آیا لازم است قرآن با علوم بشری همسویی و همخوانی داشته باشد؟
تبهای اولیه
پرسش:
آیا لازم است قرآن با علوم بشری همسویی و همخوانی داشته باشد؟
در این مبحث از سخنان استاد مكرم: آقای ملكیان استفاده شد.
پاسخ:
برای پاسخ به این پرسش لازم است از یك طرف روشن سازیم كه مقصود از علوم بشری چیست؟
علوم بشری از نظر روش شامل چهار دسته است:
الف. علوم عقلی مثل منطق، ریاضیات و فلسفه و ...
ب. علوم نقلی مثل تاریخ و ...
ج. علوم شهودی مثل عرفان و ...
د. علوم تجربی كه به دو شاخه تقسیم میشود:
1. علوم طبیعی، مثل فیزیك و شیمی و ...
2. علوم انسانی، مثل روانشناسی، جامعهشناسی و ...
و علوم بشری از نظر میزان اعتبار و یقین آور بودن به دو سطح تقسیم میشوند:
اول: علوم قطعی، مثل برهانهای عقلی كه در ریاضیات و منطق مطرح است و نیز مانند نقلهای متواتر تاریخی و قضایای علوم تجربی كه به حد بداهت حسی رسیده و یقین آور شده است.
دوم: علوم ظنی، مثل اكثریت نظریههای علوم تجربی و نقلهای تاریخی و ...
و نیز لازم است كه از طرف دیگر روشن شود كه قرآن كریم وحی الهی است كه از طریق نقل متواتر به ما رسیده است و متن آن بدون تحریف و معجزه آسا است. ولی همین متن الهی شامل آیات مختلف است:
الف: آیات محكم كه شامل دو قسم است:
1. نصوص كه دلالت آنها صد در صد و قطعی است مثل: قل هو الله احمد ـ لا اله الاّ الله و ...
2. ظواهر كه دلالت آنها بین 51% تا 99% یعنی ظنی است.
ب: آیات متشابه: كه دلالت آنها در ابتدای امر روشن نیست و نیاز به ارجاع به محكمات دارد تا تأویل شود.
و نیز برخی آیات قرآن مجمل است كه لازم است با كمك آیات و روایات مبیّن شود.
و از طرف سوم لازم است روشن شود كه تناقض محال است یعنی جمع بین دو گزاره وجودی و عدمی ممكن نیست، مثل اینكه: «الف ب باشد.» و در همان شرایط «الف ب نباشد.» و این مطلب برای همه افراد بشر بدیهی بلكه مبنای علوم بشری است.
بنابراین محال است كه دو مطلب قطعی متناقض، هر دو با همدیگر درست و مطابق واقع باشند. چون مستلزم تناقض است.
نتیجهگیری: با توجه به سه مقدمه فوق نتایج زیر به دست میآید:
1. هر گاه مطلب علمی از علوم بشری قطعی باشد نمیتواند با مطلب علمی قطعی قرآنی تعارض داشته باشد چون مستلزم تناقض است.
پس لازم است كه علوم بشری قطعی با مطالب قطعی قرآن همخوانی داشته باشد.
2. همه مطالب قرآن و علوم بشری قطع آور نیست پس ممكن است در مواردی به ظاهر با همدیگر تعارض داشته باشند كه در این موارد یكی از گزارههای ظنی (نظریه علمی یا فهم ما از ظاهر آیه) مطابق واقع نیست و لازم است در مقدمات آنها تجدید نظر شود، تا حقیقت كشف شود و سازگاری علم و قرآن آشكار گردد.
3. تأكیدات و تشویق مكرر قرآن نسبت به علم نشان دهنده همسوئی آنهاست. و اگر قرآن با علوم بشری مشكل داشت، انسان را به تدبر و تفكر و تعقل و علم فرا نمیخواند.
پاسخی دیگر:
رابطه قرآن و علم از چند حالت (به صورت حصر عقلی) خارج نیست، كه هر كدام نتیجهای خاص دارد، كه آنها را از كتاب درآمدی بر تفسیر علمی قرآن خدمت شما تقدیم میكنیم: هر چند بحث ما در مورد قرآن و علوم تجربی است، اما ناچاریم بحث را به طور عام كه شامل همة مباحث دینی شود (رابطة علم و دین) مطرح كنیم و مطلب را محدود به دین، یا كتاب خاص نكنیم، ولی در پایان به نتیجهای مطابق با رابطة قرآن با علم، دست پیدا خواهیم كرد.
هر چند این یك بحث گسترده است و خود میتواند موضوع یك كتاب، قرار گیرد، ولی ما به طور اختصار، در حدی كه بتواند در این بحث راه گشا باشد به آن میپردازیم.
مقدمه، در طول اعصار و قرون متمادی، دانشمندان دینی و عالمان از هم جدا نبودند و گاه یك نفر، فیلسوف، متكلم، شاعر، ادیب، فقیه و پزشك بود؛ پس نتیجة عملی این شیوه، اختلاط علوم و موضوعات آنها و گاهی اظهار نظر هر كدام، به جای دیگر بود.
كم كم با گذشت زمان، علوم و فلسفه، از دین جدا شدند، ولی حوزههای مشترك و مختص هر كدام، معین نشد و رابطة دقیق آنها در هالهای از ابهام، قرار گرفت و این بود كه دانشمندان مختلف (فلاسفه، متكلمان، مفسران و دانشمندان علوم تجربی) سعی كردند تا مرزبندی دقیق علوم تجربی، با دین را روشن كنند و در این راه، زحمات فراوان كشیده شد و نظرات گوناگون داده شد و بعضی با دلسوزی و داعیه نجات فلسفه یا دین یا علوم تجربی وارد میدان شدند. ما به طور اختصار نظریات آنها را بررسی خواهیم كرد. در رابطة علم و دین باید دو مبحث از همدیگر مجزا شود:
اول. بحث از اصل ارتباط و نوع ارتباط (بحث نظری)
دوم. بحث از تاثیر و تاثرات علم و دین در یكدیگر (بحث عملی)
و ما اكنون در مقام اول بحث، هستیم و تاثیر و تاثرات علم و دین را، در ادامة همین فصل بررسی میكنیم.
اگر بخواهیم براساس یك تقسیم صحیح (براساس حصر عقلی) سخن برانیم باید این طور گفته شود كه:
احتمالاتی كه در مورد رابطة علم و دین میتواند گفته شود عبارتند از:
رابطهای ندارند = جدایی مطلق علم و دین
رابطة خصمانه است = تعارض علم و دین
رابطهای دارند
رابطة غیرخصمانه است
پس ما از چهارنوع رابطه بین علم و دین، میتوانیم سخن بگوییم:
الف. تداخل علم و دین (نظریة متكلمان و مفسران قدیمی مسلمان و مسیحی).
ب. تعارض علم و دین (نظریة حاكم در اروپا از اواخر قرون وسطی تاكنون).
ج. جدایی مطلق علم و دین (نظریهای كه با كانت شروع شد و هنوز ادامه دارد).
د. سازگاری علم و دین (نظریة مطلوب كه به نظر ما صحیح است).
اكنون به بررسی تفصیلی نظریههای چهارگانه، در رابطة علم و دین میپردازیم.
الف. تداخل علم و دین:
بعضی بر این باورند كه موضوع علوم تجربی (طبیعت) بخشی از موضوع دین است، چون دین از طرف خداست و حق اظهار نظر در مور همه چیز، حتی مسائل علوم تجربی را دارد. پس دانشمندان علوم تجربی باید، تبعیت كامل از دین داشته باشند و در حقیقت، موضوع تحقیق خود را از دین اخذ كنند و در چهارچوب آن آزمایش و پیشرفت نمایند و اگر تحقیقات آنان، نتایج مخالفی با دین داشت آن را قبول نكنند؛ زیرا تجربة بشری ظنی و خطاپذیر است اما وحی الهی خطاناپذیر است.
مثال: اگر زیستشناسان، تصمیم به تحقیق در باب انسان و مراحل تكامل او دارند، اول باید نظردین را بررسی كنند و اگردین به آنها گفت: كه انسان بدون مقدمه و مراحل تكامل، خلق شده است، نباید دیگر به دنبال تحقیق تكامل انسان از حیوانات قبلی باشند، بلكه در دایرة ثبات انواع (فیكسیسم) بررسی و تحقیق كنند.
این نظریه در جهان مسیحیت، در دوران قرون وسطی خود را نشان داد و عملاً طبق آن عمل میكردند و اگر یكی از دانشمندان، بر خلاف معارف كتاب مقدس، نظریه یا تئوری یا قانون علمی ابراز میكرد، او را محاكمه میكردند و میبینیم كه گالیله را به جرم این كه قائل به حركت زمین است، محاكمه كردند؛ زیرا این نظریه مخالف نصوص كتاب مقدس است.1
در بین مسلمانان كسانی كه معتقدند، همة علوم بشری از ظواهر آیات قرآن قابل استخراج است، نظرشان در نهایت به همین مسئله منتهی میشود؛ از آنجا كه دانشمند علوم تجربی، میتواند به جای تجربه و تحقیق مسائل علمی، آنها را از قرآن برداشت كند، چون همه چیز در قرآن هست و این قرآن است كه معین میكند نتیجة مسائل طبیعی به كجا منتهی میشود.
بررسی: ما مبنای این سخن را در مباحث گذشته رد كردیم و اثبات نمودیم كه ظواهر قرآن، اصول علوم و معارف دینی مربوط به هدایت بشر را شامل است.
و هر چند اشاراتی به علوم طبیعی دارد، اما علوم طبیعی را با تمام جزئیات، بیان نمیكند و درصدد بیان آن هم نیست.
اما در جهان مسیحیت، با گذشت زمان به این نتیجه رسیدند كه كتاب مقدس، وحی الهی نیست كه ادعا كنند تحریف نشده است، بلكه نتیجة افكار نویسندگان و برداشتهای آنان است.
و از طرف دیگر، نمیتوان علوم تجربی را در چهارچوب موضوعات و احكام دینی محدود و منحصر كرد، اگر نه پیشرفت علوم متوقف و یا كند میشود.
به این جمله از ایان بار بور توجه كنید: «پیشرفت پژوهشهای مربوط به كتاب مقدس، رهیافتهای تازهای نسبت به وحی پدید آورد. در آلمان و سپس در انگلستان در دانشگاه ها و سپس در حوزههای علمیه، روشهای عینی تحقیقات تاریخی و ادبی نظیر آنچه در بررسی اسناد كهن، معمول میباشد؛ برای تحلیل نص كتاب مقدس به كار گرفته شد. در پرتو پژوهشهای پنج كتاب اول عهد عتیق كه سنتاً منسوب به خود موسی است، نشانههایی از چند مولفی بودن به دست داد. بررسی دقیق داستانهای مكرر و تفاوت سبكها، واژگان و فكر، دلالت بر این داشت كه این كتابها (اسفار خمسه) در هیأت كنونیشان، مجموعهای از چندین روایت و متعلق به زمانهای مختلف است.
در نگرش نوین به كتاب مقدس، توجه به نظرگاهها و علایق فردی نویسندگان باستان و هدفهایی كه در نگارش این گونه متون داشتهاند و نیز محیط و مقتضیات تاریخی عصر زندگی آنها، معطوف شده است...»2
ب. تعارض كامل بین علم و دین:
طبق این نظر، علم و دین سرسازگاری ندارند و هر كس باید یكی را انتخاب كند؛ زیرا هر چه كه علوم تجربی پیشرفت بیشتری میكند، تضاد بیشتری با كتابهای مقدس پیدا نموده و قضایای یقینی دینی را باطل میسازد. پس تعارض واقعی بین علم و دین وجود دارد.
برای مثال: نظریات گالیله ثابت بودن زمین را كه در نظر مسیحیان مسلم بود، باطل كرد و نظریة تكامل داروین، داستان خلقت آدم را بیاعتبار ساخت و به همین ترتیب تحقیقات تاریخی، موجب شد در وحی بودن كتاب مقدس شك ایجاد شود و یا غلط بودن تواریخ آنها را ثابت كند.3
و این نظریه تا آنجا پیشرفت كرد كه دین را افیون بشر دانستند و حتی مكتبهایی مانند ماركسیسم در روسیه (شوروی سابق) مسلط شدند و سعی در براندازی دین كردند.
نمونهای از این تعارض، در قرون وسطای اروپا و دادگاههای تفتیش عقاید تبلور یافت.
انواع تعارض علم و دین:
1. گاهی تعارض بین گزارههای موجود در كتب مقدس دینی، با گزارههای علمی است.
مثال: قرآن میفرماید خداوند هفت عدد آسمان خلق كرد،4 ولی یافتههای علوم تجربی، یك آسمان اثبات كرده است و این دو گزاره، با هم متعارض است.
2. گاهی تعارض بین پیش فرضهای علم، با پیش فرضهای دین واقع میشود.
مثال: علوم تجربی برای هر پدیدهای، یك علت مادی فرض میكند، اما دین میگوید لازم نیست هر پدیدهای، علم مادی داشته باشد، بلكه ممكن است علت مادی یا غیرمادی داشته باشد.
3. گاهی تعارض بین لوازم روانشناختی، یا منطقی دین با لوازم روانشناختی یا منطقی علم است.
مثال: تعارض روحیة دینی، با روحیة علمی كه برای مثال میگویند: زهد و توكل دینی، موجب تنبلی و سستی و عدم پیشرفت علوم میشود.5
بررسی:
1. این تعارض، ریشه در اروپا و برخوردهای مسیحیان بادانشمندان علوم تجربی دارد. بهتر بگوییم این مسئله، ریشه در تحریفاتی دارد كه در كتاب مقدس، صورت گرفته است و مطالبی خلاف علم و حكمت، در تورات و انجیل داخل شده است و یا داستانهای ساختگی، به عنوان وحی قلمداد شده و بعد از گذشت چند قرن و كشفیات جدید، بطلان آنها اثبات شد و لذا دانشمندان مسیحی، برای حفظ هویت و اعتبار خود و كلیسا سعی كردند هر مطلب علمی را كه با محتویات كتاب مقدس مطابقت ندارد طرد كنند و یا گویندة آن را محاكمه و مجازات كنند.
و این مسئله ربطی به قرآن و اسلام ندارد؛ زیرا اسلام نه تنها با مطالب و كشفیات علمی تضادی ندارد، بلكه هر چه علوم بشری پیشرفت میكند، حقایق قرآن آشكارتر میشود.
اقسام تعارض علم و دین:
تعارض واقعی علم و دین
تعارض علم و دین به دو معنا میآید
تعارض ظاهری علم و دین
اول. تعارض واقعی علم و دین:
این تعارض بدین معنا است كه گوهر و ذات علم، با دین ناسازگار است و حتی علم و دین در كنار هم جمع نمیشوند؛ پس یك انسان نمیتواند، هم متدین و هم دانشمند باشد و ناچار است، یكی از این دو راه را انتخاب كند (این نظریه از برتراند راسل نقل شده است). و به عبارت دیگرتعارض واقعی به این معناست كه دو گزارةدینی و علمی، هر دو قطعی باشند؛ یعنی دلیل دینی یك نص قرآنی باشد و دلیل علمی یك مطلب اثبات شده، همراه با دلیل عقلی و با هم تعارض كامل داشته، به طوری كه قابل برطرف شدن نباشد.
در این مورد، اعتقاد ما بر این است كه تعارض واقعی بین علم و دین وجود ندارد، بلكه این نوع تعارض محال است، زیرا به تعارض عقل و دین منتهی میشود كه محال است. (ما در ادامة بحث به این مطلب باز میگردیم).
دوم. تعارض ظاهری بین علم و دین:
این قسم از تعارض بدین معناست كه اگر چه گوهر علم و دین تعارض واقعی و حقیقی ندارند، اما گاهی ظواهر دینی، با نظریات علوم، متعارض به نظرمیرسد؛ زیرا بعضی از دانشمندان علوم تجربی، نظریههای اثبات نشدة علوم را قطعی میانگارند و هنگامی كه مثلاً ملاحظه كردند یك نظریة علمی، با آیات قرآن ناسازگاراست فكر میكنند كه علم و دین متعارض هستند.
از طرف دیگر، بعضی مفسران یا متكلمان دینی، در فهم مطالب دین خطا میكنند و فهم خود را قطعی و صحیح میانگارند و گاهی این برداشت دینی، با نظریات و مطالب علوم تجربی، در تعارض قرار میگیرد و علم و دین را متعارض میپندارند (البته دلایل زیادی برای تعارض علم و دین، هست كه در ادامه آنها را بر میشماریم) این نوع از تعارض علم و دین پذیرفته است و در ادیان الهی، نمونههای بسیار دارد در اینجا به طور اختصار راه حلهای آن را بررسی میكنیم.6
در اینجا برای توضیح بیشتر مطلب، به بررسی احتمالات دررابطة علم و دین میپردازیم زیرا بررسی احتمالات رابطة احكام دینی، با نتایج علوم تجربی برای رفع توهم تعارض علم و دین مفید است.
دراین مورد سه احتمال قابل تصور است:
الف. احكام دینی علم پذیر: یعنی مطالبی كه در قرآن یا روایات وجود دارد و علوم هم آنها را اثبات كرده است.
برای مثال: نجاساتی كه در اسلام نجس و حرام شمرده شده است. عموماً از لحاظ بهداشتی، برای انسان مضر شناخته میشود و پزشكان و متخصصان بهداشت ما را به دوری از آنها توصیه میكنند.7
پس در این مورد تطابق كامل، بین احكام دینی و علمی وجود دارد و شاید بیشتر موارد احكام اسلام، از این نوع است.
ب. احكام دینی علم ستیز: یعنی مطالبی كه در قرآن وارد شده باشد و با نظریات یا قطعیات علمی، ناسازگار بوده و بلكه در تضاد باشد.
برای مثال: قرآن میفرماید ما هفت آسمان داریم،8 ولی فرض كنید علوم كیهانشناسی ثابت میكنند كه صدها كهكشان، در جهان وجود دارد كه یكی از آنها، كهكشان راه شیری است و در این كهكشان هم، صدها منظومه وجود دارد كه یكی از آنها، منظومة شمسی ماست؛ پس ظاهر آیات با این مطلب علمی ناسازگار است؛ زیرا اگر آسمان را به معنای یك كهكشان بگیریم، تعداد آسمانها زیادتر از هفت عدد است و اگر همة كهكشانها را یك آسمان فرض كنیم، از هفت عدد كمتر است.
این موارد، چند نوع قابل طرح و پاسخگویی است و به عبارتی، چند احتمال به این شرح وجود دارد:
اولاً ما در مبحث قرآن و علم، ثابت كردیم كه علوم تجربی، قطع مطابق واقع به ما نمیدهد و چنین ادعایی هم ندارد، بلكه خطاپذیر است و به قول برخی از دانشمندان افسانههای مفید است.
بنابراین عقل به ما حكم میكند كه دلیل قطعی (ظاهر قرآن) را بر دلیل ظنّی (قانون علمی) ترجیح دهیم و تجربة تاریخی هم ثابت كرده است كه همین راه صحیح است؛ زیرا در موارد متعدد، نظریات علمی كه قرنها بر جهان علم و افكار دانشمندان حاكم بود، با ظهور وسایل تازه و كشفیات جدید باطل شد كه نمونة آن را در هیئت بطلمیوسی و یا نظریة ثابت بودن خورشید، میبینیم كه پس از قرنها از اعتبار افتاد ولی قرآن بر خلاف هر دو نظریه قرنها ایستاد و با صراحت حركت خورشید و زمین را خبر داد.9
ثانیاً اگر یك نظریة علمی، با ضمیمه شدن به دلیلی دیگر (مانند حكم عقل) به مرحلة قطع و یقین رسید. این مسئله به تعارض عقل و دین برگشت میكند (و از مسئلة تعارض علم و دین خارج میشود) و احكام عقلی، با احكام دینی تعارض ندارد؛ بلكه اگر تعارضی بین یك حكم عقلی و یك حكم دینی به نظر آید، دارای یكی از دو احتمال است:
نخست احتمال دارد در مقدمات دلیل عقلی، خطایی صورت گرفته باشد كه با ظاهر آیات معارض شده است.
احتمال دوم اینكه ظاهر آیه یا حكم شرعی مراد نباشد؛ بنابراین با قرینة حكم عقل در ظاهر آیه تصرف میكنیم.
مثال: در آیاتی كه میفرماید آسمانها هفت گانه است؛ اگر ما یك دلیل علمی قطعی (استقرآء تجربی همراه با ضمیمة دلیل عقلی) پیدا كردیم كه صدها آسمان داریم یا یك آسمان بیشتر نداریم، تعارض دلیل عقلی و شرع شده است، از این رو در ظاهر دلیل شرعی، با كمك قرینة عقلی تصرف میكنیم و میگوییم مراد از هفت، در آیات شریفه تعیین عدد آسمانها نبوده، بلكه بیان كثرت بوده است، چنان كه در محاورات عرفی مردم هم هفت، صد و هزار ... برای بیان كثرت به كار میرود و این بر مبانی روش تفسیر عقلی است كه در بحث روشهای تفسیری، آن را بیان كردیم.
به عبارت دیگر تعارض علم و دین به تعارض عقل و دین بر میگردد و تعارض عقل و دین محال است، به سه دلیل كه به طور خلاصه عبارتند از:
1. خداوند حكیم و عاقل است و حكم خلاف عقل، صادر نمیكند.
2. عقل حجت باطنی انسان است و با حجت ظاهری (پیامبر«ص») تعارض ندارد.
3. اصل دین به وسیلة عقل ثابت میشود و اگر حكم عقل، به وسیلة نقل باطل شود، اصل دین باطل میگردد.10
به عبارت بهتر، ما در اینجا چند نوع حكم علمی و شرعی داریم:
در هنگام تعارض دو احتمال وجود دارد:
1. مقدمات دلیل عقل خطا باشد.
2. (خطا در فهم دین) ظاهر دین مراد نیست.
سخنان بزرگان: در این مورد به عنوان شاهد، كلام بعضی از بزرگان و اساتید حوزة علمیه را میآوریم:
آیت الله مشكینی میفرماید: «در قرآن هرگز چیزی كه مخالف عقل و منطق و قطعیت علمی (از طریق مشاهده و تجربه) باشد، وجود ندارد و اگر موضوعی بدین روش و به طور قطع به اثبات رسید مسلماً قرآن، موافق آن است نه متضاد و مغایر آن، ولی اگر بر خلاف واقعیت موضوع گام برداشته باشیم، نهایت امر كه نادرست بودن نتیجة تحقیق و اشتباه بودن نظریه معلوم خواهد شد، به خطای خود در اینگونه برداشت و استفاده از قرآن، نیز پی خواهیم برد (مانند هیئت قدیم و جدید در علم نجوم)».11
آیت الله صافی گلپایگانی میفرمایند: «آری اگر دلیل قاطع عقلی، بر خلاف ظاهر دلیل نقلی باشد، آن دلیل قطعی به منزلة قرینة عقلیه است بر اینكه ظاهر آن مراد نیست و آنچه ابتدا و بدون توجه به این قرینه از كلام استفاده میشود مقصود نمیباشد.»12
استاد جعفر سبحانی میفرماید: «مسئلة تعارض علم و دین، اگر بیپاسخ بماند دین و دینداری را، زیر سوال برده و آن را متزلزل میسازد. متكلمان مسیحی كه ناچارند از كتاب مقدس خود و آیین تثلیث دفاع كنند، این تعارض را پذیرفته و حل آن را، اختلاف قلمروها میدانند.
در حالی كه از نظر متكلمان اسلامی، جریان بر خلاف آن است و هرگز (تعارض علم و دین) ممكن نیست و یكی از دو طرف قضیه سست و بیپایه است، یا آنچه را كه دین نامیدهایم دین نیست، یا اینكه علم حالت قطعی ندارد.»13
ج. احكام دینی علم گریز: یعنی مطالب و احكام تعبدی دینی كه در آیات و روایات وارد شده، ولی فراتر از علم است، یعنی علوم تجربی، دلیلی برای اثبات یا نفی آن ندارد. در این موارد، ناچاریم كه ظاهر احكام شرعی را بپذیریم و به آن متعبد شویم؛ زیرا معارف و علوم بشری، در حال رشد و كمال است و هنوز به انتهای كمال خود نرسیده است، بنابراین نمیتوان با صرف نبودن دلیل مساعد علمی، یك حكم شرعی را تخطئه كرد.
و در این مورد در طول تاریخ ادیان الهی، نمونههای بسیاری داشته است كه یك حكم شرعی صادر میشد و بسیاری از دانشمندان، از فهم آن قاصر بودند و بعد از قرنها حكمت و دلیل آن مطلب علمی، آشكار و كشف میگردید.
برای مثال: حرام كردن شراب در اسلام و یا احكام بهداشتی دیگر اسلام كه تا قرنها علت آن مجهول بود، ولی امروزه همة دانشمندان، به مضر بودن آن اعتراف دارند و بشریت را از نوشیدن شراب بر حذر میدارند.
در این زمینه، هنوز هم احكام تعبدی بسیاری در اسلام، وجود دارد كه هر روز علت یكی از آنها كشف میشود و جهانیان به حقانیت اسلام و قرآن پی میبرند.ٍ14
راه حلهای تعارض علم و دین در شرق و غرب:
در اینجا به صورت مختصر، به راه حلها اشاره میكنیم و بررسی تفصیلی راه حلهای دانشمندان غرب را، به مبحث حوزههای علم و دین وامیگذاریم، چنانكه راه حلهای دانشمندان مسلمان را در بخش سوم تفسیر علمی و تعارض علم و دین بررسی تفصیلی خواهیم كرد.
الف. راه حلهای دانشمندان غرب:
1. راه حل كانت این است كه علم، متعلق به حوزه پدیدارها و دین متعلق به حوزه اخلاق است.
2. راه حل مكتب اگزیستانسیالیسم این است كه علم، متعلق به حوزه خارج از انسان و دین متعلق به حوزة داخل وجود انسان است.
3. طرفداران تحلیل زبان، سعی میكنند بین زبان دین و علم تفاوت قائل شوند و زبان دین را، زبان عامل و زبان علم را زبان ناظر میدانند.
4. پوزیتیویستها قائل شدند كه گزارههای علمی، قابل تجربه و معنادار و گزارههای دینی، غیرقابل تجربه و بیمعناست.
5. ابزار انگاری در علم: یعنی علم افسانة مفید است و حكایت از خارج ندارد، در حالی كه دین از واقع و خارج میگوید (فیزیكدانان اخیر).
6. ابزارانگاری دردین: یعنی دین وسیله صعود و معنویت انسان است، بنابراین دین افسانه مفید است و گزارشی از واقع نمیدهد، تا با علم معارض باشد.
7. اختلاف درتجربه و تعبیر پیامبران از آیات الهی، موجب میشود كه پیامبران تحت تاثیر فرهنگ زمان خود، وحی را بیان میكنند، اگر چه آن را خالص دریافت كردهاند، اما ناچارند فهم مردم و سطح فرهنگی آنان را، رعایت كنند و تعارضات علم و دین از همین مسئله ناشی میشود.
ب. راه حلهای دانشمندان مسلمان:
1. صبر و سكوت در مقابل تعارضات علم و دین، بهترین راه حل است زیرا با گذشت زمان، نظریههای علمی ظنی، تغییر میكند و در نهایت ظواهر دینی اثبات میشود.
2. تصرف در ظواهر آیات، راه حل نهایی تعارض علم و دین است، البته این عمل وقتی صحیح است كه مطالب علمی، به صورت قطعی ثابت شده باشد.
3. ظواهر آیات، منبع اخذ واقعیات است و میتواند حكم واقعی را، صادر كند و به عنوان دلیل در مسائل علمی مطرح شود (پس ظواهر دین بر علم مقدم است).
4. تفصیل بین علوم، در هنگام تعارض گزارههای دینی با گزارههای علمی: یعنی اگر گزاره و نظریة علمی، به صورت ظنی بود ظواهر آیات، مقدم است و اگر نظریة علمی، به وسیلة دلیل عقلی یا حسی، به مرحلة یقین مطابق واقع رسید، خود قرینهای برای تصرف در ظواهر آیات (گزارههای دینی) میشود و گاهی فهم ما، از آیه به وسیلة یك قرینة علمی قطعی تغییر میكند.
5. تفكیك دین از معرفت دینی، یكی از راه حلهای ارائه شده، برای رفع تعارض علم و دین است، بدین معنا كه تعارض ظاهری بین فهم ما، از دین با گزارههای علمی، واقع میشود و با توجه به اینكه ممكن است فهم ما خطا باشد و یا تغییر كند، بنابراین تعارض مستقر و حقیقی بین علم و دین وجود ندارد.
جمع بندی و نتیجه:
پس بین احكام شرعی (در اینجا قرآن به طورخاص منظور است) و مطالب علوم تجربی، تعارض و تضادی وجود ندارد و اگر تضاد ظاهری، بین بعضی احكام شرعی و علم در ابتدا به نظر برسد با تأمل و دقت رفع میشود و در نهایت، بیان شد كه تعارض علم و دین، به تعارض عقل و دین منجر میگردد و ثابت شد كه این تعارض محال است.15
ج. جدایی مطلق علم و دین:
كسانی بر این باورند كه دین و علم دو روش، هدف، حوزه و موضوع جدای از هم دارند، بنابراین هیچ گونه اصطكاكی با یكدیگر ندارند.
طرفداران این نظر (مانند كانت، اگزیستانسیالیستها و طرفداران نظریة تحلیل زبانی) اگر چه هر كدام سخن خاص خود را میگویند، اما همه در یك موضوع اشتراك دارند كه حوزة دین با حوزة علم، جداست و تداخل یا تعارض ندارد.
این نظریه بعد از جنجالهای قرون وسطی و در اثر پیشرفت علوم تجربی، از قرن هفده میلادی به بعد، در اروپا پیدا شد و در حقیقت، این نظر پاسخی بود به تعارض علم و دین، در اواخر قرون وسطی كه به ستیز عالمان دینی، با دانشمندان علوم تجربی منتهی شد.16
د. توافق و سازگاری علم و دین (بدون تعارض یا تداخل آنها):
این نظریه كه از روح تعالیم و معارف اسلامی، استنباط میشود، شواهد زیادی از قرآن و روایات دارد و ما با چند مقدمه، به اثبات آن میپردازیم.
1. اسلام در موارد زیادی، به علم و عالمان توجه كرده و آنان را، تشویق نموده است و حتی آیات زیادی در قرآن است كه مطالب علمی را بیان میكند و هر چه علوم تجربی، پیشرفت بیشتری یابد حقایق آن مطالب، بیشتر كشف میشود.
پس اسلام مؤید علم قطعی (علوم تجربی همراه با دلیل عقلی) و مشوق آن میباشد و علوم قطعی هم، مؤید و شاهد اعجاز قرآن است.17
2. از طرف دیگر اثبات كردیم كه تداخل علوم با دین (اتحاد موضوع آنها) صحیح نیست و اینكه گفته شده ظواهر قرآن، همة علوم بشری را دربردارد، صحیح به نظر نمیرسد.
3. و نیز ثابت كردیم كه تعارض علوم تجربی محض، با مطالب علمی قرآن وجود ندارد، بلكه همة موارد قابل جمع است.18
نتیجه: پس علوم تجربی، با قرآن سازگاری دارد، ولی موضوعات آنها تداخل ندارد و موارد تعارض كه در ابتدا به نظر میرسد به راحتی قابل رفع است.
شواهد و دلایل سازگاری علم و دین:
1. برهان:
حصر این چهار حالت عقلی است؛ پس وقتی ما تداخل و جدایی مطلق و تعارض را باطل كردیم، خود به خود طریق چهارم، برای رابطة علم و دین باقی میماند.19
2. قرآن به علم اهمیت میدهد و آن را تشویق میكند20 و از طرف دیگر، در بعضی روایات، علم تجربی را در عرض علم دین، قرار میدهند.
چنانكه از پیامبر(ص) نقل میكنند كه فرمود: العلم علمان: علم الادیان و علم الابدان. «دو نوع علم وجود دارد، معرفت دینها و معرفت بدنها.»21
یا اینكه در روایات دیگری علم فقه را از طب و نحو و نجوم جدا میكند.22
از این تقسیم علوم، استفاده میشود كه فی الجمله قلمرو علم تجربی، از علوم دینی جداست، ولی درعین حال، اسلام هر دو را تشویق میكند؛ پس علم و دین با هم سازگارند.
3. مثالها و مطالب علمی قرآن، در مورد ستارگان، زمین، گیاهان و ... كه با جدیدترین نظریات اثبات شدة علمی هماهنگ است، به ما میفهماند كه علم و دین با هم، سازگارند و تعارضی ندارند (به خلاف بعضی كتابهای مقدس تحریف شده، درادیان دیگر كه با اثبات هر نظریة علمی، یك قدم عقبنشینی میكنند).
تاثیرات علم و دین در یكدیگر:
در ابتدای بحث رابطة علم و دین بیان شد كه دو مبحث نظری (اصل ارتباط علم و دین) و مبحث عملی (تاثیر و تاثرعلم و دین) از هم جداست و اكنون مبحث دوم را در دو قسمت پی میگیریم: الف. تاثیرات دین در علم. ب. تاثیرات علم در دین.
الف. تاثیرات دین در علم:
به طور كلی مهمترین تاثیر دین، در علم ایجاد شتاب، در پیشرفت علم است و این تاثیر از راههای متفاوت، انجام میگیرد.
1. گزارههای دینی (جنبة نظری دین) موجب پیشرفت علوم میشود.
برای مثال: اگر در آیه قرآن آمده است «وجعلنا من الماء كل شی حی»23 «حیات هر چیزی را از آب قرار دادیم» پس انسان مومن، در پی اثبات این گزاره میرود و تلاش او منتهی به پیشرفت علم شیمی میشود.
2. جنبة عملی دین موجب پیشرفت علوم تجربی میشود، زیرا دین نیازهای جدید و خاصی ایجاد میكند كه منجر به فراگیری و رشد علوم میشود.
برای مثال: اٍٍَدای نماز احتیاج به وقت شناسی و قبله شناسی دارد، از این رو مسلمانان در علم نجوم و جغرافی پیشرفت چشمگیری كردند.
3. در بطن دین حقیقت جویی، تعقیب و تشویق آن وجود دارد، از این جهت دینداران افرادی حقیقت جو هستند و به دنبال كشف آن میروند و همین مطلب، زیر بنای پیشرفت علوم بشری است به عبارت دیگر، دید مثبت ادیان الهی، به علوم و حقیقت؛ موجب اقبال مردم به دانش شده است.
نكته: بعضی خواستهاند بگویند همة علوم، از قرآن یا ادیان الهی، سرچشمه گرفته است ولی اثبات آن، مشكل است و حتی در مورد قرآن، ما خلاف آن را اثبات كردیم.
ب. تاثیرات علم در دین:
در این مورد از چند نوع تاثیر مهم میتوان نام برد:
1. تاثیر علم در فهم انسان از دین:
گاهی فهم ما، از گزارههای دینی در اثر پیشرفت علوم، تغییر میكند و این هنگامی است كه تعارضی بین ظاهر یك گزارة دینی، با گزارة علمی پیدا شود و از طرف دیگر آن گزارة علمی، قطعی باشد (به وسیلة شواهد حسی یا عقلی تایید شود) در این صورت گزارة علمی، یك قرینة علمی قطعی برای تفسیر ظاهر گزارة دینی (آیه یا روایت و...) میشود.
برای مثال: حركت خورشید كه در آیات قرآن مطرح شده است «الشمس تجری»24 این گزاره را در صدر اسلام، به یك نوع فهم میكردند و امروز با پیشرفت علوم، فهم ما از آن تغییر كرده است، آنان حركت كاذب خورشید از مشرق به مغرب را، از آیه میفهمیدند و زمین را ثابت میدانستند ولی امروزه ما، زمین را متحرك و حركت روزانة خورشید را كاذب میدانیم و به جای آن حركت وضعی و انتقال خورشید، به دور محور كهكشان راه شیری را درك كردهایم.
2. تاثیرعلم در شناخت خداوند و آیات او:
طبیعت و نظم آن، از آیات الهی، نشانههای حكمت و صنع خداست و مطالعه در آیات آفاقی، شناخت طبیعت و قوانین آن، یكی از راههای خداشناسی است، از این رو هر كس طبیعت را بهتر بشناسد، خداوند را بهتر میشناسد و از اینجاست كه علوم تجربی در خدمت خداشناسی قرار میگیرد. البته این مطلب به برهان نظم بر میگردد كه خود احتیاج، به كتاب مستقلی دارد و ما به همین مقدار اكتفا میكنیم.
3. تاثیر علم، درعمل به دین كه از دو طریق انجام میپذیرد:
اول علوم تجربی، روش رسیدن انسان به غایات دینی را، در اختیار افراد متدین و با ایمان قرار میدهد. علم داوری ارزشی ندارد پس مثل اخلاق، حقوق، زیباشناختی و دین، نمیتواند اهداف و غایات را برای انسان، ترسیم كند؛ بلكه علم آلات و وسایل و روشها را به انسان میآموزد.
برای مثال: علم روانشناسی، در مورد حسد، قضاوت ارزشی ندارد و نمیگوید حسد بد است، بلكه دین و اخلاق تعیین میكند كه حسد، بد است و روانشناسی راه رفع حسد را میآموزد و با ارائة روشهای تربیت كودك، یك صفت را ایجاد میكند یا از بروز آن جلوگیری میكند.
دومین تاثیر علم در عمل به دین، ایجاد انگیزه است زیرا علم با فن و صنعت سر و كار دارد و آنها میل برانگیز است، بنابراین علم میتواند امیالی را در انسان ایجاد كند یا رشد دهد كه در جهت غایات و اهداف دینی، تاثیر مثبت داشته باشد، همانطور كه اگر این امیال در جهت مخالف اهداف دینی قرار گیرد، موجب تاثیرات منفی میگردد.
مثال: استفاده از ماهواره، وسایل جدید نمایشی و هنرها كه میتواند برای نسل جوان، جذاب باشد و در آنان انگیزه ایجاد كند و ما میتوانیم از این وسایل، در راه اهداف دینی یا بر خلاف آنها، استفاده كنیم و در هر دو صورت موثر است.25
منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. درآمدی بر تفسیر علمی قرآن، دكتر محمدعلی رضاییاصفهانی، مبحث رابطه علم و دین و قلمرو و تعارض آنها.
2. پژوهشی در اعجاز علمی قرآن، از همان نویسنده.
1 . علم و دین، عباسعلی سرفرازی، ص 17 به بعد.
2 . علم و دین، ایان باربور، ترجمة بهاء الدین خرمشاهی، ص 130 ـ 131 (چاپ نشر دانشگاهی).
3 . تورات، انجیل، قرآن و علم، نوشتة دكتر بوكای، ص 39 به بعد، با تصرف و تلخیص.
4 . سوره بقره / 29.
5 . در این مباحث از افاضات جناب استاد ملكیان، استفاده كردهایم.
6 . بررسی تفصیلی دلایل و راه حلها را به بخش سوم واگذار میكنیم.
7 . در این مورد به كتاب ارزندة فلسفة احكام، نوشته آقای احمد اهتمام مراجعه شود.
8 . بقره / 29.
9 . آیه «وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»، یس / 38.
10 . علم قطعی (دلیل علمی همراه با دلیل عقلی) و وحی دو راه معرفت بشری هستند كه هر دو انسان را به حقیقت رهنمون میشوند؛ پس اگر متعارض شدند نمیتوانند هر دو صادق باشند چون دو واقعیت متناقض از یك چیز در یك زمان وجود ندارد.
11 . تكامل در قرآن، تألیف آیت الله مشكینی، ص 25.
12 . به سوی آفریدگار، تالیف لطف الله صافی گلپایگانی، ص 74 (چاپ اول دفتر انتشارات اسلامی).
13 . مجلة كلام، شمارة 1 (بهار 1371)، ص 7، وابسته به موسسه امام صادق(ع) قم.
14 . در این مورد به كتاب ارزشمند اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، نوشته دانشمند شهید دكتر پاكنژاد، مراجعه كنید.
15 . ما در مبحث آینده (حوزههای اختصاصی علم و دین) در مورد عدم تعارض علم و دین، شواهد و دلایل دیگری اقامه میكنیم.
16 . ما دلایل و اشكالات نحلههای خاص این نظریه را، در بحث آینده (حوزههای اختصاصی مشترك علم و دین) بررسی خواهیم كرد.
17 . ما در فصل پایانی این كتاب، به مثالهای علمی زیادی از قرآن و تطبیق آنها. با مسلمات علوم تجربی، اشاره خواهیم كرد.
18 . در مبحث حوزههای اختصاصی علم و دین، شواهد دیگری بر این نظریه خواهیم آورد.
19 . این همان دلیل دوران و تردید یا سبر و تقسیم است كه در منطق آورده شده است.
20 . برای اطلاع بیشتر به فصل «قرآن و علم» مراجعه كنید.
21 . میزان الحكمه، ج 6، ص 57، حدیث 13823 (چاپ دفتر تبلیغات اسلامی).
22 . همان منبع، حدیث 13822.
23 . انبیاء / 30.
24 . یس / 38.