جمع بندی شرک و بت پرستی از کجا شروع شد؟
تبهای اولیه
سلام دوستان
میخواستم یه سری اطلاعات در مورد پیدایش بت پرستی قبل از اسلام و اعتقادات اون افراد کسب کنم.
از کارشناس محترم و دوستان درخواست راهنمایی دارم.
با تشکر
با سلام
آغاز بت پرستی توسط چه کسی شکل گرفت؟
بت در لغت به معنی تندیسی ساخته شده از جنس سنگ، چوب، فلز و اشیاء دیگر است که به صورت انسان یا حیوان و یا ترکیبی از هردو ساخته شده و مورد پرستش قرار میگیرد.
اما بت پرستی در بین فرزندان آدم قدمتی دیرینه دارد اما در این که چه کسی اولین بار بت پرستی را آغاز نمود و آن را گسترش داد اختلاف است. برخی بر این باورند که اولین سازنده بت ابلیس است وی به خاطر این که مردم را از پرستش خداوند دور سازد اقدام به ساخت بت کرد. قابیل فرزند حضرت آدم جانشینی داشت به نام (ود) زمانی که او از دنیا رفت مردم از شدت علاقه به او گریه زاری مینمودند شیطان از این فرصت استفاده نمود و در شکل پیرمردی ظاهر گشت و به آنان پیشنهاد داد برای این که تشفی خاطرتان فراهم گردد مجسمه ای از جنس سرب به شکل ود بسازم تا در فقدان او با مجسمه انس بگیرید تا از غم و اندوه شما گاسته گردد آنها این پیشنهاد را پسندیده و پذیرفتند آنها به سمت مجسمه هجوم می آوردند و خود را به آن می چسباندند و صورت خود را بر آن گذاشته و در مقابل آن سجده می کردند و آن را بزرگ می شمردند. از این رو اولین بت ود نام گرفت. پس از مرگ ود جانشینش به نام سواع با بت پرستی مخالفت کرد و آن بت را نابود نمود پس از مرگ وی یغوث جانشین پدر شد و بت سازی باز برای سواع آغاز شد و این بار ابلیس توسط چوب بتی برای آنان ساخت. اما طبری در کتاب تاریخ خود معتقد است زمانی که قابیل برادر خود هابیل راکشت توسط کلاغی دفن کردن برادرش را آموخت پس از آن بود که برای خوش شانسی مجسمه کلاغ را از جنس چوب ساخت و ان را به گردن خود میآویخت و این امر آغاز بت پرستی بود اگر چه خودش معتقد به خدایی آن بت نبود.
برخی دیگر بر این عقیده اند که اولین بت پرست نمرود بن کنعان بن کوش از پادشاهان ستمگر دوران طهمورث است.[1]وی پس از طوفان نوح میزیسته و رسما بت خانه بنا کرده و به بت پرستی و اشاعه آن اشتغال داشته است.[2] به نظر میرسد این مطلب صحیح نباشد زیرا طبق آیا ت شریفه قرآن بت پرستی قبل از نوح هم وجود داشته است و حضرت نوح از بت پرستی و بی ایمانی مردم خود به تنگ آمد و آنان را نفرین نمود.[3]
[/HR][1] . مجمل التواریخ و القصص، ص 189 و 190، تحقیق، ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور
[2] . طبقات ناصرى تاریخ ایران و اسلام، منهاج سراج ج 1، ص 138، تحقیق: حبیبى، عبد الحى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.
[3] . سوره 71 آیه 7
آغاز بت پرستی توسط چه کسی شکل گرفت
بت در لغت به معنی تندیسی ساخته شده از جنس سنگ، چوب، فلز و اشیاء دیگر است که به صورت انسان یا حیوان و یا ترکیبی از هردو ساخته شده و مورد پرستش قرار میگیرد.
اما بت پرستی در بین فرزندان آدم قدمتی دیرینه دارد اما در این که چه کسی اولین بار بت پرستی را آغاز نمود و آن را گسترش داد اختلاف است. برخی بر این باورند که اولین سازنده بت ابلیس است وی به خاطر این که مردم را از پرستش خداوند دور سازد اقدام به ساخت بت کرد. قابیل فرزند حضرت آدم جانشینی داشت به نام (ود) زمانی که او از دنیا رفت مردم از شدت علاقه به او گریه زاری مینمودند شیطان از این فرصت استفاده نمود و در شکل پیرمردی ظاهر گشت و به آنان پیشنهاد داد برای این که تشفی خاطرتان فراهم گردد مجسمه ای از جنس سرب به شکل ود بسازم تا در فقدان او با مجسمه انس بگیرید تا از غم و اندوه شما گاسته گردد آنها این پیشنهاد را پسندیده و پذیرفتند آنها به سمت مجسمه هجوم می آوردند و خود را به آن می چسباندند و صورت خود را بر آن گذاشته و در مقابل آن سجده می کردند و آن را بزرگ می شمردند. از این رو اولین بت ود نام گرفت. پس از مرگ ود جانشینش به نام سواع با بت پرستی مخالفت کرد و آن بت را نابود نمود پس از مرگ وی یغوث جانشین پدر شد و بت سازی باز برای سواع آغاز شد و این بار ابلیس توسط چوب بتی برای آنان ساخت. اما طبری در کتاب تاریخ خود معتقد است زمانی که قابیل برادر خود هابیل راکشت توسط کلاغی دفن کردن برادرش را آموخت پس از آن بود که برای خوش شانسی مجسمه کلاغ را از جنس چوب ساخت و ان را به گردن خود میآویخت و این امر آغاز بت پرستی بود اگر چه خودش معتقد به خدایی آن بت نبود.
برخی دیگر بر این عقیده اند که اولین بت پرست نمرود بن کنعان بن کوش از پادشاهان ستمگر دوران طهمورث است.[1]وی پس از طوفان نوح میزیسته و رسما بت خانه بنا کرده و به بت پرستی و اشاعه آن اشتغال داشته است.[2] به نظر میرسد این مطلب صحیح نباشد زیرا طبق آیا ت شریفه قرآن بت پرستی قبل از نوح هم وجود داشته است و حضرت نوح از بت پرستی و بی ایمانی مردم خود به تنگ آمد و آنان را نفرین نمود.[3]
[/HR][1] . مجمل التواریخ و القصص، ص 189 و 190، تحقیق، ملک الشعراء بهار، تهران، کلاله خاور
[2] . طبقات ناصرى تاریخ ایران و اسلام، منهاج سراج ج 1، ص 138، تحقیق: حبیبى، عبد الحى، تهران، دنیاى کتاب، چ اول، 1363ش.
[3] . سوره 71 آیه 7
سلام به شما آقا سید محسن عزیز
خیلی ممنون به خاطر اطلاعات خوبی که با بنده به اشتراک گذاشتید.
راستش اگه میشه لطف کنید در مورد بت پرستی نزدیک به بعثت بیشتر توضیح بدید و بفرمایید اعتقادات اون افراد چطور بوده در زمینه های دیگه.
حقیقت مطلب بنده یه بار تو قرآن خوندم (آیه رو یادم نیست شما زحمتشو بکشید)که خدا به پیامبر میفرماید از اونها(بت پرستان) بپرس چه کسی فلان کار رو کرده(اینم یادم نیس دقیق-فکر کنم خلقت آسمانه و زمین بود) که آنها قطعا می گویند الله! ولی می گویند این بت ها هستند که باران و ... رو مدیریت می کنند.(محاوره ای نوشتم-اصلش یادم نبود)
این حرف خدا برام خیلی جالب بود. برای همین تفکرات بت پرستان برام مهم شد.
لطفا بگین از کجا و با چه منطقی مردم اطراف بت ها بودند و قربانی و سجده و ... می کردند؟
اعتقادات بت پرستان نسبت به اون ها (مثل لات و هبل و عزی) چی بود؟
چرا کعبه رو بت خانه کردند با اینکه میدانستند خانه خداست و یک پیامبر اونو بنا کرده؟
و هر اطلاعات دیگه ای در این زمینه.
دونستن اینها برام خیلی مهمه .خیلی متشکرم از همکاریتون.
کامروا باشید.
سلام علیکم مؤمن،
حقیر هم مشابه آنچه کارشناس محترم فرمودند را خوانده بودم، فکر کنم در کتاب عللالشرایع ولی مطمئن نیستم. آنجایی که خواندم نوشته شده بود بعد طوفان حضرت نوح علیهالسلام که زمین به مؤمنان به ارث رسید یک گروه بودند که مردم با ایشان خداوند را میپرستیدند و مریدشان بودند، ایشان که به رحمت خدا رفتند و خلأ ایشان احساس شد مردم سردرگم بودند تا اینکه ابلیس آمد در میان ایشان و گفت تندیسی از ایشان درست کنید که با نگاه کردن به ایشان یادشان را زنده کنید و در کنار تندیس آنها خداوند را بپرستید. همین کار را کردند و خدا عبادت میشد نه تندیسها. وقتی این نسل هم فوت کردند بچهها و نوادههای ایشان دچار اختلاف شدند، ایشان آن اولیاء خدا را نمیشناختند و از ابتدا فقط همین تندیسها دیده بودند و پدران خود را در کنار او، برخی اعتقاد داشتند که پدران ایشان آن تندیسها را میپرستیدند و برخی اعتقاد داشتند که آنها وسیله به سوی خدا هستند. تا قبل از بعثت هم بتها را شریک خداوند میدانستند و نه جایگزین خداوند و به همین دلیل هم مشرک شمرده میشدند، بتها را هم عامل وصل شدن به خدا میدانستند.
اما چند مورد که شاید برایتان جالب باشد:
۱. بتها فقط مجسمه نبودهاند، مثلاً اصحاب رس درخت صنوبر میپرستیدهاند، در زمان نزدیک به زمان حضرت سلیمان علیهآلسلام. برخی هم ستارگان را خدایان میدانستهاند، برخی هم فرشتگان را از خاندان خدایان میدانستهاند و برخی هم مثل یونانیها خدایان متفاوت داشتهاند که موجوداتی آسمانی بودهاند. نمرود و فرعون هم که ادعای خدایی داشتهاند خود را خدای زمین میدانستهاند در مقابل خدای آسمان (نمرود قصد جنگ با خدای آسمان کرد که حشرهای وارد سر او شد)، اگر اشتباه نکنم، برخی هم که حضرت عیسی علیهالسلام را بت خود کردهآند. اینکه بتها را مثلا خدای جنگ یا خدای آب یا خدایان دیگر را موکل نیروهای طبیعی دیگر میدانستند، مثل حتی میترائیسم و ... در ایران باستان، اینها انحراف اعتقاد شیعه است که فرشتگان را موکل امور عالم میدانیم، مثل فرشتهای که موکل زلزله معرفی شده یا ... . این فرشتگان اگر اشتباه نکنم در آیین زردشت هم یزدان نامیده میشوند که در مقابل اهریمن است، خیر در مقابل شر، اینکه یزدان را خداوند معرفی کنیم اشتباه است و ایشان را وارد عرصهی دو خدایی (خدای خیر و شر) میکند که لااقل زردشتیهایی هستند که میگویند کلام ما درست نقل قول نشده است مگرنه ما هم موحد هستیم.
۲. مطابق قرآن این بتها هم در قیامت حاضر میشوند، بازخواست میشوند و بجز معدودی بقیه با کافران به جهنم میافتند. استثناء آن کسانی بیان شدهاند که به یکتایی خداوند شهادت داده و خود از اینکه خدا نامیده شوند بیزار بودهاند، مصداق آن هم مثلاً حضرت عیسی و مریم علیهماالسلام است. اما سؤال این است که مگر بتها (بگویید سنگها و چوبها، بگویید درخت صنوبر، بگویید ستارگان و ...) گناهی داشتهاند که مورد پرستش واقع شدهاند؟ در حدیثی آمده که شبی قبل از هجرت رسول خدا صلاللهعلیهوآله در مکه به امیرمؤنان علیهالسلام دستور دادند که بر بالای کوه ابوقبیس برو و هر که را آنجا دیدی گردن بزن و برگرد، حضرت علی علیهالسلام به راه افتادند و به بالای کوه رفتند، آنجا سیاهی را یافتند که هیکل درشتی داشت و ...، حضرت بیآنکه حتی اسم او را بپرسند ضربتی به او زدند و او را کشتند و بازگشتند، در نزدیکی پایین کوه متوجه شدند که از طرف کعبه صدای گریه و شیون میآید که بت بزرگ ما شکسته است. برای درک بهتر این مسايل باید به یاد آورد که تمام ذرات عالم در حال ذکر خداوند هستند، وقتی مجموعهای از ذرات به هم میپیوندند گاه از طرف خداوند وجود جدیدی به آن مجموعه بخشیده میشود، مثل روح انسان که در مجموعهای سلولی (که هر سلول حیاتی مستقل دارد) دمیده میشود و آن مجموعه هویتی جدید به نام انسان مییابد. این هویت جدید همیشه مقابل خداوند تواضع و خشیت ندارد، گاهی کبر و جهل دارد و از جنس حجابهای ظلمانی در مقابل رحمت خداست که ریشه در دشمنی اهل بیت علیهمالسلام دارد. این نتایج آخر را در حدیث تصریح نشده بود و از مجموعهی خواندههایم برداشت کردم و احتمال اشتباه بودنش منتفی نیست. بخصوص که در آیهای در قرآن داریم که بتها میگویند ما از پرستش ایشان برای خودمان مطلع نبودیم. با این وجود در قرآن و حدیث لعن بتهایی مانند لات و عزّی آمده است که بدیهی است و البته به اولی و دومی تأویل میشوند ولی این تأویل مطمئنا بدون دلیل نیست، در مورد سومی هم اگر اشتباه نکنم داریم «و مناة ثلاثة أخری».
چیزی که بدیهی است این است که افرادی که بتپرست بودند کاری به حقایق پشت قضیه نداشتهاند، آنها برای منافع و شهوات خود بتپرستی میکردند. قوم یهود که گوسالهپرست شدند هم ماجرای جالبی است، اینکه مؤمنان آنقدر با کفار مشرکین و کفار مصر زندگی کردهبودند که در عین موحد بودن تمایل به بت هم داشتند و انکار بت برایشان لقلقهی زبان بود و یقین نداشتند و وقتی گذرشان در خروج از مصر به جایی رسید که اقوامی بت میپرستید از حضرت موسی علیهالسلام بت درخواست کردند و در نهایت هم با معجزه که نه با کرامت سامریّ گوسالهی صدادار را پرستش کردند. جالب است که هم این گوساله صدادار بوده است، هم صنوبری که اصحاب رسّ میپرستیدند. بعید نیست برای توجیه خدایی بتهای دیگر هم ابلیس کلکی سوار کرده بوده باشد. خدا و خلیفهی خدا و علمای دین بهتر میدانند.
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و عرض ادب و احترام
ضمن تشکر از کارشناسان و کاربران خوب سایت:Gol:
براي بت پرستي به زحمت مي توان تاريخچه اي نشان داد و آغاز آن را تعيين نمود، بلکه از قديم ترين ايامي که امروز از آن آگاهي داريم اين موضوع در ميان افراد بشر که داراي افکاري منحط و در سطح پايين بوده اند وجود داشته است. در حقيقت بت پرستي يکنوع تحريف در عقيده خداپرستي است، همان عقيده اي که جزء فطرت و سرشت انسان است. و از آنجا که اين سرشت هميشه در انسان بوده، تحريف آن در ميان افراد منحط نيز هميشه وجود داشته است، و لذا مي توان گفت تاريخ بت پرستي با تاريخ پيدايش انسان تقريباً همراه بوده است.
توضيح اين که انسان به مقتضاي سرشت و خلقت خويش متوجه نيرويي فوق طبيعت بوده است، اين سرشت با استدلال هاي روشني از نظام هستي که نشان دهنده وجود يک مبدأ عالم و قادر بوده است تأييد مي شده و انسان از اين دو طريق (سرشت و عقل) هميشه کم و بيش با آن مبدأ هستي آشنايي داشته است، ولي همان طور که اگر احساس گرسنگي که در وجود کودک است به موقع رهبري نشود و غذاي سالم در اختيار او قرار نگيرد کودک دست خود را به چيزهايي مانند گل دراز مي کند و کم کم به آن خو مي گيرد و سلامت خود را از دست مي دهد، انسان نيز اگر در مسير فطرت و عقل، از نظر خداجويي، رهبري نشود رو به خدايان ساختگي و انواع بتها کرده و در برابر آنها سر تعظيم فرود مي آورد و صفات خدايي را براي آنها قائل مي شود.
از يک سو احتياج به تذکر ندارد که افراد کوتاه بين و سفيه سعي دارند همه چيز را در قالب حسي ببينند و اساساً فکر آنها از منطقه محسوسات گام بيرون نگذاشته است، به همين دليل پرستش خداي ناديده براي آنها مشکل و سنگين است، و ميل دارند خداي خود را در يک قالب حسي بريزند اين جهل و بي خبري هنگامي که با سرشت خداپرستي آميخته شد به شکل بت پرستي و خداي حسّي، خودنمايي مي کند.
از سوي ديگر گفته مي شود اقوام پيشين روي احترام خاصي که براي پيامبران و بزرگان مذهب قائل بودند، بعد از وفات آنها مجسمه هاي يادبود آنها را مي ساختند و روح قهرمان سازي و غلو که در افراد ضعيف و کم فکر است، آنها را وادار مي کرد که براي آن بزرگان، و سپس براي مجسمه هاي آنها مقامات و نفوذ فوق العاده اي قائل شوند، و آنها را به سر حد الوهيت برسانند و اين خود سرچشمه ديگري براي بت پرستي بود.
يکي ديگر از سرچشمه هاي بت پرستي اين بود که يک سلسله از موجودات که منشأ برکات و فوايدي در زندگي انسان بودند مانند ماه و خورشيد و آتش و آب و... توجه او را به خود جلب مي کردند، آنها به عنوان قدرداني در برابر اين منابع، سر تعظيم فرود مي آوردند، بدون اين که افق فکر خود را وسيع تر سازند و سبب نخستين و آفريدگار جهان را در ماوراي آنها ببينند، اين احترام و تعظيم با گذشت زمان شکل بت پرستي به خود گرفت. البته ريشه همه اشکال بت پرستي يک چيز است و آن انحطاط فکري و جهل و ناداني بشر و عدم رهبري صحيح او در مسئله خداجويي و خداشناسي که با تعليم و تربيت و راهنمايي انبيا به خوبي قابل پيشگيري است.(1)
آغاز بت پرستي توسط شيطان
حضرت ادريس در زمين، انيسي به نام اسقلينوس داشت که به زهد و تقوا معروف و به استجابت دعا موصوف بود و از ادريس کسب حکمت نموده بود، پس از رفع ادريس به آسمان، او دلگير شده و تمثال ادريس را ساخته و با آن مأنوس گرديد، و پس از چندي ناگهاني درگذشت، مردم چون به مسکن او رفتند، آن تمثال را يافته از ساخت آن حيران شدند، ابليس دسيسه کرد و تخيّلات باطل در ذهن آنان آورد. گفتند: ادريس اين تمثال را به صمديّت ستوده، استجابت دعاي او به عبادت آن صنم بوده، و از ادريس به اين شخص رسيده و او نيز به همين تمثال مستجاب الدعوه شده آنگاه به فريب شيطان آنان بت پرستي را بر خداپرستي برگزيدند، و اين وقت ششصد و نود و پنج سال از هبوط آدم گذشته بود که آغاز بت پرستي شد.(2)
رواج شرک و بت پرستي بعد از طوفان نوح (ع) توسط شيطان
در رابطه با گمراهي و انحراف انسان از راه يکتاپرستي به سمت بت پرستي، آتش پرستي و... در کتاب قصه هاي قرآن با اقتباس از داستان حضرت نوح با پرداختن به قصه اي جذاب درباره آفتاب پرستي نوشته است: بعد از طوفان و رسيدن کشتي نوح به ساحل، پس از اين که زمين خشک شد، نوح و يارانش به آبادي زمين پرداختند و زندگي راحتي را شروع کردند و چون با اين پيشامد ايمان مردم به خدا محکم شده بود، تا سالهاي سال بازار شيطان کساد شده و مردم فريب او را نمي خوردند. به زودي تعداد مردم در روي زمين زياد شد و سرانجام پايان عمر حضرت نوح فرا رسيد و کساني که طوفان نوح را ديده بودند از دنيا رفتند کمکم سر و کله شيطان در ميان مردم پيدا شد تا با درد و غم ها و حيله هايش دوباره مردم را گمراه کند. شيطان به صورت پيرمردان چند صد ساله مي شد و مي رفت پيش آدم هاي نادان و مي پرسيد: شما طوفان نوح يادتان است؟ مي گفتند: نه ما آن وقتها نبوديم، ما داستان نوح را شنيده ايم. شيطان مي گفت: هان، همان بهتر که نبوديد وگرنه خيلي ترسيده بوديد، بله، من آن وقت جوان بودم و در کشتي نوح بودم و خيلي ترسيدم، نوح هم آدم بدي نبود، بله، پيش از طوفان همه چيز با حالا فرق داشت و طوفان همه چيز را عوض کرد.
مي گفتند: چطور؟ مي گفت: آخر، طوفان خيلي وحشتناک بود، من و نوح کشتي ساز بوديم و يک کشتي ساختيم و بعد طوفان آمد و با نوح و دوستانمان سوار شديم، کشتي هاي ديگري هم بودند که غرق شدند ولي ما زنده مانديم و طوفان خيلي ترس داشت، آه از آن حيوانات بيچاره، اينها پيش از طوفان همه مثل آدم حرف مي زدند ولي توي کشتي از ترس زبانشان بند آمد، آخر علت اين که آن ها در کشتي بودند همين بود که آنها مثل ما حرف مي زدند ولي چون عقل نداشتند ترسيدند و لال شدند. مي گفتند: عجب! شيطان مي گفت: بله، آن وقت چند بار هم با نوح گفت و گو کرديم براي اينکه او طرفدار خداي باران بود و من طرفدار خداي روشنايي بودم.
مي گفتند: «عجب حرفهايي مي زني، مگر خدا چند تا است!»
شيطان مي گفت: چهار تا، شش تا، هفت تا، خيلي زياد، درست نمي دانم، هر چيزي يک خدايي دارد. خداي باران در آسمان است، و نماينده اش درياست، خداي روشنايي خورشيد است و نماينده اش آتش است، و چيزهاي ديگر طوفان هم نتيجه جنگ بود، خداي باران غضب کرد و طوفان شد و بعد خداي روشنايي خشمش گرفت و زمين را خشک کرد... مي گفتند: تو چه چيزهاي عجيب و غريبي مي گويي!
شيطان مي گفت: خوب ديگر، شما خبر نداريد، براي همين است که من خيلي عمر کرده ام، من روزها آفتاب را مي پرستم و شبها آتش را سجده مي کنم. مي گفتند: چرا اين حرفها را مي زني، اينها کفر و گناه است، خدا، خداي يگانه است. شيطان مي گفت: شما اين طور فرض مي کنيد، ولي در تابستان آب شما را خنک مي کند و در زمستان آتش شما را گرم مي کند، من نمي توانم چيزي را که مي بينم بگويم دروغ است، شما از کجا خبر داريد که خداي يگانه چيست؟ و شيطان با اين دروغ ها و فريبها مردم نادان را گول مي زد و به گمراهي با آفتاب پرستي و آتش پرستي و دوباره با بت پرستي آشنا مي کرد.(3)
مبارزه حضرت زکريا (ع) با بت پرستي
امام صادق(ع) فرمود: قوم زکريا(ع) تصميم گرفتند آن حضرت را (به جرم مبارزه با بت پرستي و...) به قتل رسانند، آن حضرت فرار کرد و آن ها به دنبالش دويدند تا دستگيرش نمايند، آن حضرت نزديک درختي رسيد، درخت باز شد و به حضرت زکريا پناه داد سپس بسته شد قوم گهنکار تا پاي درخت آمدند، ولي حضرت زکريا(ع) را نيافتند، ابليس در ميان آنها آمد و گفت: «زکريا داخل اين درخت است، آنان نيز درخت را با ارّه بريدند و بدن مقدس حضرت زکريا(ع) را نيز همراه درخت متلاشي کردند و آن حضرت به شهادت رسيد.
و اين دليل است که پيامبران تا سر حدّ شهادت، با شرک و بت پرستي و شيطان پرستي و انحراف مبارزه مي نمودند.(4)
حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) شيطان لات و عزّي را مي کشد
حضرت علي(ع) فرمودند: شبي از شبها که بسيار تاريک بود پيامبر(ص) مرا صدا کردند و فرمودند: شمشيرت را بردار و بالاي کوه ابوقبيس برو و هر کس را ديدي بکش. من هم شمشير به دست بالاي کوه رفتم و مرد سياهي که چشمانش سرخ بود مشاهده کردم. از قيافه او هولي مرا فرا گرفت. نزديکش رفتم و با شمشير ضربتي به او زدم و او را نصف کردم. همزمان با کشته شدن او، ناله اي از خانه هاي مکه بلند شد. سپس نزد پيامبر(ص) آمدم و او منزل خديجه(ع) بود و به حضرت خبر دادم. حضرت رسول(ص) پرسيدند: آيا مي داني چه کسي را کشتي؟
گفتم: نه، خدا و رسولش مي دانند. حضرت فرمودند: (شيطاني که مسئول پرستيده شدن) لات و عزّي بود را کشتي. از اين به بعد ديگر اين دو بت را کسي نخواهد پرستيد.(5)
شيطاني داخل بت، شعر مي خواند
روزي شيطاني به نام «مسعر» داخل هبل که از بت هاي بزرگ مکه بود رفته و اشعاري مي خواند:
قاتل الله رهط کعب بن فهر(6)
ما اضل العقول و الاحلاما
جاءنا تائه يعيب علينا
دين آبائنا الحماه الکراما
يعني: خدا بکشد قوم کعب بن فهر را که گمراه کننده ي عقل ها و اميدواري ها هستند.
متکبر و گمراه کننده اي از آنها آمده و دين آبا و اجداد گرامي ما را بر ما عيب مي گيرد.
مشرکان وقتي اين اشعار را از هبل شنيدند، سجده کردند و زبان به بدگويي پيامبر(ص) گشودند. صدايي از هبل بلند شد که فردا باز هم بياييد. حضرت محمد(ص) از اين امر اندوهگين شد. در آن حال يکي از مؤمنان پري خدمت حضرت رسيد و گفت: اي فرستاده خدا! من «مسعر» را کشتم.(7)
------------
1- تفسير نمونه، ج2، ص 214.
2- کيفر کردار، ج4، ص 7.
3- عجب حکايتي، ص 111.
4- داستانهاي صاحبدلان، ج2، ص 186 با اندکي تغييرات.
5- بحار، ج 39، ص 186؛ کتاب ابليس، ص 40.
6- کعب، نام جد هشتم پيامبر اسلام (ص) است.
7- مناقب آل ابيطالب، ج1، ص 76؛ همان، ص 39.
سلام به شما آقا سید محسن عزیز
خیلی ممنون به خاطر اطلاعات خوبی که با بنده به اشتراک گذاشتید.
راستش اگه میشه لطف کنید در مورد بت پرستی نزدیک به بعثت بیشتر توضیح بدید و بفرمایید اعتقادات اون افراد چطور بوده در زمینه های دیگه.
حقیقت مطلب بنده یه بار تو قرآن خوندم (آیه رو یادم نیست شما زحمتشو بکشید)که خدا به پیامبر میفرماید از اونها(بت پرستان) بپرس چه کسی فلان کار رو کرده(اینم یادم نیس دقیق-فکر کنم خلقت آسمانه و زمین بود) که آنها قطعا می گویند الله! ولی می گویند این بت ها هستند که باران و ... رو مدیریت می کنند.(محاوره ای نوشتم-اصلش یادم نبود)
این حرف خدا برام خیلی جالب بود. برای همین تفکرات بت پرستان برام مهم شد.
لطفا بگین از کجا و با چه منطقی مردم اطراف بت ها بودند و قربانی و سجده و ... می کردند؟
اعتقادات بت پرستان نسبت به اون ها (مثل لات و هبل و عزی) چی بود؟
چرا کعبه رو بت خانه کردند با اینکه میدانستند خانه خداست و یک پیامبر اونو بنا کرده؟
و هر اطلاعات دیگه ای در این زمینه.
دونستن اینها برام خیلی مهمه .خیلی متشکرم از همکاریتون.
کامروا باشید.
با سلام
آنچه برای شما می اورم قسمتی از کتاب تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت است
امیدوارم جواب خود را گرفته باشید
یعقوبی می نویسد: عرب به واسطه مجاورت با پیروان ادیان و آمد و رفت به کشورهای دور و نزدیک، دارای ادیان مختلفی بودند. قریش و تمامی اولاد «معد بن عدنان» پاره ای از احکام دین ابراهیم را معمول می داشتند.
بدین گونه که به حج می آمدند و خانه کعبه را زیارت می کردند و مناسک و دیگر مراسم حج یادگار حضرت ابراهیم را انجام می دادند. مهمان نواز بودند، و ماه های حرام را محترم می شمردند.
اعمال نا مشروع و قطع پیوند خویشی و ستمگری را زشت می داشتند، و هر کس
را که مرتکب جرم می شد، کیفر می دادند.
آنها همچنان متصدیان خانه خدا بودند تا این که قبیله «خزاعه» پرده داری کعبه را تصاحب کردند و بعضی از احکام و مناسک حج را تغییر دادند، از جمله این که پیش از غروب آفتاب از «عرفات» بیرون می آمدند، و بعضی از آنها بعد از طلوع آفتاب روز دهم ذی الحجه کوچ می کردند.
قریش بر این عقاید بود تا این که عمرو بن لحی خزاعی به شام رفت و در آنجا دید که مردمی از عمالقه بت ها را پرستش می کنند.
عمرو بن لحی پرسید: این بت ها چیستند که می بینم می پرستید؟
عمالقه گفتند: ما اینها را پرستش می کنیم، و به وسیله آنها یاری می جوئیم، و طلب باران می کنیم.
عمرو بن لحی گفت: آیا ممکن است یکی از این بت ها را به من بدهید تا آن را به سرزمین عرب ببرم، و در کنار خانه خدا که قبائل عرب به زیارت آن می آیند قرار دهم؟ عمالقه بتی به نام «هبل» به وی دادند و عمرو بن لحی آن را آورد و در کنار خانه کعبه گذاشت، و این نخستین بتی بود که در مکه استقرار یافت . (7)
به دنبال آن بت های دیگری هم در مکه و سایر نقاط حجاز و مجاور آن نصب شد و قریش و قبائل عرب به پرستش آنها پرداختند که در جای خود توضیح خواهیم داد.
به واسطه مجاورت با یهود و نصارا در یمن و نجران و خیبر به مرور ایام گروهی از افراد قبایل عرب کیش یهودی و نصرانی را پذیرفتند. تبع
[22]پادشاه یمن دو تن از علمای یهود را به نقاطی از یمن فرستاد و آنها عده ای از یمنی ها را یهودی کردند. همچنین جمعی از دو قبیله «اوس» و «خزرج» پس از آن که از یمن بیرون آمدند و در مدینه سکونت ورزیدند به واسطه مجاورت با یهودیان خیبر و بنی قریضه و بنی نضیر یهودی شدند. عده ای از افراد قبیله بنی حارث، غسانی، بنی اسد، بنی تمیم، بنی تغلب، طی ء، مذحج، بهراد، سلیح، تنوخ، و بنی لخم، کیش مسیحی را پذیرفتند. حجر بن عمرو کندی نیز مجوسی و زندیق شد (8)
گذشته از بت پرستی و تدین به ادیانی که ریشه آسمانی داشت، بعضی از قبایل عرب ستاره پرست بودند که در شهر «حران» واقع در سوریه می زیستند. قبیله «بنی ملیح» که تیره ای از طایفه خزاعه بودند «جن» را پرستش می کردند.
عده ای از حمیریان یمن آفتاب پرست، و قبایل « کنانه» ما پرست بودند. قبیله «جذام» ستاره مشتری، و قبیله «طی ء» ستاره سهیل، و قبیله «قیس» ستاره شعرا و «بنی اسد» عطارد را می پرستیدند (9)
7-(تاریخ یعقوبی - ج 1 - ص 294)
.8-(تاریخ یعقوبی - ج 1 - ص 298)
.9-(الاصنام کلبی - ص 34)
اوهام و خرافات رایج در میان قبائل عربگفتیم که اعراب شبه جزیره پس از حضرت ابراهیم که در فلسطین می زیست، و فرزنش اسماعیل که در میان عرب جرهمی در حجاز
اقامت داشت، نخست پیرو احکام و آداب و رسومی بودند که از آن دو پیغمبر خدا باقی مانده بود.
بعدها دین یهود و نصار و بت پرستی در نقاط مختلف شبه جزیره رسوخ یافت و اوهام و خرافاتی از این راه ها در میان جوامع و قبائل عرب رایج شد.
به موازات ظهور دین مبین اسلام هنوز اعتقاد به خدای خالق آسمان ها و زمین و روزی دهنده، و ایجاد کننده جهان و جهانیان به نام «الله» و احکام و مناسک حج و برخی از احکام دیگر از دین ابراهیم و اسماعیل در میان اعراب عدنانی و بخصوص قریش باقی مانده بود که آن را معمول می داشتند.
با این وصف گذشته از یهودیت و نصرانیت و بت پرستی، عمل به پاره ای از احکام مزبور، اوهام و خرافات زیادی هم در میان عرب رسوخ یافته بود، و به آنها سخت دل بسته بودند.
از جمله به گفته مسعودی بعضی از عب عقیده به وجود پرنده ای به نام «هام» داشتند و می گفتند هام روح آدمی است که پس از مرگ یا قتل به صورت مرغی در می آید و پیوسته در اطراف قبر او نوحه سرائی می کند، و اخبار دنیا را به مقتول یا متوفی می دهد و در جلو خانه بازماندگان شخص در گذشته به سر می برد (10)
بعضی دیگر «ذات انواط را پرستش می کردند، عبادت ذات انواط همان دخیل بستن بود. ذات انواط در وادی نخله قرار داشت و از زیارتگاه های مردم مکه به شمار می رفت.
ذات انواط درخت بزرگ سبزی بود که کفار قریش و سایر قبائل عرب هر سال به زیارت آن می رفتند و سلاحهای خود را بر آن می آویختند.
در آنجا قربانی می کردند، و یک روز در آنجا می ماندند (11)به ذات انواط چیزهایی به عنوان دخیل می آویختند و حاجت و مراد می خواستند.
جمعی دیگر از عرب معتقد به وجود «غول» بودند، و عقیده داشتند که غول ها در شب ها و جاهای خلوت پیدا می شوند یا در بیابان ها سر راه ها را می گیرند و باعث آزار آدمی می شوند.
عرب هم در صدد بر می آمد که غول را تعقیب کند و نگذارد به او آسیبی برساند.
مسعودی نقل می کند که بعضی از صحابه از جمله عمر بن الخطاب گفته است که وی پیش از ظهور اسلام دی یکی از سفرهایش به شام غول را دیده است که در صدد آزار رساندن به وی بوده و عمر با شمشیر او را زده است! (12)
عرب به وجود شیاطین و مرده و جن و قطرب و غدار معتقد بودند و برای هر کدام نیز حالات و اوصافی ذکر می کردند.
به خواب و جادوگری هم اعتقاد داشتند. جادوگری به نام کهانت در میان قبائل مختلف رواج داشت، و جادوگر از مقام والائی برخوردار بود و رای او را هر چه بود به کار می بستند، و سرپیچی از آن را شوم می دانستند.
«شق» و «سطیح» دو کاهن و جادوگر معروف عرب بودند که عرب در گیرودارهای خود به آنها مراجعه می کردند و از آنها نظرخواهی می نمودند.
«ذوالشری» هم که از توده سنگ های سیاه تراشیده چهارگوش تشکیل یافته بود مورد احترام پرستش بعضی از قبائل عرب بود.
اعتقاد به «انصاب و ازلام» نیز از اوهام و خرافات رایج در میان عرب بود.
ازلام جمع زلم بر وزن قلم تیرهای کوچکی بود که از درختی به نام «نبع» که با صلابت و قابل انحناء بود می گرفتند و به یک اندازه تراشیده و صاف می نمودند و به هر کدام رنگ مخصوصی می زدند و در قمار و فالگیری از آنها استفاده می کردند، و به آنها «قداح» می گفتند.
قداح به معنای تیرهای بدون پیکان بود. نام این تیرها که در قمار به کار می رفت، به گفته یعقوبی ده تا بود. هفت تای آنها را «انصب» می گفتند: یعنی نصیب و بهره بده، و سه تا «لا تنصب» بود.
هفت تای اول «فذ» دارای یک سهم و «توام» دارای دو سهم و «رقیب» سه سهم و «حلس» چهار سهم و «نافس» پنج سهم و «مسبل» شش سهم و «معلی» هفت سهم، و سه تای دیگر: منیح و سفیح و وغد بود که فاقد سهم بود (13)
عرب برای جنگ و صلح و انتقام گرفتن و قربانی کردن و ازدواج و یقین به این که فلان طفل زنازاده است یا نیست، یا فلان کار را بکند یا نکند، از این تیرها که کاهن قبیله بنی جمح در مقابل بت «هبل» جنب کعبه در کیسه ای می ریخت و آن را به هم می زد سپس چوبی در می آوردند و اعلام نظر می نمودند، کسب تکلیف می کرد و نتیجه هر چه بود می باید به کار بست.
خداوند در قرآن مجید نصیب و بهره گرفتن از این نوع رایزنی و نظرخواهی و فالگیری را مانند شراب و قمار اکیدا نهی کرده و آن را پلیدی و از کارهای شیطانی دانسته است. (14)
خلاصه به مرور ایام که اعراب شبه جزیره از توجه به احکامی که از زمان حضرت اسماعیل باقی مانده بود غافل ماندند، برای تسکین خاطر آشفته و پریشان خویش به پرستش معبودهای ناروا «آله باطله» و اعتقادات عجیب و غریب روی آورده و حیران و سرگردان شده بودند، و به گفته حافظ: چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند.
رسوخ عقاید خرافی در اذهان ملت عرب و مردم قریش و اعقتاد به معبودهای باطل تا آنجا بود که چون پیغمبر اکرم مبعوث گردید و آنها را از پرستش آلهه باطله بیم می داد، از این که پیغمبری از میان آنها برخاسته است، تعجب می کردند و می گفتند: او جادوگری درغگوست، آیا می خواهد تمام خدایان ما را منحصر در یک خدا بداند؟ این چیزی است بسیار شگفت انگیز. (15)
اوهام و خرافات عرب به موازات ظهور دین مبین اسلام بیش از اینهاست.
ما فقط اشاره ای به پاره ای از آنها نمودیم.
ولی همینها که نوشته ایم و آنچه راجع به بت های عرب نوشته می شود، شاید برای
شناخت دوران جاهلیت عرب و عقاید خرافی آنها کافی باشد.
10-(مروج الذهب - جلد 2 صفحه 153)
11-(سیره ابن هشام - ج 4 ص 893)
12-(مروج الذهب - جلد 2 صفحه 155)
13-(تاریخ یعقوبی ج 1 ص 300)
14- (یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون. سوره مائده آیه 93)
15-(و عجبوا ان جائهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذاب. اجعل الآلهة الها واحدا، ان هذا لشی ء عجاب. سوره ص آیه 3 تا 5)
بت های عربمردم عرب به خصوص قریش «الله» را خدای بزرگ و خالق آسمان و زمین و مدبر عالم و فرستنده باران می دانستند، و هنگام بردن نام او می گفتند: «بسمک اللهم» یعنی به نام تو ای خدا که در اسلام به جای آن «بسم الله الرحمن الرحیم» نخستین آیه سوره مبارکه قرآن مجید آمد.
در عین حال قریش بت هائی داشتند که آنها را مظاهر خدای واقعی می دانستند.
در حقیقت چون دسترسی به «الله» نداشتند، بت ها را پرستش می کردند، و از آنها یاری می جستند، و می گفتند: «این که ما بتها را می پرستیم به خاطر این است که اینها ما را به خدای واقعی نزدیک می کنند» . (16)
چنان که پیشتر گفتیم قبائل عرب قبلا پیرو دین حضرت ابراهیم بودند، و نخستین کسی که آنها را دعوت به بت پرستی کرد، عمرو بن لحی بود که بت «هبل» را از شام به مکه آورد، و قریش را به پرستش آن فرا خواند، و به دنبال آن قریش و سایر قبائل عرب بتها ساختند، و هر قبیله بتی را پرستید و بسیاری از آنها را در درون و بالای کعبه قرار داده بودند.
قریش برای بتان خود نذر می کردند، و در مقابل آنها کرنش و قربانی می نمودند، و در جنگ و صلح آنها یاری می جستند. حتی گاهی بعضی از آنها را بر استری یا شتری سوار کرده، به میدان جنگ
می آوردند، تا حضور آنها باعث پیروزی شان شود!
«الله» را یکتا و یگانه نمی دانستند، بلکه دارای زن و فرزند و دختران می پنداشتند.
از جمله بتان آنها «لات» و «منات» و «عزی» بود که آنها را دختران خدا می دانستند.
به همین جهت نسبت به آنها توجه مخصوصی داشتند.
«لات» خدای آفتاب و از سنگی سفید بود و معبد آن در طائف واقع در دوازده فرسخی مکه بود. منات سنگی سیاه و خدای سرنوشت و مرگ بود، و معبد آن در محلی به نام «قدید» میان مکه و مدینه نزدیک بحر احمر قرار داشت. «عزی» خدای زهره و معبدش در «وادی نخله» بین طائف و مکه بود. این خدایان اختصاص به قریش نداشتند، بلکه مورد پرستش همه قبایل بودند، ولی قریش در بزرگداشت آنها اهتمام خاصی داشت. این احترام به خصوص نسبت به عزی بیشتر بود.
در مقابل بت عزی بود که قربانی انسان انجام می گرفت.
نقل می کنند که «ابو احیحه سعد بن عاص» مردی از بنی امیه هنگام مرگ سخت می گریست، ابوجهل که برای عیادتش آمده بود، پرسید: علت گریه چیست؟
آیا از مرگ می ترسی که هیچ کس را از آن گریزی نیست؟
گفت: نه، ولی از آن می ترسم که مبادا بعد از من مردم عزی را پرستش نکنند! ابوجهل گفت: مردم عزی را بخاطر تو نمی پرستند که با مرگ تو از پرستش آن دست بردارند (17)
«هبل» نخستین بت عرب از عقیق سرخ و به شکل انسان بود. دست راستش شکسته بود، و قریش دست دیگری از طلا برایش ساخته بودند!
این بت را قریش در درون کعبه جا داده، و سخت به وی دل بسته بودند.
غیر از هبل بت های دیگری هم در کعبه از آن قریش و سایر قبایل عرب وجود داشت، تا 360 بت به عدد روزهای سال که نسبت به آنها مراسم طواف و مسح و قربانی معمول می شد.
علاوه بر این بت ها که نام بردیم و می بریم، اعراب بت پرست در خانه های خود نیز بتانی از جنس های مختلف داشتند که چون وارد خانه می شدند به دور آن طواف می کردند، و در موقع مسافرت با آن وداع نموده، و برای سلامتی و بازگشت خود یاری می جستند یا با خود به سفر می بردند! گذشته از بت «هبل» که عمرو بن لحی در جنب کعبه قرار داده بود، پس از آن نیز قریش بت های «اسافه» و «نائله» در کنار کعبه گذاشتند، و برای آنها احترام خاصی قائل بودند.
غیر از بت های یاد شده که در خانه کعبه یا در کنار کعبه قرار داشت، قریش بت «مجاور الریح» را در کوه صفا و بت «معطم الطیر» را در کوه مروه مقابل کعبه قرار داده و به پرستش آنها می پرداختند.
علاوه بر قبایل عرب در نقاط مختلف هم بت های مهمی داشتند که بعضی خصوصی و بعضی دیگر تعلق به همه قبایل داشت.
ود بت قبیله بنی کلب و قضاعه، در محلی به نام «دومة الجندل» واقع در سر راه مدینه به اردن، و نسر بت قبیله حمیر و همدان در صنعا پایتخت یمن، سواع بت قبیله کنانه، عزی بت قبیله غطفان، ذوالحفله بت قبیله بجیله و خثعم، و فلق بت قبیله طی بود که در نقطه ای به نام «حبس» جای داشت.
همچنین بت قبیله ربیعه و ایاد ذوالکعباب در سنداد واقع در عراق، و لات بت قبیله ثقیف در طائف، و منات بت قبیله اوس و خزرج در فدک
نزدیک خیبر کنار دریای سرخ بود. بت ذوالکفین از آن قیله دوس، و بت سعد تعلق به قبیله بکر بن وائل و شمس بت قبیله بنی عذره، و رئام بت قبیله ازد بود.
قبایل بت پرست عرب هر ساله برای زیارت خانه کعبه و انجام مراسم حج که از زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل مانده بود دو بار به مکه می آمدند، و با این که بت پرست شده بودند، روی تعصب خاص عربی آن مراسم را محترم می شمردند و آن را معمول می داشتند.
بت پرستان عرب در نقاط مختلف قبل از حرکت به سوی مکه نخست در مقابل بت های خود ایستاده و ادای احترام می کردند، سپس رهسپار مکه می شدند (18)
آنها قبل از سفر و هنگامی که به جنگ می رفتند نیز در مقابل بت های خود کرنش نموده و با آنها تودیع کرده و با فتح و پیروزی بر دشمن یاری می جستند.
با این وصف کعبه و مکه به عنوان یادگار ابراهیم و اسماعیل احترام خود را حفظ کرده و در نظر تمامی قبائل عرب مقدس ترین مکانها بود.
16- (ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفا - سوره زمر آیه 3)
17-(الاصنام - کلبی - ص 23 به نقل از تاریخ اسلام دکتر عبد الحسین زرین کوب.)
18-(تاریخ یعقوبی ج 1 ص 295)
با سلام و تشکر از همراهی و مشارکت دوستان در این مباحث
خداوند متعال در آیات متعددی به نکوهش و مذمت بت پرستان پرداخته است که این افراد در دوران جاهلیت به بت پرستی اشتغال داشتند. در برخی از ایات چنین آمده است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَكُونَ؛[عنکبوت/61] و اگر از ایشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمین را آفرید و چه كسى آفتاب و ماه را به فرمان خود درآورده قطعا مى گویند اللَّه با این حال از خداپرستى یك جا برگردانده مى شوند»
«وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحْمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛[لقمان/25] اگر از آنان بپرسى آسمانها و زمین را كى آفریده؟ گویند: خدا، بگو پس ستایش هم خاص خداست، ولى بیشترشان نمى دانند»
«وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنىَ یُؤْفَكُونَ؛[زخرف/87] و اگر از مشركین بپرسى چه كسى ایشان را خلق كرده به یقین خواهند گفت اللَّه، (بگو با این حال) به كجا منحرف مى شوید»
دهریون در دوران جاهلیت بنابر دو عقیده بت پرستی میکردند برخی بت را به عنوان خدا میپرستیدند و برخی دیگر بت را به عنوان واسطه بین خود و خدا پرستش میکردند. از باب نمونه به این آیا ت توجه نمایید.
«وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفی؛[زمر/3] كسانى هم كه به جاى خدا اولیایى مى گیرند منطقشان این است كه ما آنها را بدین منظور مى پرستیم كه قدمى به سوى خدا نزدیكمان كنند»
«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ؛[زمر/100] براى خدا از جنیان كه آنها را نیز خدا آفریده شریكانى انگاشتند و از روى بى دانشى براى او پسران و دخترانى ساختند، خدا منزه است و از آنچه وصف مى كنند برتر است»
«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ؛[رعد/33] آنان براى خدا شریكانى قرار دادند، بگو نام آنها را بگویید، آیا مى خواهید خدا را از شریكان زمینى كه آنان را نمىشناسد خبر دهید»
«وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِه؛[ابراهیم/33] آنها براى خدا مانندهایى قرار دادند تا (مردم را) از راه وى گمراه كنند»
«وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ؛[یونس/18] (شگفتا كه) این بتپرستان به جاى خدا چیزى را مى پرستند كه نه ضررى دارد و نه سودى، و مى گویند: این بتها واسطههاى ما در درگاه خدایند.»
اما این که چگونه بت پرستی به منطقه حجاز و عربستان رسوخ کرد دلائل متعددی دارد که به آن اشاره میشود.
- اولین نفری که بت را به سرزمین حجاز و عربستان منتقل کرد عمرو بن لحی بود. وی که به علت درمان بیماری خود به شام سفر کرده بود مردم آن سامان را در حال پرستش بت مشاهده کرد و علت آن را جویا شد در جواب گفتند ما از انان طلب باران کرده و آنها ما را یاری میدهند. پـس از آنـان تـقـاضـا كـرد كـه بـه او نـيـز بـتـى بـدهـند تا به سرزمين عرب بياورد و آن را بـپـرسـتند. آنان بت هبل را به او دادند. وى نيز آن را به مكّه آورده ، نصب كرد و به مردم دستور داد تا آن را بپرستند و بزرگ بشمارند. بنابر روایتی از پیامبر این مطلب توسط ایشان تایید شده است برخی هم معتقدند عمروبن لحی برای اولین بار بت را در خانه کعبه نصب نمود.
- اولین گروهی که در عربستان بت پرستی را رواج دادند مردم مکه بودند. زمانی که جمعیت انان رو به فزونی گذاشت به اطراف و اکناف مکه پراکنده شدند از این رو به خاطر قداست و احترام کعبه و خانه خدا سنگهای حرم را به عنوان یادگار به همراه خود بردند و هر از چند گاهی به یاد خانه خدا آن را طواف کرده و محترم میشمردند به مرور زمان این کار رو به تقدس گرایی کشیده شد و خداوند فراموش گشته و بت پرستی شکل گرفت. آنان در هر کوی و برزنی که فرود میآمدند آن سنگ را نصب کرده و دور آن طواف میکردند به آن دست کشیده و میبوسیدند لذا دین ابراهیم و اسماعیل رو به فراموشی گذاشت و برخی از اعمال حج با شرک آمیخته گردید.
- یکی دیگر از عوامل گسترش بت پرستی در عربستان احترام به اموات و مردگان بود که برای یادبود آنان تندیس مردگان را درست کرده و آن را میپرستیدند که سابقا بیان شد این روش را شیطان به کار بست و توانست عده کثیری را از پرستش خداوند باز دارد. وقتی که بتها در بین عرب رواج پیدا کرد، هر عربی که از تمدن اطلاعی نداشت و سعادت و شقاوت خود را در گرو این سنگها میدید برای جلب نظر این بتان دست به هر کار میزد و حتیالمقدور سعی میکرد خانه او به یکی از این خدایان سنگی مزین شود و از خدای اختصاصی خود، کمال بهره را ببرد و این امید را داشت که در کار مزرعه او را یاور باشد و محصول او را پر رونق کند و در سفرها یار و محافظ شخصی او باشد و در شهر خود، شر شیطان، اجنه، چشمهای بد و تنگ نظر را از سر او کوتاه کند، و در واقع با چنین امیدی هر عرب یک بت در خانه خود داشت و از او استمداد میجست و حتی در سفرها این خدایان را همراه داشتند. کلبی میگوید: «وقتی عربی به سفر میرفت در ضمن راه که پیاده میشدند چهار سنگ از زمین برمی داشت و یکی از آنها را که زیباتر بود انتخاب میکرد و خدای خود قرار میداد و سه عدد باقی را به جرم بد شکلی، پایههای دیگر خود قرار میداد و پس از پختن غذا و حرکت، سنگها را رها میکرد و میرفت تا این که به منزلگاه دیگر برسد و روز از نو و خدای دیگر از نو، و این شده بود کار عرب که سنگی زیبا را خدا کند بعد که سنگی زیباتر پیدا شد خدای قبلی را به دور بیندازد و خدای جدید اختیار کند»بخاری از ابی رجاء عطاردی نقل میکند: « ما سنگها را پرستش میکردیم، هر گاه سنگ زیباتری به دست میآوردیم سنگ اول را دور انداخته و سنگ زیبای جدید را میپرستیدیم و هر گاه سنگی نمییافتیم مقداری خاک جمع نموده و گوسفندی را میآوردیم و از شیر آن گوسفند روی خاکها میدوشیدیم و اطراف آن طواف میکردیم» ابن کلبی گفته است: «هر خانوادهای در مکه دارای بت ویژهای بود که در خانه خود آن را عبادت میکرد، چون یکی از اهالی خانه عازم سفر میشد آخرین کارش در هنگام خروج از خانه این بود که بتهای خانوادگی را مسح و تبرک و طواف میکرد و هنگام بازگشت از سفر هم نخستین کاری که انجام میداد مسح و تقدیس آنها بود»
بت هبل همان بتی است که عمرو بن لحی از شام آورد و آن را در کعبه نصب نمود که ابوسفیان پس از جنگ احد خطاب به هبل گفت انتقام مرا از محمد گرفتی و سر خود را در برابر آن تراشید. مشرکین عرب از بتها طلب یاری مینمودند و گاهی اوقات استخاره میکردند. ابتدا در پیش روی هبل 7 تیر علم میکردند اولی به نام صریح دومی به نام ملصق و اسامی دیگر اگر در امری متحیر میشدند و یا در امری شک میکردند یا در پدر نوزادی مردد بودند اول برای بت هدیه ای را تقدیم نموده و سپس تیر ها را هدف قرار میدادند اگر صریح هدف قرار میگرفت یعنی جواب مثبت است و اگر ملصق هدف قرار میگرفت جواب منفی بود از دیگر بتهای معروف عرب، لات و عزی بودند که قریش آنها را دختران خدا میشمردند، لات یکی از بتهای بسیار قدیمی است که ظاهرا خدای شمس بود و مادر خدایان به شمار میآمد چنان که صابئین عقیده داشتند که کعبه و بتهای کعبه از آن صابئین بوده و پرستندگان این بتها هم از زمره صائبین بودهاند. و بت (لات) به اسم زحل بود و عزی به اسم زهره و هر یک از دو بت لات و عزی معابدی داشتند که عرب به آنجا میرفتند و لات و عزی را پرستش میکردند، این لات و عزی همان بتهایی هستند که مشرکین وقتی به جنگ پیامبر (جنگ احد) آمده آن دو بت را هم با خود آورده بودند و برای آنها شعار میدادند و به این دو بت بر لشکر مسلمین تفاخر میکردند و به این دو بت تبرک میجستند و گمانشان این بود که همراه داشتن این دو بت باعث پیروزی آنها میشود. شاید هیچ بتی به اندازه عزی در بین عرب عزیز نبود، به طوری که آن را از جان خویش دوستتر میداشتند هم چنین بعل که یکی از بتهای معروف عرب بود و در بعلبک نیز معبدی بزرگ داشته مورد پرستش بسیاری از مردم عرب بود و حتی قبایل یمنی و مردم شمال جزیره العرب آن را پرستش میکردند ، « بعل از بتهای امم و ملتهای دیگر بوده که الهه نر محسوب میشده و در خرابههای شهر پالمیرا (شهر نخل) که اعراب آن را تدمر میگفتند آثار بتکده قدیمی و بزرگی به نام بعل ملاحظه شده است، گویند نام این بت نیز از بابل آمده چرا که از جمله الهههای بزرگ بابلیان، چند الهه بنام انو، بال و هیا بود و چنین استنباط میشود که بعل همان بال باشد». در عرب بتی بود به نام سعد که شکل آن عبارت بود از صخرهای دراز که این بت را پسران کنانه میپرستیدند،
دو بت معروف دیگر عرب، اساف و نائله بودند که درباره این دو افسانههای زیادی وجود دارد ، «معروف است که این دو بت در ابتدا زن و مردی بودند که عاشق همدیگر بودند و این عشق بازیها ادامه مییابد تا این که روزی در درون خانه کعبه، مکان را خلوت مییابند و فرصت را مناسب میشمرند و با هم نزدیکی میکنند، در اینجا خدا بر این دو غضب کرده و عذاب خود را بر آن دو فرود آورده و آن دو را به صورت مجسمه مسخ میکند، به مرور زمان مردم آن دو را به خدائی خود قبول میکنند و آن دو را مورد پرستش قرار میدهند و دو زناکار و مورد غضب خداوند خدای قوم میشوند». البته این داستان به افسانه شبیه تر است
قربانی به پای بتها
درباره منذربن ماءالسماء پادشاه حیره هم آوردهاند که پسر پادشاه، شخصی را اسیر کرد و برای عزی ذبح کرد؛ و نیز از تواریخ سریانی نقل کردهاند که یکی از ملوک حیره چند تن از دوشیزگان نصارا را که تارک دنیا بودند برای عزی قربانی کرد».و شهرستانی هم میگوید: « عرب از بخاطر تقرب به اصنام قربانی میکردند و بتان را به خون قربانی رنگین میکردند و این فعل را سبب زیادی مال میدانستند» منذربن ماءالسماء پادشاه حیره (505- 544) پیروان مسیحی را به ستاره زهره پیشکش میکرد؛ عربهای شبه جزیره سینا نیز کسانی را برای زهره قربانی میکردند. البته به نظر میرسد در اواخر دوره جاهلی قربانی کردن آدم برای بتها از بین رفته و به جای آن قربانی حیوانات متداول شده باشد، هرچند نمیتوان به طور یقین گفت در تمامی سرزمین عرب قربانی آدم منتفی شده بود، ولی از شواهد و قرائن پیداست که قربانی حیوان، جایگزین قربانی انسان شده بود. عرب همان طور که خیلی از چیزها را از همسایگان و کشورهای دیگر به وام گرفته است، ممکن است آداب و رسوم مربوط به بتپرستی را، که یکی از آنها هم قربانی برای بتان میباشد از دیگر جاها آموخته باشد.
در کشورهای مختلف از قرنهای بسیار دور و گذشته رسم قربانی انسان برای بتها مرسوم و متداول بوده است، در کشورهائی چون مصر و یونان و هند و ... انسانهای فراوانی به پای سنگها و چوبها قربانی می شدند؛ در مصر قدیم رسم بود پسران و دختران زیبا روی را به الهه نیل تقدیم کنند؛ در یونان نیز برای خدایان گوناگون هزاران هزار انسان قربانی میکردند. در عربستان نیز احتمال میرود بعد از آن که اصل بتپرستی را پذیرفت، این رسم را نیز از کشورهای بیگانه اخذ کرده باشد؛ و جالبتر از کتک زدن بت و فحش دادن به او، خوردن بت است، عرب وقتی از کشک یا خرما بتی میساخت و او را عبادت میکرد و او را نزد خدا شفیع قرار میداد، وقتی خوب او را عبادت می کرد و او را می پرستید، اگر دچار گرسنگی میشد خدای خویش و معبود خود را که مدتها در پای او سر به سجده نهاده بود و برای او قربانیها کرده بود او را با ولع تمام نوش جان میکرد. درباره بنو حنیفه میگویند: در جاهلیت بتی از حلیس ساخته بودند و روزگاری آن را میپرستیدند. پس قحطی پیش آمد و بنوحنفیه آن بت را خوردند . حتی آورده اند که شخصی از کنار بتی عبور میکرد دید روباهی بر روی بت بول میکند به خود گفت این چه بتی است که در برابر بول روباه عاجز است و در مورد فرزند حاتم طایی آمده است تنها چیزی که باعث شد عدی بن حاتم از بتپرستی دست بردارد، این بود که با چشم خود دید «مالک بن کلثوم به بتی به نام فلس با نیزه حمله میکند و آن بت توان دفاع از خود را ندارد و همین جریان باعث جرقهای در ذهن عدی شد و از بتپرستی به سوی مسیحیت راه پیدا کرد.
ششصد و نود و پنج سال از هبوط آدم گذشته بود که آغاز بت پرستي شد.(2)
حضرت علي(ع) فرمودند: شبي از شبها که بسيار تاريک بود پيامبر(ص) مرا صدا کردند و فرمودند: شمشيرت را بردار و بالاي کوه ابوقبيس برو و هر کس را ديدي بکش. من هم شمشير به دست بالاي کوه رفتم و مرد سياهي که چشمانش سرخ بود مشاهده کردم. از قيافه او هولي مرا فرا گرفت. نزديکش رفتم و با شمشير ضربتي به او زدم و او را نصف کردم. همزمان با کشته شدن او، ناله اي از خانه هاي مکه بلند شد. سپس نزد پيامبر(ص) آمدم و او منزل خديجه(ع) بود و به حضرت خبر دادم. حضرت رسول(ص) پرسيدند: آيا مي داني چه کسي را کشتي؟
گفتم: نه، خدا و رسولش مي دانند. حضرت فرمودند: (شيطاني که مسئول پرستيده شدن) لات و عزّي بود را کشتي. از اين به بعد ديگر اين دو بت را کسي نخواهد پرستيد.(5)
ممنون بخاطر احادیث جالبتان.
اما چند سؤال:
طبق حرفهای کارشناس محترم لات و عزی در مکه نبودند و به فرض از بین رفتن ایشان یا صدمه دیدنشان یا ... مردم مکه چطور باید متوجه میشدند که بعد از خانههایشان صدای شیون بلند شود؟
به طرز مشابه اگر مراد از کشتن بتها با توضیح در پرانتز شما نه شکستن بتها که کشتن شیطان موکل آنها باشد با کشته شدن آن شیطان باز مردم چطور متوجه آسیب دیدن خدایان خود شدند که صدای ناله از خانههای مکه بلند شود؟
حال طرح یک مسأله که شاید قابل بحث بیشتر باشد:
از ترجمهی کتاب اصول کافی کمرهای (جلد سوم، صفحهی ۸۱۷ و ۸۱۸)
پس قول خدا (19 سوره نجم): «آيا شما ملاحظه مىكنيد لات و عزى را و منات سومين بُت ديگر را» در باطن قرآن مقصود از لات اولى است و از عزى دومى و از منات سومين همان سومى لعين كه نام امير المؤمنين را به ناشايسته بر آنها نهادند و هم آنها را به ناحق خليفه رسول اللَّه و صديق و فاروق و ذى النورين و امثال آن گفتند و مردم نادان را به اين نامهاى بىمورد فريفتند و گمراه كردند. و توضيح آن اين است كه خدا قرآن را تنها براى مردم معاصر پيغمبر نازل نكرده است و براى همانها كه در وقت خطاب حاضر بودند بلكه اين قرآن براى همه مردم است تا روز حساب و چون آيهاى در باره داستانى يا حادثهاى نازل شده باشد در همه اشباه و امثال آن جارى است، و آنچه در يك زمانى در باره پرستش بُتها و طاغوتها نازل شده كه در آن زمانه بيشتر مردم بُت پرست و مجسَّمه پرست بودند (براى عدول آنها از دليل عقل و نقل كه دلالت بر بطلان آن بُتها داشته و دلالت بر وجوب طاعت پيغمبر مىكرده كه از عبادت آنها غدقن مىفرموده است). همچنان مضمون اين آيات جارى است در مردمى كه طاعت امامان بر حق را واگذارده و پيشوايان ناحق را به جاى آنان گماشتهاند و از آنها فرمان مىبرند زيرا از عقل و نقل رو برتافته و پيروى از هوى و هوس كردهاند و از نصوص پيغمبر اسلام بگذرند و به اين حاكمان ناحق پيوندند براى اينكه دورانشان طولانى است گويا اصل اين بيان نهى از بُتپرستى باشد و ظاهر آيات مثلى است در باره آنها، پس اين آيات كريمه به تمام معنى دلالت دارند بر بطلان عبادت بُتها و طاعت سركشان و طواغيت و پيروى نكردن از پيغمبر (ص) و به التزام دلالت دارند بر بطلان رهبران ضلالت و ترك پيروى از امامان بر حق و اينها مثلهائى باشند كه در موارد خود تا روز قيامت صدق كنند.
و بنا بر اين ظاهراً اكثر آيات قرآن ضرب المثل است و باطن آن مقصود از نزول قرآن است چنانچه خداوند سبحان فرمايد: «خدا براى مردم مثلها مىزند تا شايد بينديشند»
اما مثالهای خداوند حقیقی است و اصولاً آنچه از حضرت حق صادر شود تا قبلش هم که حقیقت نداشته باشد با صادر شدن از خداوند صورت حقیقت به خود میگیرد. اینکه در حدیث داریم که حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند استاد موسی من بودم با اینکه میدانیم ایشان حضرت خضر علیهالسلام بودهاند هم در همین راستاست که بگوییم لات و عزی و مناة همان اولی و دومی و سومی بودهاند. اصولاً در حدیث جنود عقل و جنود جهل هم ریشهی خیر یک وجود و جنود او و ریشهی جهل هم یک وجود و جنود او هستند. در حدیثی هم داریم که امیر مؤمنین علیهالسلام به ابوسفیان میگویند که بلکه خداوند تو را لعن کرده و لات و عزی را هم با تو لعن کرده است لعنت فرستادن به سنگ بیجان و بیاثر معنای بارزی ندارد، یا اینکه در قیامت داریم که هیزم آن انسان و سنگ است، یا اینکه بتها هم به جهنم میافتند و ... همگی نشان میدهد بتها تنها سنگ خمعمولی نبودهاند، شاید مثل حجر الأسود که به ظاهر سنگ است ولی در حدیث آمده که از فرشتگان مقرب است که عهد الست ما بنی آدم با خداوند در دل اوست و مس حجر در طواف هم از این نظر تجدید بیعت با خداست.
در مجموع فعلاً حقیر فحکر میکنم بتها چیزی فراتر از سنگی بیجان و بدون شعور بودهاند، خصوصاً که در اسلام همه چیز دارای شعور معرفی میشوند، ذرات عالم در ذکر خدایند ولی موجودات مرکبی مثل انسان و جن اگرچه اجزای وجودشان در ذکر باشند خودشان میتوانند در غفت و جهل و عصیان هم باشند. همانطور که حجرالأسود چنین وجود با شعوری است بتهای سنگی هم میتوانستهاند چنین باشند، کشته شدن آنها توسط حضرت هم میتواند در این راستا باشد نه لزوماً به صورت کشته شدن شیطانی که توسط آن مردم را میفریبد (مثلاً از آن صدا در میآورد و ...)
با تشکر، یا علی
سلام وعرض ادب اتفاقا چندوقت پیش این سوال و یکی از همکلاسیام از استادمون پرسید ایشون هم اینطوری پاسخ دادن که
عرب حجاز پیرو دین ابراهیم علیه السلام بودند مراسم های مختلفی دور خانه خدا داشتند به دور اون میچرخیدند ودست وسوت میزدند وخدای یگانه را پرستش میکردند اما عامل مهمی که باعث شد به بت پرستی گرایش پیدا کنند این بود که مردمی که از راه های دور ونزدیک به حجاز برای زیارت کعبه میومدن زمان برگشتن تکه ای ازسنگ خانه خدارو میکندن وباخودشون میبردن تازمانی که دور هستند به دور اون سنگ ها بچرخن به نیابت از کعبه واینجوری شد که بت پرستی رواج پیدا کرد
اساتید بزرگوار سایت این سخن میتونه حقیقت داشته باشه؟
پرسش:
آغاز بت پرستی توسط چه کسی شکل گرفت؟
پاسخ:
بت در لغت به معنی تندیسی ساخته شده از جنس سنگ، چوب، فلز و اشیاء دیگر است که به صورت انسان یا حیوان و یا ترکیبی از هردو ساخته شده و مورد پرستش قرار میگیرد.
بتپرستی در بین فرزندان آدم قدمتی دیرینه دارد اما در اینکه چه کسی اولین بار بتپرستی را آغاز نمود و آن را گسترش داد اختلاف است. برخی بر این باورند که اولین سازنده بت ابلیس است وی به خاطر اینکه مردم را از پرستش خداوند دور سازد اقدام به ساخت بت کرد. قابیل فرزند حضرت آدم جانشینی داشت به نام (ود) زمانی که او از دنیا رفت مردم از شدت علاقه به او گریهزاری مینمودند شیطان از این فرصت استفاده نمود و در شکل پیرمردی ظاهر گشت و به آنان پیشنهاد داد برای اینکه تشفی خاطرتان فراهم گردد مجسمهای از جنس سرب به شکل ود بسازم تا در فقدان او با مجسمه انس بگیرید تا از غم و اندوه شما کاسته گردد آنها این پیشنهاد را پسندیده و پذیرفتند آنها به سمت مجسمه هجوم میآوردند و خود را به آن میچسباندند و صورت خود را بر آن گذاشته و در مقابل آن سجده میکردند و آن را بزرگ میشمردند. ازاینرو اولین بت ود نام گرفت. پس از مرگ ود جانشینش به نام سواع با بت پرستی مخالفت کرد و آن بت را نابود نمود پس از مرگ وی یغوث جانشین پدر شد و بت سازی باز برای سواع آغاز شد و این بار ابلیس توسط چوب بتی برای آنان ساخت. اما طبری در کتاب تاریخ خود معتقد است زمانی که قابیل برادر خود هابیل راکشت توسط کلاغی دفن کردن برادرش را آموخت پس از آن بود که برای خوش شانسی مجسمه کلاغ را از جنس چوب ساخت و ان را به گردن خود میآویخت و این امر آغاز بت پرستی بود اگر چه خودش معتقد به خدایی آن بت نبود.[1]
در برخی از منابع آمده است که عمروبن لحی از قبیله جرهم وقتی دید جرهمیان سنگهای اطراف کعبه را جهت تبرک پرستش میکنند بتهای قدیمی ود، سواع ، یعوق که طی طوفان حضرت نوح در زیر گل و لای ساحل جده مدفون شده بود را خارج نمود و به مکه آورد از این پس بود که مردم مکه رسما به بت پرستی روی آوردند.[2]
برخی دیگر بر این عقیده اند که اولین بت پرست نمرود بن کنعان بن کوش از پادشاهان ستمگر دوران طهمورث است.[3] وی پس از طوفان نوح میزیسته و رسما بت خانه بنا کرده و به بت پرستی و اشاعه آن اشتغال داشته است.[4] به نظر میرسد این مطلب صحیح نباشد زیرا طبق آیا ت شریفه قرآن بت پرستی قبل از نوح هم وجود داشته است و حضرت نوح از بت پرستی و بی ایمانی مردم خود به تنگ آمد و آنان را نفرین نمود.[5]
کلید واژه: بت پرستی، شیطان، مکه، مجسمه، نوح
منابع
[/HR][1] . ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1 ص 106، دارالفکر، بیروت، 1407
[2] . مجمل التواریخ و القصص، ص 151 ، تحقیق ؛ ملک الشعراء بهار، تهران کلاله خاور
[3] . همان ص 189
[4] . منهاج سراج، طبقات ناصری تاریخ ایران و اسلام، ج 1 ص 138، تحقیق ؛ حبیبی و عبدالحی، دنیای کتاب چ اول، تهران، 1363 ش
[5] . سوره 71 ایه 7
سوال :
بت پرستی در دوران قبل از بعثت پیامبر چگونه بوده است؟
پاسخ:
خداوند متعال در آیات متعددی به نکوهش و مذمت بت پرستان پرداخته است که این افراد در دوران جاهلیت به بت پرستی اشتغال داشتند. در برخی از ایات چنین آمده است.
وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الارْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَكُونَ؛[عنکبوت/61] و اگر از ایشان بپرسى چه كسى آسمانها و زمین را آفرید و چه كسى آفتاب و ماه را به فرمان خود درآورده قطعا مى گویند اللَّه با این حال از خداپرستى یك جا برگردانده مى شوند.
وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الارْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الحْمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ؛[لقمان/25] اگر از آنان بپرسى آسمانها و زمین را چه کسی آفریده؟ گویند: خدا، بگو پس ستایش هم خاص خداست، ولى بیشترشان نمى دانند
وَ لَئنِ سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنىَ یُؤْفَكُونَ؛[زخرف/87] و اگر از مشركین بپرسى چه كسى ایشان را خلق كرده به یقین خواهند گفت اللَّه، (بگو با این حال) به كجا منحرف مى شوید.
دهریون در دوران جاهلیت بنابر دو عقیده بت پرستی میکردند برخی بت را به عنوان خدا می پرستیدند و برخی دیگر بت را به عنوان واسطه بین خود و خدا پرستش میکردند. از باب نمونه به این آیا ت توجه نمایید.
وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفی؛[زمر/3] كسانى هم كه به جاى خدا اولیایى مى گیرند منطقشان این است كه ما آنها را بدین منظور مى پرستیم كه قدمى به سوى خدا نزدیكمان كنند.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَصِفُونَ؛[زمر/100] براى خدا از جنیان كه آنها را نیز خدا آفریده شریكانى انگاشتند و از روى بى دانشى براى او پسران و دخترانى ساختند، خدا منزه است و از آنچه وصف مى كنند برتر است.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ أَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ؛[رعد/33] آنان براى خدا شریكانى قرار دادند، بگو نام آنها را بگویید، آیا مى خواهید خدا را از شریكان زمینى كه آنان را نمیشناسد خبر دهید.
وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِه؛[ابراهیم/33] آنها براى خدا مانندهایى قرار دادند تا (مردم را) از راه وى گمراه كنند.
وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ؛[یونس/18] (شگفتا كه) این بت پرستان به جاى خدا چیزى را مى پرستند كه نه ضررى دارد و نه سودى، و مى گویند: این بتها واسطه هاى ما در درگاه خدایند.
اما این که چگونه بت پرستی به منطقه حجاز و عربستان رسوخ کرد دلائل متعددی دارد که به آن اشاره میشود.
- اولین نفری که بت را به سرزمین حجاز و عربستان منتقل کرد عمرو بن لحی بود. وی که به علت درمان بیماری خود به شام سفر کرده بود مردم آن سامان را در حال پرستش بت مشاهده کرد و علت آن را جویا شد در جواب گفتند ما از انان طلب باران کرده و آنها ما را یاری میدهند. پـس از آنـان تـقـاضـا كـرد كـه بـه او نـيـز بـتـى بـدهـند تا به سرزمين عرب بياورد و آن را بـپـرسـتند. آنان بت هبل را به او دادند. وى نيز آن را به مكّه آورده ، نصب كرد و به مردم دستور داد تا آن را بپرستند و بزرگ بشمارند.[1] وی اولین شخصی است که در خانه کعبه بت قرار داد[2] در منابع تاریخی از او با تعابیری از قبیل (اول من نصب الاوثان[3]، اول من غیر دین ابراهیم)[4] و اولین مروج بت پرستی در مکه یاد شده است.[5] در روایتی پیامبر او را اهل آتش میداند.[6]
- اولین گروهی که در عربستان بت پرستی را رواج دادند مردم مکه بودند. آنان وقتی به زیارت خانه خدا میآمدند با بتهای مختلفی مواجه میشدند که آنها را عمرو بن لحی به مکه آورده بود قبایل قریش و خزاعه مردم را به به پرستش بتها دعوت میکردند و میگفتند با پرستش این بتها به خدا نزدیک میشویم پس اعراب با انتخاب بت برای خود و قبیله به پرستش آن مشغول شدند.[7] زمانی که جمعیت انان رو به فزونی گذاشت به اطراف و اکناف مکه پراکنده شدند از این رو به خاطر قداست و احترام کعبه و خانه خدا سنگهای حرم را به عنوان یادگار به همراه خود بردند و هر از چند گاهی به یاد خانه خدا آن را طواف کرده و محترم میشمردند به مرور زمان این کار رو به تقدس گرایی کشیده شد و خداوند فراموش گشته و بت پرستی شکل گرفت. آنان در هر کوی و برزنی که فرود میآمدند آن سنگ را نصب کرده و دور آن طواف میکردند به آن دست کشیده و میبوسیدند لذا دین ابراهیم و اسماعیل رو به فراموشی گذاشت و برخی از اعمال حج با شرک آمیخته گردید[8].
- یکی دیگر از عوامل گسترش بت پرستی در عربستان احترام به اموات و مردگان بود که برای یادبود آنان تندیس مردگان را درست کرده و آن را میپرستیدند که سابقا بیان شد این روش را شیطان به کار بست و توانست عده کثیری را از پرستش خداوند باز دارد. وقتی که بتها در بین عرب رواج پیدا کرد، هر عربی که از تمدن اطلاعی نداشت و سعادت و شقاوت خود را در گرو این سنگها میدید برای جلب نظر این بتان دست به هر کار میزد و حتیالمقدور سعی میکرد خانه او به یکی از این خدایان سنگی مزین شود و از خدای اختصاصی خود، کمال بهره را ببرد و این امید را داشت که در کار مزرعه او را یاور باشد و محصول او را پر رونق کند و در سفرها یار و محافظ شخصی او باشد و در شهر خود، شر شیطان، اجنه، چشمهای بد و تنگ نظر را از سر او کوتاه کند، و در واقع با چنین امیدی هر عرب یک بت در خانه خود داشت و از او استمداد میجست و حتی در سفرها این خدایان را همراه داشتند.
- کلبی میگوید: «وقتی عربی به سفر میرفت در ضمن راه که پیاده میشدند چهار سنگ از زمین برمی داشت و یکی از آنها را که زیباتر بود انتخاب میکرد و خدای خود قرار میداد و سه عدد باقی را به جرم بد شکلی، پایههای دیگر خود قرار میداد و پس از پختن غذا و حرکت، سنگها را رها میکرد و میرفت تا این که به منزلگاه دیگر برسد و روز از نو و خدای دیگر از نو، و این شده بود کار عرب که سنگی زیبا را خدا کند بعد که سنگی زیباتر پیدا شد خدای قبلی را به دور بیندازد و خدای جدید اختیار کند» [9]
- بخاری از ابی رجاء عطاردی نقل میکند: « ما سنگها را پرستش میکردیم، هر گاه سنگ زیباتری به دست میآوردیم سنگ اول را دور انداخته و سنگ زیبای جدید را میپرستیدیم و هر گاه سنگی نمییافتیم مقداری خاک جمع نموده و گوسفندی را میآوردیم و از شیر آن گوسفند روی خاکها میدوشیدیم و اطراف آن طواف میکردیم [10]ابن کلبی گفته است: «هر خانوادهای در مکه دارای بت ویژهای بود که در خانه خود آن را عبادت میکرد، چون یکی از اهالی خانه عازم سفر میشد آخرین کارش در هنگام خروج از خانه این بود که بتهای خانوادگی را مسح و تبرک و طواف میکرد و هنگام بازگشت از سفر هم نخستین کاری که انجام میداد مسح و تقدیس آنها بود.[11]
بتهای عرب متفاوت بودند هبل ، لات، منات، عزی، سعد، بعل، اساف و نائله
بت هبل همان بتی است که عمرو بن لحی از شام آورد و آن را در کعبه نصب نمود[12] که ابوسفیان پس از جنگ احد خطاب به هبل گفت: انتقام مرا از محمد گرفتی و سر خود را در برابر آن تراشید.[13] مشرکین عرب از بتها طلب یاری مینمودند و گاهی اوقات استخاره میکردند. ابتدا در پیش روی هبل 7 تیر علم میکردند اولی به نام صریح دومی به نام ملصق و اسامی دیگر اگر در امری متحیر میشدند و یا در امری شک میکردند یا در پدر نوزادی مردد بودند اول برای بت هدیه ای را تقدیم نموده و سپس تیر ها را هدف قرار میدادند اگر صریح هدف قرار میگرفت یعنی جواب مثبت است و اگر ملصق هدف قرار میگرفت جواب منفی بود.[14]
از دیگر بتهای معروف عرب، لات و عزی بودند که قریش آنها را دختران خدا میشمردند،[15] لات یکی از بتهای بسیار قدیمی است که ظاهرا خدای شمس بود و مادر خدایان به شمار میآمد چنان که صابئین عقیده داشتند که کعبه و بتهای کعبه از آن صابئین بوده و پرستندگان این بتها هم از زمره صائبین بودهاند. و بت (لات) به اسم زحل بود و عزی به اسم زهره و هر یک از دو بت لات و عزی معابدی داشتند که عرب به آنجا میرفتند و لات و عزی را پرستش میکردند، این لات و عزی همان بتهایی هستند که مشرکین وقتی به جنگ پیامبر (جنگ احد) آمده آن دو بت را هم با خود آورده بودند و برای آنها شعار میدادند و به این دو بت بر لشکر مسلمین تفاخر میکردند و به این دو بت تبرک میجستند و گمانشان این بود که همراه داشتن این دو بت باعث پیروزی آنها میشود.[16]
شاید هیچ بتی به اندازه عزی در بین عرب عزیز نبود، به طوری که آن را از جان خویش دوستتر میداشتند هم چنین بعل که یکی از بتهای معروف عرب بود و در بعلبک نیز معبدی بزرگ داشته مورد پرستش بسیاری از مردم عرب بود و حتی قبایل یمنی و مردم شمال جزیره العرب آن را پرستش میکردند ، « بعل از بتهای امم و ملتهای دیگر بوده که الهه نر محسوب میشده و در خرابههای شهر پالمیرا )شهر نخل) که اعراب آن را تدمر میگفتند آثار بتکده قدیمی و بزرگی به نام بعل ملاحظه شده است، گویند نام این بت نیز از بابل آمده چرا که از جمله الهههای بزرگ بابلیان، چند الهه بنام انو، بال و هیا بود و چنین استنباط میشود که بعل همان بال باشد».
[17]در عرب بتی بود به نام سعد که شکل آن عبارت بود از صخرهای دراز که این بت را پسران کنانه میپرستیدند،دو بت معروف دیگر عرب، اساف و نائله بودند که درباره این دو افسانههای زیادی وجود دارد ، معروف است که این دو بت در ابتدا زن و مردی بودند که عاشق همدیگر بودند و این عشق بازیها ادامه مییابد تا این که روزی در درون خانه کعبه، مکان را خلوت مییابند و فرصت را مناسب میشمرند و با هم نزدیکی میکنند، در اینجا خدا بر این دو غضب کرده و عذاب خود را بر آن دو فرود آورده و آن دو را به صورت مجسمه مسخ میکند، به مرور زمان مردم آن دو را به خدائی خود قبول میکنند و آن دو را مورد پرستش قرار میدهند و دو زناکار و مورد غضب خداوند خدای قوم میشوند. البته این داستان به افسانه شبیه تر است.[18]
قربانی به پای بتها
درباره منذربن ماءالسماء پادشاه حیره آوردهاند که پسر پادشاه، شخصی را اسیر کرد و برای عزی ذبح کرد؛ و نیز از تواریخ سریانی نقل کردهاند که یکی از ملوک حیره چند تن از دوشیزگان نصارا را که تارک دنیا بودند برای عزی قربانی کرد».و شهرستانی هم میگوید: « عرب از بخاطر تقرب به اصنام قربانی میکردند و بتان را به خون قربانی رنگین میکردند و این فعل را سبب زیادی مال میدانستند» منذربن ماءالسماء پادشاه حیره (505- 544) پیروان مسیحی را به ستاره زهره پیشکش میکرد؛ عربهای شبه جزیره سینا نیز کسانی را برای زهره قربانی میکردند. البته به نظر میرسد در اواخر دوره جاهلی قربانی کردن آدم برای بتها از بین رفته و به جای آن قربانی حیوانات متداول شده باشد، هرچند نمیتوان به طور یقین گفت در تمامی سرزمین عرب قربانی آدم منتفی شده بود، ولی از شواهد و قرائن پیداست که قربانی حیوان، جایگزین قربانی انسان شده بود. عرب همان طور که خیلی از چیزها را از همسایگان و کشورهای دیگر به وام گرفته است، ممکن است آداب و رسوم مربوط به بتپرستی را، که یکی از آنها هم قربانی برای بتان میباشد از دیگر جاها آموخته باشد.
در کشورهای مختلف از قرنهای بسیار دور و گذشته رسم قربانی انسان برای بتها مرسوم و متداول بوده است، در کشورهائی چون مصر و یونان و هند و ... انسانهای فراوانی به پای سنگها و چوبها قربانی می شدند؛ در مصر قدیم رسم بود پسران و دختران زیبا روی را به الهه نیل تقدیم کنند؛ در یونان نیز برای خدایان گوناگون هزاران هزار انسان قربانی میکردند. در عربستان نیز احتمال میرود بعد از آن که اصل بتپرستی را پذیرفت، این رسم را نیز از کشورهای بیگانه اخذ کرده باشد؛ و جالبتر از کتک زدن بت و فحش دادن به او، خوردن بت است، عرب وقتی از کشک یا خرما بتی میساخت و او را عبادت میکرد و او را نزد خدا شفیع قرار میداد، وقتی خوب او را عبادت می کرد و او را می پرستید، اگر دچار گرسنگی میشد خدای خویش و معبود خود را که مدتها در پای او سر به سجده نهاده بود و برای او قربانیها کرده بود او را با ولع تمام نوش جان میکرد. درباره بنو حنیفه میگویند: در جاهلیت بتی از حلیس ساخته بودند و روزگاری آن را میپرستیدند. پس قحطی پیش آمد و بنوحنفیه آن بت را خوردند . حتی آورده اند که شخصی از کنار بتی عبور میکرد دید روباهی بر روی بت بول میکند به خود گفت این چه بتی است که در برابر بول روباه عاجز است و در مورد فرزند حاتم طایی آمده است تنها چیزی که باعث شد عدی بن حاتم از بتپرستی دست بردارد، این بود که با چشم خود دید «مالک بن کلثوم به بتی به نام فلس با نیزه حمله میکند و آن بت توان دفاع از خود را ندارد و همین جریان باعث جرقهای در ذهن عدی شد و از بتپرستی به سوی مسیحیت راه پیدا کرد.
کلیدواژه: بت پرستی، اعراب، قبل بعثت، لات ، عزی، هبل
[/HR][1] . مسعودی ، مروج الذهب، ج 2 ص 227؛ تحقیق، اسعد داغر، دارالهجره قم، 1409
[2] . ابن کلبی، الاصنام، ترجمه، ص 9 ، تحقیق: احمد زکی باشا، قاهره، افیت تهران، نشر نو، چ 2 1364ش
[3] . ابن کلبی، الاصنام ص 8
[4] . بلاذری، انساب الاشراف، ج 1 ص 34؛ تحقیق: محمد حمید الله، دارالمعارف، مصر، 1959م
[5] . تاریخ یعقوبی، ج1 ص 229؛ دارصادر بیروت، بی تا. ابن کثیر ، البدایه والنهایه، ج 2 ص 187؛ دارالفکر، بیروت، 1407
[6] . ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1 ص 76، تحقیق: مصطفی السقاد و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، دارالمعرفه، بیروت، بی تا
[7] . تاریخ یعقوبی، ج 1 ص 332؛ ترجمه آیتی؛ انتشارات علمی فرهنگی، تهران چ 6 ، 1371ش
[8] . ابن کلبی ، الاصنام، ص 48
[9] . علی ندوی، ماذا خسر العالم بانحطاط المسلمین، ص 81، تهران 1385
[10] . همان
[11] . ابن کلبی، الاصنام، ص 71، سیره ابن هشام، ج 1 ص 175
[12] . سیره ابن هشام، ج 1 ص 99
[13] واقدی، مغازی، ج 1 ص 216، تحقیق: مارسدن جونس، الاعلمی، بیروت، چ 3 ، 1409ق
[14] . ابن کلبی، الاصنام، ص 67، سیره ابن هشام، ج 1 ص 175
[15] . الاصنام ص 115
[16] . مقریزی، امتاع الاسماع، ج 1 ص 243، تحقیق: عبدالحمید النمیسی، دارالکتب، بیروت، چ اول ، 1420
[17] . ابواعلاء مودودی،اسلام و جاهلیت، ص 256 تهران موسسه مطبوعاتی، ترجمه سعیدی 1979م
[18] . الاصنام ص 124و125