جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام بر دوستان گرامی
جمله زیبایی توجهم را جلب کرد گفتم برای شما بنویسم:

« در ظاهر، دوست خدا ودر باطن، دشمن او مباش»

این جمله مال جوانترین امام شیعیان امام جواد (ع) است.

برای همه خوب باش ....
انکه فهمید :

همیشه کنارت و به یادت خواهد بود ....

انکس که نفهید ...

روزی دلش برای تمام خوبیهایت تنگ میشود....!!!:Gol:





ﮔﺮ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭ ﻣﻦ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ

.... ﺷﯿﺸﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺳﻨﮓ ﻧﮕﻪ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ!!!

و هنگامی که بندگان من ، از تو درباره ی من سوال کنند ؛
(بگو) :من نزدیـکـم ؛دعای دعا کننده را ، به هنگامی که مرا میخواند ، پاسخ می گویم .
پس باید دعوت مرا بپذیرند ، و به من ایمان بیاورند ، تا راه یابند ...

" آیه 186 سوره ی بقره "

دستهای بابا همیشه بوی نان میداد و آب

مثل مشق هر شب من
که بابا را با آب و نان عجین میکردم
دیروز
امروز
وفرداهای دور
نان و آب
غم بزرگ مردمان زمانه من است
از آدم تا امروز
حال غم خوردن سیبی بوده یا به دست آوردن تکه نانی حلال
ومن میان هیاهوی روزمره داشتنها و نداشتنها
در عصر آهن و دود و دلدادگیهای فریب انگیز

در عصر پیشرفتها و تکنولوژیها
درکت میکنم بابای قصه های هزار و یکشب من
درک میکنم دستهای پنهان شده در جیب های سوراخ شده از فقرت را
درکت میکنم آتش درونت را در آینه چشمهای کودک گرسنه چشم براهت را
ومن
اینجا ، دستهای بودنم را به سویت دراز میکنم

شاید ، حداقل بتوانم سفره بی نان امشبت را صفایی بخشم
دوستت دارم بابای نان و آب و مردانگی :Sham:

پدر آمد از راه دست هایش خالی
کودکان چشم به دستان پدر…
سفره خالی را پدر از پنجره بیرون انداخت
سفره قلبش را
بار دیگر گسترد...
بچه ها آن شب هم
مثل دیگر شبها
یک شکم سیر محبت خوردند
:Mohabbat: :hamdel:

یادمان باشد

در دوستی ها مثل باران نباشیم

گاهی بباریم و گاهی نباریم

باید مثل هوا باشیم

ساکت اما همیشگی......

« ... درين درگه که گهگه که که که که شود ناگه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه.»

بيش از اين دچارمان مخواه

هنوز هم

اولين وآخرين پيچ کوچه های انتظار


در هوای مبتلا به تو


تاب می خورد


و باغ ،بی ترانه ی بلوغ با تو بودن است.


هنوز هم،شميم رايحه،در مشام سيب های آشنا،شکفته می شود.


هنوز هم،تو هستی وتمام هستی از وجود نازنين تو معطر است.


تو خسته نيستی،اگر چه هر شب از عفونت گناهمان گريستی.


بيا ببين که ما چه قدر بی قرار و ناتوان،به خستگی نشسته ايم!


رگ حياتمان فقط،به شوق بوی سيب می تپد.


سلام ما به سيب مهربان صورتت،به سيب قلب نازنين تو،


ای دليل بودن و تپيدن همه !
(ا.نوری).

«... یــــــــار ،

بی پرده ،

بر در وديوار

در تجلی است يا اولی الابصــــــــــار ... ».

« وجعل شمسها آيه مبصره لنهارها،و قمرها آيه ممحوه من ليلها و ... ».نهج البلاغه،خطبه ۹۰

:« آفتاب آمد دليل صورت زيبای روز

ماه هم با پرتو يی اندوه شب ها را شکست


هر دو با هم در مسيری مشترک


دقت آيينه سبز تجلی ها شدند،تا تفاوت جلوه گر باشد ميان صورت و گيسو،همين!


تا شناساند دل عاشق،چه هنگامی ميسر ميشود جشن وصال!


ماه يا سال،


هفته يا روز و شبی فرخنده فال ! ».
(س،ع،موسوی).

گفت: اگه گفتی چی شد من بعد از این همه مدت چادر پوشیدم؟

گفتم: چه می‌دونم، لابد این‌طوری خوش‌تیپ تری!

گفت: نچ!

گفتم: خب لابد فهمیدی این‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!

گفت: نچ!

گفتم: ای بابا! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!

گفت: اره تقریبا نزدیک شدی!

گفتم: آها!! دیدی گفتم همه‌ی قصه‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!

گفت: برو بابا… دور شدی باز!

گفتم: خب خودت بگو اصلاً

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا سلام علیها” ست،

خواستم کمی شبیه “ خانومم ” باشم تا بیشتر دوستم داشته باشد...!:Gol:

گاهی اونقدر خدا زود به خواسته مون جواب میده که باورمون نمیشه از طرف اون بوده
اینجاست که میگیم عجب شانسی آوردم . . .

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]خداروشکر ما دیگرفقیر نیستیم[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] دیروز پزشک روستا گفت:
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]چشمان پدرم پر از آب مروارید است!!!!

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]وقتي همه با من هم عقيده مي شوند ، [=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تازه احساس مي کنم که اشتباه کرده ام!!!اسکار وايلد

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]خواجه عبدالله انصاری فرمود:

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]بدانکه، نماز زیاده خواندن، کار پیرزنان است

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]و روزه فزون داشتن، صرفه ی نان است
[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]و حج نمودن، تماشای جهان است.

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]اما نان دادن، کار مردان است...

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]

[=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]
اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من
گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت
به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت
گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم
از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول
رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم
چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛
تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

هر آنجا که استاده افتد ز پای / بود مسجد و کعبهٔ پارسای

در این کعبه خدمت‌سرایی کنیم / به محراب دل پارسایی کنیم

هر آنجا که دل عزم خدمت کند / برد کعبه آنجا، عبادت کند

قلم بهر حکمت نوشتی سرود / مریزاد دستی که خدمت نمود

ز کردار نیکو اگر یاد ماند / به خدمت‌سرا خطه آباد ماند(دکتراحمدحسنی)

[=arial][=arial] سه چیز است که انسان را به رضوان خداوند تبارک و تعالی می رساند: استغفار زیاد، خوش رویی و خوش برخوردی با مردم و زیاد صدقه دادن.

[=comic sans ms]خدایــــــــا



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]من دستامو باز میکنم !



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]تــ♥ــو فقط محکم بغلم کن. . .



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]



[=comic sans ms]

[=comic sans ms]میشود ....؟



خدایــــ♥ـــــا

وحشتم

را جز تــــــومونسی نیست

همدمم باش


و
لغزشم را جز تــــــو دستگیرنده ای نیست
همرهم باش

و گناهم را جز تــــــو بخشنده ای نیست
در گذر


و
رجعتم را جز تــــــو پذیرنده ای نیست
در نگر

و اگر دلگیری

لحظه ای چشم ببند

اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا

به تو من نزدیکم

نام من یزدان است

لقبم ایزد پاک

تو مرا زمزمه کن …

خواهم آمد سویت

بی صدا یادم کن

یا که فریادم کن

که منم منتظر فریادت !


بی خود

برايم دليل و مدرك نيــــــاور!
مــלּ يكـــ دخترمــ مـﮯ دانمـ كـ‌ه صـلاح مــלּ در "حجــاب" استـــ
بــــراي مـלּ
دليلـﮯ بزرگـــ تر از "سخن خدايــمـ" نيستــــ
من حجـــــاب مـﮯ كنم

چون خــداي مــלּ اينگونـ‌ه مـﮯ خواهـد

[=B Koodak]کوهنوردی می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد.[=B Koodak] شب بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همان طور که از کوه بالا می رفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد و از کوه پرت شد . در حال سقوط فقط لکه های سیاهی را در مقابل چشمانش دید. اکنون فکر می کرد مرگ چه قدر به او نزدیک است نا گهان احساس کرد که طناب به دور کمرش محکم شد. بدنش میان آسمان و زمین معلق بود وفقط طناب او را نگه داشته بود . فریاد کشید:خدایا کمکم کن .

[=B Koodak]ندایی از درون به او می‌گفت:" اگر باور داری که خدا به تو کمک خواهد کرد، طنابی را که به کمرت بسته شده است پاره کن "

[=B Koodak]کوهنورد نمی‌دانست باید به ندای درونی گوش کند یا طناب را محکم بگیرد پس تصمیم گرفت با تمام نیرو به طناب بچسبد.

[=B Koodak]روز بعد گروه نجات کوهستان، بدن یخ زده و بی‌جان کوهنورد را در حالی پیدا کردند، که از طناب آویزان بود و با زمین فقط یک متر فاصله داشت.

حکیمان گفته اند:هر که خدای را عزّ و جلّ بیازارد تا دل خلقی بدست آرد، خداوند تعالی همان خلق را بر او گمارد تا دَمار از

روزگارش برآرد.


[=times new roman]خدايا![=times new roman]
می نویسم...

[=times new roman]می نویسم از تو
برای تو
[=times new roman]بدون هراس از خوانده شدن[=times new roman]
بگذار همه بدانند
[=times new roman] می نویسم برای تو
[=times new roman]برای تویی که بودنت را[=times new roman] نه چشمانم میبیند[=times new roman] و نه گوش هایم می شنود[=times new roman]
و نه دستانم لمس می کند
[=times new roman]
تنها با شعفی صادقانه

[=times new roman]با دلم احساست می کنم... !!!:Sham:

خطرات در راه مرا بیم میدهد.... گویا نگران چیزی هستم و غافل از یک چیز...

گویا باز به فراموشی سپرده ام که :

فالله خیر حافظا و هو الرحمن الراحمین

شـــب بود و نســـیم بود و باغ و مهـــــتاب
من بودم و جویبار وبیــــداری آب
وین جمـــله مرا به خامشی
می گفتند:

کاین لحظه ناب زندگـــی را دریاب...

(دکتر شفیعی کدکنــــی)

سلام ای عشق
مدتی است دلم برا خدا گرفته
نمیدانم این دنیا چه میخواهد از من ولی خوب میدانم آمده ام
برا زندگی کردن!
خدای من که چه بسیار دستم را به محکمی فشاردی که بفهمانی در کنارم هستی
ولی من برای آزادی دستم را کشیدم و قهر کردم و نا امید شدمخدای من تو مرا جمع کرده ای
و آزادم ساختی
و من به غیر تو پناه آوردمتو عشق را در وجودم آفریدی
ولی من کجا آن را استفاده کردم
و میگویم که دستم را بگیر که دستگیر تو ام!

[=arial, helvetica, sans-serif] خدايا ! پرواز را به ما بياموز تا مرغ دست آموز نشويم و از نور خويش آتش در ما بيافروز تا در سرماي بي خبري نمانيم . خون شهيدان را در تن ما جاري گردان تا به ماندن خو نکنيم و دست آن شهيدان را بر پيکرمان آويز تا مشت خونينشان را برافراشته داريم .

[=arial, helvetica, sans-serif] خدايا ! چشمي عطا کن تا براي تو بگريد ، دستي عطا کن تا داماني جز تو نگيرد ، پايي عطاکن که جز راه تو نرود و جاني عطا کن که براي تو برود .

شهيد معلم مهدي رجب بيگي

دنیا خیلی زیباتر خواهد شد اگر بیاموزیم :
دروغ نگوییم ،
تهمت نزنیم ،
مؤدب باشیم ،
صادق باشیم ،
انتقاد پذیر باشیم ،
دیگران را آزار ندهیم ،
وجدان داشته باشیم ،
از کسی بت نسازیم ،
نظافت را رعایت کنیم ،
از قدرت سوء استفاده نکنیم ،
پشت سر کسی غیبت نکنیم ،
به عقاید همدیگر احترام بگذاریم ،
مسؤلیت اشتباهاتمان را بپذیریم ،
به قومیت و ملیت کسی توهین نکنیم ،
به ناموس دیگران چشم نداشته باشیم و
در مورد دیگران قضاوت و پیش داوری نکنیم .

اهل کوچه رفتند
ولی ما ماندیم
حقمان هست اگر بیکس و تنها ماندیم
هیچ تقصیر کسی نیست اگر رنجوریم
روشنی هست،
خداهست،
فقط ما کوریم

«... دليل راه شو ای طائر خجسته لقا

که ديده آب شد از شوق خاک اين درگاه...».(حافظ)

« مردم دشمن آنند که نمی دانند.».

نهج البلاغه،کلمات قصار ۱۷۲.

«... پنج حس هست جز اين پنج حس

آن چو زر سرخ و اين ها چو مس
مـــر دلم را پنج حس ديگر است
حس دل را هر دو عالم منظر است...».(مولوی).

از حال دلم غافل شده ام

ساعت هایم میگذرند


اما من

تنها به گفتن خدایا شکرت بسنده می کنم



نکند روحم درگیر دنیا شده است..؟


می شود دوباره اشک هایم را به من باز گردانی

همان خلوت های شبانه ام را...



خــــــــدایا

مرا ببخش که از حال دلـــــــــم غافل شده ام...




این بار جور دیگری مرا دریاب...:geryeh:

تمام حرف های ناگفتنی این روزهای من...

دخیلک یا فاطمه
:Sham::Sham:

دخیلیک یا علی. . .

:Sham::Sham:

شاید تنها دلیل این پست دلتنگی باشد
دلتنگی برای لحظه های بارانی،
لحظه های اجابت

لحظه های نزدیکی به خدا...

به نظرم حتی دوست داشتن خدا هم در زیر باران
زیبا تر میشود...!


[="Tahoma"][="Black"]

چه فرقی دارد
پُشت میله ها باشی
یا در خیابان های شهر در حال قدم زدن
وقتی که آرزوهایت
در حبس باشند.

[/]

[="Tahoma"][="Black"][/]

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه

خدا حائل هست بین انسان و قلبش!
(انفال/24)

یادمان نرود رفتن بسوی خدا از آسمونه ....باید آسمونی بشیم... نه غرق زمین...

آنها که رفتار و گفتارشان، نگرانت میکند
نمیدانند که تو خدایی داری
که دوستت دارد و دوستش داری...
خدایی که قدرت دارد و درکنار توست "نزدیکتر ازنفس"
پس هرگاه از آزار انسان ها غمگین شدی
آرام بگو:
خدایا به قدرتت نیاز دارم، مرا دریاب...

رنج آورترین لحظه های زندگی ام زمان هایی هستند

که پشت نقاب چهره های آدمها
چیزی خلاف تصورم وآنچه درک می کردم ظاهر می شودو
آن هم بعد ازمدتهایی بسیار..........:geryeh::crying:

زیر سقف آسمان

روی تخت چوبی نشسته ام


سجاده ای باز،


چشمهایی بسته

دستهایی خالی
و

ناز دلی پر از نیاز


خواب می بینم

دانه های تسبیح می لغزد بر انگشتان سردم

آرام می گیرم بر سجاده ی سبزم


سر می رود کاسه ی صبرم


پر میکشم


و تهی می شوم از هر خالی


مست می شوم از هوشیاری


از نگاه خدایی


که عاشقانه می کند نگاهی


بر التماس دل پر گناهی

بشر به خوشبختی خیلی زود عادت می کند و چون خیلی زود عادت می کند

خیلی زود هم فراموش می کند که خوشبخت است

باز آ و خزان دل ما را تو بهاری گردان


گوشها منتظر بانگ «اناالمهدي» اند
.