روايات‌ اسرائيلى

كعب‌الاحبار و ورود اسرائيليات‌ به‌ برخى‌ منابع‌ اسلامى‌!

با سلام

كعب‌الاحبار در سال‌ 18ق‌ در زمان‌ خلافت‌ عمر مسلمان‌ شد و اين‌ در حالى‌ بود كه‌ عمر به‌ بيت‌المقدس‌ رفته‌ بود.
وقتى‌ خليفه‌ درآن‌جا با كعب‌الاحبار روبه‌رو شد، از مسلمان‌ شدن‌ او خوشحال‌ گرديد و به‌ او گفت‌: آيا ميل‌ دارى‌ كه‌ با من‌ به‌ مدينه‌بيايى‌ تا قبر پيامبر«صلى‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌» را زيارت‌ كنى‌ و از زيارت‌ او لذت‌ ببرى‌؟
او گفت‌: آرى‌ يا اميرالمؤمنين‌چنين‌ خواهم‌ كرد. 1

كعب‌الاحبار به‌ مدينه‌ سفر كرد و به‌ زودى‌ موقعيت‌ ويژه‌اى‌ يافت‌.
او با تكيه‌ بر كتاب‌هاى‌ قديمى‌ كه‌ در اختيار داشت‌، مطالب‌ خود را بيان‌ مى‌كرد و عمر به‌ سخنان‌ او گوش‌ مى‌داد و مردم‌ را در شنيدن‌ سخنان‌ او آزاد گذاشته‌ بود و مردم‌سخنان‌ او را مى‌شنيدند و براى‌ همديگر نقل‌ مى‌كردند.2

كعب‌ مدعى‌ بود كه‌ همه‌ چيز در تورات‌ مكتوب‌ است‌.
يك‌ وجب‌ از زمين‌ نيست‌ كه‌ در تورات‌ از آن‌ ياد نشده‌ باشد و هرچيزى‌ كه‌ تا قيامت‌ اتفاق‌ مى‌افتد در تورات‌ آمده‌ است‌. 3
روزى‌ كعب‌الاحبار در مجلس‌ عمر راجع‌ به‌ عرش‌ سخنى‌ گفت‌ و اظهار داشت‌ كه‌ خداوند پيش‌ از خلقت‌، در صخره‌اى‌از بيت‌المقدس‌ قرار داشت‌!
على‌«عليه‌السلام‌» كه‌ درآن‌ مجلس‌ حاضر بود، به‌ عنوان‌ اعتراض‌ مجلس‌ را ترك‌ كرد.:Sham:
خليفه‌ او را قسم‌ داد كه‌ برگردد و امام‌ برگشت‌ و سخن‌ او را رد كرد. 4

ابن‌ ابى‌الحديد نقل‌ مى‌كند كه‌ على‌«عليه‌السلام‌» همواره‌ مى‌گفت‌: كعب‌الاحبار كذاب‌ است‌.:Sham: 5
هم‌چنين‌ زراره‌ مى‌گويد: نزد امام‌ باقر«عليه‌السلام‌» در مسجدالحرام‌ نشسته‌ بودم‌، مردى‌ به‌ نام‌ عاصم‌ بن‌ عمر آمد و به‌امام‌ گفت‌:

كعب‌الاحبار مى‌گفت‌: هر بامدادى‌ كعبه‌ به‌ بيت‌ المقدس‌ سجده‌ مى‌كند.
امام‌ باقر«عليه‌السلام‌» فرمود: «نظرتو درباره‌ اين‌ سخن‌ چيست‌؟»
آن‌ مرد گفت‌: سخنى‌ درست‌ است‌ و حق‌ آن‌ است‌ كه‌ كعب‌الاحبار مى‌گويد.



امام‌باقر«عليه‌السلام‌»خشمگين‌ شده‌، فرمود: «هم‌ تو و هم‌ كعب‌الاحبار دروغ‌ مى‌گوييد». 6:Sham:

يكى‌ از معترضان‌ سر سخت‌ كعب‌الاحبار ابوذر غفارى‌ بود. هنگامى‌ كه‌ در مجلس‌ عثمان‌ سخنى‌ طبق‌ رأى‌ خليفه‌ گفت‌، ابوذر با عصاى‌ خود او را زد و گفت‌:
ای یهودی زاده! تو دین ما را به ما یاد می دهی7



با وجود اين‌، جاى‌ تعجب‌ است‌ كه‌ ابن‌ طاووس‌ كعب‌ را از خواص‌ اصحاب‌ حضرت‌ على‌«عليه‌السلام‌» مى‌داند و آن‌ رامستند به‌ روايتى‌ مى‌كند كه‌ در كتابى‌ در مجموعه‌ قديمى‌ ديده‌ است‌. 8 :Labkhand:


حقيقت‌ اين‌ است‌ كه‌ كعب‌الاحبار در واقع‌ مسلمان‌ نشده‌ بود، بلكه‌ با پوشش‌ اسلام‌، اصالت‌ و موجوديت‌ فرهنگ‌اسلام‌ را نشانه‌ رفته‌ بود و حرف‌ هايى‌ كه‌ از او نقل‌ شده‌ و كتاب‌هاى‌ حديثى‌ و تفسيرى‌ اهل‌ سنت‌ پر از آن‌ هاست‌، بيشتر اين‌ هدف‌ را دنبال‌ مى‌كند كه‌ تورات‌ بر قرآن‌، و بيت‌ المقدس‌ بر كعبه‌ برترى‌ دارد، و چون‌ ميان‌ مردم‌ به‌ عالم‌معروف‌ شده‌ بود و از سوى‌ خلفا تشويق‌ مى‌شد در موارد بسيارى‌ برخى‌ از اصحاب‌ مشكلات‌ علمى‌ خود را از وى‌مى‌پرسيدند و او چيزهاى‌ عجيب‌ و غريبى‌ مى‌گفت‌ و مدعى‌ بود كه‌ آن‌ها را از تورات‌ و كتاب‌هاى‌ ديگرى‌ كه‌ در اختياراوست‌ نقل‌ مى‌كند.
يكى‌ از كسانى‌ كه‌ همواره‌ از او مى‌پرسيد و نقل‌ روايت‌ مى‌كرد ابوهريره‌ بود .

كعب‌الاحبار مطالبى‌ را از تورات‌ نقل‌ مى‌كرد و چون‌ كسى‌ نبود كه‌ آن‌ مطالب‌ را با تورات‌ تطبيق‌ بدهد، آن‌ها رامى‌پذيرفتند، در حالى‌ كه‌ برخى‌ منقولات‌ كعب‌ از تورات‌ كه‌ در كتاب‌هاى‌ حديثى‌ اهل‌ سنت‌ آمده‌ اصلاً در تورات‌نيست‌.



مثلاً در روايتى‌ از وى‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ گفت‌: تورات‌ چنين‌ آغاز مى‌شود: «الحمدلله الذى‌ خلق‌ السموات‌ والارض‌ و جعل‌الظلمات‌ و النور ثم‌ الذين‌ كفروا بربهم‌ يعدلون‌» و چنين‌ پايان‌ يافته‌ است‌: «الحمدلله الذى‌ لم‌ يتخذ ولداً» تا «و كبره‌ تكبيرا». 9



تورات‌ زمان‌ كعب‌ الاحبار به‌ همان‌ صورت‌ كه‌ بوده‌ اكنون‌ در اختيار ماست‌ و هرگز چنين‌ جملاتى‌ در هيچ‌ يك‌ از اسفارتورات‌ وجود ندارد.

اين‌ سخن‌، علاوه‌ بر اين‌ كه‌ دروغ‌ است‌، اين‌ هدف‌ شيطانى‌ را دنبال‌ مى‌كند كه‌ آيات‌ قرآنى‌ برگرفته‌از تورات‌ است‌.
هم‌چنين‌ او روايات‌ بسيارى‌ را با هدف‌هاى‌ ويژه‌اى‌ جعل‌ كرده‌ است‌، مثلاً در فضيلت‌ شام‌ و استحباب‌ اقامت‌ در اين‌شهر، روايات‌ بسيارى‌ از وى‌ نقل‌ شده‌ كه‌ جعلى‌ بودن‌ آن‌ها به‌ روشنى‌ معلوم‌ است‌. 10





1-واقدى‌، فتوح‌ الشام‌، ج‌ 1، ص‌ 244. (قابل‌ توجه‌ كسانى‌ از اهل‌ سنت‌ كه‌ سفر براى‌ زيارت‌ قبور را مشروع‌ نمى‌دانند).
2- ابن‌كثير دمشقى‌، تفسير القرآن‌ العظيم‌، ج‌ 4، ص‌ 19.
3- سيوطى‌، الدرالمنثور، ج‌ 3، ص‌ 35.
4- ورام‌ بن‌ ابى‌ فراس‌، مجموعة‌ ورام‌ (تنبيه‌ الخواطر)، ج‌ 2، ص‌ 5 و مجلسى‌، همان‌، ج‌ 36، ص‌ 194.
5- ابن‌ ابى‌ الحديد، شرح‌ نهج‌ البلاغه‌، ص‌ 4، ص‌ 77.
6-كلينى‌، الكافى‌، ج‌ 4، ص‌ 240.
7- طبرى‌، تاريخ‌ الامم‌ والملوك‌، ج‌ 3، ص‌ 336.
8- ابن‌ طاووس‌، الملاحم‌ و الفتن‌، ص‌ 81.
9-طبرى‌، جامع‌ البيان‌، ج‌ 7، ص‌ 192؛ سيوطى‌، الاتقان‌، ج‌ 1، ص‌ 115 و همو، الدرالمنثور، ج‌ 37 ص‌ 3. توجه‌ كنيم‌ كه‌ جمله‌ اول‌، يعنى‌«الحمدلله الذى‌ خلق‌ السموات‌» آيه‌ نخستين‌ از سوره‌ انعام‌ و جمله‌ بعدى‌ «الحمدلله الذى‌ لم‌ يتخذ ولداً... » آيه‌ 111 سوره‌ اسراء است‌.
10- براى‌ آگاهى‌ از مجموعه‌ اين‌ احاديث‌ ر. ك‌: ابن‌ عساكر، تاريخ‌ مدينه‌ دمشق‌، ج‌ 1، ص‌ 144 به‌ بعد.