جمع بندی روح یقین

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
روح یقین
سلام علیکم رحمته الله عرض خسته نباشید به سایت askdin و همکاران گرامی در شرح سوال،اینگونه باید عرض کنم که نفس که تعبیر به همان قلب،صدر یا روح می شود و عواطف و جوارح ما از ان سرچشمه می گیرد، در قران هم می خوانیم خداوند به پیغمبر می گوید و ما قران را برقلب تو نازل کردیم،لیکن این قلب و نفس ما گاهی مشوش می شود و دگرگون می شود یا یک احساساتی از ان سرچشمه می گیرد به طور مثال عشق را که از همان گیاه پیچک هست که کاراییش را می دانید،حال سوال بنده در باره عشق نیست،سوال بنده در محور دگرگونی های قلب است مثالش لسان مبارک امام صادق علیه السلام که می فرمایند: «دل در سینه آدمی، پرحرکت و بی قرار است و حق را می جوید و فقط وقتی بدان دست یافت، آرام و قرار می یابد،حال اگر شرح را بخواهیم واضح بگوییم و یک مثال برایش بزنیم حکایت امام محمد غزالی است که ان در کتاب شهید مطهری با عنوان جویای یقین درج شده یا حدیث عنوان بصری که در جستجوی حقیقت نیز بوده است،می توانم بگم چنین فعلی در متشابه در نفس بنده نیز زبانه می کشد حالان اگر مظهر سوال را اشکار بشود حدیثی است که در اصول کافی بوده است: در باب حقيقة الايمان و اليقين اصول كافى كلينى رضوان اللّه تعالى عليه روايت شده است كه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نماز صبح بگزارد و بعد از نماز جوانى را در مسجد ديد كه پينگى مى‌‌زد و سرش را فرود مى‌‌آورد. رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بدو گفت: اى فلان چگونه صبح كرده‌‌اى؟ گفت: يا رسول اللّه صبح كرده‌ام درحالى‌‌كه صاحب يقينم. رسول اللّه از گفتار وى به شگفت آمد و گفت هر يقينى را حقيقتى است، حقيقت يقين‌ تو چيست؟ گفت اى رسول اللّه يقينم مرا اندوهگين كرد و شبم را به بيدارى و روزهاى گرمم را به تشنگى كشانيده است تا آنكه گويا من اكنون به عرش پروردگار نگاه مى‌كنم كه براى حساب واداشته شده است و خلائق براى حساب محشورند و من در ميان آنانم و گويا كه به اهل بهشت مى‌‌نگرم كه در بهشت متنعّمند و يكديگر را مى‌‌شناسند و بر اريكه‌‌ها تكيه داده‌‌اند و گويا كه اهل آتش را مى‌‌بينم كه در آتش معذّبند و فرياد برمى‌‌آورند و گويا كه من اكنون آواز زبانه آتش را مى‌‌شنوم كه بر گوش‌هاى من مى‌‌پيچد. رسول اللّه به اصحاب خود فرمود: «هذا عبد نوّر اللّه قلبه» اين بنده‌اى است‌ كه خداوند دل او را به ايمان روشن كرده است. سپس رسول اللّه بدو فرمود: «الزم ما انت عليه» از اين حال جدا مشو. آن جوان گفت: يا رسول اللّه براى من از خداوند بخواه كه در خدمت تو شهادت را روزى من گرداند. رسول اللّه بخواست كه طولى نكشيد آن جوان در بعضى از غزوات نبىّ صلّى اللّه عليه و آله بعد از نه نفر كه وى دهمين بود شربت شهادت چشيد خب بنده باید اینگونه بگم که در ژرف این حقایق مبهوتم و هنوز که هنوزه جواب سوالم را نیافته ام و حتی اینکه چیزی که بندگان خدا (حالا نه منظور اینکه ما در تبه اولیاالله هستم) در جستجوی انانند در نظر بنده چیز زیادی در نظر نمیاد یا مثلا این علمی را که یک بنده می تواند در یک زندگی اکتساب کند در نظر من ناچیز است، یا اسباب دنیوی را کامل ساقط شده است در نظر ما و هدف بنده را فقط به معنویات اخروی گذاشته یا حتی اینکه همان معنویاتی را که در نظر سالکین و ناسکین در معنویات والایی قرار داشته در الی الله بنده فهم ان را پیدا نکرده و راه ان راهم هنوز پیدا نکرده ام همانظور که گفتم این ها ژرف است و حقیقتی دارد مانند سجده اسمان و زمین که ژرف است،مثال بنده نمی فهمم مثلا فلان بن فلان چگونه به این مقام رسیده و این را واقعا نمیفهمم مثال ایت الله بهجت (ره) که کمالات عالیه را طی کرده بوند، که در خطورات بنده نمی گنجد. خلاصه شرح حال ما مانند روایاتی بود که ذکر کردم،حال اگر نکته ای یا رهنمایی دارید بفرمایید باتشکر 
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد کافی
باسمه تعالی با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات علت عدم درک واقعی آن مقامات معنوی را می توان در عدم اتصاف نفس نسبت به آن امور دانست. مرحوم علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی (رحمة الله علیه) می فرمودند: «در نجف که مشغول تحصیل بودم با مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی صاحب الذریعه، آشنا شدم. روزی از ایشان سوال کردم، آیا از محضر مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی (رحمة الله علیه) استفاده کرده اید؟ فرمودند: مع الاسف، زیرا که من در سال 1313ق بعد از وفات مجدد (مرحوم میرزای شیرازی)که در سال 1312 ق، در سامرا واقع شد به نجف اشرف وارد شدم، و مرحوم آخوند دو سال بود که رحلت نموده بودند زیرا، ارتحل ایشان در سال 1311ه ق واقع شد ولکن از شاگردان ایشان بهره ها بردند آن گاه شرح حال مفصلی راجع به مرحوم سید احمد طهرانی کربلایی بیان کردندو فرمودند پس از رحلت ایشان من شبی او را در خواب دیدم و می دانستم که وفات نموده اند اما انگشت سبابه ایشان را محکم گرفتم و گفتم از آن مقامات و حالاتی که خدا به شما عنایت فرموده است باید برای من بیان نمایید، با شدتی هر چه تمامتر انگشت خود را از دست من کشید و خنده ای نمود و گفت: حلوای تن تنانی/تا نخوردی ندانی » ادامه دارد...
به بیان دیگر، عدم درک آن مقامات، نداشتن مراتب بالای یقین است. توضیح آنکه: یقین دارای سه مرتبه است که یقین مرتبه پایین‌تر، خصوصیات و علائم یقین مرتبه بالاتر را ندارد. این سه مرتبه عبارت‌اند از «علم الیقین»، «عین الیقین» و «حق الیقین». برای توضیح این سه مرتبه باید گفت؛ گاهى انسان آثار و علائم چیزى را مشاهده می‌کند و یا با کمک استدلال، حقیقت ثابتی را می‌یابد. گاهی هم علاوه بر استدلال عقلی، با روح و جان نیز آن‌را می‌یابد و گاهی نه تنها با چشم دل آن‌را می‌بیند، بلکه فانی و غرق در حقیقت آن نیز می‌شود؛ مثلاً در مورد وجود باری تعالی، انسان در ابتدا به وسیله دلیل و برهان و از آثار و نشانه‌ها، وجود حضرتش را اثبات می‌کند که از آن به «علم الیقین» تعبیر می‌شود. در مرحله بعدی، با تزکیه و تهذیب دل و با صفا و طهارت باطن، با عالم نور ارتباط پیدا کرده، و با چشم دل این حقیقت را می‌بیند و درک می‌کند. به این مرتبه از یقین، «عین الیقین» گفته می‌شود. در مرتبه بالاتر، انسان چنان فانى در عظمت حق تعالى می‌شود که غیر او را در آن مرتبه نمی‌بیند. از این مرتبه به «حقّ الیقین» تعبیر می‌شود. مرحوم شهید مطهری در این زمینه می فرمایند: «دانشمندان مى‏ گويند فرق است بين علم اليقين و عين اليقين و حق‏ اليقين‏. اين‏طور مثال مى‏‌آورند، مى‏‌گويند: فرض كنيد آتشى در نقطه‌‏اى افروخته شده است. يك وقت شما اثر آتش را (مثلًا دودى كه بلند است) مى‏‌بينيد و همين مقدار مى‏‌دانيد كه در آنجا آتشى هست كه اين دود از آنجا بلند است. اين علم اليقين است، و يك وقت خود آتش را از نزديك مى‌‏بينيد، اين عين اليقين است و بالاتر از دانستن‏ است، مشهود است. و يك وقت به قدرى نزديك می شويد كه حرارت آتش به بدن شما مى‏‌رسد و شما را گرم مى‌كند، داخل آتش مى‏‌شويد. اين حق اليقين است.»(1) «آن شنیدی که رفت نادانی/به عیادت به درد دندانی گفت بادست از این مباش حزین/گفت آری ولیک سوی تو این بر من این درد کوه پولادست/چون تو زین فارغی ترا بادست»(2) در این مثال زیبایی که در این اشعار جناب «سنائی» بیان شده، هم عیادت کننده و هم بیمار، درد دندان را درک می کنند، ولیکن علم عیادت کننده از نوع «علم الیقین»، و صرفا مفهومی است و لذا نمی تواند کاملا آن بیماری که از شدت درد دندان، به خود می پیچد را درک نماید. پی نوشت: 1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، صدرا، ج23،ص792. 2. سنائی    
اما این که چگونه باید به یقین فراتر از «علم الیقین» رسید؟   تکرار در عمل در قرآن کریم آمده است «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ (1) و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد!»، که به تصریح صاحب نظران ادبیات عرب، یکی از کاربردهای رایج «حتّی» (تا) آن‌گاه که بر سر فعل مضارع در می‌آید، این است که علت کاری را بیان می‌کند.(2) در اینجا نیز می‌توان بیان داشت، آیه شریفه نشانگر آن است  که دستیابی به یقین – که یکی از بالاترین کمالات انسانی است- از راه عبادت ممکن می‌گردد. (3) و این عبادت که در قالب انجام واجبات و ترک محرمات، می باشد را باید به نحو دائمی و همیشگی، تا آخرین لحظه عمر داشت. این تکرار و مراقبه دائمی در عبودیت و بندگی، «یقین» را به ارمغان خواهد آورد. یک مثال: همه ما می دانیم که از شخص متوفی کاری بر نمی آید، و آزاری به کسی نمی رساند؛ ولیکن عموما علی رغم چنین علمی، از او می ترسیم. در این میان «غسّال» و «مرده شوی» در کنار علمش به عدم آزار میت، هیچ ترسی از او ندارد و به راحتی به شست و شوی جنازه اقدام می کند. تفاوت در چیست؟چرا «غسال» به چنین یقینی رسید؟ علت این که «غسّال» و «مرده شوی» به چنین یقینی رسید را می توان در تکرار عمل او در غسل دادن میت دانست. او هم در روزهای اول کارش با ترس و لرز، غسل می داد، به مرور و گذر زمان، آن قدر به این کارش ادامه داد که ترسش ریخت و به راحتی کارش را انجام می دهد. حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) در این زمینه می فرمایند: «گاهی می بینی [انسان [به این واقعیات علم دارد، لکن ایمان ندارد. مرده شوی از مرده نمی ترسد، زیرا یقین دارد که مرده قدرت اذیت و آزار ندارد، آن وقت که زنده بود و روح در بدن داشت کاری از او ساخته نبود، چه رسد اکنون که قالب، تهی کرده است. ولی آنان که از مرده می ترسند، برای این است که به این حقیقت ایمان ندارند، فقط علم دارند.»(4) پی نوشت: 1.حجر/99. 2عباس حسن، النحو الوافی، ج2، صص447-448 3. علامه طباطبایی (رحمة الله علیه) در کتاب شیعه در اسلام (ص43) می‌گوید: «از این آیه فهمیده می‌شود که پرستش واقعی خدا منتیج یقین است». 4. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص48  
 مراد از عبادت در اين جا، اعمال عبادي خاص نيست، بلكه منظور زندگي بر مدار عبوديت است؛ يعني بندگي و بنده وار زيستن، چنان كه بردگان و بندگان روزگار قديم هميشه برده بودند؛ نه آن كه فقط ساعتي از روز را برده باشند، بلكه تمام حركات و سكنات و اعمال آنها براي مولي و در خدمت مولايشان بوده است. عبوديت در برابر خداوند نيز به همين گونه است كه انسان را به يقين مي‌رساند. يعني آدمي در تمامي لحظات و حالات خود، براي خدا باشد و رضايت او را طلب كند، در هر كاري كه انجام مي‌دهد، هر جا كه مي‌نگرد، هر سخني كه مي‌گويد يا مي‌شنود... فقط رضاي خدا و دستورات الهي را در نظر داشته باشد در یک کلمه همیشه مراقب اعمال و رفتارش باشد، به این لحاظ است که این تکرار، موضوعیت دارد و یقین مد نظر را به ارمغان خواهد آورد.
یکی از توصیه های دینی تدام بر عمل، می باشد: الف: امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَمَلٍ يُدَاوَمُ عَلَيْهِ وَ إِنْ قَلَّ (1) هيچ چيز نزد خداوند عز و جل محبوب تر از عملى نيست كه بر آن مداومت شود، هر چند اندك باشد.» ب: امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «إِنِّي لَأُحِبُّ أَنْ أُدَاوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ إِنْ قَلَّ (2) من دوست دارم كه بر عمل مداومت داشته باشم، گر چه آن عمل اندك باشد.» کار اندک و مداوم، بهره‌اش بیش از آن است که انسان چندین کار؛ مانند «نماز اول وقت»، «نخوابیدن بین الطلوعین»، «شب زنده داری»، «روزه مستحبّی» و...، را به یک‌باره آغاز کرده، اما این رفتار عبادیش ادامه‌دار و ثابت نباشد و سبب خستگی و پریشانی و گاه منجر به ناامیدی و ترک آن عمل برای همیشه شود. یکی از آثار تداوم در عمل، ایجاد یقین می باشد. چنانچه امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: «أَمَّا الْمُدَاوَمَةُ عَلَى الْخَيْرِ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ تَرْكُ الْفَوَاحِشِ وَ الْبُعْدُ مِنَ الطَّيْشِ وَ التَّحَرُّجُ وَ الْيَقِينُ وَ حُبُّ النَّجَاةِ وَ طَاعَةُ الرَّحْمَنِ وَ تَعْظِيمُ الْبُرْهَانِ وَ اجْتِنَابُ الشَّيْطَانِ وَ الْإِجَابَةُ لِلْعَدْلِ وَ قَوْلُ الْحَق‏ (3) اما ثمره مداومت و پایداری بر کار خیر برای  انسان خردمند عبارت است از:  ترک کارهاى زشت، دورى از حماقت، خوددارى از گناه، یقین، علاقه به نجات، اطاعت خداى رحمان، تعظیم از دلیل و برهان، دورى از شیطان، پذیرفتن عدل، حق گوئى» بنابراین برای رسیدن به «یقین»، «عمل» و «تداوم در عمل»، نیاز است. پی نوشت: 1.كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافي (ط- الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية،تهران، 1407ق، ج2،ص82. 2.همان. 3.ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول،‏ محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، النص، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق، صص 17، 18.    
گناه و رذایل اخلاقی مانع رسیدن به مقامات معنوی، از جمله «یقین» می شود، و اگر انسان در مسیر عبودیت و بندگی ثابت قدم باشد به «یقین» خواهید رسید.  به این چند روایت زیبا از پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) توجه بفرمایید: الف: «لَولَا انَّ اَلشَّیَاطِین یَحُومُونَ عَلَی قُلُوب‌ِ بَنِی‌ آدَم لَنَظُروا اِلَی مَلَکُوت اََلسَّمَاء (1) اگر نبود كه شيطان ها بر گرد دل هاى آدميان مى چرخند، هر آينه آنان ملكوت آسمان ها را مى ديدند.» ب:«في لَيلةِ الإسراءِ ـ: فلَمّا نَزَلتُ و انتَهَيتُ إلى سَماءِ الدُّنيا نَظَرتُ أسفَلَ مِنّي ، فإذا أنا برَهَجٍ و دُخانٍ و أصواتٍ ، فقلتُ : ما هذا يا جِبريلُ ؟ قالَ : و هذهِ الشَّياطينُ يَحومونَ على أعيُنِ بَني آدمَ أن لا يَتَفكّروا في مَلَكوتِ السَّماواتِ و الأرضِ، و لَو لا ذلكَ لَرأتِ العَجائبَ (2)  حضرت در شب معراج فرمودند: چون به پايين آمدم و به آسمان دنيا رسيدم، به پايين تر از خود نگريستم، ناگاه با ابر و غبار و دود و هياهويى مواجه شدم. گفتم : جبرئيل اين ها چيست؟ گفت : اين ها شيطان هايند كه بر فراز چشمان آدميان مى چرخند تا كه آنان در ملكوت آسمان ها و زمين نينديشند و اگر چنين نبود شگفتى ها مى ديدند.» ج: «لو لا تزييد فى حديثكم و تمزيج فى قلوبكم لرأيتم ما ارى و لسمعتم‏ ما اسمع (3) اگر زیادگوئی شما و اختلاط قلوب شما نبود، هر آنچه که من می دیدم و می شنیدم، شما می دیدید و می شنیدید.» پی نوشت: 1.فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى‏، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم (ايران)، 1376 ه. ش‏،ج2،ص125. 2.محمدی ری شهری، محمد، ميزان الحكمه،ج11،ص67. 3.صدر الدين شيرازى، محمد بن ابراهيم‏، شرح أصول الكافي (صدرا)، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏، تهران‏، 1383 ش‏،ج1،ص331.  
جمع بندی پرسش: چرا نمی توان مقامات اولیاء الهی و این که آنان از حقایقی خبر می دهند را درک نمود؟ پاسخ: الف: عدم درک آن مقامات، نداشتن مراتب بالای یقین است. توضیح آنکه: یقین دارای سه مرتبه است که یقین مرتبه پایین‌تر، خصوصیات و علائم یقین مرتبه بالاتر را ندارد. این سه مرتبه عبارت‌اند از «علم الیقین»، «عین الیقین» و «حق الیقین». برای توضیح این سه مرتبه باید گفت؛ گاهى انسان آثار و علائم چیزى را مشاهده می‌کند و یا با کمک استدلال، حقیقت ثابتی را می‌یابد. گاهی هم علاوه بر استدلال عقلی، با روح و جان نیز آن‌را می‌یابد و گاهی نه تنها با چشم دل آن‌را می‌بیند، بلکه فانی و غرق در حقیقت آن نیز می‌شود؛ مثلاً در مورد وجود باری تعالی، انسان در ابتدا به وسیله دلیل و برهان و از آثار و نشانه‌ها، وجود حضرتش را اثبات می‌کند که از آن به «علم الیقین» تعبیر می‌شود. در مرحله بعدی، با تزکیه و تهذیب دل و با صفا و طهارت باطن، با عالم نور ارتباط پیدا کرده، و با چشم دل این حقیقت را می‌بیند و درک می‌کند. به این مرتبه از یقین، «عین الیقین» گفته می‌شود. در مرتبه بالاتر، انسان چنان فانى در عظمت حق تعالى می‌شود که غیر او را در آن مرتبه نمی‌بیند. از این مرتبه به «حقّ الیقین» تعبیر می‌شود. «شهید مطهری» در این زمینه می فرمایند: «دانشمندان مى‏ گويند فرق است بين علم اليقين و عين اليقين و حق‏ اليقين‏. اين‏طور مثال مى‏‌آورند، مى‏‌گويند: فرض كنيد آتشى در نقطه‌‏اى افروخته شده است. يك وقت شما اثر آتش را (مثلًا دودى كه بلند است) مى‏‌بينيد و همين مقدار مى‏‌دانيد كه در آنجا آتشى هست كه اين دود از آنجا بلند است. اين علم اليقين است، و يك وقت خود آتش را از نزديك مى‌‏بينيد، اين عين اليقين است و بالاتر از دانستن‏ است، مشهود است. و يك وقت به قدرى نزديك می شويد كه حرارت آتش به بدن شما مى‏‌رسد و شما را گرم مى‌كند، داخل آتش مى‏‌شويد. اين حق اليقين است.»(1) «آن شنیدی که رفت نادانی/به عیادت به درد دندانی گفت بادست از این مباش حزین/گفت آری ولیک سوی تو این بر من این درد کوه پولادست/چون تو زین فارغی ترا بادست» در این مثال زیبایی که در این اشعار بیان شده، هم عیادت کننده و هم بیمار، درد دندان را درک می کنند، ولیکن علم عیادت کننده از نوع «علم الیقین»، و صرفا مفهومی است و لذا نمی تواند کاملا آن بیماری که از شدت درد دندان، به خود می پیچد را درک نماید. ب: اما چگونه باید به یقین فراتر از «علم الیقین» رسید؟ پاسخ: تکرار و مدوامت بر عمل و مراقبه دائمی در قرآن کریم آمده است «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ (2) و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد!»، که به تصریح صاحب نظران ادبیات عرب، یکی از کاربردهای رایج «حتّی» (تا) آن‌گاه که بر سر فعل مضارع در می‌آید، این است که علت کاری را بیان می‌کند. در اینجا نیز می‌توان بیان داشت، آیه شریفه نشانگر آن است که دستیابی به یقین – که یکی از بالاترین کمالات انسانی است- از راه عبادت ممکن می‌گردد.  این عبادت که در قالب انجام واجبات و ترک محرمات، می باشد را باید به نحو دائمی و همیشگی، تا آخرین لحظه عمر داشت. مراد از عبادت در اين جا، اعمال عبادي خاص نيست، بلكه منظور زندگي بر مدار عبوديت است؛ يعني بندگي و بنده وار زيستن، چنان كه بردگان و بندگان روزگار قديم هميشه برده بودند؛ نه آن كه فقط ساعتي از روز را برده باشند، بلكه تمام حركات و سكنات و اعمال آنها براي مولي و در خدمت مولايشان بوده است. این تکرار و مراقبه دائمی در عبودیت و بندگی، «یقین» را به ارمغان خواهد آورد. چنانچه امیر المومنین (علیه السلام) می فرمایند: «أَمَّا الْمُدَاوَمَةُ عَلَى الْخَيْرِ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ تَرْكُ الْفَوَاحِشِ وَ الْبُعْدُ مِنَ الطَّيْشِ وَ التَّحَرُّجُ وَ الْيَقِينُ وَ حُبُّ النَّجَاةِ وَ طَاعَةُ الرَّحْمَنِ وَ تَعْظِيمُ الْبُرْهَانِ وَ اجْتِنَابُ الشَّيْطَانِ وَ الْإِجَابَةُ لِلْعَدْلِ وَ قَوْلُ الْحَق‏ (3) اما ثمره مداومت و پایداری بر کار خیر برای  انسان خردمند عبارت است از:  ترک کارهاى زشت، دورى از حماقت، خوددارى از گناه، یقین، علاقه به نجات، اطاعت خداى رحمان، تعظیم از دلیل و برهان، دورى از شیطان، پذیرفتن عدل، حق گوئى» گناه و رذایل اخلاقی مانع رسیدن به مقامات معنوی، از جمله «یقین» می شود، و اگر انسان در مسیر عبودیت و بندگی ثابت قدم باشد به «یقین» خواهید رسید. پیغمبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرمایند: الف: «لَولَا انَّ اَلشَّیَاطِین یَحُومُونَ عَلَی قُلُوب‌ِ بَنِی‌ آدَم لَنَظُروا اِلَی مَلَکُوت اََلسَّمَاء (4) اگر نبود كه شيطان ها بر گرد دل هاى آدميان مى چرخند، هر آينه آنان ملكوت آسمان ها را مى ديدند.» بنابراین با رسیدن به مقام عین الیقین و حق الیقین می توان آن مقامات را درک نمود و راه رسیدن به چنین یقین هایی، مراقبه دائمی، بندگي و بنده وار زيستن می باشد.   پی نوشتها: 1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى‏، صدرا، ج23،ص792. 2.حجر/99. 3.ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول،‏ محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، النص، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق، صص 17، 18 4.فيض كاشانى، محمد بن شاه مرتضى‏، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الإسلامي‏، قم (ايران)، 1376 ه. ش‏،ج2،ص125.
موضوع قفل شده است