ببینید در استدلال اومده که چون دین الهی به درستی به مردم برسه(مشه گفت ابلاغ وحی) فردی باید معصوم باشه (طبق حکمت خدا)که دین رو برسونه که مردم گمراه نشن و به دین بی اعتماد نشن
سوال اینجاست که الان که فردی با چنین ویژگی و عملکرد موجود نیست آیا نمیشه گفت که دلیل حکمت خدایی برای اثبات معصوم محکم نیست.؟
اگر منظورتان را درست فهمیده باشم
در حال حاضر مثلا در شیعه روحانیون ما
ودر اهل تسنن ماموستا ها
وظیفه ی آبدیت دین رو به عهده دارن
اما مثلا قرآن که تا به حال تحریف نشده
یکی از دلایل ما برای اثبات عصمت پیامبر در دریافت وابلاغ وحی هستش
دوستان لینک ریر
قسمتی از آیاتیست که از آن عصمت تمام و کمال را دوستان برداشت می کنند http://www.askdin.com/thread41967-8.html#post557481
قرار بود آیات رو نقد وبررسی کنم
که بعضی از آیات نیاز به بحث نداره
فقط اونایی که لازمه رو نقد می کنم
نقد و بررسی آیه زیر
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
در این قسمت از مبحث http://www.askdin.com/thread41967-9.html#post557694
بقیه آیات لازم برای بررسی را نقد وبررسی می کنم
به شان نزول ۵ آیه ابتدایی سوره العلق توحه کنید
شان نزول آیه پنج آيه فوق به اتفاق همه مفسران در آغاز وحى بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) نازل شده، مضمون آن نيز مؤيد اين معنى است. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به كوه" حرا" رفته بود جبرئيل آمد و گفت: اى محمد بخوان! پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: من قرائت كننده نيستم. جبرئيل او را در آغوش گرفت و فشرد، و بار ديگر گفت: بخوان! پيامبر (صلي الله عليه و آله) همان جواب را تكرار كرد، بار دوم نيز جبرئيل اين كار را كرد، و همان جواب را شنيد، و در سومين بار گفت: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ... (تا آخر آيات پنجگانه).اين سخن را گفت و از ديده پيامبر (صلي الله عليه و آله) پنهان شد. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كه با دريافت نخستين اشعه وحى سخت خسته شده بود به سراغ خديجه آمد، و فرمود: مرا بپوشانيد و جامهاى بر من بيفكنيد تا استراحت كنم.
عصمتی از بدو تولد در کار نیست
خدا پیامبران را برمی گزیند
از بهترین افراد جامعه زمان خود
چگونه ممکن است آن ها از بدو تولد معصوم باشند واختیار داشته باشند
به این عقاید توجه کننید
کسانی که روحشان از قبل خلق شده
خدا می داند در حهان مادی گناه نمی کنند پس علم بی بدیلی به آن ها می دهد تا دیگه اصلا گناه نکنند
آیا این دو عقیده منافات با فلسفه انتخاب پیامبران ندارد
این بحث را از اول کامل بخوانید و خود قضاوت کنید
[=arial]من خودم با این که معصومین از بدو خلقت معصوم باشند مشکل دارم. ولی هم در اون تاپیک که گفتم هم در جای دیگه به من گفتن که معصومین از ابتدا دارای عصمت بودند. و من هر چی خواستم بگم (به نظرم) این با عدالت خدا منافات داره گفتن نه.
متاسفانه من ربط ایاتی که اوردید رو با عصمت درک نکردم. ایا این منبع بود برای اینکه معصومین ار ابتدا عصمت نداشتند؟
تاپیک رو هم کمی خوندم ولی انصافا خوندن 16 صفحه زمان میبره.
کارشناس محترم میتونن در گوشه ای به این هم اشاره بکنن که بالاخره عصمت از ابتدا بود یا نه؟
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
و سلام نامی از نامهای خداست
عرض سلام و ادب
ninja;562061 نوشت:
اولا شرط کرده بودند که لازمه همراهی سکوت و صبر است
اما مگر ما نمی گوییم
منظور ما شیعیان
علم کل بشر در برابر پیامبر خدا محمد قطره ای بیش نیست
چرا موسی که پیامبر خدا بود خود فلسفه این کار ها را ندانست
چرا صبر نکرد
چرا
بنده هم گفته ام زمانی که شرط با موازین الهی در تضاد باشد خود به خود شرط از بین میرود.
شرط تا جایی قابل اجرا است که با احکام الهی در تضاد نباشد.
علم پیغمبر خاتم (ص) ارتباطی با علم حضرت موسی(ع) ندارد.
ninja;562050 نوشت:
بهتر است شما دوباره متن رو بخونید
رد عصمت تمام و کمال انبیاء
بنده فقط به مورادی که ادعا داشته اید عصمت را زیر سوال میبرد پاسخ داده ام.
و به شما اثبات میکنم هیچ پیغمبری خطایی نکرده است.و این مستلزم ان است که شما ایراد خود به عدم عصمت را بیان کنید.
یعنی جزء جزء نه کلی.
و انتخاب پیغمبران به نبوت به عالم ذر برمیگردد که خود بحثی جداست. (برسی توان ، ایمان و ...)
بله پیامبر چطور از بدو تولد می تواند معصوم باشد
بعد در ۴۰ سالگی برگزیده خدا برای پیامبری شود
[=arial]
اگر دقت کرده باشید من خودم هم گفتم که با عصمت معصومین از بدو تولد مشکل دارم.
ولی این چیزهایی که در خاطرم مونده از پرسش و پاسخ هایی که داشتم: خداوند علم لدنی داره پس میدونه هرکس چه کاری انجام میده. بهترین مردم زمان رو برای پیامبری (و یا امامت و... حالا هرچی) انتخاب میکنه و علم و عصمت که لازمه و ابزار این مقام هست رو به اونها اعطا میکنه. (که من هم همیشه سوالم این بود و هست که چرا بعد از پیامبری اعطا نمیشه؟) فردی هم که پیامبر میشه باید گذشته خوب و درستی داشته و باشه و به قولی نقطه تاریک نداشته باشه در زندگیش تا مردم بتونن اون رو بپذیرند.(که حالا من سوالم این بود که مگه به خاطر عمل خوبشون عصمت به اونها داده نشده ، پس قائدتا میتونستن تا قبل از پیامبری گذشته خوبی برای خودشون بسازن.) ... البته بعضی از اینها در خارج از این سایت بود. یک نمونه جواب هم گذاشته بودم. در پست های قبلم.
آخر همه می گید اشتباه و پست هایتان بری از هرگونه استدلال است
آخر اقا یا خانم نینجا من فرض گرفتم استدلالم رو گفتم اگر فقط در وحی باشد یک جا پیامبر به مردم می گوید فلان کار رو نکنید بعد خودش فلان کار رو بکنه این عمل با گفتار تطابقت نمیاره و کسی از چنین شخصی پیروی نمی کند
حالا شما می گوید انجام نمی دهند این همون معصومیته حالا شما عدد دو را بگید 3 تغییر نام نفس رو تغییر نمی کند
ninja;562383 نوشت:
چرا اینگونه باشد
چون که کسانی که می گند پیامبر معصوم نیست این حرف رو خواه ناخواه می زنند
اگر در وحی معصوم باشد و در عمل نه همین سخنی که می گم می شه
وهابی ها هم نمی گند خدای ما ابن تیمیه است ولی از سخنانشون معلوم میشه که خداشون ابن تیمیه است چون خدا و پیامبر هر چی می گند می گند لا هر چی ابن تیمیه می گه می گند نعم !
شما بلکه این سخن را نگفته باشید ولی وقتی می گند در عمل معصوم نیست یعنی هر عملی سر می تونه بزنه از شخص اگر سر نزنه که می شه عصمت :ok:نگاه کنید عزیز من ما قائل نیستیم که عصمت جبره نه خیر 100دذرصد اختیاره
از یک طرف می گند پیامبر معصوم نیست در عمل بعد از یک طرف دیگر شما می گویید چرا این گونه باشد
معلوم می شود که یعنی پیامبر معصومه دیگه حتما نباید که به لفظ بگید
من یک مثال زدم فقط از سوره قل هو الله احد وگرنه با بسیاری از وحی ها تطابق نداره این سخنانی که زده می شود
و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان برمی گزيديم باز هم او را به ، صورت مردی می فرستاديم و اين خلطو اشتباه که پديد آورده اند بر جای می نهاديم
تفسیر مجمع البيان
وَ قالُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ
و گفتند: چرا فرشتهاى بر پيامبر اسلام فرود نيامد تا ما آن را به چشم به همراه محمّدصلى الله عليه وآله وسلم بنگريم و آنگاه رسالت و دعوت او را تصديق كنيم و به آن ايمان بياوريم.
آنگاه در نمايش ستيزه جويى و بهانه تراشى بىحدّ و مرز آنان مىفرمايد:
وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ.
به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه: اگر بر اساس هواى دل آنان، فرشتهاى نيز فرو بفرستيم، باز هم به خاطر لجاجت و حق ستيزى، ايمان نمىآورند و آنگاه حكمت و مصحلت حكم مىكند كه مهلت داده نشوند و كار تمام شود و عذاب بر آنان فرود آمده و نابود گردند.
امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: اگر فرشتهاى در سيماى واقعىاش مىفرستاديم، رستاخيز فرا مىرسيد و يا اينكه عذاب بر آنان فرود مىآمد.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً
و اگر فرشتهاى را به عنوان پيامبر و پيام رسان، و يا براى اينكه بر اساس هواى دل آنان به رسالت پيامبر گواهى دهد، مىفرستاديم، بازهم او را در سيماى انسانى در مىآورديم، چرا كه انسانها نمىتوانند فرشتگان را در سيماى حقيقى و واقعى شان بنگرند، به همين دليل است كه فرشتگان به هنگام فرود بر پيامبران در چهره انسان فرود مىآمدند.
براى نمونه: فرشته وحى در سيماى «دحيه» بر پيامبر گرامى فرود مىآمد. و نيز فرشتگانى كه بر «داوُد» فرود آمدند در سيماى دو انسان پديدار شدند و او را به داورى طلبيدند.
و نيز فرشتگانى كه بر «ابراهيم» و «لوط» فرود آمدند، در سيماى انسان و به عنوان ميهمان وارد شدند.
وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ.
و آنچه را كه شرك گرايان اينك برخود پوشيده مىدارند، آنگاه نيز به پندارشان آن را بر آنان پوشيده مىداشتيم. به باور «زجاج» منظور اين است كه كفرگرايان در صورت پذيرفته شدن پيشنهادشان باز هم مردم ساده لوح را در مورد پيامبر دچار ترديد و اشتباه مىساختند و بهانه مىآوردند كه: اين هم بشرى بسان شماست.
به باور گروهى منظور اين است كه: اگر فرشتهاى هم به صورت انسان مىفرستاديم، همانگونه كه مردم ساده اندش دچار اشتباه شدهاند، آن كفرگرايان نيز دچار اشتباه مىشدند و بدينسان فرو فرستادن فرشته نيز براى بهانهجويان و حق ستيزان كارساز نمىشد.
برخى مىگويند: منظور اين است كه، اگر فرشتهاى نيز از سوى خدا به رسالت و يا به عنوان گواه رسالت پيامبر گسيل گردد، جز از راه تفكّر وانديشه درست و حق طلبانه نمىتوان او را شناخت و از آنجايى كه اينان اهل خرد و انديشه نيستند، همچنان بر كج فهمى و اشتباه خويش باقى مىمانند.
و اينكه مىفرمايد: ما كار را بر آنان مشتبه مىساختيم، به خاطر اين است كه عامل اصلى خداست، چرا كه با پذيرش پيشنهاد آنان و فرو فرستادن فرشته، اين اشتباه پديد مىآمد.
پس از اين مطالب، اينك در اين آيه شريفه براى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر مىفرمايد:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ
و بسيارى از پيامبرانِ پيش از تو را نيز به باد تمسخر گرفتند؛ بنابراين، نه تو نخستين پيامبرى هستى كه مورد استهزاء قرار مىگيرى و نه اينان نخستين مردم ناسپاسى هستند كه پيامبر خود را مسخره مىكنند.
ماندم این ایه کجایش عصمت تمام و کمال رو می رسونه
و به شما اثبات میکنم هیچ پیغمبری خطایی نکرده است.و این مستلزم ان است که شما ایراد خود به عدم عصمت را بیان کنید.
به پست ۴ بحث مراجعه کنید
ایرادات من
شامل
عدم عصمت از بدو تولد
عدم دلیل خلقت بودن
رد
عصمت تمام و کمال هست
شما نیز دلایل خود چه قرآنی ویا روایی و یا عقلی بر عدم خطای پیامبران را بیان کنید
آخر اقا یا خانم نینجا من فرض گرفتم استدلالم رو گفتم اگر فقط در وحی باشد یک جا پیامبر به مردم می گوید فلان کار رو نکنید بعد خودش فلان کار رو بکنه این عمل با گفتار تطابقت نمیاره و کسی از چنین شخصی پیروی نمی کند
من معتقدم پیامبر فرد بزرگیه
فرض کن رهبر جامعه ما که معصوم نیست ولی شخص بزرگیه
اون با تلاش درس خوندهه مبارزه کرده
یه آرمان واهدافی داره آیا حاضره موقعیت و آرمان هاشو بزاره کنار و خلاف گفته هاش عمل کنه
یا یه ژنرال یا هرکس دیگه
ammarshia;562422 نوشت:
حالا شما می گوید انجام نمی دهند این همون معصومیته حالا شما عدد دو را بگید 3 تغییر نام نفس رو تغییر نمی کند
آیا فراموشی و قضای نماز با پیامبری منافات داره نه
لذت جنسی هم یقینا نه
حالا یه کسی که هدفی داره و حق رو شناخته أیا ضد کاراش رفتار می کنه
ammarshia;562422 نوشت:
اگر در وحی معصوم باشد و در عمل نه همین سخنی که می گم می شه
یعنی اگر پیامبردر عمل معصوم نباشه میره گناه میکنه
خلاف بالا
از حرفاتون میشه فهمید پیامبران اگر معصوم در عمل نباشن هرکاری ضد عقایدشون می کنن
ammarshia;562422 نوشت:
از یک طرف می گند پیامبر معصوم نیست در عمل بعد از یک طرف دیگر شما می گویید چرا این گونه باشد
معلوم می شود که یعنی پیامبر معصومه دیگه حتما نباید که به لفظ بگید
اگر دقت کرده باشید من خودم هم گفتم که با عصمت معصومین از بدو تولد مشکل دارم.
ولی این چیزهایی که در خاطرم مونده از پرسش و پاسخ هایی که داشتم: خداوند علم لدنی داره پس میدونه هرکس چه کاری انجام میده. بهترین مردم زمان رو برای پیامبری (و یا امامت و... حالا هرچی) انتخاب میکنه و علم و عصمت که لازمه و ابزار این مقام هست رو به اونها اعطا میکنه. (که من هم همیشه سوالم این بود و هست که چرا بعد از پیامبری اعطا نمیشه؟) فردی هم که پیامبر میشه باید گذشته خوب و درستی داشته و باشه و به قولی نقطه تاریک نداشته باشه در زندگیش تا مردم بتونن اون رو بپذیرند.(که حالا من سوالم این بود که مگه به خاطر عمل خوبشون عصمت به اونها داده نشده ، پس قائدتا میتونستن تا قبل از پیامبری گذشته خوبی برای خودشون بسازن.) ... البته بعضی از اینها در خارج از این سایت بود. یک نمونه جواب هم گذاشته بودم. در پست های قبلم.
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم
مقام نبوت و رسالت مقامی است که برای رسیدن به آن مقام والا به گونه ای که شخص شایسته دریافت وحی خاص از خداوند شود، معصوم بودن است . یعنی بدون اینکه شخصی معصوم باشد محال بوده که بتواند به درجه ای برسد که وحی خاص را از منبع غیب الهی دریافت دارد ..... این است که خداوند علاوه بر اینکه انبیائ عظام علیهم السلام را از سلاله پاک قرار داده آنها را از بدو تولد درجه معصومیت عطا فرموده است و این لطفی است بزرگ از طرف خداوند برای بشر. و در داستان بعضی انبیاء بزرگ علیهم السلام در قرآن ، ملاحظه می شود که خداوند از کودکی عنایت ویژه نسبت به انها داشته است مثلا حضرت موسی علیه و علی نبینا سلام الله، چگونگی تولد و حتی اینکه به مادر محترمش وحی می شود که « و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و اذا خفت علیه .....» _در سوره مبارکه قصص_ ؛ که او را شیر بده و در دریا بیفکن.... الی آخر .. و یا در داستان حضرت یوسف آن خواب عجیبی که می بیند و اینکه وقتی برادرانش او علیه السلام را در چاه می افکنند . قران می فرماید همان جا در چاه بر او وحی کردیم « و اوحینا الیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا ...» این در حالی است که حضرت یوسف کودک بوده است . و حضرت یحیی حضرت عیسی علیهما السلام.
پس ملاحظه می شود که از کودکی و بدو تولد روند رشد وتکامل این بزرگواران با دیگران فرق داشته و زیر عنایت ویژه الهی بزرگ شده و تکامل یافته اند.
و نکته دیگر اینکه معصوم بودن لازمه حتمی نبوت است تا اینکه تکامل روحی آنها به حدی برسد که بتوانند وحی ویژه و خاص نبوت و رسالت دریافت کنند. و نه اینکه از هر زمان که معصوم بوده اند می باید نبی هم باشند که بگوییم اگر معصوم بوده اند پس چرا در چهل سالگی پیمبر شد ه اند.این پس چرا ذهنیت و برداشتی اشتباه است.
مقام نبوت و رسالت مقامی است که برای رسیدن به آن مقام والا به گونه ای که شخص شایسته دریافت وحی خاص از خداوند شود، معصوم بودن است . یعنی بدون اینکه شخصی معصوم باشد محال بوده که بتواند به درجه ای برسد که وحی خاص را از منبع غیب الهی دریافت دارد ..... این است که خداوند علاوه بر اینکه انبیائ عظام علیهم السلام را از سلاله پاک قرار داده آنها را از بدو تولد درجه معصومیت عطا فرموده است و این لطفی است بزرگ از طرف خداوند برای بشر.
[=arial]سلام
این مقام رو که خود خداوند عنایت میکنه پس نقش خود فرد چیه؟ خداوند برای اینکه کسی رو به پیامبری برگزینه از ابندا اون رو دارای عصمت میکنه؟ پس خود فرد کی میتونه شایستگیش رو برای این مقام نشون بده؟ شاید شخص شایسته ای از اول برای مقام پیامبری انتخاب بشه ولی از بدو تولد مردم رو هدایت نمیکنه تا لازم باشه عصمت داشته باشه. اونجوری برای بقیه مردم هم اطمینان حاصل میشه که این شخص واقعا شایسته است و با اراده و اختیار خودش و با همون توانایی های محدود هر انسانی شایسته است. (میدونم عصمت موجب عدم اختیار برای گناه کردن نمیشه)نه با عنایات ویژه. چه چیزی اثبات میکنه که اگه اون عنایات ویژه به یک فرد عادی داده میشد اون باز هم گناه میکرد و به درجه بالایی نمیرسید؟
اخه اگر قرار باشه فرد با عنایات ویژه به کمال انسانی برسه ایا واقعا کار خاصی کرده؟
من خودم با این که معصومین از بدو خلقت معصوم باشند مشکل دارم.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
شما و ما و هر مسلمانی این را قبول داریم که پیامبران برگزیدگان خداوند هستند { چون صریح آیات قرآن است « ان الله آصطفی ......» » -حال سئوال این است که مبنای برگزیدن خداوند برچه چیز بوده است؟؟
ممکن است جواب گفته شود که اینها بهترین انسانهای زمان خود بوده اند. - سئوال بعد این است که بهترین از چه لحاظ ؟؟
ممکن است پاسخ داده شود نیکو کار بوده اند و کمتر از بقیه دچار لغزش و گناه می شد ه اند. - سئوال بعد این است که اولا چه سند و دلیل قرآنی و یا روایی بر این پاسخ وجود دارد؟؟ ثانیا آیا اینکه کسی کمتر از دیگران دچار خطا و گناه شود ، شایسته در یافت وحی خاص برای رسالت می شود؟؟ آیا آلودگی که در اثر گناهان مر تکب شده و در روحش خدشه ایجاد کرده مانع دریافت وحی ویژه رسالت نمی شود؟؟
- ممکن است خیلی ساده انگارانه جواب داده شود چه مانعی دارد کسی گناهانی هم کرده باشد و وحی رسالت و نبوت هم دریافت کند و نماینده خدا در بین انسانها بلکه جانشین و خلیفه او باشد.{ خلیفه الوده به گناه خدا و نماینده تام الاختیار او که دستور اطاعت محض از او را صادر کرده است « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...»} - پاسخ داده می شود که این جواب بر خلاف گفتار خداوند متعال است آنجا که می فرماید « لا یمسه الا المطهرون». و می دانیم « مطهرون » یعنی کسانی که طاهر نگاه داشته شده اند ، نه کسانی که خود را طاهر می کنند . یعنی مقام مطهرون عطایی است نه اکتسابی. و یا آنجا که خداوند در جواب حضرت ابراهیم علیه و علی نبینا سلام الله می فرماید « .... لا ینال عهدی الظالمین ». ملاحظه می شود که امکان ندارد عهد خداوند به ظالم و گناه کار برسد . یعنی کسی که درونش به گناه آلوده شده استعداد در یافت وحی رسالت و امامت را در خود خدشه دار کرده است پس چگونه می تواند با غیب اتصال ویژه داشته باشد؟/
نقل قول نوشته اصلی توسط امام عشق نمایش پست ها
اشکال این امر کجاست!؟
اگر از بدو تولد معصوم بود
چه نیازی به انتخاب و اعلام اینکه تو پیامبری
بنده تمام بحث تاپیک عصمت انبیاء رو مطالعه کردم.هرچند جمع بندی نشده اما مطالب خوبی داشت.خواستم بگم یهویی وارد بحث نشدم اما:
ببخشید درست متوجه شدم؟ شما می فرمایید صرف عصمت برای پیامبری کفایت می کنه؟یعنی وقتی عصمت داشت باید پیامبر هم باشه؟شرایط خود شخص،همچنین شرایط زمان و مکان مهم نیست؟؟؟یعنی حضرت عیسی از بدو تولد معصوم و پیامبر بود اما پیامبر ما از 40 سالگی؟؟
ملاحظه می شود که خداوند از کودکی عنایت ویژه نسبت به انها داشته است مثلا حضرت موسی علیه و علی نبینا سلام الله، چگونگی تولد و حتی اینکه به مادر محترمش وحی می شود که « و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و اذا خفت علیه .....» _در سوره مبارکه قصص_ ؛ که او را شیر بده و در دریا بیفکن
اقسام وحی از دیدگاه حضرت علی (ع)
امام، امیرالمؤمنین (ع) وحی را به چند معنا تفسیر و تقسیم کردهاند:
1- وحی به معنایی که مناسب نبوت و رسالت است؛ مانند: «إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح والنبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل...؛ ؛ ما به تو وحی فرستادیم، آنسان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و چنان که به ابراهیم و اسماعیل نیز وحی فرستادیم.» (نساء/ 163)
2- وحی به معنای الهام؛ مانند: «و أوحی ربک إلی النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون؛ و پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و از داربست هایى که (مردم) مى سازند لانه هایى بگیر.» (نحل/ 68)
«و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم...؛ و به مادر موسى (ع) الهام کردیم که او را شیر ده و چون بر (جان) او ترسیدى به دریایش بیفکن» (قصص/ 7) هرچند محور اصلی اینگونه از الهام، همانا نحوه عمل است، لیکن چنین عملی خردمندانه و مسبوق به آگاهی نیز هست. بنابراین، معرفت به شیوه کار و آشنایی به کیفیت عمل -که از سنخ علم است- ضمنا در الهام یاد شده، منطوی است.
3- وحی به معنای اشاره؛ مانند: «فخرج علی قومه من المحراب فأوحی إلیهم أن سبحوا بکرة و عشیا؛ زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت: صبح و شام، خدا را تسبیح گویید.» (مریم/ 11)
4- وحی به معنای تقدیر؛ مانند: «و أوحی فی کل سماء أمرها؛ و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود.» (فصلت/ 12)
5- وحی به معنای الهام عزم؛ مانند: «و إذا أوحیت إلی الحواریین أن امنوا بی و برسولی...؛ یاد کن هنگامی که به حواریین وحی کردم به من و رسول من ایمان آرید.»(مائده/ 111) همانگونه که قبلا بازگو شد، وحی در اینگونه از موارد به معنای ایجاد انگیزه و الهام تصمیم و القای عزم است و مشابه آن، معنای هفتم است که خواهد آمد.
6- وحی به معنای دروغ پردازی؛ مانند: «...شیاطین الإنس و الجن یوحی بعضهم إلی بعض...؛ شیطانهای انس و جن، برخی از آنان سخنان دروغ را پنهانی در اختیار برخی دیگر قرارمیدهند.» (انعام/ 112) القای ماهرانه و مستورانه و فریبکارانه را ایحای شیطان گویند.
7- وحی به معنای القای اراده انجام کار خیر؛ مانند: «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات...؛ ما پیامبران را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت میکردند و انجام کارهای خیر را به آنان القا کردیم» (انبیاء/ 73)یعنی تصمیم انجام کارهای نیک و عزم بر آوردن کارهای خیر، مصداق بارز ایحای فعل خیر است.
hosain;562436 نوشت:
او وحی کردیم « و اوحینا الیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا
خواب یوسف و وحی در چاه او الهام بوده است
مگر تا به حال نشده در اوج گرفتاری باشی وندانی چه کنی یک هو چیزی به دهنت می آید
راهگشای تو
hosain;562436 نوشت:
از هر زمان که معصوم بوده اند می باید نبی هم باشند که بگوییم اگر معصوم بوده اند پس چرا در چهل سالگی پیمبر شد ه اند.این پس چرا ذهنیت و برداشتی اشتباه است.
پیامبران در خانواده هایی بزرگ شدند گه افراد خوبی پدر و مادر آن پیامبر بوده است
و راه درست زندگی کردن را به او آموخته اند
فرضا دختری در خانواده فاسد بزرگ می شود
جرقه هایی با تفکر به ذهنش می آید که چرا این زندگی
چه عاملی باعث رستگاری ویا بدبختی او شده خانواده
خانواده پیامبر هم سبب شده فرد پاکی باشد و مثل بقیه نباشد
اینگونه هم نیست که از بدو تولد خداوند به آن ها کمالات داده
مثلا به یوسف الهام شد که یک خورشید و ماه ویازده ستاره بر او سجده می کنند
به پدرش می گوید پدر می فهمد پیامبر بعدی اوست پس به گونه ی دیگر تربیتش می کند
سلام
این مقام رو که خود خداوند عنایت میکنه پس نقش خود فرد چیه؟ خداوند برای اینکه کسی رو به پیامبری برگزینه از ابندا اون رو دارای عصمت میکنه؟ پس خود فرد کی میتونه شایستگیش رو برای این مقام نشون بده؟ شاید شخص شایسته ای از اول برای مقام پیامبری انتخاب بشه ولی از بدو تولد مردم رو هدایت نمیکنه تا لازم باشه عصمت داشته باشه. اونجوری برای بقیه مردم هم اطمینان حاصل میشه که این شخص واقعا شایسته است و با اراده و اختیار خودش و با همون توانایی های محدود هر انسانی شایسته است. (میدونم عصمت موجب عدم اختیار برای گناه کردن نمیشه)نه با عنایات ویژه. چه چیزی اثبات میکنه که اگه اون عنایات ویژه به یک فرد عادی داده میشد اون باز هم گناه میکرد و به درجه بالایی نمیرسید؟
اخه اگر قرار باشه فرد با عنایات ویژه به کمال انسانی برسه ایا واقعا کار خاصی کرده؟
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام
بعضی مسائل به تکوین این عالم مربوط است و این موضوع تکوین دنیا هم بر می گردد به این که دنیا دار التفاوت است.
انگشتان دست همه انگشت هستند ولی متفاوت اند. ما انسانها همه آدم هستیم ولی چه استعداد بدنی و چه از لحاظ روحی متفاوت هستیم . کره زمین همه جای ّان زمین است و لی با تفات های باور نکردنی وووو.... اگر غیر از این بود دنیا نبود بلکه عالم و نشئه دیگری بود. ااینکه بعضی نبی معصوم می شوند بر می گردد به این تفاوت های تکوینی. و اگر این شخص نبی نمی شد شخص دیگری در روند تکوین عالم در آن جایگاه قرار می گرفت.
و اما نقش و شایستگی خود فرد در همان مقام و جایگاه ارزیابی می شود و انجام وظیفه بندگی در ان جایگاه بسی سخت تر و توان فرسا تر از مردم عادی است بطوری که پیامبر اسلام چه قبل از رسالت و چه بعد از آن به گونه ای بند گی کرده که از دیگران ساخته نیست . رفتن به غار حرا در ان شرایط حجاز و انجام ان عباد تها و ریاضت ها کار هر کسی نیست. و بعد از رسالت وظایف ویژه عبادی مانند وجوب نماز شب و رساندن پیام الهی وووو... تا آنجا که می فرماید که سوره هود مرا پیر کرد آنجا که دستور می دهد که « فاستقم کما امرت » ...و دستور خداوند به حضرتش صل الله علیه و اله که « فاستقم کما اولی عظم من الرسل » و آنقدر مقاومت کرد که خداوند می فرماید . « لعلک باخع نفسک ... » ای پیامبر نزدیک است جان خود را هلاک کنی که این مردم به این قران ورسالت ایمان نمی آورند .{ و این تجلیل خدا است از حضرتش صل الله علیه و آله به خاطر شایستگی هایش.
هر چه باشد پیامبران مانند ما بشر بودند درد می کشیدند و ناراحت می شدند وغصه دار « قل انما انا بشر مثلکم ...»
بنده تمام بحث تاپیک عصمت انبیاء رو مطالعه کردم.هرچند جمع بندی نشده اما مطالب خوبی داشت.خواستم بگم یهویی وارد بحث نشدم اما:
ببخشید درست متوجه شدم؟ شما می فرمایید صرف عصمت برای پیامبری کفایت می کنه؟یعنی وقتی عصمت داشت باید پیامبر هم باشه؟شرایط خود شخص،همچنین شرایط زمان و مکان مهم نیست؟؟؟یعنی حضرت عیسی از بدو تولد معصوم و پیامبر بود اما پیامبر ما از 40 سالگی؟؟
اولا باید ببینیم منظور من از عصمت چیست
منظور من عصمتت در دریافت وابلاغ وحی هستش
عیسی از طفولیت برگزیده خدا شد
مادرش آدم خوبی بود
خدا خواست معجزه ای به مردم نشان دهد
بچه بدون پدر
وحرف زدن نوزاد
حالا این نوزاد به تدریج
با تربیت درست مادر کمالات را کسب می کند
وخدا همانگونه که در سختی ها ما را یاری می کند او راهم یاری می کند
می فهمد حق چیست
خدا به او وحی می کند که احکام چنین است
این کتاب راه هدایت تو وامت توست
او در آن زمان و مکان معجزه اش شفای بیماران بود
او با اینکه برگزیده خدا شد غلط و وذرست رو خود انتخاب می کرد
واگر اشتباهی می کرد توبه می نمود و در صورت لزوم مجازاتت می شد
شرایط چنین ایجاب می کرده
که یکی اینگونه برگزیده شود
ویکی در ۴۰ سالگیی
در ضمن مقام پیامبر اسلاام بالاتر از عیسی بوده
و همانگونه که یکی وزیر است
یکی مقامش از او بالاتر است
و رییس جمهور
با ایننکه وزیر زودتر وارد سیاست شده باشد
بعضی مسائل به تکوین این عالم مربوط است و این موضوع تکوین دنیا هم بر می گردد به این که دنیا دار التفاوت است.
انگشتان دست همه انگشت هستند ولی متفاوت اند. ما انسانها همه آدم هستیم ولی چه استعداد بدنی و چه از لحاظ روحی متفاوت هستیم . کره زمین همه جای ّان زمین است و لی با تفات های باور نکردنی وووو.... اگر غیر از این بود دنیا نبود بلکه عالم و نشئه دیگری بود. ااینکه بعضی نبی معصوم می شوند بر می گردد به این تفاوت های تکوینی. و اگر این شخص نبی نمی شد شخص دیگری در روند تکوین عالم در آن جایگاه قرار می گرفت.
و اما نقش و شایستگی خود فرد در همان مقام و جایگاه ارزیابی می شود و انجام وظیفه بندگی در ان جایگاه بسی سخت تر و توان فرسا تر از مردم عادی است بطوری که پیامبر اسلام چه قبل از رسالت و چه بعد از آن به گونه ای بند گی کرده که از دیگران ساخته نیست . رفتن به غار حرا در ان شرایط حجاز و انجام ان عباد تها و ریاضت ها کار هر کسی نیست. و بعد از رسالت وظایف ویژه عبادی مانند وجوب نماز شب و رساندن پیام الهی وووو... تا آنجا که می فرماید که سوره هود مرا پیر کرد آنجا که دستور می دهد که « فاستقم کما امرت » ...و دستور خداوند به حضرتش صل الله علیه و اله که « فاستقم کما اولی عظم من الرسل » و آنقدر مقاومت کرد که خداوند می فرماید . « لعلک باخع نفسک ... » ای پیامبر نزدیک است جان خود را هلاک کنی که این مردم به این قران ورسالت ایمان نمی آورند .{ و این تجلیل خدا است از حضرتش صل الله علیه و آله به خاطر شایستگی هایش.
هر چه باشد پیامبران مانند ما بشر بودند درد می کشیدند و ناراحت می شدند وغصه دار « قل انما انا بشر مثلکم ...»
بله یکی ناقص به دنیا می آید یکی با ضریب هوشی بالا
و خدا از هر کدام را به اندازه ی نعممتشان انتظار دارد
یکی با هوش بالا خودکشی می کند
یکی با نقص عضو نقاش بزرگ
حالا اگر خدا فردی را علمی دهد از بدو تولد
که اصلا گناه نکند دیگر ارزشی ندارد
دیگر انتخاب فرد چه می شود
کار خاصی نکرده
الان فرد باهوش بیاید با تلاش و انتخابش اختراعی بزرگ بکند همه تشویقش می کند
اگر خدا علمی از بدو تولد بدهد می شود تقلب که ارزشی ندارد
- پاسخ داده می شود که این جواب بر خلاف گفتار خداوند متعال است آنجا که می فرماید « لا یمسه الا المطهرون». و می دانیم « مطهرون » یعنی کسانی که طاهر نگاه داشته شده اند ، نه کسانی که خود را طاهر می کنند . یعنی مقام مطهرون عطایی است نه اکتسابی. و یا آنجا که خداوند در جواب حضرت ابراهیم علیه و علی نبینا سلام الله می فرماید « .... لا ینال عهدی الظالمین ». ملاحظه می شود که امکان ندارد عهد خداوند به ظالم و گناه کار برسد . یعنی کسی که درونش به گناه آلوده شده استعداد در یافت وحی رسالت و امامت را در خود خدشه دار کرده است پس چگونه می تواند با غیب اتصال ویژه داشته باشد؟/
تفسیرالبیان
لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ
اين كتاب باعظمت را جز پاكان روزگار نبايد دست زنند.
در تفسير اين آيه نيز ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اين كتاب در لوح محفوظ مىباشد و جز فرشتگان پاك و پاكيزه از لغزش و گناه، به آن دست نمىزنند.
2 - امّا به باور «مجاهد» منظور قرآن شريف است و جز پاكان و پاكيزگان و مقربان نبايد به آن دست بزنند.(177)
3 - از حضرت باقر و گروهى از شاگردان آن بزرگوار آوردهاند كه: جز پاكان نبايد به آن دست بزنند كه منظور هشدار به كسانى است كه نياز به وضو و غسل جنابت و غسل حيض دارند و بدون انجام آنها نبايد به آن دست زنند.(178)
4 - از ديدگاه مذهب «مالك بن انس» و «شافعى» نيز جمله خبريه است و از دست زدن كسانى كه طهارت ندارند هشدار مىدهد. با اين بيان دست زدن به نوشتههاى قرآن تنها بر پاكان و پاكيزگان رواست.
نقد و بررسی آیه زیر
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
در این قسمت از مبحث http://www.askdin.com/thread41967-9.html#post557694
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام
بعضی مسائل به تکوین این عالم مربوط است و این موضوع تکوین دنیا هم بر می گردد به این که دنیا دار التفاوت است.
انگشتان دست همه انگشت هستند ولی متفاوت اند. ما انسانها همه آدم هستیم ولی چه استعداد بدنی و چه از لحاظ روحی متفاوت هستیم . کره زمین همه جای ّان زمین است و لی با تفات های باور نکردنی وووو.... اگر غیر از این بود دنیا نبود بلکه عالم و نشئه دیگری بود. ااینکه بعضی نبی معصوم می شوند بر می گردد به این تفاوت های تکوینی. و اگر این شخص نبی نمی شد شخص دیگری در روند تکوین عالم در آن جایگاه قرار می گرفت.
و اما نقش و شایستگی خود فرد در همان مقام و جایگاه ارزیابی می شود و انجام وظیفه بندگی در ان جایگاه بسی سخت تر و توان فرسا تر از مردم عادی است بطوری که پیامبر اسلام چه قبل از رسالت و چه بعد از آن به گونه ای بند گی کرده که از دیگران ساخته نیست . رفتن به غار حرا در ان شرایط حجاز و انجام ان عباد تها و ریاضت ها کار هر کسی نیست. و بعد از رسالت وظایف ویژه عبادی مانند وجوب نماز شب و رساندن پیام الهی وووو... تا آنجا که می فرماید که سوره هود مرا پیر کرد آنجا که دستور می دهد که « فاستقم کما امرت » ...و دستور خداوند به حضرتش صل الله علیه و اله که « فاستقم کما اولی عظم من الرسل » و آنقدر مقاومت کرد که خداوند می فرماید . « لعلک باخع نفسک ... » ای پیامبر نزدیک است جان خود را هلاک کنی که این مردم به این قران ورسالت ایمان نمی آورند .{ و این تجلیل خدا است از حضرتش صل الله علیه و آله به خاطر شایستگی هایش.
هر چه باشد پیامبران مانند ما بشر بودند درد می کشیدند و ناراحت می شدند وغصه دار « قل انما انا بشر مثلکم ...»
این دو آیه رو بررسی می کنم
دوستان از این آیه عصمت تمام و کمال رو برداشت می کنن
ninja;557481 نوشت:
سوره : النجم آیه : 2
که ، يار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است
سوره : النجم آیه : 4
متن عربی آیه : إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
تفسیرالبیان
ترحمه
که ، يار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است
سوره : النجم آیه : 4
متن عربی آیه : إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
- سوگند به ستاره [فروزان قرآن] آن گاه كه فرود مىآيد،
2 - كه يار [و پيامبر] شما [محمد (ص)] نه گمراه گرديده و نه در بيراهه [و نادانى] است؛
3 - و از روى هوس سخن نمىگويد.
4 - اين سخن [و كتاب او] جز وحيى [از آسمان] كه [به او] وحى مىگردد [چيز ديگرى] نيست.
تفسير
به ستاره فروزان قرآن سوگند
سوره پيش را خداى فرزانه با ياد بلند و باعظمت پيامبر به پايان برد و اينك اين سوره را نيز با ياد آن حضرت آغاز مىكند و مىفرمايد:
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى
سوگند به ستاره فروزان قرآن؛ آن گاه كه فرود مىآيد،
در تفسير اين آيه ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «مجاهد» در اين آيه خداى فرزانه به قرآن شريف سوگند ياد مىكند؛ چرا كه قرآن در مدت بيست و سه سال به تدريج و به صورت سوره سوره و آيه آيه و پراكنده بر قلب نورانى پيامبر فرود آمد و سرانجام به صورتى كه در دست مردم است گردآورى گرديد؛ از اين جهت به ستاره نامگذارى شده است، چرا كه ستارگان نيز در گستره آسمان پراكندهاند. در فرهنگ عرب به «تفريق»، «تنجيم» و به «مفرق»، «منجم» مىگويند.
با اين بيان، منظور اين است كه: سوگند به قرآن كه در مدت بيست و سه سال بر قلب پاك پيامبر فرود آمد.
2 - امّا به باور پارهاى همچون «ابن عباس» منظور از اين ستاره كه خدا به آن سوگند ياد مىكند، ستاره «ثريا» مىباشد، و قرآن به هنگام فرو شدن و افول آن كه طلوع فجر و سپيده سحر است، سوگند ياد شده است.
گواه اين مطلب آن است كه در ادبيات و فرهنگ عرب، گاه و بىگاه به «نجم» سوگند ياد شده است كه منظور ستاره «ثريا» مىباشد.
«ابن دريد» مىگويد: «ثريا» مجموعه ستارگان هفتگانهاى است كه شش عدد از آن آشكار است و يكى از آنها بسيار كمنور؛ كه مردم براى آزمايش قدرت بينايى خويش، چشم خود را به وسيله آن مىآزمايند.
3 - از ديدگاه «حسن» منظور از واژه «نجم» در آيه، شمارى از ستارگان هستند كه به تدريج افول مىكنند و از نظر نهان مىگردند. با اين بيان سوگند به جنس ستاره است، نه ستارهاى مشخص؛ و خداى فرزانه با اشاره به غروب و افول ستارگان در حقيقت به طلوع آنها توجّه مىدهد، چرا كه آنچه افول و غروب مىكند، بىگمان ظهور و طلوع نيز دارد و طلوع و غروب آن خردمندان و خردورزان را به شناخت آفريدگار و نظامبخش توانا و فرزانه هستى توجه مىدهد.
«جبايى» در اين مورد مىگويد: در آيه شريفه حركات ستاره به افول و فرود وصف گرديده است.
و «حسن» بر آن است كه غروب ستاره مورد اشاره قرآن عبارت از سقوط آن در آستانه رستاخيز است كه در آيه ديگرى مىفرمايد:
و اذا الكواكب انتثرت...(54) آن گاه كه آسمان از هم بشكافد، و آن گاه كه اختران پراكنده شوند...
4 - و از ديدگاه «ابن عباس» منظور از «نجم» شهابهايى است كه شيطانها به هنگام استراق سمع، به وسيله آنها از آسمانها رانده و دور مىشوند.
پارهاى از اهل سنت از حضرت صادق آوردهاند كه: پيامبر گرامى در شب معراج از آسمان هفتم فرود آمد. هنگامى كه اين سوره مباركه نازل شد، اين جريان را به «عتبه» فرزند «ابو لهب»، يكى از سردمداران شرك و بيداد مكه، خبر دادند. او به حضور پيامبر آمد و ضمن اعلام جدايى از دختر او و جسارت به آن حضرت، نعره كشيد كه: تو به ستاره و خداى آن كفر ورزيدهاى!
پيامبر گرامى دست به سوى آسمان گشود و او را نفرين كرد و از خدا خواست تا درندهاى از درندههاى بيابان را بر او مسلط سازد.
آن عنصر خودكامه و گمراه پس از آن به سوى شام حركت كرد و در ميان راه در منزلگاهى براى استراحت فرود آمدند، امّا احساس كرد كه ترس و دلهره بر او چيره شده است. از اين رو از همراهانش تقاضا كرد تا وى را در ميان حلقه خويش جاى دهند و بخوابانند. آنان پذيرفتند، امّا هنگامى كه خوابيدند، شير درندهاى آمد، او را از حلقه يارانش بيرون كشيد و پاره پاره كرد.
حسان بن ثابت، شاعر عصر رسالت، اين داستان را در قالب سرودهاى ريخته و از همه گستاخان و حقستيزان خواست تا از سرنوشت او عبرت گيرند و در گفتار خويش خشونت و تندگويى و جسارت و بىادبى را وانهند و انسانى سخن گويند و خردمندانه و انسانى رفتار كنند.
در آيه پيش خداى فرزانه به ستاره سوگند ياد كرد؛ اينك در بيان آنچه سوگند به خاطر آن آمده است مىفرمايد:
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى
هرگز يار و پيامبر شما محمد (ص) نه از حق انحراف جسته و نه به بيراهه رفته و نه زبان به باطل گشوده است.
واژه «غوى» از ريشه «غىّ»، به مفهوم «ضل» آمده و به كار رفتن اين واژه براى تأكيد مطلب مىباشد و منظور اين است كه: سوگند به ستاره فروزان، يا قرآن شريف كه يار و پيامبر شما محمد (ص) نه گمراه شده و نه به بيراهه رفته است.
امّا به باور پارهاى منظور اين است كه: هرگز تلاش و كوشش يار و پيامبر شما محمد (ص) بىاثر و بىثمر نمانده، بلكه او به پاداش پرشكوه خدا و كرامت او نايل آمده است.
و مىافزايد:
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى
او از روى هوا و هوس سخن نمىگويد.
واژه «ينطق»، هم به وسيله «عن» متعدى مىشود و هم به وسيله «با»، درست همان گونه كه گفته مىشود: «رميت بالقوس» و نيز «رميت عن القوس».
به باور پارهاى منظور اين است كه: پيامبر از روى هوا و هوس آيات قرآن را بر شما نمىخواند و چيزى از خود به پيام ما نمىافزايد.
در روايات رسيده روشنگرى شده است كه آن حضرت در همه كارهاى دقيق و حساس بارهنمود خدا و به وحى و پيام او رفتار مى كرد.(55)
آن گاه مىفرمايد:
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى
آنچه او به عنوان آيههاى قرآن بر شما مىخواند، چيزى جز وحى و پيام خدا، كه به وسيله فرشته وحى بر او فرستاده شده است، نمىباشد.
نيست اين سخن جز آنچه بدو وحی می شود
این دو آیه عصمت در دریافت و ابلاغ وحی رو می رسونه
اگر منظورتان را درست فهمیده باشم
در حال حاضر مثلا در شیعه روحانیون ما
ودر اهل تسنن ماموستا ها
وظیفه ی آبدیت دین رو به عهده دارن
اما مثلا قرآن که تا به حال تحریف نشده
یکی از دلایل ما برای اثبات عصمت پیامبر در دریافت وابلاغ وحی هستش
خب نکته همینجاست!
ببینید الان ما میگیم برای رسوندن دین به مردم وجود معصوم الزامی نیست!(روحانیون و ماموستاها غیر معصوم اند)[/]
شرایط چنین ایجاب می کرده
که یکی اینگونه برگزیده شود
ویکی در ۴۰ سالگیی
در ضمن مقام پیامبر اسلاام بالاتر از عیسی بوده
سوال بنده بی جواب ماند
آیا بین عصمت و برگزیده شدن برای نبوت تلازمی هست که شما فرمودید چرا پیامبر که از کودکی معصوم بوده در 40 سالگی مبعوث شدند؟؟
اگر پیامبر ما بالاتر از حضرت عیسی است چرا حضرت عیسی در کودکی برگزیده شد؟این برتری حضرت عیسی نسبت به پیامبر ما رانشان نمی دهد؟
آیا دلیل شما برای عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نمی توان به باقی موارد گستره ی عصمت تعمیم داد؟؟
تا خدا گناه تو را آنچه پيش از اين بوده و آنچه پس از اين باشد برای تو بيامرزد و نعمت خود را بر تو تمام کند و تو را به صراط مستقيم راه نمايد
تفسیرالبیان
آن گاه در دومين آيه مورد بحث مىافزايد:
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
هدف اين است كه خداى فرزانه گناهان گذشته و آيندهاى را كه بدانديشان به تو نسبت مىدهند، همه را بر تو ببخشايد.(223)
اين ترجمه ظاهرى آيه، امّا در تفسير آن ديدگاهها بسيار متفاوت است و سخنانى گفته شده است كه با نظرگاه پيروان مذهب اهل بيت - كه پيامبران خدا را معصوم و پاك و پاكيزه مىشناسند، و بر اين باورند كه آنان، نه پيش از دريافت وحى و نه پس از آن هرگز دست به گناه نمىزنند - سخت بيگانه است؛ براى نمونه:
1- به باور پارهاى منظور آيه اين است كه: تا خداوند گناهانى را كه پيش از فرود وحى و دريافت فرمان بعثت انجام داده و نيز پس از دريافت وحى انجام دادهاى، همه را ببخشايد و بيامرزد.
2- امّا به باور پارهاى ديگر منظور، آمرزش گناهان انجام شده در روزگار پيش از فتح و پس از آن است.
3- از ديدگاه برخى آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى فرزانه وعده ميدهد كه گناهانى كه از پيامبر سر زده و يا در آينده سر خواهد زد، همه را بر او ببخشايد.
4- امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: تا خدا گناهان پدرت آدم و مادرت حوا را بر تو ببخشايد و به بركت تو بيامرزد و نيز گناهان و لغزشهايى را كه در آينده از جامعه و امت تو سر خواهد زد، همه را به بركت وجود گرانمايه تو بيامرزد.
سخن از گناه آدم(ع) را كه اين مفسران پيشين از آن ياد كردهاند، درست بسان سخنى از گناه حضرت محمد(ص) است. اگر اينان اين گناهان را، گناهان صغيره و لغزشهاى ناچيز تفسير مىكنند كه از ديدگاه آنان كيفرى ندارند، اين تفسير و ديدگاه آنان باطل است، چرا كه در آن صورت گناه و كيفرى در كار نيست تا خدا اين گونه بر بزرگترين پيامبرش منّت گذارد و ببخشايد. به بيان روشنتر اينكه سخن از فزونبخشى خدا و فضل و كرامت او بر پيامبر و بخشايش گناه ديگران به بركت او، در صورتى درست به نظر مىرسد كه گناه يا گناهان مورد اشاره كبيره و در خور كيفر و عذاب باشند، نه در مورد گناهان صغيرهاى كه كيفرى ندارند و اگر خداى دادگر بخواهد در برابر آنها كسى را كيفر كند از عدالت او به دور خواهد بود. با اين بيان اين ديدگاهها و دريافتها از آيه بىاساس است.
ديدگاه مذهب اهل بيت
از دانشمندان و مفسران مذهب اهل بيت در اين مورد دو نظر رسيده است:
1- به باور گروهى منظور آيه شريفه اين است كه: تا خدا گناهان گذشته و آينده جامعه و امت تو را به بركت شفاعت تو بر آنان ببخشايد و آنان را بيامرزد.
و روشن است كه نسبت دادن گناهان امت به پيامبر بدان جهت است كه آن حضرت با جامعه و مردم خويش پيوندى ناگسستنى دارد.
اين ديدگاه را روايت رسيده از حضرت صادق(ع) به وسيله «مفضل»، يكى از شاگردان آن بزرگوار به روشنى تأييد مىكند كه آن حضرت در پاسخ پرسش فردى در مورد تفسير آيه فرمود: «والله ما كان له ذنب و لكن الله سبحانه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة على(ع) ما تقدم من ذنهم و ما تأخر»(224) به خداى سوگند كه آن پيشواى بزرگ آسمانى هيچ گناه و لغزشى نداشت. امّا خداى فرزانه به خاطر گراميداشت مقام والاى او ضمانت فرمود تا گناهان گذشته و آينده شيعيان امير مؤمنان را با شفاعت او ببخشايد.
«عمربن يزيد» نيز در اين مورد آورده است كه از ششمين امام نور در باره تفسير آيه مورد بحث پرسيدم كه فرمود: «ما كان له ذنب و لا همّ بذنب و لكن الله حمله ذنوب ثم غفرها له»(225) پيامبر گرامى در زندگىِ سراسر پاك و پاكيزهاش نه به گناهى دست يازيد و نه آهنگ گناه كرد، امّا خداى فرزانه گناه و لغزش رهروان راه آسمانى آن حضرت را به او نسبت داد و آن گاه همه آنها را به بركت وجود گرانمايه و يا شفاعتاش نويد بخشايش داد.
2- ديدگاه دوم در تفسير آيه از سوى دانشوران و دانشمندان مذهب اهل بيت، از سوى مرحوم «سيدمرتضى» قدس سرّه آمده است. در اين ديدگان واژه «ذنب» - كه مصدر مىباشد و مىتواند هم به فاعل اضافه گردد و هم به مفعول - در آيه شريفه به مفعول اضافه شده و در حقيقت «ما تقدم من ذنبهم اليك» مىباشد و منظور اين است كه: خدا گناهان كفرگرايان را كه راه ورود تو اى پيامبر! به سوى مكه و خانه خدا را بستند بخشيد.
با اين بيان مفهوم مغفرت و آمرزش در اينجا زدودن و برداشتن مقررات شرك و استبداد - در مورد جلوگيرى از پيامبر براى ورود به مكّه مىباشد. و منظور اين است كه: خدا اين مانعتراشى شركگرايان نسبت به وجود گرانمايه پيامبر را از سر راه او برمىدارد و به او قدرت و امكاناتى مىدهد تا با پيروزى و سرفرازى وارد مكه گردد و آن شهر را فتح كند، درست به همين دليل است كه اين مهر و لطف را پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى سترگ آن حضرت قرار داده و برطرف شدن موانع را هدف پيروزى و فتح گرفته است؛ در حالى كه اگر منظور از اين مغفرت و آمرزش، بخشوده شدن گناهان پيامبر بود لزومى نداشت كه به اين سبك بيان شود و هدف از فتح و پيروزى بخشايش گناهان پيامبر قرار گيرد، چرا كه آمرزش گناهان هيچ ربطى به فتح و پيروزى ندارد تا پشت سر آن قرار گيرد.
براساس اين تفسير منظور از «ما تقدم من ذنبك و ما تأخر» در آيه شريفه جنايتهايى است كه شركگرايان قريش نسبت به پيامبر و رهروان راه توحيدى او مرتكب شدند.
در تفسير اين فراز ديدگاههاى ديگرى نيز آمده است براى نمونه:
1- از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: اگر در گذشته دور و يا نزديك به گناهى دست مىزدى خدا همه آنها را برايت مىبخشيد.
2- امّا از ديدگاه پارهاى ديگر منظور از گناه در اينجا ترك اولى است، چرا كه پيامبر نه به گناهى دست مىزند و نه با مقررات خدا مخالفت مىنمايد، بلكه كارهايى كه براى مردم عادى گناه شمرده نمىشود، در مورد آن بزرگ پيشواى ايمان و پروا به گناه تعبير مىگردد و اين خود راز بلندى مقام و شكوه جايگاه او در برابر خداست.
3- و پارهاى نيز برآنند كه اين آيه مباركه به منظور بزرگداشت مقام والاى پيامبر و زيبايى خطاب آمده است، درست همان سان كه در مقام دعا نسبت به ديگرى و يا ادب و احترام به او گفته مىشود: «عفاالله عنك» خداوند بر تو ببخشايد.
يادآورى مىگردد كه اين ديدگاه سست به نظر مىرسد، چرا كه در اين موارد سخن به سبك دعا آورده مىشود نه آن گونه كه در آيه آمده است.
در ادامه آيه شريفه مىافزايد:
همانطور که می بینید نظر های مختلفی در مورد این آیاتت آوردهه شده
بعضی دال بر گناه
بعضی دال بر عصمت
که به نظر اعتقاد به اشتباه درست تر باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
منظور شما را از این سئوال متوجه نشدم....
- چون بحث تایپیک در مورد عصمت انبیاء علیهم السلام است نه امامان معصوم علیهم السلام.
به نظرم شما از اول یک پیش فرض غلط در ذهن داشتید.اینکه می گویید اگر از ابتدا پیامبر معصوم بوده پس انتخاب معنا ندارد.خوب همه ی بحث به شخص و آمادگی شخص مربوط نیست قبول بفرمایید که آمادگی جامعه هم برای برانگیخته شدن و اعلام رسالت موثر است.اینکه حضرت در 40 سالگی مبعوث شدند نه به این خاطر که در آن سن به کمالات رسیدند و معصوم شدند.چه اینکه از مدت ها قبل به امین و صدوق مشهور بودند.بلکه شاید به خاطر وضعیت جامعه و آمادگی مورد نیاز جامعه بوده است ویا مصالحی دیگر.
خب نکته همینجاست!
ببینید الان ما میگیم برای رسوندن دین به مردم وجود معصوم الزامی نیست!(روحانیون و ماموستاها غیر معصوم اند)
بله
ولی احکام از کجا اومده
خدا
حالا نباید احکام بدون تحریف به دست ما برسه
پس لزوم عصمت در دریافت وابلاغ وحی ثابت میشه
توجه کنید
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّـهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّـهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿الحج٥٢﴾
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مىنمود، شيطان در تلاوتش القاىِ [شبهه] مىكرد. پس خدا آنچه را شيطان القا مىكرد محو مىگردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مىساخت، و خدا داناى حكيم است. (۵۲)
[="Arial Black"][="Navy"]ببخشید ولی
بحث شما کمی آرمانی است شما می گویید نباید بدون تحریف بدست ما برسه (پس باید معصومی باشه ) خب احکام الان از طرف کدوم معصوم به مردم میرسه که تحریف و گمراهی در کار نباشه؟
احتمالا قبول دارید که الان احکام توسط معصوم عرضه نمی شن .یعنی لازم نیست معصومی باشه
اتفاقا الان احکام از طریق غیر معصوم عرضه میشن یعنی نیاز حتمی به وجود معصوم نیست.
سوال اینجاست که الان پیروان دین ،دین را از کدام معصوم میگیرند؟[/]
بررسی شبهه و سوال :
1-عصمت پیامبر از بدو تولد چگونه است ؟؟
2-اعمال پیامبر حجت نیست و در عمل پیامبر معصوم نیست
بررسی و نقد شبهه::
طبق آیات ائمه و پیامبران از بدو تولد معصوم بودند
و قرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجهليه الاولي و اقمن الصلوه و آتين الزكوه و اطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
و در خانه هاي خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خودنمايي نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدي را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مي داند پاكتان كند
33 احزاب
در این جا منظور از تطهیر کردن دفع است نه رفع
یعنی چی ؟؟؟یعنی اصلا مورد گناه واقع نمی شوند که بعد خداوند رفع کند آن را
در این جا کلمه ی رجس الف و لام ،الف و لام جنس است یعنی تمام پلیدی ها
كلمه (رجس ) - به كسره را، و سكون جيم - صفتي است از ماده رجاست ، يعني پليدي ، و قذارت ، و پليدي و قذارت هياتي است در نفس آدمي ، كه آدمي را وادار به اجتناب و نفرت مي نمايد، و نيز هياتي است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمي از آن نفرت مي نمايد اولي مانند پليدي رذائل ، دومي مانند پليدي خوك ، همچنان كه قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده ، در باره پليدي ظاهري فرموده : (او لحم خنزير فانه رجس ) و هم در پليديهاي معنوي ، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به كار برده و فرموده : (و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون )، ونيز فرموده : (و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء كذلك يجعل الله الرجس علي الذين لا يومنون ).
فعل یرید دلالت بر استمرار دارد یعنی پیوسته از اول تولد تا پایان
(يريد): فعل مضارع باب اِفعال است كه ماضي
آن «أرادَ» و ثلاثي مجرد آن «رَوَدَ» است. رَوَدَ به معناي طلب همراه با اختيار و انتخاب مي آيد. بدين ترتيب اراده را در فارسي به «خواسته» ترجمه مي كنند. خصوصيت فعل مضارع، دوام و استمرار است در نتيجه «يريد» به معناي اراده ي هميشگي، مستمر و دايمي است.
تجلی ولایت در آیه ی تطهیر مفسر بزرگ علامه جوادی آملی
همیشگی یعنی چی ؟؟؟یعنی از اول تا آخر
این آیه اول دلالت می کند بر اینکه ائمه ع و حضرت زهرا و پیامبر اکرم ص معصوم بودند از بدو تولد
و این آیه دلالت می کند بر اینکه هم در کردار هم در گفتار معصوم بودند زیرا هیچ ناپاکی در آن ها راه ندارد
آیه دوم : من يطع الرسول فقد أطاع الله ومن تولى فما أرسلناك عليهم حفيظا
ایه 80 سوره نساء
اطاعت خدا مثل اطاعت الله است حالا خدا حالا اطاعت کردن که به سخن گفتن نیست بلکه عمل و رفتار هم شامل می شود
این دو تا آیه فعلا !
از منظر عقل به این مساله بنگریم:به نقل از کتابی :
مسأله جلب اعتماد مردم كه عامل مهم در پيشرفت مقاصد پيامبران است ايجاب مي كند كه پيامبران در قسمت عمل به وظائف مذهبي اعم از فردي و اجتماعي مصون از اشتباه باشند، زيرا اشتباه در اين قسمت كم كم سبب مي شود كه مردم در تعاليم و گفته هاي آنان به ديده شك و ترديد بنگرند و با خود چنين بينديشند:
«وقتي پيامبر در عمل به وظائف، اشتباه و خطا مي كند، از كجا معلوم كه در بيان تعاليم دچار اشتباه نشود؟».
اين انديشه ايجاب مي كند كه پيامبران در كارهاي عادي و جريانهاي روزمره نيز از اشتباه و خطا مصون باشند، زيرا اشتباه در اين مورد از اعتماد مردم مي كاهد و سبب مي شود كه مردم به تعاليم او از ديده ديگري بنگرند.
حالا واقعا چگونه ممکن است و این با عدل خداوند آیا سازگار است یا خیر ؟؟
در دعای ندبه هست :
وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ»؛
«[ آنان را برگزيدى] ... و اين بعد از آن بود كه بر ايشان شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورهاى آن زهد بورزند.
آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى
و به خود نزديك ساختى و ياد بلند و ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، ميهمان كردى
از نوع دیگر به منظر نگاه می کنیم ::
نگاه کنید کسی که شبهه مطرح می کند باید بدونه که آیا خدا را قبول دارد یا خیر اگر قبول داشت معاد را چه ؟؟ نبوت را چه ؟؟اگر تمام این ها را قبول کرد دانسته می شه که برخی چیز های رو فقط میشه دلیل نقلی براش ارائه داد برای کسی که وهابیه نمیشه ولایت فقیه رو ثابت کرد اول امامت بعد ولایت فقیه !اینم این گونه است و ولی جوابی که میشه داد اینه که عالم ذر یا ارواح یا حالا هر اسمی می گذارید قبلا بوده ایم حالا عده ای می گند نیست ولی باید پاک شد !
به نقل از یکی اساتید :{طبق روایت هم نشون می ده که چنین عالمی هست }
اگر کسی مهذب باشه پاکیزه باشه شاید بتونه اون عالم رو خوب بفهمه چی بوده در روایت هم داریم که ابن ملجم یک وقتی خیلی دور و بر امیر المومنین می چرخید و قربون صدقه می رفت و اظهار ارادت می کرد چرپ زبانی می کرد که حضرت دید که این خیلی زبان درازی می کنه زیادی چرب زبانی میکنه فرمود که:من تو را در اون جا ندیدم .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
منظور شما را از این سئوال متوجه نشدم....
- چون بحث تایپیک در مورد عصمت انبیاء علیهم السلام است نه امامان معصوم علیهم السلام.
من خودم معمولا بحثم سر عصمت معصومینه نه صرفا انبیا. و خوب امامان هم دارای عصمت اند. حالا من به عنوان این تاپیک توجه نکرده بودم. شما هم به این سوال من توجه نکنید.
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
و سلام نامی از نامهای خداست
سلام
ninja;562429 نوشت:
اگر از بدو تولد معصوم بود
چه نیازی به انتخاب و اعلام اینکه تو پیامبری
دوست گرامی ابتدا یادآور بشوم. سلام کردن جدای از وظیفه شرعی یک عمل اخلاقی است.
و عدم پاسخ سلام نوعی بی احترامی است.
دوما باید این موضوع را بدانید عصمت(معصومیت) با نبوت و امامت فرق میکند.
یعنی هر معصومی امام(ع) یا پیغمبر(ع) نیست.
اما هر پیغمبر و امامی معصوم(ع) است.
پیغمبر خاتم(ص) معصوم بودند ، اما تا سن چهل سالگی پیغمبر نبودند.
اگر نبوت ایشان اعلام نمیشد آیا شما میدانستید ایشان پیغمبر هستند!؟
ninja;562427 نوشت:
به پست ۴ بحث مراجعه کنید
ایرادات من
شامل
عدم عصمت از بدو تولد
عدم دلیل خلقت بودن
رد
عصمت تمام و کمال هست
شما نیز دلایل خود چه قرآنی ویا روایی و یا عقلی بر عدم خطای پیامبران را بیان کنید
ابتدا شما موضع خودتان را به روشنی بیان بفرمایید.
شما به اعمال پیغمبران ایراد وارد کرده اید یا به عصمتشان از بدوتولد.
اگر اعمالشان مد نظر شماست ، ابتدا باید عمل مورد نظر را بیان بفرمایید ، سپس ایراد وارده را.
اگر به عصمتشان از بدو تولد ایراد وارد کرده اید.باید بدانید همینطور الکی هم نبود که فکر میکنید.
تفسیرالبیان
آن گاه در دومين آيه مورد بحث مىافزايد:
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
ظاهرا یک وجه از تفسیر بیان نشده:
امام رضاعلیه السلام در جواب مامون درمورد این آیه فرمودند:
«مأمون پرسید: معنی آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ» چیست؟ حضرت فرمودند: از نظر مشرکین مکه، کسی گناهکارتر از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بت را می پرستیدند و آنگاه که آن حضرت اینان را به کلمه مبارکه «لا اله الا الله» دعوت نمود، این موضوع بر آنان گران آمد و گفتند: آیا او به جای خدایان متعدّد یک خدا قرار داده است، این مطلب برایشان عجیب می نمود. سران آنان به حرکت آمده و گفتند: بروید بر اعتقاد به خدایان خود استوار بمانید. این چیزی است که از شما (مردم) خواسته می شود ما چنین حرفهایی را در بین امّت آخر نشنیده ایم. این سخن (سخن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) جز دروغ و افترا چیز دیگری نیست. و آن زمان که خداوند عزّ و جلّ مکه را برای پیامبرش فتح نمود، فرمود: ای محمّد! ما مکّه را به شکلی قطعی و آشکارا برای تو گشودیم، تا خدا گناه قبلی و بعدی تو را بپوشاند. همان چیزی را که از نظر اهل مکه به خاطر دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب می شد، زیرا بعضی از مشرکین مکه در همان وقت مسلمان شدند و بعضی از مکه خارج گردیدند. و آنان که ماندند نتوانستند آن زمان که حضرت مردم را به توحید دعوت می کرد از دین جدید نسبت به حضرتش ایراد بگیرند، چرا که با غلبه حضرت بر آنان آنچه از نظر آنان گناه محسوب می شد تحت الشعاع قرار گرفت و از دیدگان افتاد».
از مجموع آن چه گفته شد می توان نتیجه گرفت که:
1- مراد از «ذنب»، گناهانی است که مشرکین نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می دادند که با فتح مکه برای مشرکین مشخص گردید که در حق پیامبر اشتباه کرده اند.
2- اگر مراد مغفرت گناهان پیامبر باشد، چه ربطی به فتح مکه دارد؟ چه گناهانی است که به فتح مکه مورد مغفرت قرار می گیرد؟
آیا بین عصمت و برگزیده شدن برای نبوت تلازمی هست که شما فرمودید چرا پیامبر که از کودکی معصوم بوده در 40 سالگی مبعوث شدند؟؟
دوست عزیز
عصمت تام فقط مال خداست
و پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی معصومند
دوستان معتقند
پیامبران از بدو تولد گناه نمی کنند می گن بشون علم داده شده گناه نکنن
اگر خدا قبل انتخابشون بشون علم داده
باشه
عدالت خدا چی میشه
اعمالشون بی ارزش میشه
فلسفه برگزیده شدن به پیامبری چی میشه
و اگر معصوم بودن چرا ۴۰ سالگی مثلا پیامبر
پیامبر شده درحالی که آیات ابتدایی سوره فلق میگه اولین وحی وارتباط خدا با پیامبر بعد انتخابش بوده
احمدمنتظرالمهدی;562531 نوشت:
اگر پیامبر ما بالاتر از حضرت عیسی است چرا حضرت عیسی در کودکی برگزیده شد؟این برتری حضرت عیسی نسبت به پیامبر ما رانشان نمی دهد؟
آیا مثلا تورات از خیلی وقت پیش نازل شده از قرآن بالاتره
احمدمنتظرالمهدی;562531 نوشت:
آیا دلیل شما برای عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نمی توان به باقی موارد گستره ی عصمت تعمیم داد؟؟
به نظرم شما از اول یک پیش فرض غلط در ذهن داشتید.اینکه می گویید اگر از ابتدا پیامبر معصوم بوده پس انتخاب معنا ندارد.خوب همه ی بحث به شخص و آمادگی شخص مربوط نیست قبول بفرمایید که آمادگی جامعه هم برای برانگیخته شدن و اعلام رسالت موثر است.اینکه حضرت در 40 سالگی مبعوث شدند نه به این خاطر که در آن سن به کمالات رسیدند و معصوم شدند.چه اینکه از مدت ها قبل به امین و صدوق مشهور بودند.بلکه شاید به خاطر وضعیت جامعه و آمادگی مورد نیاز جامعه بوده است ویا مصالحی دیگر.
من حرفم اینه خدا علمی به پیامبران نداده تا گناه نکنند
خود خواستند خوب باشند
بله پیامبر در خانواده ای سرشناس
به دنیا آمد
کارهای خوبش بر آمادگی جامعه تاثیر داشت
و خودش خواست اینگونه باشد نه با علمی
بعد هم خدا او را از بین بقیه به پیامبری برگزید
فلسفه برگزیده شدن به پیامبری چی میشه
و اگر معصوم بودن چرا ۴۰ سالگی مثلا پیامبر
پیامبر شده درحالی که آیات ابتدایی سوره فلق میگه اولین وحی وارتباط خدا با پیامبر بعد انتخابش بوده
مشکل بنده همین قسمت فرمایش شماست.من می گویم چه تلازمی هست بین عصمت و انتخاب برای نبوت؟در جواب سوال شما عرض کردم شاید چون شرایط جامعه مهیا نبوده یا مصالح دیگر باعث شده در ان سن مبعوث شوند.کی گفته اگه از طفولیت معصومن باید از همان وقت نبی باشند؟؟
ninja;562555 نوشت:
نوشته اصلی توسط احمدمنتظرالمهدی نمایش پست ها
اگر پیامبر ما بالاتر از حضرت عیسی است چرا حضرت عیسی در کودکی برگزیده شد؟این برتری حضرت عیسی نسبت به پیامبر ما رانشان نمی دهد؟
آیا مثلا تورات از خیلی وقت پیش نازل شده از قرآن بالاتره
ببخشیدا ولی مگر من گفتم چون حضرت عیسی زودتر(از لحاظ سال و قرن) مبعوث شدند پس بالاترند؟؟؟
عرض کردم ایشان در سن پایین تر مبعوث شدند پس بالاترند؟ایشان از کودکی معصوم ومبعوث بودند اما پیامبر ما تازه 40 سالگی معصوم شدند؟؟؟
ninja;562555 نوشت:
آیا دلیل شما برای عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نمی توان به باقی موارد گستره ی عصمت تعمیم داد؟؟
خیر
مثال بزنید
دلیل شما برای عصمت در ابلاغ و دریافت چیست؟عقلا بیان بفرمایید نه نقلا
ببخشید ولی
بحث شما کمی آرمانی است شما می گویید نباید بدون تحریف بدست ما برسه (پس باید معصومی باشه ) خب احکام الان از طرف کدوم معصوم به مردم میرسه که تحریف و گمراهی در کار نباشه؟
احتمالا قبول دارید که الان احکام توسط معصوم عرضه نمی شن .یعنی لازم نیست معصومی باشه
اتفاقا الان احکام از طریق غیر معصوم عرضه میشن یعنی نیاز حتمی به وجود معصوم نیست.
سوال اینجاست که الان پیروان دین ،دین را از کدام معصوم میگیرند؟
احکام توسط
عقل
قرآن
سننت
واجماع علما بدست می آید
اگه معتقذ به امام زمان باشیم
ممکنه راهنمایی کنه
اگه نباشیم
معصومی در کار نیست
فقط از موارد بالا
2-اعمال پیامبر حجت نیست و در عمل پیامبر معصوم نیست
باید از رفتار پیامبر هم تبعیت نمود
ammarshia;562548 نوشت:
بق آیات ائمه و پیامبران از بدو تولد معصوم بودند
و قرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجهليه الاولي و اقمن الصلوه و آتين الزكوه و اطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
و در خانه هاي خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خودنمايي نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدي را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مي داند پاكتان كند
33 احزاب
تفسیرالبیان
وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا
و هماره به صورت شايسته و خداپسندانهاى سخن بگوييد؛ به گونهاى كه هم از هرگونه برچسب خوردن و مورد اتهام قرار گرفتن از سوى بيماردلان در امان باشيد، و هم درستانديشان در مورد شما ترديدى روا ندارند و گفتار و شيوه گفتارتان هماهنگ با اسلام باشد.
در دوّمين آيه مورد بحث مىافزايد:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ
و در سراها و خانههاى خودتان قرار و آرام گيريد!
واژه «قرن» اگر از ماده و ريشه «قرار» باشد، به آنان دستور مىدهد كه در خانههاى خود بمانند و بيرون نروند، امّا اگر از ريشه «وقار» باشد، به آنان سفارش مىكند كه در رفتار و كردار خويش وزين و باوقار باشند، و به سبكسرى و رفتار و كردارى كه زيبنده آنان نيست، نزديك نشوند و رفت و آمد بىجا ننمايند.
وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى
و بسان روش زنان دوران جاهليتِ نخستين به خودنمايى نپردازيد، و آن گونه در برابر مردم پديدار نشويد و يا زينت و زيور خود را به نمايش نگذاريد.
به باور «قتاده» و «مجاهد»: واژه «تبرّج» به مفهوم خرامان خرامان راه رفتن و خودنمايى كردن است.
امّا به باور پارهاى منظور اين است كه روسرى خود را بر اندازد، امّا بىآنكه آن را گره زند و گلوبند و گوشوارههايش را نهان سازد، در كوچه و خيابان به راه افتد. اين شيوه در جاهليت ميان زنان سبكسر رواج داشت، و آيه از اين روش ناپسند و زشت هشدار مىدهد.
«قتاده» مىگويد: منظور از جاهليتِ نخستين، روزگار تيره و تار پيش از اسلام است.
امّا به باور «حكم» منظور از اين اصطلاح، دوران هشتصد ساله ميان آدم و نوح است.
از ديدگاه «شعبى» به دوران طولانى ميان بعثت مسيح و محمد(ص) گفته مىشود؛ و اين تعبير به اين مفهوم نخواهد بود كه پس از آن جاهليت، در روزگار اسلام نيز جاهليتِ ديگرى خواهد بود، چرا كه واژه «اوّل» در مورد نخستين چيز به كار مىرود، خواه نمونه ديگرى از پى آن پديدار گردد و يا نمونهاى نداشته باشد.
به باور پارهاى منظور از «خودنمايى جاهليتِ نخستين» اين است كه پيش از اسلام زن مىتوانست براى خود يك همسر داشته باشد و يك دوست؛ و طبق مقررات جاهليت، پايين تنه خود را براى همسرش نگاه دارد و بالا تنهاش را براى دوست و معشوق خود واگذارد تا از او بهره گيرد.
در ادامه آيه شريفه مىفرمايد:
وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ
و شما زنان پيامبر نماز را آن گونه كه شايسته است، با همه شرايط آن به پا داريد.
وَآتِينَ الزَّكَاةَ
و زكات را بپردازيد.
وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
و خدا و پيامبرش را فرمان بريد، و دستور و هشدار آنها را بپذيريد.
و در آخرين فراز از آيه شريفه روى سخن را به خاندان پيامبر مىسازد و مىفرمايد:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
هان اى خاندان پيامبر! خدا تنها مىخواهد از شما پليدى و ناپاكى را دور سازد و آن گونه كه شايسته و بايسته است شما را پاك و پاكيزه گرداند.
به باور «ابن عباس» واژه «رجس» به مفهوم كار شيطانى و زشتى است كه خشنودى خدا را به همراه ندارد؛ واژه «البيت» با الف و لام براى عهد و تعريف آمده و منظور از آن، خانه رسالت و كانون وحى است، و در فرهنگ عرب به آنچه بدان پناه مىبرند، «بيت» گفته مىشود و از اين ديدگاه است كه به تبار و نسب، «بيت» و بيوت به كار رفته است؛ براى نمونه، شاعر اين گونه مىسرايد:
الا يا بيت بالعلياء بيت
و لو لاحبّ اهلك ما اتيتُ
الا يا بيت اهلك او عدنى
كانى كلّ ذنبهم جيّتُ
هان اى تبار و نسلى كه به والايى تو نسل و تبارى نيست؛ اگر دوستى و مهر خاندان تو نبود به سوى تو نمىآمدم. هان اى نسل و تبارى كه خاندان تو به من هشدار داد و مرا تهديد كرد! به گونهاى كه گويى همه گناهانشان را من دست يازيدهام.
پارهاى برآنند كه واژه «بيت» در آيه مورد بحث به خانه خدا اشاره دارد و آن خانه پرشكوه مورد نظر است، چرا كه قرآن در اين مورد مىفرمايد: ان اوليائه الاّ المتّقون(150) چرا كه دوستدار و سرپرست آن تنها پرواپيشگانند.
از ديدگاه برخى منظور مسجد پيامبر در مدينه است و اصل آن، همانان هستند كه آن حضرت آنها را در آن سكونت داد و در خانه آنان را به سوى آن مسجد باز نهاد، امّا همه دربهاى خانههاى ديگران را بست؛ و همه مردم مسلمان در اين مورد اتفاق نظر دارند كه خاندان پيامبر مورد نظر آيه است.
امّا در اين مورد كه، خاندان پيامبر چه كسانى هستند دو نظر است:
1- «عكرمه» بر آن است كه منظور همسران پيامبر است، چرا كه در آغاز آيه شريفه روى سخن با آنان است.
2- امّا انبوهى از دانشوران و دانشمندان، از جمله «ابوسعيد خدرى»، «انس»، «وائله»، «عايشه»، و «امسلمه»، دو تن از همسران پيامبر برآنند كه منظور آيه شريفه وجود گرانمايه پيامبر و اميرمؤمنان و حسن و حسين و دخت گرانقدر او فاطمه است - كه درود خدا بر آنان باد - و آيه شريفه ويژه اين پنج نور مقدس است. انّالآية مختصة برسول الله و على و فاطمه والحسن والحسين(ع)(151)
روشنگرى روايات
روايات بسيارى كه از محدّثان و دانشمندان شيعه و سنى در اين مورد رسيده است، همه گواه بر اين حقيقت است كه منظور از «اهل البيت» در آيه مورد بحث، خاندان پيامبر است، و نه هيچ كس ديگر؛ و نيز روشنگرى مىكند كه: اعضا اين خاندان پرشكوه همان پنج وجود گرانمايهاند و بس.
براى نمونه:
1- «ابوحمزه ثمالى» در تفسيرش در اين مورد، از همسر ارجمند پيامبر «امسلمه» آورده است كه: روزى دخت فرزانه پيامبر فاطمه نزد آن حضرت آمد و سوپى خاصّ براى پدرش آورد؛ پيامبر به او فرمود: فاطمه جان! همسر ارجمند و دو فرزند دلبندت حسن و حسين را نزدم دعوت كن. دختر پيامبر آنان را به خانه پدر فرا خواند و همگى از آن غذا خوردند؛ آن گاه پيامبر كساى خيبرى را بر سر آنان برافراشته داشت و رو به بارگاه خدا برد و نيايشگرانه گفت:
اللّهم هؤلا اهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً(152)
بارخدايا! اينان خاندان گرانمايه من هستند، پس پليدى و آلودگى را هماره از آنان دور داشته و آنان را آن گونه كه بايد پاك و پاكيزه دار.
«امسلمه» مىگويد: من با ديدن اين منظره دلانگيز و آن نيايش شورآفرين پيامبر بر آن شدم كه خود را در شمار آنان درآورده و مشمول دعاى آن حضرت گردم، كه پيامبر فرمود: امسلمه! تو بخير و سلامتِ در عقيده خواهى ماند، امّا از اينان نيستى.
2- «ثعلبى»، دانشمند بزرگ اهل سنت در تفسير خويش به سند خود از «امسلمه» آورده است كه: روزى دخت ارجمند پيامبر، نزد آن حضرت آمد امّا پيامبر پيش از خوردن آن، از او خواست تا همسر و دو فرزند گرانمايهاش را به خانه پيامبر دعوت كند؛ فاطمه(ع) آنان را فرا خواند و همگى آن غذا را خوردند، آن گاه پيامبر آنان را زير «كساء» گرد آورد و رو به بارگاه خدا كرد و نيايشگرانه گفت: اللّهم هؤلا اهل بيتى و حامّتى فاذهب عنهم الرّجس و طهرهم تطهيراً(153)
بارخدايا! اينان خاندان و بستگان من هستند پس پليدى را هماره از آنان دور ساز و آنان را آن گونه كه بايد براى هميشه پاك و پاكيزه دار!
«امسلمه» مىافزايد: درست در اين هنگام بود كه من نزديك رفتم و گفتم: اى پيامبر خدا! آيا من هم مىتوانم در ميان شما باشم؟
فرمود: «امسلمه»! تو بر راه درستى هستى امّا در شمار خاندان نخواهى بود. انّك الى خير.(154)
3- و نيز همو به سند ديگرى آورده است كه: مردى به نام «مجمع» مىگويد: من به همراه مادرم به حضور «عايشه» رسيدم، و در آنجا سخن از جنگ «جمل» و مخالفت «عايشه» با اميرمؤمنان(ع) به ميان آمد كه او گفت: آن رويداد به تقدير و خواست خدا پيش آمد(155)؛ آن گاه مادرم از موقعيت معنوى اميرمؤمنان پرسيد كه نامبرده گفت: آن حضرت از ديدگاه پيامبر محبوبترين مردان، و همسرش فاطمه محبوبترين زنان گيتى بود.
آن گاه افزود: خود گواه بودم كه پيامبر خدا على و فاطمه و دو فرزند دلبند آنان حسن و حسين را در زير كساء گرد آورد و نيايشگرانه گفت: پروردگارا! اينان خاندان و نزديكان من هستند، پس هرگونه پليدى و آلودگى را هماره از آنان دور داشته و آنان را آن گونه كه خود مىپسندى پاك و پاكيزه دار. اللّهم هؤلا اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا.(156)
من با ديدن اين منظره پرافتخار نزديك رفتم و گفتم: اى پيامبر خدا! آيا من نيز از خاندان شما هستم؟ فرمود: نه عايشه دور شود كه تو در شمار اينان نيستى، امّا در خير و سلامت خواهى بود. انّك الى خير.(157)
4- و نيز به سند خويش از «ابوسعيد خدرى» آورده است كه: پيامبر گرامى فرمود: اين آيه در باره من، على، فاطمه، حسن و حسين است، چرا كه در مورد من و اين خاندان ارجمندم فرود آمده است: نزلت هذه الاية فى خمسة: فى وفى علىٍ و حسن و حسين و فاطمه(ع).(158)
5- و نيز از «جابربن عبدالله انصارى» آوردهاند كه: اين آيه شريفه هنگامى فرود آمد كه پيامبر، فاطمه، على، حسن و حسين(ع) را نزد خويش فرا خوانده و در كنارش بودند و كسى جز آن پنج وجود گرانمايه در خانه نبود و پيامبر در مورد آنان دعا مىكرد كه: اللّهم هؤلا اهل بيتى و عترتى... فرشته وحى اين آيه را آورد: انّما يريدالله...(159)
6- و نيز از دوّمين امام نور حضرت حسن(ع) آوردهاند كه فرمود:
لمّا نزلت آية التطهير جمعنا رسول الله (ص) و ايّاه فى كساء لامسلمه، ثم قال: اللّهم هؤلاء اهل بيتى و عترتى.(160)
هنگامى كه آيه تطهير فرود آمد، پيامبر گرامى ما را به همراه خويش در زير كساء نشاند و آن گاه دستها را به سوى آسمان گشود و نيايشگرانه گفت: پروردگارا! اينان خاندان و نزديكان من هستند، پس پليدى را هماره از اينان دور بدار.
گفتنى است كه روايات در اين مورد بسيار است كه اگر بخواهيم همه را بياوريم بحث طولانى مىشود، چرا كه آنها نياز به كتاب و نوشتهاى جداگانه دارند و نمونههايى كه ترسيم گرديد، در اين رابطه بسنده است.
ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت در آيه تطهير
به باور پيروان مذهب اهل بيت آيه مباركه تطهير ويژه پيامبر و اميرمؤمنان و دخت فرزانه پيامبر و دو نور ديدهاش حسن و حسين(ع) است، چرا كه واژه «انّما» براى اثبات مطلبِ پس از خود و براى انحصار است، از اين رو هنگامى كه گفته مىشود: انّما لك عندى درهم، و يا زمانى گفته مىشود: انّما فى الدار زيد، مفهوم آن اين است تنها براى تو نزد من درهم و دينار است، نه براى ديگرى و يا فقط «زيد» در خانه است و بس؛ با اين بيان اين اراده و خواست خدا در آيه شريفه، يا خواست و اراده تنهاست و يا اراده و خواستن ويژه است كه از پى خويش پاكداشتن و دور ساختن آنان از هر گونه لغزش و گناه و مصونيتِ آن پنج نور مقدس را به ارمغان مىآورد؛ روشن است كه اين اراده نمىتواند خواست تشريعى خدا باشد، چرا كه چنين خواست و ارادهاى شامل همه انسانها مىشود و خدا براى همه، درستانديشى و شايستهكردارى را خواسته است و نه براى خاندان پيامبر به صورت اختصاصى و انحصارى؛ و از آنجايى كه اين بيان در راه ستايش و مدح آنان فرود آمده است، هيچ ترديدى نمىماند كه خواست و اراده خدا در آيه شريفه همان خواست تكوينى براى مصون داشتن آنان از هر پليدى و گناه و لغزشِ مورد نظر آفريدگار هستى است و اين موهبت ويژه پيامبر و خاندان اوست.
و نيز از آنجايى كه براى ما روشن است كه جز اين پنج وجود گرانمايه هيچ كس ديگر از خاندان و نزديكان پيامبر، عصمت و مصون بود نشان از گناه و لغزش ثابت نيست، پس آيه شريفه ويژه همان پنج وجود مقدس است و آنانند كه خدا وجود ارزشمندشان را پاك و پاكيزه خواسته، و آنان را الگو و سرمشق بندگانش قرار داده است.
يك پرسش و پاسخ آن
اگر به راستى آيه تطهير در مورد آن پنج وجود گرانمايه است، چرا در آغاز آن روى سخن با همسران پيامبر است، و آن گاه از پى آن به بيان مطلب مورد بحث مىپردازد، و دگرباره به ادامه سخن با آنان بازمىگردد؟
پاسخ اين پرسش آسان است، چرا كه سخنشناسان و سخنسنجان و سخندانان عرب خوب مىدانند كه در فرهنگ سخنوران توانا و نكتهسنج عرب، اين شيوه رايج است و آنان در سرودها و نثرهاى خويش بسيار از اين شيوه بهره مىگيرند و در قرآن نيز از اين نمونه و اين شيوه گفتار بسيار است.
* * *
احکام توسط
عقل
قرآن
سننت
واجماع علما بدست می آید
اگه معتقذ به امام زمان باشیم
ممکنه راهنمایی کنه
اگه نباشیم
معصومی در کار نیست
فقط از موارد بالا
طبق آن استدلال فقط قرآن قابل قبول است چراکه عقل و اجماع و سنت خدشه پذیر هستند و عصمت در آنها راه ندارد
و وجود امام زمانی که دین و احکام آن را به مردم نرساند و این کار را به فقها منتقل کند و باز شدن درب اجتهاد و... همه و همه نشان از این دارد که وجود معصوم برای بیان دین لازم نیست[/]
آیه دوم : من يطع الرسول فقد أطاع الله ومن تولى فما أرسلناك عليهم حفيظا
هر که از پيامبر اطاعت کند ، از خدا اطاعت کرده است و آنان که سر باز، زنند ، پس ما تو را به نگهبانی آنها نفرستاده ايم
باید از پیامبر اطاعت کرد ولی این عصمت تمام و کمال رو نمی رسونه
ammarshia;562548 نوشت:
مسأله جلب اعتماد مردم كه عامل مهم در پيشرفت مقاصد پيامبران است ايجاب مي كند كه پيامبران در قسمت عمل به وظائف مذهبي اعم از فردي و اجتماعي مصون از اشتباه باشند، زيرا اشتباه در اين قسمت كم كم سبب مي شود كه مردم در تعاليم و گفته هاي آنان به ديده شك و ترديد بنگرند و با خود چنين بينديشند:
«وقتي پيامبر در عمل به وظائف، اشتباه و خطا مي كند، از كجا معلوم كه در بيان تعاليم دچار اشتباه نشود؟».
اين انديشه ايجاب مي كند كه پيامبران در كارهاي عادي و جريانهاي روزمره نيز از اشتباه و خطا مصون باشند، زيرا اشتباه در اين مورد از اعتماد مردم مي كاهد و سبب مي شود كه مردم به تعاليم او از ديده ديگري بنگرند.
پس اختیار پیامبران کجا می رود
نگاه کنید پیامبر از افراد خوب زمانش بوده
تو عربی که این همه فساد بود
اون پاکی پیشه کرد
خودش راستگو بود اعتماد مردم
با رفتار پیامبر وخاص بودنش یعنی مثل بقیه نبودنش بدست اومد
نیازی هم به عصمت تام نبود که ما به آن قایل شویم
ظاهرا یک وجه از تفسیر بیان نشده:
امام رضاعلیه السلام در جواب مامون درمورد این آیه فرمودند:
«مأمون پرسید: معنی آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ» چیست؟ حضرت فرمودند: از نظر مشرکین مکه، کسی گناهکارتر از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بت را می پرستیدند و آنگاه که آن حضرت اینان را به کلمه مبارکه «لا اله الا الله» دعوت نمود، این موضوع بر آنان گران آمد و گفتند: آیا او به جای خدایان متعدّد یک خدا قرار داده است، این مطلب برایشان عجیب می نمود. سران آنان به حرکت آمده و گفتند: بروید بر اعتقاد به خدایان خود استوار بمانید. این چیزی است که از شما (مردم) خواسته می شود ما چنین حرفهایی را در بین امّت آخر نشنیده ایم. این سخن (سخن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) جز دروغ و افترا چیز دیگری نیست. و آن زمان که خداوند عزّ و جلّ مکه را برای پیامبرش فتح نمود، فرمود: ای محمّد! ما مکّه را به شکلی قطعی و آشکارا برای تو گشودیم، تا خدا گناه قبلی و بعدی تو را بپوشاند. همان چیزی را که از نظر اهل مکه به خاطر دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب می شد، زیرا بعضی از مشرکین مکه در همان وقت مسلمان شدند و بعضی از مکه خارج گردیدند. و آنان که ماندند نتوانستند آن زمان که حضرت مردم را به توحید دعوت می کرد از دین جدید نسبت به حضرتش ایراد بگیرند، چرا که با غلبه حضرت بر آنان آنچه از نظر آنان گناه محسوب می شد تحت الشعاع قرار گرفت و از دیدگان افتاد».
از مجموع آن چه گفته شد می توان نتیجه گرفت که:
1- مراد از «ذنب»، گناهانی است که مشرکین نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می دادند که با فتح مکه برای مشرکین مشخص گردید که در حق پیامبر اشتباه کرده اند.
2- اگر مراد مغفرت گناهان پیامبر باشد، چه ربطی به فتح مکه دارد؟ چه گناهانی است که به فتح مکه مورد مغفرت قرار می گیرد؟
در سایت منبع من این مطلب نبود
در ضمن در همین تفسیر البیان نظرات مختلفی مطرح شده
دلایل خود مبنی بر عصمت پیامبر قبل بعثت را بفرمایید
عصمت مراتب زیادی دارد.
پایین ترین مرتبه عصمت یعنی شخص کوچکترین خطایی هم ندارد.
به صراحت عرض میکنم پیغمبر خاتم(ص) قبل از بعثت کوچکترین خطایی هم نداشت.
ninja;562599 نوشت:
ایراد من بر عصمت تام است
که تعدادی از خطاهای پیامبران را مطرح کردم
بنده هم خطای حضرت یونس(ع) و حضرت موسی(ع) را رد کرده ام.
پیغمبر بعدی که احساس میکنید مرتکب خطا شده است را نام ببرید و دلیل عدم عصمت را بیان بفرمایید.
ninja;562599 نوشت:
منظورتان زا متوجه نمی شوم
افراد قبل از ورود به دنیای در عالم ذر بودند و در آنجا توان و .... مورد برسی قرار گرفته است.
و با توجه به همان توان و قدرت جایگاه دنیوی افراد نشخص میشود و ...
[/]
اولا پیامبربا اختیار خود از این علم (علم خدادادی)استفاده کرده و گناه نمی کنند و با این وجود هیچگاه از شیطان خود را در امان نمی دانند چرا که گناه در حق آنها منتفی نشده بلکه خود با اراده خود در برابر گناه می ایستند و گناه نمی کنند نه این که نتوانند گناه کنند و با خیال راحت به زندگی بپردازند
ثانیا اگر کسی بداند لیوانی حاوی سم مهلک است و نخورد این جبر است؟کسی اورا مجبور کرده است؟
ninja;562593 نوشت:
نگاه کنید پیامبر از افراد خوب زمانش بوده
تو عربی که این همه فساد بود
اون پاکی پیشه کرد
خودش راستگو بود اعتماد مردم
با رفتار پیامبر وخاص بودنش یعنی مثل بقیه نبودنش بدست اومد
نیازی هم به عصمت تام نبود که ما به آن قایل شویم
ظاهرا قبول دارید که در غیر از زمان دریافت و ابلاغ هم باید پیامبر انسان پاک و بری از خطا و اشتباه باشد.و الا مورد نفرت وتردید توسط مردم واقع می شود.به هر حال ما به این پاکی قبل از بعثت پیامبر عصمت می گوییم و قائلیم که طبق قاعده ی لطف باید باشد حال شما هر چه دوست دارید ازآن تعبیر کنید.
مشکل بنده همین قسمت فرمایش شماست.من می گویم چه تلازمی هست بین عصمت و انتخاب برای نبوت؟در جواب سوال شما عرض کردم شاید چون شرایط جامعه مهیا نبوده یا مصالح دیگر باعث شده در ان سن مبعوث شوند.کی گفته اگه از طفولیت معصومن باید از همان وقت نبی باشند؟؟
چرا از بدو تولد باید معصوم باشند
چرا از قبل از انتخاب باید معصوم باشند
احمدمنتظرالمهدی;562563 نوشت:
عرض کردم ایشان در سن پایین تر مبعوث شدند پس بالاترند؟ایشان از کودکی معصوم ومبعوث بودند اما پیامبر ما تازه 40 سالگی معصوم شدند؟؟؟
عصمت فقط در دریافت و ابلاغ وحی هستش
واینکه عیسی ع از پیامبر ما به دلیل این موضوع برتری ندارد
احمدمنتظرالمهدی;562563 نوشت:
دلیل شما برای عصمت در ابلاغ و دریافت چیست؟عقلا بیان بفرمایید نه نقلا
خدا احکامی را که به پیامبر ابلاغ می کند
می خواهد بدون تحریف بیان شود
پس هنگامی که شیطان پیامبر را به اشتباه بیندازد خدا جلویش را می گیرد
اگر منظورتان را درست فهمیده باشم
در حال حاضر مثلا در شیعه روحانیون ما
ودر اهل تسنن ماموستا ها
وظیفه ی آبدیت دین رو به عهده دارن
اما مثلا قرآن که تا به حال تحریف نشده
یکی از دلایل ما برای اثبات عصمت پیامبر در دریافت وابلاغ وحی هستش
دوستان لینک ریر
قسمتی از آیاتیست که از آن عصمت تمام و کمال را دوستان برداشت می کنند
http://www.askdin.com/thread41967-8.html#post557481
قرار بود آیات رو نقد وبررسی کنم
که بعضی از آیات نیاز به بحث نداره
فقط اونایی که لازمه رو نقد می کنم
نقد و بررسی آیه زیر
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
در این قسمت از مبحث
http://www.askdin.com/thread41967-9.html#post557694
بقیه آیات لازم برای بررسی را نقد وبررسی می کنم
[=arial]من خودم با این که معصومین از بدو خلقت معصوم باشند مشکل دارم. ولی هم در اون تاپیک که گفتم هم در جای دیگه به من گفتن که معصومین از ابتدا دارای عصمت بودند. و من هر چی خواستم بگم (به نظرم) این با عدالت خدا منافات داره گفتن نه.
متاسفانه من ربط ایاتی که اوردید رو با عصمت درک نکردم. ایا این منبع بود برای اینکه معصومین ار ابتدا عصمت نداشتند؟
تاپیک رو هم کمی خوندم ولی انصافا خوندن 16 صفحه زمان میبره.
کارشناس محترم میتونن در گوشه ای به این هم اشاره بکنن که بالاخره عصمت از ابتدا بود یا نه؟
بله پیامبر چطور از بدو تولد می تواند معصوم باشد
بعد در ۴۰ سالگی برگزیده خدا برای پیامبری شود
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
و سلام نامی از نامهای خداست
عرض سلام و ادب
بنده هم گفته ام زمانی که شرط با موازین الهی در تضاد باشد خود به خود شرط از بین میرود.
شرط تا جایی قابل اجرا است که با احکام الهی در تضاد نباشد.
علم پیغمبر خاتم (ص) ارتباطی با علم حضرت موسی(ع) ندارد.
بنده فقط به مورادی که ادعا داشته اید عصمت را زیر سوال میبرد پاسخ داده ام.
و به شما اثبات میکنم هیچ پیغمبری خطایی نکرده است.و این مستلزم ان است که شما ایراد خود به عدم عصمت را بیان کنید.
یعنی جزء جزء نه کلی.
و انتخاب پیغمبران به نبوت به عالم ذر برمیگردد که خود بحثی جداست. (برسی توان ، ایمان و ...)
[/][=arial]
اگر دقت کرده باشید من خودم هم گفتم که با عصمت معصومین از بدو تولد مشکل دارم.
ولی این چیزهایی که در خاطرم مونده از پرسش و پاسخ هایی که داشتم: خداوند علم لدنی داره پس میدونه هرکس چه کاری انجام میده. بهترین مردم زمان رو برای پیامبری (و یا امامت و... حالا هرچی) انتخاب میکنه و علم و عصمت که لازمه و ابزار این مقام هست رو به اونها اعطا میکنه. (که من هم همیشه سوالم این بود و هست که چرا بعد از پیامبری اعطا نمیشه؟) فردی هم که پیامبر میشه باید گذشته خوب و درستی داشته و باشه و به قولی نقطه تاریک نداشته باشه در زندگیش تا مردم بتونن اون رو بپذیرند.(که حالا من سوالم این بود که مگه به خاطر عمل خوبشون عصمت به اونها داده نشده ، پس قائدتا میتونستن تا قبل از پیامبری گذشته خوبی برای خودشون بسازن.) ... البته بعضی از اینها در خارج از این سایت بود. یک نمونه جواب هم گذاشته بودم. در پست های قبلم.
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
اشکال این امر کجاست!؟[/]
آخر همه می گید اشتباه و پست هایتان بری از هرگونه استدلال است
آخر اقا یا خانم نینجا من فرض گرفتم استدلالم رو گفتم اگر فقط در وحی باشد یک جا پیامبر به مردم می گوید فلان کار رو نکنید بعد خودش فلان کار رو بکنه این عمل با گفتار تطابقت نمیاره و کسی از چنین شخصی پیروی نمی کند
حالا شما می گوید انجام نمی دهند این همون معصومیته حالا شما عدد دو را بگید 3 تغییر نام نفس رو تغییر نمی کند
چون که کسانی که می گند پیامبر معصوم نیست این حرف رو خواه ناخواه می زنند
اگر در وحی معصوم باشد و در عمل نه همین سخنی که می گم می شه
وهابی ها هم نمی گند خدای ما ابن تیمیه است ولی از سخنانشون معلوم میشه که خداشون ابن تیمیه است چون خدا و پیامبر هر چی می گند می گند لا هر چی ابن تیمیه می گه می گند نعم !
شما بلکه این سخن را نگفته باشید ولی وقتی می گند در عمل معصوم نیست یعنی هر عملی سر می تونه بزنه از شخص اگر سر نزنه که می شه عصمت :ok:نگاه کنید عزیز من ما قائل نیستیم که عصمت جبره نه خیر 100دذرصد اختیاره
از یک طرف می گند پیامبر معصوم نیست در عمل بعد از یک طرف دیگر شما می گویید چرا این گونه باشد
معلوم می شود که یعنی پیامبر معصومه دیگه حتما نباید که به لفظ بگید
من یک مثال زدم فقط از سوره قل هو الله احد وگرنه با بسیاری از وحی ها تطابق نداره این سخنانی که زده می شود
نقد یکی دیگر از آیاتی که عصمت تمام و کمال رو می رسونه به قول دوستان
تفسیر مجمع البيان
وَ قالُوا لَوْلا اُنْزِلَ عَلَيْهِ مَلَكٌ
و گفتند: چرا فرشتهاى بر پيامبر اسلام فرود نيامد تا ما آن را به چشم به همراه محمّدصلى الله عليه وآله وسلم بنگريم و آنگاه رسالت و دعوت او را تصديق كنيم و به آن ايمان بياوريم.
آنگاه در نمايش ستيزه جويى و بهانه تراشى بىحدّ و مرز آنان مىفرمايد:
وَلَوْ اَنْزَلْنا مَلَكاً لَقُضِىَ الْاَمْرُ ثُمَّ لا يُنْظَرُونَ.
به باور گروهى از جمله «حسن» منظور اين است كه: اگر بر اساس هواى دل آنان، فرشتهاى نيز فرو بفرستيم، باز هم به خاطر لجاجت و حق ستيزى، ايمان نمىآورند و آنگاه حكمت و مصحلت حكم مىكند كه مهلت داده نشوند و كار تمام شود و عذاب بر آنان فرود آمده و نابود گردند.
امّا به باور «مجاهد» منظور اين است كه: اگر فرشتهاى در سيماى واقعىاش مىفرستاديم، رستاخيز فرا مىرسيد و يا اينكه عذاب بر آنان فرود مىآمد.
وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً
و اگر فرشتهاى را به عنوان پيامبر و پيام رسان، و يا براى اينكه بر اساس هواى دل آنان به رسالت پيامبر گواهى دهد، مىفرستاديم، بازهم او را در سيماى انسانى در مىآورديم، چرا كه انسانها نمىتوانند فرشتگان را در سيماى حقيقى و واقعى شان بنگرند، به همين دليل است كه فرشتگان به هنگام فرود بر پيامبران در چهره انسان فرود مىآمدند.
براى نمونه: فرشته وحى در سيماى «دحيه» بر پيامبر گرامى فرود مىآمد. و نيز فرشتگانى كه بر «داوُد» فرود آمدند در سيماى دو انسان پديدار شدند و او را به داورى طلبيدند.
و نيز فرشتگانى كه بر «ابراهيم» و «لوط» فرود آمدند، در سيماى انسان و به عنوان ميهمان وارد شدند.
وَلَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ.
و آنچه را كه شرك گرايان اينك برخود پوشيده مىدارند، آنگاه نيز به پندارشان آن را بر آنان پوشيده مىداشتيم. به باور «زجاج» منظور اين است كه كفرگرايان در صورت پذيرفته شدن پيشنهادشان باز هم مردم ساده لوح را در مورد پيامبر دچار ترديد و اشتباه مىساختند و بهانه مىآوردند كه: اين هم بشرى بسان شماست.
به باور گروهى منظور اين است كه: اگر فرشتهاى هم به صورت انسان مىفرستاديم، همانگونه كه مردم ساده اندش دچار اشتباه شدهاند، آن كفرگرايان نيز دچار اشتباه مىشدند و بدينسان فرو فرستادن فرشته نيز براى بهانهجويان و حق ستيزان كارساز نمىشد.
برخى مىگويند: منظور اين است كه، اگر فرشتهاى نيز از سوى خدا به رسالت و يا به عنوان گواه رسالت پيامبر گسيل گردد، جز از راه تفكّر وانديشه درست و حق طلبانه نمىتوان او را شناخت و از آنجايى كه اينان اهل خرد و انديشه نيستند، همچنان بر كج فهمى و اشتباه خويش باقى مىمانند.
و اينكه مىفرمايد: ما كار را بر آنان مشتبه مىساختيم، به خاطر اين است كه عامل اصلى خداست، چرا كه با پذيرش پيشنهاد آنان و فرو فرستادن فرشته، اين اشتباه پديد مىآمد.
پس از اين مطالب، اينك در اين آيه شريفه براى آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر مىفرمايد:
وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ
و بسيارى از پيامبرانِ پيش از تو را نيز به باد تمسخر گرفتند؛ بنابراين، نه تو نخستين پيامبرى هستى كه مورد استهزاء قرار مىگيرى و نه اينان نخستين مردم ناسپاسى هستند كه پيامبر خود را مسخره مىكنند.
ماندم این ایه کجایش عصمت تمام و کمال رو می رسونه
بله من هم در تایید حرف شما این مطلب را بیان کردم
به پست ۴ بحث مراجعه کنید
ایرادات من
شامل
عدم عصمت از بدو تولد
عدم دلیل خلقت بودن
رد
عصمت تمام و کمال هست
شما نیز دلایل خود چه قرآنی ویا روایی و یا عقلی بر عدم خطای پیامبران را بیان کنید
اگر از بدو تولد معصوم بود
چه نیازی به انتخاب و اعلام اینکه تو پیامبری
من معتقدم پیامبر فرد بزرگیه
فرض کن رهبر جامعه ما که معصوم نیست ولی شخص بزرگیه
اون با تلاش درس خوندهه مبارزه کرده
یه آرمان واهدافی داره آیا حاضره موقعیت و آرمان هاشو بزاره کنار و خلاف گفته هاش عمل کنه
یا یه ژنرال یا هرکس دیگه
آیا فراموشی و قضای نماز با پیامبری منافات داره نه
لذت جنسی هم یقینا نه
حالا یه کسی که هدفی داره و حق رو شناخته أیا ضد کاراش رفتار می کنه
یعنی اگر پیامبردر عمل معصوم نباشه میره گناه میکنه
خلاف بالا
از حرفاتون میشه فهمید پیامبران اگر معصوم در عمل نباشن هرکاری ضد عقایدشون می کنن
بازم اشتباه می کنید
باسمه تعالی شأنه
سلام علیکم
مقام نبوت و رسالت مقامی است که برای رسیدن به آن مقام والا به گونه ای که شخص شایسته دریافت وحی خاص از خداوند شود، معصوم بودن است . یعنی بدون اینکه شخصی معصوم باشد محال بوده که بتواند به درجه ای برسد که وحی خاص را از منبع غیب الهی دریافت دارد ..... این است که خداوند علاوه بر اینکه انبیائ عظام علیهم السلام را از سلاله پاک قرار داده آنها را از بدو تولد درجه معصومیت عطا فرموده است و این لطفی است بزرگ از طرف خداوند برای بشر. و در داستان بعضی انبیاء بزرگ علیهم السلام در قرآن ، ملاحظه می شود که خداوند از کودکی عنایت ویژه نسبت به انها داشته است مثلا حضرت موسی علیه و علی نبینا سلام الله، چگونگی تولد و حتی اینکه به مادر محترمش وحی می شود که « و اوحینا الی ام موسی ان ارضعیه و اذا خفت علیه .....» _در سوره مبارکه قصص_ ؛ که او را شیر بده و در دریا بیفکن.... الی آخر .. و یا در داستان حضرت یوسف آن خواب عجیبی که می بیند و اینکه وقتی برادرانش او علیه السلام را در چاه می افکنند . قران می فرماید همان جا در چاه بر او وحی کردیم « و اوحینا الیه لتنبئنّهم بأمرهم هذا ...» این در حالی است که حضرت یوسف کودک بوده است . و حضرت یحیی حضرت عیسی علیهما السلام.
پس ملاحظه می شود که از کودکی و بدو تولد روند رشد وتکامل این بزرگواران با دیگران فرق داشته و زیر عنایت ویژه الهی بزرگ شده و تکامل یافته اند.
و نکته دیگر اینکه معصوم بودن لازمه حتمی نبوت است تا اینکه تکامل روحی آنها به حدی برسد که بتوانند وحی ویژه و خاص نبوت و رسالت دریافت کنند. و نه اینکه از هر زمان که معصوم بوده اند می باید نبی هم باشند که بگوییم اگر معصوم بوده اند پس چرا در چهل سالگی پیمبر شد ه اند.این پس چرا ذهنیت و برداشتی اشتباه است.
[=arial]سلام
این مقام رو که خود خداوند عنایت میکنه پس نقش خود فرد چیه؟ خداوند برای اینکه کسی رو به پیامبری برگزینه از ابندا اون رو دارای عصمت میکنه؟ پس خود فرد کی میتونه شایستگیش رو برای این مقام نشون بده؟ شاید شخص شایسته ای از اول برای مقام پیامبری انتخاب بشه ولی از بدو تولد مردم رو هدایت نمیکنه تا لازم باشه عصمت داشته باشه. اونجوری برای بقیه مردم هم اطمینان حاصل میشه که این شخص واقعا شایسته است و با اراده و اختیار خودش و با همون توانایی های محدود هر انسانی شایسته است. (میدونم عصمت موجب عدم اختیار برای گناه کردن نمیشه)نه با عنایات ویژه. چه چیزی اثبات میکنه که اگه اون عنایات ویژه به یک فرد عادی داده میشد اون باز هم گناه میکرد و به درجه بالایی نمیرسید؟
اخه اگر قرار باشه فرد با عنایات ویژه به کمال انسانی برسه ایا واقعا کار خاصی کرده؟
سلام علیکم
شما و ما و هر مسلمانی این را قبول داریم که پیامبران برگزیدگان خداوند هستند { چون صریح آیات قرآن است « ان الله آصطفی ......» »
-حال سئوال این است که مبنای برگزیدن خداوند برچه چیز بوده است؟؟
ممکن است جواب گفته شود که اینها بهترین انسانهای زمان خود بوده اند.
- سئوال بعد این است که بهترین از چه لحاظ ؟؟
ممکن است پاسخ داده شود نیکو کار بوده اند و کمتر از بقیه دچار لغزش و گناه می شد ه اند.
- سئوال بعد این است که اولا چه سند و دلیل قرآنی و یا روایی بر این پاسخ وجود دارد؟؟ ثانیا آیا اینکه کسی کمتر از دیگران دچار خطا و گناه شود ، شایسته در یافت وحی خاص برای رسالت می شود؟؟ آیا آلودگی که در اثر گناهان مر تکب شده و در روحش خدشه ایجاد کرده مانع دریافت وحی ویژه رسالت نمی شود؟؟
- ممکن است خیلی ساده انگارانه جواب داده شود چه مانعی دارد کسی گناهانی هم کرده باشد و وحی رسالت و نبوت هم دریافت کند و نماینده خدا در بین انسانها بلکه جانشین و خلیفه او باشد.{ خلیفه الوده به گناه خدا و نماینده تام الاختیار او که دستور اطاعت محض از او را صادر کرده است « اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...»}
- پاسخ داده می شود که این جواب بر خلاف گفتار خداوند متعال است آنجا که می فرماید « لا یمسه الا المطهرون». و می دانیم « مطهرون » یعنی کسانی که طاهر نگاه داشته شده اند ، نه کسانی که خود را طاهر می کنند . یعنی مقام مطهرون عطایی است نه اکتسابی. و یا آنجا که خداوند در جواب حضرت ابراهیم علیه و علی نبینا سلام الله می فرماید « .... لا ینال عهدی الظالمین ». ملاحظه می شود که امکان ندارد عهد خداوند به ظالم و گناه کار برسد . یعنی کسی که درونش به گناه آلوده شده استعداد در یافت وحی رسالت و امامت را در خود خدشه دار کرده است پس چگونه می تواند با غیب اتصال ویژه داشته باشد؟/
بنده تمام بحث تاپیک عصمت انبیاء رو مطالعه کردم.هرچند جمع بندی نشده اما مطالب خوبی داشت.خواستم بگم یهویی وارد بحث نشدم اما:
ببخشید درست متوجه شدم؟ شما می فرمایید صرف عصمت برای پیامبری کفایت می کنه؟یعنی وقتی عصمت داشت باید پیامبر هم باشه؟شرایط خود شخص،همچنین شرایط زمان و مکان مهم نیست؟؟؟یعنی حضرت عیسی از بدو تولد معصوم و پیامبر بود اما پیامبر ما از 40 سالگی؟؟
اقسام وحی از دیدگاه حضرت علی (ع)
امام، امیرالمؤمنین (ع) وحی را به چند معنا تفسیر و تقسیم کردهاند:
1- وحی به معنایی که مناسب نبوت و رسالت است؛ مانند: «إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح والنبیین من بعده و أوحینا إلی إبراهیم و إسماعیل...؛ ؛ ما به تو وحی فرستادیم، آنسان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی فرستادیم و چنان که به ابراهیم و اسماعیل نیز وحی فرستادیم.» (نساء/ 163)
2- وحی به معنای الهام؛ مانند: «و أوحی ربک إلی النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون؛ و پروردگار تو به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و از داربست هایى که (مردم) مى سازند لانه هایى بگیر.» (نحل/ 68)
«و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم...؛ و به مادر موسى (ع) الهام کردیم که او را شیر ده و چون بر (جان) او ترسیدى به دریایش بیفکن» (قصص/ 7) هرچند محور اصلی اینگونه از الهام، همانا نحوه عمل است، لیکن چنین عملی خردمندانه و مسبوق به آگاهی نیز هست. بنابراین، معرفت به شیوه کار و آشنایی به کیفیت عمل -که از سنخ علم است- ضمنا در الهام یاد شده، منطوی است.
3- وحی به معنای اشاره؛ مانند: «فخرج علی قومه من المحراب فأوحی إلیهم أن سبحوا بکرة و عشیا؛ زکریا از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت: صبح و شام، خدا را تسبیح گویید.» (مریم/ 11)
4- وحی به معنای تقدیر؛ مانند: «و أوحی فی کل سماء أمرها؛ و در هر آسمانی به نظم امرش وحی فرمود.» (فصلت/ 12)
5- وحی به معنای الهام عزم؛ مانند: «و إذا أوحیت إلی الحواریین أن امنوا بی و برسولی...؛ یاد کن هنگامی که به حواریین وحی کردم به من و رسول من ایمان آرید.»(مائده/ 111) همانگونه که قبلا بازگو شد، وحی در اینگونه از موارد به معنای ایجاد انگیزه و الهام تصمیم و القای عزم است و مشابه آن، معنای هفتم است که خواهد آمد.
6- وحی به معنای دروغ پردازی؛ مانند: «...شیاطین الإنس و الجن یوحی بعضهم إلی بعض...؛ شیطانهای انس و جن، برخی از آنان سخنان دروغ را پنهانی در اختیار برخی دیگر قرارمیدهند.» (انعام/ 112) القای ماهرانه و مستورانه و فریبکارانه را ایحای شیطان گویند.
7- وحی به معنای القای اراده انجام کار خیر؛ مانند: «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات...؛ ما پیامبران را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت میکردند و انجام کارهای خیر را به آنان القا کردیم» (انبیاء/ 73)یعنی تصمیم انجام کارهای نیک و عزم بر آوردن کارهای خیر، مصداق بارز ایحای فعل خیر است.
خواب یوسف و وحی در چاه او الهام بوده است
مگر تا به حال نشده در اوج گرفتاری باشی وندانی چه کنی یک هو چیزی به دهنت می آید
راهگشای تو
پیامبران در خانواده هایی بزرگ شدند گه افراد خوبی پدر و مادر آن پیامبر بوده است
و راه درست زندگی کردن را به او آموخته اند
فرضا دختری در خانواده فاسد بزرگ می شود
جرقه هایی با تفکر به ذهنش می آید که چرا این زندگی
چه عاملی باعث رستگاری ویا بدبختی او شده خانواده
خانواده پیامبر هم سبب شده فرد پاکی باشد و مثل بقیه نباشد
اینگونه هم نیست که از بدو تولد خداوند به آن ها کمالات داده
مثلا به یوسف الهام شد که یک خورشید و ماه ویازده ستاره بر او سجده می کنند
به پدرش می گوید پدر می فهمد پیامبر بعدی اوست پس به گونه ی دیگر تربیتش می کند
بسم الله الرحمن الرحیم
علیکم السلام
بعضی مسائل به تکوین این عالم مربوط است و این موضوع تکوین دنیا هم بر می گردد به این که دنیا دار التفاوت است.
انگشتان دست همه انگشت هستند ولی متفاوت اند. ما انسانها همه آدم هستیم ولی چه استعداد بدنی و چه از لحاظ روحی متفاوت هستیم . کره زمین همه جای ّان زمین است و لی با تفات های باور نکردنی وووو.... اگر غیر از این بود دنیا نبود بلکه عالم و نشئه دیگری بود. ااینکه بعضی نبی معصوم می شوند بر می گردد به این تفاوت های تکوینی. و اگر این شخص نبی نمی شد شخص دیگری در روند تکوین عالم در آن جایگاه قرار می گرفت.
و اما نقش و شایستگی خود فرد در همان مقام و جایگاه ارزیابی می شود و انجام وظیفه بندگی در ان جایگاه بسی سخت تر و توان فرسا تر از مردم عادی است بطوری که پیامبر اسلام چه قبل از رسالت و چه بعد از آن به گونه ای بند گی کرده که از دیگران ساخته نیست . رفتن به غار حرا در ان شرایط حجاز و انجام ان عباد تها و ریاضت ها کار هر کسی نیست. و بعد از رسالت وظایف ویژه عبادی مانند وجوب نماز شب و رساندن پیام الهی وووو... تا آنجا که می فرماید که سوره هود مرا پیر کرد آنجا که دستور می دهد که « فاستقم کما امرت » ...و دستور خداوند به حضرتش صل الله علیه و اله که « فاستقم کما اولی عظم من الرسل » و آنقدر مقاومت کرد که خداوند می فرماید . « لعلک باخع نفسک ... » ای پیامبر نزدیک است جان خود را هلاک کنی که این مردم به این قران ورسالت ایمان نمی آورند .{ و این تجلیل خدا است از حضرتش صل الله علیه و آله به خاطر شایستگی هایش.
هر چه باشد پیامبران مانند ما بشر بودند درد می کشیدند و ناراحت می شدند وغصه دار « قل انما انا بشر مثلکم ...»
اولا باید ببینیم منظور من از عصمت چیست
منظور من عصمتت در دریافت وابلاغ وحی هستش
عیسی از طفولیت برگزیده خدا شد
مادرش آدم خوبی بود
خدا خواست معجزه ای به مردم نشان دهد
بچه بدون پدر
وحرف زدن نوزاد
حالا این نوزاد به تدریج
با تربیت درست مادر کمالات را کسب می کند
وخدا همانگونه که در سختی ها ما را یاری می کند او راهم یاری می کند
می فهمد حق چیست
خدا به او وحی می کند که احکام چنین است
این کتاب راه هدایت تو وامت توست
او در آن زمان و مکان معجزه اش شفای بیماران بود
او با اینکه برگزیده خدا شد غلط و وذرست رو خود انتخاب می کرد
واگر اشتباهی می کرد توبه می نمود و در صورت لزوم مجازاتت می شد
شرایط چنین ایجاب می کرده
که یکی اینگونه برگزیده شود
ویکی در ۴۰ سالگیی
در ضمن مقام پیامبر اسلاام بالاتر از عیسی بوده
و همانگونه که یکی وزیر است
یکی مقامش از او بالاتر است
و رییس جمهور
با ایننکه وزیر زودتر وارد سیاست شده باشد
بله یکی ناقص به دنیا می آید یکی با ضریب هوشی بالا
و خدا از هر کدام را به اندازه ی نعممتشان انتظار دارد
یکی با هوش بالا خودکشی می کند
یکی با نقص عضو نقاش بزرگ
حالا اگر خدا فردی را علمی دهد از بدو تولد
که اصلا گناه نکند دیگر ارزشی ندارد
دیگر انتخاب فرد چه می شود
کار خاصی نکرده
الان فرد باهوش بیاید با تلاش و انتخابش اختراعی بزرگ بکند همه تشویقش می کند
اگر خدا علمی از بدو تولد بدهد می شود تقلب که ارزشی ندارد
تفسیرالبیان
لا يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ
اين كتاب باعظمت را جز پاكان روزگار نبايد دست زنند.
در تفسير اين آيه نيز ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: اين كتاب در لوح محفوظ مىباشد و جز فرشتگان پاك و پاكيزه از لغزش و گناه، به آن دست نمىزنند.
2 - امّا به باور «مجاهد» منظور قرآن شريف است و جز پاكان و پاكيزگان و مقربان نبايد به آن دست بزنند.(177)
3 - از حضرت باقر و گروهى از شاگردان آن بزرگوار آوردهاند كه: جز پاكان نبايد به آن دست بزنند كه منظور هشدار به كسانى است كه نياز به وضو و غسل جنابت و غسل حيض دارند و بدون انجام آنها نبايد به آن دست زنند.(178)
4 - از ديدگاه مذهب «مالك بن انس» و «شافعى» نيز جمله خبريه است و از دست زدن كسانى كه طهارت ندارند هشدار مىدهد. با اين بيان دست زدن به نوشتههاى قرآن تنها بر پاكان و پاكيزگان رواست.
نقد و بررسی آیه زیر
وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ
در این قسمت از مبحث
http://www.askdin.com/thread41967-9.html#post557694
دوستان تعصب رو کنار بگذارید
وبدون تعصب به بحث نگاه کنید
حق را خواهید شناخت
[=arial]مگه بقیه ی امامان کم گذاشتند؟
این دو آیه رو بررسی می کنم
دوستان از این آیه عصمت تمام و کمال رو برداشت می کنن
تفسیرالبیان
ترحمه
که ، يار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته است
سوره : النجم آیه : 4
متن عربی آیه : إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى
- سوگند به ستاره [فروزان قرآن] آن گاه كه فرود مىآيد،
2 - كه يار [و پيامبر] شما [محمد (ص)] نه گمراه گرديده و نه در بيراهه [و نادانى] است؛
3 - و از روى هوس سخن نمىگويد.
4 - اين سخن [و كتاب او] جز وحيى [از آسمان] كه [به او] وحى مىگردد [چيز ديگرى] نيست.
تفسير
به ستاره فروزان قرآن سوگند
سوره پيش را خداى فرزانه با ياد بلند و باعظمت پيامبر به پايان برد و اينك اين سوره را نيز با ياد آن حضرت آغاز مىكند و مىفرمايد:
وَ النَّجْمِ إِذا هَوى
سوگند به ستاره فروزان قرآن؛ آن گاه كه فرود مىآيد،
در تفسير اين آيه ديدگاهها متفاوت است:
1 - به باور گروهى از مفسران پيشين از جمله «مجاهد» در اين آيه خداى فرزانه به قرآن شريف سوگند ياد مىكند؛ چرا كه قرآن در مدت بيست و سه سال به تدريج و به صورت سوره سوره و آيه آيه و پراكنده بر قلب نورانى پيامبر فرود آمد و سرانجام به صورتى كه در دست مردم است گردآورى گرديد؛ از اين جهت به ستاره نامگذارى شده است، چرا كه ستارگان نيز در گستره آسمان پراكندهاند. در فرهنگ عرب به «تفريق»، «تنجيم» و به «مفرق»، «منجم» مىگويند.
با اين بيان، منظور اين است كه: سوگند به قرآن كه در مدت بيست و سه سال بر قلب پاك پيامبر فرود آمد.
2 - امّا به باور پارهاى همچون «ابن عباس» منظور از اين ستاره كه خدا به آن سوگند ياد مىكند، ستاره «ثريا» مىباشد، و قرآن به هنگام فرو شدن و افول آن كه طلوع فجر و سپيده سحر است، سوگند ياد شده است.
گواه اين مطلب آن است كه در ادبيات و فرهنگ عرب، گاه و بىگاه به «نجم» سوگند ياد شده است كه منظور ستاره «ثريا» مىباشد.
«ابن دريد» مىگويد: «ثريا» مجموعه ستارگان هفتگانهاى است كه شش عدد از آن آشكار است و يكى از آنها بسيار كمنور؛ كه مردم براى آزمايش قدرت بينايى خويش، چشم خود را به وسيله آن مىآزمايند.
3 - از ديدگاه «حسن» منظور از واژه «نجم» در آيه، شمارى از ستارگان هستند كه به تدريج افول مىكنند و از نظر نهان مىگردند. با اين بيان سوگند به جنس ستاره است، نه ستارهاى مشخص؛ و خداى فرزانه با اشاره به غروب و افول ستارگان در حقيقت به طلوع آنها توجّه مىدهد، چرا كه آنچه افول و غروب مىكند، بىگمان ظهور و طلوع نيز دارد و طلوع و غروب آن خردمندان و خردورزان را به شناخت آفريدگار و نظامبخش توانا و فرزانه هستى توجه مىدهد.
«جبايى» در اين مورد مىگويد: در آيه شريفه حركات ستاره به افول و فرود وصف گرديده است.
و «حسن» بر آن است كه غروب ستاره مورد اشاره قرآن عبارت از سقوط آن در آستانه رستاخيز است كه در آيه ديگرى مىفرمايد:
و اذا الكواكب انتثرت...(54) آن گاه كه آسمان از هم بشكافد، و آن گاه كه اختران پراكنده شوند...
4 - و از ديدگاه «ابن عباس» منظور از «نجم» شهابهايى است كه شيطانها به هنگام استراق سمع، به وسيله آنها از آسمانها رانده و دور مىشوند.
پارهاى از اهل سنت از حضرت صادق آوردهاند كه: پيامبر گرامى در شب معراج از آسمان هفتم فرود آمد. هنگامى كه اين سوره مباركه نازل شد، اين جريان را به «عتبه» فرزند «ابو لهب»، يكى از سردمداران شرك و بيداد مكه، خبر دادند. او به حضور پيامبر آمد و ضمن اعلام جدايى از دختر او و جسارت به آن حضرت، نعره كشيد كه: تو به ستاره و خداى آن كفر ورزيدهاى!
پيامبر گرامى دست به سوى آسمان گشود و او را نفرين كرد و از خدا خواست تا درندهاى از درندههاى بيابان را بر او مسلط سازد.
آن عنصر خودكامه و گمراه پس از آن به سوى شام حركت كرد و در ميان راه در منزلگاهى براى استراحت فرود آمدند، امّا احساس كرد كه ترس و دلهره بر او چيره شده است. از اين رو از همراهانش تقاضا كرد تا وى را در ميان حلقه خويش جاى دهند و بخوابانند. آنان پذيرفتند، امّا هنگامى كه خوابيدند، شير درندهاى آمد، او را از حلقه يارانش بيرون كشيد و پاره پاره كرد.
حسان بن ثابت، شاعر عصر رسالت، اين داستان را در قالب سرودهاى ريخته و از همه گستاخان و حقستيزان خواست تا از سرنوشت او عبرت گيرند و در گفتار خويش خشونت و تندگويى و جسارت و بىادبى را وانهند و انسانى سخن گويند و خردمندانه و انسانى رفتار كنند.
در آيه پيش خداى فرزانه به ستاره سوگند ياد كرد؛ اينك در بيان آنچه سوگند به خاطر آن آمده است مىفرمايد:
ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى
هرگز يار و پيامبر شما محمد (ص) نه از حق انحراف جسته و نه به بيراهه رفته و نه زبان به باطل گشوده است.
واژه «غوى» از ريشه «غىّ»، به مفهوم «ضل» آمده و به كار رفتن اين واژه براى تأكيد مطلب مىباشد و منظور اين است كه: سوگند به ستاره فروزان، يا قرآن شريف كه يار و پيامبر شما محمد (ص) نه گمراه شده و نه به بيراهه رفته است.
امّا به باور پارهاى منظور اين است كه: هرگز تلاش و كوشش يار و پيامبر شما محمد (ص) بىاثر و بىثمر نمانده، بلكه او به پاداش پرشكوه خدا و كرامت او نايل آمده است.
و مىافزايد:
وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى
او از روى هوا و هوس سخن نمىگويد.
واژه «ينطق»، هم به وسيله «عن» متعدى مىشود و هم به وسيله «با»، درست همان گونه كه گفته مىشود: «رميت بالقوس» و نيز «رميت عن القوس».
به باور پارهاى منظور اين است كه: پيامبر از روى هوا و هوس آيات قرآن را بر شما نمىخواند و چيزى از خود به پيام ما نمىافزايد.
در روايات رسيده روشنگرى شده است كه آن حضرت در همه كارهاى دقيق و حساس بارهنمود خدا و به وحى و پيام او رفتار مى كرد.(55)
آن گاه مىفرمايد:
إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى
آنچه او به عنوان آيههاى قرآن بر شما مىخواند، چيزى جز وحى و پيام خدا، كه به وسيله فرشته وحى بر او فرستاده شده است، نمىباشد.
نيست اين سخن جز آنچه بدو وحی می شود
این دو آیه عصمت در دریافت و ابلاغ وحی رو می رسونه
[="Arial Black"][="Navy"] ninja;562388 نوشت:
خب نکته همینجاست!
ببینید الان ما میگیم برای رسوندن دین به مردم وجود معصوم الزامی نیست!(روحانیون و ماموستاها غیر معصوم اند)[/]
سوال بنده بی جواب ماند
آیا بین عصمت و برگزیده شدن برای نبوت تلازمی هست که شما فرمودید چرا پیامبر که از کودکی معصوم بوده در 40 سالگی مبعوث شدند؟؟
اگر پیامبر ما بالاتر از حضرت عیسی است چرا حضرت عیسی در کودکی برگزیده شد؟این برتری حضرت عیسی نسبت به پیامبر ما رانشان نمی دهد؟
آیا دلیل شما برای عصمت در دریافت و ابلاغ وحی را نمی توان به باقی موارد گستره ی عصمت تعمیم داد؟؟
تفسیرالبیان
آن گاه در دومين آيه مورد بحث مىافزايد:
لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ
هدف اين است كه خداى فرزانه گناهان گذشته و آيندهاى را كه بدانديشان به تو نسبت مىدهند، همه را بر تو ببخشايد.(223)
اين ترجمه ظاهرى آيه، امّا در تفسير آن ديدگاهها بسيار متفاوت است و سخنانى گفته شده است كه با نظرگاه پيروان مذهب اهل بيت - كه پيامبران خدا را معصوم و پاك و پاكيزه مىشناسند، و بر اين باورند كه آنان، نه پيش از دريافت وحى و نه پس از آن هرگز دست به گناه نمىزنند - سخت بيگانه است؛ براى نمونه:
1- به باور پارهاى منظور آيه اين است كه: تا خداوند گناهانى را كه پيش از فرود وحى و دريافت فرمان بعثت انجام داده و نيز پس از دريافت وحى انجام دادهاى، همه را ببخشايد و بيامرزد.
2- امّا به باور پارهاى ديگر منظور، آمرزش گناهان انجام شده در روزگار پيش از فتح و پس از آن است.
3- از ديدگاه برخى آيه شريفه نشانگر آن است كه خداى فرزانه وعده ميدهد كه گناهانى كه از پيامبر سر زده و يا در آينده سر خواهد زد، همه را بر او ببخشايد.
4- امّا از ديدگاه برخى ديگر منظور اين است كه: تا خدا گناهان پدرت آدم و مادرت حوا را بر تو ببخشايد و به بركت تو بيامرزد و نيز گناهان و لغزشهايى را كه در آينده از جامعه و امت تو سر خواهد زد، همه را به بركت وجود گرانمايه تو بيامرزد.
سخن از گناه آدم(ع) را كه اين مفسران پيشين از آن ياد كردهاند، درست بسان سخنى از گناه حضرت محمد(ص) است. اگر اينان اين گناهان را، گناهان صغيره و لغزشهاى ناچيز تفسير مىكنند كه از ديدگاه آنان كيفرى ندارند، اين تفسير و ديدگاه آنان باطل است، چرا كه در آن صورت گناه و كيفرى در كار نيست تا خدا اين گونه بر بزرگترين پيامبرش منّت گذارد و ببخشايد. به بيان روشنتر اينكه سخن از فزونبخشى خدا و فضل و كرامت او بر پيامبر و بخشايش گناه ديگران به بركت او، در صورتى درست به نظر مىرسد كه گناه يا گناهان مورد اشاره كبيره و در خور كيفر و عذاب باشند، نه در مورد گناهان صغيرهاى كه كيفرى ندارند و اگر خداى دادگر بخواهد در برابر آنها كسى را كيفر كند از عدالت او به دور خواهد بود. با اين بيان اين ديدگاهها و دريافتها از آيه بىاساس است.
ديدگاه مذهب اهل بيت
از دانشمندان و مفسران مذهب اهل بيت در اين مورد دو نظر رسيده است:
1- به باور گروهى منظور آيه شريفه اين است كه: تا خدا گناهان گذشته و آينده جامعه و امت تو را به بركت شفاعت تو بر آنان ببخشايد و آنان را بيامرزد.
و روشن است كه نسبت دادن گناهان امت به پيامبر بدان جهت است كه آن حضرت با جامعه و مردم خويش پيوندى ناگسستنى دارد.
اين ديدگاه را روايت رسيده از حضرت صادق(ع) به وسيله «مفضل»، يكى از شاگردان آن بزرگوار به روشنى تأييد مىكند كه آن حضرت در پاسخ پرسش فردى در مورد تفسير آيه فرمود: «والله ما كان له ذنب و لكن الله سبحانه ضمن له ان يغفر ذنوب شيعة على(ع) ما تقدم من ذنهم و ما تأخر»(224) به خداى سوگند كه آن پيشواى بزرگ آسمانى هيچ گناه و لغزشى نداشت. امّا خداى فرزانه به خاطر گراميداشت مقام والاى او ضمانت فرمود تا گناهان گذشته و آينده شيعيان امير مؤمنان را با شفاعت او ببخشايد.
«عمربن يزيد» نيز در اين مورد آورده است كه از ششمين امام نور در باره تفسير آيه مورد بحث پرسيدم كه فرمود: «ما كان له ذنب و لا همّ بذنب و لكن الله حمله ذنوب ثم غفرها له»(225) پيامبر گرامى در زندگىِ سراسر پاك و پاكيزهاش نه به گناهى دست يازيد و نه آهنگ گناه كرد، امّا خداى فرزانه گناه و لغزش رهروان راه آسمانى آن حضرت را به او نسبت داد و آن گاه همه آنها را به بركت وجود گرانمايه و يا شفاعتاش نويد بخشايش داد.
2- ديدگاه دوم در تفسير آيه از سوى دانشوران و دانشمندان مذهب اهل بيت، از سوى مرحوم «سيدمرتضى» قدس سرّه آمده است. در اين ديدگان واژه «ذنب» - كه مصدر مىباشد و مىتواند هم به فاعل اضافه گردد و هم به مفعول - در آيه شريفه به مفعول اضافه شده و در حقيقت «ما تقدم من ذنبهم اليك» مىباشد و منظور اين است كه: خدا گناهان كفرگرايان را كه راه ورود تو اى پيامبر! به سوى مكه و خانه خدا را بستند بخشيد.
با اين بيان مفهوم مغفرت و آمرزش در اينجا زدودن و برداشتن مقررات شرك و استبداد - در مورد جلوگيرى از پيامبر براى ورود به مكّه مىباشد. و منظور اين است كه: خدا اين مانعتراشى شركگرايان نسبت به وجود گرانمايه پيامبر را از سر راه او برمىدارد و به او قدرت و امكاناتى مىدهد تا با پيروزى و سرفرازى وارد مكه گردد و آن شهر را فتح كند، درست به همين دليل است كه اين مهر و لطف را پاداش جهاد و تلاش و شكيبايى سترگ آن حضرت قرار داده و برطرف شدن موانع را هدف پيروزى و فتح گرفته است؛ در حالى كه اگر منظور از اين مغفرت و آمرزش، بخشوده شدن گناهان پيامبر بود لزومى نداشت كه به اين سبك بيان شود و هدف از فتح و پيروزى بخشايش گناهان پيامبر قرار گيرد، چرا كه آمرزش گناهان هيچ ربطى به فتح و پيروزى ندارد تا پشت سر آن قرار گيرد.
براساس اين تفسير منظور از «ما تقدم من ذنبك و ما تأخر» در آيه شريفه جنايتهايى است كه شركگرايان قريش نسبت به پيامبر و رهروان راه توحيدى او مرتكب شدند.
در تفسير اين فراز ديدگاههاى ديگرى نيز آمده است براى نمونه:
1- از ديدگاه پارهاى منظور اين است كه: اگر در گذشته دور و يا نزديك به گناهى دست مىزدى خدا همه آنها را برايت مىبخشيد.
2- امّا از ديدگاه پارهاى ديگر منظور از گناه در اينجا ترك اولى است، چرا كه پيامبر نه به گناهى دست مىزند و نه با مقررات خدا مخالفت مىنمايد، بلكه كارهايى كه براى مردم عادى گناه شمرده نمىشود، در مورد آن بزرگ پيشواى ايمان و پروا به گناه تعبير مىگردد و اين خود راز بلندى مقام و شكوه جايگاه او در برابر خداست.
3- و پارهاى نيز برآنند كه اين آيه مباركه به منظور بزرگداشت مقام والاى پيامبر و زيبايى خطاب آمده است، درست همان سان كه در مقام دعا نسبت به ديگرى و يا ادب و احترام به او گفته مىشود: «عفاالله عنك» خداوند بر تو ببخشايد.
يادآورى مىگردد كه اين ديدگاه سست به نظر مىرسد، چرا كه در اين موارد سخن به سبك دعا آورده مىشود نه آن گونه كه در آيه آمده است.
در ادامه آيه شريفه مىافزايد:
همانطور که می بینید نظر های مختلفی در مورد این آیاتت آوردهه شده
بعضی دال بر گناه
بعضی دال بر عصمت
که به نظر اعتقاد به اشتباه درست تر باشد
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
منظور شما را از این سئوال متوجه نشدم....
- چون بحث تایپیک در مورد عصمت انبیاء علیهم السلام است نه امامان معصوم علیهم السلام.
به نظرم شما از اول یک پیش فرض غلط در ذهن داشتید.اینکه می گویید اگر از ابتدا پیامبر معصوم بوده پس انتخاب معنا ندارد.خوب همه ی بحث به شخص و آمادگی شخص مربوط نیست قبول بفرمایید که آمادگی جامعه هم برای برانگیخته شدن و اعلام رسالت موثر است.اینکه حضرت در 40 سالگی مبعوث شدند نه به این خاطر که در آن سن به کمالات رسیدند و معصوم شدند.چه اینکه از مدت ها قبل به امین و صدوق مشهور بودند.بلکه شاید به خاطر وضعیت جامعه و آمادگی مورد نیاز جامعه بوده است ویا مصالحی دیگر.
بله
ولی احکام از کجا اومده
خدا
حالا نباید احکام بدون تحریف به دست ما برسه
پس لزوم عصمت در دریافت وابلاغ وحی ثابت میشه
توجه کنید
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّـهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّـهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ ﴿الحج٥٢﴾
و پيش از تو [نيز] هيچ رسول و پيامبرى را نفرستاديم جز اينكه هر گاه چيزى تلاوت مىنمود، شيطان در تلاوتش القاىِ [شبهه] مىكرد. پس خدا آنچه را شيطان القا مىكرد محو مىگردانيد، سپس خدا آيات خود را استوار مىساخت، و خدا داناى حكيم است. (۵۲)
[="Arial Black"][="Navy"]ببخشید ولی
بحث شما کمی آرمانی است شما می گویید نباید بدون تحریف بدست ما برسه (پس باید معصومی باشه ) خب احکام الان از طرف کدوم معصوم به مردم میرسه که تحریف و گمراهی در کار نباشه؟
احتمالا قبول دارید که الان احکام توسط معصوم عرضه نمی شن .یعنی لازم نیست معصومی باشه
اتفاقا الان احکام از طریق غیر معصوم عرضه میشن یعنی نیاز حتمی به وجود معصوم نیست.
سوال اینجاست که الان پیروان دین ،دین را از کدام معصوم میگیرند؟[/]
بررسی شبهه و سوال :
1-عصمت پیامبر از بدو تولد چگونه است ؟؟
2-اعمال پیامبر حجت نیست و در عمل پیامبر معصوم نیست
بررسی و نقد شبهه::
طبق آیات ائمه و پیامبران از بدو تولد معصوم بودند
و قرن في بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجهليه الاولي و اقمن الصلوه و آتين الزكوه و اطعن الله و رسوله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
و در خانه هاي خود بنشينيد، و چون زنان جاهليت نخست خودنمايي نكنيد، و نماز بپا داريد، و زكات دهيد، و خدا و رسولش را اطاعت كنيد، خدا جز اين منظور ندارد كه پليدي را از شما اهل بيت ببرد، و آن طور كه خود مي داند پاكتان كند
33 احزاب
در این جا منظور از تطهیر کردن دفع است نه رفع
یعنی چی ؟؟؟یعنی اصلا مورد گناه واقع نمی شوند که بعد خداوند رفع کند آن را
در این جا کلمه ی رجس الف و لام ،الف و لام جنس است یعنی تمام پلیدی ها
كلمه (رجس ) - به كسره را، و سكون جيم - صفتي است از ماده رجاست ، يعني پليدي ، و قذارت ، و پليدي و قذارت هياتي است در نفس آدمي ، كه آدمي را وادار به اجتناب و نفرت مي نمايد، و نيز هياتي است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمي از آن نفرت مي نمايد اولي مانند پليدي رذائل ، دومي مانند پليدي خوك ، همچنان كه قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده ، در باره پليدي ظاهري فرموده : (او لحم خنزير فانه رجس ) و هم در پليديهاي معنوي ، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به كار برده و فرموده : (و اما الذين في قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الي رجسهم و ماتوا و هم كافرون )، ونيز فرموده : (و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد في السماء كذلك يجعل الله الرجس علي الذين لا يومنون ).
فعل یرید دلالت بر استمرار دارد یعنی پیوسته از اول تولد تا پایان
(يريد): فعل مضارع باب اِفعال است كه ماضي
آن «أرادَ» و ثلاثي مجرد آن «رَوَدَ» است. رَوَدَ به معناي طلب همراه با اختيار و انتخاب مي آيد. بدين ترتيب اراده را در فارسي به «خواسته» ترجمه مي كنند. خصوصيت فعل مضارع، دوام و استمرار است در نتيجه «يريد» به معناي اراده ي هميشگي، مستمر و دايمي است.
تجلی ولایت در آیه ی تطهیر مفسر بزرگ علامه جوادی آملی
همیشگی یعنی چی ؟؟؟یعنی از اول تا آخر
این آیه اول دلالت می کند بر اینکه ائمه ع و حضرت زهرا و پیامبر اکرم ص معصوم بودند از بدو تولد
و این آیه دلالت می کند بر اینکه هم در کردار هم در گفتار معصوم بودند زیرا هیچ ناپاکی در آن ها راه ندارد
آیه دوم : من يطع الرسول فقد أطاع الله ومن تولى فما أرسلناك عليهم حفيظا
ایه 80 سوره نساء
اطاعت خدا مثل اطاعت الله است حالا خدا حالا اطاعت کردن که به سخن گفتن نیست بلکه عمل و رفتار هم شامل می شود
این دو تا آیه فعلا !
از منظر عقل به این مساله بنگریم:به نقل از کتابی :
مسأله جلب اعتماد مردم كه عامل مهم در پيشرفت مقاصد پيامبران است ايجاب مي كند كه پيامبران در قسمت عمل به وظائف مذهبي اعم از فردي و اجتماعي مصون از اشتباه باشند، زيرا اشتباه در اين قسمت كم كم سبب مي شود كه مردم در تعاليم و گفته هاي آنان به ديده شك و ترديد بنگرند و با خود چنين بينديشند:
«وقتي پيامبر در عمل به وظائف، اشتباه و خطا مي كند، از كجا معلوم كه در بيان تعاليم دچار اشتباه نشود؟».
اين انديشه ايجاب مي كند كه پيامبران در كارهاي عادي و جريانهاي روزمره نيز از اشتباه و خطا مصون باشند، زيرا اشتباه در اين مورد از اعتماد مردم مي كاهد و سبب مي شود كه مردم به تعاليم او از ديده ديگري بنگرند.
حالا واقعا چگونه ممکن است و این با عدل خداوند آیا سازگار است یا خیر ؟؟
در دعای ندبه هست :
وَ لا اضْمِحْلالَ بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِى دَرَجَاتِ هَذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَ زُخْرُفِهَا وَ زِبْرِجِهَا فَشَرَطُوا لَكَ ذَلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفَاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّنَاءَ الْجَلِيَّ وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ»؛
«[ آنان را برگزيدى] ... و اين بعد از آن بود كه بر ايشان شرط كردى نسبت به دنيا و زينت زيورهاى آن زهد بورزند.
آنان نيز اين شرط را پذيرفتند و دانستى كه آنان به آن شرط وفا دارند. پس آنها را پذيرفتى
و به خود نزديك ساختى و ياد بلند و ستايش ارجمند را براى ايشان پيش فرستادى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادى و به وحى خود، آنان را گرامى داشتى و آنان را به بخشش علم خود، ميهمان كردى
از نوع دیگر به منظر نگاه می کنیم ::
نگاه کنید کسی که شبهه مطرح می کند باید بدونه که آیا خدا را قبول دارد یا خیر اگر قبول داشت معاد را چه ؟؟ نبوت را چه ؟؟اگر تمام این ها را قبول کرد دانسته می شه که برخی چیز های رو فقط میشه دلیل نقلی براش ارائه داد برای کسی که وهابیه نمیشه ولایت فقیه رو ثابت کرد اول امامت بعد ولایت فقیه !اینم این گونه است و ولی جوابی که میشه داد اینه که عالم ذر یا ارواح یا حالا هر اسمی می گذارید قبلا بوده ایم حالا عده ای می گند نیست ولی باید پاک شد !
به نقل از یکی اساتید :{طبق روایت هم نشون می ده که چنین عالمی هست }
اگر کسی مهذب باشه پاکیزه باشه شاید بتونه اون عالم رو خوب بفهمه چی بوده در روایت هم داریم که ابن ملجم یک وقتی خیلی دور و بر امیر المومنین می چرخید و قربون صدقه می رفت و اظهار ارادت می کرد چرپ زبانی می کرد که حضرت دید که این خیلی زبان درازی می کنه زیادی چرب زبانی میکنه فرمود که:من تو را در اون جا ندیدم .
من خودم معمولا بحثم سر عصمت معصومینه نه صرفا انبیا. و خوب امامان هم دارای عصمت اند. حالا من به عنوان این تاپیک توجه نکرده بودم. شما هم به این سوال من توجه نکنید.
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
و سلام نامی از نامهای خداست
سلام
دوست گرامی ابتدا یادآور بشوم. سلام کردن جدای از وظیفه شرعی یک عمل اخلاقی است.
و عدم پاسخ سلام نوعی بی احترامی است.
دوما باید این موضوع را بدانید عصمت(معصومیت) با نبوت و امامت فرق میکند.
یعنی هر معصومی امام(ع) یا پیغمبر(ع) نیست.
اما هر پیغمبر و امامی معصوم(ع) است.
پیغمبر خاتم(ص) معصوم بودند ، اما تا سن چهل سالگی پیغمبر نبودند.
اگر نبوت ایشان اعلام نمیشد آیا شما میدانستید ایشان پیغمبر هستند!؟
ابتدا شما موضع خودتان را به روشنی بیان بفرمایید.
شما به اعمال پیغمبران ایراد وارد کرده اید یا به عصمتشان از بدوتولد.
اگر اعمالشان مد نظر شماست ، ابتدا باید عمل مورد نظر را بیان بفرمایید ، سپس ایراد وارده را.
اگر به عصمتشان از بدو تولد ایراد وارد کرده اید.باید بدانید همینطور الکی هم نبود که فکر میکنید.
[/]
ظاهرا یک وجه از تفسیر بیان نشده:
امام رضاعلیه السلام در جواب مامون درمورد این آیه فرمودند:
«مأمون پرسید: معنی آیه «لِیَغْفِرَ لَکَ اللهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ» چیست؟ حضرت فرمودند: از نظر مشرکین مکه، کسی گناهکارتر از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) نبود، زیرا آنان قبل از بعثت، سیصد و شصت بت را می پرستیدند و آنگاه که آن حضرت اینان را به کلمه مبارکه «لا اله الا الله» دعوت نمود، این موضوع بر آنان گران آمد و گفتند: آیا او به جای خدایان متعدّد یک خدا قرار داده است، این مطلب برایشان عجیب می نمود. سران آنان به حرکت آمده و گفتند: بروید بر اعتقاد به خدایان خود استوار بمانید. این چیزی است که از شما (مردم) خواسته می شود ما چنین حرفهایی را در بین امّت آخر نشنیده ایم. این سخن (سخن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)) جز دروغ و افترا چیز دیگری نیست. و آن زمان که خداوند عزّ و جلّ مکه را برای پیامبرش فتح نمود، فرمود: ای محمّد! ما مکّه را به شکلی قطعی و آشکارا برای تو گشودیم، تا خدا گناه قبلی و بعدی تو را بپوشاند. همان چیزی را که از نظر اهل مکه به خاطر دعوت به توحید در گذشته و بعد از آن، گناه محسوب می شد، زیرا بعضی از مشرکین مکه در همان وقت مسلمان شدند و بعضی از مکه خارج گردیدند. و آنان که ماندند نتوانستند آن زمان که حضرت مردم را به توحید دعوت می کرد از دین جدید نسبت به حضرتش ایراد بگیرند، چرا که با غلبه حضرت بر آنان آنچه از نظر آنان گناه محسوب می شد تحت الشعاع قرار گرفت و از دیدگان افتاد».
از مجموع آن چه گفته شد می توان نتیجه گرفت که:
1- مراد از «ذنب»، گناهانی است که مشرکین نسبت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می دادند که با فتح مکه برای مشرکین مشخص گردید که در حق پیامبر اشتباه کرده اند.
2- اگر مراد مغفرت گناهان پیامبر باشد، چه ربطی به فتح مکه دارد؟ چه گناهانی است که به فتح مکه مورد مغفرت قرار می گیرد؟
دوست عزیز
عصمت تام فقط مال خداست
و پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی معصومند
دوستان معتقند
پیامبران از بدو تولد گناه نمی کنند می گن بشون علم داده شده گناه نکنن
اگر خدا قبل انتخابشون بشون علم داده
باشه
عدالت خدا چی میشه
اعمالشون بی ارزش میشه
فلسفه برگزیده شدن به پیامبری چی میشه
و اگر معصوم بودن چرا ۴۰ سالگی مثلا پیامبر
پیامبر شده درحالی که آیات ابتدایی سوره فلق میگه اولین وحی وارتباط خدا با پیامبر بعد انتخابش بوده
آیا مثلا تورات از خیلی وقت پیش نازل شده از قرآن بالاتره
خیر
مثال بزنید
این بحث در مورد امامان هم هست
چون عنوان بحث رد عصمت تمام و کمال بود دوستان انبیا را هم اضافه کردند
من حرفم اینه خدا علمی به پیامبران نداده تا گناه نکنند
خود خواستند خوب باشند
بله پیامبر در خانواده ای سرشناس
به دنیا آمد
کارهای خوبش بر آمادگی جامعه تاثیر داشت
و خودش خواست اینگونه باشد نه با علمی
بعد هم خدا او را از بین بقیه به پیامبری برگزید
مشکل بنده همین قسمت فرمایش شماست.من می گویم چه تلازمی هست بین عصمت و انتخاب برای نبوت؟در جواب سوال شما عرض کردم شاید چون شرایط جامعه مهیا نبوده یا مصالح دیگر باعث شده در ان سن مبعوث شوند.کی گفته اگه از طفولیت معصومن باید از همان وقت نبی باشند؟؟
ببخشیدا ولی مگر من گفتم چون حضرت عیسی زودتر(از لحاظ سال و قرن) مبعوث شدند پس بالاترند؟؟؟
عرض کردم ایشان در سن پایین تر مبعوث شدند پس بالاترند؟ایشان از کودکی معصوم ومبعوث بودند اما پیامبر ما تازه 40 سالگی معصوم شدند؟؟؟
دلیل شما برای عصمت در ابلاغ و دریافت چیست؟عقلا بیان بفرمایید نه نقلا
احکام توسط
عقل
قرآن
سننت
واجماع علما بدست می آید
اگه معتقذ به امام زمان باشیم
ممکنه راهنمایی کنه
اگه نباشیم
معصومی در کار نیست
فقط از موارد بالا
به نظر شما عصمت با اختیار منافات داره؟؟
باید از رفتار پیامبر هم تبعیت نمود
تفسیرالبیان
وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا
و هماره به صورت شايسته و خداپسندانهاى سخن بگوييد؛ به گونهاى كه هم از هرگونه برچسب خوردن و مورد اتهام قرار گرفتن از سوى بيماردلان در امان باشيد، و هم درستانديشان در مورد شما ترديدى روا ندارند و گفتار و شيوه گفتارتان هماهنگ با اسلام باشد.
در دوّمين آيه مورد بحث مىافزايد:
وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ
و در سراها و خانههاى خودتان قرار و آرام گيريد!
واژه «قرن» اگر از ماده و ريشه «قرار» باشد، به آنان دستور مىدهد كه در خانههاى خود بمانند و بيرون نروند، امّا اگر از ريشه «وقار» باشد، به آنان سفارش مىكند كه در رفتار و كردار خويش وزين و باوقار باشند، و به سبكسرى و رفتار و كردارى كه زيبنده آنان نيست، نزديك نشوند و رفت و آمد بىجا ننمايند.
وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى
و بسان روش زنان دوران جاهليتِ نخستين به خودنمايى نپردازيد، و آن گونه در برابر مردم پديدار نشويد و يا زينت و زيور خود را به نمايش نگذاريد.
به باور «قتاده» و «مجاهد»: واژه «تبرّج» به مفهوم خرامان خرامان راه رفتن و خودنمايى كردن است.
امّا به باور پارهاى منظور اين است كه روسرى خود را بر اندازد، امّا بىآنكه آن را گره زند و گلوبند و گوشوارههايش را نهان سازد، در كوچه و خيابان به راه افتد. اين شيوه در جاهليت ميان زنان سبكسر رواج داشت، و آيه از اين روش ناپسند و زشت هشدار مىدهد.
«قتاده» مىگويد: منظور از جاهليتِ نخستين، روزگار تيره و تار پيش از اسلام است.
امّا به باور «حكم» منظور از اين اصطلاح، دوران هشتصد ساله ميان آدم و نوح است.
از ديدگاه «شعبى» به دوران طولانى ميان بعثت مسيح و محمد(ص) گفته مىشود؛ و اين تعبير به اين مفهوم نخواهد بود كه پس از آن جاهليت، در روزگار اسلام نيز جاهليتِ ديگرى خواهد بود، چرا كه واژه «اوّل» در مورد نخستين چيز به كار مىرود، خواه نمونه ديگرى از پى آن پديدار گردد و يا نمونهاى نداشته باشد.
به باور پارهاى منظور از «خودنمايى جاهليتِ نخستين» اين است كه پيش از اسلام زن مىتوانست براى خود يك همسر داشته باشد و يك دوست؛ و طبق مقررات جاهليت، پايين تنه خود را براى همسرش نگاه دارد و بالا تنهاش را براى دوست و معشوق خود واگذارد تا از او بهره گيرد.
در ادامه آيه شريفه مىفرمايد:
وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ
و شما زنان پيامبر نماز را آن گونه كه شايسته است، با همه شرايط آن به پا داريد.
وَآتِينَ الزَّكَاةَ
و زكات را بپردازيد.
وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
و خدا و پيامبرش را فرمان بريد، و دستور و هشدار آنها را بپذيريد.
و در آخرين فراز از آيه شريفه روى سخن را به خاندان پيامبر مىسازد و مىفرمايد:
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
هان اى خاندان پيامبر! خدا تنها مىخواهد از شما پليدى و ناپاكى را دور سازد و آن گونه كه شايسته و بايسته است شما را پاك و پاكيزه گرداند.
به باور «ابن عباس» واژه «رجس» به مفهوم كار شيطانى و زشتى است كه خشنودى خدا را به همراه ندارد؛ واژه «البيت» با الف و لام براى عهد و تعريف آمده و منظور از آن، خانه رسالت و كانون وحى است، و در فرهنگ عرب به آنچه بدان پناه مىبرند، «بيت» گفته مىشود و از اين ديدگاه است كه به تبار و نسب، «بيت» و بيوت به كار رفته است؛ براى نمونه، شاعر اين گونه مىسرايد:
الا يا بيت بالعلياء بيت
و لو لاحبّ اهلك ما اتيتُ
الا يا بيت اهلك او عدنى
كانى كلّ ذنبهم جيّتُ
هان اى تبار و نسلى كه به والايى تو نسل و تبارى نيست؛ اگر دوستى و مهر خاندان تو نبود به سوى تو نمىآمدم. هان اى نسل و تبارى كه خاندان تو به من هشدار داد و مرا تهديد كرد! به گونهاى كه گويى همه گناهانشان را من دست يازيدهام.
پارهاى برآنند كه واژه «بيت» در آيه مورد بحث به خانه خدا اشاره دارد و آن خانه پرشكوه مورد نظر است، چرا كه قرآن در اين مورد مىفرمايد: ان اوليائه الاّ المتّقون(150) چرا كه دوستدار و سرپرست آن تنها پرواپيشگانند.
از ديدگاه برخى منظور مسجد پيامبر در مدينه است و اصل آن، همانان هستند كه آن حضرت آنها را در آن سكونت داد و در خانه آنان را به سوى آن مسجد باز نهاد، امّا همه دربهاى خانههاى ديگران را بست؛ و همه مردم مسلمان در اين مورد اتفاق نظر دارند كه خاندان پيامبر مورد نظر آيه است.
امّا در اين مورد كه، خاندان پيامبر چه كسانى هستند دو نظر است:
1- «عكرمه» بر آن است كه منظور همسران پيامبر است، چرا كه در آغاز آيه شريفه روى سخن با آنان است.
2- امّا انبوهى از دانشوران و دانشمندان، از جمله «ابوسعيد خدرى»، «انس»، «وائله»، «عايشه»، و «امسلمه»، دو تن از همسران پيامبر برآنند كه منظور آيه شريفه وجود گرانمايه پيامبر و اميرمؤمنان و حسن و حسين و دخت گرانقدر او فاطمه است - كه درود خدا بر آنان باد - و آيه شريفه ويژه اين پنج نور مقدس است. انّالآية مختصة برسول الله و على و فاطمه والحسن والحسين(ع)(151)
روشنگرى روايات
روايات بسيارى كه از محدّثان و دانشمندان شيعه و سنى در اين مورد رسيده است، همه گواه بر اين حقيقت است كه منظور از «اهل البيت» در آيه مورد بحث، خاندان پيامبر است، و نه هيچ كس ديگر؛ و نيز روشنگرى مىكند كه: اعضا اين خاندان پرشكوه همان پنج وجود گرانمايهاند و بس.
براى نمونه:
1- «ابوحمزه ثمالى» در تفسيرش در اين مورد، از همسر ارجمند پيامبر «امسلمه» آورده است كه: روزى دخت فرزانه پيامبر فاطمه نزد آن حضرت آمد و سوپى خاصّ براى پدرش آورد؛ پيامبر به او فرمود: فاطمه جان! همسر ارجمند و دو فرزند دلبندت حسن و حسين را نزدم دعوت كن. دختر پيامبر آنان را به خانه پدر فرا خواند و همگى از آن غذا خوردند؛ آن گاه پيامبر كساى خيبرى را بر سر آنان برافراشته داشت و رو به بارگاه خدا برد و نيايشگرانه گفت:
اللّهم هؤلا اهل بيتى و عترتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيراً(152)
بارخدايا! اينان خاندان گرانمايه من هستند، پس پليدى و آلودگى را هماره از آنان دور داشته و آنان را آن گونه كه بايد پاك و پاكيزه دار.
«امسلمه» مىگويد: من با ديدن اين منظره دلانگيز و آن نيايش شورآفرين پيامبر بر آن شدم كه خود را در شمار آنان درآورده و مشمول دعاى آن حضرت گردم، كه پيامبر فرمود: امسلمه! تو بخير و سلامتِ در عقيده خواهى ماند، امّا از اينان نيستى.
2- «ثعلبى»، دانشمند بزرگ اهل سنت در تفسير خويش به سند خود از «امسلمه» آورده است كه: روزى دخت ارجمند پيامبر، نزد آن حضرت آمد امّا پيامبر پيش از خوردن آن، از او خواست تا همسر و دو فرزند گرانمايهاش را به خانه پيامبر دعوت كند؛ فاطمه(ع) آنان را فرا خواند و همگى آن غذا را خوردند، آن گاه پيامبر آنان را زير «كساء» گرد آورد و رو به بارگاه خدا كرد و نيايشگرانه گفت: اللّهم هؤلا اهل بيتى و حامّتى فاذهب عنهم الرّجس و طهرهم تطهيراً(153)
بارخدايا! اينان خاندان و بستگان من هستند پس پليدى را هماره از آنان دور ساز و آنان را آن گونه كه بايد براى هميشه پاك و پاكيزه دار!
«امسلمه» مىافزايد: درست در اين هنگام بود كه من نزديك رفتم و گفتم: اى پيامبر خدا! آيا من هم مىتوانم در ميان شما باشم؟
فرمود: «امسلمه»! تو بر راه درستى هستى امّا در شمار خاندان نخواهى بود. انّك الى خير.(154)
3- و نيز همو به سند ديگرى آورده است كه: مردى به نام «مجمع» مىگويد: من به همراه مادرم به حضور «عايشه» رسيدم، و در آنجا سخن از جنگ «جمل» و مخالفت «عايشه» با اميرمؤمنان(ع) به ميان آمد كه او گفت: آن رويداد به تقدير و خواست خدا پيش آمد(155)؛ آن گاه مادرم از موقعيت معنوى اميرمؤمنان پرسيد كه نامبرده گفت: آن حضرت از ديدگاه پيامبر محبوبترين مردان، و همسرش فاطمه محبوبترين زنان گيتى بود.
آن گاه افزود: خود گواه بودم كه پيامبر خدا على و فاطمه و دو فرزند دلبند آنان حسن و حسين را در زير كساء گرد آورد و نيايشگرانه گفت: پروردگارا! اينان خاندان و نزديكان من هستند، پس هرگونه پليدى و آلودگى را هماره از آنان دور داشته و آنان را آن گونه كه خود مىپسندى پاك و پاكيزه دار. اللّهم هؤلا اهل بيتى و حامتى فاذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا.(156)
من با ديدن اين منظره پرافتخار نزديك رفتم و گفتم: اى پيامبر خدا! آيا من نيز از خاندان شما هستم؟ فرمود: نه عايشه دور شود كه تو در شمار اينان نيستى، امّا در خير و سلامت خواهى بود. انّك الى خير.(157)
4- و نيز به سند خويش از «ابوسعيد خدرى» آورده است كه: پيامبر گرامى فرمود: اين آيه در باره من، على، فاطمه، حسن و حسين است، چرا كه در مورد من و اين خاندان ارجمندم فرود آمده است: نزلت هذه الاية فى خمسة: فى وفى علىٍ و حسن و حسين و فاطمه(ع).(158)
5- و نيز از «جابربن عبدالله انصارى» آوردهاند كه: اين آيه شريفه هنگامى فرود آمد كه پيامبر، فاطمه، على، حسن و حسين(ع) را نزد خويش فرا خوانده و در كنارش بودند و كسى جز آن پنج وجود گرانمايه در خانه نبود و پيامبر در مورد آنان دعا مىكرد كه: اللّهم هؤلا اهل بيتى و عترتى... فرشته وحى اين آيه را آورد: انّما يريدالله...(159)
6- و نيز از دوّمين امام نور حضرت حسن(ع) آوردهاند كه فرمود:
لمّا نزلت آية التطهير جمعنا رسول الله (ص) و ايّاه فى كساء لامسلمه، ثم قال: اللّهم هؤلاء اهل بيتى و عترتى.(160)
هنگامى كه آيه تطهير فرود آمد، پيامبر گرامى ما را به همراه خويش در زير كساء نشاند و آن گاه دستها را به سوى آسمان گشود و نيايشگرانه گفت: پروردگارا! اينان خاندان و نزديكان من هستند، پس پليدى را هماره از اينان دور بدار.
گفتنى است كه روايات در اين مورد بسيار است كه اگر بخواهيم همه را بياوريم بحث طولانى مىشود، چرا كه آنها نياز به كتاب و نوشتهاى جداگانه دارند و نمونههايى كه ترسيم گرديد، در اين رابطه بسنده است.
ديدگاه پيروان مذهب اهل بيت در آيه تطهير
به باور پيروان مذهب اهل بيت آيه مباركه تطهير ويژه پيامبر و اميرمؤمنان و دخت فرزانه پيامبر و دو نور ديدهاش حسن و حسين(ع) است، چرا كه واژه «انّما» براى اثبات مطلبِ پس از خود و براى انحصار است، از اين رو هنگامى كه گفته مىشود: انّما لك عندى درهم، و يا زمانى گفته مىشود: انّما فى الدار زيد، مفهوم آن اين است تنها براى تو نزد من درهم و دينار است، نه براى ديگرى و يا فقط «زيد» در خانه است و بس؛ با اين بيان اين اراده و خواست خدا در آيه شريفه، يا خواست و اراده تنهاست و يا اراده و خواستن ويژه است كه از پى خويش پاكداشتن و دور ساختن آنان از هر گونه لغزش و گناه و مصونيتِ آن پنج نور مقدس را به ارمغان مىآورد؛ روشن است كه اين اراده نمىتواند خواست تشريعى خدا باشد، چرا كه چنين خواست و ارادهاى شامل همه انسانها مىشود و خدا براى همه، درستانديشى و شايستهكردارى را خواسته است و نه براى خاندان پيامبر به صورت اختصاصى و انحصارى؛ و از آنجايى كه اين بيان در راه ستايش و مدح آنان فرود آمده است، هيچ ترديدى نمىماند كه خواست و اراده خدا در آيه شريفه همان خواست تكوينى براى مصون داشتن آنان از هر پليدى و گناه و لغزشِ مورد نظر آفريدگار هستى است و اين موهبت ويژه پيامبر و خاندان اوست.
و نيز از آنجايى كه براى ما روشن است كه جز اين پنج وجود گرانمايه هيچ كس ديگر از خاندان و نزديكان پيامبر، عصمت و مصون بود نشان از گناه و لغزش ثابت نيست، پس آيه شريفه ويژه همان پنج وجود مقدس است و آنانند كه خدا وجود ارزشمندشان را پاك و پاكيزه خواسته، و آنان را الگو و سرمشق بندگانش قرار داده است.
يك پرسش و پاسخ آن
اگر به راستى آيه تطهير در مورد آن پنج وجود گرانمايه است، چرا در آغاز آن روى سخن با همسران پيامبر است، و آن گاه از پى آن به بيان مطلب مورد بحث مىپردازد، و دگرباره به ادامه سخن با آنان بازمىگردد؟
پاسخ اين پرسش آسان است، چرا كه سخنشناسان و سخنسنجان و سخندانان عرب خوب مىدانند كه در فرهنگ سخنوران توانا و نكتهسنج عرب، اين شيوه رايج است و آنان در سرودها و نثرهاى خويش بسيار از اين شيوه بهره مىگيرند و در قرآن نيز از اين نمونه و اين شيوه گفتار بسيار است.
* * *
و در تفسیر جلالین
وَقَوْله تَعَالَى : " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " وَهَذَا نَصّ فِي دُخُول أَزْوَاج النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي أَهْل الْبَيْت هَهُنَا لِأَنَّهُنَّ سَبَب نُزُول هَذِهِ الْآيَة وَسَبَب النُّزُول دَاخِل فِيهِ قَوْلًا وَاحِدًا إِمَّا وَحْده عَلَى قَوْل أَوْ مَعَ غَيْره عَلَى الصَّحِيح وَرَوَى اِبْن جَرِير عَنْ عِكْرِمَة أَنَّهُ كَانَ يُنَادِي فِي السُّوق " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " نَزَلَتْ فِي نِسَاء النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَاصَّة وَهَكَذَا رَوَى اِبْن أَبِي حَاتِم قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيّ بْن حَرْب الْمَوْصِلِيّ حَدَّثَنَا زَيْد بْن الْحُبَاب حَدَّثَنَا حُسَيْن بْن وَاقِد عَنْ يَزِيد النَّحْوِيّ عَنْ عِكْرِمَة عَنْ اِبْن عَبَّاس رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا فِي قَوْله تَعَالَى : " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت " قَالَ نَزَلَتْ فِي نِسَاء النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَاصَّة وَقَالَ عِكْرِمَة مَنْ شَاءَ بَاهَلْته أَنَّهَا نَزَلَتْ فِي شَأْن نِسَاء النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَإِنْ كَانَ الْمُرَاد أَنَّهُنَّ كُنَّ سَبَب النُّزُول دُون غَيْرهنَّ فَصَحِيح وَإِنْ أُرِيد أَنَّهُنَّ الْمُرَاد فَقَطْ دُون غَيْرهنَّ فَفِي هَذَا نَظَر فَإِنَّهُ قَدْ وَرَدَتْ أَحَادِيث تَدُلّ عَلَى أَنَّ الْمُرَاد أَعَمّ مِنْ ذَلِكَ " الْحَدِيث الْأَوَّل " حَدَّثَنَا الْإِمَام أَحْمَد حَدَّثَنَا عَفَّان حَدَّثَنَا حَمَّاد أَخْبَرَنَا عَلِيّ بْن زَيْد عَنْ أَنَس بْن مَالِك رَضِيَ اللَّه عَنْهُ قَالَ : إِنَّ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَمُرّ بِبَابِ فَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا سِتَّة أَشْهُر إِذَا خَرَجَ إِلَى صَلَاة الْفَجْر يَقُول " الصَّلَاة يَا أَهْل الْبَيْت " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " " وَرَوَاهُ التِّرْمِذِيّ عَنْ عَبْد بْن حُمَيْد عَنْ عَفَّان بِهِ وَقَالَ حَسَن غَرِيب " حَدِيث آخَر " قَالَ اِبْن جَرِير حَدَّثَنَا اِبْن وَكِيع حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْم حَدَّثَنَا يُونُس عَنْ أَبِي إِسْحَاق أَخْبَرَنِي أَبُو دَاوُدَ عَنْ أَبِي الْحَمْرَاء قَالَ : رَابَطْت الْمَدِينَة سَبْعَة أَشْهُر عَلَى عَهْد رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ رَأَيْت رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا طَلَعَ الْفَجْر جَاءَ إِلَى بَاب عَلِيّ وَفَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا فَقَالَ " الصَّلَاة الصَّلَاة " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " " أَبُو دَاوُدَ الْأَعْمَى هُوَ نُفَيْع بْن الْحَارِث كَذَّاب " حَدِيث آخَر " وَقَالَ الْإِمَام أَيْضًا حَدَّثَنَا مُحَمَّد بْن مُصْعَب حَدَّثَنَا الْأَوْزَاعِيّ حَدَّثَنَا شَدَّاد بْن عَمَّار قَالَ دَخَلْت عَلَى وَاثِلَة بْن الْأَسْقَع رَضِيَ اللَّه عَنْهُ وَعِنْده قَوْم فَذَكَرُوا عَلِيًّا رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَشَتَمُوهُ فَشَتَمْته مَعَهُمْ فَلَمَّا قَامُوا قَالَ لِي شَتَمْت هَذَا الرَّجُل ؟ قُلْت قَدْ شَتَمُوهُ فَشَتَمْته مَعَهُمْ أَلَا أُخْبِرك بِمَا رَأَيْت مِنْ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ؟ قُلْت بَلَى قَالَ أَتَيْت فَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا أَسْأَلهَا عَنْ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَقَالَتْ تَوَجَّهَ إِلَى رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَلَسْت أَنْتَظِرهُ حَتَّى جَاءَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَمَعَهُ عَلِيّ وَحَسَن وَحُسَيْن رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ آخِذ كُلّ وَاحِد مِنْهُمَا بِيَدِهِ حَتَّى دَخَلَ فَأَدْنَى عَلِيًّا وَفَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا وَأَجْلَسَهُمَا بَيْن يَدَيْهِ وَأَجْلَسَ حَسَنًا وَحُسَيْنًا رَضِيَ اللَّه عَنْهُمَا كُلّ وَاحِد مِنْهُمَا عَلَى فَخِذه ثُمَّ لَفَّ عَلَيْهِمْ ثَوْبه أَوْ قَالَ كِسَاءَهُ ثُمَّ تَلَا صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هَذِهِ الْآيَة " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " وَقَالَ " اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْل بَيْتِي وَأَهْل بَيْتِي أَحَقّ " . وَقَدْ رَوَاهُ أَبُو جَعْفَر بْن جَرِير عَنْ عَبْد الْكَرِيم بْن أَبِي عُمَيْر عَنْ الْوَلِيد بْن مُسْلِم عَنْ أَبِي عَمْرو الْأَوْزَاعِيّ بِسَنَدِهِ نَحْوه زَادَ فِي آخِره قَالَ وَاثِلَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَقُلْت وَأَنَا يَا رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْك مِنْ أَهْلِك ؟ قَالَ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " وَأَنْتَ مِنْ أَهْلِي " قَالَ وَاثِلَة رَضِيَ اللَّه عَنْهُ وَإِنَّهَا مِنْ أَرْجَى مَا أَرْتَجِي ثُمَّ رَوَاهُ أَيْضًا عَنْ عَبْد الْأَعْلَى بْن وَاصِل عَنْ الْفَضْل بْن دُكَيْن عَنْ عَبْد السَّلَام بْن حَرْب عَنْ كُلْثُوم الْمُحَارِبِيّ عَنْ شَدَّاد بْن أَبِي عَمَّار قَالَ إِنِّي لَجَالِس عِنْد وَاثِلَة بْن الْأَسْقَع رَضِيَ اللَّه عَنْهُ إِذْ ذَكَرُوا عَلِيًّا رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَشَتَمُوهُ فَلَمَّا قَامُوا قَالَ اِجْلِسْ حَتَّى أُخْبِرك عَنْ هَذَا الَّذِي شَتَمُوهُ إِنِّي عِنْد رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذْ جَاءَ عَلِيّ وَفَاطِمَة وَحَسَن وَحُسَيْن رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ فَأَلْقَى صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ كِسَاء لَهُ ثُمَّ قَالَ " اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْل بَيْتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْس وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا " قُلْت يَا رَسُول اللَّه وَأَنَا ؟ قَالَ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " وَأَنْتَ " قَالَ فَوَاَللَّهِ إِنَّهَا لَأَوْثَق عَمَل عِنْدِي . " حَدِيث آخَر " قَالَ الْإِمَام أَحْمَد حَدَّثَنَا عَبْد اللَّه بْن نُمَيْر حَدَّثَنَا عَبْد الْمَلِك بْن أَبِي سُلَيْمَان عَنْ عَطَاء بْن أَبِي رَبَاح حَدَّثَنِي مَنْ سَمِعَ أُمّ سَلَمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا تَذْكُر أَنَّ النَّبِيّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ فِي بَيْتهَا فَأَتَتْهُ فَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا بِبُرْمَةٍ فِيهَا خَزِيرَة فَدَخَلَتْ عَلَيْهِ بِهَا فَقَالَ لَهَا صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " ادْعِي زَوْجك وَابْنَيْك " قَالَتْ فَجَاءَ عَلِيّ وَحَسَن وَحُسَيْن رَضِيَ اللَّه عَنْهُمْ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَجَلَسُوا يَأْكُلُونَ مِنْ تِلْكَ الْخَزِيرَة وَهُوَ عَلَى مَنَامَة لَهُ وَكَانَ تَحْته صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِسَاء خَيْبَرِيّ قَالَتْ وَأَنَا فِي الْحُجْرَة أُصَلِّي فَأَنْزَلَ اللَّه عَزَّ وَجَلَّ هَذِهِ الْآيَة " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا " قَالَتْ رَضِيَ اللَّه عَنْهَا فَأَخَذَ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَضْل الْكِسَاء فَغَطَّاهُمْ بِهِ ثُمَّ أَخْرُج يَده فَأَلْوَى بِهَا إِلَى السَّمَاء ثُمَّ قَالَ " اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْل بَيْتِي وَخَاصَّتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْس وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا " قَالَتْ فَأَدْخَلْت رَأْسِي الْبَيْت فَقُلْت وَأَنَا مَعَكُمْ يَا رَسُول اللَّه ؟ فَقَالَ" إِنَّك إِلَى خَيْر إِنَّك إِلَى خَيْر " فِي إِسْنَاده مَنْ لَمْ يُسَمَّ وَهُوَ شَيْخ عَطَاء وَبَقِيَّة رِجَاله ثِقَات " طَرِيق أُخْرَى" قَالَ اِبْن جَرِير حَدَّثَنَا أَبُو كُرَيْب حَدَّثَنَا مُصْعَب بْن الْمِقْدَام حَدَّثَنَا سَعِيد بْن زربي عَنْ مُحَمَّد بْن سِيرِينَ عَنْ أَبِي هُرَيْرَة عَنْ أُمّ سَلَمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا قَالَتْ جَاءَتْ فَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا إِلَى رَسُول اللَّه بِبُرْمَةٍ لَهَا قَدْ صَنَعَتْ فِيهَا عَصِيدَة تَحْمِلهَا عَلَى طَبَق فَوَضَعَتْهَا بَيْن يَدَيْهِ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ : " أَيْنَ اِبْن عَمّك وَابْنَاك ؟ " فَقَالَتْ رَضِيَ اللَّه عَنْهَا فِي الْبَيْت فَقَالَ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ " ادْعِيهِمْ " فَجَاءَتْ إِلَى عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَقَالَتْ أَجِبْ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْتَ وَابْنَاك قَالَتْ أُمّ سَلَمَة رَضِيَ اللَّه تَعَالَى عَنْهَا فَلَمَّا رَآهُمْ مُقْبِلِينَ مَدّ صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَده إِلَى كِسَاء كَانَ عَلَى الْمَنَامَة فَمَدّه وَبَسَطَهُ وَأَجْلَسَهُمْ عَلَيْهِ ثُمَّ أَخَذَ بِأَطْرَافِ الْكِسَاء الْأَرْبَعَة بِشِمَالِهِ فَضَمَّهُ فَوْق رُءُوسهمْ وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ الْيُمْنَى إِلَى رَبّه فَقَالَ : اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْل بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْس وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا طَرِيق أُخْرَى قَالَ اِبْن جَرِير حَدَّثَنَا اِبْن حُمَيْد حَدَّثَنَا عَبْد اللَّه بْن عَبْد الْقُدُّوس عَنْ الْأَعْمَش عَنْ حَكِيم بْن سَعْد قَالَ ذَكَرْنَا عَلِيّ بْن أَبِي طَالِب رَضِيَ اللَّه عَنْهُ عِنْد أُمّ سَلَمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا فَقَالَتْ فِي بَيْتِي نَزَلَتْ " إِنَّمَا يُرِيد اللَّه لِيُذْهِب عَنْكُمْ الرِّجْس أَهْل الْبَيْت وَيُطَهِّركُمْ تَطْهِيرًا" قَالَتْ أُمّ سَلَمَة جَاءَ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى بَيْتِي فَقَالَ : لَا تَأْذَنِي لِأَحَدٍ فَجَاءَتْ فَاطِمَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا فَلَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَحْجُبهَا عَنْ أَبِيهَا ثُمَّ جَاءَ الْحَسَن رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَلَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَمْنَعَهُ أَنْ يَدْخُل عَلَى جَدّه وَأُمّه وَجَاءَ الْحُسَيْن فَلَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَحْجُبهُ عَنْ جَدّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأُمّه رَضِيَ اللَّه عَنْهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِيّ رَضِيَ اللَّه عَنْهُ فَلَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ أَحْجُبهُ فَاجْتَمَعُوا فَجَلَّلَهُمْ رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِكِسَاءٍ كَانَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ هَؤُلَاءِ أَهْل بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمْ الرِّجْس وَطَهِّرْهُمْ تَطْهِيرًا فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَة حِين اِجْتَمَعُوا عَلَى الْبِسَاط قَالَتْ فَقُلْت يَا رَسُول اللَّه وَأَنَا ؟ قَالَتْ فَوَاَللَّهِ مَا أَنْعَمَ وَقَالَ إِنَّك إِلَى خَيْر
http://www.ansarsunna.com/quran/t-33-1-33.html
این آیه هم عصمت کامل را نمی رساند
[="Arial Black"][="Navy"] ninja;562565 نوشت:
طبق آن استدلال فقط قرآن قابل قبول است چراکه عقل و اجماع و سنت خدشه پذیر هستند و عصمت در آنها راه ندارد
و وجود امام زمانی که دین و احکام آن را به مردم نرساند و این کار را به فقها منتقل کند و باز شدن درب اجتهاد و... همه و همه نشان از این دارد که وجود معصوم برای بیان دین لازم نیست[/]
باید از پیامبر اطاعت کرد ولی این عصمت تمام و کمال رو نمی رسونه
پس اختیار پیامبران کجا می رود
نگاه کنید پیامبر از افراد خوب زمانش بوده
تو عربی که این همه فساد بود
اون پاکی پیشه کرد
خودش راستگو بود اعتماد مردم
با رفتار پیامبر وخاص بودنش یعنی مثل بقیه نبودنش بدست اومد
نیازی هم به عصمت تام نبود که ما به آن قایل شویم
دوست عزیز من جواب سلام را در دلم می دهم
اما برای اینکه بی احترامی نباشد
به تمام دوستان
علیکم السلام
وسلام
دلایل خود مبنی بر عصمت پیامبر قبل بعثت را بفرمایید
ایراد من بر عصمت تام است
که تعدادی از خطاهای پیامبران را مطرح کردم
منظورتان زا متوجه نمی شوم
در سایت منبع من این مطلب نبود
در ضمن در همین تفسیر البیان نظرات مختلفی مطرح شده
[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
عصمت مراتب زیادی دارد.
پایین ترین مرتبه عصمت یعنی شخص کوچکترین خطایی هم ندارد.
به صراحت عرض میکنم پیغمبر خاتم(ص) قبل از بعثت کوچکترین خطایی هم نداشت.
بنده هم خطای حضرت یونس(ع) و حضرت موسی(ع) را رد کرده ام.
پیغمبر بعدی که احساس میکنید مرتکب خطا شده است را نام ببرید و دلیل عدم عصمت را بیان بفرمایید.
افراد قبل از ورود به دنیای در عالم ذر بودند و در آنجا توان و .... مورد برسی قرار گرفته است.
و با توجه به همان توان و قدرت جایگاه دنیوی افراد نشخص میشود و ... [/]
اولا پیامبربا اختیار خود از این علم (علم خدادادی)استفاده کرده و گناه نمی کنند و با این وجود هیچگاه از شیطان خود را در امان نمی دانند چرا که گناه در حق آنها منتفی نشده بلکه خود با اراده خود در برابر گناه می ایستند و گناه نمی کنند نه این که نتوانند گناه کنند و با خیال راحت به زندگی بپردازند
ثانیا اگر کسی بداند لیوانی حاوی سم مهلک است و نخورد این جبر است؟کسی اورا مجبور کرده است؟
ظاهرا قبول دارید که در غیر از زمان دریافت و ابلاغ هم باید پیامبر انسان پاک و بری از خطا و اشتباه باشد.و الا مورد نفرت وتردید توسط مردم واقع می شود.به هر حال ما به این پاکی قبل از بعثت پیامبر عصمت می گوییم و قائلیم که طبق قاعده ی لطف باید باشد حال شما هر چه دوست دارید ازآن تعبیر کنید.
چرا از بدو تولد باید معصوم باشند
چرا از قبل از انتخاب باید معصوم باشند
عصمت فقط در دریافت و ابلاغ وحی هستش
واینکه عیسی ع از پیامبر ما به دلیل این موضوع برتری ندارد
خدا احکامی را که به پیامبر ابلاغ می کند
می خواهد بدون تحریف بیان شود
پس هنگامی که شیطان پیامبر را به اشتباه بیندازد خدا جلویش را می گیرد