یه طرفه به قاضی نرو

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
یه طرفه به قاضی نرو

یه طرفه به قاضی نرو

خانوم خونه هستم ...بیست و هشت ساله ..دارای دو فرزند چهار و دو ساله ....لیسانسه ...فرزند پنچم یک خانواده ی ده نفره ...
اشنایی مون سنتی و از طریق خانواده ها بود . ازدواجون با یه دوست داشتن قشنگ و ساده شروع شد
اما دوست داشتن مون داره با اختلافاتی که داریم و حل نشده باقی مونده رو به جاده ی جدایی میره
تنها شرطم برای ازدواج ادامه تحصیل بود و بس
اما نگم بهتره ...وقتی سر خونه زندگی مون رفتیم زیر قولش زد...نا مردی کرد ....چقدر متنفرم از این اخلاقش ..چقدر زود وجهه اشو در نظرم از دست داد ..چقدر نارحتم از اینکه مثل احمقا قولش و باور کردم و یکی از شروط ضمن عقد ادامه ی تحصیل و نگذاشتم
الان که دوستانم و میبینم حسرت ازادی و خوشبختی شون و می خورم

اقای خونه هستم ...سی و چهار ساله ...دارای دو فرزند ...فوق دیپلم ...فرزند ارشد یه خانواده ی چهار نفره
همیشه یکی از ملاک های ازدواجم ...خانواده ی کم جمعیت بود ...اما وقتی با خانوم خونه روبه رو شدم از تصمیمم منصرف شدم
به تازگی سرکار رفته و یه مقدار پس انداز داشتم که تصمیم داشتم برای شروع زندگی مشترک ازش استفاده کنم
یکی از شروط همسرم در جلسه خاستگار ی ادامه ی تحصیل بود
واقعا تصمیم در این زمینه برام سخت بود و نمی دونستم جواب بدم ...می ترسیدم بگم نه و همه چی بهم بخوره ...برای همین قبول کردم
اما بعد ازدواج واقعا هزینه ها کمر شکن بود و من نتونستم به قولم وفا کنم و به خودم قول دادم در اولین فرصت که پس اندازی دستم اومد به خانومم اجازه ی ادامه تحصیل بدم

ادامه دارد ...

خانوم خونه هستم ...یکی از شروطم برای ازدواج ادامه ی تحصیل بود
اقای خونه هستم ...به تازگی به سر کار رفته بودم و با زحمت بسیار ،اندک پس اندازی رو برای شروع زندگی مشترک جمع اوری کردم ..واقعا در توانم پرداخت شهریه ی دانشگاه نبود ...شرط ادامه ی تحصیل و پذیرفتم به شرط ها و شروط هااااا
خانوم خونه هستم ...ادامه ی تحصیل ام با موافقت رو به رو شد به شرط اینکه در تامین مخارج خونه به همسرم کمک کنم
اقای خونه هستم ...همسرم در شرکت در بخش فلان قرار داد بست
خانوم خونه هستم ..با اولین حقوقم پیش پرداخت جهیزیه ام رو پرداخت کردم ...به دلیل اینکه پدرم دارای دو همسربود و به تازگی به علت بیماری قلبی در بیمارستان بستری شدند از عهده ی تامین مخارج جهیزیه ی بنده بر نمی اومدن
اقای خونه هستم ...شرایط اونطور که میخوام پیش نمیره و مجبورم تمام پس اندازم و برای بر گذاری مراسم ازدواج خرج کنم
خانوم خونه هستم ...شرایط اونطوری که میخوام پیش نمیره ...اولین شرطم در ازدواج با مخالفت مواجه شد

مشکلات از کجا شروع شد ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
در صورتی مشکلات در زندگی قابل حل شدن هست، که شرایط زندگی را درک کنیم، گاهی یک تعامل و گذشت و صبوری زندگی را شیرین و خواسته ها را تامین می کند، هر گونه گیر دادن و عدم تحمل شرایط حاضر زندگی را سخت تر و مشکل را غیر قابل حل می کند، در زندگی مشترک قانون این است که:
1. روحیه گذشت داشته باشم.
2. شرایط همدیگر و زندگی را بیشتر درک کنیم.
3. از اصل محبت ورزی و علاقه به عنوان ابزار برای حل مشکل و خواسته ها استفاده کنیم.
4. از هر گونه تحکم و زور گویی و حال گیری و پرخاشگری دوری کنیم و بدانیم که مشکلات زندگی با این مسائل حل نمی شود.
5. اولویتها را در زندگی خوب بسنجیم، گاهی کمک به فرزندان، کمک به همسر بهترین وظیفه و بالاترین عبادت می باشد، اما داشتن تحصیلات بالا برای خانم یک فضل است و در شرایط بعدی می توان با یک مدیریت خوب حل کرد، ولی اگر فرزندان را خوب تربیت نکنیم نمی توان بعدا کاری را انجام داد.
6. مقایسه با شرایط دیگران( آن هم به صورت تک بعدی) در زندگی یک سم مهلکی است که باید ترک شود، شرایط هر کس با دیگری کاملا فرق می کند. مقایسه ها باعث می شود که انسان نتواند از زندگی خود راضی شده و احساس لذت داشته باشد.
7. خود خواهی و نگاه فردی به زندگی زناشویی، تفکر اشتباه و غیر منطقی است که باید ترک شود.

زیر گوهی از پتو دفن شده بود و به خود میلرزید
نگاه تبدارش به ساعت رو به روی تخت دوخته شده بود
هر از گاهی با چشمانش عقربه های ساعت رو تا رسیدن به عدد دوازده بدرقه میکردو برمیگشت
با صدای چرخش کلید توی قفل نور امیدی به دلش تابید
حالا که امید از سرکار برگشته بود خونه میتونست در نقش پرستار ایفای نقش کنه
امید مثل روال هر روزه کت اش و روی دسته ی مبل و کیفش و روی خود مبل پرت کرد
خودش هم تمایل شدیدی به پرت شدن روی مبل داشت ...اما ترس از شکستن پایه مبل و دنگ و فنگ تعمیر کار و خرج و مخارجش رو باعث میشه که مثل یک اقا اروم روی مبل بشینه
دستاش و زیر سرش بزاره و پاش و روی میز
چشماش و بست و در دلش تیک تاک ثانیه ها رو شمرد که مریم از اتاق کار بیرون بیاد و بعد از یه سلام و خسته نباشید اروم معتراضانه ای بگه ...امید جان چند بار بگم پات و نذار روی میز
و اون برای شنیدن اسم اش با اون جان اخرش هر روز این کار و تکرار میکنه و بعد از خوردن یه چای
از جا بلند بشه و برای تعویض لباس و اماده شدن برای رفتن به باشگاه بدون توجه به نگاه دلخور مریم به سمت اتاقش بره
همه ی اتفاقات رو مرور کرد
عقربه خیلی وقت بود که از حد خودش تجاوز کرده بود و مریم با اون سلام و خسته نباشید ارومش سر نرسیده بود
از جا بلند شد...فقط برای کشف نبود مریم
به در اتاق که رسید با کوه پتو که مثل ژله میلرزید مواجه شد
نزدیک تر شد و بالای سر مریم رسید
مریم با بوی تند عطر همیشگی امید چشماش و باز کرد و او ن سلام و خسته نباشید ارومش و تحویل داد
دست امید رو پیشونیش نشست و با گفتن چقدر داغی مهر تاییدی به دانسته های ما و شما خواننده ی محترم زد
از اتاق بیرون زد و به سمت گوشی تلفن رفت..بعد از مکالمه کوتاهی به اتاق برگشت و با گفتن زنگ زدم به ابجیت بیاد ببرت دکتر به سمت اتاقش رفت تا برای رفتن به باشگاه اماده بشه
هر جور که حسابش و میکرد ...تمرین امروز مهم تر از مریم بود
زخم شمشیر که نخورده ...یه سرماخوردگی ساده اس که میتونه با خواهرش بره ..تازه یه زن اینجور مواقع بهتر میتونه پرستارش باشه ...از قدیم گفتن هر ک را بحر کاری ساختن

داستان دوم
زیر گوهی از پتو دفن شده بود و به خود میلرزید
نگاه تبدارش به ساعت رو به روی تخت دوخته شده بود
هر از گاهی با چشمانش عقربه های ساعت رو تا رسیدن به عدد دوازده بدرقه میکردو برمیگشت
با صدای چرخش کلید توی قفل نور امیدی به دلش تابید
حالا که امید از سرکار برگشته بود خونه میتونست در نقش پرستار ایفای نقش کنه
امید مثل روال هر روزه کت اش و روی دسته ی مبل و کیفش و روی خود مبل پرت کرد
خودش هم تمایل شدیدی به پرت شدن روی مبل داشت ...اما ترس از شکستن پایه مبل و دنگ و فنگ تعمیر کار و خرج و مخارجش رو باعث میشه که مثل یک اقا اروم روی مبل بشینه
دستاش و زیر سرش بزاره و پاش و روی میز
چشماش و بست و
با یاد اوری اتفاقات هر روزه
که مریم با سلام چه خبر از راه میرسید و با دیدن وضعیت امید بلند جیغ میکشید و فریاد میزد : صد هزار بار بهت گفتم اون پای گنده ات و روی میز ننداز ...مگه ن ف ه م ی ؟
تند پاشو از روی میز برداشت و به پشت سرش نگاه کرد
نفس اش و مثل فوت بیرون فرستاد و در دلش نالید به خیر گذشت ..نزدیک بود ننه ی فولاد زره از راه برسه
اینقدر صدای جیغ مانندش بلند بود که 36 واحد اپارتمان هم متوجه میشدن
هنوز از یاداوری اتفاقات گذشته عرق شرمی بر پیشانیش مینشست
پسرک 12ساله ی واحد روبه رویی چشم در چشمانش دوخت و گفت ..عمو امید من فهمیدم که نباید پات و بزاری رو میز شما هنوز یاد نگرفتی ؟
فکش منقبض شد و مشتی رو دسته مبل کوبید
در دلش نالید ای خدا چی میشد یه زن اروم نصیب ما میکردی؟
مریم با جیغ هر روزه اش از راه نرسید
اما چرا ؟
برای کشف حقیقت از جا بلند شد و به سمت اتاق رفت
مریم صدای بیمار گونه اش به سردی سلام هر روزه اش را تحویل داد
و امید سر خوش از ناتوانی حریف نزدیک رفت و دستش و روی پیشانیش قرار داد و با گفتن چقدر داغی قدم عقب گذاشت تا به خواهر زنش زنگ بزنه
و مریم با گفتن کجا اون و از این کار بازداشت
امید :هیچی زنگ بزنم خواهرت بیاد باهاش بری دکتر
مریم با اون صدای جیغ جیغو اش داد زد :پس شما اینجا چیکاره ای؟
همین جمله کافی بود تا کبریتی در انبار باروت باروت امید روشن شود
او هم لحنش مثل مریم شد و گفت :من کار دارم باید برم باشگاه ..
خیز برداشت و با صدای خروس مانندی فریاد زد:من واجب ترم یا باشگاه
امید خیلی خونسرد و بالحن لج دراری گفت :باشگاه
اشک در چشمان تب دار مریم حلقه زد
اما جمع کردن تکه های غرور خرده شده اش فریاد زد :امید این روزو یادت بمونه ..چون اگه یه روزی 18چرخم از روت رد بشه برای شناسایی جسد اتم نمیام ...چون ارایشگاه رفتن من واجب تره

مهر...;808958 نوشت:
اما بعد ازدواج واقعا هزینه ها کمر شکن بود و من نتونستم به قولم وفا کنم و به خودم قول دادم در اولین فرصت که پس اندازی دستم اومد به خانومم اجازه ی ادامه تحصیل بدم

سلام. هزینه کمر شکن بعد از ازدواج رو نمی فهمم مگر اینکه خیلی ریخت و پاش کرده باشه و اسراف که باید پاش وایسه. ازدواج ساده و دینی کمر شکن نمیشه. ادامه تحصیل هم اگر در دانشگاه دولتی باشه نیاز به پول آنچنانی نداره. خانووم اونقدر درس بخونه تا کنکور دولتی قبول بشه.l-)l-)

مهر...;811339 نوشت:
صد هزار بار بهت گفتم اون پای گنده ات و روی میز ننداز ...مگه ن ف ه م ی ؟

خوب بنده خدا صد هزار بار گفته دیگه، حق داره عصبانی بشه.~x(~x(

[="Tahoma"]

nobelist;811359 نوشت:
سلام. هزینه کمر شکن بعد از ازدواج رو نمی فهمم مگر اینکه خیلی ریخت و پاش کرده باشه و اسراف که باید پاش وایسه. ازدواج ساده و دینی کمر شکن نمیشه. ادامه تحصیل هم اگر در دانشگاه دولتی باشه نیاز به پول آنچنانی نداره. خانووم اونقدر درس بخونه تا کنکور دولتی قبول بشه.l-)l-)

سلام
ممنون که با داستان ما همراه شدید
خب همیشه نمیشه سر کوفت گذشته رو زد ..داریم از حال صحبت میکنیم
بعضی ها هیچ رقمه کوتاه بیا نیستن و خودشون و محق میدونن

nobelist;811359 نوشت:
خوب بنده خدا صد هزار بار گفته دیگه، حق داره عصبانی بشه.~x(~x(

واقعا ولی کاش میشد تو اون لحظه ادم خودش و کنترل کنه
یا یه طور دیگه ای خواسته اش و بیان کنه

[="Tahoma"]

مهر...;811336 نوشت:
.بعد از مکالمه کوتاهی به اتاق برگشت و با گفتن زنگ زدم به ابجیت بیاد ببرت دکتر

چندی پیش متوجه شدم بعضی از اقایون ...تکرار میکنم
یک دو سه ....بعله ...بعضی از اقایون ...که هیچ کدومشون هم در این سایت نیستن
از پرستاری کردن شونه خالی میکنن و این کار و به دیگران واگذار میکنند
به نظرتون این کار درسته؟
با این جور افراد چ طور رفتار بشه

مهر...;811413 نوشت:
واقعا ولی کاش میشد تو اون لحظه ادم خودش و کنترل کنه
یا یه طور دیگه ای خواسته اش و بیان کنه

خیلی از اوقات تو زندگی آدم باید خشمش رو کنترل کنه ولی برخی اوقات نه. شما اینجا به جای این که به خانم ایراد بگیری باید به آقا ایراد بگیری.

مهر...;811413 نوشت:
خب همیشه نمیشه سر کوفت گذشته رو زد ..داریم از حال صحبت میکنیم
بعضی ها هیچ رقمه کوتاه بیا نیستن و خودشون و محق میدونن

خوب ببینید به نظرم این سرکوفت نیست. فراموش کردن گذشته و توجه به حال هم اصلا مطرح نیست. آقا در زمان عقد قولی داده است و اینقدر روی روح و روان خانم کار کرده که خانم به آقا اعتماد کرده و در عقد نامه ذکر نکرده است. حالا درسته که به همین راحتی زیر پا گذاشته بشه؟؟؟؟؟ قضیه فقط صرف ادامه تحصیل نیست، بسیاری از صحبت هایی که دختر و پسر قبل از ازدواج می کنند و قرار ها و قول های معقول و شرعی که بهم می دهند عملا بعد از ازدواج زیرش زده میشه و این خیلی خیلی بده.

[="Tahoma"]

nobelist;811417 نوشت:
خیلی از اوقات تو زندگی آدم باید خشمش رو کنترل کنه ولی برخی اوقات نه. شما اینجا به جای این که به خانم ایراد بگیری باید به آقا ایراد بگیری.

من خودم خانومم ...میدونم خانوما چقدر رو این مساله حساسن و میدونم جقدر اقایون در این مساله بی توجه
درک میکنم که بعضی وقتا ادم لجش میگیره دلش میخواد اینقد جیغ بزنه تا شیشه ها بریزن
اما میگم چ خوب میشد اگه ادم میتونست حرفش و یه طور دیگه ای بیان کنه
یازم تکرار میکنم چ خوب میشد اگر این طور میشد
جملات بیشتر بر اساس فکر یکی از شخصیت های داستانه ..نه تفکرات ذهنی بنده

nobelist;811417 نوشت:
خوب ببینید به نظرم این سرکوفت نیست. فراموش کردن گذشته و توجه به حال هم اصلا مطرح نیست. آقا در زمان عقد قولی داده است و اینقدر روی روح و روان خانم کار کرده که خانم به آقا اعتماد کرده و در عقد نامه ذکر نکرده است. حالا درسته که به همین راحتی زیر پا گذاشته بشه؟؟؟؟؟ قضیه فقط صرف ادامه تحصیل نیست، بسیاری از صحبت هایی که دختر و پسر قبل از ازدواج می کنند و قرار ها و قول های معقول و شرعی که بهم می دهند عملا بعد از ازدواج زیرش زده میشه و این خیلی خیلی بده.

بعله متاسفانه این موضوع خیلی ناراحت کننده اس و اکثر ادم ها توقع شون اینه که ای بابا ..بگذر ...درس میخوای چیکار ؟ به زندگیت برسون ..به بچه ات برس تو حالا یه مادری
بحث درس نیست ..بحث اینه که ادم تو زندگیش فقط یه شرط واسه همسرش گذاشته که اونم نادیده گرفته شده
همه اینااااااااااااااااااااااااااااااااااااا درست
اما اون ادمی که میگه بگذر ...درس میخوای چیکار ؟ به زندگیت برسون ..به بچه ات برس تو حالا یه مادری
منظورش این نیست که درس مهم نیست ..منظورش این نیست که شرطش غلطه ..منظورش یه دلداریه ...منظورش اینه که غصه نخور ...حسرت گذشته رو نداشته باش
اینطوری زندگی رو به کام خودت تلخ نکن
یه جایی خوندم قبل از هر کار و تصمیمی به اون اخر اخر اخر اخرش فکر کن
ببین چقدر ضرر میکنی ..چقدر منفعت
خب این خانوم طلاق بگیره که نمیشه ..غصه بخوره ..سرکوفت بزنه هم نمیشه ....تمکز لازم برای درس خوندن و قبول شدن در دانشگاه دولتی رو هم که نداره
پس بهترین راه سازش میباشد ...
شاید در اینده ای نه چندان دور تونست ادامه تحصیل بده

مهر...;808958 نوشت:
یه طرفه به قاضی نرو

مهر...;811336 نوشت:
هر جور که حسابش و میکرد ...تمرین امروز مهم تر از مریم بود

مهر...;811339 نوشت:
امید خیلی خونسرد و بالحن لج دراری گفت :باشگاه
نوشتید یه طرفه به قاضی نرو....اما دوتا داستان مختلف گذاشتید که در هر دوتاش خانم مظلوم واقع شده و شوهر ظالم....بهتر بود برعکسش هم میگذاشتید گله شوهر از خانم....برای اینکه یه طرفه به قاضی رفتن نباشه
نشاط;811201 نوشت:
مقایسه با شرایط دیگران( آن هم به صورت تک بعدی) در زندگی یک سم مهلکی است که باید ترک شود، شرایط هر کس با دیگری کاملا فرق می کند. مقایسه ها باعث می شود که انسان نتواند از زندگی خود راضی شده و احساس لذت داشته باشد.
این مورد خیلی مهمه.....من خودم موقعی که خانمم من یا زندگیمون رو با کس دیگری مقایسه میکنه خیلی زیاد ناراحت میشم...
موضوع قفل شده است