احساس پوچی در زندگی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
احساس پوچی در زندگی
در زندگی احساس پوچی میکنم، چه کنم؟
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد امیـد
سلام از اعتماد و ارتباط تان صمیمانه تشکر می کنیم. افرادی که احساس پوچی می کنند: - سرشار از افکار منفی هستند. - درک نمی کنند که چه کسی هستند و هدفشان در زندگی چیست. - همیشه به دنبال تأیید خانواده و دوستان هستند. - نمی دانند چگونه احساسات خود را توضیح دهند. می توان گفت:«کلید حلّ این احساس پوچی، مبارزه با همان افکار منفی می باشد».    افکار انسان، تأثیر بسیار زیادی در احساسات و رفتار انسان دارند. مثالی را ذکر می کنم تا تأثیرِ زیادِ افکار در احساسات و رفتار را با آن توضیح دهم:   فرض کنید در اتاق نشسته اید و مشغول تماشای تلویزیون هستید. دوستتان در حال ردّشدن از کنار شما، پایش را روی دست شما می گذارد. اگر این فکر به ذهنتان خطورکند که او عمداً دست من را لگد کرد، چه احساسی به شما دست می دهد؟ چه رفتار و واکنشی از خود نشان می دهید؟ وقتی فکر کنید که او عمداً دستتان را لگد کرده، به احتمال زیاد عصبانی می شوید (احساس) و سر او داد می کشید (رفتار). اما اگر این فکر به ذهنتان خطور کند که او عمداً دستم را لگد نکرده، بلکه ناخواسته این کار را انجام داده است. در این حالت چه احساسی به شما دست می دهد و چه واکنشی نشان می دهید؟ در این صورت، احتمالا عصبانی نمی شوید (احساس) و توجّهی نشان نمی دهید و به تلویزیون نگاه کردن ادامه می دهید (رفتار). بنابراین افکار انسان، احساسات و رفتارهای او را تحت تأثیر قرار می دهند.    به راحتی از این مثال می توان فهمید که اتفاقات و حوادثِ بد به تنهایی احساسات را تولید نمی کنند؛ بلکه افکار انسانْ نقش اساسی در تعیین احساس و رفتار او دارند. موقعیت ========»افکار =========» احساسات =========» رفتار ادامه دارد...    
شما بیشتر به احساس پوچیِ همه چیز توجه دارید و به افکاری که در پسِ این احساس قرار دارند، توجه زیادی نمی کنید. وقتی افکار منفی به ذهن خطور می کنند، با درصد زیادی مطمئن هستیم که آنها درست هستند و خیلی کم احتمال می دهیم که اشتباه باشند. اگر به این افکارِ منفی معتقد نباشید، نمی توانند روی احساسِ شما تأثیر بگذارند. این افکار منفیِ خودآیند تا حدِ زیادی غیرواقع بینانه هستند. اگر این افکار را تغییر دهید، به تبعِ آن، احساسات و رفتارتان نیز تغییر می یابند.   واقعیت این است که همه افکار ما انسان ها درست نمی باشند. همچنین شما نمی توانید از بروز افکار منفی جلوگیری کنید. زیرا این افکار به صورت خودکار به ذهن می آیند. وقتی آنها را یادداشت می کنید، اشتباه بودنِ شان راحت تر مشخص می شود. پس از شناساییِ افکار منفی که باعث احساس پوچی می شوند، اولین قدم برای تغییر این وضعیت، چالش با این افکار و زیر سؤال بردن آنها و جایگزینیِ افکار واقع بینانه تر به جای آنها است. برای این کار، از یک سری سؤال ها استفاده کنید:   - چه شواهدی در تأیید این فکر وجود دارد؟ مثلا شاید فکر می کنید «من شکست خورده ام». در این صورت از خود بپرسید:«آیا شاهدی برای شکست خورده بودن دارید؟»، «آیا شواهدی برای موفقیت در بعضی زمینه ها وجود دارد؟». واقعیت این است که به ندرت می توان فردی یافت که هیچ موفقیتی در زندگی به دست  نیاورده باشد. همین که می توانید بخوانید و بنویسید، یک موفقیت به دست آورده اید. افراد بسیار زیادی در دنیا وجود دارند که توانایی خواندن و نوشتن ندارند.   ادامه دارد...
- آیا می توانم به این موقعیت به صورت دیگری نگاه کنید؟ ممکن است شما فکر کنید درگذشته اشتباهی مرتکب شده اید که مانع موفقیت و شادیِ شما در حال حاضر شده است. بر فرض که شما در گذشته اشتباهی انجام داده باشید، زمان برای جبران آن وجود دارد. ادیسون گفته است:«اگر ده هزار بار راه اشتباهی بروم، شکست نخورده ام. چون هر تلاش خطا، یک گام به جلو است». ادیسون اشتباه در کارش را به گونه دیگری تفسیر می نموده است. به همین خاطر ناامید نشد و اختراعات زیادی را به دنیا عرضه کرد. شما هم می توانید با تغییر دیدگاه تان به ماجراهای گذشته تان، دوباره شروع به پیشرفت کنید.     - آیا معیارهای غیرواقع بینانه و دست نیافتنی برای خود انتخاب نکرده ام؟ شاید فکر می کنید «من می توانستم خیلی بهتر از اینها عمل کنم و به مراتب بالایی در زندگی برسم». در این صورت، شما معیارهای بالایی برای خودتان انتخاب کرده اید. انتخاب معیارهای بسیار بالا، اضطراب را بالا می برد و باعث احساسات منفی می شود. پس با این سؤال که «آیا معیارهای غیرواقع بینانه و دست نیافتنی برای خود انتخاب نکرده ام؟»، سعی کنید معیارهایِ بالایی که در ذهن برای موفقیت دارید را پیدا کنید و آنها را زیر سؤال ببرید.   ادامه دارد...
- اگر دوستم در همین موقعیت بود، به او چه می گفتم؟ اغلب ما در مقایسه با دیگران به خود سخت گیری می کنیم و معیارهای سخت گیرانه ای برای ارزیابیِ خود داریم. وقتی اشتباهی مرتکب می شویم، ممکن است با خود بگوییم:«چقدر بی عرضه ام!». اما اگر دوستمان مرتکب همین اشتباه شود، اهمیت آن را کم جلوه می دهیم و از او حمایت عاطفی می کنیم. چرا این معیارهای دوگانه را داریم؟  این خودگویی هایِ منفی کمکی به ما نمی کند. پس وقتی فکری منفی به ذهن تان خطور کرد، از خود بپرسید:« اگر دوستم در این موقعیت بود، به او چه می گفتم؟».   - اگر دوستم مرا در این موقعیت ببیند، به من چه می گوید؟ گاهی برای بررسی اعتبار افکارمان خوب است از دیگران کمک بخواهیم و از آنها در مورد درستی یا نادرستیِ فکرمان سؤال بپرسیم. مثلا از دوستی که به او اعتماد دارید و با او راحت هستید، بپرسید:«من فکر می کنم: آدم شکست خورده ای هستم. آیا به نظرت این درست است؟».   هنگامی که با پنج سؤال بالا، افکار منفیِ خود را زیر سؤال بُردید، سعی کنید پاسخِ مناسب برای فکر منفیِ خود پیدا نمایید. مثلا ممکن است به این فکر برسید که «من درست است که در زندگی تعدادی شکست را تجربه کردم؛ اما می توانم از آنها درس بگیرم و تلاش کنم تا به موفقیت های بیشتری دست پیدا کنم». این فکرِ جایگزین را روی کاغذی بنویسید و در جایی که بتوانید به راحتی ببینید نصب کنید. هر روز چندین بار به این برگه کاغذ نگاه کنید و جمله نوشته شده را با خود تکرار کنید. بعد از مدتی، این جمله که فکر واقه بینانه تری است، جزو باورهای شما می شود و دیگر احساس پوچی نمی کنید.   ممکن است در ابتدا استفاده از این روش ها برای زیرسؤال بردنِ افکار منفی برای تان کمی سخت باشد. این کار نیاز به تمرین دارد. پژوهش های روانشناختی اثربخشیِ این روش را نشان داده است.