آيا الله همان مردوك است
تبهای اولیه
با توجه به همانندهای بسيار -همچون خداوندی آسمانها و زمين- آيا الله همان مردوك است؟ اگر پاسخ مثبت باشد به مادهگرايان و دشمنان اديان ابراهيمی نشان میدهد كه در كتيبههای كهن نيز، دست كم نام يك خدا را يافتهايم كه ويژگیهای الله را دارد و مانند ديگر خدايان دروغين آن زمانها نيست.
کارشناس بحث : عماد
سلام علیکم
اگر چه در بعضی از منابع کهن از مردوک به عنوان خدای بزرگ یاد شده اما تطبیق این خدای بزرگ بر الله معلوم نیست ، چرا که الله را کسی خدای بزرگ نکرده ولی درباره خدای بزرگ شدن مردوک داستانهایی است که با توحید سازگاری ندارد
مثلا درباره مراحل خدای بزرگ شدن مردوک آورده اند که :در ابتداى آفرینش ((تیامات )) الهه اقیانوس طغیان و سرکشى کرد و خدایان رابه وحشت انداخت . آنها آنو را کاندید نمودند تا تیامات را هلاک کند، اما آنو در برابر تیامات نتوانست از خود قدرتى نشان دهد و از معرکه روى برگردانید. در این موقع بود که مردوک مرد میدان مبارزه با تیامات شد و قد برافراشت و بر تیامات پیروز شد و خدایان را نجات داد. وى براى دریا حدودى معین نمود وانسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد و خدایان را نگهدارى نماید. آنو فرمانواى خدایان استعفا کرد و مقام او به مردوک رسید و مردوک شهریار خدایان شد و الواح قضا و قدر را که در دست انلیل بود، بدست گرفت . بپاس این پیروزى که نصیب مردوک شده بود، هر سال در بابل در موقع تجدید سال عید گرفته مى شد و آن عید را ((دوازک )) مى گفتند که گویا این عید منشاء عید نوروز ایرانیان قدیم است . ((اِآ)) پدر مردوک نام خودش را بفرزندش داد و مردوک صاحب دانش پدر شد. و به این ترتیب همه مناصب خدایان تثلیث بمردوک انتقال یافت(1)
در این روش به مردوک خدایی اعطا شده که کاملا در تضاد به الله وتوحید و یکتا پرستی است
اگر کمی پیشتر جستجو کنیم می بینیم که مردم آشور هم خدای بزرگ دیگری داشتند که خدای اصلی بود(2) این نشان میدهد که خدای اصلی و بزرگ هر شهر با هم فرق داشت
حتی اگر به ترجمه منسوب به کورش دقت کنید درباره مردوک به نتیجه قاطعی نمی رسید بلکه مردوک به عنوان سرور خدایان است ، البته اصل منشور و واژه مردوک در آن نیاز به تامل بیشتر دارد
به هر حال با توجه به منابع نمی توان مردوک را همان الله دانست اگر چه بعنوان خدای بزرگ یاد شده است
البته نقلهای دیگری نیز درباره مردوک وجود دارد
1.تاریخ مختصر ادیان بزرگ -فليسين شاله -دکتر منوچهر خدایار محبی. ناشر : کتابخانه طهوری. چاپ : دوم. سال انتشار : 1355– ص ۲۳۳-230
۲.همان ص ۲۳۵٫
همانگونه که در پیش اشاره شد مردوک خداى بزرگ و با عظمت مردم بابل محسوب مى شد و او را خداى خدایان مى خواندند. حتى کورش کبیر چون بر کشور بابل دست یافت در برابر مردوک تعظیم نمود و براى او احترام فراوان از خود نشان داد. چون دولت بابل بر همه بین النهرین دست یافت خدایان آن سرزمین تحت الشعاع خداى بابل ، مردوک ، قرار گرفتند و مردوک خداى همگان از کار درآمد و افسانه هاى آفرینش و طوفان نوح را به وى ارتباط دادند. تمام مناصب خدایان به مردوک انتقال یافت و عید روز اول سال همه خدایان بحضور مردوک شرفیاب مى شدند و در برابر او زانو مى زدند تا فرمان او صادر و سرنوشت کائنات در این روز سال جدید روشن و معلوم گردد. مردم سال جدید را جشن گرفته و آن را مقدس ترین عیدها مى شمردند. بطور کلى باید گفت که مردوک خداى بزرگ قرن ششم پیش از ((م )) بود. بخت نصر، مردوک را خداى واحد یکتاى شخصى خودش مى شناخت و هیچیک از پادشاهان در بین النهرین مانند بخت نصر یکتاپرستى را رواج نداده است و ایشان بودند که هنگام جلوس به سلطنت دعائى زیبا براى مردوک گفته است .
چگونه مردوک خداى خدایان شد؟
در رابطه با مردوک که از چه راهى به مقام خدائى خدایان دست یافت گفته اند: در ابتداى آفرینش ((تیامات )) الهه اقیانوس طغیان و سرکشى کرد و خدایان رابه وحشت انداخت . آنها آنو را کاندید نمودند تا تیامات را هلاک کند، اما آنو در برابر تیامات نتوانست از خود قدرتى نشان دهد و از معرکه روى برگردانید. در این موقع بود که مردوک مرد میدان مبارزه با تیامات شد و قد برافراشت و بر تیامات پیروز شد و خدایان را نجات داد. وى براى دریا حدودى معین نمود وانسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد و خدایان را نگهدارى نماید. آنو فرمانواى خدایان استعفا کرد و مقام او به مردوک رسید و مردوک شهریار خدایان شد و الواح قضا و قدر را که در دست انلیل بود، بدست گرفت . بپاس این پیروزى که نصیب مردوک شده بود، هر سال در بابل در موقع تجدید سال عید گرفته مى شد و آن عید را ((دوازک )) مى گفتند که گویا این عید منشاء عید نوروز ایرانیان قدیم است . ((اِآ)) پدر مردوک نام خودش را بفرزندش داد و مردوک صاحب دانش پدر شد. و به این ترتیب همه مناصب خدایان تثلیث بمردوک انتقال یافت . (۱)
اقوام آشور در حالى که خدایان دیگر را متحد مى شمردند. داراى یک خداى اصلى بودند. این خدا که آشور نام داشت ، مقام و عنوانى برابر با خداى بابلیان مردوک داشت . آشوریان وظیفه دینى داشتند که کشورگشائى نمایند و مردم را به اطاعت خداى آشور درآورند. و هر چه بیشتر در تعذیب اسیران و شکنجه شکست خوردگان موفق مى شدند. خود را ثواب کارتر و در نزد آشور خداى خود عزیزتر گمان مى کردند. (۲)
تکالیف دینى و وظیفه مذهبى مردم بابل و آشور
در تکالیف دینى و وظائف مذهبى از اعصار کهن و انسان بدوى ماقبل تاریخ و آدمیان عصر تاریخ یک سلسله دستورات و فرامین بعنوان دستور عملى وجود داشته که مردم آن ازمنه را وادار به انجام آن دستورات مى کرده است . مردم بابل و آشور و نینوا نیز از این قانون مستثنى نبوده اند.
بابلیان و آشوریان سیاستشان بر پایه حکومت روحانیان استوار و برقرار بود. قدرت از خدا یا خدایان سرچشمه مى گرفت و پادشاه نماینده خدا در زمین بود و وظیفه اش نگاهدارى از خدایان بود. در باور و اعتقاد مردم این سرزمین این بود که خدایان موجوداتى توانا و جاویدان و داراى صفات بشرى و ساکن آسمانها و دور از دست آدمیان ولى محتاج بعبادت و خدمت و میزبانى مردم زمین هستند. و هدف خدایان از آفریدن آدمیان هم همین بود. براى هر شهرى خدائى بود که آن خدا با زن و فرزندش در آن جا سکونت داشت و مردم شهر او را بعنوان خداى شهر خود به رسمیت مى شناختند. زیرا اگر آن خدا در آن شهر اقامت نمى داشت اثرى از آن شهر و مردمش باقى نمى ماند. نماینده خدا در زمین پادشاه بود که تکلیفش ساختن معبد و قربانى نمودن و کشورگشائى و بدست آوردن غنایم جهت تزیین معابد بود. جنگ میان دو شهر جنگ میان دو خدا تلقى مى گردید و سربازان پیروز، خداى شهر مغلوب را با خود مى بردند و مدتى او را در اسارت نگاه مى داشتند. چنانکه خدائى از خدایان بابل در حدود یکهزار سال در کشور عیلام یا خوزستان اسیر بود. سرانجام آن خداى زندانى گناه بندگان را عفو کرد و قواى کلده بر عیلام پیروز شدند و خداى خود را به بابل بازگردانیدند. یکى از تکالیف واجبه بر آدمیان قربانى انسان در پیشگاه الهى براى جلب رضایت او بود. گر چه گاهى هم بجاى آدمیان گوسفندى را قربانى مى کردند.
ماسون اورسل مى نویسد که قربانى کار اساسى آئین است . حیوان قربانى ، بدل و قائم مقام مؤ من است که خدا آن حیوان را بجاى انسان مى خورد. در یکى از اشعار مذهبى آمده است که بره جانشین و فدیه آدمى است ؛ وى (آدمى ) بره اى را بجاى جان خود بخشیده است و سر بره را بجاى سر خود تقدیم به پیشگاه خداى خود کرده است .
یکى دیگر از تکالیف دینى بابلیان و کلا آدمیان و دیگر اقوام آن اعصار ساختن معابد بود. زیرا خدایان هم به خانه و معبد محتاج بودند. پس شاه یا یکى از روحانیان خوابى مى دید و به ساختن معبدى ماءمور مى شد.
زن دادن مردم به خدایان خود !
و نیز یکى دیگر از تکالیف مردم آن اعصار این بود که خدایان خود را زن بدهند. غالبا این زنان از فرزندان و دختران پادشاهان بودند. مانند دختر سارگون پادشاه پرقدرت و نیرومند آشور که او را به حباله نکاح یکى از خدایان درآوردند و آن دختر زیبا را در حجله ویژه اى بر محلى بسیار بلند خواباندند و بر این باور بودند که شب هنگام خدا به ملاقات همسر خود مى آید. نبونید از طرف خداى شهر ((اور)) (این شهر زادگاه حضرت ابراهیم (علیه السلام ) است ) ماءمور شد که زنى براى خداى شهر ((اور)) فراهم نماید. این پادشاه در یکى از کتیبه هاى بدست آمده اینگونه مى گوید:
ابتداء در رابطه با دختران خاندان سلطنتى استخاره کردم بد آمد. بار دوم از خداى پرسیدم اگر یکى از دختران خودم را تقدیم بدارم چگونه است ؟ در پاسخ آثار مساعد پدیدار شد و جواب مثبت داده شد. پس دوشیزه را تقدیم کردم و در بالاترین برج معروف ((زیگورات )) حجله آماده شد. (۳)
پی نوشته ها :
۱ ) تاریخ مختصر ادیان بزرگ – ص ۲۳۳-۲۳۰ خلاصه شده .
۲ ) تاریخ مختصر ادیان بزرگ ص ۲۳۵٫
۳ ) تاریخ مختصر ادیان ص ۲۵۲ و ۲۵۳
با سپاس از جناب عماد و گمنام گرامی،
ببينيد، اينكه خداها چگونه بوجود آمدند يكی از راههای شناخت همانندی بين خداهای گوناگون است اما مهمترين شاخصه «توانائی» نهايی آنهاست. برای نمونه اگر درجائی نام خدای خورشيد «الف» بود و در جای ديگر مثلا با اختلاف 1000 سال بنام «ب» شناخته میشد، میگفتيم كه اين دو خدا در ويژگيهای اصلی، يكی هستند. سپس اختلافات جزئی را بررسی میكرديم. در اينجا ويژگيهای اصلی مردوك و الله يكی است:
مهمترين ويژگی الله در قرآن كريم «صاحب و مالك آسمانها و زمين بودن» است. اين مشخصه بارها و بارها در كتاب گوشزد میگردد بويژه ملك و پادشاهی او:
أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض؟ (بقره 107)
(آيا نمیدانی كه پادشاهی آسمانها و زمين از آن الله است؟)
اكنون زمان را به عقب میبريم و اين ديدگاه را در جهان باستان بابليان نيز میبينيم:
- مردوك، پادشاه همهء آسمانها و زمين... (منشور كورش بزرگ به زبان بابلی)
ويژگی ديگر الله كه بسيار مهم است اين است كه مردم بايد از او بترسند. البته چنين ديدگاهی در همهء اديان ابراهيمی وجود دارد كه قدمت آن دست كم از زمان خدای آسمانها و زمين(مردوك) موجود است.
اين دو ويژگی برتر را نمیتوان ناديده گرفت. اگر دقت كنيم، خدايان ديگر بابلی و آشوری و... خداهای شهر و روستا و قلم و ماه و خورشيد و... هستند. اين تنها مردوك است كه خدای همهء آسمانها و زمين است.
پس اگر مردوك الله نباشد، در جهان باستان بابليان -پدر اديان ابراهيمی- هيچ خدايی به اين بزرگی نخواهيم يافت!
مگر نه اينكه خدای بزرگ پيش از نام الله بايد نامی داشته باشد كه در سنگنبشتههای بابلی شناخته شده باشد؟
بله الله ریشه در ذات بشر دارد لذا از زمان حضرت ادم و نوح الله وجود داشته و خدای اسمانها وزمین بوده است اما مشکل این نیست که مردوک همان الله هست یا نیست مشکل اینست که مردوک در کنار سایر خدایان قرار داشته و این کورش بود که سایر خدایان را در کنار مردوک قرار داد یعنی در همین بابل ابراهیم خلیل بتها را شکست و کورش بتهای پراکنده شده از اطراف مردوک را به جای خودشان باز گرداند همان اتفاقی که در کعبه قبل از حضرت محمد (ص)وجود داشت و همه انانی که بتها را در خانه کعبه قرار داده بودند از مشرکین بودند ، و این حضرت محمد (ص) بود که خانه کعبه را از شرک پاک کرد یعنی درست به عکس کورش !
بله الله ریشه در ذات بشر دارد لذا از زمان حضرت ادم و نوح الله وجود داشته و خدای اسمانها وزمین بوده است اما مشکل این نیست که مردوک همان الله هست یا نیست مشکل اینست که مردوک در کنار سایر خدایان قرار داشته یعنی کورش سایر خدایان را در کنار مردوک قرار داده یعنی همان اتفاقی که در کعبه قبل از حضرت محمد (ص)وجود داشته و همه انانی که بتها را در خانه کعبه قرار داده بودند از مشرکین بودند ، و این حضرت محمد (ص) بود که خانه کعبه را از شرک پاک کرد یعنی درست به عکس کورش !
بحث اینجا کوروش نیست و شما مدرکی از شرک او ندارید
بحث این است که همانگونه که مشرکان برای الله همکارانی!!! چون لات و عزی و ... تراشیده بودند شاید مشرکان قدیم نیز برای مردوک همین کار را نمودند!
بحث اینجا کوروش نیست و شما مدرکی از شرک او نداریدبحث این است که همانگونه که مشرکان برای الله همکارانی!!! چون لات و عزی و ... تراشیده بودند شاید مشرکان قدیم نیز برای مردوک همین کار را نمودند!
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَیا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِكَ سَبِیلًا
بگو: ««الله» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است؛ و) برای او بهترین نامهاست!» و نمازت را زیاد بلند، یا خیلی آهسته نخوان؛ و در میان آن دو، راهی (معتدل) انتخاب کن!«الإسراء/110»
اتفاقاً اینجا بحث کورش است و الا اینکه مردوک همان الله باشد یا نباشد چه تفاوتی میکند یعنی انکه لات و عزی را به خانه کعبه اورد مشرک بود .
اینهم مدرک از منشور کذائی ایشان .
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز
اتفاقاً اینجا بحث کورش است و الا اینکه مردوک همان الله باشد یا نباشد چه تفاوتی میکند یعنی انکه لات و عزی را به خانه کعبه اورد مشرک بود .اینهم مدرک از منشور کذائی ایشان .
ظاهرا شما علاقه مند به انحراف کشیدن موضوع هستید. برای مشاهده بحث ها پیرامون منشور کوروش به تاپیک های موجود همین سایت مراجعه کنید، البته اگر همانند همیشه همفکرانتان به هنگام کم آوردن به حذف پست ها اقدام نفرموده باشند
متن زیر از کتیبه نبونید است (کسی که کوروش او را از سلطنت بابل خلع کرد)
[INDENT]
[/INDENT]متن منشور نبونید
[INDENT]
[/INDENT]ستون یکم، سطرهای ۱ تا ۷
من نَـبـونـیـد، شاه بزرگ، شاه توانا، شاه جهان، شاه بـابِـل، شاه چهار گوشه جهان، متولی نیایشگاههای اِسَـگـیـلَـه (نیایشگاه مـردوک، خدای بزرگ بابلی) و اِزیـدَه (نیایشگاه نَـبـو، خدای نویسندگی و دبیری). کسی که در زهدان مادرش به فرمان سـیـن (خدای ماه) و نـیـنْـگـال (خدابانوی همسر سین و مادر شَـمَـش، خدای خورشید)، سرنوشتی شاهانه یافت. پسر نَـبـو بَـلاسَـی ایـقـبـی، شخصیت فرزانه، ستاینده خدایان بزرگ.
ستون یکم، سطر ۸ تا ستون دوم، سطر ۲۵
من اِهـولْـهـول (به معنای خانه شادی)، نیایشگاه سـیـن در شهر حّـران را باز ساختم. سـیـن کهنی که از روزگاران دیرین، سرور بزرگ بوده است. برای او اقامتگاهی شایسته بنا نهادم.
این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانهای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود. بازسازی نیایشگاه در زمان پادشاهی قانونی من و به یاری بِـل (= مـردوک، در نسخه برلین بجای بِـل، واژه سـیـن آمده) و سرور بزرگ که دوستدار مقام پادشاهی من هستند، و بخاطر آشتی دادن من با آن شهر و نیایشگاه و نشان دادن دلسوزی من، انجام شد.
در آغاز پادشاهی جاودانه من، خدایان مرا به خوابی رؤیایی فرو بردند. مـردوک، سرور بزرگ و سـیـن، آن تابناک پر فروغ از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی، در کنار هم ایستاده بودند. مردوک به من گفت: «نبونید، شاه بابل، آجرها را با اسب و ارابههای خود ببر برای بازسازی نیایشگاه اِهـولـهـول و برای خشنودی سـیـن، سرور بزرگ. تا اقامتگاه او را در میانه آن بنیان نهی».
من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان میدهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».
اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بودهاند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».
چنین بود سخن مردوک، سرور بزرگ و سـیـن، تابناک پر فروغی از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی که فرمانش باطلشدنی نیست. من از فرمان شکوهمند آنان دچار ترس شده بودم. من نگران بودم و دلواپسی در چهرهام هویدا بود. چون من مسامحهکار نبودم، نه سهلانگار و نه بیدقت.
برای بازسازی اِهـولـهـول، نیایشگاه سرورم سـیـن که در حـرّان است، بسوی آن حرکت کردم. آنجا که آشـور بـانـیـپـال، شاه آشـور، پسر اِسَـرحَـدون، یک بزرگمرد، بازسازیهای پیشین را انجام داده بود و من آنرا ادامه میدهم.
من گروه بیشماری را از کشور گَـزَه (جـیـزه/ غـزه؟) در کنار مـصـر و نزدیک دریای بالا (دریای مدیترانه) گرد آوردم. همچنین کسان دیگری را از آن سوی رود فـرات تا دریای پایین (خلیج فارس). همچنین شاهان، بلندپایگان، فرمانداران و بیشمار گروهها که سـیـن، شَـمَـش و ایـشْـتَـر (مهمترین خدابانوی بینالنهرین باستان) – سروران من- در اختیارم گذاشته بودند.
در یک ماه نیکاختر و در یک روز فرخنده که شَـمَـش و اَدد (خدای توفان) معین کردند، پس از پیشگویی خردمندانه از اِئـا (= اِنْـکـی، خدای آب شیرین) و آسـالـوهـی (خدای دانش اسرارآمیز)، با یاری دورکنندگان چیرهدستِ ارواح بد و آشنا با ترفندهای کُـولّـا (دیو گمراهی)؛ استادکاران پیریزی بنا، آجرکاران، سازندگان مهرههای سیمین و زرین، گوهرتراشان، و با الوارهایی از چوبهای معطر، گیاهان خوشبو و چوب سدر، به شادمانی و خرمی بنیادش را آغاز کردم. من بناهایی که آشـور بـانـیـپـال، شاه آشـور و شَـلـمَـنـصِِـر (سوم) پسر آشـور نـصـیـرپـال (دوم) بنیان نهاده بودند را زدودم؛ اما آجرکاری او را نگه داشتم.
من شفته بنا را با آبجو، شراب، روغن و عسل آمیختم. محل گودبرداری شده و پلکان را روغنمالی کردم. بیشتر از آنچه که پادشاهان پیشین- پدران من- انجام داده بودند. من آن ساختمان خودم را استوار ساختم و کارم را بخوبی انجام دادم. من از شالوده تا باروی ساختمان آن نیایشگاه را از نو ساختم و به پایان رساندم. من تیرهایی رفیع از چوب درختان سِـدر که از لِـبـانُـن فراهم شده بود را بر بام آن نهادم. من درهایی از چوب سـدر با رایحهای دلگشا را در دروازههای آن نصب کردم. من با لعابی از طلا و نقره دیوارهای آنرا چنان پوشاندم که مانند خورشید میدرخشند.
من در محرابخانه آن، یک گاو سیمین درخشان، که خشمگین و تازنده بر دشمن من است، بگذاردم؛ بدان سوی که دروازهای رو به طلوع خورشید دارد. من دو اسب با یالهای بلند و روکش نقرهای که فروکوبنده دشمن است را بر پای داشتم؛ یکی در سوی چپ و یکی در سوی راست.
من با هدایت سـیـن، نـیـنـگـال، نـوسـکـو (خدایی در پیوند با آتش) و سَـدَرنـونّـا (خدای شراب)- سروران من- و به همراهی مشایعتکنندگانی از بابل، شهر سلطنتی من، به شادمانی و خرمی، بسوی قلب آن منزلگاه رفتم. یک اقامتگاه خوشایند. من در پیشگاه آنان یک قربانی پاک اهدا نمودم و ارمغانهایم را پیشکش کردم. من اِهـولـهـول را آکنده ساختم از بهترین فرآوردهها. من تمامی شهر حَـرّان را چنان ساختم که میدرخشد، چنانکه مهتاب تابناک میدرخشد.
شما اول باید اصالت این کتیبه ها را اثبات کنید بعد بروید راجع به اینکه مردوک همان الله است یا نیست بحث کنید گه اگر اصالت انها را اثبات کنید اثبات کرده اید که کورش مشرک بوده است
شما اول باید اصالت این کتیبه ها را اثبات کنید بعد بروید راجع به اینکه مردوک همان الله است یا نیست بحث کنید گه اگر اصالت انها را اثبات کنید اثبات کرده اید که کورش مشرک بوده است
شیخنا
من متن کتیبه نبونید را گذاشتم
نه کتیبه کوروش را
شیخنامن متن کتیبه نبونید را گذاشتم
نه کتیبه کوروش را
حال ممکن است بفرمایید این کتیبه در کجا یافت شده که کتیبه کورش در انجا یافت نشده شیخنا ؟
حال ممکن است بفرمایید این کتیبه در کجا یافت شده که کتیبه کورش در انجا یافت نشده شیخنا ؟
ادعا می کنید کتیبه دروغین است؟
البینه علی المدعی
بفرمایید آزمایش کربن 14 انجام دهید
به هر حال وقتی پاسخی ندارید مجبور نیستید وقت دیگران را بگیرید
بحث پیرامون الله و مردوک است!
ادعا می کنید کتیبه دروغین است؟البینه علی المدعی
بفرمایید آزمایش کربن 14 انجام دهید
به هر حال وقتی پاسخی ندارید مجبور نیستید وقت دیگران را بگیرید
بحث پیرامون الله و مردوک است!
مكن است خبرهايي را در مورد مصنوعات باستاني ديده يا خوانده باشيد. در حفاري باستان شناسي قسمتي از ابزار چوبي را از زير خاك در مي آورند و مشخص مي شود يافته هاي باستانشناسي مثلاً مربوط به 5000 سال قبل است. جسد موميايي شدهي كودكي در آندس (andes) يافت شده و باستانشناسان مي گويند كه اين كودك بيش از 2000 سال پيش زندگي ميكرده است.دانشمندان چگونه سن بقاياي يك انسان يا شئ را مي فهمند؟ چه روشهايي را بهكار مي برند و اين روشها چگونه عمل ميكنند؟ در اين نوشتهي كوتاه آنچه را دانشمندان انجام ميدهند با هم مرور ميكنيم. از ويژگي راديواكتيويتهي عناصر بخصوص كربن 14 براي اندازهگيري سن اجسام استفاده ميكنيم. نيمهعمر كربن 14 روشي است براي اندازهگيري سن قطعي مصنوعات باستانشناسي يك منبع زيستي مثلاً 5000 هزار ساله.
در تعيين عمر چيزهايي از قبيل استخوان، لباس، چوب و فيبر گياهي كه به نسبت معيني توسط فعاليت انسان در گذشته ايجاد شده به كار ميرود.
لازمست در مورد کربن 14 کمی مطالعه بفرمایید کتبه ها گلی است .
ثانیاً هردو این کتیبه ها در بتکده مردوک پیدا شده یا هردو اصیل است یا هردو قلابی این را مشخص کنید خلاص
لازمست در مورد کربن 14 کمی مطالعه بفرمایید کتبه ها گلی است .ثانیاً هردو این کتیبه ها در بتکده مردوک پیدا شده یا هردو اصیل است یا هردو قلابی این را مشخص کنید خلاص
کتیبه ها در کجا پیدا شده است؟ در آن مکان بقایای انسانی یافت می شود که شما می توانید برای مطالعات کربن 14 خود استفاده نمایید!
اولین بار است که کسی ادعا می کند کتیبه نبونید جعلی است. بدون هیچ مدرک مستدل. تنها به این دلیل که با افکارش جور در نمی آید!
کتیبه ها در کجا پیدا شده است؟ در آن مکان بقایای انسانی یافت می شود که شما می توانید برای مطالعات کربن 14 خود استفاده نمایید!اولین بار است که کسی ادعا می کند کتیبه نبونید جعلی است. بدون هیچ مدرک مستدل. تنها به این دلیل که با افکارش جور در نمی آید!
ببخشید این شما هستید که باید اثبات کنید این کتیبه ها اصیل است نه بنده شما میفرمایید اینها اصیل است بفرمایید اثبات کنید مگر هرکه امد یک گل نبشته ای اورد حال بنده باید بروم اثبات کنم که جعلی است این اوست که باید مدعایش را اثبات کند و اینکه در کنار کتیبه ها بقایای مواد الی پیدا شده اثبات مدعا نمیکند که بزرگان گفته اند " گل باید خود ببوید نه انکه عطار بگوید " !
ثانیاً چرا نسبت به از اظهار نظر نسبت به هردو کتیبه شانه خالی میکنید
دوست گرامی
تخصص اصلی شما انحراف بحث از هدف ابتدایی خود است
بحث اینجا این است که آیا الله و مردوک یکی هستند یا متفاوتند!
شما صرفا به بازی با کلمات و انحراف بحث مشغولید و حرف منطقی ندارید
می گویید کتیبه نبونید که تاکنون دانشمند بزرگی ادعای جعلی بودنش را نکرده، جعلی است، خوب اثبات کن!
باز هم تکرار می کنم اگر مطلب خاصی برای شرکت در بحث ندارید مجبور به این کار نیستید
برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون مردوک (بدون نیاز به کتیبه نبونید) به سایر آثار بابلی مراجعه بفرمایید
دوست گرامیتخصص اصلی شما انحراف بحث از هدف ابتدایی خود است
بحث اینجا این است که آیا الله و مردوک یکی هستند یا متفاوتند!
شما صرفا به بازی با کلمات و انحراف بحث مشغولید و حرف منطقی ندارید
می گویید کتیبه نبونید که تاکنون دانشمند بزرگی ادعای جعلی بودنش را نکرده، جعلی است، خوب اثبات کن!
باز هم تکرار می کنم اگر مطلب خاصی برای شرکت در بحث ندارید مجبور به این کار نیستید
برای کسب اطلاعات بیشتر پیرامون مردوک (بدون نیاز به کتیبه نبونید) به سایر آثار بابلی مراجعه بفرمایید
با شعار نمیتوانید از بحث منطقی فرار کنید این شما هستید که باید ثابت کنید که به چه دلیل علمی این کتیبه ها اصیل هستند .
الله هم اگر بصورت بت دراید بت است مانند اینکه کسی یک الله بنویسد و انرا بپرستد . الله خدائی است که شرایط خداوند یکتا را داشته باشد نه اینکه بصورت بت بزرگ در بتکده مردوک قرار گرفته باشد .
باز هم میپرسم چرا نسبت به این دو کتیبه اظهار نظر نمیفرمایید ایا هردو اصیل است یا هردو نبشته یک کاهن بتکده مردوک و یا .....؟
اكنون زمان را به عقب میبريم و اين ديدگاه را در جهان باستان بابليان نيز میبينيم:
- مردوك، پادشاه همهء آسمانها و زمين... (منشور كورش بزرگ به زبان بابلی)
با سلام
در تمامی مذاهب ناحق بت پرستی در اینکه بتها را خدای جهان میدانستند شکی نیست
سلام علیکم و رحمه الله
همانطوریکه استاد عماد هم ذکر فرمودند مردوک صرف اینکه صفت توانای قدرتمند به او نسبت داده میشود بدان معنی نیست که العیاذ بالله حق سبحان الله و تعالی بوده
چراکه مردوک را موصوف به صفاتی مکنند که آنها نه تنها صفات خداوند یکتا نیست بلکه مردوک را تبدیل به رب النوعی شبیه به رب النوعان متعدد یونان میسازد.
بنا بر آنچه که در کوروش نامه گزنفون آمده این معنی واضح میشود که مردوک خدای خدایان است وکوروش امید دارد که بخاطر تعظیم این دو رب النوع در سرزمین فتح شده آنها سفارشش را نزد مردوک بکنند.
خداوند متعال از هرگونه شریکی منزه است و خدایی غیر از خدای مقتدر وجود ندارد .
و نهایتا اینکه
یکی از راه های شناخت خدای متعال دانستن صفات حق تعالی است و خداوند خود را با این صفات معرفی فرموده.
و نه تنها درباره مردوک
هیچکدام از ادیان و مذاهب غیر ابراهیمی این صفات و مشخصات را برای رب النوع های خود ذکر نکرده اند.
بلکه افعال و صفاتی را که از الهه های خود معرفی کرده اند یک بر یک دارای تناقض با صفات و فعل حق سبحانه و تعالی است.
یاحق
سلام علیکم و رحمه اللههمانطوریکه استاد عماد هم ذکر فرمودند مردوک صرف اینکه صفت توانای قدرتمند به او نسبت داده میشود بدان معنی نیست که العیاذ بالله حق سبحان الله و تعالی بوده
چراکه مردوک را موصوف به صفاتی مکنند که آنها نه تنها صفات خداوند یکتا نیست بلکه مردوک را تبدیل به رب النوعی شبیه به رب النوعان متعدد یونان میسازد.
بنا بر آنچه که در کوروش نامه گزنفون آمده این معنی واضح میشود که مردوک خدای خدایان است وکوروش امید دارد که بخاطر تعظیم این دو رب النوع در سرزمین فتح شده آنها سفارشش را نزد مردوک بکنند.
[font=times new roman][size=14]خداوند متعال از هرگونه شریکی منزه است و خدایی غیر از خدای مقتدر وجود ندارد .
و نهایتا اینکه
یکی از راه های شناخت خدای متعال دانستن صفات حق تعالی است و خداوند خود را با این صفات معرفی فرموده.
و نه تنها درباره مردوک
هیچکدام از ادیان و مذاهب غیر ابراهیمی این صفات و مشخصات را برای رب النوع های خود ذکر نکرده اند.
بلکه افعال و صفاتی را که از الهه های خود معرفی کرده اند یک بر یک دارای تناقض با صفات و فعل حق سبحانه و تعالی است.
یاحق
[/size][/font]سلام و درود
حق با شماست اما برای حق سبحان الله هم صفاتی را درست كردهاند:
تو كجايی تا شوم من چاكرت
چارقت دوزم زنم شانه سرت!
...
يعنی از كاری كه با يك بت میتوان كرد نيز پايينتر است. زيرا كه بتهای بزرگ و اسم و رسم دار دست كم در معبد و بتخانه نگهداری ميشدند كه دست زدن به آنها كار هركسی نبود و نمیشد يك چوپان آرزوی شانه كردن موهای بت را داشته باشد.
اينرا نه كورشنامهء گزنفون آورده است و نه كتيبههای كهن بلكه مستقيما درمنابع پس از اسلام و اتفاقا در گفتار يك مسلمان دوآتشه و سينه سوخته بنام حضرت مولوی در مثنوی آمده است!
گذشته ازاينكه مولوی چگونه اين ماجرا را توجيه میكند، خِردِ انسانی و حكم منطق براين است كه تخيلات و توهمات باورمندان را به پای آفريدگار ننويسيم.
كاری كه در اين جستار میكنيم اين است كه از لابلای گفتارهای كهن نام خدای آسمانها و زمين را در جهان باستان بيابيم. زيرا كه نام الله كهن نيست. دست كم بجز مردم شبه جزيرهء عربستان در هيچ كجای جهان شناخته نمیشد.
گفتيم ويژگی ديگر الله كه بسيار مهم است اين است كه مردم بايد از او بترسند. البته چنين ديدگاهی در همهء اديان ابراهيمی وجود دارد كه قدمت آن دست كم از زمان خدای آسمانها و زمين(مردوك) است. اكنون میخواهيم ترس از خدا را در دين مبين اسلام بررسی كنيم:
اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره، 189)
بترسيد از الله تا رستگار شويد.
اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ (بقره، 194)
بترسيد از الله و بدانيد كه الله با ترسندگان(پرهيزكاران) است.
َ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)
توشه برداريد كه بهترين توشه ترس است و از من بترسيد ای خردمندان.
خداوند در جای ديگر اين ويژگی را با لفظ گرامی بيان میفرمايد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم(حجرات، 13)
هرآينه گراميترين شما نزد الله ترسندهترين (پرهيزكارترين) شماست.
و در جای ديگر به شدت عقوبت میكند:
اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (بقره، 196)
بترسيد از الله و بدانيد كه الله بسختی عقوبت میكند. (عقوبت: تنبيه، شكنجه، جزای كار بد و...)
در سراسر قرآن كريم چنين ديدگاهی جريان دارد اما اكنون زمان را هزار سال به عقب میبريم تا اين ويژگی(ترس از خداوند) را بررسی كنيم:
[فرزند بزرگ نبونئيد، بلشَزر،] در انديشهاش به ترس از مردوك پايان داد. (گفتار روحانيان بابلی، بند7)
نبونئيد، شاهی كه از او(مردوك) نمیهراسيد. (گفتار روحانيان بابلی، بند17)
مردوك، سرور بزرگ، ... من هر روز ترسنده در پی نيايش او بودم. (گفتار كورش بزرگ، بند23)
كورش، شاهی كه از تو(مردوك) میترسد. (گفتار كورش بزرگ، بند35)
هرچند اين جستار ارتباطی به كورش بزرگ ندارد اما چون دوستان بارها نام او را آوردند، اشاره میكنم كه كورش بزرگ تلاش میكند مردوك در ديد مردم برجستهتر آيد يعنی در سخنرانيش تنها از مردوك(الله) میترسد نه از هيچ خدای ديگری تا ديگران هم بياموزند!!
در منابع كهن آمده است كه خدای نبونئيد خدای ماه (سين) بوده است و او عقايدش را به بابليان تحميل میكرده و اجازه نمیداده كه مردم خدای يكتا، مردوك(الله پسين) را پرستش كنند!
[FONT=times new roman]اينرا نه كورشنامهء گزنفون آورده است و نه كتيبههای كهن بلكه مستقيما درمنابع پس از اسلام و اتفاقا در گفتار يك مسلمان دوآتشه و سينه سوخته بنام حضرت مولوی در مثنوی آمده است!
هم شما هم مولوی باید ثابت کنند این داستان واقعیست
مولوی داستان های دیگری هم دارد هم از موسی که معلوم نیست از کجا در آورده!
[FONT=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله
هم شما هم مولوی باید ثابت کنند این داستان واقعیست
یا حسین عزیز استعاره در ادبیات فارسی و ادبیات عرفانی فارسی یک صناعت پر کاربرد است.
بنا به قول استاد بزرگوارم فارسی شکر است چون در فارسی از این دست صناعات بسیارند .
حق با شماست اما برای حق سبحان الله هم صفاتی را درست كردهاند: تو كجايی تا شوم من چاكرت چارقت دوزم زنم شانه سرت!
چون مغالطه و شعر مناسب اثبات اصول و فروع دين نيست. لذا خداوند فرمود: سوى پروردگار خويش خوان بعقل و دليل و حكمت، و آن را حكما برهان گويند ( طبرسی / مقدمه احتجاج )
اما در مورد اشعار ادبی - عرفانی
عزیز برادر صفات حق تعالی درست شدنی نیست این صفات بنابر شهادت نبی اکرم 99 صفت هستند و تک تک آنها نام برده شده در "قرآن کریم" و آنها دارای فقه و تفقه خاص خود هستند .
اما درمورد آنچه که مولوی بلخی فرموده همانطوریکه عرض شد یک صناعت ادبی -عرفانی است.
موضوع دخترکی که چوپان فکر میکرده که خدا چنین است و آن توصیفات را در موردش بکار میبرد
پاسخ حضرت موسی در همان نقل حکم کفر چوپان بود.
که حکایت از کفر این تعبیرات را دارد
در پاسخ موسی علیه السلام خداوند میفرماید
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
و بیت مشهور
ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را
که خود دال بر اشتباه چوپان است در این شعر بنقل از کلام خدای متعال.
درباره این شعر و تناسب آن با تفاسیر و آیات بسیار میتوان نوشت ولی در جمع ینکه این اشعار در صرفا ظاهرش زبانی عامیانه دارد بنقل از چوپانی که از شریعت دور بوده و سواد چندانی ندارد.
و من الله التوفیق
گفتيم ويژگی ديگر الله كه بسيار مهم است اين است كه مردم بايد از او بترسند. البته چنين ديدگاهی در همهء اديان ابراهيمی وجود دارد كه قدمت آن دست كم از زمان خدای آسمانها و زمين(مردوك) است. اكنون میخواهيم ترس از خدا را در دين مبين اسلام بررسی كنيم:اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (بقره، 189)
بترسيد از الله تا رستگار شويد.اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ (بقره، 194)
بترسيد از الله و بدانيد كه الله با ترسندگان(پرهيزكاران) است.َ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْبابِ (197)
توشه برداريد كه بهترين توشه ترس است و از من بترسيد ای خردمندان.خداوند در جای ديگر اين ويژگی را با لفظ گرامی بيان میفرمايد:
إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم(حجرات، 13)
هرآينه گراميترين شما نزد الله ترسندهترين (پرهيزكارترين) شماست.و در جای ديگر به شدت عقوبت میكند:
اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ (بقره، 196)
بترسيد از الله و بدانيد كه الله بسختی عقوبت میكند. (عقوبت: تنبيه، شكنجه، جزای كار بد و...)در سراسر قرآن كريم چنين ديدگاهی جريان دارد اما اكنون زمان را هزار سال به عقب میبريم تا اين ويژگی(ترس از خداوند) را بررسی كنيم:
[فرزند بزرگ نبونئيد، بلشَزر،] در انديشهاش به ترس از مردوك پايان داد. (گفتار روحانيان بابلی، بند7)
نبونئيد، شاهی كه از او(مردوك) نمیهراسيد. (گفتار روحانيان بابلی، بند17)
مردوك، سرور بزرگ، ... من هر روز ترسنده در پی نيايش او بودم. (گفتار كورش بزرگ، بند23)
كورش، شاهی كه از تو(مردوك) میترسد. (گفتار كورش بزرگ، بند35)
هرچند اين جستار ارتباطی به كورش بزرگ ندارد اما چون دوستان بارها نام او را آوردند، اشاره میكنم كه كورش بزرگ تلاش میكند مردوك در ديد مردم برجستهتر آيد يعنی در سخنرانيش تنها از مردوك(الله) میترسد نه از هيچ خدای ديگری تا ديگران هم بياموزند!!
در منابع كهن آمده است كه خدای نبونئيد خدای ماه (سين) بوده است و او عقايدش را به بابليان تحميل میكرده و اجازه نمیداده كه مردم خدای يكتا، مردوك(الله پسين) را پرستش كنند!
جناب فریدون گرامی شاید شما دوست دارید بگوئید مردوک الله است . کسی خرده بر شما نمیگیرد
اما در مورد آیات قرآن که در ترجمه "اتقوالله" آمده " بترسید از خدا :
در شریعت الهی تنها کسانی لایق خوف و رجاء میشوند که خداوند معشوق یگانه آنها شود.
و از خوف از دست دادنش خواب و خوراک و حیات و ممات را از دست میدهند و خداوند به این مقربین مژده رجاء را داده است به معنای بخشنده و مهربان بودن خداوند در برابر توبه و بازگشت ایشان .
این خوف در دل هیچ مسلمانی نیست مگر آنهائیکه مومن بالله باشند
در پذیرش این خوف هم اجباری نیست بلکه این مومنین سعادت خود را در تقرب الی الله دیده اند لذا در خوف از دست دادنش هستند.
اما در مورد مردوخ یا مردوکی که اصلا واجد این مشخصات نیست و خوف دیگران را برای پادشاهیش می طلبد ( چراکه ذاتا طبق تعریف نیازمند است )
قابل قیاس نیست.
با عرض معذرت استفاده از یک کلمه مشابه بدون توجه به محل استفاده و محل اعرابش مغلطه گری صرف است.
یاحق
هم شما هم مولوی باید ثابت کنند این داستان واقعیست
با درود
شما هم نخست ثابت بفرمائيد كه كسی بنام موسی در جهان باستان وجود خارجی داشته است، اثبات داستان بماند! نه مكان تولدش و نه مكان مرگش و زندگيش، نه حتی تنها يك نام موسی در اين انبوه منابع كتيبهای باستانی وجود ندارد!
جناب فریدون گرامی شاید شما دوست دارید بگوئید مردوک الله است . کسی خرده بر شما نمیگیرداما در مورد آیات قرآن که در ترجمه "اتقوالله" آمده " بترسید از خدا :
در شریعت الهی تنها کسانی لایق خوف و رجاء میشوند که خداوند معشوق یگانه آنها شود.
و از خوف از دست دادنش خواب و خوراک و حیات و ممات را از دست میدهند و خداوند به این مقربین مژده رجاء را داده است به معنای بخشنده و مهربان بودن خداوند در برابر توبه و بازگشت ایشان .
این خوف در دل هیچ مسلمانی نیست مگر آنهائیکه مومن بالله باشند
در پذیرش این خوف هم اجباری نیست بلکه این مومنین سعادت خود را در تقرب الی الله دیده اند لذا در خوف از دست دادنش هستند.اما در مورد مردوخ یا مردوکی که اصلا واجد این مشخصات نیست و خوف دیگران را برای پادشاهیش می طلبد ( چراکه ذاتا طبق تعریف نیازمند است )
قابل قیاس نیست.با عرض معذرت استفاده از یک کلمه مشابه بدون توجه به محل استفاده و محل اعرابش مغلطه گری صرف است.
یاحق
با درود
دربارهء تفسير ترس از خدا با شما همرای هستم كه امروزه چنين معنائی میتواند بر آن حاكم باشد اما چگونه میتوان ثابت كرد كه در زمان بابليان باستان چنين چيزی نبوده است؟ بويژه كه اساس گفتار و رفتار انسانها در آن زمانها همواره برپايهء وابستگیها به خدا و خداها و خدايان بوده است. درواقع میتوان گفت كه آن زمان هيچ كسی در ميانرودان و آشور نبوده است كه بدون خدا زندگی كند(اصولا جنگهای آن زمان مذهبی و دينی بودند). حتی چنين ساختاری بعدها در اديان ابراهيمی نيز ديده شد. بگونهای كه در بين تازيان نام الله در كنار نامهای خدايان يا بتها بوجود آمد.
در قرآن كريم نيز هرگز وجود خداوند اثبات نمیگردد زيرا كه فرض بر دانش پيشين مردم دارد. تنها چيزی كه تاكيد میگردد اين است كه مگر او را نمیشناسيد يا مگر بجز الله كس ديگری چنين و چنان میكند؛ هيچگاه اثباتی برای وجود خدا نيست و توصيه میشود كه مردم دست از خداهای ديگر بردارند و تنها آن خدايی را كه خدای آسمانها و زمين میدانند و نامش را الله گذاشتهاند نيايش كنند و تنها از او بترسند.
با درود
شما هم نخست ثابت بفرمائيد كه كسی بنام موسی در جهان باستان وجود خارجی داشته است، اثبات داستان بماند! نه مكان تولدش و نه مكان مرگش و زندگيش، نه حتی تنها يك نام موسی در اين انبوه منابع كتيبهای باستانی وجود ندارد!قرآن سند من هست.اگر آن را قبول دارید بحث میکنیم ندارید تمام.
آفرين!الله دست ندارد ولی در قرآن داریم یدالله فوق ایدیهم حال تفسیرش با کس دیگه
بنده هم میخواستم دوستان به اين نكته برسند كه گفتار هر باورمندی، دليلی بر صحت نيست. يك زمانی يك باورمند ممكن است چنان خدای خويش را بستايد كه مانند آن چوپان دچار انحراف گردد يا از كجا معلوم كه خود مولوی انديشهء خويش را از زبان آن چوپان بيان نكرده باشد كه اتفاقا نشان از، از خود بيخود شدن است. حتی امروز هم ما میگوييم دست خدا بهمراهت! آيا خدا دست دارد؟! يا مسلمانان ما كافر و مشرك شدهاند؟
یعنی اراده خدا و قدرت خدا فوق همه اراده ها و قدرت هاست و هرکه بخواهد در مقابل خداوند قد علم کند به چیزی جز پشیمانی نمی رسد. می تونید توضیح بیشتر رو در تفسیر آیه سوره ۴۸: الفتح - جزء ۲۶ آیه10 ملاحظه بفرمایید.
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله
فریدون گرامی
در هر ادواری انسان ها "بر اساس حکم و دستوری درونی" معتقد به وجود خدائی بوده اند .
و
هرکدام برای خود خدائی ساخته اند یا طبق وحی خدائی به آنها معرفی شده.
خدا در اسلام دارای این صفات است که مشخصه و آدرس اوست
اللَّه الذى لا اله الا هو، رحمان، رحیم، ملك، قدوس، سلام، مؤمن، مهیمن، عزیز، جبار، متكبر، خالق، بارى، مصور، غفار، قهار، وهاب، رازق، فتاح، علیم، قابض، باسط، خافض، رافع، معز، مذل، سمیع، بصیر، حكم، عدل، لطیف، خبیر، حلیم، عظیم، غفور، شكور، على، كبیر، حفیظ، مقیت، حسیب، جلیل، كریم، رقیب، مجیب، واسع، حكیم، ودود، مجید، باعث، شهید، حق، وكیل، قوى، متین، ولى، حمید، محصى، مبدى، معید، محیى، ممیت، حى، قیوم، واجد، ماجد، واحد، احد، صمد، قادر، مقتدر، مقدم، مؤخر، اول، آخر، ظاهر، باطن، بر، تواب، منتقم، عفو، رؤوف، مالك الملك، ذو الجلال و الاكرام، والى، متعال، مقسط، جامع، غنى، مغنى، مانع، ضار، نافع، نور، هادى، بدیع، باقى، وارث، رشید، صبور.
آیا
شما میتوانید اثبات کنید که مردوک چنین صفاتی را دارست . که اگر چنین باشد او خدای ما نیز هست.
موفق باشید
سلام و درود بر گراميان
جناب «ياحسين» فرمودند كه سندشان قرآن است. اينكه قرآن كريم را سند بدانيم كار درستی است و بنده نيز آنرا میپذيرم اما مسئله اين است كه اين يك كتاب دينی و جهانبينی است نه يك كتاب تاريخ! اساس نزول قرآن بر اين پايه است كه يك جهانبينی برپايهء معاد به انسانها ارائه كند نه آنكه دربارهء پيشينيان مطلب بنويسد. اين اشتباه است كه مابخواهيم كتاب ارزشمند قرآن را يك كتاب تاريخ بدانيم يا برعكس، كتابهای تاريخی را كتابهای دينی ببينيم. در كتابهای تاريخ نيز اشارات فراوانی به دين مردمان نشده است. هر چيزی در جای خودش نيكوست.
شايد بگوئيد در قرآن از تاريخ هم گاهی سخن رفته است همچون ماجرای عاد و ثمود و موسی و عيسی و...، بله، اما درنظر داشته باشيد كه اين سخنان تنها برای اثبات مقتضيات خداوندی آورده شده است. همه و همه تنها اشارات است. هيچگاه در قرآن كريم مثلا تاريخ تولد حضرت موسی(ع) را نخواهيد يافت. هيچگاه نامهای پيشين الله يا همزمان با آن، در اين كتاب گرامی نيامده و نيازی به آمدنش نبوده است. زيرا كه قرار نيست تاريخ درس داده شود.
هدف خداوندی اين بوده است كه اشارهء كوچكی از تاريخ داشته باشد تا بتواند ويژگيهای خويش را به انسان بشناساند. اين انسان است كه با شناخت اين ويژگيها خدای خويش را و مسير خويش را خواهد شناخت، اين يعنی هدايت خداوندی. درحقيقت، حق تعالی میخواهد با اين كار به انسان بفهماند كه ای انسان تاريخت را بشناس؛ منابع تاريخيت را حفظ كن، فراموش نكن كه چه تجربهای در جهان باستان كردهای... و در نهايت ای انسان! من از آن تاريخ برايت نمونهها میآورم تا ببيني سرنوشت كسانی را كه در راه من(خدا) قدم برنداشتند و بر ديگران هم ستم كردند چه شد. و از همه مهمتر، ای انسان! اگر تاريخت را فراموش كنی، ديگر مرا هم نخواهی شناخت: همچنان كه قومهای عاد و ثمود را در تاريخت فراموش كردی، همچنان كه نوح و ابراهيم و موسی و ذوالقرنين را هنوز پس از 1400 سال در هيچ منبع تاريخيت نمیشناسی و...
اينجاست كه آن كار زشت عمر بن خطاب را بياد میآوريم كه فرمان داد: كتابها را به آتش بكشيد و باقی را در رودخانهها بشوييد زيرا كه ما قرآن را داريم!! يعنی كار ضد اسلامی و ضد بشری عمر و همراهانش چنان بود كه حافظهء تاريخی بشر را پاك كند و خواسته يا ناخواسته باعث گسترش اين فكر گردد كه اشارات كوچك قرآن به تاريخ، همه بدون سند و تخيلیاند!!! امروز هم بايد كلی زحمت بكشيم تا شايد دست كم يك نمونه از نامهای قرآنی چون ذوالقرنين را در لابلای بازماندههای تاريخی كه در زير خاك بودهاند و از ستم امثال عمر جان سالم بدر بردهاند را زنده كنيم. يا آنكه برای حضرت نوح(ع) میبايد چنان تاريخ را بگرديم كه بگوييم آن كسی كه بنام «اتناپيشتيم» در ماجرای «گيلگمش» باستانی است شايد او باشد!
با سپاس از دوست گرامی جناب فاتح، بله، دقيقا هدف اين جستار اين است كه صفات مردوك با الله مقايسه شود اما مشكل اينجاست كه بيشتر اين صفات را برای ديگر خدايان و بتها هم میبينيم زيرا كه تقريبا كلی هستند و توان ايشان را نشان میدهد. تنها آن صفاتی را میتوانيم ويژهء خداوند بدانيم كه در ديگران نباشد. مانند آنكه زاده نشده و نمیزايد. اما مهمتر از آن محدودهء قدرت خداوندی است. خداهای پيشين بيشترشان يك كار ثابت داشتهاند. مثلا خدای نوشتن بودهاند يا خدای باد بودهاند يا خدای شهر و كشور بودهاند. خدای آسمانها و زمين بودن، يك ويژگی فوق العاده بود كه هر خدایی نداشته است. پس نخستين گزينش ما در شناخت همانندی خداها، محدودهء فعاليتشان است.
سلام و عرض ادب
در منطقه بین النهرین
در گذشته باستانی خود ساکنان بسیاری داشته
از زمان سکونت سومریان دولت شهرهای مختلفی در این منطقه از شمال از جنوب کوهپایه های کشور ترکیه کنونی و غرب کوهپایه های زاگرس حوالی کردستان امروزی تا جنوب شرق دشت خوزستان امروزی که سرحدات عیلامیان بود و جنوب انتهای اروندرود در میان دو رود دجله و فرات بوجود آمد هر کدام از این دولت شهر ها دارای حکومت جداگانه و خدایان خاص خود بودند
این قصبات هر کدام شاه و معبد خود را داشتند وبسته به تمکن مالی ونظامی خود با دیگر قصبات و شهرهای آن زمان در حال جنگ اتحاد؛ دادن و گرفتن خراج تبادلات بازرگانی و فرهنگی بسته به مقتضیات خود بوده اند
مسلم در طول هزاران سال خدایان دولت شهرهای بزرگتر بر دیگر خدایان شهرهای دیگر در فرهنگ مردم بین النهرین تسلط و استیلا می یافتند
خدایانی که از همه مهمتر شدند عبارتند از:
بزرگترین این خدایان انکی Enki یا اِاَ Ea است
او پدر مردوک خدای شهر بابل است
مَردوک یا بِل خدای شهر بابل پسر انکی است مسلم این خدا هزاران سال بعد با قَدَر قدرتی دولت شهر بابل بر سایر حکومتهای بین النهرین بدل به خدای بزرگتر شده و صفات مختلف دیگر خدایان را رفته رفته به خود اختصاص داده
نقش و نگاره ای که در اوایل به خدایان در کتیبه ها نسبت میدادند رفته رفته حالت سمبلیک تر به خود گرفته و مسلم صفات آنها هم بسته به فرهنگ مردم متعالی تر میشده
به نقوش ذیل دقت کنید
و در آخر تشابه آنچه را به عنوان مردوک نقش شده با فَرَوَهَر نقوش سنگی تخت جمشید در یاد بیاورید
تکامل خدایان در ذهن و فرهنگ مردم اینگونه بوده است
حال حکایات تاریخی را هم چاشنی آن کنید تصویر بهتری در ذهن شما نقش میبندد
موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
اما مشكل اينجاست كه بيشتر اين صفات را برای ديگر خدايان و بتها هم میبينيم زيرا كه تقريبا كلی هستند و توان ايشان را نشان میدهد. تنها آن صفاتی را میتوانيم ويژهء خداوند بدانيم كه در ديگران نباشد. مانند آنكه زاده نشده و نمیزايد. اما مهمتر از آن محدودهء قدرت خداوندی است. خداهای پيشين بيشترشان يك كار ثابت داشتهاند. مثلا خدای نوشتن بودهاند يا خدای باد بودهاند يا خدای شهر و كشور بودهاند. خدای آسمانها و زمين بودن، يك ويژگی فوق العاده بود كه هر خدایی نداشته است. پس نخستين گزينش ما در شناخت همانندی خداها، محدودهء فعاليتشان است.
سلام علیکم
باسپاس از متحیر گرامی بابت مطالب مستندشان
پرداختن به تمام این موارد مجالی به مخصوصی را میطلبد و حقیر فقط به دو خط آن به مقایسه میپردازم
جناب فریدون عزیز
بله این چنین است.
تعدادی از همین صفات (با احتساب موارد مشابه) را در خدایان اقوام غیر ابراهیمی شاهدیم مثلا قدرتمندی.
ما به همین رب النوع به نمایندگی دیگر خدایان میپردازیم من باب نمونه تا مظنه دستمان بیاید.
اما قدرتمندی در مردوک به چه معنی است :
مردوک رب النوعی است که قدرتمند ترین خدایان است و بر خدایان دیگر حاکم است. اگر مثلا خدای دریاها بر او بشورد و خدایان دیگر را بترساند او میتواند خدائی را برای نبرد با او به خدمت بگیرد.
در ابتداى آفرینش ((تیامات )) الهه اقیانوس طغیان و سرکشى کرد و خدایان رابه وحشت انداخت . آنها آنو را کاندید نمودند تا تیامات را هلاک کند، *
و البته خدایی که در خدمت مردوک بود در نبرد شکست خورد و لاجرم برای شکست تیامات خود مردوک اقدام کرد
اما آنو در برابر تیامات نتوانست از خود قدرتى نشان دهد و از معرکه روى برگردانید.در این موقع بود که مردوک مرد میدان مبارزه با تیامات شد و قد برافراشت و بر تیامات پیروز شد و خدایان را نجات داد *
خب تفاوت قدرت بین قدرتمندی خدای یگانه ( الله ) و قدرتمند در مردوک
1- الله سبحانه وتعالی قدرتمندی است که دارای این خصوصیات است
قدرتمندی محیط است یعنی بر هرچیزی احاطه و استیلا کامل دارد
قدرتمندی خالق است یعنی هرانچه که بدان احاطه دارد بدین دلیل است که او را خودش خلق کرده
قدرتمندی عالم است یعنی این خلقت و احاطه بر آن بر اساس علم بوده
و قدرتمندی حکیم است یعنی در عین استبلای کامل و علم بر آن مخلوق حکمت در فعلش نمایان است
و قدرتمندی مقدر است یعنی تقدیر در ید قدرت اوست و با علم - حکمت احاطه اش بر مخلوقات مطلق محض است. تا همینجا بس است والا 99 صفت را باید در همین موضوع بیاورم.
اما مردوک و دیگر خدایان در مورد صفت قدرتمندی چگونه اند ؟
مردوک خالق نیست ولی بخاطر قدرتمندی اش بردیگر خدایان تنها حاکم است
چون خالق نیست عالم هم نیست ولذا فرمان آتو را برای نبرد با تیامات صادر میکند و پس از شکست برای جبران خطا خودش وارد نبرد میگرددو استیلای او صرفا از روی زور بازویش است .
با وجود این اتفاق محیط نیست چون قابل اعتماد نیست و خدایان دیگر با وجود او به هراس می افتند.
و علیم و حکیم هم نمیتواند باشد.
در یک جمله کاری را که مردوک در این واقعه مرتکب میشود فعلی است که هر آدم ساده لوحی هم میتواند مرتکب شود.
و لذا در اساطیر مردوک رب النوعی است با احتیاجات نیازها و خواسته های انسانی. و طبعا ضعف های انسانی
موفق باشید
________________________________
*تاریخ مختصر ادیان بزرگ – ص ۲۳۳-۲۳۰
الله سبحانه وتعالی... قدرتمندی خالق است
اما مردوک... مردوک خالق نیست ولی بخاطر قدرتمندی اش بردیگر خدایان تنها حاکم است
چون خالق نیست عالم هم نیست
سلام و درود
با سپاس از شما كه دقيقا بحث را پيميگيريد و نظريات خوب و بجايي طرح ميكنيد. منتها به اين سخن شما معترض ميشوم.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ. و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم كنند. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. و به تحقيق ما انسان را از گلى خشكيده از لايهاى سياه آفريديم.
اكنون زمان را هزار سال به عقب ميبريم:
و (مردوك) انسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد (تاريخ مختصر اديان بزرگ ص231)
سلام و درود
با سپاس از شما كه دقيقا بحث را پيميگيريد و نظريات خوب و بجايي طرح ميكنيد. منتها به اين سخن شما معترض ميشوم.وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ. و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم كنند. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. و به تحقيق ما انسان را از گلى خشكيده از لايهاى سياه آفريديم.
اكنون زمان را هزار سال به عقب ميبريم:
و (مردوك) انسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد (تاريخ مختصر اديان بزرگ ص231)
سلام
مگر هزاران سال پیش ادیانهای الهی وجود نداشته اند ؟
صرفا اینکه در مورد بتی چنین سخنی گفته شده باشد آنرا هم تراز خداوند جهان میدانید؟
در رابطه با مردوک که از چه راهى به مقام خدائى خدایان دست یافت گفته اند: در ابتداى آفرینش تیامات الهه اقیانوس طغیان و سرکشى کرد و خدایان رابه وحشت انداخت.
آنها آنو را کاندید نمودند تا تیامات را هلاک کند، اما آنو در برابر تیامات نتوانست از خود قدرتى نشان دهد و از معرکه روى برگردانید. در این موقع بود که مردوک مرد میدان مبارزه با تیامات شد و قد برافراشت و بر تیامات پیروز شد و خدایان را نجات داد.
وى براى دریا حدودى معین نمود وانسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد و خدایان را نگهدارى نماید.
آنو فرمانواى خدایان استعفا کرد و مقام او به مردوک رسید و مردوک شهریار خدایان شد و الواح قضا و قدر را که در دست انلیل بود، بدست گرفت.
بپاس این پیروزى که نصیب مردوک شده بود، هر سال در بابل در موقع تجدید سال عید گرفته مى شد و آن عید را دوازک مى گفتند که گویا این عید منشاء عید نوروز ایرانیان قدیم است.
اِآ پدر مردوک نام خودش را به فرزندش داد و مردوک صاحب دانش پدر شد.
و به این ترتیب همه مناصب خدایان تثلیث بمردوک انتقال یافت.
اقوام آشور در حالى که خدایان دیگر را متحد مى شمردند. داراى یک خداى اصلى بودند.
این خدا که آشور نام داشت، مقام و عنوانى برابر با خداى بابلیان مردوک داشت.آشوریان وظیفه دینى داشتند که کشورگشائى نمایند و مردم را به اطاعت خداى آشور درآورند. و هر چه بیشتر در تعذیب اسیران و شکنجه شکست خوردگان موفق مى شدند.
خود را ثواب کارتر و در نزد آشور خداى خود عزیزتر گمان مى کردند.
تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج اول، بخش اديان مردم بين النهرين باستان، مؤلف: عبداللّه مبلغى آبادانى
سلام
خداى سه گانه مردم بابل
میان خدایان بى شمار بابلیان، شش خدا معروف تر شدند که در دو دسته سه تایى (تثلیث) مورد پرستش بودند.
تثلیث اول از آنو (خداى آسمان)، انلیل (خداى فضا و جنگ) و ائا (خداى آب) و تثلیث دوم از شمش (خداى آفتاب)، سین (خداى ماه) و ایشتار (خداى مؤنث) تشکیل شده بود
.این خدایان همسرانى داشتند و در زمانى خداى مؤ نث ایشتار به عنوان الهه بارورى بسیار مورد توجه قرار گرفت.
شوهر ایشتار تموز نامیده مى شد.
هنگام اوج تمدن بابل خداى بزرگى به نام مردوخ مطرح شد که تصویر او را همه جا رسم مى کردند.
سایر خدایان بابل زیر دست مردوخ به شمار مى رفتند.
هنگامى که بابل به دست قوم شمالى آشور سقوط کرد، مردوخ جاى خود را به خداى آشوریان به نام آسور داد و تصویر او را همه جا ترسیم کردند.
بار دیگر بابلیان بر آشوریان پیروز شدند و مردوخ را به منزلت پیشین خود برگرداندند و با سقوط بابل به دست کورش، آهور مزدا جاى مردوخ را گرفت.
آشنايى با اديان بزرگ، نويسنده: حسين توفيقى، بخش اديان ملل گذشته
سلام
جالب اینجاست که دوستان با قیچی کاری منابع بتهای زمان را میخواهند جور دیگری جلوه دهند
زن دادن مردم به خدایان خود
و نیز یكى دیگر از تكالیف مردم آن اعصار این بود كه خدایان خود را زن بدهند. غالبا این زنان از فرزندان و دختران پادشاهان بودند.
مانند دختر سارگون پادشاه پرقدرت و نیرومند آشور كه او را به حباله نكاح یكى از خدایان درآوردند و آن دختر زیبا را در حجله ویژه اى بر محلى بسیار بلند خواباندند و بر این باور بودند كه شب هنگام خدا به ملاقات همسر خود مى آید.
نبونید از طرف خداى شهر اور (این شهر زادگاه حضرت ابراهیم (علیه السلام) است) مأمور شد كه زنى براى خداى شهر اور فراهم نماید.
این پادشاه در یكى از كتیبه هاى بدست آمده اینگونه مى گوید: ابتدا در رابطه با دختران خاندان سلطنتى استخاره كردم بد آمد. بار دوم از خداى پرسیدم اگر یكى از دختران خودم را تقدیم بدارم چگونه است؟ در پاسخ آثار مساعد پدیدار شد و جواب مثبت داده شد.
پس دوشیزه را تقدیم كردم و در بالاترین برج معروف زیگورات حجله آماده شد.
تاريخ اديان و مذاهب جهان، ج اول، بخش اديان مردم بين النهرين باستان، مؤلف: عبداللّه مبلغى آبادانى
سلام و درود
با سپاس از شما كه دقيقا بحث را پيميگيريد و نظريات خوب و بجايي طرح ميكنيد. منتها به اين سخن شما معترض ميشوم.
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ. و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اينكه عبادتم كنند. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ. و به تحقيق ما انسان را از گلى خشكيده از لايهاى سياه آفريديم.
اكنون زمان را هزار سال به عقب ميبريم:
و (مردوك) انسان را از خاک رس خلق کرد تا بنده باشد (تاريخ مختصر اديان بزرگ ص231)
سلام علیکم و رحمه الله
اول مقصود خداوند درمورد خلقت انسان از گل و نطفه را ذکر میکنم بعد برویم در مورد مردوک سخن بگوئیم
درباره آنچه که از چگونگی خلقت انسان در قران کریم آمده
روایاتی نقل شده از ائمه علیهم السلام که علماء معتقدند انسان های صالح از خاک طاهر آفریده شده چنانکه شایسته روح الهی است
فَإِذَا سَوَّيتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ(ص/72)
هنگامي که آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براي او به سجده افتيد!»
و انسان شرور از :
مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ(الحجر/26)
گل خشکيدهاي (همچون سفال) که از گل بد بوي (تيره رنگي) گرفته شده بود
ایجاد شده اند
که البته نطفه و خون بسته هم شامل آنها میشود
در بیان این خلقت ها دو عالم ( این عالم و علم عقبی ) توصیف و توضیح داده میشوند و همچنین ماهیت انسان هم معرفی میگردد.
در کل آنچه که در قرآن کریم در مورد انسان ذکر شده هدف از خلقت او و جنبه ماهیتی از انسان است و جنبه مادی انسان هرگز موضوع اصلی بحثش نیست.
مثلا اگر ما عسل را بخواهیم توضیح دهیم بگوئیم
آن ماده ای شیرین است برای زخمها و بیماران
عسل شیرین هست ولی توضیح ما جنبه ماهیتی عسل را مدنظر قرار داده
مثلا در آیات آمده
خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِيكُمْ آياتِي فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ(الأنبياء/37)
(آري،) انسان از عجله آفريده شده؛ ولي عجله نکنيد؛ بزودي آياتم را به شما نشان خواهم داد!
و فکر نمیکنم منظور مردوک از خلقت انسان از رس چنین معانی ای را در بر داشته باشد.
عرض کردم اگر شباهت مردوک و خدای یکتا یکی باشد هیچ ابائی نیست بگوئیم در بابل خدای یگانه ستایش می شده ولی میبینیم که چنین نیست.
موفق باشید
داریم مردوک خدای خیالی کذب باطل رو با الله مقایسه میکنیم...سبحان الله رب العرش العظیم سبحان الله عما یصفون الا عبادالله المخلصون برای اینکار حداقلش باید در یک طرف قرآن و حدیث رو در نظر داشت تا بتوان الله(عزوجل) را شناخت.
سلام و عرض ادب
مَردوک یا بِل خدای شهر بابل پسر انکی است مسلم این خدا هزاران سال بعد با قَدَر قدرتی دولت شهر بابل بر سایر حکومتهای بین النهرین بدل به خدای بزرگتر شده و صفات مختلف دیگر خدایان را رفته رفته به خود اختصاص داده
نقش و نگاره ای که در اوایل به خدایان در کتیبه ها نسبت میدادند رفته رفته حالت سمبلیک تر به خود گرفته و مسلم صفات آنها هم بسته به فرهنگ مردم متعالی تر میشده
به نقوش ذیل دقت کنید
و در آخر تشابه آنچه را به عنوان مردوک نقش شده با فَرَوَهَر نقوش سنگی تخت جمشید در یاد بیاورید
تکامل خدایان در ذهن و فرهنگ مردم اینگونه بوده است
حال حکایات تاریخی را هم چاشنی آن کنید تصویر بهتری در ذهن شما نقش میبنددموفق باشید
از روی این آیه میشه فهمید مردوک چرندی بیش نیست
اصلا بحث ما سر این چیزها نبود گفتید وجود شخصی بنام موسی را اثبات کنید جواب گرفتید.
جناب «ياحسين» فرمودند كه سندشان قرآن است. اينكه قرآن كريم را سند بدانيم كار درستی است و بنده نيز آنرا میپذيرم اما مسئله اين است كه اين يك كتاب دينی و جهانبينی است نه يك كتاب تاريخ!
اساس نزول قرآن بر اين پايه است كه يك جهانبينی برپايهء معاد به انسانها ارائه كند نه آنكه دربارهء پيشينيان مطلب بنويسد. اين اشتباه است كه مابخواهيم كتاب ارزشمند قرآن را يك كتاب تاريخ بدانيم يا برعكس، كتابهای تاريخی را كتابهای دينی ببينيم. در كتابهای تاريخ نيز اشارات فراوانی به دين مردمان نشده است. هر چيزی در جای خودش نيكوست.
شايد بگوئيد در قرآن از تاريخ هم گاهی سخن رفته است همچون ماجرای عاد و ثمود و موسی و عيسی و...، بله، اما درنظر داشته باشيد كه اين سخنان تنها برای اثبات مقتضيات خداوندی آورده شده است. همه و همه تنها اشارات است. هيچگاه در قرآن كريم مثلا تاريخ تولد حضرت موسی(ع) را نخواهيد يافت.
هيچگاه نامهای پيشين الله يا همزمان با آن،این یعنی چه؟ اله=خدا الله=خدای یگانه-خدای یکتا(خدایی که جز او خدایی نیست)حال در هر زبانی اسم متفاوت دارد
در اين كتاب گرامی نيامده و نيازی به آمدنش نبوده است. زيرا كه قرار نيست تاريخ درس داده شود.هدف خداوندی اين بوده است كه اشارهء كوچكی از تاريخ داشته باشد تا بتواند ويژگيهای خويش را به انسان بشناساند. اين انسان است كه با شناخت اين ويژگيها خدای خويش را و مسير خويش را خواهد شناخت، اين يعنی هدايت خداوندی. درحقيقت، حق تعالی میخواهد با اين كار به انسان بفهماند كه ای انسان تاريخت را بشناس؛ منابع تاريخيت را حفظ كن، فراموش نكن كه چه تجربهای در جهان باستان كردهای... و در نهايت ای انسان! من از آن تاريخ برايت نمونهها میآورم تا ببيني سرنوشت كسانی را كه در راه من(خدا) قدم برنداشتند و بر ديگران هم ستم كردند چه شد. و از همه مهمتر، ای انسان! اگر تاريخت را فراموش كنی، ديگر مرا هم نخواهی شناخت: همچنان كه قومهای عاد و ثمود را در تاريخت فراموش كردی، همچنان كه نوح و ابراهيم و موسی و ذوالقرنين را هنوز پس از 1400 سال در هيچ منبع تاريخيت نمیشناسی و...
کلا کتب ما ارزشی هم نداشتند در آن زمان الحمدلله که مسلمانیم
اينجاست كه آن كار زشت عمر بن خطاب را بياد میآوريم كه فرمان داد: كتابها را به آتش بكشيد و باقی را در رودخانهها بشوييد زيرا كه ما قرآن را داريم!!
ولی میشود سند ادعایتان را بیاورید؟
يعنی كار ضد اسلامی و ضد بشری عمر و همراهانش چنان بود كه حافظهء تاريخی بشر را پاك كند و خواسته يا ناخواسته باعث گسترش اين فكر گردد كه اشارات كوچك قرآن به تاريخ، همه بدون سند و تخيلیاند!!!عجب اشارات قرآ به تاریخ بی سند و تخیلی هستن؟
پس جنازه فرعون و کشتی نوح چی هست که پیداش کردند؟
معلومه فهم و درک درستی از قرآن ندارید که روایت هاش رو تخیلی و بدون سند میخوانید در حالی که هر مسلمان عاقلی قرآن را سند میداند.
مگر هزاران سال پیش ادیانهای الهی وجود نداشته اند ؟
در اين جستار ميخواهيم پيدايشان كنيم! (اديان جمع است و نيازی به «ها» ندارد)
خداى سه گانه مردم بابل
پس بابليان خودشان از نعمت اديان الهي بيبهره بودهاند؟
با سقوط بابل به دست کورش، آهور مزدا جاى مردوخ را گرفت.
كورش بزرگ هرگز دين خويش را تحميل نكرد! بيشتر مطالعه كنيد!
جالب اینجاست که دوستان با قیچی کاری منابع بتهای زمان را میخواهند جور دیگری جلوه دهند
زن دادن مردم به خدایان خود
بسيار خب! قيچی نمیكنيم:
پس از اسلام هم كساني ميخواستند موهاي الله را شانه بزنند! و برايش چارق بدوزند! آنوقت اين يعني اينكه خداي تعالي داراي چنين ويژگيهايي است؟ يكبار عرض كردم ديدگاه باورمندان دليلي بر صحت رفتار با معبود نيست!
کلا کتب ما ارزشی هم نداشتند در آن زمان
تاكنون بنده هر مغرضی را ديدهام جزو كسانی بوده است كه نمیتوانست منابع باستانی را بخواند و مانند عمر خطاب صورت مسئله را پاك میكرد!
پس جنازه فرعون و کشتی نوح چی هست که پیداش کردند؟
كدام دانشگاه در جهان چنين اراجيفی را تاييد كرده است؟!!
معلومه فهم و درک درستی از قرآن ندارید که روایت هاش رو تخیلی و بدون سند میخوانید در حالی که هر مسلمان عاقلی قرآن را سند میداند.
بنده تخيلی ندانستم. اما فرض كنيد مسلمان نيستم و میخواهيد از اصل «ماست من تُرش نيست» بهره نبريد، آنگاه چه میكنيد؟
اله=خدا الله=خدای یگانه-خدای یکتا(خدایی که جز او خدایی نیست)حال در هر زبانی اسم متفاوت داردبسيار هم عالی، لطف كنيد نام الله يا خدای يگانه يا خدای يكتا را در زبان بابلی به ما نشان دهيد و يك جماعتی را از نگرانی برهانيد!
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)
بگو: حقيقت اين است كه خدا يكتاست. (1)
اللَّهُ الصَّمَدُ(2)
آن خدايى كه (از همه عالم) بى نياز (و همه عالم به او نيازمند) است. (2)
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(3)
نه كسى فرزند اوست و نه او فرزند كسى است. (3)
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ (4)
و نه هيچ كس مثل و مانند و همتاى اوست. (4)
جناب فریدون همینها را ثابت کن در مردوک وجود داشته بقیه اش بماند !
[/font][/size]
انسان صالح از خاک طاهر آفریده شده چنانکه شایسته روح الهی است
فَإِذَا سَوَّيتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ(ص/72)
هنگامي که آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براي او به سجده افتيد!»و انسان شرور از :
مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ(الحجر/26)
گل خشکيدهاي (همچون سفال) که از گل بد بوي (تيره رنگي) گرفته شده بود
[size=14][font=times new roman]و فکر نمیکنم منظور مردوک از خلقت انسان از رس چنین معانی ای را در بر داشته باشد.
به هر روی، خلقت انسان با هر معنايی كه باشد توسط خدای بزرگ بابل كه او را خدای آسمانها و زمين میناميدند، انجام گرفته است. ما میخواستيم نشان دهيم كه خلقتی صورت گرفته كه امروزه تنها به حق تعالی نسبت میدهيم نه كس ديگری! آيا شما بجز الله خالق ديگری -هرچند خالق انسانهای شرور- را میشناسيد؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند بخشنده مهربان
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1)
بگو: حقيقت اين است كه خدا يكتاست. (1)
اللَّهُ الصَّمَدُ(2)
آن خدايى كه (از همه عالم) بى نياز (و همه عالم به او نيازمند) است. (2)
لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ(3)
نه كسى فرزند اوست و نه او فرزند كسى است. (3)
وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدُ (4)
و نه هيچ كس مثل و مانند و همتاى اوست. (4)جناب فریدون همینها را ثابت کن در مردوک وجود داشته بقیه اش بماند !
آفرين گرامی، خوشم آمد. اتفاقا خودم هم پيش از اين عرض كردم كه يكی از اختلافات بين الله و مردوك در زايش مردوك است! ما بايد روی اين نكتهها كار كنيم. بگمانم بقيهء ويژگيها را برای مردوك نيز داريم.
خب من با آیه ی قرآن ثابت کردم که مردوک موجودی چرت و خیالی هست ولی کسی نتوانست رد کند پس همین یک دلیل کافی است.این1
پس بابليان خودشان از نعمت اديان الهي بيبهره بودهاند؟طبق قرآن نه.
كورش بزرگ هرگز دين خويش را تحميل نكرد! بيشتر مطالعه كنيد!مطالعه کرده که داره حرف میزنه خواستی اسنادش ارائه میشه فکر نکنید اینجا همه روی هوا حرف میزنن
عجب !!!
بسيار خب! قيچی نمیكنيم:
پس از اسلام هم كساني ميخواستند موهاي الله را شانه بزنند! و برايش چارق بدوزند! آنوقت اين يعني اينكه خداي تعالي داراي چنين ويژگيهايي است؟ يكبار عرض كردم ديدگاه باورمندان دليلي بر صحت رفتار با معبود نيست!
این ها صحبت های من درآوردی شماست.
ماداریم در مورد اسلام واقعی شیعه اثنی عشریه صحبت میکنیم چیز دیگه ای غیر از آن دین ناقص بعضا همراه با کذب و باطل و افتراء هست که با قرآن و عترت متناقض است.
عجب !!!
تاكنون بنده هر مغرضی را ديدهام جزو كسانی بوده است كه نمیتوانست منابع باستانی را بخواند و مانند عمر خطاب صورت مسئله را پاك میكرد!
نوشته ی من رو نصف نصف نقل قول نکن گفتم سند این کار را بیار الحمدلله که مسلمان شدیم از شر پادشاهان ظالم رها
كدام دانشگاه در جهان چنين اراجيفی را تاييد كرده است؟!!اراجیف یاوه سرایی های شخص شماست
جنازه فرعون:
http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=11151
http://www.aparat.com/v/Jbm2c

http://tahatolou.blogfa.com/tag/%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%B2%D9%87-%D9%81%D8%B1%D8%B9%D9%88%D9%86
http://ezrila.blogfa.com/cat-96.aspx
کشتی نوح:
http://www.seemorgh.com/Entertainment/default.aspx?tabid=2429&conid=37005
http://www.asriran.com/fa/news/111079/%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D9%82%D8%A7%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%DB%8C-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%AD-%D8%B9
هر عاقلی مسلمان میشود کسی که بعد از شناخت اسلام مسلمان نشود عاقل نیست و لجوجی معاند و کافر است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی
بنده تخيلی ندانستم. اما فرض كنيد مسلمان نيستم و میخواهيد از اصل «ماست من تُرش نيست» بهره نبريد، آنگاه چه میكنيد؟
قرآن دلایلی علمی زیادی دارد
اثبات سیاهچاله ها و دلیل وجود آن
اثبات چرخش خورشید
و...
بسيار هم عالی، لطف كنيد نام الله يا خدای يگانه يا خدای يكتا را در زبان بابلی به ما نشان دهيد و يك جماعتی را از نگرانی برهانيد!
خودتان بگردید پیدا کنید
جناب ياحسين به فارسی گفتم كدام دانشگاه اين اراجيف را تاييد كرده است نگفتم افغان نيوز و آپارات و...
نمیدانم چرا هر چيزی را بايد چندبار تكرار كنم.
جناب ياحسين به فارسی گفتم كدام دانشگاه اين اراجيف را تاييد كرده است نگفتم افغان نيوز و آپارات و...نمیدانم چرا هر چيزی را بايد چندبار تكرار كنم.
مطلب اظهر من الشمس رو حوصله ی پیدا کردن تایید دانشگاهیش رو ندارم
خودت بگرد پیدا کن
ثابت شد مردوک چیزی چرت و خیالی است پس لطفا تاپیک رو قفل کنید.
عجب !!!
نوشته ی من رو نصف نصف نقل قول نکن گفتم سند این کار را بیار الحمدلله که مسلمان شدیم از شر پادشاهان ظالم رها
متن زیر از مقدمه ابن خلدون تونسی
"و أما الفرس فكان شأن هذه العلوم العقلية عندهم عظيما و نطاقها متسعا لما كانت عليه دولتهم من الضخامة و اتصال الملك. و لقد يقالإن هذه العلوم إنما وصلت إلى يونان منهم حين قتل الإسكندر دارا و غلب على مملكةالكينية فاستولى على كتبهم و علومهم. إلا أن المسلمين لما افتتحوا بلاد فارس، وأصابوا من كتبهم وصحائف علومهم مما لا يأخذه الحصر و لما فتحت أرض فارس و وجدوافيها كتبا كثيرة كتب سعد بن أبي وقاص إلى عمر بن الخطاب ليستأذنه في شأنها وتنقيلها للمسلمين. فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء. فإن يكن ما فيها هدى فقدهدانا الله بأهدى منه و إن يكن ضلالا فقد كفانا الله. فطرحوها في الماء أو فيالنار و ذهبت علوم الفرس فيها عن أن تصل إلينا. "
" جايگاه علوم عقلی در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطههای آنها بسيار گسترده بوده است. چرا که دارای حکومتهای پايدار و با شکوه بودند. گويند پس از کشته شدن داريوش به دست اسکندر و چيره شدن اسکندر به سرزمين کيليکيه و دست يافتن به کتابها و علوم بیشمار پارسيان، اين دانشها از پارسيان به يونانيان رسيد. هنگامی که سرزمين پارس فتح شد و در آن کتابهای فراوانی يافتند، سعد ابن ابی وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره کتابها و انتقال آنها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتابها را به آب ريزد با اين استدلال که اگر هدايتی در اين کتابها باشد خداوند ما را به بيش از آنها هدايت کرده است و اگر در آنها گمراهی باشد، خداوند ما را از آنها حفظ کرده است. به اين ترتيب، کتابها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت."
«از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان م یافت شوند ه از حیث نژاد عرب اند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ استادان عجمی هستند...چنانکه صاحب صناعت نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همه ی آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار میرفتند...آنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند..و همه ی عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و هم کلیه علمای علم کلام همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (ص) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند». اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مولفان آنها متمیز دند و کلیه این دانشها به منزله ی صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فرو گذاشتند و از ممارست در آنها منصرف شدند.. مانند همه ی صنایع.. در این دانشها همچنان در شهر متدوال بود تا روزگاری که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراء النهر مستقر بود..»
(مقدمهی ابن خلدون، ترجمهی محمد پروین گنابادی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1345، جلد دوم. 1148-1152)
"ابوریحان بیرونی" در "الآثارالباقیه" نوشته است :
چون "قتیبه بن مسلم" دوباره خوارزم ( از نواحی سرزمین ایران ) را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد ، "اسکجموک" را بر ایشان والی گردانید و قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع ، به کلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض منقرض ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه ای مخفی و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله ای برای شناخت حقایق امور در آن بلاد بعد از ظهور اسلام در دست نیست .
. . . و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان ( خوارزمیان ) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنانرا بسوخت ، اهل خوارزم اُمی ( بی سواد ) ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند ، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزیی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقیماند .
"ابوالفرج بن العبری" در "مختصرالدول" و "عبدالطیف بغدادی" در کتاب "الافاده والاعتبار" و" قفطی " در" تاریخ الحکماه" در شرح حال "یحیی نحوی" و "حاج خلیفه" در "کشف الطیون" و دکتر "صفا" در " تاریخ علوم عقلی" از سوختن کتب کتابخانه عظیم اسکندریه و گندی شاهپور و خوارزم توسط عرب سخن رانده اند .
کسانی که احادیث پیامبر را سوزانیدند و همه کتب را با وجود قران نسخ شده می دانستند چرا باید کتب اسکندریه یا ایران را به حال خود بگذارند؟ مگر نه این که این کتب یا موافق قران است و ما را با وجود قران نیازی به آنها نیست و یا مخالف قران که ضاله اند و باید نابود شوند
اتفاقاتی از این دست بارها در حین حمله اقوام وحشی به ملل متمدن رخ داده
مثل حمله مغول به ایران و یا حمله ترکمانان غز به غزنین و نابودی کتابخانه های آن
یا در اثر تعصبات خشک مذهبی هم اتفاق افتاده
مثل آتش سوزی کتابخانه اسکندریه توسط مسیحیان در حدود 300 سال پیش از ورود اسلام
و یا سوزانیدن هزاران جلد از کتاب های سرخپوستان امریکای جنوبی توسط اسپانیایی ها بدستور یک کشیش مسیحی
مغولان بسیاری از کتب ما رو از بین بردند و به جز مصر و بخش هایی از طبرستان سایر نقاط مملکت اسلامی رو با خاک یکسان کردند
بخش زیادی از کتبی که الان داریم کتاب هایی هست که در کتابخانه های این مناطق بوده
این رو هم در نظر بگیرید که همه اعراب تربیت اسلامی نداشتند و به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند
به هر روی، خلقت انسان با هر معنايی كه باشد توسط خدای بزرگ بابل كه او را خدای آسمانها و زمين میناميدند، انجام گرفته است. ما میخواستيم نشان دهيم كه خلقتی صورت گرفته كه امروزه تنها به حق تعالی نسبت میدهيم نه كس ديگری! آيا شما بجز الله خالق ديگری -هرچند خالق انسانهای شرور- را میشناسيد؟
[FONT="Times New Roman"]
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله
موضوع بحث ادعای یکی بودن مردوک و الله حق سبحانه و تعالی است . لطفا از موضوع خارج نشوید.
جناب فریدون عزیز
حتی یک نقطه مشترک بین خدای یگانه و مردوک تا به الان و در این قیاسها مسجل نشده
مگر اینکه گفته شود او خالق انسانی است از خاک رس
مختصات خاک رس این است که سرخ رنگ است و کثرت فلز مس این رنگ را به این خاک بخشیده
من که از آن خاک بوجود نیامده ام.
چراکه غالب فلز بدن من از فلز مس نیست.
ودیگر اینکه خدای من که توسط موسی کلیم الله دیده شد بر کوه تور این شمایل را نداشت :
و نهایتا اینکه رب النوعان دیگر نیز حتما ادعای خالقیت برایشان شده. هرکدام بی نقص بود را معرفی بفرمائید آنرا هم بر قیاس می نهیم.
مردوک نقص دارد و نمیتواند خالق کسی شود که از خودش هوشمندتر است.
موفق باشید
متن زیر از مقدمه ابن خلدون تونسی
"و أما الفرس فكان شأن هذه العلوم العقلية عندهم عظيما و نطاقها متسعا لما كانت عليه دولتهم من الضخامة و اتصال الملك. و لقد يقالإن هذه العلوم إنما وصلت إلى يونان منهم حين قتل الإسكندر دارا و غلب على مملكةالكينية فاستولى على كتبهم و علومهم. إلا أن المسلمين لما افتتحوا بلاد فارس، وأصابوا من كتبهم وصحائف علومهم مما لا يأخذه الحصر و لما فتحت أرض فارس و وجدوافيها كتبا كثيرة كتب سعد بن أبي وقاص إلى عمر بن الخطاب ليستأذنه في شأنها وتنقيلها للمسلمين. فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء. فإن يكن ما فيها هدى فقدهدانا الله بأهدى منه و إن يكن ضلالا فقد كفانا الله. فطرحوها في الماء أو فيالنار و ذهبت علوم الفرس فيها عن أن تصل إلينا. " " جايگاه علوم عقلی در نزد پارسيان بسيار والا بود و حيطههای آنها بسيار گسترده بوده است. چرا که دارای حکومتهای پايدار و با شکوه بودند. گويند پس از کشته شدن داريوش به دست اسکندر و چيره شدن اسکندر به سرزمين کيليکيه و دست يافتن به کتابها و علوم بیشمار پارسيان، اين دانشها از پارسيان به يونانيان رسيد. هنگامی که سرزمين پارس فتح شد و در آن کتابهای فراوانی يافتند، سعد ابن ابی وقاص به عمر ابن خطاب نوشت و از او درباره کتابها و انتقال آنها به مسلمانان کسب اجازه کرد. عمر در پاسخ به او نوشت که تا کتابها را به آب ريزد با اين استدلال که اگر هدايتی در اين کتابها باشد خداوند ما را به بيش از آنها هدايت کرده است و اگر در آنها گمراهی باشد، خداوند ما را از آنها حفظ کرده است. به اين ترتيب، کتابها را در آب ريخته يا آتش زدند و دانش پارسيان از دست ما رفت."
با سلام
لطفا از کسی که کینه اهل بیت ع را به دل داشته و تا توانسته دست به دشمنی با اهل بیت ع زده منبع نیاورید
چرا گزارش فاجعه ي كربلا در تاريخ ابن خلدون نيامده است
با سلام
لطفا از کسی که کینه اهل بیت ع را به دل داشته و تا توانسته دست به دشمنی با اهل بیت ع زده منبع نیاورید
چرا گزارش فاجعه ي كربلا در تاريخ ابن خلدون نيامده است
ابوریحان بیرونی نیز چنین بود؟
این که می فرمایید از چنین کسی منبع نیاورم واقعا جالب است
یعنی اگر کسی منکر خدا بودو اکتشافی نمود بگوییم چون کافر است از اکتشافش بهره نبریم؟ نکند شما هم با عمر هم عقیده هستید که چون مشرکین آن کتاب ها را نوشتند شایسته آتش بودند؟
صرف نظر از اعتقاد چنین شخصی، او عرب و تونسی بوده است و اشتراکی با ایرانیان نداشته که او را ایرانی بدانیم و شهادتش را نپذیریم
کسانی که احادیث پیامبر را سوزانیدند و همه کتب را با وجود قران نسخ شده می دانستند چرا باید کتب اسکندریه یا ایران را به حال خود بگذارند؟ مگر نه این که این کتب یا موافق قران است و ما را با وجود قران نیازی به آنها نیست و یا مخالف قران که ضاله اند و باید نابود شوند....
این رو هم در نظر بگیرید که همه اعراب تربیت اسلامی نداشتند و به قول عایشه بر پاشنه پایشان بول می کردند
دوستی مدرکی خواست که ارائه شد
"ابوالفرج بن العبری" در "مختصرالدول" و "عبدالطیف بغدادی" در کتاب "الافاده والاعتبار" و" قفطی " در" تاریخ الحکماه" در شرح حال "یحیی نحوی" و "حاج خلیفه" در "کشف الطیون" و دکتر "صفا" در " تاریخ علوم عقلی" از سوختن کتب کتابخانه عظیم اسکندریه و گندی شاهپور و خوارزم توسط عرب سخن رانده اند .
با سلام
تاریخ را درست ورق بزنید بارها این را ثابت کرده ایم که این دروغی بیش نیست !!
آنچه ابوریحان از کتابها گفته سوزاندن کتابهات دیوان سالاری بوده
با سلام
تاریخ را درست ورق بزنید بارها این را ثابت کرده ایم که این دروغی بیش نیست !!
آنچه ابوریحان از کتابها گفته سوزاندن کتابهات دیوان سالاری بوده
کتاب های دیوان سالاری؟
ابوریحان بیرونی دربارة خوارزم مینویسد:چون قتیبه بن مسلم دوباره خوارزم را پس از مرتد شدن اهالی آن فتح کرد هر کس که خط خوارزمی میدانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود را به کلی فانی و معدوم الاثر کرد. لذا اوضاع ایشان به قدری مخفی است که وسیله ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور پس از ظهور اسلام در دست نیست پس از این واقعه اهالی خوارزم امی ماندند و در امور مورد نیاز به حافظه خود اتکا میکردند.
------------
ایضا ابوریحان در همان کتاب نویسد: «و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان (خوارزمیان) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنان را بسوخت، اهل خوارزم امی ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزئی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقی ماند.
نقل از الاثار الباقیة، ص 30.10
کتاب های دیوان سالاری؟ابوریحان بیرونی دربارة خوارزم مینویسد:چون قتیبه بن مسلم دوباره خوارزم را پس از مرتد شدن اهالی آن فتح کرد هر کس که خط خوارزمی میدانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود را به کلی فانی و معدوم الاثر کرد. لذا اوضاع ایشان به قدری مخفی است که وسیله ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور پس از ظهور اسلام در دست نیست پس از این واقعه اهالی خوارزم امی ماندند و در امور مورد نیاز به حافظه خود اتکا میکردند.
------------
ابوریحان بیرونی در الآثار الباقیة درباره خوارزم می نویسد که: «چون قتیبة بن مسلم دوباره خوارزم را پس از مرتد شدن اهالی فتح کرد، اسکجموک را بر ایشان والی گردانید، و قتیبه هر کس که خط خوارزمی می دانست و از اخبار و اوضاع ایشان آگاه بود و از علوم ایشان مطلع، بکلی فانی و معدوم الاثر کرد و ایشان را در اقطار ارض متفرق ساخت و لذا اخبار و اوضاع ایشان به درجه ای مخفی و مستور مانده است که به هیچ وجه وسیله ای برای شناختن حقایق امور در آن کشور بعد از ظهور اسلام دردست نیست» . ایضا ابوریحان در همان کتاب نویسد: «و چون قتیبه بن مسلم نویسندگان ایشان (خوارزمیان) را هلاک کرد و هربدان ایشان را بکشت و کتب و نوشته های آنان را بسوخت، اهل خوارزم امی ماندند و در اموری که محتاج الیه ایشان بود فقط به محفوظات خود اتکا کردند، و چون مدت متمادی گردید و روزگار دراز بر ایشان بگذشت امور جزئی مورد اختلاف را فراموش کردند و فقط مطالب کلی مورد اتفاق در حافظه آنان باقی ماند.
نقل از الاثار الباقیة، ص 30.10
با سلام
قبل از قلم فرسایی دقت کنید که در سایت به این شبهه پاسخ داده شده
کتابسوزی زمان حمله مسلمانان به ایران حقیقت داره؟
.