اندرزها وحکمتها

تب‌های اولیه

126 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

چرا بعضی ها با وجود این که ایمان دارند اما دستشان خالی از عمل است؟؟؟؟؟؟؟؟

یه کم بهش فکر کنید!!!

با سلام :Gol:

بنظرم این به باور و یقین فرد بر میگرده.

مثلا من به یکتایی خدا ایمان دارم ولی آیا این رو با قلبم باورم کردم. اگر با قلبم بهش رسیده باشم اون رو حاضر و ناظر بر اعمالم میبینم ولی اگر باورش نکرده باشم فقط به لفظ میگم من به خداوند یکتا ایمان دارم و بس.
و اگر او را ناظر بر اعمالم ببینم قطعا نمیتونم گناه کنم.

ایمان فکر کنم وقتی میتونه به درجه ی عمل برسه که به باور ویقین تبدیل بشه.

سرّ اينكه انساني علم به چيزي دارد ولي, ملتزم به آن نمي‌شود و دل به آن نمي‌دهد اين است كه ايمان در قلب او رسوخ نكرده و دل او درگرو چيز و جاي ديگري است . اصولاً علم و ايمان دو مقوله هستند و كاركرد هاي جداگانه اي دارند و عمل مقتضاي ايمان است.

ايمان مرحله اي است كه انسان به دانسته هاي خود يقين مي كند و عمل و رفتارش از روي يقين است. تخلف از علم آسان است، ولي تخلف از يقين و باور قلبي آسان نيست. بسياري از كساني كه سيگار مي كشند، مي دانند كه برايشان مضر است، ولي يقين ندارند كه ممكن است همين سيگار باعث مرگ آنان شود. اگر يقين داشته باشند كه اگر سيگار بكشند، مي ميرند، اين كار را نخواهند كرد.

علم به ذهن مربوط مي‌شود كه موضوع و محمول قضايا را با هم مي‌سنجد و رابطه آن دو را كشف مي‌كند و ربطي به دل ندارد.
ايمان كار دل است. كار دل پس از كار ذهن و تحصيل علم, شروع مي‌شود كه تصميم بگيرد به اين معلوم ذهن ملتزم گردد. امّا انسان هنگامي مي‌تواند, چنين تصميمي بگيرد كه دلش در اختيار او باشد؛ چرا كه بعضي از انسانها قبل از اينكه علم پيدا كنند, دلشان در جاي ديگر گرو رفته است و اين سخني است مورد تأييد خداي متعال كه مي‌گويد: «اِنَّ في ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ» ؛ «حقاً در اين (هلاك پيشينيان) يادآوري هست براي آن كس كه داراي دل باشد». (سوره ق / آيه 37)

شهید مطهری در ادامه اینگونه می فرمایند:
رکن سوم سعادت بشر عبارت است از تشویق وتحریک افراد یکدیگر را به ملازمت ایمان وحق وعمل شایسته .افراد جامعه نه تنهابايست ايمان داشته باشند و نيكو عمل كنند بلكه بايد به انواع وسايل قولی‏ و عملی يكديگر را به ايمان و عمل صالح توصيه و تشويق كنند ، جامعه خود را بايد طوری بسازند كه دائما افراد ، تحت تلقين كارهای خير واقع گردند ،
نه آنكه خدای ناخواسته وضع جامعه به صورتی در آيد كه افراد دائما تحت‏ تلقين بدكاری و فساد قرار گيرند

با سلام

فکر کنم بشه اینجا یه سوال در مورد امر به معروف پرسید.
البته امیدوارم تاپیک منحرف نشه.

شما از وضعیت حجاب اطلاع دارید.
حالا بنظر شما ما وقتی داریم توی خیابون راه میریم با اینهمه خانم بد حجاب برخورد میکنیم.
آیا تو همچین موقعیتی امر به معروف واجبه؟
آخه ما به چند تاشون بگیم؟ مگه میشه تو خیابون راه افتاد و تک تک به همه تذکر داد؟

  • عَنْ أَميرِالمُؤْمِنين (عليه‏ السّلام): لا تَتْرُكُوا الأمْرَ بِالْمَعرُوفِ وَ النَّهىَ عَنِ الْمُنكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ أَشْرارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلا يُستَجابُ لَكُمْ.

    على (عليه‏ السّلام) فرمودند:
    امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد زيرا در اين صورت افراد نادرست برشما مسلط مى‏ گردند آنگاه دعا مى‏ كنيد و دعايتان مستجاب نمى ‏شود.

    منبع: نهج البلاغه، نامه 47


  • با توجه به آنچه در روایات بیان شده امر به معروف ونهی از منکر وظیفه ای همگانی می باشد وآنچه که باعث بروز مشکلات در جامعه واز بین رفتن قبح گناه در بین مردم وبه خصوص جوانان شده ترک این مسئله است.

در ادمه مطلب از آن شهید بزرگوار اینگونه می خوانیم:

ركن چهارم ، توصيه و تشويق به صبر و استقامت و پايمردی است . چرخ‏
روزگار هميشه بر وفق مراد اشخاص نمی‏گردد و تند باد حوادث همواره در
جهت موافق حركت كشتی حركت نمی‏كند ، بايد در مقابل حوادث و ناملايمات‏
ايستادگی و پايداری كرد و بايد افراد دائما يكديگر را به صبر و استقامت‏
و پايداری توصيه و تشويق كنند . قرآن كريم می‏فرمايد : " اگر مردم بر راه‏
حق استقامت بورزند ما از دريای رحمت خود آب فراوان نصيب ايشان خواهيم‏
كرد " .

به نظرتون صبر چه جایگاهی در زندگی ما داره؟

[=Microsoft Sans Serif]صبر هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن به ذلت و تسليم در برابر عوامل شكست نيست، بلكه صبر و شكيبايى به معنى پايدارى و استقامت در برابر هر مشكل و حادثه در راه کمال و خدايي شدن انسان است .مؤمن در راه رسیدن به هدف مقدّس خویش، با موانع بی شماری رو به رو می‏شود که اگر در برابر آنها شکیبایی نورزد هرگز به هدف نخواهد رسید. آنچه در آموزه های دینی به ما سفارش شده حلم است .حلم یعنی صبری که از عقل برخاسته باشد. برخی از ما صبر مـﻰکنیم، چون ضعیف هستیم، اما حلم، صبری است که عقل به انسان دستور داده است.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]در آیه 7 سوره طلاق می خوانیم: «سَیَجْعَلُ اللّهُ بَعدَ عُسرٍ یُسراً؛ خداوند، به زودی پس از هر سختی، آسانی و گشایش قرار خواهد داد.»
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif] و در آیات 5 و 6 سوره مبارکه انشراح آمده است: «فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً ـ انَّ مَعَ العُسرِ یُسراً».
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]بر این اساس، یادآوری گشایشی که خداوند پس از هر سختی، به انسان عنایت می کند، قدرت انسان را در تحمل سختی ها افزایش خواهد داد.

[=Microsoft Sans Serif]علي(ع)[=Microsoft Sans Serif] مي فرمايد: «محبوبترين راهها به سوي خدا، ازطريق دوجرعه است، جرعه اندك خشمي كه به خويشتنداري از آن بگذري و ديگري جرعه اندوهي كه با شكيبايي و پايداري از آن چشم بپوشي.» (تحف العقول/ص340)

سایه خورشید;122855 نوشت:
با سلام

شما از وضعیت حجاب اطلاع دارید.
حالا بنظر شما ما وقتی داریم توی خیابون راه میریم با اینهمه خانم بد حجاب برخورد میکنیم.
آیا تو همچین موقعیتی امر به معروف واجبه؟
آخه ما به چند تاشون بگیم؟ مگه میشه تو خیابون راه افتاد و تک تک به همه تذکر داد؟

به نام خدا و سلام خدمت بزرگواران

فکر میکنم با ذکر این داستان بشه بخوبی جواب این سوال رو داد

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مردی در کنار ساحل دورافتاده ای قدم می‌زد.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مردی را در فاصله دور می بیند که مدام خم می‌شود و [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]چیزی را از روی زمین بر می‌دارد و توی اقیانوس پرت می‌کند.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نزدیک تر می شود، می‌بیند مردی بومی [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]صدفهایی را که به ساحل می افتد در آب می‌اندازد.[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]- صبح بخیر رفیق، خیلی دلم می خواهد بدانم چه می کنی؟[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]- این صدفها را در داخل اقیانوس می اندازم.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]الآن موقع مد دریاست و این صدف ها را به ساحل دریا آورده و[/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] اگر آنها را توی آب نیندازم از کمبود اکسیژن خواهند مرد.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]- دوست من! حرف تو را می فهمم ولی در این ساحل[/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] هزاران صدف این شکلی وجود دارد.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تو که نمی‌توانی آنها را به آب برگردانی خیلی زیاد هستند [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]و تازه همین یک ساحل نیست.[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]نمی بینی کار تو هیچ فرقی در اوضاع ایجاد نمی کند؟[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]مرد بومی لبخندی زد و خم شد و دوباره صدفی [/][=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]برداشت و به داخل دریا انداخت و گفت:[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]"برای این یکی اوضاع فرق کرد."[/]

مشکل ما اینجا (خودمو میگما) اینه که فکر میکنیم یهو باید همه چی درست شه یه حرکت کنیم یه فوج جمعیت هدایت شن، بی توجه بی اینکه پیغمبران خدا روز ها که هیچ سالها مردم رو ارشاد میکردند یک نفر هم هدایت نمیشد، همین پیغمبر خودمون چند روز مردم رو ارشاد میکردند مگه هر روز نتیجه میگرفتند یا برعکس بر کینه و غضب دشمنانشون اضافه میشد؟

اگه هر کدوممون هر روز فقط روزی 1 نفر رو ارشاد کنیم میشه سالی 365 که اگه فقط یک دهم از اینها برگردند میشه سالی 36 نفر حالا اگه هزار نفر باشیم و ارشاد کنیم خودش میشه سالی 36,000 ، کمه؟ فقط باید صبر کرد Smile

در ادامه استاد برای توضیح بیشتر می فر مایند:

پس معلوم می‏شود سعادت انسان دو ركن دارد : ركن ايمان و ركن عمل ،

اما

نه مطلق ايمان و نه مطلق عمل ، بلكه ايمان به مقدس ترين و عالی ترين‏
حقايق كه شامل ايمان به همه حقايق است ، يعنی ايمان به ذات يگانه كه‏
مبدأ علم و قدرت و نظم و حكمت و حيات و سعادت است ، و عمل صالح و شايسته ومفيد كه انسان را جلو ببرد و كامل كند و آثار خوب به بار آورد .



این عبارت بسیار تأمل برانگیزه.

لطفا تو بحث شرکت کنید ونظرتون را بفرمایید.

سینا;128072 نوشت:
[=microsoft sans serif]نه مطلق ايمان و نه مطلق عمل

با سلام و احترام

هیچ عملی به درجه ی ایمان و یقین قلبی نمی رسه.

اللهم إنا نسألك



إيماناً كاملاً ، ويقيناً صادقاً.

:Gol::Sham::Gol:

سینا;128072 نوشت:
در ادامه استاد برای توضیح بیشتر می فر مایند:

پس معلوم می‏شود سعادت انسان دو ركن دارد : ركن ايمان و ركن عمل ،

اما

نه مطلق ايمان و نه مطلق عمل ، بلكه ايمان به مقدس ترين و عالی ترين‏
حقايق كه شامل ايمان به همه حقايق است ، يعنی ايمان به ذات يگانه كه‏
مبدأ علم و قدرت و نظم و حكمت و حيات و سعادت است ، و عمل صالح و شايسته ومفيد كه انسان را جلو ببرد و كامل كند و آثار خوب به بار آورد .

این عبارت بسیار تأمل برانگیزه.

لطفا تو بحث شرکت کنید ونظرتون را بفرمایید.

در یك تقسیم ایمان به دو نوع «مستقرّ» و «مستودع و عاریه ای» تقسیم می شود.


قرآن كریم می فرماید:

«وَ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ»
و او همان كسی است كه شما را از یك تن پدید آورد. پس (برای شما) قرارگاه و محل امانتی (مقرّر كرد). بی تردید، ما آیات خود را برای مردمی كه می فهمند به روشنی بیان كرده ایم.

سوره انعام، آیه 98.

امام كاظم ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه می فرمایند:

ایمان «مستقر» ایمانی است كه تا روز قیامت ثابت و ماندگار است و ایمان «مستودع» ایمانی است كه قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز می ستاند.

تفسیر عیاشی، ج 1، ص 371، ح 72؛ تفسیر قمی، ج 1، ص 212، ح 1.

در ادامه ی مطلب اینگونه آمده است:


اگر انسان محور آرزوهایش حوایج مادى باشد هیچ وقت به آنها نمى رسد، زیرا به هر آرزویى كه برسد آرزویى بزرگتر در جلو چشمش نمایان مى شود، دائماً احساس اضطراب و نگرانى مى كند، اطمینان و رضایت خاطر كه رمز سعادت است هیچ وقت برایش دست نمى دهد. ولى امور معنوى و روحانى، روح بشر را قانع مى كند و به او رضایت خاطر و اطمینان مى دهد. این است كه بزرگان گفته اند: مثَل آرزوهاى باطل دنیوى مثَل آب شور است؛ نه تنها انسان را سیراب نمى كند و رفع تشنگى نمى نماید، بلكه تشنگى و عطش وى را اضافه مى كند و شخص بیشتر مى آشامد تا آنجا كه او را مى كُشد...

سینا;128240 نوشت:
امام كاظم ـ علیه السّلام ـ در تفسیر این آیه می فرمایند: ایمان «مستقر» ایمانی است كه تا روز قیامت ثابت و ماندگار است و ایمان «مستودع» ایمانی است كه قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز می ستاند.

سلام
ممکنه راجع به این حدیث توضیح بدین؟
یعنی ایمان مستودع همون ایمانی است که در قلب رسوخ نکرده ؟
چرا خداوند این ایمان آدمی را از او باز می ستاند؟

مـــریم;129205 نوشت:
سلام
ممکنه راجع به این حدیث توضیح بدین؟
یعنی ایمان مستودع همون ایمانی است که در قلب رسوخ نکرده ؟
چرا خداوند این ایمان آدمی را از او باز می ستاند؟

بهتره این سوال را با یه حدیث زیبا از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) توضیح بدیم.

پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله ) فرموده است:

«ايمان، اعتراف زباني، شناخت و پذيرش قلبي و عمل با اعضا و جوارح است».

بنابر این طبق این حدیث وبا توجه به آیات قرآن به این نتیجه می رسیم که ايمان بايد از «دل» به «اعضا» سرايت كند و از «درون» به «بيرون» جاري شود و باور دروني در عمل خارجي انسان اثر داشته باشد، وگرنه ایمان ما تنها ایمانی ظاهری است.

بعضي از ايمان‌ها سطحي و تقليدي و متعصّبانه است؛ برخي هم عميق و براساس شناخت و تفكّر و بصيرت. به‌همين دليل مي‌گوييم دو نوع ايمان داريم: يكي «ايمانِ مستقرّ» و ديگري «ايمانِ مستودع».

«ايمان مستقرّ» مثل درختي كهنسال، ريشه‌دار و استوار است و به اين زودي‌ها از بين نمي‌رود و مؤمن، با شنيدن شبهه‌ها، به‌شك نمي‌افتد. امّا «ايمان مستودع» حالتي شبيه خانه اجاره‌اي و اشياي عاريه‌اي دارد، هميشگي واستوار نيست؛ زود زايل مي‌شود و رنگ مي‌بازد و چون براساس منطق و برهان نيست، با كمترين آسيب از بين مي‌رود، يا حدّ اقل از تأثير گذاري در زندگي شخص، باز مي‌ماند.

پس ایمانی که مستقر است پابرجاست اما ایمانی که هنوز به حد یقین وباور قلبی نرسیده ودر عمل تجلی پیدا نکرده ایمان مستودع یا عاریه ای می باشد.وآنچه که بعد از مرگ بدرد انسان می خورد وانسان می تواند به عنوان عمل نزد خداوند ارائه دهد ایمان واقعیست،نه آنچه که دچار تزلزل است وبا کوچکترین بادی از جا کنده می شود.

ایمان عملی ثمره ایمان نظری و میوه شناخت و آگاهی از حقیقت (حق مطلق) است. ایمان و عقیده از شناخت و آگاهی سرچشمه می‌گیرد. شناخت صحیح و واقعی ،نتیجه‌اش ایمان حقیقی است.

پس برای این که بتوانیم ایمان را از مرحله ی لسان به قلب وبعد از آن به مرحله ی عمل برسانیم نیاز به معرفت وشناخت داریم.

در مرحله ی بعد ،یعنی پس از شناخت خداوند وباور این عقیده که همه چیز هدفمند است دستورات خدا را بايد بر دستورات نفس ،شيطان و هر چيز ديگري در عمل ترجيح دهیم.با توجه به آنچه که در روایات از نشانه های مؤمنان بیان شده ،باور کردن و اعتقاد یقینی به عقاید دینی و انجام واجبات و ترک محرّمات و آراسته شدن به اخلاق حسنه و رهایی از رذایل اخلاقی به ویژه از حسد، تکبر و بدخواهی برای مردم، موجب تحکیم و تقویت پایه های ایمان هستند.

ايمان، حقيقت زندگي است. انسان مومن، انساني است كه حقيقت را دريافته و مسير كمالي آفرينش را طي مي كند .ايمان نيز مانند هر حقيقت ديگر انساني داراي مراتب و سطوح گوناگون و متعددي است. به هر حال، هر انساني دوست دارد تا كمالات را در حد تمام آن داشته باشد. تلاش براي اين داشتن و رسيدن همان چيزي است كه از آن به «كدح» در آموزه هاي قرآني ياد مي شود: يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه.ايمان نيز يكي از كمالات بشري، بلكه اساس و بنياد آن است؛ چرا كه حقيقت همه كمالات را مي بايست در حقيقت ايمان جست. كسي كه ايمان دارد، همه كمالات را با خود دارد.




كمال خود ايمان، زماني تحقق مي يابد كه اموري در شخص تحقق يابد. زيرا يك امر باطني چون ايمان را تنها با نشانه هاي ظاهري آن در مقام عمل مي توان شناخت. اين كه گفته مي شود فلاني اهل تقواست، زماني دانسته مي شود كه شخص در هنگام قرار گرفتن در مواضع ابتلايي، بتواند خود را نگه دارد. در حقيقت اين نشانه ها بيانگر حضور ايمان و تقوا در شخص است.


ايمان و دين، چيزي جز اخلاق و رفتار پسنديده با مردم نمي باشد.
خصلت ها كه نشانه هاي كمال ايمان است؛ در روايت زیر اين گونه بيان شده است:

روي ان رسول الله(ص) قال: لايكمل المؤمن ايمانه حتي يحتوي علي مائه و ثلاث خصال فعل و عمل و نيه و ظاهر و باطن؛

از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمودند:

ايمان مؤمن كامل نمي شود تا اينكه داراي 301 خصلت در فعل و عمل و نيت و باطن و ظاهر گردد.

فقال اميرالمؤمنين(ع) يا رسول الله ما يكون المائه و ثلاث خصال. فقال يا علي! من صفات المؤمن ان يكون؛

آنگاه اميرالمؤمنين(ع) فرمودند:

يا رسول الله آن 301 خصلت كدامند؟

فرمودند: يا علي از جمله صفات مؤمن اين است كه:
..........


جوال الفكر، جوهري الذكر، كثيراً علمه، عظيما حلمه،
انديشه اش بسيار متحرك و پوياست، ذاتا متذكر ياد خداست، علم و دانشش فراوان، بردباريش بزرگ،


جميل المنازعه، كريم المراجعه، اوسع الناس صدرا، و اذلهم نفسا؛
خوش برخورد در كشمكش ها، بزرگوار در بازگشت و پذيرش، سعه صدرش از همه بيشتر و نفسش از همه خاكسارتر است.

ضحكه تبسما، واجتماعه تعلما، مذكر الغافل، معلم الجاهل؛
خنده اش تبسم، گردهمايي اش براي تعلم و يادگيري، تذكردهنده به غافل و آموزنده جاهل است.


لا يؤذي من يوذيه و لا يخوض فيما لا يعنيه و لا يشمت بمصيبه
به كسي كه اذيتش مي كند آزاري نمي رساند و در آنچه به دردش نمي خورد وارد نشود و هيچ كس را به مصيبتي سرزنش و شماتت نمي كند.
........


و لا يذكر أحدا بغيبه ، بريئاً من المحرمات، واقفا عندالشبهات؛
هيچ كس را با غيبت ياد نمي كند، از كارهاي حرام بيزار است و در موارد شبهه قدم برنمي دارد.

كثير العطاء، قليل الأذي، عونا للغريب، و أبا لليتيم؛
بخشش اش فراوان، آزارش بسيار كم، براي غريب و ناآشنا ياور و براي يتيم پدر است.

بشره في وجهه، و حزنه في قلبه، مستبشراً بفقره؛
شادابي و خرمي اش در چهره و حزن و اندوهش در دل و به نياز خود (به خدا) خرسند است.

أحلي من الشهد، و أصلد من الصلد، لا يكشف سراً، و لا يهتك ستراً؛ شيرين تر از عسل و سخت تر از سنگ است، هيچ رازي را فاش نسازد و هيچ پرده اي را ندرد.



لطيف الحركات، حلو المشاهده ، كثير العباده ، حسن الوقار؛
حركاتش لطيف، ديدارش شيرين، عبادتش بسيار، وقارش نيكو.

.........



لين الجانب، طويل الصمت، حليماً اذا جهل عليه؛
برخوردش نرم، سكوتش طولاني است، اگر درباره او به ناداني رفتار شود حليم و بردبار است.


صبوراً علي من أساء اليه، يجل الكبير و يرحم الصغير؛
بركسي كه به او بدي كرده شكيبا است، بزرگ تر را گرامي داشته و به كوچك تر رحم مي كند.


أمينا علي الأمانات، بعيداً من الخيانات، الفه التقي و حلفه الحياء؛
بر امانت ها امين و از خيانت ها به دور است، همدم او تقوا و هم پيمان او شرم و حياست.


كثيرالحذر، قليل الزلل، حركاته أدب، و كلامه عجيب؛
پرهيزش بسيار و لغزشش كم، حركاتش مؤدبانه و گفتارش مايه شگفتي است.
......




مقيل العثره و لا يتبع العوره ، و قوراً صبورا، رضياً، شكوراً؛
از خطا و لغزش در مي گذرد و درپي عيوب ديگران نمي رود، با وقار، صبور، خشنود و راضي، سپاسگزار است.

قليل الكلام، صدوق اللسان، براً، مصوناً؛
كم حرف، راست گفتار، نيكوكار، مصون، و محفوظ است

حليماً، رفيقا، عفيفا، شريفا، لالعان و لاكذاب؛
بردبار، رفيق و سازگار، پاكدامن، با شرافت است لعن كننده و درغگو نيست.

و لامغتاب، و لاسباب، و لاحسود، و لا بخيل، هشاشا بشاشا،
غيبت كننده نيست، دشنام نمي دهد نه حسود است و نه بخيل، گشاده رو و شاداب است.

لاحساس و لاجساس، يطلب من الأمور أعلاها، و من الأخلاق أسناها؛
نه ظريف و حساس است، و نه كنجكاو و جاسوس، از كارها، عالي ترين را طلب مي كند و از اخلاق، برجسته ترين را.

مشمولا بحفظ الله، مؤيداً بتوفيق الله، ذا قوه في لين؛
حفظ خدا شامل حال اوست، به توفيق الهي ياري شده است و درعين نرمش، قوي است.
......


و عزمه في يقين، لا يحيف علي من يبغض، و لا يأثم في من يحب؛

و تصميمش همراه با يقين، با كسي كه دشمن باشد ستم نمي كند و درباره كسي كه دوستش دارد به گناه نمي افتد.

صبور في الشدائد، لا يجور و لا يعتدي، و لا يأثيم بما يشتهي؛
در سختي ها بسيار شكيباست، نه ستم مي كند و نه تجاوز و هرچه دلش خواست انجام ندهد.


الفقر شعاره، الصبر دثاره، قليل المئونه ، كثيرالمعونه
جامه زيرينش نياز (به خدا)، و جامه زبرينش صبر و مقاومت، هزينه و زحمتش اندك، كمك و ياريش به ديگران بسيار.

كثيرالصيام، طويل القيام، قليل المنام، قلبه تقي، و علمه زكي؛
روزه داري او بسيار، قيام و عبادتش طولاني، خوابش كم، قلبش پرهيزگار و علم و دانشش پاكيزه است.


اذا قدر عفا، و اذا وعد وفي، يصوم رغبا، و يصلي رهبا؛
هنگامي كه قدرت يابد عفو نمايد و هنگامي كه وعده دهد وفا نمايد، با ميل و رغبت روزه مي گيرد و با ترس و خوف نماز مي خواند.


و يحسن في عمله كانه ناظر اليه، غض الطرف، سخي الكف؛
چنان نيكو عمل مي كند كه گويا او را مي بينند، ديده اش از ناروا فرو بسته، دستش باسخاوت است.

لا يرد سائلا، و لا يبخل بنائل، متواصلا الي الاخوان، مترادفاً الي الاحسان؛ درخواست كننده اي را رد نكند و در بذل و بخشش به ديگران بخل نورزد، با برادران ارتباط و پيوستگي دارد، در نيكوكاري پياپي اقدام كند.


يزن كلامه و يخرس لسانه، لايغرق في بغضه، و لا يهلك في حبه؛
سنجيده سخن مي گويد و زبانش را مي بندد، در خشم و دشمني غرق نشود و در دوستيش هلاك نگردد.


لا يقبل الباطل من صديقه و لا يرد الحق من عدوه، و لا يتعلم الا ليعلم و لا يعلم الا ليعمل؛
باطل را از دوستش نمي پذيرد و در مقابله با دشمن حق را پايمال نمي كند، دانش را نمي آموزد مگر براي دانستن و آگاهي و نمي آموزد مگر براي عمل.


قليلاً حقده، كثيراً شكره، يطلب النهار معيشته، و يبكي الليل علي خطيئته؛ كينه اش اندك، شكر و سپاس اش بسيار، در روز به جست وجوي معاش مي پردازد و در شب بر خطا و گناهش گريه مي كند.


ان سلك مع أهل الدنيا كان أكيسهم و ان سلك مع أهل الآخره كان أورعهم؛ اگر با اهل دنيا همراه شود زيرك ترين آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه باشد پارساترين آنهاست.

لا يرضي في كسبه بشبهه ، و لا يعمل في دينه برخصه ؛
در كسب خويش موارد شبهه را نمي پسندد و در عمل به دينش دنبال عذر و رخصتي نمي رود.

يعطف علي أخيه بزلته، و يرضي ما مضي من قديم صحبته؛ با خطا و لغزش برادر ديني اش به عطوفت رفتار نمايد و حق دوستي ديرينه را مراعات مي كند.

(بحارالانوار، جلد76، ص012)

شهید بزرگوار در رابطه با ارزش سرمایه ی عمر چنین می گویند:

یكى از چیزهایى كه مذموم است درازى آرزوست كه در زبان دین «طول امل» نامیده مى شود. طول امل همین روحیه ی تضییع وقت است به امید اینكه در آینده ی طولانى جبران مى كنم، همان آینده اى كه كسى نمى تواند اطمینان داشته باشد در ساعت بعد و لحظه ی بعد چه بر سرش مى آید. على علیه السلام فرمود: «از آن كسان مباش كه سعادت آخرت را مى خواهد اما بدون رنج و عمل، و توبه را تأخیر مى اندازد به واسطه ی طول امل، همیشه به خود تلقین مى كند كه هنوز دیر نشده، زمان دراز است. » باید آدمى روحیه ی «هنوز دیر نشده» و «هنوز وقت دراز است» و امثال اینها را از خود دور كند.


شما دوستان گرامی هم اگر در رابطه با این فراز از سخنان شهید مطهری مطلبی دارید بفرمایید بسم الله...

و چقدر زیبا نبی مکرم اسلام به ابوذر غفاری در مورد آرزو و زمان می فرمایند:

که ای ابوذر

از آن بپرهیز که خیالات و آرزوها سبب شود که کار امروز را به فردا بیفکنی زبرا تو متعلق به امروز و مال امروز هستی نه مال روزهای نیامده در آنجا که کار مفید و لازم و خداپسندی می خواهی انجام دهی تاخیر و دفع الوقت را روا مدار ، ای ابوذر به عمرت بیشتر بخل بورز تا به مالت.

این دنیا مزرعه ی آخرت است و انسان هر کاری چه نیک و چه بد چه بزرگ و چه کوچک را انجام دهد توسط کرام الکاتبین نوشته می شود . و اعمال هیچ کس را پای دیگری نمی نویسند .همان چیزی که متاسفانه در دوره ی ما زیاد شده مثلا می گویند فلان کار را انجام بده گناهش پای من . ولی اصلا این طور نیست.

رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) به یگانه دخترش حضرت صدیقه ی کبری سلام الله علیها که فوق العاده دوستشان داشتند و ایشان را پاره ی جگر خود می دانستند این گونه فرمودند:

دختر عزیزم !

خودت برای خودت عمل کن ، خودت در بوستان زندگی و سعادت خود بذرهای نیک بیفشان که من نمی توانم تو را بی نیاز کنم و تو نمی توانی ثمره ی عمل مرا بچینی .

در دستگاه عدالت الهى كه به وزن ذره اى نیك و بد گم نمى شود، كسى نمى تواند به پشتگرمى كس دیگر مغرور شود و او را دستاویز اعمال ناشایست خود قرار دهد.


برخی خیال می کنند که محاسبه ی نفس فقط برای اهل سلوک و افراد خاص است .ولی این طرز تفکر کاملا اشتباه است .
همان طور که مولای متقیان حضرت علی علیه السلام چنین می فرمایند که از نفس خود حساب بکشید قبل از آنکه از نفستان حساب بکشند در این حدیث گهر بار گروه یا قشر خاصی را مطرح نکرده بلکه همه را مورد خطاب قرار داده است .
یکی از بزرگان علمای اخلاق اسلامی چنین می فرمایند که بزرگان و گذشتگان صالح ما را عقیده بر آن بود که هر کس اهل محاسبه ی نفس نیست ، یا اصلا به جهان دیگر ایمان ندارد و یا آنکه عقل سلیم ندارد .
و الا چگونه می شود کسی ایمان و اعتقاد داشته باشد به اصلی که قرآن می گوید اگر به وزن ذره ای انسان عمل نیک یا عمل بد داشته باشد در آن جهان آن عمل را میبیند و به آن ملحق می شود و در عین حال حال بی حساب پیش کالای عمل را پیش بفرستد و نفهمد چه کرده و چه می کند؟

سایه خورشید;130164 نوشت:
این دنیا مزرعه ی آخرت است و انسان هر کاری چه نیک و چه بد چه بزرگ و چه کوچک را انجام دهد توسط کرام الکاتبین نوشته می شود . و اعمال هیچ کس را پای دیگری نمی نویسند .همان چیزی که متاسفانه در دوره ی ما زیاد شده مثلا می گویند فلان کار را انجام بده گناهش پای من . ولی اصلا این طور نیست.

رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) به یگانه دخترش حضرت صدیقه ی کبری سلام الله علیها که فوق العاده دوستشان داشتند و ایشان را پاره ی جگر خود می دانستند این گونه فرمودند:

دختر عزیزم !

خودت برای خودت عمل کن ، خودت در بوستان زندگی و سعادت خود بذرهای نیک بیفشان که من نمی توانم تو را بی نیاز کنم و تو نمی توانی ثمره ی عمل مرا بچینی

.

دنیا پرستی
در روایات زندگی دنیا سرمایه «فریب و غرور» شمرده شده است، می فرماید: «...و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور؛ زندگی دنیا چیزی جز سرمایه فریب نیست!» [1]
در جای دیگر می فرماید: «...فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور؛ پس مبادا زندگی دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد و فریب دهد!» [2]

[1]. آل عمران، ۱۸۵.
[2]. لقمان،۳۳.

ظلم به نفس


سوره ی مبارکه ی توبه آیه ی 70

همانا خداوند به آنها ظلم نمی کند آنها خودشان به خودشان ظلم میکنند.



به این فکر کردید که منظور این آیه چیست؟

مگه میشه کسی به خودش ظلم کنه؟


بله وقتی انسان مرتکب گناهی می شود .آن اثری که گناه در وجود انسان می گذارد همان ظلمی است که خداوند متعال در این آیه می فرماید.

ما وقتی گناه میکنیم نا خود آگاه به خود ظلم کرده ایم.

اجازه بدید کمی درباره ظلم قلم فرسایی کنیم:
ظلم در لغت گزاردن چيزي در غير موضع و محل خود و اصطلاحاً تعدّي و تجاوز به ديگري است كه در مقابل عدل قرار مي‌گيرد.
امام باقر (علیه السلام) ظلم را بر سه گونه دانسته از:
«الظلم ثلاثة: ظلم لا يغفره الله و ظلم يغفره الله و ظلم يدع الله فاما الظلم الذي لايغفره الله فالشرك بالله و اما الظلم الذي يغفره الله فظلم الرجل نفسه فيما بينه و بين الله و اما الظلم الذي لا يدع الله فالمداهنة العباد»[1]

«ظلمی كه خدا آن را نمی‌آمرزد و ظلمی كه خدا می‌آمرزد و ظلمی كه خدا آن را رها نمی‌كند؛ آن چه خداوند نمی‌بخشد شريك انگاشتن بر او است. اما ظلم به نفس كه انسان بين خودش و خدای خود گناهانی را انجام دهد و سپس توبه كند قابل آمرزش می‌باشد و ظلم به ديگری فقط با گذشت مظلوم و اغماض صاحب حق قابل عفو و چشم پوشی است.»
برخي انديشمندان علل ظلم را چنين گفته‌اند:

الف) حرص و طمع

ادامه دارد ...

دنباله
ب) جهالت چرا كه ظالم از پايان ظلم خود خبر ندارد.
ج) تكبر و خود بزرگ بيني
د) حسادت به اين معنا كه ظالم توان بزرگ­تر از خود ديدن را ندارد.
ه) ترس از اينكه مبادا مظلوم از او انتقام بگيرد.
و) شهوت و نفس امّاره كه عنان عقل را از دست مي‌گيرد.
ز) بدطينتي و خباثت باطني كه موجبات ظلم را فراهم مي‌آورد.

در آموزه‌هاي ديني بدترين نوع ظلم و ستم، ظلم كردن در حق كسي دانسته‌اند كه ياوري ندارد چون در اين حال ياور و حامي او پروردگار متعال است چنان كه رسول اكرم (ص) مي‌فرمايد:

«يقول الله تعالي اشتدّ غضبي علي من ظلم من لايجدله ناصراً غيري»[2]


«خداي تعالي مي‌فرمايد: غضب من شدّت مي‌گيرد درباره كسي كه ظلم كند بر كسي كه جز من يار و ياور ندارد. »

«لا تَطلمنّ اذا ما كنت مقتدراً فالظلم مصدره يَقضي الي الندم
تنام عيناك و المظلوم منتبه يدعو عليك و عين الله لم تنسم»

«وقتي قدرت پيدا كردي به كسي ستم نكن، چون پايان ستم و ستمگري پشيماني است. چشم‌هاي تو مي‌خوابد در حالي كه مظلوم بيدار است و بر عليه تو دعا مي‌كند و چشم خدا نمي‌خوابد.»
محمدبن عبدالملك وزير معتصم عباسي مردي شاعر و اديب و به رسوم كشورداري آگاه اما بسيار خشن و ستمگر بود و در او هيچ رأفت و مهرباني پيدا نمي‌شد، چنان كه تنوري ساخته و مجرمين را در تنور محبوس مي‌كرد واگر كسي به او مي‌گفت رحم كن. جواب مي‌داد كسي كه سست عنصر است رحم می­كند. چون متوكل خليفه شد به سبب خشمی كه با او داشت از وزارت خلعش نمود، و در همان تنور زندانيش كرد و گفت:آن چه كه به ديگران مي‌چشانيدي اكنون خود بچش. او از خليفه تقاضاي ترحم كرد، متوكل گفت: رحم كردن از سست عنصري است.

[1] .بحار، ج 75، ص 173.

[2] .مستطرف؛ ج 1، ص 104.



رسول خدا (صلی الله علیه و اله وسلم)

درآخرین خطبه ای که برای مردم خواندند وموعظه فرمودند بحثی راجع به توبه و بازگشت بنده از معصیت و گناه کردن داشتند .



و در آخر کلام فرمودند :
اگر کسی یک لحظه قبل از مردنش توفیق توبه پیدا کند خداوند متعال توبه ی او را می پذیرد.



رکن و اساس توبه ندامت و پشیمانی از کار بد و تصمیم به ترک گناه است .




پشیمانی از گناه و تصمیم به ترک گناه دو نوع است:





1) پشیمانی ها و تصمیم های کاذب است که هر آدم خطا کاری هنگامی که با کیفر و چوب قانون مواجه میگردد پشیمان می شود . و آرزو می کند که ای کاش آن کار را نکرده بودم.





2) توبه ی حقیقی و انصراف جدی و بازگشت واقعی از گناه به سوی صلاح و ارشاد .



توبه در دو موقف پذیرفته نمی شود:




1) در همین دنیا آنگاه که کیفر رسیده باشد.




2) جهان آخرت






نکته ای که باید خدمت دوستان عرض کنم که :






گر چه راهی برای توبه در جهان آخرت وجود ندارد ولی گاهی به واسطه ی سببی از اسباب از این جهان رحمتهایی به او می رسد:






نبی مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرمایند:






در جهان آخرت ستونهای حسنات و همچنین ستونهای سیئات بکلی بسته می گردد.




مگر از ناحیه ی 3 چیز:




1) انسان موسسه خیر از خود باقی گذاشته باشد




2)اثر علمی از خود به یادگار گذاشته باشد که بعد ها طالبان علم استفاده کنند .



3) فرزندان صالح و درستکار ومومن که بعد از مردن برای وی طلب مغفرت کنند


انسان مربی خود

انسان از آن جهت که انسان است و یک دوگانگی بر وجودش حکم فرماست.
بایددرخودش حالت (مربی گری) نسبت به خودش پیدا کند.یعنی دو شخصیت پیدا کند.
از یک نظر فرمانده باشد از یک نظر فرمان پذیر ، از یک نظر پند ده باشد از یک نظر پند پذیر ، از یک نظر ملامت کن باشد از یک نظر ملامت پذیر ، از یک نظر حساب کش باشد از یک نظر حساب ده .
در قرآن کریم از نفس لوامه نام برده شده که یعنی نفس ملامت کن.
هر انسانی باید خود سمت مربی گری خود را داشته باشد.

بنابرگفته ی بزرگان

آنکس که در قلب خود واعظی برای خودندارد موعظه ی موعظه کنندگان فایده ای به حالش نمی بخشد.


متاع اصلی سعادت و شقاوت ما
طرز كار و فكر و نيت و اخلاق ماست


نکته قابل تأمل.....

امیر المومنین علی علیه السلام در این باره می فرمایند:

اگر نیکی کنی به کسی که او را مشمول انعام و خوبی قرار دهی آن کس هر که باشد رهین احسان تو و در فرمان تو و تو نسبت به او فرمانده خواهی بود ، و اگر نسبت به کسی استغنا و بی نیازی بورزی آن کس هر که باشد ودارای هر مقام باشد تو نیز مانند او و شخصی مثل او خواهی بود و اگر نسبت به کسی بی نیازی بورزی و از او حاجت بخواهی و استمداد کنی آن کس هر که باشد تو بنده ی او و رهین او و زیر دست او خواهی بود.

و در جایی دیگر به فرزند برومندشان حسن بن علی علیه السلام در این باره چنین فرمودند:

هرگز بنده ی دیگران نباش ، خداوند تو را حر و آزاد آفرید ه است.


رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند:
از رحمت خدا دور است آن کسی که سنگینی زندگانی خود را روی دوش اجتماع بیندازد.

و در حدیث دیگر چنین می فرمایند:
آن کس که برای عائله خود زحمت می کشد و رنج می برد مانند کسی است که در راه خدا جهاد می کند.

در سیره ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آمده است که ایشان ساده و بی تکلف زندگی می کردند . ساده و بی تکلف سخن می گفتند غذا می خوردند و در عین این که مقید بودند همیشه پاکیزه و نظیف و عطر زده باشند بسیار ساده و بی تکلف جامه می پوشیدند .

در حدیثی گهر بار از معصوم آمده است که:
بدترین دوست آن کسی است که ادمی مجبور است در معاشرت با او خود را به زحمت بیندازد .

به این فکر کردید که چقدر عامل به این مساله هستید ؟

به این دقت کردید که چقدر خود را برای غذا خوردن برای اداب و رسوم و مهمانیها و عروسی ها و معاشرتها و مسافرتها و هزارها چیز دیگر قید و بند درست کردید؟

باید نه افراط کرد نه تفریط باید همیشه در همه چیز حد تعادل را نگه

داشت.

سایه خورشید;131232 نوشت:

در سیره ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آمده است که ایشان ساده و بی تکلف زندگی می کردند . ساده و بی تکلف سخن می گفتند غذا می خوردند و در عین این که مقید بودند همیشه پاکیزه و نظیف و عطر زده باشند بسیار ساده و بی تکلف جامه می پوشیدند .

در حدیثی گهر بار از معصوم آمده است که:
بدترین دوست آن کسی است که ادمی مجبور است در معاشرت با او خود را به زحمت بیندازد .

به این فکر کردید که چقدر عامل به این مساله هستید ؟

به این دقت کردید که چقدر خود را برای غذا خوردن برای اداب و رسوم و مهمانیها و عروسی ها و معاشرتها و مسافرتها و هزارها چیز دیگر قید و بند درست کردید؟

باید نه افراط کرد نه تفریط باید همیشه در همه چیز حد تعادل را نگه

داشت.

همانطور که میدانیم تکلف وسختی در امور زمانی حائز اهمیت است که به دنبال هدفی مقدس صورت گیرد.تکلفی که غایت آن نفس پرستی و خودبینی است؛زشت و ناپسند است؛ آن تکلفی که شخصی عملی را با سختی و مشقت انجام دهد اما نهایتا ،نتیجه ی مطلوب عقلی وشرعی نداشته باشد مورد پسند نیست.
دو محرک می تواند آدمی را به تکلف و تحمل مشقت وادار سازد: یکی نیل به کمال واقعی و تعالی حقیقی (و این تکلفی است پسندیده و ممدوح) و دیگر اقناع تمایل خودنمایی و ریا (واین تکلف ناپسند و مذموم است).

حضرت امام صادق (ع) می فرمایند:
"الْمُتَکَلِّفُ لَایَسْتَجْلِبُ فِی عَاقِبَهِٔ أَمْرِهِ إِلَّا الْهَوَانَ وَ فِی الْوَقْتِ إِلَّا التَّعَبَ وَالْعَنَاءَ وَالشَّقَاء"
(شخص متکلف در پایان عمل خود غیر از حقارت و ذلت بهره ای نمی برد و در هنگام کار مشقت بار خویش جز خستگی و رنج و بدبختی نصیبی نخواهد داشت).

بحار الانوار ج ۷۰

واز حضرت امام سجاد(ع) نقل است که: "وَلَا نَتَکَلَّفَ إِلَّا مَا یُدْنِی مِنْ ثَوَابِکَ"
(بار الها ما را یاری فرما که از تکلف بر کنار باشیم مگر در مواردی که عمل آمیخته با تکلف ،ما را به تو نزدیک می کند و از ثواب و عطای تو برخوردارمان می سازد)
صحیفه سجادیهٔ

داستانی از حضرت صادق علیه السلام:
روزی امام علیه السلام خواستند به حمام بروند ، حمامی اجازه خواست که حمام را برای امام خلوت کند و در وقتی که امام هستند کسی دیگر را راه ندهد ،امام اجازه ندادند و فرمودند :
مومن سبکبار تر و بی تکلف تر از اینهاست.


حق و تکلیف

انسان به واسطه ی انسان بودنش یک سری تکالیف و مسئولیت ها بر عهده اش گذاشته شده است.

که اگر بخواهد انسان باشد نمی تواند از آن ها سرپیچی کند .


حضرت علی علیه السلام

در اولین خطابه ای که بعد از قبول خلافت ایراد کردند این طور فرمودند :
بندگان
خدا ، خدا را در نظر بگیرید ، شما نسبت به جماعتها و شهر های خدا و نسبت به افراد بندگان خدا ، نسبت به همه چیز مسئولیت دارید حتی نسبت به بقعه هاو سرزمین ها و نسبت به حیوانات اهلی که در اختیار شماست.

مسئولیت انسان

در این قسمت استاد مطهری آیه ی 72 سوره ی احزاب را مطرح کردند.

فکر کنم خوب باشه کمی در مورد این آیه ی شریفه صحبت کنیم.

انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا

منظور از امانت در این آیه ی شریفه مسولیت تکلیف است که وجه تمایز بین انسان و حیوان است .

امتناع دو قسم دارد :

1) تکوینی : یعنی چیزی به خودی خود قابلیت و ظرفیت چیزی رو ندارد .

2) اختیاری : یعنی یک موجود با اختیار خود چیزی را قبول نمی کند.

امتناعی که این آیه شریف از آن صحبت می کند امتناع تکوینی است .

که یعنی این استعداد در انسان بوده ولی در حیوان نبوده است .

در قسمت آخر آیه خداوند می فرمایند :

انه کان ظلوما جهولا

که انسان را مذمت میکند ومورد نکوهش قرار می دهد .

این مذمت در واقع به سوء استفاده های انسان بر می گردد.

این مذمت جهت پذیرش امانت نیست از جهت درست استفاده نکردن از این امانت است .

چون انسان با این امانت می تواند به کمال برسد ولی از آن درست استفاده نمیکند .


کلام استاد مطهری درباره ی این آیه شریفه

معنای عرضه کردن این است که هر کمالی و هر فیضی از ناحیه خدا بر تمام مخلوقات عرضه می شود، فقط آن که استعداد دارد می پذیرد و آنکه استعداد ندارد نمی پذیرد . می توانید مثال بزنید به پیغمبری ، به امامت ، به علم و به هرچه که بخواهید . آیا این موهبت که نامش رسالت است از طرف خداوند به بعضی از انسانها عرضه می شود و از بعضی دیگر مضایقه می شود ؟... یا نه، آن حقیقتی که نامش وحی است ، رسالت است . نبوت است ، یک حقیقتی است که از ناحیه خداوند هیچ گونه مضایقه ای ( در عرضه آن ) نیست ، آن حقیقت بر همه مخلوقات عرضه می شود ، به سنگ هم اگر بتواند بپذیرد می دهند ولی سنگ نمی تواند بپذیرد ، حیوان نمی تواند بپذیرد ، انسانها هم نمی توانند بپذیرند مگر افراد بخصوصی .
آن امانت هم که خدا می فرماید عرضه داشتیم ، بر تمام مخلوقات عرضه کردند و هیچ کدام از مخلوقات نتوانستند آن را بپذیرند مگر انسان ، پس تا این جا میفهمیم که در انسان یک استعداد ی وجود دارد که در موجودات دیگر آن استعداد وجود ندارد . انسان چون استعداد آن را داشت به او دادند.


[=tahoma][=&quot]اسلام و نیازهای زمان ج 1 ، ص 21_22[/][/]

سایه خورشید;131526 نوشت:
مسئولیت انسان

در این قسمت استاد مطهری آیه ی 72 سوره ی احزاب را مطرح کردند.

فکر کنم خوب باشه کمی در مورد این آیه ی شریفه صحبت کنیم.

انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا

منظور از امانت در این آیه ی شریفه مسولیت تکلیف است که وجه تمایز بین انسان و حیوان است .

امتناع دو قسم دارد :

1) تکوینی : یعنی چیزی به خودی خود قابلیت و ظرفیت چیزی رو ندارد .

2) اختیاری : یعنی یک موجود با اختیار خود چیزی را قبول نمی کند.

امتناعی که این آیه شریف از آن صحبت می کند امتناع تکوینی است .

که یعنی این استعداد در انسان بوده ولی در حیوان نبوده است .

در قسمت آخر آیه خداوند می فرمایند :

انه کان ظلوما جهولا

که انسان را مذمت میکند ومورد نکوهش قرار می دهد .

این مذمت در واقع به سوء استفاده های انسان بر می گردد.

این مذمت جهت پذیرش امانت نیست از جهت درست استفاده نکردن از این امانت است .

چون انسان با این امانت می تواند به کمال برسد ولی از آن درست استفاده نمیکند .



انسان موجودى است با استعداد فوق العاده كه مى‏تواند با استفاده از آن مصداق اتم" خليفة اللَّه" شود، مى‏تواند با كسب معرفت و تهذيب نفس و كمالات به اوج افتخار برسد، و از فرشتگان آسمان هم بگذرد.


اين استعداد توأم است با آزادى اراده و اختيار يعنى اين راه را كه از صفر شروع كرده و به سوى بى نهايت مى‏رود با پاى خود و با اختيار خويش طى مى‏كند . آسمان و زمين و كوه‏ها داراى نوعى معرفت الهى هستند، ذكر و تسبيح خدا را نيز مى‏گويند، در برابر عظمت او خاضع و ساجدند ولى همه اينها به صورت ذاتى و تكوينى و اجبارى است، و به همين دليل تكاملى در آن وجود ندارد.


تنها موجودى كه قوس صعودى و نزوليش بى انتها است، و به طور نامحدود قادر به پرواز به سوى قله تكامل است، و تمام اين كارها را با اراده و اختيار انجام مى‏دهد" انسان" است ، و اين است همان امانت الهى كه همه موجودات از حمل آن سر باز زدند و انسان عهده دار آن شد .


بنا بر اين در يك جمله كوتاه و مختصر بايد گفت: امانت الهى همان قابليت تكامل به صورت نامحدود، آميخته با اراده و اختيار، و رسيدن به مقام انسان كامل و بنده خاص خدا و پذيرش ولايت الهيه است.

آنچه انسان پذیرفت ولى آسمان و زمین نپذیرفتند ، چیزى غیر از قنوت و تسبیح و سجده بود ، زیرا تسبیح و قنوت را زمین و آسمان‏ها به راحتى پذیرفته‏اند

شهید مطهری در ادامه مطالب اینگونه می فرمایند:

خصوصيات حق از نظر على عليه السلام

امیرالمؤمنین على علیه السلام مى فرماید: «از خصوصیات حق این است كه به نفع احدى جارى نمى شود مگر آنكه علیه او نیز جارى مى شود، و علیه كسى جارى نمى شود مگر آنكه به نفع او نیز جارى مى شود»
یعنى حقوقى كه در میان مردم جریان دارد متبادل است، یكطرفى نیست، دو طرفى است؛ چنین نیست كه مثلاً بعضى صرفاً به عهده ی دیگران حقوق داشته باشند ولى خودشان از دیگران حقى بر عهده نداشته باشند. مثلاً پدران و مادران بر فرزندان حقوقى دارند كه واجب الرعایه است ولى نباید چنین تصور كرد كه این حقوق یكطرفى است و تنها پدران و مادران هستند كه بر اولاد حقوقى دارند؛ اولاد نیز حقوقى بر پدران و مادران دارند، بلكه در مرحله ی اول حقوق فرزندان تعلق مى گیرد و در مرحله ی دوم حقوق پدر و مادر، زیرا طفل هنوز كه كودك است صرفاً یك مسئولیتى است بر دوش پدر و مادر و خودش هنوز توانایى مسئولیتى را ندارد. و همچنین معلم و متعلم، استاد و شاگرد به موازات حقوقى كه استاد بر شاگرد دارد از حق شناسى و احترام و ادب و دوست داشتن و اطاعت كردن، شاگرد نیز حقوقى بر معلم دارد از حسن تعلیم و تربیت و مراقبتها و دقتها و حسن عمل و غیره. و همچنین است زن و شوهر، هركدام بر دیگرى حقوقى دارند. هركسى كه فكر مى كند به گردن دیگران حقى دارد، در همان حال باید بداند مدیون او هم هست. تنها ذات مقدس بارى تعالى كه غنىّ كامل و مالك مطلق است، از این قانون مستثنى ٰ است. خداوند متعال بر مخلوقات خود حقوقى دارد و بندگان او مدیون فضل و نعمت او و مسئول امر او مى باشند ولى ذات مقدس او مدیون هیچ موجودى نمى باشد، كه على علیه السلام فرمود: اگر در تمام جهان هستى موجودى باشد كه بر دیگران حق داشته باشد و دیگران بر او حقى نداشته باشند او ذات اقدس الهى است. در عین حال ذات اقدس الهى اطاعت خویش را حق خود بر مردمان خوانده و پاداشى كه به فضل و رحمت خود به بندگان عنایت مى كند به عنوان حق مردمان بر خودش به رسمیت شناخته. تكالیف الهى جز ارشاد بشر به مصالح واقعى خودش نیست. این دستورها و اوامر براى سود ذات مقدس خداوند نیست، او منزّه و مستغنى از همه ی آنهاست. پاداشى كه براى این اطاعتها مقرر فرموده لطف و عنایت است. در عین حال نام این لطف و عنایت را «حق» گذاشته است و خود را به عنوان مدیون بشر به اجر و ثواب نام برده است.

از جمله خصوصیات حق كه على علیه السلام ذكر فرموده یكى این است كه در زبان و سخن خیلى آسان است و در عمل و تحقق مشكل. مى فرماید: در مرحله ی سخن و توصیف و شرح دادن و ذكر مزایا و خوبیها هیچ میدانى به وسعت میدان حق نمى رسد. چقدر خوب و آسان مى توان در اطراف حق گفت و نوشت و توصیف كرد كه در اطراف هیچ چیز دیگر این طور نمى توان میداندارى كرد. هیچ چهره اى مانند چهره ی حق زمینه ی توصیف و ستایش ندارد، ولى در مرحله ی عمل هیچ میدانى از میدان حق تنگتر و صعب العبورتر نیست و چقدر عبور از آن گردنه ها دشوار است.

خصوصیت سومى كه براى حق ذكر كرده این است كه رعایت حق در جامعه بدون تعاون و همدرد بودن و همكاریهاى اجتماعى میسر نیست. یك فرد هر اندازه كامل و منزّه باشد، هر اندازه سابقه اش در حق زیاد باشد، از كمك و همكارى دیگرى بى نیاز نیست. هیچ كس نمى تواند بگوید من اجلُّ شأناً هستم از اینكه دیگرى بخواهد مرا در كار حق كمك كند، و هیچ كس هم هر اندازه در نظرها كوچك و حقیر باشد پایین تر از این نیست كه كمك كار و مددكار دیگران باشد.
نباید چنین تصور كرد كه فلان شخص كم شخصیت تر از این است كه او را در همكاریهاى اجتماعى در راه خیر به بازى بگیریم. نه هیچ كس در سطح عالیتر از همكارى در كار خیر قرار گرفته و نه كسى در سطح پایین تر از آن قرار گرفته. اینكه خداوند در قرآن كریم فرموده در نیكوكارى و در تقوا معاون و كمك كار یكدیگر بوده باشید، همه ی افراد را از عالى و دانى، عالم و جاهل، قوى و ضعیف، ارباب و نوكر، همه را با هم فرا گرفته است. اینكه هر كسى خودش را در سطحى بالاتر از همفكرى و همكارى با دیگران بداند سبب مى شود كه افراد جامعه اتصال و پیوستگى خود را از دست بدهند، همان طورى كه یك بنا و ساختمان مادامى برپاست كه اتصال و ارتباط بین مصالحى كه به كار رفته محفوظ باشد و الاّ با انباشتن یك عده آجر و چوب و آهن و سیمان روى یكدیگر بدون آنكه جوش و اتصالى بین آنها باشد ساختمان به وجود نمى آید. رسول اكرم فرمود: مَثَل مؤمنین مَثَل ساختمان است كه بعضى بعض دیگر را نگه مى دارد، یعنى بین آنها اتصال و ارتباط برقرار است.

موضوع قفل شده است