بی نشانی،نشان توست

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بی نشانی،نشان توست


سلام
دیشب جناب تقی زاده کتابی تحت عنوان تاپیک دستم داد
محتوای کتاب زندگینامه شهیدی از محله هیکلی -لامرد استان فارس
که با بیانی ادبی از آخرین ایام زندگی این شهید یعنی :
گرفته از کتاب
سرت روی زانوی فرهمند است و پاهایت ،به سوی کابین راننده
آذر ماه است.هوای سرد آخرین روزهای پائیزی،به صورتت شلاق می زند
بیست و دومین روز،از آخرین ماه پاییز.
پیراهن عزا به تن داری.عزای اباعبدالله.مگر نه این است که محرم است و همه جا،سیاه پوش.

تا زندگینامه شهید از سر گرفته می شود
و در پایان این کتاب وصیتنامه شهید که 76/11/12 که قبل از عمل نگاشته شده همراه با تصاویری آمده است
بعد از خواندن کتاب گوگل را با نام شهید جستجو می کنم
به مطلبی که در رابطه با شهید باشد نمی رسم
وقتی نام شهید را با لامرد جستجو می کنم
به دو مطلب می رسم
رجا
+
وبلاگ
شما هم دوست داشتید لینک کردم
بخوانید
موفق باشید


روی جلد کتاب(پایانی)
شب دوازدهم محرم است
ساعت یک ربع به دوازده
که اتاق روشن می شود
با رنگین کمانی از نورهائی رنگ سبز و آبی و نارنجی و ...
بویی بسیار خوش از عطر گلهائی که تا کنون نظیرش را استشمام نکرده ای
الا به هنگام شهادت بهترین یارانت در دوران دفاع مقدس
و هودجی از نور که از آسمان،آرام آرام بر زمین می نشیند
با فرشتگانی که همگی
شال سیاه بر بالهای خود دارند به نشانه عزای حسین بن علی علیه السلام
و....(السلام علیک یا اباعبدالله علیه السلام)
سبک می شوی .مثل یک پر.یا پروانه ای سبکبال .یا مثل نور
همه دردها از جانت بیرون می روند
با عزت و احترام. در هودجی از نور
رو به آسمان.در کمال آرامش

دو روایت از کتاب در مورد شهید:
روایت اول:
ص7
فرهمند
از همان آشنایان که تو را می شناسد.
داخل مغازه دوستش بوده که تو را دیده است
در همان خیابان 22 بهمن
می خواسته صدایت کند اما حواسش به حرف مغازه دار می رود
به خودش که می آید چند نفر را می بیند که انگار دور کسی جمع شده اند
از مغازه بیرون می زند وارد حلقه ای می شود
می بیند که خودت هستی.
حیران می ماند و مبهوت
مثل دیگران که تو را در حلقه ای گرفته اند و در آن لحظه
کسی نمی داند که چه اتفاقی افتاده است

روایت 2:
ص 72
اما زنده ماندنت با خداست
فقط سه در صد احتمال زنده ماندن داری
دکتر احتمال تصادف تو با ماشین را رد می کند
هیچ نشانه ای که حاکی از تصادف تو با ماشین باشد نیست.
می گوید روی جمجمه ی تو سه سوراخ است
مثل ضربه ای که با آهنی سه پر زده باشند.