کلید

تب‌های اولیه

143 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

41-اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا سوره اسرا14


42-نمازی که معراج مومن است و قربان متقی است چرا باید شما را از ساحت مقدس تبعید و از درگاه قرب الهی دور کند.ص34


43-شرمساری های اینجا سریع الزوال است به خلاف آنجا که روز به روز حسرت و ندامت است.ص34


44-شیطان مسامح قلب ما را چنان گرفته که هیچ یک از آیات و اخبار به گوش قلب ما نرسد و از ظاهر گوش حیوانی تجاوز نکند.ص35


45-امروز که اراده انسان قوت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده و نفس جدیدالعهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت الله است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است شیاطین نمی گذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست را ریشه کن کند.ص35


46-طمع شیطان از انسان دزدیدن ایمان است.ص36


47-شیطان دخول در گناهان را مقدمه دزدیدن ایمان قرار می دهد تا به نتیجه مطلوبش برسد.


48-بزرگترین رحمت های الهی قرآن است تو اگر به رحمت ارحم الراحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری از این رحمت واسعه استفاده کن.ص37


49-محضر حق را ادبی است که غفلت از آن از مقام عبودیت دور است.ص38

50-رسول خدا صلی الله علیه و آله:آیا نمی ترسد کسی که صورت خود را در نماز برمیگرداند صورت او چون روی حمار شود. ص38


51-از نماز تو مال تو نیست مگر آنکه به قلبت اقبال به آن کنی.


52-کلید درِ سعادت و درهای بهشت و کلید درِ شقاوت و درهای جهنم در این دنیا در جیب خود تو است.ص41


53-اگر جوانی،مگذار به پیری رسی که در پیری مصیبتهایی داری که پیرها میدانند و تو غافلی.


54-مانع حضور قلب در عبادات،تشتّت خاطر و کثرت واردات قلبیه است.ص42


55-هر یک از قوای ظاهره و باطنه نفس قابل تربیت و تعلیم است.ص43


56-طریق عمده رام نمودن خیال عمل نمودن به خلاف است.ص44


57-برق امید،انسان را به کمال سعادت خویش میرساند.ص45


58-قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانی روزگارهای غیرمتناهی نماز است.ص45


59-حب به شئ از ادراک نتایج آن پیدا می شود.ص45


60-اکنون این سردی و سستی که در ماست از سردی فروغ ایمان است.ص46

61-از وظایف سالک آن است که در خلال مجاهده از اعتماد بنفس بکلی دست بکشد و جبلّتا متوجه به مسبب الاسباب و فطرتا به مبدا المبادی گردد.ص46


62-قلب به هرچه علاقه و محبت پیدا کرد قبله توجه آن همان محبوب است.ص47


63-پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:لیغان علی قلبی و انی لاستغفرالله فی کل یوم سبعین مره.


64-اگر نماز ما بویی از عبودیت داشت،ثمره اش خاکساری و تواضع و فروتنی بود،نه عجب و خودفروشی و کبر و افتخار که هریک برای هلاکت و شقاوت انسان سببی مستقل و موجبی منفرد است.ص47


65-انسان دارای حب دنیا از جمیع فضائل معنویه برکنار است.ص49


66-کسی گمان نکند بدون تطهیر ظاهر مملکت انسانیت می توان به مقام حقیقت انسانیت نائل شود یا می تواند تطهیر باطن قلب کند.ص56


67-نصیحت از حقوق مومنین است به یکدیگر.


68-مراتب طهارت:1-طهارت ظاهریه2-طهارت از اخلاق فاسده3-طهارت قلب


69-طهارت از اخلاق فاسده با آب طاهر علم نافع و ارتیاض شرعی صالح ممکن است.ص57


70-قذارات عالم قلب که مبدا تمام قذارات است عبارتست از تعلّق به غیر حق و توجه به خود و عالم و منشأ آن حب دنیا است و حب نفس.ص57


71-تا ریشه حب نفس در دل سالک است اثری از محبت الله پیدا نشود.ص58


72-مدعی خواست که آید به تماشاگه دوست دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد


73-وقوف در حدود و قناعت از معارف از تلبیسات بزرگ ابلیس و نفس اماره است.ص59


74-بر انسان لازم است با تفکر در حال انبیا و اولیای کمّل صلوات الله علیهم و تذکر مقامات آنها جهل مرکب را از قلب خود شستشو دهد.ص59


75-بالاترین قذارات معنویه که تطهیر آن با هفت دریا نتوان نمود قذارات جهل مرکب است که منشأ آن انکار مقامات اهل الله و ارباب معرفت است و مبدأ سوءظن به اصحاب قلوب است.ص58


76-تا انسان در عالم طبیعت است در تحت تصرفات جنود الهیه و جنود ابلیسیه است.ص59

77-تا انسان در این نشئه است خروج از تصرف شیطان و ورود به حزب ملائکه الله برایش مقدور و میسور است.ص60


78-پس از طهارت قلب (تسلیم نمودن قلب به حق)،قلب نورانی شود بلکه خود از عالم نور و درجات نور الهی گردد.


79-این کتاب بزرگ الهی که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده و برای استفاده ما مهجوران و خلاص ما زندانیان سجن طبیعت و مغلولان زنجیرهای پیچ در پیچ هوای نفس و آمال به صورت لفظ و کلام در آمده از بزرگترین مظاهر رحمت مطلقه الهی است که ما کور و کرها به هیچ وجه از آن استفاده نکردیم و نمی کنیم.ص66


80-انسان چون ذلت عبودیت خود را نصب العین نمود و متوجه به اضطرار و فقر و امکان ذاتی خود شد و از تعزّز و غرور و خودخواهی بیرون آمد بابی از رحمت به روی او گشاده گردد.ص67



81-بهتر آنست که سالک الی الله پای سلوک خود را بشکند و از اعتماد به خدا و ارتیاض و عمل خود یکسره خارج شود و برائت جوید و از خود و قدرت و قوّت خود فانی شود تا مورد عنایت شود( مانند کودکی که به راه رفتن خود اعتمادی ندارد لذا مورد دستگیری پدر و مادر خود قرار می گیرد.)ص67


82-با زبان دل باید گفت:امَّن یجیبُ المضطرَّ اذا دعاهُ و یَکشفُ السوء.

83-طهارت ظاهر موجب طهارت باطن گردد.ص69

84-وضو نشان می دهد که حتی نباید با آلودگی های ظاهری در محضر ربوبیت حاضر شد تا چه رسد به آلودگی های قلبی و معنوی.ص68خلاصه

85-خدای تعالی نظر نمی کند به صورتهای شما بلکه نظر می کند به دلهای شما.ص68

86-آنچه از عالم خلق لایق نظر به کبریای عظمت و جلال است قلب است و دیگر جوارح و اعضا را از آن نصیبی نیست.ص69

87-انسان باید در هنگام وضو طهارت ظاهری را به باطن سرایت دهد و قلب خود را که مورد نظر حق بلکه منزلگاه حضرت قدس است از غیر حق تطهیر کند.ص69

88-عبادات صوریه نازله ی عبادات قلبیه است.ص73

89-بدون تطهیر قلب اگر با هفت دریا اعضای صوری را شست و شو نماید تطهیر نشود و لایق مقام حضور نگردد.ص70

90-حب دنیا و حب نفس که اکنون در انسان است از شئون همان میل به شجره و اکل آن است.ص72

91-انسان تا در حجاب تعیّن اعضا و طهارت آنها است و در آن حد واقف است از اهل سلوک نیست.ص72

92-جنابت،فنای در طبیعت و غفلت از روحانیت و دخول در اسفل السافلین است.ص73

93-در هنگام غسل باید غسل باطن را لازم تر شماری.ص74

94-توجه به غیر،اصل شجره منهیه است.ص74

95-فانه لا صلوه الا بطهور.ص74

96-اگر بخواهی که از جنابت پدر(حقیقی)خارج شوی و لایق حضرت محبوب شوی باید با آب رحمت حق،باطن دل را غسل دهی و از اقبال به دنیا توبه کنی.ص76

97-تا تقوای تامّ ملکی دنیایی بر وفق دستورشریعت مطهره حاصل نشود،تقوای قلبی رخ ندهد.ص78

98-تمام مرتبه تقوا مقدمه این مرتبه است و آن ترک غیر حق است.ص78

99-باطن عالم طبیعت قذارات است و در مکاشفه علویه،دنیا جیفه و مردار است.ص83

100-چون انسان خود را شناخت و ذل احتیاج خود را دریافت باب کبر و بزرگی را بر خود فرو بندد و از گناه فرار نماید.ص84

101-ایمان به اینکه متصرف در مملکت وجود و عوالم غیب و شهود حق تعالی است و دیگر موجودات را تصرفی نیست موجب بسیاری از کمالات نفسانیه و اخلاق فاضله ی انسانی گردد.ص86

102-پای ما لنگ و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ص86

103-خُلق رضا که یکی از اخلاق کمالیه انسانی است در تصفیه و تجلیه نفس تاثیرات بسیاری دارد که قلب را مورد تجلیات خاصّه الهی قرار می دهد.ص86

104-گاه شود که با یک نظر از روی حقارت به یکی از بندگان خدا سالک از اوج اعلی به اسفل السافلین پرتاب شود و جبران آن را به سالهای دراز نتواند بنماید.ص87

105-در لباس پوشیدن انسان نباید فضلات کِرم و لباس گوسفند را مایه اعتبار و شرف خود پندارد"

106-از آنجا که فهمیده می شود ظاهر و باطن بر هم اثر دارند انسان طالب حق باید در انتخاب ماده و شکل لباس آنچه را که در روح تأثیر بد دارد و قلب را از استقامت خارج و از حق غافل می کند و وجهه روح را دنیایی می نماید احتراز نماید.ص87

107-تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتادست ص88

108-حضرت صادق علیه السلام:العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله لو سهی قلبه عن الله طرفه عین لمات شوقا الیه.ص95

109-ای عزیز، اوضاع عالم آخرت را با این عالم قیاس مکن که این عالم را گنجایش ظهور یکی از نعمتها و نقمتهای آن عالم نیست.ص96

110-ظلمات وهمیّه بکلّی مستور گردد.ص97

111-باید باطن خود را در ستر خوف و رهبت و ظاهر خود را در ستر طاعت قرار دهی.ص99

112-اشتغال به عیب خود پیدا کن تا درِ اصلاح به تو باز شود.ص99

113-برحذر باش از اینکه عمر خود را فانی کنی برای عمل دیگران و نتیجه اعمال تو به دفتر دیگران نوشته شود.

114-فراموشی گناه خویش از بزرگترین عقوباتی است که حق تعالی در دنیا انسان را مبتلا می کند،چه که به اصلاح نفس قیام نکند.ص100

115-دار طبیعت مسجد عبادت حق است و سالک برای همین مقصد در این نشئه آمده.ص102

116-وقتی انسان هستی را مسجد حق دانست نباید آن را با پلیدی های گناه آلوده و نجس کند.ص103خلاصه

117-قلب انسان امام وجود اوست و با فساد او همه اعضا فاسد می شوند پس باید از آن محافظت نمود.ص103خلاصه

118-سالک باید از جمیع مناسک و عبادات،معرفت الله را طلب کند و در همه مظاهر،خداجو باشد و نعمت و کرامت ، او را از صحبت و خلوت باز ندارد.ص104

119-چون قلب آنها از عالم آخرت باخبر است و ایمان قلبی به نعم همیشگی و لذات دائمه ی عالم آخرت آوردند اوقات خود را غنیمت شمارند و تضییع اوقات خود نکنند.ص109

120-اَبیتُ عندَ ربّی یُطعِمنی وَ یسقینی.

121-اشتغالات قلبیه را در وقت نماز کم بلکه قطع کن.ص111

122-امام حسین علیه السلام وقتی وضو می گرفت رنگش تغییر می کرد و مفاصلش می لرزید.ص112

123-ای ضعیف آداب قلبیه اوقات آن است که خود را مهیا کنی برای ورود به حضور مالک دنیا و آخرت و مکالمه با حضرت حق.ص113

124-باید با قلبی خجل و ذلت و بیچارگی و ضعف وارد محضر شوی.ص113

125-ذلت خود را نصب العین خود گردان.ص114

با تشکر از وبلاگ انسان الهی

نکاتی از عارف واصل سید هاشم حداد قدس الله روحه


1- برترين گريه ها، گريه ي بنده است بر آنچه كه در آن با ياد خداوند موافق نبوده است.


2- جوانمردي، منصف بودن در حق ديگران و مطالبه نكردن انصاف خود از ديگران است.


3-بهترين طاعتها، حفظ اوقات است . آن به اين است كه بنده ي سالك فقط به خودش بپردازد و تنها خدايش را در نظر بگيرد و جز به زمان فعلي خود كه در آن حضور دارد فكر ننمايد و همچنان كه الله پروردگار توست تو هم بايستي در هر حال بنده ي او باشي.


3-اخلاص، رمزي است ميان خدا و بنده كه نه فرشته آن را مي داند تا ثبت كند و نه شيطان ، تا آن را به تباه كند و نه هواي نفس تا آن را به سمت خود جلب نمايد.


4-تو نيروي رضا را در كارهايت به كار گير و نگذار كه رضا ، تو را به كار گيرد . زيرا در صورت دوم با حجاب پي بردن به لذت آن از حقيقتهاي آنچه در بررسي توست باز مي ماني.


5-اگر بنده يك ميليون سال رو به خدا باشد و لحظه اي از او روي بگرداند، آنچه از دست داده بيشتر است از آنچه به دست آورده.

6-كسي كه افعال و احوال خود را در هر زمان با قرآن و سنت نسنجد افكار و خواطر خود را مورد اتهام و بازرسي قرار ندهد ، او را در فهرست مردان خدا به شمار نياور.


7-هيچگاه عارف خواسته محب شكوه و گله ، بنده طلب و خواهش ترسو آرامش نخواهد داشت و هيچ كس نمي تواند از خداوند بگريزد.


8- جز " الله " هيچ موجود مؤثر و دانشمند قدرتمندي كه زنده و وجود مستقل داشته باشد در عالم هستي وجود ندارد.


9- فقط توحيد است كه حق است و همان پناهگاه اهل توحيد است و راه نجات فقط منحصر در توحيد است . توحيد محور عارفين خداست و كسي كه داراي بصيرت باشد از درهاي توحيد عبور مي كند و سلطنت او را به وضوح مي بيند و با اين مشاهده ي توحيدي ديگر خود را نمي بيند ، پس در اين حالت است كه شان و مقام او را بزرگ مي شمارد.

با تشکر از وبلاگ طریق الی الله 2


نکاتی از جمال السالکین شیخ محمد بهاری رضوان الله علیه

بسم الله الرحمن الرحيم

ماه كنعاني من، مسند مصر آن تو شد...وقت آن است كه بدرود كني زندان را


ليكن به شروط چندي:
1 -آن كه طمع هر چيز را، لاسيما (به ويژه) راحت نفس خود را از سر بيرون كرده باشي. غرضي نداشته باشي از حركت خود، به جز اصلاح عباد و خير خواهي مسلمين، و تحمل جفاي مخلوق، و الا اگر مقصود مال و جاه و عزت باشد، مقصود نمي رسد، و به مقصد نخواهيد رسيد. اگر همواره مرگ در نظرت مجسم شد، آني غافل نشدي، و به حقيقت قلب گفتي:
هر كه را خوابگه زد و مشتي خاك است گوچه حاصل كه بر افلاك كشي ايوان را

يمكن (يعني امكان دارد) اين ملكه حاصل گردد .

2 -آن كه به تامل و مشورت كار كند. به عجله و بدو نظري نه (فال العجول خود راي تقع علي الهلكه بكثير من حيث لا يشعر مهلكه) (يعني زيرا كه انسان شتابكاري كه با اتكا به انديشه خويش عمل مي كند در بسياري موارد ناآگاهانه خود را در مهلكه مي اندازد) كه اگر تمام عقلا جمع شوند، نتوانند او را خلاص كنند، (و هو واضح) (يعني و اين روشن است)

3 -اينكه بايد قوه غضبيه را تحت قوه عاقله كشيده باشد، تا غضب بي محل (يعني بيجا) از او صادر نشود، (ضروره ان غبار الغضب يستروجه العقل يعميه، يتحجب عن الحث بمراحل شتي) (يعني قطعا غبار خشم بر روي عقل پرده مي افكند و آن را كور مي گرداند، و در نتيجه حجاب هاي فراواني ميان او و حق قرار خواهد گرفت) و لذا بايد در آن حال متعرض كسي نشود، ولو به موعظه و حق گويي، تا قوه غضب ساكن گردد.

4 -اينكه بايد كتوم الاسرار (يعني راز پوش) باشد، سرخود را پنهان دارد. و مراد از (سر) آن مطلبي است كه طايفه اي آن را ندانند، كه اگر به آنها القاء كني يا لغو باشد، يا باعث فساد عقيده آنها گردد، ولو بالمال (يعني گرچه نه مستقيما با واسطه به آن بينجامد) و اين به حسب اشخاص و بلاد متفاوت است.

5 -اينكه هيچ آني نفس خود را شفيق و ناصح نداند، بلكه او را متهم و خاين بداند، لاسيما (يعني به ويژه) اگر ديد در مطلبي خيلي اصرار دارد، بداند كه غرض در بين هست، اغفال گردد.

6 -كارهاي او بايد نظم و ترتيب داشته باشد. هر چيز را وقتي قرار دهد، تا مجال خلوت با نفس و خودپردازي را از دست ندهد. طوري باشد كه تخلف نداشته باشد. هر چيز را در محل خود بجا آورد. هر چه وقت شد نكند، (كه) مفسده زياد دارد.

7 -اينكه در هيچ امري متكل به حول و قوه (خود) نباشد، (بل يكون في جميع الاحوال متكلا علي صانعه و خالقه - جل شانه -) (يعني بلكه در تمامي احوال بر آفريننده خويش اعتماد و تكيه نمايد)

با تشکر از وبلاگ طریق الی الله 2


نکاتی از عارف بالله آیت الله کمیلی خراسانی حفظه الله


1- دروغ گفتن به خدا ، بدترین نوع دروغ است .

2- آنچه كه سالك را به سرمنزل مقصود می رساند ، استمرار عمل صالح است .

3- برای پیشرفت در این راه ، نه تنها اهل معصیت ، بلكه اهل غفلت را هم باید رها كنی .

4- یكی از مواردی كه باعث شبهه در استاد می شود این است كه با جدیت شروع به عمل نمی نمایند و خودسازی را پیشه ی خود نمی كند .

5- استاد نیمی از راه سلوك الی الله است .

6- برای این راه كه پر از گذرگاههای دشوار و صعب العبور است ، استاد مهذب كامل بسیار ضروری است .

7- توجه به حضور همه جایی حضرت صاحب الزمان ( سلام الله علیه ) ما را در مراقبه ی بیشتر كمك خواهد كرد .

8- تسلط بر نفس اماره جز با تلاش و تحمل سختی ها حاصل نمی شود .

9- اگر بلایی بر سالك رو كند نباید از آن فرار كند ، بلكه ناگزیر باید به آن راضی باشد تا به تدریج از او برطرف شود .

10- تفكر در كلیات عالم طبیعت ، سالك را از مشغول شدن به جزئیات باز می دارد .

11- هنگامی كه سالك از بلا فرار كند ، به تلخی مبدل می شود و سُرور ، هنگامی كه سالك به آن مغرور شود به بلایی علیه سالك تبدیل می گردد .

12- عارت نفس به خلوت و تنهایی ، اُنس به خداوند و عالم غیب را به ثمر می نشاند .

13- تفكر لطیف و معنادار همراه با گرسنگی و سكوت ، زمینه را برای تحصیل معرفتی نورانی آماده می كند .

14- بر سالك واجب است كه حق هر صاحب حقی را ادا كند و در آن حقوق اجحاف نكند و راه عدل را نسبت به دیگران پیش گیرد چرا كه سبب سستی و بی حالی در سیروسلوك همین اجحاف است .

15- اگر سالك در دنیا به كمال رسید كه رسید و اگر قبل از بدست آوردن كمال از دنیا رود ، شهید محسوب می شود . ( مهاجری كه به سوی خدا رفته است و بعد از مرگ به كمال می رسد )

16- فرقی میان توحید الهی و ولایت اهل بیت علیهم السلام نیست . وقتی در عرفان عملی درباره ی وحدانیت خداوند سخن می گوییم در حقیقت از محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین حرف می زنیم .

17- شناخت خداوند بدون معرفت به محمد و آل محمد علیهم السلام برای هیچكس امكان ندارد .

18-كسی كه بین توحید و ولایت تفكیك قائل شود خطایش مثل روز ، روشن است و از عرفان عملی و نور باطنی هیچ بهره ای نخواهد داشت .

19- بعد از مرتبه ی استاد ، ذكر و فكر روشنگر و درست ، راهنمایان سالك هستند .

20- سالك نباید فقط به جنبه ی مستحبی بودن عمل نظر كند و چه بهتر با دستور استاد باشد تا از خطر حظّ نفس محفوظ بماند


21-بر سالك واجب است كه آنچه استادش درست و موجه می داند تعبداً و الزاماً بپذیرد و گرنه با شك و تردید و سئوال و اعتراض راه به جایی نخواهد برد .


22- یكی شدن دلهای سالكین و تمركز همتشان در معرفت خدا ، در جذب امدادهای غیبی و بارش های الهی بسیار موثر است .

23- بلا برای سالك نعمت است و صبر بر بلا ، از بهترین صبرهاست .

24- فنا شدن در روح استاد موجبات فیض بردن از فیوضات و اشراقات استاد را فراهم می كند زیرا استاد ، شاگردش را در باطن و اراده اش ، مستعد این فیوضات می بیند .

25- كتمان دائمی سببی قوی در اصلاح و تكمیل وجود سالك است و بستری است برای درك حقایق پنهانی كه بخاطر كوتاهی او در امر نگهداری سرّ ، از چشم او پوشیده مانده اند .

26- كتمان برای پیشرفت روحی سالك اصل مهمی است با این توضیح كه از استادش نباید چیزی را كتمان كند .

27- اگر سالك نسبت به ورودش به عرفان عملی و سیرو سلوك روحی ، به یقین برسد چاره ای جز رجوع به استاد كاملی كه مورد اطمینان او باشد ندارد و ما آن استاد را استاد خاص می نامیم .

28- تعدّد استاد در عرفان عملی برای سالك مضر است و به عمر و وقت او خسارات می زند و سالك را به نتیجه ی مفیدی نمی رساند .

29- نفی خواطر و صاف كردن ذهن و فكر از اغیار و تمركز قلب و روح در یاد حبیب – الله جل جلاله – از مهمترین امور سالك است .

30- سالك با غلبه ی جنبه ی محبتی و عشق الهی بر روح ، از خاطرات سوء و ذهنیات بد خلاصی پیدا می كند .

31- سالكین را هشدار می دهیم كه در این راه شتاب زدگی به خرج ندهند و یاس روحی را از خود دور كنند . چرا كه هر امری همیشه در وقت خودش حاصل می شود .

32- سالك نباید انتظار داشته باشد كه استادش همیشه مواظب او باشد و كنترل حالات او را در دست بگیرد .

چرا كه استاد به اندازه فیضی كه از عالم غیب می رسد و به اندازه ی قابلیت سالك عطا می كند .

33- هنگامی كه سالك با دوستان و برادران دینی اش در مجلس ذكر خدا و در محضر استاد می نشیند واجب است كه قلب و افكارش را از كنكاش در احوال استاد و رفقایش نگاه دارد و از راه دادن سرزنش آنها در دل و افكارش جلوگیری نماید . زیرا این امر جداً خطرناك است و انسان را از اعلی علیین به اسفل السافلین پایین می آورد .

34 - از دیدگاه عرفان صحیح ، ذكر مكاشفات برای این و آن جایز نیست مگر با مشورت استاد مخصوص به خود

35- یك نوع از استخاره ، استخاره ی دل است كه در دل خود نظاره كند و ببیند كدام عمل را بیشتر می بیند و به حكم دل خویش عمل كند .

36- بر سالك پوشیده نیست كه همواره چاره ای جز پذیرفتن امر استاد ، آن هم از روی تعبد و اطاعت ندارد و این بخاطر تربیت نفس است .

37- وظیفه ی سالك جهاد مستمر و طلب پی در پی و مصرانه و تلاش و كوشش استوار در رسیدن به هدف مورد نظر است .

38- بیداری در سحرگاهان و برخاستن در شب ، از مهمترین شروط سالك است و رسیدن به مقصد مورد نظر جز با تهجد محال است .


39- خوب است سالك كاسب ، دنبال شغلی بگردد كه با حال سلوكی او تناسب داشته باشد . بلكه او را توانمند كرده و در امر سلوك پیش ببرد .

40- احترام فقها واجب است چراكه آنها پاسبانان شریعت نورانی اند .


41- اگر سالك به اصلاح عیب های خود بپردازد به عیوب دیگران مشغول نمی شود .

42- سوء ظن از مهلكات است .

43- بعضی ها دوری از دنیا را در ریاضت ، و عدم سعی و تلاش در كسب و كار را پارسایی می بینند و این در حالی است كه مسئولیت نفقه ی خود و اهل و عیالشان بر گردنشان است .

44- مكاشفات ، خطرات و آفاتی دارد و سالك ناچار است كه آنها را كاملاً بشناسد تا از خواسته ی نفسش رها گردد .

45- تفكر توحیدی و تعمق در نورانیت درون ، به سالك مجالی نمی دهد كه در مكاشفه ها بیندیشد .

46- تمرین و عادت دادن نفس به انجام واجبات و ترك محرمات ، در به دست آوردن ملكه ی تقوا و عدالت ( اكتساب آن واجب است ) برای هر مسلمان از مرد و زن امری اخلاقی و ضروری است .

47- تقوا مراتبی دارد و سالك در مرتبه ی بالای تقوا ، به نور افعال و افكار خود متاثر شده و كامل می گردد .

48- بر سالك لازم است كه برای رسیدن به هدف ، باصلابت و قوت گام بردارد و نفس خود را رها نكند كه شك و تردید در آن راه پیدا كند .

49- بر سالك لازم است كه به تعمّق و اندیشه در ذات خود و شناخت نفسش مشغول شود .

50- سالك خودش صاحب گنج و گوهر ذی قیمت الهی است و استخراج این گنج به دست اوست .

51- سالك نباید به كمتر از خدای سبحان راضی شود و خواسته ی خدا را بر هوای نفس مقدم بدارد .

52- تحمل جفای مخلوق و آزار دیگران ، خودخواهی نفس را درهم می شكند و صفایی در روح ایجاد می كند 53. پس از این حالت استقبال كن و در هر حال آن را غنیمت بشمار .

54- سالك از دیدن عالم طبیعت و موجودات هستی ، لذت می برد . زیرا در آنها محبوب حقیقی خود را می بیند .

55- در نهایت سلوك ، حقیقت اشیاء و حقیقت نفس ِ سالك برای او كشف می شود و از مرحله ی علمی به مرحله ی عینی و حقیقی منتقل می شود . و در این هنگام ندا می دهد : لیس فی الدار غیره دیار ( در خانه غیر از صاحب خانه كسی نیست )

56- شریعت ، طریقت و حقیقت اموری سه گانه هستند كه لازم و ملزوم یكدیگرند و هیچ گاه در سیر روحی و عملی سالكین الی الله ، از یكدیگر جدا نمی شوند .

57- راه رسیدن به حقیقت قرب و كمال ، همان عمل به شرع است و لا غیر .

58- مطالعه ی كلمات و سخنان عرفا و بیان احوال ایشان ، باعث ازدیاد محبت سالك به اولیاء و صالحین می شود و بدین وسیله در مراتب باطنی ترقی می كند .

59- هنگامی كه صفای دل محقق شود و سالك بتواند از عبودیتی كه ریشه ی آن ربوبیت است برخوردار شود ، اینجاست كه دیگر چیزی جز مورد رضای خدا از او صادر نمی شود و هرچه نزد خدا ناپسند و مكروه است از او زدوده می شود .

60- پس تو ای سالك ممكن است در دل خود راضی به قضا و قدر الهی باشی ولی با این حال رفع اتفاقات رقم خورده را بخواهی .

61- راه خدا، راه محبت و توحید است .

باتشکر از وبلاگ طریق الی الله و خوبان

ادامه خلاصه نوشتاری صوتی شرح دروس معرفت نفس حضرت استاد صمدی آملی(حفظه الله)

جلسه 101
کل نظام هستی یکپارچه واجب الوجود است و نظام هستی برداشتنی نیست . تعبد با تعقل در تظاد نیست همانطور که فلسفه با شرع در تضاد نیست و تعقل شما را به تعبد هدایت می کند و در متن تعبد تعقل است و شریعت یکپارچه حکمت است و در نظام هستی حکمت اصل است و جهل نیست و هر موجودی در قائده خودش در دانایی است . وظیفه شریعت این است که انسان را فیلسوف بپروراند . شریعت هدف نیست بلکه طریقتی برای رسیدن به حکمت است . رشته های تجربی مشکلشان این است که گسسته هستند اما هر موجودی در نظام هستی به تمام موجودات متصل و پیوسته است . مثلا چشم پزشک فقط چشم را مطالعه می کند اما به این
توجه ندارد که تمام ذرات بدن به یکدیگر اثر می گذارند. کسب آن چیزی است که با طبیعت اولیه فرد سازگار است اما اکتساب آن
چیزی است که بعدا طبیعت را عوض کرده و آن را می قبولاند مثله فرد سیگاری. عالم به سرالقدر آرام اند چون می دانند که هر
حادثه ای در عالم بیوفتد یک سرمنشع داشته است.

جلسه 102
معنی مجرد است اما الفاظ مادی اند . آب اسم است اما آب واقعی مسمی است .اگر الفاظ را در اسمی جابجا کنیم معنا تغییر می کند

جلسه 103
همه اعضا در خدمت نفس اند و هر حرکت حیوانی و نباتی به وسیله نفس است و به اصطلاح قرب فریضه گویند . * جبلی چشم بر دیدن است اما خود چشم بر این دیدن استقلال ندارد پس متن تکوینی چشم بر دیدن است . در متن تکوین خلاف پیش نمی آید . حتی دیوانه هم کارهایش از متن تکوین است ؛ مثلا تا حال پیش آمده دیوانه غذا را به زور به گوشش فشار دهد تا غذا بخورد . نفس اختیار دارد که قوا را در کجا استفاده کند نه اینکه در قوا تصرف کند که تکوینیات را نقض کند .یکی از راههای تقویت حافظه تکرار مداوم است . صورت دادن به نطفه دست حقیقت نظام هستی است که آب را به صورت زیبایی انسانی درآورد.

جلسه 104
خدا به معنای موجود مجرد عقلانی نیست خدا محدود نیست و نمی توان بخش خاصی از نظام را خدا فرض کرد .حتی در صدا زدن خدا نیز نباید به محدودیات صدا زد مثلا یا درخت مثل این است که شما را با دندان صدا بزنند . * به این فکر کنید که محدود بودن جزء معدومات است یا وجود ؟ جدا بودن از محدوات است یا وجود ؟ * حد امر عدمی است نه عدم مطلق !

جلسه 105
نفس به وسیله آلات و قوا کار می کند و حرف شریف تر اینکه قوا بوسیله نفس کار میکنند و در قیامت نفس را مورد مواخده قرار می دهند نه قوا را . اعضا و جوارح با شعور اند ( فاعل با تسخیر )


جلسه 106
اعوذ با الله من الشیطان الرجیم حرف عرض است نه حرف اصل . درست است که نفس مجرد است اما به این معنی نیست که بدن و نفس جدا باشند و هیچ عضوی جدا از نفس نیست . ** نفس در هر عالمی بی بدن نمی شود . عالم را انسان کبیر می گویند . یکی از صفات نفس المحیط است یعنی به تمام قوا قاهر است و همه از نفس اند و به سوی او بازمی گردنند.

جلسه 107
در متن خارج صفات خداوند عین ذات اند . نفس قوه هست اما به این معنا نیست که این قوه به تمام حقیقت نفس است . در زمان بدنیا آمدن بچه نباید اینطور در نظر گرفت که خدا روح را در بچه فووت کرده منظور خدا را عددی نگیرید . / مثلا قوه هاضمه بگوید من خودم را شناختم و از این به بعد می خواهم نفس را بشناسم نمی داند که تا به حال در متن نفس بوده و خودش به نحوی نفس بوده !
اگر نفس را از بدن بگیرید هیچ عضوی من نمی گوید.

جلسه 108
از اصل ، فرع می جوشد و از فرع ، اصل می جوشد ( اشاره به مرغ و تخم مرغ ) ابتدا آدم خلق شد سپس نطفه ؛ چون نطفه باید در زمین مستعد قرار گیرد.

جلسه 109
باید به این فکر کرد که چه موجودی نطفه را صورتگری می کند . از لحاظ جسمی نیز قوای انسانی شریف تر از قوای حیوانی ست.
ما حتی به این موضوع علم نداریم که بعد از خوردن غذا چطور در داخل این غذا تجزیه و تحلیل می شود اما نفس علم بسیط به کار اجزا دارد . ** ذهن در گرفتاری در سوال های سنگین و زیاد تیز می شود.



جلسه 110
قوا را می توان جدا از آلات دید ، مثلا همه قوه بینایی دارند اما بعضی آلت بینایی(چشم ) را ندارند . طبع انسان طوری است که اگر فردی به صورت طبیعی نباشد با مزاج انسان جور در نمی آید.ریشه درخت در زمین است اما ریشه انسان به طرف آسمان است ( مغز) مقام محمود علم به حقایق اشیااست و لذا در زیارت عاشورا به امام حسین مقام محمود نسبت می دهیم . از امامان باید پرسید که چرا این درخت باید اینطور ریشه بزند و ساقه آنطور ؟

جلسه 111
امت در جامعه اسلامی مردمی هستند که یکدل و یکصدا هستند . بهشت مرتبه مادون اش لذت خیالی است و بالاتر لذت عقلانی و لذت فوق عقلاتی. عسل و شیر و خمر در اینجا (نشئه طبیعت ) علم نیستند اما در آنجا باشعور و علم اند ؛ در اینجا آتش شعور ندارد و می سوزاند اما در آنجا دارای شعور است ؛ در دار آخرت فرد جاهل ، عاقل جاهل است یعنی عقل به جهل خود دارد و جهنم و بهشت هم عقل است و بهشت عقل در عقل است . * در مسیر علمی قانع نباشید و حق توقف ندارید و بالاتر را بخواهید.
اسما الله به این دلیل دارای کثرت است که در رابطه با ماست و الا وجود ، وجود است.

جلسه 112
در زمان مرگ ، مرگ قوای نباتی رخ می دهد . قوای : 1- قوه غاذیه : گرفتن غذا و دادن غذا به اعضا به مطابق نیازشان ؛ 2- قوه نامیه : بعد از گرفتن غذا قوه نامیه متناسب اعضا را رشد می دهد ؛ 3- قوه جاذبه : غذا را جذب می کند برای گرفتن انرژی از غذا4- قوه هاضمه : غذا را بپزد { با آب نمک استنشاق نکنید چون با مزاج بینی متناسب نیست } 5- قوه ماسکه : چسبیدن غذا برای مانع
شدن غذا برای اینکه قوه هاضمه آن را بپزد ؛ 6- دافعه : جدا کردن کثیف ها از لطیف ها 7- مولده : (مظهر اسم شریف باقی ) ساختن نطفه به کمک قوه غاذیه و غذای لطیف شده .

جلسه 113
نقص یعنی شر و شر در عالم نداریم .هر یک از اعضا و جوارح هدفی خاص و هر کدام غذایی خاص . هیئت تشریح آفاقی عالم است.

جلسه 114
دیدن و شنیدن انسان عقلی است اما دیدن و شنیدن حیوان وهمی است . پیامبر نیز در حرکت است و ایشان نیز توقف نکرده اند . هر کجا دیدیم که فهمتان به معنای آیه یا حدیث نمی کشد بگویید نمی فهمم از خودتان تفسیر نکنید.دنبال ذکر و شهود نباشید آنها اگر بخواهند با یک کن به شما می دهند.از کامل مکمل نباید جدا بشود ( اهمیت ائمه )

جلسه 115
انسان به خودش علم ذات به ذات دارد و تا این علم جلوه نکند لذت نمی آید مثلا مشاهده آثار خود ؛ هدف از آفرینش چه بوده است؟
حق متعال خواست خودش را برای خودش جلوه دهد و به تشبیه موجودات آئینه به سوی حق متعال هستند . یوم در قرآن یعنی ظهور تاریکی هم به نحوی یوم است. نمی توان گفت فایده آفرینش چه بوده مثل این است بگویید که فایده ، فایده اش چیست !
مبادا علوم تجربی شما را با عالم خو و عادت دهد . هر کس معجزه می خواهد دال بر نقص عقلانی خود دارد . نفس انسانی مقام لایقی فی دارد یعنی مختاریم در بالا رفتن و توقف نکردن چه اینکه موجودات عقلی اینطور نیستند.

جلسه 116
هر کسی که متقی و الهی است پیغمبر است . هر لفظی که در آن ف ر ج باشد به گشایش برمی گردد ، مثلا فرجه دادن. دین یک بحث مادی زمانی و مکانی نیست که مثلا قیامت را زمان تفسیر کنید.

جلسه 117
نهایت مقام نفسانی مقام حیرت و دهشت است . یکی از گروه فرشتگان عالین نام دارند و به انسان سجده نکردند چون در حیرت محض اند و غیر نمی بینند. علم تشریح دار وجود است و ثمره علم نیز دهشت و حیرت است . وحشت ترسی است که اگر نباشد جسم انسان به خطر می افتد اما دهشت ترس از مقام است. ** علم اولین و آخرین در قرآن است و آیا ما از قرآن دهشت داریم ؟ قرآن را باید شخم زد و ببینیم که چه خبر در آن است. علم آناتومی بدن انسان ، هیئت و نجوم رو مطالعه بفرماید . چه عجیب که یک ماشین اگر 40 سال کار کند به تعجب و تحیر می افتیم اما چطور از خودمان یا عالم به حیرت نمی افتیم ! تا از این خو کردن بیرون بیاییم جان به لب می آید . تمام موجودات در دلبری در حد کمال اند.

جلسه 118
مذکر و مونث بودن ربطی به مقامات انسانی ندارد ، مسائلی که در مورد زن در فقه صحبت شده مربوط به این نشئه است و این چینش نظام هستی است . در مورد سمت انبیا و قضاوت حرف هایی هست اما مربوط به مقام زن نیست . عالم ، عالم کن و فساد نیست عالم دائما در حرکت جوهری است . جمع کردن مشکل تر از حفظ کردن است چون ممکن است 2 ماده باهم در تضاد باشند
اما چطور عالم اسم شریف جامع است مثلا گرگ و میش.

جلسه 119
در مکاشفه چون بدن مثالی با بدن مادی در ارتباط است بعد از مکاشفه برای بعضی خستگی یا حتی بیهوشی دست می دهد . سلامت بدن برای تعلق استکمالی ماست اما مردم فقط به دنبال تعلق تکمیلی هستند . هر چه مزاج سالم تر باشد زودتر و هموارتر به کمال می رسیم و لذا سالم ترین مزاج را رسول اکرم داشتند چه اینکه بعضی با گرسنگی به بدن مادی آسیب می رسانند برای رسیدن به کمال !
**همه و همه مقدمه برای کمال نفس شماست . نفس اعتدال بدن را برعهده دارد و نفس جامع و حافظ بدن است.

جلسه 120
انسان از نظر لغوی یعنی نسیان از ماده و انس با فوق ماده . آدم یعنی موجودی که معلم به اسما الله است ، یکی از اسماالله اسم مضل است و تکوینا شیطان با انسان باید باشد. کثرت الفاظ دال بر معانی مختلف است . ** انسان موجودی ممتد از عرش تا فوق عرش است. در این درس و بحث در مقام روح ، خفی ، اخفایتان به شما میدهند اما شما چاه بکنید تا به آبی که بهتان میدهند برسید چه زود و چه دیر

جلسه 121
بدن شانی از شئون نفس است و هیچ شانی از صاحب شان خود جدا نیست .
بدن ما به عالم ماده وابسته است و مادر بدن مادی ما طبیعت است .
بدن مثالی همانند صورت نفس است و درآن نشئه نیز دارای بدن هستیم اما بدن ما براساس رفتارهای
ما در این نشئه شکل می گیرد .
*اصل : انسان یک موجود متشخص و ممتد است.


جلسه 122
زمانیکه جنین در سر حد نبات است بر ایشان بقا هنوز تعلق نمی گیرد چون هنوز برسرحد حیوانیت نیز نرسیده است .
آن قبری که در قرآن و روایات آمده نه این قبر ظاهری ست و با ماده تفسیر نکنید .
*بدن تابع نفس ناطقه است.


جلسه 123
هر جسمی که می بینیم یا سنگ است یا آب یا آتش و امثالهم .
در معاد جسمانی نباید به دنبال جسم بودن بدن بگردیم و در آیات و روایات حرف از جسم بدن قیامت زده
نشده است اما ما به این جسم در این نشئه تعلق استکمالی داریم و باید خود را پاک نگه داشته و خوب
تحصیل کنیم تا در آن نشئه هم سیر تکاملی مان به نحو احسن پیدا کند.


جلسه 124
در مباحثه کردن بین طرفین انتقال غیر مستقیم علمی پیش می آید .
در نظام هستی تصادفی بودن و ناگهانی نداریم و همه چیز بر اساس حکمت است اما جایی که ما نمی
فهمیم می گوییم تصادفی بوده است .
چطور در حالت عادی یک انسان نمی تواند آهن سنگینی را بلند کند اما اگر همین
انسان غضب داشته باشد این آهن را بلند می کند و این حالات تک و توک نیست و ما شبانه روز از این
حالات داریم.
آیا تاثیر نفس بر بدن است یا خود بدن به این حالت می افتد ؟
* بدن مرتبه نازله نفس است و یا بدن به جسم در آمده نفس است.
چطور فرمودید مرده همان فرد است اما نمی بوید و نمی خورد و... ؟


جلسه 125
پرسیدن زمان بوجود آمدن وجود از بازیگری های وهم است چون عقل به ذات وجود نمی رسد و چون
عقل محدود و وجود نامحدود.
معلوم زمانی برای عالم روشن می شود که عالم قوه فهمیدن معلوم را داشته باشد .
در احادیث داریم که اسما الله همه حجاب اند و چه جالب که اسما خود انسان هم حجاب اند و ذات را
باواسطه اسم نمی توان شناخت .
من ما پیدای ناپیداست.



جلسه 126
تعریف انسان از دیدگاه منطق : انسان ، حیوانی است ناطق یعنی ناطق بودن انسان دلیل برتری اش
هست و منطق روی ماهیت صحبت می کند.
در فلسفه بحث بر سر وجود است و از نظر فلسفه موجودات را به نحوه ی وجودشان برتری می دهند .
یعنی ساختار وجودی شان متمایز ست .تشکیک در وجود را فهلویون آوردند .
اما عارف می گوید وجود دارای مرتبه هم نیست و وجود یکی ست و نامتناهی که نمی توان به ذاتش
رسید و می توان بروی آن اسماالله گذاشت و ذات خودمان نیز
مجهول مطلق است و نمی توان از مجهول مطلق ( خودمان ) به مجهول مطلق(خداوند) رسید و در عین
حال هم نمی توان گفت همه هیچ اند .

اینهایی که ما می بینیم مظاهر وجوداند .
*وجود مشهود ماست نه ذات وجود ؛ یا ظهور وجود مشهود ماست .
*** امتیاز ، غیر از تشخص است ؛ یعنی یک شخصیت داریم با مراتب یا امتیاز گوناگون .


جلسه 127
انسان موجودی ثابت سیال است . جسم این لحظه غیر از جسم لحظه بعد است اما من این لحظه بعد
از رفتن به آن نشئه نیز همان من است .
در حرکت جوهری ثابت سیال می خواهیم .
شخصیت ما جامع تمام اطوار ماست .


جلسه 128
برداشت ذهنی ما را نمی توان به متن واقع نسبت داد .
من ما ؛ همان من اوست .


جلسه 129
تعداد اسامی مبتنی بر تعدد حقیقت نیست و به خاطر شئون نام گذاری مختلف انجام می دهیم . در قرآن در حدود 20 اسم برای نفس داریم .
دروس نجوم یا هیئت جدید و قدیم ندارد چون این دروس برمبنای ریاضیات هستند و ریاضیات برهانی
ست و زمان نمی پذیرد.


جلسه 130
مصل ، مخرج ؛ ملائکه ، مفارغات و اصطلاحات دیگر منظور مخرجی که ما را از نقص به سوی کمال می برد هستند.
** تعلقات که برداشته شود یک بدن و نفس کل داریم و همه موجودات شئنی از
شئون نفس کل اند و اگر آن نفس کل اراده بفرماید عصا ، اژدها می شود .اگر بافت
انسان کامل به هم بخورد همه موجودات بافتشان به هم می خورد گویی انسان کامل
سرسلسه وجودات است و چه ارتباطی هست ؟! آیا ضابطه ای بین اسم شخص و
خود شخص هست ؟



جلسه 131
حرکت در موجودی است که فاقد کمال باشد و به آن حرکت استکمالی گویند .
درست است که مربی ، دوست ، اجتماع و نطفه در بالا بردن انسان نقش زیادی دارند اما مهم ذات
شخص است.
تمام این درس وبحث مقدمه است و حقیقت علم را باید از ماورا طبیعت بدهند.


جلسه 132
در رسیدن به جواب سوالتان عجله نفرمایید ، ابتدا فکر و مطالعه بکنید تا بعدا با رسیدنبه جواب لذت ببرید
و همین تلاش کردن برای رسیدن به جواب هم لذت آور است.
کسی که در این مسیر الهی قرار بگیرد و از مسیر برگردد مفسد فی الارض است چون نفس خودش را
ضایع می کند.
علم از آن جهت که علم است یعنی وجود یعنی الله .
علم را برای علم بخواهید حتی علم را برای آخرت خود نیز نخواهید.
علم قلبی تهی می خواهد قلبی که اشتغال نداشته باشد و علم فردی باهوش ،علاقمند و صبور و
استادی گشاینده و عمر طولانی می خواهد.


جلسه 133
کون و فساد نداریم و دم به دم تازه است .
معاد جسمانی ،لفظ جسمانی در هر رشته ای یک معنا دارد .
مثلا در ریاضیات جسم یعنی چیزی که دارای طول و عرض و عمق است اما در فلسفه
منظور از جسم ، جسم طبیعی است .
یعنی هر موجودی که حقیقت دارد.

آیات قرآن هم جنبه برهانی و هم جنبه اخلاقی دارند اما شعر شاعران به خاطر خود
شاعر یا برهانی و یا اخلاقی است و نباید شعر شاعران را در همه موارد همچون قرآن
، برهانی بگیریم .


جلسه 134
هر کس به آن اندازه که خودش را می شناسد به همان اندازه خودش و بقیه را در نظر
می گیرد .
صراط مستقیم هر شخصی جدول وجودی آن شخص است که از این راه نزدیک تر و
مستقیم تر نداریم .
نفس انسان با این نون و آب قوی نمی شود.


جلسه 135
آنکه مصور بدن است فوق نفس ناطقه است و نفس واسطه است .
اعتقاداتان را براساس ادله های عقلی بیان کنید و براساس منطق و برهان حرف بزنید.
مخرج کمالات را بالفعل دارد.
اسرار شریعت بی نهایت است .
قیامت را باید بر بدن بودن نفس پیاده کنید نه جسم بودن بدن.


جلسه 136
اصل : طالب مجهول مطلق محال است مثلا نمی توان دنبال چیزی گشت که نمی
دانیم آن چیز چیست ! بعضی مواقع پیش می آید که بی دلیل در قبضیم بر اساس
گفته امام صادق : جان ما با جان مومنی که او نیاز به کمک دارد ارتباط دارد و انیطوری است.
انسان چه موجودی است که در یک شان اش یک خواسته دارد و در شان دیگرش
خواسته ای متضاد با شان ذکر شده دارد ؟مثلا انسان فقیر ، در ظاهر فقیری را دوست
ندارد اما در شئون بالاتر فقیری را می خواهد.
همیشه از تفصیل لذتی می بریم که از اجمال نمی بریم . مثلا فرد نقاشی را دوست
دارد می شود اجمال اما زمانیکه نقاشی را کشید می شود تفصیل .


جلسه 137
الفاظ قابلیت تحمل بار علم را ندارند اما به علم اشاره می کند و استاد آلت یاوسیله ای برای ادراکات
ماست. چکونه ما رشد نفسانی می کنیم ؟ خداوند به همهعلم می دهد اما هر کس به اندازه سعه
وجودی خودش بهره می برد .هرکس در هر
مبنایی علم دارد دانایی و دانستن او شریف است .* هیچ موجودی را نداریم که به طرف جهل حرکت
کند . * آیا دانستن بالارض است یا قائم به ذات خودش ؟
علم وجود است و علم عدم نیست و وجود محدود نیست .
*در مقام ذهن برای خلقت عدم درست می کنیم نه اینکه وجود از عدم آمده باشد .
* هر چه علم بیشتری بگیریم سعه وجودی ما بیشتر می شود.


جلسه 138
علم به اندازه گفته عالم نیست و عالم به اندازه سعه وجودی خودش حرف می زند.تنها کسی که به کنه
ذات علم دانایی دارد خود حق متعال است.فکر کردن در موردعلم تفصیلی است.
**وقتی سوالی از ما پرسیده می شود ما ابتدا یک تصوری می کنیم و بعد بلافاصله در دانایی هایی
خودمان غرق می شویم و مطلوب را پیدا می کنیم و فکر کردن حرکت نفس ناطقه است و لذا خسته می
شویم البته در حل سوالات منطقی اما در مورد من کیستم لذت می بریم .عالم با یافتن علم تشنه تر
می شود.


جلسه 139
علم فلسفه مظهر و تشه پیدا کردن به وجود است. علم حجاب اکبر است اما حجاب
نوریه .
اشارات سیر عملی است .دلیل شاد بودن و خوشحالی را در نمط هشتم اشارت می
خوانیم.


جلسه 140
شیخ الرئیس در نمط 10 اسرار آیات نوشته است و نه اینکه اسرار آیات قرآن بلکه اسرار مربوط به نشانه
هایی که به ظاهر غیر طبیعی در طبیعت رخ می دهد.مثلا اژدها شدن عصا و امور ائمه و موارد مشابه
.برهانی برای تناقض این اسرار نداریم و اینها از قدرت
نفسانی است که بر جسم غلبه می کند .
چطور یک مار 40 شبانه روز گرسنه باشد عادی است اما یک عارف اینطور باشد عجیب است اما آنکه
عارف حقیقی این موارد برای او کمال نیست.


[=trebuchet ms]جلسه 141 [=trebuchet ms]
گفتن همین جمله که فلانی نبود این اتفاق نمی افتاد هم به نحوی شرک است و امام صادق می فرماید : خدا آن کار را به واسطه آن شخص انجام داده است . /با هر جنبنده ای ، جنباننده ای هست.

[=trebuchet ms] جلسه 142[=trebuchet ms]
حرکت قهقرا یعنی موجودی که از نقص به کمال حرکت کند و با رسیدن به کمال دوباره به نقص حرکت کند و آیا در نظام هستی حرکت قهقرا داریم در حقیقت خیر اما به ظاهر بله مثلا در زمان بهار گیاهان رشد می کنند و در پاییز گیاهان رو به زوال می روند براساس حرکت جوهری این اشکال رفع می شود .موجود مخرج باید خود قاهر و مسلط به موجود متحرک باشد یعنی سیطره ی وجودی بر ناقص داشته باشد و ناقص و کامل اتحاد وجودی دارند . * نقص موجود ناقص بر کامل اثر نمی گذارد اما کمال کامل بر ناقص اثر میگذارد زیرا که کمال اصل است.

[=trebuchet ms] جلسه 143[=trebuchet ms]
برای حل بحث فیزیک و متافیریک ابتدا با برهان باید وحدت عددی را برداریم نه با تعبد و اخلاقیات . این سلول ها و اتم های داخل بدن که بی شعوراند چطور می فهمند که اینطور باید عمل کنند؟چون باالفاظ می خواهیم به حقیقت برسیم و الفاظ مادی است و سریع وحدت عددی درست می شود چون وقتی می گوییم ما خدا را پرستش می کنیم و ما و خدا پس این دو جدا هستند .

[=trebuchet ms]* همیشه معنا فوق لفظ است نه اینکه جدا از لفظ باشد .سوال من کیستم مقام لایقفی دارد و پایان ناپذیر است.

[=trebuchet ms] جلسه 144

[=trebuchet ms]سوال مطرح این است که علم من و شما در کجا قرار می گیرد ؟ آیا در سلول های مغز ماست ؟ علم چه نحوه وجود است؟ . هرظرفی ظرفیتی دارد و ظرفیت آن ظرف به اندازه قابلیت آن شی است . هر شی مادی بالاخره یک محدودیت دارد اما انسان هر چه دانش می گیرد ظرفیت اش بیشتر می شود و انسان ذاتا محدود نیست . / اگر دهان شما بسته باشد به شما بیشتر حقیقت می دهند.

[=trebuchet ms] جلسه 145[=trebuchet ms]
موجودات مادی در حجاب ظلمانی هستند و موجودات مجرد در حجاب نورانی و انسان باید از حجاب نورانی نیز بگذرد.

[=trebuchet ms]جلسه 146[=trebuchet ms]
موجودات مادی نمی توانند مجرد هم باشند یعنی ظرف مجرد غیر از ظرف مادی است . آیا نفس موجود فوق مقام تجرد هست یا نه؟

[=trebuchet ms]مقام لایقفی نفس ناطقه مقامی است که جبرئیل نتوانست پیامبر را همراهی کند و چه عجب که شریعت را پیامبر در آن مقام گرفته است. عجیب که هر چه علم می یابیم ظرفیت ظرفمان بیشتر می شود و بیشتر خواهان علم می شویم .
[=trebuchet ms]احکام شرعیه را در هر حالانسان باید رعایت کند . * علم خداوند به ذات است و علم انسان بالعرض ؛

[=trebuchet ms] در هیچ صفت و اسمی خداوند شریک ندارد.

[=trebuchet ms]جلسه 147[=trebuchet ms]
سلامتی اصل است و سعی کنید سالم باشید تا در آینده با این بدن باید به کمال برسیم.

[=trebuchet ms]جلسه 148

[=trebuchet ms]مستحب است غذا خوب جویده شود تا با آب دهان پخته و خمیر شود تا در معده به نحوی دیگر هضم گردد. در روایات داریم که غذا را طولانی بخورید و آرام آرام و از جنبه ی عاطفی هم در کنار هم بودن بهترین زمان ، زمان عذا خوردن است .
[=trebuchet ms]سر سفره غذا بعد از اتمام آن مستحب است که با یکدیگر صحبت کنید و مطالعات و حرف های دلنشین برای همدیگر بگویید. ابتدا غذای سنگین را بخورید و بعد غذا سبک را بخورید!
[=trebuchet ms] ترب را با ماست نخورید و با غذا هندوانه و خربزه نخورید ! آب یخ نخورید ! پیاده روی داشته باشید تاسالم بمانید . جسم تا آنجا که اقتضا دارد بدهید اما بیش از آن میل نفسانی شماست.

[=trebuchet ms]جلسه 149

[=trebuchet ms] بین غذا و مغتذی سنخیت است . غذای انسان عالم با تمام شئون اش است .[=trebuchet ms]انسان قایلیت قاهر بودن بر عالم را دارد . آن فرزندی که پدر و مادر پاک داشته باشند یکپارچه پاک است همچون ائمه اطهار. [=trebuchet ms]** طهارت سرنوشت را تعیین می کند . [=trebuchet ms]شیخ الرئیس می فرماید : فردی که بی دلیل قضیه ای را قبول و یا رد می کند از سرشت انسانی بیرون آمده است. [=trebuchet ms]خود کشی به همان اندازه قتل گناه دارد و ما باید شرافت خودمان را بدانیم و تمام حرف دین این است که ما شرافت خود را بدانیم ! لذا به ما دستورات شرعی داده شده تا ارزش خودمان را بدانیم . [=trebuchet ms]** صحت و دقت در علم آموخته افضل است.

[=trebuchet ms]جلسه 150[=trebuchet ms]
گروه مشا می گویند که خیال مادی است پس علم هم مادی است ( به کمک مقدمه سنخیت )

[=trebuchet ms]جلسه 151[=trebuchet ms]
[=trebuchet ms]کسی که حسی را از دست داده است به آن علمی که بواسطه آن حس بدست می آورد بی بهره خواهد ماند . اولین قوه که در کودک به کار می افتد قوه لامسه و بعد قوه هاضمه و بعد باصره و.. .
[=trebuchet ms]پدر و مادر در محضر کودک نباید حرفی بزنند که خلاف باشد که در اینصورت بر حالات کودک تاثیر خود را می کند . سرنوشت ما به این پنج قوه است که باید پاک نگه داریم تا در دیگر شئون ضربه نبینیم و قوه خیال همان دیده ها ، شنیده ها و بوئیده را تصویر می کند .
[=trebuchet ms]برای مثال کسی که می خواهد شب داشته باشد باید روز را دریابد یا بعضی می گویند پیر می شویم خوب می شویم شما حتما باید ریشه تان از جوانی شکل بگیرد. آنچه از این حواس پنجگانه می گیریم عرض است نه جوهر.

[=trebuchet ms]جلسه 152[=trebuchet ms]
افرادی که ریاضیات می خوانند و وارد فلسفه و عرفان می شوند صاف تر بار می آیند چون در آنجا کلیات را درک می کنند . براهین ریاضی مطابق با متن تکوین نظام هستی اند . ( رساله نفس الامر ) یک سری از علوم دارای حد هستند و یک سری دیگر بی حد . آیا با گرفتن علم از نظر جسمی تاثیر زیادی بر جسم می گذارد ؟ البته که چنین نیست و معانی کلی مرسل قابل تجزیه نیستند و ادراک این معانی باید در سرحد عقل باشیم که اکثری مردم در سر حد خیال اند . برای مثال زمانی که می گوییم "محبت" اکثری در ذهن خود به یاد دوستی متعارف بین دو شخص و چند شخص می افتیم اما معنی کلی محبت را کمتر کسی درک می کند منظور این که اکثری با مثال می فهمند . * در مقام عقل مثال نداریم.

[=trebuchet ms]جلسه 153[=trebuchet ms]
نام دیگر قوه خیال منتشر است چون آنچه را از قوا ی پنجگانه گرفته در خود انتشار می دهد و این خلاف نیست چون بایدطور شکار ما باشد که سیره حضرت آقا برای پاک کردن قوه خیال ( آنجاییکه قوه خیال امور نامربوط را خود می سازد ) این است که : داده های قوه خیال را به دید توحید صمدی ببینید و تفکر در نظام هستی . قوه خیال پیامبر طوری بود که قرآن را به ذات گرفت و علی اعلا به الارض

[=trebuchet ms]جلسه 154[=trebuchet ms]
آیا ادراک محسوسات بر سبیل انتزاع است و یا به نحو انشا ؟ آیا سلول های مغز را بشکافیم مفهوم را می یابیم ؟ تا جایی مغز علوم فکری را جلو می برد که از حواس پنجگانه ضبط شده باشد.

[=trebuchet ms]جلسه 155[=trebuchet ms]
یکی از سوالاتی که پیش می آید این است که سلول های مغزی اطلاعات را ذخیره می کنند و به اراده شخص اطلاعات از مغز بازگو می شود . و دهان و گوش و دیگر حواس غذا ی مادی را می گیرند و مغز عذایش علم است . ادراک خیالی زمانی رخ می دهد که شما با خارج ارتباط نداشته باشید و این ادراک حواس را در خود منتشر می کند .سلول های مغز یا کامپیوتر مفهوم کلی را با ما نمی دهند و لذا نیاز به ظرفی داریم که معانی کلی مرسل را در خود نگه دارد . عرض که مادی است چگونه به ما علم می دهد ؟ هیچگاه ادراک نفس قطع نمی شود و تمام ادراکات از ماوراطبیعت به ما داده می شود.

[=trebuchet ms]

[=trebuchet ms]جلسه 156
هیچ صنعتی قابلیت عالم شدن را ندارد . اگر مفهوم به صورت جزئی ادراک شود می شود وهم اما اگر به صورت کلی ادراک شود می شود عقل . تلفظ ، کتاب ، کامپیوتر ، مفهوم را نمی فهمند و فهم خودمان را به حساب آنها نگذاریم . نفس مکتفی فردی که بدون گرفتن علل موعده ( کتاب ، استاد و ..) از حقیقت نظام هستی ، علم بگیرد و به آن علم لدنی نیز می گویند .زمان بیهوشی ما اصل علم از بین نمی رود اما در آن زمان نمی داند که می داند.

جلسه 157
تشنه آب می خواهد اما تشنه تر از تشنه خود آب است و لذا اول خدا گدا گدا کند تا بعد ما خدا خدا کنیم . / علم خوش نشین است و استاد نباید به هر جان و گوشی علم دهد و از آن طرف هم نمی شود علم را در جان نگه داشت چون به نحوی دوست داریم که بقیه را شریک کنیم . / محبت قلبی در جلسات تان تاثیر گذار بر بقیه افراد است . سنگ اندازی عالم برای بالا بردن ظرفیت شما یا اینکه ببینید آیا تشنه علم هستید یا خیر ! / منظور از نی در مثنوی نفس ناطقه انسانی است.

جلسه 158
ماوراء طبیعت خود را به راحتی به شخص تحویل نمی دهد و خود را جلالی در ابتدا نشان می دهد و فرد با سختی کشیدن و تحمل کردن می تواند جمالی رفتار کردن ماوراطبیعت را داشته باشد** و در هر پله ای ابتدا جلالی و سپس جمالی ! برای اینکه به فرد بفهمانند فقیر ذاتی است . * همه جا علم امام عمل است.

جلسه 159
آیا مخرجی که ما را از نقص به کمال می برد خود نیز محتاج به کمال است؟ البته مخرج مادی نیست .وسیله متصف به اوصاف صاحبش نیست . برای مثال قلم . اما واسطه متصف به اوصاف صاحبش هست . / دو حقیقیت به نام دنیا و آخرت نداریم چنانچه خودمان نیز دو حقیقت به نام جسم و مجرد نداریم .انسان صراط مستقیم برای پی بردن به جهان هستی است.

جلسه 160
ماده را به زبان یونانی هیولا گفته اند و در زبان عربی تعبیر به عنصر کرده اند . / صورت تمیز دهنده انسان با غیر انسان است . ماده بی صورت ممکن نیست و* انسان از نظر مواد تشکیل دهنده با دیگر موجودات مشترک است اما تمایز آن صورت است که علم صورت حقیقی انسان است.

[=trebuchet ms]دستورالعمل هایی از عارف بالله آیت الله کمیلی خراسانی (دامت برکاته)


[=trebuchet ms]1 . ابتدا توبه ي نصوح از گناهان ، غسل توبه ، نماز توبه و استغفار به ترتيب عمل روز يكشنبه اول ماه ذي القعده از كتاب مفاتيح الجنان

2 . توجه به اين شعر :
پيمان سعي مگسل اگر كار مشكل است/رهرو اگر ملول نشود ره دراز نيست

3 . رو به قبله بخوابد و بنشيند و مطالعه كند

4 . هميشه با وضو باشد

5 . هميشه خدا را در نظر بگيرد و از غفلت پرهيز نمايد

6 . هميشه زبانش گوياي ذكر خدا باشد ( لااله الاالله ) يا ( ياحي ياقيوم) يا (يامن لااله الاانت) كه موجب حيات دل است . البته يكي را بعنوان ذكر دائم و غالب انتخاب كند

7 . كم خوري و كم خوابي و كم گويي را پيشه ي خود كند

8 . سكوت را با تمرين ملكه ي خود كند

9 .از شش يا هفت ساعت بيشتر نخوابد

10 . تا گرسنه نشود نخورد و به هنگام خوردن خود را سنگين نكند بلكه با ميل به غذا برخيزد

11 . از آجيل و تخمه و خوردني هاي متفرقه بپرهيزد چون غفلت آور است ( اين مطلب بر حسب افراد متفاوت است )

12 . هميشه به حالت تشهد دو زانو بنشيند ( در حد امكان )

13 . هميشه متوسل به پيامبر و ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين باشد

14 . دائماً امام زمان عجل الله تعالي فرجه را ياد كند و پيوسته دل خود را به آن حضرت بسپارد

15 . حالت بين ترس و اميد را در خود حفظ كند

16 . در پيش آمدها و امورات زندگي چون و چرا نكند هرچند كه لازم است با تدبير ، حكمت و مشورت ، برنامه هاي عملي خود را تنظيم كرده و سهل انگاري نكند

17 . از غذا و لباس و پول و مكان و متعلقات ديگر شبهه ناك دوري نمايد

18 . از اجتماعات و معاشرت زياد با مردم و اهل منزل در حذر باشد مگر به مقدار لازم و هميشه خلوت را ترجيح دهد در حد مقدور و ميسور

19 . خود را با رياضات و جهاد با نفس متخلق به اخلاق حميده نمايد و از نيّات رذيله و اخلاق ناپسند پاكيزه نمايد

20 . به هنگام دعا و ارتباط با حضرت حق ، استاد و مربي خود را در نظر بگيرد

21 . همواره انگشتر عقيق و فيروزه در دست داشته باشد

22 . بعضي از مستحبات مثل نافله ها ، نماز شب و غيره را در حد توان بجا آورد

23 . سوره هاي مسبّحات ششگانه ( حديد،حشر،صف،جمعه،تغابن،اعلي ) را هر شب قبل از خواب بخواند

24 . قرائت قرآن هر روز ( اقلّ آن پنجاه آيه )

25 . قرائت سوره ي " يس " بعد از نماز صبح

26 . سوره ي " واقعه " هر شب مخصوصاً در نافله ي عشاء ( نماز وتيره ) خوانده شود

27 . خواندن و مداومت بر زيارت عاشورا ( هرروز چنانچه امكان دارد ) و دعاهاي عهد ( صبح ها ) ، توسل ، كميل ( در شب جمعه ) ، سمات ( قبل از عروب جمعه ) ، ندبه ( هر صبح جمعه ) ، جامعه ي كبيره ( در شب يا روز جمعه ) و زيارت آل ياسين ( هر صبح جمعه به همراه دعاي ندبه )

28 . خواندن و مداومت بر مناجات " خمس عشر " و مناجات امام علي عليه السلام و دعاي حزين كه بعد از نماز شب خوانده مي شود و دعاي " مكارم اخلاق " و برخي از ادعيه ي صحيفه ي سجاديه كه با حال و وقت سالك مناسبت دارد

29 . خواندن و مداومت بر دعاي " اللهم عَرِّفني نَفسَك "بعد از نمازها و دعاي " يا مَن تُحَلُّ به عُقَدُ المَكاره " و دعاي " اَعدَدتُ لِكَلِّ هَولٍ لا اله الا الله "

30 . خوش رفتاري با پدر ، مادر ، همسر ، فرزند ، برادر ، خواهر ، همسايگان و همه ي افرادي كه با آنها برخورد دارد

31 . خواندن " دعاي صباح " ويژه ي امام علي عليه السلام در هر صبحگاه

32 . سعي كند ظاهري شاداب و پرنشاط و دلي محزون و دائم المراقبه داشته باشد

33 . براي رشد حال روحي ، زاري و التجا به درگاه ايزدي را وسيله قرار دهد

34 . احترام گذاشتن به ذريّه ي پيامبر و اهل بيت عليهم السلام ( سادات )

35 . اعمالي را كه موجب فروتني است انجام دهد مانند سلام كردن به كوچكترها يا مرتب كردن كفشهاي عزاداران و امثال آن

36 . رفتن به زيارت برادران ديني كه كمك راه هستند

37 . در مسجد و حرم هاي ائمه ي اطهار عليهم السلام و امامزادگان زياد بنشيند تا از فضاي معنوي بهره كامل ببرد

38 . به زيارت اهل قبور برود . شبها نرود چون كراهت دارد . در يك جايي بنشيند و در مرگ و حوادث بعد از آن ، فناي دنيا و دعاي " اللهم ارزقني التَّجافي عَن دار ِالغُرور و الانابَةَ الي دارالخُلود و الاستِعدادَ للمَوت قَبلَ حُلولِ الفَوت " تفكر كند

39 . ترك اعتراض بر خدا در جميع اتفاقات ناگوار كه در مشيت الهي است

40 . مداومت بر چهار عمل براي تهذيب نفس :
اول:مشارطه( پايبندي به شروط برنامه ريزي شده در تهذيب نفس )/ دوم:مراقبه( پيگيري مداوم در اجراي برنامه هاي تعيين شده تهذيب نفس در شبانه روز )/سوم:محاسبه ( بررسي موفقيت خود در پيشبرد برنامه هاي تنظيم شده روز به هنگام خواب )/ چهارم:معاقبه( تنبيه خود در كوتاهي از اجراي برنامه هاي تهذيب نفس به شيوه ي مناسب )

[=trebuchet ms]41 . مجاهده با نفس اماره و تحمل جفاها و سختي هاي زندگي

42 . تفكر در خلوتگاه و جدي گرفتن آن : تفكر در آيات انفسي و آفاقي ( نشانه هاي خداوند در وجود انسان و جهان طبيعت ) و تفكر در اول و آخر هر انسان ( از كجا آمدم ، در كجا هستم ، به كجا خواهم رفت ) ، در اين حال چشم بر هم نهد و دل حاضر دارد

43 . در مسير بازار ، كوچه و خيابان سر به زير باشد ( در حد متعارف )

44 . كتاب هاي زير را خوب بخواند و از آن ها درس بگيرد :
تذكرة المتقين ( شيخ محمد بهاري ) – المراقبات – اسرار الصلاة – رساله ي لقاءالله ( هرسه از ميرزا جواد ملكي تبريزي ) – معراج السعادة ( ملا احمد نراقي ) – جامع السعادات ( ملا مهدي نراقي ) – منازل الآخرة ( شيخ عباس قمي ) – آثار علامه طهراني از جمله كتاب لب اللباب و روح مجرد – كتابهاي حضرت استاد از جمله المطالب السلوكية – و نيز كتابهايي كه در مورد زندگي بزرگان و عرفا نوشته شده با نظر استاد انتخاب كند – كتابهاي سيد بن طاووس از جمله اقبال الاعمال .

45 . براي اعمال السنة با نظر استاد و مشورت با او به كتاب اقبال الاعمال ( سيد بن طاوس ) و مفاتيح الجنان ( شيخ عباس قمي ) و المراقبات ( ميرزا جواد ملكي تبريزي ) مراجعه كند زيرا اين كتاب ها مورد توجه خاص حضرت استاد كميلي مي باشد به طوري كه در جلسات ماه رجب ، شعبان و رمضان ، شاگردان با راهنمايي استاد به كتاب اقبال الاعمال مراجعه كرده و اعمال آن را انجام مي دهند

46 . گفتن ذكر يونسيه " لا اله الا انت سُبحانَكَ انّي كُنتُ مِنَ الظالِمين " حداقل چهارصد مرتبه ، البته در حالت سجود و در مكان و زمان مشخص . بهترين زمان براي اين ذكر بعد از نماز صبح يا بين نماز ظهر و عصر و يا بين نماز مغرب و عشاء يا در نيمه و آخر شب مي باشد و بايد تا يك سال بر آن مداومت كند و اگر هم به ضرورتي آْن ذكر فوت شد بايد در اولين فرصت ادا كند .

47 . هفتاد مرتبه استغفار هر روز بعد از نماز صبح و ظهر و عصر

48 . سوره ي قدر صد مرتبه در شب و عصر جمعه

49 . مداومت بر دعاي غريق ( يا الله يا رَحمَنُ يا رَحيم يا مُقَلِّبَ القُلوب ثَبِّت قَلبي عَلي دينِك )

50 . خواندن حديث عنوان بصري حداقل يك بار در هفته و به مضامين آن به دقت عمل كند كه براي رهايي از خواسته هاي نفس بسيار مفيد است

51 . سه روز روزه گرفتن در وسط هر ماه ( 13،14،15 ) و همچنين روزه گرفتن در چهارشنبه اول و آخر ، پنجشنبه وسط هر ماه و دوشنبه و پنجشنبه هر هفته ( در انجام اين عمل و هر عمل مستحبي بايد به حفظ توانايي بدن توجه داشت )

52 . خدمت به استاد و به رفيقان راه و محبين خدا

53 . به نفس خود ارفاق كند ، زيرا بدن مركبي است كه در رسيدن به مقصود نيازمند رسيدگي است و بداند سير مراحل به صورت تدريجي خواهد بود

54 . خواندن چهار قل و آيت الكرسي به هنگام خواب ، تا با ياد خدا به خواب رود

55 . مراقبت بر برنامه هاي رجب و شعبان و رمضان خصوصاً اعتكاف ايام البيض

56 . توسل به اهل بيت عليهم السلام بخصوص حضرت سيدالشهدا عليه السلام ( در ماه محرم و صفر توسل به سيدالشهدا عليه السلام شدت بگيرد زيرا شركت در مراسم عزاداري و توسل به آن حضرت در اين دو ماه نقش بسيار مهم در پروازهاي سلوكي دارد)

57 . روياهاي صادقه و مكاشفات يا ديگر حالات و پديده هاي روحي و معنوي را خدمت استاد عرضه داشتن ؛ زيرا از اين حالات مي شود فهميد سالك پيشرفت داشته يا نه . آيا مداومت بر دستورات داشته يا نه

58 . طبق نظر استاد بعضي از كتاب هاي عرفاني از جمله كتاب المطالب السلوكيه چون جنبه ي كاربردي و دستوري دارد بايد آن را هميشه ( خصوصاً در جلسات ) همراه داشته باشد

59 . مواد گوشتي حيواني را در خوراك خود كم نمايد

60 . جدول اخلاقي و سلوكي خود را نوشتن و خدمت استاد آوردن

61 . ميزان پايبندي خود به دستورات را به استاد گزارش دادن

62 . چون استاد جلسه ي مشاوره دارد وقت بگيرد و مشكلات خود ( مخصوصاً مشكلات سلوكي را ) با استاد در ميان بگذارد

63 . به مسافرت هاي معنوي همراه استاد اهميت دهد

64 . دستورات را به خاطر رضاي خدا انجام دهد نه به خاطر اثر آنها . زيرا اين راه ، راه ِ توحيد است و سالك بايد تمام توجه اش به حضرت حق باشد

65 . برخورد او در انجام دستورات مثل واجبات باشد و دستوري را ترك نكند و بر آنها مداومت داشته باشد

66 . (پس از گذراندن دوره سه ماهه مقدماتی انجام این دستورات) اهميت دادن به دستورات اربعيني به طوري كه شرايط اربعيني را رعايت كند تا اربعينش به هم نخورد و بعد از پايان اربعين ، براي گرفتن اربعين جديد به استاد مراجعه كند

67 . (پس از گدراندن دوره سه ماهه مقدماتی انجام این دستورات) شركت مرتب در جلسات سلوكي كه توسط استاد برگزار مي شود و آداب خاص و عام جلسه را رعايت كند

68 . براي گرفتن دستورات تفكري به استاد مراجعه كند . زيرا دستورات تفكري داراي مراحلي است كه چگونگي آن و رفتن از يك مرحله به مرحله ي ديگر بايد زير نظر استاد باشد

69 . رساله ي توضيح المسائل را يكبار بخواند و هر جا مساله جديدي پيش آمد از مرجع تقليد خود استفتاء كند

70 . بعضي از اين دستورات به حسب افراد قابل تغيير است و نبايد تسريع و تشديد كرد و بايد با استاد مشورت نمود

بعون الله الملك الحق المبين

[=trebuchet ms]
رساله نور وحدت

هذا رسالة المسمی بنور الوحدة من تصنیفات حضرة قدوة المحققین و برهان المدققین عارف بالله خواجه عبدالله المعروف بخواجه حوراء المتخلص بمغربی قدس الله سره و افاض علی الطالبین فتوحه . شب جمعه مبارک در عرس خواجه بهاء الدین المعروف به نقشبندی (قدس سره) سیم ربیع الاول فی سنة 1053 اتفاق افتاد و شروع به اظهار این اسرار واقع شد.


[=trebuchet ms]

[=trebuchet ms]الحمدلله که حقیقت از آفتاب روشن تر است وجمال وحدت از مرات کثرت به همه حال در نظر!


[=trebuchet ms]ای سید! از حقیقت تو به سوی تو راهی است.اگر به چشم همت مطالعه فرمائی،چنان دانم که از صورت به حقیقت رسی وبعد موهوم از میانه برخیزد.

ای سید! یکی از بعد خبر دهد وآن را وجهی بود ودیگری از قرب نشان می دهد وآن را سببی باشد.حقیقت تو به زبان این رساله باتو حرف میزند،بر وحدت اطلاع دهد که آنجا نه قرب است ونه بعد،وچون آفتاب وحدت طلوع فرماید،بعد وقرب عین وحدت باشد.

ای سید! هر فرقه با فرقه دیگر در نزاع وجدال است مگر اهل وحدت که ایشان با همه یکی اند،اگر چه هیچکدام با او یکی نیست.

ای سید! اهل وحدت از مذاهب مختلفه متضاده ومشارب متنوعه متناقضه،مشرب خوب ولطیف و روحانی ومذهب عام وشامل حال و وجدانی انتزاع نماید.ایشان را جز این،مذهبی خاص ومشربی مخصوص نیز می باشد.چنانچه در گفتگو آید وگفته شود که متکلم چنین گفت وحکیم چنین گفت وصوفی چنان.

ای سید! وحدت باطن کثرت است وکثرت ظاهر وحدت وحقیقت در هردو یکی است.

ای سید! موجود یکی است که به صورت موهوم متعدد می نماید.

ای سید! تو را از وحدت به کثرت آورده اند واز یگانگی به دوئی وا نموده اند به جهت حکمتی که او سبحانه داند وبندگان خاص او نیز به اعلام او دانند.وتو را چنان ساختند که از وحدت سابقه هیچ خبر نداری واز آن حال در تو اثری پیدا نیست،بلکه تمام عالم را حق سبحانه وتعالی از وحدت به کثرت آورده.بعد از آن چندی از بندگان را بی واسطه به خود آشنا ساخته،از کثرت به وحدت برده و راه وصول از کثرت به وحدت را تعلیم فرموده،به کثرت فرستاده،چنانچه ایشات در کثرت وحدت می دیدند وبه ایشان فرموده که به دیگران تعلیم این طریقه نمایند. ایشان امتثال امر نموده، اعلام آن طریقه نمودند.هر که برآن راه عمل کرده وپیروی آن جماعت بزرگواران نموده، ازکثرت به وحدت پیوسته و از دوگانگی به یگانگی رسیده.آن جماعت بزرگواران انبیایند وآن راه وصول شریعت و طریقت است.

ای سید! شریعت عبارت از فعلی چند وترکی چند است که آن را درکتب فقهی، فقها بیان کرده اند وطریقت عبارت از تهذیب اخلاق است یعنی تبدیل اوصاف ذمیمه به اوصاف حمیده،که آن را سفر دروطن نیز گویند وتعبیر به سلوک نیزنمایند وآن در کتب مشایخ مسطور و درکتاب امام محمد غزالی به تفضیل مذکور است وبعضی آداب واشغال که مشایخ آن را وضع کرده اند داخل طریقت است.

ای سید! احکام شرعی که مبنای آن اثنینیت است به خاصیت موصل به وحدت است وسرآن را خداوند وخاصان او می دانند.پس،از اتصال اعمال که مربوط به کثرت بود به سوی وحدت اشارت است به آنکه کثرت عین وحدت است.

ای سید! نماز و روزه وحج وزکات وامثال اینها که موصل به وحدتند بالخاصیه است که خالصاً لله مودی شوند چنان که شرط کرده اند ومعنای آن همه کس را به فهم در نگنجد وهرکس را تا چه معنا به خاطر رسد.اما آنچه طالب وحدت را ضرور است،آن است که تصورکند که نیت کردم نماز گذارم یا روزه گیزم مثلاً برای حقیقت خود وجود آن،یعنی یافت او که او را گم کرده ام ومی خواهم که به وسیله این عبادت،وحدت که عین الله طلوع نماید.

ای سید! عابد اوست ومعبود اوست.عابد است در مرتبه تقیید ومعبود است در مرتبه اطلاق وتمییز در مراتب از امور عقلیه است وموجود نیست مگر یک حقیقت که هستی صزف است.

ای سید! چون نیک بنگری،اخلاق ذمیمه که رفع آنها در طریقت واجب است همه مینی ومشعر است بر بیگانگی ودوئی واخلاق حمیده که تحصیل آنها لازم است هم مخبر ومعلم است از آشنائی ویگانگی.پس طالب وحدت را چاره نیست از شریعت وطریقت،اگر چه سر اتصال در اول او را معلوم نباشد ودر ثانی اگر تاملی نماید به شزط مناسبت غالباً بفهمد،چنانچه اشارتی به آن کردیم.

ای سید! این همه اشغال واذکار ومراقبات وتوجهات وطرق سلوک که مشایخ وضع نموده اند برای رفع اثنینیت موهومه است.پس بدان که فاصل میان وحدت که حق است به صورت کثرت می نماید، ویکی است که بسیار در نظر می آِید،چنانچه احول یکی را دو می بیند وچنانچه نقطه جواله به صورت دایره دیده می شود وچنانچه قطره باران به شکل خط درنظر می آِید.پس وحدت عین کثرت است وکثرت عین وحدت،یعنی عابد که درکثرت است همان معبود است در وحدت به ذات وصفات خود در افعال وآثار

ای سید! عارفی رفیع مرتبه می فرمود که درویشی تصحیح خیال است یعنی غیر حق در دل نماند،الحق که خوب می فرمود.

ای سید!

چون حجاب جزخیال نیست،رفع حجاب به خیال باید کرد وشب وروز در فکر وحدت باید بود.

ای سید! اگر سعادت می خواهی واحد باش و واحد شدن آن است که از توهم دوئی برآیی،واحد بودن آن است که در وحدت وبر وحدت همیشه باشی وتفرقه خاطر وغم واندوه از دوئی است.چون دوئی از دل برود،آرام وقرار میسر گردد،چنانچه تا ابد به هیچ غم مبتلا نگردد و در دو جهان آسودگی حاصل شود،چه آسودگی در عدم است .
در عدم افکندم آخر خویش را وارهاندم جان پر تشویش را

ای سید! چون به حقیقت توحید برسی و وحدت صفت تو گردد،دانی که نسبت تو به حق بعد از سلوک هیچ نیفزوده است،همان نسبت است که پیش از سلوک بوده بلکه نسبت تو به حق پیش از وجود وبعد از وجود یکی است.



[=trebuchet ms]ای سید! دانستی وپیدا کردی ویقین بهم رسانیدی که به هیچ آب وآتش زایل نگردد که از ازل تا ابد حق تعالی موجود است وبس وهرگز دیگری موجود نشده وتوهم باطل اعتباری ندارد.زید را بیماری پیدا شد که خود را عمرو دانست و ازمردم از اوصاف زید شنیده،در طلب او شد.چون به علاج های خوب بیماری او رفع شد،عمرو هیچ جا نبود،زید بود وبس.سی مرغ قصد سیمرغ نمودند.چون به منزلگاه سیمرغ رسیدند،خود را سیمرغ دیدند.پس حق تعالی خود را به صفتهای خود می دانست،این حقیقت چیزهاست وبعد ازآن خود را به این صفتها وانمود.آن عالم این است.این جا غیر کجاست وغیر کجا موجود شد؟

ای سید! چون حقیقت کار اینچنین دانستی ومعلوم تو شد که بعد وقرب ومسافت همه از توهم توست،کی دوری بود که تزدیکی حاصل شود وکی جدائی داشتی که پیوستگی پیدا کند؟در عالم اگر هزار سال فکر کنی،غیز از حقیقت مطلقه که عین وحدت است هیچ نیابی بلکه هیچ ذاتی وهیچ صفتی وهیچ جنسی وهیچ جهتی چه خارجی وچه ذهنی وچه وهمی به هم نرسد که غیر او بوده،همه اوست واوست همه

ای سید! هرچه در ادراک می درآید،اوست وهر چه در ادراک نمی درآید اوست.آنچه را وجود گویند ظهور اوست وآنچه او را عدم گویند بطون اوست ، اول اوست،آخر اوست،باطن اوست،ظاهر اوست،مطلق اوست،مقید اوست،کلی اوست،جزئی اوست،منزه اوست،مشبه اوست.

ای سید! باآنکه همه اوست،از همه پاک است.این اطلاق او نسبتی دیگر است.غیر آن اطلاق که او همه است یا عین همه.در این اطلاق هیچ کشفی وعقلی وفهمی نرسد، "ویحذرکم الله نفسه " اینجاست.

ای سید! شهود او در مراتب ظهور اوست وگاهی از مراتب بیرون بود واین شهود کاالبرق الخاطف باشد ودوام او مستحیل است،وحصول او وعدم او مقتضای جامعیت انسانی است که مظهر اسم "الله" است.

ای سید! عارف را بالاترار این مقامی نیست ودر این مقام فنای کلی وانعدام صرف است واین از اقسام کلیه قیامت است.

ای سید! این معارف دراین مقام به تقریب نوشته شد.آنچه سالک را ضروری است،همان فکر وحدت است که دربالا نوشته شد.باید که شب وروز دراین سعی باشد که کثرت موهومه که به عنوان غیریت درنظر می درآید،از نظرساقط شده ومرآت وحدت شود وسالک جز یکی نبیند وجزیکی نخواند وجزیکی نداند.

ای سید! طریق دیگر این است که "لا اله" یعنی:این همه چیزها که مشهودند نیستند،به این معنا که گمند دروحدت ذات ومستهلکند در وی."الا الله" یعنی وحدت ذات به صورت این چیزها ظاهراست ودر نظرها مشهود.پس اشیاء باطنند واو ظاهر است در اشیاء.پس او هم ظاهراشیاء باشد،هم باطن اشیاء وجز ظاهر وباطن چیز دیگر نیست.پس اشیاء اشیاء نباشد بلکه حق باشد ونام اشیاء بر اشیاء اعتباری بود که این نیز عین حق است.

ای سید! طریق مراقبه از کلمات سابقه به وجوه مختلفه می توان فهمید.مراقبه عبارت ازملاحظه معنای وحدت است.به هرچه که توان کرد.اگر ملاحظه الفاظ وتخیل آنها واسطه تعقل معانی گردد آن را ذکر گویند،الفاظ هرچه بود خواه"لااله الا الله" خواه "الله" تنها،واگر بی تخیل الفاظ تعقل معانی کند،مراقبه وتوجه بود و وجوه او بسیار است چنانچه از کتب بزرگان معلوم توان کرد،ومقصود آن است که معنای وحدت در دل قرار گیرد،و ذکر لفظ "الله"چنان است که به حقیقت قلبیه به توسط تصور مضغه صنوبریه متوجه گشته،از این حیثیت که این حقیقت مظهر حق است تخیل لفظ الله بکند وبر وی اطلاق نماید.

ای سید! اگر به خود متوجه شوی وتوانی این وجه را درست گردانی،کار به آسانی صورت می گیرد.

ای سید! بدن تو صورت و مظهر روح توست وغیر از او نیست واین هردو صورت جسمی و روحی موهومند.چون لفظ "الله" به خیال گویی وبه آن حقیقت که به صورت این دو موهوم ظاهر است متوجه گردی ودانی که من همانم،امید است که شهود شهادت وحدت در کثرت میسر شود،وهر چه درنظر تو آید،باید بدانی که صورتی دارد وروحی دارد وحقیقتی دارد،چه صورت،ملک وناسوت اوست و روح او ملکوت اوست وحقیقت او جبروت ولاهوت اوست که عبارت از ذات وصفات حق است،یعنی وجه خاص به آن شی ء که عین حقیقت مطلقه است.

ای سید! جبروت صفات است ولاهوت ذات است وصفات غیر ذات نیست.آری! در کشف وشهود مغایرتی اعتباری روی می دهد وآن در مقام حصول تجلیات صفات ذاتیه است،وتا اینجا ذات وصفات را دریک مرتبه اعتبار کردیم به جهت عینیت.

ای سید! عالم علم حق است که به تجلی ذات که "الف" اشارت به اوست ظهور نموده وعلم عین ذات است.

ای سید! حقیقت مطلقه ظهورات بی نهایت دارد اما کلیات او پنج است:ظهور اول ظهور علم اجمالی است،ظهور دوم ظهور علم تفضیلی است،ظهور سوم ظهور صور روحانیه است،ظهور چهارم ظهور صور مثالیه است،ظهور پنجم ظهور صور جسمانیه است واگر ظهور انسانیه را جدا بگیری ظهورات کلیه شش بود.این ظهورات را تنزلات خمسهویا ستهگویند وحضراتنیز گویند.

ای سید! انسان جامع همه ظهورات است وبیان این جامعیت به وجوه کثیره می توان کرد.

ای سید! باید بدانی که حقیقت انسانی در همه مراتب به صورتی که مناسب آن مرتبه باشد ظهوری دارد.همه حقایق،صور آن حقیقت است واین به مرتبه مقدم است برهمه حقایق،اگر چه به ظهور پایان ازهمه افتاده است

ای سید! اول سوره فاتحه که اول قرآن مجید است "الحمد لله" واقع شده ومعنای آن این است که جنس حامدیت ومحمودیت مخصوص اوست.به هر حال وبه هرصفت وبه هرجا وبه هرصورت غیر اوحامد ومحمودی نیست.

ای سید! اول سوره بقره "الم" واقع شده.الف اشارت است به احدیت که الف اول اوست ولام اشارت است به علم که لام وسط اوست ومیم اشاره است به عالم که میم آخر اوست.یعنی احدیت صورت علم گرفت وعلم صورت عالم.

ای سید! آنچه تو را ضروری است تعقل معنای وحدت است وپیوسته در آن مراقب بودن وبه تفضیل این معارف وارسیدن.دراول امر هیچ در کار نیست.چون به عنایت الهی وحدت در دل نشیند وخیال دوئی مرتفع گردد،تو را صفائی رو خواهد داد که همه علوم وحقایق بر تو مکشوف خواهد شدو خفیه ای نخواهد ماند.تا کثرت از نظر نرفته وتا توهم دویی باقی است،علوم صحیحه مشکل است که روی نماید.

ای سید! چند روزی ریاضتی بر خود باید گرفت وانفاس را مصروف این اندیشه باید ساخت تا خیال باطل از میان به در رود وخیال حق به جای آن نشیند.

[=trebuchet ms]ای سید! تا این خیال در تو قرار نگرفته وباطن تو را فرا نگرفته،به هیچ چیز متوجه نباید شدو چون این خیال در تو قرار گرفت وتفرقه ودویی برطرف شد،هیچ چیز تو را مزاحم نمی تواند شد،چه نکته موهوم وباطل وجود حق تو را مزاحم نشود.

ای سید! نسبت حق به عالم چون نسبت آب است به برف،بلکه نزدیک تر ازآن باید دانست،و یاچون نسبت طلا به زیورها که ازآن درست می نمایند،ویا چون نسبت گل به ظروفی که ازآن ساخته شود واینها همه یکی است.

ای سید! رابطه میان عالم وحق هم "من" است،چه عالم از او ناشی است وبا وی است،وهم کلمه "الی" است،چه عالم به سوی او راجع است واین صدور ورجوع هم در ازل است وهم در ابد،وهم در جمیع اوقات زمانی،چه در هر آن عالم به حقیقت رود واز حقیقت برآید چون موج از دریا، وهم کلمه " فی" است،چه عالم در حق است وحق در عالم،که به وجهی آن مظهر است وبه وجهی این مظهر است،وهم کلمه "مع " است،چه معیت ذاتی وصفانی وفعلی بی شبهه متحقق است و هم کلمه "هو" است،چه عالم عین حق است وحق عین عالم، وهم کلمه " لیس" است،چه به وجهی عالم عالم است وحق حق،نه عالم حق است ونه حق عالم است.

ای سید! حق به وجهی از همه روابط منزه است ومیان عالم وحق رابطه نیست،این اعتبار را "لا تعین" خوانند.

ای سید! هر که حق را به این وجه بشناسد،حق را به وجهی ممکن شناخته باشد.

ای سید! اول سالک را به اسم "ظاهر" متوجه باید شد وبه یقین باید دانست که او پیداست به همه صورت ومعانی،وهیچ صورتی وهیچ معنایی نیست که جز او بود.این معنا را مکرر نوشته ام،به جهت تاکید باز می نویسم ومقصود این است که فکر وحدت را لازم خود باید داشت وخود را دراین فکر گم می باید کرد.چون در این فکر استغراق حاصل شود،از اسم "باطن" نیز بهره مندی خواهد یافت.

ای سید! اگر سالها به عبادت وطاعت واذکار اشتغال نمایی و از وحدت غافل باشی،از وصل محرومی،اگر چه احوال وکیفیات غریبه روی نماید وانوار وواقعات جلوه گر گردد.

ای سید! حالی را که آن را وصل توهم کنی وثمره آن حال علم وحدت نباشد،به حقیقت آن وصل نیست.آنچه ظاهر گشته مرتبه ای است از مراتب ظهور،نه مقصود حقیقی که مطلق است وظاهر در همه وعین همه،تا چیزی ظاهر شود وبه وجهی از وجوه با شیئی از اشیاء مغایرت دارد آن منزل ومقصود نیست.

ای سید! هر گاه حقیقت این چنین باشد،از اول تو را مراقبه مطلق ضروری است تا مسافتی نماند.

ای سید! تفرقه وجدائی تا زمانی است که همه را یکی نمی دانی ونمی بینی.چون همه را یکی دانستی ودیدی،از تفرقه ودویی خلاص شدی و وصل میسر شد.

ای سید! میان تو ومقصود راهی نیست که او را جدا از خود وغیر از خود می دانی.چون دانستی که تو نیستی،اوست وبس،راه نماند.جمعیت وآزادی ومعرفت نفس ومعرفت حق وغنای مطلق ووصل وکمال قرب اینجا حاصل شد وکار تمام گشت.

ای سید! چون به این مقام رسیدی که خود را ندیدی واو را دیدی،آلودگی دنیا وآخرت در حق تو یکی شد وفنا وبقا وخیر وشر و وجود وعدم وکفر واسلام وموت و حیات وطاعت ومعصیت عقب ماند.بساط مکان وزمان درنوردیده شد.

ای سید! چون تو نماندی، هیچ چیز نماندکه همه چیزها به تو واندیشه تو وابسته است.

ای سید! بدان که همه چیز در توست وهیچ چیز بیرون از تو وجودی ندارد وچون خود را از همه چیز خالی کردی،هیچ چیز نماند.

ای سید! تو را وجود جز در حق نیست همه چیزها در تو موجودند.چون خود را به حق بردی،در آن دریای بیکران خود را انداختی یعنی به این صفت،آنجا همه چیزها با تو درآن دریا گم شد.

ای سید ! اگر نیک دریابی انانیت که از تو سر می زند از تو نیست و تو آن جسم و روح نیستی در تمام عالم نیز یک انا گوست که انانیت او در همه جا ظاهر و جلوه گر است.

ای سید! علامت وصول به حقیقت مطلقه آن است که انانیت که از تو سر می زند از همه چیزها آن توانی گفت.اینجا معلوم می شود که حجاب جز تعین انانیت نیست.

ای سید! همان یک ذات است که ذاتها شد وهمان ذات است که اول علم شده ودیگر بار به صورت علمهای جهان شده،وهمان ذات است که از قدرت خود قدرتهاست وهمان ذات است که از ارادت خود ارادتهاست وهمان ذات است که به سمع خود سمعهاست وبه بصر خود بصرهاست وبه حیات خود حیاتهاست وبه فعل خود فعلهاست وبه کلام خود کلامهاست وعلی هذا القیاس،وهمان ذات است که به هستی خود هستیهاست.

ای سید! هرچه به عالم ظهور آمده،در ذات پوشیده.بعد از آن ذات به صورت او در علم خود اولاً،درعین خود ثانیاً جلوه فرموده،ذات رنگ او گرفت و او رنگ ذات،وآنچه پوشیده بود در ذات بالقطع عین ذات بود که غیر شی ء در شی ء نبود.پس آن ذات خود ،به خود معاملت کرده وعاشقی ورزیده وبندگی وخداوندی در میان آورده وکارخانه ازلی وابدی برپا کرده.

ای سید! تو خود را خیال کن که هنوز آنجائی که بودی در ازل ،تا آزاد شوی ودیگر روی تفرقه وغم وبلا نبینی.

ای سید! روح تو اوست که به او زنده ای ودل تو اوست که به او دانائی،وبصر تو اوست که به او بینایی،وسمع تو اوست که به او می شنوی،ودست تو اوست که به او می گیری وپای تو اوست که به او میروی.

[=trebuchet ms]ای سید! هر جزء وعضو تو از اجزاء واعضای ظاهر وباطن تو اوست که به او می تویی.

ای سید! اویی وتویی منی،هر سه صفت اوست ودیگری درمیان نیست.

ای سید! توحید صفت واحد است،نه من وتو.تا من وتو باقی است،اشتراک است نه توحید.

ای سید! چون تو رفتی فناست وچون او در میان آمد بقاست.

ای سید! سلوک سعی توست در رفع اثنینیت وجذبه رفتن توست به وحدت.

ای سید! سلوک و جذبه وبقا اسم ولایت متحقق است.

ای سید! با همه اشیاء نیازمندی کن که عین مطلوب تواند،وبا دشمن دوستی ورز که نیز عین مقصور توست.

ای سید! با خود نیز بانظر محبت ناظر باش که تو نیز عین محبوبی.

ای سید! اینها در سلوک ضروری است.

ای سید! بد ونیک را در دریای وحدت انداز تا آشنای حقیقت شوی.

ای سید! سخن وحدت را اگر بسیار گوییم اندک است واگر اندک گوییم بسیار است.بدایت این معرفت درنهایت مندرج است ونهایت او دربدایت.تا چند گویم وتا چند نویسم؟ نه من می گویم ونه من می نویسم.حقیقت خود، به خود در گفتگوست.

ای سید! چون به خواب روی، نیت کن که به عالم بطون می روم ورجوع به حقیقت خود می کنم.چون بیدار شوی بدان که به عالم ظهور آمده ای واز بطون به ظهور تنزل نمودی،وباید که در هر سحر برخیزی واستغفار کنی وبگویی که ای حقیقت من! مرا به خود کش ومرا از خود مپوش،ونماز وتهجد کنی وسوره "یس" اگر یاد داشته باشی در نماز یا بعد از نماز بخوانی که مختار خواجه بنای دین ودنیای ماست.بعد از آن به فکر وحدت مشغول باشی تا نماز صبح برسد وچون از نماز صبح فارغ شوی،تا برآمدن آفتاب خواهی نخواهی مستقبل القبله به مراقبه وحدت باشی.چون آفتاب طلوع کند چهار رکعت نماز به دو سلام گذارده شود وسوره "یس" یک بار بخوانی واگر در چهار رکعت توانی خواند بهتر است.همچنین بعد از هرنماز سوره "یس" یک بار بخوان که فواید بسیار دارد اما در وقت طلوع فجر قرآن مجید فکر وحدت است.

ای سید! بدان که خود عبادت خود کند وخود کلام خود می خواند الا عند الضروره وبگو که ای حقیقت من! مرا به خود بکش ومرا ازمن مپوش واز دویی برآر.

ای سید! سالک را هم آداب درطریقت ضروری است وتفضیل آن آداب در این رساله گنجایش ندارد،اما از اختیار اختصاری ضرور است که گفته شود.اما آنچه طالب را توان نوشت این است که خواب کمتر کند،چون ضرور شود وغالب آید،به آن اندیشه که گفتیم خواب کند وطعام وشراب باید که اندک باشد،بخورد در شبانه روزی یکبار واگر صائم بود بهتر است وباید که از پریشانی لقمه احتراز کند که از اسباب دوئی وبیگانگی و وهم باطل است وهر چه درشرع منع است وهر چه در طریقت بد است همه اینچنین است.این قاعده رانیکو یاد دار که ضروری است.

ای سید! باید سخن کمتر کنی ودر خلوتها وصحراها تنها مراقبه .ملاحظه وحدت می کرده باشی.

ای سید! سخن بسیار کردن دل را درجنبش آرد وتفرقه باز دهد واز کسب وحدت ویگانگی غافل سازد.جز به ضرورت حرف مزن وهرچه گویی مختصر گوی واندیشه وحدت را یک لمحه از خود جدا مکن.چون درمجالس بنشینی،بیشتر مقید مشو،مبادا غفلتی واقع شود وسعی کن تا آن کثرت مرآت وحدت شود ومقوی گردد.

ای سید! در اخفای این اندیشه خود را به تنها حسب الامکان سعی باید کرد واین کلمات را به همه کس نباید نمود مگر با مخصوصان خود.

ای سید! به اولاد وغلام وبیگانه وآشنا ودشمن ودوست،آشنایی به وحدت باید کرد وهمه را به نظر اخلاص وبه چشم حقیقت بین باید دید.

ای سید! نزاع وجدال مطلق از میان بردار وانکار را بالکلیه از میان بردار تا وحدت ظهور نماید وبسیار سعی باید کرد تاخشم وغضب سخت ظهور نکند.لب ودرون چه گنجایش دارد؟ همه معذور باید داشت،چه درون خانه چه بیرون خانه وبافرزندان .متعلقان وبیگانگان مثل آب حیات باید بود واگر کسی باتو بدی کند زنهار ازآن دل بد نکنی ونرنجی واورا از خود خوش ورضا داری ومکافات بدی به نیکویی کنی،این کلی است و درطریقت تنها نشستن وتنها بودن دخل تمام در جمعیت دارد.

ای سید! حال طالب از دو حال بیرون نیست:یا از تعلقات ظاهر دارد ویا نه.اگر ندارد،معامله آن آسان است،او را باید که از همه قطع کرده ودر خلوت یا درصحرا نشیند وبه حقیقت خود متوجه شود تا زمانی که حقیقت متجلی شود ووهم دویی برخیزد،آن زمان به هر روش که باشد گنجایش دارد،واگر تعلقات ظاهر دارد وحقوق شرعی را متوجه است،باید که به قدر ضرورت به آن پردازد اما باید که اجتناب تمام کند که خلاف شریعت وطریقت واقع نشود واز ملاحظه وحدت که حقیقت است بالکلیه غافل نشود،و می باید که شبها در این کار بسیار بکوشد ورقبه وحدت باشد وروز را هم چند ساعت برای این کار معین کند و روز به روز می افزوده باشد تا آنکه این معنا غلبه کند و ازهمه وارهاند.

ای سید! وقتی که معنای وحدت غالب آید ولطف الهی ظهور نماید،همه حقوق از تو ادا خواهد شد وتو را باهیچ کس وهیچ چیز کاری نخواهد بود.خداوند وکیل تو خواهد شد وبه جای تو او خواهد بود وتو درمیان نه ای.

ای سید! صحبت دنیا واهل دنیا در طریق سلوک مضر است،اما کسی که گرفتار است ونمی توان ازآن قطع کردن،به ضرورت احتناب تمام باید کرد که چیزی واقع نشود که با شریعت یا طریقت جنگ داشته باشد.اگر تقصیر رود،باید که رجوع نموده،تدارک نماید وملاحظه وحدت هرگز از دست نباید داد.

ای سید! در لباس تکلف نباید کرد واز فقر با خود چیزی باید داشت.

ای سید! همیشه حاضر دل باید بود واز گذشته وآینده یاد نباید کرد،وملاحظه وحدت هرگز از دست نباید داد.

ای سید! بدان که هیچ مرگی بدتر از غفلت وحدت نیست وهیچ عذابی بدتر وسخت تر از عذاب دوری از حقیقت خود نه. از این مرگ واز این عذاب ترسان بوده،متوجه وحدت باید بود ویقین باید دانست که همه یکی است وغیر از یکی موجود نیست.هرقدر که این اندیشه غالب است،سعادت در اوست.چون از وهم دویی برآید،قیامت بر او واقع شود ودر جنت شهود تا ابد الآبدین آسوده.

ای سید! این چنین دولت هرگاه در دنیا میسر شدنی است،چون است که درآن سعی نمی کنی وغافل می باشی؟

ای سید! قیامت برهمه چیز وهمه کس آمدنی است وآن رجوع همه است به وحدت،اما بعد از آنکه ظهور کل واقع شود،اگر چه همه از اصل خود برآمده باشند،لذنی که می باید،همه را روی ندهد مگر برآنها که اینجا قیامت برآنها گذشته باشد.پس باید که سعی کنی که آن معنا که موعود است تو را اینجا روی نماید تا آسودگی حاصل شود ولذتی که می باید دست دهد.

ای سید! مقصود همین است که وهم دویی برخیزد وتو نمانی واو بماند وبس.همه انبیا واولیا بر این اتفاق کرده اند ودر کتب الهیه وحدیث وکلمات اولیا دلایل این بسیار است،وعظمای هر فرقه به وحدت قائلند وهمه به یک زبان به این رفته اند که غیرحق موجودی نیست،عالم صورت اوست وظهور اوست وبس.به خاطر هست که شواهد این مطالب درکتاب علی حده نوشته شود واز دلایل عقلیه استنباط او کرده،نیز پاره ای آورده شود ان شاء الله سبحانه.

ای سید! امروز که آخر الزمان است ونزدیک رسیده که آفتاب حقیقت از مغرب خلقیت طلوع نماید،از آنجا که پیش از طلوع آفتاب،انوار وآثار ظاهر می شودواسرار توحید از زبان خاص وعام به اختیار وبی اختیار فهمیده ونافهمیده سر می زند،طالب را باید که خود را جمع ساخته،خود را از خود نپوشد تا حقیقت وحدت کما ینبغی بر وی جلوه گر شود وبه گفتگوی زباین اکتفا نشود.


[=trebuchet ms]الله مطلق و محمد(ص) بر حق،والحمدلله اولاً وآخراً وظاهراً وباطناً وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین الاخیار الابرار الانجاب،
[=trebuchet ms]تمت الکتاب بعون الملک الوهاب.

[=trebuchet ms]

[=trebuchet ms]ادامه جلسات شرح نوشتاری معرفت نفس

[=trebuchet ms]
جلسه 161

جسم محل همه عوارض است . بر اساس ادراکات انسانی ، مادی را از مجرد تمیزمی دهیم . ادراکاتی که از حواس غیر ظاهری ادراک می شود موجودات غیر مادی هستند. * حس ظاهری جوهر یاب نداریم. صورت نوعیه یعنی این جسم نوع خاصی از ماده است و لذا تمایز اجسام بر صورت نوعیه آنهاست و جسم محض نداریم .

[=trebuchet ms]جلسه 162
[=trebuchet ms]صورت انسان از نفس ناطقه اوست . بدن ما براساس آن عالمی که هستیم اقتضا خاص خودش را دارد . * نفس ما با صورت علمیه به کمال می رسد ./ رابطه بین چوب و صندلی : چوب که ماده اول است قابلیت این را دارد که در غایت به صندلی تبدیل گردد ؛ علت فاعلی که همان نجار است باید چوب را طی مراحلی به صندلی تبدیل کند ؛ علت غایی صندلی شدن است .

[=trebuchet ms]جلسه 163
[=trebuchet ms]عالم طبیعت رحم است که تمام فیوضات عالم آنسو از این رحم پرورانده می شود .* بزرگترین صله رحم تفکر در نظام هستی است . *انسان علت غایی عالم است . عالم ناموس خداست و لذا فحش دادن به موجودی نیز باعث قطع رحم می گردد ./ هر کس بخواهد اسرار تشریعیات را بفهمد باید در مقام لایق فی قرار گیرد ./ در تخم مرغ، مرغ بالقوه است و قوه در مقابل ضعف نیست !

[=trebuchet ms]جلسه 164
[=trebuchet ms]هر لفظی در هر علمی یک معنی خاص دارد ونباید یک معنی را به آن لفظ خاص نسبت داد ! مانند اصطلاح عرض در قرآن که لفظ قرآن با لفظ هیئت متفاوت است .صوفی کلمه عربی است و ریشه یونانی فیلاسوف دارد که به معنی دوستدار علم است نه به معنی پشم ! / ماده جای پذیرش مجرد نیست هر چند تاثیراتی به جای می گذارد .جسم یعنی حرکت تجسمی نه تجردی . کسی که به سره حرکت جوهری دست یابد به توحید صمدی قرآنی می رسد . *نقد کردن هنر نیست ؛ آنکه با جان کندن و تفکر به علمی می رسد آن ارزش دارد .

[=trebuchet ms]جلسه 165
[=trebuchet ms]اگر مقاله یا نوشته ای را به جامعه علمی عرضه کردید حتما نام نویسنده را بیاورید ./خلقت را می توان از عدم تصور کرد چون در زمان خلقت این بافت و ریخت نبود اما نه اینکه عالم از نیستی ساخته شده!پدر فلسفه عدد یک، عدد نیست اما عدد ساز است ولی در ریاضی یک عدد است .

[=trebuchet ms]جلسه 166
[=trebuchet ms]بعضی ها گفتند که اصول اذلیه موادی بودند که عالم با جمع شدن آنها تشکیل شد و به تصادف این عالم ساخته شد و چطور این ذرات به ظاهر بی شعور تشکیل یک جسم نامتناهی متحرک با نظم را داده اند.


[=trebuchet ms]جلسه 167
[=trebuchet ms]هیچگاه عرض جوهر ساز نیست که اگر باشد انقلاب در ذات رخ می دهد . *خداوند هیچ وجودی را بوجود نیاورده بلکه خلق کرده است . / اتم کلمه ایست که اولین بار توسط ذیمقراتیص مطرح گردید ومی گفت هر موجودی از اتم ها ساخته شده اند و این اتم ها قابل شکست هستند


[=trebuchet ms]جلسه 168
[=trebuchet ms]ادریس یا هرنس (یونانی) را اباالحکما گویند .ستاره هایی که با سرعت حرکت می کنند ستاره های سیار و آنهایی که کند حرکت می کنند ستاره های ثابت گویند.


[=trebuchet ms]جلسه 169
[=trebuchet ms]در سال های پیش به آقا پیشنهاد کردند که 10 الی20 دقیقه برنامه تلویزیونی داشته باشند که مردم استفاده کنند . آقا به آنها گفت به من 50 طلبه با استعداد بدهید و مخارج شان را تامین کنید من در چند سال آینده 50 عالم در مطلق علوم به شما تحویل می دهم و هنوز که هنوزه نیامدند وبا این درد باید چه کرد !


[=trebuchet ms]جلسه 170
[=trebuchet ms]دامنه فرض را می توان از محالات هم گرفت ؛ مانند برهان خلف که هم درقرآن ، ریاضیات و هم در منطق مطرح می گردد. علوم قریبه قبلا در خوزه ها تدریس می شد و هر کس برای طی مسیر علمی اش آن را میخواند اما الان با نام علوم غریبه نام گرفته است ! آقا کتابی با نام رموز کنوز دارند که در همین موضوع است .

[=trebuchet ms]جلسه 171
مثبتین جزء معتقند که جزء قابل تقسیم نیست.


جلسه 172
در حال حاضر می گویند آب از 2 عنصر هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده در قدیم می گفتند آب از تجمع 20 مثلث تشکیل شده است . مثلا هوا 8 مثلث ، آتش4 و همینطور و می گفتند مثلث قابل تجزیه نیست.

*علم ریاضیات ذهن را صاف بار می آورد ./ چرا ما باید با تعطیلی خوشحال شویم این چه طبعی است؟!چرا باید برای امتحان درس بخوانیم با این روش علم غروب خواهد کرد ؟!


جلسه 173
هر 15 درجه فلکی را 1 ساعت گویند چون 360 /15 = 24 ساعت .انتزاع ساعت از حرکت است وبه عالم ماده عالم حرکت می گویند .


جلسه 174
فاعل در مواردی هدف اش برای خودش است و در مواردی نیز هدف آن برای فعل ؛ مانند حق متعال . یک عمل می تواند هزاران هدف داشته باشد .چون نمی دانیم نباید قائل به اتفاق شویم .


جلسه175
هنوز هیچ علمی نتوانسته چگونگی خلقت اشیا را بیان کند ، مثلا چرا خاک باید اینطوری باشد! مثلا چرا باید الکترون با فاصله ای مشخص به دورهسته بچرخد ؟!

[=trebuchet ms]جلسه 176
[=trebuchet ms]قرآن معاد را برای ما پیاده می کند نه بر زمین و خورشید و دیگر موجودات .اسما الله الظاهر هیچگاه تعطیلی ندارد. معاد تجلی وجود است و وجود مبدا و پایان ندارد بلکه برای خلقت میتوان مبدا درست کرد.امیر خسرو دهلوی فرمود :

[=trebuchet ms] تو پنداری جهانی غیر از این نیست زمین و آسمانی غیر از این نیست [=trebuchet ms]چو آن کرمی که در گندم نهان است زمین و آسمان وی همان است [=trebuchet ms]شنیدستم که هر کوکب جهانی است جداگانه زمین و آسمانی است


[=trebuchet ms]جلسه 177
[=trebuchet ms]عالم ماورا اشکال ندارد ؛ قوه خیال کارش این است که بر اساس این نشئه شکل حقایق را بسازد. یکی از بهترین راه ها برای خودسازی روزه است اما نباید طوری باشد که مزاحمتی برای اهل منزل ایجاد شود.


[=trebuchet ms]جلسه 178
[=trebuchet ms]مادی یون قائل هستند که هر جا موجودی هست باید محسوس باشد وگرنه وجود ندارد اما می دانیم که حس ظاهری ملاک نیست . چرا دین برای دیگر موجودات نیست ؛ به دلیل وجود قابلیت انسان برای بالا رفتن .


[=trebuchet ms]جلسه 179
[=trebuchet ms]مادییون مطلقا مغز را به عنوان قوه تفکر می دانند اما فلاسفه مغزو قوای حسی را به عنوان آلتی برای درک طبیعت میدانند . ارتباط نفس با ماورا طبیعت رابطه مستقیم دارد اما با نشئه طبیعت رابطه غیر مستقیم است . چطور می شود فردی از آینده خبر می دهد و دقیقا همان اتفاق می افتد آیا مغز این پیش بینی را کرده بود و یا آنهایی که با ارواح در ارتباط اند و علم می گیرند از مغزشان استفاده می کنند!


[=trebuchet ms]جلسه 180
[=trebuchet ms]تعبد در شرع با برهان و قاعده است و تعصبی نباید نسبت به قرآن داشته باشیم چه اینکه اگر حرفی بالاتر از قرآن یافتیم باید قبولش کنیم . اگر کسی برای دولت می رود و جز خدمت و رضای خدا چیزی نبیند جامعه الهی است وگرنه اعمال آن دولت و مردم مادی است و یک لقمه حرام نمی گذارد انسان شویم!

[=trebuchet ms]جلسه 181
[=trebuchet ms]قوه خیال مستقیما نمی تواند با خارج ارتباط برقرار کند بلکه بوسیله حواس 5گانه صورت می گیرد .خیالی که مطابق با خارج نباشد این خیال باطل است و این خیال نفس را کج بار می آورد .


[=trebuchet ms]جلسه 182
[=trebuchet ms]بالقوه یعنی شی که استعداد فعلی را داشته باشد مثلا تخم مرغ ، مرغ بالقوه است و اگر تخم مرغ ، مرغ شود مرغ بالفعل است .هر موجودی براساس خودش بالقوه و بالفعل مخصوص به خودش را دارد . مثلا مااگر مطلبی را ندانیم برای آن مطلب بالقوه دانا ییم اما با حرکت به سوی آن و رسیدن به آن بالفعل می شویم .فکر خستگی می آورد اما علم برای نفس خستگی آور نیست


[=trebuchet ms]جلسه 183
[=trebuchet ms]فکرحرکت است اما علم نیست . بر اساس اتحاد عاقل و معقول در هر لحظه هرآنچه میگیری همان هستی وپایان عمر یک مجموعه از یافته های خودت هستی و لذا شرع مقدس آمده. / صورت علمیه قوه ندارد که اگر داشته باشد نیاز به تغییر در آن است که اینطور نیست ./ فرزندان آئینه پدر و مادراند و رفتارتان را باید بپایید .


[=trebuchet ms]جلسه 184
[=trebuchet ms]یس که ی اشاره است و س انسان کامل است. / باطل برای مدتی جولان می دهد و بعد خاموش می شود اما حق ثابت است و همیشگی . آیا صورت علمیه مادی است و جایی در مغز است ؟!


[=trebuchet ms]جلسه 185
[=trebuchet ms]برهان نتیجه منطق است و نتیجه برهان یقین و حق است . * مغز علت موده برای یاری دادن نفس برای گرفتن علم است . کسی که از حدودات خداوند فراتر رود باید حد بخورد تا مودب بار بیاید. اگر کسی قابلیت بالا رفتن را داشته باشد و به دلیلی از این نشئه رفته باشد در آن نشئه نیزراه تکامل نیز باز است.

[=trebuchet ms]جلسه 186
[=trebuchet ms]مجرد یعنی موجودی که از ماده و احکام ماده عاری باشد و از خودش جدا نباشد و از غیر خودش جدا باشد. زمانی وحدت عددی است که پای جسم به میان آید./خیال منتشر : تصور مفهوم را می فهمیم مثلا تا می گوییم آب یاد دریا می افتیم و .. و تصاویر در قوه خیال منتشر می شود.



[=trebuchet ms]جلسه 187
[=trebuchet ms]فقه مقدمه تهذیب نفس است و اخلاق مقدمه حکمت است. * امتحان خدا برای پخته شدن ماست نه برای آزمایش خوب یا بد بودن ما . / ظاهر از باطن بی خبر می شود اما عکس آن درست نیست .



[=trebuchet ms]جلسه 188
[=trebuchet ms]انسان در مقام تعقل بالاتر از جن است وائمه ما ، ائمه آنها نیز هستند.فعل عقلانی آن است که نفس وقتی به کمال عقلی می رسد برای کار او بدون نیاز به آلات مادی وطبیعی کار انجام شود مانند کندن در خیبر بدون مس کردن آن !



[=trebuchet ms]جلسه 189
[=trebuchet ms]ظرف مفهوم در نفس ماست و مفهوم مجرد است . / کسی که در حال تدریس کردن است در کنارش کتاب هم می نویسد معمولا کتاب سنگینی می نویسد



[=trebuchet ms]جلسه 190
[=trebuchet ms]در منطق وقتی لفظ کلی آورده می شود آن مفهوم بین چندین شی مشترک است اما جزئی در یک شی مشترک است . طبیعت شی آن است که به مفهوم و دلیل آن شی کاری نداشته باشیم . کلی طبیعی آن است که صرفا به دلیل آن شی کار داشته باشیم مثلا یکی کلی طبیعی آب داریم اما نمونه هایی از آب در طبیعت متعدد است .

[=trebuchet ms]جلسه 191
[=trebuchet ms]آیا کلی طبیعی در خارج موجودات است یا عین آن شی است ؟ آیا یک کلی طبیعی داریم و بقیه از آن مشتق می شوند ؟ شهری و دهاتی قرآن منظور آن است که آن محلی که انسان الهی نباشد دهات است


جلسه 192
[=trebuchet ms]*متصف به اضداد : موجودات مادی نمی توانند تناقض بپذیرند اما موجودات مجرد تناقض پذیرند مثلا خداوند هم مضل است و هم هادی ! طهارت ذاتی شی است و ناپاکی عرض است.


[=trebuchet ms]جلسه 193
[=trebuchet ms]مشخصات و عوارض انسان دخالت در ذات و ماهیت انسان ندارند./ مباحث منطقی باعث تمایز دادن موجودات می شود اما در هویت اشیا راه ندارد بلکه فلسفه موضوع هویت اشیا است.


[=trebuchet ms]جلسه 194
[=trebuchet ms]آنکه نفس کلی دارد کار را بدون آلات و ادوات انجام می دهد و تا اراده کند میشود. اما نفس ما جزئی است و برای انجام کار باید تلاش کنیم. تمام علوم به جز فلسفه جزئی است.


[=trebuchet ms]جلسه 195
[=trebuchet ms]طبع شعر را دیگری به ما نمی آموزد بلکه همه دارند اما باید کند تا رسید و انس گرفتن با دیوان اشعار و یا حفظ کردن شعر محرک است ./ منطق علم فطری بشر است و همه آن را می دانند .

[=trebuchet ms]جلسه 196
[=trebuchet ms]اگر مفهومی را در ذهن فرض کنیم به آن کلی منطقی است. ادراک بر 3 قسم است : 1- ادراک حسی 2-ادراک خیالی 3- ادراک عقلی . وهم جدای از خیال نیست . حیوانات تا سر حد وهم می رسند اما به عقل نمی رسند چون قوه عقل ندارند . ادراک عقل به2گونه است : 1- ادراک جزئی که همان وهم هست مثلا من می روم او این را خورد و .. 2- ادراک کلی که به آن عقل گویند .


جلسه 197
[=trebuchet ms]پیامبر می فرماید : خواب ، برادر مرگ است . خواب را باید فهمید .سر آن چیست ؟ قوه خیال گرفته های قوای 5گانه را در خواب و یا در تمثل انشاع می دهد . معمولا بچه ها در موطن خیال به سر می برند


جلسه 198
[=trebuchet ms]قوه خیال گرفته های قوه عقل را نیز به تصویر می کشد معمولا به صورت عبارت یا شنیدنی . این به معنی آن نیست که هر ه در خواب شنیدیم ادراکات عقلی است ! قوه عاقله آنسویی محض است اما قوای 5 گانه اینسویی محض اند اما خیال برزخ این دو است و به هر طرف رو کنیم خیال به آن طرف کشیده می شود .نفس می تواند به جایی برسد که تخیلات را در خارج انشاع کند.


[=trebuchet ms]پایان جلد اول شرح دروس معرفت نفس

[=trebuchet ms]نکات و لطائف علمی و درسی از استاد نیکنام عربشاهی


[=trebuchet ms]1) ثبات عالم ماده در حرکت و تغیر و سیلان است.


[=trebuchet ms]2) سعادت انسان در تجرد است؛ چه اینکه همه لذات در تجرد است و عالم تجرد اقرب العوالم الی الله است.


[=trebuchet ms]3) مراد از عالم ذرّ و ألست، عالم فطرت و قابلیت و استعداد است.


[=trebuchet ms]4) چشم و گوش، دهان وجود انسان است.

[=trebuchet ms]لب ببند و چشم بند و گوش بند گر نیابی رازها بر من بخند


[=trebuchet ms]5) مراقبه و خلوت، بذر مشاهده است.


[=trebuchet ms]6) علمایی ورثۀ انبیا هستند که علومشان همچون علوم انبیا، شهودی و اشراقی باشد. العلماء ورثة الانبیاء


[=trebuchet ms]7) انسان سالم کسی است که در عقل نظری، حکیم و در عقل عملی و قوای محرّکه، شجاع و عفبف باشد.


[=trebuchet ms]8) حرکت، واسطۀ با برکتی است که علت را به معلول و معلول را به علت پیوند می دهد.


[=trebuchet ms]9) حرکت حبّی در کل نظام هستی سریان دارد.


[=trebuchet ms]10) خدای بی مظهر امکان ندارد. مظاهر در وجود و ذاتشان به خدا نیازمندند و خدا به مظاهرش در ظهور و تجلی نیازمند است یعنی مشتاق است. "کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف"

[=trebuchet ms]11) کسانی که با استاد مجرب به جایی می رسند، به کمالات عالیه و مراتب سامیه ای نایل می شوند، ولی کسانی که بی استاد به کمالاتی می رسند، گاهی لغزش دارند.


[=trebuchet ms]12) استاد، علت تامّه نیست، استاد زمینه را برای دریافت فیض فراهم می کند و پرورانندۀ حقیقی فقط خداست.


[=trebuchet ms]13) تعلیم بشری، ارائۀ طریق است و تعلیم الهی، ایصال به مطلوب است. این کجا و آن کجا؟!


[=trebuchet ms]14) کسانی که با عرفان نظری به وادی عرفان عملی وارد می شوند، موفق ترند.


[=trebuchet ms]15) کانال وجودی هر شخص، منحصر به فرد است.


[=trebuchet ms]16) نزول دفعی قرآن، قبل از بعثت بود و پیامبر از ابتدا پیامبر بود و بر دین خود بود و از چهل سالگی مامور به ابلاغ شد. کنت نبیّا و آدم بین الماء و الطین.


[=trebuchet ms]17) ذکر لسانی برای گویا کردن زبان دل است.


[=trebuchet ms]18) این تعبیر که می گویند: " انسان در بهشت یا در جهنم است" عبارت نارسا بلکه نادرستی است. و صحیح اینست که گفته شود: بهشت و جهنم در انسان است، بلکه بهشت و جهنم عین انسان است؛ چه علم و عمل گوهرند و انسان ساز. قال الله عزوجل: انه عمل غیر صالح


[=trebuchet ms]19) خدا یک اسم مستأثره دارد و آن داشتن کمالات به نحو بالذات است، ولی در موجودات دیگر، کمالات بالغیر است.


[=trebuchet ms]20) حرکت تدریجی به سوی خدا، سلوک است و حرکت سریع و بدون زمان به سوی خدا، جذیه است. حرکت تدریجی در علوم نظری، فکر است و حرکت سریع در علوم نظری، حدس است.


[=trebuchet ms]21) صاحب امر، حاکم بر زمان و ابو الزمان است.


[=trebuchet ms]22) هر جذبه و ربایشی از عالم ملکوت، متناسب با استعداد و نیاز فرد است و نمودن برای ربودن است و می نماید تا برباید.


[=trebuchet ms]23) تجرد بر سه نوع است: 1)تجرد از ماده که عالم برزخ و مثال است. 2) تجرد از آثار ماده که عالم عقول و ملایکه است. 3) تجرد از ماهیت که عالم فوق تجرد است و حد لا یقفی است. نفس ناطقه ی انسانی مقام فوق تجرد را داراست؛ چه کلّ وعاء یضیق بما جعل فیه الّا وعاء العلم فانّه یتّسع به.


[=trebuchet ms]25) کاروان نظام هستی به سوی تجرّد در حرکتند.

[=trebuchet ms]26) شاه کلید رسیدن به علم وهبی و لدنّی، حضور و مراقبت است.

[=trebuchet ms]27) نیت دو رکن دارد: حضور و اخلاص

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]28) معلول در مرتبه وجودی خودش، تجلّی علت است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]29) شیء لذیذ، سبب کمال است و کمال سبب لذت است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]30) کل موجودات دارای علم و شعور و اراده هستند لکن به قدر سعه ی وجودی خودشان؛ چون آیه از ذی الآیه و مخلوق از خالق بریده و جدا نیست.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]31) وجود و حق هر جا جلوه گر شود، با همه ی عساکر تجلی می کند یعنی به همه ی لشکر اسماء و صفاتش ظهور پیدا می کند.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]32) از انسان کامل، فعل ناقص صادر نمی شود و لذا حجّ امام حسین(علیه السلام) حج کامل بود و امام حجّ مفرده نیّت کرده بود نه اینکه حجّ تمتّع باشد و به طور ناقص، حج را رها کرده باشد.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]33) پیامبر قرآن را از مقام "هو" دریافت کرده است یعنی با واسطه ی اسماء و صفات قرآن را درافت نکرده است چرا که پیامبر اولین مخلوق و صادر اوّل است و واسطه ای بین او و خدا وجود ندارد.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]34) امّی بودن یعنی کسی که معلّم بشری ندیده است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]35) نظام هستی، یکپارچه فعلیّت محض و کمال محض است. بالقوة امر نسبی است. هر موجودی در مرتبه ی سعه ی وجودی خویش فعلیت دارد.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]36)قاعده ی عقلی تخصیص پذیر نیست و تخصیص قاعده ی عقلی نشانه ی بطلان قاعده است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]37) جریان قواعد عقلی در امور متناهی است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]38) صفات سلبی در واقع سلب السلب است و سلب السلب به وجود بر می گردد. صفت بودن صفات سلبی برای خدا، مجازی است. چون اتصاف به امور عدمی بی معناست.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]39) قوّه صرف (هیولی) فعلیتش اینست که لا فعلیة لها.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]40) عرفان تا زمانی که برهانی نشود، قابلیّت عرضه کردن را ندارد.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]41) درسی را بروید که کد و کلید بگیرید و استاد کد و کلید بدهد نه فقط توضیح عبارات و امثال این.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]42) جهنم تازیانه ای است که بشر را به سوی بهشت می راند.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]43) در تجلّی نظام هستی، تکرار وجود ندارد؛ بلکه آناً فآناً وجود بعد از وجود است.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]44) در حوزه ی نقد، بهترین نقد آن است که ناظر بر زبان اصلی باشد و محتوا را با توجه به زبان اصلی، نقد کند نه با توجه به ترجمه.

[=trebuchet ms][=trebuchet ms]45) تاریخ یعقوبی غالبا تواریخ قمری را با تاریخ شمسی تطبیق می دهد، مانند تاریخ قیام عاشوراکه بر 20یا21 مهر تطبیق می دهد.

[=trebuchet ms]46) انسان زرع و زارع و مزرعه ی خودش است. همه چیز از خود انسان است.


[=trebuchet ms]47) در قرآن مسئله ی شخصی وجود ندارد. داستانهای قرآنی، قانونی ارائه می دهد که بر تمامی زمانها، حاکم و شامل و قابل انطباق است.


[=trebuchet ms]48) شب قدر، شب چیدن میوه هایی است که در طول سال کاشته ایم.


[=trebuchet ms]49) کسب در امور خیر است و اکتساب در امور شر است. قال تعالی: لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت.


[=trebuchet ms]50) دنیا و آخرت یک حقیقت هستند، بُعد کاشتن دنیاست و بُعد حصاد و درو کردن، آخرت است. آخرت عالمی جدای از عالم دنیا نیست، بلکه آخرت باطن دنیاست. یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا و هم عن الآخرة غافلون.


[=trebuchet ms]51) وحدت صنع اقتضا می کند که هر کاری بکنی، نتیجه ی مناسب با آن را خواهی دید.
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو


[=trebuchet ms]52) هیچ معلولی آینه ی تمام نمای علت نیست بلکه به مقدار سعه ی وجودیش، علت را نشان می دهد.


[=trebuchet ms]53) عدم در سایه ی وجود، بهره ای از وجود پیدا می کند و به تبع آن وجود (وجود ذهنی)، احکامی بر عدم مترتّب می شود.


[=trebuchet ms]54) در عدم مطلق، تمایزی وجود ندارد؛ چون بطلان محض و هیچ و پوچ است. در عدم مضاف، تمایز به برکت وجودی است که مضاف الیه واقع شده است.


[=trebuchet ms]55) عالم برزخ، عالم صور و اشکال است و بریء از ماده است. عالم برزخ، مخزن صور است لذا از آن به خیال منفصل تعبیر می کنند، کما اینکه قوه ی خیال انسان، مخزن صور و اشکال است و از آنجایی که صور قوه ی خیال قائم به نفسِ انسان است از آن تعبیر به خیال متصل می کنند ولی عالم برزخ، خیال منفصل(مستقل و غیر قائم) است.


[=trebuchet ms]56) حرکت با ماده عجین است، بلکه حرکت عین ماده است.


[=trebuchet ms]57) فص پنجاه و هفتم فصوص الحکم جناب فارابی با شرح علامه حسن زاده آملی (که مسمّی به نصوص الحکم است) در باب تمثّل وافی و شافی است. فاغتنم


[=trebuchet ms]58) صد و بیست و چهار هزار پیامبر، ظهور انسان کامل در ازمنه و امکنه ی مختلف است.


[=trebuchet ms]59) اولین چیزی که از خدا صادر شده است، یکی بیش نیست. لا یصدر عن الواحد الا الواحد


[=trebuchet ms]60) چون صادر اول بر تمامی ممکنات تقدم دارد، بر ممکنات بعدی، علیّت دارد. فیض بر ممکنات از طریق صادر اول افاضه می شود. بکم فتح الله و بکم یختم


[=trebuchet ms]61) تمامی موجودات امکانی به صادر اول که همان انسان کامل است، محتاج و نیازمندند. در عالم بی نیازی بی معناست.


[=trebuchet ms]62) دنیا، ظهور رحمانیّت است و قیامت ظهور قهّاریّت حق است. لِمَنِ المُلکُ الیوم لله الواحد القهّار.

[=trebuchet ms]با تشکر از وبلاگ حجره طلبگی

[=trebuchet ms]جملاتی از مرحوم آیت الله محمد باقر حکمت نیا [=trebuchet ms](پدر)[=trebuchet ms] رضوان الله علیه[=trebuchet ms]


[=trebuchet ms]1- مشتري مردان الهي خداست.
[=trebuchet ms]2- اي مالك من، من ملك توام، قائم به توام، جز تو مرا ياري و پناهي نبود.
[=trebuchet ms]3- انسان وقتي به جنبه هاي معنوي توجه كند و بخواهد خوديت خودش را ظاهر كند اين جز ضلالت چيز ديگري نيست.
[=trebuchet ms]4- انسان ذاتاً تسليم است، نافرماني در تسليم ندارد، نافرماني در انتخاب فرمانده دارد.(فرمانده تقوا يا فرمانده فجور)
[=trebuchet ms]5- تقوا چيست؟ ايفاي حق همگان و استيفاي حق خود.
[=trebuchet ms]6- مادامي كه انديشه ما آزاد آزاد نبوده باشد و مادامي كه در ما تقوي، امانت و وفاي به عهد نبوده باشد نمي توانيم اسممان را انسان بگذاريم.
[=trebuchet ms]7- فرزندانم و نور چشمانم مرا پدر و بزرگ خود نشمارند بلكه كوچك خود بدانيد ولي بدانيد آمده ام شما را به نور دعوت كنم.
[=trebuchet ms]8- خود روز يك حقي بر گردن ما دارد، آن حق اينكه در آن معصيت نكنيم.
[=trebuchet ms]9- علم منزه است از خطا.
[=trebuchet ms]10- اسلام واقعي داریم(و) اسلام ممسوخ. اسلام واقعي اسلامي است كه از هدايت قرآن برخوردار باشد.
[=trebuchet ms]11- يقين داريم مقدرات آينده ما به دست انتخاب امروز ماست و يقين داريم كه در انتخابمان اگر راه حق را انتخاب نكنيم براي ابديت مسئوليم.
[=trebuchet ms]12- فرهنگ محصول بينش است.
[=trebuchet ms]13- شيطان خودش يك روح نافرمان است شخص نيست.
[=trebuchet ms]14- آب و غذاي معنوي ما علم است و هواي معنوي مان عبادت است.
[=trebuchet ms]15-بشر هر كاري را ميتواند بكند مسلط است تمام كارها را بكند.

[=trebuchet ms]

[=trebuchet ms]16- عقيده محصول علم به واقعيتهاست.
[=trebuchet ms]17- هدف ارزشش بيشتر است يا من؟ هدف، چون آن مرا به سوي خودش جذب مي كند، من خاضع و خاشع هستم نسبت به آن.
[=trebuchet ms]18- هركاري را مي خواهيم انجام دهيم بايد تخصص داشته باشيم، مديريتش را داشته باشيم.
[=trebuchet ms]19- عقل در هر جايي حدواسط آنجاست.
[=trebuchet ms]20- آني كه معصيت مي كند به خودش خيانت ميكند.
[=trebuchet ms]21- جهان يك موجوديت مستقل است، موجودات جهان سلولهاي آن هستند. سلولهاي مغزيش متقين هستند.
[=trebuchet ms]22- هميشه اميد در ذليل زياد است و خوف در عزيز زياد.
[=trebuchet ms]23- انسان هر لحظه در حال امتحان است.
[=trebuchet ms]24- همگان همه چيز را تفهم مي كنند در وسع خودشان .
[=trebuchet ms]25- درس خواندن سه مرحله دارد: اول بايد بخواند، دوم بايد بدانند، سوم بايد بياموزند.
[=trebuchet ms]26- آزادي يعني بنده كسي جز خدا نبودن.
[=trebuchet ms]27- احترام متفرع است از ارزشمند دانستن، آني كه ارزشمند نداند احترام و اطاعت نمي كند.
[=trebuchet ms]28- زمان عبارت است از مبتدا به منتها رسيدن.
[=trebuchet ms]29- برتر از خود هنر، رعايت اعتدال در هنر است. اعتدال به هنر بقاء مي بخشد.
[=trebuchet ms]30- ادب عبارت است از كيفيت انجام وظيفه.

[=trebuchet ms]31- انديشه ما طوري است كه اگر آن را آزاد بگذاريم به همه چيز مي تواند دست دراز كند. آنوقت سرعت سير انديشه به اندازه سرعت خود انسان در خود انسان است.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]32- چند چيز باعث تكامل انسان است. توجه، محيط، تغذيه، تمرين، تلقين.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]33- (اسلام) دين سلطه و سياست است براي برقرار كردن حق و عدالت و ريشه كن كردن ظلم و خيانت.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]34- اگر ظاهر قرآن را بخوانيم، ترجمه اش را بدانيم و تفسير و شأن نزولش را بدانيم كافي نيست، مگر در وجودمان پياده كنيم.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]35- تحت تأثير شرايط، وظايف فرق مي كند.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]36- دو عامل سبب بروز نيكيها و بديهاست: انگيزه باطني، شرايط مساعد خارجي
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]37- ژن تأثير محيط قبلي است.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]38- (در انجام وظيفه): ابتدا ثبات در انتها توقف.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]39- تمام استعدادها در انسان نهفته است.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]40- جهان بر مبناي رياضيات استوار است. هر كميت و كيفيت نتيجه اي دارد كه آن نتيجه از كميت و كيفيت تخلف نمي كند.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]41- شهادت يعني كسي در مسير انجام وظيفه از دنيا برود.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]42- نفس فقط كارش تشخيص است و انتخاب.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]43- يكي از مسائل كه سبب بخشش گناهان است ، خود اعتراف به گناه است.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]44- الله حقيقت بي مانند لاحدي است كه انسان در گرفتاري ها وقتي از همه جا نااميد شد با چشم دل او را مي بيند.
[=trebuchet ms] [=trebuchet ms]45- ما انسانها همگي خودفروشيم يا خود را به خدا مي فروشيم يا به شيطان.

[=trebuchet ms]46- وقتي روح انسان پاك باشد و در آن فقط خدا باشد هيچ غرض و مرضي نخواهد بود آنگاه اگر مجهز به استمداد از خدا و انديشه بشود به حقيقت خواهد رسيد.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]47- با كساني مشورت كنيد كه خداخدا مي گويند براي خدا مي گويند.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]48- وظيفه اصلي ما پيروي از علم است، عقيده اي كه مبتني بر علم نباشد جهل است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]49- انجام وظيفه برقراري علم و حق است .
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]50- دعوت به خدا معنايش اين نيست كه بگو خدا خدا خدا خدا. دعوت به خدا يعني دعوت به حق، دعوت به حق يعني دعوت به خدا.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]51- ما مكلف هستيم نفسمان را مطالعه كنيم. ببينيم خداوند به ما چه تفويض كرده به آن اندازه مسئوليم.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]52- آنچه در كائنات است اگر از آن شعبه اي در وجودمان نباشد. ما آن را نخواهيم دانست.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]53- فرزندانم، اين اصل توحيد اگر در ما نباشد خودمان مرده ايم.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]54- در حقيقت انسان مادام به علم توسل ننمايد، همانند بره اي كه بايد دسته علف و سبزي دنبال شخصي ديگر مي رود و معلوم نيست او را به خانه ببرد يا به سلاخ خانه.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]55- ممكن است من از( مكتب الهي) بهره بگيرم ولي خود محور باشم.
[=trebuchet ms]56- مسلمان يعني آني كه مجهز و پر است با علم، حركت اعضاء و جوارحش بر مبناي تقوا( ايفاي حق همگان و استيفاي حق خود) است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]57- پايان هر كلاس مرگ است. مرگي كه مقدمه حيات است براي كلاس بعدي.‹‹ يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي››(سوره روم، آيه 19).
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]58- هر حكمي مي كني آن را در خودت ايجاد كن، يعني خودت را ملاك قرار بده.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]59- تمام بدبخي ها از اينجاست... تا براي من واضح نشده مثل دو دو تا روشن نشده، نبايد قدم بگذارم.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]60- خصوصيات روش لايتغير هر موجودي را غريزه گويند.
[=trebuchet ms]

[=trebuchet ms]61- اشخاص را آزمايش كنيد، اگر ديديد پايبند عهدشان نيستند بدانيد كه در اسلامشان مخدوش و متزلزل است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]62- تنها عامل ذلت اختلاف است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]63- عقل كارش دعوت به علم و حق است و در مقابلش جهل و هوي است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]64- فشار حقيقت را ظاهر مي سازد و عامل تربيت است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]65- شيعه آن است كه حق را تشخيص بدهد، قبول حق كند، عمل به حق كند، دفاع از حق كند.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]66- آنها كه در مسير كمال حركت مي كنند اول چيزي كه به آنها توصيه مي شود استغفار است، براي تطهير قلب.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]67- اگر انسان فكر كند كه اين معصيت ها قابل آمرزش نيست، خود اين فكر قابل آمرزش نيست.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]68- خوديت و منيت منشأ كل سيئات است.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]69- هر موجودي از موجودات ديگر پنج مميزات دارد: رنگ و بو و طعم و شكل و خاصيت.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]70- ميزان عزت را كار بدانيد. هسته عزت تخمي است كه از آن، عزت سبز مي شود، عبارت است از كار.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]71- كاري كه انجام مي دهم آنطور انجام بدهم كه شايسته است يعني خود كار از من راضي بشود.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]72- افراد آزاده در هر زماني، هر دوره اي مطرود و منزوي مي شوند.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]73- كتابت معناي مقصود را نمي رساند، كيفيت خواندن معناي مقصود را مي رساند.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]74- قبولي عمل در صورتي است كه من مرتكب خلاف نشده باشم.
[=trebuchet ms][=trebuchet ms]75- انسان در هر ساعت، در هر لحظه بايد از خدا طلب خير كند.

[=trebuchet ms]با تشکر از وبلاگ سته[=trebuchet ms]