نخست بايد به اين پرسش جواب دهيم كه آيا اصلاً دين ميتواند مانع از پيشرفت شود يا نه؟ در اينجا لازم است ميان دين اصيل و ناب و خالص _كه از طرف خداوند به عنوان برنامهاي كامل براي زندگي بشر آمده است_ با عقايد موهوم و خرافات _كه ساخته دست بشري بوده و به عنوان دين معرفي ميگرديده، (مانند عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و تعاليم آنها درباره علم و نحوه زندگي مردم)_ تفكيك قائل شد زيرا نفس دين كه در جهت رشد و تعالي و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگي باشد و بر علم، دانش، كار و تلاش نيز توصيه و تأكيد دارد هرگز نميتواند عامل عقبماندگي و انحطاط باشد و شواهد و دلايل بسياري را ميتوان براي اثبات اين موضوع اقامه نمود كه بعضي از آنها عبارت است از: 1. پيشينه تمدن مسلمانان در طي قرون متمادي و صدور آن به كشورهاي ديگر _از جمله كشورهاي اروپايي_ نشان ميدهد نه تنها دين موجب عقب ماندگي نميشود بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن سبب درجات بالايي از پيشرفت و رشد ميگردد. 2. تنها مسلمانان و كشورهاي اسلامي نيستند كه به اين گرفتاري مبتلايند؛ بلكه كشورهاي غير اسلامي و غيرديني و سكولار بسياري نيز به دلايلي _از جمله سلطه استعمار_ در فقر مطلق يا نسبي باقي ماندهاند. 3. در كشورهاي پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسي به ارقام بالايي از رشد اقتصادي، رفاه همگاني تحقق نيافته است و به طور معمول گروه خاصي از ره آورد توسعه بهره ميگيرند و عده زيادي در فقر زندگي ميكنند. 4. به رغم رشد و ترقي تمدن غرب در بعضي از زمينهها، از ديگر سو انحطاطات و بحرانهاي جدي ديگري در كنار آن پديد آمد كه بشريت را در ورطه خطرناكي قرار داده و فرياد متفكران و انديشمندان را بلند كرده است. 5. بسياري از دانشمندان غربي و پديد آورندگان تمدن جديد غرب نيز دينگرا ميباشند، هر چند تمدن نوين بر پايه دينگرايي بنيان نهاده نشده است. پس نه دين سبب عقبماندگي است و نه پيشرفت غرب محصول دينگريزي است. برعكس رگههايي از دينگريزي _كه در اوان پيدايش تمدن نوين غرب رخ نمود_ يكي از آسيبهاي جدي و نواقص تمدن غرب ميباشد كه متفكران و انديشمندان غربي به سرعت متوجه اين خلأ گرديده و كوشيدند گرايش به دين را همواره زنده نگه دارند ليكن مشكل اساسي جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيري كافي برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن، مشكلات بسياري را پديد آورده است دین نه تنها مانع از پیشرفت نیست بلکه راههای ورود به عرصه پیشرفت در زمینه های مادی را دین در اختیار انسان قرارمی دهد راهکاری که دین پیش پای بشریت برای پیشرفت در عرصه های مادی قرار می دهد مثل تمدن امروزی بشر مضرّ به حال انسانها و حیوانات و طبیعت ونسلهای بعدی بشریت ونیست. این است پیوند دین وعلم وپیشرفت وتکنولوزی که متاسفانه سود جویان وبدخواهانی وشیطان صفتانی ازبشریت که به خوبی آگاه از فواید دین هستند با به خطر افتادن منافع خود پای مسائلی چون تضاد علم ودین وتضاد عقل ودین و.....پیش می کشند که به جای خود قابل بررسی است.
نخست بايد به اين پرسش جواب دهيم كه آيا اصلاً دين ميتواند مانع از پيشرفت شود يا نه؟
در اينجا لازم است ميان دين اصيل و ناب و خالص _كه از طرف خداوند به عنوان برنامهاي كامل براي زندگي بشر آمده است_ با عقايد موهوم و خرافات _كه ساخته دست بشري بوده و به عنوان دين معرفي ميگرديده،
(مانند عقايد موهوم ارباب كليسا درباره خداوند و تعاليم آنها درباره علم و نحوه زندگي مردم)_ تفكيك قائل شد
زيرا نفس دين كه در جهت رشد و تعالي و تكامل و پيشرفت بشر در ابعاد مختلف زندگي باشد و بر علم، دانش، كار و تلاش نيز توصيه و تأكيد دارد
هرگز نميتواند عامل عقبماندگي و انحطاط باشد و شواهد و دلايل بسياري را ميتوان براي اثبات اين موضوع اقامه نمود كه بعضي از آنها عبارت است از:
1. پيشينه تمدن مسلمانان در طي قرون متمادي و صدور آن به كشورهاي ديگر _از جمله كشورهاي اروپايي_ نشان ميدهد نه تنها دين موجب عقب ماندگي نميشود
بلكه اعتقاد به دين در كنار عمل به آن سبب درجات بالايي از پيشرفت و رشد ميگردد.
2. تنها مسلمانان و كشورهاي اسلامي نيستند كه به اين گرفتاري مبتلايند؛ بلكه كشورهاي غير اسلامي و غيرديني و سكولار بسياري نيز به دلايلي _از جمله سلطه استعمار_ در فقر مطلق يا نسبي باقي ماندهاند.
3. در كشورهاي پيشرفته نيز به رغم در اختيار داشتن منابع فراوان و دسترسي به ارقام بالايي از رشد اقتصادي، رفاه همگاني تحقق نيافته است
و به طور معمول گروه خاصي از ره آورد توسعه بهره ميگيرند و عده زيادي در فقر زندگي ميكنند.
4. به رغم رشد و ترقي تمدن غرب در بعضي از زمينهها، از ديگر سو انحطاطات و بحرانهاي جدي ديگري در كنار آن پديد آمد كه بشريت را در ورطه خطرناكي قرار داده و فرياد متفكران و انديشمندان را بلند كرده است.
5. بسياري از دانشمندان غربي و پديد آورندگان تمدن جديد غرب نيز دينگرا ميباشند، هر چند تمدن نوين بر پايه دينگرايي بنيان نهاده نشده است.
پس نه دين سبب عقبماندگي است و نه پيشرفت غرب محصول دينگريزي است.
برعكس رگههايي از دينگريزي _كه در اوان پيدايش تمدن نوين غرب رخ نمود_ يكي از آسيبهاي جدي و نواقص تمدن غرب ميباشد كه متفكران و انديشمندان غربي به سرعت متوجه اين خلأ گرديده و كوشيدند گرايش به دين را همواره زنده نگه دارند
ليكن مشكل اساسي جهان غرب اين است كه دين حاكم بر آن، از اصالت، جامعيت، وثاقت و خردپذيري كافي برخوردار نيست و راه يافتن تحريف در آن، مشكلات بسياري را پديد آورده است
دین نه تنها مانع از پیشرفت نیست بلکه راههای ورود به عرصه پیشرفت در زمینه های مادی را دین در اختیار انسان قرارمی دهد راهکاری که دین پیش پای بشریت برای پیشرفت در عرصه های مادی قرار می دهد مثل تمدن امروزی بشر مضرّ به حال انسانها و حیوانات و طبیعت ونسلهای بعدی بشریت ونیست.
این است پیوند دین وعلم وپیشرفت وتکنولوزی که متاسفانه سود جویان وبدخواهانی وشیطان صفتانی ازبشریت که به خوبی آگاه از فواید دین هستند با به خطر افتادن منافع خود پای مسائلی چون تضاد علم ودین وتضاد عقل ودین و.....پیش می کشند که به جای خود قابل بررسی است.