๑۩۞۩๑ کمال دین در جمال ولایت / عید غدیر مبارک ๑۩۞۩๑
تبهای اولیه
انوار هدایت الهی همواره در حال تابش است و تنها دلهای مشتاق و مستعد، پذیرای آن هستند. در این میان کسانی که مستعدتر از دیگران به روی آن آغوش گشوده، با آمادگی و طلبی زایدالوصف، رنگ الهی به خود می گیرند، «اولیای الهی» نام می یابند. اولیای الهی، گل سرسبد وجودند. خالق بشر که خواهان رشد و کمال هر انسان است، برای به ظهور رسیدن چنین افرادی هستی را آفرید؛ برای متجلی شدن زیباترین تجلیات.
آنها مانند انسانهای دیگر روزی به دنیا می آیند و روز دیگر می روند؛ اما احوال و رفتار و گفتارشان همواره راهنمای رشد و تعالی خواهد بود. بنابراین، اولیای الهی«علائم الطریق» هستند؛ علائمی برای رهسپاری در مسیر کمال. آنها بزرگترین معلمان معرفت هستند؛ معلمانی که خود به درک حقیقت رسیده اند و می توانند به سوی خدا هدایت کنند.
و به عبارت دیگر، آنها فاتحان قله کمال هستند؛ فاتحان و «بلد راه». به همین دلیل، همه انسانهای کمال طلب، کوهنوردانی بر شمرده می شوند که برای صعود، به یاری و کمک این فاتحان راه شناس نیازمندند. شاید برای پیمودن مسیر هر کوهی نیازی به بلد راه نباشد؛ اما رفتن به فراز کوهی عظیم که گردنه ها و پرتگاههای آن ناشناخته است، بلدی می خواهد که به سلامت به مقصد برساند. باید به این بلد متوسل شد تا بتوان به مقصود رسید. باید چشم دل را به قله دوخت و به اشارات او توجه داشت. اولیای الهی بی مزد و منت این نقش الهی را ایفا می کنند و نه به سوی خود؛ بلکه به سوی خدا هدایت می کنند.
با این همه، تأثیر وجود اولیای الهی بر حیات انسانهای حقیقت جو و کمال طلب به همینجا ختم نمی شود و راز وجود پر خیر آنها را باید در دنیای پر رمز و راز عشق جستجو کرد. هیچ یک از ما انسانها نمی توانیم خداوند را چنان که هست بشناسیم و درک کنیم و درست به همین دلیل، نمی توانیم به خودی خود، عاشق او شویم. اما در صورتی که با عطف به تجلیات الهی، از عطف به خود رهایی یابیم، به درک عشق او به خود دست خواهیم یافت و به نسبتی که این عشق را درک کنیم، عاشق او خواهیم شد.
انسان از بدو تولد عاشق خویش است و تا زمانی که دچار این خودشیفتگی است، عشق او به دیگری، جلوه ای از عشق به خودش خواهد بود. زیرا در این حالت، او دچار عشقی عقلانی است و بر اساس سودجویی عقل، برای منفعت خويش معشوق را می طلبد. اما به محض این که عشق حقیقی به هر یک از تجلیات الهی در دل او خانه کند، این خانه از وجود خودش خالی خواهد شد و از آنجا که رمز ورود به حریم عشق الهی، گذشتن از خویش است، در این مرحله، به درک این حقیقت می رسد که خداوند عاشق اوست و به این ترتیب، به نسبتی که این عشق را بچشد، عاشق او خواهد شد.
از میان تجلیات حق که در سطحی عام و به عنوان آفریدگان آفریدگار مهربان همگی در خور عشق هستند، بعضی بیش از سایرین و به بهترین وجه جلوه گری می کنند و شاخص می شوند. بهترین جلوه گری، جلوه گری به کمال است و از آنجا که گلهای وجود اولیای الهی جلوه گاه خارق العاده معرفت و کمال است، سیر در گلزار هستی، دل را به سوی آنها می کشاند و از این رهگذر، تجربه عشق الهی به بهترین وجه میسر می شود.
دل سپاری به ولی خدا دل را به سوی او سوق می دهد و رهسپاری در راه او را تضمین می کند. اما صد دریغ از آن که کسی دچار نا آگاهی باشد و خود را آگاه بداند؛ عشق حقیقی را نچشیده باشد و خود را عاشق بداند و بدون رهرویی راهنمایی خبره، راهی در پیش بگیرد و آن را راه خدا بداند! در این صورت است که گل وجود ولی، پشت غبار جهل پنهان می شود و داس به دستان بر صحنه می مانند.
امروز ماییم که در ادعای خداپرستی، عشق به اولیایی چون علی (ع) را گواه می آوریم و عزم کوهنوردی می کنیم. اما باید مراقب باشیم که دچار جهل ابن ملجم نشویم. نادان بودن یک خطر است و تأثیر جمعی آن هزاران خطر. گمراهی و رهرویی شیطان یک مشکل است و گمراهی و توهم در راه خدا بودن، هزاران مشکل!
مگر نه این که ابن ملجمها خداپرستان نادانی هستند که به نام حق در مقابل حق ایستاده، به نام خدا، راه خدا را می بندند و احساس رستگاری می کنند؟ مگر نه این که حاضرند حتی جان خود را دراین راه فدا کنند؟ مگر آنها مدعیان حقیقت و قربانی حماقت نیستند؟ چگونه می توان از این حماقت رهایی داشت؟ شاید باید ابن ملجم بودن را شناخت!
ابن ملجمها به نام حق و با چشمانی بسته در برابر شکل گیری هر جریان حق طلبانه ای می ایستند و آن را متوقف می کنند؛ ابن ملجمها به نام دفاع از حق، در برابر هر نهضت شکل گرفته بر حقی نیز قد علم می کنند و با به انحراف کشیدن، آن را از معرفت تهی کرده، تنها جسدی برجای می گذارند. زیرا آنها درسی از اولیا نیاموخته اند و خبری از علی ها ندارند.
ابن ملجم ها از مولا علی (ع) و از گنجینه معرفت او، تنها جنگ آوری آن ولی خدا را در افق نگاه باقی می گذارند و بی آن که مرام او را بشناسند و زنده نگاه دارند، تنها از این می گویند که توانست در قلعه خیبر را بشکند. آنها از کفر ستیزی او فقط برق شمشیرش را به خاطر می سپارند و بی آنکه تفکر و معرفتی که پشت ذوالفقار بود، بشناسند، چرخش ذوالفقار در دستان او را به رخ عالم می کشند و رمز موحد بودن او را به دست فراموشی می سپارند. محمد علی طاهری
انسان امروز به دلیل فقدان معرفت و دوری از کمال الهی، در رنج و عذاب است و چنان که باید، طعمی از شیرینی و حلاوت حضور خدا و درک حقیقت نمی چشد. او نیازمند هدایت است و گاهی راهی می جوید و نمی یابد. زیرا ابن ملجم های تاریخ، پیام اولیای خدا را به شهادت رسانده اند. زیرا رمز کمال علی (ع) پنهان است.
باید از ابن ملجم بودن پرهیز کرد؛ باید با مولا علی(ع) آشنا شد؛ باید به حریم عشق راه یافت و باید حرمت خون مبارک آن حضرت را که در پایداری بر حق و حقیقت به زمین ریخته شد، نگاه داشت و چنان که او و همه اولیای الهی دعوت کرده اند، تنها خدا را دید؛ تنها خدا را خواند و تنها از او یاری خواست! باید از غیر خدا رهایی جست و آزادگی کرد! [حضرت محمد: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. حضرت محمد:من کنت مولاه فهذا علی مولاه. یعنی سخن او سخن من و سخن من سخن اوست. .:. نتیجه.:. حضرت علی: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. ... توجه:داخل کورشه به صورت آنی به ذهن گردآورنده رسید و حرف استاد طاهری نیست. با تشکر]
آنگاه باید انتخاب راه ابر انسانهای معرفت طلب تاریخ کمال بشری را جشن گرفت؛ جشنی که اجر نهادن به مرشدان راه تعالی است! عید غدیر، بهانه ای برای چنین جشنی است؛ جشن معرفتجویی؛ جشن بیعت با اولیای خدا و جشن عزیمت به سوی مقصدی که این قاصدان الهی طلبیدند!
شرح ماجرای سبز
لحظه های معصوم عشق، بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است. صحرای سوزان شوق است و بر مأذنه های امروز، پیغام تازه نور روییده است.
همراه با کاروان سرنوشت، حادثه ای سپید، زیر آفتاب می ایستد. ازدحام قافله نیاز را غزلستانِ «حجة الوداع» به خوبی سروده است:
ناگاه دست های غدیر، به تکبیر بالا رفت و دل ها به بشارتی بارانی فراخوانده شدند. گویا همه ملکوت، تذهیبی بوده است برای نگارش خطِ نورانیِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ... .»
زمان، دوست داشتنی تر پیش رفت و برکه آن حوالی کوچک شد در برابر حریقی از محبت که در دل عشاق افتاد.
شادی جهان به تکثیر رسید و تجلی رشیدترین قامت دین، در آینه غدیر تماشایی شد.
محمدکاظم بدرالدین
آنچه در زیر میآید پنجاه نام و یا صفت برای روز غدیر است که از روایات برگرفته شده است:
1 ـ بزرگترین عید خدا؛ «عیدالله الاکبر» (1)
2 ـ روز گشایش؛ «یوم وقوع الفرج» (2)
3 ـ روز خشنودی پروردگار؛ «یوم مرضاة الرحمن» (3)
4 ـ روز زبونی شیطان؛ «یوم مرغمة الشیطان» (4)
5 ـ روز مشعل فروزان دین؛ «یوم منار الدین» (5)
6 ـ روز بپا خاستن؛ «یوم القیام» (6)
7 ـ روز شادمانی؛ «یوم السرور» (7)
8 ـ روز لبخند؛ «یوم التبسم» (8)
9 ـ روز راهنمایی؛ «یوم الارشاد» (9)
10 ـ روز بلندی گرفتن منزلت شایستگان؛ «یوم رفع الدرج» (10)
11 ـ روز روشن شدن دلایل خدا؛ «یوم وضوح الحجج» (11)
12 ـ روز آزمایش بندگان؛ «یوم محنة العباد» (12)
13 ـ روز راندن شیطان؛ «یوم دحر الشیطان» (13)
14 ـ روز آشکار کردن حقیقت؛ «یوم الایضاح» (14)
15 ـ روز بیان کردن حقایق ایمان؛ «یوم البیان عن حقایق الایمان» (15)
16 ـ روز ولایت؛ «یوم الولایة» (16)
17 ـ روز کرامت؛ «یوم الکرامة» (17)
18 ـ روز کمال دین؛ «یوم کمال الدین» (18)
19 ـ روز جداسازی حق از باطل؛ «یوم الفصل» (19)
20 ـ روز برهان؛ «یوم البرهان» (20)
21 ـ روز منصوب شدن امیرمؤمنان؛ «یوم نصب امیرالمؤمنین(ع)» (21)
22 ـ روز گواهی و گواهان؛ «یوم الشاهد و المشهود» (22)
23 ـ روز پیمان؛ «یوم العهد المعهود» (23)
24 ـ روز میثاق؛ «یوم المیثاق المأخوذ» (24)
25 ـ روز آراستن؛ «یوم الزینة» (25)
26ـ روز قبولی اعمال شیعیان؛ «یوم قبول اعمال الشیعة» (26)
27 ـ روز رهنمونی به رهنمایان؛ «یوم الدلیل علی الرواد» (27)
28 ـ روز امن و امان؛ «یوم الامن المأمون» (28)
29 ـ روز آشکار کردن امور پنهان؛ «یوم ابلاء السرائر» (29)
30 ـ عید اهل بیت(ع)؛ «عید اهل البیت(ع)» (30)
31 ـ عید شیعیان؛ «عید الشیعة» (31)
32 ـ روز عبادت؛ «یوم العبادة» (32)
33 ـ روز اتمام نعمت؛ «یوم تمام النعمة» (33)
34 ـ روز اظهار گوهر مصون؛ «یوم اظهار المصون من المکنون» (34)
35 ـ روز بر ملا کردن مقاصد پوشیده؛ «یوم ابلاء خفایا الصدور» (35)
36 ـ روز تصریح برگزیدگان؛ «یوم النصوص علی اهل الخصوص» (36)
37 ـ روز محمد(ص) و آل محمد(ص)؛ «یوم محمد(ص) وآل محمد(ص)» (37)
38 ـ روز نماز؛ «یوم الصلاة» (38)
39 ـ روز شکرگزاری؛ «یوم الشکر» (39)
40 ـ روز دوح (درختان پر شاخ و برگ)؛ «یوم الدوح» (40)
41 ـ روز غدیر؛ «یوم الغدیر» (41)
42 ـ روز روزه داری؛ «یوم الصیام» (42)
43 ـ روز اطعام؛ «یوم اطعام الطعام» (43)
44 ـ روز جشن؛ «یوم العید» (44)
45 ـ روز عالم بالا؛ «یوم الملأ الاعلی» (45)
46 ـ روز کامل کردن دین؛ «یوم اکمال الدین» (46)
47 ـ روز شادابی؛ «یوم الفرح» (47)
48 ـ روز به صراحت سخن گشودن از مقام ناب؛ «یوم الافصاح عن المقام الصراح» (48)
49 ـ روز افشای پیوند میان کفر و نفاق؛ «یوم تبیان العقود عن النفاق و الجحود» (49)
50 ـ روز گردهمایی و تعهد حاضران؛ «یوم الجمع المسؤول» (50)
تويى كه ذكر جميلت به هر زبان جارى است
زلال ياد تو در جويبار جان جارى است
مدام زمزم وصف تو اى سلاله نور
به باغ خاطر هر طبع نكته دان جارى است
صداى عدل تو اى خصم اهل جور، هنوز
بسان صاعقه در گوش آسمان جارى است
به كام دهر چشاندى ميى ز خم غدير
كه شور و جوشش آن در رگ زمان جارى است
ز چشمه سار ولاى تو اى خلاصه لطف
به جويبار زمان فيض جاودان جارى است
بود ولاى تو و آل تو چو كشتى نوح
كه بى مخاطره در بحر بيكران جارى است ...
محمود شاهرخى - معاصر
( حكيم قاآنى شيرازى 1222 - 1270 ه )
شراب تاك ننوشم دگر ز خم عصير ----- شراب پاك خورم زين سپس ز خم غدير
به مهر ساقى كوثر از آن شراب خورم ----- كه درد ساغر او خاك را كند اكسير
از آن شراب كز آن هر كه قطره اى بچشد ----- شود ز ماحصل سر كاينات خبير
به جان خواجه چنان مست آل ياسينم ----- كه آيد از دهنم جاى باده بوى عبير
دو صد قرابه شراب اربيك نفس بخورم ----- كه مست تر شوم اصلا نمى كند توفير
عجب مدار كه گوهرفشان شوم امروز ----- كه صد هزارم درياست در درون ضمير
دميده صبح جنونم چنان كه بر وى دم ----- ز قل اعوذ برب الفلق دمد زنجير
برآن مبين كه چو خورشيد چرخ عريانم ----- برآن نگر كه جهان را دهم لباس حرير
نهفته مهر نبى ، گنج فقر در دل من ----- كه گنج نقره نيرزد برش به نيم نقير
فقير را به زر و سيم و گنج چاره كنند ----- ولى علاج ندارد چو گنج گشت فقير
اگر چه عيد غديرست و هر گنه كه كنند ----- ببخشد از كرم خويش كردكار قدير
و ليك با دهن پاك و قلب پاك اوليست ----- كه نعت حيدر كرار را كنم تقرير
نسيم رحمت يزدان قسيم جنت و نار ----- خديو پادشهان پادشاه عرش سرير ...
بزرگ آينه يى هست در برابر حق ----- كه هر چه هست سراپا دروست عكس پذير
نبد ز لوح مشيت بزرگتر لوحى ----- كه نقش بند ازل صورتش كند تصوير
دمى كه رحمتش از خلق سايه برگيرد ----- همان دم از همه اشيا برون رود تاثير
زهى به درگه امر تو كاينات مطيع ----- زهى به ربقه حكم تو ممكنات اسير
چه جاى قلعه خيبر كه روز حمله تو ----- به عرش زلزله افتد چو بركشى تكبير
تويى يداللّه و آدم صنيع رحمت تست ----- كه كرده يى گل او را چهل صباح خمير
گمانم افتد كابليس هم طمع دارد ----- كه عفو عام تو آخر ببخشدش تقصير
(12)
هر چه بادا باد امشب من به مي لب مي زنم
دم ز نام نامي زيباي حيدر مي زنم
مي که ما گوييم الطاف علي است
مستي اين مي فقط يک يا علي است
عید همگی مبارککککککککککک
ان شالله فردا بهترین روزی براتون باشه که همیشه آرزوشو داشتید
سرکار یلدا گرامی
مطالباتون واقعا زیبا بود
اجرکم الله
بیشابیش عیدتون مبارک انشا الله عیدی تونو فردا از امام علی(ع) بگیرید
چهارده قرن پس از واقعه پيمان بستن
كاروان بود و بيابان عطشناك غدير:Hedye:
و نبى ملتهب از باده ادراك غدير
كاروان بود و بيابان كه سراپا مىسوخت
و محمد، كه افق را به نگاهش مىدوخت
آنچه ما نيز شنيديم كه شد، مىدانست
تشنه حادثهاى بود، و خود مىدانست!
وحى آميخته با جام افق خواهد شد
وحى روشنگر ابهام افق خواهد شد
انتظارش به سر آمد كسى از راه رسيد
آن كه بود از دل توفانىاش آگاه رسيد
گفت برخيز كه از يار سفير آمده است!
به چراغانى صحراى غدير آمده است
موج يك حادثه در جان غدير است امروز
و على چهره تابان غدير است امروز
آن كه سر مىدهد از دل همه شب ناله عشق
مژدهات باد! كه شد بعد تو دنباله عشق
آخرين جمله پيغام رسالت باقى است
گام نه، صعبترين گام رسالت باقى است
دست در دست على از همگان بيعت گير
خيز و از مردم هر سوى زمان بيعت گير!
و بگو هست على بعد تو مولاى همه
گر كه تنهاش گذارند، بگو واى همه!
همه بودند، و ديدند، و بيعت كردند
هر چه حق گفت شنيدند و بيعت كردند
بيعت شيشهاى و آهن پيمان شكنى
داد از بيعت آبستن پيمان شكنى
پس از آن بيعت پر شور، على تنها ماند
و وصاياى نبى، در دل صحرا جا ماند
اى برادر! تو كه اين سوى زمانى، هش دار!
تو بر اين عهد، مبادا كه نمانى! هش دار
دلت اى دوست اگر شيعه آيين عليست
يا كه چشمان تو سجاده خونين عليست
هم از آن روست كه عهديست تو را با مولا
پس به يادآر و به پا خيز و بگو يا مولا!
ما هنوز از دل خود صوت نبى مىشنويم
خلوتى گر بنماييم شبى، مىشنويم
بيعتى را كه نموديم به خاطر داريم
پيش از آن، آنچه كه بوديم به خاطر داريم
چهارده قرن پس از حادثه پيمان بستن
به كه پيش از همگان بستن و هم بشكستن
موج آن حادثه در جان غدير است هنوز
و على چهره تابان غدير است هنوز
راه سخت است و بلاخيز، ولى كوتاه است
و هدف گام نخست است، كه بسم الله است
سفرى بايد از آن باديه تا منزل دوست
سفرى نيست كه راه از خود او تا خود اوست
:Gol::Gol::Gol::Kaf: