اشعار فردوسی پاکزاد در وصف خلفای چار گانه و علی و اصحاب پیامبر
تبهای اولیه
اقبال لاهوری و مولانا هم از این دسته اشعار دارد . در واقع نشان می دهد این شاعران به گونه ای خاص اردات به امام علی علیه السلام داشته اند. و به حضرت علی به مثابه استاد عرفان خود می نگریسته و سعی بر آن داشته اند که از او تاسی کنند. در مقابل از آنجا که شافعی مذهب بودند ، از خلفای سه گانه نیز به نیکی یاد کرده اند. اما آنچه در شان حضرت علی علیه السلام نقل می کردند و می سرودند با آنچه درباره خلفا می گفتند واقعا تفاوت دارد. ایشان غالبا در وصف امام بسیار می سروده و به بزرگی امام اعتراف بسیطی می نمودند. در همین شعر می بینیم که به هر یک از خلفای سه گانه ، یک بیت اختصاص یافته و تمامی ابیات در وصف حضرت علی و پیامبر ( ص) است. این نشان دهنده تفکر سیاسی شاعر نیز هست . اگر چه به خلفای نخستین اعتقاد دارد و پیشوایی ایشان را پذیرفته اما هرگز در مقام استاد گزینی برای مسلک عارفانه خود ، شخصیتی مانند علی علیه السلام را نمی تواند بیابد. لذاست که با عبارات بسیار پر معنی از حضرت علی علیه السلام یاد کرده و نام می برد.
با سلام خدمت دوستان وکاوه ی عزیز
بله
من خواستم با گذاشتن این اشعار راه ورسم فتوت وجوانمردی و عزت نفس فردوسی گرانقدر را با
مجلسی صفوی مقایسه کنیم
تشیع علوی شجاع و با عزت فردوسی پا ک نهاد کجا وتشیع فرصت طلب ترسو، کینه دوز و بد خواه صفوی ِ مجلسی کجا
برادر عزیز و سرور گرامی جناب غلامعلی نوری
فردوسی و امثال ایشان را در شمار تشیع نمی دانند بلکه ایشان شاعر دربار سامانیان سنی مذهب احتمالا حنفی مذهب بود . منظورم این است که سامانیان حنفی مذهب بودند نه خود فردوسی. اما درباره مجلسی ایشان واقعا در جنایات شاه اسماعیل در قتل عام اهل سنت نقشی نداشت. و اصولا مجلسی ها چه بزرگ و چه کوچک آنقدر نقش نداشتندکه بتوانند شاه را مغلوب نظر خود کنند و هرگز در اندیشه سیاسی مجلسی نکته ای مبنی بر اجازه کشتن مخالفین از مذهب وجود ندارد . مجلسی اول هرگز قدرتی بزرگ در دربار نبود و تنها شاه ، امور مذهبی مانند نماز جمعه و امور حسبیه را به ایشان واگذار کرده بود . و ایشان شیخ الاسلام بودند. ناگفته نماند کشتن اهل سنت در آن موقع نوعی انتقام از قتل عام شیعیان آناتولی بدست حکومت عثمانی بود. آنها تنها در یک حادثه قتل عام 40 هزار شیعه در قلمروی خود را قتل عام کردند. حتی بعد ها هم حکومت عثمانی در قتل عام شیعیان نقش داشته و دیگران را به این کار ترغیب می کرد. نمونه ان حمله وهابیون به نجف و کربلا در دوره ایشان است که با چراغ سبز ایشان انجام شده و حاکم عثمانی شهر اجازه همه گونه جنایت به وهابیون می دهد. در دشمنی عثمانیان با تشیع این را نیز اشاره کنم که بهاییت را انگلیس با همکاری روس و ع ثمانی سامان داد تا تشیع را به زوال بکشاند. و عثمانی در این امور نقش بزرگی داشت و بعدها هم البته گریبانگیر خودش هم شد. به هر حال ، مجلسی اول از قدرت آنچنانه ای برخوردار نبود. اما مجلسی دوم در زمانی بود که تقریبا می رفت آر ام آرام حکومت صفوی سرنگون شود. و در این گیر و دار ایشان توانست فقط کتابهایی نوشته و از امکانات دولتی در این زمینه بهره ببرد . و حتی شاهان صفوی که بسیاری از ایشان شراب خوار بودند هرگز تحریم شراب را نپذیرفته و نظر علما را در این بابت اثری قائل نبودند و بیشتر سعی می کردند با منجمین و طالع بینان سر کنند تا با علمای بزرگ. گر چه علما با توجه به پیشگویی علامه حلی در این باره که حکومتی شیعه درست خواهد شد ،وباید به کمک او بروند سعی می کردند به هر نحو شده به رتق و فتق امور مذهبی بپردازندو توهین های شاه را به جان بخرند. حتی گاهی بعضی از علما به بحرین یا کشورهای دیگر فرار کرده و هرگز برنگشتندو توصیه هم می کردند کسی به دربار صفوی نرود. به هر حال توهین به این عالم بزرگ که معمولا از سوی وهابیون( بلا نسبت شمای بزرگوار) صورت می گیرد نشان از بی انصافی به این عالم بزرگ است.