عقلانیت ، عقلانیت مدرن ، عقلانیت دینی ، مدرنیته

توکل و عقلانیت ؛ چگونه امکان پذیر است؟

سلام خدمت کارشناس محترم و دوستان ...

سوال من این بود مگر امکان دارد کسی توکل کند ( وکیل برای خودش انتخاب کند و جاره امور را دست او بسپارد و به نتیجه راضی باشد ) و ادعای عقلانیت هم بکند !!!

ممنون ...

آیا گریزی از عقلانیت مدرن وجود دارد؟

با عرض سلام و خسته نباشید
ابتدا بنده مقدمه ای عرض کنم و سپس سوالم را مطرح کنم . مدرنیته تقریبا از قرن پانزدهم در اروپا و غرب شروع شد . اندیشه هایی ازقبیل اومانیسم ناشی از مدرنیته است که در این اندیشه انسان خدای خود است . اما عقلانیتی که در مدرنیته وجود دارد نوعی عقلانیت خود بنیاد است . عقلانیت خودبنیاد به این معنی است که عقل به هیچ چیز اعتماد نمی کند . یعنی عقل مدرن به ما می گوید که من باید بفهمم و سپس عمل کنم به آن چه می دانم . مدرنیته دین را امری راز آلود می داند . یعنی دین را چیزی می داند که انسان نمی تواند بفهمد چرا باید این دین و دستوراتش را داشته باشد و عمل کند و باید سر بنهد به آن . این جا است که مدرنیته و عقلانیت مدرن مقاومت می کند و می گوید من به چیزی که از آن سر در نمی آورم ایمان نیاورده و اعتقاد نخواهم داشت و عمل نخواهم کرد . به عنوان مثال ما در مورد حضرت علی (علیه السلام) می گوییم که ایشان امام است . عالم است . به طرق آسمان از طرق زمین آگاه تر است و شروع می کنیم به ذکر فضایل امیرالمومنین . بعد به بشر می گوییم: ای بشر ، اون علی همه ی آن چه که لازم است را می داند . حالا اون علی داره به تو می گه نماز بخون . روزه بگیر . خلاصه اش این می شود که ((علی (علیه السلام) چیزی را می داند که تو نمی دانی . حالا که نمی دونی بیا بشو شیعه ی علی . یعنی دنباله رو علی باش.)) یا در مورد خداوند هم همین را می گوییم . می گوییم که خداوند همه چیز را می داند . خداوند می داند که خوب و بد تو چیست . بنابراین یک پیغمبر را فرستاده و به او وحی کرده و بهش گفته که چه کار کن . علما هم از قرآن و سخنان پیغمبر و اهل بیت رفتند اون چیزی که خدا گفته در می آورند و به تو می گویند و مثلا می شه رساله توضیح المسائل . اما عقل مدرن می گه مگه من چلاغم . مگه مغز من تاب داره . مگه من چمه . علی (علیه السلام) عالم طرق آسمان و زمین است که باشد . امام صادق (علیه السلام) هم همه چیزدان است که باشد . ایشان باید برای من توضیح دهند که چرا باید فلان کار را انجام دهی ؟ باید توضیح دهند که چرا باید هر روز نمازبخوانم ؟ چرا نبایدبه نامحرم نگاه کنم ؟ چرا باید گرسنگی بکشم و روزه بگیرم؟ اما عقلانیت دینی می گوید که عقل بشر برای او کافی نیست . باید این عقل یک جاهایی خفه شود و بگذارد خداوند به او بگوید که چه باید بکنی؟ انسان مدرن قبول نمی کند؟ نمی تواند قبول بکند . هرچه بهش می گی اعتماد کن ، اعتماد نمی کند . یکی از دلایلش این است که چرت و پرت هایی به نام خدا کشیش های قرون وسطی به خورد او داده اند و سوء استفاده های زیادی کرده اند . مثلا بهشت می فروختند و ... . اگر فرض شود که انسان یک سری چیزها نمی داند و باید اعتماد کند ممکن است یک سری چیزهایی به نام خدا به نام او ببندند . حالا من به نقد مدرنیته کار ندارم و کاری ندارم که مدرنیته چه بلاهایی سر بشر امروز آورده است . انسان مدرن ، انسان نیست بلکه بشر است . حیوان است . حیوان ناطق . انسان مدرن از صبح تا شب فکر شکم و لذت است . انسان مدرن در اوج رفاه افسرده است . انسان مدرن عشق را نمی تواند بفهمد و نمی فهمد . زیرا زمانی که خدا رفت بدترین بلاها سر بشر می آید و خدا از دنیای مدرن رفته است . به قول نیچه ما خدا را کشتیم . حال اولین سوال این است که چگونه به انسان مدرن بگوییم که بیا و اعتماد کن . بیا و اعتماد کن به این که خدا می داند و تو نمی دانی و باید به وحی او اعتماد کنی؟ ببینید انسان مدرن این چیز را محال می داند . نمی دانم آیا واضح می گویم یا نه؟ انسان مدرن حتی اگر هم بخواهد اعتماد کند ساختارش طوری است که نمی تواند اعتماد کند به چیزی که نمی داند . آیا این که انسان مدرن به چیزی که چیزی درباره اش نمی داند اعتماد نمی کند چیز بدی است برای او ؟ آیا عقلانی نیست که اعتماد بکنیم به آن چه که نمی دانیم . این سوال اول من بود . اما سوال مهمتر من این است که فرض کنید ما اصلا قبول کردیم که باید اعتماد کنیم . حال بیاییم به چه اعتماد کنیم ؟ فرض کنید می گویند به قرآن . در قرآن آیه داریم که می گوید ((یدالله فوق ایدیهم )) . آیا این خدایی که عالم است دست دارد؟ دست او چند انگشت دارد؟ طول هر انگشت او چقدر است؟ می بینیم که اگر عقل خودمان را به کار نیندازیم باید خدای دست دار را قبول کنیم. بنابراین آیه را تفسیر می کنیم . اما با چه ؟ با عقلمان . اما مگر عقل ما می رسد به این که کلام خدا را تفسیر کنیم؟ عقل ما می تواند اسیر اوهام شود . اسیر تمنیات شود . اسیر هیجانات شود . پس چه دلیلی داریم که با عقلمان آیات را تفسیر کنیم ؟ در مورد کلام اهل بیت هم همینطور . اگر کلام اهل بیت را با عقلمان تفسیر نکنیم هم مشکلاتی پیش می آید. (این حرف را حتما بگویید که قبول دارید یا نه؟ ) اما چه دلیلی دارد که به عقل وهمناک خود اعتماد کنیم . این جا به یک دور می رسیم . عقلمان ناقص است و بنابراین باید به وحی و کلام معصوم مراجعه کنیم. آن جا هم می بینیم که عقلمان را باید به کار بیندازیم . عقلی که ناقص است . عقلی که عقده ای ممکن است باشد . باورتان نمی شود من بعضی اوقات می بینی با یک مرد 50 ساله می بینی صحبت می کنم و می بینم که این چه چرت و پرت هایی می گوید . یک راهش این است که مثل ابن تیمیه بیاییم و کلا عقل را ول کرده و بگوییم خدا دست دارد . آیا این کار را انجام دهیم ؟ حالا چه کار کنیم ؟ چگونه در دور باطل نیفتیم ؟ بگذارید طوری دیگر بگویم. وقتی کلام خدا و معصومین را باید با عقل خود بسنجیم این نوعی عقلانیت خودبنیاد یا همان عقلانیت مدرن است به سبک دینی . یعنی در واقع ما می گوییم که کلام خدا چگونه باشد . ما می گوییم که معصوم چه بگوید. معصوم به ما نمی گوید که چه کن . ما حرف خود را در دهان خدا و معصومین می اندازیم و سپس عمل می کنیم . آن چیز که خود می خواهیم از معصومین می گیریم نه آن چیزی که آن ها می خواهند به ما بگویند . این می شود نوعی عقلانیت مدرن . این عقلانیت دینی نیست. آن وقت چیزی که این وسط کار می کند هوای نفس است . هوای نفس با عقل ما مخلوط شده و کلام خدا و اهل بیت را تفسیر می کند و بنابراین دینی که می خواهد ما را بسازد ما را خراب می کند . بنابراین شاید ما نمی توانیم عقلانیت خودبنیاد نداشته باشیم زیرا در دور باطلی که گفتم می افتیم . عقلانیت خودبنیاد دینی و عقلانیت خودبنیاد مدرن هم که چیزی جز سیطره ی حیوانیت نیست. این طوری که معلومه نمی شود از خودبنیادی عقل فرار کرد . حالا چه کنیم ؟