جمع بندی حد اطاعت از امام معصوم چیست؟ نیت و ذهنیت آن شیعه تنوری چه بوده است؟

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حد اطاعت از امام معصوم چیست؟ نیت و ذهنیت آن شیعه تنوری چه بوده است؟

با سلام و عرض ادب خدمت برادران و خواهران دینی
ضمن تبریک عید غدیر سوال مهم و نادری داشتم!
همه ماجرای شیعه تنوری را شنیده ایم. سوالم در ارتباط با نیت آن شیعه است:
حد اطاعت از امام معصوم چیست؟
آیا امام معصوم می تواند امر به یک گناه کبیره مخصوصا خوکشی کند؟
اطاعت بی چون و چرا از امام معصوم با چه مفروضاتی قابل انجام است؟
لطفا جواب من را نقد کنید:
آن شیعه یقین داشت که امام معصوم، معصوم و ولی اوست، حتی ولی بر نفسش، و یقین داشت که رفتن داخل تنور به مصلحت و خیر آن است.
تا این جا همه هم عقیده ایم. اما گلوگاه کلیدی: به نظرم "آن شیعه یقین داشت که امام امر بر خودکشی نکرده و کشته نخواهد شد هرچند از اصل ماجرا آگاه نبود"
لطفا دیدگاه خود را راجع به گزاره اخیر بفرمایید.
مشخصا این داستان با واقعه عاشورا یا ذبح اسماعیل (ع) توسط ابراهیم (ع) متفاوت و حادتر است. آن جا که در کربلا گناهی انجام نشد هرچند شهید شدن توسط یزیدیان حتمی بود و آن جا که اسماعیل (ع) خود را تسلیم امر الهی کرد آن هم در فضایی که قربانی کردن انسان رایج بود و البته ابراهیم (ع) از چندین امتحان قبلی سرافراز بیرون آمده بود و در هر سه داستان، امتحان الهی بودن امر بر همگان مسجل بوده است.
متشکرم

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی
پاسخ خوبی است اما نکاتی را هم باید اصلاح نمود:
اینکه « آن شیعه یقین داشت که امام امر بر خودکشی نکرده » درست است اما ابدا به این معنا نیست که آن فرد یقین داشت که «کشته نخواهد شد»؛ لطفا دقت کنید: آن فرد میدانست آنچه امام بدان امر میکند جز مصلحت نیست «حتی اگر کشته شدن در تنور باشد». باید توجه داشته باشیم که در شریعت اسلامی و شیوه عقلایی بشر اینگونه است که کشته شدن اگر در مسیر حقی صورت پذیرد مذموم نیست و اصطلاحا آنرا خودکشی (به معنای مذمومش) نمیگویند.
نکته دیگر اینکه به نظر میرسد هر سه واقعه ای که اشاره کرده اید در این مطلب مشترکند که بر مدار ایمان و باور به آمر شکل گرفته و اینکه مصلحت و خیری در انجام آن اعمال مد نظر آمر بوده، بنابراین اصولا جایی برای مساله خودکشی مذموم در هیچ کدام مطرح نبوده است. به عبارت دیگر، میان این سه رویداد تفاوت حادی مشاهده نمیشود.
در پناه حق

پرسش:
با توجه به ماجرای شیعه تنوری (هارون مکی)، حد اطاعت از امام معصوم (علیه السلام) تا کجاست.؟

پاسخ:
ابن شهر آشوب از علما و محدثین قرن ششم هجری در کتابی با عنوان «مناقب آل أبي طالب» حدیث زیر را نقل می کند:

«شخصی به نام مأمون رقی می گويد: من نزد امام صادق (علیه السلام) بودم. فردی به نام «سهل بن حسن خراسانی» وارد شد و بر امام سلام كرد و نشست. آنگاه به امام عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! شما صاحب رحمت و رأفت و اهل بيت امامت هستید؛ چه چيز مانع شماست كه حق خود را نمی ستانيد و در خانه نشسته ايد در حالی كه صد هزار شيعه داريد كه براي شما شمشير می زنند؟ امام به او فرمودند: آرام باش خراسانی، خدا حقت را عطا کند؛ آنگاه به فردی فرمودند: تنور را روشن كن. او تنور را افروخت تا گداخته شد و آتش از آن زبانه می كشيد. امام به شخص خراساني فرمود: برخيز و در تنور بنشین؛ خراسانی گفت: اي آقای من! ای فرزند رسول خدا! مرا به آتش عذاب نكن و از من در گذر، خدا از شما در گذرد؛ حضر ت فرمود: من از تو در گذشتم. راوی می گويد: در اين بين، هارون مكي (از اصحاب حضرت) در حالی كه کفشش را به انگشت گرفته بود وارد شد و عرض كرد: سلام بر شما ای فرزند رسول خدا! امام صادق به او فرمود: کفشت را بينداز و در تنور بنشين؛ هارون مكي کفش را انداخت و در تنور نشست؛ در این حال امام مشغول صحبت با خراساني شد و درباره خراسان با او گفتگو نمود به گونه اي كه گويا آن جا را می بيند. آنگاه امام به خراسانی فرمود: ای خراسانی! برخيز و آنچه در تنور در جریان است را ببین؛ خراسانی به سمت تنور رفت و ديد هارون مکی چهار زانو در تنور نشسته؛ هارون مکی آنگاه از تنور بيرون آمد و سلام کرد؛ امام به خراسانی فرمود: در خراسان چند نفر مانند او می شناسی؟ خراسانی گفت: به خدا قسم حتی يك نفر هم نمی شناسم؛ امام در تأیید او فرمود: نه! به خدا حتی يك نفر هم نیست؛ آنگاه فرمود: ما در زمانی كه پنج نفر هم ياور نداريم قيام نمی كنيم؛ ما بهتر می دانیم كه چه وقت بايد قيام نمود.»(1)

این روایت پس از ابن شهرآشوب، توسط عالمان و محدثان بزرگی نظیر علامه مجلسی(2) و سید هاشم بحرانی(3) نیز نقل شد و امروزه نیز مورد توجه علمای معاصر است.
درباره سند این روایت اشکالاتی وجود دارد(4) اما با توجه به این که حدیث یاد شده مورد توجه عالمان بزرگ قدیم و جدید قرار گرفته و از طرفی، محتوای آن موافق با روایات معتبر دیگر است(5) به جاست روایت یاد شده مورد توجه قرار گیرد.
برای پی بردن به جوانب دستور امام و اطاعت هارون مکی که محتوای این روایت را تشکیل می دهد لازم است نکاتی را مورد توجه قرار دهیم:

1. فرمان هایی که از ناحیه ولی خدا صادر می شود بی کم و کاست حکیمانه و مورد تأیید خداوند است گر چه برای غیر معصوم، شگفت انگیز به نظر برسد.

قرآن اطاعت از ولی خدا را چنین گوشزد می کند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را.(6)

اطاعتی که در این آیه برای رسول خدا و نیز ولی امر، اثبات شده است اطاعتى مطلق است که به هيچ قيد و شرطى مقيد و مشروط نشده و اين خود دليلی گویاست بر اين كه رسول و ولی، به چيزى امر و یا از چيزى نهى نمى ‏كنند كه مخالف با حكم خدا باشد. همچنین موافقت تمامى اوامر و نواهى رسول و ولی خدا با اوامر و نواهى خداوند متعال جز با عصمت رسول و ولی، معنایی ندارد و از این رو آیه بر عصمت ایشان نیز دلالت دارد.(7)

الزامی بودن اطاعت از ولی خدا، در روایات نیز تصریح شده است. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «وَصَلَ اللَّهُ طَاعَةَ وَلِيِّ أَمْرِهِ بِطَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ بِطَاعَتِهِ فَمَنْ تَرَكَ طَاعَةَ وُلَاةِ الْأَمْرِ لَمْ يُطِعِ اللَّهَ وَ لَا رَسُولَه‏»؛ خداوند اطاعت از ولی امر خود را به اطاعت از رسولش متصل نمود و اطاعت از رسولش را به اطاعت خودش متصل فرمود؛ پس آن کس که اطاعت از ولی امر را ترک جوید از خدا و رسول خدا اطاعت نکرده است. (8)

در روایتی دیگر می خوانیم: فردی خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: اعتقاد ما درباره اوصیای الهی این است که اطاعت از ایشان واجب است [آیا این باور درست است؟] امام در پاسخ فرمود: «نَعَمْ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»؛ بله! اوصیای الهی همان کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرمود: "أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ" و آن ها همان کسانی هستند که خداوند درباره ایشان فرمود: "إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا"».(9)

در روایات همچنین مصادیق حقیقی «ولی امر» نیز بیان شده است. در روایتی از جابربن عبدالله انصاری (صحابی رسول خدا) آمده است: «لما انزل الله عز و جل على نبيه محمد صلى الله عليه و آله «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» قلت يا رسول الله عرفنا الله و رسوله فمن أولوا الأمر الذين قرن الله طاعتهم بطاعتك؟ فقال عليه السلام هم خلفائي يا جابر و أئمة المسلمين من بعدي، أولهم على بن ابى طالب...» ؛ وقتی خداوند بر پیامبرش محمد (صلی الله علیه و آله) این آیه را نازل فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» من از وی پرسیدم: «اولی الامر» چه کسانی هستند که خدا اطاعت از ایشان را قرین اطاعت شما قرار داده است؟ پیامبر فرمود: آن ها جانشینان من هستند ای جابر! آن ها پیشوای مسلمانان پس از من هستند؛ اولین ایشان، علی بن ابیطالب است و...».(10)
در این روایت به اسامی تمامی دوازده امام شیعه تصریح شده است.

تا این جا روشن شد که اطاعت از ائمه اطهار در طول اطاعت از رسول خداست اما برای درک بهتر از حد و مرز اطاعت ورزی از امام معصوم، بی مناسبت نیست اگر مروری کوتاه بر آیاتی داشته باشیم که گستره کمّی و کیفی اطاعت از پیامبر را بیان نموده اند.

قرآن در سوره احزاب می فرماید:
«وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً»؛ هيچ مرد و زن باايمانى حق ندارد هنگامى كه خدا و پيامبرش امرى را لازم بدانند، اختيارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرمانى خدا و رسولش را كند، به گمراهى آشكارى گرفتار شده است».(11)

طبق این آیه، پیامبر خدا به دلیل مقام ولایتی که از ناحیه خداوند داراست می تواند در شؤونات مختلف زندگی مردم دخل و تصرف نماید و احدى از مؤمنين و مؤمنات حق ندارند در جايى كه خدا و رسول او در كارى از كارهاى ايشان دخالت مى‏ كنند، خود را صاحب اختيار بدانند و فكر كنند آن عمل امرى از امور زندگى ایشانست و آنگاه چيزى را اختيار كنند كه مخالف اختيار و حكم خدا و رسول او باشد؛ بلكه بر همه آنان واجب است پيرو خواست خدا و رسول باشند و از خواست خود صرف نظر كنند.(12)

شاید پذیرش این حد از تسلیم برای بسیاری از انسان ها مشکل باشد زیرا استقلال فكرى و روحى انسان اجازه نمى‏ دهد كه بى قيد و شرط تسليم كسى شود اما هنگامى كه طرف مقابل، خداوند حكيم و پيامبرى كه از او سخن مى ‏گويد و به فرمان او گام بر مى‏ دارد باشد تسليم مطلق نبودن معنایی جز گمراهى ندارد چرا كه فرمان خدا و رسول او كمترين خطا و اشتباهى ندارد و از اين گذشته، همه فرمان هایی که از ناحیه خدا و رسول خدا صادر می شود در جهت حفظ منافع واقعی انسان است.از این رو در سراسر قرآن آيات فراوانى ديده مى‏ شود كه به اين تسلیم بی قید و شرط اشاره دارد.(13)

در آیه ای دیگر از قرآن می خوانیم: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في‏ أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليماً»؛ به پروردگارت سوگند كه آن ها مؤمن نخواهند بود، مگر اين كه در اختلافات خود، تو را به داورى طلبند و سپس از داورى تو، در دل خود احساس ناراحتى نكنند و كاملا تسليم باشند».(14)

در آيه فوق نشانه‏ هاى ايمان واقعى و راسخ در سه مرحله بيان شده است:
الف) در تمامى موارد اختلاف، خواه بزرگ باشد يا كوچك، به قضاوت و داورى پيامبر كه از حكم الهى سرچشمه مى‏ گيرد مراجعه كنند.
ب) هيچ گاه در برابر قضاوت ها و فرمان هاى پيامبر كه همان فرمان خداست حتى در دل خود احساس ناراحتى نكنند، و به داورى ‏ها و احكام او بدبين نباشند.
ج) در مقام عمل نيز آن را دقيقا اجرا كنند و بطور كامل تسليم حق باشند.

روشن است قبول يك مكتب و فرمان هاى آن در مواردى كه به سود انسان تمام مى‏ شود دليل بر ايمان به آن مكتب نيست بلكه آن جا كه ظاهرا به زيان انسان است اما در واقع مطابق با حق و عدالت است اگر پذيرفته شود، نشانه ايمان است.(15)

همچنین گستره اطاعت از پیامبر در آیه ای دیگر از قرآن اینگونه معرفی شده است: «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است».(16)

قرآن در اين آيه، اولويت پيامبر نسبت به مسلمانان را بطور مطلق ذكر كرده است و مفهومش اين است كه در كليه اختياراتى كه انسان نسبت به خويشتن دارد، پيامبر بر خود او نيز تقدم دارد. از این رو، پيامبر اسلام هم در مسائل اجتماعى و هم فردى و خصوصى، هم در مسائل مربوط به حكومت، و هم قضاوت و دعوت، از هر انسانى نسبت به خودش اولى است، و اراده و خواست او، مقدم بر اراده و خواست وى مى ‏باشد.(17)

از اين مسأله نبايد تعجب كرد چرا كه پيامبر معصوم است و نماينده خدا جز خير و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمى ‏گيرد؛ هرگز تابع هوى و هوس نيست، و هيچ گاه منافع شخصی خود را بر ديگران مقدم نمى ‏شمرد. اين اولويت در حقيقت شاخه ‏اى از اولويت مشيت الهى است.(18)

2. فرمان هایی که از سنخ فرمان های امتحانی و آزمایشی اند مورد تأیید قرآن است.
در فرمان های امتحانى، اراده جدى فرمان دهنده، به اصل عمل مورد امتحان، تعلق نگرفته است بلكه هدف آن است كه روشن شود شخص مورد آزمايش تا چه اندازه آمادگى اطاعت از فرمان را داراست و اين در جايى است كه شخص مورد آزمايش از اسرار پشت پرده آگاه نباشد.(19)

ضمن توجه به این مطلب، دو نمونه از فرمان های امتحانی که در قرآن نقل و تأییده شده را اشاره وار بیان می کنیم.
یکی از فرمان های آزمایشی که خداوند خطاب به یکی از انبیای بزرگش صادر نموده را قرآن این گونه بیان می کند: «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَليمٍ؛ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ؛ فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ؛ وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ؛ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ؛ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ؛ وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظيمٍ؛ وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ»؛ ما ابراهيم‏ را به نوجوانى بردبار و صبور (اسماعیل) بشارت داديم؛ هنگامى كه اسماعیل با ابراهیم به مقام سعى و كوشش رسيد، ابراهیم به فرزند گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مى‏ كنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم! هر چه دستور دارى اجرا كن، به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت؛ هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد؛ او را ندا داديم كه: اى ابراهيم! آن رؤيا را تحقق بخشيدى و به مأموريت خود عمل كردى، ما اين گونه، نيكوكاران را جزا مى‏ دهيم؛ اين مسلّماً همان امتحان آشكار است؛ ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم؛ و نام نيك او را در امّت هاى بعد باقى نهاديم.»(20)

یکی دیگر از فرمان های امتحانی در قرآن این است: «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَ مَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ»؛ و هنگامى كه طالوت به فرماندهى لشكر بنى اسرائيل منصوب شد، و سپاهيان را با خود بيرون برد، به آن ها گفت: خداوند، شما را به وسيله يك نهر آب، آزمايش مى‏ كند، آن ها كه به هنگام تشنگى از آن بنوشند از من نيستند و آن ها كه جز يك پيمانه با دست خود، بيشتر از آن نخورند از من هستند؛ جز عده كمى، همگى از آن آب نوشيدند. سپس هنگامى كه طالوت و افرادى كه با او ايمان آورده بودند و از بوته آزمايش، سالم به ‏در آمدند، از آن نهر گذشتند، از كمى نفرات خود، ناراحت شدند و عده ‏اى گفتند: امروز، ما توانايى مقابله با جالوت و سپاهيان او را نداريم؛ اما آن ها كه مى‏ دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد و به روز رستاخيز ايمان داشتند گفتند: چه بسيار گروه ‏هاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروه هاى عظيمى پيروز شدند؛ و خداوند، با صابران و استقامت‏ كنندگان است.»(21)

با حفظ نکات یاد شده عرض می کنیم:
بر اساس محتوای روایت مورد بحث، دستوری که امام به فرد خراسانی و سپس به هارون مکی داده است از سنخ فرمان های امتحانی بود و از آن جا که این امتحان از ناحیه امام معصوم صورت پذیرفت نمی توانست خالی از حکمت و خارج از مدار شریعت اسلامی و عقل باشد.

از دو شخصی که مورد این امتحان قرار گرفتند، هارون مکی به دلیل معرفت کاملی که به مقام امامت داشت و روحیه بالای تسلیم در برابر ولی خدا، بی قید و شرط امر امام را اجابت نمود زیرا می دانست از ولی معصوم، فرمان غیرحکیمانه سر نمی زند حتی اگر سوختن در آتش باشد؛ این در حالی است که فرد خراسانی به این پایه از معرفت و تسلیم نرسیده بود و خود نمی دانست و در این ماجرا پرده از حقیقت برای او برداشته شد تا به ضعف های خویش و نیز ضعف دیگر محبینی که ادعای همراهی با امام در جنگ را داشته اند پی ببرد.

بنا بر این از نظر قرآن و روایات، دستورات ولی معصوم، بی کم و کاست لازم الاجرا هستند لیکن افرادی که مخاطب دستورها قرار می گیرند از نظر تسلیم بودن در برابر ولی خدا متفاوتند. هر چه روحیه تسلیم در بنده ای بیشتر باشد در برابر فرامین خداوند و ولی خدا مطیعتر است بدون آنکه تردیدی در حکیمانه بودن فرمان صادره داشته باشد؛ اما از آن رو که گاه برای برخی توهم می شود که از روحیه تسلیم و اطاعت محکمی در برابر ولی خدا برخوردارند لازم است به صورت عینی به ایشان سستی این توهم نشان داده شود تا هم شاهدی بر علم و حکمت ولی خدا باشد و هم حجت بر مخاطبان تمام شود.

_______________
(1) ابن شهرآشوب، مناقب آل أبي طالب، نشر علامه، 1379ق‏، چاپ اول، قم، ج‏4، ص: 237.
(2) محمدباقر مجلسى، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، 1403ق‏، چاپ دوم، بیروت، ج‏47، ص: 123.
(3) سيد هاشم بحرانى، مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، مؤسسة المعارف الإسلامية، 1413ق، چاپ اول، قم، ج‏6، ص: 114.
(4) ابوالقاسم خوئی، معجم ‏رجال ‏الحديث و تفصیل طبقات الرواه، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه فی العالم، 1372ش، قم، ج20، ص: 261.
(5) محمد بن يعقوب ‏كلينى، الكافي، محقق: على اكبر غفارى و محمد آخوندى، دار الكتب الإسلامية،1407ق‏، چاپ چهارم، تهران، ج‏2، ص: 242، حدیث4.
(6) نساء/ 59.
(7) سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: سيد محمدباقر موسوى همدانى، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، 1374ش، چاپ پنجم، قم، ج‏4، ص: 620.
(8) الكافي، ج‏1، ص: 182.
(9) همان، ص: 187.
(10) على بن جمعه عروسى حويزى، تفسير نور الثقلين، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى، انتشارات اسماعيليان، 1415ق، چاپ چهارم، قم، ج‏1، ص: 499.
(11) احزاب/ 36.
(12) ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 480.
(13) ناصر مكارم شيرازى، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، 1374ش، چاپ اول، تهران، ج‏17، ص: 328.
(14) نساء/ 65.
(15) تفسير نمونه، ج‏3، ص: 455.
(16) احزاب/ 6.
(17) ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 413.
(18) تفسير نمونه، ج‏17، ص: 202.
(19) همان، ج‏19، ص: 121.
(20) صافات/ 101- 108.
(21) بقره/ 249.

موضوع قفل شده است