جمع بندی ساحت عقل و عشق!!!!
تبهای اولیه
با سلام و عرض ادب محضر اساتید گرامی
در باب عقل و عشق سخنها بسیار گفته اند،در تعاریف آنها نیز بیانهای متفاوتی آمده است،تا جائی که گاهی آنها را در تعارض با یکدیگر و گاهی همسو دانسته اند.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/عشق داند که در این دایره سرگردانند.
سوال من اینست که اولا تعریف کاملی از این دو مفهوم ارائه فرموده و بعد بیان کنید که آیا واقعا ساحت این دو از هم جداست یا در طول یکدیگرند؟
در واقع راه رسیدن به عشق حتما از عقل می گذرد یا لزومی در این باره نیست؟:Gol:
کارشناس بحث : سمیع
با سلام و عرض ادب محضر اساتید گرامیدر باب عقل و عشق سخنها بسیار گفته اند،در تعاریف آنها نیز بیانهای متفاوتی آمده است،تا جائی که گاهی آنها را در تعارض با یکدیگر و گاهی همسو دانسته اند.
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی/عشق داند که در این دایره سرگردانند.
سوال من اینست که اولا تعریف کاملی از این دو مفهوم ارائه فرموده و بعد بیان کنید که آیا واقعا ساحت این دو از هم جداست یا در طول یکدیگرند؟
در واقع راه رسیدن به عشق حتما از عقل می گذرد یا لزومی در این باره نیست؟:gol:کارشناس بحث : سمیع
باسمه تعالی
باسلام
حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست
احرام طواف کعبه دل بی وضو ببست(1)
عشق مرتبه عالی محبت است و عشق از عشقه به معنای میل مفرط است (2)
وبه تعبیر علامه جعفری عشق قابل تعریف علمی نیست زیرا نه محسوس است ونه معقول در حالیکه در دو قلمرو حس و عقل تاثیر دارد(3)
و خواجه عبدالله انصاری در رساله محبت نامه می نویسد :این شراب را آشامیدن باید نه شنیدن ،بدین مقام رسیدن باشد نه پرسیدن(4)
پرسی زتو من که عاشقی چیست؟
روزی که چو من شوی بدانی(5)
اما عقل:پی بردن به مجهولات از راه برهان واستدلال است
بسمه تعالی
فلاسفه ذات و جوهر و عرض انسان را همان عقل او میدانند، غیر عقل هر چه هست، آن را خارج از ذات انسان و در حکم وسائل و ابزار میدانند. " من " انسان یعنی همان قوه فکر کردن انسان، قوه تفکر منطقی انسان.
عرفا " من " انسان را عقل و فکر انسان نمیدانند، بلکه عقل و فکر را به منزله یک ابزار آن هم نه ابزار خیلی معتبر میدانند و " من " حقیقی هر کس را آن چیزی میدانند که از آن به " دل " تعبیر میکنند. حکیم و فیلسوف، " من " را آن چیزی میداند که از آن به عقل تعبیر میکند و عارف من واقعی انسان را آن چیزی میداند که از آن به دل تعبیر میکند.
البته شک نیست که مقصود عارف از دل، این دل گوشتی ای که در طرف چپ بدن انسان است، نیست، نمی خواهد بگوید من انسان همان دل گوشتی ای است که پروفسور برنارد آن را عمل جراحی میکند یا پیوند میزند. (همچنانکه) عقل یعنی مرکز اندیشه و تفکر و حسابگری، دل یعنی آن مرکز احساس و مرکز " خواست " در انسان، عقل یک کانون است و دل کانون و مرکز دیگری است.
عارف برای احساس و برای عشق به طور کلی که قویترین احساسها در انسان است ارزش و اهمیت زیادی قائل است. هر چه که حکیم و فیلسوف برای فکر کردن و برای استدلال و دلیل منطقی آوردن ارزش قائل است، عارف برای عشق ارزش قائل است، البته عشقی که عارف میگوید، با عشقهای روزنامه ای ما فوق العاده متفاوت است، عشق های روزنامه ای، عشق های جنسی است.
عشق عارف، عشقی است که اولا در انسان اوج میگیرد تا به خدا (میرسد) و معشوق حقیقی عارف، فقط خداست و بس. ثانیا عشقی که عارف میگوید، منحصر به انسان نیست، عارف معتقد است که عشق در همه موجودات سریان دارد، در کتب عرفانی و بعضی کتب فلسفی متمایل به عرفان مثل اسفار، بابی تحت عنوان " فی سریان العشق فی جمیع الموجودات " وجود دارد، یعنی معتقدند عشق یک حقیقتی است که در تمام ذرات وجود، جریان و سریان دارد.
در این هوا هم عشق هست، در آن سنگ هم عشق هست، در آن ذرات اتمی هم عشق هست و اصلا حقیقت، عشق است و آنچه غیر از عشق میبینی، مجازی است بر روی این حقیقت. مولوی میگوید:
عشق بحری، آسمان بر وی کفی *** چون زلیخا در هوای یوسف
عشق یک دریاست، همه آسمانها و زمین و همه عالم طبیعت از نظر عارف به منزله کفی است بر روی یک دریا که آن دریا " عشق " است. حافظ میگوید:
ما بدین درنه پی حشمت و جاه آمده ایم *** از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم *** تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
ببینید چقدر عالی میگوید! این بیت حافظ، ترجمه جملهای از اولین دعای امام سجاد (ع) در صحیفه سجادیه است، بعد از اینکه خدا را حمد و ثنا میگوید، میفرماید: «ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا، و اخترعهم علی مشیته اختراعا، ثم سلک بهم طریق عبادته، و بعثهم فی سبیل محبته؛ خدا ابتدا عالم را از عدم آفرید، عالم را ابداع کرد (ابداع یعنی انجام کاری که از روی نمونهای دیگر نبوده است)، بعد آنها را از راه محبت خود برانگیخت. حافظ هم همین را میگوید:
رهرو منزل عشقیم و زسرحد عدم *** تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
برگرفته از انسان کامل،شهید مطهری، صفحه 146-148
پرسش:
لطفا تعریف کاملی از مفهوم عشق و عقل ارائه فرموده و بیان کنید که آیا واقعا ساحت این دو از هم جداست یا در طول یکدیگرند؟
در واقع راه رسیدن به عشق حتما از عقل می گذرد یا لزومی در این باره نیست؟
پاسخ:
«حافظ هر آنکه عشق نورزید و وصل خواست
احرام طواف کعبه دل بی وضو ببست» (1)
عشق مرتبه عالی محبت است و عشق از عشقه به معنای میل مفرط است (2)
وبه تعبیر علامه جعفری عشق قابل تعریف علمی نیست زیرا نه محسوس است و نه معقول در حالیکه در دو قلمرو حس و عقل تاثیر دارد(3)
«پرسی زتو من که عاشقی چیست؟
روزی که چو من شوی بدانی»(4)
اما عقل:پی بردن به مجهولات از راه برهان واستدلال است.