مشکل گذشته ام با همسرم دوباره برگشته

تب‌های اولیه

152 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

فریاد سکوت;823622 نوشت:
لیدا خانم من تو رابطه شما و همسرتون تا الان دو تا مورد رو عامل اصلی مشکلاتتون میبینم

اولیش و مهم ترین عامل اینه که جواب همسرتون رو وقتی عصبانی هست میدین

من خودم وقتی جواب همسرم رو بدم خیلی ناراحت میشه و میگه زندگی که خانم توش آقا رو خورد کنه

و جوابش رو بده ارزشی نداره چون احترام آقا رو از بین میبره

دومین عامل اینه که شما به افرادی فکر میکنید که همیشه پشتتون هستن و با تکیه کردن به اونها تصمیم های آزاد تری میگیرین

چه لزومی داره وقتی همسر شما با روش های مختلفی سعی میکنه جبران کنه شما به

برادرتون پیام بدین و انتظار داشته باشین ایشون براتون تکیه گاه باشه ؟

اگه همسرتون رو به جای برادرتون تکیه گاه بدونید ... اگه ترس از دست دادن همسرتون رو داشته باشین هیچ وقت به برادرتون

یا شخص دیگه ای فکر هم نمیکنید

اگه همسرتون اشتباهی داره اصلاحش کنید ... قبول دارم خیلی خیلی تلخه که بخوای بذاری یکی شخصیتت رو خورد کنه ..... تو رو بزنه ... بهت فحش بده

ولی اون شخص کیه ؟ اون همسر شماست فرد غریبه ای نیست

توصیه میکنم تو زندگیتون به این فکر کنین که اصلا هیچ کسی رو ندارین .. نه مادر نه پدر نه برادر نه هیچ کس دیگه ای

فقط همسرتون رو دارین

آیا باز هم رفتارتون یا تصمیماتتون همونی میشه که الان دارین ؟

یا تلاش میکنید که تنها باقی مانده زندگیتون که همسرتون هست رو با چنگ و دندون نگه دارین ؟

همسر من چطوری سعی کرده جبران کند؟با کاکائو خریدن و اینکه گفته من هرچی میگوبم باید بگویی چشم؟
من انتظار داشتم همسرم دیروز درست و حسابی با من صحبت کند نه اینکه آخر سر دوباره حرفهایش را تکرار کند با آنکه میداند در بعضی موارد حداقل اشتباه است.
من هرجایی و طبق هر رفتاری جواب ایشون رو نمیدهم اگر این مدلی بود که توی این سه سال قبل از گیر دادن هایش برای بچه بارها کتک کاری میکردیم.من هم در آن سه سال خیلی تلاش کردم زندگیمان رو بهبود ببخشم.
وقتی همسرم گیر الکی میدهد پرخاش میکند چندروز پشت سر هم دعوا میشود حالا من نمیگویم من مقصر نیستم من هم مقصر.
یا باید کلا سکوت کنم هیچی نگویم و کلا بگذارم هرکاری هر رفتاری میخواهد انجام بدهد و هرتصمیمی میخواهد برای زندگی دونفره ما بگیرد انگار نه انگار زندگی مشترک است
یا باید بایستم و کتک بخورم یا باید کلا بگذارم و بروم
شما جای من باشی چکارمیکنید؟

لیدا;823626 نوشت:
شما جای من باشی چکار میکنید؟

ميرويم سايت
"اسك دين" از استاد "نشاط" مشاوره مي گيريم :)]

البته اگر پيدايشان كنيم :Nishkhand:

Reza-D;823421 نوشت:
حد تعادل کجاست؟ و چه کسی آن را تعیین میکند؟

[=arial]
فعلا که از همون آغاز خلقت حد هرچیزی رو جنس شما تعیین کرده
با همه احترامی که براتون قائلم ولی
دقت کردین تو اکثر پستاتون از جنس خودتون یه پسربچه شیطون و بانمک جلوه میدین
که اگه کار بدی هم میکنه منظوری نداره و از سر شیطنته
وقت کتاب خوندن که ندارین
مشاورم که عارتون میشه بیاین
همه کاراتونم که از سر عاشقیه
اگرم صبح تا شب میرین سر کار یعنی بشریتو نجات دادین
حوصله حرف زدنم که ندارین خودمون باید مادرزادی بتونیم ذهنتونو بخونیم
چرا همیشه من زن باید زور بزنم کتاب بخونم مشاوره برم تمرین کنم بمیرم تا زندگی زندگی بشه؟؟؟؟

رهگذر آسمان;823645 نوشت:
[=arial]
فعلا که از همون آغاز خلقت حد هرچیزی رو جنس شما تعیین کرده
با همه احترامی که براتون قائلم ولی
دقت کردین تو اکثر پستاتون از جنس خودتون یه پسربچه شیطون و بانمک جلوه میدین
که اگه کار بدی هم میکنه منظوری نداره و از سر شیطنته
وقت کتاب خوندن که ندارین
مشاورم که عارتون میشه بیاین
همه کاراتونم که از سر عاشقیه
اگرم صبح تا شب میرین سر کار یعنی بشریتو نجات دادین
حوصله حرف زدنم که ندارین خودمون باید مادرزادی بتونیم ذهنتونو بخونیم
چرا همیشه من زن باید زور بزنم کتاب بخونم مشاوره برم تمرین کنم بمیرم تا زندگی زندگی بشه؟؟؟؟

جانا سحن از دل ما میگویی!!
و میدونید دردآورتر از اون چیه اینکه بدانی علی رغم شایستگی ها و تلاشت واسه زندگی بهتر چیزی نصیبت نمی شود و کسانی هستند با یک اپسیلوم لیاقت تو چطوری دارند زندگی میکنند.
بقول دوستی آنچه عقاب را پیر میکند غم قفس نیست
پرواز زاغ بی سرو پاست!

رهگذر آسمان;823645 نوشت:
دقت کردین تو اکثر پستاتون از جنس خودتون یه پسربچه شیطون و بانمک جلوه میدین
که اگه کار بدی هم میکنه منظوری نداره و از سر شیطنته

.
.
.
.
Reza-D;823170 نوشت:
قدم اول این است که یک مرد به زشتی کارش پی ببرد

Reza-D;823196 نوشت:
هیچکدام از موارد بالا (راهكارهاي ارائه شده) به این معنا نیست که شما ارزش خود را زیر سوال ببرید. اتفاقاً شما باید جوری رفتار کنید که شوهرتان متوجه بشود اعمال شما بخاطر عشق و محبت است ، نه از روی کمبود یا نیاز. در مقابل رفتارهای نادرست ایشان حتماً موضع گیری کنید ، اما موضع گیری منطقی و عاقلانه

Reza-D;823200 نوشت:
درمورد کتک زدن به هیچ وجه کوتاه نیایید
ابداً چنین کاری صحیح نیست و هیچ توجیهی ندارد
آنچه من برای شما گفتم بیان روانشناسی مطلب بود تا با علت رفتار شوهرتان بهتر آشنا بشوید نه تاییدی بر درستی آن

Reza-D;823262 نوشت:
واقعاً نمی توانم دست بلند کردن مرد روی همسرش را درک کنم!

Reza-D;823262 نوشت:
چون (مرد) با خودش اینطور تصور میکند که:
دوست داشتن یعنی اینکه طرف مقابل حاضر باشد از همه چیزش بخاطر من بگذرد
درحالی که
این تصور کاملاً غلط است . تفسیر آن نیز به این روش ، اشتباه است

Reza-D;823297 نوشت:
"نکتهء کلیدی: رگ خواب مردها در این است که ببینند همسرشان به آنها نیاز دارد"
البته مراقب باشید همراه با کوچک کردن شخصیتتان نشود

Reza-D;823598 نوشت:
صحبت خانم ((ليدا)): همسرم ميگويد من مرد هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو زن هستی باید کوتاه بیایی

غير معقول است!
درك كردن شرايط و روحيات يك موضوع دو طرفه است. اگر زن گاهي بايد كوتاه بيايد ((چون مرد زودتر عصبي ميشود)) ، مرد هم گاهي بايد كوتاه بيايد ((چون زن زودتر مي شكند))
نتيجه اينكه گاهي مرد بايد كوتاه بيايد و گاهي زن


Reza-D;823611 نوشت:
در زمينه اين مشكلاتي كه در اين تاپيك بيان كرديد ، شوهرتان كم مقصر نيست ، بخصوص ايراد بزرگي مثل دست بلند كردن دارد

عليك سلام :Nishkhand:
بدون هيچ قصد و غرضي نسبت به پست قبلي شما ؛ به شما خواهر گرامي و بسيار محترم پيشنهاد ميكنم شما هم كتابي كه به سركار "ليدا" معرفي كردم بخوانيد
گل

Reza-D;823647 نوشت:
.
.
.
.

عليك سلام :Nishkhand:
بدون هيچ قصد و غرضي نسبت به پست قبلي شما ؛ به شما خواهر گرامي و بسيار محترم پيشنهاد ميكنم شما هم كتابي كه به سركار "ليدا" معرفي كردم بخوانيد
گل

راهنمایی های شما عالی است و من خیلی تا به الان استفاده کردم
یک دنیا ممنونم

لیدا;823626 نوشت:
همسر من چطوری سعی کرده جبران کند؟با کاکائو خریدن و اینکه گفته من هرچی میگوبم باید بگویی چشم؟
من انتظار داشتم همسرم دیروز درست و حسابی با من صحبت کند نه اینکه آخر سر دوباره حرفهایش را تکرار کند با آنکه میداند در بعضی موارد حداقل اشتباه است.
من هرجایی و طبق هر رفتاری جواب ایشون رو نمیدهم اگر این مدلی بود که توی این سه سال قبل از گیر دادن هایش برای بچه بارها کتک کاری میکردیم.من هم در آن سه سال خیلی تلاش کردم زندگیمان رو بهبود ببخشم.
وقتی همسرم گیر الکی میدهد پرخاش میکند چندروز پشت سر هم دعوا میشود حالا من نمیگویم من مقصر نیستم من هم مقصر.
یا باید کلا سکوت کنم هیچی نگویم و کلا بگذارم هرکاری هر رفتاری میخواهد انجام بدهد و هرتصمیمی میخواهد برای زندگی دونفره ما بگیرد انگار نه انگار زندگی مشترک است
یا باید بایستم و کتک بخورم یا باید کلا بگذارم و بروم
شما جای من باشی چکارمیکنید؟

سلام
شما به چی این زندگی دلت خوشه که تا حالا ادامه دادی

لیدا;823648 نوشت:
راهنمایی های شما عالی است و من خیلی تا به الان استفاده کردم
یک دنیا ممنونم
خواهش ميكنم

رهگذر آسمان;823645 نوشت:
چرا همیشه من زن باید زور بزنم کتاب بخونم مشاوره برم تمرین کنم بمیرم تا زندگی زندگی بشه؟
چون استارتر تاپيك خانم هستند :ok:

در اين تاپيك ، استارتر يك آقا هستند. پرسش ايشان را ببينيد:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=55927&p=821935&viewfull=1#post821935

و اين هم پاسخ من به ايشان:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55927&p=822787&viewfull=1#post822787

شبـنم;823649 نوشت:
سلام
شما به چی این زندگی دلت خوشه که تا حالا ادامه دادی

سلام. حق دارید سرزنشم کنید خودم هم درست نمیدونم. همه ش فکر میکنم شاید یک روزی همه چیز بهتر شه.

شبـنم;823649 نوشت:
شما به چی این زندگی دلت خوشه که تا حالا ادامه دادی
سلام و عرض ادب
هميشه از شما كلماتي مثل "انصاف" ، "عدالت" و "برابري" را ميشنوم
فكر نميكنيد انصاف ، عدالت و برابري در اين باشد كه حرفهاي شوهر ايشان را هم بشنويد؟

Reza-D;823653 نوشت:
سلام و عرض ادب
هميشه از شما كلماتي مثل "انصاف" ، "عدالت" و "برابري" را ميشنوم
فكر نميكنيد انصاف ، عدالت و برابري در اين باشد كه حرفهاي شوهر ايشان را هم بشنويد؟

به نظر من دیگه حرفی نمیمونه کتک زدن با هیچ حرفی توجیح نمیشه اونم به مدت سه سال !!!!!
جناب رضا نگاه کن این خانم سه ساله داره تحمل میکنه تا بلکه شوهرش بهتر شه سه سال از وقتش رو تلف اون کرده و هنوز هم خوب نشده
حتی حاضر نیست بچه دار بشه چون میترسه به جدایی کشیده بشه
به نظرتون چند سال دیگه باید به این وضع ادامه بده ؟؟؟؟؟؟؟
مگه آدم چند سال عمر میکنه که نصفی رو صرف آدم کردن بقیه کنه

لیدا;823652 نوشت:
سلام. حق دارید سرزشم کنید خودم هم درست نمیدونم. همه ش فکر میکنم شاید یک روزی همه چیز بهتر شه.

:- لیدا جان من طبق نوشته های خودت نتیجه گیری کردم
واقعا زشته مردی روی زنش دست بلند کنه در حالی که نه سنش از اون کمتره که بگی نمی فهمه نه فهم و شعورش
بجای اینکه با صحبت کردن مشکل رو حل کنن به کتک زدن و سیلی زدن متوسل میشن حالا انگار خودشون خیلی می فهمن
ولی بهرحال من شرایطم با شما فرق میکنه شما سه سال صبر کردید به امید روزای خوب که حقته
فقط هم خودتون میتونید تصمیم بگیرید نه ما
امیدوارم زندگیتون همونجوری بشه که شما میخواید
ولی حتما قبل از بچه دار شدن مشکل رو حل کنید نمیشه بعد از بچه دار شدن پشیمان شد اون موقع دیگه فقط خودت نیستی زندگی یکی دیگه هم تباه میشه @};-:x

شبـنم;823655 نوشت:
به نظر من دیگه حرفی نمیمونه کتک زدن با هیچ حرفی توجیح نمیشه اونم به مدت سه سال !!!!!
جناب رضا نگاه کن این خانم سه ساله داره تحمل میکنه تا بلکه شوهرش بهتر شه سه سال از وقتش رو تلف اون کرده و هنوز هم خوب نشده
حتی حاضر نیست بچه دار بشه چون میترسه به جدایی کشیده بشه
به نظرتون چند سال دیگه باید به این وضع ادامه بده ؟؟؟؟؟؟؟
مگه آدم چند سال عمر میکنه که نصفی رو صرف آدم کردن بقیه کنه
انتظار داشتم با دقت بيشتري پست ها را مطالعه بفرمائيد
گويا جريان سه سال را اشتباه متوجه شديد
(ناراحت نشويد ولي از بس كه تعصبي نگاه مي كنيد b-))

ايشان در اولين پست گفتند:

لیدا;822073 نوشت:
همسرم دوباره به خانه ما آمد وقول داد دیگر چنین رفتاری را تکرار نکند.
در این فاصله دو سه ساله
زندگی ما خوب بود
مشکل خاصی نداشتیم
رفتارشوهرم بسیار بهتر شده بود
دستش را روی من بلند نمیکرد
محبتش زیادتر شده بود
بیشتر به من اهمیت میداد
حتی پیشنهاد سفر میداد
و...

بنده هم گفتم:

reza-d;823196 نوشت:
به نظرم میرسد بعد از تغییر رفتار شوهرتان ، شاید به نوعی هنوز کینه از او دارید و هنوز نتوانسته اید او را ببخشید


و ايشان پاسخ دادند (خلاصهء آن پاسخ):
لیدا;823220 نوشت:
راستش بله من هنوز رفتارهای سابق همسرم رو فراموش نکردم
بخشيدم ، ولي در این دوسه سال
گاهی پیش می آمد به رویش می آوردم
آخرین مرتبه ای که من رو زد........ بعد از دعوای آنموقع
دیگر هیچوقت همراه دوستانش و خانواده هایشان به مسافرت نرفتم
حتی مهمانی ها یا مراسم هایشان نرفتم

[="Navy"]سلام
منکه عادت دارم تایکچیزی بنویسم همه جبهه میگیرن.(موردداشتیم به مطالب کپی پیس ازلطیفه هم اومدنوحسابیییییییییی نقدو...کردن)
الانم زیاددلم نمیخواست بنویسم امامینویسم:
درسته برادروپدروفامیلتون باخانمهاشون عالی هستن
اماخیلی کم هستن
الان توخونه هاطلاق عاطفی زیادشده.
ازکجامعلوم فردبعدی ادم خوبی باشه؟(یکم خواهشادقت کنیدواینده روحسابوکتاب کنید)
زن اگه بخوادقشنگگگگگ میتونه شوهروتودستش بگیره.یعنی چی؟
یعنی وقتی اقاش سرحالوخوبه خودشوبراش لوس کنه ودرخواستاشوبگه
باورکنیدشدنیه
یاوقتی اقاسرحاله بگه خب باشه قبول اگه مثلاتا6ماه بتونی عصبی نشی چشم بچه دارمیشیم تاخیالم راحت بشه تومحیط ارامی موقع بارداری قرارمیگیرم و....
یابزنه زیرگریه وبگه خواب دیدم منودعواکردی ازت میترسم(وقتی سرحاله)تادرک کنه
یکم سیاست لازمه
[/]

زهرا73;823661 نوشت:
[="Navy"]سلام
منکه عادت دارم تایکچیزی بنویسم همه جبهه میگیرن.(موردداشتیم به مطالب کپی پیس ازلطیفه هم اومدنوحسابیییییییییی نقدو...کردن)
الانم زیاددلم نمیخواست بنویسم امامینویسم:
درسته برادروپدروفامیلتون باخانمهاشون عالی هستن
اماخیلی کم هستن
الان توخونه هاطلاق عاطفی زیادشده.
ازکجامعلوم فردبعدی ادم خوبی باشه؟(یکم خواهشادقت کنیدواینده روحسابوکتاب کنید)
زن اگه بخوادقشنگگگگگ میتونه شوهروتودستش بگیره.یعنی چی؟
یعنی وقتی اقاش سرحالوخوبه خودشوبراش لوس کنه ودرخواستاشوبگه
باورکنیدشدنیه
یاوقتی اقاسرحاله بگه خب باشه قبول اگه مثلاتا6ماه بتونی عصبی نشی چشم بچه دارمیشیم تاخیالم راحت بشه تومحیط ارامی موقع بارداری قرارمیگیرم و....
یابزنه زیرگریه وبگه خواب دیدم منودعواکردی ازت میترسم(وقتی سرحاله)تادرک کنه
یکم سیاست لازمه
[/]

برخلاف انتظارتون به نظرم اتفاقا حرفهاتون خیلی حرفهای درستیه...
ولی یه نکته ایی رو هم به نظر میرسه که بگم...
ببینید همه ی ماها وقتی احساس کنیم یه نقطه ی مثبتی داریم سعی میکنیم اون نقطه ی مثبت خودمون رو رشد بدیم، مخصوصا وقتی ببینیم این نقطه ی مثبت رو کسایی که برامون خیلی خیلی با ارزشن میبینن و درکش میکنن. در اینصورت سعی میکنیم این نقطه ی مثبت رو بیشتر رشدش بدیم.
اولش برای خودتون مثال میزنم، اگه یه بار غذایی درست کنید بعدش شوهرتون بیاد خیلی از غذاتون تعریف کنه و بیش از حد انتظارتون ازتون تشکر کنه، و بهتون لقب بهترین آشپز دنیا رو بده،به نظرتون شما دفعه ی بعد چیکار میکنید؟ شک نکنید که سعی میکنید بیش از دفعه ی قبل رو غذاتون کار کنید و از غذای قبلی خیلی خیلی بهتر و خوشمزه تر درستش کنید.میدونید چرا؟ چون به شما شخصیت بهترین آشپز دنیا رو داده و دوست ندارید این دید از چشم کسی که براتون خیلی اهمیت داره، بیفته.
و یا مثلا اگه خودتون رو برای شوهرتون آرایش کنید و ایشون بهتون شخصیت زیباترین زن دنیا رو بده مسلما دفعه ی بعد سعی میکنید بیشتر از این، رو خودتون کار کنید.
ولی اگه بیاد تو ذوقتون بزنه از دفعه ی بعد بیشتر کار نمیکنید که هیچ شاید هم کارتون به لجبازی بکشه.
حالا شما هم باید همینکار رو بکنید. شوهرتون که همیشه عصبی نیست؟ حداقل گاهی ازش مهربونی هم میبینید. و همیشه بی حال نیست که...
خب شما به جای اینکه فقط نقصهاش رو بهش بگید از موقعیتهایی که ایشون به شما مهربونی میکنه استفاده کنید و سعی کنید این مهربونیش رو بیشتر و بیشتر کنید. یعنی وقتی بهتون مهربونی میکنه و یا اخلاقش خوبه، بهش شخصیت مهربونترین مرده دنیا و خوش اخلاقترین مرد دنیا رو بدید و کلی ازش تعریف کنید، شک نکنید خودش تو فکر میره و میگه من کار خاصی نکردم ولی همسرم این همه از من خوشش اومد و ازم تعریف کرد و شخصیت خوش اخلاقترین مرد دنیا رو داد و سعی میکنه این شخصیت رو برای خودش نگه داره و نذاره از بین بره.
شاید اوایل بازم از دستش بره ولی شما باید اون اوایل تحمل کنید تا این شخصیت براش شکل بگیره.چون شکل گرفتن این شخصیت کمی زمان میبره ولی شدنیه.بعدش خودتون میبینید که واقعا از همه مهربونتر شده چون شما لباس این شخصیت رو براش پوشوندید.ولی اگه بیایید با دیدن بداخلاقی از شوهرش این شخصیت بداخلاقی رو براش بدید شک نکنید که بهتر نمیشه که هیچ،بدتر هم میشه.
ضمنا شاید وقتی این شخصیت رو زبانا به شوهرتون بدید تو جواب بگه خودتو لوس نکن و یا من از این لوس بازیا خوشم نمیاد و یا بگه بی مزه و... ولی نترسید،چون شک نکنید که خوشش اومده و خودش نسبت به این کارتون تو فکر میره ولی غرورش اجازه نمیده که اعتراف کنه که خوشم اومده..ک
فقط کمی سیاست میخواد و کمی هم صبر و حوصله.

Reza-D;823647 نوشت:
.
.
.
.

عليك سلام :Nishkhand:
بدون هيچ قصد و غرضي نسبت به پست قبلي شما ؛ به شما خواهر گرامي و بسيار محترم پيشنهاد ميكنم شما هم كتابي كه به سركار "ليدا" معرفي كردم بخوانيد
گل

[=arial]سلام
چشششششم .....
بله شما همه جای پستاتون گفتین آقا اشتباه کردن
ولی در ادامش فرمودین :
شما فلان کارو انجام بده آقا درست میشه
اشتباه از یکی دیگه اس من برم کتاب بخونم و مشاوره برم که طرف رفتارشو درست کنه؟؟؟؟

به خدا به جایی برنمیخوره اگه یه وقتایی قبول کنین مشکل از هم جنسای شماست و خودشون باید مشکلشون رو حل کنن
وحی خدا تحریف نمیشه اگه منت بذارین زبون نیم مثقالیتون رو حرکت بدین و بگین : همسرم دوست دارم
نه اینکه با چک و لگد بگین مادرنزاییده کسی بدون اجازه من بره بیرون ...
حتما بعدشم انتظار دارین اشک شوق تو چشامون حلقه بزنه و سجده شکر به جا بیاریم واسه اینهمه ابراز محبت ...
برادرمن قبول کن جنست خشن بار اومده
قبول کن موقع کوچکترین بحثی قدرت بازوهاش خیلییییی بیشتر از سلولای مغزش به کار میفته
قبول کن ترس از تائید زنت توسط یکی دسیگه اس که نمیذاره بیای مشاوره
قبول کن برای تعدیل اینا تو باید کتاب بخونی
تو باید مشاوره بری
تو باید تلاش کنی
من زن سر سفره عقد بزرگترین تلاش زندگیمو کردم واسه بله گفتن ....
چون میدونستم این بله یعنی پاگذاشتن روی همه چی
بله من یه خط قرمز بود دور همه آزادیام
همه خوشیام همه دوستام همه تفریحام
همه تا کله ظهر خوابیدنام
و همه آرامشم ....
یه روزی فهمیدم دلم واسه یکی میتپه و بخاطر همین تپیدن گذشتم از خیلی چیزها ...
دیگه انتظار نداشتم نتیجش بشه
مشت و لگدی که معنیش عشقه
انتظار نداشتم شب و روزم منتظر کسی باشم که موقع اومدنش یا جلبوی تلویزیونه یا مشغول گوشیش
و تازه باید همراهیش کنم تا بفهمه دوسش دارم
انتظار نداشتم که همه گذشت های من نتیجش بشه این که:
بشنوم داشتن چندتا کاسه بشقاب لیاقت میخواد

کاش یه لحظه فقط برای یه لحظه میتونستین زن باشین
تا بفهمین دیگه خیلی وقته خیلی چیزا تو ذهن و قلبمون سرجاش نیست ...

لیدا;823473 نوشت:
هرجایی میخواهیم برویم تو میخواهی بگویی کجا برویم همیشه میخواهی طبق نظر تو پیش بروم.
(منظوررهمسرم این بود تو میگویی به فلان مهمانی یا تفریح یا .... برویم یا نه.)

4- وقتی جایی هستیم تو میگویی دفعه بعد جای دیگه برویم باید بگذاری از آن فضا فاصله بگیریم بعد پیشنهاد جای دیگه رو بدهی.
( یعنی اگر مثلا پارک رفتیم آنجا نگویم یک روز هم مثلا سینما برویم بگذارم بعدا بگویم)

5- یک حرف رو چندمرتبه تکرار میکنی همان دفعه اول به کار میبری متوجه میشوم.
(برای اینست گاهی همسرم حرفها رو نادیده میگیرد یا فراموش میکند مجبورم یادآوری کنم)

6- وقتی عصبانی هستی چشمت رو برروی همه چیز میبندی و میخواهی آن موضوع را برای همیشه تمام کنی.
(در این باره من اگر ناراحت باشم سعی میکنم تا حدی از آن موضوع فاصله بگیرم تا آن ناراجتی مجددا برایم پیش نیاید)


سلام خدمت شما
این چهار مورد نشان میدهد همسر شما مردی است که میخواهد مرد باشد!همه ی مردها همین طورند ولی مشخص است ایشان روی این موضوع حساس شده اند. شاید از اول اینطور بوده اند شاید هم رفتار شما این خصوصیت را تشدید کرده است.مثلا دقت بفرمایید:
لیدا;823473 نوشت:
وقتی جایی هستیم تو میگویی دفعه بعد جای دیگه برویم باید بگذاری از آن فضا فاصله بگیریم بعد پیشنهاد جای دیگه رو بدهی.
( یعنی اگر مثلا پارک رفتیم آنجا نگویم یک روز هم مثلا سینما برویم بگذارم بعدا بگویم)

نمی دانم چطور عرض کنم...
مردی تشنه قدرت طلبی است،الان با همدیگر بیرون هستید و در همان حین میفرمایید دفعه بعد برویم فلان جا.خب این دقیقا برای ایشان ضدحال است.یعنی هنوز این حس این قدرت به ایشان ننشسته است که جایی که نظر ایشان بوده است رفته اید؛شما در همان حین میفرمایید دفعه ی بعد آنجا برویم....
اینطوری مستقیم دست میگذارید روی نقطه ضعف همسرتان.

موردی که فرمودید یک بار به یک مهمانی در بین دوستان ایشان رفته اید و از آن موقع دیگر نرفته اید،و یک مورد تنش هم سر این موضوع فرمودید فکر میکنم حق با ایشان است. (هر چند نباید اونطور عصبانیتشان را نشان میدادند)اینکه شما بفرمایید دیگر نمی آیم و تمام! ،که منطقی نیست.احتمالا همسرتان هم با آنها رودر بایستی دارد و دوست دارد باتفاق همسرش در جمع آنها شرکت کند.یک لحظه فکر کنید که دوستانش از او میپرسند چرا نمی آیید،چه باید بگوید؟بگوید همسرم حاضر نیست با من بیاید؟خب می توانید حدس بزنید که اولین پاسخی که دوستان همسرتان به ایشان میدهند چیست.و این اصلا برای همسرتان خوشایند نیست.این مشکل را چند سال است ایشان تحمل کرده اند.در یک زندگی مشترک خیلی وقتها باید از آن چیزی که ایده آلتان است بگذرید،صرفا بخاطر طرف مقابلتان.یک بار همراهشان بروید،دو بار بروید،ایشان کمی راضی میشوند،بعد کم کم مطرح کنید مایل نیستید خیلی به طور گسترده وارد این روابط شوید.و به رفت و آمد محدود تر بسنده کنند.
ضمن اینکه وقتی خانواده دوستشان برای تبریک منزل خدمت شما آمده اند اصلا زیبنده نیست که بازدیدشان نروید.

به جان خودم شما امروز با همسرتان دعوايتان شده! :Nishkhand:

رهگذر آسمان;823670 نوشت:
بله شما همه جای پستاتون گفتین آقا اشتباه کردن
ولی در ادامش فرمودین :
شما فلان کارو انجام بده آقا درست میشه

.
.
.
.
Reza-D;823304 نوشت:
خواهر محترم دو نکته هست که فکر میکنم خیلی اهمیت دارند:

الف - .................

ب - این خیلی خیلی خیلی مهم است. انتظار تغییر 100 در 100 به هیچ عنوان نداشته باشید. قرار نیست در تمام کارهایی که برای بهبود روابط انجام میدهید موفق بشوید. همسر شما یک انسان است با خصوصیات مربوط به خود ، خصوصیاتی که با آنها بزرگ شده و جزئی از وجودش شده اند. لذا دنبال ساختن یک انسان متفاوت نباشید
تمرکز خود را بگذارید روی تغییر در رابطه ، نه تغییر در شخصیت همسر
همچنین نیازی نیست تمام بخش های رابطه درست بشود (البته اگر بشود بهتر است ولی الزامی نیست). اصرار و پافشاری بیش از حد حتی میتواند نتیجه عکس بدهد. پس همین که به تغییرات کلی در رابطه تان با همسرتان برسید یعنی موفقیت. حالا هر چه بیشتر باشد ، بهتر ، اما افراط هم نکنید

Reza-D;823672 نوشت:
به جان خودم شما امروز با همسرتان دعوايتان شده!

[=arial]فعلا که میخوام سر به تن هییییچ مردی نباشه .....

Reza-D;823672 نوشت:
تمرکز خود را بگذارید روی تغییر در رابطه ، نه تغییر در شخصیت همسر

[=arial]درد من همینه
مشکل از طرفه من تمرکز کنم واسه تغییر رابطه؟؟؟
من سر ایرادای خودم که شمای آقا مدام میکوبی تو سرم به اندازه کافی تمرکز میکنم و کتاب میخونم
شما هم یه سر مشکل خودتو بگیری بد نیست
البته اگه بعد هزارسال قبول کردین که جنس نر ایراد داره

لیدا;823646 نوشت:
کسانی هستند با یک اپسیلوم لیاقت تو چطوری دارند زندگی میکنند.

این یک سم مهلک برای هر زندگی ای است.هیچ گاه زندگی دیگران را با خود مقایسه نکنید.هنر این است که شما زندگی خودتان را با سیاست خود تا جایی که میشود، آنطور بسازید که دوست دارید.نه اینکه بخاطر زندگی دیگران، زندگی خودتان را خرابتر از چیزی که هست کنید.
و یه چیز دیگه خواهرم:از بیرون زندگی ها قضاوت نکنید. اصلا معلوم نیست که آنکسی که به نظر ما شایستگی ندارد،چه سیاست هایی ممکن است داشته باشد.در خیلی از اوقات یک تدبیر و سیاست ظریف،یک آدم را عوض میکند.شاید آن فرد ،آن سیاست را داشته باشد. این چیزی است که از بیرون اصلا مشخص نیست.

زندگی هایی که شما نظاره گر آن هستید ممکن است از آن جهتِ مدنظر شما بی اشکال باشد ولی ممکن است از جنبه های دیگری دچار مشکل باشد.هیچ چیز مطلق نیست.

یکی دیگه.;823671 نوشت:
موردی که فرمودید یک بار به یک مهمانی در بین دوستان ایشان رفته اید و از آن موقع دیگر نرفته اید،و یک مورد تنش هم سر این موضوع فرمودید فکر میکنم حق با ایشان است. اینکه شما بفرمایید دیگر نمی آیم و تمام! ،که منطقی نیست.احتمالا همسرتان هم با آنها رودر بایستی دارد و دوست دارد باتفاق همسرش در جمع آنها شرکت کند.یک لحظه فکر کنید که دوستانش از او میپرسند چرا نمی آیید،چه باید بگوید؟بگوید همسرم حاضر نیست با من بیاید؟خب می توانید حدس بزنید که اولین پاسخی که دوستان همسرتان به ایشان میدهند چیست.و این اصلا برای همسرتان خوشایند نیست.این مشکل را چند سال است ایشان تحمل کرده اند.در یک زندگی مشترک خیلی وقتها باید از آن چیزی که ایده آلتان است بگذرید،صرفا بخاطر طرف مقابلتان.یک بار همراهشان بروید،دو بار بروید،ایشان کمی راضی میشوند،بعد کم کم مطرح کنید مایل نیستید خیلی به طور گسترده وارد این روابط شوید.و به رفت و آمد محدود تر بسنده کنند.
ضمن اینکه وقتی خانواده دوستشان برای تبریک منزل خدمت شما آمده اند اصلا زیبنده نیست که بازدیدشان نروید.

سلام

والا این مهمون بازیها اونقدر که شرو شور دارن، خیری درشون نیست !

به نظر م چه خانمها ،چه آقایون بهتره این دوستیهاشون رو خانوادگی نکنن !

اگه دوستن جاهای دیگه ای قرار بگذارن!

خب اونا خودشون دوستن به ما خانمهاشون چه؟چرا ما خانمهاشون هم بااااید با همدیگه دوست بشیییم؟!

همای رحمت;823676 نوشت:
خب اونا خودشون دوستن به ما خانمهاشون چه؟چرا ما خانمهاشون هم بااااید با همدیگه دوست بشیییم؟!

[=arial]هماجان این دیگه پرسیدن داره؟؟؟
چون آقای خونه فرمودن ....
چون تو دیدارهای بیرون خونه فقط میتونن مسائل مملکتی رو حل و فصل کنن
این دیدارهارو میکشونن به خونه که قشنگ وقت داشته باشن
مسائل خاورمیانه و اروپا و حق برتری سرخپوستان بر کاشفان قاره آمریکا رو کامل موشکافی کنن

همای رحمت;823676 نوشت:
والا این مهمون بازیها اونقدر که شرو شور دارن، خیری درشون نیست !

به نظر چه خانمها ،چه آقایون بهتره این دوستیهاشون رو خانوادگی نکنن !

اگه دوستن جاهای دیگه ای قرار بگذارن!

خب اونا خودشون دوستن به ما خانمهاشون چه؟چرا ما خانمهاشون هم بااااید با همدیگه دوست بشیییم؟!


سلام و عرض ادب
ببینید خواهرم.دقیقا همینرا عرض میکنم.خیلی خب.فرضا که این صحبت ها کامل درست باشه ....
اما الان این آقا روی این موضوع حساسند .اگه خانم بایستد بگوید نمی آیم و لا غیر که سنگ روی سنگ بند نمیشود. باید همراهی کرد.تا از این حساسیت و تنش کم شود. و آقا بتوانند همراهی کنند. کم کم در موقعیت مناسب این موضوع را مطرح میکنند و جوانبش را بررسی میکنند. و به یه نتیجه ای میرسند.نمیشه مطلق بگیم این رفت و آمدها بد است یا خوب است.
مهارت حل مساله را کاش در مدارس و دانشگاه ها با کارگاه های آموزشی به ما آموزش میدادند.

فضای بحث اصلاً مناسب نیست و من با حفظ احترام به خانم های گرامی ، فعلاً هیچ صحبتی نمی کنم
فقط حواسمان باشد ، ممکن است یک جملهء ما که از روی پر بودن دلمان میگوئیم ، یک زندگی را از هم بپاشد

شبـنم;823659 نوشت:
جناب رضا باعث شدن من عذاب وجدان بگیردم
لیدا جان من طبق نوشته های خودت نتیجه گیری کردم
واقعا زشته مردی روی زنش دست بلند کنه در حالی که نه سنش از اون کمتره که بگی نمی فهمه نه فهم و شعورش
بجای اینکه با صحبت کردن مشکل رو حل کنن به کتک زدن و سیلی زدن متوسل میشن حالا انگار خودشون خیلی می فهمن
ولی بهرحال من شرایطم با شما فرق میکنه شما سه سال صبر کردید به امید روزای خوب که حقته
فقط هم خودتون میتونید تصمیم بگیرید نه ما
امیدوارم زندگیتون همونجوری بشه که شما میخواید
ولی حتما قبل از بچه دار شدن مشکل رو حل کنید نمیشه بعد از بچه دار شدن پشیمان شد اون موقع دیگه فقط خودت نیستی زندگی یکی دیگه هم تباه میشه

ببینید خواهرم اینطور قضاوت کردن اصلا صحیح نیست

هر کسی یه سری خصوصیات بد داره یه سری خصوصیات خوب

همسر این خانم خیلی خصیصه های خوبی داره ومیتونه این خصوصیت بدش رو

با صبوری ،تشویق وتمرین به حداقل برسونه ! خود سرکار خانم لیدا هم بی تقصیر نیستن !

این آقا موقع عصبانیت ،این رفتار رو از خودش بروز میده !

خب گذشت واسه ی کی وکجاهاست .

از نظر من اگه خوبیهای هم رو خوب ببینند اتفاقا خیلی هم خوشبختند.

شبـنم;823659 نوشت:
حتما قبل از بچه دار شدن مشکل رو حل کنید نمیشه بعد از بچه دار شدن پشیمان شد اون موقع دیگه فقط خودت نیستی زندگی یکی دیگه هم تباه میشه
سرکار خانم "لیدا" ؛ این سخن خانم "شبنم" حرف کاملاً درستی است
ایشان دخالتی در تصمیم شما نکردند ، اما میگویند قبل از بچه دار شدن حتماً مشکل را رفع کنید

شما یا باید جدا بشوید ، یا باید مشکلات را تا حدی که به حالت نرمال برسد

(حد 0 در هیچ زندگی نداریم) حل کنید
و تا زمانی که در مسیر انتخابی که انشاالله اصلاح زندگیتان باشد ، به نتیجه کامل نرسیده اید ، بچه دار نشوید

استاد نشاط گرامی
زندگی مشترکم را به چهار قسمت تقسیم کردم
یک سال و نیم ابتدایی که زندگی خوبی نداشتیم
سه سال پس از آن که زندگی خوب و در بسیاری از جهات رضایت بخش بود
شش ماه آخر که زندگی ما با مشکلاتی همراه شد و به تلخی یک سال و نیم اول نیست ولی رضایت بخش هم نیست و کمی نگران کننده است
از حالا به بعد میخواهم همه تلاشم رو برای بهتر شدن زندگیمان از سر بگیرم
میخواهم روی این شش ماه آخر تمرکز کنم تا بتوانم مشکلات و کم و کاستی ها رو برطرف کنم و همسرم رو با خودم همراه کنم.
ضمن اینکه با مانور بر روی دو دوره اول در زندگی ما.... از درگیری ها و ناراحتی های دوره اول فاصله بگیرم و اجازه ندهم وارد زندگی شوند و از خوشی ها و رضایت دوره دوم زندگی مان استفاده کنم و آنها را در دور جدید زندگیمان وارد کنم.
دوره سوم هم احتمالا نخودی خواهد شد.
البته استارتش رو میزنم و امیدوارم همسرم هم کمک کند هرچند میدانم شاید سخت باشد.

استاد این مورد رو هم مدنظر شریفتان داشته باشید چه بسا راهکارهایی که می دهید راهگشایم باشد.

این رو هم اضافه کنم (پست های من همیشه یک بند اضافه دارههه)
من هر شکلی به این قضیه نگاه میکنم شوهرم رو دوسش دارم و نمیتوانم از اون دست بکشم حالا کاری به کارهای خوب و بدی که انجام داده ندارم
واسه انتخاب و داشتن هر انسانی باید نقاط مثبت و منفی رو یک اوریج گرفت اوریج شوهرم مثبت هایش دو برابر منفی هایش هستش و این من رو مجاب میکتد تلاشم رو انجام بدهم

لیدا;823799 نوشت:
از حالا به بعد میخواهم همه تلاشم رو برای بهتر شدن زندگیمان از سر بگیرم
زنان برتر عالم:
حضرت فاطمه(س)
حضرت خديجه(س)
حضرت مريم(س)
حضرت آسيه(س)

روايتي از پيامبر(ص):
(( خداوند به هر زني كه بر بداخلاقي شوهر صبر كند ، ثواب هزار شهيد و پاداشي را كه به جناب آسيه(س) داده است ، عنايت مي كند ))

تازه اين ثواب زني است كه فقط صبر كند
شما كه مي خواهيد به اميد خدا تغيير هم ايجاد كنيد

[="Tahoma"][="DarkRed"]لیدا خانم با توضیحاتیکه شمادادید در مورد زندگی خودتون...مشکلتون چیز حادی نبوده ونیست......از اینکه برای بهتر شدن میخوایید تلاش کنیدکار عاقلانه ای دارید انجام میدید...افراد در عصبانیت حرفهایی میزنند که شاید هیچ کدومش قبول ندارن وبدون کنترل از زبانشون خارج میشه...هیچ وقت به حرفهای در عصبانیت بها نده وفکر هم درموردش نکن...خانمی زندگی انسان رو افکارش میسازه ...با یه فکر منفی میشه خرابی به بار اورد با یه دید مثبت میشه شرایط رو عالی کرد....زندگیت خوبه ....اجازه نده افکار منفی زندگیت خراب کنه....به طرف مقابلت کاری نداشته باش که میخواد خودش بسازه یا نه..توخودت بساز البته برای قرب الهی یعنی برای رسیدن به خدا زندگی کن وکارهات برای خدا انجام بده....خدارو در زندگیت پررنگ کن....ببین دنیاانگار رنگ دیگه ای میگیره.....[/]

جناب استاد نشاط
شوهرم گفت یکی از دوستانش با خانمش رفته مشاوره خیلی خوب بوده.دقیقا همین دو کلمه خیلی خوب بوده رو به کاربرد.ما هم وقت بگیریم برویم.
یک آن آمدم بگویم من پنج سال تمام به تو گفتم بیا پیش مشاور برویم تو حرف من رو گوش ندادی حالا چی شده حرف دوستت رو گوش دادی. پوست من رو کند حاضر نشد مشاوره برویم حالا دوستش گفته میخواهد مشاوره برویم.تا من گفتم اگر بخواهیم بچه دار بشویم باید محیط آرام و به دور از تنش و... باشد حرفم رو قبول کرد یعنی سکوت کرد نه اینکه بگوید آره تو درست میگویی.الان هم پیشنهاد مشاوره رفتن داده.کلا من مهم نبودم تا اسم بچه آمد سریع موضعش رو تغییر داد.مشاوره رو هم که دوستش انتخاب کرده اینکه طرف کارش چطور باشد الله و علم.هرچه توی این چندسال مشاوره های مناسب حضوری معرفی کردم نمیخواست بشنود.
الان میبینم که چه کار درستی میکردم روی بعضی از حرفهایم ماندم و حاضر نشدم در یک سری از موارد کوتاه بیایم هرچند به قیمت اعصاب خوردی و کتک کاری تمام شد ولی به همسرم فهماندم وقتی حرفم منطقی است گوش کند. چون هرچه میگذرد بیشتر به این نکته میرسم مردها هرکاری که انجام میدهند همه گذشت ها بدخلقی ها خوش جنسی ها بدجنسی ها همه اش با منظور و قصد قبلی و با درک و فهم و آگاهی کامل هست.
بخواهند کاری رو انجام بدهند زمین و زمان رو شده به یکدیگر بدوزند انجامش میدهند اگر نخواهند زمین و زمان بهم بریزد انجامش نمیدهتد.

لیدا;823626 نوشت:
شما جای من باشی چکارمیکنید؟

طبیعتا من هیچ وقت نمیتونم زجری که شما متحمل شدی و دلت شکسته رو درک کنم چون جای شما نبودم

من فقط به عنوان کسی که از بیرون داره به قضیه نگا میکنه نظر میدم

و راه هایی که فکر میکنم براتون کمک میکنه رو بیان میکنم

اولیش خونسرد بودن و جواب ندادن

دومیش همسرتون رو تکیه گاه دونستن نه برادرتون رو

تو فامیل ما یکی بود که با همسرش خیلی مشکل داشت تا مشکلی پیش میومد خانم میرفت خونه باباش و چند ماه بعد برمیگشت

ولی از وقتی پدر مادر ایشون فوت شدن مشکلاتشون کمتر شده و خانمه دیگه جایی نمیره

منظور من بد بودن پدر و مادر خانمه نیست

منظورم اینه خانمه تکیه گاهش که پدرو مادرش بود رو از دست داد و بعد از اونها همسرش رو تکیه گاهش دونست

قبول کرد که هر اتفاقی هم بیوفته هیچ جا و هیچ کس نمیتونه بهتر از همسرش باشه

نه خواهراش نه برادراش

فریاد سکوت;823936 نوشت:
طبیعتا من هیچ وقت نمیتونم زجری که شما متحمل شدی و دلت شکسته رو درک کنم چون جای شما نبودم

من فقط به عنوان کسی که از بیرون داره به قضیه نگا میکنه نظر میدم

و راه هایی که فکر میکنم براتون کمک میکنه رو بیان میکنم

اولیش خونسرد بودن و جواب ندادن

دومیش همسرتون رو تکیه گاه دونستن نه برادرتون رو

تو فامیل ما یکی بود که با همسرش خیلی مشکل داشت تا مشکلی پیش میومد خانم میرفت خونه باباش و چند ماه بعد برمیگشت

ولی از وقتی پدر مادر ایشون فوت شدن مشکلاتشون کمتر شده و خانمه دیگه جایی نمیره

منظور من بد بودن پدر و مادر خانمه نیست

منظورم اینه خانمه تکیه گاهش که پدرو مادرش بود رو از دست داد و بعد از اونها همسرش رو تکیه گاهش دونست

قبول کرد که هر اتفاقی هم بیوفته هیچ جا و هیچ کس نمیتونه بهتر از همسرش باشه

نه خواهراش نه برادراش

سلام.. مرسی از شما
موضوع آشنای شما با مورد من خیلی متفاوت هست در ظاهر شاید یک شکل به نظر برسد.
موضوع تکیه گاه یک مبحث جداگانه است و انسان به کسی تکیه میکند که بتواند روی حمایتش حساب کند.خواه خانواده یا همسر یا دوست یا هرکسی باشد.
چه بسا اگر حمایت به موقع و به جای خانوادم نبود همان سال اول جدا شده بودم و همسرم رفتارش بهتر نمیشد.
دکتر شریعتی مثال خوبی در این مورد دارند هروقت میخواهیم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنیم ابتدا کمی با کفشهای او راه برویم.

لیدا;823944 نوشت:
دکتر شریعتی مثال خوبی در این مورد دارند هروقت میخواهیم درباره راه رفتن کسی قضاوت کنیم ابتدا کمی با کفشهای او راه برویم

من به هیچ عنوان شما رو قضاوت نمیکنم چون نه شما رو میشناسم و نه همسر شما رو

از زندگی شما هم چیزی نمیدونم و تا جایی مطلع هستم که شما پست گذاشتین

همون طوری که قبلا عرض کردم از دیدگاه خودم به قضیه نگاه میکنم و مواردی که فکر میکنم براتون میتونه مفید باشه رو بیان میکنم

دنبال قضاوت کردن شما نیستم

به هر حال آرزومندم که همیشه خوشبخت باشین و مشکلاتتون حل شه

یا حق

فریاد سکوت;823966 نوشت:
من به هیچ عنوان شما رو قضاوت نمیکنم چون نه شما رو میشناسم و نه همسر شما رو

از زندگی شما هم چیزی نمیدونم و تا جایی مطلع هستم که شما پست گذاشتین

همون طوری که قبلا عرض کردم از دیدگاه خودم به قضیه نگاه میکنم و مواردی که فکر میکنم براتون میتونه مفید باشه رو بیان میکنم

دنبال قضاوت کردن شما نیستم

به هر حال آرزومندم که همیشه خوشبخت باشین و مشکلاتتون حل شه

یا حق

ممنونم خانمی از راهنمایی های دلسوزانه تون
من هم تا الان از نظرات همه دوستان استفاده کردم و این لطف شما و دیگر دوستان رو میرساند
مسئله ما هم خدا روشکر بحث خانواده ها نیست موضوع دوطرفه است که امیدوارم نتیجه دلخواه حاصل شود
باز هم ممنونم

لیدا;822073 نوشت:
مشکلم با همسرم

جناب استاد نشاط
شوهرم گفت یکی از دوستانش با خانمش رفته مشاوره خیلی خوب بوده.دقیقا همین دو کلمه خیلی خوب بوده رو به کاربرد.ما هم وقت بگیریم برویم.
یک آن آمدم بگویم من پنج سال تمام به تو گفتم بیا پیش مشاور برویم تو حرف من رو گوش ندادی حالا چی شده حرف دوستت رو گوش دادی. پوست من رو کند حاضر نشد مشاوره برویم حالا دوستش گفته میخواهد مشاوره برویم.تا من گفتم اگر بخواهیم بچه دار بشویم باید محیط آرام و به دور از تنش و... باشد حرفم رو قبول کرد یعنی سکوت کرد نه اینکه بگوید آره تو درست میگویی.الان هم پیشنهاد مشاوره رفتن داده.کلا من مهم نبودم تا اسم بچه آمد سریع موضعش رو تغییر داد.مشاوره رو هم که دوستش انتخاب کرده اینکه طرف کارش چطور باشد الله و علم.هرچه توی این چندسال مشاوره های مناسب حضوری معرفی کردم نمیخواست بشنود.
الان میبینم که چه کار درستی میکردم روی بعضی از حرفهایم ماندم و حاضر نشدم در یک سری از موارد کوتاه بیایم هرچند به قیمت اعصاب خوردی و کتک کاری تمام شد ولی به همسرم فهماندم وقتی حرفم منطقی است گوش کند. چون هرچه میگذرد بیشتر به این نکته میرسم مردها هرکاری که انجام میدهند همه گذشت ها بدخلقی ها خوش جنسی ها بدجنسی ها همه اش با منظور و قصد قبلی و با درک و فهم و آگاهی کامل هست.
بخواهند کاری رو انجام بدهند زمین و زمان رو شده به یکدیگر بدوزند انجامش میدهند اگر نخواهند زمین و زمان بهم بریزد انجامش نمیدهتد.

لج بازی ها به زندگی آتش می زنند، به فکر تلافی و یا ضایع کردن و من منم گفتن نباشید، و الا زندگی تون پر تنش می شود، بنده خدا وقتی همسرتان از شما بچه می خواهد این دلیل بر عشق و علاقه ایشان است، چرا این قدر برایتان سخت است، باید اتفاقا خوشحال هم باشید.

لیدا;822073 نوشت:
مشکلم با همسرم

استاد نشاط گرامی
زندگی مشترکم را به چهار قسمت تقسیم کردم
یک سال و نیم ابتدایی که زندگی خوبی نداشتیم
سه سال پس از آن که زندگی خوب و در بسیاری از جهات رضایت بخش بود
شش ماه آخر که زندگی ما با مشکلاتی همراه شد و به تلخی یک سال و نیم اول نیست ولی رضایت بخش هم نیست و کمی نگران کننده است
از حالا به بعد میخواهم همه تلاشم رو برای بهتر شدن زندگیمان از سر بگیرم
میخواهم روی این شش ماه آخر تمرکز کنم تا بتوانم مشکلات و کم و کاستی ها رو برطرف کنم و همسرم رو با خودم همراه کنم.
ضمن اینکه با مانور بر روی دو دوره اول در زندگی ما.... از درگیری ها و ناراحتی های دوره اول فاصله بگیرم و اجازه ندهم وارد زندگی شوند و از خوشی ها و رضایت دوره دوم زندگی مان استفاده کنم و آنها را در دور جدید زندگیمان وارد کنم.
دوره سوم هم احتمالا نخودی خواهد شد.
البته استارتش رو میزنم و امیدوارم همسرم هم کمک کند هرچند میدانم شاید سخت باشد.

استاد این مورد رو هم مدنظر شریفتان داشته باشید چه بسا راهکارهایی که می دهید راهگشایم باشد.

با سلام
احسنتم
اینکه شما چنین تصمیمی گرفته اید، خیلی عالی است و با این مبنا زندگیتون خیلی شیرین و شیرین تر می شود.

[="Times New Roman"][="Black"]

نشاط;824090 نوشت:
جناب استاد نشاط
شوهرم گفت یکی از دوستانش با خانمش رفته مشاوره خیلی خوب بوده.دقیقا همین دو کلمه خیلی خوب بوده رو به کاربرد.ما هم وقت بگیریم برویم.
یک آن آمدم بگویم من پنج سال تمام به تو گفتم بیا پیش مشاور برویم تو حرف من رو گوش ندادی حالا چی شده حرف دوستت رو گوش دادی. پوست من رو کند حاضر نشد مشاوره برویم حالا دوستش گفته میخواهد مشاوره برویم.تا من گفتم اگر بخواهیم بچه دار بشویم باید محیط آرام و به دور از تنش و... باشد حرفم رو قبول کرد یعنی سکوت کرد نه اینکه بگوید آره تو درست میگویی.الان هم پیشنهاد مشاوره رفتن داده.کلا من مهم نبودم تا اسم بچه آمد سریع موضعش رو تغییر داد.مشاوره رو هم که دوستش انتخاب کرده اینکه طرف کارش چطور باشد الله و علم.هرچه توی این چندسال مشاوره های مناسب حضوری معرفی کردم نمیخواست بشنود.
الان میبینم که چه کار درستی میکردم روی بعضی از حرفهایم ماندم و حاضر نشدم در یک سری از موارد کوتاه بیایم هرچند به قیمت اعصاب خوردی و کتک کاری تمام شد ولی به همسرم فهماندم وقتی حرفم منطقی است گوش کند. چون هرچه میگذرد بیشتر به این نکته میرسم مردها هرکاری که انجام میدهند همه گذشت ها بدخلقی ها خوش جنسی ها بدجنسی ها همه اش با منظور و قصد قبلی و با درک و فهم و آگاهی کامل هست.
بخواهند کاری رو انجام بدهند زمین و زمان رو شده به یکدیگر بدوزند انجامش میدهند اگر نخواهند زمین و زمان بهم بریزد انجامش نمیدهتد.

لج بازی ها به زندگی آتش می زنند، به فکر تلافی و یا ضایع کردن و من منم گفتن نباشید، و الا زندگی تون پر تنش می شود، بنده خدا وقتی همسرتان از شما بچه می خواهد این دلیل بر عشق و علاقه ایشان است، چرا این قدر برایتان سخت است، باید اتفاقا خوشحال هم باشید.

با هرکه سخن گفتم در خود گره ای گم بود. [/]

لیدا;822073 نوشت:
مشکلم با همسرم

سلام
جناب آقای نشاط ، با همسرم صحبت کردیم بزرگوار
گلایه های ایشون :
1- من مرد هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو زن هستی باید کوتاه بیایی.
( به همسرم گفتم فقط داد نمیزنی من رو میزنی.گفت عصبانی شدم دست خودم نبود.من گفتم اگربخواهی کنترل کنی دست خودت هست چون قبلا کنترل میکردی.گفت تو به حرف من گوش بده مشکلی پیش نمیاد!! گفتم یعنی همیشه حرف تو باشد؟ درجریان هستی که همسرت هستم؟ گفت اگر میخواهی اون روی من رو بالا بیاری دیگه ادامه نده.
من این مبحث رو نصفه و نیمه رها کردم.)

شما باید به همسرتان به آرامی بگویید که منطق شما صحیح نیست،( حتی به یک فرد عاقل هم بگوییم قبول نمی کند) زندگی زن و شوهر یک روند تفاهم محوری است، نه اینکه قانون زور و جبر و ظلم و منم منم. شما اگر مرد هستید قبول، ولی روش شما برای حل مسائل و مشکلات با داد زدن و دعوا مسیر منطقی نیست. قبول می کنم نباید شما را ناراحت کنم، اما شما هم باید قبول کنید که چنین روندی مثل زدن و کتک کاری صحیحی نیست.
این موضوع به مرور زمان قابل حل استف به شرطی که خود شما زمینه ساز عصبانیت نشوید، و برای حل مشکل خود راه حلی غیر از دعوا را انتخاب کنید، یا حضور فرد سومی که هر دو قبول دارید( معمولا باید ریش سفید یا فردی دلسوز و زیرک و سر نگهدار باشد)

Im_Masoud.Freeman;824093 نوشت:
با هرکه سخن گفتم در خود گره ای گم بود.

با سلام
بزرگوار
یعنی چی؟!

[="Times New Roman"][="Black"]

نشاط;824095 نوشت:
با سلام
بزرگوار
یعنی چی؟!

سلام.

یه جور ابراز ناراحتی از مشکلات کاربران.

اگر فکر میکنید بی ارتباط هست پاکش کنید.[/]

نشاط;824090 نوشت:
جناب استاد نشاط
شوهرم گفت یکی از دوستانش با خانمش رفته مشاوره خیلی خوب بوده.دقیقا همین دو کلمه خیلی خوب بوده رو به کاربرد.ما هم وقت بگیریم برویم.
یک آن آمدم بگویم من پنج سال تمام به تو گفتم بیا پیش مشاور برویم تو حرف من رو گوش ندادی حالا چی شده حرف دوستت رو گوش دادی. پوست من رو کند حاضر نشد مشاوره برویم حالا دوستش گفته میخواهد مشاوره برویم.تا من گفتم اگر بخواهیم بچه دار بشویم باید محیط آرام و به دور از تنش و... باشد حرفم رو قبول کرد یعنی سکوت کرد نه اینکه بگوید آره تو درست میگویی.الان هم پیشنهاد مشاوره رفتن داده.کلا من مهم نبودم تا اسم بچه آمد سریع موضعش رو تغییر داد.مشاوره رو هم که دوستش انتخاب کرده اینکه طرف کارش چطور باشد الله و علم.هرچه توی این چندسال مشاوره های مناسب حضوری معرفی کردم نمیخواست بشنود.
الان میبینم که چه کار درستی میکردم روی بعضی از حرفهایم ماندم و حاضر نشدم در یک سری از موارد کوتاه بیایم هرچند به قیمت اعصاب خوردی و کتک کاری تمام شد ولی به همسرم فهماندم وقتی حرفم منطقی است گوش کند. چون هرچه میگذرد بیشتر به این نکته میرسم مردها هرکاری که انجام میدهند همه گذشت ها بدخلقی ها خوش جنسی ها بدجنسی ها همه اش با منظور و قصد قبلی و با درک و فهم و آگاهی کامل هست.
بخواهند کاری رو انجام بدهند زمین و زمان رو شده به یکدیگر بدوزند انجامش میدهند اگر نخواهند زمین و زمان بهم بریزد انجامش نمیدهتد.

لج بازی ها به زندگی آتش می زنند، به فکر تلافی و یا ضایع کردن و من منم گفتن نباشید، و الا زندگی تون پر تنش می شود، بنده خدا وقتی همسرتان از شما بچه می خواهد این دلیل بر عشق و علاقه ایشان است، چرا این قدر برایتان سخت است، باید اتفاقا خوشحال هم باشید.

سلام...ممنون استاد از وقت شما
لجبازی نمیکنم ته دلم خوشحال شدم همسرم خود برای رفتن به مشاوره پیشقدم شده.ناراحتم از اینکه چرا واسه خاطر من حاضرنشده مشاوره بیاید؟اگر بنا به بچه دارشدن باشد آدم میتواند از هرکسی بچه داشته باشد.
حالا که راصی شده چرا گفته دوستم مشاور معرفی کرده است و خوب هست ببخشید من در این زندگی دقیقا کجا قرارگرفته ام چکاره ام؟
من این رفتارها رو دوست دلشتن و عشق تعبیرنمیکنم.
شاید هم اشتباه میکنم.
نمیدانم شاید واقعا راه حلی برای مشکل من وجود نداشته باشد.

لیدا;824105 نوشت:
نمیدانم شاید واقعا راه حلی برای مشکل من وجود نداشته باشد.

سلام
نباید مشکل را گنده کنید، مساله شما به راحتی قابل حل است.

لیدا;824105 نوشت:
مشکل من

- من اگر زیاد به خانه می آیم چون تو همه ش به من میگویی تو با من حرف نمیزنی می آیم ببینی من هستم اگر حرفی داری بزنی.
(خیلی سعی کردم جلوی خنده م رو بگیرم و کنترل کردم چون هروقت همسرم هست صحبت نمیکند و میگوید بگذار واسه بعد.این مطلب رو به ایشون گفتم)
معلوم است به فکر شماست و می خواهد در کنار شما باشد تا احساس آرامش کنید، ولی برخی از مهارتها را بلد نیست و شما باید خودتان مدیریت کنید، چون فرد کمال طلبی است و بعید می دانم مستقیما بپذیرد که رفتارش مشکل دارد، و خیلی هم مساله خاصی نیست، چون اکثر مردان از چنین مهارتی بی بهره اند و خیلی نگران نشوید.

3- هرجایی میخواهیم برویم تو میخواهی بگویی کجا برویم همیشه میخواهی طبق نظر تو پیش بروم.
(منظوررهمسرم این بود تو میگویی به فلان مهمانی یا تفریح یا .... برویم یا نه.)
بگو باشه، بهتر است با همدیگر تصمیم بگیریم؛ اشکالی ندارد، اگر جایی را دوست نداری، نمی رویم .
4- وقتی جایی هستیم تو میگویی دفعه بعد جای دیگه برویم باید بگذاری از آن فضا فاصله بگیریم بعد پیشنهاد جای دیگه رو بدهی.
( یعنی اگر مثلا پارک رفتیم آنجا نگویم یک روز هم مثلا سینما برویم بگذارم بعدا بگویم)
می تونستی بگویی، چشم.و چنین رفتاری را تکرار نکنی!

5- یک حرف رو چندمرتبه تکرار میکنی همان دفعه اول به کار میبری متوجه میشوم.
(برای اینست گاهی همسرم حرفها رو نادیده میگیرد یا فراموش میکند مجبورم یادآوری کنم)
آری برخی از اقایون از تکرار خوششان نمیاد، اگر اذیت می شود، حتما ترک کنید.

6- وقتی عصبانی هستی چشمت رو برروی همه چیز میبندی و میخواهی آن موضوع را برای همیشه تمام کنی.
(در این باره من اگر ناراحت باشم سعی میکنم تا حدی از آن موضوع فاصله بگیرم تا آن ناراجتی مجددا برایم پیش نیاید)
معلومه خود شما در موقع عصبانیت کنترلتان عادی نیست، پس اصلاح در موقع عصبانیت باید دو طرفه باشد، در حقیقت انتظار نداشته باشید که ایشان باید کنترل کند ، نه خود شما هم، تا حدی مقصر هستید و اینکه در موقع دعوا و مشاجره شاید مجبور به زدن می شود، شاید یک علتش خود شما هستید که خیلی عصبانی می کنید.( اگر شما خودتان را کنترل کنید، دقیقا همسرتان نیز اصلاح می شود و می تواند بر خود مسلط شود)

7- من بچه میخواهم تو میخواهی دوسال دیگر صبرکنی من برایم سخت هست دو سال دیگر صبرکنم بچه های مردم رو میبینم دلم بچه میخواهد)
(در این مورد باهم صحبتی به عنوان نتیجه گیری انجام ندادیم چون مطمئن نیستم)

اینکه علاقه به بچه دارد، بهترین ابزرا است که با او قرارداد مشروط برای اصلاح رفتار خود و همسرتان ببنیدید، با هم بگویید که انتظارات و مشکلات را با صحبت و گفتگوی صمیمی حل کنید و همدیگر را اذیت نکنید، چون زندگی پر تنش برای فرزندان از لحاظ تربیتی مضر بوده. به نظرم همسرتان راضی به پذیرش این مساله خواهد شد.
من مانعی در بچه دار شدن نمی بینم، به نظر می رسد همسرتان فرد خوبی است و به شما و زندگیتان خیلی علاقه دارد، در کنار اینها مختصری عصبانی است، ان هم میشه کنترل کرد( اسباب ناراحتی و عصبانیت او را اگر فراهم نکنید) این مشکل هم قابل حل است.

بعد از همسرم خواستم حالا محسناتم رو بگو این ها رو گفت
خیلی خوشگلی قدبلندی مهربانی دلسوزی دستپختت خیلی خوبه تحصبلات خانواده خوب و به من وفاداری
پرسیدم دیگه؟گفت دیگه فعلا همین ها. پررو نشو!

آخر سر به شوهرم گفتم سه تا رفتاری که داری و من رو خیلی میرنجاند و نمیتوانم تحمل کنم اول خشونت کلامی و رفتاری و کتک زدنت هست دوم حرفهایم رو گوش نمیدهی سوم با من زیاد صحبت نمیکنی.
ولی مدام سعی میکرد من رو قانع کند و کارهایش رو توجیح کند
تا آنجاییی که متوجه شدم مشکلات ما در زندگیمان این مواردهست. دیگر قضاوت با شما
عصبانیت شدید موجب ضرب و شتم می شود، پس زمینه و شدت عصبانیت را شما زمینه سازی نکنید، اگر اعتراضی هم دارید در زمان و شرایط خاص با حوصله و با زیرکی خاص بگویید( نه اینکه به گفته شوهرتان چشم هایتان را بسته و هر چه به ذهنتان می رسد بگویید و...) در حقیقت اگر بتوانید با مهارت و زیرکی و با زبان خوش مشکل را با زبان نرم و بدون نارحتی گفته و او را قانع کنید، کار به شدت ناراحتی نمی رسد
کم حرفی: شخصیت برخی از مردان چنین است، این هم خیلی مشکل ساز نیست و سعی کنید یک جوری با این مساله کنار بیایید. یا خود شما سر صحبت را باز کنید تا حرف بزند( ولی خیلی انتظار نداشته باشید، چون تیپ های این جوری دست خودشان نیست و لذا نباید انتظار خاصی داشت)

لیدا;824105 نوشت:
ببخشید من در این زندگی دقیقا کجا قرارگرفته ام چکاره ام؟

احساس شما را درک می کنم، بلد نیست، در حقیقت مهارت مشاوره را با شما ندارد، نه اینکه به شما اهمیت نمی دهد. به دل نگیر

نشاط;824108 نوشت:

احساس شما را درک می کنم، بلد نیست، در حقیقت مهارت مشاوره را با شما ندارد، نه اینکه به شما اهمیت نمی دهد. به دل نگیر
[/quote

از اینکه اعتراف کند من خیلی جاها بیشتر از اون میفهمم واهمه دارد.منظورم اعتراف کلامی نیست مثلا من درست گفته ام مشاوره نیاز داریم ولی چون من گفته ام اخ هست بده، یک وقت مبادا من متوجه بشوم اون فهمیده من در این مورد و یا خیلی از موارد دیگر مسائل را بهتر متوجه هستم حالا به هردلیلی.
با اینکه هیچوقت توی روی او چینین حرفی نزدم یا رفتارخاصی نکردم که القا کنم من بیشتر او بعضی از مسائل رو متوجه هستم.
ممنونم استاد

[="Times New Roman"][="Black"]

لیدا;824114 نوشت:

از اینکه اعتراف کند من خیلی جاها بیشتر از اون میفهمم واهمه دارد.

لیدا;824105 نوشت:

ناراحتم از اینکه چرا واسه خاطر من حاضرنشده مشاوره بیاید؟

[FLV]http://fs2.filegir.com/freeman/0001.flv[/FLV][/]

[="Arial"][="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

در مورد اینکه یک بحث ساده منجر به نزاع فیزیکی از جانب همسرتان میشه که واضح هست مشکلی از جانب همسرتان وجود داره.

اما بنده به ایراداتی که به نظرم مقصر شمایید میپردازم. که به نظرم عامل ترجیح دادن تلویزیون و موبایل به جای حرف زدن با شما از جانب همسرتان هست.

1- عدم دقت در انتخاب کلمات برای رساندن منظورتان.

2- مانور وسیع در یاد آوری کردن مشکلات گذشته.

3- تلقی کردن این که کوتاه اومدن حتما مساوی با ضعف هست .

4- قضاوت اعمال همسرتون با خط کش بدبینی.

این ایرادات شما منجر به تشدید رفتار های همسرتون می شه و بلعکس و نتیجه اش می شه دعوا.

وقتی کسی در حرف زدن ببینه داره بهش توهین میشه (نتیجه رفتار 1) مشکلاتی رو که اگر با صحبت حل کرده باز هم هر بار پرونده اش باز میشه (2) در هر اختلافی دنبال برنده شدن در بحث هست (3) و به جای شنیدن کلام دنبال نیت ذهنی طرف مقابلش از حرف هست (4) خواه نا خواه این حرف زدن رو بی نتیجه میدونه و براش زجر آوره و ازش فراری. وگرنه مردی نیست که از صحبت شیرین با همسرش فراری باشه. (مگر اینکه به چیز دیگه ای معتاد شده باشه مثل کلش و ...)

کلیت حرفم اینه که شما همون کارهای همسرتون رو میکنید ولی در خودتون نمیبنید شاید اگه مرد بودید همسرتون رو هم میزدید الله اعلم.

ببخشید یکم صریح و تند نظر دادم . احتمال اینکه نظراتم کاملا اشتباه باشه کم نیست ولی بهش فکر کنید برای مثال میتونید اینطور بررسیش کنید که برید از همسرتون بپرسید (در یک فضای بدون گارد گرفتن و اینکه تا جواب بده سریع بخواین از خودتون رفع اتهام کنید )

1- تا بحال شده من تو حرف زدن بهت توهین کرده باشم و بهت بر بخوره؟

2- وقتی مسایل گذشته رو پیش می کشم ناراحت میشی؟

و...

و من الله توفیق

یا حق
[/]

حق دوست;824277 نوشت:
[="Arial"][="DarkGreen"]سلام و عرض ادب

در مورد اینکه یک بحث ساده منجر به نزاع فیزیکی از جانب همسرتان میشه که واضح هست مشکلی از جانب همسرتان وجود داره.

اما بنده به ایراداتی که به نظرم مقصر شمایید میپردازم. که به نظرم عامل ترجیح دادن تلویزیون و موبایل به جای حرف زدن با شما از جانب همسرتان هست.

1- عدم دقت در انتخاب کلمات برای رساندن منظورتان.

2- مانور وسیع در یاد آوری کردن مشکلات گذشته.

3- تلقی کردن این که کوتاه اومدن حتما مساوی با ضعف هست .

4- قضاوت اعمال همسرتون با خط کش بدبینی.

این ایرادات شما منجر به تشدید رفتار های همسرتون می شه و بلعکس و نتیجه اش می شه دعوا.

وقتی کسی در حرف زدن ببینه داره بهش توهین میشه (نتیجه رفتار 1) مشکلاتی رو که اگر با صحبت حل کرده باز هم هر بار پرونده اش باز میشه (2) در هر اختلافی دنبال برنده شدن در بحث هست (3) و به جای شنیدن کلام دنبال نیت ذهنی طرف مقابلش از حرف هست (4) خواه نا خواه این حرف زدن رو بی نتیجه میدونه و براش زجر آوره و ازش فراری. وگرنه مردی نیست که از صحبت شیرین با همسرش فراری باشه. (مگر اینکه به چیز دیگه ای معتاد شده باشه مثل کلش و ...)

کلیت حرفم اینه که شما همون کارهای همسرتون رو میکنید ولی در خودتون نمیبنید شاید اگه مرد بودید همسرتون رو هم میزدید الله اعلم.

ببخشید یکم صریح و تند نظر دادم . احتمال اینکه نظراتم کاملا اشتباه باشه کم نیست ولی بهش فکر کنید برای مثال میتونید اینطور بررسیش کنید که برید از همسرتون بپرسید (در یک فضای بدون گارد گرفتن و اینکه تا جواب بده سریع بخواین از خودتون رفع اتهام کنید )

1- تا بحال شده من تو حرف زدن بهت توهین کرده باشم و بهت بر بخوره؟

2- وقتی مسایل گذشته رو پیش می کشم ناراحت میشی؟

و...

و من الله توفیق

یا حق

[/]

سلام
ممکن هست تا حدی به این شکل باشذ ولی واقعا به این شدت و همه مواردی که فرمودید نیست.اصلا از همان روز اول یک گارد الکی و مضحک نسبت به زن داشت.
بخاطر تجارب خانوادگیش بوده احتمال بسیار زیاد.این مسئله رو من کازی نتونستم انجام بدم
سیاست و اخلاق خوب و گذشت زن هم تا یک جایی جواب میده قلق مرد اگر بد باشه باید از اول دوباره بسازیش اون هم ناممکنه.
خرافاتی نیستم ولی شاید هم واسه ماه تولدشه مرداد ماهی هست.حمل بر جسارت نشود برای دوستان مرداد ماهی ولی چندتاخصوصیت بارز مشترک اصولا داره مرد این ماه که خشونت و یکدنگی و غرور زیاد و اینکه سخت دل می بندن ولی اگر بستند به راحتی دل کنده نمیشوند ( آخری تا حدی خوبه).

نشاط;823238 نوشت:

6. خود مقدمه صحبت کردن خیلی مهم است، اینکه کی و چه طوری و چگونه، این مهم است باید در مورد شوهرتان کشف کنید، در این صورت ریشه بسیاری از مشکلات کم خواهد شد.

سلام
یادمه امتحان ریاضی زیر 10 گرفتم و باید فردا زیر برگه حتما امضا میشد. موضوع رو به آبجیم گفتم. آبجیم گفت بعد از نماز به مادر بگو . و اون روز تنها روزی شد که کتک نخوردم. هــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگاری بودا Smile

موضوع قفل شده است