تفسیر ایات 55-60 سوره توبه
تبهای اولیه
آیه 55
فَلا تُعْجِبْك أَمْوَلُهُمْ وَ لا أَوْلَدُهُمْإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبهُم بهَا فى الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنفُسهُمْ وَ هُمْ كَفِرُونَ(55)
55 -و ( فزونى ) اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد ، خدا مىخواهد آنها را به وسيله آن در زندگى دنيا عذاب كندو در حال كفر بميرند .
آيه روى سخن را به پيامبر كرده مىگويد : فزونى اموال و اولاد آنها نبايد تو را در شگفتى فرو برد و فكر كنى كه آنها با اينكه منافقند چگونه مشمول اينهمه مواهب الهى واقع شدهاند ( فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم) .چرا كه اينها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقيقت خدا مىخواهد به اين وسيله آنان را در زندگى دنيا معذب كند ، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به اين امور در حال كفر وبى ايمانى بميرند ( انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون) .در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد ( نيروى اقتصادى و انسانى ) معذب مىشوند : نخست اينكه اين گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى بركت دارند كه مايه درد و رنجشان در زندگى دنيا است ، شب و روز بايد براى فرزندانى كه مايه ننگ و ناراحتى هستند ، تلاش كنند ، و براى حفظ اموالى كه از طريق گناه بدست آوردهاند جان بكنند ، و از طرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان بالاخره دلبستگى دارند و به سراى وسيع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ايمان ندارند چشمپوشى از اينهمه اموال بر ايشان مشكل است تا آنجا
كه ايمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنيا مىروند ، و به سختترين وضعى جان مىدهند ؟ مال و فرزند اگر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مايه رفاه و آسايش و اگر ناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب اليم است .
وَ يحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنهُمْ لَمِنكمْ وَ مَا هُم مِّنكمْ وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ(56) لَوْ يجِدُونَ مَلْجَئاً أَوْ مَغَرَتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَّوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يجْمَحُونَ(57)
ترجمه:
56 -و به خدا سوگند مىخورند كه آنها از شما هستند در حالى كه از شما نيستند ، ولى آنها گروهى هستند كه مىترسند ( و وحشت دارند لذا دروغ مىگويند ) .
57 -اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند به سوى آن حركت مىكنند در حالى كه با سرعت و شتاب فرار مىكنند .تفسير : نشانه ديگرى از منافقان
در آيات فوق يكى ديگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسيم شده است مىگويد : آنها به خدا سوگند ياد مىكنند كه از شما هستند ( و يحلفون بالله انهم لمنكم) .
در حالى كه نه از شما هستند و نه در چيزى با شما موافقند بلكه آنها
گروهى هستند كه فوق العاده مىترسند و از شدت ترس كفر را پنهان كرده اظهار ايمان مىكنند مبادا گرفتار شوند ( و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون ) .
يفرقون از ماده فرق ( بر وزن شفق ) به معنى شدت خوف و ترس است ، راغب در كتاب مفردات مىگويد اين ماده در اصل به معنى تفرق و جدائى و پراكندگى است گوئى آنچنان مىترسند كه مىخواهد قلبشان از هم متفرق و متلاشى گردد .
در واقع چون تكيه گاهى در باطن ندارند همواره گرفتار ترس و وحشتى عظيم هستند و به خاطر همين ترس و وحشت هيچگاه آنچه در باطن دارند اظهار نمىكنند ، و چون از خدا نمىترسند از همه چيز مىترسند و دائما در حال وحشت به سر مىبرند ، در حالى كه مؤمنان راستين در سايه ايمان آرامش و شهامت خاصى دارند .
در آيه بعد شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤمنان در عبارتى كوتاه اما بسيار رسا و گويا منعكس مىكند مىگويد آنها چنان هستند كه اگر پناهگاهى ( همانند يك دژ محكم ) بيابند ، يا دسترسى به غارهائى در كوهها داشته باشند ، يا بتوانند راهى در زير زمين پيدا كنند ، با سرعت هر چه بيشتر به سوى آن مىشتابند تا از شما دور شوند و بتوانند كينه و عداوت خود را آشكار سازند ( لو يجدون ملجا او مغارات او مدخلا لولوا اليه و هم يجمحون ) .
ملجا به معنى پناهگاه است همچون قلعههاى محكم و يا مانند آن .
مغارات جمع مغاره به معنى غار است .
مدخل به معنى راههاى پنهانى است مانند نقبهائى كه در زير زمين مىزنند و از آن وارد محلى مىشوند .
يجمحون از ماده جماح به معنى حركت شتابانه و شديدى است كه
هيچ چيز نتواند از آن جلوگيرى كند ، همانند حركت اسبهاى سركش و چموش كه نتوان آنها را متوقف ساخت و به همين جهت چنين اسبى را جموح مىگويند .
به هر حال اين يكى از رساترين تعبيراتى است كه قرآن درباره ترس و وحشت منافقان و يا بغض و نفرت آنان بيان كرده كه آنها اگر در كوهها و روى زمين راه فرارى پيدا كنند از ترس يا عداوت از شما دور مىشوند ولى چون قوم و قبيله اموال و ثروتى در محيط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند! .
وَ مِنهُم مَّن يَلْمِزُك فى الصدَقَتِ فَإِنْ أُعْطوا مِنهَا رَضوا وَ إِن لَّمْ يُعْطوْا مِنهَا إِذَا هُمْ يَسخَطونَ(58) وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضوا مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ وَ رَسولُهُ وَ قَالُوا حَسبُنَا اللَّهُ سيُؤْتِينَا اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ رَسولُهُ إِنَّا إِلى اللَّهِ رَغِبُونَ(59)
ترجمه:58 -و در ميان آنها كسانى هستند كه در ( تقسيم ) غنائم به تو ايراد مىكنند ، اگر از آن به آنها بدهند راضى مىشوند و اگر ندهند خشم مىگيرند ( خواه حق آنها باشد يا نه) .59 -ولى اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها مىدهد راضى باشند و بگويند خداوند براى ما كافى است و به زودى خدا و رسولش از فضل خود به ما مىبخشد ما تنها رضاى او را مىطلبيم ( اگر چنين كنند به سود آنهاست) .
شان نزولدر تفسير در المنثور از صحيح بخارى و نسائى و از گروهى ديگر چنيننقل شده كه پيامبر (ص) مشغول تقسيم اموالى ( از غنائم يا مانند آن ) بود كه يكى از طائفه بنى تميم به نام ذو الخويصرة فرا رسيد صدا زد : اى رسولخدا ! عدالت كن ! پيامبر فرمود : واى بر تو اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهد كرد ؟ ! ، عمر صدا زد اى رسولخدا به من اجازه بده تا گردنش را بزنم پيامبر (ص) فرمود : او را به حال خود واگذار ! او يارانى دارد كه نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها كوچك مىشمريد ولى با اينحال آنها از دين فرار مىكنند همانگونه كه تير از كمان ! .در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به اينگونه افراد اندرز داد .
تفسير : خودخواهان بى منطقدر نخستين آيه فوق به يكى ديگر از حالات منافقان اشاره شده و آن اينكه آنها هرگز راضى به حق خود نيستند ، و دائما انتظار دارند از اموال بيت المال و يا منافع عمومى هر چه بيشتر بهره ببرند ، خواه مستحق باشند يا نه ، دوستى و دشمنى آنها بر محور همين منافع دور مىزند ، هر كس جيب آنها را پر كند از او راضى هستند و هر كس به خاطر رعايت عدالت حق ديگران را به آنها نبخشد از او ناراضى مىشوند .
حق و عدالت در قاموس آنها مفهومى ندارد ، و اگر داشته باشد عادل كسى
است كه هر چه بيشتر به آنها بدهد و ظالم كسى است كه حق ديگران را از آنان باز دارد ! و به تعبير ديگر آنها فاقد هر گونه شخصيت اجتماعى هستند و تنها داراى يك شخصيت فردى و در چهار چوبه منافع خويش مىباشند ، و همه چيز را تنها از اين زاويه مىنگرند! .لذا مىگويد : بعضى از آنها در تقسيم صدقات به تو عيب مىگيرند و مىگويند عدالت را رعايت نكردى ( و منهم من يلمزك فى الصدقات) .اما در حقيقت چنين است كه آنها به منافع خويش مىنگرند اگر سهمى به آنها داده شود راضيند و خوشحال و تو را مجرى عدالت مىدانند هر چند استحقاق نداشته باشند ( فان اعطوا منها رضوا ) .اما اگر چيزى از آن به آنها داده نشود خشمگين مىشوند و تو را متهم به بىعدالتى مىكنند ( و ان لم يعطوا منها اذاهم يسخطون ) : ولى اگر آنها به حق خود راضى باشند و به آنچه خدا و پيامبرش در اختيار آنها گذارده رضايت دهند و بگويند همين براى ما كافى است و اگر هم نياز بيشترى داريم خدا و پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) از فضل خود به زودى به ما مىبخشند ما تنها رضاى او را مىطلبيم و از او مىخواهيم كه ما را از اموال مردم بى نياز سازد ، اگر آنها چنين كنند به سود آنها است ( و لو انهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون ) .آيا در جوامع اسلامى امروز چنين كسانى يافت نمىشوند ؟ آيا همه مردم به حق مشروع خود قانعند ؟ و هر كس تنها به مقدار حقش به آنها بدهد او را عدالتپيشه مىدانند ؟ مسلما جواب اين سؤالها منفى است ، با نهايت تاسف هنوز بسيارند كسانى كه مقياس سنجش حق و عدالت را منافع شخصى خويش مىپندارند ، و به حقوق
خويش قانع نيستند ، و اگر كسى بخواهد همه را - مخصوصا محرومان را - به حق مشروعشان برساند داد و فريادشان بلند مىشود .بنابر اين لزومى ندارد براى شناخت منافقان صفحات تاريخ را ورق بزنيم يك نگاه به اطراف خود و حتى نگاهى به خودمان بكنيم مىتوانيم وضع خود و ديگران را دريابيم .پروردگارا ! روح ايمان را در ما زنده كن ! و فكر شيطانى و نفاق را در ما بميران ! و به ما توفيق مرحمت فرما تا خود را آنچنان بسازيم كه به حق خويشتن قانع باشيم ! نه به ديگران اجحاف كنيم و نه عدالت را در غصب حقوق سايرين بدانيم .هميشه خواهان عدالتباشيم و مجرى عدالت ....
إِنَّمَا الصدَقَت لِلْفُقَرَاءِ وَ الْمَسكِينِ وَ الْعَمِلِينَ عَلَيهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبهُمْ وَ فى الرِّقَابِ وَ الْغَرِمِينَ وَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السبِيلِفَرِيضةً مِّنَ اللَّهِوَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ(60)
ترجمه:
60 -زكات مخصوص فقراء و مساكين و كاركنانى است كه براى ( جمعآورى ) آن كار مىكنند ، و كسانى كه براى جلب محبتشان اقدام مىشود ، و براى ( آزادى ) بردگان ، و بدهكاران ، و در راه ( تقويت آئين ) خدا ، و واماندگان در راه ، اين يك فريضه ( مهم ) الهى است و خداوند دانا و حكيم است .
تفسير : مصارف زكات و ريزهكاريهاى آن
در تاريخ اسلام دو دوران مشخص ديده مىشود ، دوران مكه كه همت پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) و مسلمانان در آن مصروف تعليم و تربيت نفرات و آموزش و تبليغ مىشد ، و دوران مدينه كه پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) در آن دست به تشكيل حكومت اسلامى و پياده كردن و اجراى تعليمات اسلام ، از طريق اين حكومت صالح زد .
بدون شك يكى از ابتدائى و ضرورىترين مساله ، به هنگام تشكيل حكومت تشكيل بيت المال است كه به وسيله آن نيازهاى اقتصادى حكومت بر آورده شود ، نيازهائى كه در هر حكومتى بدون استثناء وجود دارد .
به همين دليل يكى از نخستين كارهائى كه پيامبر (ص) در مدينه انجام داد تشكيل بيت المال بود كه يكى از منابع آنرا زكات تشكيل مىداد ، و طبق مشهور
اين حكم در سال دوم هجرت پيامبر (ص) تشريع شد .
البته همانگونه كه بعدا به خواست خدا اشاره خواهيم كرد ، حكم زكات قبلا در مكه نازل شده بود ، اما نه به صورت وجوب جمعآورى در بيت المال ، بلكه خود مردم اقدام به پرداخت آن مىكردند ، ولى در مدينه دستور جمعآورى و تمركز آن از ناحيه خداوند در آيه 103 توبه صادر گرديد .
آيه مورد بحث كه مسلما بعد از آيه وجوب اخذ زكات نازل شده ، ( هر چند در قرآن از آن ذكر گرديده است ) مصارف گوناگون زكات را بيان مىكند .
و جالب اينكه آيه ، با كلمه انما كه دليل بر انحصار است ، آغاز شده ، و اين نشان مىدهد كه بعضى از افراد خود خواه ، يا بىخبر ، انتظار داشتند بدون هيچگونه استحقاق ، سهمى از زكات دريافت دارند كه با كلمه انما دست رد به سينه همه آنها زده شده است .
در دو آيه قبل از اين آيه ، نيز اين معنى منعكس بود كه بعضى بر پيامبر (ص خرده مىگرفتند كه چرا سهمى از زكات را در اختيار آنها نمىگذارد و حتى در صورت محروم شدن از آن خشمگين مىشدند ، اما به هنگام برخوردارى ابراز رضايت مىكردند .
به هر حال آيه فوق به روشنى مصارف واقعى زكاترا بيان كرده ، و به تمام توقعات بيجا پايان مىدهد ، و آنرا در هشت مصرف خلاصه مىكند:
1 -فقراء نخست مىگويد : صدقات و زكات براى فقيران است ( انما الصدقات للفقراء) .
2 -مساكين ( و المساكين ) .
در اينكه فقير و مسكين با هم چه تفاوتى دارند بحثى است كه در پايان تفسير آيه خواهد آمد .
3 -عاملان و جمعآورى كنندگان زكات ( و العاملين عليها) .
اين گروه در حقيقت كارمندان و كاركنانى هستند كه براى جمعآورى
زكات و اداره بيت المال اسلام تلاش و كوشش مىكنند ، و آنچه به آنها داده مىشود در حقيقت به منزله مزد و اجرت آنها است ، و لذا فقر در اين گروه به هيچوجه شرط نيست .
4 -مؤلفة قلوبهم يعنى كسانى كه انگيزه معنوى نيرومندى براى پيشبرد اهداف اسلامى ندارند ، و با تشويق مالى مىتوان تاليف قلب ، و جلب محبت آنان نمود ( و المؤلفة قلوبهم ) .
توضيح بيشتر درباره اين گروه بعدا خواهد آمد .
5 -آزاد ساختن بردگان ( و فى الرقاب) .
يعنى سهمى از زكات ، تخصيص به مبارزه با بردگى ، و پايان دادن به اين موضوع ضد انسانى ، داده مىشود ، و همانگونه كه در جاى خود گفتهايم برنامه اسلام در مورد بردگان برنامه آزادى تدريجى است كه نتيجه نهائيش آزاد ساختن همه بردگان بدون روبرو شدن به واكنشهاى نامطلوب اجتماعى آن مىباشد ، و تخصيص سهمى از زكات ، به اين موضوع ، گوشهاى از اين برنامه را تشكيل مىدهد .
6 -اداء دين بدهكاران و آنها كه بدون جرم و تقصير زير بار بدهكارى مانده و از اداى آن عاجز شدهاند ( و الغارمين) .
7 -در راه خدا ( و فى سبيل الله) .
همانگونه كه در پايان آيه اشاره خواهيم كرد منظور از آن تمام راههائى است كه به گسترش و تقويت آئين الهى منتهى شود ، اعم از مساله جهاد و تبليغ و مانند آن .
8 -واماندگان در راه ( و ابن السبيل) .
يعنى مسافرانى كه بر اثر علتى در راه مانده ، و زاد و توشه و مركب كافى براى رسيدن به مقصد ندارند ، هر چند افراد فقير و بىبضاعتى نيستند ، ولىبر اثر
دزدزدگى ، يا بيمارى ، يا گم كردن اموال خود ، و يا علل ديگر ، به چنين وضعى افتادهاند ، اينگونه اشخاص را بايد از طريق زكات به مقدارى كه براى رسيدن به مقصد لازم است بىنياز ساخت .
در پايان آيه به عنوان تاكيد روى مصارف گذشته مىفرمايد : اين فريضه الهى است ( فريضة من الله) .
و بدون شك اين فريضه ، حساب شده ، و كاملا دقيق ، و جامع مصلحت فرد و اجتماع است ، زيرا خداوند دانا و حكيم است ( و الله عليم حكيم) .
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- فرق ميان فقير و مسكين
در ميان مفسران گفتگو است كه آيا فقير و مسكين ، مفهوم واحدى دارند و به عنوان تاكيد در آيه فوق ذكر شدهاند ؟ و بنابراين مصارف زكات ، هفت مصرف مىشود ، و يا اينكه دو مفهوم مخالف دارند ؟ غالب مفسران و فقها احتمال دوم را پذيرفتهاند ، ولى در ميان طرفداران اين عقيده ، نيز در تفسير اين دو كلمه ، گفتگوهاى زيادى است ، اما آنچه نزديكتر به نظر مىرسد اين است كه فقير به معنى كسى است كه در زندگى خود كمبود مالى دارد ، هر چند مشغول كسب و كارى باشد و هرگز از كسى سؤال نكند ، اما مسكين كسى است كه نيازش شديدتر است و دستش از كار كوتاه است ، و به همين جهت از اين و آن سؤال مىكند .
شاهد اين موضوع ، نخست ريشه لغت مسكين است كه از ماده سكون گرفته شده ، گويا چنين كسى بر اثر شدت فقر ، ساكن و زمينگير شده است .
ديگر اينكه ملاحظه موارد استعمال اين دو كلمه در قرآن معنى فوق را تاييد
مىكند ، از جمله در آيه 16 سوره بلد مىخوانيم : او مسكينا ذا متربة : يا مسكين خاكنشينى را اطعام كند و در آيه 8 سوره نساء مىخوانيم : و اذا حضر القسمة اولوا القربى و اليتامى و المساكين فارزقوهم : هر گاه خويشاوندان و يتيمان و مسكينان ، در موقع تقسيم ارث ، حضور يابند ، چيزى از آن به آنها ببخشيد از اين تعبير استفاده مىشود كه منظور از مساكين سائلانى است كه گاه در اين مواقع حضور مىيابند .
و در آيه 24 سوره قلم مىخوانيم ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين : امروز هيچ مسكينى نبايد در محوطه زراعت شما حضور يابد ! كه اشاره به - سائلان است .
همچنين تعبير به اطعام مسكين يا طعام مسكين در آيات متعددى از قرآن نشان مىدهد كه مساكين افراد گرسنهاى هستند كه حتى نياز به يك وعده غذا دارند .
در حالى كه از پارهاى از موارد استعمال كلمه فقير در قرآن به خوبى استفاده مىشود كه افراد آبرومندى كه هرگز روى سؤال ندارند اما گرفتار كمبود مالى هستند ، در مفهوم اين كلمه واردند ، مانند آنچه در آيه 273 سوره بقره ديده مىشود للفقراء الذين احصروا فى سبيل الله لا يستطيعون ضربا فى الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف : انفاق براى فقيرانى است كه در راه خدا گرفتار شدهاند ، و آنچنان ظاهر خويش را حفظ مىكنند كه جاهل از شدت عفت نفس آنان ، چنين مىپندارد كه غنى و بىنيازند .
از همه اينها گذشته در روايتى كه محمد بن مسلم از امام صادق (عليهالسلام) يا امام باقر (عليهالسلام) نقل كرده مىخوانيم كه از آنحضرت درباره فقير و مسكين سؤال كردند ، فرمود : الفقير الذى لا يسئل و المسكين الذى هو اجهد منه الذى يسئل : فقير كسى است كه سؤال نمىكند ، و مسكين حالش از او سختتر است ،
و كسى است كه از مردم سؤال و تقاضا مىكند ( 1) .
همين مضمون در حديث ديگرى از ابو بصير از امام صادق (عليهالسلام) نقل شده است ، و هر دو صراحت در مفهوم فوق دارد .
البته پارهاى از قرائن گواهى بر خلاف آنچه در بالا گفتيم مىدهد ، ولى هر گاه مجموع قرائن موجود را در نظر بگيريم ، روشن مىشود كه حق همان است كه در بالا گفته شد .
2- آيا لازم است زكات به هشت قسمت مساوى تقسيم شود ؟
بعضى از مفسران يا فقهاء عقيده دارند كه ظاهر آيه فوق اين است كه بايد زكات مال به هشت سهم مساوى تقسيم گردد ، و هر كدام در مصرف خود صرف شود ، مگر اينكه مقدار زكات بقدرى ناچيز باشد كه نتوان آنرا به هشت سهم قابل ملاحظه تقسيم كرد .
ولى اكثريت قاطع فقها بر اينند كه اصناف هشتگانه فوق مواردى است كه صرف زكات در آنها مجاز است ، و تقسيم كردن در آن واجب نيست .
سيره قطعى پيغمبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) وامامان اهلبيت (عليهمالسلام) و ياران آنها نيز اين معنى را تاييد مىكند ، به علاوه با توجه به اينكه زكات يك ماليات اسلامى است و حكومت اسلامى موظف است آنرا از مردم وصول كند ، و هدف از تشريع آن رفع نيازمنديهاى گوناگون جامعه اسلامى مىباشد ، طبعا چگونگى مصرف آن در اين مصارف هشتگانه بستگى به ضرورتهاى اجتماعى از يكسو ، و نظر حكومت اسلامى از سوى ديگر دارد .
3- در چه زمانى زكات واجب شد ؟
از آيات مختلف قرآن از جمله آيه 156 سوره اعراف ، و آيه 3 سوره نمل ، و آيه 4 سوره لقمان ، و آيه 7 سوره فصلت كه همه از سورههاى مكى هستند ، چنين استفاده مىشود كه حكم وجوب زكات در مكه نازل شده است ، و مسلمانان موظف به انجام اين وظيفه اسلامى بودهاند ، ولى به هنگامى كه پيامبر (صبه مدينه آمد و پايه حكومت اسلامى را گذارد و طبعا نياز به تشكيل بيت المال پيدا كرد ، از طرف خداوند ماموريت يافت كه زكات را از مردم شخصا بگيرد ( نه اينكه خودشان به ميل و نظر خود در مصارف آن صرف كنند ) .
آيه شريفه خذ من اموالهم صدقة ... ( سوره توبه 103 ) در اين هنگام نازل ، شد ، و مشهور اين است كه اين در سال دوم هجرت بود ، سپس مصارف زكات به طور دقيق در آيه مورد بحث كه آيه 60 سوره توبه است بيان گرديد ، و جاى تعجب نيست كه تشريع اخذ زكات در آيه 103 باشد و ذكر مصارف آن كه مىگويند در سال نهم هجرت نازل شده در آيه 60 ، زيرا مىدانيم آيات قرآن بر طبق تاريخ نزول جمعآورى نشده ، بلكه به فرمان پيامبر (ص) هر كدام در مورد مناسب قرار داده شده است .
4- منظور از مؤلفة قلوبهم چه اشخاصى هستند ؟
آنچه از تعبير مؤلفة قلوبهم فهميده مىشود آن است كه يكى از مصارف زكات كسانى هستند كه به خاطر ايجادالفت و محبت به آنها زكات داده مىشود ، ولى آيا منظور از آن كفار و غير مسلمانانى است كه به خاطر استفاده از همكارى آنها در جهاد از طريق كمك مالى تشويق مىشوند ؟ يا مسلمانان ضعيف الايمان را نيز شامل مىگردد ؟همانگونه كه در مباحث فقهى گفتهايم مفهوم آيه ، و همچنين پارهاى از روايات كه در اين زمينه وارد شده مفهوم وسيعى دارد ، و تمام كسانى را كه با تشويق مالى ، از آنها به نفع اسلام و مسلمين جلب محبت مىشود ، در بر مىگيرد ، و دليلى بر تخصيص آن به كفار نيست .
5- نقش زكات در اسلام
با توجه به اينكه اسلام به صورت يك مكتب صرفا اخلاقى ، و يا فلسفى و اعتقادى ، ظهور نكرد ، بلكه به عنوان يك آئين جامع كه تمام نيازمنديهاى مادى و معنوى در آن پيشبينى شده ، پا به عرصه ظهور گذاشت ، و نيز با توجه به اينكه اسلام ، از همان عصر پيامبر (ص) ، با تاسيس حكومت همراه بود ، و همچنين با توجه به اينكه اسلام توجه خاصى به حمايت از محرومان و مبارزه با فاصله طبقاتى دارد ، روشن مىشود كه نقش بيت المال ، و زكات كه يكى از منابع درآمد بيت المال است ، از مهمترين نقشها است .
شك نيست كههر جامعهاى داراى افرادى از كار افتاده ، بيمار ، يتيمان بىسرپرست ، معلولين ، و امثال آنها ميباشد كه بايد مورد حمايت قرار گيرند .
و نيز براى حفظ موجوديت خود در برابر هجوم دشمن ، نياز به سربازان مجاهدى دارد كه هزينه آنها از طرف حكومت پرداخته مىشود ، همچنين كارمندان حكومت اسلامى ، دادرسان و قضات ، و نيز وسائل تبليغاتى و مراكز دينى ، هر كدام نيازمند به صرف هزينهاى است كه بدون يك پشتوانه مالى منظم ، و مطمئن ، سامان نمىپذيرد .
به همين دليل در اسلام مساله زكات كه در حقيقت يكنوع ماليات بر - درآمد و توليد وماليات بر ثروت راكد محسوب مىشود ، از اهميت خاصى برخوردار است ، تا آنجا كه در رديف مهمترين عبادات قرار گرفته ، و در بسيارى
از موارد با نماز همراه ذكر شده ، و حتى شرط قبولى نماز شمرده شده است ! حتى در روايات اسلامى مىخوانيم كه اگر حكومت اسلامى از شخص ، يا اشخاصى ، مطالبه زكات كند ، و آنها در برابر حكومت ، ايستادگى كنند و سرباز زنند ، مرتد محسوب مىشوند ، و در صورتى كه اندرزها در مورد آنها سود ندهد ، توسل به نيروى نظامى ، در مقابل آنها جايز است ، داستان اصحاب رده ( همان گروهىكه بعد از پيامبر (صلىاللهعليهوآلهوسلّم) سر از پرداخت زكات باز زدند و خليفه وقت به مبارزه با آنها برخاست و حتى على (عليهالسلام) اين مبارزه را امضاء كرد و شخصا يكى از پرچمداران در ميدان جنگ بود ) در تواريخ اسلام مشهور است .
در روايتى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم : من منع قيراطا من الزكاة فليس هو بمومن ، و لا مسلم ، و لا كرامة ! : كسى كه يك قيراط از زكات را نپردازد نه مؤمن است و نه مسلمان و ارزشى ندارد .
جالب توجه اينكه از روايات استفاده ميشود كه حدود و مقدار زكات آن چنان دقيقا در اسلام تعيين شده ، كه اگر همه مسلمانان زكات اموال خويش را بطور صحيح و كامل بپردازند ، هيچ فردى فقير و محروم در سرتاسر كشور اسلامى باقى نخواهد ماند .
در حديثى از امام صادق (عليهالسلام) مىخوانيم و لو ان الناس ادوا زكاة اموالهم ما بقى مسلم فقيرا محتاجا ! ... و ان الناس ما افتقروا ، و لا احتاجوا ، و لا جاعوا ، و لا عروا ، الا بذنوب الاغنياء ! : اگر همه مردم زكات اموال خود را بپردازند مسلمانى فقير و نيازمند ، باقى نخواهد ماند ، و مردم فقير و محتاج و گرسنه و برهنه نمىشوند مگر به خاطر گناه ثروتمندان ! و نيز از رواياتاستفاده مىشود كه اداى زكات باعث حفظ اصل مالكيت و
تحكيم پايههاى آنست ، بطورى كه اگر مردم اين اصل مهم اسلامى را فراموش كنند شكاف و فاصله ميان گروهها آنچنان مىشود كه اموال اغنياء نيز به خطر خواهد افتاد .
6 -آخرين نكتهاى كه توجه به آن لازم است اين است كه در آيه مورد بحث در مورد چهار گروه كلمه لام ذكر شده ( انما الصدقات للفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤلفة قلوبهم ) و اين تعبير معمولا نشانه ملكيت است .
ولى در مورد چهار گروه ديگر كلمه فى آمده است ( و فى الرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل ) و اين تعبير معمولا براى بيان مصرف است .
تفسیر نمونه جلد 7 و 8
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 55]
فَلا تُعْجِبْكَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ (55)
پس بتعجب نياورد شما را اموال آنها و نه اولاد آنها جز اين نيست كه اراده فرموده خداوند اينكه آنها را باين اموال و اولاد عذاب فرمايد در حيات دنيا و موقعى كه اجل آنها سر رسد نفس آنها خارج شود و آنها كافر بميرند.
مفسرين وجوهى در تفسير اين آيه گفته هر كدام وجهى اختيار كرده و اين
وجوه قابليت نقل ندارد و لا يسمن و لا يغنى من جوع.
و توضيح كلام اينست كه چيزهايى كه خداوند ببندگان عطا ميفرمايد اگر بنده مصرف سعادت دنيا و آخرت كرد اين نعمت و تفضل ميشود و اگر وسيله شقاوت دنيا و آخرت نمود بلاء و عذاب ميشود مثلا چشم اگر مصرف خط قرآن و اخبار و كتب علميه و بصورت پدر و مادر و علماء و امثال اينها صرف شد هر نظرش عبادت و نعمت بزرگى است و اگر بصورت نامحرم و امور محرمه مصرف شد بلاء است و البته كورى بهتر است و هكذا ساير نعم و البته اموال و اولاد آنها از راه حرام تحصيل شده و بمصارف حرام صرف شده تماما بلاء و عذاب است چنانچه ميفرمايد وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ آل عمران آيه 172، بعلاوه انسان هر چه آلودگى او در دنيا بمال و اولاد و زخارف دنيوى زيادتر باشد گرفتارى و عذابش و همّ و غم و بلياتش بيشتر ميشود لذا ميفرمايد فَلا تُعْجِبْكَ البته خطاب بحضرت رسالت صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم است لكن مقصود جميع مؤمنين است اموالهم كه از چه راهى تحصيل شده و بچه راهى مصرف شده و چه اندازه دشمن و سارق و غارتگر دارد و از اضطراب آنها نه خواب راحت دارد و نه خيال راحت و بالاخره با هزار حسرت ميگذارد و ميرود (آن مظلمه برد و ديگرى زرّ).
وَ لا أَوْلادُهُمْ كه تمام انتظار مرگ او را دارند و هر روز يك ابتلاء و مصيبتى و مرضى و مرگى دارند.
إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِها فِي الْحَياةِ الدُّنْيا بهمين بليات وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ ميميرند و ميگذارند و ميروند وَ هُمْ كافِرُونَ با كمال سخط و غضب كه دست از دنيا ميكشند و آثار عذاب را مشاهده ميكنند مزيد بر كفر آنها ميشود بر خدا و رسول.
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 56]
وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ (56)
قسم ميخورند قسم جلاله كه اينها هر آينه از شما مؤمنين هستند و حال آنكه منافق هستند و جزو مؤمنين نيستند و لكن آنها از روى ترس اظهار ميكنند.
وَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ البته منافقى كه باطنا كافر بخدا و رسول است از هزار قسم دروغ باك ندارد و لو جلاله باشد إِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ كه آنها هم ايمان بخدا و رسول دارند و معتقد بعقائد حقه هستند و با شما مؤمنين هم مسلك و هم عقيده هستند وَ ما هُمْ مِنْكُمْ خداوند شهادت ميدهد كه آنها خردلى ايمان ندارند و با شما مؤمنين كمال عداوت را دارند و ابدا با شما نيستند.
وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ و لكن اينها از ترس مال و جان خود كه خوف قتل و ذهاب مال دارند كه اگر كفر و نفاق آنها ظاهر شود بدست مسلمين بدرك واصل ميشوند و اموال آنها جزو غنائم ميشود و بدست مسلمين ميافتد چنانچه معناى منافق همين است كه باشد اظهار اظهار ايمان كند.
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 57]
لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغاراتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَ هُمْ يَجْمَحُونَ (57)
اگر پيدا كنند پناهگاهى يا مغازههاى كوهها يا طريقى كه از مؤمنين محفوظ شوند هر آينه بآنجا توجه ميكنند و با كمال سرعت ميروند كه دسترس مسلمين نباشد لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً ملجأ آنها ملحق شدن بمشركين و كفار است كه ديگر مسلمين دست بآنها نيابند. و تعبير بلو امتناعيه اشاره باينست كه همچه قدرتى ندارند و بالاخره از تحت قدرت مسلمين نميتوانند خارج شوند و همين كه كفر و نفاق و شرك آنها ظاهر شد محكوم بقتل هستند بمقتضاى قوله تعالى فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ توبه آيه 5، و براى حفظ جان و مال خود طريقى بهتر از دخول در مسلمين و اظهار اسلام نيست كه چهار صباح مدت حيات و زندگانى محفوظ
بمانند و پس از مردن بدرك اسفل نار منتقل شوند او مغارات جمع مغاره است كه اطلاق بر غار ميشود كه در دل كوهها ظاهر ميشود و منزلگاه جانوران است اينهم براى آنها نتيجه بخش نيست زيرا آن خدايى كه خبر از نفاق آنها ميدهد جايگاه آنها را هم مطلع است و بمسلمين خبر ميدهد ميروند و آنها را بقتل ميرسانند او مدّخلا براى اين كلمه تفاسيرى كردند و مراد محل دخول است، و در خبر منسوب بحضرت باقر عليه السّلام تفسير بسرب فرموده و بزبان ساده فرارگاه يعنى از هر طريقى كه بتوانند فرار كنند از دست مسلمين لَوَلَّوْا إِلَيْهِ رو بآن طريق ميكنند و خود را نجات ميدهند اين هم خيال فاسدى است و مدخول كلمه لو است وَ هُمْ يَجْمَحُونَ و آنها با كمال سرعت شتاب ميكنند لكن هيهات هيهات و على الفرض كه نجات يافتند كجا از عذاب الهى فرداى قيامت فرار ميكنند يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ قيمه آيه 10.
تنبيه- اين آيات در مورد منافقين است كه از ترس جان و مال اظهار اسلام و ايمان كردند، و اما منافقين كه بطمع مال و رياست اظهار اسلام و ايمان كردند اينها فرار نميكنند و دشمن داخلى هستند مثل فلان و فلان و فلان و اتباعهم كه در آيه بعد اشاره دارد.
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 58]
وَ مِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ (58)
و بعضى از منافقين هستند كه عيب بشما ميگذارند در تقسيم صدقات مسلمين پس اگر بآنها سهم بدهى راضى ميشوند و اگر ندهى از صدقات بآنها سخط و غضب ميكنند. در حديث از حضرت صادق عليه السّلام است كه فرمودند
(اهل هذه الاية اكثر من ثلثى الناس).
و منهم بعضى از اين منافقين كه بطمع مال و جاه آمدهاند مَنْ يَلْمِزُكَ لمزة و همزه عيب گذاردن است بر كسى كه عيب ندارد، اين منافقين بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم عيب گذاردند كه بعدالت تقسيم نميكند فى الصدقات مثل غنائم و زكوات و اموال بيت المال كه مصرفش فقراء مسلمين و ساير طبقات مستحقين كه در آيه بعد ميفرمايد هستند فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا اگر بآنها تقسيم شود و داده شود خوشنود و خورسند ميشوند وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ يَسْخَطُونَ چنانچه حضرت صادق عليه السّلام فرمود نوع ناس همين نحوند حتى نسبت بخداوند عالم كه هر چه بآنها نعمت عنايت فرمايد و تفضّل نمايد راضى بقسمت الهى نيستند و لو بدانند كه افعال الهى موافق با حكمت و مصلحت است، و در حديث قدسى است ميفرمايد
(انّ من عبادى من لا يصلحه الا الفقر فان اغنيته لافسده ذلك و انّ من عبادى من لا يصلحه الا الغنى فان افقرته لافسده ذلك فمن لم يرض بقضايى و لم يصبر على بلائى فليطلب ربّا سواى و ليخرج من ارضى و سمائى)
و همچنين نسبت برسول صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در تقسيم غنائم و زكوات و ساير اموال بيت المال بهر كه هر چه عنايت كند راضى نميشوند و ميگويند قسمت بعدالت نكرده و بعضى را بر بعضى مقدم داشته و هكذا فقراء نسبت باغنياء و ارحام و آشنايان و منتسبان نسبت بيكديگر هر كدام توقع بيشتر و بالاتر از يك ديگر دارند و راضى نيستند.
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 59]
وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ (59)
و اگر اينها راضى بودند بآنچه خداوند بآنها تفضل فرموده و آنچه رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بآنها عنايت كرده و ميگفتند كه ما را خداوند كافيست و ما را بس است هر آينه بزودى خداوند بما بيشتر و زيادتر تفضل ميفرمايد و رسول خدا عنايت مينمايد
ميگفتند محققا ما بسوى خداوند كمال رغبت را داريم.
وَ لَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللَّهُ نظر باحاطه علميه بجميع حكم و مصالح و بمقتضاى نظام جملى عالم در دفتر الهى ثبت و نوشته شده هر چه كه بايد بهر فردى از افراد بندهگان داده شود و هر چه كوشش كنند بجايى نميرسند از موت و حيات، صحت و مرض، غناء و فقر، عزت و ذلت، نعمت و بلاء تماما بجا و بموقع است و تغييرپذير نيست.
مهندسى كه بگل نكهت و بگل جان داد بهر كه هر چه سزاوار حكمت است آن داد
بايد بنده در هر حال كمال رضايت را داشته باشد و بخواهد هر چه خدا بر او خواسته و همچنين و رسوله زيرا بواسطه مقام عصمت و اينكه امرى از آن حضرت صادر نميشود مگر بفرمان خدا وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى نجم آيه 3 و 4 و 5، و مجرد نطق نيست لا يفعل عن الهوى بايد مسلمين كمال رضايت را بتقسيم او داشته باشند.
وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ لا رادّ لقضائه و لا معقب لحكمه (لا مانع لما اعطيت و لا معطى لما منعت) اگر تفضلى فرمايد احدى قدرت بر جلوگيرى ندارد و اگر منعى نمود كسى قدرت بر اعطاء ندارد وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ آل عمران آيه 167 نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصِيرُ.
سَيُؤْتِينَا اللَّهُ اميدوار باشند كه خداوند بيشتر و بهتر در دنيا و آخرت بآنها عنايت فرمايد و دعاء كنند و شكرگزار باشند وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ مؤمن آيه 62 لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ابراهيم آيه 7، البته خداوند من فضله بآنها عطاء ميفرمايد و رسوله آنهم مراحمش بيشتر ميشود إِنَّا إِلَى اللَّهِ راغِبُونَ نكته- ذكر جواب شرط نشده بواسطه وضوح آن و اين يكى از نكات فصاحت و بلاغت است.
أ
[=times new roman] [سوره التوبة (9): آيه 60]
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِي الرِّقابِ وَ الْغارِمِينَ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (60)
منحصرا مصرف صدقات كه زكوات اموال است هشت مصرف است از براى فقراء و مستأصلها و كسانى كه ضبط ميكنند و كفارى كه باعث تأليف قلوب آنها شود و خريد بندهگان و آزاد كردن آنها و مقروضين و در راه خير و ابن سبيل كه از وطن دور افتاده و دسترسى ندارد و اين از جانب خدا واجب است و خداوند دانا و حكيم است بمصالح امور.
إِنَّمَا الصَّدَقاتُ مراد صدقات واجبه است بقرينه جمله آخر فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ و مراد زكاة مال است و مسائل زكاة را در مجلد اول در ذيل وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ مفصلا بيان كردهايم، و خلاصه آن اينكه زكاة به نه چيز تعلق ميگيرد غلات اربعه گندم، جو، خرما، كشمش. و انعام ثلاثه شتر، گاو، گوسفند. و نقدين دينار و درهم. و هر كدام حدّ نصابى دارد. حد نصاب غلات اربعه بمن شاهى صد و چهل من الّا چهارده مثقال كه بحساب كيلو هشتصد و شصت و چهار كيلو الا كسرى است و زمان تعلق زكاة موقع انعقاد حبه است و زمان اداء موقع ضبط است و شرائط آن مالك بودن حين انعقاد حبه است و بالغ بودن و عاقل و حرّ و متمكن از تصرف باشد و بر غير مالك و بر صبىّ و مجنون و عبد و غير متمكن واجب نيست و مقدار زكاة اگر از انهار و باران و رودها آب ميخورد صد ده زكاة است و اگر از چاه و لو بتوسط برق يا فشارى باشد صد پنج و اگر از هر دو مساوى باشد صد هفت و نيم و اگر اكثريت با يك طرف باشد بنحوى كه صدق كند عرفا تابع آنست و اداء زكاة پس از وضع مخارج است حتى خراج و ماليات غاية الامر مخارج قبل از انعقاد حبه از حد نصاب كسر گذارده ميشود و بعد از انعقاد از مقدار زكاة
و اما زكاة انعام ثلاثه نصابهايى دارد:
امّا شتر 12 نصاب دارد، از پنج شتر تا 25 شتر هر پنجى يك گوسفند.
6- 26 يك شتر ماده كه داخل سال دوم شده باشد. 7- 36 يك شتر ماده كه داخل در سال سوم شده باشد. 8- 46 يك شتر داخل سال چهارم شده باشد.
9- 61 يك شتر داخل سال پنجم. 10- 76 دو شتر داخل سال سوم.
11- 91 دو شتر داخل سال چهارم. 12- 121 الى بالا در هر پنجاه شترى يك شتر داخل سال چهارم يا در هر چهل يك شتر داخل سال سوم و بين نصابها چيزى نيست و بايد آنچه زكاة ميدهد ماده باشد.
و اما گاو دو زكاة دارد 1- 30 گاو يك گاو يك ساله نر يا ماده.
2- در چهل گاو يك گاو ماده كه داخل سال سوم شده باشد و بهمين حساب سى بسى حساب كند يا چهل بچهل و لو بر هر دو منطبق شود.
و اما گوسفند پنج نصاب دارد. 1- 40 گوسفند يك گوسفند. 2- 121
دو گوسفند. 3- 201 سه گوسفند. 4- 301 چهار گوسفند. 5- از چهارصد ببالا هر صدى يك گوسفند و بايد اينها سائبه يعنى صحراچر باشند در بيابان نه مألوفه كه علف ملكى بخورند و شتر و گاو هم بايد كارگر نباشند بسوارى يا آبكشى يا آسيا و نحوه اينها.
مسئلة مشكلة- اگر مال زكوى كه بحد نصاب رسيده جزو منافع است و خمس بآن تعلق گرفته اگر خمس آن را رد كند از حد نصاب خارج ميشود مثلا 150 من گندم استفاده كرده اگر خمس آن را رد كند 120 من ميشود از حد نصاب مىافتد آيا بايد خمس رد شود تا زكاة تعلق نگيرد يا زكاة دهد تا خمس آن كمتر شود، بعضى گفتند بايد زكاة را رد كند و جزو مئونه است و خمس پس از وضع مئونه است، و بعضى گفتند خمس را رد كند زيرا آنهم جزو مخارج است
و زكاة بعد از وضع مخارج است.
و حق اينست كه بايد زمان تعلق هر يك را ملاحظه كرد مثلا تعلق زكاة پس از انعقاد حبه است و لو وقت اداء موقع حصاد است، و تعلق خمس ظهور ربح است و لو موقع اداء تماميت سال حساب است و اين مختلف ميشود مثلا كسى كه اول سالش اول شهر صيام است اگر سال رسيد و هنوز انعقاد حبه نشده بايد همان سبز را حساب كند و خمس دهند و جزو مخارج قبل از انعقاد حبه محسوب ميشود و از حد نصاب ساقط ميشود، و اگر سالش پس از انعقاد حبه است زكاة تعلق گرفته و مخارج بعد از انعقاد حبه از حد نصاب خارج نميشود.
و امّا نصاب طلا و نقره سكهدار چه بسكّه اسلامى باشد و چه بسكّه خارجى قديمى يا جديدى.
و اما طلا دو نصاب دارد 1- 15 مثقال صيرفى 24 نخودى كه بيست مثقال شرعى است 18 نخودى و نصاب آن چهل يك است كه 9 نخود ميشود. و نصاب دوم هر سه مثقال صيرفى عشر مثقال شرعى است كه چهل يك ميشود و بين النصابين چيزى نيست.
و اما نقره سكهدار آنهم دو نصاب دارد 1- 105 مثقال صيرفى كه 200 درهم است و زكاة آن چهل يك است كه پنج درهم ميشود. 2- هر چهل درهمى يك درهم مثلا كسى كه صد تومان كه هزار مثقال صيرفى است 25 مثقال بايد بدهد و اما مستحقين زكاة هشت طائفه هستند كه اين آيه بيان ميفرمايد إِنَّمَا الصَّدَقاتُ كلمه انما از ادات حصر است كه بغير از اين هشت طائفه نميتوان داد و مصرفش منحصر باين هشت طائفه است و مراد اين نيست كه قسمت بين اين هشت طائفه شود بلكه بهر يك از اين هشت دسته داده شود كافى است.
1- للفقراء لام اختصاص است كه مختص باين هشت سهم است نه لام
ملكية زيرا تا بفقير ندهند مالك نميشود و مراد فقير شرعى است و آن كسيست كه درآمد ساليانه او وافى بمخارج و مصارف ساليانه او نباشد مثلا اگر درآمد نوزده باشد و مصارف بيست فقير است بشرط آنكه مصارفش بنحو اقتصاد و توسط باشد زيادهروى نكند.
2- و المساكين در فرق بين فقير و مسكين مفسرين اختلاف زيادى دارند تقريبا پنج قول است و هر كدام استشهاد بمواردى كردند كه اطلاق مسكين شده لكن تحقيق كلام اينست كه هر جا فقير گفتند شامل مسكين هم ميشود و بالعكس و هر جا با هم گفته شد مثل اين مورد مسكين اسوء حال است از فقير و باصطلاح (اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا) 3- وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها كسانى كه مأموريت پيدا ميكنند براى جبايت و اخذ و جمعآورى زكوات و صدقات.
4- وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ از كفار كه موجب تمايل آنها بشود باسلام و تأليف قلوب آنها و رغبت بدين مقدس شود.
5- وَ فِي الرِّقابِ بنده خريدن و آزاد كردن بخصوص اگر در مورد اذيت و ظلم موالى واقع شوند يا براى اداء مال الكتابة كه متمكن از اداء نباشند تا آزاد شوند 6- وَ الْغارِمِينَ كسانى كه مقروض و مديون باشند و متمكن از اداء نباشند مشروط بر اينكه بر مصارف حرام و لغو و اسراف نباشد.
7- وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ تمام مصارف خيريه را شامل است از بناء مساجد و مدارس و نشر كتب دينى و احداث قنوات و اصلاح طرق و جسر و صدّ و اصلاح بين المؤمنين و اعزام براى حج و زيارت ائمه عليهم السلام و تشكيل مجالس سوگوارى و تعليم معالم دينى و غير اينها.
8- وَ ابْنِ السَّبِيلِ كسى كه از وطن دور افتاده باشد و نتواند تحصيل
وسائل وصله بوطن كند و او در وطن متمكن باشد.
فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ و اىّ فريضة حتى دارد مانع الزكاة بدين اسلام از دنيا نميرود و در آيات عدل صلوة شمرده شده و از احكاميست كه در تمام شرايع بوده و منكر آن كافر است و مرتد وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بافعال و اقوال و اشخاص شما حَكِيمٌ بمصالح و حكم احكام.
أطيب البيان في تفسير القرآن، ج6، ص: 242 - 251