همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود
«اللّهـــم» توحید است.
«صلّ علی محمــد» نبوت است.
« و آل محمـد » یعنی امیرالمؤمنین و اولادش، این هم امامت.
توحید را که قائل شدیم، معـاد هم قائلیم.
و چون حق محمـد و آل محمـد را ادا کردید عدالت است.
قربان این مستحب که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.
دختران حسنه اند وپسران نعمت, حسنه پاداش دارد و نعمت مورد بازخواست قرار می گیرد
.
.
.
این سخنی زیبا را پیامبر(ص) به کسانی که دختر دار می شدند می فرمودند
مردی از دیوانه ای پرسید اسم اعظم خدا را می دانی؟ دیوانه گفت : نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت! مرد گفت: نادان شرم کن،چگونه نام اعظم خدا نان است ؟ دیوانه گفت : در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم ، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است .
يك سفارش دارم به دوستان و همكلاسي‌هايم، و اينكه همه كارهايتان
فقط براي رضاي خدا باشد. در همه حال، چه راه رفتن، چه درس خواندن،
چه صحبت كردن به ياد خدا باشيد.
شهيد مهدي مهدي‌زاده
برادران و خواهران، بپرهيزيد از هر غيرخدايي و روي آوريد به خداوند.
كارهايتان، رفتارتان،كردارتان، گفتارتان، حركاتتان، عبادتتان براي خدا باشد، و در يك كلمه الهي شويد.
شهيد سيد حسين تاج‌زاده قمي
انسان كافي است فقط تصميم بگيرد كه در راه خداوند قدم بردارد.
اوّلين قدم را كه برداشت، خداوند بقيه كارهايش را خودش درست خواهد كرد. شهيد علي پورحسيني‌حرفتي
انسان كافي است فقط تصميم بگيرد كه در راه خداوند قدم بردارد.
اوّلين قدم را كه برداشت، خداوند بقيه كارهايش را خودش درست خواهد كرد. شهيد علي پورحسيني‌حرفتي
امام زمان عج منتظر شماست كه شما را بشناسد. قلب خود را پاك كنيد
و همچنان محكم و استوار بر عقيده و ايمان خود باشيد و زمان را براي ظهور
حضرتش آماده و مهيّا سازيد.
مواظب باشيد كه در صحنهى امتحان الهى مردود نشويد
و شرمسار در قيامت نباشيد كه پاسخ ندهيد چرا مقدمهى ظهور ولى و حجت خدا را فراهم نكرديد؟
شهيد محمدحسين فاضلى
چون حلاج را بر دار کردند، ابليس بيامد و گفت:
يکي انا تو گفتي و يکي من،
چگونه است که از آن تو رحمت بار آورد و از آن من لعنت؟
حلاج گفت:
تو انا به در خود بردي،
من از خود دور کردم
دختر با ظاهري ساده و نه مذهبي در حال عبور کردن از خيابان بود
پسري از پياده رو داد زد سيبيييلو چطوري؟ دختز کاملا خونسرد
تبسمي کرد و جواب داد وقتي تو زير ابرو بر مي داري من سيبيل
مي زارم تا اين جامعه يه مرد هم داشته باشه پسر سرخ شد و
چيزي نگفت
[="Tahoma"][="Blue"]من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم !
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم !
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابر های تار می ترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم!
طببیم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم
شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار می ترسم!
به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار می ترسم!
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم!
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم!
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بستم
من از بیچارگی آخر این کار می ترسم!
جهان را قطره اشکی می کند ویران
من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم[/]
[=times new roman]همه مِنها می شوند ...
[=times new roman]مِنهای جوانی
[=times new roman]مِنهای زیبایی
[=times new roman]مِنهای مقام
[=times new roman]مِنهای قدرت
[=times new roman]مِنهای دارایی
[=times new roman]مِنهای مادیات
[=times new roman]مِنهای قوم و خویش
[=times new roman]مِنهای سلامتی
[=times new roman]و مِنهای حیات دنیوی .
[=times new roman]آری عاقبت مَن ها همه
[=times new roman]منهای منهای منها میشوند ...
[=times new roman]جز نیکی و بدی هایمان.
[=times new roman]آری برادر ،
[=times new roman] فصل هجوم " مِنها " ها
[=times new roman]به " مَن ها" ها ست ...
[=times new roman]کلها را بگذار جزها دریاب .
وقتی که دختر است ، دری از درهای بهشت برای والدینش می باشد . وقتی که همسر است ، نیمی از دین شوهرش را کامل می نماید . وقتی که مادر است ، بهشت در زیر پای قدومش قرار دارد .
کودکی از مسئول سیرکی پرسید: چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است! صاحب فیل گفت: این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است. آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است. کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟ صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است. فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند! هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی رهایی است... ( شاید حرکتی لازم است )
[="Arial Black"][="Black"]امام صادق(علیه السلام) فرمود:
عالمى نزد عابدى رفت و به او گفت نماز خواندنت چگونه و در چه حد است؟
عابد گفت: مانند منى را از نمازش می پرسند!؟!
در صورتیکه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا می‌کنم.
عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟
گفت چنان می‌گریم که اشکهایم روان مى‌شود.
عالم گفت: همانا اگر خنده کنى و ترسان باشى،
بهتر است از اینکه گریه کنى و ببالى
و هر که به خود ببالد چیزى از عملش بالا نرود (پذیرفته نشود)
اصول کافى ج 3 ص 428[/]
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت پی بردن من برگردی
نکند منتظر مردن مایی آقا
منتظرهات بمیرند می آیی آقا
من شب جمعه قرار تو دلم می خواهد
صبح فرداش ظهور تو دلم می خواهد
اللهم عجل لولیک الفرج
آمین.....
[=Traditional Arabic]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : "[=Traditional Arabic]هر كس كار آخرتش را درست كند ، خداوند عز و جل كار دنيايش را براى او درست مى نمايد."
باید قبول کنیم تمام مشکلاتی که در دنیا برایمان پیش می آید، چه مادی و چه روحی و اخلاقی به خاطر فراموش کردن آخرت و عدم تلاش برای اصلاح آن است!
کاربر مهمان خوش آمدید
[="Tahoma"] لبیک یا علی النقی;552871 نوشت:
سلام.
ممنون بخاطر توجهتون ویرایش شد.
خوابمان می گرید ..:ok:[=verdana].
دست انداز ها نعمت اند ...:ok:[=verdana]
[=times new roman]مـن و خــدا و نیمکــت ♥•٠·˙
اگـه قـرار باشــه یکی هــم کنــارم روی نیمکــت بشینــه
بهتــره کسی باشــه کـه منــو بـه خاطـر خــودم بخــواد
دوستـــم داشتـه باشــه
یـه همســـر خــوب . . .
خــدا هــوامــو داره . . . چــون بـه حـرفــش گــوش کـردم
از هــوس بـازی و بی بنـدوبـاری دوری کــردم
خــدا هـم در عـوضــش یـه همســر خـوب نصیبــم کــرد.
مـن قلبــم♥ رو بـه خـدا سپـــردم ، خــدا هــم هــوای قلبمـــو♥ داشــت .
تــو هــم قلبــت❤ رو بـه خــدا بسپـــار . . .
. . . ضــرر نمـی کنــی
بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :
آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ،
پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد .
پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند .
پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت :
چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود
ما چه میفهمیم معنای دلتنگی را ..
معنای دلتنگی را
فقط دلتنگان میفهمند ..
یک مادر شهید ...
برخی مردمان امام گذشته را عاشقند ، نه امام حاضر را...
میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیر میکنند
اما امام حاضر را باید فرمان برند!
و کوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند...
شهید آوینی
«اللّهـــم» توحید است.
«صلّ علی محمــد» نبوت است.
« و آل محمـد » یعنی امیرالمؤمنین و اولادش، این هم امامت.
توحید را که قائل شدیم، معـاد هم قائلیم.
و چون حق محمـد و آل محمـد را ادا کردید عدالت است.
قربان این مستحب که با آن هر پنج اصل دین را اقرار کردیم.
ܓ✿ اللّهُــمَّ صَلِّ علــی مُـحَمَّــدْ وَ آلِ مُـحَمَّـــدْ وَ عَجـِّــلْ فَـــرَجَهُــمْ ܓ✿
حاج اسماعیل دولابی
.
.
.
این سخنی زیبا را پیامبر(ص) به کسانی که دختر دار می شدند می فرمودند
مردی از دیوانه ای پرسید
اسم اعظم خدا را می دانی؟
دیوانه گفت :
نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت:
نادان شرم کن،چگونه نام اعظم خدا نان است ؟
دیوانه گفت :
در قحطی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه درب هیچ مسجدی را باز دیدم ، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد دین و مایه اتحاد مردم نان است .
مصیب نامه _عطار نیشابوری
شایسته گان انانند که قلبشان را عشق تا انجا انباشته است
که ترس از مرگ جائی برای ماندن ندارد . . .
سید مرتضی اوینی
قلبی را نشکنی
دلی را نرنجانی
آبرویی را نریزی
ودیگران ازتو آسیبی نبینند
حالا برو ببین چقد خوشبختی
بلكه همواره شما را در راهي قرار مي‌دهد كه رو به پيشرفت باشيد.
شهيد حسن منزوي
و آزادگي و اسير خواسته هاي حقير نشدن است.
امام خامنه اي مدظله العالي
انسان قلبش سبك و پاك مي‌شود.
شهيد عباس متقيفقط براي رضاي خدا باشد. در همه حال، چه راه رفتن، چه درس خواندن،
چه صحبت كردن به ياد خدا باشيد. شهيد مهدي مهدي‌زاده
كارهايتان، رفتارتان،كردارتان، گفتارتان، حركاتتان، عبادتتان براي خدا باشد، و در يك كلمه الهي شويد.
شهيد سيد حسين تاج‌زاده قمي
اوّلين قدم را كه برداشت، خداوند بقيه كارهايش را خودش درست خواهد كرد.
شهيد علي پورحسيني‌حرفتي
اوّلين قدم را كه برداشت، خداوند بقيه كارهايش را خودش درست خواهد كرد.
شهيد علي پورحسيني‌حرفتي
و همچنان محكم و استوار بر عقيده و ايمان خود باشيد و زمان را براي ظهور
حضرتش آماده و مهيّا سازيد.
شهيد محمدجواد ميريو شرمسار در قيامت نباشيد كه پاسخ ندهيد چرا مقدمهى ظهور ولى و حجت خدا را فراهم نكرديد؟ شهيد محمدحسين فاضلى
چون حلاج را بر دار کردند، ابليس بيامد و گفت:
يکي انا تو گفتي و يکي من،
چگونه است که از آن تو رحمت بار آورد و از آن من لعنت؟
حلاج گفت:
تو انا به در خود بردي،
من از خود دور کردم
دختر با ظاهري ساده و نه مذهبي در حال عبور کردن از خيابان بود
پسري از پياده رو داد زد سيبيييلو چطوري؟ دختز کاملا خونسرد
تبسمي کرد و جواب داد وقتي تو زير ابرو بر مي داري من سيبيل
مي زارم تا اين جامعه يه مرد هم داشته باشه پسر سرخ شد و
چيزي نگفت
[="Tahoma"][="Blue"]من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم
از آن روزی که اربابم شود بیمار می ترسم
همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس
من از خوابیدن منجی درون غار می ترسم !
رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم فرزند
من از گرداندن یوسف سر بازار می ترسم
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از اینکه باز عاشورا شود تکرار می ترسم !
سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست
من از بی مهری این ابر های تار می ترسم!
تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم
از آن روزی که این منصب کند انکار می ترسم!
طببیم داده پیغامم بیا دارویت آماده است
از آن شرمی که دارم از رخ عطار می ترسم
شنیدم روز و شب از دیده ات خون جگر ریزد
من از بیماری آن دیده خونبار می ترسم!
به وقت ترس و تنهایی، تو هستی تکیه گاه من
مرا تنها میان قبر خود نگذار می ترسم!
دلت بشکسته از من لکن ای دلدار رحمی کن
من از نفرین و از عاق پدر بسیار می ترسم!
هزاران بار رفتم از درت شرمنده برگشتم
ز هجرانت نترسیدم ولی این بار می ترسم!
دمی وصلم،دمی فصلم،دمی قبضم،دمی بستم
من از بیچارگی آخر این کار می ترسم!
جهان را قطره اشکی می کند ویران
من از اشکی که می ریزد زچشم یار می ترسم[/]
[="Tahoma"][=times new roman]بزرگترین لذت در زندگی،
[=times new roman]انجام دادن کاری است که مردم می گویند از عهده آن بر نمی آیی ...
[="Tahoma"][=arial]بر آنچه گذشت ،
[=arial]آنچه شکست ،
[=arial]آنچه نشد ...
[=arial]حسرت نخور ؛
[=arial]زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...
[="Tahoma"]
هیچ فاصله ای دور نیست هیچ زمانی زیاد نیست و هیچ عشق دیگری نمی تواند آن دو را از هم دور کند محکم ترین برهان عشق ، اعتماد است !!
[="Tahoma"][=times new roman]عاقبت مَن ها در این دنیا ؛
[=times new roman]همه مِنها می شوند ...
[=times new roman]مِنهای جوانی
[=times new roman]مِنهای زیبایی
[=times new roman]مِنهای مقام
[=times new roman]مِنهای قدرت
[=times new roman]مِنهای دارایی
[=times new roman]مِنهای مادیات
[=times new roman]مِنهای قوم و خویش
[=times new roman]مِنهای سلامتی
[=times new roman]و مِنهای حیات دنیوی .
[=times new roman]آری عاقبت مَن ها همه
[=times new roman]منهای منهای منها میشوند ...
[=times new roman]جز نیکی و بدی هایمان.
[=times new roman]آری برادر ،
[=times new roman] فصل هجوم " مِنها " ها
[=times new roman]به " مَن ها" ها ست ...
[=times new roman]کلها را بگذار جزها دریاب .
[="Tahoma"][=Microsoft Sans Serif]او نامی ب عظمت اسم پدر داشت... [=Microsoft Sans Serif]"مرحوم حسین پناهی"
دری از درهای بهشت برای والدینش می باشد .
وقتی که همسر است ،
نیمی از دین شوهرش را کامل می نماید .
وقتی که مادر است ،
بهشت در زیر پای قدومش قرار دارد .
کودکی از مسئول سیرکی پرسید:
چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید؟ فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است!
صاحب فیل گفت:
این فیل چنین کاری نمیتواند بکند. چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است.
آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است.
کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد؟
صاحب فیل گفت: وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم. تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است.
فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند!
هر کدام از ما، با نوعی فکر بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی رهایی است...
( شاید حرکتی لازم است )
اونم تو بین الحرمین...
که ندونین پیش حسین زانو بزنید
یا عباس...
التماس دعا
شاید از دور علمدار حسین
مشکِ طفلان بر دوش
می رسد تا که از این آب روان
پر کند مشک تهی
ببرد جرعه ی آبی
برساند به حرم
تا علی اصغرِ بی شیرِ رباب
نفسش تازه شود
و بخوابد آرام
[="Arial Black"][="Black"]امام صادق(علیه السلام) فرمود:
عالمى نزد عابدى رفت و به او گفت نماز خواندنت چگونه و در چه حد است؟
عابد گفت: مانند منى را از نمازش می پرسند!؟!
در صورتیکه من از فلان زمان و فلان وقت عبادت خدا می‌کنم.
عالم گفت: گریه کردنت چگونه است؟
گفت چنان می‌گریم که اشکهایم روان مى‌شود.
عالم گفت: همانا اگر خنده کنى و ترسان باشى،
بهتر است از اینکه گریه کنى و ببالى
و هر که به خود ببالد چیزى از عملش بالا نرود (پذیرفته نشود)
اصول کافى ج 3 ص 428[/]
[="Tahoma"]
ترجیح می دهم مردم
از چیزی که هستم متنفر باشند
تا اینکه عاشق چیزی که نیستم بشوند !
عمق نگرانی های ما؛
فاصله ی ما را از خدا نشان می دهد ...
[="Tahoma"]
در زندگی ، برای رسیدن از خد به خدا ،
یک خط راست و کوتاه لازم است ...
نامش صراط مستقیم
ای مهربان ... ایاک نعبد و ایاک نستعین
آقا جان یا صاحب الزمان (عج)
نگرانم که پس از مردن من برگردی
پای تابوت پی بردن من برگردی
نکند منتظر مردن مایی آقا
منتظرهات بمیرند می آیی آقا
من شب جمعه قرار تو دلم می خواهد
صبح فرداش ظهور تو دلم می خواهد
اللهم عجل لولیک الفرج
آمین.....
دوست داشته باشید کسانی را که به شما پند میدهند
نه مردمانی که شما را ستایش میکنند .
عــظـمت نـــصـیب کــسانی مــی شـود
کـه در اشـــتیاق رســیدن بـه هــــدف هـای عــالـی مـی ســـوزنـد
سکوت هرکز اشتباه نمیکند
و هرچه طولانی تر باشد ، بهتر فضاوت میکند .
[="Arial"][="Black"]خدایا گاهی تو را بزگ می بینم گاهی کوچک،
[/]
این تو نیستی که بزرگ می شوی وکوچک
بلکه این منم که گاهی..........
به تو نزدیک می شوم گاهی دور
به یاد ادیب ارجمند مرحوم قیصر امین پور
[=Traditional Arabic]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : "[=Traditional Arabic]هر كس كار آخرتش را درست كند ، خداوند عز و جل كار دنيايش را براى او درست مى نمايد."
باید قبول کنیم تمام مشکلاتی که در دنیا برایمان پیش می آید، چه مادی و چه روحی و اخلاقی به خاطر فراموش کردن آخرت و عدم تلاش برای اصلاح آن است!
ما را که " یا مجیر " و " اجرنا " عوض نکرد
دلتنگ روضه های محرم شده دلم ....
[=times new roman]
ڪـمـڪـم ڪـن تـا بــه ایــن بــاور برســم
ڪـه جــواب بـرخـــﮯ از دعـاهــایــم
صــبـــر
و
انــتــظــــــار اســـت...
دقیقــه هـــای بــی دغدغــه ام
با تـــــو گــذشت ...
أَلا بِــذِکـــرِ اللَّهِ تَطْمَئِــنُّ القُلُــــوبُ
جــُدا کــن ٬
از اهلِ زمـیــن !
دستَــم را بـگـیــر …
مـیــخـو اهــم ٬ در دنـیــآیِ آرامِــــ تـــُو
آرامـــ بـگـیــرمـــ . . . .
جبـــران ِ خوبـی های خـــدا
بــا بــدی بــود ...
هَـلْ جَـزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ
گیـرم کـه مــــومن نباشم امــا بنده ی تــو کـه هستــــم
می شــــود بـر دل مـن نیز نـازل کنی...؟
هـو الــــذی أنـزل السّکیـنة علی قلــــوب المؤمنین ( سوره فتح، آیه 4 )