اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند، مصلحت کمتری در نظر گرفته میشود.
صحیح: اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند به مصلحت در نظر گرفته شده برایش، نمیرسد.
فرق جمله شما با جمله بنده در این است که شما جنبه فاعلیت خدا را در نظر گرفتهاید اما بنده جنبه فاعلیت بنده را در نظر گرفتهام.
صحیح: اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند به مصلحت در نظر گرفته شده برایش، نمیرسد.
فرق جمله شما با جمله بنده در این است که شما جنبه فاعلیت خدا را در نظر گرفتهاید اما بنده جنبه فاعلیت بنده را در نظر گرفتهام.
سوال من از فاعلیت خداست.
همین خدا این مصلحتها را در نظر گرفته است.
پس لطفا به صورت شفاف جواب سوال اصلی را بدهید.
بله یا خیر
قبلا هم اثبات کردم بله و خیر همزمان امکان ندارد.
آیا انکار میکنید که خدا مصلحت متوکل را بیشتر در نظر گرفته است؟
سوال من از فاعلیت خداست.
همین خدا این مصلحتها را در نظر گرفته است.
پس لطفا به صورت شفاف جواب سوال اصلی را بدهید.
بله یا خیر
قبلا هم اثبات کردم بله و خیر همزمان امکان ندارد.
آیا انکار میکنید که خدا مصلحت متوکل را بیشتر در نظر گرفته است؟
بدون در نظر گرفتن فاعلیت انسان، واقعیت موجود را نادیده گرفتهاید. این فرضی است که هیچ مصداقی ندارد. طبق بیان خودتان، بحث ما یک بحث مفهومی صرف نیست.
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
بدون در نظر گرفتن فاعلیت انسان، واقعیت موجود را نادیده گرفتهاید. این فرضی است که هیچ مصداقی ندارد. طبق بیان خودتان، بحث ما یک بحث مفهومی صرف نیست.
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
نه اتفاقا همین نگاه شما نگاهی ایده آلیستی و غیر واقعی است.
گویی شما اختیار انسان را در تضاد با مصلحت سنجی خدا میدانید.
انسان حتی اگر خلاف خواست خداوند را بخواهد سوال سر جای خودش است و مصداق دارد میپرسیم اگر فرد موافق خواست خدا عمل نکند، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد ؟ همانطور که گفتم مصلحت ها دست خداست اما گویی شما مصالح را فعل انسان میدانید تا فعل خدا. در صورتی که مصلحت از جنس جزا و پاداش نیست. و ان بخش جزا و پاداش نیز به تدبیر خدا است.
در هر صورت گویی در این پاسختان جوابتان تغییر کرد
در صورتی که سوال یکی است نه دو تا و جواب هم یا بله است یا خیر.
به این جمله ی خودتان دقت کنید :
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
باز شرط گذاشتید
یعنی اگر بنده ای نخواهد، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد؟
اگر بله
پس جواب سوال تاپیک باید بله باشد.
نمیدانم وقتی خداوند با صدای بلند اعلام کرده است فاجر و صالح یکی نیستند و یکی جهنمی و دیگری بهشتی است. چرا باید بترسیم از اینکه خداوند مصلحت صالح را بیش از فاجر در نظر گرفته است ؟
اگر هم مصلحت این دو را یکسان لحاظ کرده است
خیلی واضح بگوییم یکسان است.
بله یا خیر
نه اتفاقا همین نگاه شما نگاهی ایده آلیستی و غیر واقعی است.
گویی شما اختیار انسان را در تضاد با مصلحت سنجی خدا میدانید.
انسان حتی اگر خلاف خواست خداوند را بخواهد
سوال سر جای خودش است و مصداق دارد
میپرسیم اگر فرد موافق خواست خدا عمل نکند، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد ؟
همانطور که گفتم مصلحت ها دست خداست اما گویی شما مصالح را فعل انسان میدانید تا فعل خدا. در صورتی که مصلحت از جنس جزا و پاداش نیست. و ان بخش جزا و پاداش نیز به تدبیر خدا است.
در هر صورت گویی در این پاسختان جوابتان تغییر کرد
در صورتی که سوال یکی است نه دو تا و جواب هم یا بله است یا خیر.
به این جمله ی خودتان دقت کنید :
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
باز شرط گذاشتید
یعنی اگر بنده ای نخواهد، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد؟
اگر بله
پس جواب سوال تاپیک باید بله باشد.
بله، در نهایت انجام هر فعلی و اعطای هر خیر و شری توسط خداوند صورت میپذیرد. این مطلب از اصول موضوعه یا مسلمات این بحث است و تشکیکی در این نداریم. پس آنجا که بنده کم کاری کرده نیز بالاخره خداوند خیر و صلاح و یا نقطه مقابلش را میدهد. «ولی» این نقصان در عطا و فیض، از کجا نشأت گرفته است؟! فرمان به دست کیست؟! این آتیشها از گور چه کسی بلند میشود؟! واقعنگری به این است که این قسمت داستان را هم در کنار قسمت دیگر ملاحظه کنیم نه این که فقط و فقط به یک قسمت چشم بدوزیم. در جریان باز کردن قفل درب منزل توسط حرکت دست، نباید گفته شود، این دست است که این کار را میکند باید به جریانهای طولی پیشینی که این دست را برای باز کردن دست مدیریت میکنند نیز توجه کنیم.
در تاریخ گفته میشود مثلا هارون الرشید علیهاللعنة قاتل امام هفتم علیه السلام است. در حالیکه او فقط ارادهکنندهی این جریان بوده است و مباشر قتل، یک خبیث دیگر بوده است. در عین حال گفته میشود قاتل ایشان، سندی بن شاهک بوده است در حالی که دستور بر قتل، توسط هارون الرشید صادر شده بود. این ها مواردی است که در عرف نیز به آن توجه میشود بستگی دارد به کدام طرف قضیه نظر داشتهباشید.
از پاسخ بنده پیداست که به این سوی قضیه نظر دارم و شما اصرار دارید به آن سوی قضیه توجه کنیم. بهترین وجهش، رعایت هر دو و ملاحظه هر دو طرف است. پس نمیتوان بدون در نظر گرفتن خواست و اراده بنده، همه آن چه را که اتفاق افتاده را به خدا نسبت دهیم (با این توضیحی که عرض کردم). اگر هم بنده بر فاعلیت انسان پافشاری میکنم، به خاطر برجسته کردن و پررنگ کردن آن برای شماست تا تعادل لازم در کلامتان حفظ شود.
میپرسیم اگر فرد موافق خواست خدا عمل نکند، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد ؟
همانطور که گفتم مصلحت ها دست خداست اما گویی شما مصالح را فعل انسان میدانید تا فعل خدا. در صورتی که مصلحت از جنس جزا و پاداش نیست. و ان بخش جزا و پاداش نیز به تدبیر خدا است.
در هر صورت گویی در این پاسختان جوابتان تغییر کرد
در صورتی که سوال یکی است نه دو تا و جواب هم یا بله است یا خیر.
به این جمله ی خودتان دقت کنید :
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
خداوند در یک تشبیه ناقص مانند خورشید است که برای همه موجودات نور خود را ارسال میکند اما برخی خود را در بستر زمین پنهان میکنند و از این عطیه، بهرهای نمیبرند خواست خورشید، نورافشانی برای همه است اما برخی، از آن محروم اند چرا؟ چون خودشان نخواستند و مثلا پردهی پنجره را کشیدند تا راه نفوذ نور مسدود شود. «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون»(بقره/ 134)
آنها امتى بودند كه درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شماست و شما هيچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود. «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره/ 141)
(به هر حال) آنها امتى بودند كه درگذشتند. آنچه كردند، براى خودشان است و آنچه هم شما كردهايد، براى خودتان است و شما مسئول اعمال آنها نيستيد. «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت ...» (بقره/ 286)
خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند. (انسان،) هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود كرده است... .
بله، در نهایت انجام هر فعلی و اعطای هر خیر و شری توسط خداوند صورت میپذیرد. این مطلب از اصول موضوعه یا مسلمات این بحث است و تشکیکی در این نداریم. پس آنجا که بنده کم کاری کرده نیز بالاخره خداوند خیر و صلاح و یا نقطه مقابلش را میدهد. «ولی» این نقصان در عطا و فیض، از کجا نشأت گرفته است؟! فرمان به دست کیست؟! این آتیشها از گور چه کسی بلند میشود؟! واقعنگری به این است که این قسمت داستان را هم در کنار قسمت دیگر ملاحظه کنیم نه این که فقط و فقط به یک قسمت چشم بدوزیم. در جریان باز کردن قفل درب منزل توسط حرکت دست، نباید گفته شود، این دست است که این کار را میکند باید به جریانهای طولی پیشینی که این دست را برای باز کردن دست مدیریت میکنند نیز توجه کنیم.
در تاریخ گفته میشود مثلا هارون الرشید علیهاللعنة قاتل امام هفتم علیه السلام است. در حالیکه او فقط ارادهکنندهی این جریان بوده است و مباشر قتل، یک خبیث دیگر بوده است. در عین حال گفته میشود قاتل ایشان، سندی بن شاهک بوده است در حالی که دستور بر قتل، توسط هارون الرشید صادر شده بود. این ها مواردی است که در عرف نیز به آن توجه میشود بستگی دارد به کدام طرف قضیه نظر داشتهباشید.
از پاسخ بنده پیداست که به این سوی قضیه نظر دارم و شما اصرار دارید به آن سوی قضیه توجه کنیم. بهترین وجهش، رعایت هر دو و ملاحظه هر دو طرف است. پس نمیتوان بدون در نظر گرفتن خواست و اراده بنده، همه آن چه را که اتفاق افتاده را به خدا نسبت دهیم (با این توضیحی که عرض کردم). اگر هم بنده بر فاعلیت انسان پافشاری میکنم، به خاطر برجسته کردن و پررنگ کردن آن برای شماست تا تعادل لازم در کلامتان حفظ شود.
نگاه کنید شما باز هم تفکیکی میان فعل خدا و اختیار نمیبینید
و انها را در تضاد میبینید
مثلا همانجا که آتش از گور فلان انسان بلند میشود، اگر خدا مصلحت کمتری در نظر میگیرد، بهترین مصلحت را انجام داده است. و کار خوبی اتجام شده نه بد. گویی فکر میکنید اگر بگویید بله قبول کرده اید خدا ظلم کرده است یا کم کاری و کوتاهی انجام گرفته است.
اگر قرار بود با بله ی شما یا من، خداوند ظالم باشد
با جهنمی کردن ظالمان ، ظالم میشد.
در صورتی که جهنمی کردن خدا کار خوبی است نه بد.
این از این نکته
نکته بعدی که به ذهنم میرسد
قاتل امام حسین علیه السلام مخالفت با امر خدا کرد اما خداوند مصلحت دید چاقویش نبرد
نگاه کنید اینها فعل خداست مصلحت خداست
مصلحت خدا که محدود به انتخاب انسان نیست.
همه چیز در مسیر مصلحت انسان تنظیم میشود اما شما نگاه گزینشی و محدود به این داستان مصلحت دارید.
پس جواب تاپیک بله است
اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند
خداوند مصلحت کمتری برایش در نظر میگیرد؟
بله
انسانی را فرض کنید که به خاطر اعمالش دچار عذاب استدراج شده است. و به تدریج خداوند او را به قهقرا میبرد. این انسان میتواند بگوید مصلحت کمتری برای من در نظر گرفته شده است اما نه به این معنا که بیش از این مصلحت برای من امکان داشته است و نشده.
در صورتی مصلحت بیشتر میتواند شامل حال این فرد شود که اعمال و کردارش متفاوت شود.
هر کاری که بکنیم خداوند از مصلحت ممکنه در آن شرایط کم نمیگذارد
اما این دلیل نمیشود که مصلحت بالاتری بدون درنظر گرفتن اعمال انسان لحاظ شود چون خودش خلاف مصلحت و عدالت است.
نکته بعدی که به ذهنم میرسد
قاتل امام حسین علیه السلام مخالفت با امر خدا کرد اما خداوند مصلحت دید چاقویش نبرد
آنجا که برید چه؟
اگر منظور شما از آنجا که نبرید آن جا باشد که افرادی آمدند و قصد قتل حضرت را داشتند اما تیغشان نبرید، باید بگویم، این از باب حکمت پروردگار است نه مصلحت؛ چرا که نفس این عمل یک عمل شنیع و دور از انسانیت است و دارای قبح فعلی است و قبح فعلی آن را نمیتوان نادیده گرفت این که چرا نبرید، یک حکمت در این مسأله است که ما نمیدانیم.
انسانی را فرض کنید که به خاطر اعمالش دچار عذاب استدراج شده است. و به تدریج خداوند او را به قهقرا میبرد. این انسان میتواند بگوید مصلحت کمتری برای من در نظر گرفته شده است اما نه به این معنا که بیش از این مصلحت برای من امکان داشته است و نشده.
در صورتی مصلحت بیشتر میتواند شامل حال این فرد شود که اعمال و کردارش متفاوت شود.
هر کاری که بکنیم خداوند از مصلحت ممکنه در آن شرایط کم نمیگذارد
اما این دلیل نمیشود که مصلحت بالاتری بدون درنظر گرفتن اعمال انسان لحاظ شود چون خودش خلاف مصلحت و عدالت است.
عذاب، عذاب است و نمیتوان گفت عذاب، مصلحت است یعنی به خیر و صلاح است بله، این عذاب مطابق حکمت است.
البته طبق برخی برداشتها از عذاب که عذاب را به معنای عذب و گوارا گرفتهاند (چون مطابق با طبع جهنمی و ملائم با نفس وی است)، این حرف شما جا دارد ولی نیاز به تبیین های دقیق دارد و هر جا و هر کسی نمی تواند چنین ادعایی کند.
آنجا که برید چه؟
اگر منظور شما از آنجا که نبرید آن جا باشد که افرادی آمدند و قصد قتل حضرت را داشتند اما تیغشان نبرید، باید بگویم، این از باب حکمت پروردگار است نه مصلحت؛ چرا که نفس این عمل یک عمل شنیع و دور از انسانیت است و دارای قبح فعلی است و قبح فعلی آن را نمیتوان نادیده گرفت این که چرا نبرید، یک حکمت در این مسأله است که ما نمیدانیم.
مثال مهم نبست
منظورم این بود که مصلحت خدا همان فعل انسان نیست که شما محدود به انتخاب انسان کرده اید. مصلحت خدا درباره ی بنده اش خیلی گسترده است.
اون حکمت برای خودش یک تاپیک میخواهد
اگر مفید است تفاوت مصلحت و حکمت را بفرمایید
انجا که برید خدا مصلحت را در نظر گرفته است.
اصلا من از شما میپرسم
انجا که برید خداوند مصلحت قاتل امام حسین را در نظر نگرفت؟
من میگویم مصلحت را در نظر گرفت.
اگر شما میفرمایید خدا مصلحت قاتل را لحاظ نکرده بفرمایید...
عذاب، عذاب است و نمیتوان گفت عذاب، مصلحت است یعنی به خیر و صلاح است بله، این عذاب مطابق حکمت است.
البته طبق برخی برداشتها از عذاب که عذاب را به معنای عذب و گوارا گرفتهاند (چون مطابق با طبع جهنمی و ملائم با نفس وی است)، این حرف شما جا دارد ولی نیاز به تبیین های دقیق دارد و هر جا و هر کسی نمی تواند چنین ادعایی کند.
اولا من از همان ابتدا گفتم مصلحت محدود به جزا و پاداش نیست
دوما دوستانی از جمله خود شما فکر کنم صحبت از عذاب کرده اید ولی اصلا صحبتی از مصلحت نبودن نکردید . الان است که میفرمایید مصلحت نیست در صورتی که چندین صفحه است اینها را از زبان غیر خودم میشنوم.
الان بالاخره جواب ما را مشخص کنید
سوال میکنم
آیا عذاب استدراج خدا به مصلحت بنده نبوده است؟ ولی خدا او را عذاب میکند؟
اگر اینگونه است پس تنها ثواب های خداوند مصلحت هستند
و عذاب های خداوند به مصلحت نیستند.
اصلا من از شما میپرسم
انجا که برید خداوند مصلحت قاتل امام حسین را در نظر نگرفت؟
من میگویم مصلحت را در نظر گرفت.
اگر شما میفرمایید خدا مصلحت قاتل را لحاظ نکرده بفرمایید...
این سخن با معنای مصلحت، ناسازگار است.
به نظر میرسه بحث کافی در مورد این تاپیک انجام شده و حرفها زده شده. ولو این که قانع نشده باشید.
آیا عذاب استدراج خدا به مصلحت بنده نبوده است؟ ولی خدا او را عذاب میکند؟
اگر اینگونه است پس تنها ثواب های خداوند مصلحت هستند
و عذاب های خداوند به مصلحت نیستند.
عرض شد در تعبیر مصلحت معنای خیر رساندن اخذ شده و عذاب در عرف عقلا، به معنای خیر رسانی نیست بلکه نقطه مقابل خیر است. آن چیزی که قبلا در مورد عذاب و سزاوار بودن عذاب برای جهنمیان عرض شد یک ادبیات ویژه است فعلا ما با این ادبیات صحبت نمیکنیم. مصلحت در این گفتگو در یک مقیاس کلی که فراگیر بوده و معیاری برای سنجش و ارزیابی شده، معیار است. اگر قرار باشد هم عذاب جهنمی مصلحت باشد و هم نعیم بهشتی، پس دیگر صحبت از امتیاز بودن «مصلحت» برای یک عده از انسانها، بیهوده است.
عرض شد در تعبیر مصلحت معنای خیر رساندن اخذ شده و عذاب در عرف عقلا، به معنای خیر رسانی نیست بلکه نقطه مقابل خیر است. آن چیزی که قبلا در مورد عذاب و سزاوار بودن عذاب برای جهنمیان عرض شد یک ادبیات ویژه است فعلا ما با این ادبیات صحبت نمیکنیم. مصلحت در این گفتگو در یک مقیاس کلی که فراگیر بوده و معیاری برای سنجش و ارزیابی شده، معیار است. اگر قرار باشد هم عذاب جهنمی مصلحت باشد و هم نعیم بهشتی، پس دیگر صحبت از امتیاز بودن «مصلحت» برای یک عده از انسانها، بیهوده است.
سؤال: آیا خداوند مصلحت متوکل را بیشتر از غیر متوکل در نظر میگیرد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا این تأثیر توکل انسان در اهتمام بیشتر خداوند به ملاحظهی مصلحت و خیر بندهی متوکل، به معنای عدم چنین اهتمامی از جانب خداوند به مصلحت و خیر بندگانِ غیر متوکل است؟
پاسخ:
مصلحت در لغت فارسی به معنای صواب، شایستگی و صلاح است.[1]
در لغت عرب نیز به معنای «صلاح»، نقیض «فساد» است.[2]
مقصود از رعایت مصلحت بندگان از سوی خداوند آن است که خداوند هم به حسب تکوین و هم در نظام تشریع در صدد خیررسانی و ایصال بندگان به کمال برتر و بازداشتن آنان از فساد حقیقت انسانی آنان است.
میتوان در یک نگاه کلی همه بندگان را در این خواست تکوینی و تشریعی خداوند مبنی بر طلب صلاح برای بندگان شریک دانست؛ در واقع این مصلحت، مصلحتی پیشینی است که انسان متوکل و غیر متوکل در آن مساوی اند و منوط به عملکرد مثبت و منفی بندگان نیست و لطف و رحمت تفضلی خداوند است اما بهره بری نهایی و کامل از این مصلحت مشروط به خواست و اراده هر فرد انسانی است.
از این رو, آن مصلحت کلی و عمومی از رهگذر خواست و اراده و عملکرد هر یک از انسانها، متفاوت میگردد معنای این سخن آن است که معادلاتی در زندگی هر فرد در نظر گرفته میشود که این معادلات به نفع و صلاح اوست در این جا در نظر گیرندهی مصلحت، خداست. در اینصورت غیر آنچه که توسط خداوند برای بنده در نظر گرفته شده، به نفع و صلاح فرد نخواهد بود. این معادلات، تا آن جا که مرتبط با فیاضیت خداوند است، کار خداوند است اما قسمت دیگر آن، به عهدهی خود فرد است یعنی خواست و اراده او و همچنین، به تبع این خواست و اراده، عملکرد او، در مقدرات وی دخیل است.
به طور کلی خداوند بهترین حالات و کیفیات را برای هر فرد در نظر خواهد گرفت به شرطی که مشیت و خواست و اراده فرد، موافق خواست و اراده خداوند باشد؛ اما اگر خواست و اراده فرد و به تبع آن، عملکرد وی، موافق با خواست و تنظیمات خداوند نباشد، معادلات این منافع و مضار، به هم خورده، دستکاری میشود.
مانند آن که خورشید خواهان ایصال نور به همه موجودات زمینی است؛ اما برخی، خود مانع این ایصال نور میگردند و خود را از نور خورشید محروم میکنند و یا مانند کسی که در صدد دریافت آب از دریاست این بهرهبرداری از آب اگر چه در گرو بخشندگی دریاست اما از طرف دیگر، بستگی به مقدار وسعت ظرفی دارد که در اختیار ماست. انسان در میان دیگر مخلوقات، به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، در اختصاص دادن به نعمتها و بهرهمندی از آنها، متمایز است زیرا تنها خواست و مشیت خدا در ایصال فیض به او دخیل نیست بلکه خواست و ارادهی خود انسان نیز در آن دخیل است بر همین اساس خداوند در قرآن میفرماید: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك»[3] (هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوى مردم فرستاديم و خدا به شهادت كافى است). یکی از تبیینهای محتوای آیه شریفه، تبیینی است که در فوق بیان شد؛ فیض خداوند برای همه گسترده است مانند نور خورشید که برای همه گسترده است اما اگر این فیض به کسی نرسید مقصر خداوند نیست بلکه مقصر اصلی خود آن فرد است که با ایجاد مانع بر سر این فیض، خویشتن را محروم ساخته است همانطور که برخی خود را از لطف نور خورشید محروم میسازند.
در این میان، توکل نیز از مؤلفههای تأثیرگذار در این موضوع است. انسان متوکل، با توکل خویش ظرف وجودی خویش را گسترش میدهد این گسترش تا جایی است که ظرفیت و قابلیت نه تنها فیوضات حق را بلکه خود خداوند را پیدا میکند؛ چرا که در آیه شریفه میفرماید: «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه»[4] (هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است) در این آیه شریفه، سخن از رزق خدا یا بهره و عطایای الهی نیست بلکه سخن از خود خداوند است. روشن است کسی که خود خدا برای او کافی است، ضرورتا پیش از آن، ظرفیت چنین اختصاصی را هم خواهد داشت.
در بیان دیگر، قاعدهی اولیه از ناحیه خداوند، ایصال فیض و صلاح و خیر به همه بندگان است. در این میان، از اموری که باعث عدم تغییر در قاعده اولیه میشود، توکل است. توکل از ماده «و ک ل» بوده، به معنای واگذاری امور به خداوند است. اگر این وکالت دادن را به معنایی وسیع بگیریم، نه تنها در امور مادی، بلکه در امور معنوی و روحانی نیز صادق است. در حقیقت انسان موکل، در معادلات چیده شده به دست خداوند دخل و تصرف نمیکند. این مطلب نه در مقام حرف و سخن، بلکه در مقام عمل توسط بنده، به اثبات میرسد. چنین بندهای، نه تنها در حیطه مادیات، بلکه در حیطه شریعت و احکام، پایبند و تابع بیچون و چرا بوده، ثمرهی آن را هم که عبارت از تحقق کامل خواست خدا در حق او، خواهد چشید.
انسان متوکل به مصلحت بیشتری خواهد رسید؛ زیرا با پایبندی به توکل خویش بر خداوند، نه تنها بر مقسومات و مقدرات خویش معترض نیست بلکه تابع و موافق صد در صدی آن است. نکتهی مهم آن که این چینشها، برای هر فرد به حسب حال و وضعیت و شرایط وی، در عین حال که متفاوت است (نسبت به دیگران)، برای خود وی، بهترین است. یعنی خداوند برای هر فرد بهترین گزینش را دارد اما اراده و اختیار وی، مهمترین عامل تأثیرگذار بر اجرایی شدن آن مصلحت است. به عبارت دیگر، مصلحت ضرورتاً بایستی از فیلتر اراده و خواست فرد انسانی به سلامت عبور کند و الا دچار آسیبدیدگی خواهد شد. به تعبیر سوم، با نظر به جنبهی شبه فاعلیت برای انسان باید گفت اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکرد به مصلحت در نظر گرفته شده برایش، نمیرسد. خداوند خواهان دستیابی ابوسفیانها و ابوجهلها به سعادت مطلوب انسانی است اما تحقق این غایت منوط به خواست و اراده خودشان است.
خداوند برای همه بندگان مصلحت سنجی یکسان دارد؛ همچنان که قرآن را به عنوان چراغ زندگی مادی و معنوی و وصول به حیات طیبه همه انسانها در نظر گرفته است این به معنای درنظر داشتن مصلحت همه افراد بشر است؛ اما این پایان کار نیست اگر بندهای «نخواهد» قرار نیست خدا بالاجبار «بخواهد»؛ اگر او نخواهد پس خدا نیز نمیخواهد. درست است که همه چیز به خواست خدا انجام میشود و هیچ امری نیست که بدون اراده و خواست تکوینی خدا انجام شود اما سنت خدا بر این است که تا آنجا که به اختیار و اراده شخصی بندگان مرتبط است، خدا بر طبق خواست بنده، اعمال اراده خواهد کرد هر چند که ارادهی تشریعی و خواست پیشینی خدا طور دیگری بود اما خواست تکوینی خداوند بر خواست و اراده بندگان در مورد صلاح و فساد شخصی آنها تفوق و برتری ندارد. از همین رو، همین قرآنی که به انگیزهی هدایت بشر فرستاده شده، برای برخی، مایهی خسارت و تباهی و فساد است (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا).[5]
از منظری دیگر نیز میتوان گفت انسان متوکل مصلحتهای بیشتری شامل حالش میشود؛ با این تحلیل که از راه آثاری که نفس توکل، بر صفات و افعال انسان میگذارد که آن صفات و افعال، در جلب مصلحت مؤثر اند؛ به عنوان نمونه، انسان متوکل، به جهت توکل، از صفت حسد در امان است و با فقدان حسد، مصالح بیشتری را به خود جلب مینماید در عوض، انسان غیر متوکل، به دلیل این خلأ، گرفتار حسادتهای جانسوز خواهد شد و با این گرفتاری، مصالح خود را مبدل به مضار خواهد کرد. در حقیقت، توکل نسبت به مصالح بیشتر، فرصت سازی میکند ولی عدم توکل، فرصت سوزی میکند.
نتیجه:
خداوند در یک نگاه فراگیر همه انسانها را مستحق صلاح و خیر میداند و خواهان مصلحت همه افراد است اما از سنن الهی است که صلاح و فساد بندگان از دالان اراده و اختیار انسان و در سایهی اعمال اختیاری آنان رقم بخورد بنابراین، خداوند مصلحت بیشتری برای انسان متوکل در مقایسه با انسان غیر متوکل در نظر میگیرد اما این بدان معنا نیست که این عدم رعایت تساوی میان انسان متوکل و انسان غیر متوکل تنها مربوط به خداوند و خواست وی باشد این رعایت مصلحت بیشتر در انسان متوکل (در مقابل انسان غیر متوکل) مستند به قابلیت قابل نه فاعلیت فاعل است؛ چرا که انسان متوکل با گسترش ظرفیت وجودی خویش و رفع موانع و بر طرف ساختن حجب، قابلیت قبول فیض حق را فراهم نموده است اما انسان غیر متوکل، اینچنین نیست. بعلاوه، نفس توکل، باعث ایجاد فرصتهای بیشتری برای جلب صلاح و خیر است و به اصطلاح فرصت سازی میکند این در حالی است که عدم توکل، در جلب عوامل و زمینههای فساد و تباهی تأثیرگذار خواهد بود و موجب فرصت سوزی میشود.
صحیح: اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند به مصلحت در نظر گرفته شده برایش، نمیرسد.
فرق جمله شما با جمله بنده در این است که شما جنبه فاعلیت خدا را در نظر گرفتهاید اما بنده جنبه فاعلیت بنده را در نظر گرفتهام.
سوال من از فاعلیت خداست.
همین خدا این مصلحتها را در نظر گرفته است.
پس لطفا به صورت شفاف جواب سوال اصلی را بدهید.
بله یا خیر
قبلا هم اثبات کردم بله و خیر همزمان امکان ندارد.
آیا انکار میکنید که خدا مصلحت متوکل را بیشتر در نظر گرفته است؟
بدون در نظر گرفتن فاعلیت انسان، واقعیت موجود را نادیده گرفتهاید. این فرضی است که هیچ مصداقی ندارد. طبق بیان خودتان، بحث ما یک بحث مفهومی صرف نیست.
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
نه اتفاقا همین نگاه شما نگاهی ایده آلیستی و غیر واقعی است.
گویی شما اختیار انسان را در تضاد با مصلحت سنجی خدا میدانید.
انسان حتی اگر خلاف خواست خداوند را بخواهد
سوال سر جای خودش است و مصداق دارد
میپرسیم اگر فرد موافق خواست خدا عمل نکند، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد ؟
همانطور که گفتم مصلحت ها دست خداست اما گویی شما مصالح را فعل انسان میدانید تا فعل خدا. در صورتی که مصلحت از جنس جزا و پاداش نیست. و ان بخش جزا و پاداش نیز به تدبیر خدا است.
در هر صورت گویی در این پاسختان جوابتان تغییر کرد
در صورتی که سوال یکی است نه دو تا و جواب هم یا بله است یا خیر.
به این جمله ی خودتان دقت کنید :
خداوند همه را بنده خود دانسته و برای همه، خیر و صلاح میخواهد اما اگر برخی از بندگان نخواهند او هم نمیخواهد.
باز شرط گذاشتید
یعنی اگر بنده ای نخواهد، خداوند مصلحت کمتری برای او در نظر میگیرد؟
اگر بله
پس جواب سوال تاپیک باید بله باشد.
نمیدانم وقتی خداوند با صدای بلند اعلام کرده است فاجر و صالح یکی نیستند و یکی جهنمی و دیگری بهشتی است. چرا باید بترسیم از اینکه خداوند مصلحت صالح را بیش از فاجر در نظر گرفته است ؟
اگر هم مصلحت این دو را یکسان لحاظ کرده است
خیلی واضح بگوییم یکسان است.
بله یا خیر
دوباره برای اینکه جای شبهه نباشد
این سوال را میپرسم :
انسانی که موافق خواست خدا عمل نمیکند
( مثلا فلان مستحب را انجام نمیدهد یا مثلا فلان واجب را انجام نمیدهد در صورتی که دیگرانی هستند که مستحبات انجام میدهند یا واجبات را انجام میدهند.
یعنی موافقت ذومراتب است و تنها واجب و حرام نیست.)
آیا خداوند مصلحت او را کمتر در نظر میگیرد ؟
بله، در نهایت انجام هر فعلی و اعطای هر خیر و شری توسط خداوند صورت میپذیرد. این مطلب از اصول موضوعه یا مسلمات این بحث است و تشکیکی در این نداریم. پس آنجا که بنده کم کاری کرده نیز بالاخره خداوند خیر و صلاح و یا نقطه مقابلش را میدهد. «ولی» این نقصان در عطا و فیض، از کجا نشأت گرفته است؟! فرمان به دست کیست؟! این آتیشها از گور چه کسی بلند میشود؟! واقعنگری به این است که این قسمت داستان را هم در کنار قسمت دیگر ملاحظه کنیم نه این که فقط و فقط به یک قسمت چشم بدوزیم. در جریان باز کردن قفل درب منزل توسط حرکت دست، نباید گفته شود، این دست است که این کار را میکند باید به جریانهای طولی پیشینی که این دست را برای باز کردن دست مدیریت میکنند نیز توجه کنیم.
در تاریخ گفته میشود مثلا هارون الرشید علیهاللعنة قاتل امام هفتم علیه السلام است. در حالیکه او فقط ارادهکنندهی این جریان بوده است و مباشر قتل، یک خبیث دیگر بوده است. در عین حال گفته میشود قاتل ایشان، سندی بن شاهک بوده است در حالی که دستور بر قتل، توسط هارون الرشید صادر شده بود. این ها مواردی است که در عرف نیز به آن توجه میشود بستگی دارد به کدام طرف قضیه نظر داشتهباشید.
از پاسخ بنده پیداست که به این سوی قضیه نظر دارم و شما اصرار دارید به آن سوی قضیه توجه کنیم. بهترین وجهش، رعایت هر دو و ملاحظه هر دو طرف است. پس نمیتوان بدون در نظر گرفتن خواست و اراده بنده، همه آن چه را که اتفاق افتاده را به خدا نسبت دهیم (با این توضیحی که عرض کردم). اگر هم بنده بر فاعلیت انسان پافشاری میکنم، به خاطر برجسته کردن و پررنگ کردن آن برای شماست تا تعادل لازم در کلامتان حفظ شود.
خداوند در یک تشبیه ناقص مانند خورشید است که برای همه موجودات نور خود را ارسال میکند اما برخی خود را در بستر زمین پنهان میکنند و از این عطیه، بهرهای نمیبرند خواست خورشید، نورافشانی برای همه است اما برخی، از آن محروم اند چرا؟ چون خودشان نخواستند و مثلا پردهی پنجره را کشیدند تا راه نفوذ نور مسدود شود.
«تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُون»(بقره/ 134)
آنها امتى بودند كه درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شماست و شما هيچ گاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود.
«تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما كَسَبَتْ وَ لَكُمْ ما كَسَبْتُمْ وَ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ» (بقره/ 141)
(به هر حال) آنها امتى بودند كه درگذشتند. آنچه كردند، براى خودشان است و آنچه هم شما كردهايد، براى خودتان است و شما مسئول اعمال آنها نيستيد.
«لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَت ...» (بقره/ 286)
خداوند هيچ كس را، جز به اندازه تواناييش، تكليف نمىكند. (انسان،) هر كار (نيكى) را انجام دهد، براى خود انجام داده و هر كار (بدى) كند، به زيان خود كرده است... .
نگاه کنید شما باز هم تفکیکی میان فعل خدا و اختیار نمیبینید
و انها را در تضاد میبینید
مثلا همانجا که آتش از گور فلان انسان بلند میشود، اگر خدا مصلحت کمتری در نظر میگیرد، بهترین مصلحت را انجام داده است. و کار خوبی اتجام شده نه بد. گویی فکر میکنید اگر بگویید بله قبول کرده اید خدا ظلم کرده است یا کم کاری و کوتاهی انجام گرفته است.
اگر قرار بود با بله ی شما یا من، خداوند ظالم باشد
با جهنمی کردن ظالمان ، ظالم میشد.
در صورتی که جهنمی کردن خدا کار خوبی است نه بد.
این از این نکته
نکته بعدی که به ذهنم میرسد
قاتل امام حسین علیه السلام مخالفت با امر خدا کرد اما خداوند مصلحت دید چاقویش نبرد
نگاه کنید اینها فعل خداست مصلحت خداست
مصلحت خدا که محدود به انتخاب انسان نیست.
همه چیز در مسیر مصلحت انسان تنظیم میشود اما شما نگاه گزینشی و محدود به این داستان مصلحت دارید.
پس جواب تاپیک بله است
اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکند
خداوند مصلحت کمتری برایش در نظر میگیرد؟
بله
انسانی را فرض کنید که به خاطر اعمالش دچار عذاب استدراج شده است. و به تدریج خداوند او را به قهقرا میبرد. این انسان میتواند بگوید مصلحت کمتری برای من در نظر گرفته شده است اما نه به این معنا که بیش از این مصلحت برای من امکان داشته است و نشده.
در صورتی مصلحت بیشتر میتواند شامل حال این فرد شود که اعمال و کردارش متفاوت شود.
هر کاری که بکنیم خداوند از مصلحت ممکنه در آن شرایط کم نمیگذارد
اما این دلیل نمیشود که مصلحت بالاتری بدون درنظر گرفتن اعمال انسان لحاظ شود چون خودش خلاف مصلحت و عدالت است.
آنجا که برید چه؟
اگر منظور شما از آنجا که نبرید آن جا باشد که افرادی آمدند و قصد قتل حضرت را داشتند اما تیغشان نبرید، باید بگویم، این از باب حکمت پروردگار است نه مصلحت؛ چرا که نفس این عمل یک عمل شنیع و دور از انسانیت است و دارای قبح فعلی است و قبح فعلی آن را نمیتوان نادیده گرفت این که چرا نبرید، یک حکمت در این مسأله است که ما نمیدانیم.
عذاب، عذاب است و نمیتوان گفت عذاب، مصلحت است یعنی به خیر و صلاح است بله، این عذاب مطابق حکمت است.
البته طبق برخی برداشتها از عذاب که عذاب را به معنای عذب و گوارا گرفتهاند (چون مطابق با طبع جهنمی و ملائم با نفس وی است)، این حرف شما جا دارد ولی نیاز به تبیین های دقیق دارد و هر جا و هر کسی نمی تواند چنین ادعایی کند.
مثال مهم نبست
منظورم این بود که مصلحت خدا همان فعل انسان نیست که شما محدود به انتخاب انسان کرده اید. مصلحت خدا درباره ی بنده اش خیلی گسترده است.
اون حکمت برای خودش یک تاپیک میخواهد
اگر مفید است تفاوت مصلحت و حکمت را بفرمایید
انجا که برید خدا مصلحت را در نظر گرفته است.
اصلا من از شما میپرسم
انجا که برید خداوند مصلحت قاتل امام حسین را در نظر نگرفت؟
من میگویم مصلحت را در نظر گرفت.
اگر شما میفرمایید خدا مصلحت قاتل را لحاظ نکرده بفرمایید...
اولا من از همان ابتدا گفتم مصلحت محدود به جزا و پاداش نیست
دوما دوستانی از جمله خود شما فکر کنم صحبت از عذاب کرده اید ولی اصلا صحبتی از مصلحت نبودن نکردید . الان است که میفرمایید مصلحت نیست در صورتی که چندین صفحه است اینها را از زبان غیر خودم میشنوم.
الان بالاخره جواب ما را مشخص کنید
سوال میکنم
آیا عذاب استدراج خدا به مصلحت بنده نبوده است؟ ولی خدا او را عذاب میکند؟
اگر اینگونه است پس تنها ثواب های خداوند مصلحت هستند
و عذاب های خداوند به مصلحت نیستند.
این سخن با معنای مصلحت، ناسازگار است.
به نظر میرسه بحث کافی در مورد این تاپیک انجام شده و حرفها زده شده. ولو این که قانع نشده باشید.
عرض شد در تعبیر مصلحت معنای خیر رساندن اخذ شده و عذاب در عرف عقلا، به معنای خیر رسانی نیست بلکه نقطه مقابل خیر است. آن چیزی که قبلا در مورد عذاب و سزاوار بودن عذاب برای جهنمیان عرض شد یک ادبیات ویژه است فعلا ما با این ادبیات صحبت نمیکنیم. مصلحت در این گفتگو در یک مقیاس کلی که فراگیر بوده و معیاری برای سنجش و ارزیابی شده، معیار است. اگر قرار باشد هم عذاب جهنمی مصلحت باشد و هم نعیم بهشتی، پس دیگر صحبت از امتیاز بودن «مصلحت» برای یک عده از انسانها، بیهوده است.
پس سخنم را پذیرفته اید
قرار بود شما جواب یک سوال را بدهید
که جوابش، بله بود
و جواب خیر نادرست بود
اکنون
میتوانید تاپیک را جمع بندی کنید
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال:
آیا خداوند مصلحت متوکل را بیشتر از غیر متوکل در نظر میگیرد؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا این تأثیر توکل انسان در اهتمام بیشتر خداوند به ملاحظهی مصلحت و خیر بندهی متوکل، به معنای عدم چنین اهتمامی از جانب خداوند به مصلحت و خیر بندگانِ غیر متوکل است؟
پاسخ:
مصلحت در لغت فارسی به معنای صواب، شایستگی و صلاح است.[1]
در لغت عرب نیز به معنای «صلاح»، نقیض «فساد» است.[2]
مقصود از رعایت مصلحت بندگان از سوی خداوند آن است که خداوند هم به حسب تکوین و هم در نظام تشریع در صدد خیررسانی و ایصال بندگان به کمال برتر و بازداشتن آنان از فساد حقیقت انسانی آنان است.
میتوان در یک نگاه کلی همه بندگان را در این خواست تکوینی و تشریعی خداوند مبنی بر طلب صلاح برای بندگان شریک دانست؛ در واقع این مصلحت، مصلحتی پیشینی است که انسان متوکل و غیر متوکل در آن مساوی اند و منوط به عملکرد مثبت و منفی بندگان نیست و لطف و رحمت تفضلی خداوند است اما بهره بری نهایی و کامل از این مصلحت مشروط به خواست و اراده هر فرد انسانی است.
از این رو, آن مصلحت کلی و عمومی از رهگذر خواست و اراده و عملکرد هر یک از انسانها، متفاوت میگردد معنای این سخن آن است که معادلاتی در زندگی هر فرد در نظر گرفته میشود که این معادلات به نفع و صلاح اوست در این جا در نظر گیرندهی مصلحت، خداست. در اینصورت غیر آنچه که توسط خداوند برای بنده در نظر گرفته شده، به نفع و صلاح فرد نخواهد بود. این معادلات، تا آن جا که مرتبط با فیاضیت خداوند است، کار خداوند است اما قسمت دیگر آن، به عهدهی خود فرد است یعنی خواست و اراده او و همچنین، به تبع این خواست و اراده، عملکرد او، در مقدرات وی دخیل است.
به طور کلی خداوند بهترین حالات و کیفیات را برای هر فرد در نظر خواهد گرفت به شرطی که مشیت و خواست و اراده فرد، موافق خواست و اراده خداوند باشد؛ اما اگر خواست و اراده فرد و به تبع آن، عملکرد وی، موافق با خواست و تنظیمات خداوند نباشد، معادلات این منافع و مضار، به هم خورده، دستکاری میشود.
مانند آن که خورشید خواهان ایصال نور به همه موجودات زمینی است؛ اما برخی، خود مانع این ایصال نور میگردند و خود را از نور خورشید محروم میکنند و یا مانند کسی که در صدد دریافت آب از دریاست این بهرهبرداری از آب اگر چه در گرو بخشندگی دریاست اما از طرف دیگر، بستگی به مقدار وسعت ظرفی دارد که در اختیار ماست. انسان در میان دیگر مخلوقات، به دلیل برخورداری از اراده و اختیار، در اختصاص دادن به نعمتها و بهرهمندی از آنها، متمایز است زیرا تنها خواست و مشیت خدا در ایصال فیض به او دخیل نیست بلکه خواست و ارادهی خود انسان نیز در آن دخیل است بر همین اساس خداوند در قرآن میفرماید: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِك»[3] (هر خيرى كه به تو رسد از جانب خداست و هر شرى كه به تو رسد از جانب خود تو است. تو را به رسالت به سوى مردم فرستاديم و خدا به شهادت كافى است). یکی از تبیینهای محتوای آیه شریفه، تبیینی است که در فوق بیان شد؛ فیض خداوند برای همه گسترده است مانند نور خورشید که برای همه گسترده است اما اگر این فیض به کسی نرسید مقصر خداوند نیست بلکه مقصر اصلی خود آن فرد است که با ایجاد مانع بر سر این فیض، خویشتن را محروم ساخته است همانطور که برخی خود را از لطف نور خورشید محروم میسازند.
در این میان، توکل نیز از مؤلفههای تأثیرگذار در این موضوع است. انسان متوکل، با توکل خویش ظرف وجودی خویش را گسترش میدهد این گسترش تا جایی است که ظرفیت و قابلیت نه تنها فیوضات حق را بلکه خود خداوند را پیدا میکند؛ چرا که در آیه شریفه میفرماید: «مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُه»[4] (هر که بر خدا توکل کند، خدا او را کافی است) در این آیه شریفه، سخن از رزق خدا یا بهره و عطایای الهی نیست بلکه سخن از خود خداوند است. روشن است کسی که خود خدا برای او کافی است، ضرورتا پیش از آن، ظرفیت چنین اختصاصی را هم خواهد داشت.
در بیان دیگر، قاعدهی اولیه از ناحیه خداوند، ایصال فیض و صلاح و خیر به همه بندگان است. در این میان، از اموری که باعث عدم تغییر در قاعده اولیه میشود، توکل است. توکل از ماده «و ک ل» بوده، به معنای واگذاری امور به خداوند است. اگر این وکالت دادن را به معنایی وسیع بگیریم، نه تنها در امور مادی، بلکه در امور معنوی و روحانی نیز صادق است. در حقیقت انسان موکل، در معادلات چیده شده به دست خداوند دخل و تصرف نمیکند. این مطلب نه در مقام حرف و سخن، بلکه در مقام عمل توسط بنده، به اثبات میرسد. چنین بندهای، نه تنها در حیطه مادیات، بلکه در حیطه شریعت و احکام، پایبند و تابع بیچون و چرا بوده، ثمرهی آن را هم که عبارت از تحقق کامل خواست خدا در حق او، خواهد چشید.
انسان متوکل به مصلحت بیشتری خواهد رسید؛ زیرا با پایبندی به توکل خویش بر خداوند، نه تنها بر مقسومات و مقدرات خویش معترض نیست بلکه تابع و موافق صد در صدی آن است. نکتهی مهم آن که این چینشها، برای هر فرد به حسب حال و وضعیت و شرایط وی، در عین حال که متفاوت است (نسبت به دیگران)، برای خود وی، بهترین است. یعنی خداوند برای هر فرد بهترین گزینش را دارد اما اراده و اختیار وی، مهمترین عامل تأثیرگذار بر اجرایی شدن آن مصلحت است. به عبارت دیگر، مصلحت ضرورتاً بایستی از فیلتر اراده و خواست فرد انسانی به سلامت عبور کند و الا دچار آسیبدیدگی خواهد شد. به تعبیر سوم، با نظر به جنبهی شبه فاعلیت برای انسان باید گفت اگر انسان موافق خواست خدا عمل نکرد به مصلحت در نظر گرفته شده برایش، نمیرسد. خداوند خواهان دستیابی ابوسفیانها و ابوجهلها به سعادت مطلوب انسانی است اما تحقق این غایت منوط به خواست و اراده خودشان است.
خداوند برای همه بندگان مصلحت سنجی یکسان دارد؛ همچنان که قرآن را به عنوان چراغ زندگی مادی و معنوی و وصول به حیات طیبه همه انسانها در نظر گرفته است این به معنای درنظر داشتن مصلحت همه افراد بشر است؛ اما این پایان کار نیست اگر بندهای «نخواهد» قرار نیست خدا بالاجبار «بخواهد»؛ اگر او نخواهد پس خدا نیز نمیخواهد. درست است که همه چیز به خواست خدا انجام میشود و هیچ امری نیست که بدون اراده و خواست تکوینی خدا انجام شود اما سنت خدا بر این است که تا آنجا که به اختیار و اراده شخصی بندگان مرتبط است، خدا بر طبق خواست بنده، اعمال اراده خواهد کرد هر چند که ارادهی تشریعی و خواست پیشینی خدا طور دیگری بود اما خواست تکوینی خداوند بر خواست و اراده بندگان در مورد صلاح و فساد شخصی آنها تفوق و برتری ندارد. از همین رو، همین قرآنی که به انگیزهی هدایت بشر فرستاده شده، برای برخی، مایهی خسارت و تباهی و فساد است (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ وَ لا يَزيدُ الظَّالِمينَ إِلاَّ خَسارا).[5]
از منظری دیگر نیز میتوان گفت انسان متوکل مصلحتهای بیشتری شامل حالش میشود؛ با این تحلیل که از راه آثاری که نفس توکل، بر صفات و افعال انسان میگذارد که آن صفات و افعال، در جلب مصلحت مؤثر اند؛ به عنوان نمونه، انسان متوکل، به جهت توکل، از صفت حسد در امان است و با فقدان حسد، مصالح بیشتری را به خود جلب مینماید در عوض، انسان غیر متوکل، به دلیل این خلأ، گرفتار حسادتهای جانسوز خواهد شد و با این گرفتاری، مصالح خود را مبدل به مضار خواهد کرد. در حقیقت، توکل نسبت به مصالح بیشتر، فرصت سازی میکند ولی عدم توکل، فرصت سوزی میکند.
نتیجه:
خداوند در یک نگاه فراگیر همه انسانها را مستحق صلاح و خیر میداند و خواهان مصلحت همه افراد است اما از سنن الهی است که صلاح و فساد بندگان از دالان اراده و اختیار انسان و در سایهی اعمال اختیاری آنان رقم بخورد بنابراین، خداوند مصلحت بیشتری برای انسان متوکل در مقایسه با انسان غیر متوکل در نظر میگیرد اما این بدان معنا نیست که این عدم رعایت تساوی میان انسان متوکل و انسان غیر متوکل تنها مربوط به خداوند و خواست وی باشد این رعایت مصلحت بیشتر در انسان متوکل (در مقابل انسان غیر متوکل) مستند به قابلیت قابل نه فاعلیت فاعل است؛ چرا که انسان متوکل با گسترش ظرفیت وجودی خویش و رفع موانع و بر طرف ساختن حجب، قابلیت قبول فیض حق را فراهم نموده است اما انسان غیر متوکل، اینچنین نیست. بعلاوه، نفس توکل، باعث ایجاد فرصتهای بیشتری برای جلب صلاح و خیر است و به اصطلاح فرصت سازی میکند این در حالی است که عدم توکل، در جلب عوامل و زمینههای فساد و تباهی تأثیرگذار خواهد بود و موجب فرصت سوزی میشود.
منابع
[1]. دهخدا، واژه مصلحت.
[2]. لسان العرب، ج2، ص 517.
[3]. نساء/ 79.
[4] طلاق/ 3.
[5]. و اين قرآن را كه براى مؤمنان شفا و رحمت است، نازل مىكنيم، ولى كافران را جز زيان نيفزايد. إسراء/ 82.