آيا مي توان بين عرفان اسلامي و مكتب اصالت وجودشباهت هايي يافت؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
آيا مي توان بين عرفان اسلامي و مكتب اصالت وجودشباهت هايي يافت؟

اگر در سير تاريخى فلسفه اسلامى توجه كنيم درخواهيم يافت كه سبب گرايش ملاصدرا به بحث اصالت وجود، عرفان اسلامى بوده است و آن جناب به مدد بزرگان عرفان همچون محى الدين ابن عربى و صدرالدين قونوى به مبناى اصالت وجود روى آورده است و لذا بزرگانى همچون ابن تركه‏ى اصفهانى در قواعد التوحيد و نوه آن جناب در تمهيد القواعد پيش از ملاصدرا به اصالت وجود و ردّ اعتباريت وجود پرداخته‏اند. اين از نگاه تاريخى. اما ازديدگاه هستى شناسانه، بنيان وحدت وجود عرفان بر مبناى اصالت وجود است و آن وجود أصيل، وجود صمدى و احاطى حق سبحانه و تعالى است و ديگر موجودات هستى ظهورات و شؤونات آن وجود احاطيند و لذا در كتابى همچون شرح فصوص قيصرى مباحث با ردّ اعتباريت وجود و بحث از احكام وجود اصيل شروع مى‏شود. بنابراين نه تنها مكتب اصالت وجود با عرفان شباهت دارد، بلكه سرچشمه مكتب اصالت وجود عرفان اسلامى است. با اين حساب چون عرفان اسلامى بحث از خارج و واقعيت عينى و وجود اصيل مى‏كند و تمام مسائل آن حول همين بحث مى‏گردد از اين روى علمى خيالى نيست بلكه علمى سراسر حقيقت و بى‏گزاف است و هيچ گونه پوچ‏گرايى در آن راه ندارد.
البته بايد توجه داشت كه دراويش امروزى عارفنما هستند و چندان بويى از عرفان حقيقى اسلامى ندارند و با اوهام و خيالات سر و كار دارند و بر خلاف عارف حقيقى از ظواهر دينى و حرامها و حلالها مى‏گذرند و چندان به آنها پايبند نيستند و به رقص‏هاى غيروجدانه و نگاه‏هاى آلوده و خوردنى‏هاى حرام و غيره مى‏پردازند و با اين مصنوعات اداى عارفان حقيقى را در مى‏آورند كه به عنوان جهله‏ى صوفيه معروفند و جناب صدر المتألهين در كتاب كسر الاصنام وسخت به آنان تاخته و آنان را از حيطه عرفان خارج مى‏داند. و مرادمان از عارفان حقيقى، سلمان و اويس قرنى و جنيد و حلاج و محى‏الدين ابن عربى و فرغانى و قونوى و سيد على قاضى طباطبايى و سيد هاشم حدّاد و مير حيدر آملى و حسينقلى همدانى و علامه طباطبايى و آيت‏الله بهاءالدينى و جامى و خواجه عبدالله انصارى و علامه حسن زاده آملى و... مى‏باشد