مشکل گذشته ام با همسرم دوباره برگشته

تب‌های اولیه

152 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

لیدا;823220 نوشت:
آخرین مرتبه ای که من رو زد
واقعاً نمی توانم دست بلند کردن مرد روی همسرش را درک کنم!

لیدا;823220 نوشت:
ورزش رو همسرم دوست دارد انجام بدهم
ورزش را مثال زدم ؛ موارد دیگر را پیدا کنید

لیدا;823220 نوشت:
من متوجه نمیشوم با درخواستش برای بچه دارشدن یا تحت فشار قرار دادن من چطوری میخواهد من را امتحان کند؟ آیا این راهش هست؟
نه راهش نیست. اما وقتی کسی بحران روحی دارد ، صرفاً دنبال راه رهایی میگردد و خیلی به درست و غلطش کاری ندارد

او دست روی نقاط ضعف شما میگذارد. این اشتباهی است که اکثر ما انسان ها مرتکب میشویم (حتی خود شما)
چه چیزی برای شما مهم است؟ مثلاً مطالعه
وقتی شوهرتان این را بفهمد دقیقاً دست روی همین میگذارد و از شما میخواهد: اگر مرا دوست داری مطالعه نکن!

چون با خودش اینطور تصور میکند که:
دوست داشتن یعنی اینکه طرف مقابل حاضر باشد از همه چیزش بخاطر من بگذرد

درحالی که این تصور کاملاً غلط است . تفسیر آن نیز به این روش ، اشتباه است

لیدا;823220 نوشت:
راستش بله من هنوز رفتارهای سابق همسرم رو فراموش نکردم بخشیدم ولی در این دوسه سال گاهی پیش می آمد به رویش می آوردم
اینجاست که میگویم همهء ما عادت داریم دست روی نقاط ضعف طرف مقابل بگذاریم
خیلی اشتباه است خواهر گرامی. این حرکت شما از دید شوهرتان ، دقیقاً همان حالتی را ایجاد میکند که شما در اثر کتک خوردن از شوهر به آن دچار میشوید. اگر کتک زدن کاری نادرست است ، شما چرا مشابه همان را نسبت به شوهرتان انجام میدهید؟

البته میدانم سخت است. به قول شما گاهی آدم خسته میشود و تحملش تمام میشود. اما این درصورتی است که شوهرتان باز هم شما را کتک میزد ، نه آنکه شما اشتباهات گذشته را به رخش بکشید. اینطوری غرورش را زخمی میکنید و مردی که غرورش زخمی بشود دیگر خیلی قابل کنترل نیست. بخصوص اگر کمی عصبی هم باشد. صحبت روانشناس خانمی را که خدمتتان گفتم به خاطر بیاورید که گفت: گاهی ما خودمان هم در بوجود آمدن یک رفتار از سوی طرف مقابل ، دخیل هستیم

نشاط;823239 نوشت:
با سلام
جمله ای خیلی قشنگی بود، احسنتم.
راستی آشتی کردید؟!

سلام ممنونم از شما
بله تقریبا آشتی کردیم سرشب هم به منزل آمد شام گرفته بود و فعلا آتش بس شده استاد
در آنجایی که شما فرمودید از در صحبت با ایشان وارد شوم یکی از مشکلاتم این هست همسرم چندان اهل حرف زدن و حل کردن مسائل با صحبت نیست.وقتی درباره هر موضوعی صحبت میکنم سریعا میگوید بگذار بعدا یا میگوید ولش کن یا روزمان رو با این حرفها خراب نکن.درحالیکه من اصلا حرف بدی نمیزنم بالاخره باید درباره مسائل صحبت کنیم یا نه.
چطوری صحبت کنم یا بهتربگویم چه راهکاری را به کارببندم شوهرم به حرف زدن درباره مسائل مان راغب شود من نخواستم پیشقدم شود فقط میخواهم اگر من حرفی میزنم گوش بدهد و از حرف زدن طفره نرود
مشکلاتم با همسرم یکی دو تا نیست

Reza-D;823262 نوشت:
واقعاً نمی توانم دست بلند کردن مرد روی همسرش را درک کنم!

ورزش را مثال زدم ؛ موارد دیگر را پیدا کنید

نه راهش نیست. اما وقتی کسی بحران روحی دارد ، صرفاً دنبال راه رهایی میگردد و خیلی به درست و غلطش کاری ندارد

او دست روی نقاط ضعف شما میگذارد. این اشتباهی است که اکثر ما انسان ها مرتکب میشویم (حتی خود شما)
چه چیزی برای شما مهم است؟ مثلاً مطالعه
وقتی شوهرتان این را بفهمد دقیقاً دست روی همین میگذارد و از شما میخواهد: اگر مرا دوست داری مطالعه نکن!

چون با خودش اینطور تصور میکند که:
دوست داشتن یعنی اینکه طرف مقابل حاضر باشد از همه چیزش بخاطر من بگذرد

درحالی که این تصور کاملاً غلط است . تفسیر آن نیز به این روش ، اشتباه است

اینجاست که میگویم همهء ما عادت داریم دست روی نقاط ضعف طرف مقابل بگذاریم
خیلی اشتباه است خواهر گرامی. این حرکت شما از دید شوهرتان ، دقیقاً همان حالتی را ایجاد میکند که شما در اثر کتک خوردن از شوهر به آن دچار میشوید. اگر کتک زدن کاری نادرست است ، شما چرا مشابه همان را نسبت به شوهرتان انجام میدهید؟

البته میدانم سخت است. به قول شما گاهی آدم خسته میشود و تحملش تمام میشود. اما این درصورتی است که شوهرتان باز هم شما را کتک میزد ، نه آنکه شما اشتباهات گذشته را به رخش بکشید. اینطوری غرورش را زخمی میکنید و مردی که غرورش زخمی بشود دیگر خیلی قابل کنترل نیست. بخصوص اگر کمی عصبی هم باشد. صحبت روانشناس خانمی را که خدمتتان گفتم به خاطر بیاورید که گفت: گاهی ما خودمان هم در بوجود آمدن یک رفتار از سوی طرف مقابل ، دخیل هستیم

دقیقا من بایست چکار کنم؟ لطفا هر موردی را که به نظرتان میرسد واسم بنویسید اگر امکانش رو دارید.پرینت بگیرم و برای خودم تکرار کنم و بتوانم عمل کنم.خیلی سخت هست من فکرمیکردم با یادآوریش البته نه همیشه ولی باعث میشوم دیگر تکرارنکند.چرا هرکاری میکردم متوجه میشوم برعکسش رو باید انجام میدادم.

لیدا;823263 نوشت:
سرشب هم به منزل آمد شام گرفته بود و فعلا آتش بس شده استاد
چقدر خوب گل

لیدا;823263 نوشت:
در آنجایی که شما فرمودید از در صحبت با ایشان وارد شوم یکی از مشکلاتم این هست همسرم چندان اهل حرف زدن و حل کردن مسائل با صحبت نیست.وقتی درباره هر موضوعی صحبت میکنم سریعا میگوید بگذار بعدا یا میگوید ولش کن یا روزمان رو با این حرفها خراب نکن.درحالیکه من اصلا حرف بدی نمیزنم بالاخره باید درباره مسائل صحبت کنیم یا نه
چطوری صحبت کنم یا بهتربگویم چه راهکاری را به کارببندم شوهرم به حرف زدن درباره مسائل مان راغب شود
استاد "نشاط" عزیز در این مورد لطفاً راهنمایی کنید چون نمیدانم راهکار من درست است یا نه

به نظر من در این یک مورد مقابله به مثل کنید ، البته برای تفهیم موضوع نه برای انتقام. مثلاً اگر خواست درموردی صحبت کند بگوئید باشد برای بعد
اگر اعتراض کرد به او بگوئید من هم به همین حالت دچار میشوم وقتی تو به حرفهای من گوش نمیکنی

استاد اگر اشتباه است اصلاح بفرمائید

لیدا;823263 نوشت:
قریبا آشتی کردیم سرشب هم به منزل

با سلام
آفرین، احسنتم

لیدا;823263 نوشت:
همسرم چندان اهل حرف زدن و حل کردن مسائل با صحبت نیست.وقتی درباره هر موضوعی صحبت میکنم سریعا میگوید بگذار بعدا


از او بخواهید که یک فرصت خوب را خودش تعیین کند، بگو این طوری نمیشه، باید یک زمانی که حوصله داری باید بشنیم در مورد مشکلات و راه و حل های آن طرحی بریزیم. با ملایت بیشتر در عین حل همراه با جدیت این موضع را پیگیری کنید، گزارش هم بدهید.

Reza-D;823274 نوشت:
به نظر من در این یک مورد مقابله به مثل کنید ، البته برای تفهیم موضوع نه برای انتقام. مثلاً اگر خواست درموردی صحبت کند بگوئید باشد برای بعد
اگر اعتراض کرد به او بگوئید من هم به همین حالت دچار میشوم وقتی تو به حرفهای من گوش نمیکنی

با سلام
این کار در اصطلاح روانشناسی به معنی مواجهه است، آری خوبه!

این موضوع واقعا برایم مهم و حیاتی هست چه بسا اگر همسرم اهل صحبت کردن درباره مسائل مان بود مشکلات ما یک دهم الان بود

نشاط;823275 نوشت:
با سلام
آفرین، احسنتم


از او بخواهید که یک فرصت خوب را خودش تعیین کند، بگو این طوری نمیشه، باید یک زمانی که حوصله داری باید بشنیم در مورد مشکلات و راه و حل های آن طرحی بریزیم. با ملایت بیشتر در عین حل همراه با جدیت این موضع را پیگیری کنید، گزارش هم بدهید.

استاد پس من فردا همین حرف رو به همسرم میزنم و از او میخواهم حالا کی و چه وقت بخواهد زمان بگذارد صلوات

لیدا;823270 نوشت:
دقیقا من بایست چکار کنم؟

"نکتهء کلیدی: رگ خواب مردها در این است که ببینند همسرشان به آنها نیاز دارد"
البته مراقب باشید همراه با کوچک کردن شخصیتتان نشود

همچنین دو پست زیر:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55932&p=823196&viewfull=1#post823196

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55932&p=823238&viewfull=1#post823238

این رفتاری که الان مینویسم از روی غرور است یا اینکه میخواهد به من یا خود ثابت کند من به او نیاز دارم؟
مثلا دعوایمان شده به من میگوید دلت برایم تنگ شده؟
یک شکلی میخواهد وانمود کند من دلتنگ شدم و اگر او میخواهد آشتی کند واسه دلتنگی من هست.یا یک سری حرفهای این مدلی میزند.خوب میخواهی آشتی کنی چرا از خودت مایه نمیگذاری؟
من هم گاهی جوابش رو نمیدهم یا میگویم فلان کار رو انجام دادی من ناراحتم اما هیچوقت نگفتم نه دلم تنگ نشده یا حرفای این مدلی که حالت پس زدن داشته باشد.هرچند خیلی حرصم رو در می آورد.

لیدا;823281 نوشت:
این موضوع واقعا برایم مهم و حیاتی هست
خواهر محترم دو نکته هست که فکر میکنم خیلی اهمیت دارند:

الف - صبر داشته باشید. ممکن است تا تاثیر کارهایتان مدتی طول بکشد ، بخصوص که همسر شما یک گارد هم نسبت به شما گرفته. پس خواهش میکنم عجله نکنید و اگر در اوایل نتایج کم بود ، نا امید نشوید. شوهر شما سنگ است و شما آب. طول میکشد تا در او نفوذ کنید. اما وقتی لایه های اول را کنار بزنید ، بقیه اش آسان میشود

ب - این خیلی خیلی خیلی مهم است. انتظار تغییر 100 در 100 به هیچ عنوان نداشته باشید. قرار نیست در تمام کارهایی که برای بهبود روابط انجام میدهید موفق بشوید. همسر شما یک انسان است با خصوصیات مربوط به خود ، خصوصیاتی که با آنها بزرگ شده و جزئی از وجودش شده اند. لذا دنبال ساختن یک انسان متفاوت نباشید
تمرکز خود را بگذارید روی تغییر در رابطه ، نه تغییر در شخصیت همسر
همچنین نیازی نیست تمام بخش های رابطه درست بشود (البته اگر بشود بهتر است ولی الزامی نیست). اصرار و پافشاری بیش از حد حتی میتواند نتیجه عکس بدهد. پس همین که به تغییرات کلی در رابطه تان با همسرتان برسید یعنی موفقیت. حالا هر چه بیشتر باشد ، بهتر ، اما افراط هم نکنید

لیدا;823302 نوشت:
این رفتاری که الان مینویسم از روی غرور است
بله دقیقاً
البته دقت کنید غرور آن هم برای مرد لزوماً چیز بدی نیست
به نظرم زیاد در مسائل ، ریز نشوید بهتر است

لیدا;823302 نوشت:
هیچوقت نگفتم نه دلم تنگ نشده یا حرفای این مدلی که حالت پس زدن داشته باشد
احسنت به شما ، کار درستی کردید
هر چه بیشتر پست های شما را میخوانم بیشتر باور پیدا میکنم به حرف استاد "نشاط" که گفتند:
مشکلات زندگی شما آنقدر هم بزرگ نیست و شما میتوانید آنها را حل کنید

اول فکر میکردم ایشان مشکلات را خیلی کوچک دیده اند که چنین چیزی گفتند
ولی الان دارم میفهمم نه ، شما را دارای توانمندی دیده اند

من میدانم در مسائل ریز میشوم ولی عادت به گیر دادن درباره کارها و یک سری برخوردهای ریز همسرم رو ندارم.اگر با من همکاری کند و به جای حرف زدن نخواهد خشونت به خرج بدهد و برای ما و زندگیمان دل بسوزاند من هرکاری از دستم بربیاید برای خوشحال کردن او و حفظ زندگیمان انجام میدهم منوط به اینکه دو طرفه باشد.
اصلا نمیخواهم حتی خود وجودی همسرم تغییر کند یک سری رفتارهایش را تغییر دهد یا تعدیل کند کفایت میکند.فکرنمیکنم خواسته زیادی باشد.

لیدا;823228 نوشت:
اما این رو اضافه کنم من همسرم رو خیلی دوسش دارم و قصدم فقط حفظ زندگیم نیست.موقعی فقط به قصد بقای زندگی ملاحظه میکنیم که یا چیزی برای از دست دادن نداشته باشیم و یا اینکه چاره ای نداشته باشیم.درباره من هیچکدام از این دو مورد صادق نیست.برای دوست داشتنم و زحمتی که چندسال پای این زندگی کشیدم میخواهم زندگیم رو حفظ و بهترکنم

با کسب اجازه از اساتید بزرگوار مطلبی به ذهنم امد و گفتم شاید بدردتون بخوره، اگر مشکلی داشت خوشحال میشم دوستان اصلاحش کنن.

بنظرم همین حرفهایی که اینجا زدید مثل "خیلی دوسش دارم" و ... رو در یک فرصت مناسب که دوستان بیان کردن رودررو باش درمیون بذارین، بنظرم همینطوری که خانم ها دوست دارن از زبان شوهرشون کلمات محبت آمیر بشنون آفایون هم دوست دارن همسرشون زبانی ازشون تشکر کنه و مطمئن بشن که واقعا یکی دوستشون داره و ارزش کاری که دارن براش میکنن میدونه، یعنی خودم اینجوریم و اگر روزی ازدواج کردم دوست دارم همسرم زبانی ازم تشکر کنه و زبانی بگه که دوستم داره:Ebraz Doosti::khandeh!:، دوست دارم مطمئن بشم که واقعا کسی هست که دوستم داشته باشه. یعنی ممکنه واقعا دوستم داشته باشه ولی چون به هر دلیل عنوان نمیکنه جمله "شاید دوستم نداره" دائم تو ذهنم رژه میره و ممکنه کم کم باعث ایجاد کدورت بشه. واقعا ما آدما که علم غیب نداریم باید زبانی احساساتمونو بروز بدیم تا طرف مقابل بدونه چی تو سرمون میگذره.شاید برخی رفتارهای شوهرتون مثل خرید کاکائو و ... نشونه اینه که میخواد باتون آشتی کنه و جبران کنه و منتظره اینه که مطمئن بشه همسرش دوستش داره، فکر میکنم اون منتظر اینه که شما پیش قدم بشین و شما هم منتظر این هستین که ایشان جلو بیان ولی این وسط هیچکدومتون کار خاصی انجام نمیدین.

بنظرم شما در یک فرصت مناسب باب گفتگو رو باز کنید، تا اونجا که متوجه شدم شوهر شما از نظر مادی برای شما کم نذاشته، خوب همینو بهانه تشکر کردن ازش کنید و بابت درست کردن چنین زندگی ازش تشکر کنید و بگویید که خیلی دوستش دارید.در مورد بچه دار شدن هم به جای مخالفت مستقیم خودتان را راغب نشان دهید، بگویید که مگر میشه زنی از بچه بدش بیاد؟ همه آرزوشونه یه روزی مادر بشن ولی من کمی میترسم! ترستان را هم همینهایی که خودتان بیان کردید عنوان کنید.

مثل:"نداشتن آمادگی روحی و ذهنی من هست و برای گذاشتن یک زندگی خوب در اختیار یک بچه ابتدا باید شرایط روحی و ذهنی مادر آماده پذیرش رو داشته باشه دوم من خیلی مطمئن نیستم با توجه به رفتارهای همسرم بتونم بچه داربشوم حداقل در حال حاضر چون نمیخواهم فرزندم در یک محیط پرتنش دنیا بیاد و این حداقل کاری هست میتونم برای بچه انجام بدم و رفتار هفته قبل همسرم شک من رو به یقین تبدیل کرد سوم اینکه من درحال تحصیل هستم و دو سال دیگر تا اتمام درسم باقی مانده و از اول با ایشون حرف زده بودم تا پایان تحصیلم نمیتونم بچه دار شوم و پذیرفته بودتد."

مثلا میتوانید بگویید میترسم در دوران بارداری دوباره سر یک موضوع کوچک دعوامون بشه و خدای نکرده باعث از بین رفتن بچمون بشیم، تو از این موضوع نمی ترسی؟ مثلا بگو دوست ندارم بچمون تو چنین محیط پر استرسی بزرگ بشه و غیره...
اینجوری بنظرم شوهر شما کیش و مات میشه! چون از یک طرف شما بابت درست کردن چنین زندگی ازش تشکر کردین و نمینونه دیگه به بهانه قدردان نبودن شما بگه "داشتن همچین زندگی لیاقت میخواد" و از طرف دیگه هم شما موافقت خودتونو با بچه دار شدن اعلام کردین و این بهانه را هم برای دعوا از ایشان گرفتید ولی بطور صجیجی بچه دار شدن را موکول به "تغییر شرایط" کردید،در این شرایط بنظرم
بدون آن که خودتان را هم کوچک کنید توانستید به بهونه بچه دار شدن و تغییر شرایط خصوصیات منفیش رو بطور غیر مستقیم بیان کنید و اگر طرف مرد عاقلی باشه که اینطور بنظر میاد حتما بفکر میره و سعی میکنه که برای تغییر وضع موجود و رسیدن به هدفش (بچه) خودشو اصلاح کنه.

البته بنظرم نباید جوری بحث بشه که تمام تقصیرها بیفته گردن شوهرتون چون ممکنه کار خرابتر بشه!، یعنی مثلا بگویید "فکر میکنم هردومون مقصر هستیم هردومون باید کمی تغییر کنیم تا شرایط ورود یه وروجک به زندگیمون مهیا بشه و بتونه زندیگیمونو شیرینتر کنه، تو این مدت که دارم درس میخونم فکر میکنم بتونیم شرایطو تغییر بدیم تا بعد از درسم آماده بشیم" برای متنبه کردن ایشان میتوانید خودتان پیش قدم بشوید و مثلا بگویید "من آدمی هستم که خیلی زود عصبانی میشم فکر نکنم بچمون دوست داشته باشه پدر یا مادرش راحت دعوا راه بندازه، من باید خودمو اصلاح کنم، دوست دارم بچمون پدر و مادر مهربانی بالا سرش باشه"

با این روش فکر میکنم بتونید غیرمستقیم خصوصیات منفیش رو بهش گوشزد کنید و انگیزه لازم رو هم داشته باشه تا بخواهد خودشو تغییر بده. البته همانطوری که کارشناسان محترم گفتن فکر نکنید این موضوع خیلی زود حل میشه نه ممکنه تو این مدت بارها قولو قراری که باهم گذاشتین فراموش کنن و عصبانی بشن شما هم تو اینجور مواقع سعی کنید غیر مستقیم و یا شوخی قولهایی رو که بهم دادین رو بهش یادآوری کنید تا بخودش بیاد. مثلا به شوخی بگویید "چکار میکنی؟ میخواهی بچمونو بکشتن بدی؟!"،"ستاره جون(اسم بچه که قراره بیاد!) فرار کن بریم، بابایی دوباره آمپر چسبوند!!!" و...بعدش سریع به مکان امنی فرار کنید:farar:

بعد از این که آب از آسیاب افتاد طبق گفته دوستان بروید باهم مثلا چای بخورید یا فوتبال بببنید و ... البته ممکنه مثلا بزنن چیزی رو بشکنن و ... ولی بنظرم شما آرامش خودتونو حفظ کنید و اصلا به روی خودتان نیارید در عوضش مثلا از آینده صحبت کنید،اینکه دوست داری اسم بچمون چی باشه ، میتونید چندتا کتاب درمورد تربیت فرزندان بگیرید و بخونید و ... ان شاالله شوهر شما خیلی سریع به خودش میاد و این رذیله اخلاقی به مرور درش کمرنگ و کمرنگتر میشه .

نکته آخر اینکه، بنظرم درجریان گذاشتن این موضوع با دیگران نتنها حلال مشکلتون نیست بلکه ممکنه بدلیل دخالتهای دیگران کار را پیچیده تر کند.

لیدا;823307 نوشت:
اصلا نمیخواهم حتی خود وجودی همسرم تغییر کند یک سری رفتارهایش را تغییر دهد یا تعدیل کند کفایت میکند


اين كتاب را دانلود و مطالعه بفرمائيد. فقط بخاطر داشته باشيد كه به هر حال نويسنده كتاب مسلمان نيست و شما بايد مباني كتاب را با اصول خودتان تطبيق بدهيد
البته معمولاً نوشته هاي اين نويسنده نه تنها تعارضي با دين ندارد ، بلكه به مسائلي مثل توكل به خدا نيز بسيار توجه دارد:

دانلود كتاب "هنر زن بودن" - نوشته "مارابل مورگان"

عبد عاصی;823314 نوشت:
با کسب اجازه از اساتید بزرگوار مطلبی به ذهنم امد و گفتم شاید بدردتون بخوره، اگر مشکلی داشت خوشحال میشم دوستان اصلاحش کنن.

بنظرم همین حرفهایی که اینجا زدید مثل "خیلی دوسش دارم" و ... رو در یک فرصت مناسب که دوستان بیان کردن رودررو باش درمیون بذارین، بنظرم همینطوری که خانم ها دوست دارن از زبان شوهرشون کلمات محبت آمیر بشنون آفایون هم دوست دارن همسرشون زبانی ازشون تشکر کنه و مطمئن بشن که واقعا یکی دوستشون داره و ارزش کاری که دارن براش میکنن میدونه، یعنی خودم اینجوریم و اگر روزی ازدواج کردم دوست دارم همسرم زبانی ازم تشکر کنه و زبانی بگه که دوستم داره:Ebraz Doosti::khandeh!:، دوست دارم مطمئن بشم که واقعا کسی هست که دوستم داشته باشه. یعنی ممکنه واقعا دوستم داشته باشه ولی چون به هر دلیل عنوان نمیکنه جمله "شاید دوستم نداره" دائم تو ذهنم رژه میره و ممکنه کم کم باعث ایجاد کدورت بشه. واقعا ما آدما که علم غیب نداریم باید زبانی احساساتمونو بروز بدیم تا طرف مقابل بدونه چی تو سرمون میگذره.شاید برخی رفتارهای شوهرتون مثل خرید کاکائو و ... نشونه اینه که میخواد باتون آشتی کنه و جبران کنه و منتظره اینه که مطمئن بشه همسرش دوستش داره، فکر میکنم اون منتظر اینه که شما پیش قدم بشین و شما هم منتظر این هستین که ایشان جلو بیان ولی این وسط هیچکدومتون کار خاصی انجام نمیدین.

بنظرم شما در یک فرصت مناسب باب گفتگو رو باز کنید، تا اونجا که متوجه شدم شوهر شما از نظر مادی برای شما کم نذاشته، خوب همینو بهانه تشکر کردن ازش کنید و بابت درست کردن چنین زندگی ازش تشکر کنید و بگویید که خیلی دوستش دارید.در مورد بچه دار شدن هم به جای مخالفت مستقیم خودتان را راغب نشان دهید، بگویید که مگر میشه زنی از بچه بدش بیاد؟ همه آرزوشونه یه روزی مادر بشن ولی من کمی میترسم! ترستان را هم همینهایی که خودتان بیان کردید عنوان کنید.

مثل:"نداشتن آمادگی روحی و ذهنی من هست و برای گذاشتن یک زندگی خوب در اختیار یک بچه ابتدا باید شرایط روحی و ذهنی مادر آماده پذیرش رو داشته باشه دوم من خیلی مطمئن نیستم با توجه به رفتارهای همسرم بتونم بچه داربشوم حداقل در حال حاضر چون نمیخواهم فرزندم در یک محیط پرتنش دنیا بیاد و این حداقل کاری هست میتونم برای بچه انجام بدم و رفتار هفته قبل همسرم شک من رو به یقین تبدیل کرد سوم اینکه من درحال تحصیل هستم و دو سال دیگر تا اتمام درسم باقی مانده و از اول با ایشون حرف زده بودم تا پایان تحصیلم نمیتونم بچه دار شوم و پذیرفته بودتد."

مثلا میتوانید بگویید میترسم در دوران بارداری دوباره سر یک موضوع کوچک دعوامون بشه و خدای نکرده باعث از بین رفتن بچمون بشیم، تو از این موضوع نمی ترسی؟ مثلا بگو دوست ندارم بچمون تو چنین محیط پر استرسی بزرگ بشه و غیره...
اینجوری بنظرم شوهر شما کیش و مات میشه! چون از یک طرف شما بابت درست کردن چنین زندگی ازش تشکر کردین و نمینونه دیگه به بهانه قدردان نبودن شما بگه "داشتن همچین زندگی لیاقت میخواد" و از طرف دیگه هم شما موافقت خودتونو با بچه دار شدن اعلام کردین و این بهانه را هم برای دعوا از ایشان گرفتید ولی بطور صجیجی بچه دار شدن را موکول به "تغییر شرایط" کردید،در این شرایط بنظرم
بدون آن که خودتان را هم کوچک کنید توانستید به بهونه بچه دار شدن و تغییر شرایط خصوصیات منفیش رو بطور غیر مستقیم بیان کنید و اگر طرف مرد عاقلی باشه که اینطور بنظر میاد حتما بفکر میره و سعی میکنه که برای تغییر وضع موجود و رسیدن به هدفش (بچه) خودشو اصلاح کنه.

البته بنظرم نباید جوری بحث بشه که تمام تقصیرها بیفته گردن شوهرتون چون ممکنه کار خرابتر بشه!، یعنی مثلا بگویید "فکر میکنم هردومون مقصر هستیم هردومون باید کمی تغییر کنیم تا شرایط ورود یه وروجک به زندگیمون مهیا بشه و بتونه زندیگیمونو شیرینتر کنه، تو این مدت که دارم درس میخونم فکر میکنم بتونیم شرایطو تغییر بدیم تا بعد از درسم آماده بشیم" برای متنبه کردن ایشان میتوانید خودتان پیش قدم بشوید و مثلا بگویید "من آدمی هستم که خیلی زود عصبانی میشم فکر نکنم بچمون دوست داشته باشه پدر یا مادرش راحت دعوا راه بندازه، من باید خودمو اصلاح کنم، دوست دارم بچمون پدر و مادر مهربانی بالا سرش باشه"

با این روش فکر میکنم بتونید غیرمستقیم خصوصیات منفیش رو بهش گوشزد کنید و انگیزه لازم رو هم داشته باشه تا بخواهد خودشو تغییر بده. البته همانطوری که کارشناسان محترم گفتن فکر نکنید این موضوع خیلی زود حل میشه نه ممکنه تو این مدت بارها قولو قراری که باهم گذاشتین فراموش کنن و عصبانی بشن شما هم تو اینجور مواقع سعی کنید غیر مستقیم و یا شوخی قولهایی رو که بهم دادین رو بهش یادآوری کنید تا بخودش بیاد. مثلا به شوخی بگویید "چکار میکنی؟ میخواهی بچمونو بکشتن بدی؟!"،"ستاره جون(اسم بچه که قراره بیاد!) فرار کن بریم، بابایی دوباره آمپر چسبوند!!!" و...بعدش سریع به مکان امنی فرار کنید:farar:

بعد از این که آب از آسیاب افتاد طبق گفته دوستان بروید باهم مثلا چای بخورید یا فوتبال بببنید و ... البته ممکنه مثلا بزنن چیزی رو بشکنن و ... ولی بنظرم شما آرامش خودتونو حفظ کنید و اصلا به روی خودتان نیارید در عوضش مثلا از آینده صحبت کنید،اینکه دوست داری اسم بچمون چی باشه ، میتونید چندتا کتاب درمورد تربیت فرزندان بگیرید و بخونید و ... ان شاالله شوهر شما خیلی سریع به خودش میاد و این رذیله اخلاقی به مرور درش کمرنگ و کمرنگتر میشه .

نکته آخر اینکه، بنظرم درجریان گذاشتن این موضوع با دیگران نتنها حلال مشکلتون نیست بلکه ممکنه بدلیل دخالتهای دیگران کار را پیچیده تر کند.

سلام. بسیار ممنونم شما خیلی جالب توصیف کردید
چیزی که واقعیت هست اکثر خانمها بچه رو خیلی دوست دارند و میخواهند مادر شوند ولی شرایط هم باید مهیا باشد.حرف من این هست عجله برای چیست نهایتا دو تا بچه که آدم بیشتر نمیخواهد داشته باشد سر فرصت بعد از اتمام یک سری از برنامه ها در فاصله سه چهارساله میتوان اقدام کرد .البته با صحبتهای دوستان در این دو روز متوجه شدم واقعا ممکن است همسرم از یک سری مسائل واهمه داشته باشد و باید در این باره بیشتر دقت کنم.
مدتی پیش به برادرم گفتم همسرم خیلی اصرار دارد بچه دار شویم و من فعلا راضی نیستم.برادرم گفت هر مردی وقتی میخواهد با یک زن ازدواج کند اول در ذهنش به این فکر میکند آیا میتوانم از این زن بچه داشته باشم؟این زن مادر خوبی برای بچه هایم میشود؟
گفتم شما مردها خیلی بدجنسید.گفت نه قسمت خوبش ایجاست که مرد تا زمانی که یک زن رو دوست نداشته باشد و قبولش نداشته باشد نمیخواهد از او بچه داشته باشد پس خوشحال باش از اینکه به همچین موردی گیر داده است به چیزهایی دیگر گیر نداده.
دوست داشتن رو زبانی به همسرم بارها گفتم ولی گاهی باز عنوان میکند هنوز دوستم داری؟دوستم داری؟اون روز آن کار را کردم از من متفرشدی؟
با وجود اینکه در کار و بیزینس و زندگی اجتماعیش موفق هست شاید در رابطه با من آن اعتمادبنفس لازم رو ندارد .

لیدا;823281 نوشت:
این موضوع واقعا برایم مهم و حیاتی هست چه بسا اگر همسرم اهل صحبت کردن درباره مسائل مان بود مشکلات ما یک دهم الان بود

من فکر میکنم الان زمان خوبی برای صحبت کردن در مورد مشکلاتتون نباشه

اجازه بدین یکی دو هفته بگذره هم شما آروم شین و هم همسرتون

بعد شانستون رو امتحان کنین

فکر میکنم همسرتون از مشاجره ای که داشتین ناراحته و دلش نمیخواد بیشتر بحثتون بشه

برای همین ممکنه بخواد از مشاجریه احتمالی جلوگیری کنه

فعلا عجله نکنین

Reza-D;823329 نوشت:

اين كتاب را دانلود و مطالعه بفرمائيد. فقط بخاطر داشته باشيد كه به هر حال نويسنده كتاب مسلمان نيست و شما بايد مباني كتاب را با اصول خودتان تطبيق بدهيد
البته معمولاً نوشته هاي اين نويسنده نه تنها تعارضي با دين ندارد ، بلكه به مسائلي مثل توكل به خدا نيز بسيار توجه دارد:

دانلود كتاب "هنر زن بودن" - نوشته "مارابل مورگان"

مرسی.دانلود کردم راحت هم دانلود شد سر فرصت مطالعه میکنم ببینم چه چیزهایی نوشته.

فریاد سکوت;823356 نوشت:
من فکر میکنم الان زمان خوبی برای صحبت کردن در مورد مشکلاتتون نباشه

اجازه بدین یکی دو هفته بگذره هم شما آروم شین و هم همسرتون

بعد شانستون رو امتحان کنین

فکر میکنم همسرتون از مشاجره ای که داشتین ناراحته و دلش نمیخواد بیشتر بحثتون بشه

برای همین ممکنه بخواد از مشاجریه احتمالی جلوگیری کنه

فعلا عجله نکنین

سلام. راستش یکی دوهفته خیلی زمان زیادی هست لوث میشود من همان دیشب به شوهرم گفتم درباره مسائل و مشکلات یک زمانی رو بگذار صحبت کنیم قبول کرده امروز صحبت کنیم.

[="Times New Roman"][="Black"]

لیدا;823350 نوشت:

دوست داشتن رو زبانی به همسرم بارها گفتم ولی گاهی باز عنوان میکند هنوز دوستم داری؟دوستم داری؟اون روز آن کار را کردم از من متفرشدی؟
با وجود اینکه در کار و بیزینس و زندگی اجتماعیش موفق هست شاید در رابطه با من آن اعتمادبنفس لازم رو ندارد .

به نظرم همسرتون خیلی شما رو دوست داره ولی شما هنوز نتونستید به ایشون بفهمونید که خیلی دوستش دارید ، حالا یا دوستش ندارید ، یا نتونستید علاقه تون رو منتقل کنید.

ایشون چون شما رو دوست داره ، ترس از دست دادنتون رو داره ، احتمالا ابراز علاقه های شما کافی نبوده و ایشون احساس امنیت نمی کنند و فکر میکنند شما گریز پا هستید و با یه تق و توقی برای همیشه ترکشون می کنید.

پیشنهاد میکنم ( فکر کنم یکی از دوستان این رو گفتند ) همه ی رفتارهای بدش رو فراموش کنید و یک زندگی جدید رو از صفر شروع کنید ، در مورد انتظار هایی که ازش دارید باهاش حرف بزنید ، در مورد خواسته هاتون.

و از همسرتون بخواید صادقانه و دقیق بهتون بگن که دوست دارند شما چه عکس العملی نسبت به رفتارهای ایشون نشون بدید.

چیزی که من فکر میکنم :

"همسر شما دوست داره شما عاشقانه دوستش داشته باشید و احساس نیاز بهش داشته باشید."

"دوست داره وقتی حرف از رفتن میزنه شما رنگ و روتون بپره تا احساس کنه وجودش برای شما خیلی مهم و با ارزش هست"

"دوست داره وقتی بهتون میگه برو دیگه نمی خوامت ، شما چنگ بزنی به زندگیت و هرجوری شده بخوای دلش رو به دست بیاری"

اگر اینجوری باشه خطاهای شناختی دارند که باید درمان بشند ، چون همیشه یا از اینور میفتن و همیشه ترس از دست دادن شما رو دارند و لذتی از زندگی نخواهند برد.

یا اینکه شما رو بازیچه خودشون میکنند و برای پیش بردن خواسته هاشون به جای صحبت شما رو تهدید میکنند تا نتیجه بگیرند.[/]

لیدا;823361 نوشت:
سلام. راستش یکی دوهفته خیلی زمان زیادی هست لوث میشود من همان دیشب به شوهرم گفتم درباره مسائل و مشکلات یک زمانی رو بگذار صحبت کنیم قبول کرده امروز صحبت کنیم.

علیک سلام

لوس میشود ؟ منظورتون رو متوجه نشدم یعنی چیکار میکنه ؟

خب تو این یکی دو هفته از این که دست رو شما بلند کرده مطمئنا احساس پشیمونی خواهد کرد

ولی الان ممکنه که همش خودش رو توجیح کنه و بگه لیدا این کارو با من کرد که من زدمش

حرف زدن در مورد مشکلاتتون خیلی خوبه و مطمئنا برای زندگیتون مفید خواهد بود ولی زمان حرف زدن خیلی مهمه

امیدوارم که امروز همه حرفایی که اون ته ته دلتون باعث اذیت شدنتون میشه رو به همسرتون بگین

و به حرفای همسرتونم گوش بدین و در نهایت مشکلتون رو حل کنین happy

لیدا;823350 نوشت:
چرا با اينكه دوست داشتن رو زبانی به همسرم بارها گفتم
گاهی باز عنوان میکند: هنوز دوستم داری؟ اون روز آن کار را کردم از من متفر شدی؟
چرا همسرم در رابطه با من اعتماد به نفس لازم را ندارد؟

لیدا;823360 نوشت:
دانلود کردم راحت هم دانلود شد سر فرصت مطالعه میکنم ببینم چه چیزهایی نوشته
شك نكنيد مطالب بسيار مفيدي دارد كه احتمالاً تا الان نمي دانستيد
از جمله پاسخ سوال بالا

Im_Masoud.Freeman;823363 نوشت:
[="Times New Roman"][="Black"]
به نظرم همسرتون خیلی شما رو دوست داره ولی شما هنوز نتونستید به ایشون بفهمونید که خیلی دوستش دارید ، حالا یا دوستش ندارید ، یا نتونستید علاقه تون رو منتقل کنید.

ایشون چون شما رو دوست داره ، ترس از دست دادنتون رو داره ، احتمالا ابراز علاقه های شما کافی نبوده و ایشون احساس امنیت نمی کنند و فکر میکنند شما گریز پا هستید و با یه تق و توقی برای همیشه ترکشون می کنید.

پیشنهاد میکنم ( فکر کنم یکی از دوستان این رو گفتند ) همه ی رفتارهای بدش رو فراموش کنید و یک زندگی جدید رو از صفر شروع کنید ، در مورد انتظار هایی که ازش دارید باهاش حرف بزنید ، در مورد خواسته هاتون.

و از همسرتون بخواید صادقانه و دقیق بهتون بگن که دوست دارند شما چه عکس العملی نسبت به رفتارهای ایشون نشون بدید.

چیزی که من فکر میکنم :

"همسر شما دوست داره شما عاشقانه دوستش داشته باشید و احساس نیاز بهش داشته باشید."

"دوست داره وقتی حرف از رفتن میزنه شما رنگ و روتون بپره تا احساس کنه وجودش برای شما خیلی مهم و با ارزش هست"

"دوست داره وقتی بهتون میگه برو دیگه نمی خوامت ، شما چنگ بزنی به زندگیت و هرجوری شده بخوای دلش رو به دست بیاری"

اگر اینجوری باشه خطاهای شناختی دارند که باید درمان بشند ، چون همیشه یا از اینور میفتن و همیشه ترس از دست دادن شما رو دارند و لذتی از زندگی نخواهند برد.

یا اینکه شما رو بازیچه خودشون میکنند و برای پیش بردن خواسته هاشون به جای صحبت شما رو تهدید میکنند تا نتیجه بگیرند.

[/]

سلام.من دوستش دارم و احساس نیاز هم به اون دارم چطوری دیگه باید ثابت کنم دوسش دارم..یک جاهایی ما مقصر نیستیم و طرف مقابل یک درگیری های ذهنی با خود داره و میخواهد آنها را انتقال بده.
شما فکرکنید به نقل شما و دوستان همسرم میترسد من رو از دست بده و رفتارش این هست وقتی نترسد آنوقت چه رفتاری میخواهد انجام بده؟
اون به من بگوید برو من بگویم نه تو روخدا من رو از خانه بیرون ننداز؟من که شخصیتم رو از سر راه گیر نیاوردم تا وفتی میخواهم که اون هم بخواهد رابطه دوطرفه است.
اگر واقعا این باشد که شماعنوان کردید باید من خیلی حواسم به رفتارم باشد آخه مشاوره نمیاد می اومد حداقل میتوانستم بفهمم واقعا چه جیزی میخواهد

فریاد سکوت;823366 نوشت:
علیک سلام

لوس میشود ؟ منظورتون رو متوجه نشدم یعنی چیکار میکنه ؟

خب تو این یکی دو هفته از این که دست رو شما بلند کرده مطمئنا احساس پشیمونی خواهد کرد

ولی الان ممکنه که همش خودش رو توجیح کنه و بگه لیدا این کارو با من کرد که من زدمش

حرف زدن در مورد مشکلاتتون خیلی خوبه و مطمئنا برای زندگیتون مفید خواهد بود ولی زمان حرف زدن خیلی مهمه

امیدوارم که امروز همه حرفایی که اون ته ته دلتون باعث اذیت شدنتون میشه رو به همسرتون بگین

و به حرفای همسرتونم گوش بدین و در نهایت مشکلتون رو حل کنین happy

مرسی عزیزم از توجهتون
منظورم لوس نبود لوث بود یعنی مسئله رو به فراموشی میسپارد یا قبح مسئله از بین میرود.
اون همیشه وقتی من رو میزد حق به جانب بود الان هم هست اگر نبود علی رغم یک هفته قهر حداقل یک حرکتی نشان میداد.
ولی حرف شما رو قبول دارم یک جایی بایست بگذاریم زمان بگذره تا طرف مقابل به اشتباهش پی ببرد و دربارش فکرکند الان ده روز گذشته و به نظرم زمانش مناسب باشد.

[="Times New Roman"][="Black"]

لیدا;823371 نوشت:

یک جاهایی ما مقصر نیستیم و طرف مقابل یک درگیری های ذهنی با خود داره و میخواهد آنها را انتقال بده.

Im_Masoud.Freeman;823363 نوشت:
[=Times New Roman][=Times New Roman]
اگر اینجوری باشه خطاهای شناختی دارند که باید درمان بشند

لیدا;823371 نوشت:

شما فکرکنید به نقل شما و دوستان همسرم میترسد من رو از دست بده و رفتارش این هست وقتی نترسد آنوقت چه رفتاری میخواهد انجام بده؟

لیدا;823371 نوشت:

اون به من بگوید برو من بگویم نه تو روخدا من رو از خانه بیرون ننداز؟من که شخصیتم رو از سر راه گیر نیاوردم

Im_Masoud.Freeman;823363 نوشت:
[=Times New Roman]
یا اینکه شما رو بازیچه خودشون میکنند و برای پیش بردن خواسته هاشون به جای صحبت شما رو تهدید میکنند تا نتیجه بگیرند.

من که در پست قبلی پاسخ دادم ظاهرا دقت نکردید.

Im_Masoud.Freeman;823378 نوشت:
[="Times New Roman"][="Black"]

من که در پست قبلی پاسخ دادم ظاهرا دقت نکردید.

[/]

متوجه فرمایشات شما شدم منظورم در آن قسمت ها تایید حرف شما بود

لیدا;823371 نوشت:
یک جاهایی ما مقصر نیستیم و طرف مقابل یک درگیری های ذهنی با خود داره و میخواهد آنها را انتقال بده
من که شخصیتم رو از سر راه گیر نیاوردم
تا وفتی میخواهم ، که اون هم بخواهد
رابطه دوطرفه است

كاملاً درست است

بخش قرمز رنگ خطاب به همسر شما يا هر شخص خاص ديگري نيست ، بلكه يك توضيح كلي است:
آيا ميشود همهء انسان ها را با چشم پوشي ، گذشت ، مهرباني ، خنده رو بودن ، همدلي و ساير رفتارهاي نيكو ، سر راه آورد و باعث ايجاد يك رابطهء خوب و صميمي و انساني شد؟
با قاطعيت ميگويم نه! به هيچ وجه چنين سخني حقيقت ندارد و بيشتر يك شعار است. اگر قرار بود با مهرباني بشود همهء انسان ها را سر راه آورد ، مردم كسي مثل امام علي(ع) را تنها نمي گذاشتند ، و امام حسين(ع) در كربلا بيشتر از 72 نفر يار داشتند ، و امام زمان(عج) نياز نداشتند با كسي بجنگند. پس اينطور نيست كه هر وقت بين شما و همسرتان (يا هر دو نفر ديگر) اختلافي پيش آمد ، بگوئيم حتماً شما كم كاري كرده ايد. چون گاهي اوقات انسان تمام تلاشش را ميكند ، ولي طرف مقابل دلش نميخواهد درك كند!

اما....

زميني را تصور كنيد كه قرار است در آن محصولي را بكاريم و برداشت كنيم. بذر را در اين زمين ميكاريم اما بذر ما حاصل نميدهد!
با خود ميگوئيم: آيا ايراد از زمين است كه حاصلخير نيست؟ يا اينكه ايراد از بذر است كه كيفيت ندارد؟

در اينجا اولويت را به كدام ميدهيد؟ ابتدا بذر را تغيير ميدهيد؟ يا ابتدا زمين را ميفروشيد و زمين ديگري ميخريد؟

با سلام
بابا خیلی تابلوست که همسرتون چقد دوستون داره!!! اولش بهتون میگه کسی جلوتو نگرفته و بعدش که میخواهید برید سریع عکس العمل نشون میده.
اگه براش مهم نبودید هیچ وقت جلوتون رو نمیگرفت اینی هم که اومده جلوتون رو گرفته اگه با چشم بازتر به واقعه نگاه کنید میبینید بابا اینم از محبتش بوده.هرچند وسیله ی محبتش رو نمیدونه...
و اینی هم که براتون شکلات گرفته همون معذرت خواهیشه ولی غرورش اجازه نمیده که به زبون بیاره. مردها تقریبا بلا استثنا نسبت به زنشون غرور دارن و به همین سادگیا نمیتونن زبانا عذرخواهی کنن. چی میشه حالا شما همین شکلات گرفتنش رو به جای الفاظ عذرخواهیش تلقی کنید و عذر خواهیش رو قبول کنید؟؟؟ اگه حالا شما قبول نکنید شاید کار شما جالب نباشه...
اگه دوستون نداشت هیچ وقت روزی چند بار خونه نمیومد.و حالا شما به فکر وقتی اختصاصی برای خودتون هستید؟؟من به جای شما بودم همه ی وقتم رو برای شوهرم اختصاص میدادم.چون تو این دوره زمونه یه شوهر خوش تیپی که پولدار باشه و زنش رو از ته دل دوست داشته باشه و خواسته هاش رو براورده کنه خیلی کم پیدا میشه.قدر زندگیتون رو بدونید.خیلی ها حسرت چنین زندگی ایی رو دارن...و هیچ وقت فک نکنید اگه این زندگی رو تموم کنید زندگی ایی بهتر از این میتونید درست کنید....

سلام جناب "م.ح."
خوب هستید برادر؟

م.ح.;823417 نوشت:
من به جای شما بودم همه ی وقتم رو برای شوهرم اختصاص میدادم
بلا به دور! :khandeh!:

م.ح.;823417 نوشت:
اگه دوستون نداشت هیچ وقت روزی چند بار خونه نمیومد.و حالا شما به فکر وقتی اختصاصی برای خودتون هستید؟
همسر من مدام به من اعتراض میکند که چرا کم پیش من هستی؟!!

من معمولاً از محل کار به خانه زنگ میزنم و حال همسرم را میپرسم
یک بار به من گفت چرا وقتی با من حرف میزنی زود قطع میکنی؟! گفتم چون باید به کارهایم برسم ولی قبول نکرد
دفعه های بعد سعی کردم بیشتر با او صحبت کنم و بگذارم هر وقت خودش دوست داشت قطع کند
بعد از دو سه بار ، به من گفت چرا وقتی با من حرف میزنی اینقدر طولانیش میکنی؟!!

حالا اگر از خانمها بپرسیم دلیلش چیست؟ خواهند گفت خب زن درست گفته چون مرد باید حد تعادل را رعایت کند
نه کم حرف بزند و نه زیاد
ظاهراً حرف درستی است اما یک ایراد دارد....

زنها به این دلیل که در زندگی حالت محوری و معشوق دارند ، گاهی فکر میکنند که باید همه چیز را آنها تعیین کنند
ایرادی که گفتم در این است که وقتی خانمی بگوید شمای مرد باید حد تعادل را نگهداری ، دو سوال پیش میاید

حد تعادل کجاست؟ و چه کسی آن را تعیین میکند؟

چی شد خانم لیدا؟

یاس...;823445 نوشت:
امام سجاد (ع):
خدایا اگر مرابه بهشت ببری پیامبرت شاد میشود واگر به جهنم ببری دشمنت(شیطان) شاد میشود و من بخدا قسم میدانم که تو شادی پیامبرت را بیش از شادی دشمنت دوست داری
سلام
ببخشید امضای شما را نقل قول کردم
قربان امام سجاد(ع) بروم ، با این دعا کلاً خدا را به بن بست مطلق رساندند! :khandeh!:

reza-d;823448 نوشت:
با این دعا کلاً خدا را به بن بست مطلق رساندند!

دعا کردنم بلد نیستیم!:d:d

نشاط;823275 نوشت:
با سلام
آفرین، احسنتم


از او بخواهید که یک فرصت خوب را خودش تعیین کند، بگو این طوری نمیشه، باید یک زمانی که حوصله داری باید بشنیم در مورد مشکلات و راه و حل های آن طرحی بریزیم. با ملایت بیشتر در عین حل همراه با جدیت این موضع را پیگیری کنید، گزارش هم بدهید.

سلام
جناب آقای نشاط ، با همسرم صحبت کردیم بزرگوار
گلایه های ایشون :
1- من مرد هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو زن هستی باید کوتاه بیایی.
( به همسرم گفتم فقط داد نمیزنی من رو میزنی.گفت عصبانی شدم دست خودم نبود.من گفتم اگربخواهی کنترل کنی دست خودت هست چون قبلا کنترل میکردی.گفت تو به حرف من گوش بده مشکلی پیش نمیاد!! گفتم یعنی همیشه حرف تو باشد؟ درجریان هستی که همسرت هستم؟ گفت اگر میخواهی اون روی من رو بالا بیاری دیگه ادامه نده.
من این مبحث رو نصفه و نیمه رها کردم.)

2- من اگر زیاد به خانه می آیم چون تو همه ش به من میگویی تو با من حرف نمیزنی می آیم ببینی من هستم اگر حرفی داری بزنی.
(خیلی سعی کردم جلوی خنده م رو بگیرم و کنترل کردم چون هروقت همسرم هست صحبت نمیکند و میگوید بگذار واسه بعد.این مطلب رو به ایشون گفتم)

3- هرجایی میخواهیم برویم تو میخواهی بگویی کجا برویم همیشه میخواهی طبق نظر تو پیش بروم.
(منظوررهمسرم این بود تو میگویی به فلان مهمانی یا تفریح یا .... برویم یا نه.)

4- وقتی جایی هستیم تو میگویی دفعه بعد جای دیگه برویم باید بگذاری از آن فضا فاصله بگیریم بعد پیشنهاد جای دیگه رو بدهی.
( یعنی اگر مثلا پارک رفتیم آنجا نگویم یک روز هم مثلا سینما برویم بگذارم بعدا بگویم)

5- یک حرف رو چندمرتبه تکرار میکنی همان دفعه اول به کار میبری متوجه میشوم.
(برای اینست گاهی همسرم حرفها رو نادیده میگیرد یا فراموش میکند مجبورم یادآوری کنم)

6- وقتی عصبانی هستی چشمت رو برروی همه چیز میبندی و میخواهی آن موضوع را برای همیشه تمام کنی.
(در این باره من اگر ناراحت باشم سعی میکنم تا حدی از آن موضوع فاصله بگیرم تا آن ناراجتی مجددا برایم پیش نیاید)

7- من بچه میخواهم تو میخواهی دوسال دیگر صبرکنی من برایم سخت هست دو سال دیگر صبرکنم بچه های مردم رو میبینم دلم بچه میخواهد)
(در این مورد باهم صحبتی به عنوان نتیجه گیری انجام ندادیم چون مطمئن نیستم)

بعد از همسرم خواستم حالا محسناتم رو بگو این ها رو گفت
خیلی خوشگلی قدبلندی مهربانی دلسوزی دستپختت خیلی خوبه تحصبلات خانواده خوب و به من وفاداری
پرسیدم دیگه؟گفت دیگه فعلا همین ها. پررو نشو!

آخر سر به شوهرم گفتم سه تا رفتاری که داری و من رو خیلی میرنجاند و نمیتوانم تحمل کنم اول خشونت کلامی و رفتاری و کتک زدنت هست دوم حرفهایم رو گوش نمیدهی سوم با من زیاد صحبت نمیکنی.
ولی مدام سعی میکرد من رو قانع کند و کارهایش رو توجیح کند
تا آنجاییی که متوجه شدم مشکلات ما در زندگیمان این مواردهست. دیگر قضاوت با شما

لیدا;823473 نوشت:
با همسرم صحبت کردیم
سلام
عالی بود ، عالی
صحبت هایی که بین شما رد و بدل شد برای قدم اول یک قدم بسیار بزرگ بود
بقیه اش را باید مدیریت شده پیش ببرید که قطعاً راهنمایی استاد "نشاط" بر حرفهای من ارجح است

فقط بگویم در صحبت هایی که نوشتید ، بخش هایی حق با شما بود و بخش هایی حق با همسرتان
یک چیز جالب هم برای شما میگویم ، قضاوت را به درایت خودتان میسپارم. البته شاید خودتان شنیده باشید

لیوان آب ، مشکل اصلی ما انسان هاست!! :ok:

وقتی پای کسی به لیوان آب میخورد و آن را چپ میکند ، به او میگوئیم:

مگه کوری؟! خب جلوی پایت را نگاه کن!
وقتی پای خودمان به لیوان آب میخورد و آن را می ریزیم ، میگوئیم:
کدام آدم بی فکری این لیوان آب را گذاشته است سر راه؟!

جالب اینکه هر کدام از این گزاره ها را به تنهایی بررسی کنید ، درست است! و متاسفانه ما انسان ها همیشه آن گزاره ای را که در موقعیت خود ماست بررسی میکنیم و به مورد دیگر توجهی نداریم. من یک خواهش از شما دارم. همین پستی که نوشتید را یک بار دیگر از ابتدا بنویسید ((تاکید میکنم بنویسید)) ، اما این بار تصور کنید که شوهرتان این متن را نوشته است. یعنی گلایه ها را شما گفته اید و همسرتان پاسخ داده. یعنی اینطوری بنویسید:

سلام
جناب آقای نشاط ، همسرم با من صحبت کرد
گلایه های من:
1- من زن هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو که مرد هستی و قدرت بیشتری داری باید کوتاه بیایی
همسرم در پاسخ به من گفت.....
(بعد ببینید همسرتان احتمالاً چه چیزی خواهد گقت)

2- من اگر از تو میخواهم به خانه نیایی به این دلیل است که......
اما همسرم استدلال مرا رد کرد و گفت....
(باز ببینید ممکن است چه ایرادی بگیرد)

در نهایت وقتی تمام متن را وارانه نوشتید ، آن وقت هر دو را با هم مقایسه کنید

لیدا;823473 نوشت:
دیگر قضاوت با شما

سلام خواهرم.
نه دیگه این بخشش کاملا با شماست.هیچ کس نمی تونه و نباید به جای شما تصمیم بگیره یا قضاوت کنه.این شما،ذهنیت شما،احساس شما،هدف شما و نگاه شماست به خودتان،حس فردی تان،حس مشترکتان،دنیایتان و همه چیز....
دیگران فقط میتوانند در صورتی که جنبه هایی از نگاه شما جا مانده است،شما را به آن توجه دهند یا روشها و تدبیرهایی را به شما نشان دهند.

Reza-D;823496 نوشت:
سلام
عالی بود ، عالی
صحبت هایی که بین شما رد و بدل شد برای قدم اول یک قدم بسیار بزرگ بود
بقیه اش را باید مدیریت شده پیش ببرید که قطعاً راهنمایی استاد "نشاط" بر حرفهای من ارجح است

فقط بگویم در صحبت هایی که نوشتید ، بخش هایی حق با شما بود و بخش هایی حق با همسرتان
یک چیز جالب هم برای شما میگویم ، قضاوت را به درایت خودتان میسپارم. البته شاید خودتان شنیده باشید

لیوان آب ، مشکل اصلی ما انسان هاست!! :ok:

وقتی پای کسی به لیوان آب میخورد و آن را چپ میکند ، به او میگوئیم:

مگه کوری؟! خب جلوی پایت را نگاه کن!
وقتی پای خودمان به لیوان آب میخورد و آن را می ریزیم ، میگوئیم:
کدام آدم بی فکری این لیوان آب را گذاشته است سر راه؟!

جالب اینکه هر کدام از این گزاره ها را به تنهایی بررسی کنید ، درست است! و متاسفانه ما انسان ها همیشه آن گزاره ای را که در موقعیت خود ماست بررسی میکنیم و به مورد دیگر توجهی نداریم. من یک خواهش از شما دارم. همین پستی که نوشتید را یک بار دیگر از ابتدا بنویسید ((تاکید میکنم بنویسید)) ، اما این بار تصور کنید که شوهرتان این متن را نوشته است. یعنی گلایه ها را شما گفته اید و همسرتان پاسخ داده. یعنی اینطوری بنویسید:

سلام
جناب آقای نشاط ، همسرم با من صحبت کرد
گلایه های من:
1- من زن هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو که مرد هستی و قدرت بیشتری داری باید کوتاه بیایی
همسرم در پاسخ به من گفت.....
(بعد ببینید همسرتان احتمالاً چه چیزی خواهد گقت)

2- من اگر از تو میخواهم به خانه نیایی به این دلیل است که......
اما همسرم استدلال مرا رد کرد و گفت....
(باز ببینید ممکن است چه ایرادی بگیرد)

در نهایت وقتی تمام متن را وارانه نوشتید ، آن وقت هر دو را با هم مقایسه کنید

من فکرکردم بحث ما کلا نتیجه خاصی نداشته تکرار مکررات بوده.میتوانم خواهش کنم بفرمایید به نظر شما در چه مواردی حق با من بوده و در چه مواردی حق با همسرم بوده است؟

یکی دیگه.;823506 نوشت:
سلام خواهرم.
نه دیگه این بخشش کاملا با شماست.هیچ کس نمی تونه و نباید به جای شما تصمیم بگیره یا قضاوت کنه.این شما،ذهنیت شما،احساس شما،هدف شما و نگاه شماست به خودتان،حس فردی تان،حس مشترکتان،دنیایتان و همه چیز....
دیگران فقط میتوانند در صورتی که جنبه هایی از نگاه شما جا مانده است،شما را به آن توجه دهند یا روشها و تدبیرهایی را به شما نشان دهند.

سلام. باورکنید بغض گلویم رو گرفته فکرمیکنم هیچوقت درست نمیشود.کاش میگفت بد دهنی و فحش میدی به خودم به خانواده ام بی احترامی میکنی و.... حداقل دلم نمیسوخت. بقول یکی از دوستان شوهر من نه حتی یک دختر شارلاتان یک دختر زبان دراز و کولی گیرش میفتاد میفهمید چطوری باید رفتار کند.
دوباره همان نا امیدی ها سراغم آمده

بسم الله الرحمن الرحیم

لیدا;823281 نوشت:
این موضوع واقعا برایم مهم و حیاتی هست چه بسا اگر همسرم اهل صحبت کردن درباره مسائل مان بود مشکلات ما یک دهم الان بود

سلام و عرض ادب

خدا را شکر که بین شما اصلاح شد.

اگر صحبت کردن راجع به مشکلات فقط در زمان وجود مشکل باشد

ممکن است در ذهن همسر شما گله گزاری و شکایت و عذرخواهم غر غر کردن را تداعی کند:

لیدا;823263 نوشت:
میگوید ولش کن یا روزمان رو با این حرفها خراب نکن.

پس بهتر نیست در مواقع خوشی و شادی وقتی هر دو در آرامش روانی قرار دارید

صحبت را شروع کنید؟ آن هم نه به شکل یادآوری مشکلات سابق بلکه به شکل همفکری

و جویا شدن نظر همسرتان؟

فکر می کنم آقایان دوست دارند نظرشان را درباره ی مسائل بپرسند و به آن اهمیت بدهند.

و اگر صبحت کردن چنین شکلی داشته باشد نه تنها از آن طفره نمی روند بلکه چون حس

اقتدار و مدیریتشان را تقویت می کند از آن استقبال هم می کنند،بعد شما هم می توانید

با هنرهای زنانه ی خودتان انتظارات و خواسته هایتان را مطرح کنید.

گاهی حرفهای مردها رو به دل نگیرید و دفاعهایی که از خودشون میکنن تنها برای اینه که نمیخوان غرورشون صدمه ببینه.
تو این جا هم بعضی حرفهای شوهرتون توجیه کارهاشه.و شاید خودش هم میدونه تو بعضی مسائل حق با شماست ولی نمیتونه این غرورش رو زمین بزاره.
اگه احساس میکنید علتش اینه، پس زیاد به دل نگیرید.و بزارید پای غرور مردانگیش و سعی کنید شما هم به غرورش احترام بزارید و با زبونتون و رفتارهاتون بهش شخصیت بدید تا به قول معروف... ش کنید.
گاهی تنها به حرفها توجه نکنید به رفتارها و عکس العمل ها هم توجه کنید. همین که شوهرتون قبول کرده تا باهاتون صحبت کنه و همین که براتون کاکائو خریده و همین که قبول میکنه که زدنش کار درستی نیست و سعی میکنه از این مسئله طفره بره و یه جوری توجیهش میکنه و از کارش دفاع نمیکنه همشون معنا دارن. شاید ما که از دور فقط میشنویم اینطور معنیش کنیم که هنوز دوستون داره و هنوز به زندگی با شما امیدواره و هنوز هم میخواد که زندگی با شما رو ادامه بده و هزاران معنیه دیگه
شاید همین که اومده جلوتونو گرفته و نزاشته از خونه برید بیرون هم خیلی از این معنی ها پشتش داشته باشه.ای کاش فقط به ظاهر قضیه که ادم رو منزجر میکنه نگاه نکنید و به درونش هم توجه کنید تا زیبایی های درونش رو هم ببینید...
یه نکته هم عرض کنم:بچه خواستن حق طبیعیه شوهرتونه و اینی هم که شوهرتون ازتون بچه میخواد بهشون حق بدید و اگه میتونید باهاش راه بیایید
ولی حرفم اینجاست که به پشت پرده ی این خواسته ی شوهرتون هم توجه کنید میبینید خیلی چیزها پشتش هست همینکه از شما بچه میخواد یعنی هیچ وقت به جدایی از شما فک نمیکنه و به این فک میکنه که قراره تا آخر پیشتون باشه و هزاران حرفهای زیبایی که گفته نمیشه ولی واقعیت داره...

حبیبه;823567 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام و عرض ادب

خدا را شکر که بین شما اصلاح شد.

اگر صحبت کردن راجع به مشکلات فقط در زمان وجود مشکل باشد

ممکن است در ذهن همسر شما گله گزاری و شکایت و عذرخواهم غر غر کردن را تداعی کند:

پس بهتر نیست در مواقع خوشی و شادی وقتی هر دو در آرامش روانی قرار دارید

صحبت را شروع کنید؟ آن هم نه به شکل یادآوری مشکلات سابق بلکه به شکل همفکری

و جویا شدن نظر همسرتان؟

فکر می کنم آقایان دوست دارند نظرشان را درباره ی مسائل بپرسند و به آن اهمیت بدهند.

و اگر صبحت کردن چنین شکلی داشته باشد نه تنها از آن طفره نمی روند بلکه چون حس

اقتدار و مدیریتشان را تقویت می کند از آن استقبال هم می کنند،بعد شما هم می توانید

با هنرهای زنانه ی خودتان انتظارات و خواسته هایتان را مطرح کنید.

سلام. من خیلی دوست دارم در مواقع خاص به دور از تنش با شوهرم صحبت کنیم ولی معمولا طفره میرود امروز هم چون بین ما شکرآب شده بوده و دعوای بدی کرده بودیم قبول کرد صحبت کنیم.کلا تلویزیون تماشا کردن و کار کردن با موبایل رو به حرف زدن با من ترجیح میدهد.

م.ح.;823569 نوشت:
گاهی حرفهای مردها رو به دل نگیرید و دفاعهایی که از خودشون میکنن تنها برای اینه که نمیخوان غرورشون صدمه ببینه.
تو این جا هم بعضی حرفهای شوهرتون توجیه کارهاشه.و شاید خودش هم میدونه تو بعضی مسائل حق با شماست ولی نمیتونه این غرورش رو زمین بزاره.
اگه احساس میکنید علتش اینه، پس زیاد به دل نگیرید.و بزارید پای غرور مردانگیش و سعی کنید شما هم به غرورش احترام بزارید و با زبونتون و رفتارهاتون بهش شخصیت بدید تا به قول معروف... ش کنید.
گاهی تنها به حرفها توجه نکنید به رفتارها و عکس العمل ها هم توجه کنید. همین که شوهرتون قبول کرده تا باهاتون صحبت کنه و همین که براتون کاکائو خریده و همین که قبول میکنه که زدنش کار درستی نیست و سعی میکنه از این مسئله طفره بره و یه جوری توجیهش میکنه و از کارش دفاع نمیکنه همشون معنا دارن. شاید ما که از دور فقط میشنویم اینطور معنیش کنیم که هنوز دوستون داره و هنوز به زندگی با شما امیدواره و هنوز هم میخواد که زندگی با شما رو ادامه بده و هزاران معنیه دیگه
شاید همین که اومده جلوتونو گرفته و نزاشته از خونه برید بیرون هم خیلی از این معنی ها پشتش داشته باشه.ای کاش فقط به ظاهر قضیه که ادم رو منزجر میکنه نگاه نکنید و به درونش هم توجه کنید تا زیبایی های درونش رو هم ببینید...
یه نکته هم عرض کنم:بچه خواستن حق طبیعیه شوهرتونه و اینی هم که شوهرتون ازتون بچه میخواد بهشون حق بدید و اگه میتونید باهاش راه بیایید
ولی حرفم اینجاست که به پشت پرده ی این خواسته ی شوهرتون هم توجه کنید میبینید خیلی چیزها پشتش هست همینکه از شما بچه میخواد یعنی هیچ وقت به جدایی از شما فک نمیکنه و به این فک میکنه که قراره تا آخر پیشتون باشه و هزاران حرفهای زیبایی که گفته نمیشه ولی واقعیت داره...

سلام.همه فرمایشات شما متین ولی به من حق نمی دهید نخواهم در این شرایط یک بچه رو وارد این زندگی کنم که سر و تهش مشخص نیست؟ من و شوهرم هنوز نمیتوانیم درست وحسابی چهارکلمه با هم حرف بزنیم اگر الان بر روی ده تا مسئله مشکل داریم وقتی بچه دارشویم با توجه به این شرایط بر روی هزارتا موضوع مشکل خواهیم داشت.در بارداری هورمون های زنانه دگرگون میشوند بدخلقی هست بعدا بچه هزار مسئله دارد نمیتوانم تحمل کنم سر هرچیزی با شوهرم دعوا کنیم تحمل رفتارهایش رو ندارم.بعدها بر روی تربیت و مسائل بچه و......
این قصه سر دراز خواهد داشت.
زیر بار همچین اشتباهی نمیروم هر تصمیمی میخواهد بگیرد من اگر اشتباه کردم تاوانش را نباید یک طفل معصوم پس بدهد.

من یک کاری کردم.الان به برادرم توی تلگرام پیام دادم اگر من واسه زندگیم یه تصمیم جدید بخواهم بگیرم تو ازمن حمایت میکنی؟پرسید چی شده؟اتفاقی افتاده؟ تلفن زد.
نمیشد درست صحبت کنم فقط گفتم نه فقط میخواهم بدانم.گفت هر تصمیمی بخواهی بگیری من پشتت هستم.

لیدا;823522 نوشت:
من فکرکردم بحث ما کلا نتیجه خاصی نداشته تکرار مکررات بوده
شما استارت صحبت با همسرتان را زديد
در 7 مورد با شوهرتان گفتگو كرديد (ولو خيلي كم)
از نظراتش بيشتر از قبل مطلع شديد
او هم هرچند مختصر ولي مقداري از نظرات شما را شنيد

خب اين يعني يك "شروع" عالي

اگر يادتان باشد گفته بودم
صبر داشته باشيد چون تغيير زمان بر است. پس قرار نيست اولين جلسهء گفتگوي شما تمام مشكلات را حل كند
بهتر است اين نظرات را كه اينجا مي شنويد نكته برداري كنيد و در يك دفترچه همراه خود داشته باشيد و هر وقت مشكلي پيش آمد آنها را مرور كنيد

لیدا;823522 نوشت:
میتوانم خواهش کنم بفرمایید به نظر شما در چه مواردی حق با من بوده و در چه مواردی حق با همسرم بوده است؟
صد البته
اما همانطور كه خانم "يكي ديگه" هم به شما گفتند ، اين را خودتان بايد پيدا كنيد
گفتن من فايده اي ندارد. حودتان بايد به اين نتيجه برسيد كه كجا حق داريد و كجا نه

كاري كه گفتم را انجام بدهيد (نوشتن همان پست بصورت برعكس)

و ما همچنان منتظر حضور استاد "نشاط" هستيم :!!

Reza-D;823591 نوشت:
شما استارت صحبت با همسرتان را زديد
در 7 مورد با شوهرتان گفتگو كرديد (ولو خيلي كم)
از نظراتش بيشتر از قبل مطلع شديد
او هم هرچند مختصر ولي مقداري از نظرات شما را شنيد

خب اين يعني يك "شروع" عالي

اگر يادتان باشد گفته بودم
صبر داشته باشيد چون تغيير زمان بر است. پس قرار نيست اولين جلسهء گفتگوي شما تمام مشكلات را حل كند
بهتر است اين نظرات را كه اينجا مي شنويد نكته برداري كنيد و در يك دفترچه همراه خود داشته باشيد و هر وقت مشكلي پيش آمد آنها را مرور كنيد

صد البته
اما همانطور كه خانم "يكي ديگه" هم به شما گفتند ، اين را خودتان بايد پيدا كنيد
گفتن من فايده اي ندارد. حودتان بايد به اين نتيجه برسيد كه كجا حق داريد و كجا نه

كاري كه گفتم را انجام بدهيد (نوشتن همان پست بصورت برعكس)

و ما همچنان منتظر حضور استاد "نشاط" هستيم :!!

سلام. خیلی سخت هست متاسفانه نمیتوانم آن جملات رو برعکس بنویسم چون نمیدانم پاسخ همسرم چه چیزهایی هست.

لیدا;823574 نوشت:
من یک کاری کردم.الان به برادرم توی تلگرام پیام دادم اگر من واسه زندگیم یه تصمیم جدید بخواهم بگیرم تو ازمن حمایت میکنی؟پرسید چی شده؟اتفاقی افتاده؟ تلفن زد.
نمیشد درست صحبت کنم فقط گفتم نه فقط میخواهم بدانم.گفت هر تصمیمی بخواهی بگیری من پشتت هستم

؟!

لیدا;823595 نوشت:
خیلی سخت هست متاسفانه نمیتوانم آن جملات رو برعکس بنویسم چون نمیدانم پاسخ همسرم چه چیزهایی هست
ايرادي ندارد
در پست بعد يك توضيح عرض ميكنم

لیدا;823571 نوشت:
کلا تلویزیون تماشا کردن و کار کردن با موبایل رو به حرف زدن با من ترجیح میدهد
اين خصوصيت اكثر مردهاست :ok:
در وجود مردهاي مختلف شدت و ضعف دارد ، اما تقريباً بين همهء آنها مشترك است
بطور جدي پيشنهاد ميكنم كتابي كه به شما معرفي كردم و دانلود كرديد را بخوانيد

لیدا;823473 نوشت:
1 - من مرد هستم شاید عصبانی شوم یا سرت داد بکشم یا اعصابم از جایی خورد باشد تو زن هستی باید کوتاه بیایی
غير معقول است!
درك كردن شرايط و روحيات يك موضوع دو طرفه است. اگر زن گاهي بايد كوتاه بيايد ((چون مرد زودتر عصبي ميشود)) ، مرد هم گاهي بايد كوتاه بيايد ((چون زن زودتر مي شكند))
نتيجه اينكه گاهي مرد بايد كوتاه بيايد و گاهي زن

لیدا;823473 نوشت:
2- من اگر زیاد به خانه می آیم چون تو همه ش به من میگویی تو با من حرف نمیزنی می آیم ببینی من هستم اگر حرفی داری بزنی.
(خیلی سعی کردم جلوی خنده م رو بگیرم و کنترل کردم
چون هروقت همسرم هست صحبت نمیکند و میگوید بگذار واسه بعد. این مطلب رو به ایشون گفتم)
شما چه صحبتي مي كنيد كه ايشان ميگويد بگذار براي بعد؟ كمي فكر كنيد ، آيا اينطور نيست كه صحبت هاي شما هميشه (يا اكثرمواقع) "گلايه و شكايت" است؟

شما:
شوهرم ميخواهم با تو صحبت كنم

شوهرتان:
بگو

شما:
تو رفتار مناسبي نداري ، به حرفهاي من گوش نميكني ،توجه لازم را نداري ، مي خواهم از مشكلات بگويم ، گاهي از دستت خسته ميشوم.......

همسرتان:
بگذار براي بعد

لیدا;823473 نوشت:
3 - هرجایی میخواهیم برویم تو میخواهی بگويی کجا برویم همیشه میخواهی طبق نظر تو پیش بروم.
(منظوررهمسرم این بود تو میگویی به فلان مهمانی یا تفریح یا .... برویم یا نه.)

4- وقتی جایی هستیم

تو میگویی دفعه بعد جای دیگه برویم باید بگذاری از آن فضا فاصله بگیریم بعد پیشنهاد جای دیگه رو بدهی.
( یعنی اگر مثلا پارک رفتیم آنجا نگویم یک روز هم مثلا سینما برویم بگذارم بعدا بگویم)

5-

یک حرف رو چندمرتبه تکرار میکنی همان دفعه اول به کار میبری متوجه میشوم.
(برای اینست گاهی همسرم حرفها رو نادیده میگیرد یا فراموش میکند مجبورم یادآوری کنم)

7- من بچه میخواهم

تو میخواهی دوسال دیگر صبرکنی من برایم سخت هست دو سال دیگر صبرکنم بچه های مردم رو میبینم دلم بچه میخواهد)
(در این مورد باهم صحبتی به عنوان نتیجه گیری انجام ندادیم چون مطمئن نیستم)
اين چهار مورد ، بخصوص بخش هاي بولد شده را كنار هم بگذاريد
به چه نتيجه اي ميرسيد؟

لیدا;823473 نوشت:
6- وقتی عصبانی هستی چشمت رو برروی همه چیز میبندی و میخواهی آن موضوع را برای همیشه تمام کنی.
(در این باره
من اگر ناراحت باشم سعی میکنم تا حدی از آن موضوع فاصله بگیرم تا آن ناراجتی مجددا برایم پیش نیاید)
اين همان كاري نيست كه وقتي شما شكايتي ميكنيد ،شوهرتان انجام ميدهد و شما از آن كار بدتان ميايد؟
بگذار واسه بعد

در هر موردی میخواهم حرف بزنم شوهرم عنوان میکند بگذار برای بعد.حاضر نیست به خود زحمت بده بشنود من چه میخواهم بگویم.همیشه هم اینطور نیست بخواهم اعتراض کنم گاهی خواسته هایم هست کلا از حرف زدن طفره میرود.
من اگر از مسئله ای فاصله میگیرم میخواهم رنجش و تنشم را نسبت به آن موضوع کم کنم.
یک نمونه رو مثال میزنم
حدود یک ماه پیش یکی از دوستان همسرم با خانمش به منزل ما آمدند برای دیدن خانه جدید و زحمت کشیدند هدیه گرانقیمت هم آوردند.
راستش من چندان رغبتی به رفت و آمد با خانواده های دوستان همسرم ندارم .آخر شب بعد از رفتن آنها همسرم گفت یک شب هم ما قرار بگذاریم برویم خانه آنها.من جواب ندادم چون راضی نبودم.شوهرم گفت چرا چیزی نمیگویی.گفتم تو نظرم رو میدانی زیاد از رفت و آمد با آنها خوشم نمیاید.گفت باز حرفهای خودت رو تکرار کردی .گفتم تو چکار به من داری میخواهی برو من نمیخواهم بیایم .یکدفعه عصبانی شدگفت آره نیا بشین توی خانه تارک دنیا شو.با این و اون رفت و آمد نکنیم خانم دکتر به پزشون برمیخوره.بعد هم هدیه ای که آنها آورده بودند رو از روی میز برداشت و محکم زد زمین خورد شد.من سریع رفتم توی اتاق و در رو قفل کردم.گعت اگر راست میگی بیا بیرون تا بهت بگم.
تا صبح توی اتاق بودم صبح که رفتش سرکار من بیرون آمدم.ظهر هم آمد انگار هیچ اتفاقی دیشب نیفتاده هردو عادی رفتارکردیم.
از اون جریانی که نوشتم آخربن مرتبه سه سال پیش با همسرم بخاطر مسافرت با خانواده دوستانش حرفمان شده بود توی سفر من دیگر رغبتی به رفت و آمد خانوادگی با آنها ندارم.
یک موردی که شوهرم میگفتند از چیزی عصبانی میشوی برای همیشه آن رو کنار میگذاری این مورد هست.

لیدا;823606 نوشت:
گفتم تو چکار به من داری؟ میخواهی برو من نمیخوام بیایم
من هم اگر همسرم چنين حرفي بزند به شدت عصباني ميشوم :ok:

خواهر گرامي ، اگر بخواهيم همينطور شما چند جمله بگوئيد و ما هم تك تك جملات را تحليل كنيم ، به نتيجه درستي نمي رسيم
نه اينكه براي ما كاربران (لااقل خودم) خسته كننده باشد. اما بي فايده است

در زمينه اين مشكلاتي كه در اين تاپيك بيان كرديد ، شوهرتان كم مقصر نيست ، بخصوص ايراد بزرگي مثل دست بلند كردن دارد ، اما به هيچ وجه تنها مقصر ماجرا نيست
از كليت صحبت هاي شما ميشود يك سري رفتارها را در نظر گرفت كه احتمالاً در شما هست. گر چه شايد خودتان ندانيد:

1 - شما تمايل به كنترل شوهرتان داريد و شايد ، شايد ، مقداري هم روي زنان ديگر حساس هستيد. احتمال ميدهم يكي از دلايل عدم تمايل شما براي رفت و آمد با افرادي كه گفتيد همين باشد (احتمال است)

2 - ميخواهيد زندگي را خودتان مديريت (يا شايد هم رياست) كنيد و همسرتان برخوردهاي شديد ميكند چون ميترسد زور را از دستش بگيريد

3 - من فكر ميكنم مشكل عدم كنترل در زمان عصبي شدن فقط مختص شوهرتان نيست و خود شما هم موقع عصبانيت كنترل مناسبي نداريد

اگر ميخواهيد انشاالله زندگيتان بهبود پيدا كند ، هم بايد روي همسرتان كار كنيد ، هم روي خودتان
سخت است البته ، ولي انشاالله نتيجه بخش است


دو پستي كه به شما لينك دادم ، همچنين كتابي كه دانلود كرديد را حتماً بخوانيد و نكات را به كار بگيريد
هر جا هم ايرادي بود به همين تاپيك بياييد تا استاد "نشاط" يا اساتيد ديگر كمك كنند آن ايراد برطرف شود

Reza-D;823611 نوشت:
من هم اگر همسرم چنين حرفي بزند به شدت عصباني ميشوم :ok:

خواهر گرامي ، اگر بخواهيم همينطور شما چند جمله بگوئيد و ما هم تك تك جملات را تحليل كنيم ، به نتيجه درستي نمي رسيم
نه اينكه براي ما كاربران (لااقل خودم) خسته كننده باشد. اما بي فايده است

در زمينه اين مشكلاتي كه در اين تاپيك بيان كرديد ، شوهرتان كم مقصر نيست ، بخصوص ايراد بزرگي مثل دست بلند كردن دارد ، اما به هيچ وجه تنها مقصر ماجرا نيست
از كليت صحبت هاي شما ميشود يك سري رفتارها را در نظر گرفت كه احتمالاً در شما هست. گر چه شايد خودتان ندانيد:

1 - شما تمايل به كنترل شوهرتان داريد و شايد ، شايد ، مقداري هم روي زنان ديگر حساس هستيد. احتمال ميدهم يكي از دلايل عدم تمايل شما براي رفت و آمد با افرادي كه گفتيد همين باشد (احتمال است)

2 - ميخواهيد زندگي را خودتان مديريت (يا شايد هم رياست) كنيد و همسرتان برخوردهاي شديد ميكند چون ميترسد زور را از دستش بگيريد

3 - من فكر ميكنم مشكل عدم كنترل در زمان عصبي شدن فقط مختص شوهرتان نيست و خود شما هم موقع عصبانيت كنترل مناسبي نداريد

اگر ميخواهيد انشاالله زندگيتان بهبود پيدا كند ، هم بايد روي همسرتان كار كنيد ، هم روي خودتان
سخت است البته ، ولي انشاالله نتيجه بخش است


دو پستي كه به شما لينك دادم ، همچنين كتابي كه دانلود كرديد را حتماً بخوانيد و نكات را به كار بگيريد
هر جا هم ايرادي بود به همين تاپيك بياييد تا استاد "نشاط" يا اساتيد ديگر كمك كنند آن ايراد برطرف شود

ممنون از شما بزرگوار
بله مشکلات زیاد هست متاسفانه
آن دو تا خانم متاهل هستند یعنی شوهران آنها دوستان همسر بنده هستند موضوع حساسیت فردی نیست کلا ازطرز تفکر و نوع برخوردهایشان و انرژی های منفی که میدهند خوشم نمی آید.شده تا بحال کسی انرژی منفی به شما بدهد یا بخواهد سر از همه کارهایتان در بیاورد و خیلی از موارد دیگر
انشالله استاد نشاط راهنمایی کنند آن مواردی رو که با همسرم صحبت کردیم موانع رو چطوری از پیش بردارم

لیدا;823574 نوشت:
من یک کاری کردم.الان به برادرم توی تلگرام پیام دادم اگر من واسه زندگیم یه تصمیم جدید بخواهم بگیرم تو ازمن حمایت میکنی؟پرسید چی شده؟اتفاقی افتاده؟ تلفن زد.
نمیشد درست صحبت کنم فقط گفتم نه فقط میخواهم بدانم.گفت هر تصمیمی بخواهی بگیری من پشتت هستم.

لیدا خانم من تو رابطه شما و همسرتون تا الان دو تا مورد رو عامل اصلی مشکلاتتون میبینم

اولیش و مهم ترین عامل اینه که جواب همسرتون رو وقتی عصبانی هست میدین

من خودم وقتی جواب همسرم رو بدم خیلی ناراحت میشه و میگه زندگی که خانم توش آقا رو خورد کنه

و جوابش رو بده ارزشی نداره چون احترام آقا رو از بین میبره

دومین عامل اینه که شما به افرادی فکر میکنید که همیشه پشتتون هستن و با تکیه کردن به اونها تصمیم های آزاد تری میگیرین

چه لزومی داره وقتی همسر شما با روش های مختلفی سعی میکنه جبران کنه شما به

برادرتون پیام بدین و انتظار داشته باشین ایشون براتون تکیه گاه باشه ؟

اگه همسرتون رو به جای برادرتون تکیه گاه بدونید ... اگه ترس از دست دادن همسرتون رو داشته باشین هیچ وقت به برادرتون

یا شخص دیگه ای فکر هم نمیکنید

اگه همسرتون اشتباهی داره اصلاحش کنید ... قبول دارم خیلی خیلی تلخه که بخوای بذاری یکی شخصیتت رو خورد کنه ..... تو رو بزنه ... بهت فحش بده

ولی اون شخص کیه ؟ اون همسر شماست فرد غریبه ای نیست

توصیه میکنم تو زندگیتون به این فکر کنین که اصلا هیچ کسی رو ندارین .. نه مادر نه پدر نه برادر نه هیچ کس دیگه ای

فقط همسرتون رو دارین

آیا باز هم رفتارتون یا تصمیماتتون همونی میشه که الان دارین ؟

یا تلاش میکنید که تنها باقی مانده زندگیتون که همسرتون هست رو با چنگ و دندون نگه دارین ؟

موضوع قفل شده است