جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

بدبخت، کسی است که با وجود خدا، بخت خود را سیاه بخواند

اما !
همه ی راه ها که با پا پیموده نمی شوند....
دستت رابه من بده ....

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"]خدایا ...هیچ می دانی که همیشه به موقع به دادِ دلم می رسی ؟؟!
آنجا که خسته ام ..
آنجا که دل شکسته ام ..
آنجا که ازهمه ی عالم و ادم گسسته ام ..
همیشه تو همان دستی هست که می گیری از دلم غبارِغمها را

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"][=B Titr]خــٌــدایــــــا !!
[=B Titr]آغوشـَــت را اِمشب به من میدَهـــــی ؟
[=B Titr]برای گفتن !
[=B Titr]چیــــزی نـَــدارم ..امـــا برای شنفتن ِ حرفهـــــای تو ؛
[=B Titr]گوش بسیــــــار . . .
[=B Titr]می شـَــود من بغـــض کنــَــم ؟
[=B Titr]تو بگـــویی :
[=B Titr]مگر خدایت نباشــَــد که تو اینگــــونــه بغض کنــــی . . . ؟
[=B Titr]می شود مـَــن بگویـــَــم “خـدایـــــا”
[=B Titr]تو بگـــویی :جان ِ دلـــم . . . !
[=B Titr]می شـــود بیـــایی ؟
تمنــــا میکنـــَـم .

[="Arial"][="Black"][=&quot]صفحه آخر شناسنامه زیاد مهم نیست...

[=&quot]گاهی باید توی ایینه خوب نگاه کنی ببینی

[=&quot]هنوز زنده ای یا نه...[/]

[="Arial"][="Black"][=&quot]عجبــــ وفـــایـــی دآرد این دلتنگــــی…!
[=&quot]تنهـــــاش که میـــذآریـــی میــری تو جمـــع و کلّی میگـــی و میخنــــدی…
[=&quot]بعد کـــه از همه جـــدآ شدی از کـُنـــج تآریکـــی میآد بیرون
[=&quot]می ایستـــه بغـــل دستــتــــ …
[=&quot]دســتـــ گرمشـــو میذاره رو شونتــــ
[=&quot]بر میگـــرده در گوشــتـــ میگـــه:
[=&quot]خـــوبــی رفیـــق؟؟!!
[=&quot]بـــآزم خودمـــم و خـــودتــــ[/]

[="Arial"][="Black"]

[="Arial"][="Black"][=georgia]و مـن چـقـدر خـسـتـه ام

[=georgia] از تـکـرار بـی پـایـان ِ ایـن روزهـ ـا . .

[=georgia] و از گـذر زمـانـ ـه هـایـی

کـه هـیـچ دردی را دوا نـمـی کـنـنـد . . .

[="Arial"][="Black"]" زنــدگــے" ... بــہ مــטּ آمــوخـت . . .

اَکثـــــــر آدمهـا نہ "دروغ" مے گــوینــد

نہ زیــر "حـرفشــاטּ" مے زننــد ...

اگـر "چیــزے" مے گوینــد ...

صرفــا " احســاسشـــاטּ " درهمـــاטּ لحظــہ سـتـ ـ ـ ...

نبــایـد رویــش "حسـابــ" ڪـرد ...[/]

السلام علی من اتبع الهدی

یوسف علیه السلام را برادرانش به عنوان برده ای فروختند.
برادربزرگ به خریدار او سفارش یوسف را کرد و گفت که او در مملکت دیگر غریب است و کسی را ندارد و ممکن است غم دوری از وطن، او را اندوهگین سازد.
یوسف علیه السلام که درآن زمان، کودکی بیش نبود گفت:
لیس مع الله غربة

برای کسی که با خداست، غربت و تنهایی هرگز معنا ندارد.
اگر احساس تنهایی و بی کسی کردی، ایمان خود را تقویت کن و خدا را دریاب.
احساس تنهایی بیانگر ضعف ایمان و گم کردن خداست.
بازهم می گویم:
برای کسی که خدا را دارد، غربت و تنهایی، هرگز معنا ندارد.

من عاشق این فرموده ی خداوندم:hamdel: :

ای بنده ام من به هرچه میگویم باش میشود تو را به انچه امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان نیرویی دهم که به هرچه میگویی باش بشود

ای بنده ی من من بی نیازی هستم که هرگز نیازمند نمیشوم تو را به انچه امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان بی نیاز کنم تا هرگز نیازمند نشوی

ای بنده ام من زنده ای هستم که هرگز نمیمیرم تو را به انچه امر کرده ام اطاعت کن تا تو را چنان عمری دهم که هرگز نمیری

[="Verdana"][="Blue"]

سلام آیا این جملات ترجمه صریح از آیات قرآن است یا استنباطی هست؟[/]

سلام من این رو تو کتاب دینی خونده بودم

تو نت سرچ کنین شاید پیدا کنین

[=Arial Black]هوالمحبوب
با تمام وجود گناه کردیم، نه نعمتهایش را ازما گرفت و نه گناهانمان را فاش کرد،
اگر بندگی اش را میکردیم چه ها میکرد؟

آیت الله بهجت (ره)
فدات بشم خداجون بازم میگم :
ای دریغا که مشغول باطل شدیم:Ghamgin: زحق دور ماندیم وغافل شدیم:geristan::Black (7):
الهی ارحمنی الضعفاء وان الله واسع الرحیم

[="Arial Black"][="Black"]زمان استجابت دعا

حضرت امیر المومنین امام علی (علیه السلام) فرمود:

پنج موقع را براى دعا و حاجت خواستن غنیمت شمارید:

موقع تلاوت قرآن، موقع اذان، موقع بارش باران، موقع جنگ و جهاد ـ فى سبیل اللّه ـ موقع ناراحتى و آه کشیدن مظلوم. در چنین موقعیت ها مانعى براى استجابت دعا نیست.

پس موقعی که دلت گرفت در ووقع اذان زیرباران قرآن بخوان و برای همه آنان که دوستشان داریم دعا کنیم که برآورده می شود . الهی آمین[/]

وقتی که روحت درد بگیرد ، هزار جای بدنت درد گرفته است ؛ قلبت درد گرفته است . قلبت که درد بگیرد ، قلمت درد گرفته است . با دست درد ، قلم ِ درد را گرفته ای به دست و می خواهی از درد بنویسی و…می بینی دستانت از درد فلج شده اند… دارد حالم به هم می خورد از حرف ، حرف ، حرف…دیگر حالم به هم می خورد از تماشا . به علاوه ی این همه درد ، درد ایستادن و تماشا کردن است که انگار بدتر از هر چیز دیگر روح آدم را می خورد .
دارند می کُشند . باز هم باید نشست و نمی توان رفت جایی که باید رفت . مثل این که خبر کربلا را برایت بیاورند که روز هشتم است و آب را بر حسین بن علی(ع) بسته اند . آن وقت می نشینی و شعر می گویی ؟
« می خواستم شعری برای جنگ بگویم
دیدم نمی شود
دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست
باید سلاح تیزتری برداشت… » ( قیصر امین پور )

…
کاش مثل هزار و چند سال پیش ، امام ِ ظاهری بود که تا همه ی وجودت درد می گرفت ، می رفتی روبرویش می نشستی و می گفتی من… و ناگهان بغضت می شکست و او همه ی حرف هایت را ، و همه ی دردهایت را تا آخر می خواند… . کاش… .

تمام حجم قفس را شناختم بس است... بیا به تجربه با هم پری به آسمان بزنیم...

[="Arial"][="Purple"]سلام

خدا را شکر که مولایم علی( :hamdel:)شد.
[/]