاً دلیلی داره که دوست ندارید این پسر به خونه شما رفت و آمد داشته باشه، با اون روشهایی که گفتم سعی کنید تا کم کم وابستگیش رو از خونه خودتون بگیرید.
حتماً هم با مادرش در این رابطه صحبت کنید. از روابط حسنه خواهر شوهر و عروس هم نترسید. چون بحث اینجا بیشتر مربوط به تربیت اون پسر هست و مطمئناً خواهرشوهرتون هم متوجه خواهند شد.

علت بی میلی م به خاطر اینه که میخوام توی خونه راحت باشم و اینکه اگه بخواد بیاد ول کن نیست
به مادرش گفتم نگذاره بچه ش از خونه دل بکنه اسباب سرگرمیشو فراهم کنه اما کو گوش شنوا... کامپیوترشونو جمع کرده میگه تا مدرسه میره نمیارم درسش افت میکنه... میگم خب بیار در اتاقو یه ساعت براش باز کن تا بازی کنه ... میگه اگه بخواد بازی کنه با داد و بیداد و زور میره بازی میکنه و به حرفم گوش نمیده

...نسیم...;435853 نوشت:
به مادرش گفتم نگذاره بچه ش از خونه دل بکنه اسباب سرگرمیشو فراهم کنه اما کو گوش شنوا... کامپیوترشونو جمع کرده میگه تا مدرسه میره نمیارم درسش افت میکنه... میگم خب بیار در اتاقو یه ساعت براش باز کن تا بازی کنه ... میگه اگه بخواد بازی کنه با داد و بیداد و زور میره بازی میکنه و به حرفم گوش نمیده

من هم جای اون بچه بودم دم به ساعت میکندم از خونه مون و میرفتم یه جایی که کامپیوتر باشه!
بچه ست! انرژی داره! میخواد این انرژیش رو تخلیه کنه. گیرم که کامپیوتر چیز خوبی نیست. ولی همینم اومدن ازش گرفتن؟؟؟ دیگه چیکار میخواستین اون بچه بکنه؟؟؟ حق داره بنده خدا!!!
این دیگه وظیفه شماست.
باید سعی کنید یه جوری اسباب سرگرمی درست آقا پسر رو توی خونه خودشون و با همکاری دو تا خانواده با هم فراهم کنید. تا آقا پسر هم به درسش برسه و هم اوقات فراغتش رو پر کنه.
اگه لازم شد حتماً با مشاور خانواده صحبت کنید.
این اوضاع به غیر از اینکه شرایط خانوادگی پسر رو درست کنید قرار نیست مسالمت آمیز حل بشه.
موفق باشید.

[="Tahoma"][="Black"]من فکر میکنم چون شما رو خیلی دوست داره به دیدنتون میاد ...معمولا بچه ها به سمت کسی که بهشون محبت میکنن جذب میشن ...نمیدونم شاید اگه منم تو شرایط شما بودم از داشتن مهمون همیشگی ناراحت میشم
بهتره خودتون علت این رفت و امد و پیدا کنید ؟
شما رو دوست داره ؟ خونتون براش جذابه یا هر چی ..
[/]

شما هم کامپیوترتونو جمع کنید:khandeh!:

موضوع قفل شده است