«حسینیه انجمن اخلاق»سلام بر حسین بگو و وارد شو

تب‌های اولیه

192 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسمه تعالی

ثواب محیر العقول گریه بر امام حسین علیه السلام

قالَ الرّضا علیه السّلام :
فَعَلى مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْكِ الْباكُونَ
فَاِنَّ البُكاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ.

امام رضا علیه السّلام فرمودند:
گریه كنندگان باید بر كسى همچون حسین علیه السّلام گریه كنند، چرا كه گریستن براى او،گناهان بزرگ را فرو مى ریزد.
(بحارالانوار، ج 44، ص 284)

IMAGE(<img src="http://www.askdin.com/member34729-albums1290-3006470963.jpg" alt="" class="bb-image" />)

بسم الله الرحمن الرحيم
سلام علیکم و رحمه الله
بابی انت و امی یا امام الاحرار
اربعین شهادت سالار شهیدان و اولاد و اصحاب باوفای وی برشما بزرگواران تسلیت
ان شاءالله بتوان بقدمی ،قلمی و یا نفسی سببی گردیده برای جلب رضایت آن سالاری که قتیل العبرات نام گرفت و تسلی بر قلب خواهر بزرگوارشان عقیله بنی هاشم سلام الله علیها
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین (علیهم السلام)

مطلبی بسیار مهم در امام زمان شناسی،سنگ محکی برای ما.....

بسمه تعالی

در این پست عرض ما این است :که امام زمان شناسی آنقدر دشوار وباریک است که حتی یک امام زاده هم پایش در صراط که همان معرفت به امامش است می لرزد و از صراط المستقم که امام زمان عصر خویش است خارج میشود . در ادامه بحث لازم آمد روایتی از امام صادق آل ییغبر صلوات الله علیه بیان کنیم.

امام صادق علیه السلام فرمود:(صراط .همان راه بسوی شناخت خداوند است واین دوتا .دوصراط اند.راهی در دنیاوراهی در آخرت .وآن راهی که در دنیاست همان امام است که اطاعت این امام بر کسی که اوراه در دنیا شناخت واجب شده است.
واقتدا کردن به هدایت امام خودش مرور کردن به همان صراطی است که پا جهنم در آخرت محسوب می شود.وکسی که این امام (صراط حقیقی ) در دنیا نشناسد.
قدم هایش در آخرت بر آن صراط می لغزد ودر آتش جهنم سقوط می کند: یعنی همانا امامت همان راهی به سوی معرفت خداوند هدایت گر به سوی خداست.از نظر گفتار وگردار. پس کسی که اورا در دنیا بشناسد وبه هدایت او اقتدا کند وبه سنت او باشد وبر راه مستقیمی که آن امام بر آن راه در دنیا بود قدم بردارد یعنی همان راهی که امام بر آن راه در اعمال واخلاق بودند این راه همان راه خاص الهی است که خداوند عزوجل در حکایت از پیامبر ما (ص) همانا این صراط مستقیم من است پس آن راه تبعیت کنید.))
پس این شخص با معرفت همان نجات یافته است که بر صراط آخرت می گذرد ولی کسی که امام راه نشناسد وبه راه اوهدایت نگردد وهمان راه عمل ننماید این همان هلاک شونده ای است قد مش از صراط آخرت می گذرد.
واز حدیثی دیگری از امام ذکی عسکری (ع) است که ..((همانا صراط در دنیا از بلندی خواهی کمتر واز تقصیر بالا تر است واسقامت است پس به هیچ چیزی از باطل عدول نمی کند وجایگزین نمی شود.)) واین از صراط نیز نزدیکتر به همان معنی قبلی است درمعنی بلکه.به تحقیق هر دوراه را داراست چون که استقامتی که که عدول از آن به هیچ چیزی از افراط وتفریت نمی شود همان راه امام علیه السلام است.
(منهاج الجنات ملامحسن فیض کاشانی .شرح حضرت استاد صمدی آملی )

عزیزان این مطلب را خوب بخوانند و خودشان قضاوت کنند. که تاریخ حجت است.


امابعد.

سخن ما با محمد حنفیه، ابن عباس و جابر بن عبدالله است که تکیه گاه شیعه است .قبل از وارد به بحث بهتر کمی از شجر و ایل وتبارش حرف به میان آورده شود تا راحتتربه این بحث پرداخت.

محمد بن حنفیه یکی از فرزندان حضرت علی علیه السلام است. مادرش زنی است به نام خوله. خوله از طایفه بنی حنیفه بود و این طایفه از طوایفی بودند که حضرت علی علیه السلام را حق می‌دانستند و به ابوبکر اعتقاد نداشتند. پس از وفات پیامبر مامور ابوبکر برای جمع آوری زکات به میان این طایفه رفت و اینها به او زکات ندادند. خالد برگشت و گفت: آنان زکات ندادند و از دین برگشته‌اند. ابوبکر خالد را به همراه نیروهای جنگی به سوی آنان فرستاد. خالد آنهارا فریب داد، خلع سلاح کرد، شبانه همه مردانشان را کشت، زنانشان را اسیر گرفت و به مدینه آورد. در همان شب که رئیس این طایفه را کشت، به زن او تعدی کرد و عمر بن خطاب اصرار داشت که خالد را بکشند ولی ابوبکر مانع شد.
پس از آنکه زنان و دختران را به مدینه آوردند، مسلمانان پیرو ابوبکر تصمیم گرفتند که دختران و کنیزان را بخرند. طلحه و زبیر برای خرید یکی از دختران که خوله نام داشت جلو آمدند ولکن آن دختر نپذیرفت و پس از اتفاقاتی حضرت علی علیه السلام آن دختر را به عقد خود درآورد و به این وسیله آن دختر مظلوم از دست دیگران نجات یافت و به بزرگترین آرزو رسید. حضرت علی علیه السلام خوله را به عنوان برده نخرید بلکه او را به عنوان دختر آزاد عقد کرد.
طایفه بنی حنیفه از طوایف یمنی است و چون خوله از بنی حنیفه‌است به این جهت او را حنفیه می‌گویند و اگر مرد باشد حنفی می‌گویند. محمد بن حنفیه در سال پانزدهم هجری قمری به دنیا آمد و در سال ۸۱ هم از دنیا رفت. محمد جزو خواص حضرت علی علیه السلام به شمار می‌رفت و در همه جنگها همراه پدر بود و علی علیه السلام او را بسیار دوست می‌داشت. او از دیدگاه علمای شیعه جزو شخصیتهای ارزشمند است.(منابع:سفینه البحار چاپ جدید ج ۲ ص ۳۸۰؛ ماهیت قیام مختار بن ابی عبید ثقفی ص ۱۶۲؛ معجم رجال الحدیث ج ۱۶ ص ۴۸، شماره ۱‌‌‌۰۶۶‌‌‌۲. محمد بن الحنفیه، حیدر جعفر الساعدی؛ محمد بن الحنفیه، علی بن الحسین الهاشمی؛ دائره المعارف تشیع ج۷، ص ۳۴۲ ستون اول؛ چهره‌ها در حماسه کربلا.
(اما یکی از مهمترین وقایع در زندگی محمد بن حنفیه عدم حضور او در کربلا است درباره اینکه چرا محمد بن حنفیه، برادر و امام زمانش را در کارزار کربلا یاری نکرد، سخنان بسیاری گفته شده که به برخی از این دلایل اشاره می‌کنیم و به اختصار به آنها خواهیم پرداخت. از جمله این دلایل عبارتست از: ۱-بیماری محمد بن حنفیه در هنگام قیام کربلا ۲-ماموریت یافتن از جانب امام حسین(ع) ۳-مکلف نشدن از جانب امام حسین(ع) ۴-کهولت سن محمد حنفیه ۵-قرار نداشتن نام محمد در لوح محفوظ شهدای کربلا(حیات الامام حسین بن علی، ج۲، ص۲۶۰. الکامل، ج۴، ص۱۶. تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۲۵۳). اما مواردی نیز در رد این دلایل وجود دارد از جمله این که: هیچ کدام از منابعی که به بیماری محمد درهنگام حادثه کربلا اشاره کرده‌اند به منابع یا افراد قبل از خود برای اثبات مدعی خود ارجاع نداده‌اند گذشته اینکه اگر بیماریی محمد را در آن هنگام رنج می‌داد در گفتگویی که میان امام و محمد بن حنفیه (که به نقل از ابن اعثم، ج۵، ص۲۲؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۵۳؛ ابن سعد، ص ۶۱؛ ابن طاووس، ص۱۲۷-۱۳۰ بیان شده‌است)، از آن ذکری به میان می‌آمد در صورتی که نه حضرت امام حسین(ع) و نه خود محمد حرفی مبنی بر بیماری به میان نیاورده‌اند. ماموریت یافتن او از جانب امام نیز از این جهت بود که وقتی امام هیچ انگیزه‌ای از جانب محمد، مبنی بر همراهی اش ملاحظه نفرمود او را در مدینه گمارد تا حوادث و حرکات یزید را به ایشان گزارش دهد. در بعضی کتاب‌ها آمده‌است که بعد از قبول نکردن امام برای ماندن در مکه یا تغییر مسیر حرکت از کوفه به یمن: بغض در گلوی محمد بن حنفیه شکست.
امام حسین (ع) دریافت که محمد بن حنفیه می‌خواهد در مدینه بماند. پس گفت: ای برادر، خداوند تو را پاداش نیک دهد که نصیحت کردی و به صواب ارایه طریق نمودی. من تصمیم دارم به مکه بروم. برادران و پسران برادرانم و یارانم با من هستند. نظر آنان و کار آنان، نظر و کار من است. اما تو در مدینه بمان. از آنان –از حکومت- دغدغه‌ای نداشته باش و تو چشم من در مدینه باش. البته نمی‌توان کناره گیری محمد بن حنفیه از جهاد را امری پسندیده تلقی کرد. او فرستی داشت که مثل عباس و عون و... تا خود را به نهضت عاشورا پیوند زند و ستاره‌ای درخشنده در آسمان شهیدان کربلا باشد. اما واقعیت این است که امام زمان او، امام حسین(ع) آنچنان سرشار از کرامت و عزت با او برخورد می‌کند که گویی در مدینه ماندن محمد بن حنفیه، خود یک ماموریت جهادی و ویژه‌است. (تنقیح المقال، ج۲، ص۳۸۸). در مورد مکلف نشدن محمد از جانب امام نیز باید گفت امام هیچ گاه و در هیچ جای سفر پر مخاطره شان از مکه تا کربلا هیچ کس را مکلف به همراهی با خود نکرد حتی در شب عاشورا از یاران خود درخواست می‌کنند که جان و مال خویش را از این حادثه به سلامت دربرند. بعضی نویسندگان در توجیه عدم همراهی محمد حنفیه در حادثه کربلا کهولت سنی محمد را ذکر کرده‌اند اما نمی‌توان این موضوع را صادق دانست چرا که به روایت تاریخ محمد در دوران خلافت ابوبکر به دنیا آمد و خلافت ابوبکر در سال ۱۱ هجری بوده‌است. این در حالی است که امام حسین در سال ۴ هجری دیده به جهان گشوده‌است با این اوصاف محمد حدود ۷ سال از حضرت امام حسین(ع) کوچک تر است، پس موضوع کهولت سن نیز منتفی است چرا که در حادثه کربلا افرادی چون حبیب بن مظاهر بودند که به مراتب از محمد مسن تر بودند.
آیا به راستی محمد حنفیه اخبار شهادت امام حسین(ع) در صحرای کربلا را از پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و امام حسن(ع)که به کرات از آن سخن به میان آورده‌اند را نشنیده است؟! او که همیشه و همه جا با پدر بزرگوارشان همراه و همگام بودند خطبه‌ای را که حضرت امیر(ع) هنگام بازگشت از جنگ صفین بیان فرمودند، نشنیده‌است که حضرت کربلا را مصارع عشاق می‌خواند.(بحار الانوار، ج۴۱، ص۲۹۵. نفس المهموم، ص۲۰۶). لذا نیامدن محمد بن حنفیه به کربلا را تنها شاید بتوان به خاطر اجازه امام مبنی بر ماندن او در مدینه ذکر کرد که آنهم به خاطر اکراه خود محمد بن حنفیه برای همراهی با امام بوده‌است.

محمد بن ابی طالب گوید:محمدبن یعقوب کلینی در کتاب وسائل روایت کرده است از محمدبن یحیی از محمدبن حسین از ایوب نوح از صفوان از مروان بن اسماعیل از حمزه بن حمران ابی عبدالله (ع) گفت:سخن از خروج حسین (ع)وتخلف ابن حنیفه میکردیم.

که امام صادق (ع) فرمود :ای حمزه برای توحدیثی بگویم که دیگر بعد از این مجلس از مثل آن نپرسی حسین (ع)وقتی از شهر خود جدا شد .آهنگ مکه کرد کاغذی خواست ودر آن نوشت :

بسم الله الرحمن الرحیم- از حسین ابن علی ابن ابی طالب به سوی بنی هاشم؛ اما بعد هرکس به من ملحق شود شهید گردد وهرکس تخلف کند به رستگاری نرسد.

منبع نفس المهموم شرح حضرت علامه شعرانی ص 65

به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی بنده در جایی خواندم(منبع را فراموش کرده ام) که حضرت امیر علیه السلام به محمد ابن حنفیه فرمودند که ترس او در جنگها به این علت است که این ترس از ویژگیهای مادر ایشان

بوده است،آیا این مطلب صحیح است؟

حبیبه;727649 نوشت:
به نام خدا

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی بنده در جایی خواندم(منبع را فراموش کرده ام) که حضرت امیر علیه السلام به محمد ابن حنفیه فرمودند که ترس او در جنگها به این علت است که این ترس از ویژگیهای مادر ایشان

بوده است،آیا این مطلب صحیح است؟


سلام علیکم
بله ظاهرا صحیح است و مطلب از این قرار است که:
محمد حنفیه فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام از غیر فاطمه زهرا سیده نسوان عالم بوده مادرش کنیزی بنام خوله حنفیه است، که در جنگ جمل علمدار لشگر بود.
علی (علیه السلام) به او فرمان حمله داد. محمد حنفیه حمله کرد ولی دشمن با ضربات نیزه و تیر جلو علمدار را گرفت. محمد از پیشروی باز ماند، حضرت خود را به او رساند و فرمود:
احمل بین الاسنة
از ضربات و تیر و سنان دشمن مترس و حمله کن!
قدری پیشروی کرد ولی باز متوقف شد. علی (علیه السلام) از ضعف فرزندش سخت آزرده خاطر شد نزدیک آمد:
فضربه بقائم سیفه و قال ادرکک عرق من امک.(المستطرف ج 2، ص 218.)
حضرت امام با قبضه شمشیر بدوش فرزندش محمد کوبید و فرمود: این ضعف و ترس را از مادرت به ارث برده‏ ای

استاد;728207 نوشت:
سلام علیکم
بله ظاهرا صحیح است و مطلب از این قرار است که:
محمد حنفیه فرزند علی بن ابیطالب علیه السلام از غیر فاطمه زهرا سیده نسوان عالم بوده مادرش کنیزی بنام خوله حنفیه است، که در جنگ جمل علمدار لشگر بود.
علی (علیه السلام) به او فرمان حمله داد. محمد حنفیه حمله کرد ولی دشمن با ضربات نیزه و تیر جلو علمدار را گرفت. محمد از پیشروی باز ماند، حضرت خود را به او رساند و فرمود:
احمل بین الاسنة
از ضربات و تیر و سنان دشمن مترس و حمله کن!
قدری پیشروی کرد ولی باز متوقف شد. علی (علیه السلام) از ضعف فرزندش سخت آزرده خاطر شد نزدیک آمد:
فضربه بقائم سیفه و قال ادرکک عرق من امک.(المستطرف ج 2، ص 218.)
حضرت امام با قبضه شمشیر بدوش فرزندش محمد کوبید و فرمود: این ضعف و ترس را از مادرت به ارث برده‏ ای

با سلام و احترام

از پاسخ حضرتعالی سپاسگزارم.

پس ترس از کشته شدن می تواند علت عدم حضور او در کارزار کربلا باشد؟

حبیبه;728413 نوشت:
با سلام و احترام

از پاسخ حضرتعالی سپاسگزارم.

پس ترس از کشته شدن می تواند علت عدم حضور او در کارزار کربلا باشد؟

استاد گرامی،ترس بر جان که می تواند باعث خشمگین کردن یک امام و تنها گذاشتن و پشت کردن به امام دیگر شود،باید موبقه ی عظیمی باشد!

ریشه ی این ترس چیست؟

حب دنیا؟


سلام علیکم
قضاوت وادی خطرناکی ست مخصوصا وقتی همه ی جوانب قضیه برایمان روشن نباشد.
در این مورد روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شد برایمان راهگشاست و مشخص می شود که تخطی از امر امام به هیچ وجه جایز نیست.
در مورد محمد حنفیه نیز اگر عدم حضورشان در کربلا به خاطر ترس باشد باید عرض کنم ترسی که مذموم و معاقَب است ترس ژنتیکی نیست زیرا وراثت و ژنتیک در اختیار انسان نیست،اما اگر به همان ترس بها داده شود و فرصت های الهی برای غلبه بر آن نادیده گرفته شود آن ترس مذموم و هنگامی که باعث نافرمانی از امر الهی شود مُعاقَب (مورد عقاب الهی)خواهد بود.
حب دنیا هم یک رذیله ریشه ایست و می تواند باعث خطاهای مختلفی از جمله همین ترس مذموم شود،زیرا حب و وابستگی به دنیا و علاقه به حفظ جان اگر در مقابل امر الهی قرار گیرد باعث عدم رستگاری خواهد شد.

استاد;730159 نوشت:
قضاوت وادی خطرناکی ست مخصوصا وقتی همه ی جوانب قضیه برایمان روشن نباشد.

با سلام و ادب

استاد گرامی یعنی حتی سؤال جهت بررسی هم می تواند قضاوت محسوب شود؟ و بخاطرش معاقب باشی؟

این سخن حکم نبود یا قضاوت،سؤالی به خاطر قرائن حدیثی بود.

خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.

از تذکر حضرتعالی سپاسگزارم،قسمتی را باعث شبهه شد حذف نمودم.

با سپاس

حبیبه;730171 نوشت:
با سلام و ادب

استاد گرامی یعنی حتی سؤال جهت بررسی هم می تواند قضاوت محسوب شود؟ و بخاطرش معاقب باشی؟

این سخن حکم نبود یا قضاوت،سؤالی به خاطر قرائن حدیثی بود.

خدا عاقبت ما را ختم به خیر کند.

از تذکر حضرتعالی سپاسگزارم،قسمتی را باعث شبهه شد حذف نمودم.

با سپاس


سلام علیکم
مقصودم پاسخ خودم بود که مبادا قضاوت باشد و حرف زدن در این وادیها سخت است.
وگرنه سوال شما به جا و خوب بود.
موفق باشید

استاد;728207 نوشت:
حضرت امام با قبضه شمشیر بدوش فرزندش محمد کوبید و فرمود: این ضعف و ترس را از مادرت به ارث برده‏ ای

با عرض سلام و ادب

ببخشید این که فرزند ، از مادرش ، صفت ترسو بودن رو به ارث میبره یک موضوع اثبات شده و همیشگی و عامه هست؟
پس اگر پسری خواست ازدواج کنه به این نکته توحه داشته باشه که دختر خانم ترسو نباشه تا این ترس به فرزندانش منتفل نشه؟

مولکول 68;730178 نوشت:
با عرض سلام و ادب

ببخشید این که فرزند ، از مادرش ، صفت ترسو بودن رو به ارث میبره یک موضوع اثبات شده و همیشگی و عامه هست؟
پس اگر پسری خواست ازدواج کنه به این نکته توحه داشته باشه که دختر خانم ترسو نباشه تا این ترس به فرزندانش منتفل نشه؟


سلام علیکم
هم در منابع اسلامی و هم در علم پزشکی بیان و ثابت شده است که فرزند صفاتی مختلفی را از پدر و مادر و حتی اجداد پدری و مادری خود به ارث می برد.
پس صفت ترسو بودن هم می تواند از پدر و هم از مادر به فرزند منتقل شود.
دقت در این موارد برای انتخاب همسر خوب است اما نباید اصول فراموش شده یا اصول را فدای این موارد بکنیم.
اصول انتخاب همسر داشتن تقوا و اخلاق است.این دو صفت موارد مختلفی را شامل می شوند اما به عنوان دو اصل می بایست حتما مورد توجه قرار گیرند.
موفق و موید باشید.

[="Microsoft Sans Serif"][="Indigo"]سلام

السلام علیک یا ابا عبد الله

با اجازه من یه بنر بچسبونم و تشریف ببرم....:Nishkhand:.

هر که دارد هوس کرببلا.... بسم الله....

[/]

[video]http://www.aparat.com/v/r7bhJ[/video]

[h=1]عاشورا وحقایق آن و مراسم عزاداری [/h]

یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)

تا نگشتی قبول حضرت حق/ کی شدی عاشق لقای حسین
چون که او گشت فدای حضرت حق / شد جهان جملگی فدای حسین
جان هر کس که مرده شد در دهر / می شود زنده از نوای حسین
گر که هستی رضای حق طالب / رو طلب کن ز جان رضای حسین
گر که خواهی رهی تو از آتش / کسب کن در جهان ولای حسین
گر که داری ولای او در دل / رو بپاکن تو عزای حسین
هر که شد کشته غمش به یقین / می شود زنده از ولای حسین
گر که خواهی طلب کنی جانان / رو ببین آیت لقای حسین
نور حق را که شد عیان به جهان / یافتم من از سرای حسین
راه دور وصال کوته شد / تا برافراشت در جهان لوای حسین
گر چه تار است راه حق از ظلم / می شود روشن از صفای حسین
دولت حق چو می شود ظاهر / می شود ختم در زمین عزای حسین
جمع گردد لوای باطل ها / نصب گردد فقط لوای حسین
مهدیا لطف کن ز جا برخیز / کن طلب خون حق برای حسین
هست امیدم که من شوم یارت / زین طلب در جهان برای حسین
بار الها بده تو توفیقم / تا روم سوی کربلای حسین
مدتی بوده ام مقیم درگاهش / تنگ گشته دل از برای حسین
مر حمت کن تو باز روزی کن / روضه پاک و دلربای حسین
منتی بعد از آن بنه بر دل / منشرح کن دل از برای حسین
تاکه یابم تو را به خانه او / صاف گردد دل از صفای حسین
روز اول چو او شدی یارم / تا ابد جان شود فدای حسین
بار الها تو ختم کن آمال / کام دل ده تو از برای حسین
خانه دل، تو خانه ات گردان / کن نشیمن در او برای حسین
تا که گردم از دوستان رهت / آرزویم شود رضای حسین
چون که گفتی وسیلتی جوئید / نیست ما را بجز ولای حسین


این شعر زیبا و پر معنا که حاوی نکات ظریف برای اهل معرفت بوده، از یکی از اولیاء الله است.

بُهت نگاه

همه ی دار و ندارش را روی دوشش انداخت... سبک بود؛ مثل حال خودش پس از ذکر مصیبت سیدالشهدا:doa(6):! و گوشه ای از آن، سوخته... مانند دلش!
باید کاری می کرد. باید با همان قالیچه ی کوچک، هزینه ی خرید جهیز دخترش را در می آورد؛
نقشی نمانده است به گل های قالی ام
در انتظار آمدن خشکسالی ام...


ناگهان خودش را در بازار یافت؛ دلال ها امانش نمی دادند. می خواستند مثل همیشه ارزان بخرند و گران بفروشند!
دیگر پاهایش تابی نبود. دلش می سوخت. به سکویی خلوت، چشم دوخت. آن جا خوب است. نزدیک شد. نشست. دستی که بر سر و صورت
عرق کرده اش زد، صاحب حجره ی فرش فروشی بیرون آمد؛
- برادر! چرا چنین آشفته ای؟ بفرما داخل.
رفت و نفس نفس زنان گفت:
- آقا! کاش مجبور نبودم... اگر احتیاج نبود، هرگز این را نمی فروختم.
- چقدر برای کارت لازم داری؟
- تقریبا دو میلیون!
وقتی تمام دار و ندارش را روی میز، باز کرد، صاحب حجره پرسید:
- چرا این گوشه اش سوخته؟
- این قالیچه ابریشمی، میراث پدرانم است؛ در دهه های اول محرم که سالیان سال است مجلس عزاداری در منزل بر پا می کنیم، زغال سماور، شب تاسوعا روی قالی افتاد و ...
او می گفت و چشم های صاحب حجره را مهمان اشک می کرد...؛
- دو میلیون می خرم، دو میلیون دیگر هم اضافه... .
- آخر چرا؟
- این قالیچه در بزم مولایم ابا عبدالله:doa(6): سوخته! نمی شود رویش قیمت گذاشت... .
انگار قالیچه حرف می زد؛ روضه می خواند؛ دل می سوزاند... و اشک شوق را بر چشم های بارانی می نشاند؛ بر دل های توفانی.

توفان یعنی توفنده و خروشنده

منبع: کتاب 128 درجه تا قبله



بسمه تعالی


  • ماه محرم يكي از ماههاي تكامل است و محبت و عزاداري براي امام حسين ، انسان را زودتر به مقصد مي رساند .
  • كلّنا سفن النّجاه و سفينه الحسين اسرع : همه ما اهل بيت كشتي هاي نجاتيم ولي كشتي امام حسين سريعتر است .
  • همه اهل بيت كشتي نجات اند ، اما كشتي امام حسين سريعتر است و وقتي كه حركت مي كند ساير كشتيها كنار مي كشند و راه را براي آن باز مي كنند . امام حسين رو به خدا سريع است ، تجلي خدا هم به سوي او سريع است . راه خدا سخت است اما با امام حسين خيلي آسان و كم كار است .
  • تجلي امام حسين عليه السلام همدوش تجلي خداست .
  • در دهه اول محرم تجلي امام حسين عليه السلام ، عالم را عوض مي كند . در شب تاسوعا و عاشورا اگر كسي چشم باطنش بينا باشد مي بيند كه در عالم هر مومن و كافري محزون است . وقتي صاحب خلقت محزون مي شود مخلوقات غمناك نشوند ؟ آيا ممكن است همه شيعيان مضطر باشند و ديگران محزون نشوند ؟ اهل دنيا هم در اين ايام در امر دنيايشان به زحمت مي افتند و در اثر آن محزون مي شوند .
  • غم بدون امكان گريه خيلي سخت است ؛ اسمش حزن است . خزانه حزن و غم عاشورا دل حضرت زينب ( س ) است .
  • كربلا و عاشورا شرابي دارد كه همه گناهان را آب مي كند .
  • سينه زدن براي امام حسين عليه السلام بدن را سبك و تميز و زيبا مي كند تا جايي كه عكس خوبان خدا در آن پيدا مي شود .

مصباح الهدي/حاج اسماعیل دولابی


در فضیلت عزاداری برای سید و سالار شهیدان

بسمه تعالی
در اسرارالشّهاده و غیر آن روایت شده که چون حضرت خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فاطمه (سلام الله علیها) خبر شهادت سیّدالشّهداء را رسانید و فرمود:
زمانی شهید شود که من و تو و علی و حسن (علیهم السّلام) هیچ یک نباشیم، عرض کرد: پس عزای او را که خواهد گرفت. فرمود: زنهای امّت من گریه بر زنان اهل بیت من خواهند نمود و مردان ایشان گریه بر مردان اهل بیت من خواهند نمود و هر ساله طایفه ای بعد از طایفه ای تجدید عزا خواهند نمود؛ چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان نمائی و من شفاعت مردان و هر که از ایشان در مصیبت حسین (علیه السّلام) گریسته، می گیریم دست او را و داخل بهشت می نمائیم. ای فاطمه هر چشمی در قیامت گریان است مگر چشمی که بر حسین گریسته باشد، پس به درستی که او خندان و با بشارت است به نعیم جنّت. 1

و در کتاب مخزن البکاء است در حدیث طولانی که بعد از اخبار پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فاطمه را از کیفیّت شهادت امام حسن و حسین (علیهماالسّلام) و مژده آوردن جبرئیل ثواب زیارت و گریستن را و خوشحال شدن و سجده شکر نمودن فاطمه (سلام الله علیها)، حضرت امام حسین (علیه السّلام) عرض کرد: یا جدّاه تو به گریه کنندگان من چه می دهی؟ فرمود: روز قیامت گناهکاران ایشان را شفاعت نمایم. پس عرض کرد: ای پدر تو چه می دهی؟ فرمود: من ساقی حوض کوثرم در روز عطش اکبر، آب نمی دهم مگر ایشان را. پس عرض کرد: ای برادر بزرگوار تو چه می دهی؟ فرمود: والله داخل بهشت نمی شوم مگر با ایشان. پس عرض کرد: ای مادر تو چه می دهی؟ فرمود: به عزّت پروردگار و به حقّ پدر و شوهرم که بر درِ بهشت موپریشان و اشک ریزان می ایستم و از خدا طلب نمی کنم مگر ایشان را و از متعاقب ایشان داخل بهشت می شوم. پس سیّدالشّهداء فرمود: به حقّ جدّ بزرگوار و پدر عالی تبارم که از خدا طلب نمی کنم مگر آنکه در بهشت قصرهای ایشان را برابر قصر من گرداند.2 روحی و روح العالمین لهم الفداء.

.............................................................

پی نوشت ها:

1. فاضل دربندی، اسرارالشّهاده، المقدّمة الثّانیة، ص 43.

2. مولی محمّد صالح برغانی قزوینی، مخزن البکاء، انتهای فصل دوّم.

»»»

منبع: کاشف الاسرار، مولی نظرعلی طالقانی، جلد1، به کوشش: مهدی طیّب، شفاعت کبری، صص 450 و 451




بسمه تعالی

عظمت واقعه عاشورا و نمایش بی‌نظیر فضایل الهی اهل‌بیت علیهم‌السلام در مقابل دشمنان خدا و رسول او موجب شد که این رویداد عظیم از جهات گوناگون از دیگر رویدادهای بزرگ عالم متمایز شود؛ مصیبتی که پیش از وقوعش، ملائکه الهی و انبیا و اوصیا علیهم‌السلام در سوگ آن نشستند و پس از وقوع آن نیز ائمه هدی علیهم‌السلام به یادآوری این مصیبت بزرگ پرداختند و مجالس عزا برپا کردند.
نوشتاری که در ادامه می‌خوانید برگرفته از کتاب «رحمت واسعه» شامل مجموعه گفتارهای عاشورایی آیت‌الله محمدتقی بهجت رحمة الله علیه است:

* از ماست که بر ماست

کاری بر سر خود می‌آوریم که دشمن نمی‌‌آورد. آیا هیچ دشمنی می‌توانست آن بلا را بر سر عمر سعد بیاورد که خودش در یک شب آورد؟! مؤمنین با این همه پیشامدها، برای نجات اهل ایمان بر تضرع و ابتهال و التجاء محتاج هستند. چنان‌که در شبانه‌روز به نان احتیاج دارند، به دعا و تضرع نیازدارند.




* خود را مریض نمی‌دانیم

خود را مریض نمی‌دانیم و گرنه علاج آسان است. در روایت آمده است: «امام حسین(ع) در گوش مردی چیزی فرمود، بعد از جدایی فوراً تمام موی سر آن مرد سفید شد!»

با این حال، ما خود را در عِداد [و شمار] عبادالرحمن می‌شماریم، غافل از اینکه تمام اعضا و جوارح انسان فردای قیامت بر کارهایی که انجام داده است، شهادت می‌دهند؛ «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ»؛ امروز بر دهانشان مهر می‌نهیم و دست‌هایشان با ما به سخن می‌آیند و پاهایشان به آنچه انجام می‌دادند، شهادت می‌دهند.

امروز بشر در فکر ضبط کردن صدای حضرت داود علیه السلام است، غافل از اینکه ملائکه از عمل خود او عکس‌برداری می‌کنند، بلکه گفتار و صدای او را نیز ضبط می‌نمایند.



* کشتن امام و انتظار عید؟!

در روایت آمده است که وقتی سیدالشهدا علیه السلام را شهید نمودند، خداوند متعال به ملکی دستور داد که ندا در دهد: «أیتها الْأُمةُ اظالمة القاتلة عترة نبیّها لا وفقکم الله تعالی لِفطرٍ و لا أضْحی»( ای امت ستمکاری که نواده پیامبرتان را کشتید، هرگز خداوند متعال شما را به عید فطر و اضحی موفق نگدارند!).
گویا این دعا باید مصداق داشته باشد؛ لذا اگرچه در رؤیت هلال ماه مبارک رمضان راه احتیاط برای شیعه وجود دارد که تا هلال شوال ثابت نشده، روزه می‌گیرند، ولی با احتیاط، فطر واضحی درست نمی‌شود!

در واقع، این روایت می‌خواهد بگوید که امام را نخواستید، فطر و اَضحی را می‌خواهید چه کار؟! ناقه‌ای برای شما فرستادیم، خودتان نخواستید و پی کردید!



* مصیبت هزار ساله

وقتی تأمل می‌کنیم، می‌بینیم همه قضایای امام حسین علیه‌السلام در یک روز واقع شد و وقتی مردم کوفه و بصره از قضیه قتل آن حضرت مطلع شدند، ناراحت شدند و از ابتلای آن حضرت و شهادت و اسارات اهل بیت علیهم‌السلام خدا می‌داند که اهل ایمان چقدر ناراحت بودند، به حدی که گویا باورشان نمی‌شد. در طول این مدت دل اهل ایمان خون بود. اما ما بیش از هزار سال است که گرفتاریم و حضرت حجت(عج) گرفتار است و دشمن‌ها نمی‌گذارند بیاید و او را حبس کرده‌اند. آیا حبسی از این بالاتر که نتواند خود را در هیچ آبادی نشان دهد و خود را معرفی کند؟!

*آیت‌الله بهجت:غیبت امام عصر شبیه قضیه عاشوراست

در این مافوق هزار سال که آن حضرت در زندان است، خدا می‌داند که قلوب اهل ایمان چقدر خون است. آیا شایسته است که حضرت غایب علیه‌السلام در مصائب و گرفتاری شبیه قضیه حسین بن علی علیه‌السلام، به این مدت طولانی‌ گرفتار باشد و ما برقصیم و شادی کنیم؟!




مژده رسول الله صل الله علیه و آله به زائرین اهل بیت علیهم السلام

بسمه تعالی

روایت شده که روزى پیغمبر صلی الله علیه و آله نشسته بودند و على و فاطمه و حسن و حسین (ع) در اطراف او بودند.
رسول خدا (ص) به ایشان فرمود: چگونه است بر شما آنگاه که در خاک بروید و قبرهاى‏ شما پراکنده باشد؟
حسین (ع) گفت: آیا به مرگ طبیعى از دنیا میرویم یا کشته خواهیم شد؟
فرمود:

بلکه تو اى فرزند عزیزم به ستم کشته خواهى شد، و برادرت نیز به ستم کشته میشود و فرزندان شما در روى زمین آواره و پراکنده میشوند.
حسین (ع) گفت: اى رسول خدا چه کسى ما را میکشد؟
فرمود: بدترین مردمان،
عرض کرد: آیا پس از کشته شدن کسى ما را زیارت خواهد کرد؟
فرمود: آرى پسرم، گروهى از امت من هستند که بوسیله زیارت شما نیکى و وصل به من را خواهند، پس چون روز قیامت شود من به نزد آن گروه در موقف بیایم، تا اینکه شانه‏ هاى ایشان را گرفته و آنان را از سختیها و هراسهاى موقف برهانم.
***
منبع:
الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد ؛ شیخ مفید، جلد ‏2 ؛ صفحه 131




واقعه عاشورا در کلام شهید سید محمد باقر صدر

بسمه تعالی
عناصر قیام امام حسین(ع)

جاهلیت فقط مرحله ای تاریخی نیست که دوره اش به سر آمده باشد، بلکه حالتی اجتماعی است که هرگاه شرایطش محقق شد ممکن است تکرار گردد؛ چرا که در حقیقت جاهلیت انحراف از شریعت خداوند و هدایت انبیاء و تصمیم بر طبق هوای نفس است. همان طور که در قرآن کریم آمده است: «أَفَحُکمَ الْجَاهِلِیةِ یبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنْ اللَّهِ حُکماً لِقَوْمٍ یوقِنُونَ؛ آیا قانون و دستور جاهلیت را می جویید؟ و برای قومی که یقین دارند، چه کسی در قانون و دستور بهتر از خداست!؟».[1]

بازگشت جاهلیت به عرصه زندگی به معنای دوری قانون و دستور خدا از این عرصه، دشمنی با نظام اسلامی و دور کردن امت از نور حقیقت و عدالت به سوی تاریکی های باطل و ظلم است.

انحراف بنی امیه از مسیر صحیح و دوری از راه حق جاهلیتی جدید بود اگرچه چارچوب ها تغییر کرده و جامه ها عوض شده بود. در حقیقت حکومت امویان، بر مبنای قانون و حکومتی جاهلی بود که اسلام با آن جنگید و در مبارزه با آن برگزیده ترین انسان ها شهید شدند.

درست است که یزید(لعنة الله علیه)، یکی از حاکمان بنی امیه، و اجداد و پیشینیانش به وحدانیت خداوند و رسالت حضرت محمد(ص) اقرار کرده بودند و «لا إله إلّا الله» و «محمد رسول الله» را بر زبان جاری کرده بودند؛ ولی این مسئله تغییری در حقیقت جاهلی بنی امیه ایجاد نمی کرد.
شکل های گوناگون حکومت

درنگی کوتاه در نظریه حکومت در اسلام برای واضح کردن حقیقت حکومت بنی امیه و دیگران کافی است. نظریه به صورت خلاصه به این صورت است:

۱. حاکم امامی معصوم باشد: طبیعتاً ممکن نیست که او با نظریات اسلام مخالفت کند و نظریات غیراسلامی قراردادی را اجرا کند. در این صورت واضح است که نمی توانیم او را معصوم بنامیم. در چنین حالتی لازم است مسلمانان -در عین اختلاف سطح فکری شان- دستورات این حاکم را اجرا کنند و از مخالفت با او در دستوراتش بپرهیزند.
۲. حاکم فقیهی عادل باشد: این حاکم نظریات الهی را اجرا می کند و در غیر این صورت ممکن نیست او را عادل بدانیم. در این حالت باید به او کمک نمود و دستوراتش را اجرا کرد. همچنین جایز نیست حتی از جانب فقهایی نظیر خودش با او مخالفت شود.
۳. حاکم مسلمان و غیر فقیه باشد ولی نظریاتی که در عرصه زندگی اجرا می کند نظریات آسمانی است و بی تردید چنین حاکمی گاهی خطا می کند. در این چنین حالتی فقها اقدام به راهنمایی، حمایت و ارشاد او می کنند و بر مسلمانان واجب است به کمک و یاری برسانند مگر اینکه خطاها در درجه ای باشد که نظریات اسلامی به کلی در معرض خطر باشد، در این هنگام لازم است به گونه ای دیگر با او تعامل شود.
۴. حاکم اصلاً مسلمان نباشد ولی نظریات اسلامی را قبول داشته باشد: در این حالت شخص حاکم مهم نیست بلکه مهم نظریات است؛ چراکه ممکن نیست فردی به چیزی اعتقاد داشته باشد و در عمل چیز دیگری را اجرا کند مگر اینکه ایمانش واهی باشد.
۵. آخرین حالت اینکه حاکم، فقیه، مسلمان غیر فقیه و یا غیرمسلمان باشد و نظریات موردقبول او نظریات کفرآمیز دور از حق و ضد رسالت آسمانی باشد. در چنین وضعی مسلمانان باید در مقابل حاکم بایستند و با او جنگیده و مبارزه کنند؛ چراکه مهم شخص حاکم نیست -هرچند فقیه باشد- بلکه مهم همان اندازه نظریات اسلامی است که در عرصه زندگی اجرا می گردد.

نگاهی به آنچه موضع امام حسین(ع) بر اساسش بنا شده است:

از خلال این بحث می توانیم موضع عملی امام حسین(ع) را مشخص کنیم. موضعی که در پرتوی نگاه اسلام به حکومت بنا شده است؛ چراکه نظریه اسلام در رابطه با حکومت بر اساس فکر و طرحی اجرایی و عملی برای قدرت بنا شده است. اگر این طرح ها و نظریات اسلامی محقق شد که هیچ وگرنه اسلامیت حاکم و نماز و عبادت او هیچ ارزشی ندارد چراکه معنای حقیقی عبادت باید در سلوک فرد، احساسات و رفتار او تجلی یابد. از این رو وجهه اسلامی یزید یا دیگر حکام ظالم هیچ ارزشی ندارد و مناسکی که ادا می کنند معنا و محتوایی ندارد.

هنگامی که اوضاع این گونه باشد و حاکمان بنی امیه شریعت آسمانی را اجرا نمی کنند پس بر امام حسین(ع) -به عنوان فاضل ترین انسان که در آن روز اسلام را پیاده می کرد- و بر تمام مسلمانان ذاتاً واجب بود که در مقابل آن ستمگران بایستند و با او مقابله کنند. زیرا آنها حکومت جاهلیت را می خواهند و با شریعت آسمانی می جنگند اما این بار این جاهلیت جامه ای جدید به تن کرده است که حقیقتش را از دیدگان پنهان می دارد.

حسین(ع) قیام کرد تا برای مردم پرده از چهره حاکمانی بردارد که پشت اسم دین پنهان شده بودند، تا حقیقت طاغوت هایی را رسوا کند که به اسم جانشینی رسول الله(ص) بر مردم حکومت می کردند. واقعه عاشورا فقط یک اتفاق حزن انگیز و زودگذر نیست که در مرحله ای مشخص از تاریخ اتفاق افتاده باشد بلکه شکلی کامل از تجسم جنگ حق و باطل است. عاشورا عرصه واقعیتی سرشار از زندگی است که هر دسته از انسان ها در عین اختلاف در سن و نوع، نقششان را انجام می دهند: در آن معصومی هست که غافلانه خطایی نمی کند؛ جنایتکاری هست که از انجام پست ترین و شنیع ترین کارها ابایی ندارد. در آن زن، نوزاد شیرخواره، کودک و پیر سالخورده هست، توبه کننده و گنه کار هست، عظمت و بزرگی هست همان طور که پستی و رذالت نیز هست.

عاشورا اگرچه یک مرحله تاریخی نیست ولی حال امت را بیان می کند که حاکمان در آن از راه صحیح منحرف شدند و جامعه را از رسالت و عقایدش دور کردند تا اینکه امت مرده ای گردید که جز به اندازه کوتاه نفسی که می رود و می آید فکر نمی کند. این امت که در آن ترس به اندازه ای وصف ناشدنی رسیده است؛ می داند که به حق عمل نمی شود و از منکر نهی نمی شود، این ها را درک می کند و حرکتی نشان نمی دهد. این امت اجلش فرارسیده و مرده است هرچند اجساد متحرکی در آن باشند.
عوامل قیام امام حسین(ع)

واقعه عاشورا به شکلی حزن انگیز اتفاق افتاد تا وجدان امت را تکان بدهد و آن را به سوی رسالتش برگرداند و شخصیت اعتقادی اش را از نو زنده کند. لازم است برای ایفای این چنین نقشی گروهی از مردم با استفاده از قدرت و وسایلی که در اختیار دارند به پا خیزند. گروهی که قادر به اثربخشی در زندگی این امت مرده هستند و اوضاع این جامعه را درک می کنند همچون فرزدق که مردم را برای امام این گونه تصویر می کند: «شمشیرهایشان علیه تو و قلب هایشان با توست».

مهم ترین این عوامل ازاین قرار است:
1. عوامل شخصیتی قیام کننده

قیام کننده ای که جبهه حق را رهبری می کند امام معصومی با همه توصیفات مقدسی است که در حدیث رسول خدا(ص) آمده است: «حسن(ع) و حسین(ع) امام هستند، قیام کنند یا قعود کنند». امت این صفت مقدس حسین(ع) را می داند، مخصوصاً با وجود تعداد بسیار صحابه ای که هم عصر رسول خدا(ص) بوده و احادیث ایشان را در شأن این امام شنیده اند.

علاوه بر این امام(ع) عنصر نَسَبی ای را داراست که هیچ شائبه و شکی در آن نیست: پدرش علی(ع)، مادرش فاطمه(س) و جدش رسول خدا(ص) است. صحابی، این حدیث رسول خدا را در شأنش به یاد دارند که «حسین منّی و أنا من حسین؛ حسین از من و من از حسین هستم» و مردم این آمیختگی روحی و نسبی را می فهمند.

امام حسین(ع) صاحب منزلت و شرافت بود، چگونه این گونه نبوده باشد درحالی که او مرکز توجهات مسلمین و پناه مستغیثین و بی پناهان بود و دارایی و ثروت در اختیار داشت.

می دانید روز عاشورا امام(ع) خواهرش زینب(س) را صدا زد و فرمود: «به من لباسی بده تا این لباس هایم را عوض کنم تا این قوم در این لباس ها طمع نکنند و آن را از من نگیرند [و مرا برهنه نکنند]»، هنگامی که لباس هایی نامرغوب و مندرس را به او داد امام با حالت خاصی گفت: «آیا پسر پدرت این چنین لباسی بپوشد!؟».[2] اگر لباس اولش لباسی معمولی می بود آن لباس مندرس را قبول می کرد پس حتماً لباس اول او جزو فاخرترین و گران بهاترین لباس ها بوده است همچنین روایات می گویند که قافله هاشمی اموال بسیاری به همراه داشته است. بنابراین امام حسین(ع) همه عناصر شخصیتی برای مقدس بودن را داشته است: شرافت، منزلت، بی نیازی، ثروت و عصمت.
2. حجت و دلیل قاطع

برای اینکه این قیام حاشیه ای نباشد و به بار بنشیند، فرد قیام کننده اعتبار و عهدهایی به علاوه مشروعیت برای این قیام به دست آورد که تنها راه حل و گزینه بی بدیل بود. نامه های وارده از بزرگان عراق و بالأخص کوفه، با اصرار از امام(ع) می خواستند به سوی عراق بیاید. محتوای این نامه ها همان طور که روایات نقل می کنند این چنین بوده است «بر سپاهی قدم بگذار که برای تو گرد هم آمده اند؛ که باغ ها خرّم گشته و مکان ها سبز گشته اند».

بی تردید عدم پاسخ امام به این مطالبات -که در کمترین روایت ها به دوازده هزار نامه بوده است- حجت را علیه امام تمام می کرد که فرصت را از دست داده است. در مقابل، آمدن امام حجت را بر امت تمام می کرد هرچند که آن ها خیانت کردند. مسئله دیگر اینکه اگر امام(ع) بیعت نمی کرد در معرض تهدید امویان قرار داشت و اگر بیعت می کرد در چنین شرایطی دستاویزی شرعی به حاکمان ستمگر اموی می داد و درنتیجه نور امیدی که امت در این شخصیت انقلابی امام(ع) مشاهده کرده بود خاموش می شد.

در صورت رد کردن بیعت در مقابل امام دو گزینه وجود داشت:

الف- کشته شدنی که امویان تصمیم بر انجامش داشتند حتی اگر در سایه کعبه باشد.

ب- رفتن به سمتی یکی از مناطقی که نفوذ و پیروانی دارد که شامل یمن، کوفه و بصره می گشته است. مشخص است که امویان در هر یک از این مناطق بلااستثناء به امام می رسیده اند.

تا زمانی که کوفه بیشترین نیروهای مردمی حامی امام(ع) به همراه درخواست شدید مردمش را داراست، بدون تردید انتخاب درست رفتن به سمت کوفه ای است که مرکز حکومت پدرش امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

ازاین رو امام(ع) اصرار برادرش محمد حنفیه برای بازداشتن او از رفتن به سوی کوفه را رد می کند؛ همان طور که درخواست ابن عباس(ره) را رد می کند که به امام(ع) نصیحت کرده بود به سوی یمن برود.
3. شعار

برای جلوگیری از تحریف این قیام خصوصاً اینکه امام به خیانت اهل کوفه آگاه بود و می دانست چگونه فرستاده اش مسلم بن عقیل(ع) و همراهش هانی بن عروه را کشتند، یاران را آواره کردند و عده ای را دستگیر کردند و ... این اوضاعی بود که امام حسین(ع) را در مواجه ای نظامی قرار داد که گریزی از آن نبود.

امام حسین(ع) برای جلوگیری از تحریف این قیام از اولین روز در مدینه تا روز قتل عام کربلا اهداف و شعارهایش را بیان می کرد. او این چنین می فرمود: «قسم به خدا، من از روی سرخوشی یا غرور یا ستمگرانه و فسادانگیزانه قیام نکردم. من برای طلب اصلاح در امت جدم قیام کردم تا امربه معروف و نهی از منکر کنم».

سپس امام(ع) امت را مقابل انتخاب هایی قرار داد و چاره ای نداشتند که راهی را انتخاب کنند. امام(ع) این کار را در راستای اجرای شیوه ای منحصربه فرد از مقابله با رجزخوانی کافران انجام داد. امام(ع) بعد از اینکه با حر بن یزید ریاحی (رض) روبرو شد شبیه چنین چیزی فرمود که: «این زمین وسیع خداوند است، مرا رها کنید تا به حال خود بروم». در کمترین حالت در این سخن آمده است که امام(ع) رها شود و خلوتی برگزیند، اما سپاه حر حاضر به سرپیچی از دستورات حکومت ظالم نشد و امام(ع) را تا کربلا تعقیب کرد.

همچنین در اینجا نیز امام(ع) یارانش را مقابل انتخاب قرار داد و آن ها را به اجبار در جنگی وارد نکرد که از لحاظ نظامی بازنده اش بودند. ازاین رو شب دهم محرم آن ها را جمع کرد و آن ها را خطاب قرار داد و گفت: «شب تاریکی خود را گسترانیده است پس آن را چون شتری در نظر بگیرید [و بروید]؛ حقی از من بر گردن شما نیست». آن نیکوترین افراد این درخواست را رد کردند و زهیر بن قین بلند شد و گفت: «به عرب ها (و در روایتی دیگر آمده است به جدّت) چه بگوییم!؟ آیا پسر دختر رسول خدا(ص) را بکشند و ما زنده بمانیم!؟ نه به خدا! هرگز چنین نمی کنیم» و دیگران نیز سخنانی مثل او گفتند.

آنگاه که درگیری حتمی شد و شمشیر فصل الخطاب گشت، امام حسین(ع) تصمیم بر ورود به این جنگ گرفت و می گفت اگر دین محمد جز با کشته شدن من سرپا نمی ماند، پس ای شمشیرها مرا دریابید. در هر صورت، امام حسین(ع) اهداف انقلاب را از هنگام حرکتش از مدینه تا قتلگاهش در کربلا در مقابل دیدگان خویش قرار داده بود و خواهرش زینب کبری(س) این رسالت را ادامه داد و ابزار تبلیغاتی ای بود که اخبار قیام را منتشر و عناصر مخرب در تخت حکومت اموی را رسوا می کرد.
4. عنصر عاطفی

یعنی برانگیختن احساسات مسلمانانی که افکار منطقی در عقل های آن ها اثری نداشت. عنصر عاطفی در قیام حسینی را در دو رفتار و روش مشاهده می کنیم:

اول: واردکردن زنان هاشمی و کودکان در انقلاب، تا حدی که حتی کودک شیرخواره ای در آن حاضر شد که در روز دهم محرم در بحبوحه جنگ به دنیا آمد. وجود زنان بیت علوی و هاشمی در این دریای غم بی شک حس همدردی را برمی انگیزاند و قلب ها را متأثر کند؛ هرچند آن ها بی رحم و سنگدل بودند.

اما اطفال با قیام همراه شدند تا دلیلی باشند بر اینکه این قوم که از روی ترس و طمع می جنگند به حدی از پستی، خواری و زبونی رسیده اند که وصف ناشدنی است. قرآن کریم می فرماید «نَسُوا اَللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ خدا را فراموش کردند پس خداوند هم آنان را دچار خودفراموشی کرد»[3] و کار آن ها به اینجا رسیده بود که امام حسین(ع) به آن ها می گوید: «اگر گناهی باشد بزرگ سالان مرتکبش شده اند، گناه این کودکان چیست!؟»

با این همراهی زنان و کودکان بود که پشتوانه ای عمیق و عاطفی برای این قیام همراه شد و این قیام را به نقطه بارز حادثه های مصیبت بار طول تاریخ تبدیل کرد و احساسات و عواطف مسلمانان را تا این روزگار ما تحت تأثیر قرار داده است.

دوم: روش یادآوری و نصیحت که امام(ع) و یارانش(رض) از آن بهره جستند. امام(ع) مردم را متذکر می ساخت و می فرمود: «نَسَبم را بگویید، من کیستم؟ آیا پسر دختر پیامبرتان نیستم!؟» سپس ادامه می داد: «برای چه با من می جنگید!؟ آیا سنتی را تغییر داده ام یا بدعتی نهاده ام!؟». و در مقام آخر می فرمود: «اگر دینی ندارید و گمان می کنید عرب هستید، پس در دنیایتان آزاده باشید.» این سخن در اشاره به گروهی است که هنگامی که به خانه زنانِ رسالت هجوم بردند نه تنها دینشان را بلکه حتی آداب و رسوم عربیت را فراموش کردند. آداب و رسوم عربیتی که به آن عادت کرده بودند و بر آن متفق بودند.

همچنین می بینیم امام(ع) حال مردم را این گونه توصیف می کند: «دین لقلقه ای بر زبان هایشان است، بر آن مواظبت می کنند تا زمانی که زندگی شان فراخ باشد؛ و آنگاه که با بلایی آزموده می شوند، دین داران اندک اند.»

در آنچه گذشت مختصری از عناصر تشکیل دهنده این قیام و همچنین وضعیت امت را بیان کردیم: همان طور که گفتیم امت به حالت احتضار و مرگ رسیده بود و هیچ ابایی از درگیری نداشت و از ترس در بحرانی پیچیده زندگی می کرد، در حالی که حاکمان تلاش می کردند تا امت را به سوی منجلاب بکشانند، روح عزت و کرامت را بکشند، موجودیت تمدنی اش را تکه تکه کرده و او را از رسالت والایش دور کنند.
قیام حسینی و وضع کنونی ما

همان طور که گفتیم قیام حسین(ع) فقط یک مرحله تاریخی نیست، بلکه حالت امتی را نشان می دهد که به این وضع فجیع رسیده است و جنایتی تاریخی و ددمنشانه را مرتکب می شود.

امروزه از نو این حالت برگشته است؛ امت اسلامی در همان وضعی زندگی می کند که امت در زمان امام حسین(ع) زندگی می کرد و حاکمان امت از رسالت و تمدن و کیان اسلامی منحرف شده اند. این امت در بیم و ترس زندگی می کند و جز به کوتاه نفسی که می رود و می آید فکر نمی کند. چاره ای جز این نیست که جنبشی جدی وجدان این امت را تکان داده و بیدار کند و او را به سمت رشد بازگرداند.

باید این جنبش همه عناصری را که جنبش کربلا دارا بود را دارا باشد: رهبری مقدس و رسالت مدار که دارای منزلت و شرافت و مال باشد. رهبری که حجتی معتبر در اختیار دارد که حاکمان را مجازات و انحرافات آن ها را از رسالت آشکار کند؛ هم چنان که امت را به خاطر سکوت و کرنش ذلیلانه و حقیرانه مؤاخذه می کند. این رهبر لازم است شعارهایی مطرح کند تا شراره های انقلاب در جان مردم شعله ور گردد. او باید از جوهره متعهدانه قیام و اهداف حقیقی اش محافظت نماید و احساسات و عواطف امت را تحریک کند.

با این اوصاف، باید حسینی جدید برای این حرکت و زینبی دیگر و مردانی چون اصحاب حسین(ع) وجود داشته باشد و این امری محال است، چراکه برای هیچ انسانی ممکن نیست که همه ویژگی های حسین(ع) و عناصر قیامش را به صورت کامل را داشته باشد.

چون این امر محال است پس باید قطرات خونی ریخته شود و فداکاری های بسیاری انجام گیرد تا درمجموع قسمتی از عناصر حادثه کربلا شکل گیرد و وجدان این امت مرده تکان بخورد و حواسش بیدار گردد.

بر مسلمانان واجب است که همیشه توانایی لبیک به ندای اسلام را داشته باشند تا هنگامی که اسلام آنان را فریاد زد به یاری اش بشتابند تا شاید در این قطرات خون راه برگشتی به حقیقت رسالت باشد.

پی نوشت ها:

[1]. مائدة: ۵۰.

[2]. البته در تاریخ آمده است که امام شلوار و لباس یمانی خوبی را خواست. امام لباسی انتخاب کرد و او را پاره کرد تا آن را برندارند. بعضی از اصحاب به او گفتند چرا شلوارکی زیرش نمی پوشی و حضرت فرمود: این لباس اهل ذمّه است.

[3]. حشر: ۱۹.


بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم

ای کاش امام حسین سلام الله علیه را همانگونه که هست بدون غلو و اغراق و افراط و تفریط به مردم و جهان بشناسانیم!
نه با قمه زنی و شور های بدون شعور یا حتی کم شعور!

جالب است بدانید که هیچ کس به اندازه امام حسین نامش و ایام عزاداری اش در میان شیعیان مشهور و مطرح نیست!
اما به قول مرحوم قابل اهل فن بهتر میدانند :

در کدام بحث فقهی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟
در کدام بحث اخلاقی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟
در کدام بحث عقیدتی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟

آخر دین یا عقیده است یا احکام یا اخلاق! درهیچ کدام سخن امام حسین مطرح نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوستان به کتب حدیثی نگاه کنند! ببینند چند حدیث از امام حسین وجود دارد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
از همه ائمه کمترین میزان حدیث از امام حسین مطرح شده(تا آنجا که بنده میدانم اگر غیر از این است دوستان و شما بفرمایید)

آِیا این جفای به امام حسین نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند نفر از ما خطبه مختصر امام در باب توحید را که در کتاب تحف العقول است دیده و خوانده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟

بنده از همه دوستان تقاضا دارم حتما کتاب شریف حدیثی تحف العقول شیخ حرانی را مطالعه کنند و سخنان اندکی که از امام حسین در آنجا موجود است که در بخشی مجزا مرحوم حرانی جمع آوری کرده را ببینند!

ان شا الله که بتوانیم در راه آن حضرت که همان راه قرآن کریم است قدم برداریم! با تشکر از شما

چطور می توانیم در مشکلات همه چیز را زیبا ببینیم؟

بسمه تعالی
از زینب کبری علیها السلام در موقع اسارت سوال شد که این حادثه را چطور دیدی؟ جواب داد: به خدا همه چیز زیبا بود.
او همه چیز را کنار هم می بیند.شما اگر یک مجموعه زیبا را برش برش کنید و آن را تکه تکه نگاه کنید،زیبا نیست.
یک گل،وقتی همه اجزایش را با هم می بینیم زیباست ولی پرپر شده ی آن ناراحت کننده است.
حضرت زینب علیها السلام می گوید، من همه چیز را کنار هم گذاشتم و کل تصویر را می بینم که می گویم زیباست. آن بزرگوار از چه زاویه ای نگاه می کند به صحنه ی عاشورا که زیبایی می بیند؟
قطعا از زاویه ای بالاتر از زمان حال است!
مثل هواپیمای نقشه برداری که یک زاویه دید کلی را به دست می آورد.

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله

بنگر در کربلای وجودت در طرف امام حسین ایستاده ای یا در طرف یزید!!!!

بسمه تعالی
عاشورا، «انسان» را به «انسان» معرفى كرد! آنچه در اشقیاى كربلا بود، در همه هست. آنچه در شهداى كربلا بود نیز درهمه هست.
هر انسان حامل كربلایى است؛ هر وقت حق مى‏گوید و براى حق كار مى‏كند، حسین وجودش را بر كرسى خلافت پذیرفته است و هر وقت غضب و شهوت و آز را ترجیح مى‏دهد، یزید وجود خود را بر كرسى نشانده است.
خیلى راحت!

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله

[="Indigo"]

استاد;802013 نوشت:
از زینب کبری علیها السلام در موقع اسارت سوال شد که این حادثه را چطور دیدی؟ جواب داد: به خدا همه چیز زیبا بود.
او همه چیز را کنار هم می بیند.شما اگر یک مجموعه زیبا را برش برش کنید و آن را تکه تکه نگاه کنید،زیبا نیست.
یک گل،وقتی همه اجزایش را با هم می بینیم زیباست ولی پرپر شده ی آن ناراحت کننده است.
حضرت زینب علیها السلام می گوید، من همه چیز را کنار هم گذاشتم و کل تصویر را می بینم که می گویم زیباست. آن بزرگوار از چه زاویه ای نگاه می کند به صحنه ی عاشورا که زیبایی می بیند؟
قطعا از زاویه ای بالاتر از زمان حال است!
مثل هواپیمای نقشه برداری که یک زاویه دید کلی را به دست می آورد.

با سلام خدمت کارشناس محترم
بنده از هر زاویه ای که واقعه کربلا می نگرم مصیبت است چه زوایای جزیی و چه زوایای کلی!
دقیقا کدامین زاویه و نگاه است که کربلا را برای حضرت زینب س زیبا جلوه می دهد؟!!
آیا رویت ذبح برادر با زبان تشنه و پاره شدن گلوی شش ماه و لگد مال شدن این همه ابدان مطهر شهدا و به اسارت رفتن خاندان پیغمبر و شهادت دختر سه ساله وووو زیباست؟؟؟؟
مگر خود حضرت زینب سلام الله نبود که از قبل واقعه عاشورا برادر را به برگشت به مدینه ترغیب می کرد؟ و در لحظه وداع نیز خواهان بازگشت برادرش بود؟
این اجتماع نقیضین است که شخصی با گریه مانع از جهاد برادر باشد و بعد از شهادت این واقعه را زیبا ببیند؟!!
به نظر من حتی ممکن است این عبارت جمله ای جعلی از طرف امویان و ال زیاد باشد تا سرپوشی به همه جنایات خود زده و این واقعه را زیبا جلوه دهند.[/]


فهیمه.;804560 نوشت:
با سلام خدمت کارشناس محترم
بنده از هر زاویه ای که واقعه کربلا می نگرم مصیبت است چه زوایای جزیی و چه زوایای کلی!
دقیقا کدامین زاویه و نگاه است که کربلا را برای حضرت زینب س زیبا جلوه می دهد؟!!
آیا رویت ذبح برادر با زبان تشنه و پاره شدن گلوی شش ماه و لگد مال شدن این همه ابدان مطهر شهدا و به اسارت رفتن خاندان پیغمبر و شهادت دختر سه ساله وووو زیباست؟؟؟؟
مگر خود حضرت زینب سلام الله نبود که از قبل واقعه عاشورا برادر را به برگشت به مدینه ترغیب می کرد؟ و در لحظه وداع نیز خواهان بازگشت برادرش بود؟
این اجتماع نقیضین است که شخصی با گریه مانع از جهاد برادر باشد و بعد از شهادت این واقعه را زیبا ببیند؟!!
به نظر من حتی ممکن است این عبارت جمله ای جعلی از طرف امویان و ال زیاد باشد تا سرپوشی به همه جنایات خود زده و این واقعه را زیبا جلوه دهند.

با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی
طلیعه ورودتان را به این انجمن تبریک عرض نموده و از خداوند متعال سلامتی و سعادتمندی شما را مسالت دارم. با کسب اجازه از محضر استاد گرانقدرم چند جمله ای را در پاسخ به سوالتان تقدیم می‌کنم.

در خصوص سوال بسیار خوبی که مطرح نمودید باید عرض کنم نگاهی که حضرتعالی به مساله قیام عاشورا و مصائب آن دارید که البته نگاه حقی نیز هست همان نگرش جزئی به این واقعه است زیرا وقتی به اجزای گوناگون واقعه عاشورا می‌نگریم چیزی جز مصیبت و اشک و غم و ماتم و اندوه نیست و عزاداری و سینه زنی ما در ایام محرم و صفر به خوبی گویای همین حقیقت است.
اما باید توجه داشت که مصائب شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران باوفایش از زوایای دیگری نیز قابل تحلیل است که اتفاقا توجه به آن زوایای دیگر موجب مزید بصیرت و افزایش معرفت دینی انسان می شود.

یکی از آن زوایای مهم که باید مورد عنایت بسیار قرار گیرد این است که حضرت سید الشهدا امام مبین و انسان کامل است و از جمله خصائص انسان کامل علم به وقایع گذشته و آینده است.
بر این اساس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز عالم به تمامی حوادثی بودند که در این روز بر ایشان و فرزندان پاک واصحاب باوقا و اهل و عیال مطهرشان وارد می شود اما از آنجا که امر و رضایت الهی را در این مجاهدت می‌دیدند از مال و جان و ناموس خود دریغ ننموده و با همه اصحاب و فرزندان عزیز خود راهی این سفر شدند و گواه این علم و آگاهی نیز همان مبشره معروف حضرت در مدینه است که فرمود: در عالم رؤيا جدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که به من فرموده است: «ان الله شاء ان يراك قتيلا» و چون گفتند: پس اگر اين طور است، چرا اهل بيت و بچه ها را همراهتان مي بريد؟ پاسخ دادند: اين را هم جدم فرمود: «ان الله شاء ان يراهن سبايا»(1)

دقیقا توجه به همین آگاهی و علم امام به وقایع عاشورا و تسلیم بودن ایشان به امر و رضای الهی است که موجب جمیل بودن این واقعه از منظر حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌شود و این همان نگرش کلی برخواسته از معرفت انسان کامل است که علی رغم تقویب بنیه معرفتی انسان موجب رضایتمندی و زیباشناسی حقیقی وی شده و صبر و استقامت وی بعد از مشاهده این همه بلایا را موجب میشود و پرروشن است که این نگرش کلی به مقام والای انسان کلی هیچ منافاتی با پایبندی انسان به احکام عالم ماده و طبیعت که از جمله آن احکام، اشک ریختن و سوگواری کردن پس از شهادت عزیزان است نخواهد داشت.
با توضیحی که محضرتان تقدیم کردم پاسخ اشکال شما به مطلبی که در تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54423&p=804556&viewfull=1#post804556
درج فرمودید نیز روشن می شود. درست است که در بدو نظر طرح مباحث نظری امام شناسی در تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54423
خشک و بی روح و غیرقابل کاربردی می نماید ولی همان طور که سرکار خانم حبیبه و سرکار خانم یکی دیگه در آنجا فرمودند تامل و اندیشه در همین مباحث علمی و نظری است که معرفت انسان را به امام و غایت آفرینش خود و جهان پیرامونمان افزایش می دهد و اگر معرفت انسان نسبت به امام و غایت خلقت خویش افزایش یابد در بعد عمل نیز پیشروتر و شایسته تر خواهد بود همچنان که همین فرمایش حضرت زینب سلام الله علیها و تخریب بنیان بی اساس ظلم و ستم یزیدیان برخواسته از همان دارایی علمی ایشان در بعد نظری و معرفتی انسان کامل است.

در پایان این نکته را نیز یادآور می شوم که فرمایش حضرت زینب کبری سلام الله علیها که فرمود ما رایت الا جمیلا در اکثر کتب معروف تاریخی و روایی ثبت و ضبط است که از جمله آنها بحارالانوار، ج 45، ص 116 می باشد.

پینوشت:
1- بحارالانوار، ج 44 / ص 364.

فهیمه.;804560 نوشت:
دقیقا کدامین زاویه و نگاه است که کربلا را برای حضرت زینب س زیبا جلوه می دهد؟!!

سلام ووقت بخیر
در مورد این سوال مطالبی مفید وقابل استفاده در پست 4 موضوع زیر ثبت شده

[h=1]زیبایی های کربلا[/h]

اویس;804761 نوشت:
با عرض سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی
طلیعه ورودتان را به این انجمن تبریک عرض نموده و از خداوند متعال سلامتی و سعادتمندی شما را مسالت دارم. با کسب اجازه از محضر استاد گرانقدرم چند جمله ای را در پاسخ به سوالتان تقدیم می‌کنم.

در خصوص سوال بسیار خوبی که مطرح نمودید باید عرض کنم نگاهی که حضرتعالی به مساله قیام عاشورا و مصائب آن دارید که البته نگاه حقی نیز هست همان نگرش جزئی به این واقعه است زیرا وقتی به اجزای گوناگون واقعه عاشورا می‌نگریم چیزی جز مصیبت و اشک و غم و ماتم و اندوه نیست و عزاداری و سینه زنی ما در ایام محرم و صفر به خوبی گویای همین حقیقت است.
اما باید توجه داشت که مصائب شهادت حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یاران باوفایش از زوایای دیگری نیز قابل تحلیل است که اتفاقا توجه به آن زوایای دیگر موجب مزید بصیرت و افزایش معرفت دینی انسان می شود.

یکی از آن زوایای مهم که باید مورد عنایت بسیار قرار گیرد این است که حضرت سید الشهدا امام مبین و انسان کامل است و از جمله خصائص انسان کامل علم به وقایع گذشته و آینده است.
بر این اساس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نیز عالم به تمامی حوادثی بودند که در این روز بر ایشان و فرزندان پاک واصحاب باوقا و اهل و عیال مطهرشان وارد می شود اما از آنجا که امر و رضایت الهی را در این مجاهدت می‌دیدند از مال و جان و ناموس خود دریغ ننموده و با همه اصحاب و فرزندان عزیز خود راهی این سفر شدند و گواه این علم و آگاهی نیز همان مبشره معروف حضرت در مدینه است که فرمود: در عالم رؤيا جدم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم که به من فرموده است: «ان الله شاء ان يراك قتيلا» و چون گفتند: پس اگر اين طور است، چرا اهل بيت و بچه ها را همراهتان مي بريد؟ پاسخ دادند: اين را هم جدم فرمود: «ان الله شاء ان يراهن سبايا»(1)

دقیقا توجه به همین آگاهی و علم امام به وقایع عاشورا و تسلیم بودن ایشان به امر و رضای الهی است که موجب جمیل بودن این واقعه از منظر حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌شود و این همان نگرش کلی برخواسته از معرفت انسان کامل است که علی رغم تقویب بنیه معرفتی انسان موجب رضایتمندی و زیباشناسی حقیقی وی شده و صبر و استقامت وی بعد از مشاهده این همه بلایا را موجب میشود و پرروشن است که این نگرش کلی به مقام والای انسان کلی هیچ منافاتی با پایبندی انسان به احکام عالم ماده و طبیعت که از جمله آن احکام، اشک ریختن و سوگواری کردن پس از شهادت عزیزان است نخواهد داشت.
با توضیحی که محضرتان تقدیم کردم پاسخ اشکال شما به مطلبی که در تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php...l=1#post804556
درج فرمودید نیز روشن می شود. درست است که در بدو نظر طرح مباحث نظری امام شناسی در تاپیک
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54423
خشک و بی روح و غیرقابل کاربردی می نماید ولی همان طور که سرکار خانم حبیبه و سرکار خانم یکی دیگه در آنجا فرمودند تامل و اندیشه در همین مباحث علمی و نظری است که معرفت انسان را به امام و غایت آفرینش خود و جهان پیرامونمان افزایش می دهد و اگر معرفت انسان نسبت به امام و غایت خلقت خویش افزایش یابد در بعد عمل نیز پیشروتر و شایسته تر خواهد بود همچنان که همین فرمایش حضرت زینب سلام الله علیها و تخریب بنیان بی اساس ظلم و ستم یزیدیان برخواسته از همان دارایی علمی ایشان در بعد نظری و معرفتی انسان کامل است.

در پایان این نکته را نیز یادآور می شوم که فرمایش حضرت زینب کبری سلام الله علیها که فرمود ما رایت الا جمیلا در اکثر کتب معروف تاریخی و روایی ثبت و ضبط است که از جمله آنها بحارالانوار، ج 45، ص 116 می باشد.

پینوشت:
1- بحارالانوار، ج 44 / ص 364.


سلام و عرض ادب
بله فرمایش شما کاملا درست است.
بنده به این مساله دقت نداشتم.
از اینکه پاسخ بنده را با جامعیت کامل ارائه نمودید از شما متشکرم:Gol:
اگر چه دوست داشتم سوالی که از کارشناس استاد پرسیدم ، ایشان ما را قابل دانسته و قبول زحمت کرده و خودشان به این سوال پاسخ می گفتند!

استاد;749837 نوشت:
در روایت آمده است: «امام حسین(ع) در گوش مردی چیزی فرمود، بعد از جدایی فوراً تمام موی سر آن مرد سفید شد!»

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
امیدوارم به این سوال بنده جواب بدهید.
مگر نه این است که انبیا و امامان مامورند تا به فراخور قابلیات و استعداد افراد فیض رسانی داشته باشند و همه آنها تابع فرمایش رسول اکرم صلی الله اند که فرمود: امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم!
حال سوال اینجاست که چرا امام حسین علیه السلام از این قاعده پیروی نکرده و مطلبی را در گوش مردی القا می کنند که باعث سفیدی موی ان مرد می شود؟
در ضمن لطفا سند این روایت را نیز بیان بفرمایید.

فهیمه.;804942 نوشت:
با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
امیدوارم به این سوال بنده جواب بدهید.
مگر نه این است که انبیا و امامان مامورند تا به فراخور قابلیات و استعداد افراد فیض رسانی داشته باشند و همه آنها تابع فرمایش رسول اکرم صلی الله اند که فرمود: امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم!
حال سوال اینجاست که چرا امام حسین علیه السلام از این قاعده پیروی نکرده و مطلبی را در گوش مردی القا می کنند که باعث سفیدی موی ان مرد می شود؟
در شمن لطفا سند این روایت را نیز بیان بفرمایید.

سلام علیکم
بله مردان الهی به قدر عقول مردم با ایشان صحبت می کنند اما سوال اینجاست که شما چرا فکر می کنید سفید شدن موی آن فرد مساوی با ضرر کردنش بوده است؟؟؟؟
حتی اگر آن فرد جان می داد هم مشکلی نبود. چرا؟
چون اولا صحبت به قدر عقول یعنی امام باعث گمراهی کسی نمی شود و تمام افعال و گفتار او در مسیر هدایت و سعادت ابدی افراد است ولو طرف جانش را از دست بدهد،مثلا در یک جنگ امام فرمان جهاد می دهد و بسیاری جان خود را از دست می دهند در حالی که شاید صلح ولو به قیمت از بین رفتن اعتقادات میسر بوده است. با طرز فکر شما در مورد فرمان جهاد هم به امام معصوم اشکال وارد است زیرا از دست رفتن جان بالاتر از سفید شدن موست.
در خطبه همام نهج البلاغه به صراحت آمده است که بعد از بیان امام همام ناله ای زد و مرد.
امام اگر مصلحت بداند چیزی می گوید که به نفع سعادت ابدی افراد باشد، چون حکیم است و حکمت گاهی اقتضای اموری به ظاهر غیر معمول دارد.

سند روایت را نیز از دوستان انجمن حدیث بپرسید. بنده به اعتماد به مرحوم آیت الله العظمی بهجت این مطلب را نقل کردم.
موفق باشید.

میل به سمت نور و ظلمت به اختیار خودت است.

بسمه تعالی
حسین‌ابن‌علی (ع) در عاشورا تابلوی کاملی از انسان ارائه داد. شهدای کربلا انسان‌اند. ریشه‌ی آنچه می‌کنند در انسانیتشان نهفته است. اشقیاء کربلا هم انسان‌اند. ریشه‌ی آن شرارتی را هم که می‌کنند در خلقت آن‌ها است.
جهل و عقل؛ آنچه اشقیاء کربلا انجام دادند همه‌ی جهل نبود. جهل دایره‌اش وسیع‌تر است. آنچه را هم که شهدای کربلا نشان دادند همه‌ فطرت انسانی نبود. قسمت از این فطرت انسانی بود. پس در حقیقت مجموعه‌ی اشقیاء و شهدا تابلوی انسان‌اند. همان چیزی که اشقیای کربلا با آن تحریک می‌شدند که شرارت‌هایشان را انجام بدهند در من و جنابعالی هم هست؛ که آن، جهلمان است؛ و همان چیزی که از شهدای کربلا را در آن ایثارگری‌ها موفق کرد نور آنها بود. فطرت آنها بود. این در ما هم هست؛ یعنی انسان هم حاوی اشقیاء کربلا است و هم حاوی شهدای کربلا است.
پس بحث کربلا بحث انسان مطرح است. نه اینکه یک قصه‌ای و یک تاریخی در گذشته. قصه‌ی همین‌الان و همین ساعت ما است؛ یعنی کربلا در وجود ما است. جنگ عاشورا از درون ما به بیرون سرزده. آنچه در درون انسان‌ها بود در جریان کربلا رونمایی شد. عاشورا روز رو نمایی عقل و جهل انسان است.
این مقدماتی هم که پیش آمد تا حضرت بچه‌ها و خانواده‌اش را بیاورد، برای این است که اشقیاء فرصتی داشته باشند که جهل خودشون را کامل ارائه بدهند نه ناقص و این مشکلات و دشواری‌ها که برای شهدای کربلا پیش آمد برای این بود که شهدای کربلا نور خودشان، باطن خودشان، عقل خودشان، معرفت خودشان را بروز بدهند؛ نه ناقص.
ببینید حضرت چه جور کار کرده است؛ یعنی علت این که جهل با تمام وجود وارد شده است در صحنه‌ی کربلا این است که عقل با تمام وجود وارد صحنه شده است. ببینید من مثال ساده ای برایتان بزنم. تیم فوتبال پیروزی و استقلال یک روزی که مثلا می‌خواهند یا این برنده نهایی لیگ باشد یا آن برنده، هر کدام با تمام وجود می‌آیند. چون یکی با تمام وجود می‎آید آن دیگری نمی تواند با تمام وجود نیاید.

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله

[="Indigo"]

استاد;805097 نوشت:
همان چیزی که اشقیای کربلا با آن تحریک می‌شدند که شرارت‌هایشان را انجام بدهند در من و جنابعالی هم هست؛ که آن، جهلمان است؛ و همان چیزی که از شهدای کربلا را در آن ایثارگری‌ها موفق کرد نور آنها بود. فطرت آنها بود. این در ما هم هست؛ یعنی انسان هم حاوی اشقیاء کربلا است و هم حاوی شهدای کربلا است.

با تشکر از مطالب خوبتان
لطفا بفرمایید با اقداماتی باید خود را درمسیر فطرت نگه داشت و از بیراهه جهل در امان بود؟[/]

فهیمه.;805412 نوشت:
با تشکر از مطالب خوبتان
لطفا بفرمایید با اقداماتی باید خود را درمسیر فطرت نگه داشت و از بیراهه جهل در امان بود؟

سلام علیکم
با علم و معرفت آموزی. چگونه؟
اول باید روی اصول اعتقاداتتان متمرکز شوید و با مطالعه کتابهایی در زمینه توحید ،معاد ،نبوت ،عدل الهی و امامت اعتقادات خود را بازنگری کرده و ضعفهایش را اصلاح کنید، منتها رمان وار نخوانید بلکه با دقت و تامل.
بعد از اصول اعتقادات نوبت به فروع می رسد.
مثلا می توانید یکدوره کتابهای شهید مطهری را مطالعه کرده تا با مسائل اسلام آشنا شوید.
خلاصه اینکه برای کسب علم و معرفت باید تلاش کرد و هیولای جهل را شکست داد.
موفق باشید.

کشته ی اشک یعنی چه؟

بسمه تعالی
انسان عاشق عشقه. دلش میخواد عاشق باشه و گریه یکی از علائمشه. حسین بن علی علیه السلام هم خداوند شعلة دائم اشک قرارش داده.
تو شبهای شام غریبان که شمع به دست میگیرید، باد میزنه شمعتونو خاموش میکنه. بعد شمعتون رو می‎برید پیش یکی که هنوز شمعش روشنه تا با آتش اون، مال خودتون رو روشن کنید.
مشعل روشن، عشق حسین بن علی علیه السلام است هر کسی پیش او بره، چراغِ خاموشش رو روشن میکنه. کشتة اشک (قتیل العبره) یعنی این. همونطوری که زمزم رو دادند به اسماعیل، اشک رو دادند به حسین بن علی علیه السلام.

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله

[="Indigo"]

استاد;805609 نوشت:
کشتة اشک (قتیل العبره) یعنی این

با سلام خدمت کارشناس گرامی
میشه معنای قتیل العبره رو بیشتر توضیح بدید؟
آخه چرا امامی که خلیقه خداوند در روی زمینه و همه عوالم به وجود اون وابسته است بخاطر گریه کردن امثال بنده خودش رو به کشتن بده؟؟؟[/]

فهیمه.;806129 نوشت:
آخه چرا امامی که خلیقه خداوند در روی زمینه و همه عوالم به وجود اون وابسته است بخاطر گریه کردن امثال بنده خودش رو به کشتن بده؟؟؟

سلام علیکم
اولا کجا گفتیم که امام به خاطر اشک ما خودش را به کشتن داده است؟ بزرگوار شما سوالی می کنید که اگر قدری تامل کنید خودتان غیر معقول بودنش را در می یابید.
مطلبی هم که از آیت الله حائری نقل شد به هیچ وجه مُشعِر چنین معنایی نیست.
توضیح بیشتر کلام نقل شده اینست که امام حسین علیه السلام به واسطه ایثار فوق العاده ای که کردند خداوند به ایشان مقامی داده است که به واسطه اشک ساده ای که ما می ریزیم به ما عنایت می کنند.
این مقام و اذن خداوند برای ما فایده دارد و در واقع لطف و رأفت فوق العاده امام علیه السلام به ماست.
امام برای خدا مخلصانه آن فدا کاری عظیم را کردند و خداوند هم این مقام را به ایشان عنایت کردند و سودش را هم ما می بریم.
موفق باشید.

عاشورا عبرتی برای همه ی زمانها

بسمه تعالی
عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوت‎ها، هزار سال است که عده‎ای از نور به ظلمت می‎روند «وَ الَّذینَ کفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات‎» و به خاطر ولایت الله، عده‎ای هزار سال است از ظلمت به نور می‎روند. فاصله این‎ها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟ چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند.
بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است. ظلم‎هایی در این عصر می‎شود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود. بالعکسش هم هست. پاک‎هایی پیدا می‎شوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاک‎هایی نبودند. این‎ها به خاطر ولایت الله است. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ‎ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» . اصل ولایت است. انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور می‎رود.
طاغوت اسم خاصی ندارد. هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، می‎شود طاغوت. ظلمتش را زیاد می‎کند. اما هنگامی با ولایت الله است که از ظلمت به نور می‎رود.
شما می‎گویید من با نماز از ظلمت به نور می‎روم یا با ولایت الله از ظلمت به نور می‎روم؟ نه؛ با نماز نمی‎روی، با ولایت می‎روی. وقتی ولایت نبود، انسان را دور می‎کند از خدا.
به عاشورا نگاه کن. مگر عاشورایی‎ها نماز نمی‎خواندند؟ نماز بی ولایت می‎خواندند. شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امربه‎معروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صله‎رحم. همه این‎ها را انجام می‎دادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند و این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر (آیت الله خامنه‎ای) حواسم هست و اقتدا کرده‎ام، حرف‎های دیگران هر که باشند حواست را پرت نکند.

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله

ایثار سید الشهدا فوق العاده بود فوق العاده

بسمه تعالی
آنچه ابراهیم انجام می‎دهد در این حد است که زن و بچه خود را در صحرایی می‎برد که نه آب، غذا و نه زیلویی در آنجاست.
اما حسین بن علی علیه‎السلام زن و بچه خودش را درجایی می‎آورد که دیگر دوستی نمانده و همه شهید شده‎اند. مدافعی از این هشتادوچهار زن و بچه نیست و همه به شهادت رسیده‎اند.
اگر ابراهیم علیه السلام زن و بچه خودش را درجایی قرار داد که دوست نبود، دشمن هم نبود. اما حسین بن علی علیه‎السلام باید امتحانش سخت‎تر از ابراهیم باشد چرا که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «علماء امتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل» یعنی علمای امت من بالاتر از انبیاء بنی‎اسرائیل‎اند و به دلیل این که از امت آخرین است و در حال تکامل و پیشرفت است.
یعنی زن و بچه خود را درجایی قرار می‎دهد که دوست نیست اما هرچه بگویی دشمن است دشمن عادی نیستند. دشمنی هستند که نه‎تنها دین ندارند و به معاد معتقد نیستند؛ بلکه مردانگی و جوانمردی هم ندارند که فرمود «یا معشر آل ابى سفیان ان لم یکن لکم دین و کنتم‎ لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم‎» به آنها پیشنهاد کرد در حد مشرکین باشید. مثل عهد جاهلیت که تا مردی زنده بود به سمت حرم او نمی‎رفتند برای شما هم یک پیشنهاد دارم اول کار مرا بسازید، بعد به سمت حرم من بروید.

آیت الله حائری شیرازی حفظه الله