اشاره جناب آرمان به آیاتی از قرآن در مورد جنگ و جهاد بود که آن آیات را با عنوان خشونت قرآنی یاد فرموده بودند؛
بعد، بنده در پاسخ اصولی را از همان قرآن عرض کردم تا نشان دهم که ایشان درست و منصفانه به آیات توجه نکرده اند.
بعد شما فرمودید:
سلام نقی جان .. مگه بیشتر ایات خشونتی قران مربوط به سوره های مدنی نیست؟؟ خوب سوره های مدنی زمان فرمانروایی محمد (ص) و زمانی که اسلام چیره شده بود نازل شدن!! مگه اون زمان هم مسلمانان دچار ازار و اذیت مشرکین بودن؟؟؟؟
یعنی شما هم موضوع را ناظر به آیات جنگ و جهاد می دانستید و خشونت را ناظر به همین ایات می دانستید که چنان سوالی فرموده بودید.
بعد، بنده در پاسخ شما عرض کردم:
بنده در پست قبلی سعی کردم، ساختار آنچه از نظر برخی دوستان خشونت قرآن است را بیان کنم.
ابتدا اگر اجازه فرمائید، نظر شما و سایر بزرگواران را نسبت به این ساختار و اشکالات آن بدانیم و بعد به بحث شان نزول آنها هم توجه کنیم. فقط به صورت خیلی کوتاه اینکه هجرت رسول الله صلی الله علیه و آله به مدینه به معنی اینکه همه مسلمان شده بودند، نیست؛ در واقع آن هجرت بر پای ترس از قتل بود و مشرکان هنوز در مکه بودند.
ولی شما ناگهان، موضوع را به سمت دیگری غیر از آیات جنگ و جهاد بردید و طوری هم سوال را مطرح فرمودید که گویا اصلاً هم شما و هم بنده از اول داشتیم راجع به این موضوع گفتگو می کردیم:
ینی از نظر شما کشتن یک کودک به جرم اینکه ممکنه در اینده کافر بشه!!!!!!!!!بدست پیامبر خدا خشونت نیست؟؟؟؟ (کهف ۷۴) اگه از نظر شما این خشونت نیست پس من ابتدا از شما میخوام که خشونت رو برامون تعریف کنید!
در واقع خشونت که موضوع بحث بود از این منظر نیاز به تعریف نداشت که هم جناب آرمان می دانستند منظورشان از خشونت چیست و هم بنده می دانستم که دارم راجع به چه موضوعی پاسخ می دهم و هم شما که چنان سوالی فرموده بودید.
نکاتی را جناب سین فرمودند که تکمیل آن و پاسخ به سوالات شما ان شاء الله در تاپیک مرتبط؛ فقط یک نکته در مورد تفاوت ماهوی دو موضوع و اینکه در آیات جهاد "به من امر شده است" ولی در مورد آیه سوره کهف فقط گزارشی از امر خاص خداوند متعال به نبی خود و "به من هرگز چنین دستوری داده نشده است"؛ پس چون این دو موضوع ذاتاً متفاوت است گفتگو در مورد آن دو هم از مبنای متفاوتی است که در موضوع تاپیک فعلی جایی ندارد (حداقل از نظر بنده).
یعنی شما هم موضوع را ناظر به آیات جنگ و جهاد می دانستید و خشونت را ناظر به همین ایات می دانستید
راستش من اصلا در جریان بحث شما با آرمان جان نبودم و نیستم! فقط یه لحظه دیدم بحثتون درباره خشونت در قران هست و شما برادر عزیزم و خواهر گلم حبیبه خانم به آرمان گفتید که این آیات که حکم کشتن مشرکین هست رو خدا زمانی نازل کرد که مسلمانان مورد آزار و اذیت مشرکین بودن واسه همین بنده عرض کردم این آیات مدنی هستن و در زمان چیرگی اسلام نازل شدن و در اون زمان قاعدتا نباید آزار و اذیتی وجود داشته باشه اگه وجود داشته بگید شاید من اشتباه میکنم ...
ولی شما ناگهان، موضوع را به سمت دیگری غیر از آیات جنگ و جهاد بردید
من اصلا موضوع مد نظرم جهاد و جلادی و جنگ و جهنم و جبهه نیست! موضوع مد نظر بنده خشونت بود! و به آیاتی که به نظر خشونتی میومدن فکر میکردم تا براتون مثال بزنم! و توجهی به این نمی کردم که مثالم حتما باید درباره جهاد باشه ...
طوری هم سوال را مطرح فرمودید که گویا اصلاً هم شما و هم بنده از اول داشتیم راجع به این موضوع گفتگو می کردیم:
عرض کردم موضوع مد نظر من صرفا خشونت بود و موضوع مد نظر شما صرفا خشونت در جهاد! واسه همین اشتباه شد
نکاتی را جناب سین فرمودند که تکمیل آن و پاسخ به سوالات شما ان شاء الله در تاپیک مرتبط؛
سلام.لازم دیدم که از شما بابت این پست تشکر کنم.باید اعتراف کنم از آن روزی که به وجود خدا و بشری بودن دین شک کردم، و مطالعاتی را در مورد خدا و اسلام و همه اعتقاداتی که از بچگی داشتم و آنها را بدیهی می دانستم، آغار کردم در مورد این مباحثی که (بحث اصالت وجود و اعتباریت ماهیت)شما مطرح کردید مطالعه ای نداشتم.واقعیت اصلا فرصت پیدا نکردم.به اندازه کاری مشغله ها زیاد هست که همین که در مورد تاریخ اسلام و آیات و روایت و ادعاها و حرف و حدیث های متکلمان فرصت کردم و مطالعاتی هرچند اندک داشتم فکر می کنم که هنر کرده باشم...به هر حال در مورد این پست به شما بگویم، واقعیت تا دیروز فکر می کردم که این حرف و حدیث های متکلمان اسلامی است که سفطسطه هست، حالا طی این چندین روز تقریبا به این نتیجه رسیدم که حرف و حدیث های فلاسفه اسلامی هم به مراتب بیشتر، گاها ده ها برابر، سفسطه هست...البته نظر من که خود هم اعتراف به بی سوادی ام دارم، طبیعتا فکر نمی کنم که مهم باشد برای دوستان، ولی به هر حال گفتم که گفته باشم و بعد هم از مخصوصا از شما تشکر کرده باشم!!! اگر فرصت بشود در آینده با مطالعات بیشتر و فرصت بیشتر در مورد این مباحث سوالاتی و تاپیک هایی ایجاد می کنم،در آینده فکر می کنم بیشتر از آنکه در مقام کسی باشم که برای ادعاهای مطرح شده برهان و دلیل طلب می کند و آنها را قانع کننده نمی بیند، در مقام رد و ابطال کننده ادعاها باشم، خیلی دقیق و بی نقض :Nishkhand: ....البته، شاید و شاید هم در آینده اصلا نظرم عوض شد!بازهم از شما از تشکر می کنم....
با سلام؛ من وظیفه خودم نمی بینم که دیگران را قانع کنم من تنها برای کسی که احساس کنم دنبال دلیل و منطق است، دلیل ذکر می کنم و بس! در آینده هم برای کسی که در جواب دلیلم فقط بگوید: سفسطه است و ایرادش را نگوید. چیزی نمی گویم!! چنین کسی از قبل راهش را مشخص کرده است: نپذیرفتن و لجاجت کردن! واکنش عاقلانه به کسی که می گوید:
در آینده فکر می کنم بیشتر از آنکه در مقام کسی باشم که برای ادعاهای مطرح شده برهان و دلیل طلب می کند و آنها را قانع کننده نمی بیند، در مقام رد و ابطال کننده ادعاها باشم،
چیزی نیست جز چیزی نگفتن. الآن هم ممنونم که جواب دادید. یک نصیحت کاملانه دوستانه: باور کن! لجاجت و تعصب خسران بار است.
مثلا اگر کسی معمولی حرف بزنه ... حرفش فلانه .
اگر یه کم با گوشه و کنایه بگه ... حرفش درسته .
اگر یه کم نظمش بیشتر باشه .... حتما درسته درسته و ماله یه آدم خیلی درسته
و اگر نظمش خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد باشه ... معجزست و کاره خداست !!!
با سلام؛ من وظیفه خودم نمی بینم که دیگران را قانع کنم من تنها برای کسی که احساس کنم دنبال دلیل و منطق است، دلیل ذکر می کنم و بس! در آینده هم برای کسی که در جواب دلیلم فقط بگوید: سفسطه است و ایرادش را نگوید. چیزی نمی گویم!! چنین کسی از قبل راهش را مشخص کرده است: نپذیرفتن و لجاجت کردن! واکنش عاقلانه به کسی که می گوید:
سلام....گرامی....به هر حال بحث از یک برهان ساده و دم دستی و گفت و گو های ساده حول و حوش برهان نظم...با پست شما کشیده می شد به قول شما به مبحث سنگین اصالت وجود.اگر شما به پست های پیشین دقت داشته باشید و از ابتدا یک مرور داشه باشید به حرف بنده می رسید.....و واقعیت من احساس کردم که دیگر از حوصله ام خارج است که بتوانم وقتی برای بحث بگذارم.ولی به هر حال در خلوت خود دو دوتا چهار تا که کردم، این حرف های شما به شدت به نظرم سفسطه آمد و بیشتر مرا یاد کودکی هایم انداخت که برای خودم داستان سرایی می کردم، در مورد خدا و دنیا...
ماده نقضان است و نقصان نیاز به خلقت ندارد، خدا خیرتان بدهد....با دین و قرآن هم که اصلا سنخیتی ندار..من در تصورم و دانشم این بوده و هست که اصلا برای اثبات واجب والوجود که ما بخواهیم در مورد کیفیاتش صحبت کنیم، که حالا مثلا دارای شعور باشد یا نه به ماده متصول می شویم و شما خیلی راحت بیان داشتید که ماده نیاز به خلقت ندارد و ماده نقصان است و الی آخر....به هر حال، بنده این ها را متناقض دیدم(به قدری که، نتوانستم، آن را کتمان نکنم و بدان اشاره نداشته باشم)...ولی عرض کردم در فرصت بهتر تاپیک هایی ایجاد می کنم...و در آخر اینکه بهتر است که احیانا به هیچوجه قضاوت هایی نسب به مخاطبانمان نداشته باشیم...و قضاوتی هست، آن را خدا داشته باشد...که شما بهتر می دانید....
و اگر نظمش خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد باشه ... معجزست و کاره خداست !!!
سلام عزیزم
قران از نظر محتوا و اشارات علمی بی بدیلش و همچنین پیش بینی های تاریخی که درست از آب در اومدن و دستورات و احکامی که صحیح و مفید برای فرد و جامعه هستن و ... در کنار فصاحت و بلاغت زیباش دلیلی بر غیر بشری بودنشه!
دقت کنید که محتوا و فصاحت کنار هم دلیلی بر غیر بشری بودن قرآنن! نه هرکدوم جداگونه!!!!!
البته باز هم تاکید میکنم که قرآن بسیار فصیح و بلیغ هست! اینو هرکسی فقط با گوش دادن به تلاوت های قران میتونه ملتفت بشه
عذر می خوام بسی خندیدیم چه راهکار خوبی
شما باید زبان شناس باشی تا بفهمی نه این که فقط شنونده باشی
چه قدر هم تحقیق کردید تا این کشف کردید
حتی در مورد سعدی و فردوسی و حافظ هم فارس بودن شرط نیست زبان شناس بودن شرط است.البته از محتوای اشعار این شعرا شما به فصاحت وبلاغت اشاره کردید که معیار کدام است.در حالی که بحثی در فصاحت و بلاغت در مورد این شعرا نیست بلکه نگاه حماسی و عرفانی و یا ... در مورد این شعرا بحث است در جامعه.
و اگر بخواهیم به فصاحت و بلاغت کلام شعر آنها برسیم باید به یک فرد زبان شناس که در ادبیات فارسی مهرت دارد رجوع کنیم نه اینکه چون من تمایلات اعتقادیم به حافظ بیشتر است پس او فصیحتر شعر گفته است بنده خودم وقتی اشعار مولوی را می شنوم فکر می کنم که درد دل من است ولی علمای زبان شناس سعدی را خدای سخن می گویند.و واقعاً سعدی بلیغ شعر و سخن گفته است. ولی از لحاظ اعتقادی و روحیه خودم اشعار مولوی و حافظ برایم دلنشینتر است پس فصاحت و بلاغت به گوش داد ن و شنیدن و پسندیدن افراد نیست بلکه به ادبیاتی که در آن زبان استفاده شده است ربط دارد.
این را هم بگویم حتی ادبای عرب غیر مسلمان هم به فصاحت و بلاغت قرآن که نمونه ندارد اعتراف کردند و تحدی قرآن (به مبارزه طلبیدن برای آوردن چنین کتابی حتی در یک سوره)در این مورد هم در چند جای قرآن آمده است.و چه تحقیقاتی کردی که به این نتایج بسیار مهم رسیدی:khandeh!::Moteajeb!::Nishkhand: به به با شنیدن قرآن پی بردی که زیبا سخن می گوید بدون اینکه از علمای ادبیات عرب باشی؟
و چه تحقیقاتی کردی که به این نتایج بسیار مهم رسیدی
درود بر شما!
بنده تلاش کردم به تحدی پاسخ بدم!
و از پاسخی که کارشناسان دادن ملتفت شدم که اوج فصاحت یک اغراق هست ...
و فهمیدم که قرآن جنبه های اعجازی والاتری داره که کنار هم یک معجزه رو میسازن نه هرکدوم به تنهایی!
اگه شما مدعی هستید که قران تنها فصاحت و بلاغتش به تنهایی معجزس! من از شما سوال می پرسم! به من بگید که:
مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت؟
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
[FONT=arial]کدام یک از این دو فصیح تر هستن؟؟؟ برای پاسخ خودتون دلیل ارائه کنید!
البته می دونم که اون شعر عاشقونس ولی ما الان کاری به محتوا نداریم و فقط فصاحت مد نظره!
شاید هم من اشتباه می کنم ولی خوشحال میشم به اشتباهم پی ببرم ...
[FONT=arial]الان باید برم اگه پاسخی دادید فردا مطالعش می کنم ... فعلا [FONT=arial]
کدام یک از این دو فصیح تر هستن؟؟؟ برای پاسخ خودتون دلیل ارائه کنید!
البته می دونم که اون شعر عاشقونس ولی ما الان کاری به محتوا نداریم و فقط فصاحت مد نظره!
شاید هم من اشتباه می کنم ولی خوشحال میشم به اشتباهم پی ببرم ...
گل پسر عزیز دلم فدات بشم در هر مساله ای باید به متخصص آن رجوع کرد نه به من و امثال من مثلا در مورد این دو نوشته که یکی شعر پارسی است و دیگری عربی که سوره ای از قرآن کریم است اگر بخواهی آن دو را مقایسه کنی باید به فردی رجوع کنی که هم در ادبیات عرب تخصص داشته باشد و هم در ادبیات پارسی
این را هم بگویم عربی که در زمان جاهلیت سخن می گفت با عرب الان فرق دارد.در زمان جاهلیت بلاغت و فصاحت به اوج خود رسیده بود که فکر نکنم در این زمان از لحاظ سخن گفتن به گرد پای آن زمان هم برسند همچنان که شعرای ما در زبان فارسی در زمان کنونی نمی توانند به گرد پای سعدی برسند و یا شعرای دیگر.
قرآن در زمانی نازل شد که مردم بلیغ و فصیح سخن می گفتند ولی عقلشان در اعتقاداتشان ضایع شده بود ولی از لحاظ سخن گفتن اشعاری از زمان جاهلیت به یادگار مانده که نمونه ندارد.عرب به شمشیرش نگاه می کرد شعر می گفت یا به اسبش یا به زنش و یا به .... نگاه می کرد چنان شعری می سرود که در زمان کنونی تقریباً محال است چنین اتفاقی بیافتد و به خاطر همین مساله خداوند کلماتی را در کتابی آورد که در آن زمان همتا نداشت و اعراب متحیر ماندند حتی آن را جادوی سخن خواندند که حضرت محمد از خود شعر می گوید و او جادو گر است حتی می گفتند به نزدیکی محمد رسیدید پنبه در گوش کنید که او با سخنانش شما را جادو نکند. حتی افراد بی سواد هم در آن زمان که نوشتن و خواندن نمی دانستند اشعاری به زبان می آوردند که هم اکنون علمای ادبیات عرب هم نمی توانند مثل آن را بخوانند.پس در آن زمان به خاطر فصاحت و بلاغت قرآن بود که خیلی ها این معجزه را باور کردند و فهمیدند که این سخنان دور از لسان بشر است.
قدر زر زرگرگر بداند
قدر گوهر گوهری
همچنان که شعرای ما در زبان فارسی در زمان کنونی نمی توانند به گرد پای سعدی برسند و یا شعرای دیگر.
نه این طور نیست .. شاید الان هم افرادی باشن که از سعدی و حافظ هم بهتر شعر بگن! ولی بنا به دلایلی مثل: جامعه و فرهنگ این استعدادشون کور شده!
چون زمان حافظ و سعدی شعر نزد مردم ارزش والایی داشت و شاعر جایگاه اجتماعی بسیار بالایی نزد مردم و پادشاهان داشت!
ولی امروزه این طور نیست! مردم اهل مطالعه و ادب نیستن! و شاعران جایگاه اجتماعی چندان بالایی ندارن و این باعث میشه استعدادشون شکوفا نشه!
مثلا در مورد این دو نوشته که یکی شعر پارسی است و دیگری عربی که سوره ای از قرآن کریم است اگر بخواهی آن دو را مقایسه کنی باید به فردی رجوع کنی که هم در ادبیات عرب تخصص داشته باشد و هم در ادبیات پارسی
گل پسر عزیز دلم فدات بشم در هر مساله ای باید به متخصص آن رجوع کرد نه به من و امثال من مثلا در مورد این دو نوشته که یکی شعر پارسی است و دیگری عربی که سوره ای از قرآن کریم است اگر بخواهی آن دو را مقایسه کنی باید به فردی رجوع کنی که هم در ادبیات عرب تخصص داشته باشد و هم در ادبیات پارسی
این را هم بگویم عربی که در زمان جاهلیت سخن می گفت با عرب الان فرق دارد.در زمان جاهلیت بلاغت و فصاحت به اوج خود رسیده بود که فکر نکنم در این زمان از لحاظ سخن گفتن به گرد پای آن زمان هم برسند همچنان که شعرای ما در زبان فارسی در زمان کنونی نمی توانند به گرد پای سعدی برسند و یا شعرای دیگر.
قرآن در زمانی نازل شد که مردم بلیغ و فصیح سخن می گفتند ولی عقلشان در اعتقاداتشان ضایع شده بود ولی از لحاظ سخن گفتن اشعاری از زمان جاهلیت به یادگار مانده که نمونه ندارد.عرب به شمشیرش نگاه می کرد شعر می گفت یا به اسبش یا به زنش و یا به .... نگاه می کرد چنان شعری می سرود که در زمان کنونی تقریباً محال است چنین اتفاقی بیافتد و به خاطر همین مساله خداوند کلماتی را در کتابی آورد که در آن زمان همتا نداشت و اعراب متحیر ماندند حتی آن را جادوی سخن خواندند که حضرت محمد از خود شعر می گوید و او جادو گر است حتی می گفتند به نزدیکی محمد رسیدید پنبه در گوش کنید که او با سخنانش شما را جادو نکند. حتی افراد بی سواد هم در آن زمان که نوشتن و خواندن نمی دانستند اشعاری به زبان می آوردند که هم اکنون علمای ادبیات عرب هم نمی توانند مثل آن را بخوانند.پس در آن زمان به خاطر فصاحت و بلاغت قرآن بود که خیلی ها این معجزه را باور کردند و فهمیدند که این سخنان دور از لسان بشر است.
قدر زر زرگرگر بداند
قدر گوهر گوهری
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله
کاملاً با نظرات شما موافق هستم، آن زمان فیالبداهه که برای یکدیگر رجز میخواندند خود رجزشان یک شعر تمامعیار بوده است، اما پس جسارتاً اجازه میدهید که از فرمایش شما اینطور نتیجه گرفته شود که قرآن معجزهای برای ۱۴۰۰ سال پیش بوده است یا شما هم قرآن را معجزهای جاوید میدانید؟ اشکالی ندارد بگوییم که معجزهی حضرت موسی علیهالسلام مار شدن عصا و سفید و نورانی شدن دستشان و سایر موارد بود و معجزهی حضرت عیسی علیهالسلام هم بینا کردن کور و شفای پیسی و زنده کردن مردگان بود و معجزهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم قرانی بود که در زمان اوج فصاحت و بلاغت عرب نازل شد و ایشان را زمینگیر کرد، ولی این یعنی قرآن برای زمان خودش اثبات نبوت رسول خدا بوده است و برای این زمان دیگر باید به اقوال گذشتگانمان اعتماد کنیم و تاریخنویسان، مگرنه خودمان راهی به درک مستقیم اعجاز بودن قرآن نداریم ... مطمئناً شما هم چنین منظوری ندارید، در نتیجه بهتر است روی وجوهی از اعجاز بودن قرآن مانور بدهیم که خودمان هم بتوانیم از آنها دفاع کرده و اثباتشان نماییم و شخص پرسشگر را به اعراب ۱۴۰۰ سال پیش حواله ندهیم در عین حالی که میگوییم قران همین الآن هم اعجاز است و خودش اثبات رسالت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله است ... موافق نیستید؟
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
آن زمان فیالبداهه که برای یکدیگر رجز میخواندند خود رجزشان یک شعر تمامعیار بوده است،
چنین چیزی به احتمال 99 درصد یک اغراق مغرضانس!
اگه اینطوره پس چرا اعراب الان نمی تونن چنین کاری کنن؟؟؟
چی شد که دیگه نتونستن این کارو کنن؟؟؟
مثلا میگن امام علی (ع) هم اون خطبه بی نقطه خودشونو فیالبداهه گفتن!
من قربون امام علی برم ولی چنین چیزی هم خیلی بعیده!
اگه این طوره چرا بقیه خطبه های ایشون چنین ویژگی هایی ندارن!؟؟؟ ( البته بجز اون خطبه بی الف )
البته به شخصه خیلی از خطبه بی نقطه ایشون لذت بردم ...
درود بر خواهر گلم ...
... چنین چیزی به احتمال 99 درصد یک اغراق مغرضانس!
اگه اینطوره پس چرا اعراب الان نمی تونن چنین کاری کنن؟؟؟
چی شد که دیگه نتونستن این کارو کنن؟؟؟
مثلا میگن امام علی (ع) هم اون خطبه بی نقطه خودشونو فیالبداهه گفتن!
من قربون امام علی برم ولی چنین چیزی هم خیلی بعیده!
اگه این طوره چرا بقیه خطبه های ایشون چنین ویژگی هایی ندارن!؟؟؟ ( البته بجز اون خطبه بی الف )
البته به شخصه خیلی از خطبه بی نقطه ایشون لذت بردم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بعید میدانم مغرضانه باشد ولی احتمالش هست که کمی اغراق داشته باشد، اما دیگر اینکه آن زمان عربی در اوج فصاحتش بوده است فکر کنم مورد اتفاق باشد، حالا چرا الآن عربی آنقدر شکوفا نیست را نمیدانم، از هر کسی بپرسید میگوید به همان دلیل که در قرن هفت فارسی خیلی شکوفا بود و الآن نیست، اگر هم سلیقهای باشد یک نفر ممکن است بگوید فارسی با شعر نیمایی اوج گرفت ... تا معیارهای بحث دقیق مشخص نباشد نمیتوان گفت که این بحث سلیقهای است یا نیست، ولی در تاپیک دیگری که روی تحدی و اعجاز قرآن بود جناب استوار و آرماندانشجو بحثی در این زمینه داشتند و جناب استوار بیان کردند که اینجا سلیقه نقش اساسی ندارد، سپس معیارهای دیگری را مطرح کردند که حقیر سر در نیاوردم، شما اگر اطلاعات ادبیاتان خوب باشد ان شاء الله سر در بیاورید ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
پاسخ : باسلام وتشکر .
در زمینه اثبات وجود خدا، براهین بسیارى وجود دارد. کتاب های زیادى در این زمینه تألیف شده است. ا
در مورد اثبات وجود خدا ما به بیان دو برهان در این زمینه اکتفا مىکنیم.
الف) برهان نظم:
خداپرستان براى اثبات خداى جهان به دلایل فراوانى استدلال کردهاند. در میان دلایل آنها روشنترین و
قانعکنندهترین دلیلى که جلب نظر مىکند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مىکند و هم وجدان را راضى مىسازد. از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و فلاسفه الهى بوده است.
پایه هاى اساسى این برهان: این برهان بر دو پایه اساسى قرار دارد:
1ـ در هر گوشه اى از این جهان پهناور آثار نظم و حساب و قانون و هدف به چشم مى خورد.
2- هر دستگاهى چنین باشد، سازنده آن یک مبدأ عالم و عاقل است.
اکنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.
پایه اول: در هر گوشهاى از جهان پهناور، دستگاه هاى منظم و سازمانهاى مرتب به چشم مىخورد، برنامه و حساب و قانون حتى بر کوچک ترین اجزای عالم حکومت مىکند. هر یک از این موجودات گوناگون چون لشکرى انبوه که به دستههاى مختلفى تقسیم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حرکت مىکنند.
جهان هستى درهم و برهم نیست. همه موجودات و حوادث در یک خط سیر معینى سیر مىکنند.
یک نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در میان تمام اجزا و موجودات عالم هستى مشاهده مىشود که در اولین نظر محسوس است.
براى روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نکات زیر جلب مىکنیم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم کرات و سیارات:
نیوتن منجم معروف، در نظریه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مىگوید: قانون جاذبه عمومى به ضمیمه قوه «گریز از مرکز» بر تمامى سیارات حکمفرما است. در هر یک از اجرام بالا، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد. از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقیم با حجم دو جسم و نسبت معکوس با مجذور دو جسم دارد، وزن هر یک از سیارات متناسب با فاصله و سرعت سیر آنها است، بنابراین اگر تساوى بین این دو ناموس برقرار نبود، یعنى مثلًا قوه جاذبه بیشتر از قوه دافعه مىشد، جسم بزرگ تر، کوچک تر را به سوى خود جذب مىکرد. اگر قوه دافعه زیادتر مىشد، سیارات تدریجا از مرکز خود دور شده، نابود مىگردیدند. یعنى در اجرام سماوى این دو نیرو به طور متساوى حکمفرما است که اگر کوچک ترین تخلفى روى دهد، یعنى قوه جاذبه و یا نیروى گریز از مرکز کم و زیاد گردد و اگر سیارات فاصله یا حجم یا سرعت سیرى را که دست قدرت براى آنها تعیین کرده، از دست بدهند، وضع آنها به کلى به هم مىخورد و این خود یکى از مصادیق نظم در جهان بالا است.
حرکت سیارات یکى از شواهد بارز نظم است که روى یک حساب منظم و دقیقى به طور یکنواخت در حرکتند. طى هزاران سال کم ترین تغییرى در وضع آنها دیده نمىشود.
خسوف و کسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زیرا مىتوان وقوع آنها را از سالها قبل دقیقا پیشبینى کرد و این خود به خوبى حکایت مىکند که گردش کواکب چقدر منظم و دقیق است. در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه کسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مىگیرد. پس از گذشتن این مدت باز کسوف و خسوف در اوقات معین تکرار مىشود. یعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبى، مشابه جریان قبل قرار مىگیرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در کوچک ترین ذرات عالم:
کوچک ترین موجودى که تاکنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزای آن مىباشد. اتم که از شگفتانگیزترین موجودات جهان آفرینش است، به قدرى ریز و کوچک مىباشد که حتى با نیرومندترین میکروسکوپهاى الکترونى که موجودات را چندین دههزار برابر بزرگ تر نشان مىدهد، قابل رؤیت نیست. محاسبات علمى و ریاضى و آثار گوناگونى که ضمن آزمایشها روى شیشههاى عکاسى ظاهر مىشود، بشر را به وجود این موجود حیرتآور پر از قدرت هدایت نموده است.
اتمها همان واحدها و مصالح ساختمان عظیم جهان ماده است که از به هم پیوستن آنها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع این جهان به وجود آمده است.
تمام اجسام و موجودات عالم طبیعت مجموعهاى است از اتمها و یک جسم بسیار کوچک که به زحمت به چشم دیده مىشود، در حقیقت از تراکم میلیونها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه کوچکى داراى اجزاء متعددى است که عمده آنها سه قسمت زیر است که آنها را به منزله ارکان اتم مىشود معرفى کرد:
«پروتون» که داراى بار الکتریکى مثبت است. «نوترون» که از نظر خاصیت الکتریکى خنثى است. «الکترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مىشود.
این اجزای بىنهایت ریز به طور شگفتانگیزى ساختمان اتم را تشکیل دادهاند، به این ترتیب که پروتون و نوترون به طور اجتماع در مرکز قرار گرفته، هسته اتم را تشکیل مىدهند و ذرات الکترونها هم در فاصلههاى معینى در اطراف هسته به سرعت سرسامآورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حرکت الکترونها را به حرکت دورانى سیارات تشبیه کردهاند، با این تفاوت که اگر تعجب نکنید، سرعت سیر سارات اتمى به مراتب از سرعت سیر سیارات منظومه شمسى بیشتر است. تعداد ذرات هسته و الکترونها و فاصله آنها و بالاخره مداراتشان در اتمها فرق مىکند.
ابعاد اتمها: پروتون که یکى از اجزای هستهاى اتم است، به اندازهاى کوچک است که هرگاه هزار میلیارد تا دههزار میلیارد از آنها کنار هم چیده شوند، تازه طول این صف عجیب فقط یک سانتیمتر خواهد بود.
حجم یک اتم بیش از هزار برابر حجم یک پروتون مىباشد، ولى تمام این حجم هم پر نیست. فاصله میان الکترونها و هسته که نسبت به حجم هسته بسیار وسیع مىباشد، کاملًا خالى است. براى تصویر این فضاى عجیب کافى است بدانیم که اگر قطر یک اتم را یک کیلومتر فرض کنیم، تنها یک متر آن به وسیله هسته و پروتون اشغال شده، الکترونها در فاصله یک کیلومترى به دور هسته گردش مىکنند و بقیه را یک فضاى خالى تشکیل مىدهد.
قسمت پر و اشغال شده اتمها نسبت به فضاى خالى آنها به قدرى ناچیز است که درست مانند جرم کره خورشید است. در مقابل فضاى وسیع میان آن و دورترین سیارات. روى این حساب پیداست که قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسیار کوچک است. به گفته «ژولیو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم و تمام اجزای اتمهاى آن را به وسیله مثلًا فشار فوقالعاده به هم بچسبانیم، همین بدن انسان به قدرى کوچک مىشود که به زحمت مىتوان آن را مشاهده کرد. عجیبتر آن که این جسم بسیار کوچک وزن اولیه
خود را از دست نخواهد داد، یعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلًا همان 70 کیلوگرم خواهد بود.
از سریع هم سریعتر الکترونها که ذراتى سبکوزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مرکزى اتم با سرعت سرسامآورى حرکت مىکنند. در اتم هیدروژن که سادهترین اتمها است و داراى یک الکترون مىباشد، سرعت سیر الکترون سه هزار کیلومتر در ثانیه است. در اتم اورانیوم که الکترونهاى متعددى دارد، سرعت حرکت آنها به 164 و 201 کیلومتر در ثانیه مىرسد.
اکنون فکر کنید در این میدان بىنهایت کوچک موجودى با این سرعت عجیب، گردش کند، چه وضعى به خود گرفته و در یک ثانیه چند مرتبه گرد مرکز خود باید طواف کند و چه مسافتى را بپیماید؟
با توجه به این بیان تصدیق خواهد کرد که سیارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى که دارد، هرگز به گرد این الکترونهاى کوچک و ناچیز نمىرسد.
تفاوت اتمها: سابق بر این گمان مىکردند که ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاک، آتش ساخته شده و این چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسیط بوده، قابل تجزیه نیستند، ولى در اثر تحقیقات و آزمایش علمى معلوم شد که نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نیست، بلکه این چهار عنصر اساسا قابل تجزیه بوده و خود از عناصر بسیط دیگرى پدید آمدهاند.
از این عناصر تاکنون حدود 104 عنصر کشف شده که از حیث تعداد ذرات هستهاى و الکترونها با هم تفاوت دارند و همین اختلاف است که تنوع اتمها را ایجاب کرده است.
به این معنى که این اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى که در خواص فیزیکى و شیمیایى دارند، تفاوت و اختلافى جز در کم و زیاد تعداد الکترونها و پروتونها ندارند.
ساده ترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط داراى یک الکترون و یک پروتون است تا مىرسد به اتم اورانیوم که در آن 92 الکترون «دیوانهوار» در مدارات متعدد دور هسته مرکزى (که داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مىباشد) در گردشند. بعد از عنصر اورانیوم عناصر دیگرى کشف شده که داراى الکترونهاى بیشترى هستند.
مطالعه در عالم «بىنهایت کوچک» اتمها درسهایى به ما مىآموزد که ما را به خداوند «بىنهایت بزرگ» راهنمایى
کرده، به عظمت و قدرت و علم بىپایان او آشنا مىسازد.
در اینجا کافى است که ما چهار قسمت را که بیش از همه جلب توجه مىکند و هر کدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفریننده اتم مىباشد مورد مطالعه قرار دهیم:
1- نظم اتمها: 104 عنصرى که تاکنون کشف شده، همه داراى یک قاعده منظم و ترتیب مخصوصى مىباشد که تعداد الکترونهاى آنها به ترتیب از یک شروع شده، تدریجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مىرود. به طورى که توانستهاند تمام آنها را دستهبندى کرده و تحت یک جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم کنند.
2- تعادل نیروى جاذبه و دافعه: دو «بار» مخالف الکتریسیته همواره یکدیگر را جذب مىکنند، یعنى اگر یک جسم که حامل الکتریسیته مثبت است، با دیگرى که داراى الکتریسیته منفى است، نزدیک شود، آن دو جسم به سوى یکدیگر حرکت کرده و همدیگر را در آغوش مىفشارند و جرقهاى که باید نام آن را برق عشق گذارد، می جهد.
روى این حساب، الکترونها که داراى بار منفى و پروتونها که حامل بار مثبت هستند، باید به فوریت یکدیگر را جذب کنند واین گردشهاى پرهیجان جاى خود را در دل اتمها به سکون مرگبارى بدهند. اگر چنین مىشد، جهان وضع دیگرى به خود مىگرفت، ولى هرگز چنین حادثهاى در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد و این، روى یک حساب کلى دقیق و پایدارى مىباشد که این تعادل عجیب و نظم شگفتانگیز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز این مطلب در این است که یک نظم و حساب معینى در اندرون اتم حکومت مىکند که نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعنى یک قوه دیگرى که در اثر گردش دورانى الکترونها به دور هسته تولید مىشود و آن را قوه گریز از مرکز مىنامند، قوه جاذبه هسته مرکزى را تعدیل مىبخشد.
«قوه گریز از مرکز» که در اثر حرکت دورانى به وجود مىآید و قدرت آن متناسب با سرعت حرکت مىباشد، همواره جسم متحرک را از هسته مزبور به عقب مىراند. از طرفى هم هسته مرکزى با قوه جاذبه که در اثر نزدیکى دو «بار» الکتریکى تولید شده، الکترونها را به شدت به طرف خود مىکشاند.
اکنون فکر کنید که براى حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الکترونها به اندازهاى باشد که قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن باشد. اگر کوچک ترین تجاوزى از این حد و قانون معین رخ دهد، دستگاه اتم از کار خواهد افتاد، یعنى اگر کمى قوه گریز از مرکز زیادتر شود، الکترونها به زودى فرار کرده و اتم تجزیه مىشود. اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزای اتم به زودى به هم نزدیک شده و از کار خواهد افتاد. به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فکر کنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوقالعاده کوچک چه کار مشکلى است.
3- نیروى فوقالعاده اتم: هسته اتم که از ذرات پروتون و نوترون تشکیل یافته، داراى یک نیروى فوقالعاده عظیمى مىباشد که در دل هسته اتم نهفته است. این ذرات چیزى جز «نیرو و انرژى متراکم» نیستند. وقتى این نیرو از هسته اتم آزاد مىشود، تولید یک انرژى عظیم مىکند که آثار خارقالعادهاى به وجود مىآورد. با این همه، این نیروى بزرگ به طور اسرارآمیزى در درون ذرات بىنهایت کوچک هسته اتم مهار شده و آزاد کردن آن به این سادگى و آسانى هم امکانپذیر نیست، بلکه براى این منظور احتیاج به ماشینهاى عظیم الکتریکى دارد.
حال فکر کنید اگر این دیو دیوانه به زودى مىتوانست زنجیر خود را پاره کرده و اتم را منفجر سازد، چقدر زندگى در این جهان خطرناک و مشکل بود.
مطالعات این نکات توحیدى درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزى که در هر قسمت از آن به کار رفته و نیروى فوقالعادهاى که در دل آن نهفته است، ما را به یک منبع عظیم قدرت و علم که به وجود آورنده آن است، راهنمایى مىکند.
راستى آیا ممکن است این همه دقایق و اسرار نظامى را که در وجود یک موجود بىنهایت کوچکى به کار رفته است، معلول عواملى دانست که کاملًا از آنها بىاطلاع و بىخبر مىباشد، حتى به اندازه یک کودک دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟
پایه دوم: سازمانى با این نظم و دقت نمىتواند معلول تصادف و اتفاق باشد. یعنى علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد کرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حکیم ممکن نیست) نتیجه مىگیریم که جهان داراى مبدئى دانا و توانا است که این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصى ایجاد کرده و رهبرى مىکند.
براى مطالعه در باب استدلالهاى فلسفى دو کتاب زیر بسیار مفید است:
1- جوادى، محسن، درآمدى بر خداشناسى فلسفى، نشر معارف؛
2- اصول فلسفه و روش رئالیسم، با تعلیقات شهید مطهرى، ج 5.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله.
پوزش بابت تاخیر؛ به اینترنت دسترسی نداشتم.
اشاره جناب آرمان به آیاتی از قرآن در مورد جنگ و جهاد بود که آن آیات را با عنوان خشونت قرآنی یاد فرموده بودند؛
بعد، بنده در پاسخ اصولی را از همان قرآن عرض کردم تا نشان دهم که ایشان درست و منصفانه به آیات توجه نکرده اند.
بعد شما فرمودید:
یعنی شما هم موضوع را ناظر به آیات جنگ و جهاد می دانستید و خشونت را ناظر به همین ایات می دانستید که چنان سوالی فرموده بودید.
بعد، بنده در پاسخ شما عرض کردم:
ولی شما ناگهان، موضوع را به سمت دیگری غیر از آیات جنگ و جهاد بردید و طوری هم سوال را مطرح فرمودید که گویا اصلاً هم شما و هم بنده از اول داشتیم راجع به این موضوع گفتگو می کردیم:
در واقع خشونت که موضوع بحث بود از این منظر نیاز به تعریف نداشت که هم جناب آرمان می دانستند منظورشان از خشونت چیست و هم بنده می دانستم که دارم راجع به چه موضوعی پاسخ می دهم و هم شما که چنان سوالی فرموده بودید.
نکاتی را جناب سین فرمودند که تکمیل آن و پاسخ به سوالات شما ان شاء الله در تاپیک مرتبط؛ فقط یک نکته در مورد تفاوت ماهوی دو موضوع و اینکه در آیات جهاد "به من امر شده است" ولی در مورد آیه سوره کهف فقط گزارشی از امر خاص خداوند متعال به نبی خود و "به من هرگز چنین دستوری داده نشده است"؛ پس چون این دو موضوع ذاتاً متفاوت است گفتگو در مورد آن دو هم از مبنای متفاوتی است که در موضوع تاپیک فعلی جایی ندارد (حداقل از نظر بنده).
با احترام
درود خدای من بر برادر گلم
راستش من اصلا در جریان بحث شما با آرمان جان نبودم و نیستم! فقط یه لحظه دیدم بحثتون درباره خشونت در قران هست و شما برادر عزیزم و خواهر گلم حبیبه خانم به آرمان گفتید که این آیات که حکم کشتن مشرکین هست رو خدا زمانی نازل کرد که مسلمانان مورد آزار و اذیت مشرکین بودن واسه همین بنده عرض کردم این آیات مدنی هستن و در زمان چیرگی اسلام نازل شدن و در اون زمان قاعدتا نباید آزار و اذیتی وجود داشته باشه اگه وجود داشته بگید شاید من اشتباه میکنم ...
من اصلا موضوع مد نظرم جهاد و جلادی و جنگ و جهنم و جبهه نیست! موضوع مد نظر بنده خشونت بود! و به آیاتی که به نظر خشونتی میومدن فکر میکردم تا براتون مثال بزنم! و توجهی به این نمی کردم که مثالم حتما باید درباره جهاد باشه ...
عرض کردم موضوع مد نظر من صرفا خشونت بود و موضوع مد نظر شما صرفا خشونت در جهاد! واسه همین اشتباه شد
به روی چشم
با سلام؛ من وظیفه خودم نمی بینم که دیگران را قانع کنم من تنها برای کسی که احساس کنم دنبال دلیل و منطق است، دلیل ذکر می کنم و بس! در آینده هم برای کسی که در جواب دلیلم فقط بگوید: سفسطه است و ایرادش را نگوید. چیزی نمی گویم!! چنین کسی از قبل راهش را مشخص کرده است: نپذیرفتن و لجاجت کردن! واکنش عاقلانه به کسی که می گوید:
چیزی نیست جز چیزی نگفتن. الآن هم ممنونم که جواب دادید. یک نصیحت کاملانه دوستانه: باور کن! لجاجت و تعصب خسران بار است.اعجاز لفظی قرآن یعنی چی !
مثلا اگر کسی معمولی حرف بزنه ... حرفش فلانه .
اگر یه کم با گوشه و کنایه بگه ... حرفش درسته .
اگر یه کم نظمش بیشتر باشه .... حتما درسته درسته و ماله یه آدم خیلی درسته
و اگر نظمش خیلی خیلی خیلی خیلی زیاد باشه ... معجزست و کاره خداست !!!
سلام....گرامی....به هر حال بحث از یک برهان ساده و دم دستی و گفت و گو های ساده حول و حوش برهان نظم...با پست شما کشیده می شد به قول شما به مبحث سنگین اصالت وجود.اگر شما به پست های پیشین دقت داشته باشید و از ابتدا یک مرور داشه باشید به حرف بنده می رسید.....و واقعیت من احساس کردم که دیگر از حوصله ام خارج است که بتوانم وقتی برای بحث بگذارم.ولی به هر حال در خلوت خود دو دوتا چهار تا که کردم، این حرف های شما به شدت به نظرم سفسطه آمد و بیشتر مرا یاد کودکی هایم انداخت که برای خودم داستان سرایی می کردم، در مورد خدا و دنیا...
ماده نقضان است و نقصان نیاز به خلقت ندارد، خدا خیرتان بدهد....با دین و قرآن هم که اصلا سنخیتی ندار..من در تصورم و دانشم این بوده و هست که اصلا برای اثبات واجب والوجود که ما بخواهیم در مورد کیفیاتش صحبت کنیم، که حالا مثلا دارای شعور باشد یا نه به ماده متصول می شویم و شما خیلی راحت بیان داشتید که ماده نیاز به خلقت ندارد و ماده نقصان است و الی آخر....به هر حال، بنده این ها را متناقض دیدم(به قدری که، نتوانستم، آن را کتمان نکنم و بدان اشاره نداشته باشم)...ولی عرض کردم در فرصت بهتر تاپیک هایی ایجاد می کنم...و در آخر اینکه بهتر است که احیانا به هیچوجه قضاوت هایی نسب به مخاطبانمان نداشته باشیم...و قضاوتی هست، آن را خدا داشته باشد...که شما بهتر می دانید....
سلام عزیزم
قران از نظر محتوا و اشارات علمی بی بدیلش و همچنین پیش بینی های تاریخی که درست از آب در اومدن و دستورات و احکامی که صحیح و مفید برای فرد و جامعه هستن و ... در کنار فصاحت و بلاغت زیباش دلیلی بر غیر بشری بودنشه!
دقت کنید که محتوا و فصاحت کنار هم دلیلی بر غیر بشری بودن قرآنن! نه هرکدوم جداگونه!!!!!
عذر می خوام بسی خندیدیم چه راهکار خوبی
شما باید زبان شناس باشی تا بفهمی نه این که فقط شنونده باشی
چه قدر هم تحقیق کردید تا این کشف کردید
حتی در مورد سعدی و فردوسی و حافظ هم فارس بودن شرط نیست زبان شناس بودن شرط است.البته از محتوای اشعار این شعرا شما به فصاحت وبلاغت اشاره کردید که معیار کدام است.در حالی که بحثی در فصاحت و بلاغت در مورد این شعرا نیست بلکه نگاه حماسی و عرفانی و یا ... در مورد این شعرا بحث است در جامعه.
و اگر بخواهیم به فصاحت و بلاغت کلام شعر آنها برسیم باید به یک فرد زبان شناس که در ادبیات فارسی مهرت دارد رجوع کنیم نه اینکه چون من تمایلات اعتقادیم به حافظ بیشتر است پس او فصیحتر شعر گفته است بنده خودم وقتی اشعار مولوی را می شنوم فکر می کنم که درد دل من است ولی علمای زبان شناس سعدی را خدای سخن می گویند.و واقعاً سعدی بلیغ شعر و سخن گفته است. ولی از لحاظ اعتقادی و روحیه خودم اشعار مولوی و حافظ برایم دلنشینتر است پس فصاحت و بلاغت به گوش داد ن و شنیدن و پسندیدن افراد نیست بلکه به ادبیاتی که در آن زبان استفاده شده است ربط دارد.
این را هم بگویم حتی ادبای عرب غیر مسلمان هم به فصاحت و بلاغت قرآن که نمونه ندارد اعتراف کردند و تحدی قرآن (به مبارزه طلبیدن برای آوردن چنین کتابی حتی در یک سوره)در این مورد هم در چند جای قرآن آمده است.و چه تحقیقاتی کردی که به این نتایج بسیار مهم رسیدی:khandeh!::Moteajeb!::Nishkhand: به به با شنیدن قرآن پی بردی که زیبا سخن می گوید بدون اینکه از علمای ادبیات عرب باشی؟
درود بر شما!
بنده تلاش کردم به تحدی پاسخ بدم!
و از پاسخی که کارشناسان دادن ملتفت شدم که اوج فصاحت یک اغراق هست ...
و فهمیدم که قرآن جنبه های اعجازی والاتری داره که کنار هم یک معجزه رو میسازن نه هرکدوم به تنهایی!
اگه شما مدعی هستید که قران تنها فصاحت و بلاغتش به تنهایی معجزس! من از شما سوال می پرسم! به من بگید که:
مرجان لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یا قوت؟
قربان وفاتم به وفاتم گذری کن
تا بوت مگر بشنوم از رخنه تابوت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ
سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
[FONT=arial]کدام یک از این دو فصیح تر هستن؟؟؟ برای پاسخ خودتون دلیل ارائه کنید!
البته می دونم که اون شعر عاشقونس ولی ما الان کاری به محتوا نداریم و فقط فصاحت مد نظره!
شاید هم من اشتباه می کنم ولی خوشحال میشم به اشتباهم پی ببرم ...
[FONT=arial]الان باید برم اگه پاسخی دادید فردا مطالعش می کنم ... فعلا [FONT=arial]
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ
مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا کَسَبَ
سَیَصْلَى نَارًا ذَاتَ لَهَبٍ
وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ
فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
کدام یک از این دو فصیح تر هستن؟؟؟ برای پاسخ خودتون دلیل ارائه کنید!
البته می دونم که اون شعر عاشقونس ولی ما الان کاری به محتوا نداریم و فقط فصاحت مد نظره!
شاید هم من اشتباه می کنم ولی خوشحال میشم به اشتباهم پی ببرم ...
گل پسر عزیز دلم فدات بشم در هر مساله ای باید به متخصص آن رجوع کرد نه به من و امثال من مثلا در مورد این دو نوشته که یکی شعر پارسی است و دیگری عربی که سوره ای از قرآن کریم است اگر بخواهی آن دو را مقایسه کنی باید به فردی رجوع کنی که هم در ادبیات عرب تخصص داشته باشد و هم در ادبیات پارسی
این را هم بگویم عربی که در زمان جاهلیت سخن می گفت با عرب الان فرق دارد.در زمان جاهلیت بلاغت و فصاحت به اوج خود رسیده بود که فکر نکنم در این زمان از لحاظ سخن گفتن به گرد پای آن زمان هم برسند همچنان که شعرای ما در زبان فارسی در زمان کنونی نمی توانند به گرد پای سعدی برسند و یا شعرای دیگر.
قرآن در زمانی نازل شد که مردم بلیغ و فصیح سخن می گفتند ولی عقلشان در اعتقاداتشان ضایع شده بود ولی از لحاظ سخن گفتن اشعاری از زمان جاهلیت به یادگار مانده که نمونه ندارد.عرب به شمشیرش نگاه می کرد شعر می گفت یا به اسبش یا به زنش و یا به .... نگاه می کرد چنان شعری می سرود که در زمان کنونی تقریباً محال است چنین اتفاقی بیافتد و به خاطر همین مساله خداوند کلماتی را در کتابی آورد که در آن زمان همتا نداشت و اعراب متحیر ماندند حتی آن را جادوی سخن خواندند که حضرت محمد از خود شعر می گوید و او جادو گر است حتی می گفتند به نزدیکی محمد رسیدید پنبه در گوش کنید که او با سخنانش شما را جادو نکند. حتی افراد بی سواد هم در آن زمان که نوشتن و خواندن نمی دانستند اشعاری به زبان می آوردند که هم اکنون علمای ادبیات عرب هم نمی توانند مثل آن را بخوانند.پس در آن زمان به خاطر فصاحت و بلاغت قرآن بود که خیلی ها این معجزه را باور کردند و فهمیدند که این سخنان دور از لسان بشر است.
قدر زر زرگرگر بداند
قدر گوهر گوهری
خدا نکنه
شما سرور مایید ...
نه این طور نیست .. شاید الان هم افرادی باشن که از سعدی و حافظ هم بهتر شعر بگن! ولی بنا به دلایلی مثل: جامعه و فرهنگ این استعدادشون کور شده!
چون زمان حافظ و سعدی شعر نزد مردم ارزش والایی داشت و شاعر جایگاه اجتماعی بسیار بالایی نزد مردم و پادشاهان داشت!
ولی امروزه این طور نیست! مردم اهل مطالعه و ادب نیستن! و شاعران جایگاه اجتماعی چندان بالایی ندارن و این باعث میشه استعدادشون شکوفا نشه!
چنین شخصی رو کجا میشه پیدا کرد؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله
کاملاً با نظرات شما موافق هستم، آن زمان فیالبداهه که برای یکدیگر رجز میخواندند خود رجزشان یک شعر تمامعیار بوده است، اما پس جسارتاً اجازه میدهید که از فرمایش شما اینطور نتیجه گرفته شود که قرآن معجزهای برای ۱۴۰۰ سال پیش بوده است یا شما هم قرآن را معجزهای جاوید میدانید؟ اشکالی ندارد بگوییم که معجزهی حضرت موسی علیهالسلام مار شدن عصا و سفید و نورانی شدن دستشان و سایر موارد بود و معجزهی حضرت عیسی علیهالسلام هم بینا کردن کور و شفای پیسی و زنده کردن مردگان بود و معجزهی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم قرانی بود که در زمان اوج فصاحت و بلاغت عرب نازل شد و ایشان را زمینگیر کرد، ولی این یعنی قرآن برای زمان خودش اثبات نبوت رسول خدا بوده است و برای این زمان دیگر باید به اقوال گذشتگانمان اعتماد کنیم و تاریخنویسان، مگرنه خودمان راهی به درک مستقیم اعجاز بودن قرآن نداریم ... مطمئناً شما هم چنین منظوری ندارید، در نتیجه بهتر است روی وجوهی از اعجاز بودن قرآن مانور بدهیم که خودمان هم بتوانیم از آنها دفاع کرده و اثباتشان نماییم و شخص پرسشگر را به اعراب ۱۴۰۰ سال پیش حواله ندهیم در عین حالی که میگوییم قران همین الآن هم اعجاز است و خودش اثبات رسالت حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله است ... موافق نیستید؟
در پناه خدا باشید :Gol:
یا علی علیهالسلام
درود بر خواهر گلم ...
چنین چیزی به احتمال 99 درصد یک اغراق مغرضانس!
اگه اینطوره پس چرا اعراب الان نمی تونن چنین کاری کنن؟؟؟
چی شد که دیگه نتونستن این کارو کنن؟؟؟
مثلا میگن امام علی (ع) هم اون خطبه بی نقطه خودشونو فیالبداهه گفتن!
من قربون امام علی برم ولی چنین چیزی هم خیلی بعیده!
اگه این طوره چرا بقیه خطبه های ایشون چنین ویژگی هایی ندارن!؟؟؟ ( البته بجز اون خطبه بی الف )
البته به شخصه خیلی از خطبه بی نقطه ایشون لذت بردم ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بعید میدانم مغرضانه باشد ولی احتمالش هست که کمی اغراق داشته باشد، اما دیگر اینکه آن زمان عربی در اوج فصاحتش بوده است فکر کنم مورد اتفاق باشد، حالا چرا الآن عربی آنقدر شکوفا نیست را نمیدانم، از هر کسی بپرسید میگوید به همان دلیل که در قرن هفت فارسی خیلی شکوفا بود و الآن نیست، اگر هم سلیقهای باشد یک نفر ممکن است بگوید فارسی با شعر نیمایی اوج گرفت ... تا معیارهای بحث دقیق مشخص نباشد نمیتوان گفت که این بحث سلیقهای است یا نیست، ولی در تاپیک دیگری که روی تحدی و اعجاز قرآن بود جناب استوار و آرماندانشجو بحثی در این زمینه داشتند و جناب استوار بیان کردند که اینجا سلیقه نقش اساسی ندارد، سپس معیارهای دیگری را مطرح کردند که حقیر سر در نیاوردم، شما اگر اطلاعات ادبیاتان خوب باشد ان شاء الله سر در بیاورید ...
در پناه خدا باشید
یا علی علیهالسلام
http://www.askdin.com/thread51755.html
سوال :
اثبات خدا برای کسی که خدا را قبول ندارد
پاسخ :
باسلام وتشکر .
در زمینه اثبات وجود خدا، براهین بسیارى وجود دارد. کتاب های زیادى در این زمینه تألیف شده است. ا
در مورد اثبات وجود خدا ما به بیان دو برهان در این زمینه اکتفا مىکنیم.
الف) برهان نظم:
خداپرستان براى اثبات خداى جهان به دلایل فراوانى استدلال کردهاند. در میان دلایل آنها روشنترین و
قانعکنندهترین دلیلى که جلب نظر مىکند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مىکند و هم وجدان را راضى مىسازد. از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و فلاسفه الهى بوده است.
پایه هاى اساسى این برهان: این برهان بر دو پایه اساسى قرار دارد:
1ـ در هر گوشه اى از این جهان پهناور آثار نظم و حساب و قانون و هدف به چشم مى خورد.
2- هر دستگاهى چنین باشد، سازنده آن یک مبدأ عالم و عاقل است.
اکنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.
پایه اول: در هر گوشهاى از جهان پهناور، دستگاه هاى منظم و سازمانهاى مرتب به چشم مىخورد، برنامه و حساب و قانون حتى بر کوچک ترین اجزای عالم حکومت مىکند. هر یک از این موجودات گوناگون چون لشکرى انبوه که به دستههاى مختلفى تقسیم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حرکت مىکنند.
جهان هستى درهم و برهم نیست. همه موجودات و حوادث در یک خط سیر معینى سیر مىکنند.
یک نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در میان تمام اجزا و موجودات عالم هستى مشاهده مىشود که در اولین نظر محسوس است.
براى روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نکات زیر جلب مىکنیم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم کرات و سیارات:
نیوتن منجم معروف، در نظریه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مىگوید: قانون جاذبه عمومى به ضمیمه قوه «گریز از مرکز» بر تمامى سیارات حکمفرما است. در هر یک از اجرام بالا، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد. از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقیم با حجم دو جسم و نسبت معکوس با مجذور دو جسم دارد، وزن هر یک از سیارات متناسب با فاصله و سرعت سیر آنها است، بنابراین اگر تساوى بین این دو ناموس برقرار نبود، یعنى مثلًا قوه جاذبه بیشتر از قوه دافعه مىشد، جسم بزرگ تر، کوچک تر را به سوى خود جذب مىکرد. اگر قوه دافعه زیادتر مىشد، سیارات تدریجا از مرکز خود دور شده، نابود مىگردیدند. یعنى در اجرام سماوى این دو نیرو به طور متساوى حکمفرما است که اگر کوچک ترین تخلفى روى دهد، یعنى قوه جاذبه و یا نیروى گریز از مرکز کم و زیاد گردد و اگر سیارات فاصله یا حجم یا سرعت سیرى را که دست قدرت براى آنها تعیین کرده، از دست بدهند، وضع آنها به کلى به هم مىخورد و این خود یکى از مصادیق نظم در جهان بالا است.
حرکت سیارات یکى از شواهد بارز نظم است که روى یک حساب منظم و دقیقى به طور یکنواخت در حرکتند. طى هزاران سال کم ترین تغییرى در وضع آنها دیده نمىشود.
خسوف و کسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زیرا مىتوان وقوع آنها را از سالها قبل دقیقا پیشبینى کرد و این خود به خوبى حکایت مىکند که گردش کواکب چقدر منظم و دقیق است. در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه کسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مىگیرد. پس از گذشتن این مدت باز کسوف و خسوف در اوقات معین تکرار مىشود. یعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبى، مشابه جریان قبل قرار مىگیرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در کوچک ترین ذرات عالم:
کوچک ترین موجودى که تاکنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزای آن مىباشد. اتم که از شگفتانگیزترین موجودات جهان آفرینش است، به قدرى ریز و کوچک مىباشد که حتى با نیرومندترین میکروسکوپهاى الکترونى که موجودات را چندین دههزار برابر بزرگ تر نشان مىدهد، قابل رؤیت نیست. محاسبات علمى و ریاضى و آثار گوناگونى که ضمن آزمایشها روى شیشههاى عکاسى ظاهر مىشود، بشر را به وجود این موجود حیرتآور پر از قدرت هدایت نموده است.
اتمها همان واحدها و مصالح ساختمان عظیم جهان ماده است که از به هم پیوستن آنها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع این جهان به وجود آمده است.
تمام اجسام و موجودات عالم طبیعت مجموعهاى است از اتمها و یک جسم بسیار کوچک که به زحمت به چشم دیده مىشود، در حقیقت از تراکم میلیونها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه کوچکى داراى اجزاء متعددى است که عمده آنها سه قسمت زیر است که آنها را به منزله ارکان اتم مىشود معرفى کرد:
«پروتون» که داراى بار الکتریکى مثبت است. «نوترون» که از نظر خاصیت الکتریکى خنثى است. «الکترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مىشود.
این اجزای بىنهایت ریز به طور شگفتانگیزى ساختمان اتم را تشکیل دادهاند، به این ترتیب که پروتون و نوترون به طور اجتماع در مرکز قرار گرفته، هسته اتم را تشکیل مىدهند و ذرات الکترونها هم در فاصلههاى معینى در اطراف هسته به سرعت سرسامآورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حرکت الکترونها را به حرکت دورانى سیارات تشبیه کردهاند، با این تفاوت که اگر تعجب نکنید، سرعت سیر سارات اتمى به مراتب از سرعت سیر سیارات منظومه شمسى بیشتر است. تعداد ذرات هسته و الکترونها و فاصله آنها و بالاخره مداراتشان در اتمها فرق مىکند.
ابعاد اتمها: پروتون که یکى از اجزای هستهاى اتم است، به اندازهاى کوچک است که هرگاه هزار میلیارد تا دههزار میلیارد از آنها کنار هم چیده شوند، تازه طول این صف عجیب فقط یک سانتیمتر خواهد بود.
حجم یک اتم بیش از هزار برابر حجم یک پروتون مىباشد، ولى تمام این حجم هم پر نیست. فاصله میان الکترونها و هسته که نسبت به حجم هسته بسیار وسیع مىباشد، کاملًا خالى است. براى تصویر این فضاى عجیب کافى است بدانیم که اگر قطر یک اتم را یک کیلومتر فرض کنیم، تنها یک متر آن به وسیله هسته و پروتون اشغال شده، الکترونها در فاصله یک کیلومترى به دور هسته گردش مىکنند و بقیه را یک فضاى خالى تشکیل مىدهد.
قسمت پر و اشغال شده اتمها نسبت به فضاى خالى آنها به قدرى ناچیز است که درست مانند جرم کره خورشید است. در مقابل فضاى وسیع میان آن و دورترین سیارات. روى این حساب پیداست که قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسیار کوچک است. به گفته «ژولیو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم و تمام اجزای اتمهاى آن را به وسیله مثلًا فشار فوقالعاده به هم بچسبانیم، همین بدن انسان به قدرى کوچک مىشود که به زحمت مىتوان آن را مشاهده کرد. عجیبتر آن که این جسم بسیار کوچک وزن اولیه
خود را از دست نخواهد داد، یعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلًا همان 70 کیلوگرم خواهد بود.
از سریع هم سریعتر الکترونها که ذراتى سبکوزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مرکزى اتم با سرعت سرسامآورى حرکت مىکنند. در اتم هیدروژن که سادهترین اتمها است و داراى یک الکترون مىباشد، سرعت سیر الکترون سه هزار کیلومتر در ثانیه است. در اتم اورانیوم که الکترونهاى متعددى دارد، سرعت حرکت آنها به 164 و 201 کیلومتر در ثانیه مىرسد.
اکنون فکر کنید در این میدان بىنهایت کوچک موجودى با این سرعت عجیب، گردش کند، چه وضعى به خود گرفته و در یک ثانیه چند مرتبه گرد مرکز خود باید طواف کند و چه مسافتى را بپیماید؟
با توجه به این بیان تصدیق خواهد کرد که سیارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى که دارد، هرگز به گرد این الکترونهاى کوچک و ناچیز نمىرسد.
تفاوت اتمها: سابق بر این گمان مىکردند که ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاک، آتش ساخته شده و این چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسیط بوده، قابل تجزیه نیستند، ولى در اثر تحقیقات و آزمایش علمى معلوم شد که نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نیست، بلکه این چهار عنصر اساسا قابل تجزیه بوده و خود از عناصر بسیط دیگرى پدید آمدهاند.
از این عناصر تاکنون حدود 104 عنصر کشف شده که از حیث تعداد ذرات هستهاى و الکترونها با هم تفاوت دارند و همین اختلاف است که تنوع اتمها را ایجاب کرده است.
به این معنى که این اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى که در خواص فیزیکى و شیمیایى دارند، تفاوت و اختلافى جز در کم و زیاد تعداد الکترونها و پروتونها ندارند.
ساده ترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط داراى یک الکترون و یک پروتون است تا مىرسد به اتم اورانیوم که در آن 92 الکترون «دیوانهوار» در مدارات متعدد دور هسته مرکزى (که داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مىباشد) در گردشند. بعد از عنصر اورانیوم عناصر دیگرى کشف شده که داراى الکترونهاى بیشترى هستند.
مطالعه در عالم «بىنهایت کوچک» اتمها درسهایى به ما مىآموزد که ما را به خداوند «بىنهایت بزرگ» راهنمایى
کرده، به عظمت و قدرت و علم بىپایان او آشنا مىسازد.
در اینجا کافى است که ما چهار قسمت را که بیش از همه جلب توجه مىکند و هر کدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفریننده اتم مىباشد مورد مطالعه قرار دهیم:
1- نظم اتمها: 104 عنصرى که تاکنون کشف شده، همه داراى یک قاعده منظم و ترتیب مخصوصى مىباشد که تعداد الکترونهاى آنها به ترتیب از یک شروع شده، تدریجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مىرود. به طورى که توانستهاند تمام آنها را دستهبندى کرده و تحت یک جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم کنند.
2- تعادل نیروى جاذبه و دافعه: دو «بار» مخالف الکتریسیته همواره یکدیگر را جذب مىکنند، یعنى اگر یک جسم که حامل الکتریسیته مثبت است، با دیگرى که داراى الکتریسیته منفى است، نزدیک شود، آن دو جسم به سوى یکدیگر حرکت کرده و همدیگر را در آغوش مىفشارند و جرقهاى که باید نام آن را برق عشق گذارد، می جهد.
روى این حساب، الکترونها که داراى بار منفى و پروتونها که حامل بار مثبت هستند، باید به فوریت یکدیگر را جذب کنند واین گردشهاى پرهیجان جاى خود را در دل اتمها به سکون مرگبارى بدهند. اگر چنین مىشد، جهان وضع دیگرى به خود مىگرفت، ولى هرگز چنین حادثهاى در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد و این، روى یک حساب کلى دقیق و پایدارى مىباشد که این تعادل عجیب و نظم شگفتانگیز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز این مطلب در این است که یک نظم و حساب معینى در اندرون اتم حکومت مىکند که نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعنى یک قوه دیگرى که در اثر گردش دورانى الکترونها به دور هسته تولید مىشود و آن را قوه گریز از مرکز مىنامند، قوه جاذبه هسته مرکزى را تعدیل مىبخشد.
«قوه گریز از مرکز» که در اثر حرکت دورانى به وجود مىآید و قدرت آن متناسب با سرعت حرکت مىباشد، همواره جسم متحرک را از هسته مزبور به عقب مىراند. از طرفى هم هسته مرکزى با قوه جاذبه که در اثر نزدیکى دو «بار» الکتریکى تولید شده، الکترونها را به شدت به طرف خود مىکشاند.
اکنون فکر کنید که براى حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الکترونها به اندازهاى باشد که قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن باشد. اگر کوچک ترین تجاوزى از این حد و قانون معین رخ دهد، دستگاه اتم از کار خواهد افتاد، یعنى اگر کمى قوه گریز از مرکز زیادتر شود، الکترونها به زودى فرار کرده و اتم تجزیه مىشود. اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزای اتم به زودى به هم نزدیک شده و از کار خواهد افتاد. به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فکر کنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوقالعاده کوچک چه کار مشکلى است.
3- نیروى فوقالعاده اتم: هسته اتم که از ذرات پروتون و نوترون تشکیل یافته، داراى یک نیروى فوقالعاده عظیمى مىباشد که در دل هسته اتم نهفته است. این ذرات چیزى جز «نیرو و انرژى متراکم» نیستند. وقتى این نیرو از هسته اتم آزاد مىشود، تولید یک انرژى عظیم مىکند که آثار خارقالعادهاى به وجود مىآورد. با این همه، این نیروى بزرگ به طور اسرارآمیزى در درون ذرات بىنهایت کوچک هسته اتم مهار شده و آزاد کردن آن به این سادگى و آسانى هم امکانپذیر نیست، بلکه براى این منظور احتیاج به ماشینهاى عظیم الکتریکى دارد.
حال فکر کنید اگر این دیو دیوانه به زودى مىتوانست زنجیر خود را پاره کرده و اتم را منفجر سازد، چقدر زندگى در این جهان خطرناک و مشکل بود.
مطالعات این نکات توحیدى درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزى که در هر قسمت از آن به کار رفته و نیروى فوقالعادهاى که در دل آن نهفته است، ما را به یک منبع عظیم قدرت و علم که به وجود آورنده آن است، راهنمایى مىکند.
راستى آیا ممکن است این همه دقایق و اسرار نظامى را که در وجود یک موجود بىنهایت کوچکى به کار رفته است، معلول عواملى دانست که کاملًا از آنها بىاطلاع و بىخبر مىباشد، حتى به اندازه یک کودک دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟
پایه دوم: سازمانى با این نظم و دقت نمىتواند معلول تصادف و اتفاق باشد. یعنى علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد کرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حکیم ممکن نیست) نتیجه مىگیریم که جهان داراى مبدئى دانا و توانا است که این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصى ایجاد کرده و رهبرى مىکند.
براى مطالعه در باب استدلالهاى فلسفى دو کتاب زیر بسیار مفید است:
1- جوادى، محسن، درآمدى بر خداشناسى فلسفى، نشر معارف؛
2- اصول فلسفه و روش رئالیسم، با تعلیقات شهید مطهرى، ج 5.