شرک یا بی‌خدائی؟ کدامیک بزرگتر است؟

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شرک یا بی‌خدائی؟ کدامیک بزرگتر است؟

سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد رئوف

استوار;582162 نوشت:
سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

در قرآن در مورد شرک چنین بیان شده است: إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا (1) مسلّماً خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى ‏بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‏ بخشايد، و هر كس به خدا شرك ورزد، به يقين گناهى بزرگ بربافته است.
بنابر این آیه، هر گناهی کمتر از شرک، ممکن است تحت شرایطی بخشیده شود ولی شرک بخشیده نمی شود.

از سوی دیگر، بی خدائی گناهی کمتر از شرک نیست و اگر در شرک، فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، در بی خدایی، اساس وجود خداوند را انکار میکند. بنابراین به نظر می رسد که از نظر مجازات تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند. به این معنا که هردو مورد بخشش قرار نمی گیرند.

موفق باشید

1. نساء 48

من برای خودم اثبات شریک نداشتن خدا سخت تر از اثبات وجود داشتن خدا بود! یعنی این که خودمو متقاعد کنم یه خالق فقط وجود داره سخت تر بود تا اینکه اصلا اون یه خالقم وجود داره!

سلام و عرض ادب.
با سپاس از شما کارشناس محترم بابت پاسخگوئی :Gol:

رئوف;582841 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

در قرآن در مورد شرک چنین بیان شده است: إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ وَيَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاء وَمَن يُشْرِكْ بِاللّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا (1) مسلّماً خدا، اين را كه به او شرك ورزيده شود نمى ‏بخشايد و غير از آن را براى هر كه بخواهد مى‏ بخشايد، و هر كس به خدا شرك ورزد، به يقين گناهى بزرگ بربافته است.
بنابر این آیه، هر گناهی کمتر از شرک، ممکن است تحت شرایطی بخشیده شود ولی شرک بخشیده نمی شود.

از سوی دیگر، بی خدائی گناهی کمتر از شرک نیست و اگر در شرک، فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، در بی خدایی، اساس وجود خداوند را انکار میکند. بنابراین به نظر می رسد که از نظر مجازات تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند. به این معنا که هردو مورد بخشش قرار نمی گیرند.

موفق باشید

1. نساء 48

و البته با توجه به فرموده قرآن کریم و وعده الهی و در صورت توبه و بازگشت کامل، هر گناهی و از جمله شرک نیز بخشیده میشود.
هر چند آیه‌ای که بدان اشاره نمودید و جمله آبی رنگ فوق بیانگر بزرگ بودن شرک در مقایسه با سایر گناهان است.
لذا معنای جمله قرمز رنگ این است که فرد بیخدا عضوی از مجموعه افراد مشرک است.
اما به نظر نمی‌آید بیخدائی را بتوان نوعی شرک قلمداد کرد و در نتیجه، شرک از بیخدائی بزرگتر خواهد بود. آیا این منطقیست؟

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

maryam27;582936 نوشت:
من برای خودم اثبات شریک نداشتن خدا سخت تر از اثبات وجود داشتن خدا بود! یعنی این که خودمو متقاعد کنم یه خالق فقط وجود داره سخت تر بود تا اینکه اصلا اون یه خالقم وجود داره!

اگر روند این نوع اندیشه‌تان را بیان کنید، آنگاه مطلبتان بیشتر با موضوع تاپیک مرتبط خواهد بود.
زیرا اگر دستیابی اندیشه انسان به یگانگی خدا سخت تر از دستیابی به وجود خدا باشد، آنگاه منطقی نیست که گناه مشرک از بیخدا سنگین‌تر شود.

[="Tahoma"][="Navy"]

استوار;582162 نوشت:
سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟


سلام
کفر نفی اصل حقیقت و شرک نفی اصیلترین ویژگی حقیقت است و هردو نوعی کفرند
از سوی دیگر کفر به شرک باز می گردد چه اینکه انسان از عقیده به امری محوری در جهان خالی نیست لذا عمده کفار مادی گرا و دهری اند و به نوعی حاکمیت آن را بر جهان و خود پذیرفته اند و این جایگزینی و قائل شدن به خدایی چیزی غیر خدای حقیقی نوعی شرک است
لذا به نظر می رسد این دو ترجیحی به یکدیگر نداشته باشند هرچند در قرآن کریم شرک بعنوان گناه نابخشودنی مطرح شده است
یا علیم[/]

استوار;582162 نوشت:
سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟

سلام علیکم برادر بزرگوار،
به نظر حقیر که البته یک نظر کارشناسی هم نیست شرک و کفر دو مقوله نیستند و در اصل یکی هستند، در اصل نقطه‌ی مقابل ایمان کفر است و شرک تنها کفر را مدرج می‌نماید، از شرک خفی تا شرک جلی و تا نهایت شرک که می‌شود کفر، هر چه سهم کمتری به خداوند داده شود و سهم بیشتری به خود داده شود درجه‌ی شرک بیشتر شده و به کفر نزدیک‌تر می‌گردد ... اگر کسی خدایی برای خود سراغ ندارد چون داشتن خداوند برایش تا کنون موضوعیتی پیدا نکرده است پس چنین کسی نه مشرک است و نه کافر، اما اگر حق به کسی عرضه شود و او حق را بشناسد و انکار کند، این انکار می‌تواند دلایل ظاهری متنوعی داشته باشد ولی در اصل دلیل آن خودخواهی و خودستایی است، یعنی اینکه انسان برای خودش و نظر خودش و میل خودش اولویت بیشتری قائل شده است تا برای خداوند و نظر خداوند و امر خداوند و رضای خداوند، این یعنی نه تنها خود را در حعرکم و نظر و رضایت شریک خداوند قرار داده است که بالاتر از آن گاهی نظر این شریک (که خودش باشد) را نه هم‌رتبه‌ی با خدا که بالاتر از نظر خدا می‌داند و به کار می‌بندد.
با این حساب هر کسی که در مقابل خداوند سر سوزنی عرض اندام کند و فنای فی الله نباشد و در مقام رضا نباشد هر آینه مشرک خواهد بود، اگرچه اصطلاحاً مؤمن باشد:
وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُ‌هُم بِاللَّـهِ إِلَّا وَهُم مُّشْرِ‌كُونَ [یوسف، ۱۰۶]
اسلام که مرام و مسلک تسلیم شدن مقابل خداوند است سبیلی است برای خروج از کفر تا برسد به شرک جلی تا برسد به شرک خفی و تا ترک تمام شرک‌ها و مقام بندگی خداوند که بالاترین درجه‌ی تسلیم است و نهایت ایمان. از نگاه دیگر اسلام سبیلی است برای وارد شدن در فضای تسلیم شدن در مقابل رضای خدا و پذیرش ولایت حقّ که یعنی اولویت دادن به خداوند در هر فعل و قول و حتی نیتی نسبت به آنچه که خود دوست داریم یا فکر می‌کنیم درست باشد. اگر ترک دوست داشتن خود برای تسلیم خداوند شدن باشد می‌شود رضا و اگر ترک چیزی باشد که فکر می‌کنیم درست است برای تسلیم خداوند شدن می‌شود توکل و اعتماد بر خدا.
در اینجاست که می‌بینیم شرط ورود در اسلام یک اعتراف و شهادت زبانی است که در قلب هم لزومی ندارد جا داشته باشد، و البته برخی اهمّ واجبات هم ضروری مسلمان بودن است که ترکشان خودبخود خروج از اسلام خواهد بود، بعد رشد در این مسیر می‌شود ترک محرمات و انجام واجبات، بعد رشد بیشتر در ترک مکروهات و پرداختن به مستحبات است و این مسیر ادامه دارد تا آنجا که حتی سلیقه‌ی انسان هم رنگ خدایی بگیرد، مثل آنجا که حضرت رضا علیه‌السلام فرمودند من این خرما را بیش از سایر خرماها دوست دارم چون پدرم آن را بیشتر از خرمای دیگر دوست داشتند و ایشان اینطور بودند چون پدرشان اینطور بودند و همینطور تا چون رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله اینطور بودند. اینکه حتی سلایق شخصی و شخصی‌ترین نظرات انسان هم نه نظر خود انسان که نظر خالق انسان باشد ... این می‌شود نهایت تسلیم و می‌شود مقام بندگی و می‌شود خروج از هرگونه شرک و می‌شود مقام محمود ... رسیدن به آن از طریق محبت است و کسب محبت از راه کسب معرفت است و تثبیت معرفت از راه عمل به وظایف و تمرین ایمان و تقواست ...

با این حساب شرک و کفر را نباید از هم جدا کرد، کفر نهایت شرک است، وقتی که شخص کل سهم را برای خودش برداشت و هیچ اولویتی به غیر خودش نداد، خود را مالک و صاحب خود دانست و خداوند را به کل انکار کرد.
اینکه خداوند هر گناهی را ممکن است ببخشد (یا نهایتاً می‌بخشد) بجز شرک هم از این دیدگاه قابل طرح است، اینکه شرک اگر به حدّی بزرگ باشد که انسان از دایره‌ی تسلیم خارج شود و حتی از فسق هم بیراهه‌تر رود تا جایی که شرک او جلی و آشکار شود دیگر چنین ظلمی به خود جز با توبه و جبران قبل از مرگ بخشیده نمی‌شود ... اگرچه حقیر تردید دارم و این احتمال را می‌دهم که تنها نهایت شرک جلی که کفر مطلق است در عذاب ابدی گرفتار شود و هر مرحله‌ی دیگری از شرک به هر حال جایی در جهنم برطرف گردد، کسی هم که گرفتار شرک جلی نباشد با عذاب‌های دنیا و در حین مرگ و در برزخ و در قیامت بخشیده می‌شود و کسی که متصوف به شرک جلی نباشد در دایره‌ی ایمان وارد می‌شود و شفاعت به او تعلق می‌گیرد اگرچه اسم او هم در شناسنامه یا به صورت رسمی شیعه نباشد ...

شاید هم اشتباه کنم :Gig: ان شاء الله اگر اشتباه کردم خود شما یا سایر دوستان یا کارشناس محترم اصلاح بفرمایید یا بفرمایید بفرمایند :ok:

یا علی

استوار;583006 نوشت:
سلام و عرض ادب.
با سپاس از شما کارشناس محترم بابت پاسخگوئی :Gol:

و البته با توجه به فرموده قرآن کریم و وعده الهی و در صورت توبه و بازگشت کامل، هر گناهی و از جمله شرک نیز بخشیده میشود.
هر چند آیه‌ای که بدان اشاره نمودید و جمله آبی رنگ فوق بیانگر بزرگ بودن شرک در مقایسه با سایر گناهان است.
لذا معنای جمله قرمز رنگ این است که فرد بیخدا عضوی از مجموعه افراد مشرک است.
اما به نظر نمی‌آید بیخدائی را بتوان نوعی شرک قلمداد کرد و در نتیجه، شرک از بیخدائی بزرگتر خواهد بود. آیا این منطقیست؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

- نکته ای که در باب توبه اشاره کردید، مطلب خوبی است و باید توجه کنیم که اگر فرد واقعا توبه کند، این گناه نیز مورد بخشش واقع می شود.

- اینکه خداوند مادون شرک را مورد بخشش قرار می دهد، به معنای این نیست که کفر از شرک کوچکتر است. به عبارت دیگر، آیه بیان می کند که مادون شرک، ممکن است مورد بخشش قرار بگیرد ولی بیانگر این نیست که بی خدایی از شرک کوچکتر است. بلکه ممکن است که بی خدایی هم عرض و حتی بالاتر از شرک باشد.

موفق باشید

maryam27;582936 نوشت:
من برای خودم اثبات شریک نداشتن خدا سخت تر از اثبات وجود داشتن خدا بود! یعنی این که خودمو متقاعد کنم یه خالق فقط وجود داره سخت تر بود تا اینکه اصلا اون یه خالقم وجود داره!


خب هردوی این مواردو میشه با دلایل علمی (مثل نظریه بیگ بنگ) اثباتشون کرد...اگر نیازی به این مباحث بود (تو این تاپیک یا یه تاپیک دیگه) بعد جواب های کارشناسان محترم و عزیزان کارشناس اگر نیازی به من بود میتونم این مواردو اثبات کنم...

techies;583068 نوشت:

خب هردوی این مواردو میشه با دلایل علمی (مثل نظریه بیگ بنگ) اثباتشون کرد...اگر نیازی به این مباحث بود (تو این تاپیک یا یه تاپیک دیگه) بعد جواب های کارشناسان محترم و عزیزان کارشناس اگر نیازی به من بود میتونم این مواردو اثبات کنم...

با سلام خدمت شما دوست گرامی

اگرچه پیش از این نیز در این موارد در سایت بحث هایی صورت گرفته است، اما اگر بحث های صورت گرفته برای شما قانع کننده نیست، می توانید مطالب مورد نظر خود را در قالب تاپیک جدید مطرح کنید تا مورد بحث و بررسی قرار بگیرد.

موفق باشید

[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

رئوف;582841 نوشت:

از سوی دیگر، بی خدائی گناهی کمتر از شرک نیست و اگر در شرک، فرد، موجودی را در عرض خداوند تصویر می کند، در بی خدایی، اساس وجود خداوند را انکار میکند. بنابراین به نظر می رسد که از نظر مجازات تفاوتی با یکدیگر نداشته باشند. به این معنا که هردو مورد بخشش قرار نمی گیرند.

محی الدین;583015 نوشت:

کفر نفی اصل حقیقت و شرک نفی اصیلترین ویژگی حقیقت است و هردو نوعی کفرند
از سوی دیگر کفر به شرک باز می گردد چه اینکه انسان از عقیده به امری محوری در جهان خالی نیست لذا عمده کفار مادی گرا و دهری اند و به نوعی حاکمیت آن را بر جهان و خود پذیرفته اند و این جایگزینی و قائل شدن به خدایی چیزی غیر خدای حقیقی نوعی شرک است
لذا به نظر می رسد این دو ترجیحی به یکدیگر نداشته باشند هرچند در قرآن کریم شرک بعنوان گناه نابخشودنی مطرح شده است

باء;583017 نوشت:

به نظر حقیر که البته یک نظر کارشناسی هم نیست شرک و کفر دو مقوله نیستند و در اصل یکی هستند، در اصل نقطه‌ی مقابل ایمان کفر است و شرک تنها کفر را مدرج می‌نماید، از شرک خفی تا شرک جلی و تا نهایت شرک که می‌شود کفر، ...
... با این حساب شرک و کفر را نباید از هم جدا کرد، کفر نهایت شرک است، ...

رئوف;583063 نوشت:

اینکه خداوند مادون شرک را مورد بخشش قرار می دهد، به معنای این نیست که کفر از شرک کوچکتر است. به عبارت دیگر، آیه بیان می کند که مادون شرک، ممکن است مورد بخشش قرار بگیرد ولی بیانگر این نیست که بی خدایی از شرک کوچکتر است. بلکه ممکن است که بی خدایی هم عرض و حتی بالاتر از شرک باشد.

با تشکر مجدد از کارشناس گرامی جناب رئوف و نیز برادران بزرگوار و اندیشمندم جنابان محی‌الدین و باء :Gol:

اثبات وجود خدا مقدم است بر اثبات یگانگی او.
در واقع سختی کار همان اثبات واجب‌الوجود است و پس از آن اثبات یگانگی وی نسبتاً ساده خواهد بود.
فردی که وجود واجب‌الوجود برایش مثبِت نباشد (البته نه از سر لجاجت و عناد) ، هنوز بر سر پله اول مانده و منطقاً نباید گناهش بیشتر از فرد مشرک یا هم تراز با آن باشد.

استوار;583116 نوشت:
سلام و عرض ادب.
...
فردی که وجود واجب‌الوجود برایش مثبِت نباشد (البته نه از سر لجاجت و عناد) ، هنوز بر سر پله اول مانده و منطقاً نباید گناهش بیشتر از فرد مشرک یا هم تراز با آن باشد.

سلام علیکم برادر عزیزم و رحمت و برکات خداوند بر شما، :Gol:
مگر کسی که چیزی برایش اثبات نشده باشد گناهی بر گردنش است که دیگر کم یا زیادش را با گناه کمتر و بیشتر بسنجیم؟
البته از جهتی بله گناهی برایش ثبت خواهند کرد شاید، آن هم وقتی که دلش بگوید ایمان آوردم ولی او بگوید نه من الا و بالله تنها به دنبال پاسخی با گزاره‌های فلسفی می‌گردم و تنها چنان پاسخی را خواهم پذیرفت، بعد آنچه که دلش تأیید کرده و فهمیده است را زیر پایش بگذارد و چشمانش را بر آن ببندد و بگوید باید طوری برایم اثبات شود که قابل بیان برای دیگران هم باشد، یعنی درک خودش برایش کفایت نکند، اینجاست که پایش لنگ خواهد بود، چون ایمان یک مسأله‌ی شخصی است ولی او در تبیین آن است که فرو مانده است و با آنکه حقیقت به او عرضه شده است آن را نپذیرفته‌ است ... اگرچه چنین کاری از برخی علما که خیلی در عمق علم فرو رفته‌اند گاهی سر می‌زند ولی معمولاً چندان عامدانه نیست و در واقع این از صدماتی است که داشتن سالها رویکرد علمی بر پیکره‌ی وجودی او وارد کرده است، اینکه گاهی بدیهیات را هم نمی‌پذیرد و با آنکه می‌داند درست هستند ولی ایمان آوردن به آنها را به فرمول‌بندی کردن آن‌ها مؤکول می‌نماید که البته شاید هرگز هم موفق به آن کار نشود یا اصلاً فرمول‌بندی اشتباه او را به جای غلطی برساند و او متوجه غلط بودنش نشده باشد، جای در مقابل آن بدیهیات ابتدایی که سعی داشت از ابتدا اثباتشان نماید. با توجه به اینکه چنین انکاری هم باز از روی دشمنی نیست باز فکر کنم بشود امید داشت که چنین کسی هم رستگار شود، چون شاکله‌اش حق ستیز نیست، اما خوب چنین رویکردی هم خطرناک است، چون اگر آن نیاز درونی که به فرمول‌بندی کردن حقیقت و بدیهیات احساس می‌کند نه برای اطمینان قلبی خودش که برای مطرح شدن در میان اندیشمندان دیگر باشد و یا چیزی شبیه به آن دیگر این انکارهای او چندان هم حقیقت‌طلبانه نبوده و باید نگران باشد که هوای نفسش شریک حق‌طلبی‌ او شده باشد و خود را شریک خداوند در حکمرانی دل گمان کرده باشد و بر شرک از دنیا برود.
خدا می‌داند و بندگانش حقیر نمی‌دانم
:Gig:
در هر صورت حق با شماست، اثبات وجود خداوند مقدم بر اثبات یکتایی اوست و البته مشکل‌تر هم هست اگرچه نهایتاً هیچ کدام آنقدرها سخت نیستند. کسی که در راه شناخت خدا بمیرد و به خدا نرسیده از دنیا برود به نظر حقیر همانند کسی است که در وسط گفتن ذکر لا اله الا الله و قبل از گفتن الله جان داده باشد، خداوند کریم‌تر و جبران‌کننده‌تر از آن است که چنین کسی را کافر محشور گرداند. :Gol:
یا علی

استوار;582162 نوشت:
سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟



بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما

بی خدایی و کفر بزرگتر از شرک میباشد چون شرک زیر مجموعه کفر است. کفر میتواند هم انکار خدا باشد و هم شرک به خدا.

اما به نظر بنده کفر هم نوعی شرک محسوب میشود چون میفرماید: افرایت من اتخذ الهه هواه. این آیه شریفه بیانگر آنست که تبعیت از هوای نفس هم میتواند شرک باشد چون هوای نفس را هم نوعی اله و شریک برای خداوند دانسته است و مشخص است کسی که خدا را قبول ندارد از هوای نفسش متابعت میکند پس او هم به نوعی مشرک است.

در آیه شریفه : ان الله لایغفر ان یشرک به و یغفر مادون ذلک لمن یشاء هم اگر دقت شود فرموده است خداوند گناهانی کمتر از شرک را بر هر که خواهد میبخشاید. و کفر چیزی کمتر از شرک نیست اگر بالاتر نباشد...

[="Tahoma"][="Navy"]

استوار;583116 نوشت:
با تشکر مجدد از کارشناس گرامی جناب رئوف و نیز برادران بزرگوار و اندیشمندم جنابان محی‌الدین و باء

اثبات وجود خدا مقدم است بر اثبات یگانگی او.
در واقع سختی کار همان اثبات واجب‌الوجود است و پس از آن اثبات یگانگی وی نسبتاً ساده خواهد بود.
فردی که وجود واجب‌الوجود برایش مثبِت نباشد (البته نه از سر لجاجت و عناد) ، هنوز بر سر پله اول مانده و منطقاً نباید گناهش بیشتر از فرد مشرک یا هم تراز با آن باشد.


سلام
به نظر شما اگر کسی معتقد باشد موجودی هشت پا جهان را اداره می کند ( که یک تصور نادرست در مورد خدای متعال است ) با کسی که قائل به خدایی برای جهان نیست چه تفاوتی دارند ؟
هیچیک از آنان به حقیقت راه نیافته اند و هردو باور باطل است هرچند یکی با پذیرش خدایی است و دیگر با نفی خدا
البته شاید تا اندازه ای حق با شماست چه اینکه پذیرنده خدا ولو با تصور غلط شرک آمیز به یک سری از اصول اخلاقی نظرا و یا عملا پایبند است اما کافر الزامی ندارد به چیزی پایبند باشد
نفی کفر و شرک در ادیان علاوه بر خلاف واقع بودن آنها به دلیل یکسری کارکردهای و آثار اخلاقی و عملی است که نظام حیات فردی و اجتماعی افراد را مختل می کند
اگر می بینیم با وجود کفار و مشرکین این آثار زیاد مشهود نیست بخاطر وجود و تاثیرگذاری اندیشه های دینی اصیل طی تاریخ بشری است
یا علیم[/]

استوار;583009 نوشت:
سلام و عرض ادب.

اگر روند این نوع اندیشه‌تان را بیان کنید، آنگاه مطلبتان بیشتر با موضوع تاپیک مرتبط خواهد بود.
زیرا اگر دستیابی اندیشه انسان به یگانگی خدا سخت تر از دستیابی به وجود خدا باشد، آنگاه منطقی نیست که گناه مشرک از بیخدا سنگین‌تر شود.



به نظرم نمیتونیم یه حکم صادر کنیم بگیم گناه شرک بیشتره یا کفر. میتونه برای هر فردی تغییر کنه.
خوب هر فردی اول براش این سوال پیش میاد که ایا خالقی وجود داره یا نه! میره و تحقیق میکنه تا به یه جوابی برسه. اگر به جواب قانع کننده ای نرسید که هیچی .دیگه به مرحله شرک نمیرسه. ولی اگه براش اثبات شد که هستی یه افریدگار یا افریدگارانی داره حالا باید بره دنبالش تا بفهمه افریدگاراش چه موجوداتی هستن!
البته اگر همون اول اثبات وجود داشتن خدا، یگانگیش براش اثبات نشده باشه (که برای من اینطور بود)
خوب من برام چند تا سوال پیش اومد: اصلا این خدایی که تو قران نام برده شده چرا باید همون خدای واقعی باشه؟ چه اشکالی داره این جهان چندتا افریننده داشته باشه؟ اصلا چرا یه واسطه نمیتونه این وسط باشه بین هر چندتا مخلوق با خدا باشه؟ و ...
عظمت این دنیا و اتفاقایی که تو هر لحظه توش می افته و "زمان"ی که برای خدا مفهوم نداره و از ازل تا ابد همه چی رو میدونه و تدبیر میکنه و حاکمیت میکنه و ... درک اینکه همه این کارا زیر سر یک وجودبرتر باشه ،برام سخت بود.
شاید یه ادم دیگه درک وجود خالقی برای هستی براش سخت تر باشه!
به هر حال خدا به هر فردی یه مقدار درک و فهم داده و نمیشه گفت الزاما گناه شرک بیشتر از کفره یا برعکس. از هرکس به مقدار درک و فهمی که داده توقع داره . شاید تمام استدلال هایی که من برای اثبات خدا برای خودم کردم و منو به یه نتیجه ای رسونده اشتباه باشه . ولی مهم اینه که من سعی میکنم دنبال حقیقت باشم.
شاید اگر خدا یکم بیشتر بهم درک و فهم میداد میتونستم اعتقادهام رو محکم تر کنم ( و البته ممکن هم بود که ملحد میشدم! :دی) و اون وقت اگر تحقیق هام و مطالعاتم رو بیشتر نمیکردم و به یه نتیجه ای میرسیدم(میخواد هرچی باشه چه انکار خدا چه وجودش چه یگانگیش چه شزیک داشتننش) سزاوار سرزنش بودم.(حتی اگه اون نتیجه ای بهش برسم یکتایی خدا باشه)

در کل فکر میکنم بستگی به نوع تفکر هر فرد داره . اگر کسی مثل من باشه به نظرم اگر برای خدا شریک قائل بشه گناش کمتر از ملحد بودنشه !

استوار;582162 نوشت:
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟

باسلام
به نظرم این سوال خیلی کلیست بستگی به نوع وشرایط وفردوجامعه وی و...
داردواینهاکاملامتغیراندگاهی اوقات شرکی بزرگ به خداازحداقل کفربه خداناپسندتراست
یاحق

استوار;582162 نوشت:
[="Tahoma"]سلام و عرض ادب.

از نظر دین مبین اسلام و نزد خداوند متعال، شرک بزرگتر است یا بی‌خدائی؟


سلام و عرض تسلیت
من نظر اسلام رو نمیدونم اما واقعا باید دانست این ها اصلا گناه هستند یا خیر.
مثلا وقتی طرف به این نتیجه میرسه که خدایی نیست خوب اسلام الان میخواد چیکارش کنه؟ بندازتش توی آتیش؟این مساله جز اصول دینه و عقلانی ، این طور نیست که شما میگی خدا هست پس منم به این نتیجه باید برسم که خدا هست پس اگر نرسم گناه کردم و میرم جهنم.حالا اگر خدایی وجود نداشت چی؟خداپرستان عملا یه موجود خیالی رو یه عمر داشتند تو ذهن خودشون میپروروندن

muiacir;588315 نوشت:
سلام و عرض تسلیت
من نظر اسلام رو نمیدونم اما واقعا باید دانست این ها اصلا گناه هستند یا خیر.
مثلا وقتی طرف به این نتیجه میرسه که خدایی نیست خوب اسلام الان میخواد چیکارش کنه؟ بندازتش توی آتیش؟این مساله جز اصول دینه و عقلانی ، این طور نیست که شما میگی خدا هست پس منم به این نتیجه باید برسم که خدا هست پس اگر نرسم گناه کردم و میرم جهنم.حالا اگر خدایی وجود نداشت چی؟خداپرستان عملا یه موجود خیالی رو یه عمر داشتند تو ذهن خودشون میپروروندن

سلام بر شما
تکیه خداوند در قرآن کریم بر تعقل کردن میباشد و آنهایی را که تعقل نمیکنند مذمت میفرماید و وعده عذاب میدهد. فقط در جایی شرک و بیخدایی قابل بخشش است که فرد از نعمت عقل محروم باشد. (ولی اگر کلا از نعمت هدایت محروم بوده باشد ، عذرش موجه است )

موضوع قفل شده است