جمع بندی اشکالات اتحاد نفس پیامبر (ص) با عقل فعال

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشکالات اتحاد نفس پیامبر (ص) با عقل فعال

در منظر ملاصدرا نفس قوی مانند نفس پیامبر ص که انسان کامل است براساس حرکت جوهری تکامل یافته و تمام مراحل را یکی پس از دیگری در می نوردد تا مندک و مستغرق در عقل فعال شده و حتی از این مرحله بالاتر می رود. حال براساس این دیدگاه دو اشکال اساسی پیش می آید:

1-باید دید معنای دقیق اتحاد در این بحث چیست؟ اگر مقصود عین الربط بودن نفس نسبت به علت مجرد خود است، مطلبی است قابل قبول، لیکن این معنا از اتحاد به صورت تکوینی و برای همه نفوس، حتی نفوس اشقیاء و کفار، حاصل است، حال آن که ظاهر سخنان طرفداران اتحاد آن است که تنها پاره ای نفوس در پر تو کمالات خاصی که در دنیا می یابند، پس از مرگ به مقام اتحاد نایل می شوند. بنابراین بعید است چنین معنایی از اتحاد در نظر باشد.
اما اگر مقصود از اتحاد آن است که واقعاً برخی از نفوس با عقل فعال یکی می شوند به نحوی که هویت و شخصیت و هذیت خود را از دست بدهند و تمایز آنان از دیگر نفوس منتفی گردد، این معنا فاقد برهان و دلیل معقول است و با اصول اعتقادی ما نیز سازگار ندارد. البته، در سخنان عرفا مطالبی نزدیک به این یافت می شود تا آن جا که حتی گروهی از آنان قائل شده اند که پاره ای نفوس، پس از مفارقت از بدن، سرانجام با ذات اقدس حق تعالی متحد می شوند یا در آن فانی می گردند.

2-ابهام ديگر در نظريه ملّاصدرا به مسئله اتحاد نفس با عقل فعال بازمى گردد. با توجه به اينكه عقل فعال، علت ايجاد نفس است، آيا وصول معلول به مرتبه علت خود بر اثر استكمال، امرى ممكن است؟ به نظر مى رسد كه چنين امرى شدنى نيست. همه كمالات معلول پرتوى از وجود و كمالات علت اوست؛ چگونه ممكن است كه معلول بر اثر استكمال به مرتبه اى از كمال برسد كه در رتبه علت قرار گيرد. معناى اين سخن اين است كه علت، تمام كمالات خود را به معلول افاضه كند، و اين امرى نامعقول است. علت همواره شأنى از شئون خود را به معلول افاضه مى كند.
p>

width: 700 align: center

[TD="align: center"]با نام و یاد دوست

[/TD]

[TD="align: center"][/TD]


کارشناس بحث: استاد صدیق

[TD][/TD]

[=microsoft sans serif]

hadyra;1006420 نوشت:
در منظر ملاصدرا نفس قوی مانند نفس پیامبر ص که انسان کامل است براساس حرکت جوهری تکامل یافته و تمام مراحل را یکی پس از دیگری در می نوردد تا مندک و مستغرق در عقل فعال شده و حتی از این مرحله بالاتر می رود

باسلام و عرض ادب

سوالی که مطرح شد ازمباحث اساسی در فلسفه ملاصدرا به شمار میرود. اما به نظر میرسد به خوبی تبیین صورت نگرفته است و به همین جهت ایرادهایی را ایجاد کرده است. بنابراین لازم است ابتدا به صورت خلاصه به تبیین وحی و فرایند آن اشاره کنیم و سپس به دو اشکال مطرح شده بپردازیم.

[=microsoft sans serif]الف. قابل وحی
ملاصدرا، در آثارش، قابل وحی را شخص نبی معرفی میکند. شخصی که حلقه وصل میان عالم معقول و عالم محسوس است. شخص نبی نه مانند کسانی است که یکسره در معرفت حق غرق هستند و از انسانها و موجودات دنیایی غافلند و نه مانند کسانی است که یکسره غرق در شهوات و امور دنیوی هستند. بلکه در میانه عالم ملک و ملکوت قرار دارند. هنگام عبادت و ذکر و راز و نیاز به صورتی اند که از خلق خبری ندارند و وقتی به سوی خلق باز میگردند، یکسره به تامل در مورد آنها مشغولند و در مسیر هدایتشان گام بر میدارند. (ملاصدرا، شواهد الربوبیه، ص356)

ب. خصوصیات نبی.
نبی، تحت تعلیم خداوند قرار دارد و وحی را بدون اینکه در محتوای آن دخالتی داشته باشد در یافت میکند. مبدأ وحی، جز حق تعالی نیست و در مواردی که ملک نقش ایفا میکند، نقش او صرفا واسطه گری است نه صورت گری و ایجاد مفاهیم و محتوا.(همان، ص349)
نبی در همه قوای خود به کمال رسیده است و در قوه خیال آنقدر قوی شده است که نه تنها صورتهای خیالی را در عالم متعلق به آنها در می یابد و مشاهده میکند، بلکه آن صورتها در قوای ظاهری اش نیز بروز میکند و بدین صورت آنچه ابتدا بر قوه خیالش وارد شده بود، را با گوش میشنوند و با چشم میبیند.به همین جهت است که فرشته وحی را میتواند ببیند و کلمات او را بشنود. (ملاصدرا، تفسیر القران الکریم، قم، نشر بیدار، 1366، چاپ دوم، ج7، ص152)

[=microsoft sans serif]ج. به نظر ملاصدرا، معرفت حقیقی، به سان نوری که خداوند بر انسانها افاضه میکند. این نور اگر بر عقل انسان بتابد، آن شخص حکیم الهی خواهد شد و اگر بر قوه متخیله فیض شود، آن شخص به مقام رسالت و نبوت میرسد. (شواهد الربوبیه، ص356)

د. گاه انسان در عقل نظری خود به درجه ای میرسد که هرگاه اراده کند، میتواند با عقل فعال ارتباط برقرار کند و از علوم لدنی بهره مند شود، بدون اینکه واسطه بشری در کار باشد. این مرتبه، مرتبه ای از کمال انسان است که بدان نفس قدسی گفته میشود. نفسی که به واسطه شدت گرفتن و کامل شدن قوه حدس، به سرعت و بدون تامل میتواند اکثر معلومات خود را بدون اینکه نیاز به تامل داشته باشد و صرفا در زمانی بسیار کوتاه در یابد.(همان، ص342)

[=microsoft sans serif]ه. صورت همه حوادث گذشته و آینده عالم در الواح عالیه آسمانی ثبت و ضبط است. این الواح، البته بر اساس مبانی هیئت شناسی قدیم، لوح نفس فلکی است که تمام حوادث به صورت جزئی و مشخص در آنها نقش بسته است. ((ملاصدرا، تفسیر القران الکریم، ج6، ص276 و ج7، ص114)
هرچند اینکه محل این لوح کجاست، چندان در این بحث اهمیتی ندارد، بلکه آن لوح محفوظی است که در دین نیز از آن سخن رفته است

[=microsoft sans serif]ز. اتحاد یا اتصال
مسئله مهم دیگری که خود باعث ایجاد اشکالاتی شده است(از جمله دو اشکالی که مستشکل محترم طرح کرده) آن است که آیا عقل فعال، جوهری خارج از نفس است که نفس در مرحله عقل مستفاد بدان متصل میشود یا خود، مرتبه از نفس است. در کلمات ملاصدرا هردو تعبیر وجود دارد. گاه آنرا مرتبه از نفس معرفی میکند(ملاصدرا، اسفار اربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981م، چاپ سوم، ج3، ص326-461) گاهی نیز آنرا مستقل از نفس و قائم به ذات میداند.(هما، ج3، ص137 و ج9، ص140)
در ظاهر به نظر میرسد که این دو با هم قابل جمع نباشد ولی اینچنین نیست. تعارضی در کار نیست. آنجا که عقل فعال را مرتبه ای از نفس معرفی میکند، نظر به اتحاد نفس با عقل فعال دارد و در آنجا که آنرا قائم به ذات و مستقل از نفس میداند، نظر به اتصال دارد.

[=microsoft sans serif]ج. نحوه اتصال با عقل فعال
عقل نظری انسان از جهت مدرکاتی که داردو کیفیت تحقق آنها به چهار نوع تقسیم میشود که از عقل هیولانی که هیچ معقولی ندارد بلکه صرفا استعداد دریافت صور عقلانی را دارد، شروع میشود.
در مرحله دوم، به عقل بالملکه میرسد که در این مرتبه معقولات اولیه را بالفعل تعقل میکند.
در گام سوم، با تامل و اندیشه در بدیهیات و استدلالهایی که اقامه میکند به مرتبه عقل بالفعل دست می یابد که در آن علاوه بر بدیهیات، نظریات را نیز کسب کرده است. در این مرتبه، تمام معقولات عقل آدمی به صورت بالفعل نزد او حاضر است و او هرگاه بخواهد میتواند آنها را مشاهده کند.
در گام نهایی از قوه عقل نظری، نفس انسان به مرتبه ای میرسد که تمام معقولات را معقولات خود را مشاهده میکند، بدان صورت که با اتصال با جوهری عقلانی خارج از ذات خود، که عقل فعال نام دارد، از معلومات آگاهی می یابد با این تفاوت که در این مرحله، اگاهی از معلومات نیاز به تامل و سختی ندارد.(ملاصدرا، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید مصطفی محقق داماد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا،1382، ص248)
رسیدن به این مرتبه که عقل مستفاد نام دارد، هدف نهایی خلقت انسان است که در آن.(همان، ص296)

[=microsoft sans serif]ح. نحوه اتحاد با عقل فعال
نحوه اتصال به عقل فعال مسئله روشنی است که در مطالب بالا نیز مطرح شد. اینک لازم است به نحوه اتحاد با عقل فعال اشاره کنیم.
م1. نفس انسان، هنگام درک صورتهای معقول با آنها متحد و عین آنها میشود.
م2. موجود عقلانی، موجودی است که تمام موجودات متکثر در عالم مادون، به نحو بسیط در او موجود هستند بدون اینکه به بساطتش لطمه ای وارد کند.
م3. وحدت عقل، وحدت جمعی است نه وحدت عددی. چنانکه اگر هزاران بار یک چیز را تعقل کنیم، آن تعقل بیشتر و بزرگتر نمیشود.
م4. بر این اساس، صورت عقلانی موجود در عقل فعال، همگی به یک وجود موجودند نه وجودهای متمایز و متباین.
م5. هنگامی که انسان به مرتبه عقل بالمستفاد میرسد، این استعداد در او ایجاد میشود که با عقل فعال ارتباط بیابد.
هنگام ارتباط با عقل فعال و هنگامی که صورتی عقلی موجود در آنرا درک میکند، بر اساس مقدمه 1، با آن حقیقت اتحاد می یابد و بر اساس مقدمه 3، چون صورتهای معقول تععدد ندارند، همان صورت موجود در عقل فعال در عقل انسان نیز حاصل میشود.
از این یکسان بودن معقولات متصوره و متحده، به اتحاد نفس با عقل فعال یاد میکنند.
بنابراین
نفس بالمستفاد صورتی موجود در عقل فعال را درک میکند. صورتی که متحد با عقل فعال است، این صورت در هنگام ادراک انسان با انسان نیز متحد میشود و انسان در اثر اتحاد با متحد عقل فعال، حقیقتا با خودش نیز متحد شده است. (اسفار، ج3، ص226-339)

[=microsoft sans serif]بر اساس این مقدمات اینک میتوان کیفیت اتصال نبی به عالم وحی و قرائت از لوح محفوظ را توضیح دهیم.
به نظر ملاصدرا، دو سیر نزولی و صعودی در عالم وجود دارد.
در سیر نزولی، خداوند متعال، نسخه عالم را به صورت کامل، نخست در عالم عقل و سپس درعالم خیال ایجاد میکند و نهایتا عالم حسی را مطابق آن به وجود می آورد. در سیر صعودی نیز، هرچه به وجود می آید، صورتی حسی از آن در ذهن ما حاصل میشود، سپس از حس وارد خیالی میشود و در نهایت به عقل راه می یابد.(الشواهد الربوبیه، ص351)

انسان کامل نیز که خلیفه خداوند است و در محل التقای عوالم وجود قرار دارد، به هر دو سیر صعود و نزول اشراف دارد و بر علم الهی و لوح محفوظ که حقایق در ان ثبت و ضبط میشود، احاطه می یابد.
به همین جهت، با اتصال قوه متخیله نبی به لوح محفوظ(لوحی که نزد جواهر عالیه است)، آینه نفس نبی نبی، در معرض انفعال و تاثیر از صورت علمی موجود در این جواهر عالیه قرار میگیرد و از این طریق نسبت به امور جزئی و حوادث و وقایع گذشته و آینده اگاه شده و انذار میدهد.(ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ص477

[=microsoft sans serif]

hadyra;1006420 نوشت:
1-باید دید معنای دقیق اتحاد در این بحث چیست؟ اگر مقصود عین الربط بودن نفس نسبت به علت مجرد خود است، مطلبی است قابل قبول، لیکن این معنا از اتحاد به صورت تکوینی و برای همه نفوس، حتی نفوس اشقیاء و کفار، حاصل است، حال آن که ظاهر سخنان طرفداران اتحاد آن است که تنها پاره ای نفوس در پر تو کمالات خاصی که در دنیا می یابند، پس از مرگ به مقام اتحاد نایل می شوند. بنابراین بعید است چنین معنایی از اتحاد در نظر باشد.
اما اگر مقصود از اتحاد آن است که واقعاً برخی از نفوس با عقل فعال یکی می شوند به نحوی که هویت و شخصیت و هذیت خود را از دست بدهند و تمایز آنان از دیگر نفوس منتفی گردد، این معنا فاقد برهان و دلیل معقول است و با اصول اعتقادی ما نیز سازگار ندارد. البته، در سخنان عرفا مطالبی نزدیک به این یافت می شود تا آن جا که حتی گروهی از آنان قائل شده اند که پاره ای نفوس، پس از مفارقت از بدن، سرانجام با ذات اقدس حق تعالی متحد می شوند یا در آن فانی می گردند.

بر اساس آنچه گفته شد، مراد از اتحاد مشخص میشود.
این تعبیر بر اساس مبنای اتحاد عاقل و معقول که مورد انکار شدید ابن سینا قرار گرفت ولی به شدت از سوی ملاصدرا مورد قبول قرار گرفت قابل فهم است.
مراد از اتحاد، نه عین الربط بودن است و نه یکی شدن، بلکه همان اتحاد بین عاقل و معقول از یک سو و اتحاد عاقل دوم با همان معقول اولی و در نتیجه اتحاد با معقول عاقل اولی، اتحاد با خود عاقل اول نیز صورت میگیرد.

[=microsoft sans serif]

hadyra;1006420 نوشت:
2-ابهام ديگر در نظريه ملّاصدرا به مسئله اتحاد نفس با عقل فعال بازمى گردد. با توجه به اينكه عقل فعال، علت ايجاد نفس است، آيا وصول معلول به مرتبه علت خود بر اثر استكمال، امرى ممكن است؟ به نظر مى رسد كه چنين امرى شدنى نيست. همه كمالات معلول پرتوى از وجود و كمالات علت اوست؛ چگونه ممكن است كه معلول بر اثر استكمال به مرتبه اى از كمال برسد كه در رتبه علت قرار گيرد. معناى اين سخن اين است كه علت، تمام كمالات خود را به معلول افاضه كند، و اين امرى نامعقول است. علت همواره شأنى از شئون خود را به معلول افاضه مى كند.

بنابراین یکسان شدن و یکی شدن مراد از اتحاد نبود تا گفته شود مگر معلول میتواند به رتبه علتش برسد.

موفق باشید.

با سلام.
ممنون از پاسخ شما.
حضرت علامه حسن زاده آملی در کتب خود به صورت مکرر از جمله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه فصلی در این عنوان دارد ( اتحاد نفوس مکتفیه با نفس رخمانی) می فرمایند که انسان کامل مقامش حتی از مرتبه عقل نیز بالاتر است و متحد با نفس رحمانی می باشد. در این جا نفس از علت خود که عقل فعال است بالاتر رفته است . اگر معلول نمی تواند به از مرتبه علت بالارود
پس این مدعا را چکونه می شود توجیه نمود؟

[=microsoft sans serif]

hadyra;1007621 نوشت:
حضرت علامه حسن زاده آملی در کتب خود به صورت مکرر از جمله انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه فصلی در این عنوان دارد ( اتحاد نفوس مکتفیه با نفس رخمانی) می فرمایند که انسان کامل مقامش حتی از مرتبه عقل نیز بالاتر است و متحد با نفس رحمانی می باشد. در این جا نفس از علت خود که عقل فعال است بالاتر رفته است . اگر معلول نمی تواند به از مرتبه علت بالارود
پس این مدعا را چکونه می شود توجیه نمود؟

باسلام
این بیان بر اساس دیدگاه عرفانی و نظریه وحدت وجود است.
در این نگاه، نفس میتواند حتی از عقل نیز بالاتر برود.
این بدان جهت است که در این نگاه، همه ماسوی الله مظهر خداوند هستند.
انسان کامل در دو قوس قرار دارد.
در قوس صعود، میتواند از عقل نیز بالاتر برود و به مقام قاب قوسین برسد که حتی برترین ملائکه نیز در آنجا راهی ندارند.
ولی در قوس نزول، او وحی را از فرشته میگیرد و تحت تعلیم فرشته وحی قرار دارد.
در این نگاه، دیگر بین مظاهر علت ومعلولی در کار نیست و همه مظهر حق تعالی هستند.
خداوند از طریق یک مظهرش کاری را در مظهر دیگرش انجام میدهد.

بنابراین لازم است که جنبه های مختلف بحث و دانشهای مختلفی که به یک مسئله میپردازد را تفکیک کنیم.

پرسش: در منظر ملاصدرا نفس قوی مانند نفس پیامبر ص که انسان کامل است براساس حرکت جوهری تکامل یافته و تمام مراحل را یکی پس از دیگری در می نوردد تا مندک و مستغرق در عقل فعال شده و حتی از این مرحله بالاتر می رود. حال براساس این دیدگاه دو اشکال اساسی پیش می آید:

1-باید دید معنای دقیق اتحاد در این بحث چیست؟ اگر مقصود عین الربط بودن نفس نسبت به علت مجرد خود است، مطلبی است قابل قبول، لیکن این معنا از اتحاد به صورت تکوینی و برای همه نفوس، حتی نفوس اشقیاء و کفار، حاصل است، حال آن که ظاهر سخنان طرفداران اتحاد آن است که تنها پاره ای نفوس در پر تو کمالات خاصی که در دنیا می یابند، پس از مرگ به مقام اتحاد نایل می شوند. بنابراین بعید است چنین معنایی از اتحاد در نظر باشد.
اما اگر مقصود از اتحاد آن است که واقعاً برخی از نفوس با عقل فعال یکی می شوند به نحوی که هویت و شخصیت و هذیت خود را از دست بدهند و تمایز آنان از دیگر نفوس منتفی گردد، این معنا فاقد برهان و دلیل معقول است و با اصول اعتقادی ما نیز سازگار ندارد. البته، در سخنان عرفا مطالبی نزدیک به این یافت می شود تا آن جا که حتی گروهی از آنان قائل شده اند که پاره ای نفوس، پس از مفارقت از بدن، سرانجام با ذات اقدس حق تعالی متحد می شوند یا در آن فانی می گردند.

2-ابهام ديگر در نظريه ملّاصدرا به مسئله اتحاد نفس با عقل فعال بازمى گردد. با توجه به اينكه عقل فعال، علت ايجاد نفس است، آيا وصول معلول به مرتبه علت خود بر اثر استكمال، امرى ممكن است؟ به نظر مى رسد كه چنين امرى شدنى نيست. همه كمالات معلول پرتوى از وجود و كمالات علت اوست؛ چگونه ممكن است كه معلول بر اثر استكمال به مرتبه اى از كمال برسد كه در رتبه علت قرار گيرد. معناى اين سخن اين است كه علت، تمام كمالات خود را به معلول افاضه كند، و اين امرى نامعقول است. علت همواره شأنى از شئون خود را به معلول افاضه مى كند.

پاسخ:
سوالی که مطرح شد ازمباحث اساسی در فلسفه ملاصدرا به شمار میرود. اما به نظر میرسد به خوبی تبیین صورت نگرفته است و به همین جهت ایرادهایی را ایجاد کرده است. بنابراین لازم است ابتدا به صورت خلاصه به تبیین وحی و فرایند آن اشاره کنیم و سپس به دو اشکال مطرح شده بپردازیم.

الف. قابل وحی
ملاصدرا، در آثارش، قابل وحی را شخص نبی معرفی میکند. شخصی که حلقه وصل میان عالم معقول و عالم محسوس است. شخص نبی نه مانند کسانی است که یکسره در معرفت حق غرق هستند و از انسانها و موجودات دنیایی غافلند و نه مانند کسانی است که یکسره غرق در شهوات و امور دنیوی هستند. بلکه در میانه عالم ملک و ملکوت قرار دارند. هنگام عبادت و ذکر و راز و نیاز به صورتی اند که از خلق خبری ندارند و وقتی به سوی خلق باز میگردند، یکسره به تامل در مورد آنها مشغولند و در مسیر هدایتشان گام بر میدارند. (1)

ب. خصوصیات نبی.
نبی، تحت تعلیم خداوند قرار دارد و وحی را بدون اینکه در محتوای آن دخالتی داشته باشد در یافت میکند. مبدأ وحی، جز حق تعالی نیست و در مواردی که ملک نقش ایفا میکند، نقش او صرفا واسطه گری است نه صورت گری و ایجاد مفاهیم و محتوا.(2)
نبی در همه قوای خود به کمال رسیده است و در قوه خیال آنقدر قوی شده است که نه تنها صورتهای خیالی را در عالم متعلق به آنها در می یابد و مشاهده میکند، بلکه آن صورتها در قوای ظاهری اش نیز بروز میکند و بدین صورت آنچه ابتدا بر قوه خیالش وارد شده بود، را با گوش میشنوند و با چشم میبیند.به همین جهت است که فرشته وحی را میتواند ببیند و کلمات او را بشنود. (3)

ج. به نظر ملاصدرا، معرفت حقیقی، به سان نوری که خداوند بر انسانها افاضه میکند. این نور اگر بر عقل انسان بتابد، آن شخص حکیم الهی خواهد شد و اگر بر قوه متخیله فیض شود، آن شخص به مقام رسالت و نبوت میرسد. (4)

د. گاه انسان در عقل نظری خود به درجه ای میرسد که هرگاه اراده کند، میتواند با عقل فعال ارتباط برقرار کند و از علوم لدنی بهره مند شود، بدون اینکه واسطه بشری در کار باشد. این مرتبه، مرتبه ای از کمال انسان است که بدان نفس قدسی گفته میشود. نفسی که به واسطه شدت گرفتن و کامل شدن قوه حدس، به سرعت و بدون تامل میتواند اکثر معلومات خود را بدون اینکه نیاز به تامل داشته باشد و صرفا در زمانی بسیار کوتاه در یابد.(5)

ه. صورت همه حوادث گذشته و آینده عالم در الواح عالیه آسمانی ثبت و ضبط است. این الواح، البته بر اساس مبانی هیئت شناسی قدیم، لوح نفس فلکی است که تمام حوادث به صورت جزئی و مشخص در آنها نقش بسته است. (6)
هرچند اینکه محل این لوح کجاست، چندان در این بحث اهمیتی ندارد، بلکه آن لوح محفوظی است که در دین نیز از آن سخن رفته است.

ز. اتحاد یا اتصال
مسئله مهم دیگری که خود باعث ایجاد اشکالاتی شده است(از جمله دو اشکالی که مستشکل محترم طرح کرده) آن است که آیا عقل فعال، جوهری خارج از نفس است که نفس در مرحله عقل مستفاد بدان متصل میشود یا خود، مرتبه از نفس است. در کلمات ملاصدرا هردو تعبیر وجود دارد. گاه آنرا مرتبه از نفس معرفی میکند(7) گاهی نیز آنرا مستقل از نفس و قائم به ذات میداند.(8)
در ظاهر به نظر میرسد که این دو با هم قابل جمع نباشد ولی اینچنین نیست. تعارضی در کار نیست. آنجا که عقل فعال را مرتبه ای از نفس معرفی میکند، نظر به اتحاد نفس با عقل فعال دارد و در آنجا که آنرا قائم به ذات و مستقل از نفس میداند، نظر به اتصال دارد.

ج. نحوه اتصال با عقل فعال

عقل نظری انسان از جهت مدرکاتی که داردو کیفیت تحقق آنها به چهار نوع تقسیم میشود که از عقل هیولانی که هیچ معقولی ندارد بلکه صرفا استعداد دریافت صور عقلانی را دارد، شروع میشود.
در مرحله دوم، به عقل بالملکه میرسد که در این مرتبه معقولات اولیه را بالفعل تعقل میکند.
در گام سوم، با تامل و اندیشه در بدیهیات و استدلالهایی که اقامه میکند به مرتبه عقل بالفعل دست می یابد که در آن علاوه بر بدیهیات، نظریات را نیز کسب کرده است. در این مرتبه، تمام معقولات عقل آدمی به صورت بالفعل نزد او حاضر است و او هرگاه بخواهد میتواند آنها را مشاهده کند.
در گام نهایی از قوه عقل نظری، نفس انسان به مرتبه ای میرسد که تمام معقولات را معقولات خود را مشاهده میکند، بدان صورت که با اتصال با جوهری عقلانی خارج از ذات خود، که عقل فعال نام دارد، از معلومات آگاهی می یابد با این تفاوت که در این مرحله، اگاهی از معلومات نیاز به تامل و سختی ندارد.(9)
رسیدن به این مرتبه که عقل مستفاد نام دارد، هدف نهایی خلقت انسان است که در آن.(10)

ح. نحوه اتحاد با عقل فعال
نحوه اتصال به عقل فعال مسئله روشنی است که در مطالب بالا نیز مطرح شد. اینک لازم است به نحوه اتحاد با عقل فعال اشاره کنیم.
م1. نفس انسان، هنگام درک صورتهای معقول با آنها متحد و عین آنها میشود.
م2. موجود عقلانی، موجودی است که تمام موجودات متکثر در عالم مادون، به نحو بسیط در او موجود هستند بدون اینکه به بساطتش لطمه ای وارد کند.
م3. وحدت عقل، وحدت جمعی است نه وحدت عددی. چنانکه اگر هزاران بار یک چیز را تعقل کنیم، آن تعقل بیشتر و بزرگتر نمیشود.
م4. بر این اساس، صورت عقلانی موجود در عقل فعال، همگی به یک وجود موجودند نه وجودهای متمایز و متباین.
م5. هنگامی که انسان به مرتبه عقل بالمستفاد میرسد، این استعداد در او ایجاد میشود که با عقل فعال ارتباط بیابد.
هنگام ارتباط با عقل فعال و هنگامی که صورتی عقلی موجود در آنرا درک میکند، بر اساس مقدمه 1، با آن حقیقت اتحاد می یابد و بر اساس مقدمه 3، چون صورتهای معقول تعدد ندارند، همان صورت موجود در عقل فعال در عقل انسان نیز حاصل میشود.
از این یکسان بودن معقولات متصوره و متحده، به اتحاد نفس با عقل فعال یاد میکنند.
بنابراین
نفس بالمستفاد صورتی موجود در عقل فعال را درک میکند. صورتی که متحد با عقل فعال است، این صورت در هنگام ادراک انسان با انسان نیز متحد میشود و انسان در اثر اتحاد با متحد عقل فعال، حقیقتا با خودش نیز متحد شده است. (11)

بر اساس این مقدمات اینک میتوان کیفیت اتصال نبی به عالم وحی و قرائت از لوح محفوظ را توضیح دهیم.
به نظر ملاصدرا، دو سیر نزولی و صعودی در عالم وجود دارد.
در سیر نزولی، خداوند متعال، نسخه عالم را به صورت کامل، نخست در عالم عقل و سپس درعالم خیال ایجاد میکند و نهایتا عالم حسی را مطابق آن به وجود می آورد. در سیر صعودی نیز، هرچه به وجود می آید، صورتی حسی از آن در ذهن ما حاصل میشود، سپس از حس وارد خیالی میشود و در نهایت به عقل راه می یابد.(12)

انسان کامل نیز که خلیفه خداوند است و در محل التقای عوالم وجود قرار دارد، به هر دو سیر صعود و نزول اشراف دارد و بر علم الهی و لوح محفوظ که حقایق در ان ثبت و ضبط میشود، احاطه می یابد.
به همین جهت، با اتصال قوه متخیله نبی به لوح محفوظ(لوحی که نزد جواهر عالیه است)، آینه نفس نبی، در معرض انفعال و تاثیر از صورت علمی موجود در این جواهر عالیه قرار میگیرد و از این طریق نسبت به امور جزئی و حوادث و وقایع گذشته و آینده اگاه شده و انذار میدهد.(13)

بر اساس آنچه گفته شد، مراد از اتحاد مشخص میشود.
این تعبیر بر اساس مبنای اتحاد عاقل و معقول که مورد انکار شدید ابن سینا قرار گرفت ولی به شدت از سوی ملاصدرا مورد قبول قرار گرفت قابل فهم است.
مراد از اتحاد، نه عین الربط بودن است و نه یکی شدن، بلکه همان اتحاد بین عاقل و معقول از یک سو و اتحاد عاقل دوم با همان معقول اولی و در نتیجه اتحاد با معقول عاقل اولی، اتحاد با خود عاقل اول نیز صورت میگیرد.
و یکسان شدن و یکی شدن مراد از اتحاد نبود تا گفته شود مگر معلول میتواند به رتبه علتش برسد.

پی نوشتها:
1. ملاصدرا، شواهد الربوبیه، تصحیح سید مصطفی محقق داماد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا،1382 ص356
2. همان، ص349
3. ملاصدرا، تفسیر القران الکریم، قم، نشر بیدار، 1366، چاپ دوم، ج7، ص152
4.شواهد الربوبیه، ص356
5.همان، ص342
6.ملاصدرا، تفسیر القران الکریم، ج6، ص276 و ج7، ص114
7.ملاصدرا، اسفار اربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1981م، چاپ سوم، ج3، ص326-461
8.همان، ج3، ص137 و ج9، ص140
9.ملاصدرا، الشواهد الربوبیه،، ص248
10.همان، ص296
11.اسفار، ج3، ص226-339
12.الشواهد الربوبیه، ص351
13.ملاصدرا، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1354، ص477

موضوع قفل شده است