جمع بندی دلیل استفاده از نام های فارسی و عبری برای موجودات ماورایی

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلیل استفاده از نام های فارسی و عبری برای موجودات ماورایی
با سلام و احترام در قرآن و احادیث، موجودات ماورایی مانند فرشتگان، طبقات و بهشت و جهنم و ... با نامهایی خوانده شده اند که ریشه در زبانهای انسانی دارد، مانند عربی، عبری و فارسی.   اکثر فرشتگان دارای نامهای عبری اند، مانند جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و ... در بین طبقات جهنم، جحیم (جهنم داغ) به زبان عربی است اما زمهریر (جهنم سرد) به زبان فارسی است. حس زده میشه که نام "آدم" از ریشه اکدی باشه (به معنی خلق شدن) و نام حوا از ریشه عبری (به معنی زاده شدن) و ...   حال سوال اینجاست: اگر این نامها برای فهم بهتر مردم گذاشته شده، پس چرا فقط از نامهای عربی استفاده نشده؟ یا از یک زبان واحد استفاده نشده؟ و اگر این نامها در حقیقت متعلق به موجودات اند، پس چطور پیش از اختراع زبانهای بشری این نامها وجود داشته اند؟   با تشکر
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد میقات
حال سوال اینجاست: اگر این نامها برای فهم بهتر مردم گذاشته شده، پس چرا فقط از نامهای عربی استفاده نشده؟ یا از یک زبان واحد استفاده نشده؟
  با سلام و درود ورود لغات و الفاظ از یک زبان به زبان دیگر، امری طبیعی و معمول است و چه بسا زبان معتبر و مهمی را نتوان یافت که واژه های زبان دیگری در آن وارد نشده باشد. لذا ورود لغات و الفاظ غیر عربی در عربی، موضوع جدیدی نبوده و عیب و ایراد یک زبان محسوب نمی شود.   اما در مورد قرآن کریم، ممکن است گفته شود اگر قرآن به زبان عربی است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (یوسف: 12/ 2) آن هم عربی مبین و آشکار: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍ‏ مُبين‏» (شعراء: 26/ 195)؛ «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ‏ مُبينٌ» (نحل: 16/ 103) پس چرا الفاظ و واژگان غیر عربی در آن است؟   در این جا باید گفت در صورتی که قرآن کریم از الفاظ و واژگان نامأنوس و شاذ و غیرفصیح استفاده کرده باشد، این ایراد وارد است؛ در حالی که قرآن کریم بر اساس گویش و زبان فصیح عرب و آن عرب فصیح با آن محاوره می کرده است، سخن گفته است؛ لذا نه خللی به عربی بدن وارد است و نه به فصیح بودن آن.  
  بیان دیگر؛   قرآن کریم بر اساس گویش فصیح عرب، سخن گفته است؛ آن هم زمانی که زبان و ادبیات عرب در اوج قله بوده است و فحول و نامداران عرب برای به رخ کشیدن هنر و محارت خود، اشعار و قصائد خود را بر دیوار کعبه و در انظار عموم آویزان می کردند تا همگان به مهارت و تبحر ایشان واقف شوند. قرآن کریم در چنین زمانی بر این عرب نازل شده و در اوج فصاحت و بلاغت سخن گفته و همین عربی که از نظر ادبی در اوج بوده است را مبهوت و شیدای خود کرده و از همین طریق، بسیاری را به معجزه بودن و غیر بشری بودن خود، معتقد کرده است.   این عرب، از زبان و ادبیات قرآن کریم ایرادی نگرفته و هیچ گاه آن را خلاف فصاحت ندانسته است؛ زیرا قرآن کریم بر اساس زبان فصیح عرب آن زمان، تکلم کرده است؛ ولو برخی واژگان آن، در اصل از زبان دیگری بوده باشد، زیرا دیگر جزء زبان و گویش عربی محسوب می شده است.   نکته: کلمات و واژگان غیر عربی، پس از ورود به زبان عربی، در آن زبان، به گونه ای هضم و ادغام شده که جزء گویش و زبان عربی درآمده و در اصطلاح به آن کلمات، «مُعَرَّب» یا «دخیل» گفته می شود. لذا این کلمات برای مردم عرب زبان، مأنوس و معروف بوده و در محاورات و گویش آنان به کار می رفته و جزیی از زبان عربی بوده است.  
  کلام صاحب نظران   آیت الله معرفت(ره) در این زمینه چنین می آورد:   وارد شدن واژه‏ هاى ديگر در هر لغت و در هر زبانى يک امر طبيعى است و هرگز به عنوان عيب يا نقص شمرده نمى‏ شود. وجود اين‏گونه لغات به خالص بودن آن زبان يا آن لغت نيز صدمه ‏اى وارد نمى ‏سازد، يعنى زبان عربى، عربى است گرچه برخى لغات غير عربى ـ كه رنگ و بوى عربى به خود گرفته ـ در آن يافت شود، زيرا لغت تازه وارد تا خُلق و خوى آن زبان را به خود نگيرد، امكان كاربرد نمى ‏يابد.   لذا استعمال چنين الفاظ و كلمات‏ غير عربى‏، به عربى بودن كلام، چه شعر و چه نثر، خللى وارد نمى ‏آورد و اين شيوه ـ استفاده از كلمات اجنبى ـ در اشعار قديم عربى و گفته‏ هاى اصيل پيش از اسلام، متعارف بوده و عيب و نقصى شمرده نمى‏شده است‏، بلكه در هيچ لغتى به كار نگرفتن لغات غير شرط نيست. حتى در اثرى مانند شاهنامه فردوسى كه سعى بر آن بوده تا صرفا واژه‏ هاى فارسى به كار رود، بسيارى از واژه ‏هاى آن ريشه فارسى ندارند، بلكه ريشه عربى و تركى و غيره داشته و در عين حال فارسى كامل به شمار مى ‏روند.   قرآن نيز كه يک سخن عربى كامل است، از اين جهت جدا نيست. واژه ‏هاى غير عربى ـ  كه ريشه عربى ندارند ولى شكل عربى به خود گرفته و معرّب گرديده ـ در آن وجود دارد. لذا جاى ترديد نيست كه قرآن كلام عربى است و از جهت عربى بودن در سر حدّ كمال است و هرگز كسى يا گروهى در عربيت آن شک نبرده است.(علوم قرآنى، ص 332)  
  «جلال الدین سیوطی» از اندیشمندان علوم قرآنی اهل سنت، در باره حکمت واقع شدن کلمات غیر عربی در قرآن، چنین می ‌گوید: «أنّ حكمة وقوع هذه الألفاظ في القرآن أنه حوى علوم الأوّلين و الآخرين، و نبأ كلّ شي‏ء، فلا بدّ أن تقع فيه الإشارة إلى أنواع اللغات و الألسن ليتمّ إحاطته بكلّ شي‏ء، فاختير له من كلّ لغة أعذبها و أخفها و أكثرها استعمالا للعرب» حكمت واقع شدن اين الفاظ در قرآن آن است كه متضمن علوم اولين و آخرين و خبر از همه چيز است، پس بايد كه اشاره به انواع لغت ها و زبان ها در آن واقع گردد تا احاطه آن به همه چيز تمام باشد، پس از براى آن از هر لغتى شيرين ترين و آسان ترين آن ها و آن كه از همه بيشتر در بين عرب ها به كار مى ‏رود انتخاب شده است. (الإتقان في علوم القرآن، ج ‏1، ص 426)   ایشان در ادامه می گوید: و ديدم كه «خويی» براى وقوع معرّب در قرآن، فايده ديگرى هم ذكر كرده، وى گويد: اگر گفته شود كه «وَ إِسْتَبْرَقٍ» عربى نيست و الفاظ غير عربى در فصاحت و بلاغت، كمتر از ألفاظ عربى است مى‏گوييم: اگر فصحاى دنيا جمع شوند و خواسته باشند اين لفظ را رها كرده و لفظ ديگرى كه جاى اين را در فصاحت پُر كند بياورند، از آن عاجز خواهند بود؛ چون هرگاه خداى تعالى بندگانش را بر طاعت برانگيزد، اگر آن ها را با وعده خوبى و ترس از عذاب شديد ترغيب ننمايد، برانگيختنش مطابق حكمت واقع نمى ‏شود، بنابر اين وعد و وعيد بر مبناى فصاحت، واجب است.(همان، ص 427)  
  نکته:   گرچه كتاب ‏هاى تفسير و علوم قرآن، بطور موردی به ذكر نمونه‏ هايى از لغات دخيل (غیر عربی) قرآن پرداخته ‏اند، ولی برخى از اندیشمندان علوم قرآنی، كتاب مستقلى در مورد اين لغات نوشته‏ اند؛ از جمله:   «المهذّب فى ما وقع فى القرآن من المعرّب» تأليف «جلال الدين سيوطى»، که در آن 125 واژه دخيل در قرآن را بررسى كرده است. البته ایشان خلاصه ای از این موارد را در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» نیز آورده است.   «واژه‏ هاى دخيل در قرآن» نوشته «آرتور جفرى» نيز به جز اعلام، 275 واژه دخيل در قرآن را ذكر و بررسى كرده است. اين كتاب توسط «فريدون بدره ‏اى» به فارسی ترجمه شده است.  
و اگر این نامها در حقیقت متعلق به موجودات اند، پس چطور پیش از اختراع زبانهای بشری این نامها وجود داشته اند؟
  عذرخواهی! لطفا بیشتر توضیح بفرمایید تا منظورتان روشن شود.  
ممنون از توضیحات خوب شما میقات said in و اگر این نامها در حقیقت
لطفا بیشتر توضیح بفرمایید تا منظورتان روشن شود.
از برخی روایات اینطور بر میاد که این نامگذاری به زمانی پیش از به وجود آمدن تمدنهای بشری بر می گرده:
برابر روایتی از اما رضا(ع): نام اصلى ابليس،حارث (حرث) بوده است كه به دليل عبادت طولانى، او را عزازيل، يعنى عزیز خدا، خطاب مى‌كردند. وى پس از عُجب، ابليس ناميده شد و پس از امتناع از سجده و رانده شدن از درگاه الهى، الشيطان نام‌گرفت
اگر به این روایت استناد کنیم، نتیجه میگیریم که پیش از  خلقت حضرت آدم، شیطان نامهای عربی داشته. بعد از سرپیچی هم ابلیس نام میگیره که احتمال داده میشه دارای ریشه یونانی باشه.   سوال اینه که چطور این نامها پیش از به وجود آمدن اعراب و یونانی ها مطرح شده اند؟  
اگر به این روایت استناد کنیم، نتیجه میگیریم که پیش از  خلقت حضرت آدم، شیطان نامهای عربی داشته. بعد از سرپیچی هم ابلیس نام میگیره که احتمال داده میشه دارای ریشه یونانی باشه. سوال اینه که چطور این نامها پیش از به وجود آمدن اعراب و یونانی ها مطرح شده اند؟
  با سلام و درود این الفاظ و این کلمات، مربوط به عالَم دنیا و عالَم ماده است. در اینجاست که تلفظ کردن و سخن گفتن و به زبان آوردن مطرح است. این گونه روایات، ناظر به سابقه یا پیدایش یک گویش یا زبان نیست؛ بلکه معصوم (علیه السلام) مفاهیم یا حقایقی از عالم بالا را در قالب زبان قوم و زبان مخاطب، بیان می فرمایند. یعنی چون مخاطب، عرب است و معنای حرث و ابلیس و شیطان و... را می داند و در گویش خود استفاده کرده و برایش مفهوم است، چنین می فرمایند. به بیان دیگر؛ معصوم بالاخره باید برای معرفی حقایق عالم بالا، اعم از بهشت، جهنم، جبرئیل، شیطان، ابلیس و...، آن ها را در قالب واژگان و الفاظ مفهوم برای مخاطب، بیان کنند و اکنون که مخاطبشان عرب است، چنین فرموده اند. چه بسا اگر مخاطبشان ترک، فارس یا ... بود، از الفاظی متناسب با همان گویش و زبان استفاده می کردند. لذا این روایات در مقام بیان پیدایش یک زبان و ناظر به آن نیست. امیدوارم توانسته باشم منظورم را کامل خدمتتان برسانم.    
ممنون از پاسخ ارزشمندتان پس این الفاظ، ترجمه مفاهیم ماورایی به زبان مخاطب اند و شاید با توجه به اینکه گروههای مختلفی از جمله یهودیان نیز مخاطب قرآن بوده اند، از نامهای مربوط به زبانهای دیگر نیز استفاده شده.
میقات said in اگر به این روایت استناد کنیم،
اگر به این روایت استناد کنیم، نتیجه میگیریم که پیش از  خلقت حضرت آدم، شیطان نامهای عربی داشته. بعد از سرپیچی هم ابلیس نام میگیره که احتمال داده میشه دارای ریشه یونانی باشه. سوال اینه که چطور این نامها پیش از به وجود آمدن اعراب و یونانی ها مطرح شده اند؟
  با سلام و درود این الفاظ و این کلمات، مربوط به عالَم دنیا و عالَم ماده است. در اینجاست که تلفظ کردن و سخن گفتن و به زبان آوردن مطرح است. این گونه روایات، ناظر به سابقه یا پیدایش یک گویش یا زبان نیست؛ بلکه معصوم (علیه السلام) مفاهیم یا حقایقی از عالم بالا را در قالب زبان قوم و زبان مخاطب، بیان می فرمایند. یعنی چون مخاطب، عرب است و معنای حرث و ابلیس و شیطان و... را می داند و در گویش خود استفاده کرده و برایش مفهوم است، چنین می فرمایند. به بیان دیگر؛ معصوم بالاخره باید برای معرفی حقایق عالم بالا، اعم از بهشت، جهنم، جبرئیل، شیطان، ابلیس و...، آن ها را در قالب واژگان و الفاظ مفهوم برای مخاطب، بیان کنند و اکنون که مخاطبشان عرب است، چنین فرموده اند. چه بسا اگر مخاطبشان ترک، فارس یا ... بود، از الفاظی متناسب با همان گویش و زبان استفاده می کردند. لذا این روایات در مقام بیان پیدایش یک زبان و ناظر به آن نیست. امیدوارم توانسته باشم منظورم را کامل خدمتتان برسانم.    
سلام توی عالم خودشون اسم دارن اصلا ؟ مثلا اسم جبرئیل تو عالم خودشون و قبل اینکه زبان عبری و عربی  بوجود بیاد
فروردین said in ممنون از پاسخ ارزشمندتان
ممنون از پاسخ ارزشمندتان پس این الفاظ، ترجمه مفاهیم ماورایی به زبان مخاطب اند و شاید با توجه به اینکه گروههای مختلفی از جمله یهودیان نیز مخاطب قرآن بوده اند، از نامهای مربوط به زبانهای دیگر نیز استفاده شده.
  با سلام و درود بنابر حکمتی که «سیوطی» (پست شماره 6) گفت، بله می تواند چنین باشد. البته همان طور که عرض کردم سخن گفتن قرآن بر اساس زبان و ادبیات فصیح و مرسوم آن زمان بوده است و اگر واژگانی غیر عربی در آن بوده است، دیگر جزو همان زبان شده و غیر فصیح نبوده و عرب، طبق آن گفتگو می کرده است.  
سلام توی عالم خودشون اسم دارن اصلا ؟ مثلا اسم جبرئیل تو عالم خودشون و قبل اینکه زبان عبری و عربی  بوجود بیاد
  با سلام و درود معرفی آن حقایق، در قالب الفاظ، همین نام هایی بوده که قرآن کریم و روایات بیان کرده اند و چون دسترسی به آن عالَم نداریم، تنها راه مطلع شدن ما، از همین طریق قرآن و روایات است؛ لذا باید بگویم نمی دانیم؛ زیرا در این خصوص مطلبی بیان نشده است. به عنوان مثال، نمی دانیم فرشته وحی، در عالَم مجردات، چگونه نامگذاری و توصیف می شده است ولی همین فرشته وحی در قرآن کریم، در مقام های مختلف با نام ها و اوصاف متعدد معرفی شده است؛ از جمله: «جبرئیل»(بقره: 2/ 97) «الروح الامین»(شعراء: 26/ 193) «رسولٍ کریمٍ»(حاقه: 69/ 40؛ تکویر: 81/ 19) «شدید القوی»(نجم: 53/ 5) «ذو مرّة»(نجم: 53/ 6) «ذی قوة»(تکویر: 81/ 20) «مَکین»(تکویر: 81/ 20) «مُطاع»(تکویر: 81/ 21) «امین»(تکویر: 81/ 21) «روحُ القُدُس»(نحل: 16/ 102)  
جمع بندی   پرسش: در قرآن و احادیث، موجودات ماورایی مانند فرشتگان، طبقات و بهشت و جهنم و ... با نام هایی خوانده شده اند که ریشه در زبان هایی مانند عربی، عبری و فارسی دارند. اگر این نام ها برای فهم بهتر مردم گذاشته شده، پس چرا فقط از نام های عربی یا از یک زبان واحد استفاده نشده است؟   پاسخ: ورود لغات و الفاظ از یک زبان به زبان دیگر، امری طبیعی و معمول است و چه بسا زبان معتبر و مهمی را نتوان یافت که واژه های زبان دیگری در آن وارد نشده باشد. لذا ورود لغات و الفاظ غیر عربی در عربی، موضوع جدیدی نبوده و عیب و ایراد یک زبان محسوب نمی شود. اما در مورد قرآن کریم، ممکن است گفته شود اگر قرآن به زبان عربی است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا»(1)؛ آن هم عربی مبین و آشکار: «بِلِسانٍ عَرَبِيٍ‏ مُبين‏»(2)؛ «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌ‏ مُبينٌ»(3)؛ پس چرا الفاظ و واژگان غیر عربی در آن است؟ در این جا باید گفت در صورتی که قرآن کریم از الفاظ و واژگان نامأنوس و شاذ و غیرفصیح استفاده کرده باشد، این ایراد وارد است؛ در حالی که قرآن کریم بر اساس گویش و زبان فصیح عرب و آن عرب فصیح با آن محاوره می کرده است، سخن گفته است؛ لذا نه خللی به عربی بدن وارد است و نه به فصیح بودن آن. بیان دیگر؛ قرآن کریم بر اساس گویش فصیح عرب، سخن گفته است؛ آن هم زمانی که زبان و ادبیات عرب در اوج قله بوده است و فحول و نامداران عرب برای به رخ کشیدن هنر و محارت خود، اشعار و قصائد خود را بر دیوار کعبه و در انظار عموم آویزان می کردند تا همگان به مهارت و تبحر ایشان واقف شوند. قرآن کریم در چنین زمانی بر این عرب نازل شده و در اوج فصاحت و بلاغت سخن گفته و همین عربی که از نظر ادبی در اوج بوده است را مبهوت و شیدای خود کرده و از همین طریق، بسیاری را به معجزه بودن و غیر بشری بودن خود، معتقد کرده است. این عرب، از زبان و ادبیات قرآن کریم ایرادی نگرفته و هیچ گاه آن را خلاف فصاحت ندانسته است؛ زیرا قرآن کریم بر اساس زبان فصیح عرب آن زمان، تکلم کرده است؛ ولو برخی واژگان آن، در اصل از زبان دیگری بوده باشد، زیرا دیگر جزء زبان و گویش عربی محسوب می شده است. نکته: کلمات و واژگان غیر عربی، پس از ورود به زبان عربی، در آن زبان، به گونه ای هضم و ادغام شده که جزء گویش و زبان عربی درآمده و در اصطلاح به آن کلمات، «مُعَرَّب» یا «دخیل» گفته می شود. لذا این کلمات برای مردم عرب زبان، مأنوس و معروف بوده و در محاورات و گویش آنان به کار می رفته و جزیی از زبان عربی بوده است.   کلام صاحب نظران آیت الله معرفت(ره) در این زمینه چنین می آورد: وارد شدن واژه‏ هاى ديگر در هر لغت و در هر زبانى يک امر طبيعى است و هرگز به عنوان عيب يا نقص شمرده نمى‏ شود. وجود اين‏گونه لغات به خالص بودن آن زبان يا آن لغت نيز صدمه ‏اى وارد نمى ‏سازد، يعنى زبان عربى، عربى است گرچه برخى لغات غير عربى ـ كه رنگ و بوى عربى به خود گرفته ـ در آن يافت شود، زيرا لغت تازه وارد تا خُلق و خوى آن زبان را به خود نگيرد، امكان كاربرد نمى ‏يابد. لذا استعمال چنين الفاظ و كلمات‏ غير عربى‏، به عربى بودن كلام، چه شعر و چه نثر، خللى وارد نمى ‏آورد و اين شيوه ـ استفاده از كلمات اجنبى ـ در اشعار قديم عربى و گفته‏ هاى اصيل پيش از اسلام، متعارف بوده و عيب و نقصى شمرده نمى‏شده است‏، بلكه در هيچ لغتى به كار نگرفتن لغات غير شرط نيست. حتى در اثرى مانند شاهنامه فردوسى كه سعى بر آن بوده تا صرفا واژه‏ هاى فارسى به كار رود، بسيارى از واژه ‏هاى آن ريشه فارسى ندارند، بلكه ريشه عربى و تركى و غيره داشته و در عين حال فارسى كامل به شمار مى ‏روند. قرآن نيز كه يک سخن عربى كامل است، از اين جهت جدا نيست. واژه ‏هاى غير عربى ـ  كه ريشه عربى ندارند ولى شكل عربى به خود گرفته و معرّب گرديده ـ در آن وجود دارد. لذا جاى ترديد نيست كه قرآن كلام عربى است و از جهت عربى بودن در سر حدّ كمال است و هرگز كسى يا گروهى در عربيت آن شک نبرده است.(4)   «جلال الدین سیوطی» از اندیشمندان علوم قرآنی اهل سنت، در باره حکمت واقع شدن کلمات غیر عربی در قرآن، چنین می ‌گوید: «أنّ حكمة وقوع هذه الألفاظ في القرآن أنه حوى علوم الأوّلين و الآخرين، و نبأ كلّ شي‏ء، فلا بدّ أن تقع فيه الإشارة إلى أنواع اللغات و الألسن ليتمّ إحاطته بكلّ شي‏ء، فاختير له من كلّ لغة أعذبها و أخفها و أكثرها استعمالا للعرب» حكمت واقع شدن اين الفاظ در قرآن آن است كه متضمن علوم اولين و آخرين و خبر از همه چيز است، پس بايد كه اشاره به انواع لغت ها و زبان ها در آن واقع گردد تا احاطه آن به همه چيز تمام باشد، پس از براى آن از هر لغتى شيرين ترين و آسان ترين آن ها و آن كه از همه بيشتر در بين عرب ها به كار مى ‏رود انتخاب شده است.(5) ایشان در ادامه می گوید: و ديدم كه «خويی» براى وقوع معرّب در قرآن، فايده ديگرى هم ذكر كرده، وى گويد: اگر گفته شود كه «وَ إِسْتَبْرَقٍ» عربى نيست و الفاظ غير عربى در فصاحت و بلاغت، كمتر از ألفاظ عربى است مى‏گوييم: اگر فصحاى دنيا جمع شوند و خواسته باشند اين لفظ را رها كرده و لفظ ديگرى كه جاى اين را در فصاحت پُر كند بياورند، از آن عاجز خواهند بود؛ چون هرگاه خداى تعالى بندگانش را بر طاعت برانگيزد، اگر آن ها را با وعده خوبى و ترس از عذاب شديد ترغيب ننمايد، برانگيختنش مطابق حكمت واقع نمى ‏شود، بنابر اين وعد و وعيد بر مبناى فصاحت، واجب است.(6)   نکته: گرچه كتاب ‏هاى تفسير و علوم قرآن، بطور موردی به ذكر نمونه‏ هايى از لغات دخيل (غیر عربی) قرآن پرداخته ‏اند، ولی برخى از اندیشمندان علوم قرآنی، كتاب مستقلى در مورد اين لغات نوشته‏ اند؛ از جمله: «المهذّب فى ما وقع فى القرآن من المعرّب» تأليف «جلال الدين سيوطى»، که در آن 125 واژه دخيل در قرآن را بررسى كرده است. البته ایشان خلاصه ای از این موارد را در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» نیز آورده است. «واژه‏ هاى دخيل در قرآن» نوشته «آرتور جفرى» نيز به جز اعلام، 275 واژه دخيل در قرآن را ذكر و بررسى كرده است. اين كتاب توسط «فريدون بدره ‏اى» به فارسی ترجمه شده است.   پی نوشت ها: 1. یوسف: 12/ 2. 2. شعراء: 26/ 195. 3. نحل: 16/ 103. 4. معرفت، علوم قرآنى، ناشر: موسسه فرهنگى التمهيد ـ قم‏، 1381ش، چاپ: چهارم‏، ص 332. 5. سیوطی، الإتقان في علوم القرآن، انتشارات: دار الکتب العربی ـ بیروت، ج ‏1، ص 426. 6. همان، ص 427.
موضوع قفل شده است