جمع بندی زئوس علیه برهان نظم

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زئوس علیه برهان نظم
سلام کلیپی دیدم که برهان نظم رو نقد کرده و گفته مگه میشه با استفاده از چندتا مثال خدا رو اثبات کرد. این که بگیم ساختمان بنا میخواد پس جهان هم خدا میخواد. اشکالش این بوده که اینها ساختگی هستند و معلوم نیست که جهان خدا بخواد. میشه نقدش کنید؟
برچسب: 
با نام و یاد دوست         کارشناس بحث: استاد قول سدید
سلام و عرض ادب و تسلیت بابت شهادت سردار رشید اسلام، حاج قاسم سلیمانی دوست عزیز همانطور که مستحضرید: برهان نظم، یک برهان عقلی است و از چند مقدمه تشکیل شده است و به مثالهایی که به آنها اشاره فرمودید (بنا و ساختمان ) نیازی ندارد. این مثالها برای تقریب به ذهن و فهم بهتر است نه این که از مشاهده این مثالها و مبتنی بر آنها، وجود خداوند را اثبات کنیم. توضیح بیشتر این که در برهان نظم، با دو مقدمه اساسی روبرو هستیم: یکی این که جهان نظم دارد و دیگر این که هر نظمی ناظم می خواهد. مقدمه اول تجربی است و مقدمه دوم عقلی است. برای اثبات مقدمه اول باید از تجارب پیرامونی استفاده کنیم تا نشان بدهیم که جهان منظم است. اما برای اثبات مقدمه دوم (که اشکال شما به آن وارد شده) نیازی به تجربه و مشاهده اشیای خارجی نداریم چرا که این مقدمه کاملا عقلی است و اگر به درستی تصور شود، به آن تصدیق می کنیم.
دقت بفرمایید: نظم مفهومی انتزاعی است که از ارتباط میان اجزا برای رسیدن به هدف خاص، انتزاع می شود. وقتی افراد حاضر در کلاس درس، روی میزهای خود نشسته باشند و برای شنیدن کلام استاد سکوت کنند و نکات مهم را یادداشت کنند، به این کلاس، کلاس منظم می گوییم چرا که همه شرایط برای تحصیل هدف خاص (تعلیم و یادگیری) مهیا شده است. یا وقتی به اجزای ماشین نگاه می کنیم و می بینیم که این اجزا برای تحصیل هدف خاص (حرکت و انتقال مکانی) مهیا شده اند، مفهوم نظم را می فهمیم. وقتی مفهوم نظم را فهمیدیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم، متوجه می شویم که عقلاً هر نظمی ناظم می خواهد چرا که باید کسی باشد که هم اجزا و هم هدف خاص و هم نحوه رسیدن به آن هدف خاص را بشناسد، تا با آرایش و تنظیم اجزا، آنها را برای رسیدن به آن هدف خاص مهیا سازد. بنابراین، هر نظمی ناظم می خواهد. به تعبیر دیگر، هر نظمی ناظم می خواهد، مصداق اصل علیت است: هر معلولی از علت متناسب با خودش ایجاد شده است. از آن جایی که نظم اشیاء، معلول و نیازمند به علت است، چنین نتیجه گرفته می شود که نظم نیز نیازمند علت متناسب با خودش است که به آن علت مناسب، ناظم می گوییم؛ یعنی علتی که نظم را می شناسد و آن را با قدرت و تدبیری که دارد ایجاد می کند. بنابراین، همانطور که ملاحظه فرمودید، «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و اینطور نیست که آن را از مشاهده چند مورد جزئی بدست آورده باشیم. بله، مفهوم نظم را از ملاحظه چند مورد جزئی بدست آورده ایم، اما این اصل که «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و مبتنی بر مشاهده و تجربه نیست.
آری، گاهی لازم است برای تقریب به ذهن و تبدیل مباحث معقول و سنگین به مباحث ساده و قابل فهم، از مثالهای دمِ دستی استفاده کرد تا مخاطبی که دقت عقلی کافی ندارد، به فهم بهتری از این مباحث دست یابد. به همین جهت، برایش مثال نقاش و نقاشی را می زنیم و یا به نیاز ساختمان به بنا اشاره می کنیم. این مثالها، مصداق اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» هستند اما علت تصدیق به این اصل نیستند. ما این اصل را توسط عقل می فهمیم و بر مصادیق پیرامونی تطبیق می دهیم و نهایتا آن را بر کل جهان نیز تطبیق داده و از این طریق، وجود ناظم (خدا) را نتیجه می گیریم.
البته در پایان باید به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که هر برهانی متشکل از چند مفهوم است و هر مفهومی، حیثیت و معنایی خاص را نشان می دهد و نمی تواند از تمامی معانی خبر دهد. مثلا مفهوم ناظم فقط به موجود آگاه و قادر و مدبر اشاره دارد اما این که آن موجود مجرد است یا مادی اشاره ندارد؛ همچنین، به این که آن موجود، وجودش بی نیاز از دیگران است یا نه، اشاره ندارد؛ و یا این که آن ناظم یکی است یا دوتا اشاره ندارد. این مطالب را باید توسط براهین دیگر فهمید؛ چنانکه توسط برهان امکان و وجوب می فهمیم خداوند موجودی است بی نیاز از دیگران و دارای تمامی کمالات ممکن است و نمی تواند دو تا باشد.
بنابراین برای رهایی از اشکالی که نقل قول فرمودید، باید به این نکات توجه بفرمایید: 1. مفهوم نظم را از مشاهده و تحلیل عقلی چند مورد جزئی می فهمیم. 2. اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» را توسط عقل می فهمیم و به همین جهت، محدود به مصادیق و موارد محدود نیست. 3. این اصل بر هر مصداق منظمی صادق است و به همین جهت، آن را بر نظم جهان نیز تطبیق می دهیم و وجود خداوند را نتیجه می گیریم. 4. گاهی برای تقریب به ذهن، از چند مثال ساده برای توضیح اصل نظم استفاده می کنیم اما باید بدانیم که این اصل، معلول مشاهده این چند مثال نیست بلکه اصل عقلی است و محدود به آنها نمی باشد. 5. برهان نظم چون از مفاهیم محدودی برخوردار است، نمی تواند به تمامی جوانب هستی و صفات خداوند نظر داشته باشد. به همین جهت، برای فهم سایر اوصاف الهی باید براهین دیگری تنظیم کرد.
امیدوارم توضیحات مذکور، برای رفع اشکالی که نقل قول فرمودید، کافی بوده باشد. اگر همچنان ابهام یا اشکالی بود، خوشحال می شویم  آنها را با ما در میان بگذارید تا در اسرع وقت پاسخگویتان باشیم. در پناه خداوند متعال، موفق و پیروز باشید. برای مطالعه بیشتر: 1. جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، انتشارات اسراء. 2. محمدرضایی، محمد، براهین اثبات وجود خدا، مجله قبسات، شماره 41.
ممنون چطور میشه یک مفهوم را از مصادیق محسوس بگیریم اما محدود به مصادیق نباشه؟ وقتی مفاهیم تجربی هستند، بهتر نیست خود نیاز نظم به ناظم رو هم تجربی بدونیم؟ دقیقا فرق مفهوم و اصل نظم در پست چهارم چی هست ...  
دوست عزیز برای توضیح بیشتر، باید تمایز تصور و تصدیق را توضیح دهیم. تصور همان مفهومی است که ما از یک چیز در نظر داریم. مثلا تصوری که از آب داریم یا تصوری که از سنگ داریم. تصدیق، متشکل از تصورات است اما افزوده ای هم دارد. در تصدیق، با دو یا چند تصور مواجهیم که با هم نسبت دارند و ذهن به صدق این نسبت اذعان می کند. مثلا این که آب مایع است، دربردارنده تصور آب و تصور مایع و نسبت میان آن دو و اذعان به صدق این نسبت است.  در مورد اصل نیاز نظم به ناظم نیز با یک تصدیق روبرو هستیم: هر نظمی ناظم می خواهد.  این تصدیق، دربردارنده تصور نظم و تصور ناظم و نیاز یکی به دیگری است. اما افزون بر این، دارای اذعان به صدق آن نیز می باشد.  ما تصور نظم و ناظم را از جهان محسوس و پیرامونی اخذ می کنیم. اما اذعان به صدق نسبت مذکور (نیازمندی نظم به ناظم) را عقلاً میفهمیم یعنی عقل وقتی این تصورات را بدست آورد، آنها را با هم مقایسه کرده و در نسبت با هم قرار داده و به خودیِ خود به صدق آنها اذعان می کند.(توضیحش در پستهای سابق گذشت که چگونه عقل به این اصل تصدیق می کند.) بله، اصل نیاز نظم به ناظم، مصداق تجربی هم دارد اما این اصل کلی را از تجربه بدست نیاورده ایم؛ بلکه آن را از طریق عقل فهمیده ایم و به همین جهت، این اصل کلی و فرا تجربی است و در حوزه ای که هنوز تجربه ای از نسبت نظم و ناظمش نداریم، باز هم حکم می کنیم که در آنجا نیز نظمش به ناظم نیاز دارد.     
با سلام سدید گرامی بله نظم یک معلوله و می تونیم به علتش بگیم ناظم. پس هر نظمی ناظمی دارد. اما برهان نظم، قرار است وجود یک ناظم آگاه را اثبات کند که نظم را با برنامه ریزی ایجاد نموده است. پس مرحله دیگری هم داریم که باید اثبات کنیم نظم مورد نظر ما با برنامه ریزی و هدف گذاری ایجاد شده. یا اینکه صفتی مثل خودآگاهی را برای ناظم اثبات کنیم. اکثر بحثهایی که در خصوص برهان نظم مطرح میشه روی این مرحله آخره.این همون مرحله ایه که گاهی با تمثیل بیان میشه.
غیر یقینی بودن برهان نظم، چیزی نیست که فقط مخالفان اسلام مطرح کرده باشند، بلکه بین پژوهشگرا و علمای اسلامی هم نقدهایی در موردش وجود داره. مثلاً سایت زیر رو می تونید ببینید: http://marifat.nashriyat.ir/node/802
دوست عزیز سلام و عرض ادب با شما موافقم که برهان نظم برای اثبات خصایص مذکور کافی نیست.  به همین جهت، عرض کردم که این برهان فقط اصل نیاز به ناظم رو اثبات می کند اما مسائل دیگر را اثبات نمی کند. کاملا ممکن هست کسی بگوید نظم ویژگی طبیعی و لاینفک و ذاتی ماده است؛ یعنی ماده چنین است که منظم بسط می یابد؛ چنانچه فلاسفه در مورد حرکت جوهری، بر این باورند که حرکت جوهر ماده، ناشی از علت بیرون از ذات نیست بلکه خود جوهر ماده به نحوی است که وقتی ایجاد می شود دارای سیلان و حرکت است. بر همین اساس، معتقدم نهایتا باید این برهان را به براهین دیگر همچون برهان امکان و وجوب گره زد و بعد از نیاز نظم به ناظم، دو احتمال را پیش کشید: یا نظم لازمه ماده جهان است یا چنین نیست. اگر لازمه آن است، پس باید علت پیدایش این موجود مظم را بررسی کرد و در نتیجه برهان امکان و وجوب را پیش کشید. اما اگر چنین نیست، پس علت بیرونی برای نظم اثبات می شود که این فرض نیز احتمالات متنوعی دارد و باید توسط براهین دیگر آنها را تکمیل کرد.
با سلام پس طبق فرمایش شما، برهان نظم به ما می گوید که این نظم دارای علتی است، اما اثبات نمی کند که آن علت خداست. هدفمندی علت ایجاد نظم را هم اثبات نمی کند. در این صورت، برهان نظم رو اصلا نمی تونیم یک برهان اثبات خدا در نظر بگیریم.   یک اشتباه رایج در این بحثها اینه که اثبات وجود خدا از اثبات صفات خدا مجزا تلقی میشه. در حالی که تا وقتی صفات خدایی برای موجودی اثبات نشود، نمی توان اسمش را خدا گذاشت.
بر همین اساس، معتقدم نهایتا باید این برهان را به براهین دیگر همچون برهان امکان و وجوب گره زد و بعد از نیاز نظم به ناظم، دو احتمال را پیش کشید: یا نظم لازمه ماده جهان است یا چنین نیست. اگر لازمه آن است، پس باید علت پیدایش این موجود مظم را بررسی کرد و در نتیجه برهان امکان و وجوب را پیش کشید. اما اگر چنین نیست، پس علت بیرونی برای نظم اثبات می شود که این فرض نیز احتمالات متنوعی دارد و باید توسط براهین دیگر آنها را تکمیل کرد.
برهان علیت و امکان و وجوب و ... هم جای بحث خودشون رو دارند. به نظرم یا خیلی کم کاری شده از طرف فلاسفه، یا اینکه فلسفه راه شناخت منشأ هستی نیست. شاید باید رجوع کنیم به فطرت ...  
کاملا ممکن هست کسی بگوید نظم ویژگی طبیعی و لاینفک و ذاتی ماده است؛ یعنی ماده چنین است که منظم بسط می یابد؛ 
دو تا مسئله چالش برانگیز در این خصوص وجود داره: 1. نظریاتی که در خصوص ساز و کارهای طبیعی ایجاد نظم مطرح میشن. به طور مثال دلیل پایدار ماندن سیارات در مدارهاشون با همین قوانین فیزیکی قابل درکه. یا نظریاتی مثل فرگشت و بی جان زایی و ... که به دلایل پیدایش تکامل حیات می پردازند. 2. اصل انسان نگر: موجود هوشمند در جایی به وجود میاد که شرایط مناسب حیات داشته باشه. پس وقتی این موجود هوشمند به اطرافش نگاه می کنه متوجه میشه که داره در یک سیاره خوب زندگی می کنه که انگار شرایطش برای ایجاد حیات تنظیم شده.  
اما به وجود آمدن طبیعی حیات چقدر محتمله؟   ما در یک دنیای خیلی وسیع زندگی می کنیم که تخمین زده میشه 10 به توان 22 تا 10 به توان 24 ستاره داشته باشه. هر چه قدر که احتمال به وجود آمدن حیات هوشمند در یک سیاره خاص کم باشه، مجموع این احتمالات در سیارات جهان مقدار قابل توجهی خواهد بود.  از طرف نظریه چند جهانی وجود داره که در مورد وجود بیشمار جهان صحبت می کنه. اگر این نظریه صحیح باشه، انتظار میره که بیشمار حیات هوشمند داشته باشیم، حتی اگر احتمال ایجاد حیات در یک جهان خاص کم باشه.
یکی از چالشهای موجود بر سر راه استدلالهای فلسفی، اینه که وجود احتمال باعث باطل شدن استدلال میشه. در نتیجه رد کردن استدلال کار ساده ای است و کافیه جای تشکیک در استدلال وجود داشته باشه. اما برای دفاع از استدلال باید تمام مقدماتش رو اثبات کرد و با شک نمیشه جلو رفت.   به طور مثال نظریه چند جهانی اثبات نشده اما تشکیکی در استدلال ما وارد می کنه که باعث ایجاد اشکال در اثبات میشه. اما برای استفاده از برهان نظم باید این نظریه به طور یقینی رد بشه و این کاریه که بزرگترین فیزیکدانها هم ممکنه قادر به انجامش نباشند.
پس طبق فرمایش شما، برهان نظم به ما می گوید که این نظم دارای علتی است، اما اثبات نمی کند که آن علت خداست. هدفمندی علت ایجاد نظم را هم اثبات نمی کند. در این صورت، برهان نظم رو اصلا نمی تونیم یک برهان اثبات خدا در نظر بگیریم. یک اشتباه رایج در این بحثها اینه که اثبات وجود خدا از اثبات صفات خدا مجزا تلقی میشه. در حالی که تا وقتی صفات خدایی برای موجودی اثبات نشود، نمی توان اسمش را خدا گذاشت برهان علیت و امکان و وجوب و ... هم جای بحث خودشون رو دارند. به نظرم یا خیلی کم کاری شده از طرف فلاسفه، یا اینکه فلسفه راه شناخت منشأ هستی نیست. شاید باید رجوع کنیم به فطرت ...  
  دوست عزیز همانطور که سابقا عرض شد اساسا در براهین با مفاهیم محدودی سروکار داریم و طبیعتا نمی توان از هیچ برهانی انتظار داشت که به تمامی اوصاف و ویژگی های خداوند اشاره داشته باشد. مثلا در برهان نظم، با نظم و ناظم روبرو هستیم. طبیعتا نمی توان به وجه امکانی جهان یا وجوبی خدا اشاره کرد؛ و یا به وجه متحرک بودن جهان و محرِّک بودن خدا اشاره کرد.   اما در مورد شناخت فطری نیز باید عرض شود: یکی از راه های خداشناسی فطرت است. البته فطرت به دو صورت می تواند منبع خداشناسی باشد. یکی از این جهت که مقدمه برهان باشد و دیگر از این جهت که خود فطرت ما را با خداوند حضوراً مرتبط سازد. در هر دو صورت، باز هم ما به تمامی اوصاف خدا دسترسی نمی یابیم و همیشه از جهت خاصی با خداوند روبرو می شویم. در صورت تجمیع قرائن و براهین است که شناخت جامعتری از خدا بدست می آوریم.    
سلام مجدد خدمت شما برهان خداشناسی باید اثبات کنه که منشاء هستی یک موجود فیزیکی خشک و خالی نیست. پس باید حداقل یک صفت برای علت العلل اثبات کنه که وجه تمایز باشد بین "خدای مورد اعتقاد ادیان" و "منشاء هستی در نظریات رقیب". نظریات فیزیکی هم عواملی را برای ایجاد نظم در نظر میگیرند و بنابراین، صفت "ناظم بودن" یک وجه تمایز بین اعتقادات دینی و غیر دینی نیست.
اما به وجود آمدن طبیعی حیات چقدر محتمله؟ ما در یک دنیای خیلی وسیع زندگی می کنیم که تخمین زده میشه 10 به توان 22 تا 10 به توان 24 ستاره داشته باشه. هر چه قدر که احتمال به وجود آمدن حیات هوشمند در یک سیاره خاص کم باشه، مجموع این احتمالات در سیارات جهان مقدار قابل توجهی خواهد بود.  از طرف نظریه چند جهانی وجود داره که در مورد وجود بیشمار جهان صحبت می کنه. اگر این نظریه صحیح باشه، انتظار میره که بیشمار حیات هوشمند داشته باشیم، حتی اگر احتمال ایجاد حیات در یک جهان خاص کم باشه. یکی از چالشهای موجود بر سر راه استدلالهای فلسفی، اینه که وجود احتمال باعث باطل شدن استدلال میشه. در نتیجه رد کردن استدلال کار ساده ای است و کافیه جای تشکیک در استدلال وجود داشته باشه. اما برای دفاع از استدلال باید تمام مقدماتش رو اثبات کرد و با شک نمیشه جلو رفت. به طور مثال نظریه چند جهانی اثبات نشده اما تشکیکی در استدلال ما وارد می کنه که باعث ایجاد اشکال در اثبات میشه. اما برای استفاده از برهان نظم باید این نظریه به طور یقینی رد بشه و این کاریه که بزرگترین فیزیکدانها هم ممکنه قادر به انجامش نباشند.
  بررسی تفصیلی  تمامی مباحث مذکور، نیازمند تاپیکهای متنوع است اما اجمالا نکاتی را عرض میکنم: یکی از مقدمات برهان نظم، وجود نظم در جهان است. در توضیح وجود نظم، از تعابیر مختلفی استفاده شده است: تناسب اجزاء با هدف معین؛ تعامل اجزاء؛ انسجام اجزاء و ... (مستحضرید که این معیارها متفاوتند. مثلا در انسجام همین که موجودات مانع همدیگر نمی شوند و سازگاری با هم دارند، کافی است اما در تعامل به نوعی هماهنگی و هم افزایی اذعان می کنیم و یا در تناسب، هدف مشترک برای کل را در نظر می گیریم) همچنین در توضیح نظم، به این مساله پرداخته شده که آیا برای توضیح نظم، باید نظم کل جهان را اثبات کنیم یا نه. به باور برخی از محققان، لازم نیست اثبات کنیم کلیت هستی، نظم دارد چرا که به روشنی از اثبات چنین مدعایی معذوریم. پس کافی است نظم خاصی را اثبات کنیم و از وجودش به ناظم پی ببریم. به همین جهت، برخی ناظر به وجود حیات در جهان، برهان نظم را چنین توضیح می دهند که: حیات روی سیاره ما نتیجه تعامل و یا حداقل انسجام شروط خاص است که در صورت فقدان این تعامل یا انسجام، حیات در این سیاره شکل نمی گرفت چنانچه در سیارات دیگر شکل نگرفته است. همین مقدار از نظم در هستی، نیازمند ناظمی است که توانسته این شرایط را برای پیدایش حیات فراهم کند.  بنابراین، عدم حیات در سیارات دیگر و یا وجود حیات در سیارات دیگر، ناسازگاری با برهان نظم ندارد چرا که می شود با تمرکز بر نظم خاص، از وجود ناظم دفاع کرد؛ چنانچه وجود نظم در روشن شدن منظم چراغ قرمز و سبز در یک چهارراه، ما را به وجود ناظم (طراح و سازنده و نصابش) می رساند؛ بی آن که بود و نبود این چراغها در جاهای دیگر، لطمه ای به استدلال ما در مورد این چراغ خاص وارد کند.  
سلام مجدد خدمت شما برهان خداشناسی باید اثبات کنه که منشاء هستی یک موجود فیزیکی خشک و خالی نیست. پس باید حداقل یک صفت برای علت العلل اثبات کنه که وجه تمایز باشد بین "خدای مورد اعتقاد ادیان" و "منشاء هستی در نظریات رقیب". نظریات فیزیکی هم عواملی را برای ایجاد نظم در نظر میگیرند و بنابراین، صفت "ناظم بودن" یک وجه تمایز بین اعتقادات دینی و غیر دینی نیست.
  سلام و عرض ادب خدمت شما بله حق با شماست. به همین جهت در پست های سابق عرض کردم برهان نظم به انضمام مقدمات دیگر راهگشاست و مثلا باید به برهان امکان و وجوب گره بخورد. حتی مثال به حرکت جوهری زدم که به تعبیر فلاسفه، نیازی به محرک بیرونی ندارد؛ چرا که علت ایجادیش همین که آن را موجود می سازد، حرکتی که ذاتیش هست را نیز موجود ساخته است؛ و هیچ بعید نیست خداوند جهان را به گونه ای آفریده که بذاته سیر تکاملی خودش را طی کند و نهایتا به حیات انسان منتهی گردد. (البته این به معنای تفویض و وانهادن جهان به حال خودش نیست؛ چرا که در جای خودش ثابت شده که هر موجودی نسبت به علت ایجادیش، در حدوث و بقاء، محتاج است.)
دور از ذهن نیست گفته شود که اساسا برهان نظم برهانی برای اثبات وجود خدا نبوده؛ و اشارات قرآنی به نظم، اساسا در راستای اثبات یقینی و برهانی خدا نبوده است؛  چنانچه در جای خودش اثبات شده که  مخاطب قرآن عمدتا منکر خدا نبوده تا از طریق وجود نظم، وجود خدا اثبات شود. مساله اساسی مخاطب قرآن، عمدتا نه وجود خدا و نه حتی خالقیت او، بلکه شرک در تدبیر و ربوبیت او بوده است. بر همین اساس، در آیات متعددی از وجود نظم و هماهنگی و عدم فساد در زمین و آسمان، سخن گفته شده و از این طریق شرک در تدبیر و ربوبیت را نفی کرده اند: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»(انبیاء: 21-22)   آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه منتشر مى‏ سازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز«اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى ‏شدند(و نظام جهان به هم مى‏ خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏ كنند!    
کارکرد دیگر نظم، شگفت انگیز بودن است. شگفت انگیزی برای لحظاتی ما را از زندگی روزمره منقطع می کند و می تواند زمینه مناسبی برای تامل و درون بینی و در نتیجه، ارتباط حضوری  و فطری با خدا باشد. بر همین اساس، بر مشاهده نظم و عظمت جهان، تاکید شده است و حتی گاهی چنین تعبیر شده که مشاهده این امور برای مومن و اهل یقین سودمند است: «إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ وَ في‏ خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»(جاثیه: 3-4)   بى ‏شكّ در آسمانها و زمين نشانه‏ هاى(فراوانى) براى مؤمنان وجود دارد؛ و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه(در سراسر زمين) پراكنده ساخته، نشانه‏ هايى است براى جمعيّتى كه اهل يقينند.   
البته کارکردهای دیگری هم برای نظم متصور است همچون استفاده از آن برای جدال احسن. به هر حال، یکی از شیوه های تبلیغ دین، «جدال بالتی هی احسن» است: ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ(نحل: 125)  با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن.   طبیعتا استفاده از نظم برای بسیاری از مردم راهگشا است و آنها را متقاعد می سازد که خدایی هست. بسیاری از آنچه که به عنوان احتمالات و تاملات فلسفی مطرح می شود، برای مردم قابل تصور نیست و به آن احتمالات توجهی ندارند. بر همین اساس، استفاده از نظم برای هدایت آنها راهگشا است.  
قول سدید said in اما به وجود آمدن طبیعی حیات
به همین جهت، برخی ناظر به وجود حیات در جهان، برهان نظم را چنین توضیح می دهند که: حیات روی سیاره ما نتیجه تعامل و یا حداقل انسجام شروط خاص است که در صورت فقدان این تعامل یا انسجام، حیات در این سیاره شکل نمی گرفت چنانچه در سیارات دیگر شکل نگرفته است. همین مقدار از نظم در هستی، نیازمند ناظمی است که توانسته این شرایط را برای پیدایش حیات فراهم کند.  بنابراین، عدم حیات در سیارات دیگر و یا وجود حیات در سیارات دیگر، ناسازگاری با برهان نظم ندارد چرا که می شود با تمرکز بر نظم خاص، از وجود ناظم دفاع کرد؛
مسئله چیز دیگری است سدید گرامی: فرض کنید در جهان یه طور مثال 10 به توان 22 سیاره وجود داشته باشه. حالا فرض کنید احتمال اینکه یک سیاره دارای شرایط مناسب حیات مثل دمای مناسب و آب و جو و ... باشه، خیلی کم باشه در حد یک در میلیون. 10 به توان 22 تقسیم بر یک میلیون میشه 10 به توان 16. یعنی در این صورت بایستی 10 میلیون میلیارد سیاره دارای شرایط مناسب حیات داشته باشیم. حالا اگر از هر یک میلیارد سیاره دارای شرایط مناسب، حیات فقط در یکی به وجود بیاد، میشه انتظار داشت که 10 میلیون سیاره دارای حیات داشته باشیم ... حالا اگر فقط یکی از این 10 میلیون سیاره دارای حیات، بتونه حیات هوشمند رو پرورش بده، موجود هوشمندی به وجود میاد که وقتی به اطرافش نگاه می کنه متوجه انسجام و تعامل همه شرایط برای ایجاد حیات میشه، چون دقیقا جایی به وجود اومده که این تعامل وجود داره.
در اینحا فراوانی سیارات دارای حیات و بدون حیات، از نظر آماری اهمیت داره. اگر تعداد سیارات دارای حیات خیلی زیاد بود، فرض احتمالاتی بودن ایجاد این شرایط تضعیف میشد.   بله می توان برهان نظم را با براهین مختلف ترکیب کرد و به یک استدلال جدید رسید. اما زمانی می تونیم در مورد قابل اتکا بودن استدلال ترکیبی بحث کنیم که داشته باشیم و ببینیمش. این برهانها حداقل از زمان یونان باستان مطرح بوده اند و عجیبه که کسی تا به حال به تقویت براهین نپرداخته باشه. در این صورت، از طرف فلاسفه بسیار کم کاری صورت گرفته.   در مورد کارکردهای دیگر برهان نظم با شما موافقم. گرچه باز هم امکان بهبود برهان نظم و مطرح نمودن نظمی که به اثبات خدا منجر شود دور از ذهن نیست.
مسئله چیز دیگری است سدید گرامی: فرض کنید در جهان یه طور مثال 10 به توان 22 سیاره وجود داشته باشه. حالا فرض کنید احتمال اینکه یک سیاره دارای شرایط مناسب حیات مثل دمای مناسب و آب و جو و ... باشه، خیلی کم باشه در حد یک در میلیون. 10 به توان 22 تقسیم بر یک میلیون میشه 10 به توان 16. یعنی در این صورت بایستی 10 میلیون میلیارد سیاره دارای شرایط مناسب حیات داشته باشیم. حالا اگر از هر یک میلیارد سیاره دارای شرایط مناسب، حیات فقط در یکی به وجود بیاد، میشه انتظار داشت که 10 میلیون سیاره دارای حیات داشته باشیم ... حالا اگر فقط یکی از این 10 میلیون سیاره دارای حیات، بتونه حیات هوشمند رو پرورش بده، موجود هوشمندی به وجود میاد که وقتی به اطرافش نگاه می کنه متوجه انسجام و تعامل همه شرایط برای ایجاد حیات میشه، چون دقیقا جایی به وجود اومده که این تعامل وجود داره.
ممنونم از توضیحی که مرقوم فرمودید. منشا احتمال یک در میلیون(یک سیاره دارای شرایط مناسب برای حیات، از یک میلیون سیاره)، یا یک در میلیارد(یک سیاره دارای حیات، از یک میلیارد سیاره دارای شرایط مناسب برای حیات) چه چیزی هست؟ اگر صرفا یک احتمال و امکان هست، پس چرا یک در ده میلیون یا صدمیلیون یا یک در سه یا دو میلیارد نباشد؟! اگر ناظر به یک واقعیت است (مثلا از یک میلیون سیاره ای که در دسترس بوده، مشاهده کرده ایم که  یکی از آنها دارای شرایط مساعد برای حیات است) تعمیم آن به سایر سیارات نادرست است یعنی نمی توانیم بگوییم قطعا در یک میلیون سیاره بعدی هم حتما یکی از آنها باید دارای شرایط مناست برای حیات باشد. مگر این که بفرمایید صرفا یک انتظار روانشناختی است یعنی وقتی میبنیم که از یک ظرف هزار مهره ای، یک مهره سفید بیرون می آید، ذهن عادتا به لحاظ روانی چنین حکم می کند که از ظرف دوم هزار مهره ای هم حداقل یکی باید سفید باشد. البته روشن است این صرفا یک انتظار روانشناختی است وگرنه کاملا ممکن است که هیچ مهره ای از آن ظرف دوم سفید نباشد.
در اینحا فراوانی سیارات دارای حیات و بدون حیات، از نظر آماری اهمیت داره. اگر تعداد سیارات دارای حیات خیلی زیاد بود، فرض احتمالاتی بودن ایجاد این شرایط تضعیف میشد.
  اما به نظر می رسد قلیل یا کثیر بودن سیارات دارای حیات، تاثیری در نیازمندی نظم به ناظم ندارد. بله اگر ما توسط تمثیل و مشاهده به نیازمندی نظم به ناظم می رسیدیم، هر قدر مشاهدات ما بیشتر شود، احتمال نیاز نظم به ناظم نیز بیشتر می شود. اما همانطور که عرض شد اصل نیاز نظم به ناظم، اصل عقلی است؛ چنانچه اصل نیاز معلول به علت عقلی است و نیازی به کثرت مشاهده و تجمیع احتمالات ندارد. متوجهم که برهان نظم تقریرهای مختلفی دارد و برخی بر اساس احتمالات و برخی بر اساس تمثیل و ... هستند؛ اما آنچه مورد نظر ما است، تقریر خاصی است که نظم را یک پدیده ممکن و محتاج به علت می داند. ناظم همان علتی است که نظم و هماهنگی برای ایصال به یک هدف را ایجاد کرده است.
سلام این عددهایی که گذاشتم فرضی بود. فقط خواستم بگم که با فرض احتمالات خیلی کم برای مناسب بودن سیارات و ایجاد حیات در اونها، باز هم احتمال وجود سیارات دارای حیات خیلی بالاست. الآن یه سرچ کردم. گویا تعداد سیارات جهان، 10 به توان 25 تخمین زده میشه که هزار برابر اون چیزیه که من فرض کردم (لینک).  مجله فوربز به نقل از یکی از محققان ناسا، تخمین زده که تعداد 19 در 10 به توان 21 ستاره در جهان قابل مشاهده وجود داشته باشه که مثل خورشیدند و سیاره ای مثل زمین دارند:
That means there are up to 19,000,000,000,000,000,000,000 stars similar to ours with at least one planet similar to Earth
یعنی این محقق ناسا، تعداد سیارات شبیه زمین را یک میلیون و 900 هزار برابر عددی دانسته اند که من فرض کردم! به هر حال با عددهای بزرگی سر و کار داریم.
قول سدید said in مسئله چیز دیگری است سدید
مگر این که بفرمایید صرفا یک انتظار روانشناختی است یعنی وقتی میبنیم که از یک ظرف هزار مهره ای، یک مهره سفید بیرون می آید، ذهن عادتا به لحاظ روانی چنین حکم می کند که از ظرف دوم هزار مهره ای هم حداقل یکی باید سفید باشد. البته روشن است این صرفا یک انتظار روانشناختی است وگرنه کاملا ممکن است که هیچ مهره ای از آن ظرف دوم سفید نباشد.
تا کنون تعدادی سیاره کشف شده که احتمال داده میشه دارای شرایط مشابه زمین باشند. چه دلیلی داره که فکر کنیم سیارات مشابه زمین در بین سیارات مشاهده نشده وجود ندارند؟ و باید توجه داشت که در اینجا قراره برهان نظم رو اثبات کنیم و بنابراین اثبات مقدماتش هم به عهده ماست.
قول سدید said in در اینحا فراوانی سیارات دارای
اما به نظر می رسد قلیل یا کثیر بودن سیارات دارای حیات، تاثیری در نیازمندی نظم به ناظم ندارد. بله اگر ما توسط تمثیل و مشاهده به نیازمندی نظم به ناظم می رسیدیم، هر قدر مشاهدات ما بیشتر شود، احتمال نیاز نظم به ناظم نیز بیشتر می شود. اما همانطور که عرض شد اصل نیاز نظم به ناظم، اصل عقلی است؛ چنانچه اصل نیاز معلول به علت عقلی است و نیازی به کثرت مشاهده و تجمیع احتمالات ندارد. متوجهم که برهان نظم تقریرهای مختلفی دارد و برخی بر اساس احتمالات و برخی بر اساس تمثیل و ... هستند؛ اما آنچه مورد نظر ما است، تقریر خاصی است که نظم را یک پدیده ممکن و محتاج به علت می داند. ناظم همان علتی است که نظم و هماهنگی برای ایصال به یک هدف را ایجاد کرده است.
برهان نظم زمانی یک برهان خداشناسی است، که اثبات کنه نظم بر اساس یک برنامه ریزی و هدفگذاری ایجاد شده. به طور مثال باید اثبات کنیم که ایجاد شرایط مساعد در زمین، تصادفی نبوده و با هدف پرورش انسانها برنامه ریزی شده. تقریری که بیان می فرمائید، یک حالت خیلی حداقلی از برهان نظمه که غایتمندی نظم را اثبات نمی کنه.
اگر موافق باشید، بهتره عنوان تاپیک تغییر کنه به "نقد و بررسی برهان نظم" چون بیشترین بحثها در این خصوص از طرف فلاسفه و دانشمندان مطرح شده و سایتها و کانالهای مختلف شاید فقط جمع آوری مطلب انجام داده باشن.
  برهان نظم زمانی یک برهان خداشناسی است، که اثبات کنه نظم بر اساس یک برنامه ریزی و هدفگذاری ایجاد شده. به طور مثال باید اثبات کنیم که ایجاد شرایط مساعد در زمین، تصادفی نبوده و با هدف پرورش انسانها برنامه ریزی شده. تقریری که بیان می فرمائید، یک حالت خیلی حداقلی از برهان نظمه که غایتمندی نظم را اثبات نمی کنه.
  دوست عزیز اگر حقیقتا در پی دستیابی به یقین منطقی برای اثبات وجود خدا هستیم، این برهان محدودیتهای سابق را دارد.  پیشنهاد میشود برای آگاهی از محدودیتهای برهان نظم، به کتاب تبیین براهین اثبات خدا به قلم آیت الله جوادی آملی منتشر شده در انتشارات اسراء مراجعه بفرمایید.   البته برخی فلاسفه، بر این باورند که لازم نیست حتما در پی یقین منطقی بود بلکه از باب بهترین تبیین که روش مرسوم فلسفی و علمی است نیز می توان از نظم برای اثبات خدا استفاده کرد؛ یعنی وجود نظم، با اعتقاد به وجود خدا بهتر تبیین می شود تا با اعتقاد به عدم خدا. پیشنهاد می شود به این مقاله مراجعه بفرمایید: اصغر محمدی و سحر کاوندی، صورتبندی برهان نظم از منظر سوئینبرن، مجله پژوهشهای هستی شناختی، پاییز و زمستان 1392.
اگر موافق باشید، بهتره عنوان تاپیک تغییر کنه به "نقد و بررسی برهان نظم" چون بیشترین بحثها در این خصوص از طرف فلاسفه و دانشمندان مطرح شده و سایتها و کانالهای مختلف شاید فقط جمع آوری مطلب انجام داده باشن.
  دوست عزیز حتما مستحضرید که برهان نظم تقریرهای مختلفی دارد و در نتیجه اشکالات متنوعی نسبت به هر تقریر وجود دارد. در نتیجه طرح تمامی این تقریرها و اشکالات متنوع در یک تاپیک، احتمالا سبب آشفتگی مباحث شود. پیشنهاد می شود هر بحثی که در باب برهان نظم در نظر دارید را در قالب یک سوال مشخص در تاپیک جدید مطرح بفرمایید تا در آن زمینه گفتگو را ادامه دهیم.  
جمع بندی   پرسش کلیپی دیدم که برهان نظم را نقد کرده و گفته مگر می شود با استفاده از چندتا مثال خدا را اثبات کرد. مثلا این که بگوییم ساختمان بنّا می خواهد پس جهان هم خدا می خواهد. اشکالش این بوده که اینها ساختگی هستند و معلوم نیست که جهان خدا بخواهد. می شود نقدش کنید؟   پاسخ دوست عزیز همانطور که مستحضرید: برهان نظم، یک برهان عقلی است و از چند مقدمه تشکیل شده است و به مثالهایی که به آنها اشاره فرمودید (بنا و ساختمان یا نقاش و نقاشی) نیازی ندارد. این مثالها برای تقریب به ذهن و فهم بهتر است نه این که از مشاهده این مثالها و مبتنی بر آنها، وجود خداوند را اثبات کنیم. توضیح بیشتر این که در برهان نظم، با دو مقدمه اساسی روبرو هستیم: یکی این که جهان نظم دارد و دیگر این که هر نظمی ناظم می خواهد. مقدمه اول تجربی است و مقدمه دوم عقلی است. برای اثبات مقدمه اول باید از تجارب پیرامونی استفاده کنیم تا نشان بدهیم که جهان منظم است. اما برای اثبات مقدمه دوم (که اشکال شما به آن وارد شده) نیازی به تجربه و مشاهده اشیای خارجی نداریم چرا که این مقدمه کاملا عقلی است و اگر به درستی تصور شود، به آن تصدیق می کنیم. دقت بفرمایید: نظم مفهومی انتزاعی است که از ارتباط میان اجزا برای رسیدن به هدف خاص، انتزاع می شود. وقتی افراد حاضر در کلاس درس، روی میزهای خود نشسته باشند و برای شنیدن کلام استاد سکوت کنند و نکات مهم را یادداشت کنند، به این کلاس، کلاس منظم می گوییم چرا که همه شرایط برای تحصیل هدف خاص (تعلیم و یادگیری) مهیا شده است. یا وقتی به اجزای ماشین نگاه می کنیم و می بینیم که این اجزا برای تحصیل هدف خاص (حرکت و انتقال مکانی) مهیا شده اند، مفهوم نظم را می فهمیم. وقتی مفهوم نظم را فهمیدیم و مورد تجزیه و تحلیل قرار دادیم، متوجه می شویم که عقلاً هر نظمی ناظم می خواهد چرا که باید کسی باشد که هم اجزا و هم هدف خاص و هم نحوه رسیدن به آن هدف خاص را بشناسد، تا با آرایش و تنظیم اجزا، آنها را برای رسیدن به آن هدف خاص مهیا سازد. بنابراین، هر نظمی ناظم می خواهد. به تعبیر دیگر، هر نظمی ناظم می خواهد، مصداق اصل علیت است: هر معلولی از علت متناسب با خودش ایجاد شده است. از آن جایی که نظم اشیاء، معلول و نیازمند به علت است، چنین نتیجه گرفته می شود که نظم نیز نیازمند علت متناسب با خودش است که به آن علت مناسب، ناظم می گوییم؛ یعنی علتی که نظم را می شناسد و آن را با قدرت و تدبیری که دارد ایجاد می کند. بنابراین، همانطور که ملاحظه فرمودید، «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و اینطور نیست که آن را از مشاهده چند مورد جزئی بدست آورده باشیم. بله، مفهوم نظم را از ملاحظه چند مورد جزئی بدست آورده ایم، اما این اصل که «هر نظمی ناظم می خواهد» یک اصل عقلی است و مبتنی بر مشاهده و تجربه نیست. آری، گاهی لازم است برای تقریب به ذهن و تبدیل مباحث معقول و سنگین به مباحث ساده و قابل فهم، از مثالهای دمِ دستی استفاده کرد تا مخاطبی که دقت عقلی کافی ندارد، به فهم بهتری از این مباحث دست یابد. به همین جهت، برایش مثال نقاش و نقاشی را می زنیم و یا به نیاز ساختمان به بنا اشاره می کنیم. این مثالها، مصداق اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» هستند اما علت تصدیق به این اصل نیستند. ما این اصل را توسط عقل می فهمیم و بر مصادیق پیرامونی تطبیق می دهیم و نهایتا آن را بر کل جهان نیز تطبیق داده و از این طریق، وجود ناظم (خدا) را نتیجه می گیریم. البته در پایان باید به این نکته مهم نیز اشاره کنیم که هر برهانی متشکل از چند مفهوم است و هر مفهومی، حیثیت و معنایی خاص را نشان می دهد و نمی تواند از تمامی معانی خبر دهد. مثلا مفهوم ناظم فقط به موجود آگاه و قادر و مدبر اشاره دارد اما این که آن موجود مجرد است یا مادی اشاره ندارد؛ همچنین، به این که آن موجود، وجودش بی نیاز از دیگران است یا نه، اشاره ندارد؛ و یا این که آن ناظم یکی است یا دوتا اشاره ندارد. این مطالب را باید توسط براهین دیگر فهمید؛ چنانکه توسط برهان امکان و وجوب می فهمیم خداوند موجودی است بی نیاز از دیگران و دارای تمامی کمالات ممکن است و نمی تواند دو تا باشد. بنابراین برای رهایی از اشکالی که نقل قول فرمودید، باید به این نکات توجه بفرمایید: 1. مفهوم نظم را از مشاهده و تحلیل عقلی چند مورد جزئی می فهمیم. 2. اصل «هر نظمی ناظم می خواهد» را توسط عقل می فهمیم و به همین جهت، محدود به مصادیق و موارد محدود نیست. 3. این اصل بر هر مصداق منظمی صادق است و به همین جهت، آن را بر نظم جهان نیز تطبیق می دهیم و وجود خداوند را نتیجه می گیریم. 4. گاهی برای تقریب به ذهن، از چند مثال ساده برای توضیح اصل نظم استفاده می کنیم اما باید بدانیم که این اصل، معلول مشاهده این چند مثال نیست بلکه اصل عقلی است و محدود به آنها نمی باشد. 5. برهان نظم چون از مفاهیم محدودی برخوردار است، نمی تواند به تمامی جوانب هستی و صفات خداوند نظر داشته باشد. به همین جهت، برای فهم سایر اوصاف الهی باید براهین دیگری تنظیم کرد بلکه این برهان تنها با گره خوردن به برهان امکان و وجوب است که می تواند وجود خدا را اثبات نماید(1). مگر این که گفته شود از باب بهترین تبیین نیز می توان نظم را دالّ بر وجود خدا دانست.(2)   اشکال اول چطور می شود یک مفهوم را از مصادیق محسوس بگیریم اما محدود به مصادیق نباشد؟ وقتی مفاهیم تجربی هستند، بهتر نیست خود نیاز نظم به ناظم را هم تجربی بدانیم؟ دقیقا فرق مفهوم نظم و اصل نظم چی هست که یکی تجربی و یکی عقلی است؟! پاسخ برای توضیح بیشتر، باید به تمایز تصور و تصدیق اشاره بپردازیم: تصور همان مفهومی است که ما از یک چیز در نظر داریم. مثلا تصوری که از آب داریم یا تصوری که از سنگ داریم. تصدیق، متشکل از تصورات است اما افزوده ای هم دارد. در تصدیق، با دو یا چند تصور مواجهیم که با هم نسبت دارند و ذهن به صدق این نسبت اذعان می کند. مثلا این که آب مایع است، دربردارنده تصور آب و تصور مایع و نسبت میان آن دو و اذعان به صدق این نسبت است.  در مورد اصل نیاز نظم به ناظم نیز با یک تصدیق روبرو هستیم: هر نظمی ناظم می خواهد.  این تصدیق، دربردارنده تصور نظم و تصور ناظم و نیاز یکی به دیگری است. اما افزون بر این، دارای اذعان به صدق آن نیز می باشد.  ما تصور نظم و ناظم را از جهان محسوس و پیرامونی اخذ می کنیم. اما اذعان به صدق نسبت مذکور (نیازمندی نظم به ناظم) را عقلاً میفهمیم یعنی عقل وقتی این تصورات را بدست آورد، آنها را با هم مقایسه کرده و در نسبت با هم قرار داده و به خودیِ خود به صدق آنها اذعان می کند.  بله، اصل نیاز نظم به ناظم، مصداق تجربی هم دارد اما این اصل کلی را از تجربه بدست نیاورده ایم؛ بلکه آن را از طریق عقل فهمیده ایم و به همین جهت، این اصل کلی و فرا تجربی است و در حوزه ای که هنوز تجربه ای از نسبت نظم و ناظمش نداریم، باز هم حکم می کنیم که در آنجا نیز نظمش به ناظم نیاز دارد. توضیحش در عبارات سابق گذشت که چگونه عقل به این صل تصدیق می کند.   اشکال دوم بله نظم یک معلول هست و می توانیم به علتش بگوییم ناظم. پس هر نظمی ناظمی دارد. اما برهان نظم، قرار است وجود یک ناظم آگاه را اثبات کند که نظم را با برنامه ریزی ایجاد نموده است. پس مرحله دیگری هم داریم که باید اثبات کنیم نظم مورد نظر ما با برنامه ریزی و هدف گذاری ایجاد شده. یا اینکه صفتی مثل خودآگاهی را برای ناظم اثبات کنیم. اکثر بحثهایی که در خصوص برهان نظم مطرح می شود روی این مرحله آخر است. این همان مرحله ای هست که گاهی با تمثیل بیان می شود. پاسخ با شما موافقم که برهان نظم برای اثبات خصایص مذکور کافی نیست. به همین جهت، عرض کردم که این برهان فقط اصل نیاز به ناظم رو اثبات می کند اما مسائل دیگر رو اثبات نمی کند. کاملا ممکن هست کسی بگوید نظم ویژگی طبیعی و لاینفک و ذاتی ماده است؛ یعنی ماده چنین است که منظم بسط می یابد؛ چنانچه فلاسفه در مورد حرکت جوهری، بر این باورند که حرکت جوهر ماده، ناشی از علت بیرون از ذات نیست بلکه خود جوهر ماده به نحوی است که وقتی ایجاد می شود دارای سیلان و حرکت است. بر همین اساس، معتقدم نهایتا باید این برهان را به براهین دیگر همچون برهان امکان و وجوب گره زد و بعد از نیاز نظم به ناظم، دو احتمال را پیش کشید: یا نظم لازمه ماده جهان است یا چنین نیست. اگر لازمه آن است، پس باید علت پیدایش این موجود مظم را بررسی کرد و در نتیجه برهان امکان و وجوب را پیش کشید. اما اگر چنین نیست، پس علت بیرونی برای نظم اثبات می شود که این فرض نیز احتمالات متنوعی دارد و باید توسط براهین دیگر آنها را تکمیل کرد. پیشنهاد می شود برای آگاهی از محدودیتهای برهان نظم، به کتاب تبیین براهین اثبات خدا به قلم آیت الله جوادی آملی منتشر شده در انتشارات اسراء مراجعه بفرمایید. البته برخی فلاسفه، بر این باورند که لازم نیست حتما در پی یقین منطقی بود بلکه از باب بهترین تبیین که روش مرسوم فلسفی و علمی است نیز می توان از نظم برای اثبات خدا استفاده کرد؛ یعنی وجود نظم، با اعتقاد به وجود خدا بهتر تبیین می شود تا با اعتقاد به عدم خدا. پیشنهاد می شود به این مقاله مراجعه بفرمایید: اصغر محمدی و سحر کاوندی، صورتبندی برهان نظم از منظر سوئینبرن، مجله پژوهشهای هستی شناختی، پاییز و زمستان 1392.   اشکال سوم یک اشتباه رایج در این بحثها این است که اثبات وجود خدا از اثبات صفات خدا مجزا تلقی می شود. در حالی که تا وقتی صفات خدایی برای موجودی اثبات نشود، نمی توان اسمش را خدا گذاشت. پاسخ همانطور که در عبارات گذشته، بیان شد اساسا در براهین با مفاهیم محدودی سروکار داریم و طبیعتا نمی توان از هیچ برهانی انتظار داشت که به تمامی اوصاف و ویژگی های خداوند اشاره داشته باشد. مثلا در برهان نظم، با نظم و ناظم روبرو هستیم. طبیعتا نمی توان به وجه امکانی جهان یا وجوبی خدا اشاره کرد؛ و یا به وجه متحرک بودن جهان و محرِّک بودن خدا اشاره کرد.   اشکال چهارم برهان خداشناسی باید اثبات کند که منشاء هستی یک موجود فیزیکی خشک و خالی نیست. پس باید حداقل یک صفت برای علت العلل اثبات کند که وجه تمایز باشد بین خدای مورد اعتقاد ادیان و منشاء هستی در نظریات رقیب. نظریات فیزیکی هم عواملی را برای ایجاد نظم در نظر می گیرند و بنابراین، صفت ناظم بودن یک وجه تمایز بین اعتقادات دینی و غیر دینی نیست. پاسخ بله حق با شماست. به همین جهت در عبارات گذشته عرض کردم برهان نظم به انضمام مقدمات دیگر راهگشاست و مثلا باید به برهان امکان و وجوب گره بخورد. حتی مثال به حرکت جوهری زدم که به تعبیر فلاسفه، نیازی به محرک بیرونی ندارد؛ چرا که علت ایجادیش همین که آن را موجود می سازد، حرکتی که ذاتیش هست را نیز موجود ساخته است؛ و هیچ بعید نیست خداوند جهان را به گونه ای آفریده که بذاته سیر تکاملی خودش را طی کند و نهایتا به حیات انسان منتهی گردد. (البته این به معنای تفویض و وانهادن جهان به حال خودش نیست؛ چرا که در جای خودش ثابت شده که هر موجودی نسبت به علت ایجادیش، در حدوث و بقاء، محتاج است.) دور از ذهن نیست گفته شود که اساسا برهان نظم برهانی برای اثبات وجود خدا نبوده؛ و اشارات قرآنی به نظم، اساسا در راستای اثبات یقینی و برهانی خدا نبوده است؛ چنانکه در جای خودش اثبات شده که  مخاطب قرآن عمدتا منکر خدا نبوده تا از طریق وجود نظم، وجود خدا اثبات شود. مساله اساسی مخاطب قرآن، عمدتا نه وجود خدا و نه حتی خالقیت او، بلکه شرک در تدبیر و ربوبیت او بوده است. بر همین اساس، در آیات متعددی از وجود نظم و هماهنگی و عدم فساد در زمین و آسمان، سخن گفته شده و از این طریق شرک در تدبیر و ربوبیت را نفی کرده اند: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ»(3)  آيا آنها خدايانى از زمين برگزيدند كه منتشر مى‏ سازند؟! اگر در آسمان و زمين، جز«اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى ‏شدند(و نظام جهان به هم مى‏ خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏ كنند! کارکرد دیگر نظم، شگفت انگیز بودن است. شگفت انگیزی برای لحظاتی ما را از زندگی روزمره منقطع می کند و می تواند زمینه مناسبی برای تامل و درون بینی و در نتیجه، ارتباط حضوری  و فطری با خدا باشد. بر همین اساس، بر مشاهده نظم و عظمت جهان، تاکید شده است و حتی گاهی چنین تعبیر شده که مشاهده این امور برای مومن و اهل یقین سودمند است: «إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ وَ في‏ خَلْقِكُمْ وَ ما يَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آياتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»(4) بى ‏شكّ در آسمانها و زمين نشانه‏ هاى(فراوانى) براى مؤمنان وجود دارد؛ و نيز در آفرينش شما و جنبندگانى كه(در سراسر زمين) پراكنده ساخته، نشانه‏ هايى است براى جمعيّتى كه اهل يقينند.  البته کارکردهای دیگری هم برای نظم متصور است همچون استفاده از آن برای جدال احسن. به هر حال، یکی از شیوه های تبلیغ دین، «جدال بالتی هی احسن» است: «ادْعُ إِلى‏ سَبيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ»(5) با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آنها به روشى كه نيكوتر است، استدلال و مناظره كن. طبیعتا استفاده از نظم برای بسیاری از مردم راهگشا است و آنها را متقاعد می سازد که خدایی هست. بسیاری از آنچه که به عنوان احتمالات و تاملات فلسفی مطرح می شود، برای مردم قابل تصور نیست و به آن احتمالات توجهی ندارند. بر همین اساس، استفاده از نظم برای هدایت آنها راهگشا است.   نتیجه بسیاری از آنچه به عنوان نقد برهان نظم گفته می شود (از جمله آنچه در کلیپ مذکور آمده) ناوارد است. بله، این برهان اگر درصدد اثبات یقینی وجود خدا باشد، با محدودیتهایی روبرو است و چاره ای جز این نیست که آن را به برهان امکان و وجوب گره بزنیم. مگر این که گفته شود، نیازی به اثبات یقینی نیست؛ بلکه همین مقدار که وجود خدا را نسبت به عدم خدا ارجح بدانیم، کافی است. در این صورت، با استفاده از روش بهترین تبیین، به این مهم اقدام می کنیم. بگذریم از این که نظم کارکردهای دیگری هم دارد و محدود به اثبات خدا نیست.   پی نوشت ها: 1. برای مطالعه بیشتر:  جوادی آملی، عبدالله، تبیین براهین اثبات خدا، انتشارات اسراء؛ محمدرضایی، محمد، براهین اثبات وجود خدا، مجله قبسات، شماره 41. 2. برای مطالعه بیشتر:  اصغر محمدی و سحر کاوندی، صورتبندی برهان نظم از منظر سوئینبرن، مجله پژوهش های هستی شناختی، پاییز و زمستان 1392. 3. انبیاء: 21-22. 4. جاثیه: 3-4. 5. نحل: 125.
موضوع قفل شده است