جمع بندی سوالاتی در مورد تحدی قرآن!

تب‌های اولیه

50 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالاتی در مورد تحدی قرآن!
با سلام در آیه 13 سوره هود آمده است که : أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بلکه [در برابر همه قرآن می ایستند و] می گویند: او این قرآن را از نزد خود ساخته [و به خدا نسبت می دهد] بگو: اگر راستگویید، شما هم ده سوره مانند آن بیاورید و هر کس را غیر خدا می توانید، به یاری خود دعوت کنید. -------------------- در آیه 23 و 24 سوره بقره هم آمده : وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ و اگر شما را شکّی است در قرآنی که بر بنده خود (محمد صلّی اللَه علیه و آله و سلّم) فرستادیم، پس بیاورید یک سوره مانند آن، و گواهان خود را بخوانید به جز خدا، اگر راست می‌گویید. فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ پس اگر نكرديد -و هرگز نمى‌توانيد كرد- از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند، و براى كافران آماده شده، بپرهيزيد. -------------------- در آیه 88 سوره اسراء : قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا بگو اگر جن و انس اتفاق كنند كه همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد، هرچند یكدیگر را در این كار كمك كنند. -------------------- شبهه 1 : با توجه به آیه ی 88 سوره اسراء گوینده قرآن میداند که کسی نمیتواند همانندش را بیاورد آنگاه چه دلیلی دارد در آیه 13 سوره هود بگوید 10 سوره بیاورید؟وقتی گوینده میداند کسی نمیتواند مانند کلامش بیاورد دلیلی ندارد به عدد 10 اشاره کند چون اشاره به عدد 10 یعنی گوینده احتمال میدهد کسی بتواند کمتر از 10 سوره بیاورد و زمانی که مشخص شد کسی نمیتواند 10 سوره بیاورد به یک سوره تقلیل میدهد.برای کسی که نمیداند اثرش در چه سطحی قرار دارد اشکالی ندارد ولی برای خدایی که میداند که کسی حتی نمی تواند یک سوره هم بیاورد چه دلیلی دارد؟حتی اینکه بخواهد عجز و ناتوانی انسان را هم نشان دهد اشاره به عدد 10 معنایی ندارد وقتی حتی شبیه 1 سوره هم نمیتوان آورد. شبهه 2 : در آیه 24 سوره بقره و 88 سوره اسراء این پیام را منتقل میکند که اگر نتوانید یک سوره مانند قرآن بیاورید پس این کلام از طرف خداست.ولی بنظر این استدلال منطقی نمی رسد. اولا : اینکه من یا شما یا هر انسانی که در عصر حاضر زندگی میکند نتواند مثل قرآن را بیاورد دلیل آن نمی شود که انسان هایی که هنوز متولد نشدند نتوانند مانند آن را بیاورند.به فرض اینکه خدا بداند،برای ما انسان ها که از آینده خبر نداریم امکان پذیر نیست و نمیتواند دلیل محکمی بر الهی بودن قرآن برای هر دوره از زمان باشد. ثانیا:  آیا اینکه من نتوانم مثل عمل یا کار یا اثر کسی را بیاورم دلیل آن میشود که از طرف خدا آمده باشم؟اینکه مثلا من بتوانم وزنه 2 تنی را بالای سر ببرم اما در حال حاضر کسی نتواند شبیه یا نزدیک این وزنه را مثلا 1.8 تنی را بزند دلیل آن میشود که بنده از طرف خدا آمده ام؟ ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.
با نام و یاد دوست           کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
شبهه 1 : با توجه به آیه ی 88 سوره اسراء گوینده قرآن میداند که کسی نمیتواند همانندش را بیاورد آنگاه چه دلیلی دارد در آیه 13 سوره هود بگوید 10 سوره بیاورید؟وقتی گوینده میداند کسی نمیتواند مانند کلامش بیاورد دلیلی ندارد به عدد 10 اشاره کند چون اشاره به عدد 10 یعنی گوینده احتمال میدهد کسی بتواند کمتر از 10 سوره بیاورد و زمانی که مشخص شد کسی نمیتواند 10 سوره بیاورد به یک سوره تقلیل میدهد.برای کسی که نمیداند اثرش در چه سطحی قرار دارد اشکالی ندارد ولی برای خدایی که میداند که کسی حتی نمی تواند یک سوره هم بیاورد چه دلیلی دارد؟حتی اینکه بخواهد عجز و ناتوانی انسان را هم نشان دهد اشاره به عدد 10 معنایی ندارد وقتی حتی شبیه 1 سوره هم نمیتوان آورد. شبهه 2 : در آیه 24 سوره بقره و 88 سوره اسراء این پیام را منتقل میکند که اگر نتوانید یک سوره مانند قرآن بیاورید پس این کلام از طرف خداست.ولی بنظر این استدلال منطقی نمی رسد. اولا : اینکه من یا شما یا هر انسانی که در عصر حاضر زندگی میکند نتواند مثل قرآن را بیاورد دلیل آن نمی شود که انسان هایی که هنوز متولد نشدند نتوانند مانند آن را بیاورند.به فرض اینکه خدا بداند،برای ما انسان ها که از آینده خبر نداریم امکان پذیر نیست و نمیتواند دلیل محکمی بر الهی بودن قرآن برای هر دوره از زمان باشد. ثانیا:  آیا اینکه من نتوانم مثل عمل یا کار یا اثر کسی را بیاورم دلیل آن میشود که از طرف خدا آمده باشم؟اینکه مثلا من بتوانم وزنه 2 تنی را بالای سر ببرم اما در حال حاضر کسی نتواند شبیه یا نزدیک این وزنه را مثلا 1.8 تنی را بزند دلیل آن میشود که بنده از طرف خدا آمده ام؟  
پاسخ به سوال اول: در مورد سوال اول شما باید عرض کنم اگرچه مخالفین اسلام و قرآن از آوردن حتی یک سوره از قرآن عاجز هستند اما اگر ان عجز ایشان مرحله به مرحله و پله پله به ایشان نمایش داده شود بیشتر و بهتر آن را درک می کنند. اگر کسی مراحل مبارز طلبی را از دشوار به آسان طی کند باعث میشود قدرتش بیشتر نمایان شود و مخاطب به این قدرت بیشتر پی ببرد. به عبارت دیگر قرآن کریم در اینکه کسی حتی یک آیه از قرآن را نمیتوانست بیاورد تردیدی نداشته و ندارد، اما برای اینکه به لحاظ روانی، مخاطب عجز خود را بهرتر درک کند این مبارز طلبی را مرحله به مرحله آورده و در هر مرحله ای به مخاطب تخفیف داده است. این نوع رفتار، یعنی مرحله به مرحله کردن ادعاها در بین مردم هم به وفور دیده میشود. پاسخ به سوال دوم: برای پاسخ به سوال دوم باید به چند نکته توجه بفرمایید: اول اینکه سنخ معجزات باید دقت بفرمایید، سنخ معجزات باید از کارهای خارق العاده اشد وگرنه اصلا نمیتواند معجزه باید تا بعد ببینیم آیا کسی می تواند مانند آن را بیاورد یا خیر. مثلا بلند کردن وزنه یک کار قدرتی است که طبیعی است، و هر زمانی ممکن است یک انسان قدرتمندتر با تمرین بیشتر و ژنتیک بهتر بیاید و آن را انجام دهد. این کار اصلا خارق العاده و غیر طبیعی نیست. دوم اینکه باید توجه بفرمایید که اثبات نبوت بعد از اثبات حکمت خدا و ضرورت نبوت است. یعنی ما وقتی حکمت خدا و ضرورت نبوت را اثبات کردیم، و همچنین به این امر توجه کردیم که راهی برای تشخیص پیامبر جز معجزه نیست، بنابراین اگر کسی ادعایی کرد، که ما دیدیم تا آنجایی که ما می فهمیم کار خارق العاده ای است که از روی تمرین حاصل نمیشود، و کسی هم نتوانست مانند آن را بیاورد، و رفتارش هم نشان میدهد آدم دنیاپرستی نیست، تعالیمش هم مخالف عقل نیست، از اینجا به بعد را به حکمت خدا تکیه می کنیم. یعنی بخشی از اثبات نبوت بر عهده ماست و بخشی بر عهده خدا، اگر آنچه که از تحقیق مربوط به ماست را انجام دادیم بقیه اش را با تکیه به حکمت خدا می پذیریم، چون اگر خدا چنین قدرتی را که دیگران از انجام آن عاجز هستند به دست یک مدعی دروغگو جاری سازد دیگر نبوت از طریق معجزه قابل اثبات نخواهد بود و این با ضرورت نبوت تعارض دارد. سوم: نکته سوم اینکه حرف شما در خصوص ضرورت سنخیت دلیل با مدعا حرف خیلی دقیق و درستی است ، و این نشان از تیزهوشی شما دارد. در این خصوص باید توجه بفرمایید که سنخیت معجزه با سنخیت وحی یکی است. بنابراین دلالت معجزه بر نبوت بی ارتباط نیست. ببینید پیامبر ادعا می کند که من با غیب در ارتباط هستم، و برای اثبات این ادعایش شمه ای از عالم غیب را بر مردم آشکار می کند.
به عبارت دیگر قرآن کریم در اینکه کسی حتی یک آیه از قرآن را نمیتوانست بیاورد تردیدی نداشته و ندارد، اما برای اینکه به لحاظ روانی، مخاطب عجز خود را بهرتر درک کند این مبارز طلبی را مرحله به مرحله آورده و در هر مرحله ای به مخاطب تخفیف داده است.
با این حال باز هم بنظر می رسد اشاره به کل قرآن یا ده سوره با دانستن اینکه آوردن یک سوره هم امکان پذیر نیست،درخواست نابجایی باشد. اشاره به یک سوره هم کار را تمام میکرد چون آوردن یک سوره به مراتب آسان تر از ده سوره است و عجز انسان را بخوبی نشان میدهد.مسلما کسی که نتواند یک سوره هم بیاورد از بیشتر از آن هم عاجز خواهد بود و این موضوع هم برای شخص و هم دیگران واضح و قابل درک است و به خوبی قدرت گوینده را در این زمینه نشان میدهد.زمانی که بنده میبینم از بلند کردن وزنه 100 کیلویی عاجزم به خوبی درک میکنم که بیشتر از آن هم نخواهم توانست.بنابراین از خداوند علیم انتظار میرود بیشترین تخفیف را به بندگان بدهد و از خداوند حکیم هم انتظار میرود که چنین درخواستی را مطرح نکند.
اول اینکه سنخ معجزات باید دقت بفرمایید، سنخ معجزات باید از کارهای خارق العاده اشد وگرنه اصلا نمیتواند معجزه باید تا بعد ببینیم آیا کسی می تواند مانند آن را بیاورد یا خیر. مثلا بلند کردن وزنه یک کار قدرتی است که طبیعی است، و هر زمانی ممکن است یک انسان قدرتمندتر با تمرین بیشتر و ژنتیک بهتر بیاید و آن را انجام دهد. این کار اصلا خارق العاده و غیر طبیعی نیست.
خب حالا بنظر شما آیات قرآن از سنخ دیگریست؟ اولا : قرآن هم از مجموعه کلماتی که ساخته بشر است تشکیل شده و از این طریق مفاهیمی را انتقال میدهد و از این جهت هیچ غیر عادی نیست.شما نهایت میتوانید ادعا کنید که در حال حاضر قرآن از نظر فصاحت و بلاغت و...در سطح بالایی قرار دارد.یعنی رکورد دار است.به هر حال همیشه بین گروهی یا جمعی یک نفر از همه با هوش ترین است.قویترین است.فصیح ترین است.نترس ترین است.یا میتواند همه را با هم داشته باشد...اینکه کسی اثرش مقام نخست را داشته باشد،دلیل آن میشود که از طرف خدا آمده است؟ ثانیا : اگر حتی اثر مدعی فوق بشری هم باشد،دلیلی بر معجزه بودن آن نیست یعنی آنکه اثر مدعی میتواند با کمک غیر خدا هم صورت گرفته باشد.در عصر حاضر ابر کامپیوتر هایی هستند که قادر هستند با مقدار 10 به توان 24 (بیشتر از تریلیارد) محاسبه در ثانیه کار کنند.حالا اینکه یک انسان نتواند چنین محاسباتی را در یک ثانیه انجام دهد ،این عجز انسان دلیل میشود که مدعی معجزه کرده و ما باید قبول کنیم که او با خدا در ارتباط است نه کامپیوتر؟بنظر میرسه عجز انسان در انجام کاری، هیچ دلیلی بر نشانه بودن آن از طرف خدا نیست. ثالثا : به فرض اینکه دو ایراد قبلی هم پاسخ دهیم، به این قسمت از سوال پاسخ مناسبی ندیدم.دوباره نقل میکنم :
اینکه من یا شما یا هر انسانی که در عصر حاضر زندگی میکند نتواند مثل قرآن را بیاورد دلیل آن نمی شود که انسان هایی که هنوز متولد نشدند نتوانند مانند آن را بیاورند.به فرض اینکه خدا بداند،برای ما انسان ها که از آینده خبر نداریم امکان پذیر نیست و نمیتواند دلیل محکمی بر الهی بودن قرآن برای هر دوره از زمان باشد.
چگونه این سخن قرآن برای مخاطبینش در هر دوره میتواند دلیلی بر الهی بودن قرآن کند در حالی که ممکن است انسان هایی که به دنیا نیامده اند بتوانند همانند قرآن بیاورند؟
دوم اینکه باید توجه بفرمایید که اثبات نبوت بعد از اثبات حکمت خدا و ضرورت نبوت است. یعنی ما وقتی حکمت خدا و ضرورت نبوت را اثبات کردیم، و همچنین به این امر توجه کردیم که راهی برای تشخیص پیامبر جز معجزه نیست، بنابراین اگر کسی ادعایی کرد، که ما دیدیم تا آنجایی که ما می فهمیم کار خارق العاده ای است که از روی تمرین حاصل نمیشود، و کسی هم نتوانست مانند آن را بیاورد، و رفتارش هم نشان میدهد آدم دنیاپرستی نیست، تعالیمش هم مخالف عقل نیست، از اینجا به بعد را به حکمت خدا تکیه می کنیم.
میشود در مواردی که فرمودید باز اظهار نظر کرد، اما فعلا بحث ما روی استدلالی است که قرآن مطرح میکند. آیا صحیح،منطقی و بجا هست یا خیر.
سنخیت معجزه با سنخیت وحی یکی است. بنابراین دلالت معجزه بر نبوت بی ارتباط نیست. ببینید پیامبر ادعا می کند که من با غیب در ارتباط هستم، و برای اثبات این ادعایش شمه ای از عالم غیب را بر مردم آشکار می کند.
اولا : ما نه میتوانیم صحت اخباری که قرآن از آینده میدهد مثل بهشت و جهنم و قیامت و رستاخیز و...را بسنجیم و نه میتوانیم اخباری که قرآن از گذشتگان را میدهد با جزئیات بررسی کنیم. ثانیا : در آیه 14 سوره هود آمده : فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نکردند [که هرگز اجابت نمی کنند] بدانید که آنچه نازل شده به دانش خداست وهیچ معبودی جز او نیست، پس آیا تسلیم [حق] می شوید؟ اینجا نمی گوید چون غیب نمی دانید پس آنچه نازل شده از طرف خداست،بلکه این آیه در ادامه آیه قبل که صحبت از آوردن ده سوره بود،بیان شده و همه ی سوره های قرآن هم اخبار غیب نیست. یعنی به صرف اینکه شما نتوانستید ده سوره از خودبافته مثل قرآن بیاوردید نتیجه این است که آنچه که نازل شده از علم خداست.با توجه به اشکالات مطرح شده،این استدلال منطقی است؟ 
سلام ایرادی که دوستان مطرح میکنند، قبلا توسط مفسرین مطرح شده است. یک پاسخ که معمولا داده میشود این است : تحدی اولیه این است : مثل قرآن بیاورید. وقتی عاجز شدند میفرماید مثل ده سوره بیاورید وقتی عاجز شدند میفرماید یک سوره بیاورید این کاملا حکیمانه است. اما ایراداتی دارد : اولین ایراد که خود مفسران هم اشاره کرده اند این است که چنین ترتیبی رعایت نشده است. یعنی اینطور نیست که اول، تمام قران و بعد ۱۰ سوره و بعد یک سوره باشد. دومین ایراد این است، اصولا آن زمان هنوز قرآن به صورت کامل نازل نشده بود پس چه طور به کل قرآن تحدی شده است؟ و بعد میگویند چون عاجز شدند گفته شده ده سوره بیاورند! ....   اما در اینجا پاسخ های دیگری هم وجود دارد
نکته این است که چه چیزی معجزه است؟ و آیا در آیات تحدی، یک حقیقت مشترک وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت این آیات مثل هم نیستند. در یک آیه،  تحدی به آوردن یک سوره از یک شخص امی مطرح شده است و در کنارش باید گواهانی آورده شود که این شخص امی بوده و خودش سوره آورده است و کپی برداری انجام نشده است. در آیه دیگر، تحدی به آوردن ده سوره از یک شخص مطرح شده است و گفته شده است که آن شخص لازم نیست امی باشد.  در آیه دیگر، تحدی به تمام قرآن شده است و گفته شده است نه تنها لازم نیست آن شخص امی باشد، بلکه گفته شده است که آن شخص میتواند از دیگران کمک بگیرد.   نکته دیگر در اعجاز این است که قرآن، یک نوشته نیست بلکه یک گفتار است. یعنی شخص باید سوره ای مانند قرآن بیاورد. یعنی همانطور که پیامبر سوره ای تلاوت کرد و در اوج فصاحت و بلاغت بود. آن شخص نیز چنین کند. پس اینکه بیاید یک متنی بنویسد و مدام اصلاح و تکمیل کند و بعد بگوید مثل قرآن آورده صحیح نیست. مثلیت به مانند این است که بگوییم یک مجری تلویزیون که حتی سالها تحصیل کرده و تجربه گویندگی داشته است بیاید و در شرایط محیطی ده سوره به مانند قرآن را بیاورد و اجرا کند بدون اینکه اشتباه کند و در اوج فصاحت و بلاغت باشد.. و اگر امی است به اندازه یک سوره بیاورد.... البته بحث مفصلی دارد که قبلا تا اندازه ای توضیح داده شده است در باب مثلیت ...  
پس چند ملاک اولیه وجود دارد : ۱ گوینده امی باشد ۲ گوینده یک نفر باشد ۳ گوینده از دیگران کمک نگیرد ۴ گویندگی باشد و نه نویسندگی   در تحدی به یک سوره : ملاک ۱ و ۲ و ۴ لازم است. ملاک ۳ لازم نیست.   در تحدی به ده سوره : ملاک ۲ و ۳ و ۴  لازم است  و ملاک ۱ لازم نیست.   در تحدی به تمام قرآن : ملاک ۲ و ۴ لازم است. ملاک ۱ و ۳ لازم نیست.    
تا اینجا دو پاسخ عمده داده شد. پاسخ اول که عموما مطرح شده و در تفاسیر اشاره شده است. پاسخ دوم که مفصل با ملاک های آن توضیح داده شد. اما پاسخ سومی هم وجود دارد. در این پاسخ گفته میشود : اصولا آیات تحدی برای نفی کپی برداری است. یعنی عربها قبول داشتند که پیامبر نمیتواند چنین سوره هایی بیاورد لذا گفتند اینها را از جایی کپی کرده و سرقت ادبی انجام داده است. لذا آیات تحدی می گوید شما که میگویید اینها سرقت ادبی است، بروید اصلش را پیدا کنید. چه تمامش چه ده تا و چه یکی....
فرض کنیم کسی نتواند به مانند قرآن بیاورد، آیا این دلیل میشود که قرآن از سوی خدا باشد؟! شاید کسی ده سال دیگر به دنیا بیاید و مثل قرآن را بیاورد، پس چه طور بفهمیم که قرآن بی مانند است؟!   این شبهات به این دلیل است که برهان اعجاز به درستی تعریف و بیان نشده است. این مسئله بارها بیان شده و توسط ایت الله جوادی آملی هم بیان شده است. فقط مسئله اینجاست که دوستان طلبه نتوانستند به درستی تبیین کنند و آموزش و پرورش هم به درستی تبیین نکرده است. لذا آنچه در اذهان مردم است با آنچه در برهان اعجاز است ، متفاوت خواهد شد...
با سلام
مثل قرآن بیاورید. وقتی عاجز شدند میفرماید مثل ده سوره بیاورید وقتی عاجز شدند میفرماید یک سوره بیاورید این کاملا حکیمانه است.
به جناب مسلم هم اشاره کردم برای کسی که نمیداند اثرش در چه سطحی قرار دارد این نوع مبارزه طلبی اشکالی ندارد اما برای خداوند علیمی که میداند کسی نمیتواند یک سوره مانند قرآن بیاورد و خداوند حکیمی که انتظار نمی رود اشاره ایاتش عبث باشد،اشکال دارد.اگر هدف از این نوع مبارزه طلبی نشان دادن ضعف انسان است ،اشاره کردم،مسلما کسی که نتواند یک سوره هم بیاورد از بیشتر از آن هم عاجز خواهد بود و این موضوع هم برای شخص و هم دیگران واضح و قابل درک است و به خوبی قدرت گوینده را در این زمینه نشان میدهد.زمانی که بنده میبینم از بلند کردن وزنه 100 کیلویی عاجزم به خوبی درک میکنم که بیشتر از آن هم نخواهم توانست و نیازی نیست اول وزنه 1 تنی را امتحان کنم تا به ضغف خود پی ببرم.پس حکیمانه تر این است این مبارزه طلبی با حداکثر تخفیف ممکنه باشد.
یعنی اینطور نیست که اول، تمام قران و بعد ۱۰ سوره و بعد یک سوره باشد. دومین ایراد این است، اصولا آن زمان هنوز قرآن به صورت کامل نازل نشده بود پس چه طور به کل قرآن تحدی شده است؟ و بعد میگویند چون عاجز شدند گفته شده ده سوره بیاورند! ....
این مواردی که فرمودید قبلا پاسخ داده شده و بحثی نیست...
نکته این است که چه چیزی معجزه است؟
معجزه را چنین بیان کردن : چون خرق عادتی از نبی صادر شود که خلق از آوردن مثل آن عاجز آید آن را معجزه گویند. بنده در پست قبلی مثال زدم و نشان دادم که عدم توانایی انسان از آوردن کاری،تنها عجز انسان را نشان میدهد،در عین حال خود اثر میتواند از جانب خدا نباشد. در اصل عجز انسان در انجام کاری، هیچ دلیلی بر نشانه بودن آن از جانب خدا نیست در واقع عجز انسان از آوردن کاری با دلیل ارتباط با خدا خلط شده است.
در یک آیه،  تحدی به آوردن یک سوره از یک شخص امی مطرح شده است و در کنارش باید گواهانی آورده شود که این شخص امی بوده و خودش سوره آورده است و کپی برداری انجام نشده است.
فکر نمیکنم قرآن چنین شرطی را گذاشته باشد.در آیه 38 یونس آمده : أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بلکه کافران می‌گویند قرآن را (محمد) خود بافته است. بگو: اگر راست می‌گویید شما خود و هم از هر کس نیز می‌توانید کمک بطلبید و یک سوره مانند آن بیاورید. در این آیه گفته شده هرکسی پایین تر از خدا را میتوانید برای آوردن یک سوره کمک بگیرید و حتما هم نباید گوینده تنها و امی باشد.
در آیه دیگر، تحدی به آوردن ده سوره از یک شخص مطرح شده است و گفته شده است که آن شخص لازم نیست امی باشد. 
خب همین مرز بندی که برای آیات تحدی لحاظ می کنید خود قرآن را از معجزه بودن می اندازد چون احتمال میرود شخصی که امی نیست بتواند یک سوره بیاورد.مسلما یک بچه چند ماهه هرگز نمی تواند وزنه 10 کیلویی را بلند کند اما همین وزنه را یک شخص 30 ساله میتواند به راحتی بلند کند پس اصل،خود وزنه یعنی (قرآن) که قرار است معجزه باشد،نخواهد بود.
در آیه دیگر، تحدی به تمام قرآن شده است و گفته شده است نه تنها لازم نیست آن شخص امی باشد، بلکه گفته شده است که آن شخص میتواند از دیگران کمک بگیرد.
طبق آیه 38 یونس لازم نیست شخص حتما امی باشد و از کمک گرفتن هم منع نشده است اما خواسته شده یک سوره بیاورید.
نکته دیگر در اعجاز این است که قرآن، یک نوشته نیست بلکه یک گفتار است. یعنی شخص باید سوره ای مانند قرآن بیاورد. یعنی همانطور که پیامبر سوره ای تلاوت کرد و در اوج فصاحت و بلاغت بود. آن شخص نیز چنین کند. پس اینکه بیاید یک متنی بنویسد و مدام اصلاح و تکمیل کند و بعد بگوید مثل قرآن آورده صحیح نیست.
نکته ای که نباید فراموش کرد این است که آیات قرآن طی 23 سال نازل شده.اگر 6236 آیه را تقسیم بر 23 سال کنیم میشود حدودا سالی 271 آیه.واگر این مقدار را بر 365 روز سال تقسیم کنیم میشود کمتر از روزی یک آیه.یعنی اینطور نبوده است که پیامبر مثل یک ضبط صوت دائم در حال تلاوت آیات و جدل با منکران قرآن باشد.خیلی وقت ها اصلا آیاتی تلاوت نمیشد شاید در حد یک ماه.پس پیامبر هم میتوانست فرصت کافی برای آوردن آیات بی نقص داشته باشد خصوصا اینکه عرب های شبه جزیره عربستان تنها متکی به حافظه خود بودند.
اما پاسخ سومی هم وجود دارد. در این پاسخ گفته میشود : اصولا آیات تحدی برای نفی کپی برداری است. یعنی عربها قبول داشتند که پیامبر نمیتواند چنین سوره هایی بیاورد لذا گفتند اینها را از جایی کپی کرده و سرقت ادبی انجام داده است. لذا آیات تحدی می گوید شما که میگویید اینها سرقت ادبی است، بروید اصلش را پیدا کنید. چه تمامش چه ده تا و چه یکی....
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ يا مى‌گويند: «اين [قرآن‌] را به دروغ ساخته است.» بگو: «اگر راست مى‌گوييد، ده سوره برساخته‌ شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هر كه را مى‌توانيد فرا خوانيد.» بنظر نمی رسد چنین باشد .چون می گوید اگر راست می گویید شما هم ده سوره از خودبافته مثل قرآن بیاورید...نمی گوید بروید نسخه اصلی را بیاورید می گوید از خودتان بسازید.
این شبهات به این دلیل است که برهان اعجاز به درستی تعریف و بیان نشده است. این مسئله بارها بیان شده و توسط ایت الله جوادی آملی هم بیان شده است.
اگر لینکی از  نظرات ایشان در این باره دارید که برداشت صحیح تری از تحدی قرآن دارد،ممنون میشم قرار بدید.
زمانی که بنده میبینم از بلند کردن وزنه 100 کیلویی عاجزم به خوبی درک میکنم که بیشتر از آن هم نخواهم توانست و نیازی نیست اول وزنه 1 تنی را امتحان کنم تا به ضغف خود پی ببرم.پس حکیمانه تر این است این مبارزه طلبی با حداکثر تخفیف ممکنه باشد.
  ببینید بزرگوار  فرض کنید من شما را به یک مبارزه دعوت کنم. من میگویم یک وزنه هست که شما نمیتوانید آن را بلند کنید. خوب شما طبیعتا باید بتوانید آن را امتحان کنید. یعنی می روید سراغ این وزنه و سعی می کنید آن را بلند کنید. اگر توانستید که نوش جانتان و اگر نتوانستید که من در مبارزه پیروز شدم. اما مسئله اینجاست : وقتی هنوز چنین وزنه ای وجود ندارد شما چگونه میخواهید در این مبارزه شرکت کنید؟!! قرآن نیز همین است. مگر قرآن از روز اول یکجا نازل شد؟! خیر پس طبیعی است که فعلا بگویند  اگر یک سوره بیاورید... اگر ده سوره بیاورید.... اینجا دو نظر پدید می آید. این دو تحدی حجت موقت بود. لذا بعد از تکمیل قرآن، تحدی اصلی همان تحدی به تمام قرآن خواهد بود.   نکته : آنچه بنده میگویم برای پرداختن به زوایای موضوع است و آنچه گفتم تنها بخشی از احتمالات و زوایای مطلب بود. لذا کسی به دنبال این نیست که نظر خاصی را مطرح کند و شما هم بپذیرید. اینها گفته میشود تا کمکی به خواننده نوعی بشود.   
خب همین مرز بندی که برای آیات تحدی لحاظ می کنید خود قرآن را از معجزه بودن می اندازد چون احتمال میرود شخصی که امی نیست بتواند یک سوره بیاورد
  خوب من چنین مشکلی نمی بینم. اما به نظرم همین که این نظر را مطرح کنم کافی است. شاید فرد یا افرادی مانند من پیدا شوند که به مانند بنده مشکلی در این مطلب نبینند. اما جالب است بدانید که برخی معتقدند اعجاز قرآن در خود گوینده بوده است و نه خود قرآن. یعنی متن قرآن به تواتر به دست ما رسیده است و وحی الهی است. اما اعجاز قرآن به خواننده و قاری آن بستگی دارد. لذا روایتهای تاریخی داریم که وقتی پیامبر قرآن میخواند، اعراب از شدت ترس فرار می کردند یا از شدت تاثیر آیات، پنبه در گوش خود می کردند. و اصلا می گفتند او ساحر است و سحر بیان دارد. حتی گفتند به گونه ای در نماز قرائت میکرد که در طاقت مردم باشد و الا.... و سایر روایات... لذا شما می بینید که کسی با خواندن قرآن چنین تاثیراتی را نمیبیند بلکه این قرائت پیامبر بود که چنین اعجازی را نشان میداد... پس مسئله به این سادگی ها نیست....  
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ
  بله درست است. در آیه ای که گفته شده  : من مثله برخی گفته اند امی باشد اما در آیه فوق چنین شرطی نیست. اما درباره این فراز : وادعوا من استطعتم دو معنا داریم : از هر کس خواستید کمک بگیرید ( یعنی هم افزایی نیروها ) از هر کس خواستید دعوت کنید تا مثل قرآن بیاورید. ( یعنی چه امی باشد و چه امی نباشد  فرقی نمیکند )   در این نظریه ای که مطرح شد. معنای اول فقط در تحدی به تمام قرآن آمده است. اما در تحدی به یک سوره یا ده سوره چنین چیزی نیست. لذا در تحدی به یک سوره یا ده سوره، هر کسی میتواند دعوت به تحدی شود و شرط نیست که مثلا امی باشد... بعلاوه اجتماع نیرو نیست یعنی فقط یک فرد خودش باید گویندگی کند.... اما در تحدی به قرآن میتواند کمک هم بگیرد... به هر حال همانطور که گفتم اینها نظراتی است برای خوانندگان که ذهنشان ابعاد بیشتری از این موضوع را ببیند شاید راهگشا باشد یا حق
با سلام
وقتی هنوز چنین وزنه ای وجود ندارد شما چگونه میخواهید در این مبارزه شرکت کنید؟!! قرآن نیز همین است. مگر قرآن از روز اول یکجا نازل شد؟! خیر پس طبیعی است که فعلا بگویند  اگر یک سوره بیاورید... اگر ده سوره بیاورید.... اینجا دو نظر پدید می آید. این دو تحدی حجت موقت بود. لذا بعد از تکمیل قرآن، تحدی اصلی همان تحدی به تمام قرآن خواهد بود.
در اینجا دو نکته بنظر میرسد : 1-می دانیم زمانی که تحدی به یک سوره مطرح شد حداقل کمتر از نصف قرآن نازل شده بود.آیه 23 سوره بقره بعد از هجرت نازل شد با این حال به آوردن یک سوره بسنده شده است.یعنی اینطور نبوده که چون به اندازه کافی سوره های قرآن شکل نگرفته اول بگوید یک سوره بعد 10 و بعد کل قرآن.آیه 13 هود که اشاره به ده سوره دارد هم قبل از هجرت نازل شده است.همچنین آیه ای که گویا اشاره به کل قرآن دارد و می گوید حتی جن و انس هم با هم همکاری کنند نمی توانند مثلش را بیاورند(اسراء آیه 88) این سوره هم بیشتر آیاتش و این آیه قبل از هجرت نازل شده.بنابراین قطعا قرآن کامل نبوده. 2-تحدی به کل قرآن میتواند مقصود کل آن نباشد بلکه همان حداقل مقدار ممکن که یک سوره است،باشد.آیه 1 سوره جن و 29 احقاف رو ببینید : وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ قُلْ أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا در اینجا حداقل میدانیم مقصود از قرآن شنیدن کل قرآن نبوده.
شاید فرد یا افرادی مانند من پیدا شوند که به مانند بنده مشکلی در این مطلب نبینند.
صحیح.خواستم بگویم به این دلیل برای بنده قابل قبول نیست.ببینید،نمیدانم تعریف شما از معجزه چیست.اگر قرار باشد از روی عجز انسان به آوردن مثل قرآن به الهی بودنش پی ببریم دیگر این مرز بندی ها بر اساس توانایی انسان ها معنا ندارد.اگر بیشترین تخفیف این مبارزه طلبی به یک سوره شده باشد این وزنه باید به اندازه ی کافی سنگین باشد تا هیچ انسانی نتواند آن را بلند کند نه اینکه یه عده بتوانند و یک عده نتوانند این دیگر با آن تعریفی که از معجزه می کنند همخوانی ندارد.در این مبارزه طلبی ها هم گفته شده از هرکسی به جز خدا یا کتاب خدا میتوانید کمک بگیرید.این یعنی شما هرکسی که هستید در حد و اندازه های من نیستید.
لذا شما می بینید که کسی با خواندن قرآن چنین تاثیراتی را نمیبیند بلکه این قرائت پیامبر بود که چنین اعجازی را نشان میداد... پس مسئله به این سادگی ها نیست....
بنظرم منطقی نیست.یعنی الان قرآن بدون قرائت پیامبر معجزه نیست؟ اگر بحث صوت و آهنگین بودن قرآن باشد همین حالا هم هستند کسانی که یک متنی که از قرآن نیست را طوری قرائت می کنند که هرکسی معنای آن را نداند فکر میکند قرآن است.
اما درباره این فراز : وادعوا من استطعتم دو معنا داریم : از هر کس خواستید کمک بگیرید ( یعنی هم افزایی نیروها ) از هر کس خواستید دعوت کنید تا مثل قرآن بیاورید. ( یعنی چه امی باشد و چه امی نباشد  فرقی نمیکند ) لذا در تحدی به یک سوره یا ده سوره، هر کسی میتواند دعوت به تحدی شود و شرط نیست که مثلا امی باشد... بعلاوه اجتماع نیرو نیست یعنی فقط یک فرد خودش باید گویندگی کند....
حالا بماند که اشاره به قرآن میتواند کل آن نباشد با این حال باز هم همان موردی پیش میاید که بالاتر گفتم که بنظرم میاید و شما مشکلی در آن نمی بینید. ببینید،نکته ای که باید در اینجا بهش دقت بشه اینه که قرآن میگوید سوره ای مثل خودش باشد(قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ) .حالا چه یک سوره یا ده سوره یا کل قرآن.کل قرآن مگر چیست؟آن هم مجموعه ای که شامل 114 سوره است. اگر قرار باشد با هم افزایی کسی بتواند یک سوره مثل قرآن بیاورد گویا مثل تمام قرآن اورده.چون وقتی با هم افزایی توانستیم مثلا یک وزنه یک کیلویی (یک سوره) را بلند کنیم به طریق مشابه 114 بار دیگر هم خواهیم توانست چنین وزنه ای یا مشابه آن را بزنیم.بخاطر همین می گویم این مرز بندی ها با توجه به توانایی انسان قرآن را از معجزه بودن خارج میکند.
نکته : آنچه بنده میگویم برای پرداختن به زوایای موضوع است و آنچه گفتم تنها بخشی از احتمالات و زوایای مطلب بود. لذا کسی به دنبال این نیست که نظر خاصی را مطرح کند و شما هم بپذیرید. اینها گفته میشود تا کمکی به خواننده نوعی بشود. 
هدف بنده این است که با نظرات دیگر دوستان آشنا شوم تا درک صحیحی از این مبارزه طلبی قرآن داشته باشم و قصد تقابل با کسی را ندارم.از اینکه نظرات و احتمالات مختلف را بیان می کنید،ممنونم.
دیگر این مرز بندی ها بر اساس توانایی انسان ها معنا ندارد.اگر بیشترین تخفیف این مبارزه طلبی به یک سوره شده باشد این وزنه باید به اندازه ی کافی سنگین باشد تا هیچ انسانی نتواند آن را بلند کند 
  ببینید مسئله در این است که چه صفات و ویژگی هایی جمع بشود، میشود معجزه... مثال میزنم قرآن از حروف و کلمات تشکیل شده است. اما آیا کلمات قرآن به تنهایی اعجاز دارد؟ خیر یا در کتابهای مختلف به وجوه اعجاز پرداخته اند. آیا هر وجه اعجاز، باید به خودی خودش هم معجزه باشد؟ خیر اینطور نیست که اعجاز قرآن از جمع چند اعجاز به وجود آید. بلکه از ترکیب یک سری مواردی که اعجاز نیست یک معجزه پدید می آید. حتی در تعریف معجزه میگویند باید ادعای رسالت و اعجاز باشد.‌ در حالی که خود ادعا داشتن معجزه نیست. اما شرط برهان اعجاز در مقدمه حکمت است که بحث دیگری است. لذا اگر بگوییم یک سوره وقتی معجزه است که چند چیز با هم ترکیب شوند، چیز عجیبی نیست. لذا اعجاز در یک سوره میتواند با اعجاز کل قرآن متفاوت باشد. به همین جهت قبلا ملاک هایی را بیان کردم. که تفاوت اعجاز را در یک سوره و ده سوره و کل قرآن نشان می داد. به همین جهت برخی مفسران در توجیه تحدی به ده سوره این طور گفته اند : چون یک سوره از ترکیب وجوه زیادی ایجاد شده است. لذا قرآن می گوید شما ده سوره بیاورید که هر سوره اش یکی از این وجوه را به نمایش بگذارد. حالا بحث طولانی میشود بگذریم
بنظرم منطقی نیست.یعنی الان قرآن بدون قرائت پیامبر معجزه نیست؟ اگر بحث صوت و آهنگین بودن قرآن باشد 
  برادر مقصود صوت و آهنگ نبود... مقصود این بود که قرائت نبی فقط صوت نیست ... از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن... یا مثلا تفاوت خواندن کتاب با دیدن فیلم دو بعدی یا سه بعدی آن فیلم.... در صدر اسلام قاری خوش صدا کم نبود اما چنین تاثیراتی در کار نبود...  
می دانیم زمانی که تحدی به یک سوره مطرح شد حداقل کمتر از نصف قرآن نازل شده بود
  درست است که مفسران با توجه به ترتیب نزول سعی دارند حکمتش را بیابند و احتمالات و توجیهات تفسیری مطرح میکنند. اما یادمان باشد خود این ترتیب نزول محل مناقشه است. زیرا اگر بحث برهانی است نیازی نیست ملاکمان اخبار آحاد باشد. لذا باید با آگاهی وارد چنین مسائلی شد و متوجه باشیم گزاره های ما دارای چه ارزش معرفتی هستند و چه جایگاه و اعتباری دارند.  
تحدی به کل قرآن میتواند مقصود کل آن نباشد بلکه همان حداقل مقدار ممکن که یک سوره است،باشد
  این خودش بحث مفصلی می طلبد. اول اینکه قرآن میتواند معنا و مقصود متفاوتی داشته باشد و دلیل نمیشود در همه قرآن معنای واحدی بدهد.   دوم همانطور که قبلا عرض شد عده ای اعجاز را به شگفتی در خواندن نسبت می دادند. لذا میتوان چنین معنایی را به عنوان احتمال مطرح کرد : اگر میتوانید به مانند این خواندن بیاورید... قرآن مصدر است  لذا مسئله اصلی در کلمات نیست بلکه در شگفتانه ی خواندن است... اما حرف بنده روی معنای مشهور بود که دلایل خودشان را دارند و فعلا قوی تر هستند ... لذا این آیه را به معنای کل قرآن دانستم. این بحث درباره سوره نیز وجود دارد. مثلا افرادی مثل آیت الله مصباح درباره معنای سوره گفته اند : چند آیه از یک سوره میتواند سوره باشد... لذا ما این معانی را نپذیرفتیم و به معنای مشهور و تاریخی تکیه کردیم. یعنی الان سوره های قرآن مشخص هستند و به همینها سوره گفتیم... و الا جای بحث بسیار است...  
مثلا یکی از احتمالات دیگر در باب تحدی به یک و ده سوره ، عطف به ما سبق است. یعنی وقتی تحدی به یک سوره شد، مقصود همان سوره هایی بود که تا آن زمان نازل شده بود. و وقتی تحدی به ده سوره شد، مقصود همان سوره هایی بود که تا آن زمان نازل شده بود.   لذا اگر ترتیب نزول چنین باشد : زمان یک : یک سوره زمان دو : ده سوره سوره های قبل از زمان یک ، مقصود از تحدی به یک سوره بوده است و سوره های قبل از زمان دو و بعد از زمان یک ، مقصود از تحدی به ده سوره بوده است. ( شاید هم زمان قبل از زمان یک را شامل شود )   اگر ترتیب نزول چنین باشد : زمان یک : ده سوره زمان دو : یک سوره داستان عکس میشود طبق توضیحات بالا   البته چنین احتمالاتی بعید است خصوصا اینکه سوره یونس و هود پشت سر هم نازل شده اند. مگر عطف به آینده شود. یعنی ۵۱ سوره اول قرآن مربوط به یک تحدی است. و باقی سور قرآن که بعدش نازل شده مربوط به تحدی دوم خواهد بود. یعنی در سوره ۵۱ که یونس است میگوید این ۵۱ سوره مربوط به تحدی به یک سوره است. و بلافاصله سوره ۵۲ یعنی سوره هود نازل میشود و می گوید از این به بعد تحدی به ده سوره معجزه است.   البته در الفهرست این ترتیب جا به جا است. یعنی ابتدا هود نازل شده و بعد یونس یعنی ۵۱ سوره ابتدایی، مربوط به تحدی ده سوره است. و سوره های بعدی مربوط به تحدی به یک سوره است.          
از مسائل دیگر اعجاز مقطعی است. آیا امکان دارد اعجاز فقط مدت کوتاهی معتبر باشد؟ این هم جای بحث دارد. اما طبق برهان حکمت در برهان اعجاز ، امکانش بعید نیست و جای بحث دارد.
حالا بحث طولانی میشود بگذریم
و الا جای بحث بسیار است...
از مسائل دیگر اعجاز مقطعی است. آیا امکان دارد اعجاز فقط مدت کوتاهی معتبر باشد؟ این هم جای بحث دارد.
راستش این شروط و احتمالاتی که تا حالا برای تحدی بیان کردید که گویا بخشی از آنها نظر مفسران هم هست، در خود آیات دیده نمی شود.فکر نکنم حتی منکران زمان پیامبر هم اینچنین قوانین پیچیده و برداشت های مختلف را از این آیات درک میکردند. بنظر شما انقدر سردرگمی و چند پهلویی آیات طوری که حتی نمیدانیم شروط دقیق تحدی چیست به عنوان پیامی که منتسب به خداست، قابل قبول است؟
مقصود این بود که قرائت نبی فقط صوت نیست ... از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن... یا مثلا تفاوت خواندن کتاب با دیدن فیلم دو بعدی یا سه بعدی آن فیلم.... در صدر اسلام قاری خوش صدا کم نبود اما چنین تاثیراتی در کار نبود...
درسته که حضور نماینده منتسب به خدا با زمانی که غایب است فرق میکند اما آنچه که از جانب خدا به پیامبر رسیده چیزی جز کلمات به هم پیوسته نیست.دیگر پیامبر که نمی توانست حال درونی اش را به کسی انتقال دهد ... پذیرفتن چنین قاعده ای یعنی قرآن بدون پیامبر معجزه نیست.به هر حال در حال حاضر پیامبر در بین ما نیست و بحثی نیست ...بگذریم...
اجازه بدید فعلا شروطی که ممکن است برای تحدی مطرح باشد را کنار بگذاریم.از کسی که قرآن را قبول دارد میپرسم، فرض کنید حالا در عصر پیامبر اسلام هستید و مخاطب این دو آیه بودید :   أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ بلکه می گویند: او این قرآن را از نزد خود ساخته [و به خدا نسبت می دهد] بگو: اگر راست گویید، شما هم ده سوره مانند آن بیاورید و هر کس را غیر خدا می توانید، به یاری خود دعوت کنید. فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نکردندبدانید که آنچه نازل شده به دانش خداست وهیچ معبودی جز او نیست، پس آیا تسلیم می شوید؟   سوال : حالا اینکه شروط تحدی چیست بحثی نداریم.با توجه به آیه 14 هود شما فقط بخاطر اینکه نتوانستید مثل قرآن را بیاورید می پذیرید که این آیات را خدا فرستاده و پیامبر رسول خداست؟ اصلا به نظر شما همچین استدلالی درست،منطقی و بجاست؟ اگر مایل بودید ابتدا اشکالاتی که در پست 4 مطرح کردم را مطالعه بفرمایید بعد نظرتان را بیان کنید.
سوال : حالا اینکه شروط تحدی چیست بحثی نداریم.با توجه به آیه 14 هود شما فقط بخاطر اینکه نتوانستید مثل قرآن را بیاورید می پذیرید که این آیات را خدا فرستاده و پیامبر رسول خداست؟
  اینجا هم حرفهای متعددی خواندم. اما عموما اینطور می گویند که پیش از این بحث ، مقدماتی وجود دارد. اول اینکه شخص باید خدا را قبول کند. دوم اینکه قبول کند خداوند هدایت میکند. سوم قبول کند خداوند قدرت و علمش را صرف گمراهی بشر نمیکند. تقریبا با چنین مقدماتی می گویند : خداوند معجزه را به دست رسول میدهد نه به دست کاذب. مثالی بزنم : فرض کنید پادشاهی دارای فناوری خاصی است و میتواند انگشتری خاصی تولید کند که دیگران نمیتوانند تولید کنند. حالا این پادشاه یک نفر را به شهری می فرستد و می گوید این انگشتر را بگیر و به فلان شهر برو و بگو که فرستاده پادشاه هستی. فرد به آن شهر می رود و می گوید من فرستاده پادشاهم. مردم می گویند از کجا معلوم؟ او می گوید این انگشتری را پادشاه به من داده است و شما خودتان می دانید ساخت این انگشتر به علم و قدرتی نیاز دارد که جز پادشاه قادر به ساختش نیست. هدف پادشاه هدایت شماست پس نمی آید انگشتر را به دست دروغگو بدهد... داستان اعجاز نیز همین است... تمام علوم و قدرت ها به دست خداست. خداوند اینها را به عموم انسانها به اندازه ای داده است. لکن معجزه این است که خدا قدرت خاصی را به شخصی بدهد و به دیگران ندهد. یعنی یک قدرت بی همتا را به شخصی بدهد. خوب خداوند چنین قدرتی را به دروغگو نمیدهد زیرا قرار است به راستگو بدهد... اگر به هر دو بدهد، چگونه صادق از کاذب تشخیص داده شود؟! اگر به هیچ کدام ندهد، پس چگونه فرستاده تشخیص داده شود؟! به هر حال باید نشانه ای در کار باشد. و ما میدانیم نشانه خدا همین علم و قدرتش است.
پس چند حالت داریم : معجزه به صادق و کاذب داده شود : تشخیص ممکن نیست. به هیچ کدام داده نشود : پس هدایتی در کار نیست. بعلاوه اینکه ما داریم می بینیم که داده شده است و الان معجزه وجود دارد. به کاذب بدهد و به صادق ندهد : این هم با هدایتگری خدا سازگار نیست. به صادق بدهد  و به کاذب ندهد : این فرض صحیح است.  
خوب حالا میرویم سراغ این آیه : ما با فردی روبرو هستیم که ادعای رسالت دارد و می گوید این سوره ها معجزه هستند. یعنی بی همتا هستند و خداوند چنین معجزه ای را فقط به او داده است و به دیگران نداده است.   خوب مردم ابتدا باید ببینند آیا واقعا بی همتا است؟! خود مدعی می گوید : بروید تلاش کنید از هر کسی خواستید دعوت کنید به این می گویند تحدی تحدی یعنی شما بروید تحقیق کنید تا برایتان ثابت شود این قرآن، بی همتا است و معجزه است. خوب  آیا لازم است ما برویم تمام جهان را تک به تک بگردیم؟ خیر چون گفتیم خداوند قصدش هدایتگری است لذا قرار نیست کار خارج از طاقت یا غیر عقلایی بخواهد... اگر مدعی رسالت کاذب باشد، خداوند حتما فردی را خواهد فرستاد تا دروغ را آشکار کند. لذا اگر ما تحقیق کنیم، حتما بی همتا بودن یا نبودن آشکار میشود. یا کذب فرد به صورت دیگری آشکار می گردد. لذا باید توجه کنید ! در برهان اعجاز نه لازم است همه افراد را بررسی کنید و نه لازم است همه زمانها را بررسی کنید. چون خداوند حاضر و ناظر است و همینکه بفهمد شما دارید درباره بی همتا بودن اعجاز تحقیق می کنید ، کذب کاذب را آشکار میکند. مثلا فردی را می فرستد تا مثل قرآن بیاورد... یا مدعی کاذب را به گونه دیگری رسوا میکند...  
خداوند در آیات متعددی به استدلال فوق اشاره کرده است. آیت الله جوادی آملی نیز با عنوان شهادت فعلی مطرح کرده اند. پس وقتی تحدی بی پاسخ ماند، یعنی معجزه ( همان نشانه ی بی همتا) ثابت میشود.  
اول اینکه شخص باید خدا را قبول کند.
هرچند پذیرش همین پیش فرض ساده نخواهد بود ولی ما فرض می کنیم  این جهان خالقی دارد.
دوم اینکه قبول کند خداوند هدایت میکند. سوم قبول کند خداوند قدرت و علمش را صرف گمراهی بشر نمیکند.
این موارد را بر چه اساس باید بپذیریم؟ حالا فرض میکنم اینم پذیرفتیم.
چون خداوند حاضر و ناظر است و همینکه بفهمد شما دارید درباره بی همتا بودن اعجاز تحقیق می کنید ، کذب کاذب را آشکار میکند. مثلا فردی را می فرستد تا مثل قرآن بیاورد... یا مدعی کاذب را به گونه دیگری رسوا میکند...
اول اینکه اصلا خدا لازم دیده پیامبری برای هدایت بفرستد یا خیر یک بحثی است.اینکه خدا مدعی را رسوا میکند یا خیر هم یک بحثی دیگری.اینکه این خدا شاید فقط خالق باشد و نیازی به فرستادن رسول ندیده تا حالا رسوایش کند یا خیر هم یک بحثی.شما یک پیش فرض هایی را مطرح کردید که بر اساس آموزه های خود قرآن است و این یعنی ما دچار دور شدیم.مثل صفات خدا.حالا همه اینها به کنار. شما از کجا می دانید در حال حاضر خدا همچنان در حال نشان دادن کذب مدعی نیست؟ این همه شبهه و اشکال که به آیات وارد میشود اما مفسرین طوری معنای آیه را می چرخانند تا اگر عیبی هست پوشانده شود.چرا نباید قبول کنیم که خدا میخواهد کذب این پیام را آشکار کند اما کسانی که از قبل باور دارند که قرآن از طرف خداست،بخاطر تعصب و احساسی که نسبت به این آیات پیدا کردند، نمی توانند بپذیرند؟عده ای این ایرادات را وارد دانستند و کذب مدعی برایشان آشکار شده، عده ای هم نمیخواهند حقیقت را ببینند همانطور که عده ای که قرآن را میپذیرند و عده ای هم خیر.خدا هم که جلوی اختیار کسی را نمی گیرد. مگر قرآن نمی گوید که پرده ای جلوی بصیرت منکرانش را گرفته؟چرا نباید احتمال بدهیم همچین پوششی جلوی چشمان مسلمانان را گرفته و نمی توانند حقیقت را بپذیرند؟ این همه آیات چند پهلو میتواند از جانب خداوندی که هدایتگر معرفی کردید،باشد؟ آیه 102 سوره بقره را ببینید که چقدر اختلاف سر معنای آیه است.آیه وضو را ببینید.این کتاب هدایتگر است یا مایه اختلاف ؟ اصلا ما نمی دانیم این تحدی که در آیات آمده شرایطش چیست. اینکه چند سوره باید باشد،مبهم است. اینکه سوره هایش چه ویژگی هایی داشته باشد،مبهم است. اینکه به چه زبانی باید باشد،مبهم است. اینکه کدام سوره ها مورد نظر تحدی است،مبهم است. چه کسی داور این تحدی است،مبهم است. ادعا میشود شبیه قرآن آورده اند اما مسلمانان ایراد میگیرند که این کپی قرآن است وقتی کمی از ویژگی های قرآن فاصله می گیرد می گویند این که مثل قرآن نیست. ما اینجا یک مبارزه طلبی ای را شاهد هستیم که نه تنها شرایطش مبهم  و چند پهلو است عملا مثل آن را آوردن هم غیر ممکن بیان شده.
شما یک پیش فرض هایی را مطرح کردید که بر اساس آموزه های خود قرآن است و این یعنی ما دچار دور شدیم.مثل صفات خدا.
  ببینید دور وقتی اتفاق می افتد که مدعا در مقدمات باشد و هر کدام متوقف بر دیگری باشد.... اما در اینجا مقدمات استدلال ، قبول وجود خدا با صفاتی مثل عدل و هدایتگری است. که خود این مقدمات نتیجه برهانهای دیگری است. اما نتیجه برهان اعجاز ، صادق بودن مدعی نبوت است. لذا دوری وجود ندارد. به نظر می رسد شما انتظار بی جایی از برهان اعجاز دارید. شما انتظار دارید، برهان اعجاز همان برهان اثبات خدا و صفات او باشد. در حالی که هر برهانی در صدد اثبات نتیجه خاص خودش است. مثلا برای اثبات خدا، براهینی وجود دارد.  برای اثبات صفات خدا نیز براهینی وجود دارد. برای اثبات بی همتا بودن و اعجاز هم برهانی وجود دارد. وقتی قرآن، برهان شهادت فعلی و حکمت را برای اثبات صدق نبی مطرح میکند ضرورتا از مقدماتی استفاده کرده است. این کاملا طبیعی است. مگر ممکن است برهان بدون مقدمه باشد؟! قرآن هم از شما نخواسته است مقدمات برهان را چشم و گوش بسته قبول کنید. اتفاقا قرآن، برهان را مطرح میکند تا حجت بر شما تمام شود. حتی در این باب به صراحت گفته اند، اعجاز برای اثبات صداقت مدعی رسالت است نه اثبات خدا و صفات خدا....  
لذا دوری وجود ندارد.
دوری که مد نظرم بود مربوط به هادی بودن و حکیم بودن و دیگر صفات خداست.شما از طریق این صفات بجای خدا تصمیم گیری میکنید.می گویید چون خدا حکیم است باید انسان ها را هدایت کند.چون خدا ظالم نیست ....چون علیم است ... حالا این صفات از کجا آمده؟ قرآن با این صفات خدا را برای ما معرفی کرده. حالا شما می گویید ما (اگر اشتباه نکنم) در یکی از مراحل، بعد از اثبات خدا ،صفات او را ثابت می کنیم.بنده میگویم آن خدا ساخته ی ذهن شماست و هیچ دلیل ندارد حتما چنین خدایی وجود داشته باشد. حالا اگر قرآن چنین خدایی را برای ما معرفی نمی کرد،کسی با ذهن خودش میتوانست به این نتیجه برسد که همچین خدایی هست؟بنظرم خیر. هر کسی هم چنین خدایی را معرفی میکرد می گفتیم تو دیوانه ای یک خدای آرمانی و بی نقص برای خودت ساختی.شما نمی توانید در این بین آموزه های قرآن را نادیده بگیرید.
به نظر می رسد شما انتظار بی جایی از برهان اعجاز دارید. شما انتظار دارید، برهان اعجاز همان برهان اثبات خدا و صفات او باشد.
صفات خدا خیر.بنده چنین انتظاری نداشتم.اما استدلال آیه زیر را ببینید : فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نکردند،بدانید که آنچه نازل شده به دانش خداست وهیچ معبودی جز او نیست، پس آیا تسلیم [حق] می شوید؟   می گوید چون نتوانستید،پس آنچه که نازل شده از علم خداست.شما اسمی از راستگو بودن رسول می بینید که نتیجه گرفته باشد؟ یعنی دارد می گوید چون شما انسان ها نمی توانید مثل قرآن بیاورید پس این آیات از خداست.باید خدایی باشد تا از علم او نشات گرفته باشد، درست نمی گویم؟ این استدلالی که آیه میگوید اثبات خدا نیست پس چیست؟ بله به تبع آن وقتی مشخص شد از خداست،نتیجه این میشود که این پیام رسان راستگوست چون فقط او چنین آیاتی را آورده. خلاصه اینکه چون زورتان به این آیات نرسید،نتیجه این شد که از طرف خداست بخاطر اینکه زورتان به خدا نمیرسد.بنده هم همان پست های اول اشاره کردم این استدلال قرآن منطقی است؟
یعنی دارد می گوید چون شما انسان ها نمی توانید مثل قرآن بیاورید پس این آیات از خداست.باید خدایی باشد تا از علم او نشات گرفته باشد، درست نمی گویم؟
  در این آیه صراحتا فرموده مسئله نسبت دادن قرآن به خدا است نه اثبات خدا... انزل بعلم الله یعنی مسئله اثبات اعجاز است نه اثبات خدا... شما می گویید پیش از اینکه نسبت اثبات شود، باید خدایی اثبات شود. خوب ما هم همین را گفتیم. مگر خداوند گفته است شما چشم و گوش بسته خدا رو قبول کن؟! اتفاقا خداوند دعوت به تعقل میکند.. اتفاقا از تقلید و تبعیت کورکورانه انتقاد میکند.... مسئله خیلی واضح است. من متوجه نشدم گیر کار کجاست؟! و اشکال شما چیست؟!      
این استدلالی که آیه میگوید اثبات خدا نیست پس چیست؟
  این آیه برای اثبات خدا نیست. چون مسئله درباره صدق یک نسبت است نه وجود یا عدم وجود یک چیز... دعوا پیامبر با مشرکان سر این نبود که خدا هست یا نیست.... دعوا بر سر این بود که قرآن از سوی خداست یا نه؟ که قرآن می فرماید از سوی خداست ( انزل بعلم الله ) دلیل قرآن چیست؟ آیات شهادت فعلی و آیات تحدی اگر این آیات را یکجا و در یک قالب بررسی کنید متوجه مقصود خواهید شد. خلاصه اش همان مثال و توضیحی بود که دادم. شما اگر در استدلال اشکالی می بینید ، مطرح کنید. و الا اینکه بگوید دور است یا مقصود آیه اثبات خدا بوده و نه اثبات اعجاز، سخنی به غایت ضعیف است. البته ناگفته نماند : از اعجاز هم میتوان به اثبات خدا رسید اما در قالب برهان علیت یا برهان فطرت ( که بحث های خوب و مفصلی توسط دوستان مطرح شده است )  
دوری که مد نظرم بود مربوط به هادی بودن و حکیم بودن و دیگر صفات خداست.شما از طریق این صفات بجای خدا تصمیم گیری میکنید.
  دور تعریف مشخصی دارد. این صفات خودشان نتیجه یک استدلال هستند و حالا مقدمه برهان اعجاز قرار گرفتند. این دور نیست چه دور شما چه دور علما....  
حالا شما می گویید ما (اگر اشتباه نکنم) در یکی از مراحل، بعد از اثبات خدا ،صفات او را ثابت می کنیم.بنده میگویم آن خدا ساخته ی ذهن شماست و هیچ دلیل ندارد حتما چنین خدایی وجود داشته باشد.
  اولا این مطلب ربط مستقیم به برهان اعجاز ندارد و یک پله عقب تر است. دوما هر آنچه ما درک میکنیم، از زوایه ابزار شناختی ما درک می شوند. پس میتوان گفت همه چیز ساخته ی ذهن ما است. لذا استدلال شما در واقع سخن خودتان را هم نقض میکند. چون آنچه شما ادعا دارید، نیز ساخته ذهن شماست.  
من متوجه نشدم گیر کار کجاست؟! و اشکال شما چیست؟!
احتمالا از پست قبل تر شما برداشت دیگری داشتم که منجر به چنین اتفاقی شد.بگذریم...
لذا استدلال شما در واقع سخن خودتان را هم نقض میکند. چون آنچه شما ادعا دارید، نیز ساخته ذهن شماست.
منظور از ساخته ذهن این بود که چه کسی به شما گفته خدا باید چنین صفاتی داشته باشد؟
شما اگر در استدلال اشکالی می بینید ، مطرح کنید. و الا اینکه بگوید دور است یا مقصود آیه اثبات خدا بوده و نه اثبات اعجاز، سخنی به غایت ضعیف است.
حق با شماست تعریف دور چیز دیگریست...اگر باز اشتباه نکرده باشم، شما در استدلالی که فرمودید نتیجه را در مقدمه استفاده کردید. بخش اول مقدمه که اثبات خدا بود را فرض می کنیم با دلیل پذیرفتیم. اما اشکال سر مقدمه دوم و سوم است. یعنی
دوم اینکه قبول کند خداوند هدایت میکند. سوم قبول کند خداوند قدرت و علمش را صرف گمراهی بشر نمیکند.
مشکل 1 : در اینجا شما به جای خدا تصمیم می گیرید.آن هم به خاطر صفاتی است که در مراحل قبل تر اثبات کردید.مشکل دقیقا همین صفات است.چه کسی به شما گفته که خدا باید چنین صفاتی داشته باشد که حالا اثباتش میکنید؟شما می گویید چون خدا حکیم است و بیهوده خلق نمی کند پس باید هدایت کند.خدا باید پیامبر بفرستد.خدا باید برای شناخت پیامبرش نشانه ای قرار می دهد.خدا باید مدعی دروغگو را رسوا کند و در نهایت میرسید به قرآن. در حالی که صفت حکیم یا صفت هادی از خدایی است که قرآن معرفی میکند.شما در یکی از مراحل قبل که مقدمه شما را تشکیل داد، آمدید از نتیجه (قرآن) استفاده کردید. مشکل 2 : در پست 28 ایراداتی رو مطرح کردم گویا نظری نداشتید.به طور خلاصه شامل این موارد بود : 1-از کجا می دانید در حال حاضر خدا همچنان در حال نشان دادن کذب مدعی نیست یا اینکه شاید مدعی تا حالا رسوا شده ولی کسانی که از قبل به قرآن باور دارند دچار تعصب شدند و نمی توانند کذب مدعی را بپذیرند؟مثلا ما باب و بهائیت را باطل میدانیم و از نظر ما رسوا شده است، اما همچنان پیروانی دارد که چنین نظری ندارند... 2-چند پهلو بودن آیات مایه اختلاف است نه هدایت و این با مقدمه ی ما در تضاد است. 3-شرایط تحدی کاملا مبهم و عملا مثل قرآن آوردن را غیر ممکن ساخته است و این به اثبات اعجاز خدشه وارد میکند.
چه کسی به شما گفته که خدا باید چنین صفاتی داشته باشد که حالا اثباتش میکنید؟
  صفات خدا توسط عقل بشر فهمیده میشود. شما خودتان میدانید کتابهای بسیاری پیرامون اثبات خدا و صفات خدا نوشته شده است. ما برهان اعجاز را مطرح کردیم. این برهان توسط خود قرآن معرفی شده است. اما اینکه اشکالی ندارد. مثال میزنم : شما برهانی برای اثبات خدا در ذهنتان می آید و آن را در کتابی می نویسید. بعد من هم کتاب شما را میخوانم و آن برهان را بیان میکنم. هزاران نفر دیگر کتاب شما را میخوانند و برهان شما را بیان می کنند. حالا من و آن هزاران نفر، تقلید کرده اند یا دور انجام داده اند ؟! خیر زیرا اعتبار برهان شما به خودش است نه به گوینده اش. شما آن برهان را نوشته اید  به این دلیل که خودش استدلال است و چیزی را اثبات میکند. دیگران هم که برهان شما را بیان کردند به خاطر گل روی شما نبوده است! و عاشق چشم و ابروی شما نبوده اند!  بلکه به خاطر خود استدلال و برهان بوده است. برهان اعجاز نیز همین است... اگر من و خیلی های دیگر به گزاره های قرآن یا برهان های قرآن، اعتقاد پیدا کردیم نه از این باب است که عاشق چشم و ابروی آیات بودیم. بلکه به این خاطر است که درست است و عاقلانه...      
در حالی که صفت حکیم یا صفت هادی از خدایی است که قرآن معرفی میکند.
  معرفی کردن ایرادی ندارد. شما هم میتوانید خدای خودتان را معرفی کنید.    
از کجا می دانید در حال حاضر خدا همچنان در حال نشان دادن کذب مدعی نیست یا اینکه شاید مدعی تا حالا رسوا شده ولی کسانی که از قبل به قرآن باور دارند دچار تعصب شدند و نمی توانند کذب مدعی را بپذیرند؟مثلا ما باب و بهائیت را باطل میدانیم و از نظر ما رسوا شده است، اما همچنان پیروانی دارد که چنین نظری ندارند...
  یک امور و ملاکهایی هست که انسانهای عاقل از آن پیروی می کنند. مثلا هر استدلال یا برهانی آورده میشود، احتمال دارد روزی بفهمیم در جایی از آن اشتباه کردیم. مثلا وقتی نظریات علمی مطرح میشود ، در کنارش فرضیات علمی همسو مطرح میشود و ممکن است روزی متوجه شویم آن نظریه اشتباه بوده است. اما هیج عاقلی زندگی خودش را بر پایه احتمالات پایه گذاری نمیکند. در برهان اعجاز ما یک استدلالی داریم که قرار است بر اساس آن بی همتا بودن معجزه ثابت شود. تحدی به همین خاطر بود. حالا تحقیق کردیم و بر اساس برهان حکمت ، اعجاز ثابت میشود. حالا شما می گویید شاید الان خدا دارد تکذیب میکند و ما متوجه نمیشویم... خوب این حرف عاقلانه ای نیست که مطرح میکنید...و ارزش طرح ندارد. بله اگر شما چیزی دیده اید، باید تحقیق کنید اما صرف احتمال، دردی را دوا نمیکند. حالا مسئله این است که شما چه چیزی دیده اید که توانسته است برهان اعجاز را متزلزل کند؟! از طرفی اگر انتظار دارید تمام شبهات شما رفع شود تا بعد برهان را قبول کنید، رفتار عاقلانه ای نیست. حتی به نظرم وسواس فکری است.      
اما همچنان پیروانی دارد که چنین نظری ندارند...
  خوب چنین نظری نداشته باشند.... شما پاسخگوی اعمال و رفتار دیگران نیستید. شما باید پیش خودتان و خدای خودتان پاسخگو باشید و صادق... می دانید باور و پذیرش این مسئله که این همه انسان اشتباه کرده و میکنند سخت است... و این مسئله که شاید ما نیز گرفتار چنین اشتباهی شویم سخت تر است.  
میشه این مطلب رو به عنوان یک شرط در برهان اعجاز در نظر گرفت: «برهان اعجاز در صورتی قابل استفاده است که صفات فرض شده برای خدا، به صورت برون‌دینی قابل اثبات باشد.»   حالا نحوه اثبات صفات رو باید در بحث دیگری پیگیری کرد. اثبات عقاید مثل ساخت یک ساختمان چند طبقه است: وقتی یک طبقه رو می‌سازید فرض رو بر این می‌گذارید که طبقات زیرین استحکام کافی رو دارند. اما در جای دیگه می‌تونیم برگردیم و قدمهای قبلی رو بررسی کنیم.
چند پهلو بودن آیات مایه اختلاف است نه هدایت و این با مقدمه ی ما در تضاد است.
  شعبده بازی، یک چیزی ساخته بود که بر اساس خطای دید کار می کرد. یعنی وقتی از یک زاویه به آن نگاه می کردیم به شکل دایره بود اما وقتی زاویه را تغییر میداد به شکل مکعب بود. خوب به نظر شما این چند پهلو بودن، یعنی شعبده ای در کار نیست؟! مثلا حافظ اشعار زیادی دارد و تفسیرهای متضاد و متنوعی برای اشعارش گفته اند و نوشته اند. آیا این اختلافات باعث میشود، حافظ دیگر شاعر نباشد؟!  
شرایط تحدی کاملا مبهم و عملا مثل قرآن آوردن را غیر ممکن ساخته است و این به اثبات اعجاز خدشه وارد میکند.
  این هم بحث مفصلی است. اما مثلیت چیست؟ میتوانیم از خود آیات قرآن کمک بگیریم و ویژگی های آن را پیدا کنیم. از گذشته تا به حال همه قبول داشتند که قرآن نه شعر است و نه نثر است. حتی سجع معمولی نیست. مثلا خود قرآن اشاره میکند که این قرآن قول شاعر یا کاهن نیست. ( مثلا کاهن ها سجع خاصی در کلام داشتند ) ( در کتاب قرائات العشر مفصل به این مطلب پرداخته است ) همه قبول دارند که شرط اعجاز، ادعای نبوت است. همه قبول دارند که نزول قرآن، تابع شرایط زمان و مکان بوده است. یعنی اینطور نبوده یک نفر بنشیند و هر چه در ذهن دارد را بنویسد. این مطلب را هر کسی به راحتی متوجه میشود. همه قبول دارند، قرآن خوانده شده و نوشته نبود. به همین جهت قرآن میگوید تو ای پیامبر هیچگاه خطی ننوشتی... هم چنین در قرآن گفته شده رتل القرآن ترتیلا و از طرفی شواهد تاریخی نشان میدهد، بیان ایات قرآن روان و شیوا بوده است. بدون تته پته کردن و بدون ایراد... خوب با همین اوصاف اندک مثل قرآن چیست؟ کتابی که نوشتنی نباشد بلکه شخصی بیاید و طبق شرایط زمان و مکان، ترتیل وار و بدون تته پته و به صورت شیوا و روان، به گونه ای که نه شعر باشد و نه نثر (و البته خارج از سجع کاهن وار باشد) ، مثل قرآن بیاورد. همین صفات اندک، سختی کار را نشان میدهد و شگفتانه قرآن را نشان میدهد. حالا برای رد کردن چنین شگفتانه ای باید شخصی پیدا شود و مثل قرآن بیاورد. دقت کنید صرف اینکه شخصی سخن شگفتانه ای بیاورد، به معنای پاسخ دادن به تحدی نیست. مثلا سخنان امام علی ع نیز واقعا شگفتانه دارد ( گر چه سبک سجع گونه اش با سجع قرآن متفاوت است ) اما هیچگاه این سخنان برای پاسخ به تحدی بیان نشده است. ( فان لم یستجیبوا لکم) لذا ایرادی ندارد خداوند به بندگانش قدرت خارق العاده بدهد. اما این قدرت را برای پاسخ به تحدی نمیدهد چون خلاف غرض و هدف خداوند است. به همین جهت است که میگویند کرامات با معجزات منافات و تضادی ندارند. پس به این نکته هم توجه داشته باشید.        
از گذشته تا به حال همه قبول داشتند که قرآن نه شعر است و نه نثر است. حتی سجع معمولی نیست.
بیت‌المعمور عزیز، در مورد معنای «شعر نبودن قرآن» بحثهای زیادی وجود داره: لینک بحث بیشتر در مورد مفاهیم قرآنه که بر پایه خیال و ... پایه‌گذاری نشده. وگرنه خیلی از آیات قرآن وزن عروضی دارند و کلمات مسجع در اون به کار رفته و ... . ​​​​به هر حال بیان قرآن با زبان بشری صورت گرفته و تعجبی نداره که دارای سجع ما ماهیتی که در ادبیات می‌شناسیم باشه. اما میشه در مورد ارزش ادبی اون و مفاهیمش صحبت کرد.
فروردین said in از گذشته تا به حال همه قبول
از گذشته تا به حال همه قبول داشتند که قرآن نه شعر است و نه نثر است. حتی سجع معمولی نیست.
بیت‌المعمور عزیز، در مورد معنای «شعر نبودن قرآن» بحثهای زیادی وجود داره: لینک بحث بیشتر در مورد مفاهیم قرآنه که بر پایه خیال و ... پایه‌گذاری نشده. وگرنه خیلی از آیات قرآن وزن عروضی دارند و کلمات مسجع در اون به کار رفته و ... . ​​​​به هر حال بیان قرآن با زبان بشری صورت گرفته و تعجبی نداره که دارای سجع ما ماهیتی که در ادبیات می‌شناسیم باشه. اما میشه در مورد ارزش ادبی اون و مفاهیمش صحبت کرد.
هر دو را شامل میشود و چون هر دو مدنظر بوده است آیه قرآن استثنا می زند... وزن عروضی در مواردی وجود دارد اما شعر محسوب نمیشود. مثل اینکه بگوییم قرآن، عربی نیست چون خیلی کلماتش از عجم ها و فارس ها است... اینها برای بنده از بدیهیات در مثلیت قرآن است. در طول تاریخ این مسئله خیلی آشکار بوده است. یک مسئله دیگری هم وجود دارد : مثلا به نظر بنده ، عربی بودن جزو شرایط مثلیت است و دلایلی برایش دارم. اما ایت الله جوادی آملی، عربی بودن را شرط نمیدانند، علتی برایش ذکر کرده اند که از نظر بنده مردود است و دلیلش را هم ذکر کردم و دقیقا یکی از ردیه ها به وجود مقدمه اشتباه در استدلال ایشان باز میگردد. خلاصه عرضم این است  مثلیت میتواند دارای ملاکهای متعددی باشد. اما ملاک های بنده جزو مواردی است که در قرآن اشاره شده است و جزو مسائل مشهود و مشهور تاریخی هستند. مثل خواندنی بودن ( نه متن و نوشتاری بودن) شعر و نثر نبودن ترتیل وار بودن تطبیق با شرایط زمان و مکان عربی بودن  حتی برای معنای کلمات به مصادیق تاریخی و مشهور اکتفا کردم. مثلا معنای سوره همین سوره هایی است که ابتدا و انتهایش مشخص است...        
وزن عروضی در مواردی وجود دارد اما شعر محسوب نمیشود.
وزن و ... مشخصه نظم هست. یک متن می‌تونه منظوم باشه اما شعر نباشه. شعر خیال‌انگیزه و قرآن خیال‌انگیز بودنش رو رد می‌کنه.
شعر و نثر نبودن
قرآن بیان نمی‌کنه که نثر نیست. و دلایلی هم وجود داره که منظور از شعر، این معنای رایج امروزیش نبوده. همون مقاله که لینک داده شده به خوبی موضوع رو توضیح میده.
در طول تاریخ این مسئله خیلی آشکار بوده است.
 شما همین مقاله رو که ببینید کلی بحثها رو داره مطرح می‌کنه. خیلی اوقات همین بحثهای پایه‌ای اختلاف نظر ایجاد می‌کنند و با بحث در موردشون میشه گره رو باز کرد.
جناب بیت المعمور پست ها را مطالعه کردم و با نظریات مختلف آشنا شدم اگر موردی بود خواهم گفت.از اینکه وقت گذاشتید و در بحث شرکت کردید سپاسگزارم. دوستان دیگر اگر مایل بودند و نکته ای بنظرشان رسید مطرح کنند،استفاده کنیم.
فروردین said in وزن عروضی در مواردی وجود دارد
وزن عروضی در مواردی وجود دارد اما شعر محسوب نمیشود.
وزن و ... مشخصه نظم هست. یک متن می‌تونه منظوم باشه اما شعر نباشه. شعر خیال‌انگیزه و قرآن خیال‌انگیز بودنش رو رد می‌کنه.
شعر و نثر نبودن
قرآن بیان نمی‌کنه که نثر نیست. و دلایلی هم وجود داره که منظور از شعر، این معنای رایج امروزیش نبوده. همون مقاله که لینک داده شده به خوبی موضوع رو توضیح میده.
در طول تاریخ این مسئله خیلی آشکار بوده است.
 شما همین مقاله رو که ببینید کلی بحثها رو داره مطرح می‌کنه. خیلی اوقات همین بحثهای پایه‌ای اختلاف نظر ایجاد می‌کنند و با بحث در موردشون میشه گره رو باز کرد.
خیلی روی مقاله تاکید میکنید  به هر حال هر کس نظری دارد. این هم نیاز به بحث مجزا دارد و مقاله هم جای نقد دارد.    
با این حال باز هم بنظر می رسد اشاره به کل قرآن یا ده سوره با دانستن اینکه آوردن یک سوره هم امکان پذیر نیست،درخواست نابجایی باشد. اشاره به یک سوره هم کار را تمام میکرد چون آوردن یک سوره به مراتب آسان تر از ده سوره است و عجز انسان را بخوبی نشان میدهد.مسلما کسی که نتواند یک سوره هم بیاورد از بیشتر از آن هم عاجز خواهد بود و این موضوع هم برای شخص و هم دیگران واضح و قابل درک است و به خوبی قدرت گوینده را در این زمینه نشان میدهد
 با این حال به نظر می رسد شما به آنچه بنده عرض کردم توجهی نفرمودید... فرض کنید من آدم قدرتمندی هستم و برای اینکه عجز مخاطبینم را بیشتر به رخشان بکشم می گویم بیایید با من کُشتی بگیرید. بعد که نتوانستند غلبه کنند می گویم بیایید کُشی بگیرید از یک دستم استفاده نمی کنم، بعد که باز شکست خوردند می گویم من از یک پایم هم استفاده نمی کنم، باز بعد از شکست می گویم بیایید من فقط از یک دستم استفاده می کنم... اگر اول فقط از یک دستم استفاده میکردم و این مراحل تخفیف را به مخاطب نمیدادم نمیشدم، اگرچه خودم میدانستم، اما مخاطبم عجز خویش را اینگونه درک نمی کرد. یعنی برای نشان دادن عجز مخاطب در هم آورد طلبی پله پله به او تخفیف دادن خیلی گویا تر است. مطلب بدیهی است. ما در میان مردم هم خیلی از این نوع رفتار می بینیم. مثلا یک کارخانه ای که می خواهد 60 درصد به مردم تخفیف بدهد، اگرچه اگر از اول بگوید 60 درصد تخفیف مردم متوجه می شوند، اما برای توجه دادن آنها و وادار کردن ایشان به تفکر می گوید: نه 10 درصد، نه 20 درصد، نه 30 درصد، نه 40 درصد، نه 50 درصد، بلکه 60 درصد تخفیف... به نظر شما چرا اینگونه تبلیغ می کنند؟ اگر از همان اول بگویند 60 درصد، مخاطب نمی فهمد؟  
اولا : قرآن هم از مجموعه کلماتی که ساخته بشر است تشکیل شده و از این طریق مفاهیمی را انتقال میدهد و از این جهت هیچ غیر عادی نیست.شما نهایت میتوانید ادعا کنید که در حال حاضر قرآن از نظر فصاحت و بلاغت و...در سطح بالایی قرار دارد.یعنی رکورد دار است.به هر حال همیشه بین گروهی یا جمعی یک نفر از همه با هوش ترین است.قویترین است.فصیح ترین است.نترس ترین است.یا میتواند همه را با هم داشته باشد...اینکه کسی اثرش مقام نخست را داشته باشد،دلیل آن میشود که از طرف خدا آمده است؟ ثانیا : اگر حتی اثر مدعی فوق بشری هم باشد،دلیلی بر معجزه بودن آن نیست یعنی آنکه اثر مدعی میتواند با کمک غیر خدا هم صورت گرفته باشد.در عصر حاضر ابر کامپیوتر هایی هستند که قادر هستند با مقدار 10 به توان 24 (بیشتر از تریلیارد) محاسبه در ثانیه کار کنند.حالا اینکه یک انسان نتواند چنین محاسباتی را در یک ثانیه انجام دهد ،این عجز انسان دلیل میشود که مدعی معجزه کرده و ما باید قبول کنیم که او با خدا در ارتباط است نه کامپیوتر؟بنظر میرسه عجز انسان در انجام کاری، هیچ دلیلی بر نشانه بودن آن از طرف خدا نیست.  
ببینید برادر من انسان در هر رشته ای نوآوری می کند خب عمرش را در آن رشته گذرانده است. مثل حافظ، سعدی، مولوی و...؛ بنابراین آوردن سبک نو از سوی انسانی که در دور افتاده ترین تمدن ها بوده، و نه جایی شاگردی کرده، و نه درس خوانده  قطعا خارق العاده است. چون خارق العاده بودن به مسیر کار هم هست. مثلا اگر دل کوه را خالی کرده و شتری جاسازی کنند و سپس با انفجار آن را خارج کنند، خب این کار به ظاهر همان کار حضرت صالح ست اما مسیر آن طبیعی است به همین خاطر اعجاز نیست. در مورد نکته دوم هم بدیهی ترین پاسخی که میتوان به سخن شما عرض کرد این است که هنوز این ابرکامپیوترها هم هنوز نتونستند مانند قرآن بیاورند.  
ثالثا : به فرض اینکه دو ایراد قبلی هم پاسخ دهیم، به این قسمت از سوال پاسخ مناسبی ندیدم.دوباره نقل میکنم چگونه این سخن قرآن برای مخاطبینش در هر دوره میتواند دلیلی بر الهی بودن قرآن کند در حالی که ممکن است انسان هایی که به دنیا نیامده اند بتوانند همانند قرآن بیاورند؟ میشود در مواردی که فرمودید باز اظهار نظر کرد، اما فعلا بحث ما روی استدلالی است که قرآن مطرح میکند. آیا صحیح،منطقی و بجا هست یا خیر.
 شما باز هم به عرایض بنده توجه نفرمودید. اثبات معجزه مبتنی بر یک سری مقدمات است، چون وجود خدا، حکمت خدا، ضرورت نبوت و... وقتی اینها را اثبات کردید دیگر آن بخشی که از عهده مردم بر نمی آید را مردم به حکمت خدا تکیه می کنند، چون رسوا نکردن چنین کسی از سوی خداوند نقض غرض است. وقتی قرار است نشانه ای از جانب خداوند بیاید و نبوت جز از طریق آن اثبات شدنی نیست، خداوند اگر چنین قدرتی به یک مدعی دروغگو بدهد هدفش از نبوت را با دست خودش نقض کرده است.  
اولا : ما نه میتوانیم صحت اخباری که قرآن از آینده میدهد مثل بهشت و جهنم و قیامت و رستاخیز و...را بسنجیم و نه میتوانیم اخباری که قرآن از گذشتگان را میدهد با جزئیات بررسی کنیم. ثانیا : در آیه 14 سوره هود آمده : فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ پس اگر آنان دعوت شما را اجابت نکردند [که هرگز اجابت نمی کنند] بدانید که آنچه نازل شده به دانش خداست وهیچ معبودی جز او نیست، پس آیا تسلیم [حق] می شوید؟ اینجا نمی گوید چون غیب نمی دانید پس آنچه نازل شده از طرف خداست،بلکه این آیه در ادامه آیه قبل که صحبت از آوردن ده سوره بود،بیان شده و همه ی سوره های قرآن هم اخبار غیب نیست. یعنی به صرف اینکه شما نتوانستید ده سوره از خودبافته مثل قرآن بیاوردید نتیجه این است که آنچه که نازل شده از علم خداست.با توجه به اشکالات مطرح شده،این استدلال منطقی است؟ 
 منظور از غیب ، عالَم غیب است برادر من اگر این تعبیر رهزنی می کند و موجب میشود که مسئله دچار اشتباه بشوید، به جای غیب «خدا» بگذرید، این شخص ادعا می کند با خدا که قدرتش فوق تمام ارده هاست، در ارتباط است، از این جهت نشانه ای از قدرت لایتناهی خدا می آورد ، نشانه ای که هیچ کسی نمی تواند مانند آن را بیاورد.
در این تاپیک به موضوع تحدی قرآن و اینکه ایا این تحدی تحدی تمها لفظی است یا بیشتر محنوابی پرداخته ام   لطفا مطالعه و مشارکت بفرمایید   http://askdin.com/thread/برتری-قرآن-بر-تئوری-های-بشری
جمع بندی پرسش: چرا قرآن کریم که می داند مردم از آوردن یک سوره هم عاجز هستند در مقام تحدی ابتدا آوردن یک کتاب مانند قرآن و سپس ده سوره را مطرح کرد؟ نکته دیگر این مسئله که اگر نتوانید یک سوره مانند قرآن بیاورید پس این کلام از طرف خداست، منطقی نمی رسد. چرا که اگر من یا شما یا هر انسانی که در عصر حاضر زندگی میکند نتواند مثل قرآن را بیاورد دلیل آن نمی شود که انسان هایی که هنوز متولد نشدند نتوانند مانند آن را بیاورند. ثانیا:  آیا اینکه من نتوانم مثل عمل یا کار یا اثر کسی را بیاورم دلیل آن میشود که از طرف خدا آمده باشد؟   پاسخ: سوال شما دو بخش دارد که به هر کدام جداگانه پاسخ داده می شود: پاسخ به سوال اول: در مورد سوال اول شما باید عرض کنیم اگرچه مخالفین اسلام و قرآن از آوردن حتی یک سوره از قرآن عاجز هستند اما اگر این عجز ایشان مرحله به مرحله و پله پله به ایشان نمایش داده شود بیشتر و بهتر آن را درک می کنند. اگر کسی مراحل مبارز طلبی را از دشوار به آسان طی کند باعث میشود قدرتش بیشتر نمایان شود و مخاطب به این قدرت بیشتر پی ببرد. به عبارت دیگر قرآن کریم در اینکه کسی حتی یک آیه از قرآن را نمیتوانست بیاورد تردیدی نداشته و ندارد، اما برای اینکه به لحاظ روانی، مخاطب عجز خود را بهتر درک کند این مبارز طلبی را مرحله به مرحله آورده و در هر مرحله ای به مخاطب تخفیف داده است. این نوع رفتار، یعنی مرحله به مرحله کردن ادعاها در بین مردم هم به وفور دیده میشود. فرض کنید من آدم قدرتمندی هستم و برای اینکه عجز مخاطبینم را بیشتر به رخشان بکشم می گویم بیایید با من کُشتی بگیرید. بعد که نتوانستند غلبه کنند می گویم بیایید کُشتی بگیرید از یک دستم استفاده نمی کنم، بعد که باز شکست خوردند می گویم من از یک پایم هم استفاده نمی کنم، باز بعد از شکست می گویم بیایید من فقط از یک دستم استفاده می کنم... اگر اول فقط از یک دستم استفاده میکردم و این مراحل تخفیف را به مخاطب نمیدادم، اگرچه خودم برتری ام را میدانستم، اما مخاطبم عجز خویش را اینگونه درک نمی کرد. یعنی برای نشان دادن عجز مخاطب در هم آورد طلبی پله پله به او تخفیف دادن خیلی گویا تر است. مطلب بدیهی است. یا مثلا یک کارخانه ای که می خواهد 60 درصد به مردم تخفیف بدهد، اگرچه اگر از اول بگوید 60 درصد تخفیف مردم متوجه می شوند، اما برای توجه دادن آنها و وادار کردن ایشان به تفکر می گوید: نه 10 درصد، نه 20 درصد، نه 30 درصد، نه 40 درصد، نه 50 درصد، بلکه 60 درصد تخفیف... به نظر شما چرا اینگونه تبلیغ می کنند؟ اگر از همان اول بگویند 60 درصد، مخاطب نمی فهمد؟   پاسخ به سوال دوم: برای پاسخ به سوال دوم باید به چند نکته توجه بفرمایید: اول اینکه به سنخ معجزات باید دقت بفرمایید، سنخ معجزات باید از کارهای خارق العاده اشد وگرنه اصلا نمیتواند معجزه باشد تا بعد ببینیم آیا کسی می تواند مانند آن را بیاورد یا خیر. مثلا بلند کردن وزنه یک کار قدرتی است که طبیعی است، و هر زمانی ممکن است یک انسان قدرتمندتر با تمرین بیشتر و ژنتیک بهتر بیاید و آن را انجام دهد. این کار اصلا خارق العاده و غیر طبیعی نیست. یا مثلا انسان اگر در هر رشته ای نوآوری می کند بدین خاطر است که عمرش را در آن رشته گذرانده است. مثل حافظ، سعدی، مولوی و...؛ بنابراین آوردن سبک نو از سوی انسانی که در دور افتاده ترین تمدن ها بوده، و نه جایی شاگردی کرده، و نه درس خوانده، قطعا خارق العاده است. چون خارق العاده بودن به مسیر کار هم هست. مثلا اگر دل کوه را خالی کرده و شتری جاسازی کنند و سپس با انفجار آن را خارج کنند، خب این کار به ظاهر همان کار حضرت صالح است اما مسیر آن طبیعی است به همین خاطر اعجاز نیست. دوم اینکه باید توجه بفرمایید که اثبات نبوت بعد از اثبات حکمت خدا و ضرورت نبوت است. یعنی ما وقتی حکمت خدا و ضرورت نبوت را اثبات کردیم، و همچنین به این امر توجه کردیم که راهی برای تشخیص پیامبر جز معجزه نیست، بنابراین اگر کسی ادعایی کرد، که ما دیدیم تا آنجایی که ما می فهمیم کار خارق العاده ای است که از روی تمرین حاصل نمیشود، و کسی هم نتوانست مانند آن را بیاورد، و رفتارش هم نشان میدهد آدم دنیاپرستی نیست، تعالیمش هم مخالف عقل نیست، از اینجا به بعد را به حکمت خدا تکیه می کنیم. یعنی بخشی از اثبات نبوت بر عهده ماست و بخشی بر عهده خدا، اگر آنچه که از تحقیق مربوط به ماست را انجام دادیم بقیه اش را با تکیه به حکمت خدا می پذیریم، چون اگر خدا چنین قدرتی را که دیگران از انجام آن عاجز هستند به دست یک مدعی دروغگو جاری سازد دیگر نبوت از طریق معجزه قابل اثبات نخواهد بود و این با ضرورت نبوت تعارض دارد. سوم: نکته سوم اینکه حرف شما در خصوص ضرورت سنخیت دلیل با مدعا حرف خیلی دقیق و درستی است، و این نشان از تیزهوشی شما دارد. در این خصوص باید توجه بفرمایید که سنخیت معجزه با سنخیت وحی یکی است. بنابراین دلالت معجزه بر نبوت بی ارتباط نیست. ببینید پیامبر ادعا می کند که من با غیب در ارتباط هستم، و برای اثبات این ادعایش شمه ای از عالم غیب را بر مردم آشکار می کند.  
موضوع قفل شده است