ببینید فرضیات اعجاز عددی در قرآن فراوان است اما بنده چند موردش را بررسی کردم و الان اعجاز عددی برای من نه یک فرضیه بلکه یک نظریه است و یکی از وجوه اعجاز آمیز قرآن از نظر من همین اعجاز عددی هست. شاید شما خیلی راحت از کنار این مسئله بگذرید و بگید چون پیامبر و ائمه و علما راجع به اعجاز عددی صحبتی نکردند پس مردوده یا اولین کسی که در این زمینه اظهار نظر کرده (رشاد خلیفه) کلاهبردار بوده پس مردوده یا اینکه بگید عدد 19 در بهاییت عدد مقدسی هست پس این اعجاز عددی کار بهاییان است پس مردوده اما این مسئله چیزی از ارزش های اعجاز عددی کم نمیکند و اگر لجاجتی در کار نباشد دانستن اینکه مثلا حرف "ط" قبل از سوره "طه" و بعد از آن به یک اندازه آمده باشد معجزه ای غیر قابل انکار است.
اما شما میپرسید خب این چه ربطی به جبر دارد؟! ببینید نحوه چینش سوره ها و آیات و کلمات در کنار یکدیگر معجزه ای غیر قابل انکار را تشکیل میدهد حال آنکه قرآن در شرایط مختلفی نازل شده است! احادیثی هست که میگوید قرآن بطور کامل بر پیامبر در شب قدر نازل شده است حال آنکه هنوز دوران پیامبری محمد به اتمام نرسیده است! خب اینها انسان را به فکر فرو میبرد که خدا قبل از اینکه محمد به پیامبری برسد میدانسته است که در 23 سال پیامبری محمد چه اتفاقاتی روی میدهد! از نظر من که خدا قبل از خلقت هم میدانسته است که تا روز قیامت چه اتفاقاتی در دنیا روی میدهد حالا در قرآن چنین چیزی نیامده و در احادیث هم بنده مطلع نیستم که چنین چیزی آمده یا نه.
هر چیزی که براساس محاسبات قابل پیش بینی باشد جبری است مثل مکانیک نیوتونی و اختیار چیزی هست که در لحظه روی میدهد پس قابل پیش بینی نیست مثل فیزیک کوانتوم. حال با وجود این مسائل 2 سوال پیش میاید و 2 جواب منطقی برای آن متصور هست که بنده آنها را ذکر کردم. حال از شما میخواهم این حالت استدلال کردن من را با پیدا کردن اشتباه در متن زیر سوال ببرید و نظر خودتان را دیکته کنید و نشان دهید که اختیار وجود دارد وگرنه این نظر من هست که صحیح است و اختیار هم منتفی.
با سلام خدمت شما دوست گرامی
مسئله ای که شما مطرح کردید، در مباحث اعتقادی تحت عنوان "علم پیشین الهی و اختیار انسان" مورد بررسی قرار می گیرد. برای بررسی این مسئله نیازی به بحث از اعجاز عددی قرآن نیست زیرا که آن مسئله بحث را به سمت دیگری خواهد برد که از مقصود ما به دور است.
این مسئله، بحث مفصلی است و نیازمند مبانی فلسفی و گاها عرفانی عمیقی است با این حال بنده توضیحاتی عرض می کنم و برای مطالعه بیشتر، منابعی را خدمت شما معرفی می کنم.
اینکه عملی پیش از وقوع از سوی خداوند دانسته شده باشد، موجب جبری شدن عمل نمی شود. به عبارت دیگر، صرف علم به عمل، موجب جبری شدن عمل نمی شود زیرا علم خداوند به آینده و کردار انسان ها، مربوط به عملی است که آنها از روی اختیار انجام می دهند. به طور مثال اگر خداوند علم دارد که من فردا یک سیب خواهم خورد، این علم خداوند موجب جبر برای من نمی شود بلکه با توجه به علم بیکران خداوند که شامل همه شرایط، مقدمات و حالات نفسانی من است، می داند که فردا، من با اختیار خودم، یک سیب خواهم خورد. بنابراین این مسئله، علم پیشین خداوند موجب جبری شدن عمل نمی شود.
برای مطالعه بیشتر، این منابع معرفی می شود:
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمدتقی سهرابی فر
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، محمد سعیدی مهر
- اختیار انسان و علم پیشین، دکتر رضا باقی زاده
چيزي كه مشخصه
از نظر دين خدا ما رو ساخته و مثل يك ماشين اتوماتيك كار مي كنيم
از نظر علمي هم كه ما تماماً تحت تأثير كنش و واكنش هستيم كه خودمون اختياري در اون نداريم
اثبات كوتاه !
ببین برادر من اگر همه چی جبر مطلق هست و ما از خودمون اختیاری نداریم، چرا اینقدر اصرار داری ما رو متقاعد کنی؟ همانطور که شما مجبوری به جبر اعتقاد داشته باشی، ما هم مجبوریم که معتقد به اختیار باشیم و از خودمون اختیاری نداریم؛ پس دیگه این بحثها بی فایده است، به عبارت دیگه:
"شما اصرار داری ما نظر شما رو بپذیریم در حالی که از خودمون اختیاری نداریم!!"
ببین برادر من اگر همه چی جبر مطلق هست و ما از خودمون اختیاری نداریم، چرا اینقدر اصرار داری ما رو متقاعد کنی؟ همانطور که شما مجبوری به جبر اعتقاد داشته باشی، ما هم مجبوریم که معتقد به اختیار باشیم و از خودمون اختیاری نداریم؛ پس دیگه این بحثها بی فایده است، به عبارت دیگه:
"شما اصرار داری ما نظر شما رو بپذیریم در حالی که از خودمون اختیاری نداریم!!"
2 گونه جبر داریم یکی جبر قوی و دیگری جبر ضعیف. جبر قوی همان باور به سرنوشت هست که قابل تغییر دادن نیست و مثالش میتواند این باشد که به یکی بگوییم تو 100 بار دیگر هم متولد شوی همان چیزی خواهی بود که الان هستی اما جبر ضعیف این را به ما نمیگوید. جبر ضعیف میگوید انسان بنده ژنش و محیطش است و براساس ژنهایش که در درون بدن هستند با محیطش که بیرون از بدن هست تعامل میکنه و نتیجه برآیند این 2 هست پس اگر کسی بمیرد و دوباره متولد شود ولی ژنهایش یا محیطش یا هر 2 فرق کند دیگر آن انسان قبلی نخواهد بود. پس برای شما اثبات میکنند که جبر هست تا نحوه دیدتان به زندگی عوض شود و خود زندگی شما هم به تبع این باور عوض خواهد شد. میتوان مجرمین را مجازات کرد تا بقیه عبرت بگیرند. پس جبر ضعیف تعریف منطقیی دارد اما در این 6 صفحه کسی تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه نداد!
خب
شما داريد از عقل مي گيد كه اين هم از نظر علمي ثابت شده عقل و احساس افراد متفاوت است و انسان دخالتي در اون نداره
اگه در وجود من عقل بر احساس غلبه كنه، اون چيزي رو مي پذيرم كه عقل ميگه وگرنه احساسي انسان عمل مي كنه
در تمام زمينه ها اينطوره
باز انسان تحت جبر هست
اصلاً خود عقل تحت جبر مطلق هست
يك چيز از نظر عقل شما درسته و از نظر عقل ديگري غلط!
عقل ما رو جبر جغرافيا و جبر هاي ديگه تشكيل ميده
مثلاً اگه خود شما در عربستان يا آمريكا بدنيا مي اومديد عقل تون يه چيز ديگه رو مي گفت درسته، و الآن كه كه اينجا هستيد چيز ديگه
عقل انسان تحت جبر جغرافيا و محيط و اجتماع و زمان ساخته مي شود كه انسان در تمامي اون ها در جبر مطلق هست
عقل همه ي انسان ها تحت جبر هست چون اگه اينطور نبود و عقل همه يك جور بود، كل دنيا شرايط بكسان بود
حالا اگه از نظر عقلي و منطقي به شما اثبات بشه عقيدتون غلطه، شما مي پذيريد؟
خير، براي اينكه عقل و احساس شما مي گه درسته
پس خود عقل تعريف مي خواد كه تنها با جبر تعريف ثابت ميشه
عقل ساخته ي جبر مطلق هست
جناب Ezio عزیز با ادبیات کوچه و بازار که نمیتوان بحث علمی کرد، عقل انسانها تابع جبر جغرافیایی باشد پس فلسفهی ملاصدرا قابل فهم در خارج از ایران نخواهد بود. کلمات اصطلاحاً مترادف کلمات همخانواده هستند و ممکن است در یک متن ادبی برای عدم تکرار یک کلمه بگویند از همخوانوادههایش استفاده کنید تا متن زیباتر شود اما در متون علمی هر کلمه باید درست سر جای خودش به کار رود تا اشتباهی پیش نیاید، هیچ دو کلمهای هم نیستند که دقیقاً و عیناً یکی باشند و اگر تفاوتی در ظاهر دارند باید تفاوتی هم در دلالت معنایی داشته باشند، عقل را هم شما با کلمات مترادف آن اشتباه گرفتهاید که چنین بیانی دارید.
[="DarkOrchid"]با سلام و عرض ادب و احترام..
و بعضی میگویند علل یکسان معلول یکسان به بار میاورند یعنی محال است دو علت واقعی یکسان داشته باشیم و و معلولشان یکسان نباشد و بر عکس... در نتیجه تمام پدیده هایی که در دنیا به وجود می آید حساب شده قبلی است.. بر این اساس میگویند تصادف وجود ندارد ! و مارکسیسم این را تکمیل کرد و گفت اگر ما عللی را فراهم کنیم حتما این آدم این عمل خاص را انجام میدهد..و به همین دلیل میگویند هیچکس در عملی که انجام میدهد مقصر نیست و فقط ترکیبات مغزی و جسمی او است که باعث این کار میشود... و در مورد اشیا مثلا قانون شتاب ثقل را درباره واحد سنگ میتوان آزمایش کرد و آن را در مورد همه ی اشیا و سنگ ها تعمیم داد !
اما بحثی که میشود این است که آیا انسان را باید باید با این واحد ها بسنجیم ؟! و آیا تابع این قوانین است ؟!
ما این اصل را که علل یکسان معلول یکسان به بار میاورند در علل مادی جاری نیمدانیم ! حتی قانون علیت و قانون جبر را هم صد در صد جاری نیمدانیم !
و مشکل اینجاست که اگر علیت و قانون جبر را بخواهیم از علم و محسوسات بگیریم ایراد های بسیاری به خود قانون علیت وارد میشود..
و اینکه ماده را بر اساس یک سری قوانین بدانیم و اختیار و انتخاب را رد کنیم و یا بر عکس این نکته را باید عرض کنم که این دو به هم هیچ ربطی ندارد همانطور که فرگشت و یا جهان های موازی و یا چگالی سنگین ماده در لحظه ی بیگ بنگ هیچ ربطی به مسئله ی توحید و رد خدا ندارد !!!!
و اینکه چطوری یک سری قوانین حاکمند و انسان اختیار دارد بحث ما بر سر این است این قوانینی که حاکم است آیا جزء علت است یا خود علتی که جبری بودن را به وجود میاورد ؟! بحث بر سر این این است که چه عامل هایی دخالت دارد ! و بحث ما بر سر اصل کلی است نه جزیی ! هر قانون جبری که ذکر کنید درست اما حساب احتمالات میگوید فقط عامل های موجود کافی نیست چون عامل های موجود اگر بخواهد کافی باشد باید در اثر تصادف به وجود آمده باشد پس عامل هایی غیر از عامل های موجود باید وجود داشته باشند...
یا علی
:Gol:[/]
با سلام خدمت برادر عزیز.
غیر از ذات حق تعالی چیز تغییر ناپذیر نداریم.
سنت های الهی هم می توانند توسط خود خداوند تغییر کنند.
سلام علیکم مؤمن،
از جهتی با شما موافق هستم و از جهتی مخالف، موافق از این جهتی که ارادهی الهی به هر ممکنی میتواند تعلق بگیرد و سنتهای الهی از آن جهت که ممکنالوجود هستند میتوانند ممکن به حساب بیایند، ولی در عین حال مخالف به دو دلیل:
۱. سنتهای الهی قواعد حاکم بر این عالم وجود هستند و نمیدانم ولی قاعدتاً ریشههای سنتهای الهی باید منطبق باشد بر اصول منطقی حاکم بر این عالم وجود، به این معنا که تغییر آنها ولو به اندازهی اپسیلون چه بسا ممکنالوجودهای این عالم را ناگهان به ناممکنالوجود تبدیل کرده و تبدیل به عدم شوند!
۲. سنتهای الهی به گفتهی خود خداوند تحول و تبدیل ندارند.
پس برای تغییر نکردن سنتهای الهی تا ابد هم دلیل عقلی داریم و هم نقلی.
شریعت عقلانی;526000 نوشت:
خواستم مطلبی را در مورد وحدت وجود که تنها راه حل مشکل جبر و اختیار است مطرح کنم که شما زحمتش را کشیدید. ولی نظر بنده کمی متفاوت است. اگر نظر عرفا را در زمینه وحدت شخصی وجود بپذیریم در خواهیم یافت که اراده ای جز اراده حق تعالی در عالم هستی وجود ندارد. اراده ما هم بخشی از همان اراده حق تعالی است. همان طور که خدا می تواند اراده و اختیار داشته باشد ما هم می توانیم. چون :
تو خود اویی به خود آ!
البته اگر انسان را در همین بدن مادی که توسط حس درک می شود خلاصه کنیم مسلما جبر است. ولی اگر روحی را حاکم بر آن بدانیم چون آن روح از امر ربی است پس می تواند اختیار داشته باشد. انسان تنها می تواند در مورد قوانین حاکم بر ماده نظر دهد و جبری یا اختیاری بودن آن را نتیجه بگیرید. ولی قوانین حاکم بر عالم ماوراء ماده را چون نمی دانیم نمی توانیم در مورد جبر قطعی نظر دهیم.
در مورد اینکه ارادهای جز ارادهی خداوند وجود ندارد خوب این همان توحید افعالی است که همه باید قائل باشند مگرنه در توحید ضعف دارند که از اصولالدین است. اما اینکه ارادهی انسان همیشه منطبق باشد بر ارادهی خداوند این تنها برای اوتاد میتواند همه جانبه درست باشد که فنایفیالله شدهاند و به مقام رضا رسیدهاند و رضایت خدا را قلبا و عملا بر رضایت خود رجحان میدهند، در این صورت اگر ایشان اراده کنند یعنی خداوند چنان اراده کرده بوده است و اگر خدا اراده کند ایشان میشوند مجرای اعمال ارادهی خدا ... آنچنان که خضر علیهالسلام چنین شد ... برای سایر افراد تطابق ارادهی ایشان با ارادهی خداوند نیاز به یک توضیح اضافه دارد که در توضیح «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین» توسط معصوم علیهالسلام توضیح داده شده است.
در مورد روح که فرمودید چون من امر رب هست پس اختیار دارد باز اینجا یک توضیح نیاز است. روحی که در بیان عوام به کار برده میشود معمولاً به مرتبهی نفس انسان گفته میشود مگرنه در جایگاه روح که من امر ربه است به اعتقاد برخی عرفا همچنان عالم کثرت پدیدار نشده است و نه تنها روج که حتی تا عالم عقل هم همچنان وحدت داریم. با این وجود چیزی که مشخص است جایگاه اختیار باید در وادی عقل باشد، چنانکه در حدیث خلقت عقل داریم که خداوند به عقل فرمود که به تو پاداش میدهم و به تو جزا میدهم و پاداش و جزا در مقابل اختیار معنا دارد. پس بروز کثرت از وحدت باید در همان مرحلهی عقل رخ بدهد (وحدت عاقل و معقول هم اگر اشتباه نکنم به همین موضوع مرتبط است؟). در مورد وحدت عقل و بروز کثرت از آن حدیث جالبی داریم که عقل به درختی تشبیه شده که برگهایش صورت انسانهای متفاوت خورده است و این ارتباط عقلانی انسانهای متفاوت را مانند ارتباط بین برگهای یک درخت تصویر کردن است که وحدت و کثرت را به اصل و فرع مثال زده است، و البته عقل کلی عالم هم رسول خدا هستند صلاللهعلیهوآله ...
یا علی
سلام
جالبه که جناب ezio و @mir میگویند جبر و لاغیر
و جناب شریعت عقلانی میگویند اختیاری در محدوده خاص وجود داره
من به شخصه معتقدم حرف هردو درسته
انسان مثل یه زندانی میمونه که باید طبق قوانین زندان رفتار کنه و زندان بان هم هروقت خاص میتونه قانون جدیدی تصویب کنه و ....تا اینجاش جبر
اما حالا شما توی این زندا میتونی هرکاری بکنی یعنی میتونی بخوابی ، درس بخونی ، بازی کنی و .... اینم قسمت اختیارش
جبر مطلق تنها حقيقتي هست كه واقعيت داره و به هـيچ پيش فرضي نياز نداره
ولي تمامي حقايق ها و تفسير ها، ملزم به پذيرفتن بي قيد و شرط يكسري پيش فرض هاست و بدون اون پيش فرض ها ذره اي اعتبار نداره
اما جبر مطلق اين طور نيست چون به هر روشي اثبات ميشه و نقض نميشه
ببخشید چیزی که پیشفرض لازم نداره بدیهی است و چیزی که بدیهی است قابل اثبات نیست، حال آنکه دو خط پایینتر میگویید که به هر روشی اثبات میشه، با ادبیات کوچه و بازار بحثهای عوامپسند میکنید.
Ezio;526152 نوشت:
مثال اگه درست هم باشه، چيزي رو اثبات نمي كنه
اين رو همه مي دونيم
این هم یک بیان غیرعلمی دیگر، با هزار مثال یک مطلب ایجابی اثبات نمیشود ولی یک مثال نقض کافی است تا اشتباه بودن گزارهای اثبات شود.
پس بر خلاف تصور شما جبر مطلق نقض هم میشود.
جناب Ezio دائما میگویند که ریشه همه چیز جبر است اما نمیگویند از کجا به این نتیجه رسیده اند و برای همین به نظر من حرف ایشان هرچند درست اما استدلال ایشان ناقص است. جناب شریعت عقلانی در جایی به جناب Ezio گفتند:
نقل قول:
حالا شما به لحاظ علمی ثابت کنید که باطنش جبر است
ولی جناب Ezio به حرف جناب شریعت عقلانی توجه نکردند و حرف خودشان را زدند! اما بنده برای شما جواب دارم:
نقل قول:
درست بعد از انفجار بزرگ زمان شکل گرفت و بعد از شکل گیری زمان قوانین ماده شکل گرفتند و سپس کائنات پدید آمدند.
از زمانی که قوانین ماده شکل پیدا کردند همه چیز با آنها قابل پیش بینی (حداقل بر روی کاغذ) شد. الان هم براساس همین قوانین ماده دانشمندان زمان دقیق خسوف و کسوف را به ما میگویند.
خب پرسش اصلی این است که جایگاه ما آدمیان کجاست؟ دین به ما میگوید ما خلق شده ایم و علم میگوید فرگشتیده (تکامل یافته) شدیم.
اگر بخواهیم نظر دین را ملاک قرار بدهیم باید دریچه عقلمان را ببندیم و بیخیال نظریه تکامل که در حد کروی بودن زمین مدرک دارد شویم! اگر هم بخواهیم نظر علم را ملاک قرار دهیم ما هم در محدوده قوانین ماده قرار میگیریم و رفتارمان براساس محرکهایمان قابل پیش بینی خواهد شد و اختیار بی معنی میشود.
به این مسئله در دنیای علم جبر مکانیکی میگویند که تنها چالش آن فیزیک کوانتمی هست که آن هم در مقیاس اتم و زیر اتم اتفاقات را قابل پیش بینی نمیداند نه در مقیاس یک موجود زنده مثل آدم تازه متولد شده تا انسان بلوغ یافته.
همانطور که میبینید در مسیری که علم ترسیم میکند جایی برای اختیار نیست!
در پاسخ شما هم موارد زیادی هست که قابل توجه است:
۱. اینکه شما اثبات میکنید اثبات عقلی نیست بلکه اثبات بر مبنای علوم تجربی است و هر کسی که دستی در علوم تجربی داشته باشد میداند که علوم تجربی ساحت «اما»ها و «اگر»هاست. پس در اثبات شما اما و اگر بسیار است و به لحاظ عقلی این اثبات هرگز واقعاً یک اثبات به حساب نخواهد آمد.
۲. علوم تجربی اساس کارشان درونیابی است، یعنی ده بار آزمایش میکنند و بعد بین دادههای موجود روابطی تجربی برقرار میکند و دیگر بقیهاش نظریه و محاسبات ریاضی منبعث از آن است. بدیهی است که دقت این روابط تجربی و نظریات منطبق بر آن اگرچه نهایتاً تجربی و غیر دقیق هستند اما برای بررسی مسائل جدیدی که در حیطهی دقت آن آزمایشهای اولیه (که در صحتسنجی نظریات به کار میروند) ظاهر شوند میشود امیدوار بود که کار کند، در بسیاری از اوقات کار میکند (با مقداری خطای معمولاً قابل پذیرش) و در برخی اوقات هم کار نمیکند که اگر این برخی اوقات به لحاظ کاربردی مهم باشد لازم به بهبود نظریه و آزمایشات جدید احساس خواهد شد. اما وقتی صحبت از برونیابی نظریات و دادههای تجربی پیش بیاید وضع به شدت وخیمتر خواهد بود. شما تمام آزمایشات خود را در دمای محیط انجام بدهید و نظریاتی ارائه دهید و روابطی را به دست بیاورید و بعد انتظار داشته باشید که بتوانید پدیدههای در نزدیکی صفر کلوین را هم با آن روابط درست بررسی کنید. در این مورد خطا معمولاً غیر قابل پذیرش است. بحث بر روی ابتدای جهان با شرایط extreme آن بحثی بسیار دورتر از محدودهی آزمایشات انجام شده است. اگر میبینید گفته میشود روابط فیزیک از لحظهای به بعد شکل میگیرد این یک اشتباه مفهومی واضح است که نمیدانم شما این را از کجا برداشت کردهاید، اگرچه مستندهای علمی پر از این اشتباهات هستند. خطای این روابط تجربی که معمولاً از آنها استفاده میشود در آن شرایط extreme به سمت بینهایت میرود ولی نه اینکه قوانین فیزیکی در آن موقع وجود نداشته باشد. وجود نداشتن زمان برای یک پدیده که از آن هم بدتر است چون اشکال عقلی و منطقی دارد و رخداد یک پدیده در لازمان بیمعنی است و یکی از تعاریف محور زمان بر اساس negentropy است که زمان را با تحولات در بستر زمان تعریف میکند. به طور خلاصه این چیزی که شما نوشتهاید ارزش حتی علمی هم ندارد و تنها یک برداشت بسیار غلط از مطالب علمی است، آن هم علمی که اصول خودش به عنوان علم زیر سؤال است.
۳. اینکه خسوف و کسوف را پیشبینی میکنند را هیچ کسی به حساب جبر تمام عالم نمیگذارد چون اختیار در مسائل انسانی مطرح میشود و نه در مسائل فیزیکی.
۴. اینکه میفرمایید نظریهی داروین به اندازهی کرهی زمین مدرک دارد یک ادعای سنگین و غیرواقعی است. این نظریه همین الآن که شما دارید از آن با این محکمی دفاع میکنید توسط دانشمندان همان فن مورد نقد قرار میگیرد، برخی به آن معتقد هستند و برخی به آن ایرادهای جدی وارد میدانند و از ابتدا آن را موهوم میدانند.
۵. فیزیک کوانتومی هیچ چالشی در سر راه شناخت و علم ایجاد نکرده است چون خودش خیلی از جنس علم نیست، اساس فیزیک کوانتومی بر اندازهگیری است و چون وسایل اندازهگیری نقص دارند نقص در شناخت با واسطه را در انسان ایجاد میکنند که اصطلاحاً به آن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگویند. این اصل عدم قطعیت یک اصل در طبیعت نیست همانطور که اصل افزایش انتروپی آنطور که بیان میشود یک اصل در عالم طبیعت نیست. اینها اصولی برای علوم تجربی محسوب میشوند و نه علم درمعنای اصلی خودش.
بندهی حقیر در این ادعای شما نه خبری از علم حقیقی دیدم نه حتی خبر درستی از علوم تجربی، همهاش ادعا و برداشتهای غلط بود ...
چيزي كه مشخصه
از نظر دين خدا ما رو ساخته و مثل يك ماشين اتوماتيك كار مي كنيم
از نظر علمي هم كه ما تماماً تحت تأثير كنش و واكنش هستيم كه خودمون اختياري در اون نداريم
اثبات كوتاه !
با سلام...من نفهمیدم از چیدمان استثنایی حروف و معجزه عدد 19 قرآن شما چگونه به جبر بر تمام خلقت رسیدید...که اشتباه محض است....اگر طبق ادعای شما که معجزه عددی قرآن غیر قابل انکار است شما قبول داری این معجزست پس باید قبول کنی قرآن معجزست باید قبول کنی که در قرآن خدا تمام به مسئله اختیار دادن به انسان پرداخته و هم جبر خیلی از کارها....خدا جبار هست و هم اختیار ده....از طرفی اثبات جبر و اختیار: تمام ذره ذره اعمال و کل خلقت هم جبر دارد هم اختیار....شما نمی توانید برای مثال عملی را پیدا کنید که ضد نداشته باشد....همین نشون میده هرچیزی ارادی داره وهم جبر الهی داره...در ثانی نفهمیدم شما بخدا اعتقاد داری بلاخره یا نداری؟ از لحن تمام موضوعات شما من که پی بردم خیلی آدم عصبی و بیشتر باطل گرایی هستید و بیشتر سمت غیر خدا هستید....امیدوارم که اشتباه برداشت کرده باشم....ولی به هر حال شما اختیار داری جوابمو بدی یا ندی
2 گونه جبر داریم یکی جبر قوی و دیگری جبر ضعیف. جبر قوی همان باور به سرنوشت هست که قابل تغییر دادن نیست و مثالش میتواند این باشد که به یکی بگوییم تو 100 بار دیگر هم متولد شوی همان چیزی خواهی بود که الان هستی اما جبر ضعیف این را به ما نمیگوید. جبر ضعیف میگوید انسان بنده ژنش و محیطش است و براساس ژنهایش که در درون بدن هستند با محیطش که بیرون از بدن هست تعامل میکنه و نتیجه برآیند این 2 هست پس اگر کسی بمیرد و دوباره متولد شود ولی ژنهایش یا محیطش یا هر 2 فرق کند دیگر آن انسان قبلی نخواهد بود. پس برای شما اثبات میکنند که جبر هست تا نحوه دیدتان به زندگی عوض شود و خود زندگی شما هم به تبع این باور عوض خواهد شد. میتوان مجرمین را مجازات کرد تا بقیه عبرت بگیرند. پس جبر ضعیف تعریف منطقیی دارد اما در این 6 صفحه کسی تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه نداد!
سلام علیکم،
این جبر ضعیف که فرمودید را ما برای حیوانات قائل هستیم. یعنی یک شیر هم میتواند در اینکه الآن آب بخورد بعد برود آن گوشه بنشیند یا آب نخورده به آن گوشه برود تصمیم بگیرد، در حد پلک زدن، در حد اینکه جای نشستنش را عوض بکند یا خیر، در حدی که الآن با بچهاش بازی بکند یا نکند، در حدی که این آهو را شکار کند یا به دنبال آن آهو بدود ... اینها هم اختیار است ولی اختیاری که از عوارض روح حیوانی باشد.
در اسلام همه چیز حیات دارد، اما پردههایی بر روی چشم ماست که حیات برخی موجودات مثل جمادات اصلاً برایمان قابل تأیید نیست. در آخرت که پردهها از جلوی چشمها کنار برود و چشممان تیزبین شود خواهیم دید که دار آخرت دار حیات است: لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [قاف، ۲۲] واقعاً كه از اين سخت در غفلت بودى. و ما پردهات را برداشتيم و ديدهات امروز تيز است. ... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ... [العنکبوت، ۶۴] ... سراى آخرت سراى زندگانى است ...
خداوند خودش «الحی» است و تمام مخلوقاتش هم حیات دارند و حتی جمادات پیوسته در ذکر و تسبیح هستند. حیات در تعریف اسلامی پس با مفهوم زندگی در زیستشناسی مدرن متفاوت است. تعریف زیستشناسان مثلاً تولید مثل و حرکت کردن را شرط زنده بودن میداند اما در تعریف اسلام تا جایی که حقیر دیدم از حیات عوارض حیات اول داشتن شعور است و دوم داشتن اراده. اختیار هم از عوارض حیات است ولی نمیدانم جمادات هم بهرهای از اختیار دارند یا از مرتبهای به بالاتر موجودات دارای اختیار هم خواهند بود. در هر صورت مشخص است که اختیار موجودات متفاوت یکسان نیست. مثلاً اختیار چنانکه پیشتر هم گفته شد نهایت تبلورش در عقلانیت است، از این جهت انسان و جن و فرشتگان همه مختار هستند. حیوانات اختیار دارند ولی اختیار ضعیف چون آنها در مرتبهی عقل نیستند و کار عقل برای ایشان بر عهدهی غریضه گذاشته شده است. بودن در جایگاه عقل نیاز به شریعت را الزامی میکند، یعنی اگر تصمیمگیریای بر عهدهی خودش شخص قرار داده شد لازم است که برای انتخاب درست به او اطلاعات کافی هم داده شود و اصطلاحاً هدایتش کنند به راه راست و درست. فرشتگان هم ازاین قاعده مستثنی نیستند و در قران هم گفته شده است که اگر خداوند در زمین فرشتگانی داشته باشد بر ایشان رسولانی از جنس خودشان را خواهد فرستاد (البته فرشتگان هم مراتب متعددی دارند و بزرگواری میفرمود که فرشتهی در مرتبهی نفس هم داریم) اما به طور کلی فرشتگانی که در مقام عقل هستند شهوت و غریضه ندارند و در نتیجه اگرچه توان نافرمانی و کوتاهی کردن در فرمانبرداری دارند ولی ساحتشان دور است از این مسأله. در انسان و جن هم عقل هست و هم غریضه.
کلما امر به العقل امر به الشرع و برعکس آن دلالت دارد بر اینکه برخی امور هم باید باشند که در نظر عقل مباح هستند، در این امور تبعیت از غرایض ایرادی ندارد، پلک زدن و الآن آب خوردن یا چند دقیقهی دیگر و ... ازاین دسته امور هستند.
اما برخی امور هستند که عقل حکم وجوب یا حرمت آن را میدهد یا در هر صورت نسبت به آن بیتفاوت نیست (مثل مستحب و مکروه)، در این صورت اینجا ممکن است بین عقل و غریضه تزاحم صورت بگیرد. مثالش این است که الآن ماه رمضان باشد و نزدیک اذان مغرب، عقل دیگر نسبت به اینکه الآن آب بخورم یا ۵ دقیقهی دیگر که اذان را داده باشند بیتفاوت نخواهد بود. انسان به صورت تشریعی و نه تکوینی، با اختیار از مرتبهی عقل و نه اختیار از مرتبهی غریضه جلوی آب خوردن خود را میگیرد. ولی مجبور هم نیست که بگیرد، مختار هست ولی آزاد نیست، آزاد نیست یعنی به خودش رها نشده ولی مختار است چون کسی به زور جلوی آب خوردن او را نخواهد گرفت و شرایط برایش فراهم شده که بین خوردن و نخوردن یکی را انتخاب کند.
آن اختیاری که در حیوانات وجود دارد جبر قوی به قول شما را رد میکند و آن اختیاری که در مرتبهی عقل باشد جبر ضعیف را رد میکند.
اگر بگویند که کسی که جلوی آب خوردن خود را تا بعد از اذان میگیرد از ترس جهنم این کار را کرده و این باز جبر است به او گفته خواهد شد که آن ترس نافی اختیار نیست و نافی آزاد بودن انسان است و کسی هم در اسلام ادعا ندارد که انسان آزاد باشد، بلکه ما همگی بندهی خدا هستیم.
سلام
...
انسان مثل یه زندانی میمونه که باید طبق قوانین زندان رفتار کنه و زندان بان هم هروقت خاص میتونه قانون جدیدی تصویب کنه و ....تا اینجاش جبر
اما حالا شما توی این زندا میتونی هرکاری بکنی یعنی میتونی بخوابی ، درس بخونی ، بازی کنی و .... اینم قسمت اختیارش
سلام علیکم
با شما موافقم ولی اگر بپذیرید که انسان در این زندان کارهای خلاف قوانین زندان را هم میتواند انجام دهد، تبعیت از قوانین و مشغول شدن به کارهای مجاز متفاوت با اختیار خود محدودتر از اختیارات انسانی و جنی است و در محدودهی اختیارات حیوانی قرار میگیرد.
یا علی
۱. اینکه شما اثبات میکنید اثبات عقلی نیست بلکه اثبات بر مبنای علوم تجربی است و هر کسی که دستی در علوم تجربی داشته باشد میداند که علوم تجربی ساحت «اما»ها و «اگر»هاست. پس در اثبات شما اما و اگر بسیار است و به لحاظ عقلی این اثبات هرگز واقعاً یک اثبات به حساب نخواهد آمد.
۲. علوم تجربی اساس کارشان درونیابی است، یعنی ده بار آزمایش میکنند و بعد بین دادههای موجود روابطی تجربی برقرار میکند و دیگر بقیهاش نظریه و محاسبات ریاضی منبعث از آن است. بدیهی است که دقت این روابط تجربی و نظریات منطبق بر آن اگرچه نهایتاً تجربی و غیر دقیق هستند اما برای بررسی مسائل جدیدی که در حیطهی دقت آن آزمایشهای اولیه (که در صحتسنجی نظریات به کار میروند) ظاهر شوند میشود امیدوار بود که کار کند، در بسیاری از اوقات کار میکند (با مقداری خطای معمولاً قابل پذیرش) و در برخی اوقات هم کار نمیکند که اگر این برخی اوقات به لحاظ کاربردی مهم باشد لازم به بهبود نظریه و آزمایشات جدید احساس خواهد شد. اما وقتی صحبت از برونیابی نظریات و دادههای تجربی پیش بیاید وضع به شدت وخیمتر خواهد بود. شما تمام آزمایشات خود را در دمای محیط انجام بدهید و نظریاتی ارائه دهید و روابطی را به دست بیاورید و بعد انتظار داشته باشید که بتوانید پدیدههای در نزدیکی صفر کلوین را هم با آن روابط درست بررسی کنید. در این مورد خطا معمولاً غیر قابل پذیرش است. بحث بر روی ابتدای جهان با شرایط extreme آن بحثی بسیار دورتر از محدودهی آزمایشات انجام شده است. اگر میبینید گفته میشود روابط فیزیک از لحظهای به بعد شکل میگیرد این یک اشتباه مفهومی واضح است که نمیدانم شما این را از کجا برداشت کردهاید، اگرچه مستندهای علمی پر از این اشتباهات هستند. خطای این روابط تجربی که معمولاً از آنها استفاده میشود در آن شرایط extreme به سمت بینهایت میرود ولی نه اینکه قوانین فیزیکی در آن موقع وجود نداشته باشد. وجود نداشتن زمان برای یک پدیده که از آن هم بدتر است چون اشکال عقلی و منطقی دارد و رخداد یک پدیده در لازمان بیمعنی است و یکی از تعاریف محور زمان بر اساس negentropy است که زمان را با تحولات در بستر زمان تعریف میکند. به طور خلاصه این چیزی که شما نوشتهاید ارزش حتی علمی هم ندارد و تنها یک برداشت بسیار غلط از مطالب علمی است، آن هم علمی که اصول خودش به عنوان علم زیر سؤال است.
۳. اینکه خسوف و کسوف را پیشبینی میکنند را هیچ کسی به حساب جبر تمام عالم نمیگذارد چون اختیار در مسائل انسانی مطرح میشود و نه در مسائل فیزیکی.
۴. اینکه میفرمایید نظریهی داروین به اندازهی کرهی زمین مدرک دارد یک ادعای سنگین و غیرواقعی است. این نظریه همین الآن که شما دارید از آن با این محکمی دفاع میکنید توسط دانشمندان همان فن مورد نقد قرار میگیرد، برخی به آن معتقد هستند و برخی به آن ایرادهای جدی وارد میدانند و از ابتدا آن را موهوم میدانند.
۵. فیزیک کوانتومی هیچ چالشی در سر راه شناخت و علم ایجاد نکرده است چون خودش خیلی از جنس علم نیست، اساس فیزیک کوانتومی بر اندازهگیری است و چون وسایل اندازهگیری نقص دارند نقص در شناخت با واسطه را در انسان ایجاد میکنند که اصطلاحاً به آن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگویند. این اصل عدم قطعیت یک اصل در طبیعت نیست همانطور که اصل افزایش انتروپی آنطور که بیان میشود یک اصل در عالم طبیعت نیست. اینها اصولی برای علوم تجربی محسوب میشوند و نه علم درمعنای اصلی خودش.
بندهی حقیر در این ادعای شما نه خبری از علم حقیقی دیدم نه حتی خبر درستی از علوم تجربی، همهاش ادعا و برداشتهای غلط بود ...
1- بله اثبات براساس علوم تجربی بود البته براساس آخرین نظریات علوم تجربی اما به هر حال علوم تجربی اما و اگر دارد و حرف شما صحیح است.
2-بنده برداشت غلطی نکردم مگر اینکه بگویید پروفسور هاوکینگ هم دیدگاههایش علمی نیست چون بنده حرف ایشان را زدم.
3-ببینید حقیقت این است که ما انسانها دوست داریم خودمان را متفاوت از باقی چیزها ببینیم (که تا حدی هم هستیم) اما پیچیدگی ما انسانها مانع این نمیشود که قوانین فیزیکی در مورد ما صدق نکند. ما همگی در محدوده قوانین فیزیکی هستیم و قوانین فیزیکی با جبر مکانیکی در ارتباط است و ما خارج از این روند جبری نیستیم بلکه ظاهر را میبینیم و فکر میکنیم که ظاهر نشان میدهد الان من خواستم پس این کار را کردم که این حتی با نظر اسلام هم در تضاد هست و بنده شخصا بواقع دیده ام که بعضا همه چیز برایم فراهم بود که فلان کار را بکنم اما نشد و همینها هم خود نشانه ای برای من بود که بفهمم خدایی در کار هست که گفته "شما و آنچه میکنید را من آفریده ام".
4-تو ایران که بله برای آن تره هم خورد نمیکنند اما در طی این 150 سال نظریه بهتر از نظریه فرگشت داروین نیامده است که همه چیز را توضیح دهد مگر نظریات دینداران دکاندار که میگویند همه چیز به یکباره خلق شد تا بتوانند به خدا عظمت بدهند حال اگر فکر میکنید نظریه فرگشت موهوم هست اثباتش کنید و جایزه نوبل ببرید!
5-من گریزی زدم به فیزیک کوانتوم تا بگویم چالشی برای جبر نیست بلکه فیزیک کوانتوم برای اندازه هایی در سطح اتم و زیر اتم صدق میکند.
با سلام...من نفهمیدم از چیدمان استثنایی حروف و معجزه عدد 19 قرآن شما چگونه به جبر بر تمام خلقت رسیدید...که اشتباه محض است....اگر طبق ادعای شما که معجزه عددی قرآن غیر قابل انکار است شما قبول داری این معجزست پس باید قبول کنی قرآن معجزست باید قبول کنی که در قرآن خدا تمام به مسئله اختیار دادن به انسان پرداخته و هم جبر خیلی از کارها....خدا جبار هست و هم اختیار ده....از طرفی اثبات جبر و اختیار: تمام ذره ذره اعمال و کل خلقت هم جبر دارد هم اختیار....شما نمی توانید برای مثال عملی را پیدا کنید که ضد نداشته باشد....همین نشون میده هرچیزی ارادی داره وهم جبر الهی داره...در ثانی نفهمیدم شما بخدا اعتقاد داری بلاخره یا نداری؟ از لحن تمام موضوعات شما من که پی بردم خیلی آدم عصبی و بیشتر باطل گرایی هستید و بیشتر سمت غیر خدا هستید....امیدوارم که اشتباه برداشت کرده باشم....ولی به هر حال شما اختیار داری جوابمو بدی یا ندی
سلام
از چیدمان حروف قرآن به این شکل که روابط عددی در قرآن باشد و حدیثی که قرآن به یکباره بر پیامبر در شب قدر نازل شد کاملا میتوان فهمید که جبر وجود دارد چون قرآن براساس موقعیت های مختلف برای پیامبر نازل شده است و وقتی خدا هنوز فلان جنگ نشده میاد آیه در مورد اون میده یعنی از آینده خبر داره و این یعنی جبر و اینکه بگوییم خدا علم به علل داره پس علم به معلول هم داره دردی رو دوا نمیکنه و این چیزی نیست جز بنده علل بودن بشر که باز هم یعنی همون جبر.
در مورد قرآن و حرف هایی که خدا از اختیار زده باید گفت قرآن بطور مستقیم نه جبر رو باطل دونسته نه اختیار رو بلکه از هر دو حرف زده و به نظر من اونقدر که از جبر حرف زده از اختیار حرف نزده:
خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
بنده به خدا اعتقاد دارم و اصلا هم عصبی نیستم آدمی که عصبی هست در پست هایش اشتباهات نوشتاری زیاد است اما پست های بنده یک اشتباه نوشتاری هم ندارد.
این جبر ضعیف که فرمودید را ما برای حیوانات قائل هستیم. یعنی یک شیر هم میتواند در اینکه الآن آب بخورد بعد برود آن گوشه بنشیند یا آب نخورده به آن گوشه برود تصمیم بگیرد، در حد پلک زدن، در حد اینکه جای نشستنش را عوض بکند یا خیر، در حدی که الآن با بچهاش بازی بکند یا نکند، در حدی که این آهو را شکار کند یا به دنبال آن آهو بدود ... اینها هم اختیار است ولی اختیاری که از عوارض روح حیوانی باشد.
در اسلام همه چیز حیات دارد، اما پردههایی بر روی چشم ماست که حیات برخی موجودات مثل جمادات اصلاً برایمان قابل تأیید نیست. در آخرت که پردهها از جلوی چشمها کنار برود و چشممان تیزبین شود خواهیم دید که دار آخرت دار حیات است:
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [قاف، ۲۲]
واقعاً كه از اين سخت در غفلت بودى. و ما پردهات را برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.
... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ... [العنکبوت، ۶۴]
... سراى آخرت سراى زندگانى است ...
خداوند خودش «الحی» است و تمام مخلوقاتش هم حیات دارند و حتی جمادات پیوسته در ذکر و تسبیح هستند. حیات در تعریف اسلامی پس با مفهوم زندگی در زیستشناسی مدرن متفاوت است. تعریف زیستشناسان مثلاً تولید مثل و حرکت کردن را شرط زنده بودن میداند اما در تعریف اسلام تا جایی که حقیر دیدم از حیات عوارض حیات اول داشتن شعور است و دوم داشتن اراده. اختیار هم از عوارض حیات است ولی نمیدانم جمادات هم بهرهای از اختیار دارند یا از مرتبهای به بالاتر موجودات دارای اختیار هم خواهند بود. در هر صورت مشخص است که اختیار موجودات متفاوت یکسان نیست. مثلاً اختیار چنانکه پیشتر هم گفته شد نهایت تبلورش در عقلانیت است، از این جهت انسان و جن و فرشتگان همه مختار هستند. حیوانات اختیار دارند ولی اختیار ضعیف چون آنها در مرتبهی عقل نیستند و کار عقل برای ایشان بر عهدهی غریضه گذاشته شده است. بودن در جایگاه عقل نیاز به شریعت را الزامی میکند، یعنی اگر تصمیمگیریای بر عهدهی خودش شخص قرار داده شد لازم است که برای انتخاب درست به او اطلاعات کافی هم داده شود و اصطلاحاً هدایتش کنند به راه راست و درست. فرشتگان هم ازاین قاعده مستثنی نیستند و در قران هم گفته شده است که اگر خداوند در زمین فرشتگانی داشته باشد بر ایشان رسولانی از جنس خودشان را خواهد فرستاد (البته فرشتگان هم مراتب متعددی دارند و بزرگواری میفرمود که فرشتهی در مرتبهی نفس هم داریم) اما به طور کلی فرشتگانی که در مقام عقل هستند شهوت و غریضه ندارند و در نتیجه اگرچه توان نافرمانی و کوتاهی کردن در فرمانبرداری دارند ولی ساحتشان دور است از این مسأله. در انسان و جن هم عقل هست و هم غریضه.
کلما امر به العقل امر به الشرع و برعکس آن دلالت دارد بر اینکه برخی امور هم باید باشند که در نظر عقل مباح هستند، در این امور تبعیت از غرایض ایرادی ندارد، پلک زدن و الآن آب خوردن یا چند دقیقهی دیگر و ... ازاین دسته امور هستند.
اما برخی امور هستند که عقل حکم وجوب یا حرمت آن را میدهد یا در هر صورت نسبت به آن بیتفاوت نیست (مثل مستحب و مکروه)، در این صورت اینجا ممکن است بین عقل و غریضه تزاحم صورت بگیرد. مثالش این است که الآن ماه رمضان باشد و نزدیک اذان مغرب، عقل دیگر نسبت به اینکه الآن آب بخورم یا ۵ دقیقهی دیگر که اذان را داده باشند بیتفاوت نخواهد بود. انسان به صورت تشریعی و نه تکوینی، با اختیار از مرتبهی عقل و نه اختیار از مرتبهی غریضه جلوی آب خوردن خود را میگیرد. ولی مجبور هم نیست که بگیرد، مختار هست ولی آزاد نیست، آزاد نیست یعنی به خودش رها نشده ولی مختار است چون کسی به زور جلوی آب خوردن او را نخواهد گرفت و شرایط برایش فراهم شده که بین خوردن و نخوردن یکی را انتخاب کند.
آن اختیاری که در حیوانات وجود دارد جبر قوی به قول شما را رد میکند و آن اختیاری که در مرتبهی عقل باشد جبر ضعیف را رد میکند.
اگر بگویند که کسی که جلوی آب خوردن خود را تا بعد از اذان میگیرد از ترس جهنم این کار را کرده و این باز جبر است به او گفته خواهد شد که آن ترس نافی اختیار نیست و نافی آزاد بودن انسان است و کسی هم در اسلام ادعا ندارد که انسان آزاد باشد، بلکه ما همگی بندهی خدا هستیم.
مثال هایی زدید اما به ریشه خوب دقت نکردید. انسان از طرفی بنده ژنش هست (تشنه است و میخواهد آب بخورد) و از طرف دیگر بنده محیطش هست (به اسلام اعتقاد دارد و در ماه رمضان یک مسلمان بین سحر تا افطار حق خوردن آب را ندارد) و این دو در کنار یکدیگر رفتار انسان را شکل میدهند و هیچکدام به تنهایی تعریفی دقیق از جبر ارائه نمیدهند. اگر روزی انسان بر هر دو مسلط شد مطمئنا آن روز رفتارهای آدم قابل پیش بینی خواهد بود.
1- بله اثبات براساس علوم تجربی بود البته براساس آخرین نظریات علوم تجربی اما به هر حال علوم تجربی اما و اگر دارد و حرف شما صحیح است.
2-بنده برداشت غلطی نکردم مگر اینکه بگویید پروفسور هاوکینگ هم دیدگاههایش علمی نیست چون بنده حرف ایشان را زدم.
3-ببینید حقیقت این است که ما انسانها دوست داریم خودمان را متفاوت از باقی چیزها ببینیم (که تا حدی هم هستیم) اما پیچیدگی ما انسانها مانع این نمیشود که قوانین فیزیکی در مورد ما صدق نکند. ما همگی در محدوده قوانین فیزیکی هستیم و قوانین فیزیکی با جبر مکانیکی در ارتباط است و ما خارج از این روند جبری نیستیم بلکه ظاهر را میبینیم و فکر میکنیم که ظاهر نشان میدهد الان من خواستم پس این کار را کردم که این حتی با نظر اسلام هم در تضاد هست و بنده شخصا بواقع دیده ام که بعضا همه چیز برایم فراهم بود که فلان کار را بکنم اما نشد و همینها هم خود نشانه ای برای من بود که بفهمم خدایی در کار هست که گفته "شما و آنچه میکنید را من آفریده ام".
4-تو ایران که بله برای آن تره هم خورد نمیکنند اما در طی این 150 سال نظریه بهتر از نظریه فرگشت داروین نیامده است که همه چیز را توضیح دهد مگر نظریات دینداران دکاندار که میگویند همه چیز به یکباره خلق شد تا بتوانند به خدا عظمت بدهند حال اگر فکر میکنید نظریه فرگشت موهوم هست اثباتش کنید و جایزه نوبل ببرید!
5-من گریزی زدم به فیزیک کوانتوم تا بگویم چالشی برای جبر نیست بلکه فیزیک کوانتوم برای اندازه هایی در سطح اتم و زیر اتم صدق میکند.
شما همان جناب mir@ هستید؟
۲. خوب آنچه که دربارهی فیزیک و ... گفتم را از دیگران نشنیدهام و خودم به بخشهای زیادی از آن مسلط هستم، الحمدلله، اینکه آقای هاوکینگ چنان چیزی را گفتهاند دو حالت دارد، یا اینقدر وارد جزئیات شدهاند که کلیات از جلوی چشمشان مخفی شده و یا اینکه ایشان در یک کتاب یا سخنرانی برای مخاطب عام غیردقیق صحبت کردهاند ... و البته احتمال دوم قویتر است اگرچه بزرگان علمی زیادی هستند که گاهی نظریاتی دادهاند که عالم علمی بعد از ایشان با تعجب نسبت آن حرفها به ایشان را نقل میکنند ... آن مطالب که گفتم بدیهی هستند هر جایش برایتان عجیب است را بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.
راستی حتما میدانید که ایشان یک بار هم یک نظریه دادند که چند سال بعد خودشان گفتند غلط است ولی بعضیها که چند سال عمرشان را روی آن نظریه گذاشته بودند حاضر نشدند آن را بپذیرند؟
ایشان خدا را هم قبول ندارند با اینکه برهان عقلی برای اثبات وجود خدا وجود دارد ...
۴. آنچه دربارهی داروینیسم گفتم مربوط به دانشمندان ایرانی نبود و این نظریه در سرتاسر جهان مخالفان جدی دارد.
۵. فیزیک کوانتوم را هیچ کسی نمیگوید فقط برای اندارههای در سطح اتم و زیر اتم صادق باشد بلکه ادعا این است که معادلهی شرودینگر برای تمام مقیاسها برقرار است از مقیاس زیراتمی تا مقیاس کهکشانی ... نکتهاش اینجاست که با توجه به بسیار کوچک بودن ثابت پلانک که quantum of action است اثر انحراف فیزیک کوانتومی از فیزیک کلاسیک تنها در مقیاسهای بسیار کوچک محسوس است و برای مقیاسهای بزرگ معادلهی شرودینگر به همان معادلات فیزیک کلاسیک میرسد. شاید برایتان جالب باشد که معادلهی شرودینگر ارائه شد بدون اینکه کسی بداند متغیر وابستهی مجهول در این معادله چه هست! چند سال بعد به این نتیجه رسیدند که اندازهی آن تابع مختلط (برداری از فضای باناخی از توابع) با احتمال حضور ذرهای که برایش معادله نوشته شده است رابطه دارد اگر معادلهی برای اندازهگیری موقعیت ذره نوشته شده باشد، یا احتمال داشتن ممنتوم خاصی باشد اگر معادله برای ممنتوم نوشته شده باشد و ... . همچنین معادلهی شرودینگر مانند معادلهی دوم نیوتون اثباتی ندارد و پذیرفته شده است چون جواب میدهد و قانون طبیعت شمرده شده است بدون اینکه به دست آمده باشد، تنها فرض میشود و پذیرش آن یکی از اصول فیزیک کوانتومی است (البته در برخی کتابها این را اصل نمیگیرند و معادلش را اصل میگیرند و بعد این را از روی آنها اثبات میکنند ولی تفاوتی در بحث نخواهد داشت). اینکه فیزیک کوانتوم بگوید ماهیت جهان یک ماهیت کوانتومی است یک استباه مصطلح دیگر است در کنار نظر بالا که در مورد بیگبنگ گفتید. غلط بودن این نظر واضح است و بدیهی. اگر باز خواستید بیشتر در موردش توضیح دهم که چرا هیچ تناقضی با Determinism ندارد بفرمایید بگویم. عالم فیزیکی عالم جبری است ...
۳. عالم حاکم بر زندگی انسان هم عالم علی و معلولی است، تفاوتش این است که در فیزیک علت خودش به صورت جبری تعیین میشود و معلول آن هم جبری از علت نتیجهگیری میشوند اما در مورد انسان علتها روی میز مقابل انسان گذاشته شدهآند، هر کدام را خواست خودش اختیار میکند و بعد معلول آن علتها به صورت جبری وارد زندگی او میشوند. نیت میکند که در دو راهی بین خوب و بد راه خوب را انتخاب کند و بعد دیگر در آن راه تبعات انتخابش به صورت تکوینی و جبری به او میرسد. همه چیز برای انسان در محدودهی اختیاراتش نیست این موضوع در مورد مسائلی بود که در محدودهی اختیاراتش باشد.
از چیدمان حروف قرآن به این شکل که روابط عددی در قرآن باشد و حدیثی که قرآن به یکباره بر پیامبر در شب قدر نازل شد کاملا میتوان فهمید که جبر وجود دارد چون قرآن براساس موقعیت های مختلف برای پیامبر نازل شده است و وقتی خدا هنوز فلان جنگ نشده میاد آیه در مورد اون میده یعنی از آینده خبر داره و این یعنی جبر و اینکه بگوییم خدا علم به علل داره پس علم به معلول هم داره دردی رو دوا نمیکنه و این چیزی نیست جز بنده علل بودن بشر که باز هم یعنی همون جبر.
در مورد قرآن و حرف هایی که خدا از اختیار زده باید گفت قرآن بطور مستقیم نه جبر رو باطل دونسته نه اختیار رو بلکه از هر دو حرف زده و به نظر من اونقدر که از جبر حرف زده از اختیار حرف نزده:
خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
بنده به خدا اعتقاد دارم و اصلا هم عصبی نیستم آدمی که عصبی هست در پست هایش اشتباهات نوشتاری زیاد است اما پست های بنده یک اشتباه نوشتاری هم ندارد.
شما ظاهر اختیار را قبول دارید؟
.
.
.
پاداش و جزا در قیامت هم همانقدر ظاهری است ...
.
.
.
این ظاهرهمانقدر واقعی به نظر میرسد که شما در دل این جبر الآن از نعمات آن لذت میبرید و از سختیهای آن رنج میکشید.
.
.
.
اگر اختیار ما واقعی نیست ولی ما فقط عالمانه و عاقلانه میدانیم که هست ولی درک شهودی از آن نداریم ... عذاب جهنم هم واقعی نیست و اگرچه تحملش سخت باشد ولی میشود بحث علمی کرد که واقعاً وجود ندارد و یک واقعیت مجازی است، یک حس بدون اصالت که فقط بیاندازه واقعی به نظر میرسد ...
.
.
.
مثال هایی زدید اما به ریشه خوب دقت نکردید. انسان از طرفی بنده ژنش هست (تشنه است و میخواهد آب بخورد) و از طرف دیگر بنده محیطش هست (به اسلام اعتقاد دارد و در ماه رمضان یک مسلمان بین سحر تا افطار حق خوردن آب را ندارد) و این دو در کنار یکدیگر رفتار انسان را شکل میدهند و هیچکدام به تنهایی تعریفی دقیق از جبر ارائه نمیدهند. اگر روزی انسان بر هر دو مسلط شد مطمئنا آن روز رفتارهای آدم قابل پیش بینی خواهد بود.
اختیاری که برای اسلام مهم است اثبات شود اختیار بر مبنای عقل است، نه اختیاری که حیوانات هم دارند ... چون اثبات عدالت خداوند در گروی وجود اختیار است ...
عقل میگوید از دینی که به آن یقین داری عمل کن، غریضه میگوید لذتت را ببر ... عقل و غریضه همیشه مزاحم هم نیستند، انسان که گرسنه است هم عقل و هم غریضه به او میگویند بخور، وقتی سیر شد عقل میگوید دیگر نخور ولی شهوت دوست دارد که هنوز بخورد، اینجاست که انسان مختار است که به دستور عقلش عمل کند یا به دستور شهوتش ...
بار اول که انسان سر یک دو راهی است اختیار را در خود درک شهودی میکند، در این دو راهی هر راهی را که انتخاب کرد وقتی جلوتر رفت اگر باز به دوراهی عیناً مشابه قبلی رسید دیگر وزن انتخابی که قبلاً کرده است بیشتر خواهد بود و در تصمیم گیری نسبت به هر دو گزینه به یک اندازه کشش ندارد، به یک سمت متمایلتر است و اصطلاحاً در این دوراهی یک گزینه انتخاب default او میباشد. انتخاب کردن گزینهای که قبلاً انتخاب نکرده بود این بار سختتر است. هر چقدر که بر انتخاب یک گزینه در دو راهیهای تکراری اصرار کند وزن آن گزینه در انتخابهای بعدی سنگین و سنگینتر میشود تا بعد از گذشت مدتی انتخاب آن چیز برای او ملکه شود و حالت جبر به خودش بگیرد. اگر شخص عادت کرده گزینهی اشتباه را انتخاب کند یعنی قبح گناه برایش ریخته است و به بدی متمایلتر است و چنین کسی توبه از او برداشته میشود و اگرچه در توبه بسته نیست (هنوز سر دو راهی میتواند گزینهی دیگری را انتخاب کند و حرف تازهای بزند) اما او دیگر توفیق توبه نمییابد و میشود مصداق کسی که خداوند رهایش کرده است تا در گمراهی خودش سرگردان باشد ... اگر شخص عادت کرده گزینهی درست را انتخاب کند انتخاب آن گزینهی درست دیگر در وجودش ملکه شده و نسبت به ان اشتباه دیگر عصمت پیدا کرده که باز حالت جبری دارد.
اینکه گناه نکردن سادهتر از توبه کردن است بخاطر همین است که هر انتخابی که بکنیم گزینهی default ما در انتخابهای بعدی است. بنابراین بهترین حالت برای تشخیص اختیار اولین باری است که سر یک دوراهی خاص قرار میگیرد.
بنده این را بارها در خودم دیدهام و برایم ثابت است آن هم به قویترین برهان که درک شهودی بوده است، بنابراین شما با هیچ برهان دیگری قادر نخواهید بود که جبر مورد نظرتان را به حقیر اثبات کنید، خصوصاً که بخواهید از علوم تجربی و نه برهان عقلی دلیل بیاورید که پای چوبینی دارد ... (برهان عقلی هم برای آن نخواهید توانست یافت چون برهان عقلی برای وجود اختیار موجود است: اصولالدین همگی براهینی دارند و وجود قیامت هم از روی عدالت خدا نتیجه میشود و داشتن اختیار هم لازمهی آن عدالت است، شما این برهان عقلی را با علوم تجربی میخواهید رد کنید؟)
باز هم اصرار دارم که تآکید کنم اختیار برای انسان در عالم کثرت وجود معتبر است و پاداش و جزا هم در همان عالم کثرت است، پس کسی که خود را مجبور به انجام گناه بداند باید بداند که در قیامت هم مجبور به تحمل جهنم خواهد بود ... هیچ کسی را هم سراغ ندارم که خود را مجبور به انجام واجبات بداند (باطناً مجبور باشد مگرنه ظاهراً که ممکن است برای ریا یا نفاق جبری برای خودش قائل باشد) که بگوییم در قیامت هم مجبور به رفتن به بهشت است ...
بنده به خدا اعتقاد دارم و اصلا هم عصبی نیستم آدمی که عصبی هست در پست هایش اشتباهات نوشتاری زیاد است اما پست های بنده یک اشتباه نوشتاری هم ندارد.
داداش شما حالت خوبه؟ من مگه از شما نقل قول گرفتم مگه من منظورم بشماست که شما جواب دادی؟ یه نگا کن من از @mir نقل قول گرفتم.... من که اختیار دارم...حالا شما ها ندارید نمی دونم...
دوستان مختار هنوز هم نتوانستید تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه بدهید؟!
عالم کثرت ریشه در عالم وحدت دارد و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان ریشه دارد در ارادهی خدا و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان از عوارض وجود کثرتی انسان (عقل و نفس) در عالم وجود است و در عالم وحدت بیمعناست چون در آن مرتبهی از وجود انسانی وجود ندارد اما در مرتبهی کثرت که انسان وجود دارد اختیار جزئی از ماهیت اوست که بر وجودش سوار شده است، این اختیار برای ما همانقدر واقعی است که وجود داشتنمان واقعی است، که درکمان از وجود داشتن واقعی است،
اختیار انسان مختار بودن انسان در عالم نیات و مقصودهاست اما اینکه بتواند مقصود خود را پیاده کند یا نه به عوامل زیادی بستگی دارد که بسیاری از آنها هم جبری است،
آیا شما میخواهید از وجود فقط خدا در مرتبهی وحدانیت خداوندوحدت اراده (جبر خدا) را در عالم کثرت نتیجه بگیرید؟ نمیتوانید مگر اینکه قائل به وحدت وجود و نفی وجودهای دیگر در مرتبهی کثرت وجود شوید که آن هم تناقضی آشکار است
داداش شما حالت خوبه؟ من مگه از شما نقل قول گرفتم مگه من منظورم بشماست که شما جواب دادی؟ یه نگا کن من از @mir نقل قول گرفتم.... من که اختیار دارم...حالا شما ها ندارید نمی دونم...
بنده همان امیر هستم. امیر 2 ماه رفته حبس آیدی فعلیم هم مهدی هست که 1 ماهه از حبس در اومده 2 آیدی دیگر هم داشتم که رفتن حبس دائمی! فصل مشترک همه آیدی هام که حبس شده اند این است که بخاطر انتقاد از ولایت فقیه یا شخص ولی فقیه فعلی یا قبلی بوده و برام خیلی جالبه که بنده در مورد خدا که مثلا آفریدگار عالمه از واژگانی همچون پست و حسود و کینه جو و مکار و نادان استفاده کردم که شاید به نظر خیلیها توهین هست ولی پستم ویرایش یا پاک نشد اما نمیدانم مدیران سایت چه حسی به این 2 نفر که معصوم هم نیستند دارند که حاضرند بخاطر مقدس نگاه داشتن جایگاهشان به بدترین شکل با آزادی بیان در این زمینه برخورد کنند! بعضا کتاب هایی در کتاب فروشی ها پیدا میشود که در رد وجود خدا مطلب نوشته اند اما کتابی در رد ولایت فقیه پیدا نمیشود! شاید چند سال دیگه قبله رو هم بکنن بیت رهبری!
دوستان مختار هنوز هم نتوانستید تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه بدهید؟!
دوست عزیز، اگر کامنت ها رو با دقت میخوندی متوجه میشدی که همون موقع که درخواست تعریف کردید بنده تاپیکم رو با تعریف اختیار شروع کردم اما شما توجهی نکردید؛ در صفحه 3 بحث این موضوع:
اختیار به معنای این است که فاعل اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند، به چنین فاعلی ،فاعل مختار می گویند بنابر این روشن است که این اختیار منحصر در موجوداتی است که دارای حیات و قدرت و علم و اراده باشند،(اسرار الحکم، محقق سبزواری، ص123؛ گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص220)
عالم کثرت ریشه در عالم وحدت دارد و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان ریشه دارد در ارادهی خدا و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان از عوارض وجود کثرتی انسان (عقل و نفس) در عالم وجود است و در عالم وحدت بیمعناست چون در آن مرتبهی از وجود انسانی وجود ندارد اما در مرتبهی کثرت که انسان وجود دارد اختیار جزئی از ماهیت اوست که بر وجودش سوار شده است، این اختیار برای ما همانقدر واقعی است که وجود داشتنمان واقعی است، که درکمان از وجود داشتن واقعی است،
اختیار انسان مختار بودن انسان در عالم نیات و مقصودهاست اما اینکه بتواند مقصود خود را پیاده کند یا نه به عوامل زیادی بستگی دارد که بسیاری از آنها هم جبری است،
آیا شما میخواهید از وجود فقط خدا در مرتبهی وحدانیت خداوند وحدت اراده (جبر خدا) را در عالم کثرت نتیجه بگیرید؟ نمیتوانید مگر اینکه قائل به وحدت وجود و نفی وجودهای دیگر در مرتبهی کثرت وجود شوید که آن هم تناقضی آشکار است
لطفا از این شاخه به اون شاخه نپرید و رک و پوست کنده تعریف کنید و ریشه اش را بگویید چیست.
مثلا جبر و ریشه اش:
جبر در انسان یعنی انسان بنده شرایطش است و شرایط (همان ریشه ها) یکی در درون انسان هست (ژن) و دیگری در بیرون (محیط)
بنده همان امیر هستم. امیر 2 ماه رفته حبس آیدی فعلیم هم مهدی هست که 1 ماهه از حبس در اومده 2 آیدی دیگر هم داشتم که رفتن حبس دائمی! فصل مشترک همه آیدی هام که حبس شده اند این است که بخاطر انتقاد از ولایت فقیه یا شخص ولی فقیه فعلی یا قبلی بوده و برام خیلی جالبه که بنده در مورد خدا که مثلا آفریدگار عالمه از واژگانی همچون پست و حسود و کینه جو و مکار و نادان استفاده کردم که شاید به نظر خیلیها توهین هست ولی پستم ویرایش یا پاک نشد اما نمیدانم مدیران سایت چه حسی به این 2 نفر که معصوم هم نیستند دارند که حاضرند بخاطر مقدس نگاه داشتن جایگاهشان به بدترین شکل با آزادی بیان در این زمینه برخورد کنند! بعضا کتاب هایی در کتاب فروشی ها پیدا میشود که در رد وجود خدا مطلب نوشته اند اما کتابی در رد ولایت فقیه پیدا نمیشود! شاید چند سال دیگه قبله رو هم بکنن بیت رهبری!
سلام
ببین برادر من، من نمی دانم شما چه واژه هایی در مورد خدا یا رهبر قبلی و فعلی انقلاب به کار برده اید اما نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که یقینا اصل دین، توحید مهم تر از ولایت هستند به طوری که اگر در خطر باشند حسین(ع) هم باید قربانی شود، اما از آنجایی که بقاء، و حفاظت از همین دین و توحید منوط به امامت هست باید نسبت به تضعیف، و تخریب آن حساس بود.
هرگز کسی قائل نیست که امام خمینی(ره) یا مقام معظم رهبری برتر از دین، انبیاء، یا ائمه(ع)، یا حتی هم ردیف آنها هستند اما بدون شک تضعیف آنها امروزه موجب در خطر افتادن اصل اسلام و پرچم توحید می شود، لذا اگر دفاعی از ایشان صورت می گیرد در حقیقت دفاع از توحید و دین است و اگر بنا بر فرض روزی ایشان از مسیر دین خارج شوند هیچ کس در دایره دفاع از ولایتشان باقی نخواهند ماند. در ثانی بحث علمی در هر بابی رواست و بارها قران کریم از زبان عقل در مورد اثبات توحید سخن گفته است «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا »(انبیاء-22) ، «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون»(طور-35) اما هرگز از مسیر ادب خارج نشده و همواره از مشرکین نیز دلیل طلب نموده است«قل هاتوا برهانکم»(بقره-111؛ انبیاء-24؛نمل-64) اما تخریب، تضعیف، توهین و عدم رعایت ادب هرگزمورد پذیرش اسلام نیست؛ و کسی که حدود ادب را در بحث های علمی رعایت نکند حقیقتا شایسته حضور در چنین محافلی نیست.
دوست عزیز، اگر کامنت ها رو با دقت میخوندی متوجه میشدی که همون موقع که درخواست تعریف کردید بنده تاپیکم رو با تعریف اختیار شروع کردم اما شما توجهی نکردید؛ در صفحه 3 بحث این موضوع:
اختیار به معنای این است که فاعل اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند، به چنین فاعلی ،فاعل مختار می گویند بنابر این روشن است که این اختیار منحصر در موجوداتی است که دارای حیات و قدرت و علم و اراده باشند،(اسرار الحکم، محقق سبزواری، ص123؛ گوهر مراد، حکیم لاهیجی، ص220)
خب یعنی فاعلی که هر کاری خواست بتواند بکند فاعل مختار است. خب تا اینجایش تعریف قابل قبولی است اما ریشه اختیارش چیست؟ بگویید این اختیار از کجا نشات میگیرد؟ عقل؟ روح؟ هر دو؟ خب اگر شما بگی عقل من میگم عقل 2 بعد دارد یکی ژن دیگری محیط که اساسش تجربه است و همگی اینها جبری هست. شما انتخاب نکردی که فلان ژنها نصیبت شود! شما براساس ژنت محیطت را تجربه کردی پس تجربه شما جبری بوده است! اما اگر بخوای روح را وارد ماجرا کنی که ماوراالطبیعی هست اول باید وجودش را اثبات کنی اما وجودش را هم اگر بدیهی در نظر بگیریم باید گفت روح یا برای همه یکسان است پس ملاک فقط عقل است و عقل هم اساسش ژن هست و تاثیر پذیری تجربیش از محیط است پس جبریست یا روح متفاوت است آنوقت شما میتوانی یقه خدا را بگیری و بگویی چرا چنین روحی بر من دمیده شد که حالا من جهنمی شدم!
سلام
ببین برادر من، من نمی دانم شما چه واژه هایی در مورد خدا یا رهبر قبلی و فعلی انقلاب به کار برده اید اما نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که یقینا اصل دین، توحید مهم تر از ولایت هستند به طوری که اگر در خطر باشند حسین(ع) هم باید قربانی شود، اما از آنجایی که بقاء، و حفاظت از همین دین و توحید منوط به امامت هست باید نسبت به تضعیف، و تخریب آن حساس بود.
هرگز کسی قائل نیست که امام خمینی(ره) یا مقام معظم رهبری برتر از دین، انبیاء، یا ائمه(ع)، یا حتی هم ردیف آنها هستند اما بدون شک تضعیف آنها امروزه موجب در خطر افتادن اصل اسلام و پرچم توحید می شود، لذا اگر دفاعی از ایشان صورت می گیرد در حقیقت دفاع از توحید و دین است و اگر بنا بر فرض روزی ایشان از مسیر دین خارج شوند هیچ کس در دایره دفاع از ولایتشان باقی نخواهند ماند. در ثانی بحث علمی در هر بابی رواست و بارها قران کریم از زبان عقل در مورد اثبات توحید سخن گفته است «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا »(انبیاء-22) ، «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون»(طور-35) اما هرگز از مسیر ادب خارج نشده و همواره از مشرکین نیز دلیل طلب نموده است«قل هاتوا برهانکم»(بقره-111؛ انبیاء-24؛نمل-64) اما تخریب، تضعیف، توهین و عدم رعایت ادب هرگزمورد پذیرش اسلام نیست؛ و کسی که حدود ادب را در بحث های علمی رعایت نکند حقیقتا شایسته حضور در چنین محافلی نیست.
سلام
شما که از ماجرا خبر نداری و نمیدانی که چه اتفاقاتی برای من در این سایت افتاده هست در حالی که فقط نقد کردم و توهینی هم نکردم اما گردانندگان این سایت هرگز اجازه ندادند که بنده کوچکترین انتقادی از ولایت فقیه یا رهبری فعلی یا قبلی بکنم.
ادامه اش ندهید چون خارج از بحث است و پست ها را پاک میکنند.
خب یعنی فاعلی که هر کاری خواست بتواند بکند فاعل مختار است. خب تا اینجایش تعریف قابل قبولی است اما ریشه اختیارش چیست؟ بگویید این اختیار از کجا نشات میگیرد؟ عقل؟ روح؟ هر دو؟ خب اگر شما بگی عقل من میگم عقل 2 بعد دارد یکی ژن دیگری محیط که اساسش تجربه است و همگی اینها جبری هست. شما انتخاب نکردی که فلان ژنها نصیبت شود! شما براساس ژنت محیطت را تجربه کردی پس تجربه شما جبری بوده است! اما اگر بخوای روح را وارد ماجرا کنی که ماوراالطبیعی هست اول باید وجودش را اثبات کنی اما وجودش را هم اگر بدیهی در نظر بگیریم باید گفت روح یا برای همه یکسان است پس ملاک فقط عقل است و عقل هم اساسش ژن هست و تاثیر پذیری تجربیش از محیط است پس جبریست یا روح متفاوت است آنوقت شما میتوانی یقه خدا را بگیری و بگویی چرا چنین روحی بر من دمیده شد که حالا من جهنمی شدم!
به نظرم شما بی جهت رویحرفتون پافشاری می کنید، تا خلاف یک مطلب بدیهی، روشن و وجدانی رو اثبات کنید.
اولا شما اختیار رو پذیرفتید ومیگید قدرت بر فعل و ترک رو قبول دارید اما بحث منشأ رو پیش کشیدید که بحث مستقلی هست و ما در این موضوع ایجاد شده فقط به دنبال اصل اختیار هستیم.
ثانیا: جداسازی روح از عقل؟ عقل یکی از قوای نفس(روح متعلق به بدن) است و اصلا دوگانگی بین عقل و نفس فقط در حیطه مفاهیم است والا در حیطه مصداق اصلا تفکیک معقول نیست.
ثالثا: بر فرض بگوییم اختیار از عقل نشأت گرفته و ژن در اختیار انسان تاثیر دارد، اما نهایتا تاثیر ژن، کار رو در انتخاب خلاف ژن دشوار میکنه ،نه اینکه آن را غیر ممکن بسازد. آیا حقیقتا بچه ای که در یک خانواده لامذهب، بی دین و لاابالی متولد وبزرگ شده می تواند خوب باشد یا نه؟ فرض کنید یک انسانی از بچگی با دزدی بزرگ شده، آیا لحظه دراز کردن دستش می تواند دستش را پس بکشد یا نه؟ و ایا فرزندی که در خانواده خوب و مومن به دنیا آمده و بزرگ شده می تواند بد باشد یا نه؟ آیا حقیقتا نمی تواند دزدی کند؟ نگویید سخت است ، چون ما کاری به سختی کار نداریم، بحث فقط روی اصل اختیار است که آیا می تواند یا خیر.
من یک سوال از شما دارم با بله و خیر جواب من را بدهید بچه اول می تواند دزدی نکند یا نه؟ یقینا اگر از خودش سوال بپرسید خواهد گفت می توانم، اما شما بر او پیشی گرفته اید.
قوی ترین دلیل بر این تحقق این امر، وقوع آن است، چه بسیار فرزندانی که از خانواده های بی دین و در محیط آلوده رشد کرده اند اما سرانجامشان ختم به خیر شده و چه بسیار فرزندانی که چون پسر نوح....
به نظرم شما بی جهت رویحرفتون پافشاری می کنید، تا خلاف یک مطلب بدیهی، روشن و وجدانی رو اثبات کنید.
اولا شما اختیار رو پذیرفتید ومیگید قدرت بر فعل و ترک رو قبول دارید اما بحث منشأ رو پیش کشیدید که بحث مستقلی هست و ما در این موضوع ایجاد شده فقط به دنبال اصل اختیار هستیم.
ثانیا: جداسازی روح از عقل؟ عقل یکی از قوای نفس(روح متعلق به بدن) است و اصلا دوگانگی بین عقل و نفس فقط در حیطه مفاهیم است والا در حیطه مصداق اصلا تفکیک معقول نیست.
ثالثا: بر فرض بگوییم اختیار از عقل نشأت گرفته و ژن در اختیار انسان تاثیر دارد، آیا حقیقتا بچه ای که در یک خانواده لامذهب، بی دین و لاابالی متولد وبزرگ شده می تواند خوب باشد یا نه؟ فرض کنید یک انسانی از بچگی با دزدی بزرگ شده، آیا لحظه دراز کردن دستش می تواند دستش را پس بکشد یا نه؟ و ایا فرزندی که در خانواده خوب و مومن به دنیا آمده و بزرگ شده می تواند بد باشد یا نه؟ آیا حقیقتا نمی تواند دزدی کند؟ نگویید سخت است ، چون ما کاری به سختی کار نداریم، بحث فقط روی اصل اختیار است که آیا می تواند یا خیر.
من یک سوال از شما دارم با بله و خیر جواب من را بدهید بچه اول می تواند دزدی نکند یا نه؟ یقینا اگر از خودش سوال بپرسید خواهد گفت می توانم، اما شما بر او پیشی گرفته اید.
قوی ترین دلیل بر این تحقق این امر، وقوع آن است، چه بسیار فرزندانی که از خانواده های بی دین و در محیط آلوده رشد کرده اند اما سرانجامشان ختم به خیر شده و چه بسیار فرزندانی که چون پسر نوح....
به بنده میگویید بی توجهی میکنم اما این پستتان کاملا از روی بی توجهی است! مگه من گفتم شرایط حاکم بر انسان فقط ژن هست؟! بنده همیشه گفته ام ژن و محیط. محیط هم میتواند اینها باشد و خیلی چیزهای دیگر= آب و هوا و جامعه و حکومت و مدرسه و دین و رسانه و دوستان و فامیل و ....
ببینید در محیط هایی که انسان های فقیر زندگی میکنند جرم و جنایت بیشتر است چرا که خیلی از کسانی که متولد میشوند وضع زندگی خوبی ندارند و امیدی هم به بهبود اوضاع ندارند پس به سمت جرم و جنایت کشیده میشوند اما اندک کسانی هستند که راه سخت را انتخاب میکنند و با درس خواندن یا کار کردن وضع زندگیشان را تغییر میدهند. این عده در اقلیت هستند اما این مثالی که من زدم ناقض حرفهایم نیست. این بچه که بین آدم های بد، خوب از آب دراومده مثل فردی میماند که پدر و مادر خودش و پدربزرگ و مادربزرگ پدری و مادریش چشمهایشان همگی مشکی است ولی خود بچه با چشم آبی متولد میشود. این مسئله را یک زمانی به خدا نسبت میدادند اما امروزه علم فهمیده که این مسئله کاملا قابل توضیح است از این نظر که یک ژنی تا چند مرحله بعد از فرد میتواند اعمال نشود و به یکباره در مورد یکی از نوادگانش اعمال شود اما اینکه چرا اعمال میشود مربوط به علم ژنتیک هست و باید از متخصص پرسید. پس میتوان گفت که دزد نشدن یک فرد در محیطی ناسالم از نظر ژنی هم میتواند بطور کلی قابل پذیرش باشد و هم میتوان گفت زمینه ژنی باعث برداشت خاصی از نظر تجربی در محیطی که فرد در آن زندگی میکند شود.
اما اندک کسانی هستند که راه سخت را انتخاب میکنند و با درس خواندن یا کار کردن وضع زندگیشان را تغییر میدهند. این عده در اقلیت هستند
متن بالا عین جمله شماست که همه چیز را در مورد داشتن اختیار حل می کند زیرا اولا خود شما هم اذعان نموده اید که "انتخاب می کنند" ، اصلا این مطلب اینقدر بدیهی و وجدانی است که ضمیر ناخودآگاه شما در میان الفاظتان بر آن گواهی می دهد و ثانیا هیچ کدام از انسان هایی که مسیری خلاف خانواده خودشان برگزیده اند، نظر شما و مجبوربودنشان را نمیپذیرند، دقت کنید حتی یک مورد!
گمان میکنم بحث را بی جهت کش می دهید، حق کاملا روشن، بدیهی، و وجدانی است.
والله اعلم
متن بالا عین جمله شماست که همه چیز را در مورد داشتن اختیار حل می کند زیرا اولا خود شما هم اذعان نموده اید که "انتخاب می کنند" ، اصلا این مطلب اینقدر بدیهی و وجدانی است که ضمیر ناخودآگاه شما در میان الفاظتان بر آن گواهی می دهد و ثانیا هیچ کدام از انسان هایی که مسیری خلاف خانواده خودشان برگزیده اند، نظر شما و مجبوربودنشان را نمیپذیرند، دقت کنید حتی یک مورد!
گمان میکنم بحث را بی جهت کش می دهید، حق کاملا روشن، بدیهی، و وجدانی است.
والله اعلم
خیال کردید الان مچ بنده را گرفته اید؟! این انتخاب کردن یک انتخاب ظاهری هست و بنده همیشه در صحبت هام میگم فلانی فلان کار رو انتخاب کرد ولی در باطن بخوبی میدانم که انتخاب کردن عملی ظاهری هست. حتی در شرایطی کاملا برابر مثل یک مسابقه که مجری به شما میگوید بین جعبه های 1 تا 5 یکی را انتخاب کنید باز هم بنده انتخاب شما را جبری میدانم چرا که با توجه به پیش زمینه ای شما اقدام به انتخاب کردید.
این انتخاب کردن یک انتخاب ظاهری هست و بنده همیشه در صحبت هام میگم فلانی فلان کار رو انتخاب کرد ولی در باطن بخوبی میدانم که انتخاب کردن عملی ظاهری هست. حتی در شرایطی کاملا برابر مثل یک مسابقه که مجری به شما میگوید بین جعبه های 1 تا 5 یکی را انتخاب کنید باز هم بنده انتخاب شما را جبری میدانم چرا که با توجه به پیش زمینه ای شما اقدام به انتخاب کردید.
پرسش:
برای این که اعجاز عددی شکل بگیرد باید جبر وجود داشته باشد وگرنه امکان این وجود ندارد که خدا یک سیستم عریض و طویل اعجاز عددی خلق کند در حالی که پیامبر و یاران و دشمنانش اختیار دارند چرا که در این حالت دست خدا بسته است. پاسخ:
مسئله ای که شما مطرح کردید(با توضیحاتی که در لابلای بحث بدان افزودید)، در مباحث اعتقادی تحت عنوان "علم پیشین الهی و اختیار انسان" مورد بررسی قرار می گیرد. برای بررسی این مسئله نیازی به بحث از اعجاز عددی قرآن نیست زیرا که آن مسئله بحث را به سمت دیگری خواهد برد که از مقصود ما به دور است.
این مسئله، بحث مفصلی است و نیازمند مبانی فلسفی و گاها عرفانی عمیقی است با این حال بنده توضیحاتی عرض می کنم و برای مطالعه بیشتر، منابعی را خدمت شما معرفی می کنم.
این که عملی پیش از وقوع از سوی خداوند دانسته شده باشد، موجب جبری شدن عمل نمی شود. به عبارت دیگر، صرف علم به عمل، موجب جبری شدن عمل نمی شود زیرا علم خداوند به آینده و کردار انسان ها، مربوط به عملی است که آن ها از روی اختیار انجام می دهند. به طور مثال اگر خداوند علم دارد که من فردا یک سیب خواهم خورد، این علم خداوند موجب جبر برای من نمی شود بلکه با توجه به علم بیکران خداوند که شامل همه شرایط، مقدمات و حالات نفسانی من است، می داند که فردا، من با اختیار خودم، یک سیب خواهم خورد. بنا بر این این مسئله، علم پیشین خداوند موجب جبری شدن عمل نمی شود.
برای مطالعه بیشتر، این منابع معرفی می شود:
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمدتقی سهرابی فر.
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمد سعیدی مهر.
- اختیار انسان و علم پیشین، دکتر رضا باقی زاده.
با سلام خدمت شما دوست گرامی
مسئله ای که شما مطرح کردید، در مباحث اعتقادی تحت عنوان "علم پیشین الهی و اختیار انسان" مورد بررسی قرار می گیرد. برای بررسی این مسئله نیازی به بحث از اعجاز عددی قرآن نیست زیرا که آن مسئله بحث را به سمت دیگری خواهد برد که از مقصود ما به دور است.
این مسئله، بحث مفصلی است و نیازمند مبانی فلسفی و گاها عرفانی عمیقی است با این حال بنده توضیحاتی عرض می کنم و برای مطالعه بیشتر، منابعی را خدمت شما معرفی می کنم.
اینکه عملی پیش از وقوع از سوی خداوند دانسته شده باشد، موجب جبری شدن عمل نمی شود. به عبارت دیگر، صرف علم به عمل، موجب جبری شدن عمل نمی شود زیرا علم خداوند به آینده و کردار انسان ها، مربوط به عملی است که آنها از روی اختیار انجام می دهند. به طور مثال اگر خداوند علم دارد که من فردا یک سیب خواهم خورد، این علم خداوند موجب جبر برای من نمی شود بلکه با توجه به علم بیکران خداوند که شامل همه شرایط، مقدمات و حالات نفسانی من است، می داند که فردا، من با اختیار خودم، یک سیب خواهم خورد. بنابراین این مسئله، علم پیشین خداوند موجب جبری شدن عمل نمی شود.
برای مطالعه بیشتر، این منابع معرفی می شود:
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمدتقی سهرابی فر
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، محمد سعیدی مهر
- اختیار انسان و علم پیشین، دکتر رضا باقی زاده
موفق باشید
ببین برادر من اگر همه چی جبر مطلق هست و ما از خودمون اختیاری نداریم، چرا اینقدر اصرار داری ما رو متقاعد کنی؟ همانطور که شما مجبوری به جبر اعتقاد داشته باشی، ما هم مجبوریم که معتقد به اختیار باشیم و از خودمون اختیاری نداریم؛ پس دیگه این بحثها بی فایده است، به عبارت دیگه:
"شما اصرار داری ما نظر شما رو بپذیریم در حالی که از خودمون اختیاری نداریم!!"
2 گونه جبر داریم یکی جبر قوی و دیگری جبر ضعیف. جبر قوی همان باور به سرنوشت هست که قابل تغییر دادن نیست و مثالش میتواند این باشد که به یکی بگوییم تو 100 بار دیگر هم متولد شوی همان چیزی خواهی بود که الان هستی اما جبر ضعیف این را به ما نمیگوید. جبر ضعیف میگوید انسان بنده ژنش و محیطش است و براساس ژنهایش که در درون بدن هستند با محیطش که بیرون از بدن هست تعامل میکنه و نتیجه برآیند این 2 هست پس اگر کسی بمیرد و دوباره متولد شود ولی ژنهایش یا محیطش یا هر 2 فرق کند دیگر آن انسان قبلی نخواهد بود. پس برای شما اثبات میکنند که جبر هست تا نحوه دیدتان به زندگی عوض شود و خود زندگی شما هم به تبع این باور عوض خواهد شد. میتوان مجرمین را مجازات کرد تا بقیه عبرت بگیرند. پس جبر ضعیف تعریف منطقیی دارد اما در این 6 صفحه کسی تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه نداد!
جناب Ezio عزیز با ادبیات کوچه و بازار که نمیتوان بحث علمی کرد، عقل انسانها تابع جبر جغرافیایی باشد پس فلسفهی ملاصدرا قابل فهم در خارج از ایران نخواهد بود. کلمات اصطلاحاً مترادف کلمات همخانواده هستند و ممکن است در یک متن ادبی برای عدم تکرار یک کلمه بگویند از همخوانوادههایش استفاده کنید تا متن زیباتر شود اما در متون علمی هر کلمه باید درست سر جای خودش به کار رود تا اشتباهی پیش نیاید، هیچ دو کلمهای هم نیستند که دقیقاً و عیناً یکی باشند و اگر تفاوتی در ظاهر دارند باید تفاوتی هم در دلالت معنایی داشته باشند، عقل را هم شما با کلمات مترادف آن اشتباه گرفتهاید که چنین بیانی دارید.
[="DarkOrchid"]با سلام و عرض ادب و احترام..
و بعضی میگویند علل یکسان معلول یکسان به بار میاورند یعنی محال است دو علت واقعی یکسان داشته باشیم و و معلولشان یکسان نباشد و بر عکس... در نتیجه تمام پدیده هایی که در دنیا به وجود می آید حساب شده قبلی است.. بر این اساس میگویند تصادف وجود ندارد ! و مارکسیسم این را تکمیل کرد و گفت اگر ما عللی را فراهم کنیم حتما این آدم این عمل خاص را انجام میدهد..و به همین دلیل میگویند هیچکس در عملی که انجام میدهد مقصر نیست و فقط ترکیبات مغزی و جسمی او است که باعث این کار میشود... و در مورد اشیا مثلا قانون شتاب ثقل را درباره واحد سنگ میتوان آزمایش کرد و آن را در مورد همه ی اشیا و سنگ ها تعمیم داد !
اما بحثی که میشود این است که آیا انسان را باید باید با این واحد ها بسنجیم ؟! و آیا تابع این قوانین است ؟!
ما این اصل را که علل یکسان معلول یکسان به بار میاورند در علل مادی جاری نیمدانیم ! حتی قانون علیت و قانون جبر را هم صد در صد جاری نیمدانیم !
و مشکل اینجاست که اگر علیت و قانون جبر را بخواهیم از علم و محسوسات بگیریم ایراد های بسیاری به خود قانون علیت وارد میشود..
و اینکه ماده را بر اساس یک سری قوانین بدانیم و اختیار و انتخاب را رد کنیم و یا بر عکس این نکته را باید عرض کنم که این دو به هم هیچ ربطی ندارد همانطور که فرگشت و یا جهان های موازی و یا چگالی سنگین ماده در لحظه ی بیگ بنگ هیچ ربطی به مسئله ی توحید و رد خدا ندارد !!!!
و اینکه چطوری یک سری قوانین حاکمند و انسان اختیار دارد بحث ما بر سر این است این قوانینی که حاکم است آیا جزء علت است یا خود علتی که جبری بودن را به وجود میاورد ؟! بحث بر سر این این است که چه عامل هایی دخالت دارد ! و بحث ما بر سر اصل کلی است نه جزیی ! هر قانون جبری که ذکر کنید درست اما حساب احتمالات میگوید فقط عامل های موجود کافی نیست چون عامل های موجود اگر بخواهد کافی باشد باید در اثر تصادف به وجود آمده باشد پس عامل هایی غیر از عامل های موجود باید وجود داشته باشند...
یا علی
:Gol:[/]
سلام علیکم مؤمن،
از جهتی با شما موافق هستم و از جهتی مخالف، موافق از این جهتی که ارادهی الهی به هر ممکنی میتواند تعلق بگیرد و سنتهای الهی از آن جهت که ممکنالوجود هستند میتوانند ممکن به حساب بیایند، ولی در عین حال مخالف به دو دلیل:
۱. سنتهای الهی قواعد حاکم بر این عالم وجود هستند و نمیدانم ولی قاعدتاً ریشههای سنتهای الهی باید منطبق باشد بر اصول منطقی حاکم بر این عالم وجود، به این معنا که تغییر آنها ولو به اندازهی اپسیلون چه بسا ممکنالوجودهای این عالم را ناگهان به ناممکنالوجود تبدیل کرده و تبدیل به عدم شوند!
۲. سنتهای الهی به گفتهی خود خداوند تحول و تبدیل ندارند.
پس برای تغییر نکردن سنتهای الهی تا ابد هم دلیل عقلی داریم و هم نقلی.
در مورد اینکه ارادهای جز ارادهی خداوند وجود ندارد خوب این همان توحید افعالی است که همه باید قائل باشند مگرنه در توحید ضعف دارند که از اصولالدین است. اما اینکه ارادهی انسان همیشه منطبق باشد بر ارادهی خداوند این تنها برای اوتاد میتواند همه جانبه درست باشد که فنایفیالله شدهاند و به مقام رضا رسیدهاند و رضایت خدا را قلبا و عملا بر رضایت خود رجحان میدهند، در این صورت اگر ایشان اراده کنند یعنی خداوند چنان اراده کرده بوده است و اگر خدا اراده کند ایشان میشوند مجرای اعمال ارادهی خدا ... آنچنان که خضر علیهالسلام چنین شد ... برای سایر افراد تطابق ارادهی ایشان با ارادهی خداوند نیاز به یک توضیح اضافه دارد که در توضیح «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الأمرین» توسط معصوم علیهالسلام توضیح داده شده است.
در مورد روح که فرمودید چون من امر رب هست پس اختیار دارد باز اینجا یک توضیح نیاز است. روحی که در بیان عوام به کار برده میشود معمولاً به مرتبهی نفس انسان گفته میشود مگرنه در جایگاه روح که من امر ربه است به اعتقاد برخی عرفا همچنان عالم کثرت پدیدار نشده است و نه تنها روج که حتی تا عالم عقل هم همچنان وحدت داریم. با این وجود چیزی که مشخص است جایگاه اختیار باید در وادی عقل باشد، چنانکه در حدیث خلقت عقل داریم که خداوند به عقل فرمود که به تو پاداش میدهم و به تو جزا میدهم و پاداش و جزا در مقابل اختیار معنا دارد. پس بروز کثرت از وحدت باید در همان مرحلهی عقل رخ بدهد (وحدت عاقل و معقول هم اگر اشتباه نکنم به همین موضوع مرتبط است؟). در مورد وحدت عقل و بروز کثرت از آن حدیث جالبی داریم که عقل به درختی تشبیه شده که برگهایش صورت انسانهای متفاوت خورده است و این ارتباط عقلانی انسانهای متفاوت را مانند ارتباط بین برگهای یک درخت تصویر کردن است که وحدت و کثرت را به اصل و فرع مثال زده است، و البته عقل کلی عالم هم رسول خدا هستند صلاللهعلیهوآله ...
یا علی
سلام
جالبه که جناب ezio و @mir میگویند جبر و لاغیر
و جناب شریعت عقلانی میگویند اختیاری در محدوده خاص وجود داره
من به شخصه معتقدم حرف هردو درسته
انسان مثل یه زندانی میمونه که باید طبق قوانین زندان رفتار کنه و زندان بان هم هروقت خاص میتونه قانون جدیدی تصویب کنه و ....تا اینجاش جبر
اما حالا شما توی این زندا میتونی هرکاری بکنی یعنی میتونی بخوابی ، درس بخونی ، بازی کنی و .... اینم قسمت اختیارش
ببخشید چیزی که پیشفرض لازم نداره بدیهی است و چیزی که بدیهی است قابل اثبات نیست، حال آنکه دو خط پایینتر میگویید که به هر روشی اثبات میشه، با ادبیات کوچه و بازار بحثهای عوامپسند میکنید.
این هم یک بیان غیرعلمی دیگر، با هزار مثال یک مطلب ایجابی اثبات نمیشود ولی یک مثال نقض کافی است تا اشتباه بودن گزارهای اثبات شود.
پس بر خلاف تصور شما جبر مطلق نقض هم میشود.
در پاسخ شما هم موارد زیادی هست که قابل توجه است:
۱. اینکه شما اثبات میکنید اثبات عقلی نیست بلکه اثبات بر مبنای علوم تجربی است و هر کسی که دستی در علوم تجربی داشته باشد میداند که علوم تجربی ساحت «اما»ها و «اگر»هاست. پس در اثبات شما اما و اگر بسیار است و به لحاظ عقلی این اثبات هرگز واقعاً یک اثبات به حساب نخواهد آمد.
۲. علوم تجربی اساس کارشان درونیابی است، یعنی ده بار آزمایش میکنند و بعد بین دادههای موجود روابطی تجربی برقرار میکند و دیگر بقیهاش نظریه و محاسبات ریاضی منبعث از آن است. بدیهی است که دقت این روابط تجربی و نظریات منطبق بر آن اگرچه نهایتاً تجربی و غیر دقیق هستند اما برای بررسی مسائل جدیدی که در حیطهی دقت آن آزمایشهای اولیه (که در صحتسنجی نظریات به کار میروند) ظاهر شوند میشود امیدوار بود که کار کند، در بسیاری از اوقات کار میکند (با مقداری خطای معمولاً قابل پذیرش) و در برخی اوقات هم کار نمیکند که اگر این برخی اوقات به لحاظ کاربردی مهم باشد لازم به بهبود نظریه و آزمایشات جدید احساس خواهد شد. اما وقتی صحبت از برونیابی نظریات و دادههای تجربی پیش بیاید وضع به شدت وخیمتر خواهد بود. شما تمام آزمایشات خود را در دمای محیط انجام بدهید و نظریاتی ارائه دهید و روابطی را به دست بیاورید و بعد انتظار داشته باشید که بتوانید پدیدههای در نزدیکی صفر کلوین را هم با آن روابط درست بررسی کنید. در این مورد خطا معمولاً غیر قابل پذیرش است. بحث بر روی ابتدای جهان با شرایط extreme آن بحثی بسیار دورتر از محدودهی آزمایشات انجام شده است. اگر میبینید گفته میشود روابط فیزیک از لحظهای به بعد شکل میگیرد این یک اشتباه مفهومی واضح است که نمیدانم شما این را از کجا برداشت کردهاید، اگرچه مستندهای علمی پر از این اشتباهات هستند. خطای این روابط تجربی که معمولاً از آنها استفاده میشود در آن شرایط extreme به سمت بینهایت میرود ولی نه اینکه قوانین فیزیکی در آن موقع وجود نداشته باشد. وجود نداشتن زمان برای یک پدیده که از آن هم بدتر است چون اشکال عقلی و منطقی دارد و رخداد یک پدیده در لازمان بیمعنی است و یکی از تعاریف محور زمان بر اساس negentropy است که زمان را با تحولات در بستر زمان تعریف میکند. به طور خلاصه این چیزی که شما نوشتهاید ارزش حتی علمی هم ندارد و تنها یک برداشت بسیار غلط از مطالب علمی است، آن هم علمی که اصول خودش به عنوان علم زیر سؤال است.
۳. اینکه خسوف و کسوف را پیشبینی میکنند را هیچ کسی به حساب جبر تمام عالم نمیگذارد چون اختیار در مسائل انسانی مطرح میشود و نه در مسائل فیزیکی.
۴. اینکه میفرمایید نظریهی داروین به اندازهی کرهی زمین مدرک دارد یک ادعای سنگین و غیرواقعی است. این نظریه همین الآن که شما دارید از آن با این محکمی دفاع میکنید توسط دانشمندان همان فن مورد نقد قرار میگیرد، برخی به آن معتقد هستند و برخی به آن ایرادهای جدی وارد میدانند و از ابتدا آن را موهوم میدانند.
۵. فیزیک کوانتومی هیچ چالشی در سر راه شناخت و علم ایجاد نکرده است چون خودش خیلی از جنس علم نیست، اساس فیزیک کوانتومی بر اندازهگیری است و چون وسایل اندازهگیری نقص دارند نقص در شناخت با واسطه را در انسان ایجاد میکنند که اصطلاحاً به آن اصل عدم قطعیت هایزنبرگ میگویند. این اصل عدم قطعیت یک اصل در طبیعت نیست همانطور که اصل افزایش انتروپی آنطور که بیان میشود یک اصل در عالم طبیعت نیست. اینها اصولی برای علوم تجربی محسوب میشوند و نه علم درمعنای اصلی خودش.
بندهی حقیر در این ادعای شما نه خبری از علم حقیقی دیدم نه حتی خبر درستی از علوم تجربی، همهاش ادعا و برداشتهای غلط بود ...
نظر دین خدا اینی که شما گفتید نیست
سلام علیکم،
این جبر ضعیف که فرمودید را ما برای حیوانات قائل هستیم. یعنی یک شیر هم میتواند در اینکه الآن آب بخورد بعد برود آن گوشه بنشیند یا آب نخورده به آن گوشه برود تصمیم بگیرد، در حد پلک زدن، در حد اینکه جای نشستنش را عوض بکند یا خیر، در حدی که الآن با بچهاش بازی بکند یا نکند، در حدی که این آهو را شکار کند یا به دنبال آن آهو بدود ... اینها هم اختیار است ولی اختیاری که از عوارض روح حیوانی باشد.
در اسلام همه چیز حیات دارد، اما پردههایی بر روی چشم ماست که حیات برخی موجودات مثل جمادات اصلاً برایمان قابل تأیید نیست. در آخرت که پردهها از جلوی چشمها کنار برود و چشممان تیزبین شود خواهیم دید که دار آخرت دار حیات است:
لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَـٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ [قاف، ۲۲]
واقعاً كه از اين سخت در غفلت بودى. و ما پردهات را برداشتيم و ديدهات امروز تيز است.
... وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ... [العنکبوت، ۶۴]
... سراى آخرت سراى زندگانى است ...
خداوند خودش «الحی» است و تمام مخلوقاتش هم حیات دارند و حتی جمادات پیوسته در ذکر و تسبیح هستند. حیات در تعریف اسلامی پس با مفهوم زندگی در زیستشناسی مدرن متفاوت است. تعریف زیستشناسان مثلاً تولید مثل و حرکت کردن را شرط زنده بودن میداند اما در تعریف اسلام تا جایی که حقیر دیدم از حیات عوارض حیات اول داشتن شعور است و دوم داشتن اراده. اختیار هم از عوارض حیات است ولی نمیدانم جمادات هم بهرهای از اختیار دارند یا از مرتبهای به بالاتر موجودات دارای اختیار هم خواهند بود. در هر صورت مشخص است که اختیار موجودات متفاوت یکسان نیست. مثلاً اختیار چنانکه پیشتر هم گفته شد نهایت تبلورش در عقلانیت است، از این جهت انسان و جن و فرشتگان همه مختار هستند. حیوانات اختیار دارند ولی اختیار ضعیف چون آنها در مرتبهی عقل نیستند و کار عقل برای ایشان بر عهدهی غریضه گذاشته شده است. بودن در جایگاه عقل نیاز به شریعت را الزامی میکند، یعنی اگر تصمیمگیریای بر عهدهی خودش شخص قرار داده شد لازم است که برای انتخاب درست به او اطلاعات کافی هم داده شود و اصطلاحاً هدایتش کنند به راه راست و درست. فرشتگان هم ازاین قاعده مستثنی نیستند و در قران هم گفته شده است که اگر خداوند در زمین فرشتگانی داشته باشد بر ایشان رسولانی از جنس خودشان را خواهد فرستاد (البته فرشتگان هم مراتب متعددی دارند و بزرگواری میفرمود که فرشتهی در مرتبهی نفس هم داریم) اما به طور کلی فرشتگانی که در مقام عقل هستند شهوت و غریضه ندارند و در نتیجه اگرچه توان نافرمانی و کوتاهی کردن در فرمانبرداری دارند ولی ساحتشان دور است از این مسأله. در انسان و جن هم عقل هست و هم غریضه.
کلما امر به العقل امر به الشرع و برعکس آن دلالت دارد بر اینکه برخی امور هم باید باشند که در نظر عقل مباح هستند، در این امور تبعیت از غرایض ایرادی ندارد، پلک زدن و الآن آب خوردن یا چند دقیقهی دیگر و ... ازاین دسته امور هستند.
اما برخی امور هستند که عقل حکم وجوب یا حرمت آن را میدهد یا در هر صورت نسبت به آن بیتفاوت نیست (مثل مستحب و مکروه)، در این صورت اینجا ممکن است بین عقل و غریضه تزاحم صورت بگیرد. مثالش این است که الآن ماه رمضان باشد و نزدیک اذان مغرب، عقل دیگر نسبت به اینکه الآن آب بخورم یا ۵ دقیقهی دیگر که اذان را داده باشند بیتفاوت نخواهد بود. انسان به صورت تشریعی و نه تکوینی، با اختیار از مرتبهی عقل و نه اختیار از مرتبهی غریضه جلوی آب خوردن خود را میگیرد. ولی مجبور هم نیست که بگیرد، مختار هست ولی آزاد نیست، آزاد نیست یعنی به خودش رها نشده ولی مختار است چون کسی به زور جلوی آب خوردن او را نخواهد گرفت و شرایط برایش فراهم شده که بین خوردن و نخوردن یکی را انتخاب کند.
آن اختیاری که در حیوانات وجود دارد جبر قوی به قول شما را رد میکند و آن اختیاری که در مرتبهی عقل باشد جبر ضعیف را رد میکند.
اگر بگویند که کسی که جلوی آب خوردن خود را تا بعد از اذان میگیرد از ترس جهنم این کار را کرده و این باز جبر است به او گفته خواهد شد که آن ترس نافی اختیار نیست و نافی آزاد بودن انسان است و کسی هم در اسلام ادعا ندارد که انسان آزاد باشد، بلکه ما همگی بندهی خدا هستیم.
یا علی
سلام علیکم
با شما موافقم ولی اگر بپذیرید که انسان در این زندان کارهای خلاف قوانین زندان را هم میتواند انجام دهد، تبعیت از قوانین و مشغول شدن به کارهای مجاز متفاوت با اختیار خود محدودتر از اختیارات انسانی و جنی است و در محدودهی اختیارات حیوانی قرار میگیرد.
یا علی
1- بله اثبات براساس علوم تجربی بود البته براساس آخرین نظریات علوم تجربی اما به هر حال علوم تجربی اما و اگر دارد و حرف شما صحیح است.
2-بنده برداشت غلطی نکردم مگر اینکه بگویید پروفسور هاوکینگ هم دیدگاههایش علمی نیست چون بنده حرف ایشان را زدم.
3-ببینید حقیقت این است که ما انسانها دوست داریم خودمان را متفاوت از باقی چیزها ببینیم (که تا حدی هم هستیم) اما پیچیدگی ما انسانها مانع این نمیشود که قوانین فیزیکی در مورد ما صدق نکند. ما همگی در محدوده قوانین فیزیکی هستیم و قوانین فیزیکی با جبر مکانیکی در ارتباط است و ما خارج از این روند جبری نیستیم بلکه ظاهر را میبینیم و فکر میکنیم که ظاهر نشان میدهد الان من خواستم پس این کار را کردم که این حتی با نظر اسلام هم در تضاد هست و بنده شخصا بواقع دیده ام که بعضا همه چیز برایم فراهم بود که فلان کار را بکنم اما نشد و همینها هم خود نشانه ای برای من بود که بفهمم خدایی در کار هست که گفته "شما و آنچه میکنید را من آفریده ام".
4-تو ایران که بله برای آن تره هم خورد نمیکنند اما در طی این 150 سال نظریه بهتر از نظریه فرگشت داروین نیامده است که همه چیز را توضیح دهد مگر نظریات دینداران دکاندار که میگویند همه چیز به یکباره خلق شد تا بتوانند به خدا عظمت بدهند حال اگر فکر میکنید نظریه فرگشت موهوم هست اثباتش کنید و جایزه نوبل ببرید!
5-من گریزی زدم به فیزیک کوانتوم تا بگویم چالشی برای جبر نیست بلکه فیزیک کوانتوم برای اندازه هایی در سطح اتم و زیر اتم صدق میکند.
سلام
از چیدمان حروف قرآن به این شکل که روابط عددی در قرآن باشد و حدیثی که قرآن به یکباره بر پیامبر در شب قدر نازل شد کاملا میتوان فهمید که جبر وجود دارد چون قرآن براساس موقعیت های مختلف برای پیامبر نازل شده است و وقتی خدا هنوز فلان جنگ نشده میاد آیه در مورد اون میده یعنی از آینده خبر داره و این یعنی جبر و اینکه بگوییم خدا علم به علل داره پس علم به معلول هم داره دردی رو دوا نمیکنه و این چیزی نیست جز بنده علل بودن بشر که باز هم یعنی همون جبر.
در مورد قرآن و حرف هایی که خدا از اختیار زده باید گفت قرآن بطور مستقیم نه جبر رو باطل دونسته نه اختیار رو بلکه از هر دو حرف زده و به نظر من اونقدر که از جبر حرف زده از اختیار حرف نزده:
خداوند هرکس را که بخواهد به گمراهِی ميکشاند و هر کس را که بخواهد هدايت ميکند.
هر که را که بخواهد فهم ميدهد و هر که را که نخواهد نميدهد.
هر که را که بخواهد مسلمان کند دلش را به اسلام مايل ميگرداند و هر کس راکه نخواهد دلش را در پذيرفتن ايمان سخت ميکند.
هر کس را بخواهد مشمول رحمت خودميکند و ميبخشد ، و هر کس را بخواهد عذاب ميدهد.
هر که را که بخواهد عزيز ميکند ، و هرکه را بخواهد ذليل ميکند، به هر کس که بخواهد همه چيز ميدهد و از هر کس که بخواهد همه چيز را ميگيرد.
هر کسِی را که خدا ذليل کند ديگر کسِی او را عزيز نميتواند کرد.
خداوند هر کسِی را که بخواهد فراخ روزِی ميکند و هر کس را که بخواهد تنگ روزِی ميکند.
و ما بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی درجه داديم تا عده اِی از آنها عده ديگرِی را به خدمت خود گيرند.
آرزو و توقع بيجا در مزيتِی که خدا براِی بعضِی بر بعضِی ديگر قائل شده است مکنيد.
بنگر که چگونه بعضِی از مردم را بر بعضِی ديگر برترِی بخشيديم ، و البته در آخرت برترِی بسيار بيشترِی به تعضِی بر بعضِی ديگر خواهيم داد.
هيج مرد و زن مومن رادرکارِی که خدا و رسول او بدان حکم کنند اختيارِی نيست.
ما خود پرده بر دل برخِی از افراد نهاده ايم که گوششان بر شنيدن سخن حق سنگين باشد.
اگر ميخواستيم همه مردمان را به راه راست هدايت ميکرديم ولِی وعده ما تخلف ناپذير است که جهنم را از اجنه و از آدميان پر کنيم.
اگر ميخواستيم تمام خلايق را امت واحدِی مِی آفريديم ليکن چنين نکرديم تا هر که را خود بخواهد مشمول رحمت خويش کنيم.
هر کس که خداوند او را به گمراهِی رساند ديگر هيچکس هادِی او نشود و پيوسته در گمراهِی بماند.
اگر خدا ميخواست اينها مشرک نميشدند اما ما خود چشم و دل ايشان را از گرويدن به حق گردانيديم.
چون بخواهيم اهل ديارِی را هلاک کنيم فرمانروايان آنرا واميداريم تا راه فسق بروند و مستحق کيفر شوند آنگاه آنها را هلاک ميکنيم.
و حرام است بر هر شهرِی که بايد مردم آن هلاک شوند که آن مردم از کفر خود توبه کنند.
بر گردنشان تا زنخ زنجير عذاب نهاديم و راه پس و پيش را بر آنان بستيم و پرده بر چشمها و دلهايشان افکنديم.
ديدگانش را بِی نور کرديم و گفتيم که اينک عذاب قهر و انتقام ما را بچشيد.
پس از هلاک اينان اقوامِی ديگر پديد آورديم و آنها را نيز يکِی بعد از ديگرِی به خاک هلاک انداختيم تا سرنوشت هر قوم را عبرت ديگران قرار دهيم.
چگونه ميخواهِی کسِی را که خدا گمراه کرده است هدايت کنِی ؟ براِی چنين کسِی هرگز راهِی به هدايت نخواهد بود.
و نوح به قوم خود گفت اگر خدا خواسته باشد شما را گمراه کند اندرز من به شما سودِی نخواهد داشت.
بنده به خدا اعتقاد دارم و اصلا هم عصبی نیستم آدمی که عصبی هست در پست هایش اشتباهات نوشتاری زیاد است اما پست های بنده یک اشتباه نوشتاری هم ندارد.
مثال هایی زدید اما به ریشه خوب دقت نکردید. انسان از طرفی بنده ژنش هست (تشنه است و میخواهد آب بخورد) و از طرف دیگر بنده محیطش هست (به اسلام اعتقاد دارد و در ماه رمضان یک مسلمان بین سحر تا افطار حق خوردن آب را ندارد) و این دو در کنار یکدیگر رفتار انسان را شکل میدهند و هیچکدام به تنهایی تعریفی دقیق از جبر ارائه نمیدهند. اگر روزی انسان بر هر دو مسلط شد مطمئنا آن روز رفتارهای آدم قابل پیش بینی خواهد بود.
دوستان مختار هنوز هم نتوانستید تعریفی از اختیار و ریشه اش ارائه بدهید؟!
شما همان جناب mir@ هستید؟
۲. خوب آنچه که دربارهی فیزیک و ... گفتم را از دیگران نشنیدهام و خودم به بخشهای زیادی از آن مسلط هستم، الحمدلله، اینکه آقای هاوکینگ چنان چیزی را گفتهاند دو حالت دارد، یا اینقدر وارد جزئیات شدهاند که کلیات از جلوی چشمشان مخفی شده و یا اینکه ایشان در یک کتاب یا سخنرانی برای مخاطب عام غیردقیق صحبت کردهاند ... و البته احتمال دوم قویتر است اگرچه بزرگان علمی زیادی هستند که گاهی نظریاتی دادهاند که عالم علمی بعد از ایشان با تعجب نسبت آن حرفها به ایشان را نقل میکنند ... آن مطالب که گفتم بدیهی هستند هر جایش برایتان عجیب است را بفرمایید تا بیشتر توضیح دهم.
راستی حتما میدانید که ایشان یک بار هم یک نظریه دادند که چند سال بعد خودشان گفتند غلط است ولی بعضیها که چند سال عمرشان را روی آن نظریه گذاشته بودند حاضر نشدند آن را بپذیرند؟
ایشان خدا را هم قبول ندارند با اینکه برهان عقلی برای اثبات وجود خدا وجود دارد ...
۴. آنچه دربارهی داروینیسم گفتم مربوط به دانشمندان ایرانی نبود و این نظریه در سرتاسر جهان مخالفان جدی دارد.
۵. فیزیک کوانتوم را هیچ کسی نمیگوید فقط برای اندارههای در سطح اتم و زیر اتم صادق باشد بلکه ادعا این است که معادلهی شرودینگر برای تمام مقیاسها برقرار است از مقیاس زیراتمی تا مقیاس کهکشانی ... نکتهاش اینجاست که با توجه به بسیار کوچک بودن ثابت پلانک که quantum of action است اثر انحراف فیزیک کوانتومی از فیزیک کلاسیک تنها در مقیاسهای بسیار کوچک محسوس است و برای مقیاسهای بزرگ معادلهی شرودینگر به همان معادلات فیزیک کلاسیک میرسد. شاید برایتان جالب باشد که معادلهی شرودینگر ارائه شد بدون اینکه کسی بداند متغیر وابستهی مجهول در این معادله چه هست! چند سال بعد به این نتیجه رسیدند که اندازهی آن تابع مختلط (برداری از فضای باناخی از توابع) با احتمال حضور ذرهای که برایش معادله نوشته شده است رابطه دارد اگر معادلهی برای اندازهگیری موقعیت ذره نوشته شده باشد، یا احتمال داشتن ممنتوم خاصی باشد اگر معادله برای ممنتوم نوشته شده باشد و ... . همچنین معادلهی شرودینگر مانند معادلهی دوم نیوتون اثباتی ندارد و پذیرفته شده است چون جواب میدهد و قانون طبیعت شمرده شده است بدون اینکه به دست آمده باشد، تنها فرض میشود و پذیرش آن یکی از اصول فیزیک کوانتومی است (البته در برخی کتابها این را اصل نمیگیرند و معادلش را اصل میگیرند و بعد این را از روی آنها اثبات میکنند ولی تفاوتی در بحث نخواهد داشت). اینکه فیزیک کوانتوم بگوید ماهیت جهان یک ماهیت کوانتومی است یک استباه مصطلح دیگر است در کنار نظر بالا که در مورد بیگبنگ گفتید. غلط بودن این نظر واضح است و بدیهی. اگر باز خواستید بیشتر در موردش توضیح دهم که چرا هیچ تناقضی با Determinism ندارد بفرمایید بگویم. عالم فیزیکی عالم جبری است ...
۳. عالم حاکم بر زندگی انسان هم عالم علی و معلولی است، تفاوتش این است که در فیزیک علت خودش به صورت جبری تعیین میشود و معلول آن هم جبری از علت نتیجهگیری میشوند اما در مورد انسان علتها روی میز مقابل انسان گذاشته شدهآند، هر کدام را خواست خودش اختیار میکند و بعد معلول آن علتها به صورت جبری وارد زندگی او میشوند. نیت میکند که در دو راهی بین خوب و بد راه خوب را انتخاب کند و بعد دیگر در آن راه تبعات انتخابش به صورت تکوینی و جبری به او میرسد. همه چیز برای انسان در محدودهی اختیاراتش نیست این موضوع در مورد مسائلی بود که در محدودهی اختیاراتش باشد.
شما ظاهر اختیار را قبول دارید؟
.
.
.
پاداش و جزا در قیامت هم همانقدر ظاهری است ...
.
.
.
این ظاهرهمانقدر واقعی به نظر میرسد که شما در دل این جبر الآن از نعمات آن لذت میبرید و از سختیهای آن رنج میکشید.
.
.
.
اگر اختیار ما واقعی نیست ولی ما فقط عالمانه و عاقلانه میدانیم که هست ولی درک شهودی از آن نداریم ... عذاب جهنم هم واقعی نیست و اگرچه تحملش سخت باشد ولی میشود بحث علمی کرد که واقعاً وجود ندارد و یک واقعیت مجازی است، یک حس بدون اصالت که فقط بیاندازه واقعی به نظر میرسد ...
.
.
.
اختیاری که برای اسلام مهم است اثبات شود اختیار بر مبنای عقل است، نه اختیاری که حیوانات هم دارند ... چون اثبات عدالت خداوند در گروی وجود اختیار است ...
عقل میگوید از دینی که به آن یقین داری عمل کن، غریضه میگوید لذتت را ببر ... عقل و غریضه همیشه مزاحم هم نیستند، انسان که گرسنه است هم عقل و هم غریضه به او میگویند بخور، وقتی سیر شد عقل میگوید دیگر نخور ولی شهوت دوست دارد که هنوز بخورد، اینجاست که انسان مختار است که به دستور عقلش عمل کند یا به دستور شهوتش ...
بار اول که انسان سر یک دو راهی است اختیار را در خود درک شهودی میکند، در این دو راهی هر راهی را که انتخاب کرد وقتی جلوتر رفت اگر باز به دوراهی عیناً مشابه قبلی رسید دیگر وزن انتخابی که قبلاً کرده است بیشتر خواهد بود و در تصمیم گیری نسبت به هر دو گزینه به یک اندازه کشش ندارد، به یک سمت متمایلتر است و اصطلاحاً در این دوراهی یک گزینه انتخاب default او میباشد. انتخاب کردن گزینهای که قبلاً انتخاب نکرده بود این بار سختتر است. هر چقدر که بر انتخاب یک گزینه در دو راهیهای تکراری اصرار کند وزن آن گزینه در انتخابهای بعدی سنگین و سنگینتر میشود تا بعد از گذشت مدتی انتخاب آن چیز برای او ملکه شود و حالت جبر به خودش بگیرد. اگر شخص عادت کرده گزینهی اشتباه را انتخاب کند یعنی قبح گناه برایش ریخته است و به بدی متمایلتر است و چنین کسی توبه از او برداشته میشود و اگرچه در توبه بسته نیست (هنوز سر دو راهی میتواند گزینهی دیگری را انتخاب کند و حرف تازهای بزند) اما او دیگر توفیق توبه نمییابد و میشود مصداق کسی که خداوند رهایش کرده است تا در گمراهی خودش سرگردان باشد ... اگر شخص عادت کرده گزینهی درست را انتخاب کند انتخاب آن گزینهی درست دیگر در وجودش ملکه شده و نسبت به ان اشتباه دیگر عصمت پیدا کرده که باز حالت جبری دارد.
اینکه گناه نکردن سادهتر از توبه کردن است بخاطر همین است که هر انتخابی که بکنیم گزینهی default ما در انتخابهای بعدی است.
بنابراین بهترین حالت برای تشخیص اختیار اولین باری است که سر یک دوراهی خاص قرار میگیرد.
بنده این را بارها در خودم دیدهام و برایم ثابت است آن هم به قویترین برهان که درک شهودی بوده است، بنابراین شما با هیچ برهان دیگری قادر نخواهید بود که جبر مورد نظرتان را به حقیر اثبات کنید، خصوصاً که بخواهید از علوم تجربی و نه برهان عقلی دلیل بیاورید که پای چوبینی دارد ... (برهان عقلی هم برای آن نخواهید توانست یافت چون برهان عقلی برای وجود اختیار موجود است: اصولالدین همگی براهینی دارند و وجود قیامت هم از روی عدالت خدا نتیجه میشود و داشتن اختیار هم لازمهی آن عدالت است، شما این برهان عقلی را با علوم تجربی میخواهید رد کنید؟)
باز هم اصرار دارم که تآکید کنم اختیار برای انسان در عالم کثرت وجود معتبر است و پاداش و جزا هم در همان عالم کثرت است، پس کسی که خود را مجبور به انجام گناه بداند باید بداند که در قیامت هم مجبور به تحمل جهنم خواهد بود ... هیچ کسی را هم سراغ ندارم که خود را مجبور به انجام واجبات بداند (باطناً مجبور باشد مگرنه ظاهراً که ممکن است برای ریا یا نفاق جبری برای خودش قائل باشد) که بگوییم در قیامت هم مجبور به رفتن به بهشت است ...
عالم کثرت ریشه در عالم وحدت دارد و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان ریشه دارد در ارادهی خدا و ظاهری است بر آن حقیقت باطنی،
اختیار انسان از عوارض وجود کثرتی انسان (عقل و نفس) در عالم وجود است و در عالم وحدت بیمعناست چون در آن مرتبهی از وجود انسانی وجود ندارد اما در مرتبهی کثرت که انسان وجود دارد اختیار جزئی از ماهیت اوست که بر وجودش سوار شده است، این اختیار برای ما همانقدر واقعی است که وجود داشتنمان واقعی است، که درکمان از وجود داشتن واقعی است،
اختیار انسان مختار بودن انسان در عالم نیات و مقصودهاست اما اینکه بتواند مقصود خود را پیاده کند یا نه به عوامل زیادی بستگی دارد که بسیاری از آنها هم جبری است،
آیا شما میخواهید از وجود فقط خدا در مرتبهی وحدانیت خداوند وحدت اراده (جبر خدا) را در عالم کثرت نتیجه بگیرید؟ نمیتوانید مگر اینکه قائل به وحدت وجود و نفی وجودهای دیگر در مرتبهی کثرت وجود شوید که آن هم تناقضی آشکار است
بنده همان امیر هستم. امیر 2 ماه رفته حبس آیدی فعلیم هم مهدی هست که 1 ماهه از حبس در اومده 2 آیدی دیگر هم داشتم که رفتن حبس دائمی! فصل مشترک همه آیدی هام که حبس شده اند این است که بخاطر انتقاد از ولایت فقیه یا شخص ولی فقیه فعلی یا قبلی بوده و برام خیلی جالبه که بنده در مورد خدا که مثلا آفریدگار عالمه از واژگانی همچون پست و حسود و کینه جو و مکار و نادان استفاده کردم که شاید به نظر خیلیها توهین هست ولی پستم ویرایش یا پاک نشد اما نمیدانم مدیران سایت چه حسی به این 2 نفر که معصوم هم نیستند دارند که حاضرند بخاطر مقدس نگاه داشتن جایگاهشان به بدترین شکل با آزادی بیان در این زمینه برخورد کنند! بعضا کتاب هایی در کتاب فروشی ها پیدا میشود که در رد وجود خدا مطلب نوشته اند اما کتابی در رد ولایت فقیه پیدا نمیشود! شاید چند سال دیگه قبله رو هم بکنن بیت رهبری!
دوست عزیز، اگر کامنت ها رو با دقت میخوندی متوجه میشدی که همون موقع که درخواست تعریف کردید بنده تاپیکم رو با تعریف اختیار شروع کردم اما شما توجهی نکردید؛ در صفحه 3 بحث این موضوع:
لطفا از این شاخه به اون شاخه نپرید و رک و پوست کنده تعریف کنید و ریشه اش را بگویید چیست.
مثلا جبر و ریشه اش:
جبر در انسان یعنی انسان بنده شرایطش است و شرایط (همان ریشه ها) یکی در درون انسان هست (ژن) و دیگری در بیرون (محیط)
سلام
ببین برادر من، من نمی دانم شما چه واژه هایی در مورد خدا یا رهبر قبلی و فعلی انقلاب به کار برده اید اما نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که یقینا اصل دین، توحید مهم تر از ولایت هستند به طوری که اگر در خطر باشند حسین(ع) هم باید قربانی شود، اما از آنجایی که بقاء، و حفاظت از همین دین و توحید منوط به امامت هست باید نسبت به تضعیف، و تخریب آن حساس بود.
هرگز کسی قائل نیست که امام خمینی(ره) یا مقام معظم رهبری برتر از دین، انبیاء، یا ائمه(ع)، یا حتی هم ردیف آنها هستند اما بدون شک تضعیف آنها امروزه موجب در خطر افتادن اصل اسلام و پرچم توحید می شود، لذا اگر دفاعی از ایشان صورت می گیرد در حقیقت دفاع از توحید و دین است و اگر بنا بر فرض روزی ایشان از مسیر دین خارج شوند هیچ کس در دایره دفاع از ولایتشان باقی نخواهند ماند. در ثانی بحث علمی در هر بابی رواست و بارها قران کریم از زبان عقل در مورد اثبات توحید سخن گفته است «لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا »(انبیاء-22) ، «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون»(طور-35) اما هرگز از مسیر ادب خارج نشده و همواره از مشرکین نیز دلیل طلب نموده است«قل هاتوا برهانکم»(بقره-111؛ انبیاء-24؛نمل-64) اما تخریب، تضعیف، توهین و عدم رعایت ادب هرگزمورد پذیرش اسلام نیست؛ و کسی که حدود ادب را در بحث های علمی رعایت نکند حقیقتا شایسته حضور در چنین محافلی نیست.
خب یعنی فاعلی که هر کاری خواست بتواند بکند فاعل مختار است. خب تا اینجایش تعریف قابل قبولی است اما ریشه اختیارش چیست؟ بگویید این اختیار از کجا نشات میگیرد؟ عقل؟ روح؟ هر دو؟ خب اگر شما بگی عقل من میگم عقل 2 بعد دارد یکی ژن دیگری محیط که اساسش تجربه است و همگی اینها جبری هست. شما انتخاب نکردی که فلان ژنها نصیبت شود! شما براساس ژنت محیطت را تجربه کردی پس تجربه شما جبری بوده است! اما اگر بخوای روح را وارد ماجرا کنی که ماوراالطبیعی هست اول باید وجودش را اثبات کنی اما وجودش را هم اگر بدیهی در نظر بگیریم باید گفت روح یا برای همه یکسان است پس ملاک فقط عقل است و عقل هم اساسش ژن هست و تاثیر پذیری تجربیش از محیط است پس جبریست یا روح متفاوت است آنوقت شما میتوانی یقه خدا را بگیری و بگویی چرا چنین روحی بر من دمیده شد که حالا من جهنمی شدم!
سلام
شما که از ماجرا خبر نداری و نمیدانی که چه اتفاقاتی برای من در این سایت افتاده هست در حالی که فقط نقد کردم و توهینی هم نکردم اما گردانندگان این سایت هرگز اجازه ندادند که بنده کوچکترین انتقادی از ولایت فقیه یا رهبری فعلی یا قبلی بکنم.
ادامه اش ندهید چون خارج از بحث است و پست ها را پاک میکنند.
به نظرم شما بی جهت رویحرفتون پافشاری می کنید، تا خلاف یک مطلب بدیهی، روشن و وجدانی رو اثبات کنید.
اولا شما اختیار رو پذیرفتید ومیگید قدرت بر فعل و ترک رو قبول دارید اما بحث منشأ رو پیش کشیدید که بحث مستقلی هست و ما در این موضوع ایجاد شده فقط به دنبال اصل اختیار هستیم.
ثانیا: جداسازی روح از عقل؟ عقل یکی از قوای نفس(روح متعلق به بدن) است و اصلا دوگانگی بین عقل و نفس فقط در حیطه مفاهیم است والا در حیطه مصداق اصلا تفکیک معقول نیست.
ثالثا: بر فرض بگوییم اختیار از عقل نشأت گرفته و ژن در اختیار انسان تاثیر دارد، اما نهایتا تاثیر ژن، کار رو در انتخاب خلاف ژن دشوار میکنه ،نه اینکه آن را غیر ممکن بسازد. آیا حقیقتا بچه ای که در یک خانواده لامذهب، بی دین و لاابالی متولد وبزرگ شده می تواند خوب باشد یا نه؟ فرض کنید یک انسانی از بچگی با دزدی بزرگ شده، آیا لحظه دراز کردن دستش می تواند دستش را پس بکشد یا نه؟ و ایا فرزندی که در خانواده خوب و مومن به دنیا آمده و بزرگ شده می تواند بد باشد یا نه؟ آیا حقیقتا نمی تواند دزدی کند؟ نگویید سخت است ، چون ما کاری به سختی کار نداریم، بحث فقط روی اصل اختیار است که آیا می تواند یا خیر.
من یک سوال از شما دارم با بله و خیر جواب من را بدهید بچه اول می تواند دزدی نکند یا نه؟ یقینا اگر از خودش سوال بپرسید خواهد گفت می توانم، اما شما بر او پیشی گرفته اید.
قوی ترین دلیل بر این تحقق این امر، وقوع آن است، چه بسیار فرزندانی که از خانواده های بی دین و در محیط آلوده رشد کرده اند اما سرانجامشان ختم به خیر شده و چه بسیار فرزندانی که چون پسر نوح....
به بنده میگویید بی توجهی میکنم اما این پستتان کاملا از روی بی توجهی است! مگه من گفتم شرایط حاکم بر انسان فقط ژن هست؟! بنده همیشه گفته ام ژن و محیط. محیط هم میتواند اینها باشد و خیلی چیزهای دیگر= آب و هوا و جامعه و حکومت و مدرسه و دین و رسانه و دوستان و فامیل و ....
ببینید در محیط هایی که انسان های فقیر زندگی میکنند جرم و جنایت بیشتر است چرا که خیلی از کسانی که متولد میشوند وضع زندگی خوبی ندارند و امیدی هم به بهبود اوضاع ندارند پس به سمت جرم و جنایت کشیده میشوند اما اندک کسانی هستند که راه سخت را انتخاب میکنند و با درس خواندن یا کار کردن وضع زندگیشان را تغییر میدهند. این عده در اقلیت هستند اما این مثالی که من زدم ناقض حرفهایم نیست. این بچه که بین آدم های بد، خوب از آب دراومده مثل فردی میماند که پدر و مادر خودش و پدربزرگ و مادربزرگ پدری و مادریش چشمهایشان همگی مشکی است ولی خود بچه با چشم آبی متولد میشود. این مسئله را یک زمانی به خدا نسبت میدادند اما امروزه علم فهمیده که این مسئله کاملا قابل توضیح است از این نظر که یک ژنی تا چند مرحله بعد از فرد میتواند اعمال نشود و به یکباره در مورد یکی از نوادگانش اعمال شود اما اینکه چرا اعمال میشود مربوط به علم ژنتیک هست و باید از متخصص پرسید. پس میتوان گفت که دزد نشدن یک فرد در محیطی ناسالم از نظر ژنی هم میتواند بطور کلی قابل پذیرش باشد و هم میتوان گفت زمینه ژنی باعث برداشت خاصی از نظر تجربی در محیطی که فرد در آن زندگی میکند شود.
متن بالا عین جمله شماست که همه چیز را در مورد داشتن اختیار حل می کند زیرا اولا خود شما هم اذعان نموده اید که "انتخاب می کنند" ، اصلا این مطلب اینقدر بدیهی و وجدانی است که ضمیر ناخودآگاه شما در میان الفاظتان بر آن گواهی می دهد و ثانیا هیچ کدام از انسان هایی که مسیری خلاف خانواده خودشان برگزیده اند، نظر شما و مجبوربودنشان را نمیپذیرند، دقت کنید حتی یک مورد!
گمان میکنم بحث را بی جهت کش می دهید، حق کاملا روشن، بدیهی، و وجدانی است.
والله اعلم
خیال کردید الان مچ بنده را گرفته اید؟! این انتخاب کردن یک انتخاب ظاهری هست و بنده همیشه در صحبت هام میگم فلانی فلان کار رو انتخاب کرد ولی در باطن بخوبی میدانم که انتخاب کردن عملی ظاهری هست. حتی در شرایطی کاملا برابر مثل یک مسابقه که مجری به شما میگوید بین جعبه های 1 تا 5 یکی را انتخاب کنید باز هم بنده انتخاب شما را جبری میدانم چرا که با توجه به پیش زمینه ای شما اقدام به انتخاب کردید.
قضاوت با عقل و درایت دوستان
پرسش:
برای این که اعجاز عددی شکل بگیرد باید جبر وجود داشته باشد وگرنه امکان این وجود ندارد که خدا یک سیستم عریض و طویل اعجاز عددی خلق کند در حالی که پیامبر و یاران و دشمنانش اختیار دارند چرا که در این حالت دست خدا بسته است.
پاسخ:
مسئله ای که شما مطرح کردید(با توضیحاتی که در لابلای بحث بدان افزودید)، در مباحث اعتقادی تحت عنوان "علم پیشین الهی و اختیار انسان" مورد بررسی قرار می گیرد. برای بررسی این مسئله نیازی به بحث از اعجاز عددی قرآن نیست زیرا که آن مسئله بحث را به سمت دیگری خواهد برد که از مقصود ما به دور است.
این مسئله، بحث مفصلی است و نیازمند مبانی فلسفی و گاها عرفانی عمیقی است با این حال بنده توضیحاتی عرض می کنم و برای مطالعه بیشتر، منابعی را خدمت شما معرفی می کنم.
این که عملی پیش از وقوع از سوی خداوند دانسته شده باشد، موجب جبری شدن عمل نمی شود. به عبارت دیگر، صرف علم به عمل، موجب جبری شدن عمل نمی شود زیرا علم خداوند به آینده و کردار انسان ها، مربوط به عملی است که آن ها از روی اختیار انجام می دهند. به طور مثال اگر خداوند علم دارد که من فردا یک سیب خواهم خورد، این علم خداوند موجب جبر برای من نمی شود بلکه با توجه به علم بیکران خداوند که شامل همه شرایط، مقدمات و حالات نفسانی من است، می داند که فردا، من با اختیار خودم، یک سیب خواهم خورد. بنا بر این این مسئله، علم پیشین خداوند موجب جبری شدن عمل نمی شود.
برای مطالعه بیشتر، این منابع معرفی می شود:
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمدتقی سهرابی فر.
- علم پیشین الهی و اختیار انسان، دکتر محمد سعیدی مهر.
- اختیار انسان و علم پیشین، دکتر رضا باقی زاده.