کلید

تب‌های اولیه

143 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

همسرسلامان،سرداران لشکرراخواست وبه آنهاگفت که ابسال رادرمیدان جنگ تنهابگذارید،تابه دست دشمن بیفتد وبمیرد.ومقداری مال به سرداران لشکربخشیدوآنان چنین کردند.نقشه عملی شدودشمنان براوچیره شدندوابسال زخم خورده شدوخون زیادی ازاورفت،ولی نمرد،هرچندسرداران لشکرش چنان پنداشتندکه اومرده است،لذااورابه حال خودواکذاشتندورفتند.یکی ازحیوانات وحشی بیابان اورا شیرداد این حیوان وحشی سرپستان رابه دهان ابسال گذاشت زیراابسال به قدری بی حال شده بودکه خودش نمی توانست سرپستان رابگیردوبه دهان خودبگذارد.ابسال ازشیرآن تغذیه نمودوافاقه حاصل شدونشاطوشادمانی یافت وپیش سلامان بازگشت ؛دیدکه دشمن،برادرش رااحاطه کرده وخوارش نموده است وسلامان هم ازنبودن ابسال خیلی غمگین است.
ابسال لشکرخودرافرماندهی کردواسباب جنگی فراهم نمودودشمن راتارومارکرد وبیشترآنان رااسیرکردوپادشاهی برای برادرش آراست وبرقرارساخت.
آنگاه آن زن با دوتن دیگریعنی آشپزوپیشخدمت که غذا می آورند،همدست شدوبه آندوپولی بخشید،آنهاهم ابسال رابه دستوراومسموم نمودند.
سلامان ازمرگ برادرش ابسال اندوهگین گشت وارسلطنت کناره گیری کردومسندپادشاهی رابه یکی ازنزدیکان خودواگذارنمودوبه مناجات باخداپرداخت.
دراین هنگام حقیقت مطلب به صورت الهام برسلامان آشکار می شود.واو همسر،آشپزوپیشخدمت راازآن سمی که به برادرش نوشاتده بودند،نوشاند،وهرسه آنهابه درک واصل شدند.
همسرسلامان،سرداران لشکرراخواست وبه آنهاگفت که ابسال رادرمیدان جنگ تنهابگذارید،تابه دست دشمن بیفتد وبمیرد.ومقداری مال به سرداران لشکربخشیدوآنان چنین کردند.نقشه عملی شدودشمنان براوچیره شدوابسال زخم خورده شدوخون زیادی ازاورفت،ولی نمرد،هرچندسرداران لشکرش چنان پنداشتندکه اومرده است،لذااورابه حال خودواکذاشتندورفتند.یکی ازحیوانات وحشی بیابان اورا شیرداد این حیوان وحشی سرپستان رابه دهان ابسال گذاشت زیراابسال به قدری بی حال شده بودکه خودش نمی توانست سرپستان رابگیردوبه دهان خودبگذارد.ابسال ازشیرآن تغذیه نمودوافاقه حاصل شدونشاطوشادمانی یافت وپیش سلامان بازگشت ؛دیدکه دشمن،برادرش رااحاطه کرده وخوارش نموده است وسلامان هم ازنبودن ابسال خیلی غمگین است.
ابسال لشکرخودرافرماندهی کردواسباب جنگی فراهم نمودودشمن راتارومارکرد وبیشترآنان رااسیرکردوپادشاهی برای برادرش آراست وبرقرارساخت.
آنگاه آن زن با دوتن دیگریعنی آشپزوپیشخدمت که غذا می آورند،همدست شدوبه آندوپولی بخشید،آنهاهم ابسال رابه دستوراومسموم نمودند.
سلامان ازمرگ برادرش ابسال اندوهگین گشت وارسلطنت کناره گیری کردومسندپادشاهی رابه یکی ازنزدیکان خودواگذارنمودوبه مناجات باخداپرداخت.
دراین هنگام حقیقت مطلب به صورت الهام برسلامان آشکار می شود.واو همسر،آشپزوپیشخدمت راازآن سمی که به برادرش نوشاتده بودند،نوشاند،وهرسه آنهابه درک واصل شدند.

واما جناب خواجه نصیر(ره)درتاویل این قصه می فرماید که:
- مرادازسلامان همان نفس ناطقه(1) است.
- مرادازابسال،مثل وکنایه ازعقل نظری(2) است ،که آخرین مرتبه تکامل آن ، عقل بالمستفاد(3) است .
- عشق زن سلامان به ابسال،مثل وکنایه ازتمایل قوای بدنی برای تسخیرعقل است تاازآن طریق به خواسته های فناپذیروزودگذرخوددست یابد.
- خوداری ابسال ازعشق آن زن،مثل وکنایه ازانجذاب عقل به عالم خویش است که همان عالم غیر مادی است.
- خواهر آن زن که همسر ابسال شده بود،کنایه ازعقل عملی باشدکه مطیع عقل نظری است ونام آن «نفس مطمئنه» است.
- مخفی شدن همسر سلامان ،جای خواهرش وفریب دادن ابسال،کنایه ازآراستن نفس اماره، لذات مادی وبی ارزش رابه جای لذت عقلی وکمالات واقعی ،یعنی نفس اماره باآرایش سعی درخلاف واقع نشان دادن آن داردوچنین می کندکه آن امور مادی وزود گذر،مصالح حقیقی است.
- برقی که ازابرتیره درخشید مثل وکنایه است ازیک بارقه الهی که به هنگام تمایل نفس به لذات مادی،ناگهان درخشیدوعقل نظری رابه سوی کمالات واقعی کشانید.
ای خوش آن جذبه که ناگاه رسد نورآن بردل آگاه رسد
- دوری کردن ابسال ازهمسرسلامان،مثل وکنایه است از إعراض عقل نظری ازهوی وهوس.
- کشورگشایی ابسال برای برادرش،مثل وکنایه است ازاین که نفس ناطقه به یاری عقل نظری یرعالم جبروت وملکوت اطلاع یافته وتوانسته است باهمکاری عقل عملی برهمه نیروهای مادی بدن تسلط یابد.برای همین اورا نخستین ذی القرنین بام نهاده است یعنی صاحب مشرق ومغرب .
- تنهاگذاشتن ابسال توسط لشکریان درمیدان جنگ مثل وکنایه است ازاین که وقتی نفس آن سویی شده ومی خواهدبه ملأ اعلی صعودنماید،قوای حسی وخیالی ووهمی ضعیف می شوند وازهمراهی ویاری اوباز می مانند.
- تغذیه ابسال ازشیرحیوان وحشی ،کنایه ومثل است ازاین که عقل نظری درفراگرفتن علوم ازمفارقاتِ ازماده بهره مندشده است وآن مفارقات وحشی اند یعنی ازعالم طبیعت دورند یعنی ازعالم طبیعت دورند.
- اختلال حال سلامان درنبودن ابسال،مثل وکنایه ازاضطراب نفس ناطقه دراثرسفرعقل نظری به جهان بالاست که ازتدبیربدن بازمانده ودرتنظیم قوای آن اهمال نموده است.
- بازگشت ابسال به نزدسلامان،مثل وکنایه است ازاین که عقل نظری به ساماندهی مصالح بدن وتدبیر آن توجه کرده است.
- آن آشپزوپیشخدمت که باهمسرسلامان همدست شدند،مثل وکنایه است ازدونیروی نفس اماره:غضب(آشپز)وشهوت(پیشخدم ت).
- هماهنگ شدن آنان برنابودی ابسال،مثل وکنایه است ازنابودی عقل نطری درپایان عمر.
- نابودشدن آن سه نفر به دست سلامان،مثل وکنایه است ازاین که درپایان عمر،نفس ناطفه ازبدن وغضب وشهوت دست برداشته وبرای همین این سه روبه زوال گداشته اند.
- کناره گیری سلامان از سلطنت وواگذاری آن به دیگری ،مثل وکنایه است ازاینکه نفس دست برداشت،بازآن بدن به سوی کل برمی گردد.
این تاویل ،مطابق آن چیزی است که بوعلی سینا درآغاز نمط نهم به آن اشاره کرده است.

پانوشت:
(1)نفس انسانی را در مرتبه کمال، نفس ناطقه گویند.
(2)بوعلی سینا،عقل رابه دو نوع عقل نظری وعملی تقسیم می کند:
عقل نظری: قوه ای درک کننده است.(قوه عالمه) بنابراین ادراک همه مدرکات مختص به انسان برعهده عقل نظری خواهد بود
عقل عملی: قوه ای عمل کننده(قوه عامله) بنابراین مبدا تحریک کننده بدن انسان به افعال جزئی برآمده از رویه و تفکر است. وعقل عملی را دارای سه اعتبار و جهت می داند و براساس هریک از این جهات, اعمال خاصی از انسان صادر می شود: جهت اول در مقایسه با قوه حیوانی نزوعی, جهت دوم در مقایسه با قوه حیوانی متخیله و متوهمه, و جهت سوم در مقایسه با خودش....
(3)حکما چهار مرتبه برای عقل تصور کرده‏اند: 1- عقل هیولایی که نسبت به همه معقولات بالقوه است و از همه معقولات خالی است. 2- عقل بالملکه به مرتبه‏ای گفته میشود که عقل در آن تصورات و تصدیقات بدیهی را تعقل میکند. 3- عقل بالفعل که در این مرتبه عقل نظریات را به وسیله بدیهیات تعقل میکند. 4- عقل مستفاد که نفس همه آنچه را که از معقولات بدیهی و نظری - که مطابق عالم ملکوت و مُلک (جبروت وماده) است - تعقل مینماید؛ بدین گونه که همگی را نزد خود حاضر نموده و بالفعل به آنها توجه میکند و این مرحله عالمی است عقلی که مشابه عالم عینی و خارجی میباشد و مستفید از عقل فعال است. کار عقل فعال این است که نفوس بشری را از قوه به فعل سوق میدهد. به این مرتبه، مرتبه کمال نیز گفته میشود،که هر مرتبه بعد از مرتبه دیگر در اثر پرورش نفس حاصل میگردد و چه بسا عقل شخص در همان مرتبه عقل بالملکه توقف نموده و

دسته گل

دسته گل، طحفه ای بسیار ارزشمند از گشت و گزار در گلستان و بوستان و دشت و چمن است که دماغ جان را چون مُشک معطر و عقل را جلا می دهد.دشت هایی دلگشا و چمن هایی آراسته باد صبا که از صفا و خرّمی روح پرور و دل آرایند، و به وصف (( روح و ریحان و جنت نعیم )) شایسته مدح و ثنایند.



هم از او بشنو:



بیا گشتی در این دشت و چمن کن... دماغ روح را تازه چو من کن


بیا در عرصه مینوی راغش... بیابی جانفزایش همچو باغش


چمن از خرّمی چون آسمانست ... فضایش یکسره رنگین کمانست


ز شادابی گلهای دل افروز... فروغ شب حکایت دارد از روز


ز گلبنهای باغ و گلشن او... چمنهای بسان جوشن او


بهشت اندربهشت اندربهشت است... همه با مشک و با عنبر سرشت است


ز هر یک دسته گل های بهشتی... همی بینی چه گشتی و چه کشتی


در این گشتت بیابی مدّعا را ... رها سازی ز خود چون و چرا را


..........

از الهی نامه بشنو:



الهی، شکرت که زنگ تفریح من گشت و گذار در کتب و دفاتر علمی و تماشای آنهاست چنان که ولیّ تو امام علی وصیّ علیه السلام فرمود: الکتبُ بَساتینُ العلماء.


1_ متن طبیعت و سرشت و تارو پود آن در تبدّل و جنبش و دگرگونی است که یک آن آرام ندارد، و در عین حرکت طبیعت وحدت و ثبات صورت و جمال و زیبایی هر موجود طبیعی از آغاز تا انجام در تحت تدبیر متفرد به جبروت به تجدّد امثال محفوظ است.



2_حرکت حبّی و تجدّد امثال در مطلق ما سوی الله اعم از مفارق و مقارن چه در قوس نزول و چه در قوس صعود جاری است، بخلاف حرکت جوهری که اختصاص به عالم طبیعت دارد.


3_حرکت جوهری،استکمالی است که لُبس فوق لُبس و أیس بعد أیس است که سرتاسر هویت وجودی عالم طبیعت با حفظ وحدت اتصالی در حرکت و تغیر طولی استکمالی است و تنها امر ثابت اصل قانون حرکت است.


4_نفوس انسانی را بعد از انقطاع از این نشأه تکامل برزخی است.


5_در قرآن کریم لفظی در معنی مجازی بکار نرفته است.


6_کریمه (( یدبر الأمر ...)) و (( تنزل الملائکه...)) و تعرج الملائکه و الروح الیه...))، و امثال و نظائر آنها نه بدان وجهی است که مانند نزول و عروج عالم طبیعت یا تروُی و طول و امتداد زمانی به وقوع می رسد.
7_وجود مساوق حق است، و حق سبحانه صمد است.و توحید صمدی بدان گونه است که لسان حجه الله امام هشتم بدان ناطق است:((یا من علی فلا شیء فوقه،یا من دنی فلا شیء دونه)) یعنی یکتای همه است.
8_از حرکت حبّی و تجدّد امثال و حرکت جوهری دانسته می شود که حرکت حیات و وجود است و ما با حرکت و در حرکت و نظام حرکتیم.
9_حقیقت قرآن کلام ایزد است و لفظ کتاب قول نبوّت است و در عین حال الفاظ قرآن وحی اند و معجزه فافهم.
10_اسناد حرکت به واجب تعالی عبارت از فاعلیت به معنی ایجاد تدریجی و اظهار کمال است.




11_متکلم گوید (( العرض لایبقی زمانین )) یعنی عرض عالم طبیعت که جسم طبیعی موضوع آنست، و عرفان و حکمت متعالیه و فلسفه نیز با او موافق است، ولکن متکلم عرض را شرط بقاء جوهر می داند، و عارف و حکیم گویند علت محدثه موجودات علت مبقیه آنها نیز هست.


12_ حکمت متعالیه گوید (( الموجود الطبیعی لایبقی زمانین )) موجود طبیعی مادی خواه جوهر باشد و خواه عرض.عارف و نظام بصری با او موافق اند، و متکلم اشعری و برخی از معتزلی با او فقط در عرض طبیعی موافق اند، و لکن حرکت جوهری فقط اختصاص به جوهر طبیعی مادی دارد.


13_ عارف گوید: (( العرض یبفی زمانین ))، و مرادش از این عرض، صور کلمات وجودیه از عقل اول تا هیولای نخستین است، و موضوع این اعراض جوهر معقول به نام صادر اول و نفس رحمانی ورق منشور است، و این را بیش از هشتاد اسم است. و عارف از این عرض، تعبیر به وجود نیز می کند و گوید (( الموجود یبقی زمانین )) _ یعنی جمله (( العرض لایبقی زمانین )) و جمله (( الموجود لایبقی زمانین )) به یک مفاد اند، و آن مفاد تجدّد امثال است. متکلم اشعری و برخی از معتزلی با او در اعراض طبیعی موافق اند، و نظام بصری در مطلق جواهر و اعراض طبیعی، و حکمت متعالیه نیز در مطلق جواهر و اعراض طبیعی با عارف موافق است ولیکن در جوهر طبیعی بالاصالة و در عرض طبیعی بالتبع.


14_ علت محدثه موجودات علت مبقیه آنها است.


15_تبدّل و تجدّد در وجود واجب تعالی راه ندارد، تجدد امثال و حرکت در عالم صادق است.


16_ اسناد حرکت و تبدّل به ما فوق طبیعت به لحاظ و نسبت عالم خلق صادر از آنها است که علت با معلولش معّیت وجودی دارد.


17_حرکت جوهر از تجدّد امثال نشات گرفته است،یعنی تجدّد امثال ریشه کهن حرکت جوهری است.


18_ فصل حقیقی هر موجود وجود است_یعنی فصول حقیقی اشیاء انحاء وجودات خاصه آنها است، و فصول منطقی علامات و امارات و حکایات از آنهایند.


19_موضوع تجدد امثال نفس وجود ما سوی الله است؛اما موضوع حرکت جوهری جوهر طبیعی مادّی است.


20_ جهان اسم فاعل از جهیدن است، عالم طبیعت را جهان گویند که یکپارچه حرکت است

21_ لولا التضاد ماصح دوام الفیض من المبدء الجواد


22_ اسمای حق تعالی جمالی و جلالی است لذا دار آخرت به جنت و نار قسمت شده است؛ و شئون حق اقتضای هدایت و ضلالت دارد،هدایت بالذات و ضلالت بالعرض؛ و جنت مظهر جمال و نار مظهر جلال است.


23_ حروف و لغات مختلف انسان ها و اصوات حیوانها از حرکت شکل می گیرند و پی در پی دور می زنند، بل الامر دوری لایزال فی الروحانیات و الجسمانیات و یحدث بینهما الاشکال العجیبة الغربیة فافهم.


24_ نور از حرکت پدید می آید و از مثبت و منفی صورت می گیرد.


25_ فکر حرکت است و از امور مادی است لذا سبب کلال نفس و علت ملال دماغ و تعب بدن است، و اگر از امور روحانی می بود موجب نشاط و ترویح نفس می شد.


26_حرکة العقل التعقل و التعقل هو نفس المعقولات،یعنی حرکت قوه عاقله تعقل است، و این حرکت به معنی اشتداد وجودی نفس است.


27_تبدّل صورت نوعیه طبیعی به صورت دیگر به نحو حرکت در جوهر است نه به کون و فساد.


28_وجود طبیعت مجعول است و ذات او متحرک و ذاتی غیر معلّل است.


29_ مبدا حرکات چه ارادی و چه طبیعی و چه قسری ، طبیعت است؛ و مبدا متجدد باید متجدد باشد پس طبیعت بالذات متجدد است.


30_در طبیعت ساکنی وجود ندارد، و در سراسرعالم ماده ثبات و آرامشی نیست.

31_ عرض دامنه جوهر و از فروغ و شئون اوست وهر دو یک وجود مشخص در خارج اند.یعنی همه اعراض مراتب خود جوهر و تعینات وجود جوهر و جزء شخصیت جوهرند، و آن که در خارج متشخص است این وجود کذایی است.


32_ ملاک تشخّص، وجود است.


33_بنا بر حرکت در طبیعت جوهر،اعراض تابعه اند نه عارضه


34_چون عرض در مقابل جوهر وجود نفسی استقلالی ندارند،بلکه وجود نفسی عرض عین وجود تعلقی او به وجود موضوعش است،لاجرم حرکت در اعراض باید به حرکت در ذات که جوهر موضوع آنها است منتهی شود لان ما بالعرض ینتهی الی ما بالذات.


35_حرکت جوهری خروج تجدّدی از قوه به فعل است و مطلقا استکمالی است.


36_هرگاه تز و آنتی تز بالفعل موجود باشند،سنتز بالفعل موجود نخواهد بود،بلکه سنتز برای تز و آنتی تز بالقوه از حرکت حاصل می شود.


37_شیء_مثلا طبیعت_تا جمیع انحاء کمالات مادونش را استیفاء نکرده است به مرتبه بالاتر حرکت نمی کند زیرا که طفره محال است.


38_دعای اول سجادیه: (( ثم سلک بهم طریق ارادته،و بعثهم فی سبیل محبته )) اشاره به حرکت جوهری است.


39 – عالَم کارخانه آدم سازی است .


40 – ربّ هر موجودی ، جدول وجودی او از بحر بی کران وجود صمدی است .


41 – نسبت خیال مقید انسانها به عالم مثال مطلق نسبت جداول به نهر عظیم است که از آن منشعب اند .


42 – کمال العالم الکونی ان یحدث منه انسان .


43 – انسان در حقیقت معجون افعال و احوال ونیّات و سعی خود است .


44 – یکپارچه همه قوافل جواهر مادی از هیولای اولی و صور طبیعی عناصر و اجرام آن به طبایع و سرشتشان به شوق فطری به سوی ملکوت اعلی و حسن و جمال مطلق در حرکت اند.


45 – در سلسله طولی موجودات به حسب نزول هر سابق علت لاحق است ، و به حسب صعود هر لاحق غایت سابق است .


46 – در سلسله عرضی دو صورت با هم جمع نمی شوند بلکه هر صورت لاحق مزیل صورت سابق است .


47 – حرکت جوهری منوِّع است بخلاق حرکات عرضی .


48 – الشیء لایثمر ما یضاده ، و لایظهر عنه ما یشابهه کلّ المشابهه.


49- معلول مناسب و مناسخ با علتش است .


50 – وجودات عالم شهادت از شئونات صور مفارقه به نام مثل الهیّه اند .


52 – جهان ماده یک واحد حرکت است .


53 – نفس جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء است ، و یکی از براهین حرکت در جوهر طبیعی است .


54 – نفس به جنبه حسّی در تبدّل است و به عقلی ثابت .


55 – قوای نظری و عملی به منزلت اجزای دو بال انسانند .


56 – طبیعت مبدء قریب حرکت است .


57 – زمان مقدار حرکت جوهر موجودات طبیعی است .


58 – سکون جوهر طبیعی موجب انسداد باب عطاء الهی است .


59 – خروج صور نوعیه مادی از قوه به فعل ، و تغییر و تبدیل صورتی مادی به صورتی ، جز به نحو تدریج ماوق با حرکت جوهری امکان ندارد ، و اصلا کون و فساد نیست .


60 – نفس ناطقه انسانی را یک هویت ممتدّه از فرش تا فوق العرش است ، و او را مقام فوق تجرّد است یعنی او را به حسب وجود حدّ بقف نیست .

61 – مراد از ارواح در حدیث «خلق الارواح قبل الاجساد بالفی عام » ارواح کلیه است که عقول اند نه ارواح جزئیه که نفوس اند .


62 - وحدت نفس ناطقه انسانی فوق وحدت عددی است ، و او را وحدت حقّه جمعیه ظلّیه با وحدت حقه حقیقیه الهیه است .


63 – قوه خیال مبدء اول تحریک بدن است .


64 – همه ادراکات نفس به علم حضوری است .


65 – عالم طبیعت ا حرکت جوهری آن فآن حادث به حدوث تجدّدی است .


66 – هر موجود را رتبه ای خاص ، و هر حادث را متای خاص است .


67 – نکاح در همه عوالم ساری است ، سبحان الذی خلق الازواج کلها مما تنبت الارض و من انفسهم و مما لایعلمون .


68 – امکان استعدادی دالّ بر وحدت صنع و صانع است .


69 – فرق میان قابلیت و استعداد این است که قابلیت وصف ذاتی است بی انضمام شرطی و امری زاید ، و استعداد تتمه اوست به انضمام وصفی و امری دیگر خارجی .


70 – ماهیات اشیاء صور علمیه آنهایند ، و عارفان از ماهیات تعبیر به اعیان ثابته می کنند .


71 – تجدّد امثال و تبدّل امثال به یک معنایند .


72 – هر جا حرکت جوهری طبیعی هست تجدّد امثال نیز هست و لاعکس .


73 – مشاء میولای عنصریات را واحد شخصی عددی می دانند ، و در متعالیه هیولی واحد جنسی است ویکی از افراد و سپاه سلطان طبیعت است و با طبیعت ذاتا در حرکت و تغییر و تبدیل است .


74 – حرکت ابدا و مطلقا وقوع نمی یابد مگر از محبت ، و المحبه هی اصل الوجود .


75- نسبت عالم طبیعت به ماورای آن نسبت بدن به جان است .


76 – حرکت جوهری و تجدّد امثال به نحو ایس بعد ایس و لبس فوق لبس است نه طور وجود و عدم .


77 – حرکت مطلقا و ابدا حبّی است ، لکن در قوس نزول حرکت حبّی اشتیاقی و ایجادی و تکمیلی است ، و در قوس صعود حرکت حبی استکمالی است .


78 – علاقه وضعیه در اجسام به منزلت علاقه علیت در عقلیات است .


79 – قانون نظم به وحدت صنع و صانع دلالت می کند .


80 – از بدن غیر عنصری طبیعی ، به بدن دهری و جسم دهری تعبیر می شود .


81 – نفوس انسانی را تکامل برزخی است .


82 – مطلب عمده در پی بردن به حرکت جوهری وتجدّد امثال و دیگر مسائل و معرف اصیل انسان ، پی بردن به توحید صمدی قرآنی است که وجود مساوق حق است و حق سبحانه صمد است که بینونت عزلی از هیچ موجودی ندارد و این حقیقت وحدت وجود است که هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن .


83 – حکمت و عرفان اصیل اسلامی ، تفسیر انفسی کشف اتم محمدی قرآن کریم اند .


84 – توهم سیر معکوس پنداری ناروا است .


85 – اسناد حرکت به جز جوهر طبیعی از کم و کیف و این و وضع و غیرها عرضی و تبعی است .


86 – یوم عبارت از ظهور است .


87 – الوهیت و الهیت به لحاظ تدبیر و رب بودن حق تعالی است الحمد الله رب العالمین .


88 – در تجلّی تکرار نیست .


89 – صعود اجسام خفیف به سوی علو ، و هبوط اجسام ثقیل به سوی سفل ، هر دو از قوه جاذبه ارض است نه از میل اجسام .


90 – در حرکت جوهری ، مامنه و ماالیه – یعنی مبدا و منتهی و مسافت – معنی ندارد ، زیرا جوهر طبیعی ممکنی است که او را آغاز و انجام نیست مگر به اعتبار تقطیع معتبر که از حدّی تا حدّی را مبدا و منتهی فرض کند ، و مسافتی را اعتبار نماید .

91- چون اعراض مطلقا تابع جوهر سیّال اند وبه تبع آن در حرکت اند ، و دو مقوله ان بفعل و ان ینفعل حرک و تدّرج جزء ذات هر یک است ، این خود مصداق بارز حرکت در حرکت است .


92- اشکال عمده مشاء در حرکت جوهری دو چیز است : یکی عدم وجود موضوع که بزرگترین شبه آنان در انکار حرکت جوهری است؛ و دیگری عدم بقاء نوع در حرکت اشتدادی جوهری ؛ و به هر دو شبه بر مبنای حکمت متعالیه جواب برهانی داده شده است .


93 – موضوع حرکت جوهری ذات موجود طبیعت سیّال است – یعنی موضوع حرکت جوهری ، نفس حرکت است که طبیعت جوهری سیّال است – پس خود حرکت جوهری موضوع حرکت جوهری است . و ان شئت قلت در حرکت جوهری نیازی به موضوع خارجی نیست چه این که موضوع حرکت خود حرکت است .


94- علت معده کمک معلول است در قبول فیض ، نه این که کمک علّت فاعلیّه است در اعطای فیض – یعنی علت معده را در ایجاد و تکوین دخلی نیست ، بلکه اثر او همین است که ماده را برای فراگرفتن اثر از فاعل و مُوجِد نزدیک به علّت فاعلیه می کند .


95 – هر موجود ازلی ابدی است ، اما هر موجود ابدی ازلی نیست چنان که نفس ناطقه انسانی به حسب گوهر ذاتش موجود ابدی می گردد ، ولی موجود ازلی نیست .


96 – معرفت به حرکت جوهری مفتاح بسیاری از حقایق است : الف ، حادث به حدوث جسمانی بودن نفس است . ب ، حدوث زمانی عالم طبیعی است . ج ، حشر جسمانی یعنی معاد جسمانی نفس انسانی است . د ، ربط متغیر به ثابت قدیم است . ه ، ربظ خاث به قدیم است . و ، معرفت به توحید صمدی است . ز ، بطلان تناسخ و اشباه آنست . ح ، حشر جمادات و نباتات است . ط ، توجه به معنی واقعی و حقیقی زمان است که آن کمیّت و مقدار حرکت هر عالم طبیعت است . ی ، اثبات مثال صعودی انسان است . یا ، فهم بسیاری از اسرار آیات و روایات است . یب ، وصول به غایات و استکمالات ذاتیه برای طبیعیات است . یج ، معرفت به فوق وحدت عددیه بودن نفس ناطقه انسانی است . ید ، علم به مقام وحدت جمعیه نفس ناطقه انسانی است . یه ، این که صورت نوعیه در انسان واحد متفاضل الدرجات است . یو ، حرکت طبیعی جوهری حرکت حبّی و حیات و وجود است . یز ، این که فعل طبیعت بالذات جز خیر و صلاح نیست .


97 – هر کجا علم است اتحاد علم و عالم و معلوم است .


98 – بنابر پندار روحانیه الحدوث بودن نفس مفاسد بسیاری لازم می آید : الف ، از آن جمله این که باید نوع واحد را بدون دخیل بودن ماده افراد متعدد باشد . ب ، و از آن جمله این که لازم آید که متعلق نفوس به ابدان مانند تعلق و اضافه فلاح به سفینه باشد و حال این که این نحو تعلق صرف تناسخ باطل است . ج ، و از آن جمله این که ترجیح بلا مرجّح لازم آید یعنی وجه امیتاز این نفس به این بدن دون دیگری چیست . د ، و از آن جمله این که موجود مجرّد مفارق باید عاری از عقل و علم باشد . ه ، و از آن جمله این که لازم آید که نفوس تمام انسانها حتی انبیاء و اولیاء ذاتا یک طور باشند و اختلاف به امور خارج از ذات باشد و مفاسدی بر این امر لازم می آید . و ، این که تعطیل نفوس قبل از تعلق به ابدان لازم آید واین موجب اسناد لغو و عبث به فعل حق سبحانه است . ز ، این که جهات غیر متناهیه بالفعل در حق سبحانه لازم آید که موجب انثلام وحدت حقه حقیقیه مبدأ اعلی تعالی شأنه است . ح ، این که لازم آید از تلفیق دو چیز متغایر ممتاز از یکدیگر که یکی نفس مجرد مفارق و دیگری ماده جسمانی که بدن است ، هویت وحدانی و وحدت شخصی صورت یابد .


99 – کون ، در اصطلاح فلسفه مرادف با وجود است ؛ و در اصطلاح عرفان عبارت است از وجود عالم از آن روی که عالم است .


100 – از حرکت در جوهر طبیعی دانسته می شود که دولت اسم جامع و حافظ و مصوِّر و بسیاری از اسماء الهی دمبدم ظهور می یابد .


101- شیخ رئیس ، شوق هیولی به صورت را انکار داشت و بعد بدان اعتراف کرد ؛ و تجرد نفس حیوانی را انکار داشت و بعد بدان اعتراف کرد ؛ و اتحاد عاقل به معقول را انکار داشت و بعد بدان اعتراف کرد ، و کیمیا را انکار داشت و بعد بدان اعتراف کرد .


102 – اگر صورت انسانی نبود ، نه افاضات عقلی بود ، و نه استفادات نفسی ، و نه سیاسات شرعی .


103 – از برهان حسمانیّه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس ، یکی از معانی بطون کریمه « یوم تبدّل الأرض غیر الأرض » معلوم می شود .


104- ربّ هر موجودی جدول وجودی او از بحر بی کران وجود صمدی ربّ العالمین است که ربّ اوست . تعبیر به جدول بدین نظر است که هیچ موجودی تمام جهت منقطع از وجود صمدی واجب تعالی آفریده نشده است بلکه حق سبحانه رب العالمین است الحمد لله رب العالمین ، الحمدلله بل اکثرهم لایعلمون.


یاد آن روز خجسته و ساعت فرخنده به خیر که به موجبی تنها در محضر انور استاد علامه طباطبائی – رضوان الله علیه – تشرّف داشتم ؛ به مناسبتی سخن از مقاسات تصنیف و تألیف به میان آمد که عرض کرده ام :


هر که سخن را به سخن ضم کند


قطره ای از خون جگر کم کند


فرمود : قطرات .

منبع: کتاب گشتی در حرکت (تالیف:علامه حسن زاده آملی) صفحه 337

نکته هایی از سخنرانی علامه حسن زاده آملی در روز اربعین حضرت سید الشهدا(ع) در حسینیه قائم آل محمد(ع) مازندران


۱. هر روز٬ روز خداست و لکن بر اثر وقایع عظیم نظام هستی بعضی از روزها و شبها دارای عظمت بخصوصی می باشد و به آن روزها "ایام الله" می گویند و آن لیالی را لیالی قدر.


۲. فَرَج یعنی جامعه قرآنی شود٬ حقیقت قرآن در جامعه پیاده شود.


۳. آدم که کسب و کار نداشته باشد به جایی نمی رسد ولی باید جلسه ای با روحانیون اصیل داشته باشد.


۴. با علما باشید٬ علمایتان را تنها نگذارید.


۵. ما شب و روز خودمان را می سازیم.


۶. تربت شهیدان را احترام بگذارید٬ دعاهایتان در کنار تربت شهدا مستجاب می شود.


۷. خودتان را فراموش نکنید٬ موجود بزرگی هستید.


۸. رحم مادر کارخانه انسان سازی است.


۹. کشیک نفس بکشید٬ غذا را بو کنید٬ رفقا را بو کنید مثل حیوانات!


۱۰. صنیع الهی را آلوده نکنید٬ این صُنع الهی را پاک بدارید.


۱۱. زیارت اربعین حضرت اباعبدالله (ع) یک دوره درس اخلاق است.


۱۲. امام فخر رازی از شهر شما٬ طبرستانی بود ولی چون در شهر ری مانده بود به "رازی" ملقّب بوده است. وی در مورد حضرت صدیقه می گوید: که معصومه است در حالی که امام المشکّکین بود.


۱۳. تمام کارهایتان را فدای خودتان بکنید٬ بیش از همه باید کشیک نفس بکشید. ماشین ٬ خانه و... همه برای تو است٬ خویش را باش. میرزا شریف (نویسنده کتاب صرف میر) به پسرش در حال احتضار توصیه کرد: بابا خود را باش!


۱۴. خود را پاک کنید.


۱۵. حالات شیر دهنده از مجرای شیر به طفل منتقل می شود. پیامبر می فرماید که هنگام دایه گرفتن برای طفل در دایه تامّل کنید.


۱۶. انما یعرف القرآن من خوطب به ( حقیقت قرآن را فقط کسانی می شناسند که به آن خطاب شده اند که مراد اولیای الهی هستند)


۱۷. زنده دلا مُرده ندانی که کیست آنکه ندارد به خدا اشتغال


۱۸. عذاب٬ ترس٬ جهنم برای ضعفاء العقول است.


۱۹. مردم بیدار و ورزش فکری کرده عبادت عاشقانه و احرار می کنند.


۲۰. جهنم تازیانه خداست تا مردم را به بهشت براند. (امام زین العابدین علیه السلام)


۲۱. شرح حال عمرو عاص را بخوانید. (تاریخ یعقوبی)


۲۲. علوم و معارف حقیقت تو می شود. ببین شب و روز خودت را چگونه می سازی؟


۲۳. به عملتان٬ دینتان و انقلابتان را حفظ کنید.
با تشکر از وبلاگ حامل اسرار

نکاتی از عارف بالله آیت الله علی پهلوانی تهرانی (سعادت پرور) عطرالله مرقده

1- اي عزيزان من! خود را بشناسيد كه شناختن خدا در خودشناسي است. كسي از اين انديشه (خداشناسي) زيان نديده است.



2- كوشش بي جا براي دنيا مكنيد كه به غير روزي خود نتوانيد رسيد. غم و غصه دنيا را به خود راه ندهيد كه زيان در اين است.



3- از هواپرستي كناره گيريد تا همه چيز به شما داده شود و بدانيد آن چه در هواپرستي مي جوييد در ترك هوا يافت مي شود.



4- نفس را نبايد زياد در فشار گذاشت تا از فرمان سركشي كند؛ بلكه بايد همه لذايذ را به طور اعتدال به او داد. در اولين قدم بايد لذت شرك جلي و معصيت خدا را قطع كرد و به مرور زمان دست به امور ديگر زد.



5- در مقابل شيطان به واجبات و ترك معاصي بپردازيد هنگامي كه قدرت معنوي تان افزوده شد به ترك مكروهات و انجام مستحبات بپردازيد.



6- شخص غير روحاني اگر هوا پرست شود يا اطاعت شيطان كند ضرر به خودش مي رساند؛ ولي شخص روحاني ضررش به يك معني به جامعه مي رسد و لو اين كه به معني ديگر هوا پرستي ضررش به تمام عوالم - بشر و موجودات ديگر مي رسد.



7- در عبادت مقيد باشيد به كيف آن نه كم.



8- در هر عمل عبادي كه انجام مي دهيد توجه داشته باشيد چه مي گوييد و با چه كسي سخن مي گوييد.



9- عبادات ظاهري هر چند كه انسان را از كارهاي ناشايسته باز مي دارد. ولي اگر خلوص آنها زياده گردد، تقرب زيادتر گردد و مي تواند شما را به عبوديت رساند.



10- اخلاص در اعمال را در پيشاني هر عملي قرار دهيد. اگر عمري بي خلوص اعمال خود را انجام دهيد، مثل حيواني هستيد كه براي روغن كشي شب و روز دور خود بچرخد، اما راهي طي نكرده باشد.



11- بايد بدانيد اين جهان جز خواب و خور و اعمال ديگر شبيه آنها بيش نيست، اما اگر از اين خواب و خور نتيجه گيري كنيد، به جايي مي رسيد كه ملائكه حيران شما گردند و عالم به فرمان شما آيند.



12- از افراط و تفريط در امور بپرهيزيد. به قدري كه احتياج به خواب داريد خواب برويد؛ نه بيداري زياد بكشيد كه از تمام امور شايسته اخروي و يا دنيوي بمانيد و نه زياد بخوابيد كه از مهم باز مانيد، بلكه بر طبق نظري كه خداوند به وسيله سفرايش معين فرموده عمل كنيد.



13- در كسب علم و تحصيل علاوه بر امور گذشته بايد به وظيفه اصلي آشنا باشيد تا از علومي كه شما را فايده نمي بخشد، احتراز جوييد.



14- رفقاي خود را بشناسيد، پس از آن رفاقت كنيد. مبادا با غافلين رفاقت كنيد كه شما را معين نيستند و از كار دنيا و آخرت هم شما را عائق و مانعند.



15- از رفتن به قبرستان مسلمانان در هر شهري كه هستيد مضايقه ننماييد كه بهترين مذكر (تذكر دهنده) است.



16- با اهل دل، دنياديده ها و پيرمر دها بسيار معاشرت كنيد كه معين دنيا و آخرتند.



17- هميشه در فكر آن باشيد وظيفه خود را انجام دهيد، در هر لباسي، با هر كسي و در هر مقام، نه تملق كسي گوييد و نه در فكر آن كه نسبت به خود از كسي تملق بشنويد. بشر را يك مردن است، در راه وظيفه باشد يا برخلاف وظيفه.



18- دل خود را محكم نگاه داريد و از جواني در تمام جزئيات و امور خود اين چنين باشيد تا در پيري بتوانيد چنين باشيد.



19- از كوچكي اين انديشه را در سر داشته باشيد كه تمام قدرت ها در كف عنايت حق است، هيچ كس نمي تواند اگر خدا نخواهد به من صدمه اي زند، من بايد به وظيفه ام عمل كنم، و لو عالم با من دشمن شوند، اگر چنين شديد آن وقتي كه به مقام و رياست رسيديد يا آن كه وظيفه بزرگي براي شما پيش آ مد از عمل باكي نداريد.



20- از مشورت امور در هر امري، از اهلش مضايقه نكنيد.

21- در امر ازدواج آن قدري كه بايد به فكر نجابت طرف باشيد، به فكر جهات ديگر نباشيد؛ چنانچه توانستيد جمع بين نجابت و جهات ديگر بنماييد، چه بهتر و الا نجابت مقدم است.



22- استقامت و پايداري در امور را مركب هر امري قرار دهيد، تا آن مركب به زير پاي شما است به منزل خواهيد رسيد و الا با پاي لنگ در امور دنيوي و اخروي كجا توان به منزل رسيد. هر چه امر و مقصد بزرگ تر و شريف تر باشد، استقامت در آن بايد بيشتر باشد.



23- آن وقتي كه به امري از امور دنيوي و اخروي و معنوي موفق شديد، بدانيد كه خداوند شما را موفق كرده، چون استقامت ورزيديد از خدا هم كمك مي رسد و اگر استقامت نورزيد يد گويا به خداوند عملاً گفته ايد: اين چيزي كه به ما داده اي نمي خواهيم.



24- در هر امري صبر و بردباري را پيشه خود قرار دهيد، خداوند با صابرين است.



25- اگر مي توانيد در شبانه روز چند ساعتي يا لااقل پنج دقيقه را هم به فكر خود باشيد، تا بر شما روشن شود چه كاره هستيد، براي چه هستيد، كجا مي رويد تا عمر به غفلت نگذرد.



26- محاسبه و مراقبه را در تمام اعمال و گفتار و كردارتان بايد داشته باشيد، نه سالي يك مرتبه، نه ماهي يك مرتبه؛ بلكه شبانه روزي يك مرتبه، اگر نگوييم ساعتي يك مرتبه محاسبه و هرآني مراقبه لازم است.



27- هميشه پشتيبان حق و حقيقت باشيد، آمر به معروف و ناهي از منكر باشيد نه آن كه خود هم داخل و با گناهكاران باشيد.



28- اي عزيزان من! عقل از بين نمي رود ولي حب جاه، مال، فرزند و ساير علايق در كنار گذاشتن عقل تأثير بسزايي دارد.
29- در جواني عوض آن كه به فكر معيشت پيري باشيد به فكر خود باشيد، ملكات و سرمايه هاي معنوي براي خود تهيه كنيد تا در پيري از آن استفاده كنيد.



30- ادب در زندگي را زينت هر عملي قرار دهيد كه به عزت و سعادت دنيا و آخرت زندگي كنيد.



31- در مقابل پدر و مادر مراعات ادب و احترام كنيد، زيرا ايشان واسطه هستي و هر سعادتي كه نصيب شما شود، شده اند.



32- بالاخره روزي ما را از اين تعلقات و آنچه كه بدان دل بسته ايم جدا مي كنند و مي برند و به تعبير شاعر: «عمري است پرده بستيم بر ديده خدابين / عمر دگر بيايد اين پرده ها دريدن» ما هر روز پرده اي روي پرده هاي غفلت قبلي مي آوريم و مرتب وابستگي جديدي به وابستگي هاي قبلي مان اضافه مي كنيم. مال و مقام و چيزهاي ديگر، هر كدام زنجيري است كه به روح مان مي بنديم، آن وقت هنگامي كه ملك الموت مي آيد و مي خواهد چيزهايي را كه ما 60 يا 70 سال برگردن بسته ايم در يك لحظه قطع كند، براي مان دشوار است. اجمالاً بهتر است نبنديم تا نخواهيم باز كنيم، يا آن طور وابسته نباشيم كه دل كندن مشكل باشد.
33- از همسرتان تشكر كنيد هر چند غذايي كه پخته شور يا بد شده است. وقتي از غذا ابراز رضايت مي كنيد همسرتان خوشحال مي شود و اين باعث رشد و پيشرفت معنوي شما مي شود. يك بار من در جواني در خانه با خانواده بد اخلاقي كردم در عالم معنا به من گفتند: بيست سال ناله هاي تو بي اثر شد.
34- روزي كه در محضر مبارك يكي از اين بزرگان بوديم در مورد لزوم روضه امام حسين(ع) تمثيل زيبايي داشتند، ايشان فرمودند: «موبدان زرتشتي به آتش اعتقاد دارند و هرگز اجازه نمي دهند آتش عبادتگاه شان خاموش شود، چه خوب است ما نيز نسبت به آتش درون مان نسبت به امام حسين(ع) و ائمه(عليهم السلام) همچون آنان اصرار بورزيم.» پيامبر(ص) مي فرمايند: «در شهادت امام حسين(ع) حرارتي در دل هاي مومنين افروخته شده كه هرگز سرد نخواهد شد»، چه خوب است هميشه به امام حسين(ع) توسل داشته باشيم و گرماي عشق و محبت ايشان را هميشه در قلب هاي مان زنده و برافروخته نگاه داريم.



35- از علامه طباطبايي(ره) سوال كردم: «آيا امكان تشرف به محضر امام زمان(عج) وجود دارد و در صورت امكان چه اعمال و دستوراتي تشرف را حاصل مي كند؟»
ايشان فرمودند: در اين مورد، رعايت سه مطلب ضروري است:
- براي ديدار امام زمان(عج) بايد بسيار باتقوا و پرهيزكار بود.
- بايد محبت، عشق و معرفت فرد زياد باشد. البته هرگز كسي نخواهد توانست به حدي معرفت كسب كند كه درخور امام زمان(عج) باشد، اما مي توان در حد توان نسبت به اين مسئله تلاش كرد.
- مداومت كردن بر يكي از زيارت هاي مشهور.
خود ايشان در اين مورد زيارتي را كه با «سلام علي آل ياسين» آغاز مي شود توصيه مي فرمودند.
36- بايد توجه بسيار به خوردن غذاي حلال داشته باشيم. غذاي حلال، اثرات مثبت بسيار در وجود فرد به جا مي گذارد و لقمه غيرحلال، اثرات منفي بسيار با خود همراه دارد حتي از لقمه شبهه ناك بايد پرهيز كرد، زيرا چنين لقمه اي نيز مانع و حجابي براي رسيدن به قرب الهي و زيارت مولا مي گردد.



37- براي رسيدن به قرب الهي و حضور در محضر حضرت مهدي (عج) بايد راه عارفان و عالمان را پيمود. در اين بين، بايد مراقب باشيم كه اسير تصوف نشويم و بين راه عارفان و صوفيان تفكيك قائل شويم.
- عارفان به مرجعيت شيعه معتقدند اما صوفيان چنين اعتقادي ندارند.
- آنان به طريقت، شريعت و حقيقت تأكيد دارند و يك فرد را صاحب طريقت مي دانند؛ مثلاً مي گويند بعد از امام رضا(ع) آقاي فلاني نائب ايشان است، اما ما بعد از امام رضا(ع) امامان ديگر تا امام زمان(عج) را نائب مي دانيم و در زمان غيبت امام زمان(عج) نيز نائبان و مراجع تقليد را جانشين ايشان مي دانيم.
- ذكرها و وردهاي اين دو گروه نيز متفاوت است. اهل تصوف ذكرهاي خاص خود را دارند، اما عارفان ذكرها و دعاهايي را مي خوانند كه از جانب امامان معصوم(ع) صادر شده و مناجات هايي شناخته شده است.
- در محل عبادت دو گروه نيز تمايز هست. صوفيان در خانقاه عبادت مي كنند و عارفان در مسجد؛ چنان كه حضرت محمد(ص) و امامان(عليهم السلام) نيز چنين بوده اند و جايگاه عبادت و حتي درس هاي شان نيز مسجد بوده است.
- داشتن اعتقاد، محبت و توجه به امام زمان(عج) وجه تمايز ديگر اين دو گروه است. اهل عرفان همه توجه و اعتقادشان به سمت اوست و گويي جز او چيزي در قلب شان راه ندارد، اما اهل تصوف، صحبت و يادي از امام زمان(عج) نمي كنند و به ايشان اظهار ارادت خاصي ندارند، اين مسئله با مدتي همنشيني با آنان آشكار مي شود و همه اش از قطب خود ياد كرده و اظهار سرسپردگي به او را دارند.




38- با علماي عامل، مجالست خود را ترك نكنيد كه اگر گفتار آنها شما را رهبر نشود، عمل شان شما را رهبري كند.




39- دنيا جاي پايداري نيست، گذرگاهي است به قدر رفع احتياج، دل به اين گذرگاه نبنديد.




40- عدم ارتكاب به گناه داشته باشيم. اگر فردي خود را ملزم به انجام دستوراتي كند، ذكرهايي بگويد و چله اي هم بگيرد، اما خود را از گناه دور نكند و پرهيزكار نباشد، به خواسته خود نخواهد رسيد. همنشين و دوست ما بايد هم فكر و هم عقيده ما و نيك انديش و درستكار باشد.

نکاتی از هزار و یک کلمه علامه حسن زاده آملی

نکته : انبیا مردم را به سوی خود یعنی به مقامی که بودند دعوت کردند و آنان را به پایه ی خود خواندند. پس اگر اوحدی از مردم دعوتشان را لبیک بگویند و به مقاماتی بس منیع نایل شوند که طایفه ای از کارهای انبیا به اذن الله تعالی از آنان بروز کند ، چه باک .
نکته : معراج ولوج به ملکوت است نه عروج به کرات .صلات ، معراج مومن است و مصلی با خدایش در مناجات است . رسول الله فرمود : " المصلی یناجی ربه "


نکته :عرش منتهای خلق است که آن طرفش دیگر خلقی نیست . " الرحمن علی العرش استوی " و انسان کامل به خصوص خاتم صلی الله علیه و آله و سلم که همیشه " فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر " است . پس در همه حال در عرش است . و اگر گویی دائم الصعود و دائم النزول است ، راست گفتی . و از اینجا در معراج تفکر کن و صلات معراج عارفین است ." و الحمدلله رب العالمین "


نکته : انسان دارای خصوصیت هایی از قبیل اکل ، شرب ، نکاح و غیرهاست که این خصوصیتها را در عالم مطابق شان و اقتضای همان عالم داراست .در این عالم ماده که نشاه ی اولی است روشن است. در نشئات دیگر که سلسله ی طولی وجودی اینجا هستند به قیاس آن نشئات با این نشئه است . صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی ." ولقد علمتم النشاه الاولی فلو لاتذکرون " در این نکته خیلی دقت کن تا بسیاری از آیات و روایات پس از مرگ برایت روشن شود.


نکته : از شاه اولغلام عشق علی علیه السلام سوال کردند " وجود چیست ؟" گفت : " به غیر از وجود چیست ؟ "


ای در طلب گره گشایی مرده... با وصل بزاده از جدایی مرده
ای بر لب بحر تشنه در خواب شده... وی بر سر گنج از گدایی مرده



نکته: تا دهن بسته نشد دل باز نمی شود. از سید کائنات روایت است که چون فرزندان و نبیره ی آدم علیه السلام بسیار شدند در نزد وی سخن می گفتند و وی ساکت بود. گفتند : " ای پدر !چه شد شمارا که سخن نمی گویی؟" گفت : " ای فرزندان من !چون خدا جل جلاله مرا از جوارش بیرون فرستاد با من عهد کرد و گفت : گفتارت را کم کن تا به جوار من برگردی."
نکته : ظاهرت باید طاهر باشد تا توانی ظاهر قرآن را مس کنی و باطنت باید پاک باشد تا توانی باطنش را دریابی " لایمسه الا المطهرون "
نکته : باطن تو در این نشئه عین ظاهر تو در آۀن نشئه است . "یوم تبلی السرائر "


نکته : درهر جا و با هر کس تویی و کسی با تو نیست با تنها چنانی که تنهایی خلاصه اینکه جناب خواجه حافظ قدّس سرّه الشریف فرمود :


سرا خالی است از بیگانه می نوش... که جز تو نبود ای مرد یگانه


نکته : بسائط چون ترکیب شدند روح می گیرند و نفس چون بسیط شد.


نکته : اصل این است که دیده دل ملکوت را بنگرد چنانکه دیده سر ملک را در این شگفت نیست شگفت از ندیدن است که دیدگان را باید درمان کرد .

نکته : از دنیا چشم پوشیدن هنر نیست از دنیا و آخرت چشم پوشیدن هنر است .


نکته : سفر نامه معراج رسول صلی الله علیه وآله و سلم شرح اطوار بشر است .


نکته : هر کسی زارع و مزرعه خود است و نیّتها واعمالش بذرهایش بنگر تا در مزرعه خویش چه می کاری و در قول رسول الله (ص) الدنیا مزرعه الاخره تدبّر کن .


نکته : ایمان آوردن به منزلت ملک مناسب برای زرع تحصیل کردن است ، و عمل به شرائط آن به مثابت بذرافشاندن : ان الذین آمنوا وعملوا الصالحات .


نکته : جزاء نفس عمل است : ولاتجزون الا ما کنتم تعملون (یس آیه54 ) .


نکته : تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود .


نکته : ملکت با عالم ملک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول ، قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه کسب همه ، صادق آل محمد (ص) فرمود :


اِنَّ الله عَزوجل خلق ملکه علی مثال ملکوته واسّس ملکوته علی مثال جبروته لیستدل بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته .


درست بخوان و درست بدان.


نکته : آنچه در احوال واطوار سالک در خواب و بیداری عائدش می شود میوه هایی است که از کمون شجره وجودش بروز می کند .


نکته : آنکه اصطلاحات انباشته را علم دانست فقد استسمن ذوارمٍ یعنی خیز افتاده پندارد که رستم دستان است .


برو ای خواجه خود را نیک بشناس.. که نبود فربهی مانند آماس


نکته : هر چه مراقبت کاملتر باشد تمثّل حقائق صافی و روشنتر است .

هزار و یک کلمه ج2 ص144





قلب انسان کامل
قلبى كه جامع همه اسماء حسنى و مظهر جميع صفات علياست آن قلب انسان كامل است كه به اقتضاى ذاتى و تكوينى هر اسمى باذن الله تعالى اسمى و رسمى و حكمى و اثرى دارد و لغت شناسان و زبان دانان وى را به اسامى مختلف خوانند:

من جمله جبرئيلش مى‏ گويند كه از عالم حقائق و دقائق خبر مى‏دهد.ميكائيلش مى‏ گويند كه از معارف و مكارم به طالبان رزق بخش است.اسرافيلش مى‏ گويند كه از معاد و بازگشت مريدان را آگاه مى‏ فرمايد.عزرائيلش مى‏ گويند كه قتل نفس امّاره مريدان مى‏ نمايد
قطب وقت است او و اسرافيل جان مرده ساز و زنده ساز در زمان‏
گر سرافيلش بخوانى تو بجاست جبرئيلش گر بگويى هم رواست‏
اوست ميكائيل ارزاق حضور اوست عزرائيل نفس پر شرور

آدم كل است و مسجود ملك غايت ايجاد و مقصود فلك
آدمش مى‏ گويند: زيرا كه معلّم طالبان راه هدايت است.نوحش مى‏ گويند براى آنكه نجات دهنده از طوفان بلاست.ابراهيمش مى‏ گويند زيراكه از نار هستى گذشته و نمرود خواهش را كشته و خليل حضرت حق جلّ شأنه گشته است.موسايش مى‏ گويند براى اينكه فرعون هستى را به نيل نيستى غرق نموده در طور قرب اله مناجات مى‏كند.خضرش مى‏ گويند به جهت آنكه از آب حيوان علم لدنّى خورده و به حيات جاودانى پى‏ برده.الياسش نيز مى‏ گويند زيرا كه جالوت هستى را كشته و خليفه خدا گشته.لقمانش نيز مى‏ گويند زيرا كه حكيم الهى است و به حقيقت اشياء او را كمال آگاهى است.افلاطونش نيز مى‏ گويند زيرا كه طبيب نفوس است و در شناختن علل و امراض باطنى مانند جالينوس است.سليمانش نيز مى‏ گويند زيرا كه زبان مرغان مى‏داند يعنى مطّلع بر احوال مريدانست و به طيور حواس ظاهرى و باطنى خود حكمران.عيسى زمانش نيز مى‏ نامند براى آنكه دلهاى مرده را زنده مى‏ سازد و دجّال اعور آمال را برمى‏ اندازد.و مهدى و هادى نيز مى‏ گويند چنانكه مولوى گفته:
هادى و مهدى وي ست اى راه جو...هم به پنهان هم نشسته روبرو
اسكندرش نيز مى‏ گويند زيرا كه سدّ يأجوج و مأجوج خطرات نفسانى و خطوات شيطانى مريدان را مى‏ بندد.و سيمرغش نيز مى‏ گويند بدان جهت كه در پس قاف قلب مخفى است.سواد اعظم و بحر محيط نيز مى‏گويند براى آنكه هر طالب كه خود را بدان مى‏رساند او را از آلودگى پاك مى‏كند.يوسف نيز مى‏ گويند جهت آنكه در مصر ولايت عزيز است.آفتابش نيز مى‏ گويند زيرا كه پرتو شفقت بر هركس مى‏اندازد.ابر وسحاب نيز مى‏ گويند براى آنكه طالبان را از معارف سيراب مى‏سازد.ترسا نيز گويند براى آنكه مجرد و آزاد است.مرآت و آينه نيز گويند از جهت آنكه هركس به وى مقابل مى‏شود اگر متّقى است نيك مشاهده مى‏ نمايد و اگر شقىّ است زشت ملاحظه مى‏ كند كما قال المولوى:
گفت من آيينه‏ ام مصقول دوست ترك و روم و هندو آن بيند كه اوست‏


علامه حسن زاده-هزار و یک کلمه ج2ص11
با تشکر از وبلاگ تجلی اعظم



نکاتی از دروس علامه حسن زاده آملی

1- جزا نفس عمل است (( هل یجزون الا ما کانوا یعملون )) .
2-قیامت با تو است نه در آخر طول زمانی . رسول الله صلی الله علیه و آله به قیس بن عاصم فرمود : ان مع الدنیا الاخره .
3- ملکت با عالم ملک است ، خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول. قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه ی کسب همه . صادق آل محمد صل الله علیه و آله فرمود : (( ان الله عزوجل خلق ملکه علی مثال ملکوته و اسس ملکوته علی مثال جبروته لیستدل بملکه علی ملکوته و بملوکته علی جبروته . )) درست بخوان و درست بدان .
4- سفرنامه ی معراج رسول صل الله علیه و آله شرح اطوار بشر است.
5- انسان چون با اصل خود انس گرفت ، آن می شود .
6-تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود.
7- تا بیننده و گیرنده نشدی ، انسان نیستی .
8-انسان کارخانه و دستگاهی است که هم از عوالم ملک عکس برداری می کند و هم از ملکوت. اولی را بالا می برد و دومی را تنزل می دهد بی تجافی، و همه را در گنجینه سرّش و عیبه ی غیبش درج می کند. درست بنگر تا به حقیقت کریمه ی (( لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم.)) برسی.
9-بینشم از تن نیست که دیگر جانوران و رستنی ها و هرچه آخشیج است در آن انبازند ، از روانی است که از آن من است. پس نه تن جای روان است و نه روان جای تن، وگرنه در اندازه ی او بودی، و دانستی که نیست. تن بر خاک است و روان بر فراز خاک. این سخن کوتاه در نزد دانا بسیار بلند است.
10- از خاموشی ، گفتار زاید و از اندیشه کردار.
11- آنچه در احوال و اطوار سالک در خواب و بیداری عایدش می شود میوه هایی است که از کمون شجره ی وجودش بروز می کند.
12- گرسنگی و تشنگی داء اند و غذا و آب دوا. دوا را تا چه اندازه باید خورد.
با تشکر از وبلاگ علامه حسن زاده


نتایج استنباط شده از رتق و فتق

1- نتيجه نخست اين كه ، وقتى كه دائره شمسيه (منطقه البروج ) در سطح دايره استواى سماوى قرار گرفته است و با او متحد شده است آب همه جاى كره را فرا مى گيرد و روزگار اين دوره آدميان بسر مى آيد و پايان مى يابد، و دوباره دايره شمسيه از دايره استواى سماوى انفتاح مى يابد بدين بيان :
دايره شمسيه پس از انطباق مذكور يا بسان دوره پيش در جهت شمال دايره استواى سماوى انفتاح مى يابد، و يا بالعكس در جهت جنوب دايره سماوى انفتاح مى يابد؛ كيف كان باز ((دَحْو الارض )) پديد مى آيد، و در صورت اول باز خشكى زمين به سمت شمال خواهد بود و دريا به سمت جنوب ، و در صورت دوم به عكس - يعنى آبادى به جانب جنوب دايره استواى ارضى مى افتد و دريا به شمال آن - و در هر دو صورت بسان دوره گذشته خلقت آدم پيش مى آيد.
دحوالارض گسترده شدن زمين از قبة الارض - يعنى از برآمده ترين جاى زمين - است ، بدين سبب كه شعاع استوايى زمين اطول از شعاع قطبى آن است چه اين كه زمين در حدود قطبين اندك فرونشستگى دارد، و در حدود دايره استوا اندك برآمدگى ؛ لاجرم به سبب تطامن مذكور، نصف قطر استوايى زمين اطول از نصف قطر قطبى آن است ، و در نتيجه زمين كرده تام نيست بلكه شبيه به كرده و شلغمى شكل است ؛ و شعاع استوايى در حدود 9/2 فرسخ ، اطول از شعاع قطبى است . بحث را به تفصيل در درس 16 ((دروس معرفة الوقت القبلة )) و درس 46 و 50 دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى تقرير و تحرير كرده ايم .
2- نتيجه دوم اين كه يكى از معانى و بطون آيه كريمه و اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة ... (سوره بقره /30) اين است كه پس از انفتاح دو عظيمه ياد شده و دحوالارض جديد، باز انسان به تولد و پس از تولد به توالد بوجود مى آيد، و اين آدميان وجود يافته جديد، جانشين آدميان دوره پيش اند.
در تفاسير وجوهى چند در معنى خليفه گفته آمد، ولكن خليفه بدين معنى را متعرض نشده اند.
4- نتيجه چهارم اين كه روايت ماءثور از وسائط فيض الهى در تعدد عالم و آدم ، يك وجه بسيار شريف معنى آنها تعدد آدم و عالم مربوط بدين بحث ميل كلى و انطباق و انفتاح معدل النهار و منطقة البروج است .
فخر رازى در تفسير كبيرش در تفسير اين كريمه و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حماء مسنون از سوره مباركه حجر گويد: و نقل فى كتب الشيعة عن محمد بن على الباقر (عليه السلام ) اءنه قال : و قد انقضى قبل آدم الذى هو ابونا اءلف اءلف آدم اءو اكثر...
شيخ اكبر محيى الدين عربى در باب 367 فتوحات مكيه فرمايد...
(ترجمه آن چنين است ) يعنى در واقعه اى شخصى را در طواف ديدم كه به من خبر داد از اجداد من بوده است و نامش را به من گفت ، از زمانش پرسيدم ، در جوابم گفت چهل هزار سال پيش از اين بوده است . پس او را از مدت آدم پرسيدم ، به من گفت از كدام آدم مى پرسى از آدم اقرب ؟ گفت تصديق كن كه من يكى از پيامبرانم و براى عالم مدت نمى شناسم كه آغاز زمان باشد و در آنجا بايستم و سپس از آنجا شروع كنم ، بدان كه خداى سبحان هميشه خالق بوده است و همواره دنيا و آخرت خواهد بود، مدت براى مخلوق است نه در خلق و آفريدن چه اين كه خلق با انفاس دم بدم پديد مى آيد.
5- نتيجه پنجم اين كه اعتقاد به رجعت كه در جوامع روائيه اماميه و كتب كلامى آنان آمده است ، و حتى كتابهاى مستقل در رجعت نوشته اند چنانكه در امامت ، ناظر به همين انطباق و انفتاح دو عظيمه ياد شده است . بدين معنى كه انسان در هر دوره پس از دحوالارض به تولد و پس از تولد به توالد كه بوجود مى آيد نياز به انسان كامل و دستورالعمل انسان ساز دارد، و در ميان آنان انسانهاى كامل كه سفراى الهى اند براى ارشاد آدميان مبعوث مى شوند، و به اختلاف تكون امزجه آنان درجات امامت و نبوت و رسالت آنها متفاوت خواهد بود كه تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض (بقره /254) و لقد فضلنا بعض ‍ النبيين على بعض (اسراء /56) در حق آنان صادق است ؛ و اين سفراى الهى به همان روحانيت سفراى پيشين اند فافهم.
شرح دفتر دل-رساله رتق و فتق-علامه حسن زاده آملی
با تشکر از وبلاگ عللامه حسن زاده


[FONT=Trebuchet MS]نکته های ناب و آموزنده از سخنرانی علامه حسن زاده آملی (2)

[FONT=Trebuchet MS]۲۴. نگذارید به رویتان اسم دیگری بگذارند، هر اسمی را برایتان نگذارید.


[FONT=Trebuchet MS]۲۵. در آخرت سیر با "اراده" است نه با مشی و طیاره و...


[FONT=Trebuchet MS]۲۶. جناب رسول الله (ص) فرمود: العلم امام العمل


[FONT=Trebuchet MS]۲۷. شیخ الرئیس ابو علی سینا برای یافتن لغت به "جمهره ابن درید" دست دراز می کرد و نگا می کرد. جمهره ابن درید دریاست. در4جلد رحلی قطور در هند چاپ شده است.


[FONT=Trebuchet MS]۲۸. انسان نباید به هر کتابی دست دراز کند.


[FONT=Trebuchet MS]۲۹. عهدنامه ابن سینا را بخوانید. در یکی از عهدهایش می گوید: عهد بستم که رمان نخوانم چون نفس ناطقه را کج و معوج می کند.


[FONT=Trebuchet MS]۳۰. لباس روحانیت آرم تقواست، آرم عدل، ادب، عفت، دینداری و حقیقت است.


[FONT=Trebuchet MS]۳۱. لباس روحانیت خیلی مشکل است. مرحوم جهانگیر خان قشقایی برای مسئولیت بیشتر لباس روحانیت، لباس نپوشید.


[FONT=Trebuchet MS]۳۲. کسی که لباس[روحانیت] دارد باید انسان قرآنی باتمام باشد.


[FONT=Trebuchet MS]۳۳. کسب و کارتان را محترم بشمارید.


[FONT=Trebuchet MS]۳۴. آقا حرف بشنوید.


[FONT=Trebuchet MS]۳۵ تمام فرموده های شرع، منطق محض است.


[FONT=Trebuchet MS]دانلود فایل صوتی
[FONT=Trebuchet MS]با تشکر از وبلاگ حامل اسرار
[FONT=Trebuchet MS]

نکاتی درباره سیر و سلوک

1. قرآن که صورت کتیبه انسان کامل اعنی حقیقت محمدیه است به اندازه ای که از آن بهره برده ای به حقیقت خاتم صلی الله علیه و آله تقرب یافته ای.اقرا وارق.
2. ای عبادالرحمن! آخر سوره فرقان از((عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض))تا آخر سوره هر یک دستورالعمل کاملی است.
3. باب سیزدهم و باب بیستم ارشادالقلوب دیلمی آمده :قال النبی یقول الله تعالی من احدث ولم یتوضا فقدجفانی،ومن احدث وتوضا ولم یصل رکعتین فقدجفانی،و من صلی رکعتین ولم یدعنی فقدجفانی،ومن احدث وتوضا وصلی رکعتین ودعانی فلم اجبه فیما یسال من امردینه ودنیاه فقدجفوته ولست برب جاف.حالا که در این عمل سهل رخیص چنین نتیجه عظیم نفیس است خوشا آنکه از علو همت خود بعد از ادای این دستور از حق تعالی مطلبی بخواهدکه آن را زوال و نفاد نباشد اعنی حلاوت ذکر،لذت لقا و شرف حضوربخواهد،


ما ازتو نداریم بغیر از تو تمنا حلوا به کسی ده که محبت نچشیده ست

4.((وکلوا واشربوا ولاتسرفوا انه لایحب المسرفین))فضول طعام ممیت قلب است و مفضی به سرکشی نفس وطغیان اوست،و از اجل خصال مومن جوع است.

نه چندان بخور کز دهانت برآید نه چندان که از ضعف جانت برآید


5. همانطور که فضول طعام ممیت قلب است، فضول کلام نیز از قلب قاسی برخیزد. از رسول الله روایت است که: لاتکثروا الکلام بغیر ذکرالله فان کثره الکلام بغیر ذکر الله قسوا القلب ، ان ابعد الناس من الله القلب القاسی.
6.محاسبت نفس که امام کاظم فرمود : لیس منا من لم یحاسب نفسه فی کل یوم فان عمل حسنا استزاد الله و ان عمل سیئا استغفرالله تعالی منه و تاب الیه.
7. مراقبت، و این مطلب عمده است.قال الله تعالی((وکان الله علی کل شیء رقیبا))و قال النبی صلی الله علیه و آله:اعبدالله کانک تراه فان لم تکن تراه فهو یراک.
8.الادب مع الله تعالی فی کل حال.
9.العزله.سلامت در عزلت است.با خلق باش و نباش.


هرگزمیان حاضروغایب شنیده ای من درمیان جمع و دلم جای دیگرست


10. التهجد.((و من اللیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک مقاما محمودا.وقل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق واجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا))
11.التفکر.((الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار.))
12. ذکرالله تعالی فی کل حال قلبا و لسانا.((واذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفه و دون الجهر من القول بالغدو والاصال و لاتکن من الغافلین.ان الذین عند ربک لایستکبرون عن عبادته و یسبحونه و له یسجدون.))
13. ریاضت در طریق علم و عمل بر نهجی که در شریعت محمدیه مقرر است و بس، که علم و عمل برای طیران به اوج کمال و عروج به معارج به منزلت دو بال اند.
14. اقتصاد یعنی میانه روی در مطلق امور حتی در عبادت.
15.مطلب در دو کلمه است: تعظیم امر خالق ، و شفقت با خلق.

فرزانه آنکه خواهد تعظیم امرخالق دیگر که بازدارد ازخلق شر وشورش

گفتار بسیار است ولی دو صد گفته چون نیم کردار نیست. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
علامه حسن زاده آملی

با تشکر از وبلاگ علامه حسن زاده



نکاتی از جملات قصارعارف بالله بابا طاهرعریان لر همدانی (عطر الله تربته)

1_فراموشي خدا در معرفت ، عين توحيد و ذكر جاهلانه او كفر است
2_عارف اختيار ندارد و مريد دارد چرا كه اختيار حقيقي از آن اوست
3_در دنيا غريب‌تر از عارفان، كسي نيست
4_از اهل علم ظاهر عمل به مقتضاي علم و از اهل حقيقت اخلاص در عمل و از اهل معرفت سوز و گداز مي‌خواهند
5_نهايت علم جهل و نهايت عقل حيرت و نهايت معرفت، تسليم است
6_ هركس كه بخواهد با عقل به خدا برسد، عقلش را به خدايي گرفته نه خداي عالميان را
7_ عاقبت عقل تحير يعني از بين رفتن عقل است
8_هركس براي نفس خود اعتباري قائل شود از تكبر در امان نيست
9_قلب ترازوي حقيقت است
10_دنيا در گرو آخرت و آخرت در گرو حقيقت است
11_صراط براي عارفان همين دنياست و عرفا خود را دائماً در روي پل صراط مي‌بينند
12_دنيا پل آخرت است و دار ممر و گذر است نه مقر و اقامت
13_ اشارت به دور از جهل و به نزديك از قلت معرفت است
14_بزرگ ترين حجاب بين خدا و مخلوق او، اشاره است
15_هركس از وجد خود باخبر باشد وجدش آميخته به باطل است
16_ وجد با سكون ، دليل قوتِ واجد است و با حركت ، دليل ضعف او
17_ تواجد، حركت واجد به دليل وجدانِ* موجود است
18_ غالباً لذت نفس با وجد اشتباه مي‌شود
19_سماع به ياد آوردن حالات خوش از ياد رفته‌ است
20_صوت و آواز خوش ريسماني است كه دنيا را به آخرت وصل مي‌كند
21_غذاي نفس طعام و غذاي روح سماع و غذاي قلب ذكر است
22_ذكر مايه حيات قلب است



23_وقتي كه شهود بيايد ذكر ساقط مي‌شود
24_مراقبه اهتمام بر مشاهده است
25_مراقبه يعني توجه به خود و حس خود
26_اگر خداوند مرا به ميل خودم وارد بهشت كند واي بر من و اگر به ميل خودش مرا داخل جهنم كند چه محبس خوبي
27_ يافتن مطلوب نتيجة حُسنِ طلب است
28_دشمني كردن با نفس از طريق نفس، خطاست
29_بلا امتحان الهي است
30_حال عارف از بلا بهتر مي‌شود
31_ كسي كه فقط متوجه عبادت است از خود خدا غافل است
32_رؤيت اعمال و عبادات شرك است و مانند بستن زنار بر كمر مي‌باشد
33_فقير در همه اوصاف و اسماء با خدا موافق است جز با اسم غني او
34_ هركس فقر را اسير خود سازد از مرز فقر خارج شده است
35_ فقير خالص كسي است كه با وجود خدا، خود را مالك هيچ ملكي نمي‌داند
36_ مِلك، متعلق به اهل ظاهر و مُلك، متعلق به اهل باطن است
37_متوكل حقيقي كسي است كه به توكل هم اتكال نكند
38_ حقيقت اعتكاف سكونت در خانه دل است، با خلوص نيت
39_اهل محبت شادند در لقاي محبوب و اهل حقيقت در سوز و گدازند و گريزان از محبوب
40_اگر در حال، به حال توجه كني، حالت از دست مي‌رود

41_ فنا فاني شدن است از صفات خود در صفات حق و نديدن اين فنا يعني فناي فنا
42_ غم و غصه تو در دنيا، از مفارقت از وطن توست

43_سوختن دو نوع است سوختن در آتش و سوختن در نور. اولي خاكسترت مي‌كند و ارزشي ندارد و دومي ترا به چراغي تبديل مي‌كند كه مردم از نورش استفاده مي‌كنند

44_حزن شادي آميخته به غم است

نکاتی از عارف بالله شیخ رجبعلی خیاط رضوان الله علیه

1. زنده باش و زندگی کن و بدان که حیات در حرکت و ممات در سکون است.

2. می‌داند شما و دنیای شما از مجموع ذراتی خلق شده‌اند و خالق برای هر ذره جهان به این عظمت وظیفه خاصی قرار داده تا این نظم و شکوه را بیان کند و انسان از آن و گاهی در اثر غرور جزیی از آن است.

3. هستی به سرعت غیر قابل باوری در حرکت است و همین حرکت در اندام شما وجود دارد و کل عالم با این شتاب به سوی خدا روانند، در نتیجه چنان بیاندیشید و حرکت کنید که از میدان وسیع این مغناطیس خارج نشوید که خالق را بشناسید و به عظمت خود پی ببرید و این خلقت حیرت انگیز نامش انسان است، را از دست ندهید.

4. انسان الهی در وجود خویش خوی حیوانی را دربند می‌کند تا نیروی وجودی او پاک و سالم به کمال برسد، از نظر جهان‌بینی شیخ خشم و غضب و تندی و سرکشی انسان‌ها را غافلگیر می‌کند، از تغییر این راه که ره سنان بیشماری در آن خفته‌اند، آن است که نیکی و محبت را در وجود خود بیدار نگهدارید که اساس خوشبختی در همین عمل و اجرای آن است.

5. نیکی و احسان سخت‌ترین دشمن را دوست و دوستان را به سوی خداوند رهبری می‌کند.

6. ندای غیبی در درون دل مشتاق؛ مسیر الهی می‌افکند و به آرامش ابدی می‌رساند، لذا لطف و احسان به دیگر بندگان خدا در درجه اول به خود عامل باز می‌گردد که انسان بنده احسان است.

7. از خداوند جز کرامت و احسان و خیر و رحمت و محبت و بنده‌پروری و امور سازنده عملی صادر نمی‌شود.

8. خداوند خدای خیر و رحمت است، آن که شر می‌سازد، شیطان است.

9. انسان به توفیق خالق و خیر خداوند معنی زنده بودن و رحمانیت و ترحم و هر نوعی از دشمنی را درک و با آن مقابله می‌کند.

10. راهیان راه الهی با عشق و محبتی که در اعماق وجود دارد، می‌دانند که هر چه غیر خدا بخواهند موجب شکست و ناکامی آنان می‌شود.

11. شما خیال نکنید خالق کائنات را باید بیرون از دلتان پیدا کنید، بلکه او در وجود شما جلوه و مکان دارد، لذا خدا را در اعماق وجود خویش بیابید، از یکی از سالکان اهل عرفان و سیر و سلوک را پرسیدند: «خدا را در کجا بیابیم؟»، آن عارف بدو پاسخ داد: «در کجا گشتی که او را نیافتی؟!»

12. شیخ می‌گفت: «بر می‌خیزید و خود را برای نماز آماده می‌کنید، حمد و سوره را درست می‌خوانید، بدون اینکه متوجه مفاهیم و معانی کلمات شوید، پس معلوم است این نماز، نماز وظیفه‌ای است و فقط کلمات را ادا می‌کنید».

13. فراموش نکنید که به قول سعدی هر نفسی که فرو می‌رود، ممد حیات است و چون باز می‌گردد مفرح ذات! در واقع سعدی مفهوم رحمت خداوند و راه رسم شکرگزاری را برای ما گفته است، ولی ما خوانده و نخوانده به راحتی از این جمله معرفتی و سلوکی گذشته‌ایم و کسی آن را برای‌مان معنی و تفسیر نکرده است.

14. به نظر می‌رسد از این پس غیر از شما شاگردان شخص دیگری با این مباحث معرفت شناسی و خداجویی به این نحو آشنا نشود، شما از رحمت و لطفی که در حقتان شده از جان و دل شاکر باشید، سعادت را به این آسانی به کسی نمی‌دهند، ایمان، خلوص، عاشقی و دنیای محبت لازم است تا خود را سالک این راه ببینید و ارزش خود را بدانید، بنگرید که مبدا خلقت چه عظمت‌هایی در وجود شما نهاده و شما از آن بی‌خبرید.

15. ایشان مطالبشان را یک بار می‌گفتند، آنها که اهل دل بودند، به خوبی درک می‌کردند و در پایان گفتند: برای شما نگفته و ندیده‌ای باقی نگذاشتم، ان شاء‌الله خدا یاری و راهنماییتان کند، مطمئن باشید هر چه از واجب‌الوجود طلب کنید، به شما با شرایط فوق خواهد رسید.


22 حدیث در معرفت نفس

1 - الكيس من عرف نفسه و اخلص اعماله ؛ زيرك كسى است كه خود را شناخت و اعمالش را (براى خدا) خالص گردانيد.
2 - المعرفه بالنفس انفع المعرفتين ؛ خودشناسى سودمندترين دو شناخت است .
3 - العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها؛ عارف كسى است كه نفس خود را شناخت و آزادش ساخت و آن را از هر آنچه (از خدا) دورش بدارد، پاك و منزه داشت .
4 - اعظم الجهل ، جهل الانسان امر نفسه ؛ بزرگترين نادانى ، نادانى انسان نسبت به خويشتن است .
5 - اعظم الحكمه ، معرفه الانسان نفسه ؛ عالى ترين حكمت ، شناخت انسان از خود مى باشد.
6 - اكثر الناس معرفه لنفسه اخوفهم لربه ؛ خود شناس ترين مردم ، خدا ترس ترين آنهاست .
7 - افضل العقل معرفه المرء بنفسه ، فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضل ؛ برترين دانائى شناخت آدمى از خود است ؛ پس هر كه خود را شناخت دانا و خردمند است و ر كه خود را نشناخت گمراه گشت .
8 - عجبت لمن ينشد ضالته و قد اضل نفسه فلايطلبها! در شگفتم از كسى كه در جستجوى گمشده خود بر مى آيد، در حالى كه خودش را گم كرده و در جستجوى آن برنمى آيد!
9 - عجبت لمن يجهل كيف يعرف ربه ؟! در شگفتم از كسى كه خود را نمى شناسد، چگونه ممكن است پروردگارش را بشناسد؟!
10 - غايه المعرفه ان يعرف المرء نفسه ؛ كمال و منتها درجه شناخت ، اين است كه آدمى خود را بشناسد.
11 - كيف يعرف غيره من يجهل نفسه ؟! كسى كه خود را نمى شناسد، چگونه تواند ديگرى را بشناسد؟!
12 - كفى بالمرء معرفه ان يعرف نفسه ؛ آدمى را همين شناخت بس ، كه خود را نشناسد.
كفى بالمرء جهلا ان يجهل نفسه ؛ آدمى را نادانى همين بس ، كه خود را نشناسد.
13 - من عرف نفسه ، تجرد؛ هر كه خود را شناخت ، مجرد گشت . (علامه طباطبائى در الميزان مى فرمايد: يعنى از علايق و وابستگى هاى دنيا رها و برهنه گشت ؛ يا با كناره گيرى از مردم ، تنهايى اختيار كرد؛ يا با خالص كردن عمل خود را براى خدا از هر چيز مبرا و مجرد شد).
14 - من عرف نفسه جاهدها و من جهل نفسه اهملها؛ هر كه نفس خود را شناخت ، با آن جهاد و مبارزه كرد و هر كه نفس خود را نشناخت ، به حال خود رهايش كرد.
15 - من عرف نفسه ، عرف ربه ؛ هر كه خود را شناخت ، پروردگارش را شناخت .
16 - من عرف نفسه جل امره ؛ هر كه خود را شناخت ، مقام و منزلتش بلند گشت .
17 - من عرف نفسه كان لغيره اعرف و من جهل نفسه كان بغيره اجهل ؛ هر كس خود را بشناسد؛ ديگران را بهتر مى شناسد و هر كس خود را نشناسد، نسبت به ديگران جاهل تر است
18 - من عرف نفسه فقد انتهى الى غايه كل معرفه و علم ؛ هر كس خود را شناخت ، به غايت و منتهاى هر شناخت و دانستنى دست يافته است .
19 - من لم يعرف نفسه ، بعد عن سبيل النجاه و خبط فى الضلال و الجهالات ؛ هر كه خود را نشناخت ، از راه نجات دور گشت و در گمراهى و نادانى افتاد.
20. معرفه النفس انفع المعارف ؛ معرفت نفس سودمندترين معارف است .
21 - نال الفور الاكبر من ظفر بمعرفه النفس ؛ كسى كه موفق به خودشناسى شد، به پيروزى بزرگتر دست يافته است .
22 - لاتجهل نفسك ؛ فان فان الجاهل معرفه نفسه ، جاهل بكل شى ء؛ نسبت به خود نادان مباش ؛ زيرا كسى كه در زمينه شناخت خود نادان باشد، به همه چيز نادان خواهد بود.


نکاتی در مورد انسان کامل


1_انسان کامل،ولی الله است.
2_انسان کامل،خلیفه الله است.
3_انسان کامل،قطب زمان است.
4_انسان کامل،مصلح بریه الله است.
5_انسان کامل،معدن کلمات الله است.
6_انسان کامل،حجت الله است.
7_انسان کامل،عقل مستفاد است.
8_انسان کامل،ثمری شجره وجود،کمال عالم کونی و غایت حرکت وجودیه و ایجادیه است.
9_انسان کامل،موید به روح القدس و روح است.
10_انسان کامل،محل مشیه الله است.
11_انسان کامل،صاحب مرتبه قلب است.
منبع:شرح رساله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه (داوود صمدی آملی)

نکاتی از آیت الله عبد الکریم حق شناس (رضوان الله علیه)


1- شب زنده داری بر عمر و روزیتان می افزاید .

2- پیامبران و اوصیاء الهی برای این که طمعی به بیت المال نداشته باشند هر کدامشان مشغول کاری بودند .

3- عاقل بدون ایمان شیطان است .

4- عمر شما در اثر خدمت به مردم زیاد می شود .

5- اگر خدا را می خواهی باید از خودیت خودت بگذری .

6- باید عمل به دستورات و اوامر معصومین کرد ، نه این که ما بتوانیم مثل آن ها بشویم .

7- حضرت ملک الموات به صورت عمل خودمان ظاهر می شود .

8- در اولین قدم سیر و سلوک ، پروردگار متعال آزمایش را شروع می کند .

9- مقام مراقبه یعنی این که سالک تمام و کمال در محضر و حضور حضرت حق قرار دارد .

10-اول سفر الی الله سحر خیزی است .

11-وسایل وصال به مطلوب را نیز باید دوست داشت .

12-تنها راه تشخیص و سوسه ی شیطانی از نفحات قدسی مراقبه است .

13-اگر تحصیلات علمی شما با علم اخلاق توأم نباشد ، منقطع می شود .

14-خدای متعال می فرماید : ای دنیا ! خدمتگزار باش کسی را که خدمتگزار من است . یعنی کسی که ( همِ او واحد است ) و آزار بده کسی را که خدمتگزار توست .

15-هر انسانی یک تکلیف اجتماعی دارد و یک تکلیف انفرادی .

16-دین ، عمل به بندگی حضرت حق است .

17-اگر سالک بداند که در شناخت پروردگار چه چیزی نهفته است دیگر به رزق و برق دنیا اهمیت نمی دهد .

18-اگر از باب رحمت حق ، قصد ورود دارید ، باید کمی پول خرج کنید و به فقرا و مسکینان و یتیمان کمک کنید .

19-موسی علیه السلام ده سال در مدین شاگردی کرد و استاد شد . بدون استاد نمی شود سیر کرد .

20-اگر اراده کنید که خودت را حفظ بکنی پروردگار هم در هنگام ارتکاب به معاصی برای تو ایجاد مانع می کند .

21-اگر آن دین خالص در قلب ما وارد شود تمام آن شلوغی ها از قلب مفارقت می کند . پس دلیل شلوغی قلب من این است که از دین خالص در آن خبری نیست .

22-رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند : اگر کسی ما را دوست دارد باید به دستورات ما عمل کند آیا کافی است کسی بگوید من علی را دوست دارم ولی فعال نباشد و عمل به فرمایشات ایشان نداشته باشد؟

23-باید نه آن قدر تنبل باشد که مردم بگویند وبال بر جامعه است و نه آن قدر فعالیت در دنیا داشته باشید که عرف بگوید چهار دست و پا افتاده روی دنیا .

24-روش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از طریق اخلاق عملی است . علم رسول خدا علم رهبانیت نیست .

24- علم حقیقی علمی است که انسان را به هدایت خاصه راهنمایی کند . علمی است که او را به احوال دلش آگاه بکند .

25-خداوند متعال از جهل نمی گذرد .

26-حب دنیا و حب خدا در یک دل جای نمی گیرد . باید از یکی از آن ها گذشت.

27-خوش خلقی خوی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است . مردم را با اخلاق عملی و با روی خوش به اسلام دعوت کنید .

28- گمشده مومن حکمت و دانش است . این از ملاقات با امام زمان علیه السلام بالاتر است .

29-علم را برای عمل کردن یاد بگیرید . علت عدم رسیدن ما به مقامات عالیه این است که ما عمل در کلاس های قبل نکردیم .

30-امر آخرتتان را اصلاح کنید تا امورات دنیای شما اصلاح شود .

31-آن چه که شما در سفر آخرت همراهتان دارید علم و عمل صالح خود شماست .

32-قدم به قدم عمل خود را با فرمایشات معصومین علیهم اسلام منطبق کنید .

33-تنها یاور شما در مواجهه با حضرت ملک الموت عمل صالح شماست .

34-تعلقات است که مانع پرواز انسان می شود .

35-توفیق شما در سیر الی الله منوط به این است که چه قدر به افراد جامعه احسان می کنید و این در رأس امور است .

36-اهل بهشت حسرت هیچ ساعتی از عمر خود را نمی خورند ، الا ساعاتی را که در دنیا در غفلت بودند و ذکر پروردگار متعال را نکرده بودند .

37-آن نیرویی که بتواند شما را در مقابل شیطان و نفس محافظت کند محبت به پروردگار متعال است .

38-مبادا نعمت های خدای متعال شما را مغرور کند .

39-اگر بخواهید از دنیا استفاده کنید باید اول از پله ی آخرت شروع کنید .

40- تا زمانی که توجه به حضرت حق دارید در رحمت خداوند متعال هستید .

41-ابلیس شاگرد نفس است ، اگر شما بخواهید این نفس را که استاد شیطان است بکوبید و رامش کنید باید خود را فقیر کنید باید خودتان را در مقابل عظمت حضرت حق هیچ بدانید . بعد از این مرحله ، مرحله شب زنده داری است . این دو راه ، راه مبارزه با نفس است .

42-قلب خانه ملائکه است ، صفات رذیله مثل سگ های پارس کننده ای هستند و ملائکه در خانه ای که سگ باشد وارد نمی شود .

43-آن شیطانی که مسئول نماز شب است از همه قوی تر است در وسوسه کردن . اما نسبت به مخلصین اسلحه اش کارگر نیست . مواظب آن شیطان باشید .

44-هی در صدد نباشید روایت بنویسید و علم دیگری یاد بگیرید ، باید عمل هم با آن همراه باشد . اگر به دانستنی هایتان عمل نکردید هر روز از پروردگار متعال دورتر می شوید .

45-هر چه قدر ایمان مومن ترقی بکند یک غصه ای بر او مسلط می شود که نکند حجابی بیاید و بین او و محبوبش جدایی افکند .

46-در آخر الزمان شیطان می آید و اول کاری که می کند عقیده ها را می برد.

منبع:کتاب عالمان شهر اخلاق

اسم اعظم

اسم اعظم بغایت ساده و بی نهایت پر نفش است.عقل در اصول حروف و نقوش وی واله است.
اول ان آخر قل هو الله،و آخر آن وسط آنست،
و به عدد آخر وسط که اول وسط و وسط اول اعنی احد است در قرآن است.
و ذکر آن به مرات سرّ خفی و ذکر خفی که رقم پنجم آنست فروزنده دل و جان است،و این نکته سرّالسر اهل ایقان است.

علامه حسن زاده-رساله رموز کنوز

ای که هستی طالب اسرار و رمز غامضات...اسمی از اسمای اعظم با تو گویم گوش دار
اول و ثانیش جذر رابع و خامس بود...حرف مرکز جذر جمع جمله دان ای هوشیار
گر از این بیتش نفهمیدی از این بیتش بفهم...سر نگهداری برادر گر بیابی زینهار
حرف اوسط نصف حرف اول است و آخر است...اوسطینش ضعف اوسط فرقدان و قطب دار
ساتر سر باش فتح رمز اگر دستت دهد...فاتح اقفال دانستی برو در کار دار

شیخ بهایی قدس سرّه

نکاتی از آیت الله عبد الکریم حق شناس2 (رضوان الله علیه)

1.اگر خدا را می‎خواهی باید از خودیت خودت بگذری.

2.اول سفر الی الله سحرخیزی است.

اگر سالک بداند که در شناخت پروردگار چه چیزی نهفته است دیگر به زرق و برق دنیا اهمیت نمی‎دهد.

حب دنیا و حب خدا در یک دل جای نمی‎گیرد. باید از یکی از آنها گذشت.

هر چقدر ایمان مومن ترقی بکند یک غصه‎ای بر او مسلط می‎شود که نکند حجابی بیاید و بین او و محبوبش جدایی افکند.

بايد نفس اَمّاره را با بيدارى شب و نماز اول وقت كنترل كنيد

اگر انسان واقعاً اهل شنيدن موعظه باشد، تمام در و ديوار او را موعظه مي‌كنند

اگر در زندگي‌تان شكاف‌هايي هست، دليل آن اين‌است كه از بندگى‌تان براى خداى متعال كم گذاشته‌ايد.

3.غربال شدن مردم در آخرالزمان مثل غربال شدن اصحاب‌ حضرت امام حسين (علیه السلام) در شب عاشوراست.

4.همه‌ی نداهاى حضرت حق، بيائيد است، فقط بايد همّت كنيد.

5.امام زمان اگر در پس پرده است نسبت به اولیای حق نسبت به دوستان خودش نمی گذارد اینها را دنیا با خودش ببرد.

6.خدا شاهد است اگر من ذره ای به اعمالم امیدوار باشم! باید اباعبدالله بیاید؛ باید امیرالمومنین و خمسه طیبه بیایند. مگر بدون ایشان می شود آقا؟

7.شصت مرتبه هم كه در مبارزه‌ی نفس شكست خوردى، بايد بلند شوى و بگويى من پيروزم! مهم، قاطعيت و تصميم اول شماست. خداوند متعال در نهايت، شما را يارى می‌كند، ان شاءالله.



هو

خلاصهای نوشتاری از شرح صوتی دروس معرفت نفس استاد داوود صمدی آملی (حفظه الله) را تقدیم همه خادمین به شرافت انسانی می داریم.
امید است مرضی خداوند سبحان قرار گیرد.از جناب آقای سروش پاک نیت که زحمت تهیه آن و همچنین وبلاگ شجره طیبه که ناشر مطالب بوده اند
نیز
قدرشناسی می کنیم.دادار هستی بخش جزای خیر عطا فرماید.

قوله تعالی شأنه: انا لا نضییع اجر من احسن عملا


جلسه 1
-عید حقیقی روزی است که انسان به دنبال کمال انسانی می رود و به صرف آمال و آرزو نمی شود به حقیقت رسید.
-باید خون جگر ها خورد و کار زیاد در این مسئله نمود و انسان باید اهل همت باشد.
-نفس یک خصوصیتی دارد که دم به دم فکر فرار کردن از این امور را دارد و باید دائم در این مسیر درس و بحث حضور داشت.
-علم هم به نحوی دیر انس است ( علم را به نوشتن مقید کنید -امام صادق) سوال پیش می آید که چرا اینطور هست؟ در جواب باید بگویم که در ادامه دروس به این مبحث می رسیم ، البته نوار و ویدئو به دلیل اینکه جزء جمادات هستند نمی توانند به انسان جان بدهند بهتر است در جلسه حضور داشته باشید.
-حضرت آقا در باب تعدیل نفس فرمودند :در ماه 3 روز را روزه بگیرید ، اول ، نیمه و انتها ی ماه.
-عالم به نحوی است که تا دید انسانی، در مسیر حقیقت می خواهد راه بیفتد بازیگری ها ی عجیبی انجام می دهد که هر روز برای او به نحوی مشکلات مختلف رخ می دهد ، و البته اگر انسان تشنه ، به این بازیگری ها توجهی نکند، به آب خواهد رسید.
- دوستی که کمال انسان را نمی خواهد از او لطف بفرماید قطع رابطه فرماید که در آینده از همین دوست ضربه ها می خورید
- بر من و شما شب نشینی های متعارف ، وقت تلف کردن ، درس حاضر نکردن حرام ست همان طور که برای تاج سر ما ، حضرت آقا حرام ست همان طور که می بینید در زندگی ائمه معصومین همچین روشی دنبال نگردیده است
- فرمایشی دیگر از حضرت آقا این است که آدم بی کسب و کار نه دین دارد و نه دنیا ؛ کسب و کارتان را به بهانه ی دین از دست ندهید.

جلسه 2
-بیان مولا علی : معرفت النفس انفع المعارف
-انسان کامل ترین مظهر واجب الوجود است اگر این مظهر درست لایروبی گردد مظهر آب حیات الهی می شود .
-انسان کاری مهم تر از خود سازی ندارد واگر بخواهیم تمام اسماء الله را به یک اسم برگردانیم به اسم شریف (( الله)) بر می گردد یعنی اسامی دیگر در متن ذات این اسم هستند و اسم شریف تر از الله (( هو )) است.((قل هو الله احد)) اختصاص به پیامبر دارد که پیامبر بالاترین نفس ناطقه انسانهاست. یکی از معنای من عرفه نفس فقئ اعرف ربه که حضرت آقا فرمودند : هر کس پیامبر را شناخت خدا را شناخته
- انزل مراتب وجود همین عالم (دنیا) است.
-حضرت عزرائیل دم به دم ما را از جمادیت میراند و به نباتیت رساند، از نبات به حیوانیت و از حیوانیت به انسانیت و از انسانیت به الله می رساند که در ذهن مبارکتان عزرائیل جدا، میکائیل جدا ، جبرئیل جدا تصور نفرمائید که همه در خود شما هستند و خداوند انسان را در ذات و صفات همانند خودش آفرید .
- 1001 اسم شریف خداوند به 7 اسم ( القدیر ، البصیر ، السمیع ، المرید ، العلیم ، المتکلم ، الحی ) برمی گردد و این 7 اسم به منزله امام ست برای آن 1001 اسم و این 7 اسم به 4 اسم الاول و الاخر و الظاهرو الباطن بر می گردد و این 4 اسم به اسم شریف هو
در ذهن مبارکتان وحدت عددی برای این اسامی در نظر نگیرید که وحدت صمدی ست و بی پایان
حرف های آینده :
{ معاد جسمانی و روحانی ، برزخ ، بهشت و جهنم ، معنای شهید از منظر علامه و بزرگانی دیگر و......}
- چون لفظ نداریم مجبوریم ذات خود را (( هو )) بگوییم.

جلسه 3
-علم مادر پاکی هاست و جهل جایگاه خباثت و بی چارگی ا ست ، حضرت آقا : معرفت نفس قطب قاطبه معارف ذوقیه و محور جمیع مسائل علوم عقلیه و نقلیه و اساس همه خیرات و سعادات است.
-نفس انسان در ابتدا نفس نباتی است و کم کم قوی می شود و شدت وجودی می گیرد بعد نفس حیوانی می شود و بعد از آن به نفس انسانی می رسد.
-خواب انسانی نشسته است چه اینکه تمام حیوانات به نحوی نشسته می خوابند .
-تمام موجودات کتاب تکوینی حق اند.
-نطفه جماد است و البته باید قدر تمام جمادات را بدانیم.
-"یاسین" سین یعنی نفس انسان یعنی ای من " والقرآن الحکیم" شما قرآن هستی و نفس شما کتاب شماست و کتاب دوم نظام تکوین است که شما با حواس 5 گانه تان روز تا شب با این کتاب هستی.
-عالم زمینی دارد شما هم زمینی داری-عالم ملکی دارد شما هم ملکی داری ، عالم باطنی دارد شما هم باطنی داری/ از این روست که قرآن بر حیوانات نازل نشده است
-عرفان فکر را مقدمه شهود قرار می دهد .
-در این مسیر نباید عجله کرد و فعلا همان نماز و روزه تان را داشته باشید تا بعد
-حضرت آقا می فرمایند : من از دین تقلیدی به دین تحقیقی رسیدم و ما هم باید مثله استادمان در این مسیر باشیم.

جلسه 4
-روانشناسی روندی را شروع می کند برای شناخت نفس اما آنطوری که معرفت نفس از پایه ما را قوی می کند نیست چه اینکه به این مثال باید توجه داشت : اصلها ثابت و فرعها فی السما تا اصل درست نشود نمیشه به طرف فرع حرکت کرد چه اینکه طبیبان روانشناسی بیماران را به واسطه ی عادت درمان می کنند .
-در مغز انسان بخشی وجود دارد که مسئول ضبط کردن اطلاعات مذهبی است.
- دین برنامه انسان سازی است و در این مسیر باید جان به لب آورد تا جام به لب بیاید و هر چقدر در مسیر افتادی دوباره بلند شو .
- بهشت در متن جان ماست. خداوند که جهنم را برای عذاب جسم من و شما خلق نکرده شما خود جهنم می شوی.

جلسه5
-انسان کامل ترین مظهر واجب الوجود است ، اهدنا الصراط المستقیم یعنی خدایا ما را به سمت خودمان هدایت کن .
-تمام عالم به دنبال آنند که به شکار انسان بیفتند و انسان باید از ناحیه خودش به حقیقت عالم برسد .
-نزدیک ترین فاصله بین دو نقطه مسیر مستقیم است چرا ما به واسطه ی عالم به خدا برسیم چرا از ناحیه خودمان نرسیم.
-نطفه انسان عصاره عالم است .
-نکته بسیار مهم این که نشئه طبیعت را پست نشمریم و حتی به اینجا دنیا هم نگوییم که اینجا محل عشق بازی نفس ناطقه انسانی است.
-انسان شدن به تعبیر استاد فرسیو : با مژه چشم ، چاه کندن است.
-اصل شما همان حقیقت شماست و این بدن سایه آن حقیقت است
-حیف من و شماست که گوش نازنین مان را به این آهنگ های متعارف هدر کنیم ، این گوش باید از عالم حقایق بگیرد و بشنود.

جلسه 6
-غذای حواس 5گانه و قوه خیال و قوه عقل ،ادراک در امور فکری ا ست
-پایان معرفت شهودی دیدن خداوند است.(به شهود قلبی)
-سیر در آفاق به خدا می رسد اما از اثر به موثر می رسد که معمولا علوم تجربی از دور خدا خدا می کنند. در سیر آفاق همه کوکو کنند .
-البته عقل باید قوی گردد و گرنه انسان سر از خانقاه در می آورد .
-برهان و عرفان وقرآن از یکدیگر جدا نیستند(حضرت آقا)
-حضرت آقا به جوانها می فرماید : خوب درس بخوانید ، خود را پاک نگه دارید.
-در بین مردم مزاج ها مختلف است ،یکی را می بینی بی زحمت به حقایق می رسد و فرد دیگر دهها سال به حقایق هم نمی رسد چه اینکه به فردی که حقیقت نمی دهند و بعد ها به آن می
دهند این فرد خیلی قوی می شود. هرچه که خواب دیدید را کاری نداشته باشید و سرتان را پایین بیاندازید و سیر علمی بفرماید.
-کتاب سیاحت غرب برای جان من و شما مضر است و نویسنده خبر از درون خود می دهد که همین با ستاریت حق در تضاد ست انسان عیب خودش را نباید بین مردم بگوید و فقط استاد
راه هست که مظهر ستاریت حق است.


جلسه 7
-ما مراتب قرائت داریم که متشکل از : قرائت ظاهری ، خیالی، وهمی ، عقلی و سری ست. و در سوره علق گفته شده که در هرمرتبه ای که هستی مرا بخوان و قرآن را نباید به چشم یک قصه ببینیم.
- انسان کامل متن است و عالم شرح تکوینی اوست و قرآن شرح کتبی انسان کامل است.
-اسم رب پیامبر الله ست و انسان باید آنقدر بخواند تا به اسم پیامبر برسد.
-دو گروه هستند که هرگز سیر نمی شوند :1-تشنگان مال 2- تشنگان علم
-بین علم و علم جنگ نیست ، بین نور و نور جنگ نیست ، بین عالم با عالم جنگ نیست اما بین نور و تاریکی جنگ است.
-جناب افلاطون 3 نوع شاگرد داشتند : 1- مشائیون 2- رواقیون 3- اشراقیون
1-مشائیون : دائم در رکاب افلاطون بودند و حکمت و علم را از رفت و آمد جناب افلاطون می گرفتند وارسطو جز شاگردان مشائی افلاطون بود و باغی درست شده بود که شاگردان
مشائی در آن بحث داشتند و بعدا این باغ به آکادمی معروف شد
2- رواقیون : گروهی قوی تر بودند که در منزل افلاطون تعلیم می گرفتند و حکمت و علم را از اشاره می گرفتند یعنی به آنها کد می دادند.
3- اشراقیون : از عالم در رفته بودند و اگر به محضر افلاطون می رسیدند از ناحیه سکوت تام و از لوح نفس افلاطون علم می گرفتند که بعد منزل نبود در سفر روحانی.
-{حرف مادیست ، شنیدن مادی ست و عرض است} ، {خداوند مراتب دارد ، عالم مراتب دارد و قرائت هم مراتب دارد } { خواب یعنی با خود بودن نه با غیر بودن }
-الان کار ما روش مشائیون است و ان شاء الله جرقه زده شود و بعد ازچندین سال سکوت علم را به نحو اشراقیون بگیریم.
-ائمه جزو شاگردان اشراقی حق اند. اما رضا غریبه الغربا بود،غریب یعنی با همه بود اما بی همه و مظهر اسم شریف راضی حق بودند .
-حضرت علامه دروس معرفت نفس را از مقام قرب فریضه دریافت نمودند ، در این مقام خداوند کننده کار و بنده واسط حق است.
-البته علامه از صبح تا به شب روزه داشتند و چهله می گرفتند تا دری از حق باز شد.


جلسه 8
-از خدا غیر خدا را نخواهید یعنی بی ادبی است و باید ادب رعایت گردد.جناب بایزید بسطامی می فرماید: من از خدا دارا تر هستم چون خدا کسی رو ندارد اما من خدا را دارم حالا کدوم دارا تریم؟
-هر کس افسانه بخواند افسانه ایست پس لطف بفرماید این کتب بی ریشه همچون رمان و غیره را کنار بگذارید و کتب علمی بخوانید.
-دبستان محل ادبستان است .پس بهتر است که افراد باتجربه به بچه ها درس بگویند چه اینکه در حال حاضر کشور های پیشرفته همین کار را می کنند تا بچه قوی بار بیاد.
-علم از ماورا طبیعت نزول می کند البته دروس دانشگاهی و حوزوی علم نیست اینها نردبانی برای رسیدن به ان حقیقت علم هستند و علم آنچنان شریف است که خود را به نشئه طبیعت
تنزل نمی دهد و می گوید شما خود را بالا بکشید
-حقیقت علم را خداوند به صورت مکاشفه به انسان القا می کند.
-در این مسیر باید سختی ها بکشیم تا به اون حقیقت برسیم ( ناز پرورده به جایی نمی رسد )
-علامه حسن زاده : طبع پستی است که موقع خرید کردن از فامیل بخریم که ارزان تر بفروشد و این دور از ادب است پس رعایت کنیم.


جلسه 9
-درس اول : وجود است که مشهود ماست ، ما موجودیم و جز ما همه موجودند و ما جز وجود نداریم.
-هر کس با حواس 5 گانه وجود را می یابد و اولین مرتبه ادراک وجود است.
-به سر وجود رسیدن خیلی مشکل است. وجود حقیقت است ، حقیقت الله است. جناب کمیل از حضرت علی پرسیند : حقیقت چیست؟
حضرت علی در پاسخ : شما را با حقیقت چه کار ؟ و به اصرار کمیل ،حضرت چند جمله فرمودند و به کمیل اشاره کردن که کافی است و بیشتر از این آن طور که می خواهی نمی رسی !
- سوظن به تمام موجودات خلاف است و تنها کسی که دعوا داریم با خودمان دعوا داریم و این دعوا در مرتبه نازله است و اگر یک پله بالا بیایم می بینیم که دعوایی نبود.
خود شناختن و تفکر و استدلال هم وجود است و در عرفان اثبات وجود نداریم چون وجود ،وجود را اثبات نمی کند
-به کنه و ذات وجود نمی توان رسید.


جلسه 10
-از آثار موجودات می توان پی به سعه وجودی آن موجود برسیم.علوم ظاهری از آثار موجودات به خود موجودات بدست می آید.
-اراده تنزل یافته اش در حیوانات است در گیاهان اراده نداریم.
-چرا دو حیوان با هم دعوا دارند؟ چون هر دو فهم و شعور دارند و به ظاهر فقط حیوان و انسان دارای شعور هستند.
-هر کتابی که در مورد نظام آفرینش نوشته شده مطالعه بفرماید بخصوص کتبی که در مورد حیوانات نوشته شده چون حیوانات صور خیالی ملکات انسان است.
-شرح انسان ، شرح عالم است { نطفه انسان عصاره نظام هستی است: حضرت علامه} { عالم ؛ علم انباشته روی هم ست: حضرت علامه}
-علوم روانشناسی تا سر حد وهم و خیال جلو می روند
-عجیب که هیچ حیوانی محصل و کتاب بدست نشده و هیچ حیوانی کتاب ننوشته است
-آثار وجودی انسان عالم بیشتر از انسان جاهل است.

جلسه 11
-وجود یعنی حق و همه وجودند
-سوال : ما چقدر از وجود بهره گرفتیم ؟ در جواب : از آثار موجودات می توان به اندازه ی وجودی آن موجود رسید .
-غذای انسان قرآن و نظام تکوین است و انسان آنها را می گیرد و با توجه به مطبعه هر شخص تجلی مخصوص به آن شخص را دارد. برای مثال در یک زمین درخت سیب و انگور هست ؛ سیب انگور نمی شود و بالعکس. اما هر دو همین آب و خاک و هوا را گرفته اما اثر مخصوص به خود را دارند برای انسان همین مثال صدق می کند اما انسان کامل همه این ویژگی ها را دارد. پس فکر نکنید که شهوداتی که برای عرفا پیش می آید برای شما هم همان است هر کس باتوجه به مطبعه خودش حالات دارد اما حالات پیامبر برای تمام انسان ها صدق می کند.
- هر حالی که برایتان پیش می آید باید با توجه به اصول معرفت نفس درستی آن را بسنجید و همراه با آن مراتب طهارت هرچه بیشتر حاله بدست آمده درست تر..


جلسه 12
-هریک از انسان ها دارای جدول وجودی خاصی هستند که به دریای وجود متصل است.
-کلیات و اصول را بگیریم و در عرفان عملی با این اصول مقایسه کنیم.
-دین به انسان جزئیات نمی دهد مثلا نمی گوید اینطوری باید خواب ببینی.
-حضرت علامه : درس ، درسی است که اصول داشته باشد.
-خواندن کتب حالات عرفا انسان را آشفته می کند و مزاج را به هم می زند و خانواده به هم می خورد پس لطف کنید این کتب را کنار بگذارید چون مخصوص حالات آن فرد است نه شما.
-کثرت در قوه خیال مطرح است اما وحدت در قوه عقل .قوه خیال باید حضور داشته باشد چون آن حقایقی که قوه عقل دریافت می کند به قوه خیال می دهد و قوه خیال آنها را تصویر می کند و به شخص تحویل می دهد.
-قبر امام معصوم نورانی ست چون فردی که درون آن است انسان کامل است. هر موقع که به زیارت می روید اعتقادات خود را به امام عرضه کنید تا امام شما را از خطا و اشتباه مصون دارد .
-حضرت علامه : تا آخرین لحظه زندگی ، شریعت را باید رعایت کرد.
-یک نحوی برنامه روزانه تان را برنامه ریزی فرماید که هم کسب و کارتان را داشته باشید و درس تان را.


جلسه 13
-علم موجود اشرف و برتر از همه ست.
- علم و عالم و معلوم اتحاد وجودی دارند و هر سه یک حقیقت اند.
-شرافت عالم به خاطر علم اوست نه حضور او برای همین از شخص جاهل برتر است.
-علم جوهر است و عارض نیست.علم ، عالم ساز است.
-هرچه قابل شهود است ، موجود است بلکه وجود است
- در بحث ها با افراد مختلف باید 3 سوال را از آنها بپرسید :1- آیا قبول دارند که من هستم 2- هر چه که از حواس 5 گانه می گیریم آیا بودن است؟ 3- من هم می فهمم که آنها هستند؟ ، این سوال را باید از افراد که به دنبال نفی یا اثبات حقیقت هستند بپرسید.
-هر کس که به دنبال اثبات خدا رفته معلوم است که به دنبال وحدت عددی می گردد.تمام فلاسفه خدا را اثبات نکردند بلکه اشاره ای به وجود خدا کردند.ادله اشاره خدا برای این است که مردم را بیدار کنند وگرنه اون حقیقت که تغییری با ادله ما نمی کند آن هست که هست
.{ اصل: سکوت متن خود وجود است}
{اصل: هر موقع که مطالعه و درس و بحث هستید در مقام اثبات هستید}


جلسه 14
-بعضی از ادراکات بدون تصوراست و تصدیق بدون تفکر است مانند درس اول ( وجود است که مشهود ماست)تصدیق یک اعتقاد قلبی ست.
-علم را انسان از مقام ادراکات کسب می کند و سراسر عالم علم ست.
{حضرت علامه : به مقدار نیستی ات از هستی برخورداری یعنی تا گفتی منی هستم و برم که خدا را بشناسم می بینی نمی توانی اما اگر گفتی من کی ام تا او را بشناسم یافته ای }
-اگر انسان به سمت عقل برود مشایی مسلک می شود و جمادات و نباتات و حیوانات اشراقی مسلک اند.
-پست ترین موجود نظام هستی نطفه است که از نظر تکوینی پایین است و فقط انسان است که می گوید انا الله و انا الیه الراجعون
-شهود انسان ، شهود کامل است و مراتب شهود بین افراد انسان مختلف است و بالا ترین شهود ، قرآن است.برای همین پیامبر فرموده اند اگر می توانید مثل قرآن را بیاورید.
-سوال : اگر مرگ پیش بیاید وجود، نبود می شود؟آیا از نبود ، بود بوجود می آید؟ مرگ یعنی چه ؟


جلسه 15
-یک قوه ای در ما هست که موجودات را از هم تمیز می دهیم و بعد از آن روی موجودات تحقیق علمی می کنیم؛ البته مرتبه نازله اش در حیوانات هست چه اینکه بره از گاو و گوسفند فرار نمی کند که اگر گرگ یا پلنگی را ببیند فرار می کند.دشمنی و محبت در حیوانات هم هست اما در انسان در مراتب عالیه وجود دارد.انسان مطالب کلی را می فهمد اما از حیوان این کار بر نمی آید.
{اصل : ذات خداوند از ذات ما قوی تر است}{اصل: نقطه پایانی علم جهل است در مقام شناخت ذات}
-هر کس به طرف حقیقت راه بیفتد اولین تفکر ، تفکر سوفسطایی است.تفکر سوفسطایی یعنی حقیقتی نداریم و نکنه منی نباشم و خیال کنم که هستم.
-زمانی که کمیل از حضرت امیردرباره حقیقت پرسیدند، علی جان بعد از چند جمله اشاره فرمودند که سکوت داشته باش که این به یک معنا به معنای سکوت در جلسه قبل که عرض شد اشاره می کند.اما این سکوت به این معنا نیست که تحصیل و درس و بحث را رها کرد.انسان به هیچ عنوان نباید تحصیل را رها کند که ره آورد این تحصیل این می شود که می داند که می داند که نمی داند.می داند دوم مرحله تصدیق است که مراتب دارد که از حضرت آقا شروع می شود و تا پیامبر ادامه دارد. چه اینکه بعد از مرحله دوم جهل پیش می آید و انسان دوباره باید به سمت تحصیل برود و دوباره مرحله دوم و همین طور تا بی نهایت(جان پیامبر)*
-البته دو نوع جهل داریم :1- جهل متعارف 2- جهلی که انسان در میابد که خداوند علم محض است و همه چیز هم علم است.

جلسه 16
-ارسطو و افلاطون جزء پیغمبران الهی بودند چه اینکه پیامبر خاتم در مورد آنها همچین نقلی فرمودند .
-ارسطو هم اشراقی مسلک و هم مشایی بود و چون بیشتر به منطق توجه کرده اسمش را مشایی مسلک گذاشتند و این موضوع برای افلاطون هم صدق می کند، همین
موضوع وقت فلسفه را گرفته و هرجا که دعوای علمی پیش بیاید حق و علم دور می شود و جدال باید جدال احسن باشد.
-جدال احسن : بحثی که کینه و عناد در آن نباشد.
{اصل : انسان کامل معیار است }
- سوفسطایی مکتب نیست ؛ تفکر سوفسطایی برای هرکس که به دنبال حقیقت می گردد پیش می آید و باید این کتل را همه طی کنند.
{ خواب جزء بدن برزخی نفس ناطقه است}



جلسه 17
-میزان(ترازو) همه چیز انسان است.
-منطق برای این تعریف شده که انسان را از شک در بیاورد.بعضی از مسائل هستند که در آنها شک راه ندارد مثل امور بدیهی(هوا روز است).
-مردم شبانه روز با منطق صحبت می کنند و منطق از متن مردم برخواست.
{خطای در ادراک دلیل بر نبود حقیقت و واقعیت نیست و نمی توان بر بدیهات شک کرد}
{اصل : در مقام هویت الهی ، احدی راه ندارد} چه اینکه حضرت آقا فرمودند : الهی ، هرچه بیشتر فکر می کنم دورتر می شوم.


جلسه 18

-حرف حقیقت و درست، پایدار می ماند اما حرف بی ریشه بعد از مدتی از بین می رود.
- وهم رهزن مسائل علمی است اما همین وهم باعث می شود که عقل به حرف بیاید.
-فلسفه یعنی شناخت ، رسیدن ، فهمیدن حالات و احوال نظام هستی چه اینکه آقا فرمودند کتاب نظام هستی را فهمیده ورق بزنید که به همین حرف می فرمایند مقام محمود.

-اگر فردی به شناخت کامل اشیاء دست پیدا کند امام است چه اینکه خداوند حکیم است.
- نتیجه علم بی چارگی است که همین بیچارگی چه شیرین است( اشاره به مقام حیرت در نظام وجود)
-مرز بین فیلسوف و سوفسطایی به اندازه تار مویی است که در قرآن فرمودند :اهدنا الصراه المستقیم ؛ که ائمه می فرمایند : پلی است که از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر ؛
که حضرت علامه می فرماید :ره دور است و تاریک است و باریک به دوشم می کشم بار گران را



جلسه19
سوال : در خواب های صادق که ما آینده را می بینیم چه اینکه هنوز آینده رخ نداده این به چه نحو است؟
-در خواب قوه خیال به دنبال مخفیگاه نفس می گردد و به شخص نمایش می دهد که هر چه نفس قوی تر گردد خواب کمتر می بیند چه اینکه در ماه رمضان خواب انسان
کمتر می شود.
{ دار،دار حقیقت است دار بازی نیست}
-ما فکر می کنیم اگر چشم برزخی مان باز گردد خوب است، اگر باز شود ما تاب نداریم و مردم را به صورتهایشان دست می اندازیم که با صمدیت حق در تناقض است.

-صفت درندگی اگر در طبیعت بخواهد تمثل پیدا کند به شکل گرگ در می آید( قوه خیال)
{اساس کار نفس مخفی کاری است پس اسرار خودتان را به کسی نگویید تا نفس قهر نکند}
{اصل مهم : عدل و قسط ، امام و انسان کامل است }



جلسه 20
-همه موجودات در حد خود محکم و استوار ند و تغییری در آنها نمی توان انجام داد که همه یکپارچه بر وزان حق آفریده شده اند.
-خواهش من این هست که چشم حق بین داشته باشیم و حرف از باطل نزنیم که ربنا ما خلقت هذا باطلا
توحید فطری : انسان تشنه به دنبال آب می گردد و نمی گوید حالا ببینیم که آب اصلا موجود و وجود دارد تا به دنبالش بگردم و هر موجودی برای خودش اسم اعظ دارد.
- تا فرد سالم است به دنبال اسم اعظم نیست تا مریض شد فرد می گوید یا الله و یا لله که همین الله گفتن او اسم اعظم اوست.
{ افراد سوفسطایی با وهم خود بازی می کنند}
-خودمان قرآنیم ، خودمان قیامت و دوزخ و بهشتیم خودمان قبر و برزخیم که در ابتدا باید آن مرگ واقعی که مفهوم و چشیدن دارد باید پیش بیاید و منظور از مرگ واقعی آن

-مرگ جسم نیست که در ادامه دروس مبسوطا برای شما عزیزان شرح داده می شود
{دروغ ، نفس را کج بار می آورد}

جلسه21
-واقعیت و حقیقت یعنی همان وجود.
سوال : ببینید در این فضای نامتناهی عالم ، عدم راه دارد؟ آیا این سنگ و زمین و آسمان و من و شما از هیچ بوجود آمدیم؟ آیا روح و جسم ما 50 سال قبل نبود؟آیا فرزند از هیچی شکفته می شود؟
-برای وجود موجودات قیاس نفرماید ؛ برای مثال نگوید این صندلی در اینجا هست اما در آنجا نیست پس نیستی این صندلی در آنجا موجود است و برای صندلی دو نوع
وجود قائل شوید.صندلی را از موطن خودش نگاه بفرماید .



جلسه 22
-در مباحث هیئت ، نظریه عمر کهکشان و نظام هستی مطرح می گردد که می گویند برای مثال عمر عالم 30 میلیارد سال است ؛ خب شما این سال را غیر از این است که با محاسبه روز و شب شمسی یا قمری بدست آوردید که خود منظومه ما به دور ستاره شعرای یمانی می گردد که اگر مقیاس بگیریم منظومه شمسی ما به اندازه 1/7 جو و شعرای یمانی به اندازه کوه دماوند است که حرکت ما خیلی سریع تر از آن منظومه است و خود آن منظومه هم به دور منظومه دیگر و تا بی نهایت ، البته ما دعوایی با نظریه پردازان نداریم اما واقعا غیر ممکن است که بخواهیم عمری برای همین عالم تعیین کنیم.
-یک کتابی نوشته اند که پیامبر بوسیله ی امواج به معراج رفته و چون نور سرعتش کمتر از آن امواج است پس پیامبر ترجیح داد که با آن امواج به معراج برود ، خب آقای
نویسنده حالا به فرض اینکه پیامبر اینکار را کرده باشه ؛ یعنی پیامبر با این امواج به خدای عددی رسید و بعد از در رفتن از عالم به یک جسم رسید که به آن خدا می گویند.مشکل این حرف این است که نویسنده توحید صمدی برایش حل نشده است.



جلسه 23
-علوم هیئت علومی هستند که با توجه به خورشید و ماه و سیارات و....ما که در زمین هستیم را از جنبه ظاهری با آنها تطبیق می دهد
- حتی در ذهن هم نمی توان عدم را تصور کرد و به واسطه وجود باید عدم را معنا کرد که در آینده حرف پیش می آید
- اصل مهم : حقیقت گرداننده نظام است بلکه عین نظام است ( البته این اصل زمان می برد تا حل گردد که حرف برای آینده ست)(البته این عینیت به این معنا نیست که در
و دیوار یعنی خدا. خیر. ان ها مخلوق خدایند. این عینیت یعنی هو معکم اینما کنتم.)


جلسه 24

-اصل: دو موضوع را باید مدنظر داشته و بعد از آن پیاده کنید :1- وحدت ذاتی(توحید صمدی قرآنی) 2- ولایت تکوینی(بریدن از انسان کامل همانا و غرق شدن همانا)
-بسم الله الرحمن الرحیم را ولایت باید پیاده کند تا برای ما حل گردد.
-زمان امتداد عرضی است که از حرکت انتزاع می شود و در قرآن آمده است که خداوند عالم را در 6 روز آفرید ؛خب در آن موقع که زمانی نبود چون خورشید نبود چون
عالم وضع نشده بود حال باید ببینیم این 6 روز یعنی چه؟که حرفهای آینده است و طلب شما.
-یونانیان به عالم می گفتند زینت(زیبایی) که حضرت آقا در الهی نامه می فرماید : در این شب عزیز اسم عالمت را می گذارم عشق آباد.
- اثبات کردن خدا مانند آن است که ماهی درون دریاست و می خواهد اثبات کند که آب وجود دارد و به چه نحو است و به این توجه ندارد که از آب آمده و با آب است و
اگر لحظه ای اورا از آب بگیرند می میرد
- مردم چرا از مرگ می ترسند؟ چون خیال می کنند با مرگ نیست و نابود می شوند.



جلسه 25
-واقعیت را به لحاظ حد دار بودن موجودات قرار می دهیم و اگر آنها را به لحاظ حد دار بودن نگاه نکنیم می گوییم حقیقت.
-واجب الوجود: موجودی که وجود ، ذاتی خودش هست و این موجود بوجود نمی یاید چون ذات خودش وجود است اما غیر واجب الوجود وجودشان ذاتی نیست و وجود را
به آنها اعطا کرده اند که می گوییم ممکن الوجود
-جسم قابل تقسیم است تا بی نهایت(مسائل اتم و شکافت اتم )
-عموم مردم از جمله فیلسوف و مردم عادی به دنبال کوکو هستند ( خدا کجاست) که در حال حاضر مشکل من و شما در آن است که باید حرف حق را حل کنیم که
خداوند عین نظام است.
-در آیه ای از قرآن کریم آمده است که خداوند هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه می کند ابن عربی در مورد این آیه می فرماید افرادی که هدایت
بشوند به دنبال کوکو هستند اما آنهایی که گمراه هستند در مقام حیرت هستند که عالم نداریم و هر چه می بینند ابتدا خدا می بینند و اصلا عالمی نمی ماند و لازم ندارند تا هدایت شوند چون کی هدایت شود به چی هدایت شود که این مقام هوهو هست که حضرت علامه می فرمایند

جلسه 26
ما از بچگی تا به حال با عالم خو کرده ایم در عالم لذت نمی بریم ؛ اگر ما از حقیقت بهره نگیریم فرق چندانی با سوفسطایی نداریم چون اگر افراد سوفسطایی از ما بپرسند که از حقیقت برای ما چه آوردی؟ آه در بساط نداریم تا عرضه کنیم پس باید از خوکردن بپرهیزیم تا کم کم حقیقت غذای ما گردد/ آیا من و شما با دیدن آفتاب ابتحاج نفسانی پیدا می کنیم؟
اگر ما یک دفعه خلق می شدیم چه حالی پیدا می کردیم؟ باید به آن حال نزدیک شویم
الهی از ذره همان لذت را می برم که از مجره می برم

جلسه 27
در مرحله عمل سوفسطایی هستیم برای مثال یک روز باران می بارد به خدا می گوییم که اینجا رو اشتباه کردی و یا خیلی موارد دیگر-باید آن حقیقت توحید برای ما پیاده شود تا از مقام سوفسطایی در بیایم.
* در قرآن هر لفظی را به معنای متعارف مردم معنی نفرمایید برای مثال قرآن از آسمان صحبت می کند ما نباید همین آسمان بالای سرمان را معنی کنیم !
ما از امام زمان چه می خواهیم ؟ همین نیست که ایشان ظهور کند ما برای گرفتن استخاره پیش ایشان برویم که برای ما استخاره بگیر که طرب می خوام بکارم آیا امروز روز خوبی برای طرب کاشتن است ! که این شده دین ما !
* حقایق عقلی بعد زمان و مکان ندارد.

جلسه 28
در هرکجا که عادت پیش بیاید لذت از بین می رود.انسان باید دوبار متولد شود :تولد اول تولد از رحم مادر است تولد دوم باید از رحم طبیعت به در آید تا مائده های آسمانی نصیب او گردد ؛ اکثر مردم باید مرگ پیش بیاید تا تولد دوم پیدا کنند که اکثرا سقط می شوند یعنی بعد از آنکه آن سوی شدند باز خوی اینوری دارند و اگر بخواهند صاف شوند مثله آن است که درخت کج صاف گردد. که تکامل برزخی پیش می آید که مربوط به ناقصین است.که در قرآن به تعبیر عذاب برزخی یاد می شود که تو بهشت و جهنم خویشی.
برای خروج از عادت باید آن 4 مرغ نفست را همانند ابراهیم بکشی یعنی خروس صفت نباشی-لاشخور نباشی-اردک صفت نباشی-طاووس صفت نباشی(دروس طهارت)
که البته تا انسان این امور و صفات مربوط به نفس را بکشد تعبیر آقا مان : جان به لب آمد تا جام به لب آمد.

جلسه 29
سامری آدم عامی نبود که در برابر موسی بیاستد ؛ او برای خود خلصه عرفانی و ... داشت اما ریاضت کج کشید تا کج شد
بعضی ها منتظر امام زمان هستند خب آیا تو که منتظر امام زمان هستی طاقت طباطبایی ، علامه شعرانی و استاد فرسیو و... داری تا برسد به امام زمان-اگر علامه ما خودش آن طور که از دین دارد به ما بدهد ما له می شویم و همه چیز را انکار می کنیم!
که البته ما در محضر امام زمان هستیم اما منتظر ظهور زمانی(آینده) هستیم که انتظار باید عقلانی باشد.
اصل : اهل الله نه این سویی اند و نه آنسویی

جلسه 30
خیال قوه است که باید حقایق ملکوتی را شکار کند// سرچشمه آب حیات انسانی بسم الله الرحمن الرحیم است.خروج از عادت پیامبر را معراج می گویند.حقایق ملکوتی مطابق با دریافت های نفسانی روزانه من و شماست.
جهنم مظهر جلال علی و بهشت مظهر جمال علی است و پیامبر در معراج جهنم و بهشت را اینطور دیدند.
اگر دیدید استادتان را در خواب به وضع بدی می بینید بدانید که خودتان آن وضع بد را داردید و اگر خوش دیدی معلوم ست که کار کردی و زحمت کشیدی که استاد تو آینه ی توست.
خروج از عادت دائمی نیست و به زور نیست بلکه حقیقت نظام باید عطا فرماید و خروج از عادت هر فرد مطابق اوست
*دل و قلب در اضطراب اند.

جلسه 31
-حالات عرفانی طوری است که ممکن است بروی بدن تاثیر بگذارد / درس باید درسی باشد که انسان را له کند.
-تا ما ظرفیتمان را بالا نبریم آن حقایق را به ما نمی دهند هر چند که ما تشنه ایم/همه چیز عقل است چون همه چیز مفام دهشت دارد و طاقت آوردن در آن مقام چالش برانگیز است.


جلسه 32
-اساس کار طبیعت بر تدریج است برای همین خو می کنیم اما در حقیقت اگر عالم را بخواهیم بنگریم این می شود که جلوه کند نگار من تازه به تازه نو به نو/اصلا انسان طبعا مدل کهنه را دوست ندارد و طبعش زیبایی گوناگون را دوست دارد./ هر موقع انسان از عادت به در آید لذت می برد.عجیب است که هر انسانی با هر مقامی به قرآن مراجعه می کند.
-زیبایی به متغیر بودن احوال و اوضاع طبیعت و نفس است//به جهنمی و به بهشتی حقایق می دهند اما جهنمی چون کثیف است آن حقایق را به خودش مخلوط می کند و به عذاب برای خودش تبدیل می کند اما بهشتی چون پاک است آن حقایق را خوش می بیند./
-مزاج عالم ناپاکی را قبول نمی کند ؛ چون بافت عالم یکپارچه طهارت است و عالم درصدد انتقام بر می اید که اگر فردی ناپاکی کند آن انتقام را جهنم او می گویند.
-اگر فردی به اندازه سر سوزنی قابلیت به فعل رسیدن استعدادی را داشته باشد خداوند قابلیت او را بی پاسخ نمی گذارد.


جلسه 33
-یک دوره از قرآن خواندنتان را به تفکر در آیات اختصاص بدهید که عالم آیت حق است/ به اندک کاری حجاب می شود چون نفس تن به کار نمی دهد ؛ نتیجه این می شود که با عالم حشر پیدا نمی کنید/ حالات عقلانی هر انسانی را به جبرئیل ، میکائیل و... تعبیر می کنند و وقتی که انسان از حالت مادی به حالت مثالی در آمد می گوییم مرگ شخص فرا رسیده است./دیگر در شان من و شما نیست که وقتمان را صرف خرید لباس های گوناگون و زرق و برقدار کنیم و به مقدار حاجت و نیاز از هر امر عادی برخوردار باشیم.
-شرط مهم : سالک باید به 3 نکته توجه کند : 1- زبان بسته 2-تن خسته 3-دل شکسته ( اگر فردی شما را اذیت می کند شما در مقابلش در نیاید بلکه او را دعا کنید که شما را با خدا یکرو کرده )

جلسه 34
-در امور معنوی عجله نفرماید ، در پیدا کردن استاد عجله نفرماید ، نفس طوری است که با یک قطع علاقه از بیرون و پرداختن به درون فوران می کند.// در هر مقام عرفانی که باشیم باید شریعت را رعایت کنیم.انسان کامل در هر شانی است در آن شان ایشان مشغله پیدا نمی کند و هم عالم ملکوت را دارند و هم عالم ماده را اما برای من و شما اینطور نیست.
-دعا در زدن ملکوت است.
-شادی ، خنده ، گریه ، خواب ،بیداری چیست؟ از کجا آمده ام به کجا می روم ؟ کل عالم معماست ! سراسر قرآن معماست ! وجود انسان معماست ! که حل اینها قیامت حقیقی انسان است./ دم به دم به عالم فکر کنید و عالم خوانی کنید.


*جلسه 35
استاد صمدی آملی (حفظه الله) خلاصه جلسات 1 الی 34 را تلاوت کردند تاکید داریم اگر بریتان امکان دارد یک مروری داشته باشید.

جلسه 36
-شر یعنی نقص ، زشتی که هیچ موجودی نقص خود را نمی خواهد و هر موجودی برای بقای خود شبانه روز در کار است.ذات هیچ موجودی شر نیست مثلا آتش برای گرم کردن است حالا فردی دستش به اشتباه روی آتش قرار گرفته در اینکه آتش حرارت می دهد که نمی توان نتیجه گرفت که آتش شر است./
-به سیر طبیعی موجودات هر کجا که دست زده ایم خراب کردیم مگر در جاهایی مثل تلفن و امثال این مسائل./
-باید مسئله درد کشیدن را حل کرد، اگر درد نباشد مریض به دنبال درمان نمی گردد و تمام تحقیقات علمی می خوابد
-لذت ادراکیست ملایم با طبع شما اما درد ادراکی است ناملایم با طبع شما

جلسه 37
-باید اسما الله را در خود پیاده کنیم، انسان کامل خداوند را بی واسطه می شناسد و خدا را به خدا می شناسد اما من و شما با واسطه زمین و ماه و... به وجود خدا پی می بریم. درد علی در شب ها این بود که یارانش کمتر خواهان علم بودند و تک تک حامل اسرار بودند و علی وظیفه داشت که به آنها علم را القا کند و برای همین درد می کشید.
اعمال خود را بپایید چون این اعمال در آینده به نحوی از شما و یا از نسل شما کفاره اعمالتان گرفته می شود چه خوب و چه بد.ائمه اطهارمان را مورد آزار و اذیت قرار دادند نتیجه صدامی شد که ....
-پیامبران را کشتند نتیجه فلسطین امروزی که دائما در اضظراب است که این وزان حق است و دلیل بردار نیست
-لذت و درد ادراک است.

جلسه 38
-خداوند حکیم است و ساخته اش کامل است اما انسان چون کمال مطلق نیست ساخته خود را به آزمایش می گذارد و ممکن است اشتباه است که اصطلاحا به عنایت فاعل تعبیر می فرمایند. تمام اوصاف ،اوصاف ذاتی او هستند .تمام انسان ها از انسان کامل و ناقص احساس طلب از خداوند دارند چه اینکه علی در نماز خدا را می خواهد و بعضی خواهان بهشت و بعضی ترس از جهنم عبادت می کنند.
-آتش سوزاندنش به ذات نیست چون صفت سوزاندن در ذات او نیست و به واسطه است و لذا ابراهیم در مقام قرب فریضه فرمود یا نار سلام علی ابراهیم و آتش سرد شد چون سوزاندن ذاتی اش نیست و افعالی است اگر ذاتی بود نمی شد سرد شود
- در متن ذات گوسفند دریدن گرگ هست و لذا اگر گرگ نباشد گوسفند پژمره می شود این قضیه را می توان در شرور دیگر بسط داد اما هنوز جایه حرف باقی است.

جلسه 39
-مرغ و تخم مرغ را با هم قیاس نفرماید چون هر دو در موطن خودشان کامل هستند ./ هر گناهی یک اثری در عالم خارج دارد چه اینکه هیچ کس از آن گناه باخبر نباشد . نفس انسانی طوری آفریده شده که تمام موجودات آمادگی این را دارند که مشهود او باشند اما باید برای علم زانو زد
-تمام موجودات عالم در جایگاه خود وقوف دارند یعنی اگر ذره ای را دستکاری کنیم موجودات دیگر به هم می ریزند.
-اگر شیطان باید فریب کاری کند این باید جبر باشد؟ نه حضرت آقا می فرماید : جبلی است که این حرف در دروس آینده باز خواهد شد.


جلسه 40
-هدف از خلق موجودات این بود که خداوند می خواست خودش را برای خودش جلوه دهد که عرفا می گویند خداوند به خاطر اینکه این حقیقت مخفی بود ، ظاهر شد. خداوند بهجت و سرور ذاتی دارد و چون او دارد ما هم داریم و خوشحال می شویم که در آیات آمده است که ما هستیم که شما را می خندانیم و می گریانیم. حق متعال در 3 جا لذا دارد : 1- ذات 2- صفات 3- افعال
-اساس کار همیشه از آنور هست و جلوه اش در اینور که اساس خلقت بر ربوبیت است .نمیشه در یک نفر صفتی باشد اما آنرا بروز ندهد مثلا نقاش صفت نقاش بودن را دارد و نقش می زند بر آن بوم و اولین نفری که لذت می برد خودش هست.
-مورچه را می بینی در عین وجود بودن ، حکیم است ، علیم است ، و دیگر اسما الله در او تجلی می کند.
-مثال حضرت علامه : مثال خدا و خلق مثل موج است به دریا یعنی موج جدا از دریا نیست و دریا جدا از موج.
- شیطان را نمی توان از عالم برداشت و لازمه برداشتن اش این است که یکی از اسما الله به نام مضل را برداریم که نمی شود
- خدا، گدا گدا می کند و بعد گدا ، خدا خدا می کند

جلسه 41
-اگر انسان دیده راست بین پیدا کند از دیدن چهره دل آرای نظام هستی سیر نمی شود که اگر آن دید، دید عقلی باشد انسان لذت عقلی می برد .
-انسانی که از استعدادش استفاده نکند در سر حد حیوان می ماند
-.فکر در محدوده ذات نیست بلکه در حدودات اشیا ست و ذهن قابلیت درک بی نهایت را در همه ابعاد ندارد.
- شیطان اسم مضل را عبادت می کند ؛ حیوان سمیع و بصیر را و انسان الله را عبادت می کند که مراد از انسان انسان عقلانی ست.


جلسه 42
-از او در نماز او را بخواهید
-اگر امور دنیایی ما بوسیله دعا و کرامات حل شود دیگر نیازی به علم و تحقیق نیست پس اگر حقیقتی را به شما دادند زود دست به کار نشوید و ادب مع الله داشته باشید.


جلسه 43
-از توحید بالاتر نداریم ؛ معاد ما همان توحید ماست که توحید و معاد همان هو است.
- هر شی در حد خود کمال است .
-اثبات در ذهن ماست و در فکر نمی توان عالم را عوض کرد چون عالم ، عالم است و غیر قابل تغییر .
- برای تقویت کردن نفس آنچیزی که نفس خواهان آن ست آن را انجام ندهید با همین کار می توان نفس را کم کم قوی کرد البته از روی شریعت نه همچون مرتاضان هندی.
-یک نیت ، یک حرف در عالم تاثیر دارد.

جلسه 44
-انسان موجودی است ممتد از عالم ماده تا عوالم دیگر
-.تک تک ما عالم هستیم .
- می شود به مکاشفه رسید اما رسندگان به توحید صمدی اندک اند.
- ما فقیر به ذات ایم و اوست غنی به ذات .
- ما خیلی از خواسته هایمان را نباید از ائمه بخواهیم چون خودمان را کوچک کردیم منظور اینکه دست شما زخم می شود نیاز به پانسمان دارد خودتان هم شاید بتوانید درمان کنید اما برای این زخم کوچک به پیشگاه فوق تخصص رشته کذایی نمی روید . که هنوز ما امام شناس نشدیم و ائمه را برای دنیای خودمان می خواهیم اصل : انسان کامل قطب نظام هستی است.


جلسه 45
-در ذره ذره کلمات وجودی موجودات علم هست و عا لم علم انباشته روی هم هستند.
- قبل از اینکه سخنی بگویید خودتان آن سخن را چشیده باشید تا در طرف تاثیر خاص خودش را بگذارد .
-تمام ساخته های حق کامل و بی الگو هستند اما صنعت روز به روز در حال تکامل است چون بشر ناقص است اما تکامل در بافت موجودات راه ندارد یعنی آب یعنی این - خورشید یعنی این و ...
-فردی که به ذات کبریایی دارد و وجودش ذاتی خودش هست متکبر است و لذا یک متکیر در عالم داریم.
اصل : انقلاب در ذات محال است .
- با مفاهیم ابتدایی خودمان نمی توانیم احادیث معصومین را تفسیر کنیم ؛ غذای انسان نظام هستی است و نظام هستی را به دید حیوانی نگاه نکنید.
-عارف به جایی می رسد که فقط یک وجود را می بیند. اسماء جمالی انسان را دلداری می دهند و اسماء جلالی برای انسان دلداری می کنند .
***در ابتدا تفکر انسان را دلداری می دهد و سپس دلبری می کند که از تفکر ذکر بر می خیزد .

جلسه 46
-نمی توان گفت این زمین بعنی خدا ؛ این خاک یعنی خدا چون این حد است و وجود حد ندارد و ظهور وجود است که حد می پذیرد
-دید حد دار بودن موجودات را بردارید و دید علیم بودن ، حکیم بودن اشیا را نگاه کنید چون موجودات وجود هستند و وجود یعنی حق صراط مسقیم یعنی این .
-تمام موجودات آیت حق اند .
-شریف ترین ذکر آن است که از متن خود شخص تراوش کند.
معرفی کتاب : اصول کافی قسمت توحید

جلسه 47
-انسان بوسیله تفکر ره رسیدن به ماوراطبیعت را پیدا می کند . ما در این مسیر نباید به توانی های طبیعی مان آسیب برسانیم . اگر خودمان را پاک نگاه داریم می توانیم در آن نشئه هم به کمال برسیم ؛ اما ناپاکان حقایق آن نشئه را کج و کوله می گیرند.
- تفکر کوره ایست که اگر انسان ثابت قدم باشدمی تواند قوه خیال افسار گسیخته را تربیت کند.
** یکی از کارهای بسیار پسندیده برای پاکسازی ، محاسبه اعمال از صبح تا زمان خواب شب هست که در آخر شب انسان محاسبه کند که آیا کارهای روزش متناسب بوده یا نه ! این محاسبه کار قوه عقل است
- موجودات را به دید حد دار بودنش نگاه نفرماید یعنی خداست دارد خدا می کند.

جلسه 48
- نظام ، نظام تدریج است ؛ تابستان به صورت دفعی جای خود را به زمستان نمی دهد.
-سیر و سلوک به معنی هماهنگ خود با عالم طبیعت است.برای مثال اگر می خواهید گرسنگی برای تعدیل قوه شهوانی بکشید آرام آرام این کار را بکنید که اگر دفعی این کار را بکنید باعث ضربه های جبران ناپذیر به جسم تان شده اید.
-خواب اولین پله مسافرت به ماوراطبیعت است منتها نباید آلوده باشیم تا خواب های رنگ گرفته ببینیم./ چرا خدا نیاز به خواب ندارد؟
-چون خدا فقر ذاتی ندارد که نیاز به شکار عالم داشته باشد ما نیاز به خوب داریم که خواب انسانی نشسته است نه درازکش.
-قوه خیال مخلص ترین قوه ماست چون مثله یک آینه اعمالمان را نشان می دهد و نوعی پاک کننده شماست.

جلسه 49
-ائمه عالم را به دید کامل و اکمل می دیدند و افراد ابتدایی به دید ناقص و کامل . / حرکت یعنی به فعلیت رساندن استعدادی
-برای مثال مرغ و تخم مرغ - نگوییم تخم مرغ نسبت به مرغ ناقص است؛ در متن تخم مرغ ، مرغ هست و تخم مرغ کامل و مرغ اکمل است.
** الان در علوم دانشگاهی ما سر سفره غربی و شرقی ها نشستیم و آنها از ماجلو ترند و ما آنها را دشمن می دانیم ؛ اگر بنا باشد به همین اندازه که به موجودی تفکر کنیم و فقط لذت حسی ببریم دانشمندان آنها جز الهیون هستند چون روز و شب در حال تحقیق و تفکر هستند .
*** علم تشریع دار وجود است / / ثمره علم باید حیمان و حیرت باشد چه در مفهوم و چه در شهود و لذا بعضی از ملائکه در حیمان محض اند و هرچه می بیند او می بینند و انسان باید به آنجا برسد .
-طوری برنامه تان را درست کنید که خانواده را به هم نزنید و همه چیز را داشته باشید و در شب زمانی را به خدا و موجودات اختصاص دهید.

جلسه 50
-حضرت آقا در این دروس مخرج را کسی که از نقص به سوی کمال می برد معنا می فرماید(کمال و اکمل )
سوال : آیا هر تک تک موجودات مخرج دارند و یا یک مخرج داریم که همه موجودات را به سوی اکمل می برد؟ از جنبه علم تجربی نمیشه مخرج را فرض کرد چون علم تجربی کارش چیزه دیگری ست و با تفکر و قوه عقل باید به آن مخرج رسید !
** عالمان قیاس نمی کنند مثلا فردی کلاس اول است و فرد دوم کلاس سوم . آیا نفر اول ناقص است ؟ پس هر موجودی را در موطن و جایگاه خودش نگاه بفرماید .
-لذت تفکر به علم مرکب است نه علم بسیط ؛ همه موجودات علم بسیط دارند اما راه پیمودن با علم مرکب است که جان به لب می آورد و همه به دنبال علم مرکب هستند که بدانند که می دانند.

جلسه 51
برای یادگیری علم ارزش دارد که انسان به زحمت بیوفتد و راه طولانی بپیماید تا عالم گردد / حکمت و فلسفه راخداوند باید القا کند . مثلا چطور در جامعه جاهلی عرب به محمد ص حقایق دادند و به دیگران ندادند ؟


عالم کوره انسان سازی است و انسان کال است و باید اینقدر مشکلات پیش بیاید تا این انسان کال پخته شود و حالت بگیرد .

* علم حقیقی آن است که معلم خداوند باشد و موجودات مجرد عقلی باشند که آنها علم محض اند و وقتی که انسان در پیشگاه آنها قرار دارد عند الله می شود که باید طهارت در تمام شئون داشته باشیم که برکت با نجاست نمی سازد . * هر که پاک است ابدی است.


باید از جنبه پاکی ظاهر به پاکی باطن برویم تا بافتمان شریف گردد .نظام هستی تاریکی نیست دنیا تاریک است . راه مجاز راه علم فکری است.


جلسه 52


در حرکت استکمالی موجود در متن وجود خودش حس نیاز می کند که آن نیازداشتن کمال است . یعنی دوست داشتن به دارا بودن در متن فقیر تعبیه شده است . دارا ذاتا فقیر را دوست دارد و فقیر ذاتا غنی را دوست دارد و در ابتدا غنی باید فقیر را دوست داشته باشد ( اصل ) و در مرحله بعد فقیر به دنبال غنی راه بیفتد ( فرع ) / از بچگی به دنبال کمال هستیم و در متن ذات ما کمال خواهی تعبیه شده است .


چرا در ابتدا ما تصور می کنیم که خداوند را کسی بوجود آورده است ؟ چون ما ذاتا فقیرایم و وقتی به موجودی می رسیم که او ذاتا غنی است در ابتدا سوال می کنیم که آیا تو هم ذاتا فقیری و این سوال برای همه پیش می آید.

جلسه 53


موجودی که در حرکت است و به سوی کمال می رود معنا ندارد که دوباره به ناقص برگردد و این راه ندارد . یکی از اشکالات که به جمله می گیرند مسئله قیامت است و دوباره زنده شدن ( حضرت عیسی ) ! معمولا انبیا افرادی را زنده می کنند که استعداد تکامل داشتند اما ناگهان از عالم رفتند ؛ حضرت آقا برای جمله بالا می فرماید : شفاعت را باید از اینجا ببریم .


اثر وجودی عالم چقدر و اثر وجودی جاهل چقدر است ؟ هر چه انسان علم و عمل بیشتری داشته باشد اثر وجودی او بیشتر است . حرکت در موچودی که فاقد کمال است معنی دارد در صورتیکه آن موجود استعداد کمال را داشته باشد .


مجموعه هستی در سکون است چون خداوند در سکون است و دارای تمامی کمالات است.

جلسه 54


اتصال به اسماالله به آسانی بدست نمیاید حتما باید سختی بکشید { مهلتی بایست تا خون شیرشد }


اگر برادران یوسف که جهنم برای یوسف بودند و به منزله تازیانه بودند نبود یوسف یوسف نمی شد . پیامبران حجت هستند و ما بهانه ای نداریم چون بیشترین سختی های برای آنها پیش آمده اما مقاومت کردند . رهبانیت در اسلام نیست چون نمی توان از کوره در رفت و بگوید به اتصال اسما الله پیدا کردم


اجزا حرکت : مبدا - مقصد - بستر _مسیر خاص


جلسه 55


موجودات پیوستگی به هم دارند مثلا یک دانه در خاک بوسیله آب رشد می کند . تمام موجودات در حرکت جوهری هستند که با حرکت از نقص به کمال می رسند . بحث مصل بحثی است که می گوید چرا پرتغال به این ریخت است ؟ چرا انسان سر به طرفه بالا و پاها پایین و... میشود از مناسبات طبیعی فرمایشاتی کرد ( علوم زیستی ) اما دلایل دیگر دارد !


هیچ موجودی از سرشتی که در ذاتش هست بر نمی گردد . مثلا جناب شیطان سرشت اش بر گمراهی است . تمام انبیا جمع بشوند شیطان از سرشت اش بر نمی گردد و * هر چه که اتفاقی نیست دین و آئینی دارد . اتقاقی نداریم مثلا در جایی که دلیلش را نمی دانند می گویند اتفاقی ؛ اگر اتفاقی در عالم داشته باشیم قانون علیت نقض می شود .


اثر هر شخصی نموداره دارای موثر است و هر کسی اثرش را دوست دارد و لذا کل عالم محبوب حق است .{ شاگردان اثر استاد هسنتد- فرزند اثر پدر و مادر است }


هیچ انسانی بی استاد نیست . استاد کامل خداوند ست و خدا استاد به ذات و دیگران استاد بالعرض اند. * پدر یا استاد نمی خواهد عقیم بماند و خلق را نمی توان برداشت چون خداوند عقیم می ماند و *عقیم بودن جز سرشت وجود نیست .


این سرای هستی یک کتابخانه است و هر موجود یک کتاب ست و این کتابها را فهمیده و چشیده ورق بزنید و


ببینید یک کلمه ناروا در این کتابها می بینید.


جلسه 56


در هر علمی اصول و کلیات مهم اند . ما باید اصول و کلیات را از عرفان بگیریم و پیاده کنیم که مثلا آن اصول در مولانا به شکل دیوان شمس در آمده یا مثلا در حضرت محمد به صورت قرآن تجلی کرده است و اینها مطابق بافت فرد است . اسم اعظم سنگین است و هر کسی تحمل درک اش را ندارد . باید در عالم پیر شد . متن وجودی تو اسم اعظم توست . / حقیقت عین نظام است .


نفس مجرد است و هر چه که تا الان کسب کرده در درونش باقی است . خداوند را در خلوت با اسم شریف یا ماهی سیئات بخوان تا یبدل السیئات بالحسنات بشویم .


اصل : همه موجودات یکپارچه هدف دارند و هدف همان یکی است.


جلسه 57


م دانشگاهی در مورد این سو موجودات صحبت می کنند اما علوم فلسفی و عرفان و علوم الهی در مورد آنسوی موجودات صحبت می کنند / انسان مثالی شرح انسان مادی است ، انسان عقلی بعد عقلی انسان است و انسان الهی فقط بعد الهی است که غیر راه ندارد که هر موجودی همین سلسله مراتب را دارد مثلا درخت بعد جسمانی ، بعد مثالی ، بعد عقلانی و الهی دارد که تمام مراتب از یکدیگر جدا نیستند .


انسان می تواند یکپارچه ادراک باشد تا بی نهایت . می شود از مادی یک جسم به مادی تمام موجودات پی برد ؛ اینطور موجودات در حد مادی بودن هم پیوسته هستند.عالم جبر نیست بلکه جبلی (سرشت ) است . ( خداوند جبر نمی کند.


جلسه 58


بسم الله الرحمن الرحیم مطابق هرسوره ای معنای خاص دارد و بسم الله یک معنای خاص دارد - تاثیر نماز دوری کردن از فحشا و منکر است اما خود نماز یعنی چه ؟ به محض اینکه سکوت کردی قوه خیال شروع می کند به خیال پروری و نمی توان با این خیال جنگید باید همه چیز باشد و شما سعی کنید که توحد داشته باشید / مطلقا از خودتان انتظار را بردارید ( یعنی منتظر رزق و روزی نباشید که به ازای کاری که کردید ) چون با غیرت انسانی و الهی در تضاد است



جلسه 59


همینکه سکوت کار انسان بشود از درون فریاد ها دارد ؛ خواب یک نوع سکوت است . سکوت آنچه را که سر است تجلی می دهد . آنهایی که پر حرف اند کم عقل اند ( روایت ) - روزه یک نوع سکوت در مرتبه پایین است ( هر چه را بخواهید با او محشور می شوید )


بزرگترین حجاب همین بدن طبیعی است و این حجاب اقتضا هایی دارد که نمی گذارد به کمال برسیم و معمولا با موت طبیعی از حجاب در می آورند


علم امام عمل است.


جلسه 60


در بین موجودات پیوستگی وجودی دارند . حرکت جوهری مربوط به جسم اشیا ست . اعمال انسان اثر تکوینی بروی نظام هستی می گذارد . هر کجا ماده هست کثرت داریم اما تجرد وقتی داریم یک حقیقت داریم


جلسه 61
-اگر ذره ای از عالم را برداریم عالم به هم می ریزد و موجودات به هم پیوسته اند .
-قرآن مراتب دارد که شامل : قرآن کتبی ، قرآن عینی می باشد.
- موجودات پیوستگی وجودی دارند که همان توحید صمدی است .
-وجود هر چه را می خواهد بنویسد در طبیعت می نویسد .
- آن که اهل سر است دهنش بسته است . طبیعت دهنش بسته است و فقط با محرمش صحبت می کند .اشراقی مسلکان با سکوت از عالم سر می گیرند و مشائیان با تحقیق می گیرند . انی انا الله گفتن هر موجودی به اندازه سعه وجودی خودش است .
- خدا ، جدا نیست که اگر جدا باشد خدا نیست .
-فکر حد است برای همین در ذات خدا گفتند تفکر نکنید چون ذات بی نهایت است و فکر محدود .
-عدم را عقل نمی تواند بگیرد چون وجود نیست
-توحید جاهل : خداوند در آسمان هفتم است برای همین از دید ما دور است.

جلسه 62
در کنار درس و بحث تان به مطالعه کتب نجوم و طبیعیات بپردازید و در آن تفکر کنید.


جلسه 63
-حالات انسان با زمان مکان و دیگر موجودات در ارتباط است . مثلا اکثری مردم در شب حالات خوبی دارند مگر کسانی که ابوالزمان و مکان هستند که در هر حالی حالشان الهی است .
-قرآن ما را به تفکر تشویق می کند . مثلا وقتی که در انبار مورچه ها آذوقه کپک می زند ملکه شان دستور می دهد آذوقه را جلوی نور ماه قرار دهید تاکپک از بین رود .

جلسه 64
-عالم یک واحد به هم پیوسته است .
-معمولا برای مثال زدن در چگونگی نحوه پیوستگی اجزاء خانه را مثال می زنند که آجر از فلزات جدا نیست اما با هم تشکیل خانه را می دهند و با هم در ارتباطند .
-افزایش مطالعات دینی باعث موفقیت در علوم دیگر می شود . قبل از تولد ما در نظام هستی بودیم و هستیم که هستیم .
-در بافت من و شما سیارات ، ستاره ها ، زمین و غیره دخیل هستند.

جلسه 65
-در سن 40 سالگی انسان پخته می شود و قبل از آن کال است و هر چه قدر درس بخواند باز کال است و این 40 سال کوره است از بچگی تا آن سال .
- در هر دوره ای از سن انسان عطش هایی است که مطابق با طبیعت باید این عطش را سیراب کرد و تا سیراب نشود بازیگر می ماند.
-اجازه بدهید فرزندان بازی هایشان را بکنند . شهوت باید با ازدواج سیراب گردد .
- معمولا بعد از 40 سال جرقه می زنند .
-خیال اطوار وجودی خودتان است .

جلسه 66
-انسان به اطوار گوناگون آفریده شده و عالم هم اطوار گوناگون دارد .
-یاس نداشته باشیم و امید داشته باشیم حتی اگر گناهکار باشیم .
-باب نطام هستی باب رحمت مطلقه الله است .
-دوام بر طهارت داشته باشید تا روزی قرآنیتان زیاد شود.

جلسه 67
-تمام موجودات ائم از جمادات ، نباتات و حیوانات براساس علم و شعور خاص حرکت می کنند و خطا هم در کارشان نیست و قوه دراکه دارند و جان دارند و حقیقتی دارند .
-همه موجودات کلمات و اسما الله دارند .
-از من کیستم خود سوال کنید .
-نظام هستی بر روی یک قائده است .
- انسان الهی خوبی و بدی نمی بیند و خیر مطلق می بیند.

جلسه 68
-تمام برکات زیر نطر حرکت است .
-محصل و معلم به سوی یکدیگر حرکت می کنند اما محصل حرکت استکمالی دارد و معلم خرکت تکمیلی .
-عالم یکپارچه حرکت است و چرا همه در حرکت اند ؟ محرک کیست ؟ کجا باید محرک را پیدا کرد؟
-عصا اژدها شود حیرت دارد اما کره زمین ، آب ، خاک ، اتم و انسان حیرت ندارد ؟
-عالم معماست.

جلسه 69
-برای اینکه خوابهایتان مشوش نشود با یک فرد انسان حشر پیدا کنید .
- صورت ما مانند یک آینه است که حاکی از درون ماست اما خواننده می خواهد و اینها واقعیت است .
-حتی حیواناتی مثل بره یا گوسفند صورت گرگ را از غیر گرگ تشخیص می دهند اما ما فرد گرگ صفت را نمی توانیم تشخیص دهیم چون خواننده نیستیم .
-ولایت وظیفه دارد شکوفا کند استعدادها را اما با اسم باطن و ظاهر .
-هر کجا که صنعت دخالت در امور طبیعی نظام کرده به هم زده مگر جاهایی که کمک حال طبیعت بوده.

جلسه 70
-رابطه بین من ما و تن ما چگونه است ؟ آیا شبیه لانه و پرنده است ؟ آیا شبیه قلمی است که انسان با آن می نویسد ؟ آیا این روح یا نفس قبل از انعقاد نطفه بوده ؟ آیا مادی است ؟
-3 دیدگاه در مورد نفس : 1- نفس جسمانی الحدوث است (همه چیز را مغر کنترل می کند )2- نفس روحانیت الحدوث است(قبل از بدن روح بوده چون موجود مجرد است ) 3- نفس حداث است به واسطه بدن

جلسه 71
-نفس موجود مجرد است اما بواسطه بدن برای تکامل خودش
-می گوییم ما اینجا هستیم اما نفس موجود جدا از زمان و مکان است.
-ریشه تمام خباثت ها جهل است و علم مادر همه پاکی هاست
-رساله را بخوانید تا احکام پیاده شود تا نورانی شوید.

جلسه72
رابطه بین بدنتان و خودتان را پیدا کنید تا به توحید راه پیدا کنید .
راه مستقیم خداشناسی خودمان هستیم و هر چقدر خود را بشناسیم خدا را شناخته ایم .
نفس غیر از جسم است و باید رابطه بین این دو را جستجو کرد و به سرش رسیدن مشکل است و باید از کانال وجودی خود پیشرفت .
معنای کلمه در کجای کلمه خوابیده ؟
(تشبیه به نفس ) قلم و نویسنده که قلم قلم است اما نویسنده کیست؟

جلسه 73
الفاظ به یک نحوی رهزن هستند.
وجود اهل حد نیست و حد مربوط به مادیات است .
یکی از اسرار اینکه می پرسند خدا کجاست همین تفکر حد بینی موجودات است و اگر بخواهیم در این حدود به دنبال حق بگردیم نمی شود توحید صمدی را پیاده کرد و توحید می شود عددی
حواس 5گانه برای این طور وجودی مان است ، برای درک آن طور وجودی حواس دیگر لازم است.
برهان صدیقین این است که خود را دفعی ببینی و تلقین شود که دفعی به دنیا آمده ای.

جلسه 74
انسان به ذات خودش آگاه است و ذات خودش را ادراک می کند .
تعلق استکمالی این است که اگر از نفس بپرسی چرا به بدن تعلق داری می گوید که بدن وسیله تکامل من است و آلت و وسیله است.
اکثری مردم از تعلق استکمالی بی خبرند و با بدن طبیعی خو می کنند که به این می گویند ((عادت )).
مرگ یعنی قطع تعلق تدبیری نه اقطع تعلق استکمالی چون در آن نشئه هم تعلق استکمالی داریم اما با بدن مثالی که تکامل برزخی می شود .
خروج از عادت یعنی با این بدن طبیعی باشد اما در عین حال به فکر ذات باشد و موت اختیاری است .
در اوایل راه قوای جسمانی رهزن می شوند و باید کار کرد تا این قوا در اختیار نفس ناطقه قرار گیرند نه اینکه قوا را بکشیم بلکه امت وسط باشیم و هر کار به اندازه شریعت انجام دهیم.
هر موجودی اطوار وجودی دارد مثلا با گوش می شنود که این طوری است ، با چشم می بیند که این طوری است که انسان را طور طور آفریند .
اصل عملی : فرض کن با همین اعضا و جوارح که هستی- هیچ بلد نیستی و الفاظ نمی دانی و دست از عادت بردار و خودت را یک دفعه ببین که در آن حال محو تماشای آن حقیقت می شوی . قرآن را چون با این طور می خوانیم جز سیاهی نمی بینیم چه اینکه قرآن نور است پس ما باید طورمان را عوض کنیم.

جلسه 75
نفس همانطوری که بدن علاقه تدبیری دارد به بدن مثالی هم علاقه تدبیری دارد.
انسان باید از 2 کانال پیشرفت کند : بینایی و شنوایی.
بعضی از افراد می گویند آقا بخر و برو دنیا تموم میشه و شما هنوز در فکر نفس هستید . شما در جواب بگویید : پس شما حیوان هستید؟ ! ایشون عصبانی می شود که آقا جسارت است و ما انسانیم و با حیوان فرق می کنیم. پس از راه حیوانات برانید . بگوید :انسان بودنتان در چیست ؟ تنها جوابش دین است که شریعت حد انسانی را تعیین و نگه دارنده ماست .
در مناظره فردتان باید از 3 نوع شخصیت برخودار باشد :
1- دلیل و برهان بخواهد . 2- پند و اندرز حسنه را قبول کند . 3- اهل جدل باشد که با همان اثبات دین می شود همین افراد را اثبات کرد.{ تشریعیات از متن تکوینیات بر می خیزد }

جلسه 76
انسان از طریق تلقین می تواند خیلی از بیماری ها را درمان کند .
خودت با خودت باش و از غیر دست بکش .
تفکر منتهی به این حال می شود ، اما زود دست به کار نشوید .
دستورالعمل وهمی : در فضای آرام و خاموش در هوایی ملایم چشم ها را بسته و در آن فضا نباید به شی وابسته باشد و به خود تلقین کنی که من این جسم نیستم و هیچ نمی دانم و هیچ نمی فهمم تا انشاالله به حقیقت خود دست یابی هرچند از راه وهم.

جلسه 77
در رفتن از دست قوه لامسه مشکل تر از بقیه قواست .
چون برای دیدن ، شنیدن ، بوئیدن و چشیدن ابتدا باید به نحوی لمس صورت بگیرد بعد مغز پردازش کند و بقیه امور .
چون قوه لامسه در سراسر بدن ریشه دوانده. بدن باید در تلقین سالم باشد .
لبخند داشتن باعث انبساط اعضا می شود اما نه مسخره بازی و پوچ گرایی. بعضی ها با خنده درمان می شوند و بعضی نیز با غضب .
انسان به واسطه وهم در خود می تواند چیزهایی درست کند که در خارج وجود ندارد.

جلسه 78
سیر علمی کردن یک دستورالعمل عملی است .
نفس ناطقه داخل نطفه است و در دامن طبیعت است باید نفس ناطقه از طبیعت سفر کند و به عالم مجردات برسد .
هر چه می بینیم جسم است پس ابتدا باید جسم کل را شناسایی کنیم که همان برنامه تفکر در عالم .
در رساله شریف انه الحق آقا از تلقین نوشتند .
بعضی می گویند شیخ الرئیس شراب خوار بوده بله بوده اما شراب عقلی می خورده که انسان فوق عقل شود نه این شرابی که با خوردن آن مادون عقل فرد می شود . اشاره به آیات قرآن در مورد شراب طهورا

جلسه79
اشارات و تنبیهات شیخ الرئیس کتاب سنگین و بسیار شریف ماست . اشارات یک دوره دستورالعمل عملی وعلمی ست برای رشد و تکامل این جنین انسانی برای سفر به ماورا اطبیعت.که خواجه طوسی آن را شرح فرموده . اگر کسی اشارات روزی اش نشود به جانم قسم که از فهم خطاب محمدی به دوراست( حضرت آقا ) .
همه اشارات می خوانند و همه اشارات تدریس می کنند اما درک سر آن روزی هرکس نمی شود .
اگر امام خمینی ذوق فلسفی و عرفانی نداشتند ما چقدر در گرفتاری بودیم .
ایشان با 3 نامه به حوزه علمیه - گورباچوف و تفسیر سوره حمد به جامعه فهماند که ما خون عزیزانمان در راه قرآن و علم الهی ریخته شد و در راه فهم کتابهای شیخ الرئیس و ملاصدرا و ... شهید دادیم.

جلسه 80
تباین عزلی یعنی دو موجود قابل جمع نباشند و اثر وجودی یکدیگر را از بین ببرند مثل آب و آتش اما نفس و بدن اینگونه نیست و بین هر دو انس است.
تباین وصفی دو شی این است که در طول هم باشند که یکی از این اشیا می تواند در وصف آن یکی دخالت کند ولی نمی توان گفت که شی اول یعنی شی ثانی.
مثلا چشم یکی از شئون نفس است اما نمی توان گفت چشم یعنی نفس ، چشم اشاره به صفت دیدن نفس می کند. این قضایا در توحید راه گشا هستند .
هر کجا قرآن ان الله آورده آنجا به عنوان اصل مطرح شده.
زمانی که می خواهید خدا و دین را برای بچه تان وصف کنید مثالی بزنید و بعد از فهماندن آن مثال بگویید که حرف فوق این است که درآینده می فهمی .
و گرنه کودک به مشکل می خورد چون حرف اشتباه در کودک ریشه می کند و بعد ها سخت می توان آن ریشه ها را کند.
چه عجیب است که قرآن مرجعی است که هر کس با هر مرتبه علمی باید قرآن بخواند ؛ از عوام گرفته تا ائمه و پیامبر قرآن باید بخوانند و بالا بروند.

جلسه ۸۱
انسان در زمان فکر کردن از اعضا و جوارح انصراف پیدا می کند و باید سعی کند توحد داشته باشد.
یکی از عوامل مشوش کردن قوه خیال خوردن حبوبات است و رعایت نکردن طهارت است.
خداوند آدم را به صورت خودش خلق کرد
.عقل از عقال است یعنی زانوبند یعنی محدود بودن را می فهمد.

جلسه ۸۲
حرف زدن عرض است اما چرا بعضی حرف ها تاثیر دارد و بعضی دیگر بی تاثیر ؟
اکثری مردم فکر می کنند من خودرا شناخته اند !(سوالات استاد از فردی که ادعا شناخت من خود را داشت )
سوال : آیا لباس و کفش جز آن من شماست ؟ جواب : خیر ، آنها پوشاک من اند.
سوال : آیا موی سر و ریش شما جز من است؟ جواب : خیر مو اگر چه از لباس نزدیک تر است اما با زدن ریش هنوز من هستم
سوال : آیا رنگ اندام شما جز من شماست ؟ جواب : رنگ بدن از مو نزدیک تر است اما فکر می کنم
رنگ بدن از من جدا باشد .
سوال : آیا دست و پای شما جز من شماست ؟ جواب : بله.
سوال : آیا کسی دست و پایش قطع شده به خودش من نمی گوید؟ جواب :بله حق با شماست.
سوال : آیا قلب یا سر کسی را عوض کنند من او از بین می رود ؟چه اینکه در حال حاضر قلب را پیوند یا
تعویض می کنند و یا در آینده مغز را هم عوض کنند
سوال : آیا من شما را می شود با ذره بین یا میکروسکوپ دید؟
سوال : آیا من را با چشم می توان دید؟

جلسه ۸۳
اگر مردم قدر علم و عالم را می دانستند کسی عالم نمی شد و در گرفتاری جواب مردم بود و وقت ای برای تحقیق نداشت
{ فکر ، حرکت است }
نحوه فکر کردن را منطق به ما یاد می دهد .
ما چطور فکر می کنیم و از جهل به کمال می رسیم و در دنیای مجردات معلوم به مجهول سفر کرده و
جواب را می گیریم .
{ سوال کلید علم است}
هر شخصی در نهاد خودش صدا و آهنگی مخصوص خود را دارد مثلا در خواب تلاوت قرآن را می شنود که به گفته خودش بهترین صدا بوده ، کی بوده : خودش بوده /صوت وقتی هیئت پیدا می کند می شود حرف.

جلسه ۸۴
حرکت در کیف نفسانی عارض برماست .
علم ذات اش جوهر و مجرد است. انسان موجودی است ثابت سیال .
یوم قرآنی فوق یوم هیوی ( علم هیئت ) است .
روز یعنی تجلی حق در ظرف ظهور اشیا و موجودات از او او را می خواهند و حق تجلی می کند .
خیلی از گرفتاری های ما انس با الفاظ است .
از حرکت انتقالی سال و فصول پدید می آید .
آنکه علم تجربی می یابد حرکت در عرض است .
برای حل مشکلات در خودمان به تفکر بنشینیم و کاری به دیگران نداشته باشیم
اصل : فاقد شی معطی شی نمی شود.

جلسه ۸۵
در حرکت استکمالی 6 رکن داریم : 1- موضوع 2- بستر 3- زمان 4- ابتدا 5- نهایت 6- محرک یا مخرج
در حرکت تکمیلی محرک نمی خواهیم
سرشت اینطوری است که هر موجودی نقیض خود را طلب نمی کند .
اقتضا ذاتی حق بر دادن است اما فقیر اقتضای ذاتی اش بر گرفتن است .
قیامت در حرکت استکمالی معنی دارد و قیامت را نباید زمانی گرفت .
در حرکت تکمیلی قیامت نداریم مثلا ائمه قیامت ندارند.
اصل : تحصیل حاصل محال است مثلا کلاس اولی در سال دوم دوباره کلاس اول را طلب نمی کند.
در متن وجود شدت و ضعف نداریم بلکه در شئون وجود است.وجود مبدا و منتهی ندارد ، وجود مبدا منتهی همه است .
روشن است که ما از حرکت به اینجا رسیده ایم.
اگر علمی که داریم را جوهری دنبال کنیم می شود حرکت جوهری در علم.

جلسه ۸۶
حرکت به 2 صورت است : 1- تدریجی 2- دفعی { خارج شدن نقص به کمال را حرکت می گوییم} زیارت مولودیه برای رفع مشکلات راه سفارش شده است.
العلما وراث الانبیا
تا یک خیری به شما رسید از خودتان نیست از پدر و مادر یا از نیاکان و اجداد شماست .
بزرگترین ذکر نظام هستی علم است و جناب عاقل ذاکر است و با تحصیل کردن قوه خیال در حال پاک سازی است.
غذای قوه وهم علم است و فکر کردن غذای قوه عقل است .
مبادا دروس معرفت نفس جلوی علم دانشگاهی شما را بگیرد .
نفس بالاخره یک فن از شما بیشتر بلد است که اگر مغرور شوید درنهایت شما را زمین می زند.


جلسه ۸۷
هر چیزی که از بیرون بر موضوع اضافه شود آن اضافه شدن را عارض گویند و منظور از موضوع همان موجود است. مثلا آب گرم است ، گرما عارض و آب موضوع است.
اثبات جسم طبیعی با مثال : رنگ ، اندازه و شکل سیب عارض است و هر عارضی نیاز به معروض یا موضوع دارد پس حتما موضوعی باید باشد تا این ویژگی ها برای آن شی داشته باشیم


جلسه ۸۸
موجوداتی که دفعتا آفریده شدند درآنها حرکت معنی ندارد .
جسم تعلیمی عمق ، طول ، عرض و زمان دا رد.اما جسم طبیعی جوهر است و جسم تعلیمی عرض است .
هیچ علم تجربی نداریم که روی جوهر بحث کند مثلا ریاضیات روی کمیت اشیا تحقیق می کند .
جسم طبیعی طول ، عرض و عمق مبهم دارد}
تشبیه : حق نسبت به جسم کل ( عالم ) جسم طبیعی است و آن چیزی که موجودات می بینند جسم تعلیمی حق است .
حرکت جوهری مربوط یه ذات موجودات است و یک لحظه از حرکت نمی ایستد


جلسه ۸۹
مرتاضان هندی با هر آنچه تقاضای نفسشان است مخالفت می کنند تا از عالم دست تصرف بگیرند اما نه از شریعت.
انسان ذوالمراتب است و در هر مرتبه ای نباید خلاف شریعت عمل کند حتی پیامبران و ائمه شریعت را رعایت می کردند.
چه عجیب که تمام غذاهای ما از خاک است. آتش بر گل تفضل وجودی دارد و آتش کارهای دفعی انجام می دهد.


جلسه ۹۰
علم و حرکت شئنی از شئون نفس است.
شعب ریاضیات : حساب- هندسه - هیئت - موسیقی . بین 2 عدد بی نهایت عدد وجود دارد .
پایان یک زمان را (آن ) می گویند و زمان یک امتداد است.
زمان در فلسفه زمان جوهری است و در این زمان آن مطرح است و امتداد زمانی.

جلسه ۹۱
نظام هستی هدفی جز تعالی من و شما ندارد و اگر شما به طرف حق نروید او به سمت شما می آید.
علم امام ، علم به اسرار موجودات است و اگر بخواهند آن را دارند اما همیشه به حق تعالی توجه دارند. حیوانات از خداوند اسم شریف سمیع و بصیر را می خواهند(به نقل از حاجی سبزواری ) و خداوند آنها را مستقیما تعلیم نمی دهد.
فرشته ها نیز مستقیما با خداوند رابطه مستقیم ندارند بلکه آنها شاگرد انسان است و تنها جایی که
خداوند با موجودی رابطه مستقیم دارد با انسان است و قابلیت باید تعیین سرنوشت کند.
علم یعنی حضور یعنی هرکس عالم تر است حاضر تر است(علم حقیقی) و هرچه انسان عالم تر می شود تصرف اش کمتر می شود. مثلا می گوییم حضرت علی در نماز انگشتری را به فقیر داد خب علی داد اما با واسطه یعنی از طرف حق و عالم به سرالقدر می داند که به که بدهند و به که ندهند.

جلسه ۹۲
خداوند می فرماید اگر کسی با دست خودش سلامتی خودش را به خطر بیاندازد من کاری برای شفای وی نمی کنم مگر در مواردی.
عمل ما بر نسل های آینده اثر می گذارد و همچنین فرزندان شما.
همین که به سمت قبله ایستادید و نماز خواندید از تک تک موجودات نظام وجود دارید تشکر می کنید. زبان تشکر از نظام هستی داشته باشید.
نفس را مشغول بدار که اگر آن را مشغول نکنی او تو را مشغول می کند.
اگر نفس خسته شود دل شکسته و آباد می شود.
تمام موجودات حقایق دارند اما ما باید حقایق را بگیریم.

جلسه ۹۳
اگر قیاس به میان نیاید شر به ذهن نمی آید.
نباید انتظار داشت که عالم را برای ما آفریده اند و هر چه بخواهیم برای ما حاضر شود و هرچه بگوییم بشود.
جزئیات در عالم اصل نیست مثلا من و شما می آییم و می رویم و نمی شود هرچه ما به خیالمان درست بود همان شود.
آنهایی که می خواهند واقعا به حقیقت برسند نباید توقف کنند و یک ذره بدی نباید داشته باشند و واجبات و محرمات را بپاید.
در مسیر راه صبر داشته باشید و کاری به بقیه نداشته باشید و کار خودتان را بکنید.
ما باید از این جهنم کثرت به بهشت وحدت برسیم و نفی خاطرات جانکاه است.
تمام کثرات باشند اما اصل این باشد که شما ساخته شوی و آن تعلقی که نمی گذارد شما به وحدت برسی آن شیطان شماست.

جلسه ۹۴

امتحان ما در هر موقع مطابق با حال ماست و در امتحان سخت است که خمیره ها خودشان را نشان میدهد
تا سن به 40 نرسد آن پختگی و ثبات قدم و سلامت جان استقرار پیدا نمی کند و اگر درخودتان ناآرامی و ناثباتی قدم می بینید زیر 40 معمولا اینطورست ولی اگر بالای 40 باشید و این حال برای شما پیش بیاید مشکل ذاتی است که عموما اینطور نیست
الحمدالله که رهبر کشورمان ثابت قدم و استوار و اطمینان نفس و یقین به خدا دارد که بافشار مردم از حق برنمی گردد.
خودتان را پاک نگه دارید کار درست می شود و باید سرپناه دینی و علمی بگیرید و استوار.
نطفه - اجتماع - مربی - معاشر از 4 اصولی هستند که در انسان 4 رکن اساسی برای انسان شدن هستند.

جلسه ۹۵
خیر به ذات و شر بالاعرض است .در نظام هستی شر بذات نداریم .
عارف ذاتا با خداست .
در کارهای علمی عجله نکنید چون با عجله به مقصود آنطوری که باید نمی رسیم .
تفسیر انفسی قرآن کریم باید از خودت برخیزد منتهی باید کانال وجودی پاک باشد

جلسه ۹۶
اگر بخواهید موجودات را تک تک ببینید قهرا مقایسه می کنید و به خیال خودت وجود این شی شر است و وجود شی دیگر خیر ؛ باید موجودات را به صورت مجموعه نظام هستی نگاه کنی و با مجموع نگاه کردن بهتر از این بافت نمی توان یافت.
تمام اشیا استعداد دارند اما اگر قرار باشد همه به کمال برسد نمی شود چون نظام هستی محدود است برای همین یکسری موانع هست . مثلا اگر قرار باشد تمام تخم های نارنج به ثمر برسند جای در زمین باقی نمی ماند. عالم طوری تنظیم شده که همه با هم زندگی کنند
و همه چیز بر نظم محض است.
شیطان موجودی است که به دل می آید تا تعلقات فرد را قطع کند .
خداوند فرمود : به عزتم به کبریایم به جلالم قسم هر چیزی که به غیر از من امید وار شدی من قطع اش می کنم .که یا در این نشئه با موت اختیاری با در آن نشئه با موت طبیعی.
خب چرا ؟ چون طبع اولیه هر شخص به حق گرایش دارد مثلا چه موجودی هست که به عدم تمایل داشته باشد
مرگ در متن اش حیات است.

جلسه ۹۷
ما بیش از یک وجود نداریم .
کلید حل تمام معما ها همان توحید صمدی قرآنی است که باید چشیده شود.
لذت در علم مرکب خوابیده وگرنه همه علم بسیط را دارند فقط یادشان رفته .
وجود خلق نمی شود وجود متحقق است و قاعده هر شی وجود آن شی است.

جلسه ۹۸
زمان ظهور حضرت مهدی جزء حقایق نظام هست و حتی خود حضرت هم باخبر نیستند .
جزء منتظران عقلانی و انسانی بقیه الله باشید چون زمان و مکان ندارد.
ابن عربی آیه : ان الله یهدی من یشا و یضل من یشا را اینطور تعبیر می کند : تمام گمراهی ها به یک نحوی هدایت است و شیطان اسم شریف هادی است به سمت گمراهی و هدایت هم به ذات است و گمراهی بلاعرض و همیشه عرض به ذات بر می گردد.
چیزی که در نزد مادون خوش است در نزد مافوق ناخوش است.
اگر یک شی داشته باشیم که نامتناهی باشد و بخواهیم یک شی دیگر که نامتناهی است کنارش بگذاریم پس شی اول نامتناهی نبوده و متناهی بوده.
تمام حد بینی ها ، تمام شر بینی ها زیر سر وحدت عددی است.

جلسه ۹۹
ارتباط ما با خواهر ، عمو ، خاله و .. به واسطه رحم است و آنهایی که رحم ما هستند محرم هستند .
این نشئه طبیعت به عنوان مادر برای ماست و نشئه عقل به عنوان پدر. برنامه تفکر برنامه صله رحم با عالم است.
به تمثلات رسیدن نشانه انسان شدن نیست چه اینکه شمر در واقعه کربلا حضرت صدیقه را تمثل دیدند اما شمر کجا و ابی عبدالله کجا.
برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه در آن اسراری نهفته است.
کتاب انسان ساز نیست ، انسان انسان ساز است.


جلسه ۱۰۰
همین گیر و دار روزگار سبب نزول حقایق و اسرار است .
نکته پزشکی : آب دهان انسان اگر در دهان مار ریخته شود مار جان می دهد و برلعکس .
بهشت بذات است و جهنم بالعرض . خیر مطلق و شر نسبی است

نکات سیر و سلوکی از حضرت آیت الله محمد صالح کمیلی حفظه الله

1. شروع به توبه ي عمل به نحوي كه در اعمال يكشنبه ي اول ذي القعده درمفاتيح الجنان ذكر شده. سالك بايد آن را هر سال تكرار كند و هر چند گاهي در اوايل سلوك آن را بجا بياورد.

2. هميشه با وضو و طهارت بودن.

3. اينكه سالك نفس خود را هر روز به چهار كار متعهد كند:

اول: مشارطه؛ هنگام مشارطه هر روز صبح موقع بيدار شدن از خواب است. و آن اينگونه است كه برنامه ي عملي خود يعني آنچه قرار است از صبح تا شب انجام بدهد و يا ترك كند به خود عرضه دارد بعد از آنكه آن را در جدولي بنويسد و يا اينكه به ذهن بسپارد و با نفس خود شرط ببندد كه به كامل ترين نحوي آن را بجا بياورد.

دوم: مراقبه؛ مراقبه در پله ي دوم بعد از مشارطه است. يعني سالك درطول ساعات روز از چيزهايي كه هنگام صبح عرضه و شرط كرده مراقبت كند. چرا كه مشارطه بدون مراقبه ي هميشگي فايده اي ندارد.

سوم: محاسبه؛ محاسبه قبل از خواب است. اين كار براي آن است كه ببيند آيا به آنچه بر خود واجب كرده بود عمل كرده يا نه. به اين ترتيب اگر جدول عملش كامل بود بايد خدا را شكر كند كه چنين توفيقي داشته و اگر ناقص بود نوبت به مؤاخذه و كيفر نفس مي رسد كه اين كار كار چهارمي به شمار مي آيد پس بايد با قضاي كارهايي كه انجام نداده نقصان خود را جبران كند؛ البته اگر تدارك آن به وسيله ي قضا كردن باشد؛ مانند قضا شدن نماز واجب يا مستحبي، و يا ممكن است راه تدارك طلب حلاليت باشد. چنانچه موضوع حق الناس باشد؛ مثل غيبت كردن و مانند آن و گاهي تدارك كردن گذشته ها كار بيشتري مي طلبد. مثلا آن كه نفس خود را با روزه يا انفاق يا توبه ي مجدد و گريه و استغفار آزار بدهد و بدين ترتيب خودش را با دست خودش به چيزهايي كه با درجه ي ارتكاب جرمش تناسب دارد تنبيه و ادب كند. سالك بايد بداند كه اگر براي مدتي پي در پي به اين دستور العمل پاي بند شود، به زودي خواهد ديد كه چگونه ترك گناهان و انجام واجبات براي او آسان مي گردد و اين دستور حتي نسبت به غير مبتدي ها هم صادق است. هر چند در كميت و كيفيت آن تفاوتي وجود دارد.

4. كم گويي، كم خوري و كم خوابي. اينها در نورانيت قلب تآثير دارد.

5. ذكر هميشگي سالك بايد يكي از موارد زير باشد:«لا اله الا الله» يا «الحمد لله» «يا حي يا قيوم»، «لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين» و «استغفرالله ربي و اتوب اليه» سالك بايد به تناسب حال خود يكي از اين اذكار را آزمايش كرده انتخاب كند. و اما ذكر خاص؛ پس بايد آن را استاد به او بدهد.

6. نفسش را تمرین بدهد بر صمت و سکوت، تا اینکه به ملکه سکوت برسد.

7. سالك بايد هنگام خواب رختخواب خود را مثل مرده درقبر يا حالت خوابيدن محتضر، رو به قبله بيندازد، همچنين در نشستن و مطالعه و بقيه ي كارهايش نيز بايد اين رو به قبله نشستن‌ـ به شرط اين كه سالك به آن عادت كند، حالت تشهد است در نماز، چرا كه ادب ويژه اي در اين حالت ملموس است.

8. خواب او بايد يك چهارم مجموع ساعت هاي شبانه روز باشد، يعني فقط شش ساعت. كسي كه خيلي خسته است مي تواند يك ساعت بيشتر بخوابد.

9. غذا نخورد مگر اينكه احساس گرسنگي شديد كند و دست از غذا بكشد در حالي كه هنوز اشتها دارد. به عبارت ديگر معده ي خود را از غذا سنگين نكند و از خوردن تنقلات مثل تخمه و مانند آن خودداري كند و چيزي ما بين وعده هاي غذايي نخورد.

10. سالك بايد به رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) توسل داشته باشد و ايشان را در قلب خود حاضر بداند، خصوصا امام عصر(ع) را، چرا كه او همان وجه خداست كه اوليا به آن رو ميكنند. مداومت بر ياد ايشان موجب پديد آمدن ملكه ي حضور مي شود.

11. در خوف و رجا ميانه رو باشد.

12. زماني كه در زندگي مشكلاتي به او روي آورد، چه از نوع قضا و قدر باشد و دست خودش نباشد و چه از نوع ديگر، دهان به «چرا و چگونه» نگشايد. نه به زبان اين حرف را بزند و نه با دل. چرا كه در غير اينصورت اجر و منزلتش ار دست خواهد رفت. با تمرين اين حالت از مرتبه ي رضا و تسليم بهره مند خواهد شد.

13. سعي كند از موارد شبهه انگيز در خوراك، نوشيدني، لباس، خانه و ... دوري نمايد و به آنچه كه شكي در آن ندارد اكتفا نمايد. « رها كن آنچه را شك داري به آنچه در آن شك نداري و يقين داري.» اين مضمون در حديث آمده؛ البته در موارد ضروري و يا جايي كه احتمال گرفتاري به مرض وسواس است. در جايي كه شبهه را از غير شبهه با نور باطن مي توان تشخيص داد و يا جايي كه دليل متقني براي شبهه ناك بودن وجود ندارد و مي توان محل صحيحي پيدا كرد تسامح و اغماض جايز است.

14.به تدريج دوستانش را كم كند و از رفت و آمد با اهل غفلت و دنيا پرهيز كند و آنان را با انتخاب برادران ديني و الهي جايگزين كند و به اندازه ي محبت و شناختي كه با آنها دارد ايشان را زيارت كند و با ايشان رفاقت داشته باشد، آن هم به اين شرط كه به درد هم بخورند و همديگر را در راه خدا كمك بدهند.

15. كار خير را بخاطر مرسوم و متعارف بودنش، يا بر اساس تقليد و يا عادتي از عادات عرفي انجام ندهد، طوري كه خود را براي انجام دادن آن كار بخاطر رسومات اجتماعي و يا سنت هاي ساختگي خانوادگي و قومي و خويشان مجبور ببيند. و در صورت لزوم اين قبيل كارها را به مقدار اضطرار و با نيت اخلاص براي خدا انجام دهد. سيد بحرالعلوم رحمه الله در رساله اش آورده ترك عادات و رسوم، يكي از منازل سلوك است.

16. سالك بايد از اهل غفلت دوري كند. اهل غفلت ممكن است شامل خويشاوندان و زن و بچه نيز باشد. لذا بايد در اداي حقوق ايشان به مقدار لازم از معاشرت اكتفا كرد.

17. با غفلت و نيات بد به وسيله ي تذكر هميشگي و به وسيله ي ايجاد قلبي كه از رذائل با كسب فضايل پاك و سليم شده، بجنگد. و اما بدست آوردن اخلاق حميده و دوري از اخلاق ناپسند نيز نقش مهم در تزكيه و تهذيب نفس دارد كه قبل از وارد شدن به ميدان عرفان و سلوك باطني مي باشد.

18. بر حسن اخلاق و معاشرت خود با پدر و مادر، خانواده، همسايه ها و كسي كه با او به سببي برخورد دارد محافظت نمايد. (منظورش خوش برخوردي با مردم است. )

19. در سختي هاي راه به خدا و استادش اعتراض نكند.


20. در حضور و غياب استاد احترام او را كاملا نگه دارد و ارتباط روحي خود را با او حفظ كند و در غياب او وي را دعا نمايد، هر چند كه غيبت او به طول بينجامد و در سرزمين ديگري باشد.


21. خدمت به استاد، رفقا و فقرا تمام كارها را آسان مي كند.

22. مدارا كردن با نفس خود در جميع مراحل سير و سلوك و شناخت اينكه سير مراحل تدريجي است و يكدفعه انجام نخواهد شد، درك اين مطلب امري ضروري است و سالك نبايد از آن غافل شود.

23. با ذريه ي رسول خدا (ص) با بزرگي و كرامت برخورد كند و در حد توان خود در برآوردن حاجات ايشان بكوشد.

24. قبل از خواب آيه الكرسي و برخي از سوره هاي قرآن را بخواند، خصوصا مسبحات شش گانه را، يعني سوره هاي حديد، حشر، جمعه، اعلي، تغابن و صف.

25. وقتي را براي تفكر در نشانه هاي آفاقي و انفسي عالم هستي اختصاص دهد.

26.سجده ي يونسيه را كه طولاني هم هست بجا بياوريد، به اين ترتيب كه ذكر «لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين» را اقلا چهار صد مرتبه در سجده بگويد، گر چه بيشتر از اين هم مي توان گفت. سالك بايد در بيرون آمدنش از ظلمات نفس به خدا ملتجي شود و به اين نيت سجده مذكور را انجام دهد و در آغاز عمل كردن به اين سجده بايد يك سال به آن مداومت بورزد.

27.در شب جمعه و عصر جمعه سوره ي قدر را صد مرتبه بخواند.

28.دست راست خود را بعد از نماز صبح روي سينه خود بگذارد و هفتاد بار بگويد «يا فتاح» و با آن فتوحات قلبي را براي خود نيت كند.

29.انگشتر عقيق و فيروزه در دست راست كند.

30.بعضي اعمال مستحبي، مانند صدقه و نماز نافله مخصوصا نماز شب را انجام دهد. زيرا محال است كه سالك بدون تهجد و نماز شب و بيدار بودن در آخر شب و مناجات و تلاوت قرآن و تفكر عرفاني مفيد و چيزهايي از اين قبيل كه انجامش آسان باشد، به جايي از مقامات عرفان برسد.

31.قرائت سوره ي «يس» در هر صبح و قرائت سوره ي واقعه در هر شب، بهترين وقت تلاوت واقعه ركعت اول نافله ي عشا مي باشد.

32.مداومت بر خواندن زيارات و ادعيه ذيل: «زيارت جامعه ي كبيره» در شب يا روز جمعه. «زيارت عاشورا» در هر روز چنانچه امكان دارد. «زيارت آل ياسين» ويژه ي امام مهدي(ع)، هر صبح جمعه به همراه دعاي ندبه. «دعاي سمات» قبل از غروب روز جمعه. «دعاي عهد» ويژه ي امام حجت ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ ودعاي «صباح» ويژه ي امام علي(ع) در هر صبح گاه. مناجات «خمس عشر» و مناجات امام علي(ع) و دعاي «حزين» كه بعد از نماز شب خوانده مي شود و دعاي «مكارم اخلاق» و برخي از ادعيه ي صحيفه ي سجاديه كه با حال و وقت سالك مناسبت دارد. و دعاي «اللهم عرفني نفسك» بعد از نمازها و دعاي «يا من تحل به عقدالمكاره» و دعاي « اعددت لكل هول لا اله الا الله». نيز بايد سالك قبل از شروع دعا و زيارت و يا هم زمان با خواندن آنها خاشعانه و خاضعانه و با حضور قلب و توجه معنوي، سعي در توجه و تفكر و مطالعه ي همراه با مدارا و طمأنينه داشته باشد و در به دست آوردن اين معني در محل و منزل و هوا و مكان مناسب و در آماده كردن اسباب و ملزومات آن كوشش نمايد. والله هو الموفق المعين.

33.روزه مستحبي بگيرد. چنانچه در ايام البيض هر ماه و ايام خاص در طي سال وارد شده است. البته هر وقت كه برايش امكان داشته باشد و با سلامتي مزاجش نيز سازگاري داشته باشد.

34.به زيارت اهل قبور و امامزاده ها و مراقد علما و بزرگان برود ولو هفته اي يك بار در شب هاي جمعه (عصر پنجشنبه) بین قبور بنشيند و در مرگ تفكر كند و از آن عبرت بگيرد.

35. به زيارت مؤمنين و علماي رباني و پيران كهنسالي برود كه در مجالست با ايشان و نگاه كردن به چهره ي ايشان به ياد خدا و آخرت مي افتد و تحت تأثير موعظه ها و نشست و برخاست با ايشان قرار مي گيرد.
36.به زيارت مشاهد شريفه و عتبات مقدسه و حج عمره برود و همه ي اين ها را نه مانند مردمي انجام دهد كه براي ثواب و بر آوردن حاجات به زيارت مي روند. بلكه زيارت سالك بايد بر مبناي معرفت، نور، بصيرت، حب، عشق و تقويت حالت حضور هميشگي باشد؛ كما اينكه نماز عارف و حالات عرفاني اش مقيد به زمان اداي فريضه نيست، بلكه در همه ي اوقات متذكر خداي سبحان است و حالت نماز دارد.
37.مطالعه ي احوال عرفا و كلمات و وصاياي ايشان از كتب معتبري مثل «تذكره المتقين» نوشته ي شيخ محمد بهاري همداني و «المراقبات» تأليف مرحوم ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي و دو كتاب معروف ديگرش «رساله ي لقاء الله و اسرار الصلاه» و «جامع السعادات» و «معراج السعاده» علامه ي نراقي و كتاب هاي علامه ي تهراني و مخصوصا كتاب «لب اللباب» و «روح مجرد» و ديوان اشعار مرحوم ابن فارض مصري و همچنين حافظ شيراز و مثنوي مولوي.

38.مطالعه ي هفتگي حديث عنوان بصري كه در كتاب روح مجرد نيز ذكر شده است.

39.سالك بايد خود را هر روز به تلاوت قرآن ملزم كند و اقلا پنجاه آيه بخواند.

40. نسبت به حضور در جلسات هفتگي كه در محضر استاد و رفقايش تشكيل مي شود مداومت كند، البته اگر چنين مجالسي برقرار باشد.

با تشکر از وبلاگ بقاء فنا

نکاتی از کتاب آداب الصلوه عارف کامل واصل روح الله موسوی خمینی عطرالله تربته


1-راه آخرت باریک و طریق انسانیت حدید است.

2-محروم ماندن از کمالات و برکات باطنیه نماز که موجب سعادات ابدیه است از اعلی مراتب خسران و زیانکاری است که پس از خروج از این نشئه حسرت هایی دارد که عقل ما از ادراک آن عاجز است.

3-ما تا در حجاب عالم طبیعت هستیم از آن عالم ادراکی نمی توانیم بکنیم.

4-توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت از آداب نماز است.

5-هرچه نظر انیت و انانیت و خودبینی و خودخواهی در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از قرب ربوبیت مهجور است.

6-حجاب خودبینی و خودپرستی از جمیع حجب ضخیم تر و ظلمانی تر است.

7-اول شرط سلوک الی الله،خروج از منزل انیت و انانیت است.

8-تا بقایای انانیت در نظر سالک است و جدران شهر خودی و اذان اعلام خودخواهی مختفی نشده در حکم حاضر است نه مسافر و مهاجر.

9-هرچه سالک به مقام ذل خود بیشتر پی ببرد عبادت روحانی تر می شود.

10-پیامبر خدا صلی الله علیه وآله:اللهم ارنی الاشیاء کما هی(خدایا اشیا را همانگونه که هستند به من بنمایان)

11-سالک باید در تمام مقامات خود را تلخیص از انانیت و انیت کند و خودبین و خودخواه نباشد که سرچشمه اکثر مفاسد است.

12-الدهر یومان یوم لک و یوم علیک.

13-خشوع یعنی خضوع تام همراه با خوف یا حب.

14-تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان صورت می گیرد.ص14

15-اعتقاد و علم غیر از ایمان است.شیطان به فرموده قرآن علم به مبدا و معاد دارد مع ذالک کافر است.علم به کتب و رسل و ملائکه دارد ولی خدا او را کافر خطاب کرده و از زمره مومنان او را خارج کرده.ص14

16-هر اهل علمی اهل ایمان نیست.

17-در جمیع اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه نماز نمی رسد.ص16

18-باید کم کم با تذکر و توجه قلبی و مداومت به ذکر عظمت حق قلب را خاشع نمود.ص16

19-از آداب قلبیه عبادات خصوصا ذکر،طمانینه است.ص16

20-طمانینه یعنی شخص عبادت را از روی سکونت قلب و اطمینان خاطر به جا آورد.

21-امام صادق علیه السلام:قلب خود را قبله زبانت قرار بده،جز با اشاره قلب و موافقت عقل و رضای ایمان زبان مجنبان.

22-اگر انسان اذکاری را مرتب و با توجه بگوید کم کم زبان قلب گویا می شود و زبان ظاهر تابع زبان قلب می شود و اول قلب ذاکر می گردد و پس از آن زبان.ص17

23-قرآن در جوانی باید بسیار خوانده شود تا در دل نقش بندد.

24-انسان در جمیع حرکات و افعال باید سوءظن کامل به خود داشته باشد.

25-اگر انسان سوره ای را فراموش کند آن سوره در بهترین صورت در آخرت برای او ظاهر می شود و شخص آرزو می کند که آن مال او شود.ص19

26-الذین هم علی صلواتهم یحافظون-یکی از مصادیق حفظ نماز حفظ آن از تصرفات شیطانی است.

27-خلوص از تصرف شیطان که مقدمه اخلاص است به حقیقت حاصل نشود مگر آنکه سالک در سلوکش خداخواه باشدو خودخواهی و خودپرستی را که منشأ تمام مفاسد و ام الامراض باطن است زیر پا نهد.

28-سالک آخرت در هر رشته ای از رشته های دینی باشد دو کار دارد:اولاً مواظبت و دقت دوماً پناه بردن به ذات خدا در خلوات و تضرع.ص22

29-خدایا قلوب ما را از غلّ و غش و شرک و شک پاک فرما.ص22

30-سالک باید عبادت را از روی نشاط و بهجت قلب و انبساط خاطر بجا آورد و از کسالت و ادبار نفس در وقت عبادت احتراز شدید کند.ص23

31-مطلوب در عبادات آن است که باطن نفس صورت عبودیت پیدا کند.ص23

32-امام باقر علیه السلام:خداوند هرگاه که دوست داشته باشد بنده ای را،راضی شود از او به کم.ص27

33-امام حسن عسگری علیه السلام:هنگامی که قلوب نشاط و بهجت دارند به آنها امانت بسپارید و وقتی گریزانند آنها را واگذارید.

34-اولین شرط سلوک،عزم است.ص25

35-انسان در هر مرتبه ای از کمال است باید آن حقیقتی را که ادراک نموده به قلب بفهماند.ص28

36-در اول امر انسان باید این ادب یعنی تفهیم را ملحوظ دارد تا زبان قلب که مطلوب حقیقی است گشوده گردد.ص29

37-در اذکار باید توجه داشت که زبان قلب را گویا کنیم.

38-حضرت علی علیه السلام:با قرآن بر دلهای سخت خود بکوبید و بر آن مباشید که سوره را به آخر برسانید.

39-ذکر لسانی بدون ذکر قلبی بی مغز و از درجه اعتبار بکلی ساقط است.

40-رسول خدا صلی الله علیه و آله:خدای تعالی نظر به صورتهای شما نمی کند بلکه نظر به قلبهای شما میکند.