آیا توسل جستن به اولیا شرک است؟ (اطلاع اولیاء از ما؟)

تب‌های اولیه

171 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

شرک در الوهيت: يعني اعتقاد به موجودي غير از خداوند که داراي تمامي صفات جمال و کمال به طور استقلال است؛ قرآن کريم مي‏فرمايد: (لَقَدْ کَفَرَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ)[1]؛«به طور تحقيق کساني که قائلند خداوند همان مسيح بن مريم است، کافر شدند.»
شرک در خالقيت: يعني انسان به دو مبدأ مستقل براي عالم قائل شود؛ به طوري که خلق و تصرّف در شئونات عالم به دستشان است؛ همان‏گونه که مجوس قائل به دو مبدأ خير به نام «يزدان» و شر به نام «اهرمن» مي‏باشند.

[1] . سوره مائده، آيه 17.

شرک در ربوبيت: آن است که انسان معتقد شود در عالم، ارباب متعددي است و خداوند متعال ربّ الارباب است، به اين معنا که تدبير عالم به هر يک از اين ارباب که قرآن از آن به عنوان ارباب متفرق نام مي‏برد، به طور استقلال تفويض شده است؛ همان‏گونه که مشرکان عصر حضرت ابراهيم‏عليه السلام به اين نوع شرک مبتلا بودند. خداوند متعال مي‏فرمايد: (فَلَمّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأي کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اْلآفِلِينَ، فَلَمّا رَأَي الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي َلأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضّالِّينَ، فَلَمّا رَأَي الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّي هذا أَکْبَرُ فَلَمّا أَفَلَتْ قالَ يا قَوْمِ إِنِّي بَرِي‏ءٌ مِمّا تُشْرِکُونَ)[1]؛«چون شب تاريک در آمد، ستاره درخشاني را ديد، گفت: اين پروردگار من است، پس چون آن ستاره غروب کرد، گفت: من چيز نابود شونده را به خدايي نخواهم گرفت. پس چون ماه تابان را ديد، گفت: اين خداي من است، وقتي که آن هم نابود شد، گفت: اگر خداي من مرا هدايت نکند همانا من از گمراهان عالم خواهم بود. پس چون خورشيد درخشان را ديد، گفت: اين خداي من است، اين از آن ستاره و ماه با عظمت‏تر و روشن‏تر است، پس چون آن نيز نابود گرديد، گفت: اي گروه مشرکان من از آنچه شريک خدا قرار مي‏دهيد بيزارم.»

[=&quot][1] . سوره انعام، آيات 78 - 76.

شرک در عبادت وطاعت: به اين معناست که انسان خضوع و تذلّلش ناشي از اعتقاد به الوهيت يا ربوبيت کساني باشد که براي آن‏ها خضوع و تذلل و خشوع مي‏کند.

حال سوال ما از جنابعالی این است:
1-در توسل چه نوعی از شرک وجود دارد و به چه دلیل؟
2-آیا در مفهوم توحید وشرک زنده و مرده بودن اخذ شده است؟
در مورد دو سوالی که بیان فرمودید جواب آن بعد از جواب به این سوالات خواهد آمد.

سلام جناب صدرای عزیز جواب سوال1 شرک در انجاست که هنگامی که حاجتی داریم غیر از خدا را فریاد کنیم و او را به خداوند ترجیح دهیم شرک در انجاست که ان فرد روز قیامت گریبانمان را بگیرد که چرا مرا فریاد زدید در حالیکه من خودم هر لحظه از عمرم به یاد خداوند بودم و بندگیش را میکردم ولی تو مرا شریک خدا قرار دادی شرک در انجاست که بنده باید خدایش را فریاد کند نه بنده خدارا جواب سوال2 هنگامی که از کفار مکه سوال میکردند که خدایتان کیست میگفتند خدای احد و واحد که تمام کاینات را افریده است سوال میکردند که بس چرا این بتها را میبرستید میگفتند نمیبرستیم اینها زمانی که زنده بودند بندگان و اولیای خدا بودند ما انها را واسطه بین خود وخدا قرار میدهیم که انها نیاز و دعایمان را به خدا بگویند چون خدا انها را دوست دارد البته خدای نکرده منظور حقیر مدعیان توسل نیست فقط مثال زدم والسلام

خالد;80926 نوشت:
سلام جناب صدرای عزیز جواب سوال1 شرک در انجاست که هنگامی که حاجتی داریم غیر از خدا را فریاد کنیم و او را به خداوند ترجیح دهیم

با سلام به خالد عزیز
1-سوال این بود در بحث توسل کدام یک از انواع شرک اتفاق می افتد؟این سوال را مستندا از قرآن ذکر کنید.
2-جهان براساس نظام علّت و معلولي و اسباب و مسببات، براي هدايت و رشد و تکامل انسان‏ها آفريده شده است و نيازمندي‏هاي طبيعي بشر با عوامل و اسباب عادي برآورده مي‏گردد. فيوضات معنوي خداوند، همچون هدايت، مغفرت و آمرزش نيز بر اساس نظامي خاص بر انسان‏ها نازل مي‏شود و اراده حکيمانه خداوند بر اين تعلق گرفته که امور از طريق اسباب خاص و علل معيّن به انسان‏ها برسد. بنابراين، همان‏گونه که در عالم ماده نمي‏توان پرسيد: چرا خداوند متعال زمين را با خورشيد نوراني کرده و خود بي‏واسطه به چنين کاري دست نزده است؟ در عالم معنا نيز نمي‏توان گفت: چرا خداوند مغفرت خويش را به واسطه اولياي الهي، شامل حال بندگان مي‏کند؟
شهيد مطهري‏رحمه الله مي‏فرمايد: «فعل خدا، داراي نظام است. اگر کسي بخواهد به نظام آفرينش اعتنا نداشته باشد گمراه است. به همين جهت است که خداي متعال، گناه‏کاران را ارشاد فرموده است که درِ خانه رسول اکرم‏صلي الله عليه وآله بروند و علاوه بر اين‏که خود طلب مغفرت کنند، از آن بزرگوار بخواهند که براي ايشان طلب مغفرت کند. قرآن کريم مي‏فرمايد: (وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوّاباً رَحِيماً)؛ [1]«اگر ايشان هنگامي که [با ارتکاب گناه] به خود ستم کردند، نزد تو مي‏آمدند و از خدا آمرزش مي‏خواستند و پيامبر هم براي ايشان طلب مغفرت مي‏کرد، خدا را توبه‏پذير مهربان مي‏يافتند.»[2]

از همين رو مي‏بينيم که در قرآن و سنّت تأکيد فراواني بر وسيله و توسل شده است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...)[3]؛«اي مؤمنين! تقوا پيشه کنيد و براي رسيدن به او وسيله طلب نماييد.»



[=&quot][1] . سوره نساء، آيه 64.

[=&quot][2] . مجموعه آثار، ج 1، ص 264.

[=&quot][3] . سوره مائده، آيه 35.

خالد;80926 نوشت:
سلام جناب صدرای عزیز
ج
2 هنگامی که از کفار مکه سوال میکردند که خدایتان کیست میگفتند خدای احد و واحد که تمام کاینات را افریده است سوال میکردند که بس چرا این بتها را میبرستید میگفتند نمیبرستیم اینها زمانی که زنده بودند بندگان و اولیای خدا بودند ما انها را واسطه بین خود وخدا قرار میدهیم که انها نیاز و دعایمان را به خدا بگویند چون خدا انها را دوست دارد البته خدای نکرده منظور حقیر مدعیان توسل نیست فقط مثال زدم والسلام

کمال بی انصافی را ادا نمودید چون در بحث توسل به اولیای الهی در میان مسلمانان، تنها سلفی ها مخالفند و بقیه موافق توسل اند.البته سلفی ها هم نه مطلق بلکه در زمان حیات برزخی.
ثانیا: در این آیات بحث
پرستش مطرح است شما به چه مجوزی کار متوسلی که آن ولی خدا را صرف واسطه می داند حمل بر پرستش می کنید؟
«إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ ؛أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ .الزمر/3»
« اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است.
ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم، خدا را پرستش كن و دين خود را براى او خالص گردان.
آگاه باشيد دين خالص از آن خدا است، و آنها كه غير از خدا را اولياى خود قرار دادند، و دليلشان اين بود كه اينها را نمى ‏پرستيم مگر به خاطر اينكه ما را به خداوندنزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى ‏كند، خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى‏كند»

خالد;80593 نوشت:
سلام دوستان گرامی اسباب دنیا با توحید توفیر دارد توفیری که توحید واقعی از ان استخراج میشود دوستان من در دنیا اگر نیاز به کمکی بیدا کنم مثلا جابجا کردن وسیله ای یا دکتر برم برای مداوا وغیره از شخصی که زنده است وکنارم است کمکمیخواهم و کمک از هر کسی بر اساس تخصصش است من از دکتر نمیخوام که ماشینم را تعمیر کند وغیره من یک سوال دارم اگر در یک ثانیه در سراسر دنیا 1000000نفر همزمان از یکی از اولیا یا انبیا طلب شفا کنند او صدای همه انها را میشنود؟ واگر هم بشنود به چند نفر میتواند جواب دهد ؟ مطمئن باشید اگر بگویید صدای همه را میشنود وبه همه جواب میدهد ویا به قول شما نزد خدا شفاعت میکند صفت خدای متعال را به او داده اید. و این شرک است . وحالا یک سوال از همتون تقاضا دارم هر یک از شما اگر جایی سراغ دارید که امیرالمومنین علی علیه السلام به کسی متوصل شده باشد لطفا بفرمایید .در امان خدای سبحان باشید.

سلام
از نظر ما هیچ تفاوت ندارد . سبب سبب است چه مادی چه معنوی . و در مذهب ما، اگر شما از یک دکتر برای درمان - به این عنوان که او درعلم و عمل خود مستقل است -کمک بخواهید شرک است اما اگر از تمام اسباب عالم بعنوان موجودات غیر مستقل کمک بگیرد شرک نیست . البته از آتش باید گرما خواست و از آب سرما که عالم حساب دارد و از اولیاء هرچه خواهی بخواه که آنها : عند ملیک مقتدرند .
و اما قائل شدن به اینکه اگر امام بتواند پاسخ همه را بدهد پس صفت خدایی را به او داده اید نشان دهنده عدم وصول شما به درک معنای خلیفه اللهی اولیاء است . خلیفه یعنی جانشین در همه چیز اما بطور غیر اصیل مثل سایه و صاحب سایه .
و اما اولیاء کامل الهی را مقاماتی است که نیاز به شفیع ندارند همانطور که امام سجاد علیه السلام فرمود :
و اخلو به حیث شئت لسری بغیر شفیع فیقضی لی حاجتی
و همین انسان کامل نسبت به کاملتر از خود اسشفاع می فرایند :
مناجات المتوسلین را مطالعه فرمایید
و البته کسی در مذهب ما قائل نیست که انسان همه حاجات خود را به وساطت اولیاء بگیرد بلکه این امر بعنوان امر مطلوب و احترام به مقربان درگاه حضرت دوست صورت می گیرد . البته در این رجوع به درگاه اولیاء فوائد و درسهاست که اهل ولایت شایسته دانستن آن هستند .
موفق در دقت

صدرا;80972 نوشت:
از همين رو مي‏بينيم که در قرآن و سنّت تأکيد فراواني بر وسيله و توسل شده است. خداوند متعال مي‏فرمايد: (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...)[3]؛«اي مؤمنين! تقوا پيشه کنيد و براي رسيدن به او وسيله طلب نماييد.»

[=&quot][1][/] . سوره نساء، آيه 64.

[=&quot][2][/] . مجموعه آثار، ج 1، ص 264.

[=&quot][3][/] . سوره مائده، آيه 35.

صدرای گرامی
درود
یکم- سوره نسا که در زیر آورده شده، چگونه آنچه که مردم در امامزاده ها انجام میدهند و یا در روضه ها خوانده میشود توجیه میکند؟
آنچه که من به گوش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی در روز شهادت امام رضا (ع) شنیدم چنین است: ما غلامان تو هستیم..... مشکلم را حل کن.... بیماری .... را شفا بده..... من خودم از امام شفا گرفتم. بیماری که دکترا جواب کرده بودند، امام شفا داد ...
این کجایش با آنچه که در آیه مبارکه آمده همخوانی دارد؟ آیا پیامبر شما (ص) چنین دستوری به شما داده که در اطاعت از او چنین میکنید؟ خواهشمندم که سند بدهید از قرآن چون جز آن را نمیپذیرم.

وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا ﴿۶۴﴾
فولادوند: و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهى از او اطاعت كنند و اگر آنان وقتى به خود ستم كرده بودند پيش تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پيامبر [نيز] براى آنان طلب آمرزش مى‏كرد قطعا خدا را توبه‏پذير مهربان مى‏يافتند
مکارم: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر به اين منظور كه به فرمان خدا، از وي اطاعت شود، و اگر اين مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي‏كردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي‏گذاردند) به نزد تو مي‏آمدند و از خدا طلب آمرزش مي‏كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي‏كرد خدا را توبه پذير و مهربان مي‏يافتند.
خرمشاهی: و هيچ پيامبرى نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهى از او فرمانبردارى شود، و اگر هنگامى كه به خويشتن ستم كردند به نزد تو مى‏آمدند و از خداوند آمرزش مى‏خواستند و پيامبر هم برايشان آمرزش مى‏خواست، خداوند را توبه‏پذير مهربان مى‏يافتند
دوم- آنچه که در سوره مائده آمده نیز با آن چیزی که انجام میشود و شما میگویید همخوانی ندارد. چگونه از این آیه میتوان شفا گرفتن و مشکل گشایی را توجیه کرد؟ این آیه آموزش میدهد که وسیله ای یافته شود که به خداوند نزدیک شد. نه آنکه شفا یا مشکل گشایی خواسته شود.

حامد;81129 نوشت:

و اما قائل شدن به اینکه اگر امام بتواند پاسخ همه را بدهد پس صفت خدایی را به او داده اید نشان دهنده عدم وصول شما به درک معنای خلیفه اللهی اولیاء است . خلیفه یعنی جانشین در همه چیز اما بطور غیر اصیل مثل سایه و صاحب سایه .
البته کسی در مذهب ما قائل نیست که انسان همه حاجات خود را به وساطت اولیاء بگیرد بلکه این امر بعنوان امر مطلوب و احترام به مقربان درگاه حضرت دوست صورت می گیرد . البته در این رجوع به درگاه اولیاء فوائد و درسهاست که اهل ولایت شایسته دانستن آن هستند .
موفق در دقت

حامد گرامی
درود
حجت اسلام سید یحی جعفری امام جمعه کرمان، در نماز جمعه که خود به گوش خود از رادیو شنیدم چنین گفتند:
روزی حضر محمد(ص) در کنار دیواری نشسته بودند، عربی گفت که این دیوار سست است و ممکن است خراب شود. پیامبر (ص) برخاستند و جایی دیگر نشستند. عرب پرسید که خدای آفریننده این هستی، نمیتواند از پیامبر خودش محافظت کند؟ پیامبر (ص) پاسخ دادند که خداوند به عظمتش سوگند خورده که خلاف سنتش عمل نمیکند. اگر کسی حتی رسول خدا به چنین مرگی بمیرد از کفار است.
ایشان همچنین گفتند که پیامبر و امامان به پزشک حتی یهودی مراجعه میکردند. اگر شفاعت و توسل و .... درست بود که ایشان خودشان دعا میکردند و از خداوند شفا میخواستند.

در باره خلیفه اللهی هم یک پرسش دارم. آنچه که خداوند فرموده، قرآن است. از این رو خواهشمندم که سند قرآنی برای این نکته که خلیفه الله چه صفتی دارد و این که چه کسانی خلیف الله هستند، ارایه کنید. تا آنجا که من میدانم انسان به گونه عام خلیفه الله خوانده شده است، نه چند انسان خاص.

موبدیار مهران;82985 نوشت:
حجت اسلام سید یحی جعفری امام جمعه کرمان، در نماز جمعه که خود به گوش خود از رادیو شنیدم چنین گفتند: روزی حضر محمد(ص) در کنار دیواری نشسته بودند، عربی گفت که این دیوار سست است و ممکن است خراب شود. پیامبر (ص) برخاستند و جایی دیگر نشستند. عرب پرسید که خدای آفریننده این هستی، نمیتواند از پیامبر خودش محافظت کند؟ پیامبر (ص) پاسخ دادند که خداوند به عظمتش سوگند خورده که خلاف سنتش عمل نمیکند. اگر کسی حتی رسول خدا به چنین مرگی بمیرد از کفار است. ایشان همچنین گفتند که پیامبر و امامان به پزشک حتی یهودی مراجعه میکردند. اگر شفاعت و توسل و .... درست بود که ایشان خودشان دعا میکردند و از خداوند شفا میخواستند. در باره خلیفه اللهی هم یک پرسش دارم. آنچه که خداوند فرموده، قرآن است. از این رو خواهشمندم که سند قرآنی برای این نکته که خلیفه الله چه صفتی دارد و این که چه کسانی خلیف الله هستند، ارایه کنید. تا آنجا که من میدانم انسان به گونه عام خلیفه الله خوانده شده است، نه چند انسان خاص.

سلام
1- سنن الهی تنها آن چیزی نیست که ما در عالم طبیعت می بینیم بلکه سنن الهی بیش از این است و باید سنتهای معنوی هم بر آن افزوده شود . توسل و اسشفاع هم از سنن الهی است وگرنه خود نمی فرمود : وابتغوا الیه الوسیله
2- پیامبر اکرم ص در بحث توسل خود مرجع است نه راجع لذا عدم صدور این معنا از ایشان کاملا منطقی است . بزرگان دیگر از اولیاء الهی هم نسبت به مادون خود توسل ندارند اما نسبت به مافوق دارند مثلا ائمه اطهار ع متوسل به پیامبر اکرمند به مناجات المتوسلین از مناجات خمس عشر امام سجاد ع در مفاتیح مراجعه بفرمایید
3- مساله خلافت در قرآن در مورد حضرت آدم علیه السلام که انسان کامل بوده است مطرح شده نه همه انسانها . معنا ندارد نوع انسان خلیفه باشد چون اگر چنین باشد حکم نوع بر همه افرادش صادق خواهد بود و مفهومش اینستکه جنایتکاران عالم هم خلیفه خدا هستند و این از ادب بسی دور است .
4- همه آنچه که در مورد انبیاء الهی از عجایب و خوارق عادات و معجزات آمده است شعاعی از مقام خلیفه اللهی است برای درک حقایق خلیفه اللهی خود کلمه خلیفه بسی هدایتگر است . خلیفه یعنی جانشین در همه شوون تنها تفاوتی که بین جانشینهای عرفی و جانشین خدا وجود دارد اینستکه فرد جانشین با جانشین کننده در عرف دوتا هستند و توان و علم و ... هریک جداست ولی علم و قدرت و توان جانشینان خدا از علم و قدرت و توان خدا جدا نیست بلکه تجلی و ظهور آنست .
در این رابطه می توانید به کتابهایی با عنوان انسان کامل از مولفین بزرگوار بخصوص کتاب انسان کامل از نظر نهج البلاغه علامه حسن زاده آملی مراجعه فرمایید
موفق در پناه حق

با سلام به موبد مهران
انشاءالله درست متوجه فرمایشات شما شده باشم، ظاهرا جنابعالی نظرتان این است که اولیای الهی نمی توانند کارهای خارق عادت انجام دهند،و تنها می توانند واسطۀ در بخشش گناهان باشند.
و درخواست شفا و غیره از حیطۀ قدرت آنها خارج است و یا منجر به شرک می شود. «البته ما مسلمانان قرآن و سنت پیامبر«صلی الله علیه وآله» را قبول داریم و سخنان آن حضرت را در حیطۀ تبیین معارف الهی به وحی الهی می دانیم .
در مورد اول عرض می شود:


نکتۀ اول:قرآن و مسالۀ کرامات اولياء
قرآن يک رشته کراماتي را از انبياي الهي نقل مي کند که آنها بر اثر کمالات نفسانيشان، به اذن خداوند مي توانستند در تکوين تصرف کنند. اينک به صورتي گذرا به آنها اشاره مي کنيم:

1- تصرف يوسف«علیه السلام» براي بينايي پدر
يعقوب بر اثر مفارقت يوسف، ساليان درازي گريه کرد و در آخر عمر بينايي خود را از دست داد، پس از سال ها، يوسف به فردي مأموريت داد که به کنعان برود و پيراهن او را بر چهره يعقوب بيفکند تا بينايي خود را باز يابد. مژده رسان آمد و دستور او را عمل کرد، و در همان لحظه او بينايي خود را باز يافت.
«فَلَمّا أَنْ جاءَ الْبَشير أَلقيهُ علي وَجْههِ فارتدَّ بَصيراً»[1].
«هنگامي که مژده رسان آمد، پيراهن يوسف را به صورت او افکند او بينايي خود را بازيافت».
شکي نيست که مؤثر واقعي خداست، ولي خدا به «سبب» که همان خواست يوسف است، اين توان را بخشيده است که اگر ارادۀ چيزي کند، خواسته اش عملي شود. اين که او اين کار عظيم را با يک سبب ساده (افکندن پيراهن بر چهره پدر) به انجام رسانيد، نشان از آن دارد که معجزات و کرامات پيامبران به وسيله امور ساده صورت مي پذيرد تا مردم تصور نکنند که او از طريق علمي و صنعتي به اين کار دست زده است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].يوسف/96.

2- قدرت نمايي ياران سليمان«علیه السلام»
هنگامی که سليمان ملکه سبأ را احضار کرد، پيش از آن که وي به حضور سليمان برسد، سليمان به حاضران در مجلس خود چنين گفت:
«...يا أَيُّهَا المَلَؤُ أَيُّکُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ»[1].
«اي جمعيت کداميک از شما مي تواند تخت بلقيس را براي من بياورد، پيش از آن که (بلقيس و همراهان) او مطيعانه وارد شوند».
يک نفر از جنّيان گفت:
«أَنَا اتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِني عَلَيْهِ لَقَويٌّ أَمينٌ»[2].
«پيش از آنکه تو از جاي خود برخيزي(مجلس به پايان رسد) من آن را مي آورم و من بر اين کار توانا و امينم».
فرد ديگري که مفسران نام او را «آصف بن برخيا» وزير سليمان وخواهر زاده او مي دانند، اعلام کرد که در يک چشم به هم زدن مي تواند آن را بياورد، چنانکه خداوند مي فرمايد:
«قالَ الّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا اتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبي...»[3].
«کسي که نزد او دانشي از کتاب بود(حقيقت اين کتاب چيست؟ بايد درباره آن در جايي ديگر گفتگو کرد)، چنين گفت: پيش از آنکه تو چشم بر هم بزني، آن را در اين مجلس حاضر مي کنم. وقتي تخت را در برابر خود حاضر ديد، گفت: اين نعمتي است از جانب خدا بر من».

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].نمل/38.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].نمل/39.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman].نمل/40.

بايد در مفاد اين آيات دقت کنيم تا ببينيم عامل اين کارهاي خارق العاده (احضار «تخت بلقيس» از فرسنگ ها فاصله به مجلس سليمان) چيست؟ آيا عامل اين کار خارق العاده مستقيماً خدا است؟ و او است که اين جهش را در طبيعت انجام مي دهد و «آصف برخيا»و ديگران، نمايشگراني هستند که کوچک ترين تأثيري در آن کارها ندارند؟
يا اينکه عامل اين کار خود آنها مي باشند؛ چيزي که هست آنان اين قدرت را از قرب الهي به دست آورده و با اراده نافذ خود عامل اين نوع کارهاي خارق العاده مي باشند. ظاهر آيات سه گانه نظر دوم را تأييد مي کند،

زيرا:
اوّلاً: سليمان از آنان مي خواهد که اين کار را انجام دهند و آنان را بر اين کار قادر و توانا مي داند.
ثانياً: شخصي که گفت: من تخت بلقيس را پيش از آنکه سليمان از جاي خود برخيزد حاضر مي کنم، خود را با جمله زير توصيف کرد: «وَانّي عَلَيهِ لَقَوِيٌّ أَمِين»: «من بر اين کار، قادر و توانايم و به خود اطمينان دارم».
هرگاه وجود اين شخص و اراده او در اين کار مؤثر نباشد، ديگر دليلي ندارد که بگويد: «من بر اين کار قادر و امين هستم».
ثالثاً: دومي گفت: من آن را در اندک زماني (يک چشم به هم زدن) مي آورم و اين کار خارق العاده را به خود نسبت داد گفت: «آتيک: مي آورم».
اگر بنا بود که قرآن به اين حقيقت تصريح کند که نفوس اوليا و اراده و خواست آنان و ديگر شخصيتهاي بزرگ، در ايجاد معجزه ها وکرامات و تمام خارق العاده ها مؤثر است، روشن تر از اين، چگونه بگويد تا شکاکان زمان آن را بپذيرند و تأويل نکنند.
رابعاً: خداوند علت توانايي«عاصف بن برخیا» را بر اين کار شگفت آور، آشنايي او به علم کتاب مي داند، دانشي که از اختيار افراد عادي خارج است و از علومي است که مخصوص بندگان خدا مي باشد، و ارتباط با چنين دانش هايي محصول قربي است که اين نوع افراد با خدا دارند، چنانکه فرمود: «قالَ الّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ»: «کسي که در نزد او دانشي از کتاب بود، گفت».

3- باز هم قدرت نمايي سليمان
قرآن مجيد درباره سليمان نبي با صراحت کامل مي فرمايد که باد به فرمان او به هر طرف که مي خواست جريان پيدا مي کرد. مسير باد که جزء نظام آفرينش است، به اراده نافذ سليمان تعيين مي گرديد، چنانکه مي فرمايد:
«وَلِسُلَيْمانَ الرِّيحَ عاصِفَةً تَجْري بِأَمْرِهِ إِلَي الأَرْضِ الّتي بارَکْنا فِيها وَکُنّا بِکُلِّ شَيْء عالِمينَ»[1].
«باد وزنده و تند را براي سليمان رام کرديم به طوري که به فرمان وي به سوي سرزميني که برکت داديم، جريان پيدا مي کرد وما به همه چيز عالم هستيم».
نکته قابل توجه اين است که اين آيه با صراحت هر چه کاملتر، جريان باد و تعيين مسير وسمت آن را معلول امر سليمان (اراده نافذ او) مي داند چنانکه مي فرمايد: «تَجري بأمره»: «به فرمان او جريان داشت».
در آيه ديگر[2] مي خوانيم: بادي که سليمان از آن به عنوان مرکب استفاده مي کرد، از صبح تا ظهر مسافت يک ماه و از ظهر تا شب مسافت يک ماه ديگر را طي مي کرد و اين مرد الهي مي توانست مسافتي را که مراکب آن روز تقريباً در ظرف دوماه طي مي کردند، در ظرف يک روز طي کند.
درست است که خداوند باد را براي او رام کرده و مسخر او نموده بود، امّا جمله «تَجْرِي بِأَمْرِهِ» «به فرمان سليمان حرکت مي کرد و از حرکت باز نمي ايستاد» صراحت دارد که امر و اراده سليمان در بهره برداري از اين پديده طبيعي، کاملاً مؤثر بوده است؛ مثلاً تعيين وقت حرکت ومسير آن و باز ايستادن آن از حرکت، بستگي به اراده نافذ سليمان داشت.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].انبياء/81.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].سبأ/12.

4- از آيات مربوط به سليمان نکته ديگري نيز استفاده مي شود و آن اينکه خداوند بسياري از پديده هاي سرکش طبيعي را براي او رام کرده بود و او به هر نحوي مي خواست از آنها با کمال سهولت و آساني استفاده مي کرد. مثلاً معدن مس با تمام صلابتي که دارد، براي او ـ به فرمان خدا ـ به صورت چشمه رواني درمي آيد و هر چه مي خواست از آنها استفاده مي کرد. چنانکه مي فرمايد:
«...وَاَْسَلْنا لَهُ عَيْنَ القِطْرِ...»[1].
«و چشمه مس(مُذاب) را براي او روان کرديم».
موجوداتي مانند جن که با ديدگان عادي ديده نمي شوند، در تسخير وي بودند و آنچه او از آنها مي خواست، انجام مي دادند، چنانکه مي فرمايد:
«وَمِنَ الجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ... يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ...»[2].
«گروهي از جن در برابر او به فرمان خداوند کار مي کردند... براي او آنچه مي خواست انجام مي دادند».

ظاهر مجموع آيات اين است که نحوه بهره برداري او از باد و غيره يکسان بوده است، درست است که خداوند بزرگ اين پديده ها را براي او تسخير کرده بود، امّا در عين حال اراده او بي اثر نبود. تا اراده سليمان تعلق نمي گرفت، معدن مس به صورت چشمه آب روان نمي گشت و جن کاري را انجام نمي داد.
همه اينها يک نوع ولايت بر تکوين است و معني آن اين است: پيامبري بر اثر قربي که به خدا دارد، منزلتي مي يابد که طبيعت و حتّي موجودات نامرئي به نام جن، به اذن خدا به فرمان او باشند و از حوزه نفوذ او خارج نشوند.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].سبا/12.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].سبا/12ـ13.

5- تصرف هاي حضرت مسيح«علیه السلام»
قرآن مجيد بعضي کارهاي فوق العاده را به حضرت «مسيح» نسبت مي دهد و بيان مي کند که همه اين کارها از نيروي باطني و اراده خلاق او سرچشمه مي گرفت، چنانکه مي فرمايد:
«...أَنّي أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فيهِ فَيَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ وَأُحْيِ الْمَوتي بِإِذْنِ اللّهِ...»[1].
«من براي شما از گل، شکل مرغي مي سازم و در آن مي دمم که به اذن خدا پرنده مي شود، کور مادرزاد و پيس را شفا مي دهم ومردگان را به اذن خدا زنده مي کنم».
در اين آيات حضرت مسيح، امور زير را به خود نسبت مي دهد:
1. ساختن پرنده اي از گِل.
2. دميدن در پرنده و زنده کردن آن.
3. شفاي کور مادر زاد.
4. درمانِ بيماري پيسي.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].آل عمران/49.

زنده کردن مردگان.
حضرت مسيح خود را فاعل اين امور مي داند، نه اينکه او درخواست کند و خدا انجام دهد، بلکه مي گويد: «اين کارها را من به اذن خدا انجام مي دهم».
اذن خدا در اين موارد چيست؟ آيا اذن در اين موارد يک اجازه لفظي است؟ به طور مسلم چنين نيست، بلکه مقصود از آن اذن باطني است. به اين معني که خدا به بنده خود آنچنان کمال و قدرت و نيرو مي بخشد که وي به انجام چنين اموري توانا مي گردد.
گواه اين مدّعا آن است که بشر نه تنها در امور غير عادي به اذن خدا نيازمند است، بلکه در تمام امور به اذن خدا نياز دارد و هيچ کاري بدون اذن او صورت نمي پذيرد، اذن الهي در تمام موارد، همان برخوردار کردن فاعل از قدرت و رحمت خويش مي باشد.
در آيه مورد بحث، حضرت مسيح تحقق امور ياد شده را به خود نسبت مي دهد و در آيه ديگر خود خدا نيز صريحاً امور مزبور را به خود او نسبت مي دهد و مي فرماید:
«...وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ کَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَکُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِئُ الأَکْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتي بِإِذْنِي...»[1].
«هنگامي از گل صورت پرنده اي را به اذن من مي سازي و در آن مي دمي، و به اذن من پرنده مي شود و کور مادرزاد و پيس را به اذن من شفا مي دهي، و مردگان را زنده مي کني».
در جمله هاي اين آيه دقت بيشتري کنيم تا روشن شود که از نظر قرآن فاعل، و انجام دهنده اين امور کيست؟ هرگز خدا نمي گويد «من مرغ آفريدم»، «من شفا دادم»، «من زنده کردم» بلکه مي گويد:
«إِذْتَخْلُقُ»:تو آفريده اي، «وَتُبْرِئُ»: بهبودي بخشيدي«إِذْ تُخْرِجُ الْمَوتي»: تو زنده کردي. چه صراحتي بالاتر از اين؟
ولي قرآن کريم در بيان اين که هيچ بشري در کار ايجاد، استقلال ندارد، و براي ردّ افکار غير صحيح «معتزله» و دوگانه پرستان که تصور مي کنند بشر در آفرينش خود به خدا نياز دارد، ولي در افعال و کارهاي خود کاملاً مستقل و از خدا بي نياز است؛ در همه اين موارد کارهاي حضرت مسيح را مقيّد به اذن الهي کرده و موضوع توحيد در افعال را که از مراتب توحيد به شمار مي رود، رعايت نموده است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].مائده/110.

نکتۀ دوم: انسان در عالم برزخ زنده است
قرآن و بقاي ارواح
آيات قرآن به روشني بر بقاي ارواح پس از جدايي از بدن گواهي مي دهند و ما براي اختصار، فقط متن آيه ها را متذکر می شویم:

1- شهيدان زنده اند:
«وَلا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْياءٌ وَلکِنْ لا تَشْعُرُونَ»[1].
«به کساني که در راه خدا کشته مي شوند، نگوييد مرده اند، بلکه آنان زندگانند، ولي شما احساس نمي کنيد».
«وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبيلِ اللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»[2].
«گروهي را که در راه خدا کشته مي شوند، مرده مپنداريد بلکه آنان زندگانند که نزد خدايشان روزي مي خورند».

«فَرِحينَ بِما آتاهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ...»[3].
«آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ايشان داده است، خرسند و شادمانند و به کساني که به آنها نپيوسته اند، بشارت مي دهند...».

«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَة مِنَ اللّهِ وَفَضْل...»[4].
«به نعمت هاي الهي و فضل او ابراز خوشحالي مي کنند».

2- ياور رسولان مسيح زنده است:
«إِنّي آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُون قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ بِما غَفَرَ لِي رَبّي وَجَعَلَني مِنَ الْمُکْرَمينَ»[5].
«مردي که رسولان حضرت عيسي را ياري کرد و به همين جهت کشته شد به هنگام مرگ چنين گفت: من به خداي شما (فرستاده ها) ايمان آوردم (به خاطر همين ايمان) به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت اي کاش قوم من مي دانستند که خداي من مرا بخشيد و گرامي داشت».
مقصود از بهشت که به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخي است نه اخروي، زيرا تا روز رستاخيز برپا نشود و عبور از صراط تحقق نپذيرد، کسي وارد بهشت يا دوزخ نمي گردد و آيات قرآن بر اين مطلب گواهي مي دهند.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].بقره/154.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman].آل عمران/169.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman].آل عمران/170.

[=Times New Roman][4][=Times New Roman].آل عمران/171.

[=Times New Roman][5][=Times New Roman].يس/27ـ25.

3- مطیعین به همراه اولیای الهی اند
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً؛ ذلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ عَلِيماً»[1]
و كسى كه خدا و پيامبر را اطاعت كند، همنشين كسانى خواهد بود كه خدا نعمت خود را بر آنها تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان، و آنها رفيقان خوبى هستند
که این معیّت شامل برزخ نیز می شود.

4- فرعونيان قبل از قيامت بر آتش عرضه مي شوند:
«النّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدوّاً وَعَشِيّاً وَيَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَونَ أَشَدَّ الْعَذابِ»[2].

«آل فرعون صبح و عصر بر آتش، نشان داده مي شوند روزي که آخرت برپا مي گردد، حکم مي شود که آل فرعون را بر سخت ترين عذاب وارد سازيد».
آيه گواهي مي دهد که آل فرعون، پيش از رسيدن قيامت، صبح و عصر بر آتش عرضه و نشان داده مي شوند ولي پس از رسيدن آن، به سخت ترين عذاب وارد مي گردند.
اگر ذيل آيه، «وَيَومَ تَقُومُ السّاعَةُ» نبود، مفاد فراز نخست چندان روشن نبود، ولي با توجه به ذيل آيه،آشکار مي گردد که مقصود، همان دوران برزخ است و گرنه تقابل دو جمله صحيح نخواهد بود.

[1].النساء/69و70

[2].مؤمن/46.

با توجه به آیات فوق می یابیم:
1- اولیای دین در حیات مادی اشان دارای ولایت تکوینی باذن الله بوده اند.
2- در منظر قرآن کریم انسان با مرگ نمی میرد بلکه مرگ جدایی روح از جسد است و روح انسان باقی است. و حقیقت انسان نیز به روح اوست لذا تمام اوصاف کمالی با مرگ محفوظ است.
3- در توسل به اولیای الهی که بخاطر اغراض دنیوی و اخروی صورت می پذیرد، ولی خدا واسطۀ فیوضات الهی است و خداوند به واسطۀ آن ولی حاجت شخص را می دهد و یا به او اذن در دادن حوائج را می دهد همانطور که در دنیا به آنها داده بود.
وهیچ کس آن ولی خدا را مستقل و یا در عرض خدا نمی داند.فافهم

صدرا;83180 نوشت:
با توجه به آیات فوق می یابیم:
1- اولیای دین در حیات مادی اشان دارای ولایت تکوینی باذن الله بوده اند.
2- در منظر قرآن کریم انسان با مرگ نمی میرد بلکه مرگ جدایی روح از جسد است و روح انسان باقی است. و حقیقت انسان نیز به روح اوست لذا تمام اوصاف کمالی با مرگ محفوظ است.
3- در توسل به اولیای الهی که بخاطر اغراض دنیوی و اخروی صورت می پذیرد، ولی خدا واسطۀ فیوضات الهی است و خداوند به واسطۀ آن ولی حاجت شخص را می دهد و یا به او اذن در دادن حوائج را می دهد همانطور که در دنیا به آنها داده بود.
وهیچ کس آن ولی خدا را مستقل و یا در عرض خدا نمی داند.فافهم

صدرای گرامی
درود
در آنچه که از قرآن کریم نقل کردید، هیچ سخنی نیست. اما در نیتجه ای که گرفتید چندین اشکال است:
یکم- قرآن چندین نفر را با نام یاد کرده که به خواست خداوند کارهایی انجام داده اند که خلاف عادت نبوده، بلکه خارق عادت بودند. چنانکه امروزه نیز پزشکان مرده زنده میکنند و کور و کر و علیل را بینا و شنوا و توانا میسازند.
در هیچ کدام نشانه و اشاره ای نیست که امامان نیز از این توانایی برخوردار هستند و یا نیستند. پس نمیتواند سندی برای اثبات ادعای شما باشد.
دوم- شهید نمی میرد و نزد خداوند زنده است. درست، ولی هیچ نشان نیست که ادعای شما را بر توانایی ایشان در انجام کار خلاف یا در کنار خواست خداوند را نشان دهد.
سوم- همه این کارها به خواست خداوند است. اگر خداوند نخواهد هیچ کس را توانایی انجام هیچ کار نخواهد بود. همچنین خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. دل مومن هم خانه خداست. بنابراین اگر کسی ذره ای و ثانیه ای از جا و زمانی که هست، دور شود تا در جایی و زمانی دیگر از خداوند چیزی را بخواهد، خدا را نشناخته و کافر است. میدانید که فاصله میان کفر و ایمان از مو کمتر است.
چهارم- اگر امامان چنین توانایی داشتند، یا اگر اجازه بکار گیری این توانایی را داشتند، چرا برای خود و خاندان خود و ..... بکار نبردند. چرا برای علی (ع) پزشکی یهودی بردند؟ خب حسن(ع) و حسین(ع) خود دعا میکردند تا خدا حاجتشان را بدهد و پدرشان را درمان کند.
به هر روی اگر خداوند چنین چیزی را میخواست، ناتوان نبود، رودربایستی هم نداشت و خودش به روشنی همانند موارد دیگر در قرآن میفرمود.
من به امامان به عنوان استاد بزرگی که راه را به سوی ایمان به خداوند نشان میدهند، باور دارم ولی باور به شفاعت و درمان و برآوردن حاجات را مخالف آیه شریفه ایاک نعبدو ایاک نستعین میدانم.

حامد;83032 نوشت:
.... توسل و اسشفاع هم از سنن الهی است وگرنه خود نمی فرمود : وابتغوا الیه الوسیله

3- مساله خلافت در قرآن در مورد حضرت آدم علیه السلام که انسان کامل بوده است مطرح شده نه همه انسانها . معنا ندارد نوع انسان خلیفه باشد ...مفهومش اینستکه جنایتکاران عالم هم خلیفه خدا هستند و این از ادب بسی دور است .
4- همه آنچه که در مورد انبیاء الهی از عجایب و خوارق عادات و معجزات آمده است شعاعی از مقام خلیفه اللهی است برای درک حقایق خلیفه اللهی خود کلمه خلیفه بسی هدایتگر است . خلیفه یعنی جانشین در همه شوون تنها تفاوتی که بین جانشینهای عرفی و جانشین خدا وجود دارد اینستکه فرد جانشین با جانشین کننده در عرف دوتا هستند و توان و علم و ... هریک جداست ولی علم و قدرت و توان جانشینان خدا از علم و قدرت و توان خدا جدا نیست بلکه تجلی و ظهور آنست .
در این رابطه می توانید به کتابهایی با عنوان انسان کامل از مولفین بزرگوار بخصوص کتاب انسان کامل از نظر نهج البلاغه علامه حسن زاده آملی مراجعه فرمایید
موفق در پناه حق

حامد گرامی
درود
ببینید من عربی نمیدانم ولی این را میدانم که اگر دو واژه یک مفهوم داشته باشند، دیگر دو واژه نیستند. اینکه در قرآن واژه توسل بکار رفته ولی واژه اسشفاع نیست، بدون شک بدان روی است که منظور قرآن اسشفاع نبوده است.
در باره خلیفه الله هیچ نمیدانم. بنابراین نمیتوانم چیزی بگویم. خواهش میکنم بفرمایید که تنها آدم(ع) خلیفه الله خوانده شده یا کسانی دیگر هم هستند. اگر قرآن تنها بر آدم (ع) چنین عنوانی داده نشان از آن دارد که کس دیگری نمیتواند خلیفه الله باشد. اگر شرایط دارد، به استناد قرآن شرایط را بفرمایید. اگر هم مشخص نیست، پس هر کسی میتواند خلیفه الله باشد.
در باره توان خلیفه که جانشین خدا ست و اینکه توان او از خدا جدا نیست، به دید من گزافه گویی کرده اید. هیچ انسان فانی و ناقص نمیتواند به اندازه خداوند کامل و جاوید باشد. به هر روی اگر سند قرآنی دارید بفرمایید تا من هم باورم را عوض کنم.
به هر روی او که پیامبر خداوند بود، از خداوند نمیخواست که درمانش کند، بلکه به پزشک مراجعه میکرد. سخن من این است. توسل را همین میدانم که برای درمان توسل به پزشک کرد. برای خانه سازی توسل به مهندس عمران کرد و ..... برای نجات روح نیز توسل به امامان کرد تا روش را بیاموزیم و خود برای درمان بکوشیم. نه آنکه بنشینیم و بگوییم تو بکن.
خداوند در قرآن میفرماید: ادعونی استجب لکم. خب اگر آنگونه که شما میگویید بود، میفرمود بروید توسل کنید تا من استجابت کنم.

موبدیار مهران;83362 نوشت:
حامد گرامی درود ببینید من عربی نمیدانم ولی این را میدانم که اگر دو واژه یک مفهوم داشته باشند، دیگر دو واژه نیستند. اینکه در قرآن واژه توسل بکار رفته ولی واژه اسشفاع نیست، بدون شک بدان روی است که منظور قرآن اسشفاع نبوده است. در باره خلیفه الله هیچ نمیدانم. بنابراین نمیتوانم چیزی بگویم. خواهش میکنم بفرمایید که تنها آدم(ع) خلیفه الله خوانده شده یا کسانی دیگر هم هستند. اگر قرآن تنها بر آدم (ع) چنین عنوانی داده نشان از آن دارد که کس دیگری نمیتواند خلیفه الله باشد. اگر شرایط دارد، به استناد قرآن شرایط را بفرمایید. اگر هم مشخص نیست، پس هر کسی میتواند خلیفه الله باشد. در باره توان خلیفه که جانشین خدا ست و اینکه توان او از خدا جدا نیست، به دید من گزافه گویی کرده اید. هیچ انسان فانی و ناقص نمیتواند به اندازه خداوند کامل و جاوید باشد. به هر روی اگر سند قرآنی دارید بفرمایید تا من هم باورم را عوض کنم. به هر روی او که پیامبر خداوند بود، از خداوند نمیخواست که درمانش کند، بلکه به پزشک مراجعه میکرد. سخن من این است. توسل را همین میدانم که برای درمان توسل به پزشک کرد. برای خانه سازی توسل به مهندس عمران کرد و ..... برای نجات روح نیز توسل به امامان کرد تا روش را بیاموزیم و خود برای درمان بکوشیم. نه آنکه بنشینیم و بگوییم تو بکن. خداوند در قرآن میفرماید: ادعونی استجب لکم. خب اگر آنگونه که شما میگویید بود، میفرمود بروید توسل کنید تا من استجابت کنم.

سلام
متاسفم با شما که عربی نمی دانید مشکل است به قرآن استناد کرد چون تمام قرآن عربی مبین است
اما به هر حال بنده دلیل می آورم :
1- استشفاع از باب استفعال و از ریشه شفاعت است معنایش طلب شفاعت است
در قرآن به کرات مساله شفاعت مطرح و اجمالا تایید شده است
2- ظاهرا لفظ خلیفه در قرآن فقظ در مورد حضرت آدم ع و حضرت سلیمان بکار برده شده است . مقام خلافت جنبه حقی وجود اولیاء الهی است یعنی رابطه ولی الهی با خدا را بیان می کند این مقام ناشی از مقام عبودیت محضه ایشان و تعبیری دیگر از آن می باشد . لذا هرکس به مقام عبودیت به همان نحو که اولیاء الهی رسیدند برسد خلیفه الهی است الا اینکه به لحاظ کاربرد لفظ ، در مورد خلفای تشریعی و رسمی خداوند یعنی همان انبیاء و اوصیاء ایشان بکار برده می شود
3- نباید از قرآن انتظار داشت به طور مفصل به همه مباحث و عناوین پرداخته باشد اما وقتی معیار مشخص باشد ( یعنی معیار عبودیت محضه و کمال انسانی ) می توان مصادیق و ویژگیهای آنرا نیز یافت پس باز عرض می شود تمام اوصاف و افعالی که به انبیاء و اولیاء در قرآن نسبت داده شده نوعی بیان آثار مقام خلافت است مثلا قرآن می فرماید موسی چوب را مار کرد یا نوح طوفان بپا نمود یا عیسی مرده را زنده کرد اینها همه کارهای خدایی است که خلیفه او به اذن الهی انجام می دهد
4-در مورد گزافه بودن عدم جدایی علم و قدرت انبیاء و اولیاء از علم و قدرت خداوند هم عرض می شود با حرف خودتان که از خلیفه چیزی نمی دانید سازگار نیست . شما اول خلیفه و ارتباطش را با خدا بشناسید بعد بفرمایید چه چیز گزافه است
و اما دلیل بر عدم جدایی یکی از صریحترین آیات قرآن این است که خطاب به پیامبر اسلام است :
و مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی
تو تیر نینداختی بلکه خدا تیر انداخت
البته تا فهم توحید ناب اسلامی راه بسیار است حتی بر مسلمانان
5- و آفرین بر این حرفهای آخری شما . بله ما در درمان به پزشک متوسل می شویم . این هم توسل است از همان راهی که خداوند با عقل به ما آموخت و هیچ منافاتی با توحید هم ندارد چون در توحید قرآنی فعل هیچ فاعلی از خدا جدا نیست لذا اگر به پزشک بعنوان وسیله الهی نگاه کنیم موحد هستیم و اگر مستقل نگاه کنیم امام معصوم ع هم بت می شود . آن معنا از توسل که شما می فرمایید که در خانه بنشینند هم اصلا مورد تایید علمای اسلام و قرآن و احادیث نیست
موفق باشید

موبدیار مهران;83337 نوشت:
صدرای گرامی
درود
در آنچه که از قرآن کریم نقل کردید، هیچ سخنی نیست. اما در نیتجه ای که گرفتید چندین اشکال است:
یکم- قرآن چندین نفر را با نام یاد کرده که به خواست خداوند کارهایی انجام داده اند که خلاف عادت نبوده، بلکه خارق عادت بودند. چنانکه امروزه نیز پزشکان مرده زنده میکنند و کور و کر و علیل را بینا و شنوا و توانا میسازند....
در هیچ کدام نشانه و اشاره ای نیست که امامان نیز از این توانایی برخوردار هستند و یا نیستند. پس نمیتواند سندی برای اثبات ادعای شما باشد.
من به امامان به عنوان استاد بزرگی که راه را به سوی ایمان به خداوند نشان میدهند، باور دارم ولی باور به شفاعت و درمان و برآوردن حاجات را مخالف آیه شریفه ایاک نعبدو ایاک نستعین میدانم.

جناب آقای موبد
1- متاسفم که متن ارسالی را به دقت مطاله نفرمودید.
2- بحث معجزات یا کرامات اولیاء مخالف قانون علیت نیست اما خلاف عادت است اگر خلاف عادت نیست بسم الله شما هم دستی بالا ببرید.
3- پزشکان به خلاف اولیا مرده را زنده نمی کنند .آیا تا به حال مرده ای را دیده اید که مدتی از مرگ او گذشته باشد و پزشکان بتوانند او را زنده کنند؟
4- بحث در امکان وعدم امکان بود و اگر یک مورد ثابت شود موارد دیگر نیز در دایرۀ امکان قرار می گیرند.
اگر کسی ولی خدا باشد می توانند باذن الله کار الهی انجام دهد همچنان که در میان علمای شیعه به تواتر چنین اموری وجود داشته و هست و اگر رعیّت چنین می کند،امام او نمی تواند؟
5-در مورد ائمة شیعه اگر تعصبی ندارید و دنبال حقیقت هستید موارد متعدد از کرامات آنها و شفا یافتگان توسط آنها وجود دارد که می توانید پی گیری کنید.
6- اگر توسل به اهل بیت «علیهم السلام» شرک است، و ملاک شرک صرف رجوع به وسایل است انسان موحدی در عالم پیدا نخواهد شد.ودر این صورت رجوع به دکتر نیز شرک خواهد بود.«تعارض سخن خود را در متن خود ملاحظه کنید»
مگر در مریضی ها خدا به ما از رگ گردن نزدیکتر نیست چرا سراغ پزشک می روید؟یا در مشکلات چرا از غیر خدا امداد می طلبید؟
انچه ملاک شرک است این است که ما تصور کنیم این وسائط مستقل اند و جدای از اذن خدا تاثیر می گذارند که در صفحات قبلی مفصلا آوردیم و در توضیح آیات هم متذکر شدیم اما ظاهر توجه نفرمودید.

موبدیار مهران;83337 نوشت:
صدرای گرامی
.
دوم- شهید نمی میرد و نزد خداوند زنده است. درست، ولی هیچ نشان نیست که ادعای شما را بر توانایی ایشان در انجام کار خلاف یا در کنار خواست خداوند را نشان دهد.

.

دوست محترم
1- اگر حضرت عیسی علیه السلام مرده را زنده می کند به واسطه جسمش این کار را می کرد، یا روحش؟
2- اگر به واسطۀ جسم است قرآن می فرماید«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكم» پس چرا ما نمی توانیم کار عیسوی انجام دهیم؟
3- اگر با اشراف روح صورت می پذیرد روح باقی است و از بین نرفته است.
4- ولی خدا خواستی غیر از خواست خدا ندارد و خواست او در طول خواست خداست.

موبدیار مهران;83337 نوشت:
صدرای گرامی

سوم
1-همه این کارها به خواست خداوند است. اگر خداوند نخواهد هیچ کس را توانایی انجام هیچ کار نخواهد بود.
2-همچنین خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. دل مومن هم خانه خداست. بنابراین اگر کسی ذره ای و ثانیه ای از جا و زمانی که هست، دور شود تا در جایی و زمانی دیگر از خداوند چیزی را بخواهد، خدا را نشناخته و کافر است. میدانید که فاصله میان کفر و ایمان از مو کمتر است.

.

1- دوست عزیز شما دیگر این سخن را نفرمائید.
در آئین شما چرا اینقدر به آتش اهمیّت داده شده است «اگر بپذیریم که مراد تان از احترام ، صرف قداست است» .آیا فکر نمی کنید در مکتب شما استناد چنین سخنی«کفر» بسیار قوی تر باشد؟آن هم با وجود آتش در محل عبادت؟
2- به نظرم بهتر است شما که دم از توحید و شرک می زنید بیان بفرمائید شرک چیست؟اقسام آن چیست؟توحید چیست ؟مراتب توحید چیست؟کفر چیست؟اقسام کفر چیست؟بعد نتیجه بگیرید من در قلب شما هستم و شما اینگونه قصدی دارید وبه خاطر این قصد عمل شما شرک آلود است.

[quote=موبدیار مهران;83337]
صدرای گرامی
چهارم- اگر امامان چنین توانایی داشتند، یا اگر اجازه بکار گیری این توانایی را داشتند، چرا برای خود و خاندان خود و ..... بکار نبردند. چرا برای علی (ع) پزشکی یهودی بردند؟ خب حسن(ع) و حسین(ع) خود دعا میکردند تا خدا حاجتشان را بدهد و پدرشان را درمان کند.
.

1- بحث شما استدلال از آیات قرآن بود و از ما خواستید که فقط دلیل قرآنی بیاوریم اما خود دلیل تاریخی می آورید؟ در این صورت باید ادلۀ غیر قرآنی ما را نیز قبول بفرمائید.
2- بی‌تردید، ائمه اطهار(علیهم‌السلام) واسطه فیض الهی اند ، و قدرت تصرّف در تکوین را داشته اندلیکن نکته آنجاست که چنین قدرتی برای آنها تکلیف‌آور نیست. و هر گاه خداوند متعال اراده کند، آنها از آن استفاده خواهند کرد.
مثلادر مورد حضرت عیسی«علیه السلام» قرآن می فرماید او مرده را زنده می کرد .آیا در این امر شک دارید؟سوال این است چرا آنحضرت برای مرگ خود چاره ای نیندیشیدند؟جز این است که در مقابل رضای الهی تسلیم محض اند؟ در مورد حضرت امیر علیه السلام نیز وضع به همین منوال است .
3-از طرف دیگر دنیا نشئه تکلیف است و بر مدار علم عادی و تکلیف معمولی اداره می‌شود. اگر خداوند می‌خواست، خود نمی گذاشت اولیای دین دچار مصائب دنیوی شوند، اما قرار این است از این طریق«طریق عادی»و صبر بر مصائب، مقامات معنوی آنها بالاتر رود.
ودر مورد حضرت امیر علیه السلام »شما از کجا می دانید که اهل بیت دعا نکرده اند؟نه بلکه آنها دعا نموده اند و از وسائط عادی هم استفاده کرده اند اما با این حال تسلیم امر الهی بوده اند و امر الهی غالب بر هر چیزی است.

حامد;83401 نوشت:
سلام
{1} -متاسفم با شما که عربی نمی دانید مشکل است به قرآن استناد کرد چون تمام قرآن عربی مبین است
اما به هر حال بنده دلیل می آورم :
{2}- ... استشفاع از باب استفعال و از ریشه شفاعت است معنایش طلب شفاعت است ... در قرآن به کرات مساله شفاعت مطرح و اجمالا تایید شده است
{3}- ... نباید از قرآن انتظار داشت به طور مفصل به همه مباحث و عناوین پرداخته باشد، اما وقتی معیار مشخص باشد ( یعنی معیار عبودیت محضه و کمال انسانی ) می توان مصادیق و ویژگیهای آنرا نیز یافت پس باز عرض می شود تمام اوصاف و افعالی که به انبیاء و اولیاء {4} در قرآن نسبت داده شده نوعی بیان آثار مقام خلافت است ...
{5}- در مورد گزافه بودن عدم جدایی علم و قدرت انبیاء و اولیاء از علم و قدرت خداوند هم عرض می شود با حرف خودتان که از خلیفه چیزی نمی دانید سازگار نیست . شما اول خلیفه و ارتباطش را با خدا بشناسید بعد بفرمایید چه چیز گزافه است
و اما دلیل بر عدم جدایی یکی از صریحترین آیات قرآن این است که خطاب به پیامبر اسلام است :
و مارمیت اذ رمیت و لکن الله رمی
تو تیر نینداختی بلکه خدا تیر انداخت
البته تا فهم توحید ناب اسلامی راه بسیار است حتی بر مسلمانان
{6}- ...و اگر مستقل نگاه کنیم امام معصوم ع هم بت می شود . ...موفق باشید

حامد گرامی درود
خواهشمندم که هنگام خواندن پاسخ، به شماره درون {} در نوشته خودتان توجه کنید.
{1}- من به برگردان فارسی اکتفا میکنم. شما نشانی آیه را بفرمایید، من جستجو کرده و برگردان فارسی را میخوانم. راستش به این خاطر که به من ثابت شده که نتیجه گیری شما با متن آیه همخوانی ندارد.
{2}- نشانی چند آیه را بفرمایید که شفاعت سبب برآورده شدن حاجات، افزایش درآمد، آمرزش گناهان از گونه حق الناس و آن چیزهایی که برای نمونه در روز شهادت امام رضا(ع) از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، باشد.
یک روز یک ضریح را روی تریلی گذاشته بودند و در میدان مشتاق (شهدا) روبروی مسجد جامع کرمان گذاشته و کسی پشت بلند گو روضه میخواند و چکیده آنکه این همان ضریحی است که باید کلی خرج کنید تا به دست بمالید و ببوسید و .... حال فرصت را از دست ندهید. صندوقی هم گذاشته بودند که مردم برای رفع حاجات نذورات خود را در آن بریزند.
{3}- من هم چنین توقعی ندارم. ولی میبینم که آنچه شما با بسط و بهره گیری از سنجه ها (معیارها) بدان میرسید، بسیار با آنچه که قرآن فرموده تفاوت دارد. برای نمونه کتاب حقوق اقلیتها .... از آیت الله عمید زنجانی که چند گاهی نیز رییس دانشگاه تهران بود بخوانید. به چشم همه میبینیم که اختلاف فرقه ها اسلامی هم از همین نکته سرچشمه میگیرد.
به دید من شما با مته به خشاش گذاشتن در جایی و چشم پوشی از کنجد در جایی دیگر، آنچه که دلتان میخواهد برداشت میکنید. برای نمونه آیه توسل را سند میگیرید و میگویید (شما را نمیگویم، استاد حوزه علمیه قم که در ماه محرم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران سخنرانی میکرد را میگویم) ای جوان اگر میخواهی ثروتمند شوی، اگر میخواهی قرضت ادا شود و ... بیا و شریک سفره امام حسین شو. آقا خودش روش بنده پروری میداند.
{4}- نمونه دیگر همین جمله شما، اولیا و انبیا را در کنار هم می آورید. در حالی که خود قرآن کسان خاصی را با نام یاد میکند ولی شما آن را عام کرده و آن را که خود پسندیده اید، در گروه میگنجانید و آن را که نپسندیده اید، نمیگنجانید. گروه دیگر اسماعیل و گروهی دیگر حنیفه و .... آنگاه جنگ در میگیرد. توی این سریال مختار این سوءاستفاده ها نمایش داده شده است.
{5}- یا من بد نوشته ام که پوزش میخواهم و یا شما بد خوانده اید. به هر روی منظور من برخورداری امامان و بارگاه ایشان که ملکوتی و ربوبی و مقدس خوانده میشود، از توان شفا بخشی بیماران و برآوردن حاجت محتاجان و .....بود. سند قرآنی برای این تعمیم از چند پیامبر خاص که به اذن الله کاری کرده اند به امامان و بقاع متبرکه و ... است.
{6}- خب بدینگونه چه لزومی دارد که از خداوندی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، از دلی مومنی که خانه خداست، از ادعونی استجب لکم دور شویم و روی به کسی آوریم که مسمویت با دانه انگور در خودش را نتوانست درمان کند؟
راستش هیچ سندی جز قرآن را نمیپذیرم.

صدرا;83526 نوشت:

{1}- بی‌تردید، ائمه اطهار(علیهم‌السلام) واسطه فیض الهی اند ، و قدرت تصرّف در تکوین را داشته اندلیکن نکته آنجاست که چنین قدرتی برای آنها تکلیف‌آور نیست. و هر گاه خداوند متعال اراده کند، آنها از آن استفاده خواهند کرد.
{2}- از طرف دیگر دنیا نشئه تکلیف است و بر مدار علم عادی و تکلیف معمولی اداره می‌شود. اگر خداوند می‌خواست، خود نمی گذاشت اولیای دین دچار مصائب دنیوی شوند، اما قرار این است از این طریق«طریق عادی»و صبر بر مصائب، مقامات معنوی آنها بالاتر رود.
ودر مورد حضرت امیر علیه السلام »شما از کجا می دانید که اهل بیت دعا نکرده اند؟نه بلکه آنها دعا نموده اند و از وسائط عادی هم استفاده کرده اند اما با این حال تسلیم امر الهی بوده اند و امر الهی غالب بر هر چیزی است.


صدرای گرامی
درود
خواهشمندم که به شماره درون {} در نوشته خودتان هم توجه کنید.
{1}- میفرمایید بدون شک. خب تنها چیزی که در آن شک نیست وحی خداوند در قرآن است. خواهشمندم که سند قرآنی برای این سخن ارایه کنید.
{2}- با این استدلال شما لزوم توسل با آن معنایی که من به آن ایراد گرفتم چیست؟ در باور من توسل برای آموختن راه درست نزدیک شدن به خداوند چیزی است که در قرآن فرموده و من هم آن را میپذیرم.
اگر همه چیز به خواست خداوند و طرق عادی .... وابسته است، پس چرا به خود خداوند مراجعه نکنیم؟

صدرا;83481 نوشت:

{1}- متاسفم که متن ارسالی را به دقت مطاله نفرمودید.
{2}- بحث معجزات یا کرامات اولیاء مخالف قانون علیت نیست اما خلاف عادت است اگر خلاف عادت نیست بسم الله شما هم دستی بالا ببرید.
{3}- پزشکان به خلاف اولیا مرده را زنده نمی کنند .آیا تا به حال مرده ای را دیده اید که مدتی از مرگ او گذشته باشد و پزشکان بتوانند او را زنده کنند؟

{4}- بحث در امکان وعدم امکان بود و اگر یک مورد ثابت شود موارد دیگر نیز در دایرۀ امکان قرار می گیرند.
اگر کسی ولی خدا باشد می توانند باذن الله کار الهی انجام دهد همچنان که در میان علمای شیعه به تواتر چنین اموری وجود داشته و هست و اگر رعیّت چنین می کند،امام او نمی تواند؟
{5}-در مورد ائمة شیعه اگر تعصبی ندارید و دنبال حقیقت هستید موارد متعدد از کرامات آنها و شفا یافتگان توسط آنها وجود دارد که می توانید پی گیری کنید.
{6}- اگر توسل به اهل بیت «علیهم السلام» شرک است، و ملاک شرک صرف رجوع به وسایل است انسان موحدی در عالم پیدا نخواهد شد.ودر این صورت رجوع به دکتر نیز شرک خواهد بود.«تعارض سخن خود را در متن خود ملاحظه کنید»
انچه ملاک شرک است این است که ما تصور کنیم این وسائط مستقل اند و جدای از اذن خدا تاثیر می گذارند که در صفحات قبلی مفصلا آوردیم و در توضیح آیات هم متذکر شدیم اما ظاهر توجه نفرمودید.

صدرای گرامی
درود
در خواندن پاسخ خواهشمندم که به شماره درون {} در نوشته خودتان هم توجه کنید.
{1}- من هم متاسفم. چون همین کج فهمیهاست که مردم را به جنگ با یکدیگر وا میدارد. خداوند راه راست را نشانمان دهد.
{2} و {3}- این را از استاد معارفمان آموختم که معجزه خلاف عادت نیست، بلکه خارق عادت است. خلاف عادت از ادعاهای کشیشان قرون وسطی بود که به دلیل تعارض با دانش، به سکولار شدن دانشمندان انجامید. ادعای معجزه خلاف عادت مانند داستان ملانصرالدین است. پرسیدند که مرکز زمین کجاست، گفت هیمن جا که من ایستاده ام. قبول ندارید، بروید متر کنید.
من یک پژوهشگر کشاورزی هستم. هر گاه از 100 مورد آزمایش، دست کم 95 مورد آنگونه بود که ادعا دارم، آنگاه میگویم که این کار به این دستاورد می انجامد. وگرنه تصادفی چنین شده است. از کجا میدانید، شاید دانش بشر به جایی برسد که مرده چند روز مانده را هم زنده کردند.
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید *** دگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.
{4}- امکانی که شما بررسی کردید، برای پیامبران خاصی و آن هم به اذن الله بود. آیا در قرآن جایی فرموده که خداوند این توانایی را به 12 نفری که شما ادعا دارید، هم بخشیده است؟ باز هم میگویم که اگر اذن الله ملاک است، چرا به خود خداوند مراجعه نکنیم؟
{5}- من تعصبی ندارم ولی شما یک اصل روانشناسی را نادیده میگرید. این اثبات شده که باور بیمار، سبب درمان یا سخت تر شدن بیماری میگردد. برای نمونه در آزمایشی آب مقطر در شیشه کردند و رویش نوشتند دارو، دارو را هم در شیشه آب مقطر کردند. و بیماران را هم به چهار گروه بخش کردند و دارو به ایشان تزریق کردند. درصد درمان در آب مقطر که روی آن نوشته شده بود دارو با داروی که در شیشه آب مقطر بود و دو حالت دیگر یکسان بود. این اثبات علمی دارد که اگر به سنگ هم ایمان بیاوری، سبب درمان میشود. چون اصل ایمان داشتن سبب درمان است، نه ایمان به چه چیز. خداوند را گواه میگرم که اینها را به گوش خود از اخبار علمی تلویزیون آموختم. برای نمونه ای دیگر زنانی که به کلیسا میروند، عمرشان بیشتر از زنانی است که به کلیسا نمیروند. یا از یکماه پیش از روز بزرگداشت مادربزرگ در چین مرگ پیرزنان چینی، کاهش میابد.....
{6}- نه ملاک صرف توسل نیست. واژه هایی که بکار برده میشود شرک آلود است. بارگاه کبریایی، بارگاه ملکوتی، آستان قدسی و .... یا ابوالفضل به دو دست بریده ات بچه ام را نجات بده و ..... اگر همه به اذن الله است، خب باید از خدا خواست نه از دیگران.
توسل در قرآن هم برای قرب به خداست نه برای رفع حاجات و درمان و ... بی پیر مرو به زندگانی هرچند سکندر زمانی
هیچ کس بدون آموزگار نمیتواند، دانشمند شود. امامان بهترین آموزگار برای آموزشهای دینی هستند که با آن میتوان به خداوند نزدیک شد. وگرنه سینه زدن برای امام حسین، یا سفره انداختن و نذر کردن و اشک ریختن و ... بدون آنکه درسهای این آموزگاران آموخته شود، چه سودی دارد؟
من به آیاتی که فرمودید، توجه کردم ولی هیچکدامشان روش شما را در حاجت خواستن از امامان و امامزادگان و ... تایید نکرد.
کبریا، ملکوت، قدس از آن خداوند است. اگر اینها را به کسی نسبت میدهید، باید سندی از خداوند یعنی قرآن داشته باشید. وگرنه مانند آن است که مال غیر را بدون اجازه او به دیگری واگذار کرده باشید.

صدرا;83491 نوشت:
دوست محترم
1- اگر حضرت عیسی علیه السلام مرده را زنده می کند به واسطه جسمش این کار را می کرد، یا روحش؟
2- اگر به واسطۀ جسم است قرآن می فرماید«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكم» پس چرا ما نمی توانیم کار عیسوی انجام دهیم؟
3- اگر با اشراف روح صورت می پذیرد روح باقی است و از بین نرفته است.
4- ولی خدا خواستی غیر از خواست خدا ندارد و خواست او در طول خواست خداست.

صدرای گرامی
درود
شما این نکته را که فروهر (=روح راستکاران) در زندگی انسان امروزین میتواند نقش داشته باشد را نماد شرک برای ما گرفتید، آنوقت برای خودتان توجیه اش میکنید. اگر اینی که میگویید درست است، چرا ما را محکوم به شرک میکنید؟
بازهم اگر خواست خداست چرا به خود او مراجعه نکنیم؟
دست آخر هم اینکه درست است که پزشک با روانش که از دانش پزشکی برخوردار است کار انجام میدهد، ولی اگر دستهایش نباشند که نمتواند درمان بدهد.
باز هم ادعای کلامی من و یا شما هیچ است، مگر آنکه سند قرآنی باشد.

صدرا;83498 نوشت:
1- دوست عزیز شما دیگر این سخن را نفرمائید.
در آئین شما چرا اینقدر به آتش اهمیّت داده شده است «اگر بپذیریم که مراد تان از احترام ، صرف قداست است» .آیا فکر نمی کنید در مکتب شما استناد چنین سخنی«کفر» بسیار قوی تر باشد؟آن هم با وجود آتش در محل عبادت؟
2- به نظرم بهتر است شما که دم از توحید و شرک می زنید بیان بفرمائید شرک چیست؟اقسام آن چیست؟توحید چیست ؟مراتب توحید چیست؟کفر چیست؟اقسام کفر چیست؟بعد نتیجه بگیرید من در قلب شما هستم و شما اینگونه قصدی دارید وبه خاطر این قصد عمل شما شرک آلود است.

صدرای گرامی
درود
روشنایی و آتش به عنوان تنها منبع در دسترس روشنایی،قبله نماز ماست. خب در نیایشگاه برای نماز (این واژه اوستایی است) و هنگام پرستش خداوند (این دو واژه هم اوستایی هستند) بایستی رو به سوی روشنایی بیایستیم. چرا نباید آتش در آنجا باشد؟
در اوستا که نوشته موبدان است، برای رعایت یگانگی خداوند، همه چیز آفریده خداوند و از سوی او موکل بر یک سری کار هستند. آنها هم به خودی خودشان کاری را انجام نمیدهند. آنها هم مامور به اذن الله هستند.
تنها فرقش این است که ما میگوییم اوستا را موبدان نوشتند، ربطی به آموزشهای خداوندی در گاتها ندارد، شما میگویید که خداوند گفته.... هنگامی هم که سند قرآنی میخواهم ارایه نمیکنید.
کفر آنست که بگویی خدایی نیست. مانند جمشید که گفت این همه آبادی که میبینید من کردم. به همین سخن کافر شد و در گاتها از او به عنوان دروغکار یاد شده است.
شرک هم اینست که در کنار خداوند موجودی دیگر بپنداری که کاری را بیرون از خواست او انجام دهد. این در حالی هست که همه موجودات جهان آفریده اهورامزدا=خدا (هر دو واژه و مفهوم اوستایی یعنی زرتشتی هستند) و مامور او هستند. این شرک نیست. گرچه با آن یگانگی نابی که زرتشت در گاتها به ما آموزش میدهد همخوانی ندارد و ابزاری برای موبدان است و .... ولی بازهم یگانگی خداوند در آنها نیز رعایت شده است.

صدرا;83481 نوشت:

4- بحث در امکان وعدم امکان بود و اگر یک مورد ثابت شود موارد دیگر نیز در دایرۀ امکان قرار می گیرند.
...

صدرای گرامی
درود
این بدهی است که جهان جهان امکان است. خداوند نیز به هر که بخواهد هر امکانی را میدهد. کی با این اصل مخالفت است؟
سخن وپرسش اینجاست که شما این توان را برای شمار ویژه ای از مردم(عده مشخصی) قایلید. خب سندتان بجز آنکه خودتان دلیل خودتان هستید، چیست؟ در قرآن کجا این مردم ویژه را برخوردار از اذن اللهی دانسته است؟
این که هر گردویی گرد است که دلیل نمیشود هر گردی هم گردو باشد.

موبدیار مهران;83609 نوشت:
{1}- من به برگردان فارسی اکتفا میکنم. شما نشانی آیه را بفرمایید، من جستجو کرده و برگردان فارسی را میخوانم. راستش به این خاطر که به من ثابت شده که نتیجه گیری شما با متن آیه همخوانی ندارد.

سلام
در فهم معانی و معارف قرآن هیچ دانشمند مسلمانی اکتفا نمودن به ترجمه فارسی قرآن را صحیح نمی داند . لذا از ابتدا هم عرض کردم بحث با شما مشکل است چون امثال شما عزیزان فهم ابتدایی خود را از یک ترجمه ساده را مبنای فهم حقایق قرآن می گیرید

موبدیار مهران;83609 نوشت:
نشانی چند آیه را بفرمایید که شفاعت سبب برآورده شدن حاجات، افزایش درآمد، آمرزش گناهان از گونه حق الناس و آن چیزهایی که برای نمونه در روز شهادت امام رضا(ع) از صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، باشد. یک روز یک ضریح را روی تریلی گذاشته بودند و در میدان مشتاق (شهدا) روبروی مسجد جامع کرمان گذاشته و کسی پشت بلند گو روضه میخواند و چکیده آنکه این همان ضریحی است که باید کلی خرج کنید تا به دست بمالید و ببوسید و .... حال فرصت را از دست ندهید. صندوقی هم گذاشته بودند که مردم برای رفع حاجات نذورات خود را در آن بریزند.

بحث شفاعت عام است و شامل هر حاجتی که در نزد بنده مومن مهم شمرده می شود هست . بنده مومنی یک نیاز مادی دارد و خیلی برایش مهم است یکی مریض لا علاج دارد یکی مشکل معنوی دارد .
آیات شفاعت :
بقره 255 ،انبیاء 28 ،یونس 3 ،اعراف 53 ،مریم 87 ، طه 109 و..

موبدیار مهران;83609 نوشت:
من هم چنین توقعی ندارم. ولی میبینم که آنچه شما با بسط و بهره گیری از سنجه ها (معیارها) بدان میرسید، بسیار با آنچه که قرآن فرموده تفاوت دارد. برای نمونه کتاب حقوق اقلیتها .... از آیت الله عمید زنجانی که چند گاهی نیز رییس دانشگاه تهران بود بخوانید. به چشم همه میبینیم که اختلاف فرقه ها اسلامی هم از همین نکته سرچشمه میگیرد. به دید من شما با مته به خشاش گذاشتن در جایی و چشم پوشی از کنجد در جایی دیگر، آنچه که دلتان میخواهد برداشت میکنید. برای نمونه آیه توسل را سند میگیرید و میگویید (شما را نمیگویم، استاد حوزه علمیه قم که در ماه محرم از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران سخنرانی میکرد را میگویم) ای جوان اگر میخواهی ثروتمند شوی، اگر میخواهی قرضت ادا شود و ... بیا و شریک سفره امام حسین شو. آقا خودش روش بنده پروری میداند.

آقای محترم وقتی شما برای فهم قرآن به ترجمه مراجعه می کنید چه انتظاری دارید . فقیه ما برای استنباط یک حکم شرعی باید صد متن و منبع را ببیند آنوقت شما انتظار دارید در فهم غوامض حقایق دین اسلام بنده با ترجمه با شما بحث کنم . این انصاف نیست . دیگر اینکه به بنده مرتبط نیست که فلانی سرمنبر چه گفته . گفته های سرمنبری وعظ و خطابه است و کمتر ارزش علمی دارد . کار منبری ایجاد شور و حال و اقناع فکری با هر بیان مقبول است . این روش در مباحثه صحیح نیست که شما از حرف این و آن برای رد مطلب ما نقل کنید .
موبدیار مهران;83609 نوشت:
نمونه دیگر همین جمله شما، اولیا و انبیا را در کنار هم می آورید. در حالی که خود قرآن کسان خاصی را با نام یاد میکند ولی شما آن را عام کرده و آن را که خود پسندیده اید، در گروه میگنجانید و آن را که نپسندیده اید، نمیگنجانید. گروه دیگر اسماعیل و گروهی دیگر حنیفه و .... آنگاه جنگ در میگیرد. توی این سریال مختار این سوءاستفاده ها نمایش داده شده است.

انبیاء و اولیاء را من کنار هم نیاوردم قرآن آورد شما قرآن را بخوانید :
من یطع الله والرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین و والصدیقین والشهداء والصالحین و حسن اولئک رفیقا(نساء 69)
حتما می پرسید کجاست نام ولی و اولیاء ؟ خوب چه عرض کنم . لازم است با اصطلاحات اهل اسلام آشنا شوید . اولیاء الهی یعنی دوستان و بندگان خاص او که بواسطه ایمان و تقوای بسیار به مراتب کمال انسانی نائل شده و از قوه به فعل رسیده اند . بین یک هسته خرما و یک درخت خرما چقدر تفاوت است ؟ همان اندازه بین انسان عادی و کامل تفاوت است .
دیگر اینکه بنده عادت به مباحث طولانی ندارم که بخواهم نام تک تک افراد را بیاورم . این دو کلمه آخر هم نامفهوم بود گروه اسماعیل و حنیفه یعنی چه ؟

موبدیار مهران;83609 نوشت:
یا من بد نوشته ام که پوزش میخواهم و یا شما بد خوانده اید. به هر روی منظور من برخورداری امامان و بارگاه ایشان که ملکوتی و ربوبی و مقدس خوانده میشود، از توان شفا بخشی بیماران و برآوردن حاجت محتاجان و .....بود. سند قرآنی برای این تعمیم از چند پیامبر خاص که به اذن الله کاری کرده اند به امامان و بقاع متبرکه و ... است.

تعمیم بخاطر یکسان بودن مناط و معیار است . مناط تعلیم اسماء است . داستان حضرت سلیمان را در سوره نمل بخوانید تا ببینید معیار برخورداری از علم الهی است . البته تعجب نکنید که الفاظ متفاوتی را بعنوان معیار می آورم اینها همه بیانگر یک حقیقت است اما به لحاظات مختلف .
عجیب است شما این همه اسباب عادی ( انسانها ) را می بینید که کارهای خارق العاده می کنند و انکار نمی کنید اما صدور امثال همین امور را از اولیاء صاحب تصرف الهی نمی توانید قبول کنید .
این نشان دهنده آنستکه که شما به مناصب الهی مانند مناصب مادی نگاه می کنید و فکر می فرمایید که همانطور که یک فرد و لو نالایق با حکم ریاست رییس می شود و صرف قرارداد و اعتبار او را رییس کرده پس ولی خدا هم به حکم خدا مولی شد و هیچ امتیازی ندارد . این تفکر اصلا صحیح نیست . تمام مناصب الهی از جمله نبوت و امامت و ولایت از شایستگی خاص فرد ناشی می شود . نصبهای الهی را از دایره اعتبارات صرفه خارج کنید .
اگر شما بخواهید کسی وزنه 500 کیلویی در المپیک بلند کند نمی توانید با یک حکم کسی را قادر به این کار کنید بلکه باید بگردید فرد شایسته ای که واقعا وزنه 500 کیلویی را بلند می کند پیدا کنید . خداوند متعال نیز از میان بندگانش شایستگان را برای وساطت بین خود و خلق انتخاب می کند لذا فرمود :
و اذا جائتهم آیه قالوا لن نومن حتی نوتی مثل ما اوتی رسل الله الله اعلم حیث یجعل رسالته ( انعام 24 )
موبدیار مهران;83609 نوشت:
خب بدینگونه چه لزومی دارد که از خداوندی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، از دلی مومنی که خانه خداست، از ادعونی استجب لکم دور شویم و روی به کسی آوریم که مسمویت با دانه انگور در خودش را نتوانست درمان کند؟

خداوند به حقیقت بسیط خداوندی اش به همه نزدیک است این چه ربطی به من و شما دارد ؟ آیا من و شما هم به همان آندازه به او نزدیکیم . هروقت شما هم به همان اندازه سعه وجودی یافتی بی واسطه از او حاجت بخواه . و باز عرض می کنم طلب شفاعت و توسل اسباب منصوب الهی اند همانطور که ما برای درمان به نزد پزشک می رویم در عین حال شفا را از خدا می دانیم برای گرفتن حاجت به درگاه آبرومندان نزد خدا می رویم و دادن حاجت را از خدا می دانیم . می بینید که مساله شفاعت و توسل از قانون اسباب خارج نیست اما شما اسباب پیش چشم ظاهر را می بینید و تایید می کنید اما اسباب باطنی را که نمی بینید و انکار می کنید اما خداوند این اسباب را به ما معرفی فرمود و بعضی به ایمان آنرا باور کردند و بهره مند شدند و بعضی انکار کردند و محروم ماندند .
خلاصه حرف بسیار است . اگر بدنبال حقیقت هستید لطف فرموده یک دوره خوب مطالعه کنید مثلا در همین موضوع خلافت یا امامت یا انسان کامل . بعد ببینید مساله چطور است .
موفق باشید

سلام خدمت همگی بنده سوالی برسیده بودم ولی جوابم رو ندادید باتوجه به اهمیت بسیار زیاد موضوع وبا توجه به اینکه چه اهل سنت وچه اهل تشیع ارادتمند امیرالمومنین علی (ع) هستیم وشما خود را شیعه ایشان میدانید وجالب اینجاست که ایشان خود شهره توحید میباشند یک سند بیاورید که به غیر از الله متعال متوسل شده باشند. یا الله

موبدیار مهران;83628 نوشت:
صدرای گرامی
درود

سخن وپرسش اینجاست که شما این توان را برای شمار ویژه ای از مردم(عده مشخصی) قایلید. خب سندتان بجز آنکه خودتان دلیل خودتان هستید، چیست؟ در قرآن کجا این مردم ویژه را برخوردار از اذن اللهی دانسته است؟
این که هر گردویی گرد است که دلیل نمیشود هر گردی هم گردو باشد.

با درود به جناب آقای موبد
در صفحات قبل مواردی از آیات قرآن کریم بیان شد که خداوند متعال به عده ای از بندگان خاص خود ولایت بخشیده بود و آنها باذن الله تصرفات تکوینی انجام می دادند.
حال سوال این است: آیا این ولایت تنها منحصر به آنها بوده است؟
مثلا با اینکه پیامبر اکرم «صلی الله علیه وآله» افضل انبیاء و رسل بوده است اما در قرآن نیامده که کار عاصف برخیا را انجام دهد یا مرده زنده کند.حال آیا این دلیل براین است که پیامبر اسلام«صلی الله علیه وآله»عاجز از آوردن چنین کاری بوده؟
به عبارت دیگر چه دلیلی وجود دارد که این کارهای ولایی مختص به این افراد مذکور در قرآن بوده و دیگرانی که در درجۀ قرب، با آنها مساوی یا برترند از آوردن این امر ناتوان باشند؟

خالد;83801 نوشت:
سلام خدمت همگی بنده سوالی برسیده بودم ولی جوابم رو ندادید باتوجه به اهمیت بسیار زیاد موضوع وبا توجه به اینکه چه اهل سنت وچه اهل تشیع ارادتمند امیرالمومنین علی (ع) هستیم وشما خود را شیعه ایشان میدانید وجالب اینجاست که ایشان خود شهره توحید میباشند یک سند بیاورید که به غیر از الله متعال متوسل شده باشند. یا الله

سلام
خوش آمدید
و اما جواب عرض می شود :
1- قانون توسل ، متوسل شدن به مافوق است و علی علیه السلام در میان ابناء بشر جز نبی مکرم اسلام مافوق ندارد . در حدیث است پیامبر ص به علی ع فرمودند : یا علی انت بمنزله الکعبه توتی و لا تاتی
علی جان تو مانند کعبه ای همه نزد تو می آیند و تو نزد کسی نمی روی
2- بلکه به حسب آیه مباهله علی ع جان پیامبر است و معنا ندارد کسی به خودش متوسل شود . خوب دقت بفرمایید
3- توسل یک امر همیشگی نیست بلکه در موارد خاص و در حوائج بزرگ صورت می گیرد در حقیقت در توسل آبرومندی و اعتبار ولی الهی به حاجت بندگان منضم می شود تا مقبول درگاه حق واقع شده و پاسخ داده شود چه اینکه همگان در نزد خدا به یک اندازه اعتبار ندارند کما اینکه فرمود : ان اکرمکم عندالله اتقاکم و چه کسی پرهیزگارتر از اولیاء الهی ؟؟
4- هرچند از مطلب دور می شویم اما برای فهم مساله توحید و شرک نبودن توسل خوب است نکته ای عرض کنم :
قرآن کریم غفران گناهان را به ذات اقدس الهی مختص می داند : و من یغفر الذنوب الا الله در عین حال طلب مغفرت رسول را برای بخشایش گناهان موثر می داند : و اذ طلموا انفسهم و جاوک واسغفروا الله واستغفر لهم الرسول لوجدوالله توابا رحیما ( نساء 64 ) یا از قول یعقوب نقل می فرماید که به فرزندانش که درخواست وساطت در مغفرت کرده بودند فرمود : قال سوف استغفر لکم ربی انه هوالغفور الرحیم ( یوسف 98 )
می بینید که با وجود انحصار مغفرت به خدای متعال اسباب را نفی نکرده بلکه اثبات می فرماید .
در مساله شفاعت هم دقیقا همینطور است . در جایی آنرا به خود اختصاص می دهد و در جای دیگر شفاعت شفیعان مورد رضایت را ثابت می کند . ای کاش توحید را بفهمیم
موفق باشید

موبدیار مهران;83628 نوشت:
صدرای گرامی
. خب سندتان بجز آنکه خودتان دلیل خودتان هستید، چیست؟ در قرآن کجا این مردم ویژه را برخوردار از اذن اللهی دانسته است؟
این که هر گردویی گرد است که دلیل نمیشود هر گردی هم گردو باشد.

در داستان حضرت سلیمان بیان شد که آن حضرت به حاضران در مجلس خود چنين گفت:
«...يا أَيُّهَا المَلَؤُ أَيُّکُمْ يَأْتيني بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ يَأْتُوني مُسْلِمينَ»[1].
«اي جمعيت کداميک از شما مي تواند تخت بلقيس را براي من بياورد، پيش از آن که (بلقيس و همراهان) او مطيعانه وارد شوند».
يک نفر از جنّيان گفت:
«أَنَا اتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَإِني عَلَيْهِ لَقَويٌّ أَمينٌ»[2].
«پيش از آنکه تو از جاي خود برخيزي(مجلس به پايان رسد) من آن را مي آورم و من بر اين کار توانا و امينم».
فرد ديگري که مفسران نام او را «آصف بن برخيا» وزير سليمان وخواهر زاده او مي دانند، اعلام کرد که در يک چشم به هم زدن مي تواند آن را بياورد، چنانکه خداوند مي فرمايد:
«قالَ الّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا اتيکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْکَ طَرْفُکَ فَلَمّا رءَاهُ مُسْتَقِرّاً عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبي...»[3].
«کسي که نزد او دانشي از کتاب بود، چنين گفت: پيش از آنکه تو چشم بر هم بزني، آن را در اين مجلس حاضر مي کنم. وقتي تخت را در برابر خود حاضر ديد، گفت: اين نعمتي است از جانب خدا بر من».

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. نمل/38.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. نمل/39.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman]. نمل/40.

در قرآن کریم آیۀ دیگری است که در آن نیز سخن از علم الکتاب است:

«و يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ».[1]
«آنها كه كافر شدند مى‏گويند تو پيامبر نيستى، بگو كافى است كه خداوند و كسی كه علم الكتاب«عالم به همۀ علم الکتاب است،نه اینکه عالم به بعض آن باشد» نزداوست گواه (من) باشند».
در سوره نمل سخن از کسی بود که بهره ای از علم الکتاب داشت و مشخص است که این علم از جنس علوم ظاهری نبوده چون در این صورت افرادی که دارای این علم بوده اند نیز می توانستد چنین کاری را انجام دهنددر حالی که کسی قادر به این کار نبوده.لذا اکثر مفسرین اهل سنت عاصف را دارای اسم اعظم می دانند.
در آیه43 سوره رعد نیز سخن از علم الکتاب است، اما نه بهره ای از علم الکتاب«الذی عنده علم من الکتاب » بلکه می فرماید:«ومن عنده علم الکتاب»کسی که در نزد او تمام علم الکتاب است . این دو آیه شبیه دیگری در قرآن ندارند و هر انسان منصفی با نگاه به این دو آیه می یابد که مراد از علم الکتاب در آیۀ دوم نیز علوم ظاهری نیست بلکه حقیقتی بسیار برتر از آن است .
سؤال اینجاست وقتی کسی که بهره ای از علم الکتاب دارد، کمتر از یک چشم به هم زدن تخت بلقیس را حاضر می کند، آیا کسی که در نزد او تمام علم الکتاب است چنین قدرتی ندارد.
حال این شخص در زمان پیامبر اکرم«صلی الله علیه وآله»حاضر بوده.آیا او غیر از امام علی بن ابی طالب «علیه السلام» بوده است؟

[=Times New Roman][1][=Times New Roman].الرعد/43

موبدیار مهران;83627 نوشت:
صدرای گرامی

تنها فرقش این است که ما میگوییم اوستا را موبدان نوشتند، ربطی به آموزشهای خداوندی در گاتها ندارد، شما میگویید که خداوند گفته.... هنگامی هم که سند قرآنی میخواهم ارایه نمیکنید.
.

دوست عزیز شما که این همه تاکید دارید ما از قرآن برایتان آدرس بیاوریم و می فرمایید«خب تنها چیزی که در آن شک نیست وحی خداوند در قرآن است»چگونه اعتماد نمودید به موبدان خودتان؟
آیا احتمال نمی دهید آنها خطا ویا اشتباه نموده باشند؟
همچنین از کجا مطمئن هستید که گاتها آموزش خداوند است؟

[quote=
موبدیار مهران;83614]صدرای گرامی

اگر همه چیز به خواست خداوند و طرق عادی .... وابسته است، پس چرا به خود خداوند مراجعه نکنیم؟

این سوال شما در مورد بخشش گناهان هم جاری است به نظر شما چرا خداوند به گناهکاران می فرماید به سوی پیامبر«صلی الله علیه وآله» بروند؟و مستقیما از او طلب مغفرت نکنند؟

موبدیار مهران;83622 نوشت:
صدرای گرامی
{2} و {3}- این را از استاد معارفمان آموختم که معجزه خلاف عادت نیست، بلکه خارق عادت است.

مهران بزرگوار خلاف عادت نیست به چه معنا است؟مثلا در داستان زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی«علیه السلام»عدم خلاف عادت چگونه است؟

موبدیار مهران;83622 نوشت:

{6}- نه ملاک صرف توسل نیست. واژه هایی که بکار برده میشود شرک آلود است. بارگاه کبریایی، بارگاه ملکوتی، آستان قدسی و .... یا ابوالفضل به دو دست بریده ات بچه ام را نجات بده و ..... اگر همه به اذن الله است، خب باید از خدا خواست نه از دیگران.

دوست عزیز
1-بارگاه کبریای در مورد چه کسی از اهل بیت«علیهم السلام» استفاده شده است؟
2- بارگاه ملکوتی چگونه شرک امیز است؟
3- یا ابوالفضل...چگونه شرک است؟
اما سوال ما از شما این است که شما فرمودید:«روشنایی و آتش به عنوان تنها منبع در دسترس روشنایی،قبله نماز ماست. خب در نیایشگاه برای نماز (این واژه اوستایی است) و هنگام پرستش خداوند (این دو واژه هم اوستایی هستند) بایستی رو به سوی روشنایی بیایستیم. چرا نباید آتش در آنجا باشد»
مگر خدا از رگ گردن به ما نزدیک تر نیست؟چرا آتش واسطه شود؟چرا رو به آتش؟چگونه توسل به اولیاء با اعتقاد اینکه موثر اصلی خداست شرک است؟اما رو به آتش ایستادن شرک نیست؟و عین توحید است؟در کدام آیین الهی از طرف انبیاء این اعتقاد تائید شده است؟

خالد;83801 نوشت:
سلام خدمت همگی بنده سوالی برسیده بودم ولی جوابم رو ندادید باتوجه به اهمیت بسیار زیاد موضوع وبا توجه به اینکه چه اهل سنت وچه اهل تشیع ارادتمند امیرالمومنین علی (ع) هستیم وشما خود را شیعه ایشان میدانید وجالب اینجاست که ایشان خود شهره توحید میباشند یک سند بیاورید که به غیر از الله متعال متوسل شده باشند. یا الله

با سلام به خالد
1-عزیزم اصل توسل به اولیای الهی را شیعه و سنی پذیرفته اند و مخالف فقط سلفی های تند رو هستند .
وقتی در صحیح بخاری داستان توسل عمر به پیامبر«صلی الله علیه وآله» و عباس آمده.ودر روایات صحیح السند بحث توسل در حاجت خواهی وارد شده و سیرۀ مسلمانان بر آن تعلق گرفته شما دنبال توسل امام علی علی السلام هستید؟امام علی«علیه السلام» امام علی بود.چه کسی مقام و منزلت او را دارااست؟
2- در نزد ما اهل بیت نور واحدند و دوازده امام امامان معصومند.و در ادعیۀ امام زین العابدین«علیه السلام»در صحیفۀ سجادیه بحث توسل به پیامبر«صلی الله علیه وآله» و امام علی«علیه السلام» آمده است.

حامد;83799 نوشت:
سلام
در فهم معانی و معارف قرآن هیچ دانشمند مسلمانی اکتفا نمودن به ترجمه فارسی قرآن را صحیح نمی داند . لذا از ابتدا هم عرض کردم بحث با شما مشکل است چون امثال شما عزیزان فهم ابتدایی خود را از یک ترجمه ساده را مبنای فهم حقایق قرآن می گیرید


حامد گرامی
درود
شما چرا همین ایراد را به استادی که با نام رضا بر علیه زرتشتیان در همین آسکدین چندین عنوان نوشتار دارد، نمیگیرید؟
شما برگردان فارسی از زبان عربی را که زبان زنده ای است، کافی نمیدانید ولی ایشان نوشته های اوستایی را که هنوز در دانشگاه ها بر سر معنای واژه ها گفتگوست، بر پایه برگردان ناقص و بدون درک مفاهیم نقد میکند.
شما از یک سو اسلام را ساده و قابل فهم برای مردم امروزین میدانید، از یک سو هم میگویید این اندازه سخت است فهمیدن آن که علما چنین و چنان میکنند. آیا مطمئن هستید که برای برازاندن آیه های قرآن برای اثبات ادعایی نادرست چنین نمیشود و این همه اختلاف میان برگردانها و تفسیر ها و فرقه ها و مذاهب اسلامی از اینجا سرچشمه نمیگیرد؟

حامد;83799 نوشت:
سلام

بحث شفاعت عام است و شامل هر حاجتی که در نزد بنده مومن مهم شمرده می شود هست . بنده مومنی یک نیاز مادی دارد و خیلی برایش مهم است یکی مریض لا علاج دارد یکی مشکل معنوی دارد .
آیات شفاعت :
بقره 255 ،انبیاء 28 ،یونس 3 ،اعراف 53 ،مریم 87 ، طه 109 و..


حامد گرامی
درود
یکم- خواهشمندم که معنای زبانشناختی شفاعت را برایم بیان کنید.
دوم- آیاتی که برایم نوشتید، سه برگردان فارسی را در سایت پارس قرآن خواندم. برداشت من این است: مردم در گذشته به شفاعت باور داشتند و با اعتماد به شفاعت شرک و کفر و گناه میکردند. در این آیات هشدار داده شده که خداوند هیچ شفاعتی را نمیپذیرد، مگر خودش راضی باشد و بخواهد.
در اینجا دو نکته هست: یکم- در هیچکدام نشانی نبود که امامان از خداوند اذن شفاعت دارند. دوم- باز هم همه چیز به خداوند و رضایت او وابسته است. از این رو چه نیازی است که جز خداوند از کسی دیگر شفاعت بخواهیم؟
باز هم تاکید میکنم که امامان و اولیا به عنوان آموزگار برای شناخت راه درست به دست آوردن رضایت خداوند، جایگاه خود را دارند و از این دیدگاه هیچ سخنی نیست.

موبدیار مهران;83906 نوشت:
حامد گرامی درود شما چرا همین ایراد را به استادی که با نام رضا بر علیه زرتشتیان در همین آسکدین چندین عنوان نوشتار دارد، نمیگیرید؟ شما برگردان فارسی از زبان عربی را که زبان زنده ای است، کافی نمیدانید ولی ایشان نوشته های اوستایی را که هنوز در دانشگاه ها بر سر معنای واژه ها گفتگوست، بر پایه برگردان ناقص و بدون درک مفاهیم نقد میکند. شما از یک سو اسلام را ساده و قابل فهم برای مردم امروزین میدانید، از یک سو هم میگویید این اندازه سخت است فهمیدن آن که علما چنین و چنان میکنند. آیا مطمئن هستید که برای برازاندن آیه های قرآن برای اثبات ادعایی نادرست چنین نمیشود و این همه اختلاف میان برگردانها و تفسیر ها و فرقه ها و مذاهب اسلامی از اینجا سرچشمه نمیگیرد؟

سلام
ترجمه برای درک معنای ساده زبانی است که فرد با آن آشنایی ندارد . این بیان ساده نمی تواند مبنای کاملی جهت بحث در موضوعات عمیق باشد چه درباره قرآن و چه درباره کتب دینی دیگر . بله فرد می تواند بر اساس ترجمه اشکالی بکند و اگر با همان ترجمه بتوان پاسخ فرد را داد که داده می شود وگرنه باید بصورت تخصصی تر به مباحث الفاظ بخصوص در معارف و عقاید پرداخت . حال اگر هردو متخصص باشند فبها وگرنه ادامه بحث مشکل می شود .
اساسا چه در معارف و چه در احکام اسلامی مجموعه ای از کتاب و سنت و عقل و اجماع دخیل می شوند . هیچ دانشمند مسلمانی برای اظهار نظر نهایی خود نمی تواند این امر را نادیده بگیرد . اگر در دین زرتشت هم منابع مختلف وجود دارد باید همه منابع را دید و اظهار نظر کرد . شما اگر بر همه منابع اشراف دارید می توانید جواب اشکالات را بدهید .
خلاصه در مساله ولایت و خلافت که از مسائل سنگین معرفتی است نیاز به مطالعه و تحقیق بیشتری است .
موفق باشید

حامد;83799 نوشت:
سلام

دیگر اینکه به بنده مرتبط نیست که فلانی سرمنبر چه گفته . گفته های سرمنبری وعظ و خطابه است و کمتر ارزش علمی دارد . کار منبری ایجاد شور و حال و اقناع فکری با هر بیان مقبول است . این روش در مباحثه صحیح نیست که شما از حرف این و آن برای رد مطلب ما نقل کنید .
...


حامد گرامی
درود
یکم- کلکم راع و کلکم مسوول
دوم- امام حسین قیام نکرد جز برای احیا امر به معروف و نهی از منکر
سوم- هدف وسیله را توجیه نمیکند. این کمونیستها بودند که برای ما تبلیغ میکردند، هدف وسیله را توجیه میکند.
چهارم- من تنها میخواهم نشان دهم، که سوز درون من از کجا آمده و رنجم میدهد. شما اینجا یک چیز میگویید و آنچه که مردم انجام میدهند، چیز دیگریست. اگر سخن شما را بپذیریم، بود و نبود چنین دانشی که شما دارید به چه درد میخورد؟
یعنی شما میخواهید بگویید که بر سر منبر عوام فریبی میشود؟

حامد;83799 نوشت:
سلام
عجیب است شما این همه اسباب عادی ( انسانها ) را می بینید که کارهای خارق العاده می کنند و انکار نمی کنید اما صدور امثال همین امور را از اولیاء صاحب تصرف الهی نمی توانید قبول کنید .
...

حامد گرامی
درود
سخن شما را درست نفهمیدم. منظور شما اینست که امامان و امامزادگان و .... اولیا و توانی فرا بشری امروزی دارند و میتوانند خرق عادت کنند. با توجه به سخن پیشین شما که این توان روحی است نه جسمی، پس اینکه هم که در جهان دیگری جز این جهان هستند، از همان توان برخوردارند. درست است؟
یکم- هنگامی که از الله میگویید، تنها سند رابطه انسان با خداوند از را وحی و جبرییل در باور شما قرآن است. مگر آنکه به ختم نبوت باور نداشته باشید و بگویید که نه ارتباط خداوند با انسان از راه وحی و ... ادامه دارد. این که با ختم نبوت همخوانی ندارد. اگر آن را بپذیریم، سند این نکته کجاست؟ چرا ادعای من پذیرفته نیست و ادعای فلانی پذیرفته است؟
باز هم میگویم که من هیچ سندی را جز قرآن نمیپذیرم. آن هم تنها به این خاطر که شما و بزرگانتان آن را سخن خداوند میدانید.
من کی باشم که انکار کنم. من سند از شما میخواهم برای اثبات ادعایتان.
موضوع قفل شده است