جمع بندی بررسی اتفاقات بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع)
تبهای اولیه
بررسی اتفاقات بعد از شهادت امام حسن عسکری(ع)
با ادب و احترام، میخواستم بدانم چه اتفاقات مهم و حائز اهمیتی بعد از شهادت امام حسن عسکری و به غیبت رفتن امام زمان افتاده است؟ یعنی از زمانیکه غیبت صغری شروع شد و جناب عثمان بن سعید به بغداد سفر کردند شیعیان شاهد چه اتفاقات مهمی بودند و برای حل آن چه کارهایی انجام دادند و فعالیت جناب عثمان و شیعیان و ارتباطشان با امام عصر چگونه بوده است؟ برای امر مهمی نیاز به پاسخ کامل و منبع معتبر دارم، ممنون از وقتیکه گذاشتید.
میخواستم بدانم چه اتفاقات مهم و حائز اهمیتی بعد از شهادت امام حسن عسکری و به غیبت رفتن امام زمان افتاده است؟اولین اتفاق بعد از شهادت امام حسن عسکری )علیه السلام(، نماز خواندن امام زمان (علیه السلام) بر پیکر ایشان است. در یک روایت شیخ صدوق آن را به صورت مفصل از زبان «ابوالادیان» یکی از خدمت کاران خانه و متصدی امور نامه های امام عسکری(علیه السلام) گزارش کرده است. (1) ودیگران هم به این روایت را از زبان دیگران روایت کرده اند ... شیخ ابوعبدالله محمدبن هبه الله طرابلسی در کتاب فرج کبیرش نقل کرده، و به سند خود از ابی الادیان که یکی از چاکران حضرت امام (علیه السلام) بود، روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (علیه السلام) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که این ها را به مداین برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید. ابوالادیان می گوید: گفتم ای مولای من! چون این واقعه روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟ فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: زیاده از این هم نشانی بفرمایید. فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان... پس از سامرا بیرون آمده، نامه ها را به مداین رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل سر من رای (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، جعفر، را بر در خانه آن حضرت دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودندوجانشینی اورا تبریک !!! با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که شراب می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به جعفر گفت: ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار. جعفر برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (علیه السلام) را کفن کرده بودند. جعفر پیش رفت که نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بیدین بشود، معلوم میشود که همواره دین از اول سست بوده است!!! من هم دنبال جعفر به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی میشود! کنار جنازه امام عسکری(علیه السلام) رسیدیم، جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت. جعفر چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد گندمگون و مجعد موی (صلوات الله علیه) و ردای جعفر را گرفته و کشید، و فرمود: «ای عمو! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» جعفر رنگ پریده کنار رفت ونمیدانست چه بگوید و شوکه شده بود و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد. و امام عسکری (علیه السلام) را در کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (علیه السلام)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال به من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم ایشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری(ع) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت همیان مانده است !! نزد جعفر آمدم و گفتم : این طفل که بود؟ گفت: من اصلا چنین کودکی را ندیدهام و نمیشناسم!!! (2) پی نوشت ها: 1. شیخ صدوق، کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475؛ باب 43، ح 25. نیلی نجفی, منتخب الانوار المضیئة، ص 157؛ راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101. 2. رشیخ صدوق, کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 475، باب 43، ح 25. قطب الدین راوندی, الخرائج والجرائح، ج 3، ص1101.
یعنی از زمانیکه غیبت صغری شروع شد و جناب عثمان بن سعید به بغداد سفر کردند شیعیان شاهد چه اتفاقات مهمی بودندعثمان بن سعید در زمان حیات امام حسن عسکری(علیه السلام) در سامرا زندگی می کردند با توجه موقعیت اجتماعی و اشتهار ایشان بین شیعیان و مخالفان، حکومت فعالیت های ایشان را رصد می کرد. لذا به دستور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به بغداد منتقل شدند. زیرا به دلیل وجود لشکریان عباسی عثمان بن سعید نمی توانست سازمان وکالت را به دور از چشم آنان رهبری کند از این رو به منطقه شیعه نشین کرخ بغداد عزیمت کرد.(1) اگر لطف بفرمائید دقیقا دنبال چه مطلبی هستید شاید بهتر بتوانم خدمتتان باشم/ پی نوشت: 1.جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقی آیتاللهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵ش، ص۱۴۹.
سلام نمیدونم این پیام به دست خودتون میرسه یا نه، اما چون گفتید دقیق بگم دنبال چه چیزی هستم خدمتتون عرض میکنم، از سوالی که پرسیده شد بررسی اتفاقات بعد از شهادت امام حسن عسکری، بنده در حال نگارش فیلمنامه در این خصوص میباشم اما به شهادت امام حسن که رسیدم دیگه داستان و اتفاقی که بشه به تصویر کشید در تاریخ پیدا نکردم یعنی از ابتدای غیبت صغری تا مرگ نائب اول جناب عثمان بن سعید که بر اساس شواهد تاریخی ایشون تا سال ۲۶۷ هجری زنده بوده اند، حالا اگر رویداد و اتفاقی اعم از سیاسی، اجتماعی، دینی و... در تاریخ باشه و از اهمیت زیادی برای شیعیان و امام زمان برخوردار باشه که بشه بصورت بصری به نمایش درآورد، ممنون میشم به طور کامل و با ذکر منبع بفرمایید. از وقتیکه گذاشتید ممنون
سلام نمیدونم این پیام به دست خودتون میرسه یا نه، اما چون گفتید دقیق بگم دنبال چه چیزی هستم خدمتتون عرض میکنم، از سوالی که پرسیده شد بررسی اتفاقات بعد از شهادت امام حسن عسکری، بنده در حال نگارش فیلمنامه در این خصوص میباشم اما به شهادت امام حسن که رسیدم دیگه داستان و اتفاقی که بشه به تصویر کشید در تاریخ پیدا نکردم یعنی از ابتدای غیبت صغری تا مرگ نائب اول جناب عثمان بن سعید که بر اساس شواهد تاریخی ایشون تا سال ۲۶۷ هجری زنده بوده اند، حالا اگر رویداد و اتفاقی اعم از سیاسی، اجتماعی، دینی و... در تاریخ باشه و از اهمیت زیادی برای شیعیان و امام زمان برخوردار باشه که بشه بصورت بصری به نمایش درآورد، ممنون میشم به طور کامل و با ذکر منبع بفرمایید. از وقتیکه گذاشتید ممنونشما بهتر از بنده می دانید که در نوشتن فیلم نامه، یک گزارش یا حتی یک حدیث را می بینند و پروبال می دهند و تا جائیکه دروغ نشود برایش سناریو می سازند. مثلا در منابع معتبر و اصلی نداریم که عمر بن سعد شوهر خواهر مختار بود، بلکه در یک منبع دست چندم آمده : «مختار پسر عمر بن سعد را کشت و او خواهر زاده اش بود» همین این جمله را نویسنده فیلم مختار نامه گرفت، چنان داستانی درست کرد که از ابتدای فیلم تا اخر، فیلم بر مبنای آن جلو می رفت البته منظورم این نیست که دروغ به تاریخ ببندیم بلکه یک گزارش را پروبال دهیم
مثلا در منابع حدیث آمده است که:
امام حسن عسکری(علیه السلام)، ابو محمد عثمان بن سعید عمری را در روزگار حیاتش واسطه میان خود و پیروانش قرار دارد و هنگامی که زمان شهادتشان فرا رسید به او فرمان داد که پیروانش را گرد آورد و به آنان خبر داد که فرزندش حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، جانشین پس از ایشان است و ابو محمد عثمان بن سعید عمری، وکیل او و باب و سفیر میان او و شیعیانش خواهد بود و هر کس درخواستی دارد، به عمری مراجعه کند، همان گونه که در روزگار حیات امام (علیهالسلام) به او مراجعه میکرده است.(1)
چقدر می توان این گزارش را پروبال داد.
مثلا گروهی از یاران را یکی یکی محمد بن عثمان دعوت کند ، قطعا نامه رسانی می خواهد، خانه ای می خواهد، آنان جمع می شوند پس از صحبت جناب عثمان بن سعید، امام حسن عسکری(علیه السلام) حاضر می شوند همانطور که امام رضا (علیه السلام) در فیلم(روایت عشق) حاضر می شد، سپس امام بیانات خود را می فرمایند و ...
پی نوشت:
1.طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، ص۳۲۵، ح ۶۱۱.
یا مثلا این گزارش:
امام عسکری (علیهالسلام) در باره او و فرزندش، به احمد بن اسحاق - که از عالمان بزرگ و وکیل موقوفات امام (علیهالسلام) در قم بود - فرمود:
عمری و فرزند او مورد اعتماد من هستند و آنچه به تو برسانند، از سوی من رساندهاند و آنچه بگویند از جانب من گفتهاند. پس سخن آن دو را گوش فرا ده و فرمان آن دو را اطاعت کن؛ که آنها مورد اعتماد و امین هستند.(1)
شما می توانید ابتدا قم قدیم را به تصویر بکشید، مردم فوج فوج خدمت احمد بن اسحاق برسند، او وجوهات و اموال متعلق به امام را تحویل می گیرد، عازم سفر می شود به سامراء می آید با تدابیر سختی که بوده خود را به امام می رساند، و بعد اما این سخنان را افاضه می فرمایند.
پی نوشت:
1. شیخ کلینی، کافی، اسلامیه، ج1، ص330 ؛ شیخ طوسی، الغیبه، ج1، ص243
یا این گزارش:
زمانى كه جمعى از شيعيان يمن به خدمت امام عسكرى (علیه السلام) آمدند، آن حضرت به عثمان بن سعيد، مأموريت داد تا اموالى را كه براى حضرت آورده بودند، تحويل بگيرد. سپس او را وكيل خود و فرزندش، محمد را وكيل حضرت مهدى (علیه السلام)تعيين و معرفى كرد. همچنين او پس از وفات امام يازدهم (ع)، تغسيل و تكفين ايشان را برعهده گرفت و جسد پاك حضرت (علیه السلام) را در قبر نهاد.(1)
یمنی به تصویر کشیده می شود، شیعیان از یمن حرکت می کنند تا سامرا، با تدابیر شدید امنیتی که بوده، نماینده ای را خدمت امام(علیه السلام) می فرستند، سپس امام به عثمان بن سعید ارجاع می دهند.
پی نوشت:
1. احسن الوديعه، ص 399.
سلام و ادب، خیلی ممنونم از نظراتتون، اما گفتنی است تمامی این اتفاقاتی که شما فرمودید در فیلمنامه لحاظ شده، مثلا حضور چهل تن از اصحاب به همراه عثمان بن سعید و معرفی امام عصر توسط امام حسن عسکری به شیعیان و وکلای مورد اعتماد و همچنین آمدن جناب احمد بن اسحاق اشعری از قم به سامرا سکانس هشتم و نهم فیلمنامه را به خود اختصاص داده اند، اما نوشتن فیلمنامه به آن راحتی فکر میکنید نیست، چون این فیلم ژانر تاریخی و مذهبی دارد و به موضوع بسیار مهمی می پردازه که دارای شبهات و اختلاف نظرهای فراوانی است باید از منابع صحیح و موثق که مورد تائید شیعه باشد استفاده کرد که همین امر دست بنده رو بعنوان نویسنده تا حدودی بسته و نمی توانم به درام داستان زیاد دست ببرم، اما یه نکته ای، برای نوشتن و ساختن فیلم که درباره اهل البیت باشه، نمی شود خود معصوم را به طور مستقیم به تصویر کشید چون بسیار کار پُر ریسک و تا حدودی خطرناکه، اگه اجازه بدید چند مثال بزنم، مثلا در سریال مختارنامه هدف اصلی فیلم امام حسینه، اما سوژه اصلی شخصیت مختار ثقفی میباشد که نویسنده و کارگردان از طریق او امام حسین رو به تصویر میکشه، یا در سریال امام علی هدف امام علی هستش اما سوژه ای که فیلم بر محور او میچرخد معاویه و عمرعاص میباشد یا در سریال امام رضا، هدف امام هشتم هستش، اما دستگاه و خلافت عباسی و دسیسه های مأمون علیه ایشان به تصویر در میاید، شاید بپرسید چرا؟ چون به عقیده شیعیان امامان دارای مقام عصمت هستند و از آنان هرگز خطایی سرنمیزند اگر نویسنده و کارگردان دچار اشتباه شوند ممکن است حرمت و اعتبار این امامان معصوم در افکار مردم تغییر کند و از طرفی بهانه ی خوبی برای دشمنان و ایجاد شبه افکنی میشود به عبارت ساده تر میخوای اَبروشو درست کنی میزنی چشمشم کور میکنی، اما در سریال حضرت یوسف چون ایشان معصوم نبودن پس میشود خود ایشان را سوژه اصلی فیلم قرار داد و اگر خطایی هم داشته باشد جای ایرادی نیست، حالا شخصیت و سوژه اصلی فیلمنامه که قرار است از طریق آن اتفاقات را نشان دهیم جناب عثمان بن سعید میباشد زیرا گزینه بهتری از ایشان در تاریخ سراغ نداریم و تا اینجای فیلمنامه بر محوریت ایشان نوشته شده است، خوشبختانه الان تا سکانس چهاردهم نوشته شده و تا این سکانس امام حسن عسکری به شهادت رسیدن و ابتدای غیبت صغری میباشد و جناب عثمان به دستور امام زمان به بغداد سفر کردند و قرار است از اینجا به بعد یعنی، از ابتدا دوران غیبت صغری تا انتها یعنی سال ۳۲۹ هجری روایت شود که متاسفانه در تاریخ و و اتفاقات شهر بغداد که جناب عثمان در آنجا حضور دارند، رویداد و اتفاق خاص و چشمگیری که بتوان روی آن پرداخت ندیدم از همین جهت اگر شما عزیزان با توجه به داشتن آگاهی کامل در تاریخ بتوانید بنده رو راهنمایی کنید تا بتوانم ادامه فیلمنامه رو بنویسم ممنون میشوم و خوشحال میشوم در نوشتن این اثر همکاری کنید. ببخشید پُر حرفی کردم، از پاسخگویی و وقتیکه گذاشتید ممنون.
اما نوشتن فیلمنامه به آن راحتی فکر میکنید نیست،قطعا همین طور است و شما در این زمینه کارشناس هستید، منظور بنده این بود که گاهی از یک جمله می توان یک جریان ساخت
رار است از اینجا به بعد یعنی، از ابتدا دوران غیبت صغری تا انتها یعنی سال ۳۲۹ هجری روایت شود که متاسفانه در تاریخ و و اتفاقات شهر بغداد که جناب عثمان در آنجا حضور دارند، رویداد و اتفاق خاص و چشمگیری که بتوان روی آن پرداخت ندیدم از همین جهت اگر شما عزیزان با توجه به داشتن آگاهی کامل در تاریخ بتوانید بنده رو راهنمایی کنید تا بتوانم ادامه فیلمنامه رو بنویسم ممنون میشوم و خوشحال میشوم در نوشتن این اثر همکاری کنید. ببخشید پُر حرفی کردم، از پاسخگویی و وقتیکه گذاشتید ممنون.چشم اجازه دهید یکبار دیگر منابع را نگاه کنم اگه نکته خاصی بود خدمتتان عرض می کنم
- محمد بن ابراهیم بن مهزیار میگوید: پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم. پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود؛ به همین جهت اموال را برداشته و من را به همراهی طلبید، تا آن را به جانشین و امام بعد از حضرت عسکری (علیه السلام) تحویل دهیم. به راه افتادیم، پدرم در بین راه مریض شد، و به سبب مریضی اش، به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر که نشانه این اموال را گفت، به او بسپار. سپس وفات کرد. من چند روزی در عراق ماندم، سپس نامه ای از سوی عثمان بن سعید که از نواب اربعه میباشد به من رسید که در آن نامه همه علائم و نشانه های اموال بیان شده بود، نشانه هایی که جز من و پدرم کسی آن را نمیدانست. محمد بن ابراهیم بن مهزیار با این کرامت و شاهد صدق، هم به امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و هم به نیابت عثمان بن سعید مطمئن شد.(1)
- محمد بن علی اسود میگوید: در آغاز غیبت صغری، پیرزنی پارچه ای به من داد و گفت آن را به ناحیه مقدسه (امام زمان علیه السلام) برسان. من آن را با پارچه های بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به بغداد رسیدم، نزد عثمان بن سعید رفتم، وی گفت: همه اموال را به محمد بن عباس قمی بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پیرزن را. پس از آن عثمان بن سعید از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن.(2)
- محمد بن علی بن شازان میگوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیه مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای عثمان بن سعید نائب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم. وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود(3)
سلام، ممنونم مطالب مفیدی بود، فقط از نظر سیاسی و نظامی که حکومت عباسیان نیز دخالتی داشته باشند بعد غیبت صغری چیزی در تاریخ به ثبت نرسیده؟ مثلا شورش شیعیان علیه حکومت بعد از شهادت امام حسن عسکری که با رهبری امام زمان و وکلای ایشان همراه باشد و یا دسیسه های یهودیان و دیگر اقوام علیه مسلمانان و کلاً هر قوم و نژادی که با شیعیان دچار اختلاف باشد و از نبود رهبر و امام در بین شیعیان سوء استفاده کند و یا خود شیعیان از درون دچار اختلاف و چند دستگی شوند و... چون احساس میکنم با این روش بهتر میشود ادامه داشتن جو خفقان و فشار بر شیعیان و سختی رابطه مستقیم با امام عصر را نمایش داد تا علت به غیبت رفتن امام زمان و به سهولت، در خطر بودن جان ایشان را به مخاطب انتقال داد. ممنونم از صبرتون
مجدد سلام
خیلی گشتم کتابهای مختلفی که در باره عثمان بن سعید مطلب داشتند را هم نگاه کردم اما مطلبی که به کار شما بیاد یافت نشد. جلد اول مفاخر اسلام آقای علی دوانی هم بیوگرافی عثمان بن سعید و نیز محمد بن عثمان را دارد اما آنچه شما به دنبالش هستید دیده نمی شود
باز اگر مطلبی پیدا شد خدمتتان عرض می کنم
سلام استاد، ممنونم ازتون، آره واقعا درست میگید، من خودم مطالعه کردم اما چیز خاصی که بشه ازش ایده گرفت و پروبال داد دیده نمیشه، الان به این فکرم روال داستان رو تغییر بدم، البته یه خورده کارو سخت کرده چون پرده دوم فیلمنامه روبه اتمامه، از طرفی سکانس فاینال رو از قبل طراحی کردیم، حالا اینکه چه جوری یه پل ارتباطی بینشون قرار بدیم و تداومی بودن داستان حفظ بشه کار رو سخت کرده، ما از اول عثمان بن سعید رو سوژه اصلی قرار دادیم و کم کم داستان میره به سمت وفات ایشون و اینکه جناب عثمان به دستور ناحیه مقدسه فرزندشون محمد را به نیابت معرفی میکند حالا چالش پیش رو اینه که اصلا در تاریخ درباره این دوران سه چهار ساله (۲۶۱_۲۶۶هجری) که جناب عثمان امر نیابت را عهده دار بودن یه خلاء دیده میشه که من موقع شروع به نوشتن تا این حد از نبودن اخبار آگاهی نداشتم حالا که رسیدم میبینم با غیبت امام عصر انگار تاریخ امامت نیز به غیبت رفته است و با وجود اینکه امام زمان بیشترین طول عمر را در بین ائمه معصومین دارد، اما کمترین اخبار از کیفیت زندگی ایشان به ثبت رسیده و آن هم بیشتر مربوط به دوران امام حسن عسکری میباشد، خواهشمندم اگر ایده و طرحی دارید که بشه به بهترین نحوه ممکن دوران غیبت صغری و وفات جناب عثمان و نیابت نائبان خاص را به تصویر کشید، حتما به بنده بفرمائید تا روی جزئیاتش کار کنم و مراحل شرح صحنه و دیالوگ نویسی رو به اتمام برسونم. انشاء الله تعالی. از همکاری شما بینهایت ممنونم
داستان آب خوردن آوردن امام زمان علیه السلام برای امام حسن عسکری علیه السلام در لحظات آخر:
در آخرین لحظات امام حسن عسکری (علیه السلام) قصد نوشیدن آب را داشتند، هنگامى كه قدح در دستان امام قرار گرفت و خواست آن را بنوشد لرزه بر دستان آن حضرت افتاد تا آنجا كه لبه جام به دندان هاى آن حضرت برخورد مى كرد; آن حضرت از نوشيدن آن مايع منصرف شده و به عقيد فرمودند: به اتاق داخل شو، پسرى در حال سجود خواهى ديد. وى را به نزد من بياور .
یکی از حاضران می گوید: من با حيرت داخل اتاق شدم ناگهان ديدم پسر بچه اى در حال سجود است و انگشت سبابه خود را به سمت آسمان گرفته است. بر او سلام كردم وى نماز خود را به سرعت به پايان رساند. سپس به آن حضرت گفتم: مولايم شما را امر كرده است كه به نزد ايشان برويد. در اين هنگام مادر آن پسر، صقيل نيز وارد شد دست او را گرفته به نزد پدرش امام حسن عسكرى(عليه السلام) برد.
هنگامى كه كودك در مقابل آن حضرت قرار گرفت به آن حضرت سلام كرد در حالى كه صورتش مى درخشيد و موهاى سرش مجعد و ميان دندان هايش فاصله بود، هنگامى كه حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) او را ديدند گريسته و فرمودند: اى سَروَر اهل بيت خود، اين آب را به من بنوشان كه من به سوى پروردگار خود مى روم . آن كودك قدحى را كه با كندر جوشيده بود به دست گرفت، سپس لب هايش به حركت آمده و آن آب را به آن حضرت نوشاند. هنگامى كه امام حسن عسكرى(عليه السلام) آن را نوشيد فرمودند: «مرا براى نماز آماده كنيد»، پس در دامن آن حضرت حوله اى پهن كرده و كودك او را به ترتيب اعضا، وضو داده و بر سر و پاى او مسح نمود.
پی نوشت:
شیخ طوسی، الغيبه، 165.
علاوه بر نواب خاص حضرت امام زمان علیه السلام وکیلانی داشتند
حضرت در اين دوران، از ميان شيعيان تعدادى از افراد مورد اعتماد را كه داراى ايمانى خالص بودند به عنوان نايبان و وكيلان خود معرفى و تعيين نمودند; اين بزرگواران با اجازه و فرمان آن حضرت سازمانى را براى ارتباط با مؤمنان تشكيل دادند كه چنانكه گذشت جد بزرگوار امام زمان حضرت امام هادى(عليه السلام) و پيش از وى حضرت امام جواد(عليه السلام) و پس از امام هادى حضرت امام عسكرى(عليهما السلام) همگى اين سازمان را همچون مقدمه اى براى غيبت آن حضرت تكميل و تقويت نموده بودند.
شيخ صدوق اسامى دوازده تن از وكيلان و نايبان حضرت مهدى(عليه السلام) در زمان غيبت صغرى را ذكر نموده و سيد محمد صدر نيز به استناد آنچه در منابع تاريخى و كتاب هاى رجالى آمده است نام شش تن ديگر را به اين دوازده تن اضافه نموده است(1) حضرت امام زمان(عليه السلام) مستقيماً به انتصاب اين افراد مبادرت نموده و در رابطه با اين مطلب اطلاعيه هايى را كه به توقيع معروف است صادر مى نمودند. همچنين به وسيله همين توقيعات، از كسانى كه ادعاى وكالت نموده و در واقع از وكيلان آن حضرت نبودند نفى وكالت مى نمودند(2)
1.شهید صدر تاريخ الغيبة الصغرى/ 609 - 628.
2. شیخ طوسی، غيبت طوسى، ص 172 - 257.
البته این بدان معنا نبود که به موازات نواب خاص باشند بلکه تحت نظارت نواب خاص بودند
زیرا در زمان غيبت صغرى، نسبت به زمان حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) در سازمان وكيلان تغييرى مهم روى داد و آن تغيير اين بود كه حضرت مهدى(عليه السلام)منصب جديدى در اين سازمان به وجود آوردند; آن منصب، تعيين وكيل خاص يا سفير عام ميان آن حضرت و مؤمنان بود. و اين منصبى بود كه در زمان ائمه گذشته نيازى به آن نبود، چرا كه در زمان سابق امام، ظاهر و آشكار بود و همه وكيلان مى توانستند به هر صورت شده با امام(عليه السلام)ارتباط برقرار نمايند، پس نيازى به وكيل و نايب خاصى كه از آن حضرت نيابت نمايد نبود. اما عدم ظهور امام(عليه السلام) در زمان غيبت صغرى، ايجاد اين پست مهم را در اين سازمان اقتضا مى كرد تا چنين شخصى مرجع خاص مؤمنان باشد; مؤمنانى كه در زمان سابق به داشتن يك امام آشكار در يك عصر عادت كرده بودند.
یعنی نایب خاص کارهای مربوط به امام علیه السلام را انجام می دادند و شامل نظارت بر این افراد نیز می شد
اقدام براى اثبات وجود امام(عليه السلام) و شناساندن وكيلان آن حضرت به شيعيان، گاه به درز كردن بعضى از اخبار به دستگاه حكومتى منجر مى گرديد كه در چنين مواردى امام(عليه السلام) خود براى حفاظت از سازمان وكيلان وارد عمل مى شدند تا نقش مطلوب اين سازمان در زمان غيبت صغرى حفظ شود به عنوان مثال، ثقة الاسلام كلينى در كتاب كافى از حسين بن حسن علوى نقل مى كند كه گفت: «مردى از نديمان «روزحسنى»(1) و شخص ديگرى كه همراه او بود به وى گفتند: اين همان كسى است كه اموال را برايش جمع مى كنند و داراى وكيلانى است. سپس نام همه وكيلان امام زمان را در شهرهاى مختلف برشمرد اين مطلب به گوش وزير، عبيدالله بن سليمان رسيده او قصد دستگيرى آنان را نمود خليفه گفت: بگرديد و ببينيد اين مرد كجا است؟ چرا كه اين مسأله بسيار مهم است عبيدالله بن سليمان پاسخ داد: آيا همه وكلا را دستگير كنيم؟ خليفه پاسخ داد: نه اما گروهى ناشناس را با مقدارى پول به نزد آن ها مى فرستيم، هر كس از اين افراد پول گرفت او را دستگير مى كنيم راوى گويد در همان روزها نامه اى از وجود مقدس امام زمان(عليه السلام) به همه وكيلان صادر گرديد كه از آن تاريخ از هيچ كس پولى دريافت نكرده، از قبول آن امتناع كنند و وكالت آن حضرت را انكار كنند. راوى گويد: آنان مردى را به نزد محمد بن احمد فرستادند كه او را نمى شناخت. آن مرد با وى خلوت كرد و به او گفت من مالى دارم كه مى خواهم به دست صاحب الزمان برسانم، محمد به او گفت: اشتباه آمده اى من در اين رابطه هيچ چيز نمى دانم، آن مرد دائم در صدد دلجويى و ايجاد روابط دوستانه با محمد بن احمد بود، اما محمد همواره خود را به نادانى مى زد. آنان، جاسوسان خود را در ميان همه وكلا پراكنده ساختند اما همه وكيلان از گرفتن پول هايى كه برايشان مى آمد خوددارى مى كردند»(2)
1. والى منطقه عسكر كه در بعضى از نسخه ها به نام بدرحسنى هم آمده است.
2. مرحوم کلینی، كافى1، ص525
از برخی روايات، استفاده مى شود كه خود حضرت مهدى(عليه السلام) در بسيارى از حالات براى ديدار با مؤمنان مبادرت نموده و به دست آن حضرت معجزات و دلايل امامت آشكار مى شده است; به گونه اى كه آنان را به ايمان به امامت آن حضرت راهنمايى نموده وجود و امامت آن بزرگوار را بر آنان ثابت مى كرده است; اين مطلب همان است كه در ديدار با عيسى جوهرى كه در سال 268 هجرى قمرى در منطقه صابر در نزديك مدينه منوره با آن حضرت ملاقات نموده است به آن تصريح شده است; آن جا كه آن حضرت در پايان ديدار و بعد از ارائه دلايل و براهين يقين آور در رابطه با هويتش به او فرموده اند:
«يا عيسى ما كان لك أن تراني لولا المكذِّبون القائلون بأين هو؟ ومتى كان؟ وأين ولد؟ ومن رآه؟ وما الذي خرج إليكم منه؟ وبأيِّ شيء نبّأكم؟ وأيَّ معجز أتاكم؟ أما والله لقد دفعوا أمير المؤمنين مع مارووه وقدَّموا عليه، وكادوه وقتلوه، وكذلك آبائي عليهم السَّلام ولم يصدِّقوهم ونسبوهم إلى السحر وخدمة الجنِّ إلى ما تبيّن»;
اى عيسى اگر تكذيب كنندگانى كه همواره مى گويند او كجاست؟ كى به وجود آمده؟ كجا به دنيا آمده؟ چه كسى او را ديده؟ چه چيزى از جانب او به سوى شما آمده؟ و او شما را به چه چيزى خبر داده؟ و چه معجزه اى براى شما آورده است؟ تو به ملاقات با من نايل نمى آمدى، به خدا سوگند كه مردم، با وجود روايات بسيارى كه در رابطه با اميرالمؤمنين(عليه السلام) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) روايت كرده و حضرتش را مى شناختند، آن بزرگوار را از مقام و منزلتى كه داشت دفع نموده و با آن حضرت مبارزه كرده و او را به قتل رساندند. همچنين ساير پدران من: به همين سرنوشت گرفتار آمده اين مردم آنان را تصديق نكردند و به آن ها نسبت سحر و خدمت جن و غيره دادند كه بر همه آشكاراست.
اى عيسى اولياى ما را از آنچه كه ديدى با خبر گردان، اما بر حذر باش كه اين خبر را به دشمنان ما نرسانى كه اين مقام از تو سلب خواهد گرديد.
به آن حضرت عرضه داشتم: اى مولاى من دعا كن تا من در اين راه ثابت قدم بمانم.
آن حضرت فرمودند: اگر خداوند به تو ثبات قدم عنايت نكرده بود مرا نمى ديدى، اكنون پيروزمندانه به سمت كار و مأموريت خود برو.
من در حالى كه بسيار حمد و سپاس خداوند متعال را به جاى مى آوردم از نزد آن حضرت خارج شدم»(1)
1. تبصرة الولى، ص 197.
به کتاب نواب اربعه علی غفاری نیز مراجعه کنید مطالب خوبی دارد
نیز در مقالات کتاب تاریخ سیاسی امام دوازدهم جاسم حسین، کتاب تاریخ تحلیلی امامیه در غیبت صغری مرتبط با این بحث است
همچنین مقالات آقای مجید احمدی کچایی در نور مگز را ملاحظه بفرمایئد
جمع بندی:
پرسش:
چه اتفاقات مهمی پس از شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) از آغاز غیبت صغری . شروع نیابت جناب «عثمان بن سعید» افتاد؟ شیعیان شاهد چه اتفاقات مهمی بودند و برای حل آن چه کارهایی انجام دادند و فعالیت جناب عثمان و شیعیان و ارتباطشان با امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)چگونه بوده است؟
پاسخ:
اولین اتفاق بعد از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)، نماز خواندن امام زمان (علیه السلام) بر پیکر ایشان است.
در یک روایت «شیخ صدوق» (1) از شخصی به نام «ابی الادیان» روایت کرده که او گفت: به خدمت حضرت امام عسکری (علیه السلام) شتافتم. آن حضرت را ناتوان و بیمار یافتم. آن جناب چند نامه ای نوشته و به من داد و فرمود که این ها را به «مداین» برسان و به فلان و فلان از دوستان ما بسپار، و بدان که بعد از پانزده روز دیگر به این بلده خواهی رسید و آواز نوحه از خانه خواهی شنید و مرا در غسل گاه خواهی دید. «ابوالادیان» می گوید: گفتم ای مولای من! چون این واقعه روی دهد، حجت خدا و راهنمای ما که خواهد بود؟ فرمود: «آن کسی که جواب نامه های مرا از تو طلب کند.» گفتم: زیاده از این هم نشانی بفرمایید. فرمود: «آن شخصی که بر من نماز گزارد، او حجت خدا و امام و راهنما و قائم به امر است بعد از من.» پس نشانی زیاده بر آن از آن حضرت طلب نمودم، فرمود: «آن شخصی که خبر دهد به آنچه در همیان است.» پس هیبت آن حضرت مرا مانع شد که بپرسم که چه همیان و کدام همیان و چه چیز است در همیان...
پس از «سامرا» بیرون آمده، نامه ها را به «مداین» رساندم و جواب آنها را گرفته و بازگشتم. روز پانزدهم بود که داخل «سر من رای» (سامرا) شدم بر وجهی که آن حضرت به اعجاز آن خبر داده بود، آواز نوحه از خانه آن حضرت شنیدم و نعش آن امام بزرگوار را در غسل گاه دیدم. برادرش، «جعفر»، را بر در خانه آن حضرت دیدم که مردم دورش جمع شده بودند و او را تعزیت می نمودند و جانشینی او را تبریک !!! با خود گفتم که اگر امام بعد از حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) او باشد، پس امر امامت باطل خواهد بود، زیرا می دانستم که شراب می آشامد و طنبور می زند و قمار می بازد. پس او را تعزیت نمودم. هیچ چیزی از من نپرسید و جواب نامه را نطلبید. بعد از آن عقید خادم بیرون آمد و خطاب به «جعفر» گفت: ای خواجه! برادرت را کفن کردند، برخیز و بر او نماز بگزار. «جعفر» برخاست و داخل آن خانه شد و شیعیان گریان وارد خانه شدند. در آن حال امام (علیه السلام) را کفن کرده بودند. «جعفر» پیش رفت که نماز بگزارد. با خود گفتم: عجبا! اگر امام مردم بیدین بشود، معلوم میشود که همواره دین از اول سست بوده است!!! من هم دنبال «جعفر» به راه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهی میشود!
کنار جنازه امام عسکری(علیه السلام) رسیدیم، «جعفر» پیش ایستاده و همراهان پشت سرش، با خود گفتم: دیگر کار از کار گذشت.
«جعفر» چون قصد آن کرد که تکبیر بگوید، ناگهان پرده سفیدی که در حجره آویزان بود بلند شد، دیدم کودکی نورانی پیدا شد. گندمگون و مجعد موی (صلوات الله علیه) و ردای «جعفر» را گرفته و کشید، و فرمود: «ای عمو! دور شو که من به نماز گزاردن بر پدر خود از تو سزاوارترم.» «جعفر» رنگ پریده کنار رفت و نمیدانست چه بگوید و شوکه شده بود و آن برگزیده خداوند غفار بر پدر عالی مقدارش نماز گزارد. و امام عسکری (علیه السلام) را در کنار مرقد پدر بزرگوارش، امام علی نقی (علیه السلام)، دفن کردند. سپس آن کودک خردسال و آن ولی ایزد متعال به من خطاب کرد که: «ای بصری! جوابهای نامه ها را بیاور.» جوابها را به او تقدیم کردم ایشان رفتند به حجره و با خود گفتم : حمد و سپاس خدا را که دو علامت از علاماتی که امام عسکری(ع) به من فرموده بودند، ظاهر شد،فقط علامت همیان مانده است !! نزد «جعفر» آمدم و گفتم : این طفل که بود؟ گفت: من اصلا چنین کودکی را ندیدهام و نمیشناسم!!! (2)
مطلب دیگری که در زمان غیبت صغری اتفاق افتاد هجرت«عثمان بن سعید» از «سامراء» به «بغداد» بود، ایشان در زمان حیات امام حسن عسکری(علیه السلام) در «سامرا» زندگی می کرد با توجه موقعیت اجتماعی و اشتهار ایشان بین شیعیان و مخالفان، حکومت فعالیت های ایشان را رصد می کرد. لذا به دستور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) به «بغداد» منتقل شد. زیرا به دلیل وجود لشکریان عباسی «عثمان بن سعید» نمی توانست سازمان وکالت را به دور از چشم آنان رهبری کند از این رو به منطقه شیعه نشین «کرخ بغداد» عزیمت کرد.(3)
به علت خفقان موجود و تحت نظر بودن ایشان، خیلی از اتفاقات در منابع منعکس نشده اما گزارشهایی است که به برخی از آنها اشاره می شود.
برای نمونه، «محمد بن ابراهیم بن مهزیار» میگوید: پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد جانشین آن حضرت به شک افتادم. پدرم وکیل حضرت بود و اموال زیادی نزدش بود؛ به همین جهت اموال را برداشته و من را به همراهی طلبید، تا آن را به جانشین و امام بعد از حضرت عسکری (علیه السلام) تحویل دهیم. به راه افتادیم، پدرم در بین راه مریض شد، و به سبب مریضی اش، به من در مورد اموال وصیت نمود و گفت: «از خدا بترس و این اموال را به صاحبش برگردان. هر که نشانه این اموال را گفت، به او بسپار». سپس وفات کرد. من چند روزی در عراق ماندم، سپس نامه ای به من رسید که در آن نامه همه علائم و نشانه های اموال بیان شده بود، نشانه هایی که جز من و پدرم کسی آن را نمیدانست. «محمد بن ابراهیم بن مهزیار» با این کرامت و شاهد صدق، هم به امامت امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و هم به نیابت «عثمان بن سعید» مطمئن شد.(4)
همچنین «محمد بن علی اسود» میگوید: در آغاز غیبت صغری، پیرزنی پارچه ای به من داد و گفت آن را به ناحیه مقدسه (امام زمان علیه السلام) برسان. من آن را با پارچه های بسیاری دیگر همراه خود آوردم. چون به «بغداد» رسیدم، نزد «عثمان بن سعید» رفتم، وی گفت: همه اموال را به «محمد بن عباس قمی» بده. من همه را به او سپردم، جز پارچه پیرزن را. پس از آن «عثمان بن سعید» از ناحیه مقدسه این پیغام را فرستاد که پارچه پیرزن را نیز به وی تسلیم کن.(5)
نیز «محمد بن علی بن شازان» میگوید: اموالی از مردم نزد من جمع شده بود، برای این که به ناحیه مقدسه برسانم، دیدم بیست درهم کمتر از پانصد درهم است. این مقدار را افزودم و با نامه برای «عثمان بن سعید» نائب امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرستادم. چیزی هم در این نامه قید نکرده بودم. وی در پاسخ نوشت: پانصد درهم رسید. بیست درهم از آن مال تو بود(6)
پی نوشت ها:
1. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، مصحح علی اکبر غفاری، اسلامیه، تهران، 1395ش، چاپ دوم، ج2، ص475
2. همان
3.جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمد تقی آیتاللهی، تهران، امیرکبیر، 1385ش، ص149.
4.شیخ کلینی، کافی، مصحح علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407، چاپ چهارم، ص1، ص518
5. شیخ صدوق، پیشین، ج2، ص502
6. شیخ کلینی، پیشین، ج 1، ص523-524