جمع بندی آیا خداوند برای جسم انسان ارزشی قائل نشده است؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا خداوند برای جسم انسان ارزشی قائل نشده است؟

چراخدابرای جسم انسان ارزشی قرارنمی دهد جسم به خاک می رود وخوراک کرم ومورومار می شود ازکجا معلوم چه بلایی به روح برسد؟

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد عامل

[TD][/TD]

[="Tahoma"][="Black"]


بسم الله الرحمن الرحیم



با عرض سلام

بخش اول:
انسان یک موجود دو بعدی است که حقیقت او را روح او تشکیل داده است. حقیقتی که در تمام ادوار عالم باقی است و ادراک به وسیله همان انجام می شود. اما بدن او در هر نشئه ای متناسب به همان نشئه تغییر و تبدیل پیدا می کند، مثلا در عالم مثال، بدن جسمانی دنیوی جایی برای ورود ندارد و همینطور در عالم آخرت، جسم دنیوی با خصوصیات فناء پذیر خود نمی تواند حضور داشته باشد.

بنابراین آنچه حقیقت انسان را تشکیل می دهد، روح یا نفس ناطقه انسان است و بدن وسیله ای برای انجام کارهای روح است و همانطور که در مسافرت رفتن، راننده اصل است و هنگامی که به مقصد رسید، ماشین را رها می کند، در زندگی نیز روح اصل است و با رسیدن به مقصد، بدن مخصوص به عالم پیشین را رها می کند و همراه بدن جدیدی که متناسب با شرایط جدید باشد را برمی گزیند.

اینکه حقیقت انسان به روح اوست، در این آیه به روشنی بیان شده است: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»؛ بگو: «فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى ‏گيرد سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏ گردانند.»(1) با توجه به مفهوم "يتوفاكم" كه از ماده "توفى" (بر وزن تصدى) به معنى بازستاندن است مرگ به معنى فنا و نابودى نخواهد بود، بلكه يك نوع قبض و دريافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است كه اساسى ‏ترين بخش وجود انسان را تشكيل مى ‏دهد. هدف از آيه فوق بيان اين حقيقت است كه اساس شخصيت انسان اين اجزاى مادى نيست كه تمام فكر شما را به خود مشغول ساخته بلكه همان گوهر روحانى است كه از سوى خدا آمده و به سوى او باز مى ‏گردد.(2)

پی نوشت ها:
1. سجده: 11.
2. مكارم شيرازي، ناصر،(1374)، تفسير نمونه، اول، تهران، دارالكتب، ج17، ص135.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش دوم:

بنابراین حقیقت انسان که مورد تکریم حق تعالی در قرآن قرار گرفته: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»؛ ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا، حمل كرديم و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده ‏ايم، برترى بخشيديم.(1) به اعتبار روح و نفس ناطقه اوست. البته حتی جسم انسانی که از دنیا رفته نیز دارای احترام است و در فقه برای تکریم او احکامی بیان شده است؛ مانند اینکه قبل از متعفن شدن بدن، آنرا به خاک بسپارید، یا قبل از خاک سپاری آنرا غسل داده و تطهیر کنید، یا نبش قبر بدون مجوزهای شرعی حرام است و دیگر احکامی که حاکی از محترم بودن جسم مومن است.

اما بالاخره چون بدن انسان در این دنیا مادی است و ماده نیز محکوم به فنا و تجزیه است، پس از مفارقت روح از بدن، چاره ای جز تجزیه شدن آن نیست، که اگر این اتفاق نمی افتاد و بدنهای مادی انسان یا حیوانات تجزیه نمی شد، مشکلات عظیمی رخ می داد و جایی برای انباشت اجساد مردگان باقی نمی ماند و تجزیه بدنها و قرار گرفتن ماده در این چرخه باعث حیات انسان ها و موجوداتی می شود که در آینده به وجود می آیند و پوسیدن ابدان از روی حکمت و عاقبت اندیشی است.

پی نوشت:
1. اسراء: 70.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]
بخش سوم:

آیا رابطه ای بین پوسیدن و تجزیه شدن بدن و روح وجود دارد؟ به عبارت دیگر از اینکه بدن انسان در این دنیا تجزیه می شود می توان نتیجه گرفت که همین بلا هم بر سر روح خواهد آمد؟
واقع امر این است که رابطه ای بین ایندو نیست، چرا که اولا؛ در بخش اول اشاره شده که حقیقت انسان روح اوست و دلایل متعددی بر تجرد روح وجود دارد و امر مجرد از بین رفتنی نیست. به عبارت دیگر انسان حادث ابدی است؛ یعنی حدوثی جسمانی دارد و بقائی روحانی و ابدی در انتظار اوست.

به همین دلیل در آیات متعدد قرآن(1) به خلود انسان ها در بهشت و جهنم اشاره شده است. بنابراین اگر ثابت شد که انسان موجودی مجرد و ابدی است، برای عاقبت اخروی او باید به منابعی مراجعه کرد که حقانیت آنها برای ما ثابت شده است. به عبارتی اگر ابتدا خداوند متعال با اوصاف حمیده اش برای انسان ثابت شد و پس از آن فرستاده او مورد تایید قرار گرفت، کلام او نیز حجت خواهد بود و مراجعه به متون دینی که از فرستاده حق تعالی به ما رسیده، عاقبت انسان را مشخص می کند.

بنابراین در آخرت با دو گروه مواجه خواهیم بود: «يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيدٌ»؛ آن روز كه (قيامت و زمان مجازات) فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى ‏گويد گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت!(2) اگر در این دنیا مطابق خواسته های شریعت عمل کرد، زندگی راحتی در انتظار اوست: «فَأَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا * وَ يَنقَلِبُ إِلىَ أَهْلِهِ مَسْرُورًا»؛ پس كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود، بزودى حساب آسانى براى او مى ‏شود، و خوشحال به اهل و خانواده‏ اش بازمى ‏گردد.(3) و اگر مطابق امیال نفسانی و شیطانی عمل کرد، عاقبتی ناخوشایند در انتظار اوست: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَعْمَى‏»؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مى ‏كنيم!»(4)


پی نوشت ها:

1. برای نمونه ر.ک: نساء: 57و169؛ توبه: 22و100؛ احزاب: 65؛ تغابن: 9 و ...
2. هود: 105.
3. انشقاق: 9-7.
4. طه: 124.

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

مخاطب;994267 نوشت:
چراخدابرای جسم انسان ارزشی قرارنمی دهد جسم به خاک می رود وخوراک کرم ومورومار می شود ازکجا معلوم چه بلایی به روح برسد؟

سلام
جسم مادی یک ابزار است و ابزار تا وقتی در جهت هدفش استفاده می شود ارزش دارد اما وقتی هدف حاصل شد دیگر ارزشی ندارد. مثلا شما از یک تاکسی برای رسیدن به مقصدی استفاده می کنید. بعد از این که به مقصد رسیدید آن تاکسی ارزش ابزاری خود را برای شما از دست می دهد.
و اما روح
روح امری الهی و فناناپذیر است چون جلوه روح الهی است لذا پس از مرگ باقی و برقرار است تا ابد
یا علیم[/]

من تفسیر آقای مکارم شیرازی راقبول ندارم

آیا جسم پیامبران معصومین هم تجزیه می شود

[="Tahoma"][="Black"]سلام

مخاطب;995117 نوشت:
من تفسیر آقای مکارم شیرازی راقبول ندارم

این فقط حرف آیت الله مکارم نیست، بلکه در دیگر تفاسیر شیعه و سنی هم وارد شده، مثلا؛
1. علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:
حقيقت مرگ بطلان و نابود شدن انسان نيست، و شما انسانها در زمين گم نمى ‏شويد، بلكه ملك الموت شما را بدون اينكه چيزى از شما كم شود، بطور كامل مى ‏گيرد، (چون گفتيم كلمه توفى گرفتن بطور كامل را مى ‏رساند)، و ارواح شما را از بدنهايتان بيرون مى‏ كشد، به اين معنا كه علاقه شما را از بدنهايتان قطع مى ‏كند.
و چون تمام حقيقت شما ارواح شماست، پس شما يعنى همان كسى كه كلمه" شما" خطاب به او است، (و يك عمر مى‏ گفتيد من و شما)، بعد از مردن هم محفوظ و زنده‏ ايد، و چيزى از شما گم نمى ‏شود، آنچه گم مى‏ شود و از حالى به حالى تغيير مى ‏يابد، و از اول خلقتش دائما در تحول و دستخوش تغيير بود، بدنهاى شما بود نه شما، و شما بعد از مردن بدنها محفوظ مى‏ مانيد، تا به سوى پروردگارتان مبعوث گشته و دوباره به بدنهايتان برگرديد(ترجمه الميزان، ج‏16، ص: 377)

2. واژه «توفّى» به معناى استيفاى نفس و روح است و آن اين است كه تمام روح گرفته مى ‏شود به طورى كه هيچ چيز از آن باقى نمى‏ ماند چنان كه مى ‏گويند: توفّيت حقّى و استوفيته: تمام حقّ خودم را گرفتم و باز ستاندم‏(ترجمه جوامع الجامع، ج‏5، ص: 81)

3. توفی به معنای گرفتن چیزی به طور کامل است، پس از مرگ شما دوباره به پروردگار خویش باز می گردید، پس کسی که اهل احسان و نیکوکاری باشد، به ثواب خود می رسد و کسی که گناهکار باشد، مجازات می گردد. این آیه اشاره ای دارد به اینکه همان کسی که شما را میراند، قادر است دوباره شما را زنده کند.(تفسير المراغي، ج‏21، ص: 107)

4. ملک الموت چیزی از شما باقی نمی گذارد و شما را به تمامه اخذ می کند، اصل توفی نیز به معنای گرفتن چیزی به صورت تمام و کمال است.(روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‏11، ص: 124)

5. روح انسان زمانی که توسط ملائکه قبض ارواح به طور تمام و کمال قبض شد، مانند شخصی که بین اهل خود بوده است، نزد ملائک باقی می ماند. اگر متقی باشد، در عالم برزخ رشد می کند و اگر شقی باشد، شقاوتش افزون می گردد. در برزخ نیز به بدنی مثالی تعلق می گیرد.( مفاتيح الغيب، ج‏25، ص: 143)
[/]

[="Tahoma"][="Black"]

مخاطب;995118 نوشت:
آیا جسم پیامبران معصومین هم تجزیه می شود

برای این منظور مراجعه فرمایید به این تاپیک:

[/]

اگربه روح مومنین آتش بفرستیم اثردارد؟

[="Tahoma"][="Black"]سلام

مخاطب;995262 نوشت:
اگربه روح مومنین آتش بفرستیم اثردارد؟

منظور شما از آتش چیست؟
[/]

منظور نفرین است

[="Tahoma"][="Black"]سلام

مخاطب;995278 نوشت:
منظور نفرین است

لعن و نفرين نيز مانند دعا در آموزه ها و منابع ديني ما به رسميت شناخته شده و همانگونه كه دعاي خير كردن و استغفار و احسان در حق ديگران باعث عفو الهي و ترفيع درجه شخص دعا شونده مي شود لعن و نفرين هم كه دعاي شر و بد مي باشند باعث تنزل درجه و تشديد شدن عذاب هاي الهي بر آن شخص مي شود چنانچه در روايتي امام صادق (علیه السلام) مي فرمايد: از نفرين مظلوم بترسيد كه نفرين مظلوم به آسمان مي رود.
در نتيجه لعن و نفرين كه به معناي دعاي بد و طلب دوري از رحمت خداوند براي شخص لعن شونده است. اگر به حق باشد و شخص لعن و نفرين شونده مستحق لعن و نفرين باشد، مي تواند باعث محروميت و دوري از رحمت الهي و بيشتر شدن عذاب شخص لعن شونده مي شود.
اما ناگفته نماند كه بر اساس آموزه هاي ديني ما دعاي بد و نفرين به مسلمانان كردن مانند لعن كردن او امري مذموم بوده و از آن نهي شده است. زيرا ممكن است انسان در لعن و نفرين دچار افراط و تفريط شده و خود، ظالم و ستمكار شود؛ در روايتي حضرت امام باقر(علیه السلام) مي‌فرمايد:"كسي كه چيزي را لعنت مي‌كند اگر آن شي مستحق نباشد لعنت به خود گوينده بر مي‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهيزيد تا مبادا خود گرفتار شويد.

ر.ک: بدگویی، نفرین و لعنت بر مردگان تاثیری بر مجازات آن در روز قیامت دارد؟
[/]

بالاخره اگر آتش به روح معصومین ومومنین بفرستیم خدا می فرستد؟
اگرنفرستاد یعنی برای بنده اش ارزش قائل نیست چه جسم فرد چه روح او

[="Tahoma"][="Black"]سلام

مخاطب;995350 نوشت:
اگر آتش به روح معصومین ومومنین بفرستیم خدا می فرستد؟

در پست قبلی به این سوال شما پاسخ داده شد:
عامل;995340 نوشت:
امام باقر(علیه السلام) مي‌فرمايد:"كسي كه چيزي را لعنت مي‌كند اگر آن شي مستحق نباشد لعنت به خود گوينده بر مي‌گردد. پس از لعن مؤمن بپرهيزيد تا مبادا خود گرفتار شويد.

خداوند عادل است و اگر دعایی ناحق باشد، آن دعا ثمر که ندارد، هیچ بلکه بر علیه خود دعا یا نفرین کننده خواهد بود.
بنابراین ارزش قائل شده برای بنده به این معنا نیست که هر چیزی خواست و دعا کرد، مستجاب شود، بلکه در این استجابت، حکمت خداوند و عدالت او نیز دخیل است و اگر نفرین به ناحق باشد، ثمر ندارد.

[/]

[="Tahoma"][="Black"]پرسش:
آيا پوسيدن و از بين رفتن بدن انسان پس از مرگ، به معناي بي ارزش بودن جسم انسان براي خداست؟



پاسخ:
مقدمه؛ انسان یک موجود دو بعدی است که حقیقت او را روح او تشکیل داده است. حقیقتی که در تمام ادوار عالم باقی است و ادراک به وسیله همان انجام می شود. اما بدن او در هر نشئه ای متناسب به همان نشئه تغییر و تبدیل پیدا می کند، مثلا در عالم مثال، بدن جسمانی دنیوی جایی برای ورود ندارد و همینطور در عالم آخرت، جسم دنیوی با خصوصیات فناء پذیر خود نمی تواند حضور داشته باشد. بنابراین آنچه حقیقت انسان را تشکیل می دهد، روح یا نفس ناطقه انسان است و بدن وسیله ای برای انجام کارهای روح است و همانطور که در مسافرت رفتن، راننده اصل است و هنگامی که به مقصد رسید، ماشین را رها می کند، در زندگی نیز روح اصل است و با رسیدن به مقصد، بدن مخصوص به عالم پیشین را رها می کند و همراه بدن جدیدی که متناسب با شرایط جدید باشد را برمی گزیند.

اینکه حقیقت انسان به روح اوست، در این آیه به روشنی بیان شده است: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ»؛ بگو: «فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده، (روح) شما را مى ‏گيرد سپس شما را بسوى پروردگارتان بازمى‏ گردانند.»(1) با توجه به مفهوم "يتوفاكم" كه از ماده "توفى" (بر وزن تصدى) به معنى بازستاندن است مرگ به معنى فنا و نابودى نخواهد بود، بلكه يك نوع قبض و دريافت فرشتگان نسبت به روح آدمى است كه اساسى ‏ترين بخش وجود انسان را تشكيل مى ‏دهد. هدف از آيه فوق بيان اين حقيقت است كه اساس شخصيت انسان اين اجزاى مادى نيست كه تمام فكر شما را به خود مشغول ساخته بلكه همان گوهر روحانى است كه از سوى خدا آمده و به سوى او باز مى ‏گردد.(2)

بنابراین حقیقت انسان که مورد تکریم حق تعالی در قرآن قرار گرفته: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ كَثيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضيلاً»؛ ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا، حمل كرديم و از انواع روزي هاى پاكيزه به آنان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از موجوداتى كه خلق كرده ‏ايم، برترى بخشيديم.(3) به اعتبار روح و نفس ناطقه اوست. البته حتی جسم انسانی که از دنیا رفته نیز دارای احترام است و در فقه برای تکریم او احکامی بیان شده است؛ مانند اینکه قبل از متعفن شدن بدن، آنرا به خاک بسپارید، یا قبل از خاک سپاری آنرا غسل داده و تطهیر کنید، یا نبش قبر بدون مجوزهای شرعی حرام است و دیگر احکامی که حاکی از محترم بودن جسم مومن است. اما بالاخره چون بدن انسان در این دنیا مادی است و ماده نیز محکوم به فنا و تجزیه است، پس از مفارقت روح از بدن، چاره ای جز تجزیه شدن آن نیست، که اگر این اتفاق نمی افتاد و بدنهای مادی انسان یا حیوانات تجزیه نمی شد، مشکلات عظیمی رخ می داد و جایی برای انباشت اجساد مردگان باقی نمی ماند و تجزیه بدنها و قرار گرفتن ماده در این چرخه، باعث حیات انسان ها و موجوداتی می شود که در آینده به وجود می آیند و پوسیدن ابدان از روی حکمت و عاقبت اندیشی است.

اما اگر سوال شود كه آیا رابطه ای بین پوسیدن و تجزیه شدن بدن و روح وجود دارد؟ به عبارت دیگر از اینکه بدن انسان در این دنیا تجزیه می شود می توان نتیجه گرفت که همین بلا هم بر سر روح خواهد آمد؟
بايد گفت؛ واقع امر این است که رابطه ای بین ایندو نیست، چرا که اولا؛ در بخش اول اشاره شده که حقیقت انسان روح اوست و دلایل متعددی بر تجرد روح وجود دارد و امر مجرد از بین رفتنی نیست. به عبارت دیگر انسان حادث ابدی است؛ یعنی حدوثی جسمانی دارد و بقائی روحانی و ابدی در انتظار اوست.


به همین دلیل در آیات متعدد قرآن(4) به خلود انسان ها در بهشت و جهنم اشاره شده است. بنابراین اگر ثابت شد که انسان موجودی مجرد و ابدی است، برای عاقبت اخروی او باید به منابعی مراجعه کرد که حقانیت آنها برای ما ثابت شده است. به عبارتی اگر ابتدا خداوند متعال با اوصاف حمیده اش برای انسان ثابت شد و پس از آن فرستاده او مورد تایید قرار گرفت، کلام او نیز حجت خواهد بود و مراجعه به متون دینی که از فرستاده حق تعالی به ما رسیده، عاقبت انسان را مشخص می کند.


بنابراین در آخرت با دو گروه مواجه خواهیم بود: «يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَ سَعيدٌ»؛ آن روز كه (قيامت و زمان مجازات) فرا رسد، هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى ‏گويد گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت!(5) اگر در این دنیا مطابق خواسته های شریعت عمل کرد، زندگی راحتی در انتظار اوست: «فَأَمَّا مَنْ أُوتىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يحَاسَبُ حِسَابًا يَسِيرًا * وَ يَنقَلِبُ إِلىَ أَهْلِهِ مَسْرُورًا»؛ پس كسى كه نامه اعمالش به دست راستش داده شود، بزودى حساب آسانى براى او مى ‏شود، و خوشحال به اهل و خانواده‏ اش بازمى ‏گردد.(6) و اگر مطابق امیال نفسانی و شیطانی عمل کرد، عاقبتی ناخوشایند در انتظار اوست: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَعْمَى‏»؛ و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى (سخت و) تنگى خواهد داشت و روز قيامت، او را نابينا محشور مى ‏كنيم!»(7)



پی نوشت ها:
1. سجده: 11.
2. مكارم شيرازي، ناصر،(1374)، تفسير نمونه، اول، تهران، دارالكتب، ج17، ص135.
3. اسراء: 70.
4. برای نمونه ر.ک: نساء: 57و169؛ توبه: 22و100؛ احزاب: 65؛ تغابن: 9 و ...
5. هود: 105.
6. انشقاق: 9-7.
7. طه: 124.
[/]

موضوع قفل شده است