جمع بندی من عبادت بلد نيستم!

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
من عبادت بلد نيستم!

سلام و خسته نباشيد

تو ماه پر خیر و برکت رمضان برای همه قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم

مي خواستم بدونم وقتي شما عبادت مي كنين به خدا چي مي گين؟ درسته كه عبادت يعني بندگي خدا (انجام واجبات و ترك محرمات) اما كسانيكه چند ساعت عبادت مي كنند چي مي گن به خدا؟ من هميشه با خدا درد دل مي كنم دعا مي كنم و حاجتهامو از خدا مي خوام. اينجوري انگار من بايد هميشه مشكل داشته باشم تا با خدا درد دل كنم. مي خوام تو همين فرصت ماه رمضان تو رابطه ام با خدا يه تغييراتي بدم. نمي خوام اينقدر با خدا در مورد خودم و مشكلاتم حرف بزنم مي خوام با خدا در مورد او حرف بزنم(عبادت كنم). چي بايد بگم؟؟ ستايش خدا ، شكر خدا ،استغفار و صلوات. بعد چي؟ اصلا عبادت چيه؟
پيشاپيش ممنون

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: جناب استاد

دختر بارون;692148 نوشت:
اصلا عبادت چيه؟

بسمه تعالی

عبادت بر معنایی آمیخته از «اطاعت » و «فروتنی » دلالت می کند. و عملی است که فرمانبری از معبودی را در پی دارد. (رک: «اساس البلاغه »، «لسان العرب » و «تاج العروس ») اما باید در نظر داشت که هر اطاعتی، عبادت نیست، موارد بسیاری از اطاعت است که عبات شمرده نمی شود. به عنوان مثال، انسان از کارفرمای خویش، اطاعت می کند، اما او را عبادت نمی کند. و رمز مساله در این جاست که اطاعت از کارفرما و نظیر آن، اطاعت بدون قید و شرطی نیست.

علامه طباطبایی می فرمایند: «عبادت هر چیز مساوى با اعتقاد به ربوبیت او است، همچنین اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوى با رب دانستن آن چیز است، پس طاعت هم وقتى بطور استقلال باشد خود، عبادت و پرستش است و لازمه این معنا این است كه شخص مطاع را بدون قید و شرط و بنحو استقلال اله بدانیم، زیرا اله آن كسى است كه سزاوار عبادت باشد. »[۱]

همچنین اصل عبادت، آن حالت قلبی و درونی انسان است. پس نماز و روزه و نظیر آن، حقیقت عبادت نیستند، اگر چه افعال و اعمالی هستند که عبادت در شکل آنها، ظهور و بروز می کند.

علامه در این باره می فرمایند: « و هیچ شكى نیست در اینكه روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت بشمار نمى‏رود و لیكن در عین حال این توجه قلبى باید به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش، محتاج به این است كه در قالبى و ریختى ممثل گردد. ... مغز عبادت و روح آن را همان حالات درونى دانسته، براى مقام تمثل آن حالات نیز طرحى ریخته »[۲]

و نکته دیگری که باید در نظر داشت، این است که عبودیت، درجات مختلفی دارد. حضرت علی (ع) عبادت ها را چند نوع می دانند: گروهى، خدا را به شوق بهشت مى‏پرستند، این عبادت بازرگانان است. و گروهى خدا را از ترس عذاب او مى‏پرستند، این عبادت بردگان است. و گروهى خدا را براى سپاس او مى‏پرستند، این عبادت آزادگان است.[۳]

برترین نوع عبادت، عبادتی است که خالصانه برای خدای متعال انجام شود و در آن هیچ چیز و هیچ کس، حتی خود انسان نیز مد نظر نباشد. علامه طباطبایی می فرمایند: «عبادت وقتى حقیقتا عبادت است كه عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد، و خلوص، همان حضورى است كه قبلا بیان كردیم، و روشن شد كه عبادت وقتى تمام و كامل میشود كه به غیر خدا بكسى دیگر مشغول نباشد، و در عملش شریكى براى سبحان نتراشد، و دلش در حال عبادت بسته و متعلق بجایى نباشد، نه به امیدى، و نه ترسى، حتى نه امید به بهشتى، و نه ترس از دوزخى، كه در این صورت عبادتش خالص، و براى خدا است، بخلاف اینكه عبادتش بمنظور كسب بهشت و دفع عذاب باشد، كه در اینصورت خودش را پرستیده، نه خدا را.»[۴]
پی نوشتها:
[۱]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۹، ص: ۳۲۷.
[۲]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص: ۵۰۸.
[۳]. نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۳۷.
[۴]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص: ۴۲.

از خدا به خاطر داشته هاتون تشکر کنید...
نعمت هایی را که خدا به شما داده بشمارید و به خاطرش شکرگزاری نمایید...خیلی از نعمتهارو یادمون رفته...به خاطر اینکه همیشه بوده وهست! به خاطر اینکه توی نعمت غرق هستیم!

گناهان خود را یادآوری کرده و طلب استغفار نمایید....
برای دیگران هم بسیار دعا کنید...

استاد;692956 نوشت:
حتی خود انسان نیز مد نظر نباشد.

سلام و تشكر از پاسختون. ببخشيد من بازم متوجه نشدم . شايد حتي سوالمو نتونستم بپرسم. فرموديد حتي خود انسان مطرح نباشه يعني حاجات انسان چه دنيوي و چه اخروي مد نظر نيست. يعني چنين كسي زياد دعا نمي كنه. حداقل برا خودش نه. خب شكر نعمتها رو مي كنه و صلوات مي فرسته ذكر هم كه استاد مي خواد . بعدش چي ...فارسي هم كه درددل مي كنيم من فقط بلدم با خدا در مورد خودم حرف بزنم اگه در مورد خودم حرف نزنم چي بايد بگم به خدا؟ ببخشيد من سوالمو خوب مطرح نكردم اما شما يه جوري سعي كنين خودتون بفهمين ديگه :ok:
با سپاس

دختر بارون;692148 نوشت:
سلام و خسته نباشيد
تو ماه پر خیر و برکت رمضان برای همه قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم

مي خواستم بدونم وقتي شما عبادت مي كنين به خدا چي مي گين؟ درسته كه عبادت يعني بندگي خدا (انجام واجبات و ترك محرمات) اما كسانيكه چند ساعت عبادت مي كنند چي مي گن به خدا؟ من هميشه با خدا درد دل مي كنم دعا مي كنم و حاجتهامو از خدا مي خوام. اينجوري انگار من بايد هميشه مشكل داشته باشم تا با خدا درد دل كنم. مي خوام تو همين فرصت ماه رمضان تو رابطه ام با خدا يه تغييراتي بدم. نمي خوام اينقدر با خدا در مورد خودم و مشكلاتم حرف بزنم مي خوام با خدا در مورد او حرف بزنم(عبادت كنم). چي بايد بگم؟؟ ستايش خدا ، شكر خدا ،استغفار و صلوات. بعد چي؟ اصلا عبادت چيه؟
پيشاپيش ممنون

سلام
عبادت که فقط حرف زدن نیست .چرا فقط برای خودت دعا میکنی این غلطه. برای همه دعا کن که مشکلشون حل بشه و هدایت بشن.و بهت توفیق بده بتونی به خلق خدا خدمت کنی.
خدا رو ستایش کن به خوبی های خدا فکر کن و ازش ممنون باش که چشماتو باز کرده که بتونی ببینی.ازش ممنون باش که تو رو که یه مشت خاک بودی قابل دونسته گنجینه خودشو تو قلبت بزاره و بهت جون داده.با خدا دوست باش و دوسش داشته باش .
خودت پیدا کن ستایش چجوریه اینجا نپرس اون تو وجودته .باور کن خودت بهت نشون میده.باور کن بین تمام آدم ها فرق وجود داره
در پناه خود خودش.

هی نگو دلم اینطور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد. /رجبعلی خیاط

دختر بارون;692148 نوشت:
سلام و خسته نباشيد
تو ماه پر خیر و برکت رمضان برای همه قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم

مي خواستم بدونم وقتي شما عبادت مي كنين به خدا چي مي گين؟ درسته كه عبادت يعني بندگي خدا (انجام واجبات و ترك محرمات) اما كسانيكه چند ساعت عبادت مي كنند چي مي گن به خدا؟ من هميشه با خدا درد دل مي كنم دعا مي كنم و حاجتهامو از خدا مي خوام. اينجوري انگار من بايد هميشه مشكل داشته باشم تا با خدا درد دل كنم. مي خوام تو همين فرصت ماه رمضان تو رابطه ام با خدا يه تغييراتي بدم. نمي خوام اينقدر با خدا در مورد خودم و مشكلاتم حرف بزنم مي خوام با خدا در مورد او حرف بزنم(عبادت كنم). چي بايد بگم؟؟ ستايش خدا ، شكر خدا ،استغفار و صلوات. بعد چي؟ اصلا عبادت چيه؟
پيشاپيش ممنون

سلام :

عبادت این است که هر روز صبح به خودتون بگید امروز فقط برای خدا

خواهم بود همه کارم،اندیشه ام ،سخنم،اخلاقم همه چیزم.

و آخر شب بگویی امروز برای خدا چه کردم؟

در این چهار چوب مطمئنا همه واجباتت را انجام می دهید و همه گناهان را ترک خواهی کرد

این یعنی تقوا،ووقتی با تقوا شدید دیگه نمی پرسید چی بگم؟چه کار کنم؟ چون:

اتقوا الله و یعلمکم الله"خداوند فرمود شما پرهیزگار باشید خدا خودش به شما می آموزد.

اصلا خدا خودش با شما حرف می زند از درونتون این ارتباط برقرار می شود.

خداوند راههای بندگی را توسط وحی و قران به انسان آموخته است.

سلام علیکم
حرف زدن با خدا را خیلی از ماها بلد نیستیم! گرچه عبادت را خیلی از ما بلدیم!
بلدیم نماز بخونیم اونم انواع نمازهای واجب و مستحبی.
و نیز بلدیم دعا بخونیم که کتابهای دعا پر از دعاست!
و همچنین بلدیم قرآن بخونیم! و ذکر های زیادی هم بلدیم که بگیم!
یه وقتایی هم که دچار مشکل هستیم بلدیم که مشکلمونو به خداوند بگیم و یه سری قولهایم بهش بدیم تا کامونو راه بندازه!
و برای این که دعامون مستجاب بشه بلدیم که همراه با دعامون، چند رکعت نماز اضافه و یا چند دعای عربی از تو مفاتیح بخونیم!
یا مثلا چهل بار زیارت عاشورا بخونیم!
و مثالهای دیگه ... ولی با این همه هنوز ما بلد نیستیم با خدا حرف بزنیم!
دعاهایی که در کتب دعای شیعه وجود دارد از بلندترین مضامین و زیباترین قالبها برخور دار هستند ولی ما هنوز بلد نیستیم از اینا الگو برداری کنیم و با خدا حرف بزنیم!
و اگر اینو یاد نگیریم، حرف زدن با خدارو یاد نگیریم، به اصل عبادت نرسیدیم! به مخ عبادت که گفته اند دعا است نرسیدیم!
خداوند در قرآن می فرماید: برای اوست نامهای نیکو، خدا را با این نامها بخوانید!
ما ظهور و بروز و جلوه این نامهای زیبا را در زندگی خود و در جهان پیرامون نمی بینیم!
خدا نزدیک ترین دوست به ماست! خیلی نزدیک است آنقدر نزدیک که حتی لازم نیست لباهاتو حرکت بدی! تو همون ذهن و خیالت می تونی باهاش حرف بزنی! خب چی بهش بگی؟ اینو دیگه بلد نیستیم!
تا اینجا من هرچه گفتم کسی نیست که اینارو ندونه! فقط چیزی رو که نمی دونه همون حرف زدن با خداست!
حالا نه این که من بلد باشم! ادعای بلد بودن صحبت با خدا ادعای بزرگی هست! صحبت با خدا، یه صحبت صمیمی که اکر هم در ضمنش از مشکلات گفته میشه فقط بخاطر این هست که سوژه ای برای سخن گفتن داشته باشیم! این صحبت کردن صمیمی رو بلد نیستیم!
چرا؟ پس کیا بلدن؟
این دو سؤال یه پاسخ داره! پاسخش اینه که چون ما با خدا صمیمی نیستیم! و اونایی که با خدا صمیمی هستند بلدن با خدا حرف بزنن!
و الا اگر صمیمی بودیم که دیگه حرف زدن با دوست صمیمی بلد بودن نمی خواست!
آدما با صحبت کردن با هر کس، جز دوست صمیمی، حرف کم میارن! می بینید همسرا در آغاز نامزدی چقدر با هم حرف می زنن ولی کم کم حرف کم میارن! نه این که حرفاشون تموم شده، نه علاقشون معمولی شده!
وقتی دو تا آدم با هم صمیمی نیستند ولی مجبورن یه جا مدتی با هم باشن چه فضیای سنگینی بینشون حاکمه؟! آنقدر فضا سنگین هست که گاهی یه نفس عمیق می کشن تا نفس کم نیارن!
شما خانم هستید! خانما خوب بلدن با خانومای دیگه حرف بزنن!
خب همون حرفارو به خدا بزنین! یه بار امتحان کنین! از خریداتون بگین از عروسی که قرار یه هفته دیکه باشه و این که قراره برای اون عروسی چی بپوشین! و چکارای دیگه بکنین!
حتی اگر تو حرفایی که با خانمهای دیگه می زنین حرف نامربوطی هم هست اونا را هم به بگین منتها از او عذرخواهی کنید! بهش بگین به بدل نگیره! بهتون اخم نکنه! خدایا بهم اخم نکن دیگه! قربونت بشم! من فقط تو رو دارم! اخمم کنی سرمو رو شنه کی بگذارم گریه کنم! حالا من یه غلطی کردم! و ....
از جریاناتی که اون روز داشتین بگین! انگار که دارید تو دفتر خاطراتتون چیز می نویسین!
مناجات با خدا یعنی گفتن همه آنچه خدا اونها رو می دونه!
اصلا بیاین با خدا درساتونو مرور کنین! فرض کنین خدا استاد هست! دبیر و معلمه! بالاخره بازگو نمودن درسها کمک می کنه که درسها بیشتر تو حافظه بمونه!
خداوند از حضرت موسی سؤال کرد: ما تلک بیمینک! این چیه که تو دستت هست! اگر ما بودیم که می گفتیم: این چه سؤالی هست؟ تو چجور خدایی هستی که نمی دونی چی تو دستم هست!
ولی حضرت موسی اینجوری پاسخ داد:
هی عصای، این عصای من است!
اتوکؤ علیها، به او تکیه می دم!
و اهش بها علی غنمی، با اون برگهای درختارو برای گوسفندانم می ریزم!
و لی فیها مآرب اخری، خاصیتهای دیگه ای هم این عصا واسم داره! اگه میخوای اونارو هم برات بگم! (طه: 18)
آن وقت حضرت موسی شد کلیم الله. همسخن با خدا!
ببینید چقدر آسان و چقدر سخت است با خدا صحبت کردن!
می توانی خدا را از شکوهش ساقط نکنی و در ضمن، این شکوهش مانع سخن صمیمی با خداوند نشود!
اصلا می توانی برای خدا از یافته های شگفتیهای در جهان آفرینش بگی!
به خدا بگو: خدایا دو تا ابرو برای من درست کردی که با وجودی که موهای سرم سفید میشن ولی اونا سیاه می مونن! می دونم واسه این، این کارو کردی که نور آفتاب چشامو اذیتم نکنه! وااای عجب خدای مهربوین هستی تا اینجاشم فکر آسایش منو کردی! کنار شقیه هامو، تور رفتگی دادی تا عرقی که از جلو سرم میاد پایین از همونجا بره طرف گردنم نیاد تو چشام! تو همه چیزو در نظر داشتی! و .... هزار هزار از این حرفا میشه با خدا زد! میشه رفت قبلا از رازهای آفرینش خون و بعد همونا را مثل درس تحویل خدا داد! ..... چه لذتی داره اینجور با خدا حرف زدن! اصلا بغض آدمو رها نیمکنه! یه بغض عشقی قشنگ!
ایا ما بلدیم با خدا حرف بزنیم؟ اگر صمیمی بشیم بلدیم! و الا هیچ وقت یاد نمی گیریم حتی اگر همه مفاتیح و صحیفه سجادیه رو حفظ باشیم!

روح بخش;693273 نوشت:
ایا ما بلدیم با خدا حرف بزنیم؟ اگر صمیمی بشیم بلدیم! و الا هیچ وقت یاد نمی گیریم حتی اگر همه مفاتیح و صحیفه سجادیه رو حفظ باشیم!

سلام
از همه دوستان صميمانه تشكر مي كنم . خيلي كمكم كرديد. ممنون:Rose:

[="Arial"][="Blue"]

دختر بارون;692148 نوشت:
سلام و خسته نباشيد
تو ماه پر خیر و برکت رمضان برای همه قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم

مي خواستم بدونم وقتي شما عبادت مي كنين به خدا چي مي گين؟ درسته كه عبادت يعني بندگي خدا (انجام واجبات و ترك محرمات) اما كسانيكه چند ساعت عبادت مي كنند چي مي گن به خدا؟ من هميشه با خدا درد دل مي كنم دعا مي كنم و حاجتهامو از خدا مي خوام. اينجوري انگار من بايد هميشه مشكل داشته باشم تا با خدا درد دل كنم. مي خوام تو همين فرصت ماه رمضان تو رابطه ام با خدا يه تغييراتي بدم. نمي خوام اينقدر با خدا در مورد خودم و مشكلاتم حرف بزنم مي خوام با خدا در مورد او حرف بزنم(عبادت كنم). چي بايد بگم؟؟ ستايش خدا ، شكر خدا ،استغفار و صلوات. بعد چي؟ اصلا عبادت چيه؟
پيشاپيش ممنون

سلام دوست خوبم
استادم در مورد وما خلقت الجن والانس می فرمودند:این که خداوند گفته جن وانس رو جز برای عبادت نیافریدم یعنی اینکه صبح تا شب عبادت کنند البته نه اینکه شبانه روز نماز ودعا بخوانیم
بلکه به این معنی است که هر کاری می کنیم برای خدا باشد بخوابیم برای رضای خدا ...غذا بخوریم برای رضای خدا.....خانه را مرتب کنیم برای خدا...
وقتی یاد خدا در دلمان هست دائما در حال عبادتیم
مثل مردی که صبح زود رفته سر کار برای طلب روزی حلال وقتی به خانه برمی گردد نماز یومیه اش را می خواند ومی خوابد این فرد تمام روزش را عبادت کرده
دردل با خدا ادبیات نمی خواد من فقط خدایا نگام کن
[/]

شبها افتتاح بخون حالشو ببر

پیشنهادات دوستان خیلی خوب بود .
به نظرم خوندن ادعیه ی موجود با توجه کامل به معنی ( مثل دعای کمیل و در حال حاضر هم که ماه رمضاونه ابوحمزه ) هم خوبه .

دختر بارون;693059 نوشت:
سلام و تشكر از پاسختون. ببخشيد من بازم متوجه نشدم . شايد حتي سوالمو نتونستم بپرسم. فرموديد حتي خود انسان مطرح نباشه يعني حاجات انسان چه دنيوي و چه اخروي مد نظر نيست. يعني چنين كسي زياد دعا نمي كنه. حداقل برا خودش نه. خب شكر نعمتها رو مي كنه و صلوات مي فرسته ذكر هم كه استاد مي خواد . بعدش چي ...فارسي هم كه درددل مي كنيم من فقط بلدم با خدا در مورد خودم حرف بزنم اگه در مورد خودم حرف نزنم چي بايد بگم به خدا؟ ببخشيد من سوالمو خوب مطرح نكردم اما شما يه جوري سعي كنين خودتون بفهمين ديگه
با سپاس

سلام علیکم
در پست قبل بنده مراتبی از عبادت را خدمتتان عرض کردم و پیشنهاد می کنم آن مطلب را باز هم با تأمل بیشتر مطالعه کنید.
جنابعالی فرمودید با خدا فقط در مورد خودتان حرف می زنید، این بد نیست اما اکتفای به این حالت هم خوب نیست،هم شما و هم هر مسلمان معتقدی باید سعی کند در طول زندگی خود معرفتش را به خدای متعال بیشتر کرده و با این شناخت خداوند را بهتر عبادت کند.
خود این تلاش برای کسب معرفت،تفکر درباره مطالب معرفتی نیز عبادت است،آنهم عبادتی کم نظیر.
فرض بفرمایید خداوند تمام مشکلات شما را حل کرد و شما در ایده آل ترین حالت ممکن قرار گرفتید آنوقت چه؟ آنوقت هم خدا را عبادت خواهید کرد؟ خدا را شایسته عبادت می دانید؟
جواب این سوال به معنای نقص معرفت نسبت به خداوند است.
پس باید این معرفت را افزایش داد تا میل به عبادت از درون انسان بجوشد وگرنه اینکه بنده یا هر شخص دیگری بگوید چه کنید و چه نکنید تا آن میل و کشش درونی نباشد ثمر نمی دهد.
موفق باشید.

پرسش:
نمي خواهم با خدا در مورد خودم و مشكلاتم حرف بزنم. مي خواهم با خدا در مورد او حرف بزنم(عبادت كنم). اصلا عبادت چيست؟

پاسخ:
عبادت بر معنایی آمیخته از «اطاعت » و «فروتنی » دلالت می کند. و عملی است که فرمانبری از معبودی را در پی دارد. (رک: «اساس البلاغه »، «لسان العرب » و «تاج العروس »)
اما باید در نظر داشت که هر اطاعتی، عبادت نیست، موارد بسیاری از اطاعت است که عبات شمرده نمی شود. به عنوان مثال، انسان از کارفرمای خویش، اطاعت می کند، اما او را عبادت نمی کند. و رمز مساله در این جاست که اطاعت از کارفرما و نظیر آن، اطاعت بدون قید و شرطی نیست.

علامه طباطبایی می فرمایند: «عبادت هر چیز مساوى با اعتقاد به ربوبیت او است، همچنین اطاعت بدون قید و شرط هر چیز نیز مساوى با رب دانستن آن چیز است، پس اطاعت هم وقتى بطور استقلال باشد خود، عبادت و پرستش است و لازمه این معنا این است كه شخص مطاع را بدون قید و شرط و بنحو استقلال اله بدانیم، زیرا اله آن كسى است كه سزاوار عبادت باشد. »[۱]

همچنین اصل عبادت، آن حالت قلبی و درونی انسان است. پس نماز و روزه و نظیر آن، حقیقت عبادت نیستند، اگر چه افعال و اعمالی هستند که عبادت در شکل آنها، ظهور و بروز می کند.

علامه در این باره می فرمایند: « و هیچ شكى نیست در اینكه روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگى درونى او، و حالاتى كه در قلب نسبت به معبود دارد كه اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلا عبادت بشمار نمى‏رود و لیكن در عین حال این توجه قلبى باید به صورتى مجسم شود و خلاصه عبادت در كمالش و ثبات و استقرار تحققش، محتاج به این است كه در قالبى و ریختى ممثل گردد. ... مغز عبادت و روح آن را همان حالات درونى دانسته، براى مقام تمثل آن حالات نیز طرحى ریخته »[۲]

و نکته دیگری که باید در نظر داشت، این است که عبودیت، درجات مختلفی دارد. حضرت علی (علیه السلام) عبادت ها را چند نوع می دانند: گروهى، خدا را به شوق بهشت مى‏پرستند، این عبادت بازرگانان است. و گروهى خدا را از ترس عذاب او مى‏پرستند، این عبادت بردگان است. و گروهى خدا را براى سپاس او مى‏پرستند، این عبادت آزادگان است.[۳]

برترین نوع عبادت، عبادتی است که خالصانه برای خدای متعال انجام شود و در آن هیچ چیز و هیچ کس، حتی خود انسان نیز مد نظر نباشد.
علامه طباطبایی می فرمایند: «عبادت وقتى حقیقتا عبادت است كه عبد عابد در عبادتش خلوص داشته باشد، و خلوص، همان حضورى است كه قبلا بیان كردیم، و روشن شد كه عبادت وقتى تمام و كامل میشود كه به غیر خدا بكسى دیگر مشغول نباشد،
و در عملش شریكى براى سبحان نتراشد، و دلش در حال عبادت بسته و متعلق بجایى نباشد، نه به امیدى، و نه ترسى، حتى نه امید به بهشتى، و نه ترس از دوزخى، كه در این صورت عبادتش خالص، و براى خدا است، بخلاف اینكه عبادتش بمنظور كسب بهشت و دفع عذاب باشد، كه در اینصورت خودش را پرستیده، نه خدا را.»[۴]

______________________________
پی نوشت:
[۱]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۹، ص: ۳۲۷.
[۲]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص: ۵۰۸.
[۳]. نهج البلاغه، کلمات قصار ۲۳۷.
[۴]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏۱، ص: ۴۲.

موضوع قفل شده است