سلام دوستان خوبین؟
میخوام کمکم کنید،شاید خیلی کارام اشتباه بوده اما الان بهم مشورت بدین
من یه دختر تنهایی بودم که هیچ کیسو نداشت یه روز وقتی رفتم حرم آقا امام رضا دعا کردم گفتم اقا اوونی که قراره برسونی و یه روز سقف زندگیم میشه رو یکم زودتر برسون که هم دارم از تنهایی دق میکنم هم اینکه به گناه نیوفتم اخه میگن اقا ،اقای عاشقاست
تقریبا همون سال یعنی دقیقا
2سال پیش یه کی از همکلاسیام اومد جلو البته برای دوستی با اصرار دوستام قبول کردم من هیچ حسی نسبت بهش نداشتم و با هر بهونه ای یه دعوایی راه مینداختم
اما اون صبورانه همه بداخلاقی هامو تحمل میکرد و دم نمیزد حتی یه بار سر یه دعوای جزیی زدم تو گوشش...
همه ای روزا گذشت و اون منو با مهربونیاشو اخلاقش عاشق خودش کرد
به پیشنهاد من صیغه محرمیت بین خودمون خوندیم تا خدا هم همیشه همراهموون باشه
ما با هم زندگی کردیم با عشق هم جون گرفتیم...
اما من یه اشتباه کردم یه بار که مامانم اینا نبودن اونو اوردم خونمون،البته از نظر شرعی گناه نداره گفتم که ما محرم بودیم
شب پیشم موندو این باعث شد مادرش بفهمه
حالا مادرش راضی به رابطمون نیست،میگه وقتی تو رفتی خونشون از کجا معلوم دختر خوبیه،حق داره نمیشه به آدما اعتماد کرد اما به اون خدای احد و واحدی که هممون بهش
اعتقاد داریم اولین پسری که دستم و گرفت اون بود اونم وقتی حلال همیم و گناهی نیست،حالا ما نمیتونیم نمیتونیم واسه ی ثانیه از هم دل بکنیم
بدون هم میمیریم ،هر چی با مامانش حرف زد ر اضی نشد،میگه خودت با مادرم حرف بزنه خودتو بهش ثابت کن اما اخه من چی بگم؟؟؟؟چچجوری از شرافتم که فقط اون بالا سری میدونه که گناهی نکردم دفاع کنم
دارم داغووون میشم کمک کنید لطفا...