چگونه علی (ع) متوجه خروج تیر از پا نشد ولی متوجه فقیر شد؟؟؟!!!

تب‌های اولیه

62 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
قبلا هم گفتم (( رد کردن برای شما ساده است )) . اگر شما رد نکنید که دیگر وهابیت چگونه می خواهد زنده بماند. شما کتب تفسیری و حدیثی و تاریخی خودتان را زباله دان بدان. اشکالی ندارد. در حقیقت دارید به خودتان توهین می کنید ، اما جنابعالی مثل اینکه واقعا سخنان بنده را متوجه نمیشوی این عین صحبت من می باشد :

و این هم حد درک شما از سخنان بنده :

و من الله التوفیق[/font][/size]

من کتب تفسیری اهل سنت را زباله دان ندانستم بلکه به موضوعی کاملا آشکار استناد کردم.
موضوعات (کتاب موضوعات) به معنی زباله دان است، در واقع نوسنده این کتاب را رباله دان روایات ضعیف و باطل نامیده است.
حال شما برای استنادات خود به آن رجوع می کنید؟

عالی است ادامه بدین


شیعه چه می گوید و اهل سنت چه؟
متاسفانه شیعیان کتاب الله را تبدیل به چیستان نامه کرده اند...
آخر مگر در شان الله است که با چیستان و سخن مبهم و گنگ رسالت را بر رسول کامل گرداند؟

شیعه چه می گوید و اهل سنت چه؟؟!!آیا هر دو گروه مسلمان نیستند و در بسیاری از موارد وحدت کلمه ندارند؟لطفا با عمیق نشان دادن اختلاف به تفرقه دامن نزنید.
ضمنا قرآن معجزه ای است جاویدان , آیا آیه ها و معانی این کتاب نباید تا قیامت انسان ها را به عجز در مقابل آن وادارد؟اگر منظور شما از گنگ ناتوانی در بیان است که خدا ببخشد, اما اگر منظور پیچیده بودن است که این لازمه ی اعجاز جاویدان و آشکار شدن نیاز مسلمین به تبیین کننده ای برای آن است که امام هر عصر می باشد.
امام و ولی هم تفاوت هایی با هم دارند که این تاپیک محل طرح آن نیست.
والسلام علی من اتبع الهدی

شیعه چه می گوید و اهل سنت چه؟؟!!آیا هر دو گروه مسلمان نیستند و در بسیاری از موارد وحدت کلمه ندارند؟لطفا با عمیق نشان دادن اختلاف به تفرقه دامن نزنید. ضمنا قرآن معجزه ای است جاویدان , آیا آیه ها و معانی این کتاب نباید تا قیامت انسان ها را به عجز در مقابل آن وادارد؟اگر منظور شما از گنگ ناتوانی در بیان است که خدا ببخشد, اما اگر منظور پیچیده بودن است که این لازمه ی اعجاز جاویدان و آشکار شدن نیاز مسلمین به تبیین کننده ای برای آن است که امام هر عصر می باشد. امام و ولی هم تفاوت هایی با هم دارند که این تاپیک محل طرح آن نیست. والسلام علی من اتبع الهدی

فکر کنم منظور اینه که چرا وقتی پای ادله شیعه از قرآن میرسیم شیعه مجبور قرآن رو مثل یک کتاب چیستان جلوه بده تا بتونه منظور خودش رو استدلال کنه اما در سایر امور چنین نیست.

فکر کنم منظور اینه که چرا وقتی پای ادله شیعه از قرآن میرسیم شیعه مجبور قرآن رو مثل یک کتاب چیستان جلوه بده تا بتونه منظور خودش رو استدلال کنه اما در سایر امور چنین نیست.

پست بنده دقیقا در پاسخ همین مطلب بود.مسلما هدف صاحب این کتاب برداشت ظاهری از آیات آن نیست.البته شاید شما نظرتون متفاوت باشد

1.سیاق آیه هرکس آیات قبلی یعنی از آیه 51 تا 55 را بخواند می فهمد که خداوند در مورد یهودونصاری صحبت می کند ومسلمانان را از پذیرش دوستی ونصرت آنان نهی می کند
در شأن نزول اين آيه بعضي از مفسران گفتند كه اين مربوط به حادثه جنگ بدر است بعضي گفتند مربوط به حادثه جنگ احد چون اين شأن نزولها به روايت مستند نيست به قول مفسرين استناد دارد به اجتهاد خود آنها برمي‌گردد لذا اعتباري ندارد فقط در حد قول يك مفسر و آنها اگر برهان نقلي تام يا شواهد قرآني اقامه كردند چنين استنباطي متبع است و اگر نه يك رأيي است براي صاحبنظر در همين حد نه بيشتر از آن گروه اول گفتند بعد از جريان جنگ بدر كه مشركين شكست خوردند و مسلمانها خوشحال شدند يهوديها به مسلمانها مي‌گفتند شما مسرور نباشيد زيرا با گروهي جنگ كرديد كه آنها آشنايي به جنگ نداشتند و اگر با ما مي‌جنگيديد معلوم مي‌شد كه شكست نصيب شما مي‌شد چنين تهديدي كردند بعد از اين تهديد افرادي كه در حوزه اسلامي بودند دو دسته شدند يك عده گفتند كه ما ارتباطمان را با اين يهوديها حفظ مي‌كنيم براي اينكه شايد اوضاع عليه اسلام و مسلمانها برگشت و ما چرا از منافع يهوديها بهره‌مند نشويم؟ آن روز اگر خطر ما را تهديد كرد يهوديها به سوي ما قيام مي‌كنند عده‌اي گفتند نه ما همان‌طوري كه در جنگ بدر با مخالفين اسلام مي‌جنگيديم اگر حادثه‌اي هم پيش بيايد تا مرز شهادت عليه مخالفين اسلام نبرد مي‌كنيم اين دو طرز فكر بود بعضي گفتند اين آيه شأن نزولش مربوط به جريان جنگ احد است در جنگ احد كه مسلمانها بر حسب ظاهر شكست خوردند عده‌اي اين شكست را پيروزي دانستند گفتند ما شهيد داديم نه اينكه شكست خورده باشيم و اين زمينه پيروزي است عده‌اي گفتند كه ما بايد رابطه‌مان را با يهوديها حفظ بكنيم كه اگر چنين حادثه‌اي مشابه جريان جنگ احد پيش بيايد ما از كمك آنها بهره بگيريم اين دو طرز فكر را هم آن‌طوري كه مرحوم آقاي طبرسي در مجمع‌البيان به ديگران نقل كردند به عنوان حديث از معصوم(عليه السلام) نيست استنباطي است كه از خود اهل تفسير دارد لكن آيه مي‌تواند مطلق باشد و همه اينها را شامل بشود اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه گرچه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اصرار دارند كه منظور از اين اتخاذ ولاء ولاي محبت است لكن ولاي نصرت را مي‌گيرد اگر ولاي محبت و نصرت هر دو را گرفت ولاي سرپرستي را هم يقيناً مي‌گيرد اگر دوستي با يهوديها ممدوح نيست دوستي با مسيحيها مذموم است يا هم پيمان شدن با آنها و كمك خواستن از آنها مذموم شد يقيناً پذيرش سرپرستي آنها به طريق اولي مذموم است اگر اسلام اجازه نمي‌دهد كه انسان با يهود و مسيحي دوست باشد يا هم پيمان باشد كه همتاي هم باشند يقيناً اجازه نمي‌دهد در تحت سرپرستي آنها قرار بگيرند كه آنها بشوند والي انسان اگر ولاي به معناي محبت مذموم است و اگر ولاي به معناي نصرت مذموم است ولاي به معناي تدبير و والي بودن و سرپرستي به طريق اولي مذموم است و طبق هيچ كدام از اين شأن نزولهاي ياد شده ولاء در اينجا به معناي سرپرستي نيست كه اوليا يعني واليان شما نباشند.
مطلب سوم آن است كه قرآن كريم آنجا كه مي‌خواهد يهودي و مسيحي و مانند آنها را جذب بكند با لسان عاطفه و محبت با آنها سخن بگويد از آنها به عنوان اهل كتاب ياد مي‌كند آنجا كه مي‌خواهد دفع كند و زشتي آنها را ظاهر كند از آنها به عنوان يهود و نصارا ياد مي‌كند نه به عنوان اهل كتاب و در اين آيه چون سخن از دفع و قطع رابطه است نه سخن از جذب از آنها به عنوان يهود و نصارا ياد كرده است نه به عنوان اهل كتاب گاهي بعضي از آياتي كه مضمون و مفادش دفع است نه جذب به عنوان اهل كتاب ذكر شده است اما اين براي آن است كه به اينها بگويد شما با اينكه اهل كتابيد و در كتاب آسماني شما اين معارف مطرح است اما مع‌ذلك عمل نكرديد اين يك توبيخي است در كنار آن قطع رابطه و دستور طرد و دفع وگرنه قاعده اصلي بر اين است كه اگر بخواهد با زبان محبت با آنها سخن بگويد و آنها را جذب بكند تعبير از آنها به اهل كتاب است و اگر بخواهد دفع بكند به عنوان يهودي و نصارا است
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود:﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ اين براي آن است كه ايمان وقتي سودمند است كه انسان در امور سه‌گانه جز به خدا نينديشد هم در مسئله محبت هم در مسئله نصرت هم در مسئله سرپرستي البته اگر در مسئله محبت و نصرت جز به خدا نينديشيد در مسئله سوم كه سرپرستي است يقيناً جز به خدا نمي‌انديشد فرمود قلبتان بايد متيمّ به محبت خدا و دستورات الهي باشد و همچنين جز از كمك خدا به كمكهاي ديگر اميدوار نباشيد و ولاي خدا و اولياي الهي را بپذيريد لذا عنواني كه در آيه اخذ شد اين است كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا﴾ يعني مقتضاي ايمان اين است كه محبتتان و هم پيمانيتان، پيمانتان و پذيرش سرپرستيتان در محور ايمانتان تنظيم بشود و مقتضاي ايمان اين است كه به بيگانه‌ها نه مهر بورزيد نه پيمان داشته باشيد نه سرپرستي آنها را بپذيريد.

http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NDc0NA%3d%3d-Gv6fw8zLmbY%3d

1.سیاق آیه هرکس آیات قبلی یعنی از آیه 51 تا 55 را بخواند می فهمد که خداوند در مورد یهودونصاری صحبت می کند ومسلمانان را از پذیرش دوستی ونصرت آنان نهی می کند
آیه 51 سوره مائده(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ)
(در این آیه خداوند تعالی ما را نهی می کند از دوستی یهود ونصاری واینکه آنها را به عنوان اولیاء نگیریم)
سپس در آیه 55 می فرماید*همانا نصرت دهنده و یاور شما الله و رسولش و مومنان هستند آنها را به دوستی بگیرید*

اگر ما دليلي داشتيم براي اينكه اين بخش از قرآن باهم نازل شده است وحدت سياق قرينه خوبي است ولي اگر دليلي نداشتيم بر اينكه اين بخش از قرآن باهم نازل شده است وحدت سياقي در كار نيست چون قرآن كريم در طي اين 23 سال نازل شده است هر آيه‌اي كه در كنار آيه ديگر است معنايش اين نيست كه باهم نازل شده‌اند كه اگر فاصله‌اي اتفاق افتاد رخ داد آن آيه قبل در زمان قبل بود و اين آيه در زمان بعد بود در يك كلام نيست در يك حالت نيست در يك محفل نيست تا وحدت سياق ملحوظ باشد بنابراين وحدت سياق وقتي ملحوظ است كه ما احراز بكنيم اينها باهم نازل شد ما در خصوص اين مورد نه تنها احراز نكرديم كه باهم نازل شدند بلكه دليل داريم كه باهم نازل نشدند و آن اين است كه روايات فراواني چه از طريق اهل سنت چه از طريق ما شيعه‌ها در جوامع روايي فريقين آمده است كه اين ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ شأن نزولش درباره قصه علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) است پس اصلاً كاري با گذشته و آينده ندارد و اگر رواياتي كه راويانش نظير اباذر(رضوان الله عليه) هستند كه هيچ احدي در بين افراد عادي به راستگويي اباذر نيست اگر به اين روايات اعتماد نباشد پس به چه روايتي اعتماد است شما به شأن نزولهايي كه بعضي از مفسرين طبق استنباط خودشان بيان كردند به آنها بها مي‌دهيد اينكه راوي‌اش نظير اباذر است در بين شما هم كساني هستند كه مورد وثوق شما هستند آنها هم نقل كردند ما در مسجد بوديم كه سائلي وارد شد سوالي كرد و علي‌بن‌ابي‌طالب(سلام الله عليه) مشغول خواندن نماز بود در حال ركوع بود كسي چيزي به آن سائل نداد وجود مبارك امير المومنين با دست اشاره كرد آن شخص آمد انگشتر را از دست حضرت به اجازه حضرت گرفت بعد اين آيه نازل شد خب اگر رواياني از ما و شما كه مورد وثوق ما هستند آنها گفتند اين آيه شأن نزولي دارد معلوم مي‌شود كه با گذشته و آينده ارتباطي ندارد بهترين راه براي اخذ ظهور يا ظهور يك روايت توجه به شأن نزول اوست هر آيه‌اي و هر قانوني در شأن نزول و در مورد نزول خود نص است در خارج از مورد نزول خود ظاهر اگر بر فرض بخواهد تعدي بشود به نحو ظهور است ولي در مورد خود نص است كه شما مي‌گوييد اين ولاء به معناي نصرت نيست به معناي نصرت است به معناي محبت است به معناي تصرف نيست به معناي والي بودن نيست به معناي تصرف نيست به معناي امامت و سرپرستي نيست براي اينكه اين ولايي كه قبل از اين آيه است و ولايي كه بعد از اين آيه است آنها به معناي تصرف و امامت نيست در حالي كه طبق اين روايات معتبري كه فريقين نقل كردند كه يك شأن نزول خاص خود را دارد در يك فضاي مخصوصي نازل شده است اما حالا اين ولاء به چه معناست آن را بايد از درون خود آيه استنباط كرد با كمك شأن نزول ولي نمي‌شود‌ گفت كه اين ولاء به معناي نصرت يا محبت است براي اينكه آيه قبل يا آيه بعد در اين زمينه است

http://portal.esra.ir/Pages/Index.aspx?kind=2&lang=fa&id=NDc0OQ%3d%3d-H8TQCA6f1ls%3d

إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ٭ وَمَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُونَ﴾
ظاهر ﴿إِنَّما﴾ مفيد حصر است ولايتي كه در اين آيه است منحصر در اين سه نوع است ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ يعني فقط ولي شما خداوند و پيامبر او و مؤمنيني هستند كه نماز مي‌خوانند و در حال ركوع زكات مي‌دهند ظاهر آيه اين است چون كلمه ﴿إِنَّما﴾ براي حصر است پس منظور از اين ولايت يك ولايت خاص است نه ولايت عام به معناي محبت نيست به معناي نصرت نيست چه اينكه منظور از اين ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ هم يك مؤمنين مخصوص‌اند نه همه مؤمنين زيرا ولايت به معناي محبت و ولايت به معناي نصرت و مانند آن اين عام است همه مؤمنين را در بر مي‌گيرد و اختصاصي هم به گروه خاص ندارد در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 71 فرمود: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ اين ولاي متقابل براي همه مؤمنين هست پس اختصاصي به گروه خاصي ندارد در حالي كه در آيه فرمود فقط ولي شما فقط خداست و پيامبر و كساني كه نماز مي‌خوانند و در حال ركوع زكات مي‌دهند پس اگر به قرينه اين ﴿إِنَّما﴾ كه حصر است و به قرينه آن قيودي كه در جمله سوم ذكر شد منظور از اين ولايت به معناي محبت يا نصرت باشد لازمه‌اش اين است كه آن حصر به موقع نباشد و اين قيد هم به جا نباشد اول آيه و آخر آيه نشان مي‌دهد كه هم اين ولايت يك معناي مخصوص است و هم آنها كه مؤمنين‌اند يك مؤمنين خاص‌اند [b]و چون ولايت به معناي محبت يا ولايت به معناي نصرت مخصوص گروه خاص نيست پس منظور از اين ولايت، ولايت به معناي محبت يا ولايت به معناي نصرت نخواهد بود حتماً ولايت به معناي امامت و سرپرستي اولي به تصرف بودن و مانند آن است.[/b]

[spoiler]مطلب ديگر آن است كه اين كلمه «انما» براي حصر است البته و لغت هم اين را جزء كلمات حصر مي‌داند مرحوم علامه حلي (رضوان الله عليه) در شرح تجريد‌الاعتقاد مرحوم خواجه نصير مي‌فرمايند ما به دليل منقول و معقول ثابت مي‌كنيم كه اين «انما» براي حصر است منقولش اين است كه خب لغويين نقل كردند كه «انما» مفيد حصر است معقولش اين است اين انما تحليل مي‌كنند يك اجتهادي در لغت مي‌كنند البته معقول است در مدار امر منقول مي‌فرمايد اين كلمه «انما» مركب است از «اِنَ» و «ما» كه اين «اِنَ» براي اثبات است و «ما» براي نفي اين نفي و اثبات كه متوجه يك شيء نخواهد بود وگرنه جمع نقيض مي‌شود جمع نقيضين مي‌شود يقيناً اين نفي و اثبات متوجه دو چيز است اثبات است براي يك عده، و نفي است از عده‌اي ديگر اگر ولايت به معناي محبت بود يا به معناي نصرت بود اين ثابت بود براي همه از كسي نفي نمي‌شد اما اگر ولايت به معناي اولي بالتصرف باشد و سرپرستي باشد اين يك اثبات دارد يك نفي دارد يعني اين الله ديگر وَليّ ندارد رسول الله وَليّ ندارد علي‌بن‌ابي‌طالب وَليّ ندارد شما وَليّ داريد و غير از اينها كسي وَليّ شما نيست ولايت براي اينهاست براي غير اينها نيست اين «اِنَ» با آن «ما» دو تا پيام دارند يكي اثبات ولايت است يكي نفي ولايت نفي و اثبات كه يكجا نخواهد بود وگرنه جمع نقيضين مي‌شود پس اثبات ولايت براي الله است و رسول الله است و علي‌بن‌ابي‌طالب (عليهم السلام) نفي ولايت از غير اينهاست اگر ولايت به معناي محبت و نصرت بود كه از كسي نفي نمي‌شد چون ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ و الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾.[/spoiler]

مطلب بعدي آن است كه حالا كه اين ﴿إِنَّما﴾ ثابت مي‌كند منظور از اين ولايت محبت نيست منظور از اين ولايت نصرت نيست براي اينكه آنها عامه است و حصر در كار نيست فخر رازي مي‌گويد ﴿إِنَّما﴾ براي حصر نيست براي اينكه در مواردي نظير ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا﴾ و مانند آن كلمه ﴿إِنَّما﴾ به كار رفت در حالي كه دنيا امثال زيادي دارد اينكه خداوند فرمود: ﴿إِنَّما مَثَلُ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ﴾ و مانند آن با اينكه امثال ديگري هم در قرآن براي دنيا ذكر كردند معلوم مي‌شود كه ﴿إِنَّما﴾ مفيد حصر نيست اين سخن هم تام نيست براي اينكه اگر در يك جا قرينه‌اي اقامه شده است ما از كلمه ﴿إِنَّما﴾ حصر اضافي و قياسي اراده مي‌كنيم ولي اگر قرينه‌اي اقامه نشد همان حصر نفسي و حصر مطلق و حقيقي ﴿إِنَّما﴾ مفيد حصر است ﴿انَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ﴾ يا فقط به طرف من وحي شده است اين ﴿إِنَّما﴾ كذا ﴿إِنَّما﴾ كذا در قرآن كريم در موارد حصر زياد است لذا آن جاهايي كه حصرش به قرينه‌اي آسيب ديد به همان اندازه حصرش مي‌شود اضافي و آن جاهايي كه قرينه‌اي در كار نيست به حصر حقيقي باقي است و آن مواردي هم كه حصرش اضافي است به مقداري كه قرينه قائم شده است خارج مي‌شود وگرنه بقيه به حصر باقي است پس ﴿إِنَّما﴾ مفيد حصر است وقتي ﴿إِنَّما﴾ مفيد حصر شد بايد ولايت در اينجا معنايي داشته باشد كه منحصر در خدا و پيامبر و آن گروه مخصوص باشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[size=13]كلمه انما مفيد حصر است اگر ما توانستيم از حصر كلمه انما كمك بگيريم آن گاه روشن مي‌شود كه وليّ در اين آيه به معنايي است كه با حصر مناسب باشد چون وليّ يا به معناي محب است يا به معني ناصر است يا به معني والي و سرپرست معناي محبت با حصر سازگار نيست چه اينكه گذشت زيرا محبت اختصاصي به رسول و اين گروه معين ندارد براي اينكه ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ و الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ چه اينكه نصرت هم مخصوص گروه خاص نيست براي اينكه ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ و الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ آن ولايتي كه به معناي سرپرستي است مثل اينكه مي‌گويند ولي دم، ولي ميت، ولي نكاح،‌ «أيّما امرأةٍ نكحَت نفسها بغير اذن وليّها فنكاحها باطل» در همه موارد وليّ به معناي سرپرست و اولي به تصرف است اگر وليّ به معني سرپرست و اولي به تصرف باشد حصر سازگار است و اما اگر معناي محب يا ناصر باشد با حصر سازگار نيست آنها مي‌گويند به اينكه يعني آقايان اهل سنت مي‌گويند منظور از اين وليّ، همان ناصر يا محب است به قرينه سياق و اين ﴿الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ و يُؤْتُونَ الزَّكاةَ و هُمْ راكِعُونَ﴾ براي عام مؤمنين است بنابراين تخصيصي هم در كار نيست چون تخصيصي در كار نيست فقط به اين معناست كه ناصر شما فقط مؤمنين‌‌اند دوست شما فقط مؤمنين‌اند اين حصر نسبت به يهودي و مسيحي است در آيات قبل فرمود ﴿لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ و النَّصاري أَوْلِياءَ﴾ الآن مي‌گويد اولياي شما مؤمنين‌اند اين پاسخي است كه اهل سنت دادند هم مفسرين آنها هم متكلمين آنها تحقيق در مسئله اين است كه اگر ولاء به معناي نصرت يا محبت باشد چه اينكه در جمله ﴿الْمُؤْمِنُونَ و الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ يك ولاي متقابل است ولاي متقابل يعني همه مؤمنين محب يكديگرند و دوست و ناصر يكديگرند اما يقيناً اين آيه يك عده را استثنا كرد يك عده را وليّ معرفي كرد يك عده را مُوَلّي عليه اگر آيه بفرمايد: «انما المؤمنين و المؤمنات كذا» آن قابل پذيرش است اما وقتي كه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ ورَسُولُهُ والَّذينَ آمَنُوا﴾ چه ما اين ﴿الَّذينَ آمَنُوا﴾ را مخصوص حضرت امير (سلام الله عليه) بدانيم چه ندانيم ظاهر اين آيه اين است كه در امت اسلامي يك عده وليّ‌اند و يك عده مُوَلّي عليه اگر منظور از اين ولي، ناصر باشد يا محب با بيان آيه سازگار نيست چون آيه يك عده را به مؤمنين خطاب مي‌كند به همه مؤمنين مي‌فرمايد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ الله﴾ است اگر خطاب به همه مؤمنين باشد و ولايت به معناي محبت و نصرت باشد ديگر رسول خدا خصوصيتي ندارد از اينكه فرمود رسول خدا ولي شماست معلوم مي‌شود رسول خدا وليّ است و جزء كُم نيست جزء مخاطبين نيست وگرنه اتحاد وليّ و مُوَلّي عليه لازم مي‌آيد اينكه مي‌فرمايد: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ﴾ مخاطبي را فرض كرد كه رسول خدا در بين آنها نيست وگرنه اتحاد وَليّ و مُوَلّي عليه لازم مي‌آيد آن مخاطبي كه رسول خدا در بين آنها نباشد آن ولاء، ولاي به معناي محبت نيست ولاي به معناي نصرت هم نيست چون ولاي به معناي محبت و ولاي به معناي نصرت رسول هم در بين آنهاست آنكه دارد ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ والْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ شامل رسول هم مي‌شود يعني پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همه بزرگان با مؤمنين اينها محبت متقابل دارند اينها نصرت متقابل دارند پس اينكه فرمود ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ و رَسُولُهُ﴾ همان طوري كه درباره خدا، خدا وَليّ است و مخاطبين مُوَلّي عليه‌اند درباره رسول هم رسول وَليّ است و مخاطبين مُوَلّي عليه‌اند چنين ولايي نمي‌تواند ولاي محبت يا ولاي نصرت باشد پس يقيناً اين ولاء به معناي محبت نيست به معناي نصرت نيست اگر ولايت به معناي تصرف و اولي به تصرف باشد بالاستقلال براي ذات اقدس الهي است آن گاه خداوند براي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و براي معصوم (عليهم الصلاة و عليهم السلام) ولايت جعل كرده است.[/size]

مشکل بعدی اینکه آیه خطاب جمع است وحضرت علی رضی الله عنه مفرد
آیه می گوید(والذین آمنوا)اما علی رضی الله تعالی عنه مفرد است
اگر در جواب بگویند این نشانه تعظیم وتکریم است.می گوییم مقام رسول الله صلی الله علیه وسلم از حضرت علی رضی الله تعالی عنه بالاتر است پس چرا در هیچ جای قرآن رسول الله را بصورت جمع خطاب نکرده اند
رسول الله فقط بدین صورت (یا ایها النبی)و (یا ایها الرسول)خطاب شده اند
جناب فخر رازي مي‌گويد اين است كه مي‌گويد اگر اين ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ منظور شخص معين باشد نه عموم مؤمنين لازمه‌اش آن است كه ما هفت بار كلمه جمع را حالا يا به صورت اسم ظاهر يا ضمير به كار ببريم و بر شخص اطلاق بكنيم استعمال جمع بر شخص خب مجاز است ما هفت تا مجاز را در اين هفت كلمه بايد مرتكب بشويم براي اينكه فرمود: ﴿إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ﴾ بعد ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ﴾ اين مي‌شود هفت تا ﴿الَّذينَ﴾ اول، ﴿آمَنُوا﴾ دومي، ﴿الَّذينَ﴾ دومي سه تا جمع، ﴿يُقِيمُونَ﴾ جمع چهارم، ﴿يُؤْتُونَ﴾ جمع پنجم، ﴿هُمْ﴾ جمع ششم، ﴿راكِعُونَ﴾ جمع هفتم خب شما هفت مجاز را اينجا مرتكب مي‌شويد براي اينكه استعمال جمع در مفرد مجاز است پاسخش اين است فرق است بين استعمال و تطبيق آنچه مجاز است آن است كه انسان لفظ را در يك شيء استعمال بكند اين اگر حقيقت نبود مجاز است لفظ اگر در موضوعٌ له استعمال نكردند مي‌شود مجاز اما اگر لفظ را در موضوعٌ له استعمال كردند منتها بيش از يك مصداق نداشت مثل اينكه ما بگوييم كساني كه در اينجا زحمت كشيدند ولي خب يك نفر زحمت كشيد اين معنايش اين نيست كه اين كلمه كساني در آن يك نفر استعمال شد كساني كه رفت و روب مسجد را به عهده داشتند كساني كه برق مسجد را روشن كردند كساني كه هزينه مسجد را دادند كساني كه مسجد را تميز كردند خب اتفاق افتاد يك نفر اين كارها را مي‌كرد اين معنايش اين نيست كه جمع در مفرد استعمال شد جمع در جمع استعمال شد منتها مصداقش يكي نيست فرق است بين مصداق و مستعمل فيه حقيقت و مجاز در محور استعمال است كاري به تطبيق ندارد اين هفت جمع در معنا خودش استعمال شد هم ﴿الَّذِينَ﴾ها در معناي خودش استعمال شد هم ﴿يُقِيمُونَ﴾ ﴿يُؤْتُونَ﴾ ﴿راكِعُونَ﴾ در معناي خود استعمال شد هم ضمير جمع كه هم باشد هيچ كدام از اين الفاظ هفت‌گانه در شخص استعمال نشد خب مگر اين تعبيرات عرفي ما نيست مرداني كه زحمت كشيدند كساني كه خدمت كردند اتفاق افتاد در اين صحنه يك نفر اين خدمت را كرد و زحمت كشيد ما مجاز نگفتيم و براي تشويق جمع تعبير مي‌شود منتها يك نفر مصداق دارد گاهي دو نفر مصداق دارد مگر آنجا كه دو نفر مصداق دارند جمع در تثنيه استعمال مي‌شود اصلاً استعمال با لفظ است و با مفهوم كاري به خارج ندارد نه آنجا كه يك نفر هست مجاز است نه آنجا كه دو نفر هست مجاز است كسي بگويد جمع در تثنيه استعمال شده است اين طور نيست همه اين موارد اين الفاظ در معاني خاص خود استعمال شد منتها گاهي مصداق كم است گاهي مصداق زياد و اين خلط جناب رازي است كه بين محور استعمال و محور تطبيق مبتلا شدند به آن.

درباره شأن نزول قبلي يعني آيه 52 همين سوره مائده كه فرمود ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ﴾ شما هم نقل كرديد ديگران هم نقل كردند كه گوينده اين حرف و كسي كه مبتلا به اين بيماري بود آن منافق معروف بود خب ﴿فَتَرَي الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَةٌ فَعَسَي اللّهُ أَنْ يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمينَ﴾ حالا بشماريد ببينيد آنجا چندتا جمع است ﴿فَتَرَي الَّذينَ﴾، ﴿الَّذينَ﴾ يك، ﴿في قُلُوبِهِمْ﴾ دو، ﴿يُسارِعُونَ﴾ سه، ﴿يَقُولُونَ﴾ چهار، ﴿نَخْشي﴾ پنج، ﴿تُصيبَنا﴾ شش، ﴿فَيُصْبِحُوا﴾ هفت، ﴿أَسَرُّوا﴾ هشت، ﴿أَنْفُسِهِمْ﴾ نه، ﴿نادِمينَ﴾ ده، خب چطور آنجا عبدالله ابن ابي كه منافق است يك نفر بود ده تا جمع آورديد برايش.

مشکل بعدی اینکه آیه خطاب جمع است وحضرت علی رضی الله عنه مفرد
آیه می گوید(والذین آمنوا)اما علی رضی الله تعالی عنه مفرد است
اگر در جواب بگویند این نشانه تعظیم وتکریم است.می گوییم مقام رسول الله صلی الله علیه وسلم از حضرت علی رضی الله تعالی عنه بالاتر است پس چرا در هیچ جای قرآن رسول الله را بصورت جمع خطاب نکرده اند
رسول الله فقط بدین صورت (یا ایها النبی)و (یا ایها الرسول)خطاب شده اند
ای عاشق چشم داری میبینی بعد والذین امنو الذین امده است معنیش رو اگر بلد نیستی برو بخون همانا خدا ولی شماست ورسولش و کسانی که ایمان اورده اند همانهایی که نماز را به پای میدارند و زکات میدهند در حالی که در رکوعند.

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا [الفتح/29]
حالت اصحاب محمد چنین است که دایم آنها را در رکوع و سجود می بینی!

این ایه دقیقا از نظر معنی با آیه مورد نظر یکی است هر دو دلالتشان این است که اصحاب محمد حالتشان رکوع( کرنش در مقابل پروردگار ) است.
ثالثا: دلیل دیگر که مشخص می کند این هم راکعون منظور رکوع نماز نیست خود آیه است.

وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ [الرحمن/6] آیا معنی این است: «ستاره و درخت (خدا را) سجده می‌کنند.»
در حالیکه ستاره و درخت به هیچ وجه به معنای اول خم نمی‌شوند و عمل ظاهری سجده را انجام نمی‌دهند!

قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنْ الْخُلَطَاء لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ ﴿ص-۲۴﴾
«...داود گمان برد که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و خاشعانه و کرنش کنان فرو افتاد و توبه کرد».

قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً لَنْ يُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْماً فاسِقينَ [توبه/53]
وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاَّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالى‏ وَ لا يُنْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ [توبه/54]
«ای پیامبر!‌ به منافقانی که برای پنهان‌داشتن نفاق خود نماز می‌خوانند و زکات می‌پردازند، بگو: چه از روی اختیار و چه از روی اجبار به انفاق و زکات اموال بپردازید، در هرحال از شما پذیرفته نمی‌شود؛ چرا که شما قومی فاسق هستید، هیچ چیز مانع پذیرش و قبول بخشش‌هایشان نشده است، جز اینکه آنان به خدا و پیامبرش ایمان ندارند و نماز را با بی‌حالی و تنبلی می‌خوانند و تنها از روی ناچاری (زکات و) انفاق را می‌دهند».

می‌بینیم که در اینجا جملات حالیه‌ی «و هم کسالی» و «و هم کاهرون» مشابه «و هم راکعون» هستند.
ثانیاً: در آیه‌ی مزبور جمله‌ی «یؤتون الزکوﺓ» به جملة «یقیمون الصلوﺓ» معطوف است و ضمیر «هم» در جملة حالیة «و هم راکعون» رابط است و مرجع، یا به عبارت دیگر: ذوالحال آن ضمیر «واو» در هردو فعل «یقیمون» و «یؤتون» است، و نمی‌توان بدون دلیل ضمیر «واو» در جملة «یقیمون الصلوﺓ» را از مرجعیت «هم» خلع کرد!. در قرآن ﴿وَارْكَعُوا مَعَ الرّاكِعينَ﴾ همه ناظر به همين ركوع صلاتي است ديگر ﴿ارْكَعُوا و اسْجُدُوا﴾ آنچه كه در قرآن بكار رفت ﴿يا مَرْيَمُ اقْنُتي لِرَبِّكِ و اسْجُدي وَارْكَعي مَعَ الرّاكِعينَ﴾ يا به ما خطاب فرمود ﴿ارْكَعُوا مَعَ الرّاكِعينَ﴾ در غالب موارد ركوع در قرآن همان جزء صلات از ركوع مصطلح فقهي است...

منبع:http://portal.esra.ir/Pages/index.aspx?SecondPageCommand=Q29udGVudHNHcm91cExpc3QxJjd%2bMTE1-bmRGTltSlv0%3d

موضوع قفل شده است